چماقداران هنر!
حامیان تروریسم در لندن و واشنگتن شکمشان
را حسابی برای دخالت نظامی روسیه در اوکراین صابون زده بودند، ولی
معلوم نیست چه پیش آمد که ناچار شدند تعطیلات تابستانیشان را «نیمه کاره» رها
کرده، آنجلا مرکل را مأمور جمعآوری زباله در اوکراین
کنند! در این چشمانداز، سفر غیرمنتظرة
«فیلیپ دو ویلیه» به شبهجزیرة کریمه از اهمیت ویژهای برخوردار میشود. از قضای روزگار همزمان با مسافرت دوویلیه، خبر «موثق» بیبیسی پیرامون نابودی یک ستون
زرهی ارتش روسیه در اوکراین نیز منتشر شد؛
و این دروغ بزرگ بلافاصله مورد تأئید
وزارت امورخارجه بریتانیا و فوگراسموسن،
دبیرکل ناتو قرار گرفت! در پی دروغپراکنی بیبیسی، راسموسن از «ایسلند» زبان به تهدید روسیه گشود،
و تأکید کرد که «ناتو» از تمامیت ارضی
اوکراین دفاع خواهد کرد! سپس وزارت امور خارجه بریتانیا هم سفیر روسیه را
برای توضیح در مورد شایعة کذا احضار نمود!
بدانید و آگاه باشید که اوکراین نیز
مانند دیگر کشورهای جهان تحت قیمومت بریتانیا است. چرا که بریتانیا، همچون محمدصاد و حکومت زالممد و سازمانهای
القاعده و داعش و غیره برای خود «مأموریت جهانی» قائل است؛ خود را «برتر»
و «برحق» میانگارد، و به همین دلیل تمام تلاش خود را به کار گرفته و
میگیرد تا روابط اسطورهای یکسویه و
جانبدار را با نگرش حقوقی شورای امنیت سازمان ملل در ترادف قرار دهد، و
آخرالامر از تروریسم هم «تصویر دلپذیر» ارائه کند:
«[...] اساس تحریمهای یک جانبه و چندجانبهای که بعدا
آمریکا، کانادا، بریتانیا و اتحادیه اروپا
علیه ایران تصویب کردند، قطعنامههای
شورای امنیت سازمان ملل بوده است[...]»
منبع: بیبیسی،
مورخ 18 اوت 2014
با این ادعای پوچ، بیبیسی
به مخاطب القاء میکند که تحریمهای غیرقانونی آمریکا و چوبداران متمدناش ـ کانادا و اتحادیه اروپا ـ بر علیه ملت ایران پایة «حقوقی» داشته! حال آنکه با تکیه بر قطعنامة «حقوقی» شورای
امنیت، نمیتوان حکم «غیرحقوقی» صادر کرد! از این
گذشته، قطعنامة شورای امنیت با هدف ممانعت از تجهیز حکومت
تروریست جمکران به سلاح اتمی صادر شده، در صورتی که اعمال تحریمهای یکجانبة غرب در
تقابل با قطعنامههای شورای امنیت، و با هدف تقویت حکومت ملایان و اعمال فشار بر
ملت ایران تنظیم شده. هر چند، مخدوش کردن مرز مفاهیم متضاد شیوة شناخته شدهای
است، بوق وزارت امور خارجة بریتانیا، طبق معمول مخاطب را ابله انگاشته و در زمینة
توحش و حماقت تا آنجا که توانسته «پیش» رانده!
به عنوان نمونه، مخالفت
رسمی پاپ با «یکجانبهگرائی» آمریکا در عراق،
و تأکید وی بر تصمیمات شورای امنیت
ـ فرانس پرس، مورخ 18 اوت 2014 ـ به اطلاع بیبیسی نرسیده!
ولی خوب بیبیسی در این عرصة توحش از
همراهی و همگامی وغوغساهابهای جمکرانی در داخل و خارج مرزها برخوردار میشود. وظیفة
اینان، گذشته از تزریق اسطوره به تاریخ، و نشخوار گذشته،
برخورد
«جانبدار» با حق انتخاب آزاد و آزادی بیان انسان، از طریق
نشستن در جایگاه «قضاوت ارزشی» است. دقیقاً همان شیوهای که تشکلهای تروریست به کار
میبرند. به عنوان نمونه، به
گزارش سایت نووستی، مورخ 18 اوت 2014 ، «داعش» تدریس شیمی و فلسفه را در مدارس «ممنوع»
کرده! پیام نور هم که یکی از مراکز گسترش حماقت و
خشونت است و حکومت زالممد آن را «دانشگاه» نامیده، «موسیقی» را با اعتیاد به مواد مخدر در ترادف
یافته و میخواهد برای «رهائی از اعتیاد به موسیقی»، همایش
علمی برپا کند:
«[...]آسیبشناسی از دیدگاه
قرآن و عترت، روانشناسی، جامعه شناسی، فلسفی و پزشکی [...] اعتیاد به موسیقی و روشهای
ترک آن ، برنامههای دشمنان در ترویج غنا و موسیقی، سیره علما در مواجهه با غنا و
موسیقی و غفلتهای فرهنگی در ترویج غنا و موسیقی در جامعه از جمله محورهای اصلی این
همایش است[...] همایش ملی آسیبهای غنا و موسیقی اول آبان ماه امسال در دانشگاه پیام
نور واحد گز استان اصفهان برگزار میشود[...]»
منبع: ایریب، مورخ 18 اوت2014
همچنانکه میبینیم تمایل افراد به هنر
با «گناه» ترادف یافته. جالب اینکه، تداوم این
وحشیگریها را در «گویانیوز»، سایت برونمرزی
ولایتفقیه میتوان به صراحت مشاهده کرد.
از آنجمله است تقدس یافتن آخوند
سیستانی، ورود «آدم و حوا»، پرسوناژهای موهوم اسطورههای سامی به تاریخ، و
اثبات دینداری ایرانیان از زمان آدم وحوا و ... و از همه مهمتر تقدس یافتن
بهاءالدین خرمشاهی است که گویا یک طنزنویس جرأت کرده و به ساحت مقدس ایشان جسارت نموده:
«[...] من طنز پوريا عالمی را از آن جهت نپسنديدم چون
که با ديد منفی به حافظ پژوهی استاد خرمشاهی نگريسته بود. ايشان
يکی از برجستهترين حافظ پژوهان دوران ما هستند[...]»
منبع: گویانیوز،
مورخ 18 اوت 2014
بله، چماقداری و تروریسم دقیقاً از همینجا آغاز میشود، از جائی که «طنز» با «توهین» در ترادف قرار میگیرد. خدمت نویسندة سطور فوق بگوئیم، تروریسم به عنوان عرصة «ابتذال و تقدس»، در هر
حال زبان «طنز» را برنمیتابد، چرا که طنز
دقیقاً همچون استدلال حقوقی، ولی به صورت
متفاوت «تناقض و عدم انسجام» رفتار فرد را نشان میدهد، و «برتری»
را به چالش میکشاند. فردی که استدلال میکند، از
اطاعت و بندگی و عرصة سنتی «ارباب ـ رعیتی» فاصله میگیرد، و فردی
که به طنز متوسل میشود، اقتدار «ارباب» را
متزلزل مینماید و عدم انسجام او را نمایان
میکند. در نتیجه، جماعت چماقدار
که خارج از عرصة واقعیت ـ زمان و مکان ـ
قرار گرفته و در لجنزار پندواندرز و نصایح
«پدر» شناورند، با استدلال ـ حقوقی و علمی ـ و به ویژه با طنز سر ستیزه خواهند داشت. اینان میکوشند ستیز ابلهانه خود را «توجیه»
هم بنمایند. اینبار حافظشناسی فرضی
خرمشاهی ابزار توجیه چماقداری شده. بله گویا خرمشاهی «برجستهترین» حافظپژوه است! ولی در
کمال تأسف چنین ادعائی صحت ندارد! خرمشاهی،
همچون آخوند، «حافظ» را به ابزار «تبلیغ اسلام» در تقابل با
نگرش لائیک تبدیل کرده.
به عنوان نمونه، نگاهی داشته باشیم به پوچپردازی بهاءالدین
خرمشاهی، در رد قرائت احسان طبری از حافظ:
«[...] جوهر و ماهیت حافظ هر چه باشد، دینی و دیندارانه است [...] در ازای هر یک بیتی
که ظاهراً در تأویل یا انکار معاد جسمانی است دست کم پنج شش بیت در اثبات همان
معاد و معاد روحانی و حقیقت و حقانیت عوالم اخروی و مینوی از او در دست است[...]»
منبع: «ذهن و
زبان حافظ»، نشرنو، چاپ
اول، 1361
به این ترتیب باید بپذیریم که هر که از دین بگوید، «متدین»
و دیندار نیز هست. در نتیجه،
اسلام شناسان مسیحی و یهودی هم که
از اسلام و قرآن میگویند و مینویسند، مسلمان و دیندار به شمار میآیند! و بر
همین اساس بیپایه هر آنچه دینی و دیندارانه است،
اسلامی خواهد شد. گویا در قاموس خرمشاهی، خارج از اسلام، دین و دینداری و معاد، هیچ وجود ندارد که اینچنین دین و حقیقت و حقانیت
و «عوالم اخروی» را به هم چسبانده و همه را به یک حافظ «دیندار» نسبت داده.
حال آنکه اگر حافظ «مسلمان» بوده، دلیل
بر اسلامی بودن و متدین بودنش، حداقل در
معنائی که امروز در کشورمان از طریق حکومت اسلامی باب شده، در دست نیست. حافظ مسلمان بوده، چرا که،
همچون میلیونها ایرانی دیگر مسلمان زاده بوده و بس! تا آنجا که ما میدانیم، فردی به نام شمسالدین محمد حافظ با آغوش باز
به اسلام نگرویده! چنین فردی اگر معاد «روحانی» را مطرح میکند، بر طریق سهروردی و زرتشت پای میگذارد، و اگر از معاد میگوید، فقط در سرودههایاش از معاد گفته. هیچکس
نمیتواند ادعا کند که اشعار حافظ بازتاب «اعتقادات» دینی اوست! اشعار حافظ، مولوی و دیگر عرفا، «توضیحالمسائل» نیست! اگر
حافظ بالاجبار مانند اکثر ایرانیان مسلمان بوده،
شعر او نمیتواند دلیلی بر متدین
بودناش باشد.
حافظ، شاعری ایرانی
بوده، که با قران نیز به عنوان ادبیات
رایج «الهی» آشنائی داشته. عرفان حافظ همچون عرفان سهروردی و مولوی و
دیگران از خرد ایران باستان و تفکر زرتشت و تاریخ ایران نشأت گرفته. و همین کافیست که بر متدین بودن عرفا و به طریق
اولی بر اسلامی بودن آنان خط بطلان کشد. چرا که،
دین به عنوان بنیاد اجتماعی در
تخالف با هرگونه فردیت و در نتیجه در تعارض با عرفان قرار میگیرد. دین، زبان جمع است،
ولی زبان عارف، «زبان جمع»
نیست. هر چند، خارج از همة مرزها و چارچوبها، از
گفتمان والای دوران خویش، و از جمله گفتمان
فقها، عارف نیز واژگان را بستاند.
اگر عارف در جامعه مسلمان میزید، گفتمان
اسلام در کلام او خواهناخواه پدیدار خواهد شد.
اما این به آن معنا نیست که عارف «تعهد
به اسلام» دارد. هیچ عارفی از فقه و شریعت و روحانیت تجلیل
نکرده. و هیچ عارفی از فیلسوف تجلیل نکرده. هیچ
عارفی «عقلانیت» را نپذیرفته. عرفان عقلستیز نیست ولی عقل را از بیان آنچه میگوید
ناتوان میداند:
عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی
عشق داند که در این دایره سر گردانند.
انتساب عرفا به دین،
دو دلیل میتواند داشته باشد. عدم شناخت
از پدیدة عرفان، و یا طمع روحانیت ریاکار
جهت تحت انقیاد در آوردن و تحریف پدیدهای که نفی روحانیت در آن مستتر است.
به همین دلیل در کشور
استعمارزدة ایران سعی بر این است که علی، امام اول شیعیان را «بزرگترین نمایندة عرفان
اسلامی و عالم به معانی و اسرار باطنی قرآن» معرفی کنند! و این
ادعای مضحک را یکی دیگر از اسلامشناسان «مید. این. یو. اس»، «حسین نصر» در کتاب «سه حکیم مسلمان» مطرح کرده!
این فریب در ایران شیوة رایج شده. و روحانیت شیعه، مولوی
را که شیعی مذهب نبود و شیعیان را به سخره هم گرفته، به
ابزار سیاست و حاکمیت خود تبدیل کرده! یادمان نرفته،
چگونه در گیرودار سرکوب و کشتار حکومت اسلامی، توجیهگران
سرکوب، در رسانهها به تفسیر «مثنوی معنوی» مشغول بودند. توگوئی
مولوی هم از مقلدان امام دجالشان بوده. همان امامی که هم «رهبر انقلاب» بود، هم توضیحالمسائلاش
شهرة آفاق، و هم ادعای عرفاناش گوش فلک
را کر میکرد! ولی با تبلیغات رسانهای و
هو و جنجال بیبیسی عارف «خلق» نمیشود، حافظشناسی
هم با ادعای پوچ به دست نمیآید. خرمشاهی حافظ را به شریعت و فقه شیعیمسلکی پیوند
داده! و برای انجام این امر، از هیچ
بندبازی کلامی و تناقضگوئی ابائی نداشته،
تا جائی که بر تکثر حقیقت هم تأکید
کرده، و وحدت و وحدانیت تبلیغی دین اسلام را هم به دست
فراموشی سپرده:
«[...]اگر اهل زهد نیست، به این
خاطر است که میداند زهد، حتی زهد بیریا، همانا دیدن یک وجه از حقیقت و ندیدن سایر وجوه
حقیقت است[...]»
همان منبع
خرمشاهی در این
مقطع پس از تأکید بر «تکثرحقیقت»، در جایگاه قاضی شرع مینشیند و به شمارش گناهان
حافظ مشغول میشود، و میگوید:
«حافظ چندان هم رعایت شریعت نمیکرده است و گهگاه مرتکب گناه هم شده»:
«[...] حافظ
شصت سال از عمر کمابیش هفتاد سالهاش را [...] در هر مقام و موقعی با قرآن به سر
برده و ذهن و زبانش با دقایق و حقایق [...] و تاویل و تفسیر آن آمیخته و آموخته
بوده[...] و چنان به آیات قرآن میاندیشد که به ابیات خویش[...]»
همان منبع
معلوم نیست خرمشاهی این اطلاعات دقیق را از کدام منبع به
دست آورده! در هرحال تلاش وی بر «تقدیس» حافظ متمرکز شده، هر چند
فراموش میکند که عارف انسانی است همانند دیگر انسانها. نادیده
گرفتن این نکته به ظاهر پیشپاافتاده، باعث میشود نویسندة «ذهن و زبان حافظ»، از جایگاه
الهی به «گناهان» وی نیز اشاراتی داشته باشد،
آنهم «گناهان مفید!» و مسلماً این نخستین بار است که یک دینخو و
بندة آخوند مدعی موجودیت «گناه مفید» میشود:
«[...] شک نیست که [...] حافظ [...] به قول قدما به
وسوسة نفس اماره گرفتار آمده [...] و با باده آشنا شده است [...] و از رهگذر تعارضی
که بر اثر ترک اولی و اینگونه قانون شکنیهای شرعی (باده نوشی، نظر بازی، تمایل
به مطرب و معشوق و در یک کلام میل به گناه) بین عقل و هنر و اعتقاداتش پدید آمده، دو بهره برده [...] نخست اینکه به زیباترین وجهی،
این گیرودارهای درونی و نفسانیاش را توصیف کرده، دیگر اینکه
با تحول و تکانی که بدین ترتیب در عواطف و عقاید و احساس و اندیشهاش پیدا شده، از یکسونگری
و خاماندیشی و زاهدپیشگی فراگذشته و وسعت مشرب و سعه صدر یافته است[...]»
همان منبع
ضعف استدلال نویسنده چشمگیر است. اگر «میل
به گناه» به زبان آخوندی «سعة صدر» ایجاد میکند پس از چه رو خرمشاهی پیرو لشکر
آخوندهائی شده که «گناه» را مذموم میشمارند؟
سعة صدر را دوست ندارد؟ از این گذشته،
کسی که برای گناهکار عذاب جهنم و
آتش و سیخوسندان داغ و غیره در ذهنیتاش پرورش میدهد، چرا انسانها را به دلیل «سعة صدر» مستوجب این
عقوبتها کرده؟! خلاصه بگوئیم، تکلیف
احکام قرآن که حافظ فرضاً ارادت فراوانی به آن داشته چه میشود؛ اعتقادات «اسلامی» وی چه میشود؟ شاید خارج از آشنائی با قرآن، حافظ ارتباطی با اسلام نداشته. بله، بسیارند
غیرمسلمانانی که قرآن را هم میشناسند و تفسیر میکنند، معتقد به اسلام هم نیستند!
آشنائی با قرآن،
دستآویز توجیهگران مزوری شده که
مفاخر فرهنگی ایران را به اسلام سیاسی آلودهاند.
هر که در نثر و نظماش، اشارهای
به قرآن داشته، از منظر اینان از فدائیان
محفل شیخ و «انقلاب اسلامی» بوده! بعضی از اسلامپرستان کارشان بالا گرفته، به مسیحیت
هم رضایت میدهند، هر چند از تفکر ایران
قبل از اسلام هیچ سخنی به میان نمیآورند. این جماعت توحش تازیان را به توحش استعمار غرب
افزوده، همصدا با بیبیسی به دفاع از حکومت زالممد مشغولاند، و از «داعش»
هم انتقاد میکنند! حال آنکه هیچ تفاوتی بین داعش و حکومت جمکران
وجود ندارد؛ هر دو با «جامعة مختلط» و آزادی بیان انسان سر
ستیز دارند، با مقررات و قوانین «حقوقی»
و انسانمحور در تضاد قرار گرفتهاند و ... و هر دو در مسیر «نفی و تخریب» گام برداشته، از
«خواستة قلبی مردم»، زمانیکه در مسیر
«نفی» باشد آگاهند:
«[...] مردم ما [...] در دلشان خواهان دو چیزند. یک: رهبر نباشد، دو: سپاه
نباشد[...]»
منبع: گویانیوز، مورخ 22 مردادماه سالجاری
این شعارهای فاشیستی دستپخت «محمد
نوریزاد» است. همانطور که میبینیم
نوریزاد هم مانند پاسدار شریعتمداری و دیگر چماقداران حکومت زالممد از «خواست
مردم» آگاه است، و به همین دلیل نیز «سخنگوی مردم» شده. این
گروه «برگزیده» که همچون بنیصدر و شرکاء همواره در مسیر «تمایلات و باورهای جمع»، و «مطالبات گذشتگان» قلم میزنند، در واقع با «لائیسیته و نظم دمکراتیک» مخالفاند. هر چند شهامت و شجاعت ابراز این مخالفت را ندارند. اینان همچون صدر انقلاب اسلامیشان ژستهای
دمکراتیک گرفتهاند تا به یاری آتلانتیسم آمده،
«پشک» نوین و مردمی را بجای «پشک اسلامی» فعلی بنشانند. بعد هم حتماً میآیند پاریس برایمان «انقلاب
اسلامی» مینویسند و شاپور بختیار را «مأمور اسرائیل» معرفی میکنند، چرا؟ چون
بختیار طرفدار لائیسیته بود برای آخوند تره خرد نمیکرد و خود را در ابهام قرار
نمیداد. چرا که، برخلاف
وراجی در عرصة ابهام، سیاست نیازمند موضعگیری
صریح است، و این موضعگیری «مسئولیت»
ایجاد میکند.
به همین دلیل وزرای دولت «تف و تکبیر»
نیز بدون استثناء از خود «سلب مسئولیت» کردهاند. روند این است که اینان از جایگاه
واقعی اجتماعی خود خارج شده، به حیطة مسئولیت دیگران پای بگذارند؛ وراجی کنند؛
هشدار بدهند؛ و ... و نهایت امر انگشت
اتهام را به سوی ایرانیان بگیرند که متحمل بیبرنامگی و توحش و تاراج حکومت اسلامی
شدهاند:
«[...] وزیر کشور [...] گفته
است [...] نرخ بیکاری فارغالتحصیلان دانشگاهها به ۴۳ درصد رسیده [...]علی ربیعی وزیر کار و علی طیبنیا وزیر
اقتصاد نیز پیش از این نسبت به ورود موج ۴٫۵ میلیون نفری فارغ التحصیلان دانشگاهی به بازار کار در آینده
نزدیک هشدار داده بودند[...]کارشناسان بازار کار میگویند به دلیل هجوم متولدین
دهه ۶۰ به بازار کار
[...] این بازار هم اکنون در یک شرایط بحرانی و نامناسب قرار دارد [...] حسن روحانی،
رئیسجمهوری ایران، نیز در روزهای اخیر
گفته است که آمار بیکاری در کشور تکاندهنده است[...]»
منبع: رادیوفردا،
مورخ18 اوت 2014
اگر به متن قرآن نیم نگاهی بیاندازیم، به صراحت میبینیم که شبکة تروریسم برای «اطلاع
رسانی»، قرآن را به الگو تبدیل کرده! از حسن
فوتبال گرفته تا وزیر کشور، همه به شیوة
پیامبران ادیان ابراهیمی و به سبک قرآن و انجیل و ... از «بحران و فاجعه» برایمان قصه میگویند. «کارشناسان»
این حکومت هم که در جایگاه «نخبگان» جامعة اسطورهای نشستهاند، متقاضیان کار را مسئول «بحران» معرفی میکنند. بله،
متقاضیان کار هجوم آوردهاند و این هجوم ایجاد بحران کرده! به
عبارت دیگر، حکومت زالممد که 35 سال است تمامی امکانات
اقتصادی، مالی و صنعتی کشور را در دست
گرفته، در برابر فاجعهای که پیش آمده، هیچ مسئولیتی ندارد، «برنامه» هم که به شیوة صدر اسلام درکار
نبوده و نیست. وظیفة حکومت قلعة حیوانات در این خلاصه میشود
که «آمار کشکی» ارائه کند، تا حسن
فوتبال و اوباشی که به عنوان وزیر برگزیده بتوانند با تکیه بر همین اعداد و ارقام
الکی در برابر خبرنگاران لفاظی کنند! بله، اصلاً
چه دلیلی دارد که متقاضیان کار هجوم بیاورند و بازار کار را به بحران بکشند؟! یا کارفرمایان نظیر«ستار عبدالی» به چه دلیل
مزاحم بانکها میشوند؟! بروند در خدمت شبکة قاچاقچیان! به این
ترتیب، حکومت زالممد میتواند، هم «سهم
امام » را در لندن و واشنگتن افزایش دهد، و هم برای نجات مردم از «اعتیاد به موسیقی» چماق
مناسبی بتراشد!
<< بازگشت