گلخرگوش!
...
از خواب خرگوشی،
ای نازنین،
برخیز،
تا بچینیم «گل خرگوش» را
اگر این شعر دلانگیز را نمیپسندید، این یکی را حتماً ستایش خواهید کرد:
ای سراپا «گل خرگوش»،
بیا!
«گلخرگوش» چیست، میدانید؟ گل خرگوش، گلی است از خانوادة «خرگوشوم لیلیاسه» که در دشتهای کوهستانی دریاها میروید، همانجا که 17 هزار سال پیش معماران هنرمند قوم «سلت» کاخهای باشکوه «دانا»، الهة خود را بنا نهادند؛ انگار دیروز بود! پس از اینکه خویشاوندی ما با اقوام «سلت»، نیاکان والاتبار آنگلوساکسونها به اثبات رسید، حاکمیت انگلستان «دروئیدیسم»، آئین و رسوم «سلتها» را به عنوان «دین» به رسمیت شناخت و بلافاصله سایت فرانسه زبان ویکیپدیا «تمدن» سلت را «آپدیت» کرد. بله، این است تداوم تئاتر مهوعی که پردة اول آن با قطع درختان پارک «اشتوتگارت» و تهاجم وحشیانة پلیس آلمان به معترضین «گریان» آغاز شد.
در وبلاگ «هشتتن» گفتیم که هدف از این صحنهسازی در آلمان دمیدن در تنور «سبزها» و تشویق فاشیسم بومی است. حال ببینیم سبزهای آلمان چه ارتباطی با «سلتهای» عهد عتیق دارند؟ نخست اینکه نژاد هر دو، البته به ادعای خودشان آریائی است و به «زمین» و طبیعت هم احترام میگذارند! دیگر اینکه، باز هم به ادعای خودشان، آسیای صغیر از برکت سلتها بوده که به تمدن دست یافته.
خرفروش دوره گردم جنس اعلا میفروشم
خر برای مصرف امروز و فردا میفروشم
سایت فرانسه زبان ویکیپدیا میگوید، طی سدة هشتم تا سدة سوم پیش از میلاد مسیح را باید اوج شکوفائی تمدن سلتها به شمار آوریم! حال اگر نگاهی به تاریخ ایران باستان بیفکنیم خواهیم دید که حضرات از خودماناند! با این تفاوت که این تمدن شکوفا فاقد «خط» بوده و جز صخره و «صنایع» سنگی هیچ شواهدی از شکوفائی آن در دست نیست! اما هیچ اهمیتی ندارد! همان محققانی که «ژن عامل میگرن» را اخیراً کشف کردهاند برای فروش تمدن «سلتها» به شوت وپرتها اسناد و شواهد لازم را نیز به موقع کشف خواهند کرد.
خر برای رهبری در غرب با چشمان آبی
طرح پالانش مد روز اروپا میفروشم
خلاصه اگر دکان واتیکان کساد شده، بریتانیا برای جبران این کسادی یک دکان چند دهنه در آلمان، انگلستان، هلند و ... و خلاصه خطة تمدن «سلت» افتتاح فرموده. همچنانکه پیشتر هم گفتیم در عرصة تجارت و مادیات فضای خالی وجود ندارد، از اینرو لازم بود کسادی دکان کاتولیسیسم بلافاصله جبران شود، که شد! با اعلام «دروئیدیسم»، به عنوان «دین»، حاکمیت انگلستان دکان تمدن 17 هزار سالة خود را رسماً افتتاح کرد.
خر برای رهبری در شرق با پالان پاره
بند و افسارش به دست آمریکا میفروشم
البته در این مسیر دینفروشی نوکران علیاحضرت ملکه نیز بیکار ننشستهاند! خارج از «ژاژخائی» نوابغ حزب توده و دیگر چپنمایان متخصص تحریف آثار مارکس، قلم به مزدهای ساواک نیز جهت گسترش تقدس و تحریف مفاهیم انسانمحور، «کار» را بین خود «تقسیم» کردهاند. یکی مشق سیاه مینویسد، دیگری «پاسخ» میدهد! یا اینکه یکی با دیگری «مصاحبه» میکند و ... و یا اینکه یکی از خودیها را به زندان میبرند تا از سنگر «مخالفت» با حکومت تقدسفروش، بمباران تبلیغاتی مخاطبان را با نگارش «نامة سرگشاده» حاوی ارزشهای «نظام مقدس» آغاز کند. از آنجمله است به ارزش گذاشتن زندان و مرگ یا «توهین به همسر شهید» و دیگر مسائل دلنشین که در نامة سرگشادة «ع. میم» هم مطرح شده، یا مزخرفاتی که چندی پیش در مصاحبة زهراخانوم در سایت «عصرنو»، انعکاس یافته بود.
خر برای ژست روشنفکری و شاعرنمائی
بد ادا با عر و تیز سطح بالا میفروشم
پیشتر گفتیم که زهرا خانوم در این مصاحبه ادعا کرده بود که میرحسین موسوی و علیخامنهای در جریان کشتار زندانیان در تابستان کذا نبودهاند. و همین زهرا خانوم در همان مصاحبه، ضمن تأکید بر وجود 14 معصوم، خود را طرفدار دمکراسی جا زده، خواهان «وحدت» پیرامون قانون اساسی جمکران هم شده. بله، زهرا خانوم گویا فراموش کردهاند که دمکراسی «انسانمحور» است و با گسترش ابهام و توحش قوانین خدا محور در تضاد قرار میگیرد. چه میشود کرد؟ پیری است و هزار درد بیدرمان. در هر حال، باورهای فرد یا گروه در دمکراسی «حریم خصوصی» شمرده میشود و هیچکس حق ندارد باورهای خود را در دکة «تقدسفروشی» عرضه کرده، یا آنها را به دیگران تحمیل کند. اما اینحرفها به گوش فعلة فاشیسم نمیرود. زهراخانوم در ادامة «ژاژافشانیهای» متداول خود میافزایند، بیائید بر سر اصول دمکراتیک توافق کنیم و قانون اساسی را به عنوان محور مشترک بپذیریم:
«به عنوان یک روشنفکر [...] در تفکر و باورهایمان چهارده معصوم داریم [...] اصلاً چرا بر اصول و ارزشهای آزادیخواهانه و دمکراتیک توافق نکنیم؟ بر قانونگرائی و [...] چرا در این مقطع قانون اساسی را به عنوان محور مشترک خود نپذیریم [...]»
ملت ایران میداند که هم قانون اساسی جمکران خیلی «دمکراتیک» است، و هم عیال موسوی! زهراخانوم که در کارنامهاش جز قانونشکنی، فریب و تقلب هیچ نیست، خود را «روشنفکر» و قانونگرا به شمار میآورد، و توافق بر اصول دمکراتیک را نیز در گرو پذیرش این قانون اساسی بیپایه و اساس قرار میدهد. قانونی که خود زمینهساز قانون شکنی و توجیه حاکمیت رهبر مقدس و قشر آخوند شده. پیشتر در مورد این قانون بیقانونی به تفصیل توضیح دادهایم، پس تکرار مکررات نمیکنیم. اگر اظهارات بیاساس زهره کاظمی را با سخنرانی گوساله پسند شهردار ونیز در وصف «پرزیدنت» بنیصدر روشنضمیر که در وبلاگ «هشتتن» نقل شد، مقایسه کنیم خواهیم دید که علوفة این «برگزیدگان»، خصوصاً شخصیتهای مورد نظر «فارینپالیسی» در آبدارخانة سازمان سیا تولید میشود. به همین دلیل است که همصدائی «شیخالله» یعنی بنیصدر، زهرا خانوم، پاسدار اکبر و چپنمایان حزب توده را با «شاهالله» شاهدیم؛ «فقرفرهنگی» به کنار! حضرات «اطوکشیده» هنوز از درک مفهوم «آزادی بیان» عاجز مانده و میپندارند آزادی بیان، یعنی آزادی بیان همگروهیهایشان! به عبارت دیگر هر گروه بر این عقیده است که قلم فقط میباید یا در اختیار «شاهالله» باشد، یا در ید توانای اعضای «شیخالله!» حال آنکه «آزادی بیان» از این قیدوشرطها، اگر نگوئیم «پیششرطها» ندارد. و اما در حکومت مردهشویان برای تحریف و سرکوب «آزادیبیان» شیوههای گوسالهپسندتری رایج شده.
روند کار گورکنها این است که با انتشار «هتاکی» مخالفنمایان و خودیها، هتاکی را «آزادی بیان» میخوانند! حال آنکه توهین و هتاکی به هیچ عنوان «آزادی بیان» نیست، «جرم» است و مجرم میباید مجازات شود! به عنوان نمونه بخش فرهنگ و هنر «ایسنا»، مورخ 10 مهرماه 1389 در مطلبی با کد: 6464 ـ 8907 چنین تیتر زده:
«خدا را شكر در جمهوري اسلامي آنقدر آزادي بيان هست كه هتاكان نامهپراكني كنند.»
میبینیم که حکومت مردهشویان تعریف نوینی از «آزادی بیان» ارائه داده، تعریفی که به این حکومت اجازه خواهد داد در مسابقة وحشیگری، از «جوانان محله» در شهر استانبول عقب نماند. بله، در جمکران به «نامهپراکنی هتاکان» میگویند «آزادی بیان»! البته در قاموس الاغهای طویلة مککارتی نیز مسائل بر همین محور توحش تمرکز یافته، حال آنکه از منظر حقوقی، «هتاکی» ناقض آزادی بیان است! اگر حکومت چاه جمکران همان قانون نیم بند خود را رعایت میکرد، «هتاک» را تحت پیگرد قانونی قرار میداد، اما حکومت اسلامی خود نیز برخاسته از قانونشکنی است. این حکومت کودتائی مشروعیت قانونی ندارد، چرا که در خیابان و با هیاهوی اوباش شهری تشکیل شده، به همین دلیل قوانیناش نیز انسانستیز، «مردمی» و «خیابانی» است. در واقع این حکومت جز «تخریبانسان» در جامعة ایران هدف دیگری دنبال نمیکند. و هر چه دامنة تخریب انسان گسترش یابد، منافع اربابان این حکومت در غرب بهتر تأمین خواهد شد.
به همین دلیل است که زهراخانوم نیز به عنوان «مخالف»، در همین مسیر تخریب گام بر میدارند و شکسته نفسی فرموده خود را در کمال فروتنی «روشنفکر» میخوانند. حال آنکه روشنفکر، بنابرتعریف با انسانستیز در تضاد قرار میگیرد. ولی وقتی دکان «فارین پالیسی» استخوانی برای سگهای سیرک عموسام پرتاب میکند، با هیچ نیروئی نمیتوان استخوان کذا را از دهانشان درآورد. قدرت آروارة سگ زبانزد خاص و عام است. باری از همان روزی که فارین پالیسی عیال میرحسین را در جایگاه روشنفکر قرار داد، امر بر خودشان هم مشتبه شده و در هر مصاحبهای طوطیوار دم از «روشنفکریهایشان» میزنند تا بهتر بتوانند تولیدات آن آستان مقدس را به فروش برسانند.
عیال میرحسین ضمن تأکید بر روشنفکری خود بر «وجود» 14 معصوم نیز تأکید کرده، و اکثریت ملت ایران را همچون میرحسین موسوی طرفدار خمینی دانسته! وی همچنین میگوید، هر کس «حق» دارد برای «تحقق» تفکر و سلیقة خود تلاش کند. حال این پرسش مطرح میشود که اگر هر کس «حق» دارد برای «تحقق» سلیقة خود تلاش کند، دروغپردازی و فریبکاری نمیتواند مشمول این «تلاش مقدس» شود؟! پاسخ به این پرسش مثبت است! و میدانیم که زهراخانوم در دروغبافی و پیوند آسمان به ریسمان از استعداد فوقالعادهای برخوردارند. این عملیات خداپسندانه بخشی است از تلاش شرافتمندانه این فرد برای تحقق سلیقهاش، یعنی پوچپردازی و عوامفریبی:
«[...]هر کس حق دارد هر فکر و سلیقهای داشته باشد و [...] در عمل هم برای تحقق آن تلاش کند [...] اما باید قبول کرد [...] امام خمینی فروپاشی یک نظام پوسیده پلیسی و استبدادی وابسته به خارج را رهبری کرد و بخش عظیمی از ملت ما به او باور دارند[...]»
بله، ما ملت باید قبول کنیم که خمینی مفلوک که طرفدار کودتای 28 مرداد هم بوده، و همزمان جیرهخوار سفارت و دربار به شمار میآمد، سلطنت پهلوی را سرنگون کرد. این مزخرفات از زبان کسی شنیده میشود که همچون اماماش به خوردن از توبره و آخور و فریب و دروغگوئی عادت کرده. خمینی دجال حتی در مورد مجلس خبرگان، نقش روحانیت در دستگاه دولت و حجاب زنان نیز به ملت ایران دروغ گفت؛ ما هنوز زندهایم و شاهد. رهنورد با تکیه بر رفتار و کردار یک دروغگوی بیوجدان چون خمینی، زمانیکه از تلاش برای تحقق اهداف شخصی سخن میگوید، در عمل به «تناقضگوئی» روی میآورد. چرا که بر اساس آنچه ایشان ردیف میکنند هر کس «حق» خواهد داشت به سلیقة خود هر کاری انجام دهد؛ و دروغگوئی نخستین مرحله در مسیر «توجیه» استبداد، جنایت، تاراج و ... و هر گونه جرم و قانونشکنی به شمار میآید. اینچنین است که اینگونه «فعالیتها» در زبان ایشان «حقوق» افراد شمرده خواهد شد. حال آنکه اگر باورها و سلیقهها حریم خصوصی است، چارچوب حق و حقوق افراد و گروهها را قانون مشخص میکند، نه تمایلات فردی! این است تفاوت طویلة حقمدار و جامعة انسانی.
در جامعة انسانی حاکمیت با قوانین انسانمحور است؛ در طویلة دینی، ابهام، باورها و سلیقهها حاکمیت دارد. اینگونه است که جیره خواران سازمان سیا با توسل به اصل جادوئی «ترادف کلی» ایجاد دور باطل میکنند و به تحریف انسانمحوری میپردازند تا حقوق و آزادیهای فردی در یک نظام دمکراتیک را با توحش و قانونشکنی در حکومت مقدس جمکران در ترادف قرار دهند. پیش از ادامة مطلب یادآور شویم مصاحبة رهنورد از سایت یکی از مخالفنمایان جمکران به «عصرنو» اسبابکشی کرده بود. سایت مذکور به عنوان تأمین کنندة خوراک تبلیغاتی کیهان از محبوبیت ویژهای نزد پاسدار شریعتمداری برخوردار است و سرپرست کیهان به بهانة «انتقاد» به بازنشخوار مطالباش میپردازد.
به گزارش آسوشیتدپرس، مورخ اول اکتبر 2010، ژنرال مشارف که در لندن اقامت دارند، چنین فرمودهاند که، «ای ملت غیور پاکستان!» حزب اسلامی شما را به سوی روشنائی رهنمون میشود! خلاصه آن 20 میلیون قربانی سیل نگران نباشند، اگر سر و همسر و فرزند و خانه و مزرعه و کسب و کارشان را از دست دادند و در چادرهای «اهدائی» سازمان ملل زندگی میکنند، و آموزش و پرورش فرزندانشان به بازی در گلولای محدود شده و از بهداشت هم بی بهره ماندهاند، حزب ژنرال مشارف از لندن برایشان «روشنائی» و معنویت به ارمغان خواهد آورد! مادیات هم که اهمیتی ندارد، دنیا محل گذر است. ره است اینجا و مردم رهگزارند! مهم این است که در دنیای «باقی» از رفاه و آسایش برخوردار شویم. به همین دلیل است که آنگلوساکسونها تمام کوشش خود را در راه رستگاری مسلمین و نوع بشر به کار گرفته، و دین نوین برایمان میآورند.
البته باید اذعان کنیم که ژنرال مشارف، هیچ ارتباطی به مردهشویان سبز جمکران نظیر موسوی و کدیور و شرکاء ندارد. آسوشیتدپرس در ادامة گزارش خود مینویسد، پرویز مشارف، پیش از معرفی حزب خود، از مردم پاکستان به خاطر خطاهائی که طی نخستین دور ریاست جمهوری وی رخ داده، عذرخواهی کرد! اما رهبران جنجال سبز با این حداقل نزاکت نیز بیگانهاند و هر چه زمان میگذرد بر وقاحت و بیشرمیشان افزوده میشود. «عدم آگاهی» علی خامنهای و میرحسین موسوی از کشتار زندانیان که در اظهارات موهن زهرا رهنورد در سایت «عصرنو» مطرح شده، بهترین شاهد است بر این مدعا. و چرا راه دور برویم مگر پاسدار اکبر و دیگر فعلة صادراتی حکومت جمکران به ینگه دنیا از همکاری با حکومت توحش ابراز تأسف کردهاند؟ هرگز! اینان از برکت سرکوب و تاراج ملت ایران در داخل مرزها پروار شده، سپس به عنوان «مخالف» به ینگه دنیا ارسال میشوند، و نه تنها در تمام سیرکهای عموسام معلق میزنند و در کاروانهای خردجال سازمان سیا حضور فعال دارند که در مصاحبه با بوقهای ارتش ناتو، به خود اجازه میدهند از سوی ملت ایران سخن بگویند!
یکی از ویژگیهای الاغهای دینفروش ارسالی از جمکران این است که پاسدار شریعتمداری هرگز در مورد گذشتهشان «افشاگری» نمیکند. پاسدار شریعتمداری فقط به اینان «برچسب» میزند و مراقب است که صورتک فریب از چهرة پلیدشان نیفتد. برچسبهای «التفاتی» سرپرست کیهان عبارت است از «بهائی»، «صهیونیست»، «آمریکائی» و... و از همه مهمتر برچسب «مخالف اسلام» که در این وانفسای نفرت عمومی از آخوند و منبر و محراب برای گرم کردن بازار کساد حضرات خیلی کارساز است.
به عنوان نمونه «کیهان مرده شویان» در مورد سوابق گنجی، حقیقتجو، افشاری، خوئینیها و دیگر مهرههای صادراتی حکومت اسلامی هیچ نمیگوید، تا ارتباط محفلی اینان با محافل قدیمی و پیش از کودتای 22 بهمن 1357 فاش نشود. به طور مثال پاسدار شریعتمداری از ارتباط بهزاد نبوی با این محافل هرگز سخنی به میان نخواهد آورد. ایشان هرگز نمیگوید چه ارتباطی بین محسن آرمین و بهزاد نبوی وجود دارد، یا پیوند مخالفان حکومت دین و مذهب که در «فیسبوک» فدائی محمد خاتمی از آب درآمدهاند با محفل «خانوم افشار» چیست؟ و ... و این مختصر را نوشتیم تا سمت و سوی افشاگریهای «مصلحتی» و «قطرهای» کیهان جهت پنهان داشتن روابط محافل برانداز و وابسته در ایران با یکدیگر مشخص شود.
از نظر ما خاویار با شیر گاو نمیتواند هماهنگی داشته باشد؛ شامپاین حتماً مناسبتر است! از پنهانکاری چه حاصل؟ مگر سازمان دادن به کودتای اکوادور با ادعای «دفاع از حقوقبشر» در تضاد قرار نمیگیرد؟ چرا! همزمان با شکست کودتای یانکیها در اکوادور و انتشار بیانیة مضحک آمریکا در باب تحریم «هشتتن» به دلیل نقض حقوقبشر، پلیس اسپانیا نیز به ناچار و از قضای روزگار یک شبکة پولشوئی کشف کرد که از «طریق قانونی» به کلمبیا و اکوادور پول میفرستاد! شاید اگر کودتای اکوادور شکست نمیخورد، پلیس اسپانیا هم شبکه پولشوئی را کشف نمیکرد و ژنرال پرویز مشارف هم به مردم بختبرگشتة پاکستان وعدة «حرکت به سوی روشنائی» نمیداد. پس بگذریم و بازگردیم به «گلخرگوش»، کاخهای باشکوه زیردریا، تمدن شکوفای سلتها و دین نوین بریتانیا یعنی همان «دروئیدیسم.»
ویکیپدیا ادعا میکند تمدن سلتها بر تمدن یونان و رم باستان تقدم تاریخی داشته و سلتها اگر چه با نوشتار آشنا بودند، ولی ترجیح میدادند مسائلشان را به صورت «شفاهی» حل و فصل کنند، در نتیجه سنگ نبشته و غیره از آنان بر جای نمانده! حتماً فیلسوف جمکران، جناب فردید هم متعلق به تمدن سلتها بودند که از خود کتاب و اثر نوشته برجای نگذاشتهاند! بگذریم! اما «دروئیدها»، دانایان این تمدن به شمار میرفتهاند که برای رسیدن به مرحلة «دانائی» 20 سال آموزش «شفاهی» میدیدند! البته ویکیپدیا این مطالب را از زبان سزار «رم» نقل میکند! خلاصه سزار شنیده است که بعضیها گفتهاند که ... و ویکیپدیا هم از «سزار» نقل قول میکند. در ویکیپدیا آوردهاند که اقوام «پاراتولونیین» که 312 سال پس از طوفان نوح وارد ایرلند شدند، «دروئیدیسم» را در این منطقه رواج دادند و در سرزمین «گلها» نیز دروئیدها حضور داشتند و «مردم» را بر علیه استبداد «امپراطور رم» میشوراندند! این مطالب بیاساس که تحت عنوان «تاریخنگاری» به خورد مخاطب داده میشود، بر این توهم دامن میزند که نه تنها «طوفان نوح» یک رخداد تاریخی بوده، که ویکیپدیا از تاریخ دقیق آن آگاه است و با تکیه بر همین «مستندات» میگوید 312 سال پس از این «طوفان» حضرات به ایرلند آمدهاند! به عبارت دیگر مسئولیت این روایات با مسئولان با نزاکت ویکیپدیاست.
اما به استنباط ما امپراطوری رم به دلیل رسوم وحشیانة دروئیدیسم، یعنی آدمخواری، قربانی کردن انسان و استفاده از خون قربانی در مراسم مذهبی این آئین را ممنوع کرد، و آخوندهای سرزمین گل هم به همین دلیل «ضداستبداد» از آب درآمدند، چرا که دکانشان را بستند. خلاصه کنیم آخوندهای آدمخوار شیعیمسلک به دروئیدها خیلی شباهت دارند. دروئید، نه تنها واسطه بین بشر و خداوند و مشاور شاه به شمار میرفت که بر پایة توهمات ویکیپدیا «ضداستبداد» هم از آب درآمده، و علاوه بر این، اگر بپذیریم که نوشتار در تمدن فرضی سلتها وجود داشته، با توجه به اینکه هیچ اثری از «دانایان سلت» بر جای نمانده میتوانیم بگوئیم که دروئیدها هم عین آخوندهای جمکران آدم میکشتند و بر منبرها وراجی میکردند.
به گزارش فیگارو، مورخ 2 اکتبر 2010، کمیسیون بریتانیائی سازمانهای خیریه، دروئیدیسم را به عنوان «دین» به رسمیت شناخت. فیگارو میافزاید، از این پس شبکة «دروئیدنتورک» که با هدف تبلیغ دروئیدیسم راهاندازی شده، میتواند از امتیازات مالی چشمگیری برخوردار شود. به گفتة فیگارو، «دروئیدیسم، در ایرلند و انگلستان پدید آمد و سپس در سراسر جهان، به ویژه در فرانسه [سرزمین گل] و هلند پخش شد و امروز میلیونها نفر به آن گرویدهاند.»
کسادی بازار ادیان کلاسیک و افزایش اهمیت محیط زیست باعث گرایش «مردم» به دروئیدیسم شده. و خلاصه یکروز پس از ماجرای پارک اشتوتگارت، حاکمیت انگلستان سبزهای آلمان را با دست خود به شمشیر «دین» نیز مجهز کرد تا در انتخابات آینده سیاستشان عین دیانتشان باشد!
خر برای پیشرفت کار دنیا میفروشم!
(هادی خرسندی)
ای نازنین،
برخیز،
تا بچینیم «گل خرگوش» را
اگر این شعر دلانگیز را نمیپسندید، این یکی را حتماً ستایش خواهید کرد:
ای سراپا «گل خرگوش»،
بیا!
«گلخرگوش» چیست، میدانید؟ گل خرگوش، گلی است از خانوادة «خرگوشوم لیلیاسه» که در دشتهای کوهستانی دریاها میروید، همانجا که 17 هزار سال پیش معماران هنرمند قوم «سلت» کاخهای باشکوه «دانا»، الهة خود را بنا نهادند؛ انگار دیروز بود! پس از اینکه خویشاوندی ما با اقوام «سلت»، نیاکان والاتبار آنگلوساکسونها به اثبات رسید، حاکمیت انگلستان «دروئیدیسم»، آئین و رسوم «سلتها» را به عنوان «دین» به رسمیت شناخت و بلافاصله سایت فرانسه زبان ویکیپدیا «تمدن» سلت را «آپدیت» کرد. بله، این است تداوم تئاتر مهوعی که پردة اول آن با قطع درختان پارک «اشتوتگارت» و تهاجم وحشیانة پلیس آلمان به معترضین «گریان» آغاز شد.
در وبلاگ «هشتتن» گفتیم که هدف از این صحنهسازی در آلمان دمیدن در تنور «سبزها» و تشویق فاشیسم بومی است. حال ببینیم سبزهای آلمان چه ارتباطی با «سلتهای» عهد عتیق دارند؟ نخست اینکه نژاد هر دو، البته به ادعای خودشان آریائی است و به «زمین» و طبیعت هم احترام میگذارند! دیگر اینکه، باز هم به ادعای خودشان، آسیای صغیر از برکت سلتها بوده که به تمدن دست یافته.
خرفروش دوره گردم جنس اعلا میفروشم
خر برای مصرف امروز و فردا میفروشم
سایت فرانسه زبان ویکیپدیا میگوید، طی سدة هشتم تا سدة سوم پیش از میلاد مسیح را باید اوج شکوفائی تمدن سلتها به شمار آوریم! حال اگر نگاهی به تاریخ ایران باستان بیفکنیم خواهیم دید که حضرات از خودماناند! با این تفاوت که این تمدن شکوفا فاقد «خط» بوده و جز صخره و «صنایع» سنگی هیچ شواهدی از شکوفائی آن در دست نیست! اما هیچ اهمیتی ندارد! همان محققانی که «ژن عامل میگرن» را اخیراً کشف کردهاند برای فروش تمدن «سلتها» به شوت وپرتها اسناد و شواهد لازم را نیز به موقع کشف خواهند کرد.
خر برای رهبری در غرب با چشمان آبی
طرح پالانش مد روز اروپا میفروشم
خلاصه اگر دکان واتیکان کساد شده، بریتانیا برای جبران این کسادی یک دکان چند دهنه در آلمان، انگلستان، هلند و ... و خلاصه خطة تمدن «سلت» افتتاح فرموده. همچنانکه پیشتر هم گفتیم در عرصة تجارت و مادیات فضای خالی وجود ندارد، از اینرو لازم بود کسادی دکان کاتولیسیسم بلافاصله جبران شود، که شد! با اعلام «دروئیدیسم»، به عنوان «دین»، حاکمیت انگلستان دکان تمدن 17 هزار سالة خود را رسماً افتتاح کرد.
خر برای رهبری در شرق با پالان پاره
بند و افسارش به دست آمریکا میفروشم
البته در این مسیر دینفروشی نوکران علیاحضرت ملکه نیز بیکار ننشستهاند! خارج از «ژاژخائی» نوابغ حزب توده و دیگر چپنمایان متخصص تحریف آثار مارکس، قلم به مزدهای ساواک نیز جهت گسترش تقدس و تحریف مفاهیم انسانمحور، «کار» را بین خود «تقسیم» کردهاند. یکی مشق سیاه مینویسد، دیگری «پاسخ» میدهد! یا اینکه یکی با دیگری «مصاحبه» میکند و ... و یا اینکه یکی از خودیها را به زندان میبرند تا از سنگر «مخالفت» با حکومت تقدسفروش، بمباران تبلیغاتی مخاطبان را با نگارش «نامة سرگشاده» حاوی ارزشهای «نظام مقدس» آغاز کند. از آنجمله است به ارزش گذاشتن زندان و مرگ یا «توهین به همسر شهید» و دیگر مسائل دلنشین که در نامة سرگشادة «ع. میم» هم مطرح شده، یا مزخرفاتی که چندی پیش در مصاحبة زهراخانوم در سایت «عصرنو»، انعکاس یافته بود.
خر برای ژست روشنفکری و شاعرنمائی
بد ادا با عر و تیز سطح بالا میفروشم
پیشتر گفتیم که زهرا خانوم در این مصاحبه ادعا کرده بود که میرحسین موسوی و علیخامنهای در جریان کشتار زندانیان در تابستان کذا نبودهاند. و همین زهرا خانوم در همان مصاحبه، ضمن تأکید بر وجود 14 معصوم، خود را طرفدار دمکراسی جا زده، خواهان «وحدت» پیرامون قانون اساسی جمکران هم شده. بله، زهرا خانوم گویا فراموش کردهاند که دمکراسی «انسانمحور» است و با گسترش ابهام و توحش قوانین خدا محور در تضاد قرار میگیرد. چه میشود کرد؟ پیری است و هزار درد بیدرمان. در هر حال، باورهای فرد یا گروه در دمکراسی «حریم خصوصی» شمرده میشود و هیچکس حق ندارد باورهای خود را در دکة «تقدسفروشی» عرضه کرده، یا آنها را به دیگران تحمیل کند. اما اینحرفها به گوش فعلة فاشیسم نمیرود. زهراخانوم در ادامة «ژاژافشانیهای» متداول خود میافزایند، بیائید بر سر اصول دمکراتیک توافق کنیم و قانون اساسی را به عنوان محور مشترک بپذیریم:
«به عنوان یک روشنفکر [...] در تفکر و باورهایمان چهارده معصوم داریم [...] اصلاً چرا بر اصول و ارزشهای آزادیخواهانه و دمکراتیک توافق نکنیم؟ بر قانونگرائی و [...] چرا در این مقطع قانون اساسی را به عنوان محور مشترک خود نپذیریم [...]»
ملت ایران میداند که هم قانون اساسی جمکران خیلی «دمکراتیک» است، و هم عیال موسوی! زهراخانوم که در کارنامهاش جز قانونشکنی، فریب و تقلب هیچ نیست، خود را «روشنفکر» و قانونگرا به شمار میآورد، و توافق بر اصول دمکراتیک را نیز در گرو پذیرش این قانون اساسی بیپایه و اساس قرار میدهد. قانونی که خود زمینهساز قانون شکنی و توجیه حاکمیت رهبر مقدس و قشر آخوند شده. پیشتر در مورد این قانون بیقانونی به تفصیل توضیح دادهایم، پس تکرار مکررات نمیکنیم. اگر اظهارات بیاساس زهره کاظمی را با سخنرانی گوساله پسند شهردار ونیز در وصف «پرزیدنت» بنیصدر روشنضمیر که در وبلاگ «هشتتن» نقل شد، مقایسه کنیم خواهیم دید که علوفة این «برگزیدگان»، خصوصاً شخصیتهای مورد نظر «فارینپالیسی» در آبدارخانة سازمان سیا تولید میشود. به همین دلیل است که همصدائی «شیخالله» یعنی بنیصدر، زهرا خانوم، پاسدار اکبر و چپنمایان حزب توده را با «شاهالله» شاهدیم؛ «فقرفرهنگی» به کنار! حضرات «اطوکشیده» هنوز از درک مفهوم «آزادی بیان» عاجز مانده و میپندارند آزادی بیان، یعنی آزادی بیان همگروهیهایشان! به عبارت دیگر هر گروه بر این عقیده است که قلم فقط میباید یا در اختیار «شاهالله» باشد، یا در ید توانای اعضای «شیخالله!» حال آنکه «آزادی بیان» از این قیدوشرطها، اگر نگوئیم «پیششرطها» ندارد. و اما در حکومت مردهشویان برای تحریف و سرکوب «آزادیبیان» شیوههای گوسالهپسندتری رایج شده.
روند کار گورکنها این است که با انتشار «هتاکی» مخالفنمایان و خودیها، هتاکی را «آزادی بیان» میخوانند! حال آنکه توهین و هتاکی به هیچ عنوان «آزادی بیان» نیست، «جرم» است و مجرم میباید مجازات شود! به عنوان نمونه بخش فرهنگ و هنر «ایسنا»، مورخ 10 مهرماه 1389 در مطلبی با کد: 6464 ـ 8907 چنین تیتر زده:
«خدا را شكر در جمهوري اسلامي آنقدر آزادي بيان هست كه هتاكان نامهپراكني كنند.»
میبینیم که حکومت مردهشویان تعریف نوینی از «آزادی بیان» ارائه داده، تعریفی که به این حکومت اجازه خواهد داد در مسابقة وحشیگری، از «جوانان محله» در شهر استانبول عقب نماند. بله، در جمکران به «نامهپراکنی هتاکان» میگویند «آزادی بیان»! البته در قاموس الاغهای طویلة مککارتی نیز مسائل بر همین محور توحش تمرکز یافته، حال آنکه از منظر حقوقی، «هتاکی» ناقض آزادی بیان است! اگر حکومت چاه جمکران همان قانون نیم بند خود را رعایت میکرد، «هتاک» را تحت پیگرد قانونی قرار میداد، اما حکومت اسلامی خود نیز برخاسته از قانونشکنی است. این حکومت کودتائی مشروعیت قانونی ندارد، چرا که در خیابان و با هیاهوی اوباش شهری تشکیل شده، به همین دلیل قوانیناش نیز انسانستیز، «مردمی» و «خیابانی» است. در واقع این حکومت جز «تخریبانسان» در جامعة ایران هدف دیگری دنبال نمیکند. و هر چه دامنة تخریب انسان گسترش یابد، منافع اربابان این حکومت در غرب بهتر تأمین خواهد شد.
به همین دلیل است که زهراخانوم نیز به عنوان «مخالف»، در همین مسیر تخریب گام بر میدارند و شکسته نفسی فرموده خود را در کمال فروتنی «روشنفکر» میخوانند. حال آنکه روشنفکر، بنابرتعریف با انسانستیز در تضاد قرار میگیرد. ولی وقتی دکان «فارین پالیسی» استخوانی برای سگهای سیرک عموسام پرتاب میکند، با هیچ نیروئی نمیتوان استخوان کذا را از دهانشان درآورد. قدرت آروارة سگ زبانزد خاص و عام است. باری از همان روزی که فارین پالیسی عیال میرحسین را در جایگاه روشنفکر قرار داد، امر بر خودشان هم مشتبه شده و در هر مصاحبهای طوطیوار دم از «روشنفکریهایشان» میزنند تا بهتر بتوانند تولیدات آن آستان مقدس را به فروش برسانند.
عیال میرحسین ضمن تأکید بر روشنفکری خود بر «وجود» 14 معصوم نیز تأکید کرده، و اکثریت ملت ایران را همچون میرحسین موسوی طرفدار خمینی دانسته! وی همچنین میگوید، هر کس «حق» دارد برای «تحقق» تفکر و سلیقة خود تلاش کند. حال این پرسش مطرح میشود که اگر هر کس «حق» دارد برای «تحقق» سلیقة خود تلاش کند، دروغپردازی و فریبکاری نمیتواند مشمول این «تلاش مقدس» شود؟! پاسخ به این پرسش مثبت است! و میدانیم که زهراخانوم در دروغبافی و پیوند آسمان به ریسمان از استعداد فوقالعادهای برخوردارند. این عملیات خداپسندانه بخشی است از تلاش شرافتمندانه این فرد برای تحقق سلیقهاش، یعنی پوچپردازی و عوامفریبی:
«[...]هر کس حق دارد هر فکر و سلیقهای داشته باشد و [...] در عمل هم برای تحقق آن تلاش کند [...] اما باید قبول کرد [...] امام خمینی فروپاشی یک نظام پوسیده پلیسی و استبدادی وابسته به خارج را رهبری کرد و بخش عظیمی از ملت ما به او باور دارند[...]»
بله، ما ملت باید قبول کنیم که خمینی مفلوک که طرفدار کودتای 28 مرداد هم بوده، و همزمان جیرهخوار سفارت و دربار به شمار میآمد، سلطنت پهلوی را سرنگون کرد. این مزخرفات از زبان کسی شنیده میشود که همچون اماماش به خوردن از توبره و آخور و فریب و دروغگوئی عادت کرده. خمینی دجال حتی در مورد مجلس خبرگان، نقش روحانیت در دستگاه دولت و حجاب زنان نیز به ملت ایران دروغ گفت؛ ما هنوز زندهایم و شاهد. رهنورد با تکیه بر رفتار و کردار یک دروغگوی بیوجدان چون خمینی، زمانیکه از تلاش برای تحقق اهداف شخصی سخن میگوید، در عمل به «تناقضگوئی» روی میآورد. چرا که بر اساس آنچه ایشان ردیف میکنند هر کس «حق» خواهد داشت به سلیقة خود هر کاری انجام دهد؛ و دروغگوئی نخستین مرحله در مسیر «توجیه» استبداد، جنایت، تاراج و ... و هر گونه جرم و قانونشکنی به شمار میآید. اینچنین است که اینگونه «فعالیتها» در زبان ایشان «حقوق» افراد شمرده خواهد شد. حال آنکه اگر باورها و سلیقهها حریم خصوصی است، چارچوب حق و حقوق افراد و گروهها را قانون مشخص میکند، نه تمایلات فردی! این است تفاوت طویلة حقمدار و جامعة انسانی.
در جامعة انسانی حاکمیت با قوانین انسانمحور است؛ در طویلة دینی، ابهام، باورها و سلیقهها حاکمیت دارد. اینگونه است که جیره خواران سازمان سیا با توسل به اصل جادوئی «ترادف کلی» ایجاد دور باطل میکنند و به تحریف انسانمحوری میپردازند تا حقوق و آزادیهای فردی در یک نظام دمکراتیک را با توحش و قانونشکنی در حکومت مقدس جمکران در ترادف قرار دهند. پیش از ادامة مطلب یادآور شویم مصاحبة رهنورد از سایت یکی از مخالفنمایان جمکران به «عصرنو» اسبابکشی کرده بود. سایت مذکور به عنوان تأمین کنندة خوراک تبلیغاتی کیهان از محبوبیت ویژهای نزد پاسدار شریعتمداری برخوردار است و سرپرست کیهان به بهانة «انتقاد» به بازنشخوار مطالباش میپردازد.
به گزارش آسوشیتدپرس، مورخ اول اکتبر 2010، ژنرال مشارف که در لندن اقامت دارند، چنین فرمودهاند که، «ای ملت غیور پاکستان!» حزب اسلامی شما را به سوی روشنائی رهنمون میشود! خلاصه آن 20 میلیون قربانی سیل نگران نباشند، اگر سر و همسر و فرزند و خانه و مزرعه و کسب و کارشان را از دست دادند و در چادرهای «اهدائی» سازمان ملل زندگی میکنند، و آموزش و پرورش فرزندانشان به بازی در گلولای محدود شده و از بهداشت هم بی بهره ماندهاند، حزب ژنرال مشارف از لندن برایشان «روشنائی» و معنویت به ارمغان خواهد آورد! مادیات هم که اهمیتی ندارد، دنیا محل گذر است. ره است اینجا و مردم رهگزارند! مهم این است که در دنیای «باقی» از رفاه و آسایش برخوردار شویم. به همین دلیل است که آنگلوساکسونها تمام کوشش خود را در راه رستگاری مسلمین و نوع بشر به کار گرفته، و دین نوین برایمان میآورند.
البته باید اذعان کنیم که ژنرال مشارف، هیچ ارتباطی به مردهشویان سبز جمکران نظیر موسوی و کدیور و شرکاء ندارد. آسوشیتدپرس در ادامة گزارش خود مینویسد، پرویز مشارف، پیش از معرفی حزب خود، از مردم پاکستان به خاطر خطاهائی که طی نخستین دور ریاست جمهوری وی رخ داده، عذرخواهی کرد! اما رهبران جنجال سبز با این حداقل نزاکت نیز بیگانهاند و هر چه زمان میگذرد بر وقاحت و بیشرمیشان افزوده میشود. «عدم آگاهی» علی خامنهای و میرحسین موسوی از کشتار زندانیان که در اظهارات موهن زهرا رهنورد در سایت «عصرنو» مطرح شده، بهترین شاهد است بر این مدعا. و چرا راه دور برویم مگر پاسدار اکبر و دیگر فعلة صادراتی حکومت جمکران به ینگه دنیا از همکاری با حکومت توحش ابراز تأسف کردهاند؟ هرگز! اینان از برکت سرکوب و تاراج ملت ایران در داخل مرزها پروار شده، سپس به عنوان «مخالف» به ینگه دنیا ارسال میشوند، و نه تنها در تمام سیرکهای عموسام معلق میزنند و در کاروانهای خردجال سازمان سیا حضور فعال دارند که در مصاحبه با بوقهای ارتش ناتو، به خود اجازه میدهند از سوی ملت ایران سخن بگویند!
یکی از ویژگیهای الاغهای دینفروش ارسالی از جمکران این است که پاسدار شریعتمداری هرگز در مورد گذشتهشان «افشاگری» نمیکند. پاسدار شریعتمداری فقط به اینان «برچسب» میزند و مراقب است که صورتک فریب از چهرة پلیدشان نیفتد. برچسبهای «التفاتی» سرپرست کیهان عبارت است از «بهائی»، «صهیونیست»، «آمریکائی» و... و از همه مهمتر برچسب «مخالف اسلام» که در این وانفسای نفرت عمومی از آخوند و منبر و محراب برای گرم کردن بازار کساد حضرات خیلی کارساز است.
به عنوان نمونه «کیهان مرده شویان» در مورد سوابق گنجی، حقیقتجو، افشاری، خوئینیها و دیگر مهرههای صادراتی حکومت اسلامی هیچ نمیگوید، تا ارتباط محفلی اینان با محافل قدیمی و پیش از کودتای 22 بهمن 1357 فاش نشود. به طور مثال پاسدار شریعتمداری از ارتباط بهزاد نبوی با این محافل هرگز سخنی به میان نخواهد آورد. ایشان هرگز نمیگوید چه ارتباطی بین محسن آرمین و بهزاد نبوی وجود دارد، یا پیوند مخالفان حکومت دین و مذهب که در «فیسبوک» فدائی محمد خاتمی از آب درآمدهاند با محفل «خانوم افشار» چیست؟ و ... و این مختصر را نوشتیم تا سمت و سوی افشاگریهای «مصلحتی» و «قطرهای» کیهان جهت پنهان داشتن روابط محافل برانداز و وابسته در ایران با یکدیگر مشخص شود.
از نظر ما خاویار با شیر گاو نمیتواند هماهنگی داشته باشد؛ شامپاین حتماً مناسبتر است! از پنهانکاری چه حاصل؟ مگر سازمان دادن به کودتای اکوادور با ادعای «دفاع از حقوقبشر» در تضاد قرار نمیگیرد؟ چرا! همزمان با شکست کودتای یانکیها در اکوادور و انتشار بیانیة مضحک آمریکا در باب تحریم «هشتتن» به دلیل نقض حقوقبشر، پلیس اسپانیا نیز به ناچار و از قضای روزگار یک شبکة پولشوئی کشف کرد که از «طریق قانونی» به کلمبیا و اکوادور پول میفرستاد! شاید اگر کودتای اکوادور شکست نمیخورد، پلیس اسپانیا هم شبکه پولشوئی را کشف نمیکرد و ژنرال پرویز مشارف هم به مردم بختبرگشتة پاکستان وعدة «حرکت به سوی روشنائی» نمیداد. پس بگذریم و بازگردیم به «گلخرگوش»، کاخهای باشکوه زیردریا، تمدن شکوفای سلتها و دین نوین بریتانیا یعنی همان «دروئیدیسم.»
ویکیپدیا ادعا میکند تمدن سلتها بر تمدن یونان و رم باستان تقدم تاریخی داشته و سلتها اگر چه با نوشتار آشنا بودند، ولی ترجیح میدادند مسائلشان را به صورت «شفاهی» حل و فصل کنند، در نتیجه سنگ نبشته و غیره از آنان بر جای نمانده! حتماً فیلسوف جمکران، جناب فردید هم متعلق به تمدن سلتها بودند که از خود کتاب و اثر نوشته برجای نگذاشتهاند! بگذریم! اما «دروئیدها»، دانایان این تمدن به شمار میرفتهاند که برای رسیدن به مرحلة «دانائی» 20 سال آموزش «شفاهی» میدیدند! البته ویکیپدیا این مطالب را از زبان سزار «رم» نقل میکند! خلاصه سزار شنیده است که بعضیها گفتهاند که ... و ویکیپدیا هم از «سزار» نقل قول میکند. در ویکیپدیا آوردهاند که اقوام «پاراتولونیین» که 312 سال پس از طوفان نوح وارد ایرلند شدند، «دروئیدیسم» را در این منطقه رواج دادند و در سرزمین «گلها» نیز دروئیدها حضور داشتند و «مردم» را بر علیه استبداد «امپراطور رم» میشوراندند! این مطالب بیاساس که تحت عنوان «تاریخنگاری» به خورد مخاطب داده میشود، بر این توهم دامن میزند که نه تنها «طوفان نوح» یک رخداد تاریخی بوده، که ویکیپدیا از تاریخ دقیق آن آگاه است و با تکیه بر همین «مستندات» میگوید 312 سال پس از این «طوفان» حضرات به ایرلند آمدهاند! به عبارت دیگر مسئولیت این روایات با مسئولان با نزاکت ویکیپدیاست.
اما به استنباط ما امپراطوری رم به دلیل رسوم وحشیانة دروئیدیسم، یعنی آدمخواری، قربانی کردن انسان و استفاده از خون قربانی در مراسم مذهبی این آئین را ممنوع کرد، و آخوندهای سرزمین گل هم به همین دلیل «ضداستبداد» از آب درآمدند، چرا که دکانشان را بستند. خلاصه کنیم آخوندهای آدمخوار شیعیمسلک به دروئیدها خیلی شباهت دارند. دروئید، نه تنها واسطه بین بشر و خداوند و مشاور شاه به شمار میرفت که بر پایة توهمات ویکیپدیا «ضداستبداد» هم از آب درآمده، و علاوه بر این، اگر بپذیریم که نوشتار در تمدن فرضی سلتها وجود داشته، با توجه به اینکه هیچ اثری از «دانایان سلت» بر جای نمانده میتوانیم بگوئیم که دروئیدها هم عین آخوندهای جمکران آدم میکشتند و بر منبرها وراجی میکردند.
به گزارش فیگارو، مورخ 2 اکتبر 2010، کمیسیون بریتانیائی سازمانهای خیریه، دروئیدیسم را به عنوان «دین» به رسمیت شناخت. فیگارو میافزاید، از این پس شبکة «دروئیدنتورک» که با هدف تبلیغ دروئیدیسم راهاندازی شده، میتواند از امتیازات مالی چشمگیری برخوردار شود. به گفتة فیگارو، «دروئیدیسم، در ایرلند و انگلستان پدید آمد و سپس در سراسر جهان، به ویژه در فرانسه [سرزمین گل] و هلند پخش شد و امروز میلیونها نفر به آن گرویدهاند.»
کسادی بازار ادیان کلاسیک و افزایش اهمیت محیط زیست باعث گرایش «مردم» به دروئیدیسم شده. و خلاصه یکروز پس از ماجرای پارک اشتوتگارت، حاکمیت انگلستان سبزهای آلمان را با دست خود به شمشیر «دین» نیز مجهز کرد تا در انتخابات آینده سیاستشان عین دیانتشان باشد!
خر برای پیشرفت کار دنیا میفروشم!
(هادی خرسندی)
نسخة پیدیاف ـ گوگل
نسخة پیدیاف ـ گوگل(بارگیری)
نسخة پیدیاف ـ فایلدن
نسخة پیدیاف ـ داکستاک
نسخة پیدیاف ـ ایشیو
نسخة پیدیاف ـ باکسنت
نسخة پیدیاف ـ کلمهئو
نسخة پیدیاف ـ زیدو
نسخة پیدیاف ـ مدیافایر
...
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت