شنبه، آذر ۱۲، ۱۳۹۰


جین و جاهل!
...


هم‌میهنان گرامی!   نگرانی علیاحضرت ملکه از کفش‌های پاشنه‌سوزنی عیال عبدالله گل دلیل داشت؛   این کفش‌ها ایشان را به یاد پوست خربزه‌ای می‌انداخت که در منطقه زیرپای‌ حاکمیت بریتانیا و متحدان اروپائی‌اش گذاشته شده!   هر چند اعضای اتحادیة اروپا در رسانه‌ها از تهاجم به سفارت انگلستان فراوان ابراز انزجار کردند،   رسوائی طرح «اشغال سفارت بریتانیا» نخستین مرحله از لغزش حضرات روی پوست خربزه بود؛  همه فهمیدند که اتحادیة ‌مذکور در سنگر اراذل و اوباش جمکران نشسته.   

در پی شکست سناریوی کاروان خردجال ساواک جمکران برای «اشغال» سفارت بریتانیا، اتحادیة اروپا ضمن اعمال تحریم‌های یکجانبه بر ملت ایران،  یک کاروان خردجال تکمیلی نیز در ویراست «سیاسی ـ عقیدتی» به راه انداخت تا «نظام توحش» تنها نماند.   در این راستا،  دیپلمات‌های اتحادیة کذا به عنوان «همدردی» با انگلستان در باغ قلهک تجمع کردند و همزمان چماقداران اسلام نیز در داخل و خارج ایران،  ‌ قلم را به دست‌های جنایتکارشان آلودند.   اتحادیه‌های سرکوب دانشجویان از قماش «ادوار تحکیم وحدت» و غیره که هرگز اشغال سفارت آمریکا و به طور کلی یک‌جانبه‌گرائی را به زیر سوال نبرده‌اند،   با صدور «بیانیه»، ‌ تهاجم به سفارت انگلستان را محکوم کردند!   سپس نوبت به «افسارگرایان» رسید. گروهی از اینان ضمن دفاع از  قانون‌شکنی و لات بازی «نیک»،   اشغال سفارت بریتانیا را محکوم کرده و همزمان شیخ مهدی بازرگان را به ارزش گذاردند!   حال آنکه گروه دیگر،  در هم‌سوئی با حاج‌فرج‌دباغ،   به بهانة انتقاد از «استبداد»،   می‌کوشدآخوند بی‌دستار به ملت ایران بفروشد،  تا از این راه  تشبیه انسان‌محوری «تاریخ» به «شتر» عرب امکانپذیر شود.

حسین حاج فرج دباغ،   دانشمند،  متفکر و فیلسوف دست‌ساز «بی‌بی‌سی» در مطلبی تحت عنوان  «قلب و قالب مردمسالاری»،   از طریق پیوند آسمان به ریسمان و ردیف کردن دروغ،‌  هم خود را در سنگر «مخالف» حکومت اسلامی قرار داده،  ‌ و هم بر طبل مفاهیم مبهم و مقدس انگاشته شده می‌کوبد.   اراجیفی که حاج فرج دباغ ردیف کرده،   همچون «اعتراف»‌ دیرهنگام محمد ملکی به رواج «تقلب» در «انتخابات» حکومت اسلامی دلیل موجه دارد. ‌ حضرات که 33 سال است از آخور حکومت جمکران تغذیه کرده‌اند می‌خواهند برای توله‌ها و نوچه‌های‌شان در حاکمیت آینده جای مناسبی دست و پا کنند.   بله،   این است دلیل راستین ژاژخائی‌های اخیر افسارگرایان.

حاج فرج دباغ در مطلب صدمن‌یک غازشان هم از اعلامیة جهانی حقوق‌بشر دفاع کرده‌اند،   و هم از سرکوب آزادی بیان!   ایشان ضمن نکوهش صدور فتوای قتل برای «رفیق تقی» به «نامومنان» نصیحت کرده‌اند به «مقدسات» احترام بگذارند؛  ‌ به عبارت دیگر بی‌خیال اعلامیة جهانی حقوق بشر و اصل اساسی آن،  یعنی آزادی بیان:    

«نامؤمنان نیز [...] طعن در دیانت نزنند،  بر مقدسات نتازند،  به امر خطیر گفتگو اهتمام ورزند [...] حرمت آرند تا حرمت برند [...]»

دو سطر فوق چندین و چند پیام به مخاطب ارسال می‌کند.   نخست‌ اینکه حاج فرج دباغ با اعلامیة جهانی حقوق‌بشر همانقدر بیگانه است که شتر با «تفکر!»  و این است از ویژگی‌های اساسی فرهیختگان و  فلاسفه‌ای که «بی‌بی‌سی» از ناکجاآباد برای ما ملت استخراج می‌کند. حاج‌فرج‌دباغ با ترهات خود،   صریحاً «طنز» و «کاریکاتور» را به عنوان شیوة بیان هنرمند،  و تلویحاً خلاقیت هنری را محکوم کرده؛  هر چند خودش هم نمی‌داند چه می‌گوید.   به عبارت دیگر،  هر کس می‌خواهد فیلمی بسازد یا رمانی بنویسد،  می‌باید به نصایح «رمالانة‌» حاج فرج گوش فرا داده،   مراقب باشد که به مقدسات این جماعت «توهین» نشود.  به این می‌گویند «آزادی بیان» ویراست «بی‌بی‌سی!»   گریبان دریدن این رسانه برای «امام» خمینی دلیل داشت.  

حضور دانشمند فرهیختة بی‌بی‌سی بگوئیم،  اولاً «آزادی بیان» مرز ندارد،   و تا آنجا که بررسی «حقوقی» اعلامیة‌ جهانی حقوق‌بشر نشان می‌دهد،  در مفاد آن جائی برای «احترام به مقدسات» پیش‌بینی نشده.  به عنوان نمونه،‌  واتیکان بی‌جا کرد که آگهی تجارتی «بنتن» را به زیر سئوال برد.   ثانیاً «دریافت» اثر هنری،   و «برداشت» از آن به دلیل فردیت «دریافت‌ها»،   نه می‌تواند چارچوب حقوقی داشته باشد و نه هیچ حقوقدان شایستة‌ چنین جایگاهی می‌تواند «دریافت» و «برداشت» فردی را در چارچوب انسان‌ستیز مقدسات مورد بررسی قرار دهد؛   چرا که در اینصورت به دوران طلائی تفتیش عقاید باز می‌گردیم؛    همانجائی که «حاج فرج»‌ لانه دارد.   

با توجه به مفاد اعلامیه جهانی حقوق بشر و با نیم نگاهی به یاوه‌سرائی‌های فیلسوف چاه جمکران به صراحت می‌بینیم که ‌حاج‌فرج‌دباغ،   طبق معمول با توسل به واژگون‌نمائی در واقع به نشخوار تبلیغات طویلة مک‌کارتی مشغول شده.   تبلیغاتی که بر تهدید انسان و تحدید «آزادی‌بیان» استوار است.   به طور خلاصه،  خواست حاج فرج «مشارکت نامومنان» است در ساخت و پرداخت پدیدة گنگ و مبهمی که ایشان آن را دین «پلورالیست» و مینیمالیست و جامعة پست‌سکولار می‌خوانند؛   اینهمه در دامان «دنیای اسلام!»   

بله،  هر کس خواهان گسترش توحش و تحکیم طویلة مک‌کارتی است می‌باید دست در دست «مومنان» از قماش حاج فرج دباغ‌ها برای ساختن چنین باغ وحش «پاستوریزه‌ای» تلاش کرده،   «سعادت» همگان را تأمین نماید:

«[...] دنیای اسلام به دینی پلورالیست ومینیمالیست و جامعه‌یی پست‌سکولار و پست تئوکراتیک با [...] قانونی نیرومند نیازمندست تا سعادت همگان را تأمین کند [...] مؤمنان و غیرمؤمنان در ساختن آن باید مشارکت یکسان ورزند[...]»

همچنانکه می‌بینیم حاج فرج دباغ،  روش «صدر کودتای 22 بهمن» خود را پنهان کرده،  و دیگر از «مؤمنان» و «عطراسلام» حرفی نمی‌زند؛  در واقع افسارش را کشیده‌اند که با عوض کردن «پیاده‌رو»،  بساط‌اش را این سوی خیابان پهن کند!   دلیل‌اش نیز «بر همه روشن و واضح و مبرهن» باید باشد.   ولی از آنجا که ترک عادت موجب مرض است،   ایشان نیز نهایت امر همچون خداوند خونخوار ادیان ابراهیمی،  به صورت «تلویحی» برای «نامومنان» خط‌و‌نشان می‌کشند و تعیین تکلیف می‌فرمایند.   لازم است حضور این گوسالة ننه حسن بگوئیم،  جامعه‌ای را «پست‌سکولار» می‌گویند که در سیر تحولات تاریخی خود تجربة ‌«سکولاریسم» را از سر گذرانده باشد.  جوامع فعلی در کشورهای مسلمان‌نشین،  به استثنای جمهوری‌های سابقاً شورائی از منظر تاریخی چنین تجربه‌ای ندارند!  پس بهتر است سرکار دست از شکر‌خوری بشوئید؛   سیر تحولات جامعه،   شتر پیامبرتان نیست که افسارش را این‌ور و آن‌ور می‌کشید:
«[...] گفته‌اند مردم‌سالاری زمام ناقه تاریخ را به دست دارد [...] اگر هم چنین نگوییم دستکم حق حاکمیت مردم در صدر خواسته‌ها و حقوق انسان مدرن قرار دارد[...]»

بله،  شارلاتان‌هائی که چنین عبارات گنگ و مبهمی ردیف می‌کنند،  از جمله مدافعان «انسان مدرن» شده‌اند،‌  تعجبی هم ندارد؛  چنین است رسم افسارگرایان:  مرزشکنی و تخریب انسان،  از طریق مخدوش کردن مفاهیم انسان‌محور نظیر دمکراسی،  حقوق انسانی و از همه مهم‌تر تحریف «تاریخ!»   علم تاریخ که نمائی است از پویائی انسان،   در زمان و مکان مشخص،   در چنگال اینان به زنجیر اسارت زمان‌ستیزی قصه و حکایت و حدیث و روایت و داستان‌های «صدراسلام» گرفتار می‌شود.   افسار «ناقة» طویلة مک‌کارتی را رها نکنیم که علیرغم آگاهی روزافزون ایرانیان،  در کمال وقاحت می‌خواهد «چرندیات» و بی‌بی‌گوزک‌های ملایان را به عنوان «تاریخ» به مخاطب بفروشد:    

«[...] مورخان آورده‌اند وقتی پیامبر [...] دختر حاتم‌طایی را در خیل اسیران جنگی دید که برهنه‌ است،  عبای خود را بر وی افکند تا او را بپوشاند [...]»

این به اصطلاح «مورخان»،   بی‌جا کرده‌اند که از صحرای حجاز  1400 سال پیش چنین «آورده‌اند!»   ولی فراموش نکنیم که  در ویراست ملائی «فلسفة تاریخ» می‌باید همیشه پیامبر یا امام،  اسیر،  زن برهنه و کودک یتیم و عبا داشته باشیم؛  فقط می‌ماند «مورخان!»   بله ثمرة شیرین جامعة کودتا زده جز نوسواد،‌ کم‌سواد و شارلاتان نیست و در گلة «افسارگرایان» از این نوع «مورخان» فراوان می‌توان یافت.  همان‌ها که با تیز شتر و عبای پیامبرشان «حدیث مسلم» می‌سازند و به عنوان «قانون اساسی» و «تاریخ» تحویل‌مان می‌دهند.  پس در همینجا افسار ناقة پیامبر را رها می‌کنیم،   تا در یونجه‌زار مک‌کارتی به چرا ادامه دهد و می‌رویم به سراغ مطلب شیوای «از پائيز58 تا پائيز90»  اثر گران‌سنگ شیخ مسعود بهنود.  

ایشان در پوشش انتقاد از وضع موجود،   دولت خیابانی شیخ مهدی بازرگان را به ارزش گذاشته،   و با انکار نقش استعمار در اشغال سفارت آمریکا،   این خیانت بزرگ را به حساب «دانشجویان» و شور «انقلاب بزرگ» و «همه‌گیر» نوشته‌اند!    البته همزمانی «اتفاقی» کشفیات شیخ مسعود با افتضاح «اشغال» سفارت انگلستان،  ‌ مطلب کذا را به رایحة تعفن نیز آراسته.   بله به ادعای آقای بهنود،  نه تنها در ایران «انقلاب» شده بود،   که انقلاب کذا بزرگ و همه‌گیر نیز بوده!   افسوس و صدافسوس که تاواریش‌ها متانت به خرج داده و افشاگری نمی‌کنند؛   در غیراینصورت معلوم می‌شد انقلاب «بزرگ» شیخ مسعود،  هیچ نبود جز کودتای ارتش ناتو که پیشتر به تأئید اتحاد جماهیر شوروی نیز رسیده بود،  بگذریم.      

جالب‌تر از عظمت انقلاب کذا،  ‌ هم‌سوئی شیخ مسعود با خمینی دجال است.  ایشان خیانت آشکار به منافع ملی ایران را «ضربه زدن» برآورد فرموده و می‌نویسند،   در پائیز 1358،‌   «دانشجویان» رأساً اقدام به اشغال سفارت آمریکا کردند،  ‌ ولی امسال در جوی ساختگی،  معلوم نیست به چه دلیل،  گروهی به سفارت انگلستان حمله برده‌اند تا ضربه‌ای زده باشند!   همه بدانیم و آگاه باشیم که «جو» سال 1358 ساختگی نبوده؛   نیروهای «نظامی ـ امنیتی» نیز در اشغال سفارت آمریکا شرکت نداشته‌اند!   فقط جو امسال است که خیلی «ساختگی» و مشکوک به نظر می‌رسد:

«[...] در آن تاريخ  [13 آبانماه 1358] دانشجويان که در شور عمومی انقلاب بزرگ [...]  از بند هر ملاحظه‌ای رها شده بودند،   به تصميم خود سفارت آمريکا در تهران را اشغال کردند [...]   اينک [...] در جوی که [...] به نظر می‌رسد ساختگی است،  به دليلی که هنوز پيدا نيست، [گروهی] از جائی نزديک به حکومت فرمان گرفته‌اند تا با اشغال چند ساعته سفارت بريتانيا،  از ضعف اقتصادی اروپا و مشکلات اجتماعی آن‌ها بهره گيرند و ضربه‌ای بزنند [...]»

بد نبود شیخ مسعود برای‌مان «دریافت کنندة ضربه» را هم مشخص می‌کردند!   چرا که برخلاف ادعای ایشان،‌  چه در پائیز 1358 و چه امسال،   این ملت ایران است که متحمل ضربه شده،  نه حکومت‌های استعمارگر.   هم این‌بار و هم آن‌بار،  اربابان حکومت اسلامی با تحمیل تحریم‌های اقتصادی بر ایرانیان،   با یک تیر چند نشان زده‌اند.   اینان با بهره‌برداری تبلیغاتی از یکجانبه‌گرائی‌های حکومت اسلامی،   از یک‌سو پایه‌های این حکومت را تقویت می‌کنند،  و از سوی دیگر تجارت زیرزمینی را گسترش داده،   نهایت امر از جیره‌خواران‌شان تصویر «دشمن غرب» به جهانیان ارائه می‌دهند،  و با این ترفند از مذاکرات هسته‌ای نیز ممانعت به عمل می‌آورند؛‌  حداقل تاکنون در بر این پاشنه چرخیده.   می‌بینیم که تحریم‌های آمریکا و اتحادیة اروپا به هیچ عنوان شامل تاراج نفت رایگان کشورمان نمی‌شود؛  کنسرسیوم همچنان می‌چاپد،  خمینی می‌رزمد،  و آمریکا هم می‌لرزد!   با این وجود،  بهنود ضمن مجیزگوئی از اوباش پیرو خط امام،‌    به ابعاد «مضحک» تهاجم به سفارت انگلستان نیز اشاره کرده.  البته اینعمل به حساب «گروه احمدی‌نژاد» گذارده شده، چرا که به ادعای ایشان گروه مذکور از این «کمدی» منفعت می‌برند.   به گفتة شیخ مسعود،   «احمی» با این عمل می‌خواهد سقوط دولت خود را به راست‌گرایان  نسبت دهد و همچون مهندس بازرگان برای خود کسب وجهه کند:

«[...] اين دو حادثه هيچ شباهت به هم ندارد[...]‌ اشغال سفارت آمريکا تراژدی شد [...]‌سودش را کسانی بردند که در بازی قدرت بودند [...] آن حکايت با سفارت بريتانيا [...] تراژدی نيست بل کمدی است [...]اين کمدی بيش از همه گروه احمدی نژاد [...] را خوش می‌آيد [...] که [...] شيفته شباهت دادن خود به گذشتگان با آبرو هستند[...]»

بهتر است ایشان بگویند،  کدام ایرانی شرافتمندی از یک کودتاچی رسوا نظیر مهدی بازرگان تمجید به عمل آورده؟  خوب شد با مفهوم واژة‌ گنگ «آبرو» در قاموس بهنود نیز آشنا شدیم.   حجت‌الاسلام بهنود از شلوار «جین چسبان» و «کمر عریان» دانشجونمایان سخت برآشفته و می‌فرمایند هیچ گروه و شخصیتی از عمل اینان حمایت نکرده،  در صورتیکه 32 سال پیش،    «رهبر» از دانشجویان «پیرو خط امام»  ـ  همان اوباش اسلام‌فروش را می‌گوید ـ  حمایت به عمل آوردند و گفتند «خوب جائی را گرفتید،  بمانید»:‌   

«به عکس آن روزها نگاه کنيد چهرة مردم و لباس انقلابيون را ببنيد [...] حالا به جين چسبان دانشجوی معترض در حال شکستن شيشه سفارت نگاه کنيد که به جلوه گوشت لخم کمر، بيرون زده از تی‌شرت کوتاه را نشان می‌دهد [...] کسانی که پريروز از ديوار سفارت بالا رفتند [...] از خبرگزاری فارس و مهر [رضایت] ندارند که عکس‌هائی چنين به وضوح از آنان [...] تهيه کرد [...] هيچ گروه سياسی و هيچ شخصيت قابل اعتنا تائيدی اعلام نکرده[...]»

هیچ «شخصیت» قابل‌اعتنائی تأئید نکرده؛  یعنی علی لاریجانی و دیگر عراقی‌ها «آدم» نیستند،       و بهنود هم این عمل را تأئید نمی‌کند!   مسلم است که هیچ شخصیتی از لات‌بازی و قانون‌شکنی آنهم در چنین ابعادی حمایت نخواهد کرد.  آن روزها که در سایة سرنیزة ارتش،   آن وحشی‌بیابانی را بر ایران حاکم کرده بودند،  هیچکس جرأت نمی‌کرد بر علیه این وحشیگری‌ها سخنی بر زبان آورد.  ولی همة ایرانیان مثل جنابعالی «منتظر‌ال‌باد» نیستند،  تا «بادبان» برافرازند،  خیلی‌ها مخالف اشغال سفارت بودند.    از سوی دیگر،   بر اساس قوانین و مقررات بین‌المللی،  همان مقرراتی که رهبر «عزیز» سرکار،  یعنی همان وحشی بیابان‌های نجف با آن بیگانه بود،   تهاجم به سفارتخانة هر کشور جرم است؛   چه «دانشجو» بلوجین چسبان پوشیده باشد، چه کاپشن گل و گشاد نظامیان آمریکا را.    کشوری که سفارتخانه‌اش مورد تهاجم قرار گیرد،   از منظر حقوق بین‌الملل حق دارد برای دفاع از خاک خود واکنش نظامی نشان دهد.  و حملة اخیر به سفارت بریتانیا برای فراهم آوردن همین شرایط سازماندهی شده بود؛  ‌ منتهی طرح سرشار از نبوغ «چیل‌کات»،  همچون کودتای سبز «هیزاکسلنسی» پیشین به آب گ...زید. 

شاید به همین دلیل نیز هواپیمای حامل صالحی اجازة عبور از آسمان مجارستان را نیافت؛  یادمان نرود که استوارنامة «جیمزباند» به همین آقای صالحی تقدیم شده بود!   خلاصه بگوئیم،  تفاهم لندن و واشنگتن در تهران ابتر ماند،‌  و دولت بریتانیا برای حفظ ظاهر سریعاً خواهان خروج دلالان جمکران از لندن شد.  به هر تقدیر،  نه به دلیل «بلوجین چسبان» دانشجونمایان که به دلائل استراتژیک،   روابط «تهران ـ لندن» نمی‌تواند به روال گذشته ادامه یابد،  و این است دلیل مرثیه‌خوانی شیخ مسعود.   

ایشان سوگواری و روضه و زوزه را بهانه کرده‌،   تا یک‌بار دیگر شعارهای پوچ امام روشن‌ضمیرشان را که در سازمان سیا تولید شده،  با چاشنی تبلیغات نژادپرستان آمریکا به ملت ایران بفروشند و ادعا کنند که رهبر کبیر‌ با انقلاب‌شان «جهان» را به دام انداخته‌اند:                    

«[...] که گفت سرخ‌پوست‌ها که بر قطار مسلط شدند،  به تماشا بنشين و صدای انفجار را بشنو [...] نسل اول انقلاب [...] ديدند که [...] دشمنی با سرکرده قدرت‌های جهانی [...] اعتبار و محبوبيت می‌آفريند و جايگاهی بزرگ می‌بخشد [...] بماند که جهان يک بار به دام ما افتاد، دو بار از يک سوراخ گزيده نمی‌شود [...]»

چه خوب!   نمی‌دانستیم جهان به دام سرکار افتاده بود!   32 سال زن ستیزی،  سرکوب مطبوعات،  تحریم اقتصادی،  8 سال جنگ،   سرکوب و کشتار مخالفان،  و میلیون‌ها آواره و...و «جهان» به دام «ما» افتاده بود!   مسلماً ضمیر اول شخص جمع به کارفرمایان مسعود بهنود ارجاع می‌دهد.  کارفرمایانی که به آخر خط رسیده‌اند.   رسوائی «چیل‌کات» و شکست «طرح» ایشان برای اشغال سفارت بریتانیا،  برخلاف «آسمون ریسمون» بهنود،   به سقوط محفل لاریجانی‌ها خواهد انجامید.   

چه نشسته‌اید که کسادی دکان «اشغال سفارت»،   به «ظهور» پدیدة نوینی به نام «نظر نظام» انجامیده!   ویژگی «نظر نظام» این است که «نظر مستقیم رهبر» نیست،   و ظاهراً علی‌لاریجانی از چند و چون آن آگاه است!   این پدیدة‌ نوین را که همچون دیگر ارکان «نظام توحش» در هاله‌ای از ابهام قرار گرفته،‌   از طریق سایت «پیک نت» شناختیم!

سایت «پیک نت»،   مورخ اول دسامبر2011،   در مطلبی تحت عنوان،   «حمله به سفارت انگلیس در جلسة سران قوا طرح شده بود» می‌گوید،‌  «خبر موثق» را از طریق «پیام» دریافت کرده.  البته پیک‌نت از فرستندة پیام هیچ نمی‌گوید،  بگذریم.   گویا بر اساس پیام دریافت «شده»،   یک‌روز پیش از به راه افتادن کاروان «خر دجال رسوا»،   سران سه‌قوه پیرامون این حرکت وحشیانه «گفتگوئی» داشته‌اند!   در پیام کذا چنین آمده که علی ‌لاریجانی خواهان اجرای این «طرح»،   یعنی حمله به سفارت انگلستان شده و آن را «خواست رهبر» می‌خواند.   مهرورزی هم اعتراض کرده،  می‌گوید،  چرا «رهبر» مستقیماً خواست خود را به رئیس قوه مجریه ابلاغ نکرده‌اند؟   پیک نت در ادامه می‌افزاید،   به ادعای لاریجانی،  «احمی» گفته،  کاری که «نظر من» نباشد انجام نمی‌دهم،   و اینجاست که پاسدار علی لاریجانی پاسخ می‌دهند: 

«این طرح نظر مستقیم رهبری نیست،   بلکه نظر نظام است[...]»

خلاصه مهرورزی هم می‌گوید «نظر نظام» را به رسمیت نمی‌شناسد و...و شیخ صادق‌لاریجانی پادرمیانی می‌کند،  بدون نتیجه!  و نتیجه اینکه رهبری دستور گوشمالی «احمی» را صادر می‌فرمایند:   

«[...] طرح حمله به سفارت انگلستان [...]  در جلسه سران سه قوه [...] مطرح شده بود [...] ساعاتی بعد [صحبت‌های سران سه قوه]  از سوی نزدیکترین افراد کابینه احمدی نژاد زمزمه می‌شود [...] خبر آن به بیت رهبری گزارش می شود [از] بیت رهبری دستور [‌می‌رسد] باید گوشمالی شود و در هیچ جلسه دیگری او را شرکت ندهید!»

ولی با توجه به شرایط،  گوشمالی کذا بیشتر شامل حال اربابان مقام معظم در لندن و واشنگتن خواهد شد،  به چند دلیل.  نخست اینکه،‌  شیخ حسن نصرالله که رسانه‌های غرب او را طرفدار حکومت اسلامی جا زده‌اند،   در سخنرانی اخیر خود،  رسماً «دیانت» را از «سیاست» جدا کرد؛  دیگر آنکه موشک‌های «یاخونت» به دولت سوریه تحویل داده شد.  و اما از همه مهم‌تر  مسافرت دیمیتری  روگوزین به ایران و چین است که خبر آن در تاریخ 28 نوامبر سالجاری در نووستی و سایت تابناک انتشار یافت.   حال شاید بهتر بتوانیم ببینیم آن‌ها که برای توجیه «انقلاب بزرگ»،  از شلوار جین چسبان و کمر برهنة‌ اوباش انتقاد می‌کنند،  یا برای «نامومنان» خط و نشان می‌کشند در واقع از چه می‌هراسند.     

[...] که گفت چماق‌داران که بر ملت مسلط شدند،  به تماشا بنشين و فریاد و فغان مردمان را بشنو [...] نسل اول کودتا [...] ديدند که [...] شعار دشمنی با آمریکا [...] اعتبار و محبوبيت می‌آفريند و دلار فراوان می‌بخشد [...] بماند که ملت ایران يک بار به دام ما افتاد،  دو بار از يک سوراخ گزيده نمی‌شود [...] مورخان آورده‌اند وقتی عموسام [...] سگ‌های هرزه مرس را در خیل فرهیختگان خیابانی دید که پابرهنه‌اند،   دلار نفت بر آنان افشاند تا پروارتر و پر روتر شوند [...]

 












...




















Share



سه‌شنبه، آذر ۰۸، ۱۳۹۰



توفان و ویلیام!
...

تحریم سوریه توسط اتحادیة عرب به ایجاد یک محور نوین انجامید؛  ‌ محوری که شامل تهران،‌   بغداد،   بیروت و دمشق می‌شود.   حال به دلائل واقعی اولتیماتوم‌های «کش‌دار» اتحادیة کذا بهتر پی می‌بریم؛   حضرات یا بهتر بگوئیم اربابان‌شان در اروپا و آمریکا در برابر تشکیل محور نوین مقاومت می‌کردند.   در نتیجه،   اتحادیة‌ «مستقل» عرب نیز پی‌درپی جلسة‌ اضطراری تشکیل می‌داد؛   ضرب‌العجل تعیین می‌کرد؛   و از آنجا که پاسخ مطلوبی از سوریه دریافت نمی‌داشت،   به فرمان اربابان «مهلت» ضرب‌العجل را تمدید می‌کرد.   اما در پی مسافرت عبدالله گل و بانو به لندن،‌  سرانجام اتحادیة‌ عرب نیز در مسیر «کلان ـ‌ استراتژی» نوین قرار گرفت!   بله،   برخلاف آنچه از بوق‌های طویلة مک‌کارتی به گوش می‌رسد، تحریم سوریه،  در واقع فروپاشی اتحادیة عرب است.   این فروپاشی با کفش‌های پاشنه سوزنی عیال عبدالله گل پیوند مستقیم دارد!    

از معجزات پاشنه‌سوزنی در «باکینگهام» هر چه بگوئیم کم گفته‌ایم!   اگر به تصاویر شرفیابی عبدالله گل و بانو به حضور ملکة‌ انگلستان نیک بنگریم،  با مسائل پشت پردة سیاست جهانی بهتر و بیشتر آشنا می‌شویم.  در تصاویر مذکور که در سایت «تابناک» هم انتشار یافته،   ملکه الیزابت را می‌بینیم که با نگرانی به کفش‌های پاشنه سوزنی عیال عبدالله گل خیره مانده و البته نگرانی علیاحضرت بی‌دلیل نیست!    ایشان می‌ترسیدند عیال «گل» کله‌پا شود،  و پاشنه سوزنی‌های‌اش مثل موشک به هلیکوپتر پرنس ویلیام اصابت کند و ایشان نتوانند عملیات قهرمانانة نجات خدمة کشتی باری روسیه را به انجام برسانند.   خوشبختانه پرنس ویلیام از گزند پاشنه سوزنی‌ها در امان ماندند و توانستند در دریای  توفانی حاکمیت بریتانیا را در برابر مسکو به ارزش بگذارند.

توفان در دریا غوغا می‌کرد

گرامی باد ویگن؛ سال‌ها پیش از تولد پرنس ویلیام ترانة «توفان» می‌خواند.  به گزارش فرانس پرس،  مورخ 27 نوامبر سالجاری،  یک کشتی باری روسیه در آب‌های اسکاتلند اسیر توفان شد و بدنه‌اش ترک برداشت.    اینجا بود که پرنس ویلیام پس از دریافت تقاضای کمک ناخدای کشتی وارد میدان نبرد می‌شوند و دو تن از خدمة کشتی را نجات می‌دهند.  جوان دلیری است؛   این پرنس ویلیام؛   اجرش با صاحب‌زمان که حاجت ملکة بلژیک را برآورده کرد!   در حدیث آمده که چون ملکة بلژیک گریان و نالان وارد روسیه شد،‌  احزاب ‌کشور  فاقد دولت بلژیک پیرامون بودجة‌ 2012 به توافق رسیدند!   درصورتیکه محشر خر در جمکران همچنان ادامه دارد.     

حکومت مرده‌شویان 32 سال است که با هدف گسترش سرکوب ملت ایران،  کاروان خردجال راه می‌اندازد تا یکجانبه‌گرائی و نقض قوانین و مقررات بین‌المللی را «خواست مردم» معرفی کند و به این ترتیب خوش‌رقصی‌های‌اش را برای اربابان در لندن و واشنگتن «مردمی» جلوه دهد.  پس جای تعجب نیست که تبلیغات رسانه‌های غرب در راستای ابهام،  ‌ یعنی در همین مسیر مقدس «خواست مردم» تنظیم شود.   همین تبلیغات ابله‌فریب،  با تکیه بر کاروان‌های خردجال توانست کودتای ننگین 22 بهمن 1357 را به عنوان «انقلاب» به افکار عمومی غرب حقنه کند.   ناگفته نماند که بدون «اجماع» لوطی‌وعنترهای سیرک عموسام یا همان «روشنفکران رسانه‌ای» چنین معجزاتی هیچگاه به وقوع نمی‌پیوست،  بگذریم.   

مصلحت الهی چنین اقتضا می‌کرد که در آستانة سفر به اصطلاح غیرمنتظرة‌ جوزف بایدن به عراق،  گورکن‌ها از طریق اشغال «لانة‌ جاسوسی»،  ‌ برای سومین بار «انقلاب» کنند،  تا با یک تیر چندین و چند نشان در ایران و عراق زده باشند.   بله،   قرار بود «انقلاب سوم»،  همزمان از سیاست «انفجار بمب در میان غیرنظامیان» عراق حمایت به عمل آورد و نانی هم برای علیاحضرت ملکة آلمانی‌تبار بریتانیا که در لبنان و سوریه ناکام شده‌اند به تنور بچسباند.

از اینرو،   افسار «دبیر تشکیلات اتحادیة جامعه اسلامی دانشجویان»،  ‌ سیدعلی موسوی،   از جمله «افسارگرایان» درون‌مرزی را گشوده و او را در یونجه‌زار «فارص نیوض» رها کردند. ایشان در تاریخ 8 آذرماه سالجاری،   پس از صرف چند پرس یونجة‌ آمریکائی با سماق و «کچ‌آپ» به بنگاه خبرسازی «فارص» فرمودند،   با تکرار حماسة 13 آبان،   دولت می‌باید باغ قلهک را پس بگیرد: 

«[...] دبیر اتحادیه جامعه اسلامی دانشجویان [گفت] باز پس‌گیری باغ قلهک [...] باید اقدام بعدی مسئولان باشد [...] جنبش دانشجویی [...] با ادامة‌ خط [دانشجویانی]‌ که حماسه 13 آبان [...] را آفریدند این واقعه را در قبال سفارت انگلیس تکرار خواهد کرد.»

و نتیجة «تکرار حماسه»  در برابرمان قرار گرفته:   خفقان رهبر حکومت اسلامی،‌  اخراج دانشجونمایان از محوطة سفارت،‌  آزادی گروگان‌ها و ... و ابراز تمایل پاسدار لاریجانی به گسترش روابط با روسیه در سایت حنازرچوبه،  مورخ 9 آذرماه سالجاری!   بله،   «تکرار تاریخ» ممکن نیست،‌  مگر در قالب «مضحکه»؛  آنهم چه مضحکه‌ای!   صبیة استالین از غصه دق کرد و  کتاب «فاطمه،  دختر پیامبر» به زبان روسی منتشر شد؛   مسلماً برای پرکردن جای خالی دختر رفیق استالین بوده!

حنازرچوبه،   مورخ 8 آذرماه سالجاری می‌نویسد،   «كتاب  فاطمه زهرا دختر پیامبر» توسط بنیاد مطالعات اسلامی ترجمه شد و با كمك سازمان انتشارات «ایستوك» روسیه به چاپ رسید.  کتاب مذکور اثر «توفیق ابوعلم»، ‌ نویسندة‌ مصری است.   و مصر همان کشوری است که علیرغم به راه انداختن کاروان‌های خردجال در آستانة انتخابات،  آمریکا نتوانست برای‌اش دولت خیابانی و «مردمی» نظیر دولت شیخ مهدی تعیین کند!   شاید رحلت «اسوتلانا استالین» ریشه در همین ناکامی داشته باشد.   در هرحال تنها دختر استالین که در اوج جنگ سرد به غرب پناهنده شده بود،   درگذشت و حنازرچوبه می‌نویسد،  اسوتلانا،  هنگام ورود به نیویورک گفته بود،   به دلیل تردید در کمونیسم به غرب آمده،  چرا که بدون حضور خداوند زندگی «ناممکن» می‌شود.  حتماً دختر استالین یک دهن روضة امام حسین هم خوانده بود که چون نیویورک تایمز هنوز به آن اشاره نکرده،   از چشمان تیزبین حنازرچوبه پنهان مانده:

«[وی]  گفته بود [...] تردید در كمونیسمی كه از كودكی به من یاد داده‌اند،  من را به غرب كشاند [...] ناممكن است كه بدون حضور خداوند در قلب زندگی كرد [...]»

در هرحال  «فارسی» را از «حنازرچوبه» و «جهان‌بینی» را از صبیة‌ استالین راحل بیاموزیم!   ایشان که کمونیسم را در کودکی «یاد» گرفته بودند،   از شرق به غرب و از غرب به شرق در نوسان بودند!   در غرب از شرق انتقاد می‌کردند و در شرق هم از غرب!   و اما درست است که تاواریش‌ها برنامة روضه و زوزه و خاج‌پرستی را از زندگی اجتماعی حذف کرده بودند،   ولی نه به شیوة کشیش‌های قرون وسطی «تفتیش عقاید» می‌کردند،   نه به طریق ملایان جمکران برای نویسنده فتوی قتل می‌صدوریدند.   خارج از صدور فتوی قتل سلمان رشدی توسط آن وحشی بیابانی،   همین دیروز بود که آخوند «فاضل لنکرانی» با ابراز رضایت از قتل «رفیق تقی» توحش خود را به اثبات رساند.   و همین امروز،  بی‌بی‌سی با توسل به توحش یک آخوند،   برای فروش «اسلام خوب» و رحمانی و مامانی به شوت وپرت‌ها آخوند دیگری را وارد میدان کرد.

سایت بی‌بی‌سی،   مورخ 9 آذرماه 1390 از زبان آخوند کدیور،  زبان به نکوهش لنکرانی گشوده و یک اسلام «نیست در جهان» را به مخاطب حقنه می‌کند.   مشتاقان «اسلام خوب» می‌توانند برای مطالعة‌‌ سخنان شیوای آخوند کدیور به سایت بی‌بی‌سی مراجعه فرمایند،  ما هم می‌پردازیم به فاضل لنکرانی،   بهره‌برداری سیاسی از قتل رفیق تقی و ... و به ویژه سرکوب آزادی بیان در کشورهای مسلمان‌نشین که از حمایت پنهان غرب برخوردار بوده و هست.

رفیق تقی به جرم توهین به اسلام زندانی می‌شود و مورد عفو ‌رئیس جمهور آذربایجان قرار می‌گیرد.  و دقیقاً همین قسمت از سیاست جمهوری آذربایجان است که باعث ناخرسندی شدید سفارتخانه‌های  «افسارفروشان» ‌شده.  به همین دلیل یک چاقوکش متعهد و مکتبی را فتوی می‌دهند که به «تکلیف الهی» عمل کند.   رفیق تقی مجروح می‌شود و در بیمارستان مورد مداوا قرار می‌گیرد،   و از آنجا که از خطر مرگ رهیده بود،   یک آدمکش دیگر را به سراغ‌اش می‌فرستند تا با یک تیر چندین و چند نشان بزنند.   از یک‌سو به آذربایجانی‌ها تفهیم کنند که «آزادی بیان»‌ ارث پدری غربی‌هاست،‌   و از سوی دیگر خود را مدافع آزادی بیان جلوه دهند.   اینجاست که افسار فاضل لنکرانی را نیز برای پشتیبانی از سیاست استعمار گرفته،  این آخوند «مترقی» را زین کرده و به میدان می‌آورند.   با توجه به اظهارات ایشان که در بی‌بی‌سی افتخار انتشار یافت،   می‌باید اذعان کنیم که لنکرانی خیلی خوب سواری داده.   

«برنامه» این بود که با معرفی حکومت اسلامی به عنوان مسئول قتل رئیس کانون نویسندگان آزاد آذربایجان،‌   روابط «تهران ـ باکو» را تیره کنند.   ولی خارج از بمباران «اشتباهی» سربازان پاکستان توسط ناتو،   سقوط یک «شینوک» آمریکائی و نابودی 33 تن از سرنشینان‌اش برنامة کذا را بهم زد!   البته خبر شهادت «شینوک» به زبان دری و در سایت نووستی انتشار یافته.

به گزارش نووستی،   ‌مورخ 4 آذرماه 1390،   ذبیح الله مجاهد،  ‌ سکرتر مطبوعاتی «طالبان» از سقوط یک هلی‌کوپتر شینوک و نابودی 33 تن از سرنشنیان‌اش خبر داده: ‌   

«[...] هلیکوپتر [شینوک] در نتیجه آتشباری افراد مسلح از زمین سقوط داده شد [...] تعداد 33 نظامی ناتو که در داخل هلیکوپتر قرار داشتند،  همه کشته شده‌اند.»

پیرامون این خبر،  نووستی،   به نقل از دفتر مطبوعاتی «ایساف» می‌نویسد:

«[...] همة‌ اعضای عمله هلیکوپتر زنده می‌باشند[...]»

بله اعضای «عمله» شانس آورده‌اند؛   «شینوک» قبلی که در تاریخ 15 مردادماه به شهادت رسید،   عمله‌های‌اش را هم از دست داد.   خلاصه،   برنامة‌ شیرین «شهادت»،   اروپائی‌ها را نیز وسوسه کرده.   سرکوزی و مرکل،  پس از ملاقات‌شان  با «ماریومونتی» به «تشیع علوی»  گرویدند و قرار شد اتحادیة 12 «امامی» تشکیل دهند.   

«ماریو مونتی»،‌  نخست وزیر ایتالیا که همچون «پاپادموس» کارگزار «گلدمن ساکس» و پای ثابت «بیلدربرگ» به شمار می‌رود،  به تشیع ارادت فراوان دارد.   از اینرو اتحادیة اروپا با الهام از «اثنی‌عشری‌ها»،  می‌خواهد 12 عضو قرص و محکم و متعهد و مکتبی برای دفاع از دلار و اسلام و منطقة یورو بسیج کند.   اما اشکال اتحادیة کذا این است که از حمایت «صاحب زمان»‌ برخوردار نیست،   و به همین دلیل کاخ سفید روز گذشته روسای «سوته‌دلان» را به واشنگتن احضار کرد!

دیروز دلم حسابی خنک شد و دریافتم «سر پل خر بگیری» همان فرودگاه مجارستان است؛ صالحی،   وزیر امورخارجة قلعة‌ حیوانات را در آسمان مجارستان متوقف کردند و نگذاشتند به زیارت آستان مقدس «بیلدربرگ» مشرف شود.   به گزارش «محرنیوض»،  مورخ 7 آذرماه سالجاری مسئولان فرودگاه مجارستان در یک اقدام «غیردوستانه» از ادامة سفر صالحی به مقصد هلند ممانعت به عمل آوردند.   بین خودمان بماند،   ولی ما هر چه فکر کردیم نفهمیدیم به چه دلیل مقامات حکومت جمکران مثل «خاله رو  رو» بین اروپا و آمریکا در حرکت‌اند؟   این حکومت که 33 سال است با عربدة‌ نبرد با آمریکا و اروپا و اسرائیل گوش فلک را کر کرده،   و به بهانة همین نبردهای دروغین،   تمام حقوق و مطالبات انسانی ملت ایران را زیر سم ستوران استعمار انداخته،   با «غرب» چه کار دارد؟!  

دلیل سفرهای متعدد مقامات جمکران به اروپا و آمریکا چیست؟   و به عنوان مثال؛  صالحی که در ظاهر برای شرکت در نشست مبارزه با سلاح‌های کشتار جمعی راهی هلند شده،   در واقع چه کاری در این کشور دارد؟   حکومت توحش برای این پرسش‌ها هیچ پاسخی نخواهد داشت؛   دلیل هم روشن است.  حکومت اسلامی،  یک حکومت خیابانی و دست‌نشانده است که به آخر خط رسیده و به دلیل تضعیف اربابان‌اش در لندن و واشنگتن،  دیگر نمی‌تواند به ایفای نقش «دودوزة» مطلوب ادامه دهد.

روشن‌تر‌ بگوئیم،  حکومت جمکران دیگر نمی‌تواند هم در «سنگر» نبرد با آمریکا و اسرائیل بنشیند،   هم به زدوبند با اینان ادامه دهد.   به قول معروف یا زنگی زنگ،   یا رومی روم! «هردو با هم» دیگر شدنی نیست.   آقای صالحی می‌باید یا به نبرد با آمریکا مشغول باشند،   یا به روابط پنهان با یانکی‌ها و اسرائیل پایان دهند!

سایت نووستی،  مورخ 28 نوامبر 2011 می‌گوید،   بنیامین نتانیاهو در فیس‌بوک آمادة گفتگو با اعراب است.  و از آنجا که صالحی عرب‌زبان است می‌تواند از اسرائیل آغاز کند و در «فیس‌بوک» یک «ان جاکرک و احبک» برای نخست وزیر اسرائیل بفرستد.  یادآور شویم «جاکر» معرب «چاکر»،   را همین امروز به گنجینة‌ زبان عرب افزودیم تا از فقر فرهنگی نجات یابند؛   اصولاً ما ایرانی‌ها به اعراب خیلی خیلی لطف داشته و داریم.   

تازیان به کشورمان حمله بردند،   از کشتار،  تحقیر و تاراج هم فروگذار نکردند،   ولی نیاکان‌ ما برای‌شان دستور زبان عرب،   با جلدزرکوب «چاپ» کردند.  آنهم سده‌ها پیش از اختراع صنعت چاپ!   بله،   سوسمارخواران دین و زبان‌شان را مدیون «ما» هستند و امروز نیز قوم و قبیله‌شان در جایگاه حاکمیت بر ملت ایران لنگر انداخته‌؛   لاریجانی‌ها،   بروجردی‌ها و ... و همین صالحی‌‌ها که دیروز سرپل خربگیری افسار یکی‌شان را گرفتند،   شواهدی هستند دال بر عرب‌نوازی ما ملت ایران!

خلاصه شیفتگی ما به زبان «شیرین» عربی بی‌دلیل نیست!   و به گواهی وبلاگ‌های اخیر در این زمینه بسیار پیشرفت کرده بودیم که ناگهان سایت عرب زبان نووستی، ‌ مورخ 28 نوامبر 2011،   با انتشار اظهارات دیمیتری روگزین ما را از توهم به در آورد و متوجه شدیم زبان عربی‌مان هیچ خوب نیست!   از مطلب نووستی هیچ نفهمیدیم،    جز «روغوزین» که معرب «روگزین» باید باشد؛   چون «غاز» هم معرب «گاز» بود!   با توجه به انتشار تصویر شاد و خندان «دیمیتری روگزین» و دیگر خبرهای  نووستی،   می‌توان حدوداً محتوای سخنان نمایندة روسیه در سازمان ناتو را حدس زد!   

ایشان با لبخند می‌گویند،  پرتاب موشک «بولاوا» به تعویق افتاد تا روشن شود طرح 12 امامی اتحادیة‌ اروپا،   به ویژه در مناطق بحرانی خاورمیانه و خاورنزدیک،  و در ایران به کجاها می‌کشد!   در همین گیرودار بود که چند کاتیوشای بی‌خطر نیز به اسرائیل پرتاب شد و ... و امروز دیمیتری مدودف «رادار» موشک‌یاب روسیه را در کالینینگراد افتتاح کرد.   شاید به همین دلیل تلویزیون اسرائیل هنوز در حسرت سردار «جوانی» آه می‌کشد،   و از تهدیدهای ایشان یاد می‌کند.   به گزارش خبرگزاری‌ها، رزمناو های روسیه بزودی در سواحل سوریه پهلو خواهند گرفت؛‌

توفان در دریا غوغا می‌کند! 
  
به سلامتی پرنس ویلیام‌ و کفش‌های پاشنه‌سوزنی عیال عبدالله گل!   روز‌ 27 نوامبر 2011  پرنس با هلیکوپتر مقدس‌شان دو تن از کارکنان کشتی باری روسیه را نجات دادند و همزمان شمشیر «صاحب‌زمان» بر فرق اتحادیة آمریکائی عرب فرود آمد.   و عراق،  لبنان و سوریه را از این اتحادیه جدا کرد.

توفان در دریا غوغا می‌کرد!                
      













...












Share