میگرن و موسی!
...
ملاقات رابرت گیتس با آناتولی سردیوکوو، وزیر دفاع روسیه آب در لانة مورچگان افکند! به گزارش سایت انگلیسی زبان نووستی، مورخ 17سپتامبر 2010، دیدار رسمی وزیر دفاع روسیه از ایالات متحد به امضاء 2 توافقنامه منجر شد. اتخاذ مواضع نوین روسیه در برابر حکومت اسلامی و جنجال وزارت اطلاعات جمکران جهت بازار گرمی برای مشارکتچیها و دارودستة بهزاد نبوی پیامد همین توافقهاست. پاسخ به خوانندگان گرامی را به وبلاگ دیگری موکول میکنیم و نگاهی میاندازیم به مسکو! برکناری شهردار مسکو به ما ارتباطی ندارد، اگر نه میگفتیم که ایشان را در کمال ظرافت برای جذب آراء مخالفان مدودف و پوتین به صحنه آوردهاند! شوت وپرتها حواسشان راجمع کنند؛ شهردار مطرود و نازنازی که در جایگاه شهید مظلوم قرار گرفته به مافیای یلتسین تعلق دارد.
ناکامی سیاست استعمار در ایجاد فضای دوقطبی کاذب جهت تحریک افکارعمومی و گسترش خشونت کار را به پوچپردازی پیرامون «انقلاب» 22 بهمن 1357 نیز کشاند! «مورخین» پس از تحقیقات به این نتیجه رسیدهاند که، اگر شاه در برابر «انقلابیون»، یعنی همان اوباش اسلامگرا مشت آهنین نشان داده بود، سلطنت پا برجای میماند. حزب آخوندپرست توده نیز بلافاصله در برابر این «خیانت بزرگ» موضعگیری کرده و میگوید، «ارتش قصد کودتا داشت اما شکست خورد»، و خلاصه «ما پیروز شدیم!» به عبارت دیگر باید بپذیریم که مسائل کشور ایران در «چاردیواری اختیاری» ارتش و انقلابیون حل و فصل شده! حال آنکه به هیچ عنوان چنین نبوده و نیست. این مسائل برای پنهان داشتن اصل مطلب، یعنی حمایت آمریکا از کودتای ننگین 22 بهمن و استقرار حکومت اسلامی مطرح میشود، چرا که دوقطبیهای کاذب پیشین از قماش اسلام سبز و سیاه، و مقدسات دینی و بومی کارآئی نداشتهاند.
پس از ناکامی آنگلوساکسونها در دو قطبی کردن کاذب فضای جامعه جهت برتخت نشاندن میرحسین موسوی، در مقام «رئیس جمهور» مردمی، و کسب مشروعیت برای حکومت اسلامی در غرب، پروپاگاند آنگلوساکسونها به دو شاخه تقسیم شد. آنگلوساکسونهای آنسوی آتلانتیک بر «جهان اسلام» متمرکز شده و قرآن سوزان به راه انداختند، حال آنکه جنتلمنهای نزولخور «سیتی» برای دستیابی به اهداف استعماریشان گسترش مقدسات بومی در ایران را در دستورکار قرار دادهاند. این است دلیل ارسال استوانة کوروش هخامنشی به ایران! بسیج کوروشپرستان و کوروشستیزان، یعنی همان دوقطبی کردن فضای جامعه جهت تخریب کوروش به عنوان یک شخصیت تاریخی و تبدیل وی به یک پرسوناژ اسطورهای! گزافهگوئیها و اغراق رسانهها پیرامون کوروش هخامنشی، و ادعای پیامبری کوروش در همسوئی کامل با «جنجال» پیرامون «علمیات» اسطورة شکافتن دریای سرخ قرار گرفته. اولی یک شخصیت تاریخی ایران باستان را از بعد انسانیاش تهی میکند تا او را به پرسوناژ اسطورههای سامی بدل نماید، دومی نیز با تخریب اسطوره، به اصطلاح به آن «علمیات» اعطا میکند؛ ولی «تخریب انسان»، محور اصلی و مشترک هر دو پروپاگاند را تشکیل میدهد.
اسطورهزدائی و تبدیل انسان به اسطوره دو روی یک پروپاگاند انسانستیز واحد است؛ اولی با هدف ایجاد تزلزل در تخیلات و باورهای انسان صورت میپذیرد، و دومی جهت تحریف تاریخ. تحقیقات گروه «کارل دروز» جهت «علمیات» بخشیدن به اسطورة رهائی یهودیان از اسارت فرعون که در راستای تحقق اهداف مککارتیستها یعنی اختراع «دین عقلانی» صورت پذیرفته در همسوئی کامل با هیاهوی «کوروشپرستی» مردهشویان و تبدیل تاریخ ایران به اسطورههای سامی قرار میگیرد. اینگونه بود که در پی تحرکات شرافتمندانة حاکمیت بریتانیا، یعنی ارسال استوانة کوروش کبیر در راستای گسترش «مقدسات بومی»، رسانههای جمکران به ژاژخائی پیرامون «اسلام» و «کوروش» پرداختند و سفر احمدینژاد به نیویورک دامنة این هیاهوی گوسالهپسند را بخوبی گسترش بخشید. جنجال رسانهای پیرامون اظهارات احمدینژاد و «بازتولید» شعارهای پوچ حکومت جمکران مبنی بر «عدمکارآئی تحریمها» توسط شخص باراک اوباما میباید از «معجزات» ملاقات وزرای دفاع آمریکا و روسیه باشد! اما مهمتر از همة معجزات، کشف «ژن عامل میگرن» است که بیبیسی، مورخ 27 سپتامبر به آن اشاره دارد!
این «اکتشاف» یا بهتر است بگوئیم این «اختراع» نیز توسط محققان ینگه دنیا صورت پذیرفته! اگر این «اختراعات» را بپذیریم میباید قبول کنیم معالجة میگرن، یعنی تغییر در ساختار ژنتیک! حال آنکه گروه کثیری از مبتلایان به میگرن از طریق روانکاوی درمان شدهاند، چرا که میگرن ریشه در ترسهای ضمیر ناخودآگاه دارد نه در ژنها. اما به دلائلی همه باید بدانند و آگاه باشند که اگر به میگرن مبتلا شدهاند، دلیل «فیزیکی» دارد و خلاصة کلام «زیگموند فروید» اشتباه کرده! فراموش نکنیم که الاغهای طویلة مککارتی برای تخریب نیچه، فروید و مارکس، نظریه پردازان «مدرنیته» از هیچ جفتکی فروگذار نمیکنند؛ اینان همچنین از لگدپرانی به داروین هم غافل نمیشوند، چرا که متفکران مدرنیته «خدامحوری» و به ویژه «اسطورة آفرینش» ادیان ابراهیمی را به زیر سئوال بردهاند و این امر باعث نگرانی اعضای محفل فرانکفورت شده. به همین دلیل آنچه فروید در مورد میگرن مطرح کرده، میباید توسط گروههای تحقیق ینگه دنیا «نفی» شود تا به مرور زمان بتوانند با ماستمالی کردن ضمیر ناخودآگاه، برای «تخیلات» و باورهای انسان نیز «خط قرمز» تعیین کنند.
در مورد باورهای مقدس نیز شاهدیم که حضرات بیکار ننشستهاند؛ اینان «باد» را بجای «عصای موسی» نشانده و ادعا میکنند، یهودیان برای عبور از دریای سرخ به 4 ساعت وقت و یک گذرگاه امن نیاز داشتند که این زمان و مکان را «وزش باد» برایشان فراهم آورده. و اما در مورد «آفرینش جهان» نیز دانشمندان بزرگ آنگلوساکسون پیشرفتهای چشمگیری داشتهاند. یک گروه از این عزیزان در ینگهدنیا ادعا میکنند جهان از «هیچ» به وجود آمده و بلافاصله مهرنیوز پاسخشان را به نقل از فلاسفة انگلیسی منعکس میکند. البته گام نخست را در میدان شارلاتانیسم «رادیوفردا» برداشت.
رادیوفردا یقة یک فیزیکدان به نام «هاوکینگ» را چسبیده و از زبان او قوانین فیزیک را برایمان «نقل» میکند. روشن است که در علم فیزیک جائی برای خداوند بخشندة مهربان نمیتواند وجود داشته باشد، چرا که علم با ابهامات الهی در تضاد قرار میگیرد. وقتی هاوکینگ میگوید «بیگبانگ» ربطی به ارادة الهی ندارد، این مطلب را نه به عنوان اعتقاد شخصی که به عنوان موضع علمی یک فیزیکدان مطرح میکند. منطقی است که در علم فیزیک جائی برای خداوند یا ابهامات دیگر وجود نداشته باشد، چرا که در غیراینصورت فیزیک جنبة علمی خود را از دست میدهد. در هر حال، به محض اینکه رادیوفردا، اظهارات هاوکینگ را منعکس میکند، مهرنیوز هم یک «اسکروتن» از آستین بیرون کشیده و از زبان وی توضیح واضحات میدهد و میگوید، علم نمیتواند «خلقت» را تبیین کند، ولی ایمان میتواند!
بله، «ایمان» به طریق مستدل و مبرهن میتواند به ما ثابت کند که علم از «تبیین خلقت» عاجز است! ولی مسلم است که «علم» نمیتواند «خلقت» را در چارچوب باورها تبیین کند، چنین ادعائی هم نکرده؛ علم برای اثبات پیشفرضهای خود میباید آنها را در آزمایشگاه «مشاهده» کند، آنگاه شواهد خود را به جامعة علمی ارائه دهد. اگر یک فیزیکدان ادعا کند به خواست خداوند «بیگبانگ» صورت گرفته، نمیتواند ادعای خود را از نظر علمی به اثبات برساند. ولی همین فیزیکدان میتواند مذهبی باشد. به عبارت دیگر باورها و اعتقادات فردی وی هیچ ارتباطی با جایگاه اجتماعیاش به عنوان فیزیکدان ندارد.
باری مهرنیوز، مورخ 3 مهرماه 1389، در مطلبی تحت عنوان «اسکروتن در پاسخ به هاوکینک[...]» مینویسد، او در یادداشتی برای والستریت جورنال فرموده که به «اعتقاد» وی دانش بشری محدود است و نمیتواند به همة مسائل پاسخ دهد و کانت و اینشتین هم از این محدودیت آگاه بودهاند! خلاصه فیلسوف کبیر دانشگاه آکسفورد «پنجه را گز نموده، گفته وجب» و شیره را خورده و گفته شیرین است! همة اهل علم از محدویت دانش بشر آگاهاند، و همه میدانند آنچه نامحدود و بیکران است، جز ابهام نیست، و برای دریافت این اصل مسلم نیازی به پوچپردازیهای «راجر اسکروتن» نداریم:
«راجر اسکروتن»، فیلسوف بریتانیائی [...] و استاد دانشگاه آکسفورد [...] معتقد است دانش بشری و علم فیزیک برای تبیین و توضیح آغاز خلقت با محدودیت مواجه است [...] تنها عامل برای پاسخگویی در این زمینه ایمان است[...]»
و «پاسخ» ایمان را نیز همه میشناسیم: ایمان بیاورید به خدا که به باور بعضیها «وجود» دارد و همه چیز را آفریده. در حالیکه «ایمان» از نظر علمی قابل اثبات نیست و نیازی هم به استدلال منطقی ندارد. یا خدا را باور دارید، یا با چماق و چاقو به شما تفهیم میکنند که باید باورهایتان را در مسیر اهداف طویلة مککارتی و محفل فرانکفورت تنظیم کنید و همین باورها را مترادف با «عینیت» و «علمیات» رویت نمائید، در غیر اینصورت «گویانیوز» در همسوئی کامل با شاهالله و شیخالله و دیگر اوباشالله از زبان «انیس نقاش» در مورد شما هم «افشاگری» خواهد کرد. بله، اوباشالله و همة متخصصین «72 تن» سازی از زبان «انیس نقاش» سخن میگویند، چرا که شهامت ندارند خواستههای پست و تمایلات رذیلانة اربابانشان را مستقیماً بیان کنند.
حضور گوسالههای ترسوی ننهحسن عرض کنیم، کارنامة زندگی انیس نقاش چنان درخشان و براق است که اگر او را جنایتکار و «اهلچنج» هم بخوانیم از او تصویر دلپذیر ارائه دادهایم؛ تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل! بگذریم و بازگردیم به مهرنیوز و اظهارات فیلسوفنمایانة «اسکروتن». مبالنیوز در ادامة قصة شنگول و منگول میافزاید، پیشتر هاوکینگ به «نقش خدا» اشاره داشته، ولی اخیراً ادعا کرده کهکشانها از «هیچ» به وجود آمده! یادآور شویم «هیچ» در نظریة هاوکینگ، همچون «هیچ» در فلسفة سارتر عرصة فعل و انفعالات فیزیکی است و با هیچ و پوچ محاورهای ارتباطی ندارد، ولی مهرنیوز مصلحت خویش در آن دیده که چارچوب «هیچ» در نظریة هاوکینگ را در پردة ابهام قرار دهد، باشد که بر تعداد الاغهای طویلة مککارتی چندتائی بیافزاید:
«[در سال 1988] هاوکینگ در کتاب خود، تاریخچة زمان [...] نقش خدا در خلقت کهکشانها را تأیید کرده بود [اما] در کتاب جدید خود که با لئونارد ملودینو، فیزیکدان آمریکائی تألیف کرده میگوید محتمل است کهکشانها از هیچ به وجود آمده باشند[...]»
بله، «محتمل» است ولی آنچه مسلم است «هیچ» از جنبة علمی نمیتواند کهکشان ایجاد کند و هیچ عقل سلیمی چنین ادعائی نمیکند و بهتر است اهالی مهرنیوز بجای «هیچفروشی»، کتاب مذکور را به دقت مطالعه کنند تا دریابند «هیچ» کذا در واقع هیچ ربطی به هیچ «متعارف» ندارد! همانطور که کوروش کبیر، امپراتور هخامنشی هم به کوروش، فرستادة «یهوه» نمیتواند مرتبط شود، و کوتاه سخن، اسطورهسازی و اسطورهزدائی دو شیوة متفاوت «تخریب انسان» است. و از اینروست که مورد الطاف ویژة فعلة فاشیسم قرار گرفته.
پس جای تعجب نیست که «محققان» ینگهدنیا که در زمینة «اثر باد بر آب» فوق تخصص دارند به این نتیجه برسند که «اسطورة گذر قوم یهود از دریای سرخ»، راست یا دروغ اهمیت ندارد! مهم این است که «عصای موسی» معجزه نکرده، بلکه باد به مدت 12 ساعت با سرعت 100 کیلومتر در ساعت وزیده و باعث شکافتن دریا شده! بله، این اسطورة خاص نظر «متفکران» پوچپرداز آن آستان مقدس را به خود جلب کرده و دلیل دارد! چرا که در این حکایت، یهودیان که متحمل خشونت شدهاند، بدون توسل به خشونت و توحش از زنجیر اسارت فرعون آزاد میشوند، و اشکال دقیقاً همینجاست!
میگویند فرعون قوم بنیاسرائیل را به مصر آورده و به بیگاری گرفته بود. یهودیان میخواستند مصر را ترک گفته به سرزمین موعود بازگردند. ولی قدرت مقابله با فرعون را نداشتند. یهودیان اسطوره شهادت طلب و مرگپرست هم نیستند، و میخواهند در «سرزمین موعود» به زندگی ادامه دهند، پس تصمیم میگیرند علیرغم خطرات و دشواریها پای پیاده مصر را ترک گویند. موسی آنان را به سوی دریا رهنمون میشود، سواران فرعون هم به تعقیبشان میپردازند و در واقع مرگ از دو سو قوم بنیاسرائیل را تهدید میکند. یهودیان میباید بین غرق شدن در امواج دریا و یا کشته شدن به دست سپاهیان فرعون انتخاب کنند! اینجاست که عصای موسی راه برآنان میگشاید. قوم بنیاسرائیل «پاداش» تلاش و کوشش خود را دریافت میکند و دژخیماناش هم نابود میشوند.
حال ببینیم، «پیام» پنهان این اسطوره به مخاطب چیست؟ این داستان به ما میگوید که همه چیز از پیش تعیین نشده و برخلاف قانون توحش جنگل، سرنوشت محتوم «ضعیف» شکست نیست. این «پیام» میگوید، پیروزی با انسانها است؛ آنگاه که بدون توسل به خشونت به سوی زندگی گام بردارند، بر هر نیروی انسانستیزی پیروز خواهند شد و هر بنبستی را درهم میشکنند. به همین دلیل است که محققان ینگه دنیا بر این اسطورة خاص متمرکز شدهاند. خلاصه بگوئیم، این بخش از کتاب مقدس خوشایند طویلة مککارتی نیست، و میخواهد آنرا از نظر «علمی» توجیه کند تا «امید» انسان به رهائی از سلطه، خشونت و بیگاری نقش بر آب شود و انسانها دست از تلاش برای گسستن زنجیرهای اسارت بشویند و خشونت را با خشونت پاسخ دهند. به این ترتیب سختیهای «زمان حال» در آینده گسترش خواهد یافت و منافع خشونتطلبان نیز تأمین خواهد شد.
اسطورهزدائی از شکافتن دریای سرخ، «آینده» و زندگی انسان را تحت نظارت آب و باد و عوامل طبیعی قرار میدهد، و نقش عامل انسانی را به طور کلی نفی میکند. در گفتمان علوم سیاسی، نفی عامل انسانی از نظریهپردازی را فاشیسم گویند! نتیجة حرکت انسان به سوی زندگی و آینده را هرگز «وزش باد بر آب» رقم نخواهد زد؛ حرکت قوم بنیاسرائیل هم حرکتی عاری از خشونت برای زندگی و رهائی از سلطه بود. داستان حرکت قوم یهود به سوی سرزمین موعود، نشان از امید به زندگی و نفی خشونت دارد. به همچنین است موجودیت تاریخی کورش کبیر.
کوروش، به عنوان فرماندة پیروز سربازان خود را از تاراج اموال مغلوبان و تخریب معابدشان برحذر میدارد. کوروش برخلاف رسوم رایج، باورهای اهالی بابل را محترم میشمارد و آنها که این برخورد انسانی را به موجودات مقدس و موهومی همچون «پیامبران» نسبت میدهند در عمل به ما میگویند که این برخورد انسانی در شأن «پیامبران» است، نه در حد انسان! حال آنکه کاملاً برعکس، همیشه توحش و خشونت و انسانستیزی از ویژگیهای پیامبران ادیان ابراهیمی بوده. حتی در گذر از دریای سرخ نیز شخص موسی هیچکاره است، عصای اوست که راهگشای بنیاسرائیل میشود. اینک که به «فواید» اسطورهسازی و اسطورهزدائی تا حدودی پی بردیم، بازگردیم به پیامدهای ملاقات وزرای دفاع روسیه و آمریکا، از جمله توفان در جمکران که چارچوب اقتصادی آن عبارت است از توقیف یک کشتی حامل بیش از دو میلیون لیتر سوخت قاچاق!
به گزارش کیهان، مورخ 19 سپتامبر سالجاری، یک كشتي حامل 2 ميليون و 200 هزار ليتر سوخت قاچاق توقيف شده و عليرغم قوانین و مقررات، مالك محمولة قاچاق برای رفع توقيف آن به مذاکره با مقامات قوة قضائیه مشغول است و نتایج مذاکرات نیز مثبت بوده:
«يك فروند كشتي تانكر حامل 2 ميليون و 200 هزار ليتر سوخت قاچاق [...] با حكم مراجع قضائي بوشهر و توسط سپاه پاسداران [...] توقيف شد [...] گفته ميشود [...] مالك محموله [...] با رايزنيهاي مختلف قصد خروج پرونده از مسير قانوني را داشته [...] و نتايج مثبتي نيز دريافت كرده[...]»
بله مذاکرات برای تشویق تجارت قاچاق جریان دارد و این است روند معمول در حکومت روسپیهای تقدسفروش. حال باید ببینیم به چه دلیل باراک اوباما در مصاحبة خود با بیبیسی، همصدا با خامنهای و دیگر مقامات حکومت جمکران بر بیهودگی تحریمهای اقتصادی تاکید میکند؟ تحریمهای اقتصادی نتیجه نبخشیده که یک حکومت دستنشاندة استعمار سی سال است ضمن سرکوب و کشتار ملت ایران، همزمان با گسترش تجارت قاچاق و حراج نفت، ارز حاصل از چپاول ما ملت را از طریق آلمان، امارات، انگلستان و اخیراً از طریق کرة جنوبی به بانکهای غرب سرازیر میکند؟ گسترش دامنة فقر در ایران پیامد تحریمها نیست؟ در قاموس تاراجگران به هیچ عنوان! این تحریمها برای حکومت اسلامی و ارباباناش مفید بوده به همین دلیل باراک اوباما دقیقاً همان میگوید که خمینی میگفت. آن دجال روشنضمیر میگفت، «ما» از جنگ و تحریم هراسی نداریم. البته ضمیر اول شخص جمع به خمینی و ارباباناش ارجاع میدهد که از جنگ 8 ساله و 30 سال تحریم اقتصادی ملت ایران سود فراوان برده و میبرند. چرا که به ادعای بعضیها در ایران «انقلاب» شده! حداقل مقالة شیوای راه توده، مورخ 5 مهرماه 1389 چنین میگوید!
«داسالله» در مطلبی تحت عنوان «تاریخ نگاری یا انحراف در پژوهشهای تاریخی» چنین القاء میکند که در ایران علیرغم کودتای ارتش، انقلاب پیروز شد! این ادعا در واکنش به پژوهشهای «ژرف» محققانی مطرح میشود که میفرمایند اگر شاه ناراضیان را «درست» سرکوب کرده بود شاهد انقلاب نمیبودیم! حزب شریف در پاسخ اینان میگوید، دارودستة میرحسین موسوی مانند همان ناراضیان دوران شاه هستند، اما حکومت اسلامی با بهرهگیری از اینگونه پژوهشها در برابر آنها واکنش شدید نشان داده، در نتیجه جنجال سبز موفق نشده. چرا که بر اساس «تحقیقات» داسالله، خامنهای و فرماندهان سپاه برخلاف شاه در سرکوب ناراضیان تزلزل به خرج نمیدهند، به همین دلیل اولی شکست خورده و دومی یعنی خامنهای پیروز شده. پیش از ادامة مطلب باید بگوئیم از یکسو، مقایسة شاه ایران با علی خامنهای ناشی از حماقت و نادانی است، و از سوی دیگر، ارتش ایران به عنوان زیر مجموعة ارتش ناتو نمیتواند مستقل باشد.
حضور داسیون متخصص «تاریخ» بگوئیم، پیش از برگزاری تظاهرات تاسوعا و عاشورا سران ارتش و سازمان امنیت به دفعات مخالفت خود را با برگزاری این مراسم اعلام داشتند، هر چند شیوههای پیشنهادی اینان یکسان نبود؛ نتیجه چه شد؟ علیرغم مخالفت منسجم مقامات «امنیتی ـ نظامی» راهپیمائی کذا انجام گرفت. از این مختصر نتیجه میگیریم که دستور برپائی این مراسم از جای دیگری صادر شده بود و حضرات ژنرالها در عمل هیچکاره بودند! شهریور 1320 چه پیش آمد؟ ارتش «جاخالی» داد و زیر پای پهلوی اول را کشید. 28 مردادماه 1332 نیز یک کودتای بهداشتی محمد مصدق را در جایگاه رهبر اوپوزیسیون قرارداد. همین مضحکه را هم میخواستند با میرحسین موسوی در 22 خرداد تکرار کنند، که نشد! یعنی آنها که پس از چند روز لاتبازی حکومت به خیابان آمدند، شعارشان «مرگ بر حکومت اسلامی» بود، نه درود بر خمینی! در آشوبهای سال 1357 نیز فریاد «مرگ بر شاه» را میشنیدیم، منتها در اوج جنگ سرد، قرار بر این شد که آخوند و اوباش شهری «تاجگزاری» کنند، که این امر مقدس بخوبی انجام پذیرفت و نتیجه هم در برابر ماست.
در پاکستان و ترکیه نیز شاهد جابجائی قدرت بودیم. ضیاءالحق و کنعان اورن را برای تحکیم پایههای اتحاد جماهیر اسلامی به میدان آوردند. این پسروی خواست ارتش ناتو بود که امروز در افغانستان و عراق لانه کرده و مایل است ترکیه را به حرمسرای سلطان عبدالحمید تبدیل کند، و حفاظت از نوامیس اسلام را بر عهدة «گرگهای خاکستری» بگذارد. خلاصه، ترکیه هر روز یک گام بلند به سوی اسلام برمیدارد و در این مسیر توحش چنان پیشرفت کرده، توگوئی در دوران امام روشنضمیر سیر میکند. آخرین نمونة پیشرفت دولت اردوغان لشکرکشی خیابانی جهت اعتراض به قرآن سوزان بود. از مطلب دورافتادیم بازگردیم به اعتراض «داسالله» به تحریف تاریخ:
«خامنهای و فرماندهان سپاه، از تزلزل شاه و ارتش برای سرکوب مردم در سال 57 درس گرفته و اشتباه شاه را تکرار نمیکنند. [...] شاه و فرماندهان ارتش او منسجم و استوار مردم را نکشتند، اما آقای خامنهای و فرماندهان سپاه چنین میکنند. نتیجه آن که: اولی شکست خورد و دومی موفق میشود!»
بله، و از تأکیدات حزب توده نتیجه میگیریم که هم خامنهای مستقل است، هم اینکه فرماندهان سپاه که تجهیزاتشان از خارج وارد میشود مستقل شدهاند، و ذخایر ارزی هم در بانکهای غرب نیست! خلاصه حکومت اسلامی «مستقل» است. شاید به دلیل همین «استقلال» باشد که زهراخانوم در سایت «عصرنو» میگوید، خامنهای و میرحسین موسوی در جریان کشتار زندانیان نبودهاند. از زهرا خانوم میپرسند، چرا سخن گفتن از وقایع دهة 60 اینقدر سخت است؟ ایشان میگویند راستش آقای موسوی و خامنهای خبر نداشتند:
«به طوری که بارها گفته شده از این جنایت [کشتار زندانیان] نه آقای خامنهای و نه آقای موسوی هیچ یک اطلاعی نداشتهاند و در حوزة وظایفشان هم نبوده [...] البته سکوت و توجیهی هم در کار نیست[...]»
اگر توجیه و سکوت در کار نیست، پدرسوختگی فراوان در کار آمده. میبینیم که «استقلال» زهرا خانوم در عرصة بیشرمی و وقاحت بیکران است و ایشان خامنهای دجال را نیز از این جنایات مبری کردهاند! حال باید از این گوسالههای ننه حسن بپرسیم اگر قتل عام هزاران جوان در سلول زندانهای حکومت در حوزة وظایف نخست وزیر و رئیس قوة مجریه نیست، در این حکومت «خردرچمن» چه کسی تصمیم میگیرد؟ در ثانی، شما که هیچ مسئولیتی نمیپذیرید، چرا برای بازگشت به قدرت اینهمه سرودست میشکنید؟ یادآور شویم در این مصاحبه «زندانیانی» که قتل عام شدند، همگی فقط مجاهدین خلق بودهاند! و مسلماً این «دگردیسی» نیز دلیل موجه دارد که از حوزه وظایف زهراخانوم خارج خواهد بود! پس بازگردیم به سرمقالة «راه توده» که ادعا میکند ارتش کودتا کرد ولی در برابر انقلاب شکوهمند شکست خورد:
«واقعیت آن است که ارتش دست به کودتا زد و در این کودتا شکست خورد. زمانیکه معلوم شد کودتا شکست خورده [...] ستاد ارتش [...] دولت جدید را به رسمیت شناخت[...]»
خلاصه اگر ادعای مستدل حزب توده را یک مرحلة منطقی به پیش رانیم، میتوانیم بگوئیم، ژنرال هویزر با فردوست و قرهباغی خائن کنار نیامده بود، با نهضت عاظادی هم زد و بند نکرده، پا به فرار گذاشت! ساواک هم که بخار شده و به هوا رفته بود، و خلاصه «مردم» بودند و «مردم» که در یک قوطی در بستة «ساردین» سفارشی سازمان سیا انقلاب کردند. اتحاد شوروی هم که اصلاً وجود نداشت! خلاصه در چاردیواری اختیاری یک انقلاب شکوهمند صورت پذیرفت، آنهم فقط به خواست خدا! به احتمال قریب به یقین، وزش باد با سرعت 100 کیلومتر در ساعت یک گذرگاه امن ایجاد کرد که «تودههای انقلابی» دست در دست ساواک و شهربانی از آن گذشتند، تا ملت ایران را در آنسوی دریا به زیر سم ستوران عموسام بیاندازند. «جونم براتون بگه» دلیل نگرانی «داسالله» از تحریف تاریخ این است که تاریخ تحریف شده، ویراست حزب توده ممکن است بیمشتری بماند:
«اگر یک نسل [...] با الهام از این نوع نظرات فارغالتحصیل شوند و نسل پژوهشگر و حاضر در صحنة انقلاب 57 سخن نگوید [...] یا در زندانهای کودتا نابود شود، تکلیف تاریخ واقعی انقلاب 57 چه میشود؟»
داسهای نازنازی! هیچ نگران نباشید. اگر کمی تأمل کنید «ویکیلیکس» با همکاری گاردین، شپیگل و نیویورکتایمز تکلیف تاریخ «واقعی» را به این شرح برایتان روشن میکند: آوردهاند که در سال 1978 تودههای مردم به رهبری خمینی کبیر استبداد را برای همیشه سرنگون کرده و آمریکا را به سختی شکست دادند، اینهم اسنادش! و ما هم ترهات ویکی لیکس و دیگر جنگفروشان مدعی جنگستیزی را چنین ادامه خواهیم داد: آنگاه همان تودههای «مردم» تحت نظارت سازمان سیا تمام تشکلهای سرکوبگر استبدادی و استعماری را به عنوان «ضد امپریاس» با ریش و چادر در خدمت خمینی کبیر قرار دادند. و 31 سال بعد، در تاریخ 28سپتامبر 2010، تفنگداران دریائی اسرائیل «مادر» اد و دیوید میلیبند را که برای شکستن محاصرة غزه آمده بود به همراه 72 تن از همراهان آنحضرت دستگیر کردند و... اینچنین بود که «آب بر اولاد علی بسته شد!»
ناکامی سیاست استعمار در ایجاد فضای دوقطبی کاذب جهت تحریک افکارعمومی و گسترش خشونت کار را به پوچپردازی پیرامون «انقلاب» 22 بهمن 1357 نیز کشاند! «مورخین» پس از تحقیقات به این نتیجه رسیدهاند که، اگر شاه در برابر «انقلابیون»، یعنی همان اوباش اسلامگرا مشت آهنین نشان داده بود، سلطنت پا برجای میماند. حزب آخوندپرست توده نیز بلافاصله در برابر این «خیانت بزرگ» موضعگیری کرده و میگوید، «ارتش قصد کودتا داشت اما شکست خورد»، و خلاصه «ما پیروز شدیم!» به عبارت دیگر باید بپذیریم که مسائل کشور ایران در «چاردیواری اختیاری» ارتش و انقلابیون حل و فصل شده! حال آنکه به هیچ عنوان چنین نبوده و نیست. این مسائل برای پنهان داشتن اصل مطلب، یعنی حمایت آمریکا از کودتای ننگین 22 بهمن و استقرار حکومت اسلامی مطرح میشود، چرا که دوقطبیهای کاذب پیشین از قماش اسلام سبز و سیاه، و مقدسات دینی و بومی کارآئی نداشتهاند.
پس از ناکامی آنگلوساکسونها در دو قطبی کردن کاذب فضای جامعه جهت برتخت نشاندن میرحسین موسوی، در مقام «رئیس جمهور» مردمی، و کسب مشروعیت برای حکومت اسلامی در غرب، پروپاگاند آنگلوساکسونها به دو شاخه تقسیم شد. آنگلوساکسونهای آنسوی آتلانتیک بر «جهان اسلام» متمرکز شده و قرآن سوزان به راه انداختند، حال آنکه جنتلمنهای نزولخور «سیتی» برای دستیابی به اهداف استعماریشان گسترش مقدسات بومی در ایران را در دستورکار قرار دادهاند. این است دلیل ارسال استوانة کوروش هخامنشی به ایران! بسیج کوروشپرستان و کوروشستیزان، یعنی همان دوقطبی کردن فضای جامعه جهت تخریب کوروش به عنوان یک شخصیت تاریخی و تبدیل وی به یک پرسوناژ اسطورهای! گزافهگوئیها و اغراق رسانهها پیرامون کوروش هخامنشی، و ادعای پیامبری کوروش در همسوئی کامل با «جنجال» پیرامون «علمیات» اسطورة شکافتن دریای سرخ قرار گرفته. اولی یک شخصیت تاریخی ایران باستان را از بعد انسانیاش تهی میکند تا او را به پرسوناژ اسطورههای سامی بدل نماید، دومی نیز با تخریب اسطوره، به اصطلاح به آن «علمیات» اعطا میکند؛ ولی «تخریب انسان»، محور اصلی و مشترک هر دو پروپاگاند را تشکیل میدهد.
اسطورهزدائی و تبدیل انسان به اسطوره دو روی یک پروپاگاند انسانستیز واحد است؛ اولی با هدف ایجاد تزلزل در تخیلات و باورهای انسان صورت میپذیرد، و دومی جهت تحریف تاریخ. تحقیقات گروه «کارل دروز» جهت «علمیات» بخشیدن به اسطورة رهائی یهودیان از اسارت فرعون که در راستای تحقق اهداف مککارتیستها یعنی اختراع «دین عقلانی» صورت پذیرفته در همسوئی کامل با هیاهوی «کوروشپرستی» مردهشویان و تبدیل تاریخ ایران به اسطورههای سامی قرار میگیرد. اینگونه بود که در پی تحرکات شرافتمندانة حاکمیت بریتانیا، یعنی ارسال استوانة کوروش کبیر در راستای گسترش «مقدسات بومی»، رسانههای جمکران به ژاژخائی پیرامون «اسلام» و «کوروش» پرداختند و سفر احمدینژاد به نیویورک دامنة این هیاهوی گوسالهپسند را بخوبی گسترش بخشید. جنجال رسانهای پیرامون اظهارات احمدینژاد و «بازتولید» شعارهای پوچ حکومت جمکران مبنی بر «عدمکارآئی تحریمها» توسط شخص باراک اوباما میباید از «معجزات» ملاقات وزرای دفاع آمریکا و روسیه باشد! اما مهمتر از همة معجزات، کشف «ژن عامل میگرن» است که بیبیسی، مورخ 27 سپتامبر به آن اشاره دارد!
این «اکتشاف» یا بهتر است بگوئیم این «اختراع» نیز توسط محققان ینگه دنیا صورت پذیرفته! اگر این «اختراعات» را بپذیریم میباید قبول کنیم معالجة میگرن، یعنی تغییر در ساختار ژنتیک! حال آنکه گروه کثیری از مبتلایان به میگرن از طریق روانکاوی درمان شدهاند، چرا که میگرن ریشه در ترسهای ضمیر ناخودآگاه دارد نه در ژنها. اما به دلائلی همه باید بدانند و آگاه باشند که اگر به میگرن مبتلا شدهاند، دلیل «فیزیکی» دارد و خلاصة کلام «زیگموند فروید» اشتباه کرده! فراموش نکنیم که الاغهای طویلة مککارتی برای تخریب نیچه، فروید و مارکس، نظریه پردازان «مدرنیته» از هیچ جفتکی فروگذار نمیکنند؛ اینان همچنین از لگدپرانی به داروین هم غافل نمیشوند، چرا که متفکران مدرنیته «خدامحوری» و به ویژه «اسطورة آفرینش» ادیان ابراهیمی را به زیر سئوال بردهاند و این امر باعث نگرانی اعضای محفل فرانکفورت شده. به همین دلیل آنچه فروید در مورد میگرن مطرح کرده، میباید توسط گروههای تحقیق ینگه دنیا «نفی» شود تا به مرور زمان بتوانند با ماستمالی کردن ضمیر ناخودآگاه، برای «تخیلات» و باورهای انسان نیز «خط قرمز» تعیین کنند.
در مورد باورهای مقدس نیز شاهدیم که حضرات بیکار ننشستهاند؛ اینان «باد» را بجای «عصای موسی» نشانده و ادعا میکنند، یهودیان برای عبور از دریای سرخ به 4 ساعت وقت و یک گذرگاه امن نیاز داشتند که این زمان و مکان را «وزش باد» برایشان فراهم آورده. و اما در مورد «آفرینش جهان» نیز دانشمندان بزرگ آنگلوساکسون پیشرفتهای چشمگیری داشتهاند. یک گروه از این عزیزان در ینگهدنیا ادعا میکنند جهان از «هیچ» به وجود آمده و بلافاصله مهرنیوز پاسخشان را به نقل از فلاسفة انگلیسی منعکس میکند. البته گام نخست را در میدان شارلاتانیسم «رادیوفردا» برداشت.
رادیوفردا یقة یک فیزیکدان به نام «هاوکینگ» را چسبیده و از زبان او قوانین فیزیک را برایمان «نقل» میکند. روشن است که در علم فیزیک جائی برای خداوند بخشندة مهربان نمیتواند وجود داشته باشد، چرا که علم با ابهامات الهی در تضاد قرار میگیرد. وقتی هاوکینگ میگوید «بیگبانگ» ربطی به ارادة الهی ندارد، این مطلب را نه به عنوان اعتقاد شخصی که به عنوان موضع علمی یک فیزیکدان مطرح میکند. منطقی است که در علم فیزیک جائی برای خداوند یا ابهامات دیگر وجود نداشته باشد، چرا که در غیراینصورت فیزیک جنبة علمی خود را از دست میدهد. در هر حال، به محض اینکه رادیوفردا، اظهارات هاوکینگ را منعکس میکند، مهرنیوز هم یک «اسکروتن» از آستین بیرون کشیده و از زبان وی توضیح واضحات میدهد و میگوید، علم نمیتواند «خلقت» را تبیین کند، ولی ایمان میتواند!
بله، «ایمان» به طریق مستدل و مبرهن میتواند به ما ثابت کند که علم از «تبیین خلقت» عاجز است! ولی مسلم است که «علم» نمیتواند «خلقت» را در چارچوب باورها تبیین کند، چنین ادعائی هم نکرده؛ علم برای اثبات پیشفرضهای خود میباید آنها را در آزمایشگاه «مشاهده» کند، آنگاه شواهد خود را به جامعة علمی ارائه دهد. اگر یک فیزیکدان ادعا کند به خواست خداوند «بیگبانگ» صورت گرفته، نمیتواند ادعای خود را از نظر علمی به اثبات برساند. ولی همین فیزیکدان میتواند مذهبی باشد. به عبارت دیگر باورها و اعتقادات فردی وی هیچ ارتباطی با جایگاه اجتماعیاش به عنوان فیزیکدان ندارد.
باری مهرنیوز، مورخ 3 مهرماه 1389، در مطلبی تحت عنوان «اسکروتن در پاسخ به هاوکینک[...]» مینویسد، او در یادداشتی برای والستریت جورنال فرموده که به «اعتقاد» وی دانش بشری محدود است و نمیتواند به همة مسائل پاسخ دهد و کانت و اینشتین هم از این محدودیت آگاه بودهاند! خلاصه فیلسوف کبیر دانشگاه آکسفورد «پنجه را گز نموده، گفته وجب» و شیره را خورده و گفته شیرین است! همة اهل علم از محدویت دانش بشر آگاهاند، و همه میدانند آنچه نامحدود و بیکران است، جز ابهام نیست، و برای دریافت این اصل مسلم نیازی به پوچپردازیهای «راجر اسکروتن» نداریم:
«راجر اسکروتن»، فیلسوف بریتانیائی [...] و استاد دانشگاه آکسفورد [...] معتقد است دانش بشری و علم فیزیک برای تبیین و توضیح آغاز خلقت با محدودیت مواجه است [...] تنها عامل برای پاسخگویی در این زمینه ایمان است[...]»
و «پاسخ» ایمان را نیز همه میشناسیم: ایمان بیاورید به خدا که به باور بعضیها «وجود» دارد و همه چیز را آفریده. در حالیکه «ایمان» از نظر علمی قابل اثبات نیست و نیازی هم به استدلال منطقی ندارد. یا خدا را باور دارید، یا با چماق و چاقو به شما تفهیم میکنند که باید باورهایتان را در مسیر اهداف طویلة مککارتی و محفل فرانکفورت تنظیم کنید و همین باورها را مترادف با «عینیت» و «علمیات» رویت نمائید، در غیر اینصورت «گویانیوز» در همسوئی کامل با شاهالله و شیخالله و دیگر اوباشالله از زبان «انیس نقاش» در مورد شما هم «افشاگری» خواهد کرد. بله، اوباشالله و همة متخصصین «72 تن» سازی از زبان «انیس نقاش» سخن میگویند، چرا که شهامت ندارند خواستههای پست و تمایلات رذیلانة اربابانشان را مستقیماً بیان کنند.
حضور گوسالههای ترسوی ننهحسن عرض کنیم، کارنامة زندگی انیس نقاش چنان درخشان و براق است که اگر او را جنایتکار و «اهلچنج» هم بخوانیم از او تصویر دلپذیر ارائه دادهایم؛ تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل! بگذریم و بازگردیم به مهرنیوز و اظهارات فیلسوفنمایانة «اسکروتن». مبالنیوز در ادامة قصة شنگول و منگول میافزاید، پیشتر هاوکینگ به «نقش خدا» اشاره داشته، ولی اخیراً ادعا کرده کهکشانها از «هیچ» به وجود آمده! یادآور شویم «هیچ» در نظریة هاوکینگ، همچون «هیچ» در فلسفة سارتر عرصة فعل و انفعالات فیزیکی است و با هیچ و پوچ محاورهای ارتباطی ندارد، ولی مهرنیوز مصلحت خویش در آن دیده که چارچوب «هیچ» در نظریة هاوکینگ را در پردة ابهام قرار دهد، باشد که بر تعداد الاغهای طویلة مککارتی چندتائی بیافزاید:
«[در سال 1988] هاوکینگ در کتاب خود، تاریخچة زمان [...] نقش خدا در خلقت کهکشانها را تأیید کرده بود [اما] در کتاب جدید خود که با لئونارد ملودینو، فیزیکدان آمریکائی تألیف کرده میگوید محتمل است کهکشانها از هیچ به وجود آمده باشند[...]»
بله، «محتمل» است ولی آنچه مسلم است «هیچ» از جنبة علمی نمیتواند کهکشان ایجاد کند و هیچ عقل سلیمی چنین ادعائی نمیکند و بهتر است اهالی مهرنیوز بجای «هیچفروشی»، کتاب مذکور را به دقت مطالعه کنند تا دریابند «هیچ» کذا در واقع هیچ ربطی به هیچ «متعارف» ندارد! همانطور که کوروش کبیر، امپراتور هخامنشی هم به کوروش، فرستادة «یهوه» نمیتواند مرتبط شود، و کوتاه سخن، اسطورهسازی و اسطورهزدائی دو شیوة متفاوت «تخریب انسان» است. و از اینروست که مورد الطاف ویژة فعلة فاشیسم قرار گرفته.
پس جای تعجب نیست که «محققان» ینگهدنیا که در زمینة «اثر باد بر آب» فوق تخصص دارند به این نتیجه برسند که «اسطورة گذر قوم یهود از دریای سرخ»، راست یا دروغ اهمیت ندارد! مهم این است که «عصای موسی» معجزه نکرده، بلکه باد به مدت 12 ساعت با سرعت 100 کیلومتر در ساعت وزیده و باعث شکافتن دریا شده! بله، این اسطورة خاص نظر «متفکران» پوچپرداز آن آستان مقدس را به خود جلب کرده و دلیل دارد! چرا که در این حکایت، یهودیان که متحمل خشونت شدهاند، بدون توسل به خشونت و توحش از زنجیر اسارت فرعون آزاد میشوند، و اشکال دقیقاً همینجاست!
میگویند فرعون قوم بنیاسرائیل را به مصر آورده و به بیگاری گرفته بود. یهودیان میخواستند مصر را ترک گفته به سرزمین موعود بازگردند. ولی قدرت مقابله با فرعون را نداشتند. یهودیان اسطوره شهادت طلب و مرگپرست هم نیستند، و میخواهند در «سرزمین موعود» به زندگی ادامه دهند، پس تصمیم میگیرند علیرغم خطرات و دشواریها پای پیاده مصر را ترک گویند. موسی آنان را به سوی دریا رهنمون میشود، سواران فرعون هم به تعقیبشان میپردازند و در واقع مرگ از دو سو قوم بنیاسرائیل را تهدید میکند. یهودیان میباید بین غرق شدن در امواج دریا و یا کشته شدن به دست سپاهیان فرعون انتخاب کنند! اینجاست که عصای موسی راه برآنان میگشاید. قوم بنیاسرائیل «پاداش» تلاش و کوشش خود را دریافت میکند و دژخیماناش هم نابود میشوند.
حال ببینیم، «پیام» پنهان این اسطوره به مخاطب چیست؟ این داستان به ما میگوید که همه چیز از پیش تعیین نشده و برخلاف قانون توحش جنگل، سرنوشت محتوم «ضعیف» شکست نیست. این «پیام» میگوید، پیروزی با انسانها است؛ آنگاه که بدون توسل به خشونت به سوی زندگی گام بردارند، بر هر نیروی انسانستیزی پیروز خواهند شد و هر بنبستی را درهم میشکنند. به همین دلیل است که محققان ینگه دنیا بر این اسطورة خاص متمرکز شدهاند. خلاصه بگوئیم، این بخش از کتاب مقدس خوشایند طویلة مککارتی نیست، و میخواهد آنرا از نظر «علمی» توجیه کند تا «امید» انسان به رهائی از سلطه، خشونت و بیگاری نقش بر آب شود و انسانها دست از تلاش برای گسستن زنجیرهای اسارت بشویند و خشونت را با خشونت پاسخ دهند. به این ترتیب سختیهای «زمان حال» در آینده گسترش خواهد یافت و منافع خشونتطلبان نیز تأمین خواهد شد.
اسطورهزدائی از شکافتن دریای سرخ، «آینده» و زندگی انسان را تحت نظارت آب و باد و عوامل طبیعی قرار میدهد، و نقش عامل انسانی را به طور کلی نفی میکند. در گفتمان علوم سیاسی، نفی عامل انسانی از نظریهپردازی را فاشیسم گویند! نتیجة حرکت انسان به سوی زندگی و آینده را هرگز «وزش باد بر آب» رقم نخواهد زد؛ حرکت قوم بنیاسرائیل هم حرکتی عاری از خشونت برای زندگی و رهائی از سلطه بود. داستان حرکت قوم یهود به سوی سرزمین موعود، نشان از امید به زندگی و نفی خشونت دارد. به همچنین است موجودیت تاریخی کورش کبیر.
کوروش، به عنوان فرماندة پیروز سربازان خود را از تاراج اموال مغلوبان و تخریب معابدشان برحذر میدارد. کوروش برخلاف رسوم رایج، باورهای اهالی بابل را محترم میشمارد و آنها که این برخورد انسانی را به موجودات مقدس و موهومی همچون «پیامبران» نسبت میدهند در عمل به ما میگویند که این برخورد انسانی در شأن «پیامبران» است، نه در حد انسان! حال آنکه کاملاً برعکس، همیشه توحش و خشونت و انسانستیزی از ویژگیهای پیامبران ادیان ابراهیمی بوده. حتی در گذر از دریای سرخ نیز شخص موسی هیچکاره است، عصای اوست که راهگشای بنیاسرائیل میشود. اینک که به «فواید» اسطورهسازی و اسطورهزدائی تا حدودی پی بردیم، بازگردیم به پیامدهای ملاقات وزرای دفاع روسیه و آمریکا، از جمله توفان در جمکران که چارچوب اقتصادی آن عبارت است از توقیف یک کشتی حامل بیش از دو میلیون لیتر سوخت قاچاق!
به گزارش کیهان، مورخ 19 سپتامبر سالجاری، یک كشتي حامل 2 ميليون و 200 هزار ليتر سوخت قاچاق توقيف شده و عليرغم قوانین و مقررات، مالك محمولة قاچاق برای رفع توقيف آن به مذاکره با مقامات قوة قضائیه مشغول است و نتایج مذاکرات نیز مثبت بوده:
«يك فروند كشتي تانكر حامل 2 ميليون و 200 هزار ليتر سوخت قاچاق [...] با حكم مراجع قضائي بوشهر و توسط سپاه پاسداران [...] توقيف شد [...] گفته ميشود [...] مالك محموله [...] با رايزنيهاي مختلف قصد خروج پرونده از مسير قانوني را داشته [...] و نتايج مثبتي نيز دريافت كرده[...]»
بله مذاکرات برای تشویق تجارت قاچاق جریان دارد و این است روند معمول در حکومت روسپیهای تقدسفروش. حال باید ببینیم به چه دلیل باراک اوباما در مصاحبة خود با بیبیسی، همصدا با خامنهای و دیگر مقامات حکومت جمکران بر بیهودگی تحریمهای اقتصادی تاکید میکند؟ تحریمهای اقتصادی نتیجه نبخشیده که یک حکومت دستنشاندة استعمار سی سال است ضمن سرکوب و کشتار ملت ایران، همزمان با گسترش تجارت قاچاق و حراج نفت، ارز حاصل از چپاول ما ملت را از طریق آلمان، امارات، انگلستان و اخیراً از طریق کرة جنوبی به بانکهای غرب سرازیر میکند؟ گسترش دامنة فقر در ایران پیامد تحریمها نیست؟ در قاموس تاراجگران به هیچ عنوان! این تحریمها برای حکومت اسلامی و ارباباناش مفید بوده به همین دلیل باراک اوباما دقیقاً همان میگوید که خمینی میگفت. آن دجال روشنضمیر میگفت، «ما» از جنگ و تحریم هراسی نداریم. البته ضمیر اول شخص جمع به خمینی و ارباباناش ارجاع میدهد که از جنگ 8 ساله و 30 سال تحریم اقتصادی ملت ایران سود فراوان برده و میبرند. چرا که به ادعای بعضیها در ایران «انقلاب» شده! حداقل مقالة شیوای راه توده، مورخ 5 مهرماه 1389 چنین میگوید!
«داسالله» در مطلبی تحت عنوان «تاریخ نگاری یا انحراف در پژوهشهای تاریخی» چنین القاء میکند که در ایران علیرغم کودتای ارتش، انقلاب پیروز شد! این ادعا در واکنش به پژوهشهای «ژرف» محققانی مطرح میشود که میفرمایند اگر شاه ناراضیان را «درست» سرکوب کرده بود شاهد انقلاب نمیبودیم! حزب شریف در پاسخ اینان میگوید، دارودستة میرحسین موسوی مانند همان ناراضیان دوران شاه هستند، اما حکومت اسلامی با بهرهگیری از اینگونه پژوهشها در برابر آنها واکنش شدید نشان داده، در نتیجه جنجال سبز موفق نشده. چرا که بر اساس «تحقیقات» داسالله، خامنهای و فرماندهان سپاه برخلاف شاه در سرکوب ناراضیان تزلزل به خرج نمیدهند، به همین دلیل اولی شکست خورده و دومی یعنی خامنهای پیروز شده. پیش از ادامة مطلب باید بگوئیم از یکسو، مقایسة شاه ایران با علی خامنهای ناشی از حماقت و نادانی است، و از سوی دیگر، ارتش ایران به عنوان زیر مجموعة ارتش ناتو نمیتواند مستقل باشد.
حضور داسیون متخصص «تاریخ» بگوئیم، پیش از برگزاری تظاهرات تاسوعا و عاشورا سران ارتش و سازمان امنیت به دفعات مخالفت خود را با برگزاری این مراسم اعلام داشتند، هر چند شیوههای پیشنهادی اینان یکسان نبود؛ نتیجه چه شد؟ علیرغم مخالفت منسجم مقامات «امنیتی ـ نظامی» راهپیمائی کذا انجام گرفت. از این مختصر نتیجه میگیریم که دستور برپائی این مراسم از جای دیگری صادر شده بود و حضرات ژنرالها در عمل هیچکاره بودند! شهریور 1320 چه پیش آمد؟ ارتش «جاخالی» داد و زیر پای پهلوی اول را کشید. 28 مردادماه 1332 نیز یک کودتای بهداشتی محمد مصدق را در جایگاه رهبر اوپوزیسیون قرارداد. همین مضحکه را هم میخواستند با میرحسین موسوی در 22 خرداد تکرار کنند، که نشد! یعنی آنها که پس از چند روز لاتبازی حکومت به خیابان آمدند، شعارشان «مرگ بر حکومت اسلامی» بود، نه درود بر خمینی! در آشوبهای سال 1357 نیز فریاد «مرگ بر شاه» را میشنیدیم، منتها در اوج جنگ سرد، قرار بر این شد که آخوند و اوباش شهری «تاجگزاری» کنند، که این امر مقدس بخوبی انجام پذیرفت و نتیجه هم در برابر ماست.
در پاکستان و ترکیه نیز شاهد جابجائی قدرت بودیم. ضیاءالحق و کنعان اورن را برای تحکیم پایههای اتحاد جماهیر اسلامی به میدان آوردند. این پسروی خواست ارتش ناتو بود که امروز در افغانستان و عراق لانه کرده و مایل است ترکیه را به حرمسرای سلطان عبدالحمید تبدیل کند، و حفاظت از نوامیس اسلام را بر عهدة «گرگهای خاکستری» بگذارد. خلاصه، ترکیه هر روز یک گام بلند به سوی اسلام برمیدارد و در این مسیر توحش چنان پیشرفت کرده، توگوئی در دوران امام روشنضمیر سیر میکند. آخرین نمونة پیشرفت دولت اردوغان لشکرکشی خیابانی جهت اعتراض به قرآن سوزان بود. از مطلب دورافتادیم بازگردیم به اعتراض «داسالله» به تحریف تاریخ:
«خامنهای و فرماندهان سپاه، از تزلزل شاه و ارتش برای سرکوب مردم در سال 57 درس گرفته و اشتباه شاه را تکرار نمیکنند. [...] شاه و فرماندهان ارتش او منسجم و استوار مردم را نکشتند، اما آقای خامنهای و فرماندهان سپاه چنین میکنند. نتیجه آن که: اولی شکست خورد و دومی موفق میشود!»
بله، و از تأکیدات حزب توده نتیجه میگیریم که هم خامنهای مستقل است، هم اینکه فرماندهان سپاه که تجهیزاتشان از خارج وارد میشود مستقل شدهاند، و ذخایر ارزی هم در بانکهای غرب نیست! خلاصه حکومت اسلامی «مستقل» است. شاید به دلیل همین «استقلال» باشد که زهراخانوم در سایت «عصرنو» میگوید، خامنهای و میرحسین موسوی در جریان کشتار زندانیان نبودهاند. از زهرا خانوم میپرسند، چرا سخن گفتن از وقایع دهة 60 اینقدر سخت است؟ ایشان میگویند راستش آقای موسوی و خامنهای خبر نداشتند:
«به طوری که بارها گفته شده از این جنایت [کشتار زندانیان] نه آقای خامنهای و نه آقای موسوی هیچ یک اطلاعی نداشتهاند و در حوزة وظایفشان هم نبوده [...] البته سکوت و توجیهی هم در کار نیست[...]»
اگر توجیه و سکوت در کار نیست، پدرسوختگی فراوان در کار آمده. میبینیم که «استقلال» زهرا خانوم در عرصة بیشرمی و وقاحت بیکران است و ایشان خامنهای دجال را نیز از این جنایات مبری کردهاند! حال باید از این گوسالههای ننه حسن بپرسیم اگر قتل عام هزاران جوان در سلول زندانهای حکومت در حوزة وظایف نخست وزیر و رئیس قوة مجریه نیست، در این حکومت «خردرچمن» چه کسی تصمیم میگیرد؟ در ثانی، شما که هیچ مسئولیتی نمیپذیرید، چرا برای بازگشت به قدرت اینهمه سرودست میشکنید؟ یادآور شویم در این مصاحبه «زندانیانی» که قتل عام شدند، همگی فقط مجاهدین خلق بودهاند! و مسلماً این «دگردیسی» نیز دلیل موجه دارد که از حوزه وظایف زهراخانوم خارج خواهد بود! پس بازگردیم به سرمقالة «راه توده» که ادعا میکند ارتش کودتا کرد ولی در برابر انقلاب شکوهمند شکست خورد:
«واقعیت آن است که ارتش دست به کودتا زد و در این کودتا شکست خورد. زمانیکه معلوم شد کودتا شکست خورده [...] ستاد ارتش [...] دولت جدید را به رسمیت شناخت[...]»
خلاصه اگر ادعای مستدل حزب توده را یک مرحلة منطقی به پیش رانیم، میتوانیم بگوئیم، ژنرال هویزر با فردوست و قرهباغی خائن کنار نیامده بود، با نهضت عاظادی هم زد و بند نکرده، پا به فرار گذاشت! ساواک هم که بخار شده و به هوا رفته بود، و خلاصه «مردم» بودند و «مردم» که در یک قوطی در بستة «ساردین» سفارشی سازمان سیا انقلاب کردند. اتحاد شوروی هم که اصلاً وجود نداشت! خلاصه در چاردیواری اختیاری یک انقلاب شکوهمند صورت پذیرفت، آنهم فقط به خواست خدا! به احتمال قریب به یقین، وزش باد با سرعت 100 کیلومتر در ساعت یک گذرگاه امن ایجاد کرد که «تودههای انقلابی» دست در دست ساواک و شهربانی از آن گذشتند، تا ملت ایران را در آنسوی دریا به زیر سم ستوران عموسام بیاندازند. «جونم براتون بگه» دلیل نگرانی «داسالله» از تحریف تاریخ این است که تاریخ تحریف شده، ویراست حزب توده ممکن است بیمشتری بماند:
«اگر یک نسل [...] با الهام از این نوع نظرات فارغالتحصیل شوند و نسل پژوهشگر و حاضر در صحنة انقلاب 57 سخن نگوید [...] یا در زندانهای کودتا نابود شود، تکلیف تاریخ واقعی انقلاب 57 چه میشود؟»
داسهای نازنازی! هیچ نگران نباشید. اگر کمی تأمل کنید «ویکیلیکس» با همکاری گاردین، شپیگل و نیویورکتایمز تکلیف تاریخ «واقعی» را به این شرح برایتان روشن میکند: آوردهاند که در سال 1978 تودههای مردم به رهبری خمینی کبیر استبداد را برای همیشه سرنگون کرده و آمریکا را به سختی شکست دادند، اینهم اسنادش! و ما هم ترهات ویکی لیکس و دیگر جنگفروشان مدعی جنگستیزی را چنین ادامه خواهیم داد: آنگاه همان تودههای «مردم» تحت نظارت سازمان سیا تمام تشکلهای سرکوبگر استبدادی و استعماری را به عنوان «ضد امپریاس» با ریش و چادر در خدمت خمینی کبیر قرار دادند. و 31 سال بعد، در تاریخ 28سپتامبر 2010، تفنگداران دریائی اسرائیل «مادر» اد و دیوید میلیبند را که برای شکستن محاصرة غزه آمده بود به همراه 72 تن از همراهان آنحضرت دستگیر کردند و... اینچنین بود که «آب بر اولاد علی بسته شد!»
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت