چهارشنبه، مهر ۲۸، ۱۳۸۹


داس و نرگس!
...
به گزارش فیگارو، مورخ 20 اکتبر سالجای باراک اوباما اعلام داشت، در انتخابات آینده هیلاری کلینتن را در لیست مشترک قرار نمی‌دهد. به عبارت دیگر، اگر خبر موثق باشد، در صورت انتخاب مجدد اوباما، حاجیه کلینتن در دولت ایشان حضور نخواهد داشت. با اعلام مواضع باراک اوباما در مورد انتخابات آیندة ریاست جمهوری آمریکا، جناح طالبان‌پرور هیلاری کلینتن در انزوا قرار گرفت. این تنها خبر خوش طی سالجاری میلادی است!

لعنت بر نفت و داس‌الله! البته اینبار روی سخن با داس‌های فرنگی است که در ظاهر با تظاهرکنندگان فرانسه همراهی می‌کنند، و در واقع همکاران توتال هستند! به عبارت «شیخک‌های کازینونشین» می‌باید «چپ کازینوئی» را هم بیافزائیم. شهر «دوویل» نیز از «نعمت» کازینو برخوردار است و برخلاف شهرهای بزرگ فرانسه که در تب‌وتاب «طرح بازنشستگی» به سر می‌برند، «دوویل» امن و امان است. نه «کاسور»، نه کمبود بنزین و نه تظاهرات! و اصلاً به همین دلیل بود که دیمیتری مدودف با آنجلا مرکل و سرکوزی در این شهر «شهیدپرور» ملاقات کرد. پرزیدنت فدراسیون روسیه از جمعیت و اعتراضات خوششان نمی‌آید، در عوض اهل «معنویت» و معجزات و تقیه هستند.

به دلیل آشوب‌های غلط‌انداز و خررنگ‌کن در فرانسه، امروز یک وبلاگ «نرگس‌مندانه»‌ می‌نویسیم! واژة «نرگس‌مندانه» همچنانکه پیشتر هم اشاره شد، از اختراعات استاد مجیدمحمدی است که می‌کوشند در «پیوند» هذیانات حکومت اسلامی با پروپاگاند غرب در کشورمان گسست ایجاد کرده و ارتباط مستقیم تبلیغات مضحک حکومت جمکران را با «فلسفه‌بافی» پروفسور نصر و فدائیان اسلام پنهان دارند. تحریف، جهت ایجاد گسست در تداوم سیاست استعمار یکی از شیوه‌های پروپاگاند سازمان سیاست که یک شاخک آن در حنازرچوبه، رسانة رسمی حکومت «مستقل» اسلامی فعال است.

تبلیغات مهوع این رسانه در هم‌سوئی کامل با «رادیوفردا» چنین القاء می‌کند که در ایالات متحد این رئیس جمهور است که سیاست را تعیین می‌کند، نه پنتاگون و محافل صنعتی و بانکی. پرفسورهای رنگ‌وارنگ ساکن «رادیوفردا» نیز وظیفه دارند، حکومت اسلامی را «مبتکر» شعارهای ابلهانه‌اش جا بزنند، باشد که از این رهگذر نقش آکادمی‌های غرب در این معرکة مارگیری مطرح نشود. همچنانکه بعضی‌ها نیز زرنگی به خرج داده و ارتباط سفر خامنه‌ای به شهر قم را با سفر کاردینال «توران» به مرکز لات‌پروری غرب پنهان می‌دارند. پس جای تعجب نیست که بوق‌های ارتش ناتو در فرانسه گوش فلک را کر ‌کند. آنگلوساکسون‌ها تمام اهرم‌های خود را به کار گرفته‌اند، تا عقب‌نشینی آشکارشان را در برابر شرایط نوین پنهان دارند!

شرایط نوین چیست؟ عدم حضور اوباما در نشست امنیتی لیسبن و حضور دیمیتری مددوف در نشست کذا! روز گذشته، در پایان نشست سه جانبة آلمان، فرانسه و روسیه در شهر دوویل، دیمیتری مدودف اعلام داشت که روسیه در نشست لیسبن حضور خواهد یافت! شاید در فرصتی دیگر پیامدهای برگزاری نشست دوویل را بررسی کنیم. پس ابتدا بپردازیم به بی‌بی‌گوزک‌پردازی «نرگس‌مندانة‌» حنازرچوبه جهت پنهان داشتن نقش واقعی پنتاگون.

پیش از ادامة مطلب یادآور شویم که ارتباط «نارسیسیسم» با گل نرگس یک ارتباط لغوی و کاملاً سطحی است. پیشتر در مورد کاربرد اسطوره‌های یونان باستان در نظریة «فروید» توضیح داده‌ایم. فروید با توجه به «پیام» اسطورة نارسیس، «نام» این پرسوناژ اسطوره‌ای را به عاریت گرفته تا با استفاده از آن انسان‌ستیزی و خودتخریبی ضمیر ناخودآگاه را در فرضیه‌اش «تعریف» کند، همچنانکه در مورد اسطورة اودیپ نیز به همین ترتیب عمل نموده. در هر حال «نارسیسیسم» را نمی‌توان به صورت تحت‌اللفظی به زبان فارسی برگرداند، و اگر پروفسور محمدی چنین قصدی داشته‌اند در این عملیات «فرهنگی» اشتباه فرموده‌اند! یادآور شویم پیش از ظهور خردجال در ایران این عارضه را «خودشیفتگی» می‌خواندند، بگذریم!

حنازرچوبه، مورخ 26 مهرماه 1389، در مطلبی پیرامون نقش سرنوشت‌ساز «ریاست جمهور» در ایالات متحد می‌نویسد، «بیل کلینتن» خواهان تهاجم نظامی به عراق بوده! البته این خبر«موثق» ریشه در «خاطرات» کشکی حضرت ژنرال «شلتون»، فرماندة اسبق ستاد ارتش آمریکا دارد! ایشان برای انتشار این ترهات به شیوة مرده‌شویان جمکران به روایت بی‌بی‌گوزک متوسل شده می‌فرمایند، «شنیدم که یک‌نفر گفت...» ولی تفاوت خاطرات شلتون با بی‌بی‌گوزک‌های شیعی‌مسلکان این است که راوی و پرسوناژهای آن فاقد تقدس بوده و می‌توانند «واقعیت» تاریخی هم داشته باشند. به عنوان نمونه در بی‌بی‌گوزک حنازرچوبه، ژنرال شلتون، بیل کلینتن و اعضای دولت‌اش واقعی‌اند نه ساخته و پرداختة تخیلات داستان‌پرداز. در نتیجه، آنچه از زبان اینان نقل می‌شود، بیشتر و بهتر می‌تواند مخاطب را به بیراهه بکشاند!

ژنرال شلتون،‌ در خاطرات ابله فریب خود چنین وانمود کرده‌اند که برنامة‌ تهاجم به عراق ناگهان از زمان بیل کلینتن در دستورکار قرار گرفت، حال آنکه تجزیة عراق بخشی از سیاست انسداد گروه «کارتر ـ برژینسکی» بود که می‌بایست در پی تجزیة کشور ایران و «انقلاب اسلامی» صورت می‌پذیرفت! این بود دلیل پافشاری تل موهوم «مردم» و امام روشن ضمیرشان بر تداوم جنگ با عراق. آنروزها «مردم» عربدة «صدای صلح و سازش خاموش باید گردد» سر می‌دادند و خلاصه بوق‌های سازمان سیا مخالفت با جنگ را طرفداری از آمریکا و مخالفت با «امام» و «انقلاب» می‌خواندند و می‌دانیم که مطالبات تل موهوم «مردم» با مطالبات سازمان سیا همیشه هم‌سوئی داشته، دارد و خواهد داشت. برای درک چارچوب سیاست‌های سازمان سیا در ایران بهتر است نگاهی به اوضاع لبنان در سال‌های 1980 بیاندازیم.

همچنانکه پیشتر هم گفتیم، برخلاف تبلیغات گاوچران‌ها، مسافرت احمدی‌نژاد به لبنان نشان ضعف حکومت اسلامی بود. در پی این مسافرت، «فلتمن»، فرستادة ویژة آمریکا نیز به لبنان رفت، اعلام داشت که ایالات متحد خواهان حفظ تمامیت ارضی لبنان است. یادآور شویم که پیشتر آمریکا از حامیان تجزیة لبنان توسط اسرائیل بود، و امروز در کمال تعجب شاهدیم که مواضع فرستادة آمریکا در هم‌سوئی کامل با مواضع مهرورزی قرار گرفته؛ این خود نشان تضعیف سیاست‌های یانکی‌ها و اسرائیل است. البته می‌دانیم که حکومت اسلامی طی 31 سال اخیر در شعار به نبرد با «امپریاس» و در واقعیت به پادوئی آمریکا مشغول بوده.

باری، پس از گروگانگیری چند کارمند سفارت آمریکا و استعفای نمایشی شیخ‌ مهدی، مرده‌شویان یک قانون اساسی منطبق بر حدیث و روایت و نهج‌البلاغه و جفنگیات به رفراندوم گذاشتند که طبق معمول اکثریت «مردم» آنرا تأئید کردند! ‌ هر چند این مجموعه مهملات بی‌دروپیکر، نه تنها از سوی طرفداران دمکراسی که از جانب سازمان‌ مجاهدین خلق نیز مردود شناخته شد، ولی از آنجا که به تأئید «مردم» رسیده بود، مثل این بود که به تائید «همه» رسیده. این است فواید تل موهوم «مردم»؛ این مجموعة مبهم از دوران «شاه شهید»، همواره در برابر منافع ملی و مطالبات «ملت ایران» قرار گرفته و به همین دلیل آخوند جماعت و حزب «شریف» و دیگر شارلاتان‌ها ارادات ویژه‌ای به این «واژة جادوئی» نشان می‌دهند. ولی به دلیل کسادی بازار «مردم»، حکومت مرده‌شویان اینروزها «ملت ایران» را بجای تل موهوم نشانده و از زبان شیخ علی‌ خامنه‌ای «مرگ پرستی» را هویت ملت ایران معرفی می‌کند:

«هویت عمیق ملت ایران شهادت طلبی است[...]»

این است «پیام» اربابان حکومت اسلامی به ایرانیان که به نقل از رهبر مفلوک جمکران و در حنازرچوبه، ‌مورخ 28 مهرماه 1389 انتشار یافته. مسلماً «هویت عمیق» ملت ایران را حضرت کاردینال «توران» کشف کرده و اکتشافات‌شان را فروتنانه در اختیار مقام معظم حکومت مرده شویان قرار داده‌اند تا همه به درک و فهم عمیق علی خامنه‌ای پی ببرند و رهبر فرزانه را به حماقت و بلاهت متهم نکنند. از مطلب دور افتادیم بازگردیم به لبنان.

در سال 1975، یعنی همزمان با پایان جنگ ویتنام، فاشیست‌ها در لبنان قدرت را به دست می‌گیرند و کشور را به صحنة‌ درگیری‌های فرقه‌ای تبدیل می‌کنند. و البته دولت اسرائیل هم در این معرکه بیکار نمی‌نشیند و نهایت امر کار به اخراج آوارگان فلسطین و تجزیة لبنان می‌کشد. اسرائیل یک «منطقة امن» در جنوب لبنان ایجاد می‌کند و ریاست آن را به «آنتوان لحد» وا‌گذار می‌نماید. و نیازی به توضیح نیست که بگوئیم حقوق‌بشر فروشان غرب در برابر جنایات اسرائیل خفقان گرفته بودند و ... و در ایران عربدة «جنگ، جنگ تا پیروزی» پیروان خط آن وحشی بیابانی گوش فلک را کر می‌کرد. سیاست انسداد هدفی جز ایجاد «یک کشور، یک مذهب» نداشت و برای تحقق چنین سیاستی لازم بود ایران در انزوای «سیاسی ـ اقتصادی» قرار گیرد و از طریق جنگ تجزیه شود.

اگر ایران تجزیه می‌شد، تجزیة عراق اجتناب ناپذیر بود و با توجه به آنچه در افغانستان جریان داشت، فروپاشی شوروی می‌توانست به جدائی قفقاز از روسیه بیانجامد. این مسیر کلی «سیاست انسداد» بود. و اگرچه تجزیة ایران عملی نشد، همین سیاست پس از پایان جنگ 8 ساله، تلاش کرد عراق را تجزیه کند که هنوز هم موفق نشده، هر چند دست‌بردار نیست و می‌کوشد با توسل به ترور روزانة‌ نظامیان و غیرنظامیان عراقی به اهداف خود دست یابد. حال رسانة رسمی مرده‌شویان جمکران با تکیه بر «خاطرات» ژنرال شلتون به ما می‌گوید، برنامة تهاجم نظامی به عراق به دوران کلینتن باز می‌گردد:

«[ژنرال شلتون] مي‌گويد: [...] در جلسه‌اي كه در كاخ سفيد داشتيم [يكي از اعضاي دولت كلينتون] سئوال كرد آيا مي‌توان سقوط يك هواپيماي نظامي آمريكائي را در خاك عراق برنامه‌ريزي كرد تا توجيهي براي وارد جنگ شدن با عراق داشته باشيم [...] و [...] جامعة‌ بين‌الملل را با خود همراه كنيم [...]»


به فرض که یکی از اعضای دولت کلینتن چنین پرسشی مطرح کرده باشد، تهاجم نظامی یانکی‌ها به عراق بدون توافق با چین و روسیه امکانپذیر نبود. و به یاد داریم که در اواخر دوران شوم ریاست جمهوری گورباچف، در گیرودار ملاقات جیمزبیکر با شوارنادزه، صدام حسین را به سوی کویت هی کردند تا ارتش آمریکا بتواند برای دخالت نظامی در منطقه مجوز رسمی کسب کند. بله، آمریکا در ظاهر برای‌ آزاد کردن کویت به منطقه آمده بود هر چند هدف ارتش آمریکا تجزیة عراق بود. تهاجم صدام حسین به کویت همان کاربرد گروگانگیری دانشجونمایان جمکران را داشت: تحمیل انزوای اقتصادی و سیاسی بر ملت عراق و نهایت امر زمینه‌سازی برای تهاجم نظامی به این کشور به بهانة واهی نابودی سلاح‌های کشتارجمعی و سرنگونی دیکتاتور! خلاصه، آنچه امروز در عراق می‌گذرد، ارتباط چندانی با بیل کلینتن ندارد، بلکه تداوم سیاست محفل «کارتر ـ برژینسکی» است که با توسل به اسلام‌گرائی و اسلام‌گرایان بسیاری از اهداف خود را محقق کرده و هنوز در دوران «جنگ سرد» در جا می‌زند. تهاجم تروریست‌ها به پارلمان چچنی همزمان با نشست سه جانبة آلمان، فرانسه و روسیه، واکنش همین محفل جنگ‌فروش به تغییر روابط جنگ سرد است. و حزب کارگر انگلستان که خود را پس از انتخاب «اد میلیبند» به رهبری، صلح طلب جا زده نیز از جمله «خوش‌نشینان» همین محفل است.

روز گذشته، «اد میلیبند» در مخالفت با کاهش بودجة نظامی بریتانیا، به زبان انگلیسی سره یک روضة امام حسین در مجلس خواند که اشک حضار را درآورد! ایشان خطاب به دیوید کامرون فرمودند، خدا را خوش نمیاد اینهمه کارمند را از کار بیکار کنید! و ما هم مات و مبهوت مانده بودیم که چرا رهبر حزب کارگر بریتانیا به کاهش بودجة آموزش و بهداشت اعتراض نمی‌کند؟ اما وقتی چهرة خندان دیمیتری مدودف را رویت کردیم متوجه شدیم حزب کارگر ترجیح می‌دهد تعداد بیکاران افزایش یابد ولی منافع تفنگ‌فروش‌ها خدشه‌دار نشود! چرا که افزایش فقر و بیکاری زمینة مساعدی برای «سربازگیری»‌ فراهم می‌کند و به این ترتیب می‌توان تنور بازار «شهادت طلبی» را در اتحاد جماهیر نوکری داغ و گرم نگاه داشت.

بی‌دلیل نیست که 24 ساعت پیش از برگزاری نشست «دوویل»، رسانه‌های فرانسه کوفتن بر طبل کمبود بنزین را آغاز کردند و به ما گفتند، کارگران پالایشگاه‌ها برای ابراز همبستگی با تظاهرکنندگان دست از کار کشیده‌ و یا مانع از توزیع بنزین شده‌اند و ... و نتیجه این شد که روز دوشنبه در برابر پمپ بنزین‌ها شاهد صفوف طولانی اتومبیل‌ها بودیم و به یاد روزهای نورانی «انقلاب امام سیزدهم» افتادیم. به ویژه که بعضی‌ فضول‌ها شنیدند فرماندهی پلیس ضدشورش، دستورات را به زبان انگلیسی و با لهجة آمریکائی دریافت می‌کرد! چه حرف‌ها که در فرانسه برای این آمریکائی‌ها در نمی‌آورند! در هر حال، این «بعضی‌ها» به مراتب از ژنرال شلتون موثق‌ترند. شلتون می‌گوید، ‌ در سال 1997، یکی از وزیران گفت اگر کاری کنیم که عراق یک هواپیمای «یوـ 2» ما را هدف قرار دهد، می‌توانیم به این بهانه به عراق حمله کنیم و ... و حنازرچوبه از این قصة خاله‌سوسکه نتیجه گرفته که آمریکا پیش از دوران جرج بوش قصد داشت به عراق حمله کند! مسلم است که آمریکا چنین برنامه‌ای داشته، جنگ‌افروزی حکومت اسلامی تحت عنوان «صدور انقلاب» را که یادمان نرفته، ولی این طرح‌ها نخست در پنتاگون تنظیم می‌شود، سپس رئیس جمهور و اعضای دولت آنرا به مورد اجرا می‌گذارند:

«این ژنرال آمریکائی [...] می‌گوید [...] یکی از وزیران به من گفت آيا مي‌توان يكي از هواپيماهاي يوـ 2 را در ارتفاع پائين و با سرعت كم به پرواز در آوريم تا نظام صدام حسين آن را سرنگون كند و ما بهانة حمله به عراق را داشته باشيم [...]»


این قصة‌ کدو قل‌قله‌زن با کد: 30025944 در حنازرچوبه، مورخ 27 مهرماه 1389 انتشار یافته و به مخاطب چنین القا می‌کند که در سال 1997، سیاست آمریکا در عراق تداوم سیاست کارتر و ریگان و بوش نبوده. انتشار مطلب «نرگس‌مندانه» و شیوای پروفسور محمدی در سایت رادیوفردا نیز از قضای روزگار در ابعاد دیگری همین «گسست» موهوم را به نمایش گذاشته. سایت رادیوفردا، مورخ 24 مهرماه 1389، در مطلبی تحت عنوان «بازگشت به عصر طلائی امپراطوری اسلامی: توهمات اسلامگرایان امپریالیست» به ما می‌گوید که خمینی و پیروان‌اش در «توهم انقلابی» بازگشت ایران به صدر اسلام بودند! در صورتیکه پیش از آغاز سیرک خمینی در راستای تبدیل مزدور به رهبر، دانشگاه هاروارد از طریق پروفسور نصر بر این «توهمات» به اصطلاح انقلابی دامن می‌زد، و تولیدات فرهنگ‌ستیز خود را برای انتشار به ایران نیز صادر می‌کرد.

بله، متأسفانه جناب محمدی نقش امثال پروفسور نصر در پروپاگاند اسلام‌نواز سازمان سیا را نادیده گرفته و ادعا می‌کنند که این توهمات ساخته و پرداختة‌ ذهن خمینی کودن بوده و آکادمی‌های غرب هیچ نقشی در گسترش آن نداشته‌اند، حال آنکه چنین نیست! انتشار سخنرانی‌های دکتر نصر در مرکز تحقیقات ادیان جهانی در دانشگاه هاروارد شاهدی است بر این مدعا. در زمستان سال 1340 خورشیدی، پروفسور نصر در مرکز تحقیقات کذا سه سخنرانی ژرف و به راستی شیوا ایراد کردند که سال‌ها بعد تمامی تبلیغات مضحک و مسخرة حکومت اسلامی از آن سیراب شد. شرکت سهامی کتاب‌های جیبی، ترجمة این سخنرانی‌ها را تحت عنوان «سه حکیم مسلمان» در سال 1345، یعنی پس از معلق زدن امام امت برای ارباب و تثبیت ایشان در جایگاه «رهبر مخالفان» منتشر می‌کند. و در سال‌های 1352، 1354 و خصوصاً سال1361 یعنی پس از استقرار حکومت اسلامی کتاب مذکور تجدید چاپ می‌شود. به عبارت دیگر هم ساواک دوران پهلوی و هم ساواک جمکران این مجموعه سفسطة «ایدئولوژی ساز» را تأئید کرده بودند.

در این کتاب سیدحسین نصر ادعا می‌کند، «دین» اسلام یک «تمدن» است و پس از آنکه «وحی» اسلام جنبة ملموس یافت، علم و ادب و فلسفه به اوج کمال رسید! این همان مزخرفاتی است که توسط «ساتاس» در نمازجمعه‌ها در بوق گذاشته می‌شود. تمام سخنرانی‌های مقامات حکومت اسلامی و خطبه‌های نماز جمعه از همین چرندیات تغذیه می‌کند. پروفسور نصر با توسل به اصل جادوئی «ترادف کلی» نه تنها دین را درترادف با تمدن قرار داده که تمامی مفاهیم جامعة معاصر را به گذشتة موهوم اسلامی برده مبهمات‌شان را «تاریخی» معرفی فرموده‌اند. پیشتر در همین وبلاگ فرازهائی از «سه حکیم مسلمان» را بررسی کرده‌ایم و اتلاف دوبارة وقت نخواهیم کرد. فقط چند نمونه از اظهارات بی‌پایه و اساس رئیس سابق دفتر علیاحضرت را همینجا بیاوریم تا مشخص شود رهبر واقعی حکومت گورکن‌ها فکل‌کراواتی است و در آکادمی‌های ینگه دنیا نشسته:

«[...] پس از آنکه وحی اسلامی چنان به صورت مجسم و ملموس در آمد که بتواند به تمدن جدید [...] رنگ مشخص اسلامی بدهد، آری تنها در این زمان بود که علم و ادب و فلسفه به اوج خود رسید[...] استحکام جامعة اسلامی که پس از آن پیش آمد، یکی از سریعترین و قطعی‌ترین پیش‌آمدهای تاریخ است [...]»

ص. 1

بله «جامعة اسلامی» به زعم سیدحسین نصر «قطعی‌ترین» پیشامد «تاریخ» است که پس از تجسم «وحی» تحقق یافته! بیچاره احمد آرام که مجبور شده این مزخرفات را به فارسی ترجمه کند! پروفسور نصر چه می‌گویند؟ ایشان ادعا می‌کنند «وحی» نه تنها «وجود» دارد که می‌تواند تمدن‌ساز هم باشد! البته «تمدنی» که سیدحسین نصر به آن اشاره دارد، از تهاجم به ملت‌های دیگر، کشورگشائی، غارت و سرکوب مردمان آنهم تحت لوای «وحی» فراتر نمی‌رود و در واقع تبلور توحش است:

«مقارن با وفات پیغمبر اسلام، برای نخستین بار سراسر جزیره العرب در زیر پرچم اسلام وحدتی پیدا کرد [...] در مدتی کمتر از 80 سال این دین بر همة خاورمیانه و شمال آفریقا گسترده شد، و از درة‌ سند تا اندلس به تصرف مسلمانان درآمد[...]»

ص. 2

حتما به «خواست خدا» چنین معجزاتی در «تاریخ» پیش آمده، چرا که دین اسلام «برحق» بوده! هر چند در این کتاب، اخراج مسلمین از اسپانیا چندان به مزاق آقای نصر خوش نیامده. باید ببینیم پروفسور نصر که اینچنین شیفتة توحش اسلام بوده و هستند چرا پس از استقرار حکومت اسلامی از ایران خارج شده و در ینگه دنیا اقامت گزیده‌اند؟ مگر اسلام آن «وحشی بیابانی» با اسلام مطلوب ایشان تفاوت دارد؟ نه! مأموریت دکتر نصر در ایران به پایان رسیده بود و ایشان می‌بایست پشت دخل دکان عرفان در ینگه دنیا بنشینند تا نیویورک تایمز از زبان شاگردان‌شان به ما بگوید، اسلام دین خشونت نیست؛ هرگز نگفته زنان را در صورت عدم تمکین کتک بزنید؛ «اضربوهن»، یعنی ترک‌شان کنید! بی‌دلیل نیست که «رابرت سلیتر»، مدیر مرکز تحقیقات در ادیان جهانی پوچ‌پردازی‌های پروفسور نصر را «بحث» و «تحقیق» ‌خوانده و از «تحقیقات» ایشان استقبال گرمی به عمل آورده.

«رابرت سلیتر» در پیشگفتار «سه حکیم مسلمان» می‌نویسد، قرار نبود این سخنرانی‌ها را چاپ کنیم ولی مستمعان «قدرشناس» تقاضا کردند که متن سخنرانی‌ها را به صورت کتاب در دسترس‌شان قرار دهیم، و پروفسور نصر تقاضای‌شان را پذیرفتند:‌

«بنای ایشان بر آن نبود که این سخنرانی‌ها چاپ و منتشر شود؛ ولی مستمعان قدرشناس اصرار ورزیدند [...] ما از استاد نصر سپاسگزاریم که به تقاضای آنان پاسخ مثبت دادند[...]»


دم‌شان گرم! اگر این مستمعان «قدرشناس» نبودند، سرنوشت ما ملت چه می‌شد؟ بله این مستمعان به مصداق «قدر زر، زرگر شناسد» قدر سخنرانی‌های استاد را شناخته و متوجه شدند‌ اسلام‌نوازی و دفن مفاهیم انسان‌محور معاصر در گذشتة موهوم چگونه می‌تواند نان‌شان را برای سال‌های متمادی در روغن شناور کند. و آنچه پس از سال‌ 1340 در ایران رخ داد به صراحت ثابت کرد که مستمعان مذکور نه تنها قدرشناس که بسیار «وقت شناس» هم بوده‌اند.






0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت