سنگ و جنگ!
...
از همان روزی که حاکمیت بریتانیا دین نوین دروئیدیسم را به بازار آورد، روز دوم اکتبر در تاریخ از جایگاه ویژهای برخوردار شده. به گفتة «اطلاعات نت»، 522 سال پیش از میلاد مسیح، داريوش هخامنشي در چنین روزی برتخت پادشاهی نشست. اطلاعات نت در ادامة مطلب خود چنین آورده:
«طرز نشستن، لباس داريوش بزرگ، صندلي و چوبدست او نشانة تمدن عظيم و پيشرفتة ايرانيان در 25 قرن پيش است[...] بايد ديد كه چه عواملي ما را به قهقرا برده و در صدد جبران برآمد[...]»
راستش ما هر چه فکر کردیم موفق به کشف ارتباط منطقی میان «طرز نشستن» و صندلی و لباس داریوش کبیر با تمدن عظیم و پیشرفتة ایرانیان نشدیم! امیدواریم در اینمورد برایمان بیشتر توضیح دهند، شاید بتوانیم همانطور که شیخ مسعود بهنود «راز موفقیت» میرحسین موسوی و «دلائل» استقبال جوانان از این تحفة نطنز را شرح داده، ما نیز جهت خروج از این «سیر قهقرائی» چارهای بیندیشیم. اما پیش از ادامة مطلب لازم است در مورد «آزادی بیان» و «حسین درخشان» توضیحاتی بیاوریم، شاید از این مفر بتوان به اسرار «تمدن» ناشی از صندلی و طرز نشستن داریوش کبیر پی برد!
ما از آزادی بیان یک وبلاگنویس، به همان صورت دفاع میکنیم که از آزادی قلم یک نویسنده، و آزادی بیان یک هنرمند، فیلمساز، نقاش و ... و حد و مرزی هم برای فعالیتهای دماغی و فرهنگی انسان قائل نیستیم. در این «دفاع»، گرایش سیاسی به هیچ عنوان مطرح نیست! روشن شد؟ پس برویم به سراغ شیخ مسعود بهنود که در «روزآنلاین» به مداحی موسوی جلاد نشسته. زمانیکه جیمیکارتر را به کاخ سفید ارسال کردند، مسعود بهنود نیز مانند بسیاری از ساواکیهای محترم ایران زمین دریافت که وقت هنر است و سرفرازی. به عبارت دیگر ایشان دریافتند که گاه آن رسیده که تماشاگران تلویزیون ایران با شکل و شمایل «رهبر آیندة انقلاب» بیشتر آشنا شوند. به همین منظور و برای تأمین رضایت مشتاقان «انقلاب»، شیخ مسعود دورة دمکراسی «شریف امامی»، جمال بیمثال خمینی را در برنامهشان به معرض نمایش گذاردند و اینگونه بود که برنامة خودبراندازی با یک پرش بلند از حسینیه و مسجد و حوزه و دانشگاه به «جام جم» رسید! بقیة ماجرا را هم که بارها و بارها در همین وبلاگ شرح دادهایم. اما 31 سال پس از استقرار حکومت خیابانی شیخ مهدی بازرگان و فاش شدن بده بستانهای حاکمیت آمریکا با آخوندها، و علیرغم نفرت روزافزون ایرانیان از آخوند و مرگپرستی و تقیه و دروغ و اسلام شریعتی و اسلامهای دیگر، رادیوفردا از زبان میرحسین جلاد خواهان رفراندوم در مورد «سیاستهای ویرانگر» شده، و «بیبیسی» برای به ارزش گذاردن مرگ و خشونت همچنان به خشتک خمینی دخیل بسته.
سایت مستقل «بیبیسی» که رایحة تعفن استقلالاش هرگز از مشام ایرانیان زدوده نخواهد شد، در مطلبی تحت عنوان «چرا عمار حکیم تنها شد» مینویسد، اختلاف نظر خمینی با آیتالله حکیم در عملکرد مقتدی صدر و عمار حکیم بازتاب یافته؛ اولی منسوب به امام حسین و دومی از تخم و ترکة امام حسن است! سایت «بیبیسی»، مورخ چهارم اکتبر 2010، در مطلب کذا گفتگوی خمینی دجال با آیتالله حکیم را نیز نقل کرده تا دکان کربلا و شهادتطلبی از ورشکستگی نجات یابد. جریان از اینقرار است که به دلیل افلاس، آنگلوساکسونها ناچار شدهاند مقتدیصدر را در جناح حامیان نوریالمالکی قرار دهند، تا نانشان آجر نشود. و به همین منظور بود که در ابتدا مقتدی صدر را به پابوس بشار اسد فرستادند تا چارچوب تحرکات اوباش خود را مشخص کرده باشند.
در اینجا لازم است یک پرانتز باز کنیم و پیرامون مواضع دولت سوریه در برابر شورشیان اخوانالمسلمین توضیحاتی بیاوریم. در دورة ریاست جمهوری حافظ اسد، و در اوج جنگ استعماری ایران و عراق، گروه اخوانالمسلمین تحت حمایت اسرائیل در سوریه سر به شورش برداشته و به قول معروف «حقطلبی» میکرد و ... و خلاصه محفل برژینسکی پس از ترور انور سادات در مصر، جهت براندازی حافظ اسد و استقرار یک حکومت اسلامی در سوریه نیز فعال شده بود.
علیرغم ترهات بافی رسانههای غرب در باب اتحاد سوریه با حکومت آخوندهای جمکران، آن روزها زوزه و عربدة رادیوی جمکران بر علیه سرکوب شورشیان سوریه روزمرة ایرانیان را تشکیل میداد. دردسرتان ندهم، گورکنها در همسوئی کامل با اسرائیل خواهان سرنگونی حاکمیت سوریه بودند و مطالبات ارباب را در قالب ستایش از «دختران جوانی که بدون ترس از مرگ با دست خالی به خیابان میآیند» منعکس میکردند، بدون اینکه شهامت انتقاد مستقیم از رژیم حافظ اسد را داشته باشند. باری، پس از آنکه دولت حافظ اسد شورشیان را قلع و قمع کرد، رادیوی گورکنها نیز آلو به دهان گذاشته خفقان گرفت و مشخص شد که ارتش ناتو نمیتواند حزب بعث سوریه را با اسلامگرایان جایگزین کند. اما برنامة سرنگونی دولت بعثی سوریه همچنان در دستورکار ارتش ناتو قرار داشت و شاهد بودیم که پس از ترور رفیق حریری و تهاجم اسرائیل به لبنان، حضرات برای سرنگونی بشار اسد تلاش فراوان کردند، تا اینکه امسال سعد حریری پس از ملاقات با ژاک شیراک «متوجه» شد که بیدلیل سوریه را مسئول ترور پدرش خوانده!
«جونم براتون بگه»، در جهان سیاست از این اشتباهات بسیار پیش میآید؛ زندگی فراز و نشیب دارد و تخصص سوسیالیستهای فرانسه در امر مقدس فراز و نشیب از سبزها نیز بیشتر است. خلاصه بگوئیم شهرداری پاریس از شکایت خود علیه ژاک شیراک صرفنظر کرد و بسیاری از مسائل و مشکلات هم در لبنان بر طرف شد، در عوض اوضاع اسرائیل رو به وخامت گذارده. به جزئیات نمیپردازیم فقط به دو مورد اشاره میکنیم: آتش زدن مسجد و پیشنهاد یک خاخام در باب جاسوسی!
به گزارش فیگارو، مورخ 4 اکتبر سالجاری، گروهی روی دیوارهای یک مسجد در «بیت فجار» شعارهای زنندهای به زبان عبری نوشته سپس به قصد آتش زدن مسجد وارد آن شدند و ... و در این عملیات قهرمانانه به 15 جلد قرآن و یک فرش آسیب رسید. خلاصه بعضیها پیام «تری جونز» را بخوبی دریافت کرده و نیک میدانند که ایجاد آشوب و برپائی تظاهرات در مناطق مسلماننشین، بهترین ابزار سرکوب ملتهاست. در این راستا، دولت اسرائیل از مهرورزی عاجزانه تقاضا کرده که برای ممانعت از مذاکرات صلح راهی بیابد تا جوزف لیبرمن و نتانیاهو از قعر چاه نجات یابند.
قرار شده «مهرورزی» هنگام دیدار از جنوب لبنان سنگی هم به سوی اسرائیل پرتاب کند تا برنامة سنگپرانی از سر گرفته شود و بنیامین نتانیاهو با استقرار در جایگاه حسین مظلوم، کبوتر صلح را در محل کباب کرده، به خندق بلا سرازیر فرماید و پس از صرف «دسر»، فلسطین را مسئول شکست مذاکرات معرفی کند. این است هدف والای سفر مهرورزی به لبنان. حال که به صحرای کربلا و حسین مظلوم رسیدیم، بازگردیم به «حسینیات» مقتدی صدر در «بیبیسی»، تا بعد بپردازیم به پیشنهاد سرشار از نبوغ آن خاخام زرنگ و باهوش و خیلی خیلی «گلخرگوش.»
«مستر» مهرداد فرهمند، در سایت مستقل «بیبیسی» چنین نقل میکنند که حکومت مرده شویان جمکران خواهان نخست وزیری «نوریالمالکی» است، و مخالفت عمار حکیم با نوری المالکی در واقع مخالفت با ایران است! این دروغ شاخدار را داشته باشیم تا ببینیم گفتگوی «کدوقلقلهزن» با سنگ صبور در حماسة پرشور خاله سوسکه به کجا میرسد؟ یکی بود یکی نبود! 45 سال پیش، آیتالله سید محسن حکیم، پدربزرگ همین «عمار» خودمان به آیتالله خمینی گفت، «ما انقلاب 1920 را در عراق تجربه کردهایم و به یاد داریم که این انگلیسیها با ما و انقلاب ما چه کردند، ما اسلحه و قدرت نداریم، سلاح و قدرت ما همین مردم هستند که همیشه در جهت باد حرکت میکنند و خلاصه اگر غفلت کنیم مسلمانان نابود میشوند و شیوة شما برای ایستادگی درست نبوده.» این ملایان که همیشه نشستهاند و کاری جز تعظیم و تکریم و رکوع و سجود و مدح و ثنا و روضه و زوزه ندارند همواره دم از «ایستادگی» هم میزنند!
باری پدربزرگ عمار به خمینی میگوید، «ایستادگی شما درست نبوده و برای خونهای ریخته شده جواب خدا را چه میدهید؟» امام خمینی ـ مسلماً با همان لحن جاهلی ـ به وی تشر میزنند که، «پس امام حسین هم که برای حفظ اسلام قیام کرد و خودش و همراهاناش شهید شدند راه درست نرفته و باید به او هم اعتراض کنیم؟» تا اینجا مهرداد فرهمند به ما میگوید که پدربزرگ عمار حکیم، روحالله خمینی را به عنوان یک مبارز قبول دارد، ولی با شیوة مبارزات وی موافق نیست و «مردم» را «ابزار قدرت» میشمارد و خمینی هم خود را در جایگاه امام حسین میبیند و میخواهد جفتکپرانیهایاش را با قصة کربلا توجیه کند. اما مستر فرهمند در ادامة این داستان «کدوقلقلهزن» تصویر معقولتری از آیتالله حکیم ارائه میدهد.
45 سال پیش ایشان در پاسخ خمینی گفتهاند، حسین از سوی خداوند مأموریت داشت و شما برای ریختن خون مردم خود را با او مقایسه میکنید، چرا از امام حسن پیروی نمیکنید؟ خلاصة کلام میبینیم که گورکنها در زمان و مکان زندگی نمیکنند، اینان بر حسب منافع ارباب به دورة امام حسن یا امام حسین اسبابکشی کرده، هر چه «یار» میطلبد با تکیه بر روش حسنی یا حسینی توجیه خواهند نمود.
کوتاه سخن، 45 سال پیش حکیم و خمینی از جایگاه حسن و حسین در همان دورة زمانگریز با یکدیگر بحثی «منطقی» به راه انداخته بودند، منطقشان هم بر پایة «کشک» یعنی تقدس امامان و مأموریت الهی آنان استوار بود. خمینی میگوید، به پیروی از امام حسین قیام کرده، حکیم به او پاسخ میدهد، حسین مأموریت الهی داشته، چرا از امام حسن پیروی نمیکنی و ... و خلاصه «پیام» این است که برای انتخاب مسیر زندگی در زمان حال میباید از موجودات موهوم و مقدس شیعیمسلکان در ناکجاآباد الهام بگیریم و میتوانیم بین حسن و حسین «انتخاب» کنیم، مسیر دیگری نیز وجود ندارد:
«امام حسین [...] قیام کرد و خودش و عدهای شهید شدند [...] پس باید این اعتراض را به او هم بکنیم [...] حکیم در پاسخ با عصبانیت گفته بود [آنحضرت ] مأمور از جانب خداوند بود. شما چرا امام حسن را نمیگوئید؟ هر کاری که میخواهید بکنید و هر خونی که میخواهید ریخته شود امام حسین را به میان میآورید[...]»
در ادامة این مونولوگ تحجر، که از طرف مهرداد فرهمند تحت عنوان «دیالوگ» به خورد ما داده شده، ایشان میگویند، رفتار مقتدی صدر همچون خمینی است چرا که با امام حسین نسبت دارد و عمار حکیم هم که با عملکرد صدر مخالفت میورزد، منسوب است به امام حسن:
«خاندان حکیم منسوب به امام حسناند و خاندان صدر به امام حسین[...]»
میبینیم که همه چیز در «بیبیسی» دلیل منطقی دارد! به عبارت دیگر، حکیم و صدر جیرهخواران آنگلوساکسونها نیستند و کسی مقتدی صدر را با پسگردنی به سوریه نفرستاده، و دولت نوریالمالکی امامت مسجد کوفه را از مقتدیصدر نگرفته و او را تحت پیگرد قانونی هم قرار نداده! و اما از همه مهمتر، مهرداد فرهمند به ما میگوید، عملکرد افراد هیچ ارتباطی با زمان و مکان ندارد، همه چیز «ارثی» است! سادهتر بگوئیم، بر اساس این گزارش «حکیمانه»، مقتدیصدر و عمار حکیم از قدرت تفکر فردی بیبهرهاند، اینان همچون عروسکهای کوکی رفتار موجودات موهوم و مقدس را «بازتولید» میکنند، همانطور که یک کرهالاغ وقتی به الاغ تبدیل شد، تفاوتی با پدر و مادر محترماش نخواهد داشت. این است پیام اصلی پروپاگاند «بیبیسی» که در انتهای آن جملة امری «اين صفحه را برای ديگران بفرستيد» نقش بسته.
بله این صفحه را حتماً میباید برای دیگران هم فرستاد تا بدانند و آگاه باشند که مسلمانزاده، از تفکر و تحول و پیشرفت عاجز است، و هنوز در همان دوران تحجر بین گزینة حسن و حسین در جا میزند. و اگر نگاهی به گزارش حنازرچوبه بیندازیم خواهیم دید که مسئولان مفلوک این رسانه نیز در همان عصر طلائی حماقت سیر میکنند. روز 12 مهرماه سالجاری، سایت رسمی حکومت مرده شویان در مطلبی با کد: 30002339، تحت عنوان «در سوگ خورشید[...]» مینویسد، «امام صادق در سن 65 سالگی توسط منصور، خلیفة عباسی به شهادت رسید.»
نویسندة حنازرچوبه، در یک «بیبیگوزک» مدرن، ادبیات سیاسی جمکران را به روایات شیخ مفید و مالکبن انس پیوند زده و از این پیوند فرخنده یک متن گوسالهپسند و مبتذل آفریده و مینویسد، «این منصور از اراذل و اوباش بود که میخواست آنحضرت را نابود کند ولی چون تقدیر نبود موفق نمیشد»:
«خليفه جبار عباسي، منصور دوانيقي كه از اراذل خلفاي بنيعباس [...] بود [...] مأموران خويش را براي جاسوسي آن حضرت گذاشت و بارها [ایشان] را براي آزار و حتي نابودي نزد خود ميآورد، اما چون تقدير نبود موفق [...] نميشد[...]».
گویا منصور عباسی به بیماری «سادیسم» مبتلا بوده و مورخین به ما نگفته بودند! البته در این مطلب شیوا به «تاریخ» هم ارجاع شده، آنهم به گوشهای از تاریخ از زبان امام هفتم! خلاصه امام هفتم فرمودهاند، یکبار منصور میخواست پدرم را بکشد، پس شمشیر و جلاد و همة لوازم را فراهم آورد و به یکی از درباریان به نام ربیع سفارش کرد: تا جعفر ابنمحمد وارد شد و من دست بر هم کوفتم گردناش بزن! ربیع هم میگوید، چشم قربان! و اما امام هفتم در همان گوشة تاریخ میافزاید، تا پدرم وارد شد و چشم منصور بر او افتاد، بیاختیار از جای برخاسته به خوشامدگوئی پرداخت و گفت برای پرداخت بدهیهایتان شما را احضار کردم!
بله، خلیفه عباسی با آن بارگاه و بروبیا قصد کشتن امام صادق را داشته ولی به محض رویت جمال بیمثال ایشان تغییر عقیده میدهد و میگوید، قدمتان روی چشم بر ما منت گذارید و اجازه دهید بدهیهایتان را بپردازیم. به همین دلیل است که ما ملت هم پس از سه دهه غارت آخوندها هنوز به پرداخت بدهی اینان مشغولایم! گویا ما ایرانیان از تبار منصور عباسی باشیم، و آخوندها هم از تخم وترکة ائمه. در نتیجه، بر اساس منطق مستدل مهرداد فرهمند در «بیبیسی»، ما ملت همیشه میباید بدهی تولههای مقدسین را پرداخت کنیم که در واقع به اربابانشان در لندن و واشنگتن «بدهکارند»:
«در گوشهاي از تاريخ نقل شده از امام هفتم [...] که ميفرمايد يكبار منصور پدرم را طلب كرد تا به قتل برساند [...] پدرم وارد شد تا چشم منصور بر امام افتاد بياختيار از جاي برخاست و خوش آمد گفت و اظهار داشت شما را براي آن احضار كردم كه بدهيهايتان را بپردازم [...]»
مسلماً امام هفتم که چنین داستانی از پدرشان نقل میکنند، هنوز به دنیا نیامده بودند و از آسمان به این صحنه مینگریستند، چون پیش از ورود پدرشان به دربار نیز بر اعمال خلیفه نظارت داشتهاند و تاریخ را در واقع از آسمان برایمان روایت میکنند. در غیراینصورت باید بگوئیم این مزخرفات ساختة ذهن علیل قلمزنهای ساواک مردهشویان است که از آخور سازمان سیا تغذیه میکنند و وظیفهشان استخراج واقعیات جامعة معاصر از گذشتههای موهوم است. در این راستا امام صادقی که حنازرچوبه اختراع کرده، در رأس یک جنبش فرهنگی و علمی نیز قرار میگیرد. یک دانشگاه بزرگ تأسیس میکند و شاگردان بزرگی هم تربیت میکند. در صورتیکه اگر ایشان دانشگاه کوچک تأسیس میکرد، مسلماً نمیتوانست شاگردان بزرگ در آن تربیت فرماید، مسالة کمبود جا پیش میآمد:
«دوران آن حضرت عصر جنبش فرهنگي و فكري و برخورد فرق و مذاهب گوناگون بود [...]امام صادق [...] با توجه به [...] نياز شديد جامعه، دنباله نهضت علمي و فرهنگي پدرش را گرفت و حوزه وسيع علمي و دانشگاه بزرگي به وجود آورد و [...] شاگردان بزرگي تربيت كرد [...]»
و همین کارها را کرد که حسادت منصور را برانگیخت و زمانیکه ایشان دم مرگ بودند، یعنی در سن 65 سالگی، منصور آنحضرت را مسموم کرد:
«سرانجام حاكم زمان [...] نتوانست وجود ايشان را كه ديگر آوازه امامت و رهبريش تا دورترين سرزمين هاي اسلامي پركشيده بود در ميان جامعه تحمل كند و در ماه شوال سال 148 هجري آن بزرگ گرامي را مسموم ساخت و امام [...] در سن شصت و پنج سالگي به شهادت رسيد [...]»
بله منصور از شدت حسادت آنحضرت را در 65 سالگی مسموم کرد تا تبلیغات سازمان سیا در باب حاکم ظالم و تحمیل سکون بر ایرانیان تکمیل شود! در این راستا، امام صادق بعد از گذشت هزاران سال نیز همچنان بهترین الگو باقی خواهد بود و همه میباید از ایشان پیروی کنند، چرا که جز مفتخواری، ورد خواندن و مرگپرستی مشغولیتی نداشتهاند:
«امام جعفر صادق [...] از دنياپرستي دست كشيده و به عبادت و خداپرستي مشغول شد و لقب اباعبدالله را به خود اختصاص داد [...] امام بخشندهترين و با اخلاقترين مردم زمان خويش بود [...] گویا خود نيز بهترين الگو بعد از گذشت هزاران سال بوده است [خواهد بود]»
اگر نخواهیم «الگو» داشته باشیم، چه کنیم؟ نمیشود، الگو برای کشورهای منطقه اجباری است! از اینرو ژنرال مشارف در لندن یک اسلام خوب اختراع کردهاند، که قوانین پاکستان همواره در چارچوب آن قرار گیرد. و اگر پاکستان و ترکیه به عنوان اعضای پیمان استعماری «سنتو» دو دستی به اسلام چسبیدهاند، گاوچرانها خارج از این چارچوب توحش و پرمنفعت آیندهای برای ملت ایران متصور نخواهند شد.
اگر به گفتگوی اختصاصی رادیو اروپای آزاد با مشارف نگاهی بیاندازیم با مطالبات استعمار در منطقه آشنا خواهیم شد. این مصاحبه در سایت «رادیوفردا»، مورخ 13 مهرماه 1389 منتشر شده و طی آن ژنرال مشارف برای «جهاد» علیه فقر اعلام آمادگی کردهاند. برنامة حزب مشارف بر پوچیات قرآن و اسلام تمرکز یافته و ایشان هیچ برنامة ملموسی ندارند، فقط همچون میرحسین موسوی مطالبات سازمان سیا را بازگو میکنند. مانیفست حزب مشارف این است که سنگسار، قصاص، تعدد زوجات و دیگر احکام توحش قرآن میباید در پاکستان به اجرا درآید. در واقع، گسترش و تقویت وحشیگری دینی «برنامة» حزب مشارف است:
«بنا به مانيفست حزب تازه [مشارف] هيچ قانونى كه با قرآن در تعارض باشد، نبايد در پاكستان به اجرا درآيد، باورى كه طالبان هم پيرو آنند.»
رادیوآزادی پس از تأکید بر پاکستان هستهای، به همسوئی طالبان و حزب مشارف اشاره کرده میگوید، ایشان، یعنی ژنرال مشارف فهم پیشرفتهای از اسلام دارند و تفسیر طالبان را از قرآن «باور» ندارند. به زبان سادهتر حکومت مطلوب ژنرال مشارف و کارفرمایانشان حاکمیت انسانستیز باورهاست. در این قماش حکومت «شترگاوپلنگ»، انسان و حقوق انسانی وجود نخواهد داشت، و همچون مورد حکومت اسلامی حقوق زنان ماستمالی شده، «حضور» بجای آن مینشیند! اسلام شناسان برحسب منافع غرب قرآن را تفسیر میکنند و در ارتباط با تفسیر مطلوب، قوانین مطلوب نیز جهت «حضور» در جامعه تدوین خواهد شد، درست مانند جمکران:
«مشارف میگوید، نگاه او به اسلام يك نگاه فرهيخته و آميخته به فهم درست از اسلام است: يك فهم پيشرفته و فرهيخته [...] تفكر طالبان نسبت به زنان و قوانين آنها در بارة زنان [...] تنها يك تفسير از تفسيرهاى متعدد قرآنى است كه او به آن باور ندارد[...]»
ژنرال مشارف در این مصاحبه ضمن تأکید بر آموزش فنی جوانان میفرمایند، «نگاه اسلام به زن، نگاه به یک موجود آزاد است!» البته ایشان نمیگویند چارچوب این آزادی چیست؟ چرا که آزادی وقتی تعریف نشود، انسانستیز باقی میماند:
«رئیس جمهور پیشین پاکستان مىگويد[...] به نظر من نگاه اسلام به زن قطعاً نگاه به يك موجود آزاد است و نه زنان عقب افتاده [...]»
خلاصه، پس از «بنیصدر» نوبت به درافشانیهای مشارف رسیده، که اسلام مترقی کشف کند. مسلماً تعدد زوجات هم ناشی از نگاه مترقی اسلام به زن میباید تلقی شود. تحمیل احکام اسلام به مردم نیز به همچنین! در الجزایر در این زمینه چنان پیشرفت کردهاند که حتی مسیحیان را هم به جرم روزه خواری بازداشت میکنند! شرح ماوقع در فیگارو، مورخ 5 اکتبر 2010 موجود است. پس داستان اسلام مترقی را در همینجا به پایان میبریم و میرویم به سراغ «پیشنهاد» آن خاخام دوست داشتنی در مورد «جاسوسی.»
به گزارش فیگارو مورخ 4 اکتبر، روزنامة «یدیوت آهارونوت» به نقل از «اری شوات» متخصص سنت «ناب» یهود، یا همان «هلکه» فتوی میدهد که جایز است اعضای موساد برای کسب اطلاعات از دشمن روابط جنسی را مدنظر قرار دهند، و برای این امر به «زنان بیبند بار» متوسل شوند. ولی اگر کارمند موساد متأهل باشد لازم است شوهرش او را طلاق دهد:
«زنان عضو موساد شرعاً مجازند جهت کسب اطلاعات حیاتی برای حفظ امنیت اسرائیل با تروریستها ارتباط جنسی برقرار کنند[...] این امر با احکام یهودیت مطابقت دارد.»
بله این فتوی هم دو روز پس از دوم اکتبر انتشار یافته و از اهمیت ویژه برخوردار است. در تاریخ دوم اکتبر 2010، حاکمیت بریتانیا به «سبزها» یک دین ویژه اعطا کرد تا پایههای سکون و ایستائی مستحکمتر شود، و همه بتوانند بخوبی و خوشی «زندگی» را در مرداب سکون بگذرانند و خلاصه با نفی انسان، سیاستشان عین دیانتشان شود. «سبزها» در اروپا جهت منزوی کردن مهاجران مسلمان مدافع «حجاب» و ارزشهای اسلام شدهاند، و در منطقه نیز از انزوای اسرائیل و تداوم وضع موجود دفاع میکنند. اینان جهت تشدید انزوای اسرائیل و گسترش بحران در منطقه حامی تجهیز حکومت اسلامی به سلاح هستهای شدهاند، چرا که تداوم بحران یعنی حفظ زمینة جنگافروزی. و همچنانکه پیشتر هم گفتیم رویای ارتش ناتو باز پس گرفتن سنگرهای از دست رفته پس از جنگ 33 روزه لبنان است. به همین دلیل در تمامی جبههها برای تحمیل سکون و بازگشت به عصرطلائی دست به فعالیت زده.
در ایران این برنامه با جنجال دارودستة موسوی جهت تبدیل مزدور به رهبر آغاز شد و همچنان ادامه دارد. فعلاً سازمان سیا هوس برگزاری رفراندوم کرده. میرحسین جلاد، زهراخانوم و شیخ کروبی برای سرکوب ملت ایران مدعی مخالفت با دولت شدهاند، حال آنکه اینان در کنار حکومت ایستاده و همچون نهضت عاظادی نقش واقعیشان گسترش خشونت و به بیراهه کشاندن جنبشهای مدنی ایران است. هر از گاه نیز قوة قضائیه یک یا چند تن از همدستان «مخالفنمای» حکومت را دستگیر میکند تا ضمن فراهم آوردن خوراک تبلیغاتی مناسب برای فعلة فاشیسم و اعضای دکان شیرین عبادی به زبان بیزبانی از یانکیها برای دخالت و تهدیدهای توخالی طلب کمک و همیاری کند. اما معرکة لوطی و عنتر جهت تحریک افکار عمومی به این مختصر محدود نمیشود.
دولت اسرائیل و متحداناش در غرب برنامة پر برکت «توهین به مقدسات» مسلمانان و تهاجم به مساجد و سوزاندن قرآن را با تمام قوا پیگیری میکنند. اما در «استراسبورگ» این عملیات ابعاد گستردهتری یافته. در این منطقة متمدن «تهاجم به حریم خصوصی» شامل تمامی «غیرکاتولیکهای» ادیان ابراهیمی، یعنی مسلمانان، یهودیان و پروتستانها میشود و بهترین ابزار برای این تهاجم غیرقانونی شبکة اینترنت است! به عبارت دیگر افراطگرایان میخواهند با یکدست چندین هندوانه بردارند. مهمترین هدف اینان ایجاد محدودیت برای شبکه مجازی از طریق تحریک افکار عمومی است و عجیب اینجاست که «قانونگزار» در این میان نقش تماشاگر «بیطرف» ایفا میکند، حال آنکه در فرانسه تهاجم به حریم خصوصی از منظر حقوقی «جرم» بوده و قابل تعقیب است!
به گزارش رویترز، مورخ 5 اکتبر سالجاری، یکنفر در استراسبورگ ویدیوئی از خود روی خط گذاشته که در آن قرآن را آتش میزند، سپس برای خاموش کردن آتش روی آن ادرار میکند. این فرد میگوید، به جریان راست افراطی تعلق ندارد ولی چون در فرانسه زندگی میکند، میتواند قرآن را مانند هر کتاب دیگری بسوزاند. میبینیم که اظهارات این فرد در همسوئی کامل با ژاژافشانیهای زهراخانوم در سایت «عصرنو» قرار گرفته. بر اساس ترهات عیال میرحسین، فرد مذکور «حق» دارد برای تحقق سلیقة خود تلاش کند! در چنین مواقعی است که به فواید اصل جادوئی «ترادف کلی» پی میبریم. این گوسالة ننه حسن و بهتر است بگوئیم مشوقاناش از درک «حریم خصوصی» عاجزاند، در نتیجه تهاجم به حریم خصوصی دیگران را «حق» خود میدانند، درست مانند زهراخانوم و دیگر الاغهای طویلة مککارتی. یادآور شویم سایت «بیبیسی»، مورخ 5 اکتبر نیز با نقل خودکشی یک جوان همجنسگرا، تهاجم به حریم خصوصی را در اینترنت برایمان «تعریف» کرده و میگوید کار بسیار بدی است! حال آنکه «حریم خصوصی» برخلاف توهمات همکاران شیخ صادق صبا به پائین تنه و روابط جنسی محدود نمیشود. حریم خصوصی، عبارت است از مادیات انسان به اضافة تخیلات، آرزوها، باورها، مقدسات و درک و فهم وی. به این ترتیب گزارش «بیبیسی» و «تحریف» حریم خصوصی نیز توهینی است به شعور انسان. بگذریم و بازگردیم به روز دوم اکتبر که جایگاه ویژهای در تاریخ دارد و دین نوین را در چنین روزی به بازار آوردند تا دکان سبزها به ویژه در آلمان بتواند دینی شود.
به مورد آلمان اشاره کنیم که تحت نظارت ارتش ناتوست و جهت بازارگرمی برای سبزها، برنامة پارک اشتوتگارت را به مورد اجرا گذارد. دولت آلمان برای «مبارزه با تروریسم» نظامیاناش را به افغانستان میفرستد، و همزمان شبه نظامیاناش را برای انجام عملیات خرابکارانه در مرز پاکستان و افغانستان متمرکز میکند! و به این ترتیب شرایط را در حالت «تعادل» نگاه میدارد.
سیاست آلمان همان سیاست ارتش ناتو در عراق و افغانستان است. نیروهای نظامی ایندو کشور همچون شورشیان عراق و افغانستان تحت نظارت ناتو قرار گرفتهاند، در نتیجه اشغالگران هرگز هدف عملیات خرابکارانة «شورشیان» فرضی نبوده و نخواهند بود. این قماش شورشی فقط به نظامیان و غیرنظامیان عراق و افغانستان حمله خواهد کرد، تا از این مفر دامنة خشونت را گسترش دهد. به همین دلیل است که شلیک موشک به محل تجمع طالبان در مرز پاکستان با افغانستان همواره با اعتراض دولت پاکستان روبرو میشود؛ خارج از مزدوران پاکستانی و عربهای شاغل در سازمان سیا، اتباع کشورهای عضو ناتو نیز در این مکان متمرکز شدهاند. چندی پیش آمریکائیهای عربتبار در این منطقه «شهید» شدند و اخیراً شاهدیم که آلمانیهای ترکتبار نیز در این منطقه به جمع «شهدا» پیوستهاند!
به گزارش لوموند، مورخ 5 اکتبر 2010، شلیک موشک به منطقة قبائلی وزیرستان شمالی به مرگ 5 شبهنظامی ترکتبار آلمانی، از اعضای «جهاد اسلامی» انجامید. هر چند از جزء نمیتوان به کل رسید ولی به نظر میرسد کشورهای عضو ناتو که در افغانستان حضور نظامی دارند، مهاجران مسلمان خود را نیز به عنوان مخالفان آمریکا در پاکستان مستقر کردهاند، تا هر دو جبهه را از هر جهت تحت کنترل داشته باشند. به عبارت دیگر اعضای ناتو به فراخور حالشان سیاست سرکوب داخلی خود را در ویراست نظامی در افغانستان بازتولید میکنند. به این ترتیب است که هر کشور عضو ناتو همزمان با اعزام ارتش به افغانستان تروریستهای دستپروردة خود را نیز در پاکستان مستقر مینماید، تا ملت افغانستان از دو سو سرکوب شود. و چرا راه دور برویم؟ این همان شرایطی است که از 22 بهمن 1357 بر ملت ایران تحمیل شده. سرکوب فرهنگی، اقتصادی و نظامی به بهانة مبارزه با یک «دشمن» موهوم و مبهم! دشمنی که طی سه دهه مرتباً نام و نشاناش تغییر کرده: «ضدانقلاب»، «عراق»، «آمریکا»، «اسرائیل» و ... و اخیراً «فتنه» و «دشمن»! خلاصه نقش رهبران خائن «جنجال سبز» را میتوان به نقش شبهنظامیان جیرهخوار ناتو، مستقر در وزیرستان شمالی تشبیه کرد که تدارکاتشان توسط کامیونهای ارتش ناتو تأمین میشود.
«طرز نشستن، لباس داريوش بزرگ، صندلي و چوبدست او نشانة تمدن عظيم و پيشرفتة ايرانيان در 25 قرن پيش است[...] بايد ديد كه چه عواملي ما را به قهقرا برده و در صدد جبران برآمد[...]»
راستش ما هر چه فکر کردیم موفق به کشف ارتباط منطقی میان «طرز نشستن» و صندلی و لباس داریوش کبیر با تمدن عظیم و پیشرفتة ایرانیان نشدیم! امیدواریم در اینمورد برایمان بیشتر توضیح دهند، شاید بتوانیم همانطور که شیخ مسعود بهنود «راز موفقیت» میرحسین موسوی و «دلائل» استقبال جوانان از این تحفة نطنز را شرح داده، ما نیز جهت خروج از این «سیر قهقرائی» چارهای بیندیشیم. اما پیش از ادامة مطلب لازم است در مورد «آزادی بیان» و «حسین درخشان» توضیحاتی بیاوریم، شاید از این مفر بتوان به اسرار «تمدن» ناشی از صندلی و طرز نشستن داریوش کبیر پی برد!
ما از آزادی بیان یک وبلاگنویس، به همان صورت دفاع میکنیم که از آزادی قلم یک نویسنده، و آزادی بیان یک هنرمند، فیلمساز، نقاش و ... و حد و مرزی هم برای فعالیتهای دماغی و فرهنگی انسان قائل نیستیم. در این «دفاع»، گرایش سیاسی به هیچ عنوان مطرح نیست! روشن شد؟ پس برویم به سراغ شیخ مسعود بهنود که در «روزآنلاین» به مداحی موسوی جلاد نشسته. زمانیکه جیمیکارتر را به کاخ سفید ارسال کردند، مسعود بهنود نیز مانند بسیاری از ساواکیهای محترم ایران زمین دریافت که وقت هنر است و سرفرازی. به عبارت دیگر ایشان دریافتند که گاه آن رسیده که تماشاگران تلویزیون ایران با شکل و شمایل «رهبر آیندة انقلاب» بیشتر آشنا شوند. به همین منظور و برای تأمین رضایت مشتاقان «انقلاب»، شیخ مسعود دورة دمکراسی «شریف امامی»، جمال بیمثال خمینی را در برنامهشان به معرض نمایش گذاردند و اینگونه بود که برنامة خودبراندازی با یک پرش بلند از حسینیه و مسجد و حوزه و دانشگاه به «جام جم» رسید! بقیة ماجرا را هم که بارها و بارها در همین وبلاگ شرح دادهایم. اما 31 سال پس از استقرار حکومت خیابانی شیخ مهدی بازرگان و فاش شدن بده بستانهای حاکمیت آمریکا با آخوندها، و علیرغم نفرت روزافزون ایرانیان از آخوند و مرگپرستی و تقیه و دروغ و اسلام شریعتی و اسلامهای دیگر، رادیوفردا از زبان میرحسین جلاد خواهان رفراندوم در مورد «سیاستهای ویرانگر» شده، و «بیبیسی» برای به ارزش گذاردن مرگ و خشونت همچنان به خشتک خمینی دخیل بسته.
سایت مستقل «بیبیسی» که رایحة تعفن استقلالاش هرگز از مشام ایرانیان زدوده نخواهد شد، در مطلبی تحت عنوان «چرا عمار حکیم تنها شد» مینویسد، اختلاف نظر خمینی با آیتالله حکیم در عملکرد مقتدی صدر و عمار حکیم بازتاب یافته؛ اولی منسوب به امام حسین و دومی از تخم و ترکة امام حسن است! سایت «بیبیسی»، مورخ چهارم اکتبر 2010، در مطلب کذا گفتگوی خمینی دجال با آیتالله حکیم را نیز نقل کرده تا دکان کربلا و شهادتطلبی از ورشکستگی نجات یابد. جریان از اینقرار است که به دلیل افلاس، آنگلوساکسونها ناچار شدهاند مقتدیصدر را در جناح حامیان نوریالمالکی قرار دهند، تا نانشان آجر نشود. و به همین منظور بود که در ابتدا مقتدی صدر را به پابوس بشار اسد فرستادند تا چارچوب تحرکات اوباش خود را مشخص کرده باشند.
در اینجا لازم است یک پرانتز باز کنیم و پیرامون مواضع دولت سوریه در برابر شورشیان اخوانالمسلمین توضیحاتی بیاوریم. در دورة ریاست جمهوری حافظ اسد، و در اوج جنگ استعماری ایران و عراق، گروه اخوانالمسلمین تحت حمایت اسرائیل در سوریه سر به شورش برداشته و به قول معروف «حقطلبی» میکرد و ... و خلاصه محفل برژینسکی پس از ترور انور سادات در مصر، جهت براندازی حافظ اسد و استقرار یک حکومت اسلامی در سوریه نیز فعال شده بود.
علیرغم ترهات بافی رسانههای غرب در باب اتحاد سوریه با حکومت آخوندهای جمکران، آن روزها زوزه و عربدة رادیوی جمکران بر علیه سرکوب شورشیان سوریه روزمرة ایرانیان را تشکیل میداد. دردسرتان ندهم، گورکنها در همسوئی کامل با اسرائیل خواهان سرنگونی حاکمیت سوریه بودند و مطالبات ارباب را در قالب ستایش از «دختران جوانی که بدون ترس از مرگ با دست خالی به خیابان میآیند» منعکس میکردند، بدون اینکه شهامت انتقاد مستقیم از رژیم حافظ اسد را داشته باشند. باری، پس از آنکه دولت حافظ اسد شورشیان را قلع و قمع کرد، رادیوی گورکنها نیز آلو به دهان گذاشته خفقان گرفت و مشخص شد که ارتش ناتو نمیتواند حزب بعث سوریه را با اسلامگرایان جایگزین کند. اما برنامة سرنگونی دولت بعثی سوریه همچنان در دستورکار ارتش ناتو قرار داشت و شاهد بودیم که پس از ترور رفیق حریری و تهاجم اسرائیل به لبنان، حضرات برای سرنگونی بشار اسد تلاش فراوان کردند، تا اینکه امسال سعد حریری پس از ملاقات با ژاک شیراک «متوجه» شد که بیدلیل سوریه را مسئول ترور پدرش خوانده!
«جونم براتون بگه»، در جهان سیاست از این اشتباهات بسیار پیش میآید؛ زندگی فراز و نشیب دارد و تخصص سوسیالیستهای فرانسه در امر مقدس فراز و نشیب از سبزها نیز بیشتر است. خلاصه بگوئیم شهرداری پاریس از شکایت خود علیه ژاک شیراک صرفنظر کرد و بسیاری از مسائل و مشکلات هم در لبنان بر طرف شد، در عوض اوضاع اسرائیل رو به وخامت گذارده. به جزئیات نمیپردازیم فقط به دو مورد اشاره میکنیم: آتش زدن مسجد و پیشنهاد یک خاخام در باب جاسوسی!
به گزارش فیگارو، مورخ 4 اکتبر سالجاری، گروهی روی دیوارهای یک مسجد در «بیت فجار» شعارهای زنندهای به زبان عبری نوشته سپس به قصد آتش زدن مسجد وارد آن شدند و ... و در این عملیات قهرمانانه به 15 جلد قرآن و یک فرش آسیب رسید. خلاصه بعضیها پیام «تری جونز» را بخوبی دریافت کرده و نیک میدانند که ایجاد آشوب و برپائی تظاهرات در مناطق مسلماننشین، بهترین ابزار سرکوب ملتهاست. در این راستا، دولت اسرائیل از مهرورزی عاجزانه تقاضا کرده که برای ممانعت از مذاکرات صلح راهی بیابد تا جوزف لیبرمن و نتانیاهو از قعر چاه نجات یابند.
قرار شده «مهرورزی» هنگام دیدار از جنوب لبنان سنگی هم به سوی اسرائیل پرتاب کند تا برنامة سنگپرانی از سر گرفته شود و بنیامین نتانیاهو با استقرار در جایگاه حسین مظلوم، کبوتر صلح را در محل کباب کرده، به خندق بلا سرازیر فرماید و پس از صرف «دسر»، فلسطین را مسئول شکست مذاکرات معرفی کند. این است هدف والای سفر مهرورزی به لبنان. حال که به صحرای کربلا و حسین مظلوم رسیدیم، بازگردیم به «حسینیات» مقتدی صدر در «بیبیسی»، تا بعد بپردازیم به پیشنهاد سرشار از نبوغ آن خاخام زرنگ و باهوش و خیلی خیلی «گلخرگوش.»
«مستر» مهرداد فرهمند، در سایت مستقل «بیبیسی» چنین نقل میکنند که حکومت مرده شویان جمکران خواهان نخست وزیری «نوریالمالکی» است، و مخالفت عمار حکیم با نوری المالکی در واقع مخالفت با ایران است! این دروغ شاخدار را داشته باشیم تا ببینیم گفتگوی «کدوقلقلهزن» با سنگ صبور در حماسة پرشور خاله سوسکه به کجا میرسد؟ یکی بود یکی نبود! 45 سال پیش، آیتالله سید محسن حکیم، پدربزرگ همین «عمار» خودمان به آیتالله خمینی گفت، «ما انقلاب 1920 را در عراق تجربه کردهایم و به یاد داریم که این انگلیسیها با ما و انقلاب ما چه کردند، ما اسلحه و قدرت نداریم، سلاح و قدرت ما همین مردم هستند که همیشه در جهت باد حرکت میکنند و خلاصه اگر غفلت کنیم مسلمانان نابود میشوند و شیوة شما برای ایستادگی درست نبوده.» این ملایان که همیشه نشستهاند و کاری جز تعظیم و تکریم و رکوع و سجود و مدح و ثنا و روضه و زوزه ندارند همواره دم از «ایستادگی» هم میزنند!
باری پدربزرگ عمار به خمینی میگوید، «ایستادگی شما درست نبوده و برای خونهای ریخته شده جواب خدا را چه میدهید؟» امام خمینی ـ مسلماً با همان لحن جاهلی ـ به وی تشر میزنند که، «پس امام حسین هم که برای حفظ اسلام قیام کرد و خودش و همراهاناش شهید شدند راه درست نرفته و باید به او هم اعتراض کنیم؟» تا اینجا مهرداد فرهمند به ما میگوید که پدربزرگ عمار حکیم، روحالله خمینی را به عنوان یک مبارز قبول دارد، ولی با شیوة مبارزات وی موافق نیست و «مردم» را «ابزار قدرت» میشمارد و خمینی هم خود را در جایگاه امام حسین میبیند و میخواهد جفتکپرانیهایاش را با قصة کربلا توجیه کند. اما مستر فرهمند در ادامة این داستان «کدوقلقلهزن» تصویر معقولتری از آیتالله حکیم ارائه میدهد.
45 سال پیش ایشان در پاسخ خمینی گفتهاند، حسین از سوی خداوند مأموریت داشت و شما برای ریختن خون مردم خود را با او مقایسه میکنید، چرا از امام حسن پیروی نمیکنید؟ خلاصة کلام میبینیم که گورکنها در زمان و مکان زندگی نمیکنند، اینان بر حسب منافع ارباب به دورة امام حسن یا امام حسین اسبابکشی کرده، هر چه «یار» میطلبد با تکیه بر روش حسنی یا حسینی توجیه خواهند نمود.
کوتاه سخن، 45 سال پیش حکیم و خمینی از جایگاه حسن و حسین در همان دورة زمانگریز با یکدیگر بحثی «منطقی» به راه انداخته بودند، منطقشان هم بر پایة «کشک» یعنی تقدس امامان و مأموریت الهی آنان استوار بود. خمینی میگوید، به پیروی از امام حسین قیام کرده، حکیم به او پاسخ میدهد، حسین مأموریت الهی داشته، چرا از امام حسن پیروی نمیکنی و ... و خلاصه «پیام» این است که برای انتخاب مسیر زندگی در زمان حال میباید از موجودات موهوم و مقدس شیعیمسلکان در ناکجاآباد الهام بگیریم و میتوانیم بین حسن و حسین «انتخاب» کنیم، مسیر دیگری نیز وجود ندارد:
«امام حسین [...] قیام کرد و خودش و عدهای شهید شدند [...] پس باید این اعتراض را به او هم بکنیم [...] حکیم در پاسخ با عصبانیت گفته بود [آنحضرت ] مأمور از جانب خداوند بود. شما چرا امام حسن را نمیگوئید؟ هر کاری که میخواهید بکنید و هر خونی که میخواهید ریخته شود امام حسین را به میان میآورید[...]»
در ادامة این مونولوگ تحجر، که از طرف مهرداد فرهمند تحت عنوان «دیالوگ» به خورد ما داده شده، ایشان میگویند، رفتار مقتدی صدر همچون خمینی است چرا که با امام حسین نسبت دارد و عمار حکیم هم که با عملکرد صدر مخالفت میورزد، منسوب است به امام حسن:
«خاندان حکیم منسوب به امام حسناند و خاندان صدر به امام حسین[...]»
میبینیم که همه چیز در «بیبیسی» دلیل منطقی دارد! به عبارت دیگر، حکیم و صدر جیرهخواران آنگلوساکسونها نیستند و کسی مقتدی صدر را با پسگردنی به سوریه نفرستاده، و دولت نوریالمالکی امامت مسجد کوفه را از مقتدیصدر نگرفته و او را تحت پیگرد قانونی هم قرار نداده! و اما از همه مهمتر، مهرداد فرهمند به ما میگوید، عملکرد افراد هیچ ارتباطی با زمان و مکان ندارد، همه چیز «ارثی» است! سادهتر بگوئیم، بر اساس این گزارش «حکیمانه»، مقتدیصدر و عمار حکیم از قدرت تفکر فردی بیبهرهاند، اینان همچون عروسکهای کوکی رفتار موجودات موهوم و مقدس را «بازتولید» میکنند، همانطور که یک کرهالاغ وقتی به الاغ تبدیل شد، تفاوتی با پدر و مادر محترماش نخواهد داشت. این است پیام اصلی پروپاگاند «بیبیسی» که در انتهای آن جملة امری «اين صفحه را برای ديگران بفرستيد» نقش بسته.
بله این صفحه را حتماً میباید برای دیگران هم فرستاد تا بدانند و آگاه باشند که مسلمانزاده، از تفکر و تحول و پیشرفت عاجز است، و هنوز در همان دوران تحجر بین گزینة حسن و حسین در جا میزند. و اگر نگاهی به گزارش حنازرچوبه بیندازیم خواهیم دید که مسئولان مفلوک این رسانه نیز در همان عصر طلائی حماقت سیر میکنند. روز 12 مهرماه سالجاری، سایت رسمی حکومت مرده شویان در مطلبی با کد: 30002339، تحت عنوان «در سوگ خورشید[...]» مینویسد، «امام صادق در سن 65 سالگی توسط منصور، خلیفة عباسی به شهادت رسید.»
نویسندة حنازرچوبه، در یک «بیبیگوزک» مدرن، ادبیات سیاسی جمکران را به روایات شیخ مفید و مالکبن انس پیوند زده و از این پیوند فرخنده یک متن گوسالهپسند و مبتذل آفریده و مینویسد، «این منصور از اراذل و اوباش بود که میخواست آنحضرت را نابود کند ولی چون تقدیر نبود موفق نمیشد»:
«خليفه جبار عباسي، منصور دوانيقي كه از اراذل خلفاي بنيعباس [...] بود [...] مأموران خويش را براي جاسوسي آن حضرت گذاشت و بارها [ایشان] را براي آزار و حتي نابودي نزد خود ميآورد، اما چون تقدير نبود موفق [...] نميشد[...]».
گویا منصور عباسی به بیماری «سادیسم» مبتلا بوده و مورخین به ما نگفته بودند! البته در این مطلب شیوا به «تاریخ» هم ارجاع شده، آنهم به گوشهای از تاریخ از زبان امام هفتم! خلاصه امام هفتم فرمودهاند، یکبار منصور میخواست پدرم را بکشد، پس شمشیر و جلاد و همة لوازم را فراهم آورد و به یکی از درباریان به نام ربیع سفارش کرد: تا جعفر ابنمحمد وارد شد و من دست بر هم کوفتم گردناش بزن! ربیع هم میگوید، چشم قربان! و اما امام هفتم در همان گوشة تاریخ میافزاید، تا پدرم وارد شد و چشم منصور بر او افتاد، بیاختیار از جای برخاسته به خوشامدگوئی پرداخت و گفت برای پرداخت بدهیهایتان شما را احضار کردم!
بله، خلیفه عباسی با آن بارگاه و بروبیا قصد کشتن امام صادق را داشته ولی به محض رویت جمال بیمثال ایشان تغییر عقیده میدهد و میگوید، قدمتان روی چشم بر ما منت گذارید و اجازه دهید بدهیهایتان را بپردازیم. به همین دلیل است که ما ملت هم پس از سه دهه غارت آخوندها هنوز به پرداخت بدهی اینان مشغولایم! گویا ما ایرانیان از تبار منصور عباسی باشیم، و آخوندها هم از تخم وترکة ائمه. در نتیجه، بر اساس منطق مستدل مهرداد فرهمند در «بیبیسی»، ما ملت همیشه میباید بدهی تولههای مقدسین را پرداخت کنیم که در واقع به اربابانشان در لندن و واشنگتن «بدهکارند»:
«در گوشهاي از تاريخ نقل شده از امام هفتم [...] که ميفرمايد يكبار منصور پدرم را طلب كرد تا به قتل برساند [...] پدرم وارد شد تا چشم منصور بر امام افتاد بياختيار از جاي برخاست و خوش آمد گفت و اظهار داشت شما را براي آن احضار كردم كه بدهيهايتان را بپردازم [...]»
مسلماً امام هفتم که چنین داستانی از پدرشان نقل میکنند، هنوز به دنیا نیامده بودند و از آسمان به این صحنه مینگریستند، چون پیش از ورود پدرشان به دربار نیز بر اعمال خلیفه نظارت داشتهاند و تاریخ را در واقع از آسمان برایمان روایت میکنند. در غیراینصورت باید بگوئیم این مزخرفات ساختة ذهن علیل قلمزنهای ساواک مردهشویان است که از آخور سازمان سیا تغذیه میکنند و وظیفهشان استخراج واقعیات جامعة معاصر از گذشتههای موهوم است. در این راستا امام صادقی که حنازرچوبه اختراع کرده، در رأس یک جنبش فرهنگی و علمی نیز قرار میگیرد. یک دانشگاه بزرگ تأسیس میکند و شاگردان بزرگی هم تربیت میکند. در صورتیکه اگر ایشان دانشگاه کوچک تأسیس میکرد، مسلماً نمیتوانست شاگردان بزرگ در آن تربیت فرماید، مسالة کمبود جا پیش میآمد:
«دوران آن حضرت عصر جنبش فرهنگي و فكري و برخورد فرق و مذاهب گوناگون بود [...]امام صادق [...] با توجه به [...] نياز شديد جامعه، دنباله نهضت علمي و فرهنگي پدرش را گرفت و حوزه وسيع علمي و دانشگاه بزرگي به وجود آورد و [...] شاگردان بزرگي تربيت كرد [...]»
و همین کارها را کرد که حسادت منصور را برانگیخت و زمانیکه ایشان دم مرگ بودند، یعنی در سن 65 سالگی، منصور آنحضرت را مسموم کرد:
«سرانجام حاكم زمان [...] نتوانست وجود ايشان را كه ديگر آوازه امامت و رهبريش تا دورترين سرزمين هاي اسلامي پركشيده بود در ميان جامعه تحمل كند و در ماه شوال سال 148 هجري آن بزرگ گرامي را مسموم ساخت و امام [...] در سن شصت و پنج سالگي به شهادت رسيد [...]»
بله منصور از شدت حسادت آنحضرت را در 65 سالگی مسموم کرد تا تبلیغات سازمان سیا در باب حاکم ظالم و تحمیل سکون بر ایرانیان تکمیل شود! در این راستا، امام صادق بعد از گذشت هزاران سال نیز همچنان بهترین الگو باقی خواهد بود و همه میباید از ایشان پیروی کنند، چرا که جز مفتخواری، ورد خواندن و مرگپرستی مشغولیتی نداشتهاند:
«امام جعفر صادق [...] از دنياپرستي دست كشيده و به عبادت و خداپرستي مشغول شد و لقب اباعبدالله را به خود اختصاص داد [...] امام بخشندهترين و با اخلاقترين مردم زمان خويش بود [...] گویا خود نيز بهترين الگو بعد از گذشت هزاران سال بوده است [خواهد بود]»
اگر نخواهیم «الگو» داشته باشیم، چه کنیم؟ نمیشود، الگو برای کشورهای منطقه اجباری است! از اینرو ژنرال مشارف در لندن یک اسلام خوب اختراع کردهاند، که قوانین پاکستان همواره در چارچوب آن قرار گیرد. و اگر پاکستان و ترکیه به عنوان اعضای پیمان استعماری «سنتو» دو دستی به اسلام چسبیدهاند، گاوچرانها خارج از این چارچوب توحش و پرمنفعت آیندهای برای ملت ایران متصور نخواهند شد.
اگر به گفتگوی اختصاصی رادیو اروپای آزاد با مشارف نگاهی بیاندازیم با مطالبات استعمار در منطقه آشنا خواهیم شد. این مصاحبه در سایت «رادیوفردا»، مورخ 13 مهرماه 1389 منتشر شده و طی آن ژنرال مشارف برای «جهاد» علیه فقر اعلام آمادگی کردهاند. برنامة حزب مشارف بر پوچیات قرآن و اسلام تمرکز یافته و ایشان هیچ برنامة ملموسی ندارند، فقط همچون میرحسین موسوی مطالبات سازمان سیا را بازگو میکنند. مانیفست حزب مشارف این است که سنگسار، قصاص، تعدد زوجات و دیگر احکام توحش قرآن میباید در پاکستان به اجرا درآید. در واقع، گسترش و تقویت وحشیگری دینی «برنامة» حزب مشارف است:
«بنا به مانيفست حزب تازه [مشارف] هيچ قانونى كه با قرآن در تعارض باشد، نبايد در پاكستان به اجرا درآيد، باورى كه طالبان هم پيرو آنند.»
رادیوآزادی پس از تأکید بر پاکستان هستهای، به همسوئی طالبان و حزب مشارف اشاره کرده میگوید، ایشان، یعنی ژنرال مشارف فهم پیشرفتهای از اسلام دارند و تفسیر طالبان را از قرآن «باور» ندارند. به زبان سادهتر حکومت مطلوب ژنرال مشارف و کارفرمایانشان حاکمیت انسانستیز باورهاست. در این قماش حکومت «شترگاوپلنگ»، انسان و حقوق انسانی وجود نخواهد داشت، و همچون مورد حکومت اسلامی حقوق زنان ماستمالی شده، «حضور» بجای آن مینشیند! اسلام شناسان برحسب منافع غرب قرآن را تفسیر میکنند و در ارتباط با تفسیر مطلوب، قوانین مطلوب نیز جهت «حضور» در جامعه تدوین خواهد شد، درست مانند جمکران:
«مشارف میگوید، نگاه او به اسلام يك نگاه فرهيخته و آميخته به فهم درست از اسلام است: يك فهم پيشرفته و فرهيخته [...] تفكر طالبان نسبت به زنان و قوانين آنها در بارة زنان [...] تنها يك تفسير از تفسيرهاى متعدد قرآنى است كه او به آن باور ندارد[...]»
ژنرال مشارف در این مصاحبه ضمن تأکید بر آموزش فنی جوانان میفرمایند، «نگاه اسلام به زن، نگاه به یک موجود آزاد است!» البته ایشان نمیگویند چارچوب این آزادی چیست؟ چرا که آزادی وقتی تعریف نشود، انسانستیز باقی میماند:
«رئیس جمهور پیشین پاکستان مىگويد[...] به نظر من نگاه اسلام به زن قطعاً نگاه به يك موجود آزاد است و نه زنان عقب افتاده [...]»
خلاصه، پس از «بنیصدر» نوبت به درافشانیهای مشارف رسیده، که اسلام مترقی کشف کند. مسلماً تعدد زوجات هم ناشی از نگاه مترقی اسلام به زن میباید تلقی شود. تحمیل احکام اسلام به مردم نیز به همچنین! در الجزایر در این زمینه چنان پیشرفت کردهاند که حتی مسیحیان را هم به جرم روزه خواری بازداشت میکنند! شرح ماوقع در فیگارو، مورخ 5 اکتبر 2010 موجود است. پس داستان اسلام مترقی را در همینجا به پایان میبریم و میرویم به سراغ «پیشنهاد» آن خاخام دوست داشتنی در مورد «جاسوسی.»
به گزارش فیگارو مورخ 4 اکتبر، روزنامة «یدیوت آهارونوت» به نقل از «اری شوات» متخصص سنت «ناب» یهود، یا همان «هلکه» فتوی میدهد که جایز است اعضای موساد برای کسب اطلاعات از دشمن روابط جنسی را مدنظر قرار دهند، و برای این امر به «زنان بیبند بار» متوسل شوند. ولی اگر کارمند موساد متأهل باشد لازم است شوهرش او را طلاق دهد:
«زنان عضو موساد شرعاً مجازند جهت کسب اطلاعات حیاتی برای حفظ امنیت اسرائیل با تروریستها ارتباط جنسی برقرار کنند[...] این امر با احکام یهودیت مطابقت دارد.»
بله این فتوی هم دو روز پس از دوم اکتبر انتشار یافته و از اهمیت ویژه برخوردار است. در تاریخ دوم اکتبر 2010، حاکمیت بریتانیا به «سبزها» یک دین ویژه اعطا کرد تا پایههای سکون و ایستائی مستحکمتر شود، و همه بتوانند بخوبی و خوشی «زندگی» را در مرداب سکون بگذرانند و خلاصه با نفی انسان، سیاستشان عین دیانتشان شود. «سبزها» در اروپا جهت منزوی کردن مهاجران مسلمان مدافع «حجاب» و ارزشهای اسلام شدهاند، و در منطقه نیز از انزوای اسرائیل و تداوم وضع موجود دفاع میکنند. اینان جهت تشدید انزوای اسرائیل و گسترش بحران در منطقه حامی تجهیز حکومت اسلامی به سلاح هستهای شدهاند، چرا که تداوم بحران یعنی حفظ زمینة جنگافروزی. و همچنانکه پیشتر هم گفتیم رویای ارتش ناتو باز پس گرفتن سنگرهای از دست رفته پس از جنگ 33 روزه لبنان است. به همین دلیل در تمامی جبههها برای تحمیل سکون و بازگشت به عصرطلائی دست به فعالیت زده.
در ایران این برنامه با جنجال دارودستة موسوی جهت تبدیل مزدور به رهبر آغاز شد و همچنان ادامه دارد. فعلاً سازمان سیا هوس برگزاری رفراندوم کرده. میرحسین جلاد، زهراخانوم و شیخ کروبی برای سرکوب ملت ایران مدعی مخالفت با دولت شدهاند، حال آنکه اینان در کنار حکومت ایستاده و همچون نهضت عاظادی نقش واقعیشان گسترش خشونت و به بیراهه کشاندن جنبشهای مدنی ایران است. هر از گاه نیز قوة قضائیه یک یا چند تن از همدستان «مخالفنمای» حکومت را دستگیر میکند تا ضمن فراهم آوردن خوراک تبلیغاتی مناسب برای فعلة فاشیسم و اعضای دکان شیرین عبادی به زبان بیزبانی از یانکیها برای دخالت و تهدیدهای توخالی طلب کمک و همیاری کند. اما معرکة لوطی و عنتر جهت تحریک افکار عمومی به این مختصر محدود نمیشود.
دولت اسرائیل و متحداناش در غرب برنامة پر برکت «توهین به مقدسات» مسلمانان و تهاجم به مساجد و سوزاندن قرآن را با تمام قوا پیگیری میکنند. اما در «استراسبورگ» این عملیات ابعاد گستردهتری یافته. در این منطقة متمدن «تهاجم به حریم خصوصی» شامل تمامی «غیرکاتولیکهای» ادیان ابراهیمی، یعنی مسلمانان، یهودیان و پروتستانها میشود و بهترین ابزار برای این تهاجم غیرقانونی شبکة اینترنت است! به عبارت دیگر افراطگرایان میخواهند با یکدست چندین هندوانه بردارند. مهمترین هدف اینان ایجاد محدودیت برای شبکه مجازی از طریق تحریک افکار عمومی است و عجیب اینجاست که «قانونگزار» در این میان نقش تماشاگر «بیطرف» ایفا میکند، حال آنکه در فرانسه تهاجم به حریم خصوصی از منظر حقوقی «جرم» بوده و قابل تعقیب است!
به گزارش رویترز، مورخ 5 اکتبر سالجاری، یکنفر در استراسبورگ ویدیوئی از خود روی خط گذاشته که در آن قرآن را آتش میزند، سپس برای خاموش کردن آتش روی آن ادرار میکند. این فرد میگوید، به جریان راست افراطی تعلق ندارد ولی چون در فرانسه زندگی میکند، میتواند قرآن را مانند هر کتاب دیگری بسوزاند. میبینیم که اظهارات این فرد در همسوئی کامل با ژاژافشانیهای زهراخانوم در سایت «عصرنو» قرار گرفته. بر اساس ترهات عیال میرحسین، فرد مذکور «حق» دارد برای تحقق سلیقة خود تلاش کند! در چنین مواقعی است که به فواید اصل جادوئی «ترادف کلی» پی میبریم. این گوسالة ننه حسن و بهتر است بگوئیم مشوقاناش از درک «حریم خصوصی» عاجزاند، در نتیجه تهاجم به حریم خصوصی دیگران را «حق» خود میدانند، درست مانند زهراخانوم و دیگر الاغهای طویلة مککارتی. یادآور شویم سایت «بیبیسی»، مورخ 5 اکتبر نیز با نقل خودکشی یک جوان همجنسگرا، تهاجم به حریم خصوصی را در اینترنت برایمان «تعریف» کرده و میگوید کار بسیار بدی است! حال آنکه «حریم خصوصی» برخلاف توهمات همکاران شیخ صادق صبا به پائین تنه و روابط جنسی محدود نمیشود. حریم خصوصی، عبارت است از مادیات انسان به اضافة تخیلات، آرزوها، باورها، مقدسات و درک و فهم وی. به این ترتیب گزارش «بیبیسی» و «تحریف» حریم خصوصی نیز توهینی است به شعور انسان. بگذریم و بازگردیم به روز دوم اکتبر که جایگاه ویژهای در تاریخ دارد و دین نوین را در چنین روزی به بازار آوردند تا دکان سبزها به ویژه در آلمان بتواند دینی شود.
به مورد آلمان اشاره کنیم که تحت نظارت ارتش ناتوست و جهت بازارگرمی برای سبزها، برنامة پارک اشتوتگارت را به مورد اجرا گذارد. دولت آلمان برای «مبارزه با تروریسم» نظامیاناش را به افغانستان میفرستد، و همزمان شبه نظامیاناش را برای انجام عملیات خرابکارانه در مرز پاکستان و افغانستان متمرکز میکند! و به این ترتیب شرایط را در حالت «تعادل» نگاه میدارد.
سیاست آلمان همان سیاست ارتش ناتو در عراق و افغانستان است. نیروهای نظامی ایندو کشور همچون شورشیان عراق و افغانستان تحت نظارت ناتو قرار گرفتهاند، در نتیجه اشغالگران هرگز هدف عملیات خرابکارانة «شورشیان» فرضی نبوده و نخواهند بود. این قماش شورشی فقط به نظامیان و غیرنظامیان عراق و افغانستان حمله خواهد کرد، تا از این مفر دامنة خشونت را گسترش دهد. به همین دلیل است که شلیک موشک به محل تجمع طالبان در مرز پاکستان با افغانستان همواره با اعتراض دولت پاکستان روبرو میشود؛ خارج از مزدوران پاکستانی و عربهای شاغل در سازمان سیا، اتباع کشورهای عضو ناتو نیز در این مکان متمرکز شدهاند. چندی پیش آمریکائیهای عربتبار در این منطقه «شهید» شدند و اخیراً شاهدیم که آلمانیهای ترکتبار نیز در این منطقه به جمع «شهدا» پیوستهاند!
به گزارش لوموند، مورخ 5 اکتبر 2010، شلیک موشک به منطقة قبائلی وزیرستان شمالی به مرگ 5 شبهنظامی ترکتبار آلمانی، از اعضای «جهاد اسلامی» انجامید. هر چند از جزء نمیتوان به کل رسید ولی به نظر میرسد کشورهای عضو ناتو که در افغانستان حضور نظامی دارند، مهاجران مسلمان خود را نیز به عنوان مخالفان آمریکا در پاکستان مستقر کردهاند، تا هر دو جبهه را از هر جهت تحت کنترل داشته باشند. به عبارت دیگر اعضای ناتو به فراخور حالشان سیاست سرکوب داخلی خود را در ویراست نظامی در افغانستان بازتولید میکنند. به این ترتیب است که هر کشور عضو ناتو همزمان با اعزام ارتش به افغانستان تروریستهای دستپروردة خود را نیز در پاکستان مستقر مینماید، تا ملت افغانستان از دو سو سرکوب شود. و چرا راه دور برویم؟ این همان شرایطی است که از 22 بهمن 1357 بر ملت ایران تحمیل شده. سرکوب فرهنگی، اقتصادی و نظامی به بهانة مبارزه با یک «دشمن» موهوم و مبهم! دشمنی که طی سه دهه مرتباً نام و نشاناش تغییر کرده: «ضدانقلاب»، «عراق»، «آمریکا»، «اسرائیل» و ... و اخیراً «فتنه» و «دشمن»! خلاصه نقش رهبران خائن «جنجال سبز» را میتوان به نقش شبهنظامیان جیرهخوار ناتو، مستقر در وزیرستان شمالی تشبیه کرد که تدارکاتشان توسط کامیونهای ارتش ناتو تأمین میشود.
نسخة پیدیاف ـ گوگل
نسخة پیدیاف ـ گوگل(بارگیری)
نسخة پیدیاف ـ فایلدن
نسخة پیدیاف ـ داکستاک
نسخة پیدیاف ـ ایشیو
نسخة پیدیاف ـ باکسنت
نسخة پیدیاف ـ کلمهئو
نسخة پیدیاف ـ زیدو
نسخة پیدیاف ـ مدیافایر
...
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت