چرچیل و چاقو!
در هرچه هست و نیست
در هر چه بود و هست
در شعلة شراب
در گریههای مست
در هر کجا که میگذرد سایة حیات
سرمست و پر نشاط
آن پیک ناشناخته میخواندم به گوش
[...]
بروکسلستان به ویژه از وقتی هواپیمای مالزیاایرلاینز در
اوکراین سقوط کرد، از طریق تمرکز بر دو
دشمن داخلی و خارجی تبدیل شده به یک «آرمانشهر»، یا همان فاضلاب
برتریطلبی قواد خلیلالله که در آن جز نفرتفروشی و دروغ و حماقت نخواهیم
یافت:
«[...] در حالیکه رهبران کشورهای عضو ناتو نحوه مقابله با اسلامگرایان
تندرو در عراق را در دست بررسی دارند، انفجار
در بغداد دهها کشته و زخمی بر جای گذاشته[...]»
منبع: بیبیسی، مورخ 5 سپتامبر 2014
عجیب است که انفجارهای عراق طبق معمول با «مذاکرات دوجانبه»
زالممد و یانکیها همزمانی نشان میدهد! بگذریم،
به ادعای شیپور تروریسم جهانی، اعضای
ناتو میخواهند با «اسلامگرایان تندرو» مقابله کنند! همانها
که تحت نظارت ناتو آموزش دیده و فعال شدهاند؛
نفت عراق و سوریه را به یک پنجم
بهای رسمی ـ 25 دلار ـ به خریداران
«ناشناس» میفروشند و روزانه حدود 2
میلیون دلار درآمد پیدا کردهاند! بله، بوق
حرفهای تروریسم طبق معمول میخواهد از تشکل فاشیست آتلانتیک شمالی «تصویر دلپذیر»
ارائه دهد و این عمل خداپسندانه بدون «تناقضگوئی» و دروغبافی امکانپذیر نیست. خلاصه
همه میباید این دروغ شاخدار را باور کنند که حامیان تروریسم قصد مبارزه با تروریسم
دارند! برای ساختوپرداخت چنین اسطورة پوچ ـ الهی ـ کافی است از انگیزة مادی تروریسم ـ تاراج و سرکوب ـ فاکتور بگیریم تا نقش سازمان جنایتکار ناتو در
فجایع عراق و سوریه و دیگر کشورها پنهان بماند. و به
این میگویند «خنزرپنزریسم»، یا «خبر رسانی» جانبدار و ایدئولوژیک.
پیش از آغاز جنبش «مدرنیته»، این
شیوة انسانستیز، تحت نظارت کلیسای غرب
اعمال میشد ولی بعدها به دلیل تضعیف نقش کلیسا،
امپراتوری بریتانیا به کمک برادران
دینیاش آمد و خنزرپنزرفروشی «بیبیسی» را به راه انداخت. به همین دلیل بیشترین خنزرپنزرهای جهان را شیپور
وزارت امور خارجه «انگلستان» تولید کرده، و به «مصرف کنندگان» میفروشد. ولی
بساط «فروش اسطوره» به این مختصر محدود نمیماند. بیبیسی، بهترین بادهای
تولیدی مشتریاناش را هم خریداری میکند.
به عنوان نمونه هذیانات ورق پارة
مردمسالاری که آخوند اکبر رفسنجانی را با «وینستون چرچیل» به قیاس کشیده، سخت مورد
توجه بیبیسی قرار گرفته، چرا که این «مقایسه» فعلاً رکورددار حماقت و
توحش است:
«[...] مردمسالاری [...]
هاشمی رفسنجانی [...] را با وینستون چرچیل نخستوزیر زمان جنگ بریتانیا مقایسه
کرده و نوشته [...] فراز و فرودها در هردو سیاستمدار نمود داشته[...] هردو دوران
خانهنشینی را تجربه کردهاند[...] سخنرانیهای هر دو[...] در زمان جنگ، نقش اثرگذاری در تقویت روحیه جبهه و پشت جبهه
داشت[...]»
منبع: بیبیسی، مورخ 3 سپتامبر2014
برای رکوردشکنی در زمینة حماقت و توحش، کافی است اکبر بهرمانی را از جایگاه واقعی
اجتماعیاش ـ عامل یک حکومت تروریست و دست
نشانده ـ خارج کرده، وی را با فردی مقایسه کنیم که به همسوئی
بریتانیا با ساختار تروریست آلمان نازی پایان داد و از نبرد مسکو با فاشیسم حمایت
کرد. به این ترتیب، وینستون چرچیل با چاقوکش فدائیان اسلام در یک
جایگاه قرار میگیرد! ولی پس از ایجاد
«ترادف» در زمینه سیاسی میباید به «تمایز» در عرصة اقتصادی نیز پرداخت. از
اینرو تفاوت «نگرش اقتصادی» چاقوکش حکومت جمکران با وینستون چرچیل نیز به نوبة خود
«مطرح» شده:
«[...] تفاوتی هم اگر بین این دو سیاستمدار هست، نه در
نبوغ سیاسی که در نوع تفکر و جهان بینی است که یکی را به سمت و سوی کاپیتالیسم محض
سوق داده و آن دیگری را به سوی اقتصاد مدرن اسلامی[...]»
همان منبع
البته فراموش نکنیم «اقتصاد مدرن اسلامی»، همان تاراج منابع زیرزمینی و تعطیل تولید، جهت تبدیل کشور به بازار مصرف کالاهای حوزة «یورو
ـ دلار» است. اگر به این مختصر، «جهانبینی»
ویژة امثال بهرمانی از قبیل «برده فروشی، قاچاق موادمخدر و اخراج مغزها و سرمایهها» را
نیز بیافزائیم، مسیر «اقتصاد مدرن
اسلامی» بخوبی مشخص خواهد شد. خلاصه این «اقتصاد مدرن و اسلامی» چیزی نیست جز هدایت
سرمایه به سوی مراکز مالی تحت نظارت آنگلوساکسونها! و با
توجه به اینکه وینستون چرچیل و جانشیناناش از اعضای قبائل «آنگلوساکسون» به شمار
میروند، به صراحت میبینیم که «اقتصاد
مدرن اسلامی» اکبر رفسنجانی، چاقوکش فدائی اسلام، در خدمت کاپیتالیسم مطلوب وینستون چرچیل عمل
کرده و میکند. به عبارت دیگر،
«چاقوکش» در خدمت چرچیل قرار
گرفته! البته نوکری اسلام گرایان و به ویژه «فدائیان
اسلام» برای آنگلوساکسونهای دو سوی آتلانتیک از دیرباز شناخته شده بود، نیازی نیست که در این مورد توضیح دهیم.
«نوکری» برای استعمار بر دو پایة «دشمنسازی و اجماع» استوار
شده. روند این است که فدائیان اسلام به دو شاخة کاذب
تقسیم شده، جنگ زرگری به راه میاندازند. در
میانة این میدان «نبرد» سگ زرد و شغال، گلة زندانیان سیاسی «نمایشی» هم دست به ایفای
نقش میزند. وظیفة اینان گسترش تبلیغات ضددمکراتیک سازمان
سیا از طریق «نامهنگاری»، ایدهئولوژی فروشی، دینپروری و گسترش دیگر لایههای مطلوب آتلانتیسم
است. نامه برای مقامات، خطابه برای افراد خانواده، انتشار
ناگفتههای این و آن یا ارسال نامه خطاب به مردم، و
... و خلاصه بگوئیم هر یک از این زندانیان دروغین به نوعی «مشق سیا» مینویسد. به
عنوان نمونه، نامههای مضحک تاجزاده، بر
محور روسستیزی و آخوندپرستی متمرکز شده،
و با مقالات نوریزاد ـ زندانی رسانهای سابق ـ چندان فاصلهای ندارد. با این
تفاوت که پس از آشتیکنان یواشکی «شیخوشاه» ـ
28 مرداد 1393 ـ «نوریزاد» که 30 سال به «نبرد با آمریکا» مشغول بود، ناگهان
آمریکاپرست از آب در آمد و به مداحی باراک اوباما مشغول شد. البته
بهانة «انساندوستانه» داشت؛ واکنش انسانی
کاخ سفید به جریانات فرگوسن را «به ارزش» میگذاشت! ولی به
استنباط ما، اوباماپرستی نوریزاد، با «تف» شهبانوی سابق به صورت طرفداران
دمکراسی در ایران ارتباط مستقیم دارد.
شهبانو که در ایران مرگ فروغ فرخزاد را به روی مبارکشان
نیاوردند، و در فرنگ هم از مرگ هنرمندانی نظیر «نادر نادرپور» و ویگن آگاه
نشدند، به ناگاه پای به میدان مردهخوری
ملایان گذاشته، مرگ سیمین بهبهانی را به «ملت ایران» تسلیت
گفتند! و به این ترتیب فاتحهای هم برای ایرانیان
طرفدار دمکراسی خواندند! به عبارت دیگر،
روشنفکرانی که همچون مصطفی رحیمی
مخالفتشان را با اسلام سیاسی و حکومت نعلین اعلام کرده بودند، و به ویژه شخص شاپور بختیار مورد غضب شهبانوی
«مردمنواز» قرار گرفتهاند. جای تعجب
نیست؛ دربار پهلوی و حوزههای علمیه، همچون چپنمایان ایران با «دمکراسی» و انسانمحوری
سر ستیز دارد! و دلیل هم روشن است؛ اگر در
حکومتهای فاشیست آزادی بیان انسان سرکوب میشود،
در یک نظام دمکراتیک نیز تعدد
زوجات، بردهداری، کودکبارگی و خلاصه
سنتهای «دین مبین» جرم قابل تعقیب به شمار میرود! به عبارت دیگر،
اگر فاشیستها جهت حفظ موقعیت ممتاز خود گاه بر ایدئولوژیپرستی و گاه بر
«دینمبین» تکیه میکنند، نظم دمکراتیک ـ انسانمحور ـ هرگز با این ابزار حکومتی هماهنگی نشان نمیدهد. خلاصه بگوئیم، خروج از جایگاه واقعی اجتماعی ـ ترویج خشونت ـ و «فتوی» دینی و بومی و ایدئولوژیک
در دمکراسی جائی ندارد.
چرا که «فتوی» بر عرصة سکون ـ اسطوره ـ پای میفشارد، و مهمترین ویژگی این عرصة توحش، تمرکز
بر دو دشمن ـ داخلی و خارجی ـ جهت ایجاد «اجماع» است. به
عنوان نمونه در بروکسلستان که «اعضای» آن ادعای «دمکراسی» هم دارند، تمام اقلیتهای رنگینپوست و غیرمسیحی، و به ویژه مخالفان جنگ مورد تهاجم بوقهای ناتو
قرار گرفتهاند، و در این میانه، تهاجم به شخص «ولادیمیر پوتین» ابعاد
«دیپلماتیک» یافته! جریان به تحریف
اظهارات پوتین توسط مانوئل باروسو، رئیس کمیسیون اروپا مربوط میشود. هفتة گذشته،
«باروسو» ادعا کرد، «پوتین به او گفته، اگر
بخواهم طی دو هفته کییف را اشغال میکنم!»
و ادعای «باروسو» بلافاصله تبدیل شد به تیتر اول بوقهای زالممد و بروکسلستان!
البته در آستانة نشست سران ناتو
هدف از این هیاهوسازی روشن بود. نفرتفروشان دو سوی آتلانتیک همچون نوکران جمکرانیشان
برای گسترش سرکوب و تاراج به «دشمن» نیاز دارند،
و بهترین دشمن برای اینان در شرایط
فعلی «ولادیمیرپوتین» است، چرا؟ چون پوتین با ایدة استقرار حکومت نئونازیها در
مرزهای روسیه کنار نخواهد آمد.
یادآور شویم، شخص
«جرج سوروس»، پدر انقلابهای رنگی، طی مصاحبهای با شبکة سی.ئن . ئن، مورخ 25 مه
2014، ضمن تأکید بر «یهودستیزی» سران
انقلاب اوکراین این تمایلات را «کم اهمیت» خوانده. ولی
دیدیم که اگر ارباب از یهودستیزی کودتاچیان اوکراین آگاه است و آنرا کماهمیت میشمارد، لوتی و عنترهای برونمرزی سازمان سیا از کودتای
نئونازیهای اوکراین به عنوان «حرکت به سوی نور» یاد میکنند! از مطلب
دور افتادیم، بازگردیم به دروغپردازی «باروسو»، رئیس
کمیسیون اروپا در مورد «اشغال کییف در دو هفته» که به جنجال رسانههای بروکسلستان
منجر شد.
در گیرودار این هیاهو، نمایندة روسیه در اروپا اعلام داشت، «برای رفع ابهام متن گفتگوی ولادیمیر پوتین با
مانوئل باروسو در اختیار رسانهها قرار خواهد گرفت.» و
اینجا بود که حضرات خفقان گرفتند! البته ما از محتوی گفتگوی پوتین و باروسو اطلاع
نداریم ولی با در نظر گرفتن خفقان بوقهای ناتو، و سپس انعکاس درخواست خانم هانسن، سخنگوی «باروسو» برای حل و فصل دیپلماتیک و
«غیررسانهای» این موضوع در والستریتجورنال، مورخ 4 سپتامبر 2014، به صراحت میگوئیم که رئیس کمیسیون اروپا تعمداً
دروغ گفته بود تا جنجال رسانهای به راه اندازد و به حساب خودش مذاکرات صلح اوکراین را به شکست بکشاند، و نانی
برای فوگ راسموسن به تنور بچسباند. هر چند
خوشبختانه، تلاشهای «صلحطلبانة» ایشان ناکام ماند و روز
جمعه 5 سپتامبر، علیرغم عربدهجوئیهای
«فوگ راسموسن»، قرارداد آتشبس بین اوکراین و رهبران جدائیطلب
در شهر «مینسک» به امضاء رسید. دلیل هم اینکه نخستین جمعة ماه سپتامبر، تقارن وقوقیة
حکومت زالممد با وقوقیههای لجنزار ناتو شرایط خندهداری به وجود آورد. در
جمکران داشاحمد خاتمی زوزة مخالفت با
آمریکا سر داده بود، و داعش را ساخته و پرداختة یانکیها معرفی میکرد، که ناگاه خبر رسید، رهبر قلعة حیوانات به لشکریان اسلام اجازه داده
برای نابودی داعش با یانکیها همکاری کنند:
«[علی خامنهای] به قاسم سلیمانی، فرمانده سپاه قدس اجازه داده برای مبارزه با [...]
داعش، ایران و آمریکا در عراق همکاری داشته باشند[...]»
منبع: بیبیسی، مورخ 14 شهریورماه سالجاری
به عبارت دیگر، «سپاه قدس» که تاکنون نقش کنیز مطبخی یانکیها
را ایفا میکرد، دست در دست ارباب خواهد گذاشت و به خانة بخت میرود!
این وصلت فرخنده پیامد ازدواج یواشکی «شیخوشاه»
در 61مین سالگرد کودتای 28 مرداد 1332 است.
بله، 28 مرداد
امسال، شاهد «وحدت» دو محفل کودتاچی شیخوشاه بودیم. همان محفل «بومی ـ دینی» که 60 سال پیش با مصدق
و شعبان بیمخ و خمینی و کاشانی کودتا کرد، و محفلی که در آتشسوزی سینما رکس آبادان ـ 28 مرداد 1357 دست داشت. تقارن
مرگ سیمین بهبهانی با 28 مرداد کذا حکمتی داشت!
در تاریخ 28 مرداد 1393، شیخالله در مورد کودتای «آمریکائی» خفقان
گرفت، شاهالله هم آتشسوزی سینما رکس آبادان را
فراموش کرد! در نتیجه،
جنازة سیمین بهبهانی را به تالار
وحدت ـ تالار رودکی ـ بردند و به ادعای
ایسنا «مردم» از این مراسم خیلی استقبال کردند! هر چند بادپراکنیهای ایسنا با «اخبار موثق» همخوانی
نداشت. خلاصه، اگر این روزها، به بهانة طرفداری از دمکراسی، بعضیها بر طبل «همدلی» میکوبند، به دلیل
«ازدواج» سگ زرد با شغال است، که جشن
آن در کنار جنازة سیمین بهبهانی در «تالار وحدت» برگزار شده، و
آزادی «عبدالله منصوری» را نیز به عنوان شیرینی در پی آورده! بیبیسی هم از این فرصت طلائی استفاده کرد و
«سرودن شعر» را با نفسکشیدن در ترادف قرار داد:
«[...] سیمین بهبهانی از 14 سالگی تا 87 سالگی، یک نفس و بیوقفه شعر نوشت[...]»
منبع: بیبیسی، مورخ 2 سپتامبر 2014
بله، سیمین بهبهانی
از 14 سالگی تا دم مرگ «یک نفس» شعر نوشته!
حال که به «شعر نوشتن»
رسیدیم، بد نیست بپردازیم به تفاوت «شعر»
با شعار و فتوی!
سالها پیش، نادر نادرپور
بدون اینکه وارد بحثهای زبانشناسانه شود،
از شعار به عنوان شعر فاقد شعور یاد کرد.
ویژگی شعر فاقد شعور «انسانستیزی»
آن است. به عبارت دیگر،
در این قماش «ادبیات» انسانستیز جای نعلین آخوند ـ انتقامجوئی، جمعپرستی، زنستیزی،
مرگپرستی، نشاندن مادر بجای زن، و نهایت امر توسل به واژههای آخوندی ـ به چشم میخورد:
ز انتخاب فرو ماندهام که عشق و عفاف
دو کفهّایاست که با هم برابر آمیزد
عفاف وحجاب را که فراموش نکردهایم! اینهم
نیمهای است از تبلیغات اسلامی که بر «دشمن و حقگوئی» و غیره پای میفشارد:
ای جملگی دشمنِ من
جز حق چه گفتم به سخن
به عبارت دیگر، «ذهنیت» تک بیت فوق پیامبرگونه و شورشی است. حقگوئی
«پیامبر» یا انقلابیون و شورشیان دشمنی جمع را برمیانگیزد و کار را به مرگ و «شهادت»
در راه حق میکشاند! نمونة دیگر ادبیات آخوندی در شعرهای «یک نفس»
بهبهانی استفاده از واژگان تهمت و بیگناهی و نفرت است:
وقتی که تهمت میگذارند
در جیبهای بیگناهت
یک آسمان قطران و نفرت
میبارد از چشمِ سیاهت
شگفت اینجاست که «ذهنیت» سراینده از قربانی تهمت «تصویر
ناخوشایند» و غیرانسانی ارائه میدهد. تصویری که به هیچ عنوان در مخاطب ایجاد «همدردی»
نمیکند! تصویر انسانی که از چشماناش «قطران و نفرت» میبارد! خلاصه، شعر
سیمین بهبهانی، بجای احساسات شاعرانه، خشونت
و توحش آخوند را بازتاب میدهد. و بیدلیل
نیست که بهبهانی پای ثابت رادیوفردا شده بود و بر طبل «حضور زن» در جامعه میکوفت،
و در واقع حقوق انسانی زن ایرانی را با
«حق حضور» به زیر لگد میگرفت. پیشتر چندین وبلاگ را به بلبلزبانیهای بهبهانی
برای سازمان سیا اختصاص دادهایم، و نیازی به تکرار مکررات نمیبینیم. با توجه به این سوابق درخشان و به ویژه لگدپرانی اخیر ایشان به گردآفرید، پرسوناژ زن جنگجو در اسطورههای ایرانی، به
صراحت میتوان بهبهانی را در ردة شاعران
اسلامپرست ـ شعارسرایان ـ معاصر قرار
داد:
«[...] تا گود هست [...] اهل کنار نخواهم شد [...] چابک غزال
غزل هستم [...] مهار نخواهم شد[...] گيسو به حيله چرا پوشم گردآفريد چرا باشم
[...]»
در وبلاگ «آدم صورتان»،
مورخ 5 تیرماه 1390، در
مورد تحرکات «ادیبانة» سیمین بهبهانی به تفصیل سخن گفتهایم. ایشان از شیفتگان بساط صحرای کربلا و مرگپرستی بودند و به همین دلیل مورد الطاف و
عنایات ویژة ساواک آریامهر نیز قرار گرفتند.
سرودههای یک نفسشان هم به ویژه
«مرگپرستی» را تبلیغ میکند:
بنویس از آنان که گفتند یا مرگ یا سرفرازی
مردانه تا مرگ رفتند بنویس بنویس آری
و بیدلیل نیست که همزمان با کشف دست نوشتة مهدی اخوان ثالث
برای رهبر قلعة حیوانات، علیاحضرت هم فقدان سیمین بهبهانی را به «ملت ایران» تسلیت
عرض فرمودند! بله،
تسهیم به نسبت شده، «شاعردینی» برای شاه الله، شاعر
بومی هم فدای شیخ الله! و خلاصه، آشتیکنان
شیخ است با شاه آنهم در تالار وحدت در کنار جنازة سیمین بهبهانی، که ضدیتاش را با
لائیسیته از 14 سالگی تا 87 سالگی یک نفس به اثبات رساند، به ویژه در دوران شاپور بختیار:
تشنهام مسلمانان پاسِ دین اگر دارید
سازش مپسندید با هیچ بهانه
کز خون شهیدان رودی است روانه
این سه مصراع بهترین نمونة «شعارهای» فاقد شعور است. بله، چون از
خون شهیدان «رود روانه شده»، به احترام دین ـ البته به احترام اربابان دین و
ملایان ـ باید «سازش» را نفی کنید؛ سراینده «تشنه» تشریف دارند! مسلماً
تشنة خون بودند! آن مرحوم، پس از «رفع تشنگی» ـ استقرار حکومت خیابانی شیخ مهدی ـ به سرعت مدعیالعموم شده، در
جایگاه مخالفنما لنگر انداختند و چند شعار بندتنبانی هم کاشه رفتند. بعد
هم به مداحی از پاسدار اکبر و حمایت از کنیزالاسلامهای آشفروش و روز زن «بومی»
مشغول شدند و ... و حکومت زالممد هم دستها را بالا زده، 28 مرداد را برای اعلام خبر مرگ این زینب زمان انتخاب
میکند. در این گیرودار، دکان «نامة شاپور بختیار به خمینی» و اسناد ابلهفریب
سفارت «انگلستان» هم افتتاح میشود، و خلاصه لوتی و عنترهای سیرک عموسام طبق معمول از
طریق «نفرت فروشی، ابهام پراکنی، و دعوت به همدلی»، یکبار دیگر پیرامون همسوئی با فاشیسم و تهاجم
به لائیسیته به اجماع میرسند!
حضور دستاندرکاران محفل شیخوشاه بگوئیم با توجه به شکست
کودتای سوم اسفند اوکراین، شایعه پراکنی، تهاجم به چپگرایان، لجن پراکنی به شاپور بختیار و مدح و ثنای
سیمین بهبهانی برای جهش از عمامة آخوند به جقة شاه کارساز نخواهد شد!
رو کن به سوی عشق
رو کن به سوی چهرة خندان زندگی
(نادر نادرپور)
<< بازگشت