جمعه، شهریور ۱۴، ۱۳۹۳

چرچیل و چاقو!



در هرچه هست و نیست
در هر چه بود و هست
در شعلة‌ شراب
در گریه‌های مست
در هر کجا که می‌گذرد سایة‌ حیات
سرمست و پر نشاط
آن پیک ناشناخته می‌خواندم به گوش
[...]

بروکسل‌ستان به ویژه از وقتی هواپیمای مالزیاایرلاینز در اوکراین سقوط کرد،‌  از طریق تمرکز بر دو دشمن داخلی و خارجی تبدیل شده به یک «آرمان‌شهر»،  یا همان فاضلاب  برتری‌طلبی قواد خلیل‌الله که در آن جز نفرت‌فروشی و دروغ و حماقت نخواهیم یافت:

«[...] در حالیکه رهبران کشورهای عضو ناتو نحوه مقابله با اسلامگرایان تندرو در عراق را در دست بررسی دارند،  انفجار در بغداد ده‌ها کشته و زخمی بر جای گذاشته[...]»
 منبع:  بی‌بی‌سی،  مورخ 5 سپتامبر 2014  

عجیب است که انفجارهای عراق طبق معمول با «مذاکرات دوجانبه» زال‌ممد و یانکی‌ها همزمانی نشان می‌دهد!   بگذریم،   به ادعای شیپور تروریسم جهانی،   اعضای ناتو می‌خواهند با «اسلام‌گرایان تندرو» مقابله کنند!   همان‌ها که تحت نظارت ناتو آموزش دیده و فعال شده‌اند؛   نفت عراق و سوریه را به یک پنجم بهای رسمی ـ 25 دلار ـ  به خریداران «ناشناس»  می‌فروشند و روزانه حدود 2 میلیون دلار درآمد پیدا کرده‌اند!   بله،   بوق حرفه‌ای تروریسم طبق معمول می‌خواهد از تشکل فاشیست آتلانتیک شمالی «تصویر دلپذیر» ارائه دهد و این عمل خداپسندانه بدون «تناقض‌گوئی» و دروغ‌بافی امکان‌پذیر نیست.   خلاصه همه می‌باید این دروغ شاخدار را باور کنند که حامیان تروریسم قصد مبارزه با تروریسم دارند!   برای ساخت‌وپرداخت چنین اسطورة‌ پوچ ـ  الهی ـ کافی است از انگیزة مادی تروریسم ـ  تاراج و سرکوب ـ  فاکتور بگیریم تا نقش سازمان جنایتکار ناتو در فجایع عراق و سوریه و دیگر کشورها پنهان بماند.   و به این می‌گویند «خنزرپنزریسم»،   یا «خبر رسانی» جانبدار و ایدئولوژیک.  

پیش از آغاز جنبش «مدرنیته»،   این شیوة انسان‌ستیز،  تحت نظارت کلیسای غرب اعمال می‌شد ولی بعدها به دلیل تضعیف نقش کلیسا،   امپراتوری بریتانیا به کمک برادران دینی‌اش آمد و خنزرپنزرفروشی «بی‌بی‌سی» را به راه انداخت.  به همین دلیل بیشترین خنزرپنزرهای جهان را شیپور وزارت امور خارجه «ان‌گلستان» تولید کرده،  و به «مصرف کنندگان» می‌فروشد.   ولی بساط «فروش اسطوره» به این مختصر محدود نمی‌ماند.   بی‌بی‌سی،  بهترین  بادهای تولیدی مشتریان‌اش را هم خریداری می‌‌کند.   به عنوان نمونه هذیانات ورق پارة‌ مردم‌سالاری که آخوند اکبر رفسنجانی را با «وینستون چرچیل» به قیاس کشیده،   سخت مورد توجه بی‌بی‌سی قرار گرفته،   چرا که این «مقایسه» فعلاً رکورددار حماقت و توحش است:

«[...]  مردم‌سالاری [...] هاشمی رفسنجانی [...] را با وینستون چرچیل نخست‌وزیر زمان جنگ بریتانیا مقایسه کرده و نوشته [...] فراز و فرودها در هردو سیاستمدار نمود داشته[...] هردو دوران خانه‌نشینی را تجربه کرده‌اند[...] سخنرانی‌های هر دو[...] در زمان جنگ،  نقش اثرگذاری در تقویت روحیه جبهه و پشت جبهه داشت[...]»
منبع:  بی‌بی‌سی،  مورخ 3 سپتامبر2014 

برای رکوردشکنی در زمینة حماقت و توحش،  کافی است اکبر بهرمانی را از جایگاه واقعی اجتماعی‌اش ـ  عامل یک حکومت تروریست و دست نشانده ـ  خارج کرده،  وی را با فردی مقایسه کنیم که به هم‌سوئی بریتانیا با ساختار تروریست آلمان نازی پایان داد و از نبرد مسکو با فاشیسم حمایت کرد.   به این ترتیب،  وینستون چرچیل با چاقوکش فدائیان اسلام در یک جایگاه قرار می‌گیرد!   ولی پس از ایجاد «ترادف» در زمینه سیاسی می‌باید به «تمایز» در عرصة اقتصادی نیز پرداخت.   از اینرو تفاوت «نگرش اقتصادی» چاقوکش حکومت جمکران با وینستون چرچیل نیز به نوبة خود «مطرح» شده:  

«[...] تفاوتی هم اگر بین این دو سیاستمدار هست،   نه در نبوغ سیاسی که در نوع تفکر و جهان بینی است که یکی را به سمت و سوی کاپیتالیسم محض سوق داده و آن دیگری را به سوی اقتصاد مدرن اسلامی[...]»
همان منبع

البته فراموش نکنیم «اقتصاد مدرن اسلامی»،   همان تاراج منابع زیرزمینی و‌ تعطیل تولید،  جهت تبدیل کشور به بازار مصرف کالاهای حوزة‌ «یورو ـ دلار» است.   اگر به این مختصر،   «جهان‌بینی» ویژة امثال بهرمانی از قبیل «برده فروشی،  قاچاق موادمخدر و اخراج مغزها و سرمایه‌ها» را نیز بیافزائیم،‌  مسیر «اقتصاد مدرن اسلامی» بخوبی مشخص خواهد شد.   خلاصه این «اقتصاد مدرن و اسلامی» چیزی نیست جز هدایت سرمایه به سوی مراکز مالی تحت نظارت آنگلوساکسون‌ها!   و با توجه به اینکه وینستون چرچیل و جانشینان‌اش از اعضای قبائل «آنگلوساکسون» به شمار می‌روند،  به صراحت می‌بینیم که «اقتصاد مدرن اسلامی» اکبر رفسنجانی،   چاقوکش فدائی اسلام،  در خدمت کاپیتالیسم مطلوب وینستون چرچیل عمل کرده و می‌کند.   به عبارت دیگر،   «چاقوکش» در خدمت چرچیل قرار گرفته!   البته نوکری اسلام گرایان و به ویژه «فدائیان اسلام» برای آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک از دیرباز شناخته شده بود،  نیازی نیست که در این مورد توضیح دهیم.   

«نوکری» برای استعمار بر دو پایة «دشمن‌سازی و اجماع» استوار شده.   روند این است که فدائیان اسلام به دو شاخة کاذب تقسیم شده،  جنگ زرگری به راه می‌اندازند.   در میانة این میدان «نبرد» سگ زرد و شغال،   گلة‌ زندانیان سیاسی «نمایشی» هم دست به ایفای نقش می‌‌زند.   وظیفة ‌اینان گسترش تبلیغات ضددمکراتیک سازمان سیا از طریق  «نامه‌نگاری»،  ایده‌ئولوژی فروشی،  دین‌پروری و گسترش دیگر لایه‌های مطلوب آتلانتیسم است.   نامه‌ برای مقامات،  خطابه برای افراد خانواده،   انتشار ناگفته‌های این و آن یا ارسال نامه خطاب به  مردم،  و ... و خلاصه بگوئیم هر یک از این زندانیان دروغین به نوعی «مشق سیا» می‌نویسد.   به عنوان نمونه،  نامه‌های مضحک تاجزاده،   بر محور روس‌ستیزی و آخوند‌پرستی متمرکز شده،   و با مقالات نوریزاد ـ  زندانی رسانه‌ای سابق ـ  چندان فاصله‌ای ندارد.   با این تفاوت که پس از آشتی‌کنان یواشکی «شیخ‌وشاه» ـ  28 مرداد 1393 ـ‌ «نوری‌زاد» که 30 سال به «نبرد با آمریکا» مشغول بود،   ناگهان آمریکاپرست از آب در آمد و به مداحی باراک اوباما مشغول شد.   البته بهانة «انساندوستانه» داشت؛  واکنش انسانی کاخ سفید به جریانات فرگوسن را «به ارزش» می‌گذاشت!   ولی به استنباط ما،  اوباماپرستی نوری‌زاد،   با «تف» شهبانوی سابق به صورت طرفداران دمکراسی در ایران ارتباط مستقیم دارد.

شهبانو که در ایران مرگ فروغ فرخزاد را به روی مبارک‌شان نیاوردند،   و در فرنگ هم از   مرگ هنرمندانی نظیر «نادر نادرپور» و ویگن آگاه نشدند،  به ناگاه پای به میدان مرده‌خوری ملایان گذاشته،   مرگ سیمین بهبهانی را به «ملت ایران» تسلیت گفتند!   و به این ترتیب فاتحه‌ای هم برای ایرانیان طرفدار دمکراسی خواندند!   به عبارت دیگر،   روشنفکرانی که همچون مصطفی رحیمی مخالفت‌شان را با اسلام سیاسی و حکومت نعلین اعلام کرده بودند،  و به ویژه شخص شاپور بختیار مورد غضب شهبانوی «مردم‌نواز» قرار گرفته‌اند.   جای تعجب نیست؛   دربار پهلوی و حوزه‌های علمیه،  همچون چپ‌نمایان ایران با «دمکراسی» و انسان‌محوری سر ستیز دارد! و  دلیل هم روشن است؛‌   اگر در حکومت‌های فاشیست آزادی بیان انسان سرکوب می‌شود،   در یک نظام دمکراتیک نیز تعدد زوجات،  ‌برده‌داری،‌ کودک‌بارگی و خلاصه سنت‌های «دین مبین» جرم قابل تعقیب به شمار می‌رود!  به عبارت دیگر،  اگر فاشیست‌ها جهت حفظ موقعیت ممتاز خود گاه بر ایدئولوژی‌پرستی و گاه بر «دین‌مبین» تکیه می‌کنند،   نظم دمکراتیک ـ  انسان‌محور ـ  هرگز با این ابزار حکومتی هماهنگی نشان نمی‌دهد.   خلاصه بگوئیم،  خروج از جایگاه واقعی اجتماعی ـ  ترویج خشونت ـ و «فتوی» دینی و بومی و ایدئولوژیک در دمکراسی جائی ندارد.
                
چرا که «فتوی» بر عرصة سکون ـ  اسطوره ـ  پای می‌فشارد،  و مهم‌ترین ویژگی این عرصة توحش،   تمرکز بر دو دشمن ـ  داخلی و خارجی ـ  جهت ایجاد «اجماع» است.   به عنوان نمونه در بروکسل‌ستان که «اعضای» آن ادعای «دمکراسی» هم دارند،  تمام اقلیت‌های رنگین‌پوست و غیرمسیحی،  و به ویژه مخالفان جنگ مورد تهاجم بوق‌های ناتو قرار گرفته‌اند،   و در این میانه،  تهاجم به شخص «ولادیمیر پوتین» ابعاد «دیپلماتیک» یافته!  جریان به تحریف اظهارات پوتین توسط مانوئل باروسو،   رئیس کمیسیون اروپا مربوط می‌شود.  هفتة گذشته،   «باروسو» ادعا کرد،  «پوتین به او گفته،   اگر بخواهم طی دو هفته کی‌یف را اشغال می‌کنم!»   و ادعای «باروسو» بلافاصله تبدیل شد به تیتر اول بوق‌های زال‌ممد و  بروکسل‌ستان!   البته در آستانة نشست سران ناتو هدف از این هیاهوسازی روشن بود. نفرت‌فروشان دو سوی آتلانتیک همچون نوکران جمکرانی‌شان برای گسترش سرکوب و تاراج به «دشمن» نیاز دارند،   و بهترین دشمن برای اینان در شرایط فعلی «ولادیمیرپوتین» است،  ‌چرا؟  چون پوتین با ایدة استقرار حکومت نئونازی‌ها در مرزهای‌ روسیه کنار نخواهد آمد.   

یادآور شویم،  شخص «جرج سوروس»،  پدر انقلاب‌های رنگی،  طی مصاحبه‌ای با شبکة سی.ئن . ئن، مورخ 25 مه 2014،‌  ضمن تأکید بر «یهودستیزی» سران انقلاب اوکراین این تمایلات را «کم اهمیت‌» خوانده.   ولی دیدیم که اگر ارباب از یهودستیزی کودتاچیان اوکراین آگاه است و آن‌را کم‌اهمیت می‌شمارد،  لوتی و عنترهای برون‌مرزی سازمان سیا از کودتای نئونازی‌های اوکراین به عنوان «حرکت به سوی نور» یاد می‌کنند!   از مطلب دور افتادیم،   بازگردیم به دروغ‌پردازی «باروسو»،   رئیس کمیسیون اروپا در مورد «اشغال کی‌یف در دو هفته» که به جنجال رسانه‌های بروکسل‌ستان منجر شد.   

در گیرودار این هیاهو،   نمایندة روسیه در اروپا اعلام داشت،  «برای رفع ابهام متن گفتگوی ولادیمیر پوتین با مانوئل باروسو در اختیار رسانه‌ها قرار خواهد گرفت.»   و اینجا بود که حضرات خفقان گرفتند!   البته ما از محتوی گفتگوی پوتین و باروسو اطلاع نداریم ولی با در نظر گرفتن خفقان بوق‌های ناتو،  و سپس انعکاس درخواست خانم هانسن،  سخنگوی «باروسو» برای حل و فصل دیپلماتیک و «غیررسانه‌ای» این موضوع در وال‌ستریت‌جورنال،‌ مورخ 4 سپتامبر 2014،  به صراحت می‌گوئیم که رئیس کمیسیون اروپا تعمداً دروغ گفته بود تا جنجال رسانه‌ای به راه اندازد و به حساب خودش  مذاکرات صلح اوکراین را به شکست بکشاند،   و نانی برای فوگ راسموسن به تنور بچسباند.  هر چند خوشبختانه،   تلاش‌های «صلح‌طلبانة» ایشان ناکام ماند و روز جمعه 5 سپتامبر،  ‌ علیرغم عربده‌جوئی‌های «فوگ راسموسن»،   قرارداد آتش‌بس بین اوکراین و رهبران جدائی‌طلب در شهر «مینسک» به امضاء رسید.   دلیل هم اینکه نخستین جمعة‌ ماه سپتامبر،   تقارن وقوقیة‌ حکومت زال‌ممد با وقوقیه‌های لجنزار ناتو شرایط خنده‌داری به وجود آورد.   در جمکران داش‌احمد خاتمی  زوزة‌ مخالفت با آمریکا سر داده بود،   و داعش را ساخته و پرداختة یانکی‌ها معرفی می‌کرد،  که ناگاه خبر رسید،  رهبر قلعة حیوانات به لشکریان اسلام اجازه داده برای نابودی داعش با یانکی‌ها همکاری کنند:

«[علی خامنه‌ای]‌ به قاسم سلیمانی،   فرمانده سپاه قدس اجازه داده برای مبارزه با [...] داعش، ایران و آمریکا در عراق همکاری داشته باشند[...]»
منبع:  بی‌بی‌سی،  مورخ 14 شهریورماه سالجاری

به عبارت دیگر،   «سپاه قدس» که تاکنون نقش کنیز مطبخی یانکی‌ها را ایفا می‌کرد،   دست در دست ارباب خواهد گذاشت و به خانة بخت می‌رود!   این وصلت فرخنده پیامد ازدواج یواشکی «شیخ‌وشاه» در 61مین سالگرد کودتای 28 مرداد 1332 است.

بله،‌   28 مرداد امسال،   شاهد «وحدت» دو محفل کودتاچی شیخ‌وشاه بودیم.  همان محفل «بومی ـ دینی» که 60 سال پیش با مصدق و شعبان بی‌مخ و خمینی و کاشانی کودتا کرد،  و محفلی که در آتش‌سوزی سینما رکس آبادان ـ  28 مرداد 1357 دست داشت.   تقارن مرگ سیمین بهبهانی با 28 مرداد کذا حکمتی داشت!   در تاریخ 28 مرداد 1393،   شیخ‌الله در مورد کودتای «آمریکائی» خفقان گرفت،   شاه‌الله هم آتش‌سوزی سینما رکس آبادان را فراموش کرد!   در نتیجه،   جنازة‌ سیمین بهبهانی را به تالار وحدت ـ  تالار رودکی ـ بردند و به ادعای ایسنا «مردم» از این مراسم خیلی استقبال کردند!   هر چند بادپراکنی‌های ایسنا با «اخبار موثق» هم‌خوانی نداشت.   خلاصه،   اگر این روزها،   به بهانة طرفداری از دمکراسی،  بعضی‌ها بر طبل «همدلی» می‌کوبند،   به دلیل  «ازدواج» سگ زرد با شغال است،   که جشن آن در کنار جنازة سیمین بهبهانی در «تالار وحدت» برگزار شده،   و آزادی «عبدالله منصوری» را نیز به عنوان شیرینی در پی آورده!    بی‌بی‌سی هم از این فرصت طلائی استفاده کرد و «سرودن شعر» را با نفس‌کشیدن در ترادف قرار داد:

«[...] سیمین بهبهانی از 14  سالگی تا 87 سالگی،  یک نفس و بی‌وقفه شعر نوشت[...]» 
منبع:  بی‌بی‌سی،  مورخ 2 سپتامبر 2014   

بله،  سیمین بهبهانی از 14 سالگی تا دم مرگ «یک نفس» شعر نوشته!   حال که به «شعر نوشتن» رسیدیم،  بد نیست بپردازیم به تفاوت «شعر» با شعار و فتوی!    

سال‌ها پیش،  نادر نادرپور بدون اینکه وارد بحث‌های زبان‌شناسانه شود،   از شعار به عنوان شعر فاقد شعور یاد کرد.   ویژگی شعر فاقد شعور «انسان‌ستیزی» آن است.   به عبارت دیگر،  در این قماش «ادبیات» انسان‌ستیز جای نعلین آخوند ـ  انتقامجوئی، جمع‌پرستی،  زن‌ستیزی،   مرگ‌پرستی،  نشاندن مادر بجای زن،  و نهایت امر توسل به واژه‌های آخوندی ـ  به چشم می‌خورد:

ز انتخاب فرو مانده‌ام که عشق و عفاف
دو کفهّ‌ای‌است که با هم برابر آمیزد

عفاف وحجاب را که فراموش نکرده‌ایم!   اینهم نیمه‌ای است از تبلیغات اسلامی که بر «دشمن و حق‌گوئی» و غیره پای می‌فشارد:  

ای جملگی دشمنِ من
جز حق چه گفتم به سخن

به عبارت دیگر،   «ذهنیت» تک بیت فوق پیامبرگونه و شورشی است.   حق‌گوئی «پیامبر» یا انقلابیون و شورشیان دشمنی جمع را برمی‌انگیزد و کار را به مرگ و «شهادت» در راه حق می‌کشاند!   نمونة دیگر ادبیات آخوندی در شعرهای «یک نفس» بهبهانی استفاده از واژگان تهمت و بی‌گناهی و نفرت است:  

وقتی که تهمت می‌گذارند
 در جیب‌های بی‌گناهت
یک آسمان قطران و نفرت
‌می‌بارد از چشمِ سیاهت

شگفت اینجاست که «ذهنیت» سراینده از قربانی تهمت «تصویر ناخوشایند» و غیرانسانی ارائه می‌دهد.   تصویری که به هیچ عنوان در مخاطب ایجاد «همدردی» نمی‌کند!   تصویر انسانی که از چشمان‌اش «قطران و نفرت» می‌بارد!   خلاصه،   شعر سیمین بهبهانی،  بجای احساسات شاعرانه،   خشونت و توحش آخوند را بازتاب می‌دهد.    و بی‌دلیل نیست که بهبهانی پای ثابت رادیوفردا شده بود و بر طبل «حضور زن» در جامعه می‌کوفت،  و در واقع حقوق انسانی زن ایرانی را با «حق حضور» به زیر لگد می‌گرفت.   پیشتر چندین وبلاگ را به بلبل‌زبانی‌های بهبهانی برای سازمان سیا اختصاص داده‌ایم،    و نیازی به تکرار مکررات نمی‌بینیم.   با توجه به این سوابق درخشان و به ویژه  لگد‌پرانی اخیر ایشان به گردآفرید،   پرسوناژ زن جنگجو در اسطوره‌های ایرانی،   به صراحت می‌توان بهبهانی را در ردة  شاعران اسلام‌پرست ـ شعارسرایان ـ  معاصر قرار داد:

«[...] تا گود هست [...] اهل کنار نخواهم شد [...] چابک غزال غزل هستم [...] مهار نخواهم شد[...] گيسو به حيله چرا پوشم گردآفريد چرا باشم [...]»

در وبلاگ «آدم صورتان»،   مورخ 5 تیرماه 1390،   در مورد تحرکات «ادیبانة» سیمین بهبهانی به تفصیل سخن گفته‌ایم.   ایشان از شیفتگان بساط صحرای کربلا  و مرگ‌پرستی بودند و به همین دلیل مورد الطاف و عنایات ویژة ساواک آریامهر نیز قرار گرفتند.   سروده‌های یک نفس‌شان هم به ویژه «مرگ‌پرستی» را تبلیغ می‌کند:

بنویس از آنان که گفتند یا مرگ یا سرفرازی
مردانه تا مرگ رفتند بنویس بنویس آری

و بی‌دلیل نیست که همزمان با کشف دست نوشتة مهدی اخوان ثالث برای رهبر قلعة حیوانات، علیاحضرت هم فقدان سیمین بهبهانی را به «ملت ایران» تسلیت عرض فرمودند!   بله،  تسهیم به نسبت شده،   «شاعردینی» برای شاه الله،   شاعر بومی هم فدای شیخ الله!   و خلاصه،   آشتی‌کنان شیخ است با شاه آنهم در تالار وحدت در کنار جنازة سیمین بهبهانی، که ضدیت‌اش را با لائیسیته از 14 سالگی تا 87 سالگی یک نفس به اثبات رساند،   به ویژه در دوران شاپور بختیار:
    
تشنه‌ام مسلمانان پاسِ دین اگر دارید
سازش مپسندید با هیچ بهانه
کز خون شهیدان رودی است روانه

این سه مصراع بهترین نمونة «شعارهای» فاقد شعور است.   بله،   چون از خون شهیدان «رود روانه شده»،   به احترام دین ـ البته به احترام اربابان دین و ملایان ـ   باید «سازش» را نفی کنید؛    سراینده «تشنه» تشریف دارند!   مسلماً تشنة خون بودند!   آن مرحوم،  پس از «رفع تشنگی» ـ   استقرار حکومت خیابانی شیخ مهدی ـ  به سرعت مدعی‌العموم شده،   در جایگاه مخالف‌نما لنگر انداختند و چند شعار بندتنبانی هم کاشه رفتند.    بعد هم به مداحی از پاسدار اکبر و حمایت از کنیزالاسلام‌های آش‌فروش‌ و روز زن «بومی» مشغول شدند و ... و حکومت زال‌ممد هم دست‌ها را بالا زده،  28 مرداد را برای اعلام خبر مرگ این زینب زمان انتخاب می‌کند.   در این گیرودار،  دکان «نامة شاپور بختیار به خمینی» و اسناد ابله‌فریب سفارت «ان‌گلستان» هم افتتاح می‌‌شود،   و خلاصه لوتی و عنترهای سیرک عموسام طبق معمول از طریق «نفرت فروشی،  ابهام پراکنی،  و دعوت به همدلی»،  یک‌بار دیگر پیرامون هم‌سوئی با فاشیسم و تهاجم به لائیسیته به اجماع می‌رسند!    

حضور دست‌اندرکاران محفل شیخ‌وشاه بگوئیم با توجه به شکست کودتای سوم اسفند اوکراین،   شایعه پراکنی، تهاجم به چپ‌گرایان،   لجن پراکنی به شاپور بختیار و مدح و ثنای سیمین بهبهانی برای جهش از عمامة آخوند به جقة شاه کارساز نخواهد شد!   

رو کن به سوی عشق
رو کن به سوی چهرة‌ خندان زندگی
(نادر نادرپور)

یکشنبه، شهریور ۰۹، ۱۳۹۳

سافت رایش!





در آستانة 75مین سالگرد تهاجم آلمان نازی به کشور لهستان،  آخوند طبسی اعلام داشت گروه «داعش» پیشتر در «تاریخ» حضور داشته و از نسل «اموییون» است:

«[...] اموییون ـ  همین داعشی‌ها که نسل این‌ها هستند [...] ‌بیش از این هم در تاریخ بوده است[...]»
منبع:‌ایسنا،  مورخ 7 شهریورماه 1393 خورشیدی، ‌کدخبر: 13930531000139

بله گروه ساخته و پرداختة یانکی‌ها که «یک‌شبه» در عراق ظهور کرده و تجهیزات و تدارکات،  سوخت،‌ مهمات‌ و خودرو و آذوقه و خوراکش هم با کمک‌های انساندوستانة‌ یهوه ـ  و نه آتلانتیست‌ها ـ  از «آسمان» می‌آید،‌  طبق تحقیقات «علمی ـ شکمی» آخوند طبسی،  از  نسل اموی‌هاست و پیشتر هم در «تاریخ» حضور داشته!   به این ترتیب همانطور که بی‌بی‌سی بمباران اتمی هیروشیما را به حساب «نیت خوب» و صلح‌طلبی گاوچران‌ها نوشته بود،  ‌آخوند طبسی هم از طریق قطع ارتباط پدیدة‌ «داعش» با انگیزه‌های مادی عموسام ـ  مهار منطقه و کنترل منابع انرژی  ـ  پدیدة زمان حال را به «تاریخ» تزریق می‌کند تا وظیفة الهی‌اش یعنی سلب مسئولیت از ارباب را بخوبی به انجام رسانده باشد.   از شما چه پنهان یکی از بهترین شیوه‌های برق انداختن ماتحت عموسام استفاده از واژة «تاریخ» به عنوان «روغن و واکس» است.


به عنوان مثال در دوران صدارت شاپور بختیار،  ‌یکی از متخصصان مؤنث جلا دادن «سرین» یانکی‌ها،   پس از نکوهش «سازش»،  به مجیزگوئی و مدیحه‌سرائی برای آخوند مشغول شد و سرانجام نعلین متعفن روح‌الله خمینی را نیز در «قلب تاریخ» رویت کرد!   بله،   ارائة تصویر دلپذیر از زال‌ممد کبیر و سینه زدن برای سیاست استعماری ضدلائیسیته به اراذل و اوباش «انجمن اسلامی» و نهضت عاظادی و سران خودفروخته جبهة ‌ملی محدود نمی‌شد.   در این نمایش خردجال،  گذشته از روشنفکران سرقبرآقا،  ‌«مداحان» مذکر و مونث که از نظر سنی «صغیر» هم نبودند و در ظاهر نیز «مهجور» به نظر نمی‌رسیدند،  ‌ نقش‌آفرینی می‌کردند.   

هنوز هم تفاله‌های محفل ضدلائیسیته همین نقش‌ را بر عهده دارند.   و هر چند زمینة این «نقش‌آفرینی» به دلیل گسترش ارتباطات تضعیف شده،   مأموران غبارروبی نشیمنگاه عموسام با تمام قوی و در تمام زمینه‌ها به انجام وظیفه مشغول‌اند.   یکی به اثبات «علمی» توحید مشغول شده؛   دیگری «دست نوشتة» مهدی اخوان ثالث را چسبیده،   و از همه جالب‌تر «م‌. دلخواسته» یکی از نوچه‌های بنی‌صدر است که گویا «دست‌ نوشتة»‌ شاپور بختیار خطاب به روح‌الله خمینی را پیدا کرده!

بر اساس این دست‌نوشتة «جادوئی»،  گویا در تاریخ7 شهریورماه 1356،   ‌شاپور بختیار به خمینی نامه نوشته و از وی درخواست راهنمائی کرده.   فرض می‌کنیم که بختیار چنین نامه‌ای نوشته باشد.   در هر حال این «نامه» را نمی‌توان به عنوان «سند تاریخی» به مخاطب حقنه کرد. چرا که در سال 1356،  روح‌الله خمینی هیچکاره بود،   شاپور بختیار هم «مسئولیت سیاسی» نداشت!   شاید نوچة بنی‌صدر خود را به خریت زده باشد،‌  یا شاید همچون دیگر لوتی و عنترهای عموسام که از نعمت حماقت و توحش برخوردارند ایشان نیز به این «سجایا» مزین باشند.   در هر حال،   از آنجا که فعلة فاشیسم به «ماتحت» پدرومادرش خیره مانده و با واقعیت، ‌ یعنی «حرکت انسان در زمان و مکان مشخص» بیگانه است،‌   نوچة بنی‌صدر،  ‌ از یک‌سو زمینة واقعی نگارش نامة‌ مذکور و جایگاه واقعی اجتماعی شاپور بختیار را نادیده گرفته،   و‌ از سوی دیگر با تکیه بر اسناد «معتبر» سفارت «ان‌گلستان»،   و ادعاهای این و آن می‌کوشد «شاپور بختیار» را طرفدار استبداد و کارساز قدرت‌طلبی آخوند معرفی کند و ... و نهایت امر کودتای «مردمی» 22 بهمن 57 آتلانتیست‌ها را به ارزش بگذارد. 

استدلال شکمی «دلخواسته» به روال سنتی بر پایة پوشالی مطالبات ایدئولوژیک تل موهوم «مردم» تکیه دارد.   مردمی که طبق معمول با شعار فاقد شعور «مرگ» به میدان آمده بودند.  در مورد کودتای 22 بهمن و به ویژه در مورد اهداف آتلانتیسم جهت تبدیل خاورمیانه،  قفقاز،   سواحل مدیترانه و چین و هند و روسیه به یوتوپیاهای دینی و بومی و قومی و معلق زدن سنتی لوتی و عنترهای سازمان سیا برای عموسام به کرات سخن گفته‌ایم و تکرار مکررات نمی‌کنیم،   فقط بگوئیم انتشار مطلب «نامة بختیار به خمینی»،  با توجه به آنچه در حوزة «یورو ـ دلار» می‌گذرد،  ماتحت عموسام را در سراسر جهان حسابی نورانی کرده و خلاصه علائم ظهور نزدیک است!

اخراج یهودیان از یک روستای گواتمالا،   جنگ زرگری کاسورها و پلیس سوئد با هدف سرکوب تظاهرات مخالفان نئونازی‌ها،   رسمی‌ات یافتن تروریست‌های «طلوع طلائی» در شهرداری آتن،   تهدید تلویحی آمریکا به کاربرد سلاح بیولوژیک در عراق و سوریه،   انتخابات اتحادیة اروپا،   و اعمال تحریم‌های یک جانبه یانکی‌ها به ایران با هدف به شکست کشاندن مذاکرات هسته‌ای و ... و آنچه جمکرانیان برای برق انداختن ماتحت عموسام در بوق گذارده‌اند،   از «اشتباهات پهلوی اول» گرفته تا تبدیل صادق هدایت به ابزار بازاریابی برای حاجیه سیمین بهبهانی و توسل به «زرتشت اخوان ثالث» برای تأئید «دست‌نوشتة» کذا نشان می‌دهد که در آستانة 75مین سالگرد تهاجم آلمان نازی به کشور لهستان،   در هر نقطه جهان که باشیم برق نشیمنگاه عموسام چشم را خیره می‌کند.   ‌چرا که به ادعای آخوند طبسی «ائمه و معصومین» شیعی‌مسلکان به هزارة سوم آمده‌اند و این ادعای جنون‌آمیز طی مصاحبة ایسنا با آخوند طبسی مطرح شده:

«[...] همه ائمه معصومین ما بدون استثناء راجع به فرهنگ مهدوی و مهدویت رهنمودها و بیاناتی داشتند و دارند[...]»
همان منبع

طبسی در ادامة‌ این مصاحبة تیمارستانی،   «سه نشانه» برای ظهور مشخص کرده و جزئیات  ظهور را نیز برای‌مان توضیح می‌دهد.   جریان  از اینقرار است که آنحضرت از نجف ظهور می‌کنند و زره محمد صاد را می‌پوشند.  و از آنجا که زره پیامبر برایشان تنگ است آن را تکان می‌دهند تا اندازه ‌شود!   سپس آنحضرت بر اسبی سوار می‌شوند که میان دو چشمش نوری می‌درخشد و خلاصه باید خیلی به موتورهای داعش شباهت داشته باشد.  بعد ایشان موتورشان را به حرکت در می‌آورند و این «نور» چشم جهانیان را خیره می‌کند و آنزمان که پرچم‌ مبارک‌شان را هوا می‌کنند،   «توان مؤمنان 40 برابر» می‌شود:‌        

«[...]ابوبصیر [ به نقل از ‌امام صادق می‌گوید] ‌گویا من قائم را در نجف مشاهده مى‌کنم که زره پیامبر خدا را بر تن کرده و زره بر او فشار مى‌آورد،  آن را تکان مى‌دهد و زره بر تن او گشاد مى‌شود[...] سپس بر اسب ابلق خود که میان دو چشمش نورى مى‌درخشد سوار مى‌شود و آن را به حرکت در مى‌آورد،   اهل هیچ سرزمینى نیست که پرتو افشانى این نور به آن‌ها نرسد [...] هر کس در هر کجای عالم باشد،  حضرت را می‌بیند [...] نکته بسیار مهم این است که در تصاویری که در ماهواره‌ها و یا برنامه‌ای که در آن سوی دنیا پخش می‌شود،  هیچگاه مخاطب این حس به او دست نمی‌دهد که در آن مکان حضور دارد و یا واقعه به او نزدیک باشد،  ولی امام صادق می‌گوید: وقتی حضرت وارد نجف می‌شود،   تمامی اهل دنیا حضرت را می‌بینند گویا اینکه حضرت در شهرشان باشد،  ‌ بعد پرچم رسول خدا را برافراشته می‌کند و بعد از آن، توان مؤمنان 40 برابر می‌شود[...]»
همان منبع

با توجه به اظهارات اخیر باراک اوباما در مورد اینکه «آمریکا برای مبارزه با داعش هیچ استراتژی‌ای ندارد»‌،   به نظر می‌رسد که نقل قول ابوبصیر از عین ششم تحقق یافته و گاوچران‌ها نمی‌توانند با مزدوران «مومن» و متعهد و مکتبی‌شان مبارزه کنند،  چرا که ترجیح می‌دهند خاورمیانه در آشوب تروریسم اسلامی دست و پا بزند تا دست یانکی‌ها و شرکای‌شان برای تاراج نفت و گاز  بازتر باشد.   در نتیجه،   هیچ دلیلی ندارد که مذاکرات هسته‌ای هم به نتیجه برسد!

تصمیم مضحک کاخ سفید برای اعمال تحریم‌های یکجانبه بر علیه ایران،   نشان می‌دهد که محفل برژینسکی برای ممانعت از دستیابی ایران به توافق جامع هسته‌ای با گروه 5+1 از هیچ حماقتی رویگردان نیست!  هر چند،‌   با توجه به تحولات اوکراین،   به استنباط ما محفل کذا سخت کور خوانده!   برنامة این محفل نفرت‌فروش برای اوکراین همان است که با کودتای میرپنج در ایران به اجرا در آمد.   یعنی سرکوب لائیسیته و تبدیل کشور اوکراین به پل پیروزی آتلانتیسم در تقابل با مسکو.   و برخلاف ادعای «تاریخ‌سازان»،  در کشور ایران این سیاست انسان‌ستیز پس از استعفای پهلوی اول نیز ادامه یافته.   طی جنگ جهانی دوم،   سفر «ادوارد بنش»،  ‌رئیس جمهور وقت چک‌سلواکی به تهران با هدف تحکیم همین سیاست صورت پذیرفت.



یادآور شویم برادر «ادوارد بنش»،  کسی نیست جز پدر همسر «برژینسکی»‌،   مشاور امنیتی جیمی کارتر!   در دوران تاخت و تاز هیتلر،  اعضای قبیلة «بنش» به عنوان «پارکابی آتلانتیسم» در ایران فعال شده بودند،‌  و همچنانکه شاهد بودیم،  پس از استعفای پهلوی اول،‌  به محض آغاز سلطنت پهلوی دوم،   برای ایجاد تنش با مسکو و سرکوب لائیسیته در ایران به زمینه‌سازی پرداختند و صدارت نکبت‌بار محمد مصدق که تفکیک جنسیتی را از دبستان‌های ایران آغاز کرد،   دست پخت همین قبیلة‌ نفرت‌فروش است که طی سدة‌ اخیر از جنگ و تخریب تغذیه کرده.   

قبیلة‌کذا که پس از کودتای 22 بهمن 1357،   با جنگ ایران و عراق و جنگ‌های دروغین یانکی‌ها با تروریسم و به ویژه با آشوب‌های «بهارعرب» حسابی پروار شده بود،  ‌ پس از توافق هسته‌ای24 نوامبر در ماتم فرو رفت.   چند روز پس از این توافق تاریخی سایت «جوئیش لایت»،‌  با انتشار مطلبی تأکید کرد که «بنیامین نتانیاهو مرتکب اشتباه ادوارد بنش نخواهد شد،‌   و از حقوق اسرائیل دفاع خواهد کرد!»

حال با توجه به تقارن جنگ افروزی حماس و دولت بنیامین نتانیاهو با مذاکرات دوجانبة جمکران و آمریکا در ژنو،‌   و در پی آن طفره رفتن حکومت ملایان  از دستیابی به توافقی که قرار بود ماه ژوئیه حاصل شود،‌   و به ویژه پس از اعمال تحریم‌های یکجانبة کاخ سفید،   آنهم در آستانه مذاکرات هسته‌ای در نیویورک،   به سادگی می‌توان دریافت که آدم‌ربائی‌های حماس و مانع‌تراشی حکومت ملایان بر سر راه حصول توافق جامع در واقع کارساز دولت اسرائیل و کاخ سفید بوده.   و چرا راه دور برویم؟   خط گرفتن سپاه پاسداران حکومت زال‌ممد ثالث از رسانه‌های اسرائیل در برابرماست!

یک‌روز پیش از انتشار خبر «جانگداز» توافق اسرائیل و فلسطین برای «آتش‌بس‌دائم»،  تبلیغات «‌نابودی هواپیمای بدون سرنشین و رادارگریز اسرائیل برفراز نیروگاه نطنز» آغاز شد!   رسانه‌ها ادعا کردند که هواپیمای کذا «هرمس» نام دارد و ساخت اسرائیل است.  سپس کاشف به عمل آمد که این هواپیما حدود 800 کیلومتر بیشتر برد ندارد،  در نتیجه از اسرائیل نیامده.  در مرحلة بعد سرداران کشف کردند که «هرمس» از عربستان آمده!   ولی سایت «دبکافایل»،‌ اعلام داشت «جمهوری آذربایجان» این هواپیما را برای تخریب نیروگاه نطنز فرستاده!   و اینچنین بود که پارس کردن سرداران به جمهوری آذربایجان آغاز شد!   

دلیل هم روشن است؛‌   همانطور که در مورد یادداشت فرضی یا واقعی مهدی اخوان ثالث شاهد بودیم،‌   در ذهن علیل زال‌ممد،  «دست‌نوشته» یعنی سند تاریخی!   در نتیجه،   وقتی سایت «دبکا فایل» می‌نویسد جمهوری آذربایجان برای تخریب نیروگاه نطنز هواپیمای بدون سرنشین فرستاده،   حکومت زال‌ممد این ادعای پوچ را به زیر سئوال نخواهد برد.   

ولی اشتباه نکنیم،   شایعه‌پراکنی «دبکافایل» جهت هدایت لات و اوباش جمکران در مسیر دشمنی با جمهوری آذربایجان دلیل موجه دارد!  یکروز پیش از «خبرسازی» دبکافایل، مخالفت آذربایجان با احیاء خط لولة «نابوکو» اعلام شده بود و با توجه به ابراز تمایل ماجدی،‌ معاون وزیر نفت جمکران برای شرکت ایران در پروژه نابوکو،   پارس کردن حکومت ملایان به سوی قفقاز الزامی می‌نمود:

«[...]معاون ستاد کل نیروهای مسلح [ سردارجزایری] گفت:   برد عملیاتی این پهپاد اجازه نمی‌داد که به صورت مستقیم [...] ارسال شود [...] پهپاد از یکی از کشورهای منطقه شمال جمهوری اسلامی ایران که در گذشته در منطقه سرزمینی‌ اتحاد جماهیر شوروی سابق بوده به سوی ایران ارسال شده[...]»
منبع: ایسنا،  ‌مورخ 5 شهریورماه سالجاری، کدخبر: 13930605000510   

همچنانکه پیشتر هم به کرات گفته‌ایم «لات»،  همواره به دست نوشتة‌ «پدر» می‌نگرد،  ‌ و مسیر پدر را تکرار می‌کند؛   فاقد شخصیت فردی است.   از اینرو با لائیسیته و دمکراسی سرستیز دارد.   سپاه پاسداران زال‌ممد هم به دست نوشتة‌ پدر ـ  بوق‌ تبلیغاتی اسرائیل ـ  خیره مانده و به سوی قفقاز پارس می‌کند.   جای تعجب نیست که در این گیرودار،   لهستان هم آسمان خود را به روی هواپیمای وزیر دفاع روسیه می‌بندد.   البته معلق زدن لهستا‌ن برای عموسام چند ساعت بیشتر طول نکشید،  ‌حال آنکه معلق زدن حکومت زال‌ممد و مخالف‌نمایان‌ا‌ش برای محفل برژینسکی،  35 سال است که  ادامه دارد.   همانطور که در وبلاگ «زال‌ممد ثالث» هم گفتیم،‌   تهاجم سازمان یافتة‌ اینان به شاپور بختیار،   در واقع برای پنهان داشتن مخالفت‌شان با دمکراسی صورت می‌گیرد.   اوباش جماعت شهامت ندارد به صراحت بگوید که با دمکراسی و انسان‌محوری مخالف است،‌   در نتیجه برای سرکوب نگرش انسان‌محور،  ‌ طرفداران دمکراسی را مورد تهاجم قرار می‌دهد.   

پشتیبانی مضحک پامنبری‌های مذکر و مونث بنی‌صدر از «مردم‌سالاری» و تهاجم ناشیانة اینان به شاپور بختیار بی‌علت نیست!   جرم شاپور بختیار این است که برخلاف لات و لوت‌های  انقلابی از قماش شیخ مهدی بازرگان و بنی‌صدر و امثالهم،   به دست بوسی زال‌ممد کبیر نرفت!   به همین دلیل مغضوب درگاه عموسام شده،‌   و اسناد و شواهد «جنایات»‌ وی به عنوان حامی استبداد،‌   از زباله‌دان «انقلاب اسلامی» به سایت «اخبار روز» رسیده.   جریان از اینقرار است که به ادعای «دلخواسته» طرفداران بختیار به شیوة گوبلز دروغ می‌گویند و می‌خواهند بختیار را مخالف استبداد معرفی کنند!   حال آنکه این بختیار پلید و خبیث به «انقلاب» محفل برژینسکی خیانت کرده،  آنهم به سه دلیل!   

اولاً بختیار در سال 1356 رهبری خمینی را پذیرفته چرا که به او نامه نوشته!   در ثانی همین بختیار در برابر «حماقت جمع»،  و به ویژه در برابر مداحان حرفه‌ای که پس از رویت «قلب تاریخ» در نعلین بوگندوی آخوند،  ‌ صورتک «مخالف دیکتاتوری» بر چهرة کریه‌شان زدند و در کنار آش‌فروش‌های جمکران و میرحسین جلاد قرار گرفتند و رایحة‌ تعفن‌شان پس از مرگ هم به مشام می‌رسد،  موضع‌گیری کرده بود!   و خلاصه همین «جنایات» برای صدور فتوی قتل شاپور بختیار و لجن‌پراکنی سازمان یافته به او کفایت می‌کند.   جالب اینجاست که «جنایات» بختیار همچون علائم ظهور «سه نشانه» دارد.   نشانة اول «اطاعت بختیار از جیمی کارتر» است که تحقیقات «دلخواسته» آن را به اثبات شکمی رسانده.   دوم،   نقش بختیار در کودتای نوژه که «فرهاد نصیرخانی» بر آن تأکید کرده،   و سومین جنایت بختیار نیز تشویق صدام حسین برای حمله به ایران است!   

این جنایت سوم بر اساس تحقیقات الجبوری،   وزیر امور ریاست جمهوری و امور خارجی و فرهنگ عراق در زمان حسن‌البکر و صدام حسین در شبکة الجزیره ـ   بوق محور آمریکا،  قطر و  فرانسه ـ  به «اثبات» رسیده:

«[...] از دست دادن فرصتی تاریخی در زمان نخست وزیری به علت عدم استقلال و اطاعت از جیمی کارتر[...] به نقل از تحقیق اینجانب تحت عنوان:  بختیار: اسطوره و واقعیت[...] 2. نقش ایشان در کودتای محکوم به شکست با هدف زمینگیر کردن نیروی هوایی برای هموار کردن حمله عراق [به نقل از فرهاد نصیرخانی] 3. دادن اطلاعات غلط در مورد آمادگی ارتش به صدام و تشویق مستمر او برای حمله بوطن،  بر آوردن شرط اصلی بازسازی استبداد که روحانیت تشنه قدرت بدان نیاز داشت. [به نقل از الجبوری،  وزیر امور ریاست جمهوری و امور خارجی و فرهنگ عراق در زمان حسن البکر و صدام حسین در مصاحبه با تلویزیون الجزیره ]»
منبع:  اخبار روز،‌  مورخ 7 شهریورماه سالجاری

به این می‌گویند عادی‌سازی «تروریسم!»  سطور فوق همچنانکه می‌بینیم بر تحقیقات فردی به نام «دلخواسته» و اظهارات افراد پراکنده تکیه کرده؛   فاقد ارزش «حقوقی» است.  در واقع دلخواسته چرند می‌گوید،‌  ولی از آنجا که اوضاع اروپا در مورد کودتای سوم اسفند اوکراین فعلاً در مرحلة توافق «ریبن‌تروپ ـ  مولوتوف» متوقف مانده و آتلانتیست‌ها چون خردرگل  اوفتاده‌اند،   و ما در دوران «سافت رایش» بسر می‌بریم،   به پامنبری بنی‌صدر و دیگر اوباش لجنزار سکون یک نکتة پیش‌پاافتاده را یادآور شویم.  وآن اینکه،‌   در مورد شاپور بختیار تاریخ ایران فقط به شهادت عملکرد خود وی،   آن زمان که «مسئولیت سیاسی» داشته و در مقام نخست‌وزیر قانونی عمل می‌کرد به قضاوت خواهد نشست.   یعنی آن زمان که بختیار نخست وزیری را پذیرفت و به گواهی مصاحبه‌های مطبوعاتی‌اش طی 37 روز،‌  تمام تلاش خود را در راه ممانعت از استقرار فاشیسم در کشور به کار گرفت.   به عبارت دیگر،  آنچه بختیار در دوران شیرخوارگی و کودکی و ... و دوران مصدق و خلاصه دوران پیش از نخست‌وزیری،  و پس از کودتای 22 بهمن انجام داده،  راست یا دروغ هیچگونه اهمیتی ندارد!   این را جهت اطلاع «حضراتی» می‌نویسیم که امروز به دور از مراکز قدرت سیاسی در گوشة فرانسه نشسته‌اند،   و تلاش دارند خودفروختگی و پدرسوختگی‌های‌شان را زمانیکه در قدرت بودند با مقاله‌سازی بشویند.  این «کاریکاتور چلنگر» به صراحت نشان می‌دهد که نقش اینان در دوران بهارآزادی برای بسیاری از ناظران شناخته شده بوده. 



 
تاریخ، ‌ انسان‌ها را زمانی به قضاوت می‌کشاند که از قدرت برخوردارند،   نه آنزمان که هیچکاره‌اند.   خلاصه بازنشخوار «اسناد سفارت «ان‌گلستان» و کوفتن بر طبل «تحقیقات شخصی» و اسناد و شواهد و دست‌نوشته و حدیث و روایات امثال الجبوری و نصیرخانی و شرکاء فقط برای غبارروبی نشیمنگاه عموسام مناسب است!   به این امید که با تلاش بی‌وقفة‌ مخالفان دمکراسی،  ماتحت عموسام همچون گوهرشب‌چراغ بر تارک جهان اسلام بدرخشد.       

بریدة روزنامة مربوط به «قلب تاریخ» از سایت ایران رزیست گرفته شده.