جمعه، مهر ۲۳، ۱۳۸۹


توده و تارعنکبوت!
...
«[...]‌ اگر چه به قدر الاغ چیز سرمان نمی‌شود [...] اما خودمان را باهوش‌ترین مخلوق تصور می‌کنیم. همیشه منتظر یک قلدریم که به طور معجزه‌آسا ظهور بکند و پیزی ما را جا بگذارد؛ 20 سال دلقک‌های رضاخان تو سرمان زدند، حالا هم [...] همان گربه‌های مردنی را جلو ما می‌رقصانند [...] فلسفه‌مان مباحثه در شکیات و سهویات [...] است. نه ذوق، نه هنر، نه شادی، همه‌اش دزدی، کلاهبرداری و روضه‌خوانی [...]»
منبع: «حاجی‌‌آقا»

سفر ویلیام هیگ‌،‌ وزیر امورخارجة بریتانیا به مسکو تغییرات چشمگیری در استراتژی جهانی ایجاد کرد. ظاهراً پس از این سفر «رادیوفردا» هم واسطه شده تا شیرین عبادی، ماچه‌شیخ برگزیدة‌ محفل نوبل بتواند دمی برای احمدی‌نژاد تکان داده و پرزیدنت مهرورزی را از «انزوا» خارج کند. البته این «دلالی» سیاسی همزمان با حضور احمدی‌نژاد در جنوب لبنان و در پوشش «پاسخ‌های شیرین عبادی به کاربران رادیوفردا» انجام پذیرفت. خلاصه نگران نباشیم شاخک سازمان سیا نه تنها هوای احمدی‌نژاد را دارد تا ایشان بتوانند همچنان برای اسرائیل هارت‌وپورت‌های لازم را صورت دهند، که نوبل «عبادی ـ سیاسی» را نیز برای ما ملت بالای منبر می‌فرستد تا همچون سیمین‌الله برای «اسلام مترقی» معرکه بگیرد. خوشبختانه شاخک سازمان سیا در این عملیات قهرمانانه تنها نیست، و از چند جبهه به بهترین وجه از کمک‌های «داس‌الله» عزیز برخوردار می‌شود.

«جونم براتون بگه»، اوباش‌الله و داس‌الله همچون 31 سال پیش برای سرکوب ملت ایران با یکدیگر متحد شده و مسابقة پستی و رذالت و فریبکاری به راه انداخته‌اند. تفاوت این دو محفل مزدور استعمار با یکدیگر در این است که اولی به پیروی از دستاربندان «حقوق انسانی» را با احساسات قومی و باورهای مقدس در ترادف قرار می‌دهد، حال آنکه دومی در هم‌سوئی کامل با کاسبکار، «منافع» را بجای «حقوق انسانی» می‌نشاند. به عبارت دیگر، وجه مشترک اوباش‌الله و داس‌الله همان «تخریب انسان» از طریق مرزشکنی و تحریف مفاهیم انسان‌محور است. در این راستا نگاهی شتابزده خواهیم داشت به پاسخ‌های شیرین عبادی در سایت «رادیو فردا» و اظهارات گوساله‌فریب خواهر «سپیده صلح‌جو» در سایت اخبار روز. اولی «دمکراسی‌های اسلامی» کشف کرده و دومی، سوسیالیسم دینی!

پس از انعکاس اظهارات دلنشین سیمین‌الله در باب روحانی متجدد و کرایة شتر و تبدیل «غرائز شیطانی» به محسنات انسانی در سایت «خواندنی‌ها»، ‌ نوبت ژاژافشانی به شیرین‌الله رسید. ایشان که در «لایپزیک» با نفی «آزادی بیان» هنرمند «میزان» درک و فهم‌شان را از مفاد اعلامیه جهانی حقوق‌بشر بخوبی به جهانیان ثابت کردند،‌ از همة شوت‌وپرت‌ها خواسته‌اند تا رسیدن میعاد استقرار دمکراسی در کشور از «روحانیت مترقی» حمایت به عمل آورند. به زبان‌ساده‌تر، تا زمانیکه آقا «امام زمان» از اعماق چاه جمکران برای‌مان سکولاریسم و دمکراسی به ارمغان نیاورده‌اند، اجماع پیرامون «اسلام مترقی» را ایشان واجب شرعی دانسته‌اند!

سایت «رادیوفردا»، ‌مورخ 22 مهرماه 1389، برای ارتقاء «فقرفرهنگی» و رونق شارلاتانیسم پاسخ‌های شيرين عبادى به پرسش‌هاى كاربران‌ راديوی کذا را منتشر کرده. جالب اینجاست که در این پاسخ‌های «ژرف» و لجن‌بار، ماچه‌شیخ محفل «نوبل» به صراحت مفاد اعلامیه جهانی حقوق‌بشر را تحریف می‌کند! عبادی ضمن دفاع از قانون اساسی بی‌پایه و اساس جمکران، به ما می‌گوید «آزادی بیان» فقط سیاسی می‌تواند باشد و رسم کاریکاتور افراد اقدامی است «بر علیه» آن‌ها! عبادی همچنین می‌گوید، «من» از حقوق ساواکی و سلطنت‌طلب و بهائی و مجاهد خلق دفاع کرده‌ام، پس مدافع آزادی بیان هستم! به عبارت دیگر شیرین‌الله «بیان» را به تعلقات مذهبی و قومی و نگرش سیاسی تقلیل داده، ایشان به طور کلی فراموش می‌کنند که آفرینش هنری در قالب رمان، فیلم، نقاشی و ... و خصوصاً کاریکاتور از جمله مهم‌ترین «شیوه‌های بیان» به شمار می‌رود و هیچکدام نیز قرار نیست «سیاسی» و «محفلی» و «مجلسی» باشد.

کوتاه سخن، در قاموس شیرین عبادی آنچه خارج از سنگر حق و باطل قرار گرفته و «اوقات فراغت» انسان و رشد و شکوفائی فرهنگی او را شامل می‌شود «بیان» به شمار نخواهد آمد! روشن‌تر بگوئیم عبادی، مدافع آزادی بیان «انسان دینی» یا همان بندة خداست که وزارت ارشاد جمکران با تکیه بر «احکام الهی» حد و مرز تفکر و تخیل‌اش را هم مشخص کرده. به همین دلیل است که در قاموس این تحفة نطنز رسم کاریکاتور محمد عملی است «بر علیه» پیامبر اسلام،‌ و «احساسات» مسلمین را جریحه‌دار می‌کند. ولی ما از حماقت شیرین عبادی به هیچ عنوان تعجب نمی‌کنیم، غربی‌ها به همین حماقت و توحش سرشار ایشان «جایزه» داده‌اند:

«وقتی وارد لايپزيك شدم به من اطلاع دادند كه جايزه امسال را به سه نفر مى‌دهند كه يكى از آن‌ها آقاى وسترگارد، كاريكاتوريست دانماركى است كه عليه حضرت محمد يك كاريكاتور كشيده بود[...]»

بله «وسترگارد» به زعم عبادی «علیه حضرت محمد» کاریکاتور کشیده و می‌دانیم که این کار خیلی خیلی ناشایست است! اگر اظهارات ابلهانة تحفة محفل نوبل را یک مرحلة منطقی به پیش رانیم خواهیم داشت کاریکاتور بر دو نوع است: بر له و بر علیه! اظهارات مسخرة عبادی به سخنان شارلاتان‌هائی می‌ماند که ادعا می‌کنند، کودتای 28 مرداد بر علیه دولت مردمی مصدق سازمان یافته بود، نه بر علیه منافع ملی ایرانیان. کارفرمایان امثال «وسترگارد» نیز هدفی جز سرکوب ملت‌های منطقه نداشتند، به ویژه که تجربة موفق لات‌بازی پس از انتشار رمان سلمان رشدی در کوله‌بارشان محفوظ بود و این دستاورد «فرهنگی» به اینان یادآوری می‌کرد که راه «ثواب» همین است.

زمانیکه دولت تاچر اوباش را در لندن و پاکستان بر علیه رمان کذا بسیج کرد و برنامة کتاب سوزان به راه انداخت، همزمان شایع کردند که «بانوی آهنین»‌ سلمان رشدی را برای عذرخواهی از مسلمین تحت فشار گذاشته. اینک همین برنامة مهوع را محافل غرب در تلویزیون اسرائیل به صحنه آورده‌اند و از «عذرخواهی» دولت دانمارک به دلیل انتشار کاریکاتورهای محمد سخن به زبان می‌آورند. اینهمه،‌ پس از جنجال دولت آنجلا مرکل و قدردانی ایشان از کورت وسترگارد. خلاصه دولت راستگرای مرکل، مدافع «آزادی بیان» شخص وسترگارد از آب در آمده تا شاید از این مفر بازار مقدسات را گرم نگاه‌ دارد. هر چند ما بعید می‌دانیم که باز هم جهت تحریک افکار عمومی آلمان بتواند چنین معرکه‌ای به راه اندازد؛ گویا به دولت «ژرمانی» تفهیم شد که می‌باید دکان «توهین به مقدسات» را تعطیل کند. پس بازگردیم به پاسخ‌های شیرین عبادی به پرسش‌های شیرین‌ و «سیاسی ـ عبادی!»

خر برای پیروی از شیخک بی‌دین و ایمان
سر به فرمان، معطل چش، لنگ فتوا می‌فروشم

پرسش‌ها به گونه‌ای مطرح شده که پاسخ گفتن به آن‌ها دفاع از حکومت آخوند و زمینه‌ساز تحریف «مفاد اعلامیه جهانی حقوق بشر» و دمکراسی باشد، علامت تعجب هم نمی‌گذاریم! ماچه نوبل صلح، دعوت از هنرمندان «کرد» را «دفاع از حقوق اقلیت‌های قومی» می‌شمارد؛ برگزاری انتخابات را با دمکراسی در ترادف قرار داده؛ و ضمن تحریف «جدائی دین از سیاست»، یعنی اصل اساسی دمکراسی، بر جدائی دین از حکومت تأکید می‌کند:

«من [...] همواره مدافع حقوق اقليت‌هاى قومى بوده‌ام و بر همين مبنا وقتى كه به من جايزه نوبل را اعطا مى‌كردند [...] من تعمداً گروه كامكار را [...] خواهش كردم كه بيايند [...] بهترين شيوه جدائى دين از حكومت است. تا دولتمردان از عقايد مذهبى مردم سوءاستفاده نكنند[...]»

عبادی علاقة عجیبی به استفاده از ضمیر اول شخص مفرد دارد، در عوض سپیده صلح‌جو ضمیر اول شخص جمع را ترجیح می‌دهد. خلاصه «من» و «ما» برای سرکوب ملت ایران دست در دست یکدیگر گذاشته‌اند. و اما جدائی دین از حکومت یا از دولت، همچنانکه بارها در این وبلاگ گفتیم یعنی استقرار آخوند در جایگاه ممتاز و غیرمسئول «قانون‌شکن مقدس!» دینی که خارج از حکومت قرار می‌گیرد، ‌ هر گاه منافع استعمار ایجاب کند می‌تواند با توسل به «فتوی» کشور را به صحنة آشوب تبدیل نماید؛ همان برنامه‌ای که از دوران میرزای شیرازی آغاز شده و تا امروز نیز ادامه یافته. این است دلیل شیفتگی سازمان سیا به شعار جادوئی «دین خارج از حکومت.» و این است دلیل گریز فعلة فاشیسم از عبارت «عدم دخالت دین در سیاست.» چرا که در این صورت بنیاد دین تحت نظر دولت قرار می‌گیرد، و اگر روحانی در مورد سیاست سخنی بر زبان آورد، نمی‌تواند از جایگاه نمایندة «الهیت» در سیاست دخالت کند و به اظهارات‌اش «تقدس» بخشد. و بدون «تقدس» بازار محفل نوبل کساد می‌شود.

باری، شیرین عبادی در ادامة معرکة خود یک برنامة روضه و زوزه و سوگواری هم برای آخوند منتظری جنایتکار اجرا کرده و می‌افزاید، از آنجا که فعلاً حکومت مذهبی سرکار است و نمی‌دانیم دمکراسی کی از راه خواهد رسید، می‌توانیم با تفسیرهای مختلف از اسلام هم به دمکراسی دست یابیم، همانطور که در اروپا هم مواضع کلیساها متفاوت است! می‌بینیم که عبادی در شارلاتانیسم از هم‌ولایتی‌اش بنی‌صدر گوی سبقت می‌رباید. شیرین‌الله می‌پندارد اگر خود را به خریت بزند همین خریت را همچون ویروس به مخاطب منتقل خواهد کرد. حال آنکه این شیوة سازمان سیا فرسوده شده! مواضع مختلف کلیساها در کشورهای اروپای غربی هیچ تأثیری بر حقوق انسانی ندارد، چرا که قوانین انسان‌محور بر این جوامع حاکم است نه احکام الهی کلیساها:

«نبایست صبر کنیم [...] كه [...] بخواهيم از سكولاريسم استفاده كنيم تا دمكراسى بيايد. در همين زمان هم مى‌توانيم شاهد دمكراسى باشيم. زيرا [...] اسلام [...] تفسيرهاى گوناگونى دارد. نگاه كنيد به اروپا. يك كليسا سقط جنين را قبول مى‌كند و يك كليسا آن را رد مى‌كند، حال آنكه هر دو پيرو دين مسيح هستند[...]»

عبادی در این پاسخ‌های سرشار از هوش و فراست تلاش کرده حمایت غرب از حکومت نکبت و ادبار جمکران را پنهان داشته، چین و به ویژه روسیه را پشتیبان حکومت مرده‌شویان جلوه دهد! حضور حاجیه شیرین توسلی بگوئیم، حکومت مرده شویان از ماه فوریه سال 2010 سایت فارسی «نووستی» را فیلتر کرده! منطقاً اگر روسیه و جمکران در ماه عسل به سر می‌بردند، ساواک جمکران با حمایت طویلة مک‌کارتی در واشنگتن سایت رسمی روسیه را فیلتر نمی‌کرد. مسئولان «رادیوفردا» از این واقعیت نیک آگاهند، همچنین می‌دانند که حماقت و بلاهت چشم پادوهای‌شان را کور کرده، در نتیجه هر آنچه مهمل و مزخرف در انبان‌شان یافت می‌شود برای نشخوار در اختیار برگزیدگان‌شان قرار می‌دهند تا خودشان مضحکه نشوند. پیش از ادامة مطلب لازم است یک پرانتز باز ‌کنیم و به صورت گذرا نگاهی داشته باشیم به شکست سیاست غرب برای ایجاد محور «برزیل ـ ایران ـ ترکیه!»

لغو سفر اردوغان به لبنان و مسدود شدن شبکة اینترنتی تلویزیون آذربایجانی‌های ساکن ترکیه در ایران پیامد شکست سیاستی است که از محور «بات» حمایت می‌کرد. به گزارش سایت فارسی نووستی،‌ مورخ 23 مهرماه 1389،‌ «ای. ان. اس. تی. وی» از انسداد شبکة‌ تلویزیونی آذربایجانی‌های ساکن ترکیه توسط ایران خبر داد. نووستی‌ می‌نویسد پخش برنامه‌های این شبکه از ماه فوریه 2010 در ایران آغاز شده بود! به عبارت دیگر، پخش برنامه‌های این شبکه با فیلتر شدن سایت فارسی زبان نووستی تقارن زمانی دارد! خلاصه، بر خلاف آنچه رسانه‌های غرب می‌نمایانند سفر احمدی نژاد به لبنان نشان اقتدار حکومت مرده شویان نیست! کاملاً بر عکس! سخنرانی احمقانة‌ رئیس دولت جمکران در جنوب لبنان در باب «لزوم بازگشت یهودیان به کشورشان» نشان می‌دهد که هیچ دولت مسئولی نمی‌تواند رسماً از چارچوب شکنی دولت جمکران در عرصة‌ بین‌المللی حمایت به عمل آورد. به همین دلیل تمدید اقامت احمدی‌نژاد در لبنان و برنامة سفر نخست وزیر ترکیه به این کشور نیز لغو شد و «هوگو چاوز» هم به ناچار برنامة معرکه‌گیری «یانکی‌ساز» در ونزوئلا را تعطیل کرده، راه مسکو در پیش گرفت.

البته اینروزها جشن و سرور خیلی‌ها بر هم خورده! از آنجمله است جشن تولد مارگارت تاچر! در واقع جشن کذا در مقر نخست وزیری بریتانیا بدون حضور ایشان برپا شد. یادش بخیر! تاچر نیز همچون خمینی جنگ را «نعمت الهی» می‌شمرد و تداوم جنگ استعماری ایران و عراق مدیون همین «بانوی آهنین» است! به گزارش سایت فرانسه زبان نووستی، مورخ 13 اکتبر 2010، این لقب غلط‌انداز را روزنامة «ستاره سرخ» به ایشان داده! بله، بلشویک‌ها از دوران باستان فوت در آستین دشمنان‌شان کرده آن‌ها را بسیار مهم جلوه می‌دادند تا خود را به ارزش گذارند. از اینروست که موجود پوشالی و مفلوکی همچون مارگارت تاچر را «آهنین» می‌خواستند. از مطلب دور افتادیم، بازگردیم به اظهارات عبادی پیرامون حمایت روسیه از جمکران.

جالب اینجاست که ترهات عبادی پس از شکسته شدن اجماع شوم جهانی پیرامون «اسلام ضداستبداد» منعکس می‌شود؛ خلاصه تحقیقات مشترک پژوهشگران روسیه و هند بالاخره به کمک ما ملت آمد! طی سه دهة اخیر سازمان ناتو با استفاده از «اسلام‌گرائی» و اسلام‌گرایان به تهدید روسیه و دمکراسی هند مشغول است و همین سازمان، حکومت اسلامی را در ایران، عراق و افغانستان مستقر کرده و ترکیة به اصطلاح لائیک را نیز در همین مسیر تحجر پیش می‌راند. همچنانکه پیشتر گفتیم در اوائل دهة 1980، کودتای ژنرال کنعان اورن آموزش تعلیمات دینی را در مدارس دولتی ترکیه اجباری کرد و سرانجام قدرت را به یک حزب اسلام‌گرا سپرد که همچون حکومت اسلامی ادعای «استقلال» هم دارد ولی از اعضای رسمی «ناتو» به شمار می‌رود! نقش ترکیه به عنوان پادوی آمریکا در جنگ بالکان و در اشغال عراق چشمگیر بود. خلاصه بدون ترکیه جنایات ناتو طعم شیرین همیشگی را نخواهد داشت. در جنگ 33 روزة لبنان، همین ترکیه در کنار اسرائیل قرار گرفته بود و بعضی‌ها می‌خواستند در لبنان برای همین دولت حساب پس‌انداز هم افتتاح کنند.

چه جای تعجب است؟! وقتی محافل لبنان جهت تداوم نظام قبیله‌ای خود برای ارتش اسرائیل کارت دعوت می‌فرستادند و از تجزیة کشورشان حمایت می‌کردند از دیگران چه انتظاری می‌توان داشت؟ هیچ! بله حضرات در پاریس و نیس به تفریح مشغول بودند و در سوئیس «بانک» داشتند، نصیب بقیه هم در لبنان بمب و گلوله و جنگ داخلی بود. آخرین بار هم که ارتش اسرائیل به لبنان حمله برد، فرماندهان ارتش این کشور خروج سربازان را از پادگان‌ها ممنوع کردند و معلوم شد ارتش لبنان متحد ارتش اسرائیل است. خلاصه طی33 روز نبرد، ارتش اسرائیل با برخورداری از حمایت ناتو غیرنظامیان لبنان را بمباران می‌کرد و مدافعان «حقوق بشر» در غرب و به ویژه در ینگه دنیا خفقان کامل گرفته بودند. ولی امروز که احمدی‌نژاد به ناچار از تمامیت ارضی لبنان دفاع می‌کند، هیلاری کلینتن از گسترش بحران در منطقه ابراز نگرانی کرده. خلاصه فکر نکنید پفیوزی و پدرسوختگی در انحصار شیخ شیرین همدانی است، به هیچ عنوان! طویلة‌ مک‌کارتی مرز ندارد! از همدان تا «کانزاس سیتی» و فراتر از آن قلمرو آ‌ن آستان مقدس است. کوتاه سخن شارلاتانیسم و انسان‌ستیزی همچون «پول» برای حاجی‌آقای صادق هدایت عزیز و گرامی است. این است دلیل شباهت عبادی به پرسوناژ حاجی‌آقا. عبادی هم مثل حاجی ابوتراب مزور، متقلب و انسان‌ستیز است، و از اینرو دفاع وکیل از مجرم را با دفاع از آزادی بیان در ترادف قرار داده!

«[...] من از گروه‌هاى [...] زيادى دفاع كرده‌ام بدون اينكه خودم در عقيدة سياسى آن‌ها شريك باشم [...]»

عبادی چه می‌گوید؟ او در دو جهش شبه‌استدلالی، دستگیری وکلای مدافع در حکومت اسلامی را توجیه می‌کند! عبادی چنین می‌نمایاند که برخی وکلا از آنجا که با موکلان‌شان هم عقیده‌اند دفاع از آن‌ها را برعهده گرفته‌اند! به عنوان نمونه اگر کسی دفاع از یک متهم به قتل را در دادگاه عهده‌دار می‌شود، حتماً طرفدار آدمکشی است و قتل و جنایت را تأئید می‌کند! حال آنکه شیرین عبادی را در مقایسه با چنین وکلائی می‌باید یک «استثناء» بدانیم، چون ارواح شکمش مدافع حقوق بشر است! مگر قرار است وکیل مدافع از «عقاید» موکل خود دفاع ‌کند؟ به هیچ عنوان! عقیده «جرم» نیست؛ وکیل مدافع وظیفه دارد با تکیه بر اسناد و شواهد و از مسیر حقوقی موکل‌اش را از اتهامات وارده مبری کند. باری شیرین عبادی پس از آنکه تلویحاً «وکیل مدافع» را «شریک جرم» موکل می‌شمارد، گرایش سیاسی و باورهای مذهبی و چپ‌گرائی را نیز در ترادف با «جرم» قرار می‌دهد:

«[...] من در دادگاه از سلطنت‌طلبان دفاع كرده‌ام بدون اينكه سلطنت طلب باشم. من از بهايى‌ها دفاع كرده‌ام در حالتى كه مسلمان‌ام. از كمونيست‌ها دفاع كرده‌ام، در حالى كه كمونيست نيستم [...]»

مگر کمونیست و بهائی و سلطنت‌طلب بودن «جرم» است؟ این روند طویله مک‌کارتی است که در حکومت مرده‌شویان رایج شده. اینان هستند که با الهام از اربابان‌شان چنین «جرم‌هائی» را اختراع کرده‌اند. و در چنین حکومتی است که به امثال عبادی امکان گشایش «دکان» حقوق‌بشر داده می‌شود، و رسانه‌های غرب باد در بادبان‌پارة او می‌اندازند. عبادی در ادامة پوچ‌پردازی‌های‌اش با نقل قصة «رضا ملک» برای بچه‌های خوب، وزارت اطلاعات را تهدیدی برای امنیت «فردی» ایرانیان معرفی می‌کند، حال آنکه وظیفة وزارت اطلاعات حفظ امنیت است و اگر در حکومت جمکران این وزارتخانه تهدیدی است برای امنیت ایرانی یک دلیل موجه دارد؛ وزارت اطلاعات حکومت اسلامی در خدمت سازمان سیاست! شاید عبادی مفلوک می‌پندارد که هیچکس از مزدوری حکومت اسلامی برای ینگه دنیا خبر ندارد. خلاصه شیرین‌الله برای ارعاب ایرانیان فرصت را از دست نداده ضمن ارائة تصویر قدرتمند از وزارت کذا می‌گوید، مکالمات تلفنی افراد تحت کنترل وزارت اطلاعات است:

«كنكاش مى‌كنند كه ببينند آيا كسى فرضاً در گوشى تلفن به دوستش گفته كه در انتخابات شركت مى‌كند يا نمى‌كند[...]»

بله این ‌مرده‌شویان چه کارها که نمی‌کنند! البته بدون ابزار پیشرفتة جاسوسی «مید. این. یو. اس» و کارشناسان سازمان سیا وزارت اطلاعات جمکران فلج خواهد شد؛ ما که غریبه نیستیم، عبادی کودن است و به این مسائل کاری ندارد. او را جلو کشیده‌اند تا «منم، منم» کرده، پروپاگاند انسان‌ستیز سازمان سیا را طوطی‌وار تکرار کند و به طور مثال بگوید، «آزادی بیان» یعنی دفاع از یک ساواکی بلندپایه که به دلیل اختلاف با شعبة اسلامی سازمان سیا آنجا را ترک کرده! خلاصه وزارتخانة کذا علیرغم آنهمه قدرتی که در ید خود دارد، برای امثال «رضا ملک» خونة خاله هم هست:

« [...] من [...] چون متوجه شدم آقاى ملك [...] از وزارت اطلاعات آمده بيرون اختلافش با آن‌ها بنيادين است. من معتقد به آزادى بيان هستم دفاعش را قبول كردم. براى اينكه بتوانم از آزادى بيان دفاع كنم [...]هر كس بايد بتواند حرفش را بزند ولو اينكه من مخالف آن حرف باشم[...]»


یاد بگیریم! آزادی بیان در ذهن علیل نوبل صلح مرده شویان یعنی «حرف زدن!» و عبادی هم تا توانسته خود را به ارزش گذارده، و از «آزادی حرافی» خود استفاده کرده! حرف زده و آنقدر وراجی کرده تا سرانجام حکومت اسلامی به «دمکراسی» ‌تبدیل شده، و نهایت امر اندونزی و مالزی هم شده‌اند دمکراسی‌های پیشرفته‌تر!

آی... خر دارم، خر خرتر ز آدم، آدم خر
ماده و نر هم معمم هم مکلا می‌فروشم

معیار و ملاک دمکراسی‌ ساخته‌وپرداختة خاله شلخته‌های جمکران هم همان «انتخابات» است. هر جا یک «جعبه» بگذارند و «خلق‌الناس» به دورش جمع شده و هر کدام در آن یک تکه کاغذ بیندازند، «انتخابات» برگزار کرده‌اند و «دمکراسی» نیز همانجاست! اگر مردم بتوانند بر آن تکه کاغذ نام هر کس را که بخواهند بنویسند، دمکراسی‌شان «پیشرفته‌تر» خواهد بود، به این دلیل است که «دمکراسی» عربستان سعودی چندان پیشرفته نیست:

«در كشورى مثل اندونزى [...] به نسبت رژيم فعلى ايران دمكراسى پيشرفته‌ترى دارند و مردم [...] به هر كس كه بخواهند رأى مى‌دهند. يا اينكه دمكراسى در كشورى مانند مالزى قابل قياس با دمكراسى در كشورى مثل عربستان سعودى نيست[...]»

شیرین عبادی همة این مزخرفات را بهم بافته تا بتواند ضمن بازنشخوار مطالبات محفل نوبل، به ادعای موهوم وجود «دمکراسی»‌ در حکومت‌های الهی مهر تأئید زده، امثال ‌آخوند منتظری متحجر و جنایتکارانی چون کدیور و صانعی را «روشنفکر» بنامد. اما عبادی به این مختصر سفسطه اکتفا نکرده؛ او بیشرمانه تأکید بر تضاد دمکراسی با حکومت اسلامی را «توجیه» توحش این حکومت به شمار آورده:‌

«اسلام با تفسير درستى قابل انطباق با دمكراسى و حقوق بشر هست [...] علماى روشنفكر ايرانى نيز بر همين اعتقادند. چرا كه آيت‌الله منتظرى اين اعتقاد را داشت. آيت‌الله صانعى اين اعتقاد را دارد. آقاى كديور، آقاى يوسفى اشكورى [...] از بزرگان دين‌اند و چنين اعتقادى دارند. بنابراين وقتى كه شما ادعا مى‌كنيد كه اسلام با دمكراسى همخوانى ندارد، در حقيقت ظلم حكومت‌هائى مانند جمهورى اسلامى ايران را توجيه مى‌كنيد[...]»

آهان! پس وقتی مصطفی رحیمی در نامة معروف خود، به آن «وحشی بیابانی» تفهیم کرد که «جمهور» با حکومت دین در تضاد قرار خواهد گرفت، حتماً توحش امثال صانعی و عبادی را «توجیه» ‌کرده بود! چه خوب شد که «رادیوفردا» شیرین‌الله را برای «پاسخگوئی» به صحنه آورد! حال می‌بینیم کدام محافل با مصطفی رحیمی و همفکران‌اش مخالفت می‌کردند، همان‌ها که امثال شیرین عبادی را از زباله‌دان استخراج کرده، از لجن و زباله «شخصیت» می‌سازند!

انگار دیروز بود که شهبانوی «هنر‌پرور» ما در تلویزیون دولتی فرانسه از اهدای نوبل صلح به این جانور وحشی به عنوان «بهترین کادوی تولد» خود یاد فرمودند! و انگار دیروز بود که خمینی را از عراق به پاریس ارسال کردند تا «بی‌بی‌سی» از او رهبر کبیر انقلاب بسازد. محفل نوبل هم «دیروز» تکه استخوانی برای شیرین عبادی پرتاب کرده تا «امروز» آن را به همراه شیخ منتظری «سق» بزند:

«من براى ايشان [منتظری] احترام بسيار زيادى قائل هستم [...] اگر [...] مانند برخى از سياستمداران چشم‌شان را بر حقايق دردناك اجتماع مى‌بستند، مى‌توانستند الان بر عالى‌ترين مناصب سياسى ايران بنشينند [...]»

البته در حال حاضر که منتظری در قید حیات نیست، بهتر می‌توان ایشان را بر عالی‌ترین مناصب سیاسی جمکران نشاند. گویا شیرین عبادی بر خلاف سیمین‌الله از «میزان دخول» آگاه نیست، و فقط «کرایه شتر» را دریافت کرده: ‌

«اى كاش همان روزهاى اول كه آقاى منتظرى اعتراض مى‌كردند مردم ایران به اعتراضات ايشان توجه بيشترى داشتند و اجازه نمى‌دادند كار به امروز بكشد[...]»

اتفاقاً ما خیلی خوشحال‌ایم که کار به «امروز» کشیده و «رادیوفردا» با انتشار پاسخ‌های شیرین عبادی او را همچون زهراخانوم به مضحکة خاص‌وعام تبدیل کرده:

«من حقوقدان‌ام و مى‌دانم كه قانون نظارت استصوابى بر خلاف قانون اساسى ماست و آزادى انتخاب را هم از مردم سلب مى‌كند[...]»

بله این حقوقدان زبده حق انتخاب آزاد را با «آزادی انتخاب» در قانون بی‌‌اساس جمکران اشتباه گرفته، همانطور که «خواهر» سپیده صلح‌جو نیز حقوق انسانی را با «منافع» مادی عوضی گرفته. وقتی شیرین عبادی که «حقوق‌دان» است و آزادی بیان را با «آزادی حرف» در ترادف قرار می‌دهد، سپیده صلح‌جو هم حق دارد آزادانه «حرف» بزند. از حرافی‌های ایشان یک «سوسیالیسم دینی و بومی»، یعنی «سنتی» زاده شده که با سکولاریسم هم در تضاد قرار می‌گیرد! «خواهر» سپیده فرموده‌اند، تمرکز بر سکولاریسم نشان ساده‌اندیشی لیبرال یا به قول ایشان «لیبرالیستی» است و مارکسیسم با چنین نگرش‌های سطحی جور نمی‌آید:

«سوسیالیسم در هر جامعه‌ای [...] لاجرم تا حدودی رنگ و بوی سنت آن جامعه را به خود می‌گیرد [...] متمرکز شدن به سکولاریسم به عنوان اصلی‌ترین مانع بر سر راه حرکت رو به جلوی این جامعه از یک اندیشة‌ ساده شدة‌ لیبرالیستی می‌آید که [...]‌ مایل است با بازی با پدیده‌های ظاهری اجتماعی و سیاسی مسائل پایه‌ای جامعه را تغییر دهد. مارکسیسم چنین سطحی نگری‌ای را تاب نمی‌آورد[...]»

از اینجا نتیجه می‌گیریم که سپیده صلح‌جو «مارکسیسم» را مثل کف دستش می‌شناسد، و به همین دلیل است که از انسان‌محوری مارکس نهایتاً به سوسیالیسم سنتی و بومی و گله‌پرستی ‌رسیده! خلاصه ایشان به همان استالینیسم «قومی ـ منطقه‌ای» می‌رسند که تحمیل استبداد فردی و گروهی را از طریق احترام به سنت‌ها و رقص‌وآوازهای محلی بیشتر می‌پسندید! یاد بگیریم! در گیرودار رسوائی استالینیسم، بعضی‌ها که ارواح شکمشان مارکس و مارکسیسم را خوب می‌شناسند به این موضع‌گیری‌های ابلهانه و انسان‌ستیز می‌گویند، «مارکسیسم»! جالب اینجاست که اتحاد داس‌الله و لات‌‌الله را در این مقطع بهتر درمی‌یابیم،‌ چرا که مسیر پیشنهادی «خواهر» سپیده دقیقاً همان مسیر آخوند کدیور است. ایشان نیز پس از شیون و ناله در باب اشک آنحضرت برای خلخال آن زن یهودی در نهج‌البلاغه، می‌خواستند امت را به «دمکراسی» برسانند! واقعاً چه اشکالی دارد؟ مزخرف‌گوئی هم «حرف» است، و به گفتة عبادی هر کس حق دارد هر چه می‌خواهد دل تنگش بگوید. بالاتر دیدیم که «حزب‌الله» حرف می‌زد، حالا هم نوبت حرافی به داس‌الله رسیده. اینان با تکرار همان قماش مزخرفات که در دوران امام روشن‌ضمیر سر ما ملت را با آن می‌خوردند، مخالفان توحش گله‌پروری و مردم‌سالاری و پوپولیسم را «لیبرال» می‌خوانند و می‌دانیم که لیبرالیسم در «مذهب» کلیسای استالینیسم از «گناهان» کبیره است! الاغ‌های چپ‌نمای طویلة مک‌کارتی می‌پندارند همچون گذشته می‌توانند با الصاق برچسب «لیبرال» به مخالفان، آنان را از میدان به در کرده دست در دست «حزب‌الله» در طویلة ارباب جفتک‌پرانی کنند و سرکوب ملت ایران را تداوم بخشند. و در راستای چنین اهداف مقدسی است که سایت «اخبارروز»، مورخ 22 مهرماه 1389 مصاحبه‌ای با سپیده صلح‌جو ترتیب داده تا «خواهر» سپیدالله همچون شیرین‌الله به تحریف و مرزشکنی مشغول شوند، باشد که پیوند شوم «حزب‌الله ـ داس‌الله» همچنان برقرار بماند. مصاحبة‌ کذا تحت عنوان «چرا فدائی هستیم» انتشار یافته!

خر برای سردبیری در جراید، با تبحر
بی‌خبر از خط و ربط و نثر و انشا می‌فروشم
(هادی خرسندی)

«سپیده صلح‌جو» در این مصاحبه ادعا کرده که یک گرایش سوسیالیستی با شرایط جامعه همخوانی دارد! در صورتیکه ایشان در این مقطع عوام‌گرائی را با سوسیالیسم اشتباه گرفته‌اند. به ایشان یادآور شویم،‌ «خاکی» بودن و ‌بازی‌هائی که تحت عنوان «چپ‌گرائی» در ایران به راه افتاده بود، ریشه در تبلیغات سازمان سیا داشت؛ سوسیالیسم هیچ ارتباطی با باورهای عام ندارد؛ محور سوسیالیسم فقط «انسان» است! گویا خواهر صلح‌جو که از دست‌یابی به استالینیسم ناب «ناامید» شده‌اند، ارادت ویژه‌ای به «چین» مائوئیست پیدا کرده‌اند که به قول خودشان اقتصادش لیبرال است! هر چند این حکومت «ایده‌آل» نسبت به سرمایه سالاری از توحش بیشتری هم برخوردار باشد:

«اقتصاد چین [...] سال‌هاست که با رشد بالاتر، کارآفرینی بیشتر و تورم و بیکاری کمتری نسبت به اقتصادهای لیبرالی کار می‌کند. بخش بزرگی از مالکیت ابزار تولید در چین عمومی است و برنامه‌های حزب کمونیست نقش حیاتی در اقتصاد دارد[...]»

این «اظهارات» عالمانه یک مسئله را نادیده گرفته، و آن نقش سرمایه‌های آمریکائی و بازارهای آمریکا است که جز ترویج بیگاری و بردگی در چین دستاوردی ندارند! باری، پس از مهمل‌بافی و صحبت‌های خاله‌زنکی، سپیده‌صلح جو به این نتیجه می‌رسد که، طی سدة اخیر «چپ‌ها» برای ایجاد فرهنگ دمکراتیک فعالیت کرده‌اند اما همین چپ، در مورد مبنای «تعالی‌ بشر» در کنار مذهبیون ایستاده و از «منافع جمع» در برابر منافع فرد دفاع می‌کند! البته خواهر سپیده راست می‌گوید؛ انتشار دروغ‌های بیشرمانة چاقوکش‌های پیرو خط امام نظیر «تاج‌زاده» در سایت «پیک نت» و سایت‌های هم‌سو به صراحت ثابت می‌کند که اوباش گله‌پرست برای سرکوب ملت ایران باز هم دست‌دردست یکدیگر نهاده‌اند. فقط اینبار در بر پاشنة شوم سابق نخواهد چرخید؛ داس‌الله و اوباش‌الله حوزه و بازار خیلی کور خوانده‌اند!

انتشار اظهارات بنی‌صدر در «گویانیوز» در باب خشونت‌گرائی حکومت اسلامی نشان می‌دهد که حزب «شریف» توده دیگر نمی‌تواند همچون آخوندهای سیاست پیشه نان را به نرخ روز سق بزند. بنی‌صدر ضمن تأکید بر عدم توسل مجاهدین خلق به خشونت می‌گوید، دو روز پس از پیروزی «انقلاب» تصفیة 200 تن از سران سازمان‌های چپ و مجاهدین خلق از سوی بعضی‌ها پیشنهاد شده بود و پس از درگیری‌های خردادماه 1360، اکبر بهرمانی در نماز جمعه گفت «اگر آنروز همان 200 نفر را اعدام ‌کرده بودیم کار به اینجا نمی‌کشید!» خلاصه حزب عوام‌گرای توده با انتشار چرندیات تاج‌زاده دست به خودکشی سیاسی زده، هر چند که از نظر ما حزب کذا از روز نخست یک مردة متحرک سیاسی بود و «موجودیت» سیاسی‌اش فقط زائیدة‌ توهم رفقاست. تنها عملکرد این حزب همکاری با استعمار و سپردن بهترین فرزندان این آب و خاک به تیغ دژخیمان بوده. پیش از اینکه ما بگوئیم، اسمعیل‌خوئی در بی‌بی‌سی به فعالیت‌های شرافتمندانة حزب توده و شرکاء اشاره داشته. پس بازگردیم به مصاحبة‌ اخبار روز با خواهر سپیده، یکی از اعضای «داس‌الله» که ضمن تأکید بر «فرهنگ» دمکراتیک چپ در کشور ایران، برای نفی انسان‌محوری، «منافع» را در ترادف با حقوق‌انسانی قرار داده! حتماً «انسان‌ستیزی» در قاموس سپیده صلح‌جو خیلی فرهنگی و دمکراتیک شمرده می‌شود:

«چپ‌ها در صد سال اخیر در ایران برای ایجاد فرهنگ و نهادهای دمکراتیک فعالیت کرده‌اند. در این مصاحبه فرصتی نیست به این شواهد بپردازیم [...]»

البته شواهدش پیشتر توسط آقای خوئی ارائه شد. خانم صلح‌جو می‌گویند، طی سدة اخیر چپ‌ها برای فرهنگ‌سازی و ایجاد نهادهای دمکراتیک چه جانفشانی‌ها که نکردند! ایشان سپس ناگهان از «فرهنگ دمکراتیک» دست شسته به درون استخر ابهام فاشیسم شیرجه می‌زند و از عبارت مبهم «تعالی بشری» سخن به میان می‌آورد. این «متفکر» بلندپایة چپ‌، کوچکترین اشاره‌ای به چارچوب فلسفی «تعالی بشر» در «نظریات» عمیق خود نکرده. البته ما با نظریات شیادانی چون سپیده صلح‌جو بیگانه نیستیم و نیک می‌دانیم که پوچ‌پردازی ایشان دلیل موجه دارد. خواهر سپیده هم به مرض توده‌ای‌ها مبتلا شده و می‌پندارد با «چپ‌نمائی» و «بافتن آسمون به ریسمون» می‌تواند یکبار دیگر سفرة شیادی و ‌مردمفریبی گسترده و کودتای 22 بهمن را «بازتولید» نماید. از اینروست که عبارت مبهم «تعالی بشری» را در تقابل با «فردگرائی» قرار می‌دهد، و ضمن انتقاد از «لیبرال‌ها» بازنشخوار همان شعارهای پوچ و ابلهانه و مردمفریب سال 1357 را از سر می‌گیرد. باید به این فدائی فقرفرهنگی بگوئیم دمکراسی الزاماً «لیبرال» نیست، و ما به عنوان مدافع دمکراسی با «لیبرالیسم» نیست‌درجهان اقتصادی‌ای که آمریکا آن را در بوق گذاشته، و امثال سرکار آن را به «لولو» تبدیل کرده‌اید هیچ کاری نداریم:

«برای این سئوال که آیا مبنای تعالی بشری محوریت فرد است یا جمع پاسخ قاطعی وجود ندارد که همة مردم با آن موافق باشند. [...] شاید بتوان گفت که سوسیالیست‌ها و مذهبیون و حتی محافظه‌کاران در یک سو قرار دارند و لیبرال‌ها در سوی دیگر[...]»

بله، نتیجة یکصدسال عوامگرائی، نعل‌وارونه و توده‌پرستی بهتر از این‌ها نخواهد شد! تل موهوم «مردم» در مورد عبارت مبهم «تعالی بشری» اتفاق نظر ندارد، در نتیجه «داس‌الله» برای حفظ منافع جمع ترجیح می‌دهد در کنار مذهبیون قرار گیرد، البته همانطور که خودشان هم می‌گویند با «فاشیست‌ها» همگرائی بیشتری خواهند داشت تا با لیبرال‌ها! تو گوئی همین دیروز بود که توده‌ای‌ها در کابینة کودتائی آیرون‌ساید وزیر «معارف» شده بودند! واقعاً به حال کسانی که به اینان چشم امید بسته‌اند می‌باید گریست، چنین گوساله‌های ننه‌حسنی خود را منسوب به کدام «چپ» می‌دانند؟ چپ ساخته وپرداختة طویلة‌مک‌کارتی. صلح‌جو در عمل تعریف نوینی از سوسیالیسم ارائه داده که شباهت فراوانی به «قیام» حسین در کربلا دارد و «تکلیف» فرد را در برابر «جمع» مطرح می‌کند! ایشان در ادامة حماسة‌کربلا به این نتیجة درخشان می‌رسند که «فرد» در سوسیالیسم برای «خوشبختی» خود می‌باید به خوشبختی دیگری بیندیشد:

«در اندیشة‌ لیبرال [...] پیگیری منافع فردی کافیست تا اجتماع هم به سعادت برسد بنابراین بیشتر صحبت از حقوق فردی است. در صورتیکه در اندیشة‌ سوسیالیستی عموماً منافع جمع مطرح است، بنابراین [...] تکلیف فرد در مقابل جمع به میان می‌آید. یعنی برای خوشبختی خودت ناچاراً باید به فکر خوشبختی دیگری هم باشی[...]»

البته اگر «اخبار روز» را نمی‌شناختیم از انتشار چنین ترهاتی شاخ در می‌آوردیم! ولی این سایتی است که پیشتر در آن درافشانی‌های سارا بوکر در ستایش از «نقاب» نیز منتشر ‌شده بود، پس تعجبی ندارد که نیچه، فیلسوف مدرنیته هم در چنین سایت فرهنگ نوازی به «ادیب» تبدیل شود! این تحولات عجیب هم باید پیامد سفر دو روزة وزیر امور خارجة بریتانیا، ویلیام هیگ به مسکو باشد. در پی این سفر جادوئی رجب اردوغان را به لبنان راه ندادند و اظهارات حمیدکرزای در مورد مذاکره با طالبان نیز رسماً تکذیب شد!

مدت‌ها بود که حمید کرزای و یانکی‌ها تعارف را کنار گذارده آشکارا از مذاکره با طالبان سخن به میان می‌آوردند و به یاد داریم که جرج بوش با هدف نابودی‌ طالبان به افغانستان لشکرکشی فرموده بودند! باری پس از مسافرت ویلیام هیگ به مسکو،‌ آخوند اژه‌ای نامة اخیر شیخ صادق لاریجانی را هم جعلی خواند! به عبارت دیگر طرح سرشار از نبوغ محافلی که احمدی‌نژاد را به دانشگاه کلمبیا «دعوت» کرده بودند،‌ تا از طریق بحران‌سازی نانی برای بنیامین نتانیاهو به تنور بچسبانند، با اشکال جدی روبرو شده. به همین دلیل است که پاسدار شریعتمداری دست نیاز به سوی «اکسپرس» دراز کرده و هراس غرب از «قدرت اسلام» را در بوق کیهان می‌گذارد. پیشتر همین «اکسپرس» روی جلد خود را به هراس جهان غرب از شخص «احمدی نژاد»‌ اختصاص داده بود، ‌چرا که رسانة کذا به قبیلة‌ شرایبرها تعلق دارد که همچون کرکس از جنگ تغذیه می‌کنند.

در گیرودار این «مباحث» از حنازرچوبه شنیدیم که رهبر فرزانه در تاریخ 27 مهرماه سالجاری به شهر قم می‌روند و سریال معدن‌چیان شیلی نیز «به موقع» و با موفقیت کامل پایان یافت! اما مهم‌ترین پیامد گفتگوهای «لندن ـ مسکو» اختلاف نظر سفیر یانکی‌ها در افغانستان با هیلاری کلینتن باید باشد.

به گزارش نووستی، مورخ 23 مهرماه سالجاری در حالیکه «ایکنبری»، سفیر ایالات متحد در کابل از مذاکره با طالبان حمایت به عمل‌ ‌آورده، وزیر امور خارجة ایالات متحد در پشتیبانی آمریکا از این مذاکرات ابراز تردید می‌کند! مسلماً اگر هیلاری کلینتن از محضر سپیده صلح‌جو درس‌هائی از سوسیالیسم دینی فرا می‌گرفت، خوشبختی خود را در خوشبختی سفیر ایالات متحد در کابل، یا در خوشبختی هر کس دیگری رویت می‌کرد و به «تعالی» می‌رسید و در چارچوب بی‌دروپیکر پوپولیسمی که در زبان الکن شارلاتان‌های داس‌الله «سوسیالیسم» نام گرفته، از جایگاه ویژه‌ای برخوردار می‌شد.

[...] از رعیت‌هام بپرسید [ که منو می‌پرستند] آنقدر که من با آن‌ها خوش سلوکی می‌کنم [...] استالین با کارگرهاش نمی‌کنه[....] چهل ساله این تارعنکبوت را بالای سرم می‌بینم، یک مرتبه به مراد نگفتم که: مرتیکه قرمساق اینو پاکش کن. حالا من بلشویکم یا آن‌ها [...]؟»
منبع: «حاجی‌آقا»‌




0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت