شنبه، بهمن ۰۳، ۱۳۸۸


کلاشنیکف در کربلا!
...
پروپاگاند «چپ‌نمائی» و تهدید مردم به «سلب مالکیت» را ساواکی‌های منفور جمکران به راه انداخته‌اند. باز هم احتمال استقرار دمکراسی در ایران منافع آنگلوساکسون‌ها را تهدید می‌کند و به همین دلیل ماشین جهنمی ساواک همچون سال 1977 جهت هی کردن طبقة متوسط به اردوگاه فاشیسم فعال شده، تبلیغات استعماری همزمان با «بی‌بی‌گوزک» و «مانیفست مارکس» پای به میدان تحمیق و ارعاب توده‌های ایران گذاشته. از یک سو «جرینگ جرینگ» خلخال آن زن یهودی و «عدالت علوی» به گوش می‌رسد، و از سوی دیگر آوای خوش «کلاشنیکف» استالینسیت‌های بازار تهران! بله برادرانی که «از علی به سوسیالیسم رسید‌ه‌اند»، یک‌بار دیگر برای تحکیم وحدت حوزه و بازار و دانشگاه پای به میدان گذاشته، در یک دست نهج‌البلاغه و در دست دیگر ترجمه‌های شکسته بستة آثار متفکران سوسیالیست غرب را به ما ملت معرفی می‌کنند. اما اینان در واقع به تهدید پایه‌های حکومت دمکراتیک و انسان‌محور مشغول‌اند.

چپ‌نمایان شریف و محترم و بسیار انقلابی که همه نانخورهای شرافتمند سازمان سیا هستند، پس از افلاس دارودستة میرحسین موسوی، ناگهان سخنگو و شیفتة‌ «توده‌ها» شده‌، از هم اکنون برای «سلب مالکیت» و «تقسیم زمین»‌ بیانیه‌های انقلابی صادر می‌فرمایند. به اینان می‌گوئیم، ترفند فرسودة‌ اربابان‌شان در سازمان سیا کارساز نخواهد شد. 33 سال پیش این تبلیغات کارآئی داشت، چرا که شوت‌وپرت‌ها نمی‌دانستند در کشور ایران «چپ»، همچون اوباش حوزه و بازار سر در آخور عموسام دارد. امروز باید حضورتان عرض کنیم اینبار آمریکا نمی‌تواند فاشیست‌های مخالف دمکراسی و آزادی‌بیان را با شعار پوچ «عدالت اجتماعی» و «حقوق‌کارگران» و غیره بر ملت ایران حاکم کند.

پیش از ادامة مطلب یادآور شویم، حکومت اسلامی و اربابان‌اش در دو سوی آتلانتیک تمام تلاش خود را برای نابودی حداقل آزادی در جامعة ایران، یعنی برخورداری از «حق بی‌طرفی» به کار خواهند برد. از آنجمله است، ترور، ارعاب، عملیات غافلگیر‌کننده به ویژه بمب‌گذاری در اماکن عمومی. در این راستا بمب‌گذاری در تظاهرات مسالمت‌آمیز نیز می‌تواند کارساز حکومت اسلامی و طاعون سبز در مسیر مطلوب «شهید سازی» و تحمیل فضای مرگ و سوگواری بر جامعة ایران باشد. همچنانکه گفتیم این حکومت و مخالف‌نمایان‌اش با جنایت و ارعاب بر ملت ایران حاکم شده و شیوة‌ مقدس «گسترش خشونت» را ادامه خواهند داد. به همین دلیل ما از همة طرفداران دمکراسی می‌خواهیم با خودداری از شرکت در تظاهرات «جنبش سبز» امکان «عقیده‌ ‌سازی» و ایجاد «اجماع» پیرامون مرگ و ابهام را از این جریان گنگ و فریبکار سلب کنند.

نطفة اصلی این به اصطلاح «جنبش» از مشتی مزور و خشونت‌طلب اسلام‌گرا تشکیل شده که با مرزشکنی و طرح مطالبات گنگ و مبهم درپی گسترش خشونت است چرا که از بفزونی خشونت نیرومندتر می‌شود. بی‌دلیل نبود که پس از ترور مسعود علی‌محمدی تشکل سرکوبگر «تحکیم وحدت» به وجد آمده عربدة‌ «بکشید ما را ملت ما نیرومندتر می‌شود»‌ سر داده بود. بله این جانوران وحشی، همچون کفتار از مرگ تغذیه می‌کنند. پس تردیدی نیست که در راه کسب اقتدار از هیچ جنایتی فروگذار نخواهند کرد. اطمینان داشته باشیم که «چپ‌نمایان»، آنطور که اینان را طی دوران هیاهوی 22 بهمن شناختیم، دست در دست خشونت‌طلبان «سبز» در این مسیر مقدس گام برخواهند داشت، همچنانکه در آخرین ماه‌های سلطنت پهلوی دوم نیز شاهد هم‌سوئی کامل «حزب‌الله» و «داس‌الله» بودیم.

بله به محض اینکه حزب دمکرات،‌ جیمی‌کارتر را به کاخ سفید فرستاد تا فاشیسم اسلامی و جنگ را بر کل منطقه تحمیل کند، ‌ ساواک در سرزمین گل و بلبل شایعه‌پراکنی پیرامون «خطر» به قدرت رسیدن «کمونیست‌ها» را همزمان جهت ارعاب طبقة متوسط و مرفه آغاز کرد. حدود یک‌ماه پس از برکناری امیرعباس هویدا، اوایل سپتامبر سال 1977 نخستین زمزمه‌های «خطر» را در یک میهمانی در شمال کشور شنیدیم. یکی از «خلقیون» فامیل که تازه از ایالات متحد به مرزپرگهر بازگشته بودند، جشن مفصلی در ویلای‌شان بر پا کرده و برای از میان برداشتن «شکاف طبقاتی»، دوست و فامیل و آشنا و «مردم» را گرد هم‌ آورده بودند. و در این امر چندان زیاده‌روی کردندی که به بعضی حاضران این «احساس» دست داد که در یکی از فیلم‌های پازولینی شرکت دارند.

یک زن بسیار جوان که باردار هم بود،‌ وافور به دست کنار منقل نشسته و با دو نفر دیگر «بحث سیاسی» می‌کرد! عده‌ای آنطرف‌تر، دستمال به دست به آهنگ یکی از تصنیف‌های آغاسی می‌رقصیدند،‌ چند نفر در استخر شنا می‌کردند و گروه دیگری سیگار حشیش می‌پیچیدند و ... و هر از گاهی چند نفر از تهران،‌ یا از ویلاهای مجاور وارد صحنه شده، «سلام، سلام گویان» به یکی از گروه‌های حاضر می‌پیوستند ما هم در این بازار شام سرگردان بودیم تا اینکه یک جای نسبتاً مناسب دور از بساط حشیش و تریاک، و به ویژه دور از «بحث» خلقیون، حوالی استخر گیر آوردیم. ولی مگر بحث سیاسی ما را رها می‌کرد؟! باری در کنار همان استخر در لابلای «من افتادم به دامت،‌ نکن ناز که می‌خوامت»‌ شنیدیم که «کمونیست‌ها اگه بیان سرکار، دارو ندارمونو می‌گیرن،‌ می‌دن به کارگرا!» و متوجه شدیم حوالی استخر را «بورژوازی منحط» اشغال کرده! بین خودمان بماند، صحبت‌های سیاسی حضرات خیلی پرت و مسخره بود، ما هم اصلاً نمی‌فهمیدیم این‌ها چه می‌گویند. حتی امروز هم از مطالعة مقالات «وزین» هم‌میهنان و رسانه‌های غرب دلگیر می‌شویم، برای‌مان ناخوشایند است، با این وجود «پیام» نویسنده‌گان را درک می‌کنیم.

به عنوان نمونه امروز «پیام مشترکی» که در مطالب وزین «داس‌الله» و مصاحبة‌ کاردار مستعفی جمکران با «رادیوفردا» وجود دارد کاملاً «مشخص» است؛ هر دو خواهان تداوم فاشیسم بر ملت ایران‌اند. منتهی هر یک به زبان متفاوتی «فاشیسم‌‌پرستی» خود را مطرح کرده. داس‌الله با طرح مطالب مضحک، آلونک‌نشینان و یک‌لاقبایان مقروض را در جایگاه بورژوازی قرار می‌دهد، حزب‌الله مفلوک هم بانشخوار مزخرفات فوکویاما برای‌مان قصة «اسلام خوب» می‌گوید، که رادیوفردا آنرا در بوق بگذارد. پس بپردازیم به مصاحبة رادیوی کذا با حیدری، کنسول مستعفی جمکران که جهت گسترش توحش، بر «حکومت خوب» شیعه و پیروی از راه «مردم»‌ تاکید می‌کند.

باری از مصاحبة حیدری، کاردار سابق جمکران با رادیوفردا، مورخ 3 بهمن‌ماه 1388 چنین برمی‌آید که «جنبش سبز» همة خواسته‌های «مردم ایران» را شامل می‌شود! حیدری «طرفدار دمکراسی» است و طرفدار موسوی! اما در واقع حیدری یکی از همان موش‌های ناقل طاعون است که اول از همه کشتی طاعون زده را به سوی دریا ترک می‌کنند. حیدری پس از دو دهه «خدمت» در طویله‌ای که وزارت امورخارجة حکومت اسلامی خوانده می‌شود و جز پادوئی و پیشخدمتی برای گاوچران‌ها هیچ وظیفه‌ای نداشته و ندارد،‌ ناگهان طرفدار دمکراسی از آب در آمده‌! البته دمکراسی مطلوب ایشان همان توحشی است که موسوی آنرا «خط امام» می‌خواند، ولی در قاموس موش‌های ناقل طاعون فاشیسم، توحش و تحجر خمینی همان «دمکراسی» است. مرزشکنی و مخدوش کردن مرز مفاهیم متضاد، از وظائف عمله و اکرة استعمار است که با کمک «بی‌بی‌سی»، «رادیوفردا» و دیگر شیپورهای استعمار مرتباً در بوق گذاشته می‌شود. روند کار این است که شیپورهای کذا از طریق «مصاحبه» با آدمخواران ایرانی‌نما،‌ هر چه مزخرف و لاطائل است از زبان اینان به خورد ما ملت می‌دهند. به این ترتیب هیچ مسئولیتی نیز در برابر شارلاتانیسم سیاسی خود نخواهند داشت. همچنانکه مقامات حکومت اسلامی نیز مطالبات اربابان خود را در غرب به عنوان خواسته‌های «مردم» منعکس می‌کنند، تا پرستیژ گاوچران‌ها در سطح جهانی خدشه‌دار نشود.

حیدری به ادعای خود از مجروحان جنگ بوده که از سال 1369 وارد وزارت امورخارجة جمکران شده و حدود 20 سال است که به «چرا» اشتغال دارد. ما هم تازه امروز متوجه شدیم که اگر در حکومت اسلامی «انتخابات»‌ برگزار شود نتیجة آن حتماً می‌باید مورد قبول کارمند طاعونی وزارت‌امورخارجه و پسر دبیرستانی‌اش قرار گیرد! اگر نه، این انتخابات غیرقانونی خواهد بود، چرا که «حق» موسوی ادا نشده! به عبارت دیگر همچنانکه ابوالفضل فاتح،‌ پامنبری موسوی گفته بود، پیروزی میرحسین موسوی «طبیعی» است! حیدری هم به رادیوفردا می‌گوید «مردم ایران» می‌خواهند موسوی به «حق خودش برسد!»

بله این «مردم ایران» دهه‌هاست که فقط «حق طلب»‌ شده‌اند، هیچ مشکل «مادی» هم ندارند. نه مسکن می‌خواهند، نه رفاه، نه امنیت و نه آسایش، مردم ایران فقط «حق» می‌طلب‌اند و بس. و پیامد منطقی «حق‌طلبی» مردم کذا، «حق» آنگلوساکسون‌ها را برای گسترش چپاول ملت ایران و پایمال کردن حق ایرانیان تضمین خواهد کرد. به همین دلیل است که امثال حیدری که عمری با عربدة «مرگ بر آمریکا» ملت ایران را سرکوب می‌کردند و به نوکری برای یانکی‌ها اشتغال داشتند، امروز تبدیل به سخنگویان مردم ایران شده، خواسته‌های ارباب‌شان در واشنگتن را به حساب ملت ایران می‌گذارند! واقعاً همین کم بود که عملة استعمار در وزارت امورخارجة جمکران با زبان الکن‌شان «رادیوفردا» را در جریان «خواست مردم ایران» قرار دهند. حیدری به این «رادیو» می‌گوید، از «خط فکری» موسوی و از نحوه برخورد وی «خوشش» آمده! ایشان همچنین ادعا می‌کنند برای «اعتراض به سرکوب‌ها» تقاضای پناهندگی فرموده‌اند! بله پیشتر که ایشان در جبهة سرکوبگران لنگر انداخته بودند، هیچ سرکوبی در کار نبود. آنزمان که به فرمان محمدخاتمی زندان کهریزک را ساختند، سرکوبی در کار نبود؛ باید پرسید آنزمان که خمینی جام زهر سر کشید و هزاران جوان ایرانی در زندان اعدام شدند، ‌ سرکوب در کار نبوده؟ مسلماً آنزمان هم حیدری از ‌«خط فکری» موسوی و «نحوة برخورد» او با مسائل کشور خیلی خوشش آمده بود، ولی فرصت دست نداد تا مراتب «خوش‌خوشانش» را در بوق ارباب فریاد کند. ایشان به ناچار بیست ‌سال آزگار خفقان گرفتند و همچون «مولا علی» کنج عزلت گزیدند تا اینکه خبر رسید، چه نشسته‌اید که گاوچران‌ها قصد راه اندازی یک کاروان خردجال دارند و برای موفقیت دجال هزارة سوم «حق طلبان» و اعضای بین‌الملل پفیوزها می‌باید صفوف فشرده تشکیل دهند! پس حیدری درنگ را جایز نشمرد:

«من از قبل از انتخابات چون آشنائی قبلی از طریق بعضی از دوستان که داشتیم از خط فکر ایشان، از نحوه برخورد ایشان [میرحسین موسوی] خوشم آمده بود[....] امیدوارم روزی برسد که ایشان بتواند به آن حق خودش برسد همانطور که مردم ایران می‌خواهند.»


بله این است «دیپلمات» حکومت اسلامی! باعث افتخار ماست که می‌بینیم، کسی که در وزارت‌ امورخارجة حکومت اسلامی در جایگاه «کنسول» قرار گرفته همچون اوباش خیابانگرد جمکران «سخن» می‌گوید. جایگاه واقعی اجتماعی طرفداران «خط فکری» میرحسین موسوی، مسلماً خارج از این چارچوب قرار نخواهد گرفت. حیدری در ادامة سخنان مضحک خود از دیگر اوباش، یعنی همان دیپلمات‌های همکارش خواسته مسائل مادی و منافع شخصی را کنار بگذارند و استعفا دهند! دلیل این سخنان ابلهانه این است که حیدری می‌پندارد با استعفای مشتی اوباش ضربة بزرگی در افکار عمومی غرب به «دولت» وارد می‌شود، حال آنکه ایشان خیلی کور خوانده‌اند! ما هم به عنوان ایرانی به اطلاع رسانی مشغول‌ایم و غربی‌ها را در جریان امور قرار می‌دهیم. اگر می‌بینید بوق‌های استعمار نمی‌تواند در غرب با لوتی‌و‌عنترهای‌شان کاروان خردجال به راه بیاندازد و ایجاد اجماع کند، به دلیل اطلاع رسانی مخالفان فاشیسم است. دیدید که با نوآم چامسکی و هنرفروشان هم‌محفلی‌اش هم نتوانستید کاری از پیش ببرید. منتهی بلاهت و شیادی اجازه نمی‌دهد دلیل ناکامی‌تان را دریابید! باری حیدری می‌گوید اکثر همکاران‌اش از نتایج انتخابات در بهت و حیرت فرورفته و «معترض» بودند. بعد هم از آنان خواسته به «منافع مردم» فکر کنند و «در مسیر مردم» قرار گیرند! البته آنکه بر طبل «مردم» می‌کوبد در واقع همان دو جناح کاذب فاشیسم یعنی عوامگرایان و توده‌پرستان‌اند که از «حق توحش» یعنی «حق جمع» و «حق مردم» و توده‌ها دفاع می‌کنند. در هر حال حیدری ادعا دارد که پس از تظاهرات عاشورا،‌ قید همه چیز را زده و استعفا داده.

البته ما هم گفتیم تظاهرات عاشورا دومین تلاش کودتائی حکومت اسلامی بود که علیرغم حضور گروه‌های ضربت ساواک و تهاجم‌شان به نیروهای انتظامی به شدت شکست خورد. مسلماً حیدری می‌پندارد در تظاهرات اربعین یا سالگرد کودتای ننگین 22‌ بهمن موفقیت کودتا حتمی خواهد بود، به همین دلیل است که چنین مزخرفاتی سرهم کرده، با زرنگی در سنگر «برنده» نشسته، و برای «ایجاد آرامش در کشور» بر طبل «مردم» می‌کوبد‌:

«من به یک نقطه اوجی رسیدم [...] بعد از آن وقایع عاشورا گفتم [...] باید حرکتی [کرد] و این حرکت را با [آن استعفا] نشان دادم. امیدوارم دوستان من نیز مسائل مادی و منافع شخصی را کنار بگذارند و نسبت به منافع مردم فکر کنند و در [مسیر مردم حرکت کنند] تا بتوانیم [...] در کشورمان آرامشی که باید برقرار شود ایجاد کنیم.»


بله اتفاقاً در بهمن‌ماه 1357 نیز کم نبودند اراذلی که به این ترتیب خود را «در مسیر مردم» قرار دادند، و دیدیم همان آرامشی که می‌بایست در کشور برقرار می‌شد ایجاد کردند: آرامش مرگ و نیستی! و اکنون نیز اربابان حکومت اسلامی خواهان تحمیل همین قماش «آرامش» بر ما ملت هستند، و در این مسیر از امثال حیدری‌ها به عنوان سخنگو استفاده می‌کنند. یکی از مطالبات اساسی کارفرمایان «رادیوفردا» القاء این دروغ بزرگ است که نیروهای «نظامی ـ امنیتی» جمکران، به ویژه لباس‌شخصی‌ها از دولت جمکران دستورمی‌گیرند، نه از آنگلوساکسون‌ها. و این دروغ بزرگ را همین «رادیو» از زبان حیدری بار دیگر به ما ملت تحویل می‌دهد. حیدری طوطی‌وار «هر چه استاد ازل گفت بگو» می‌گوید، بدون اینکه لحظه‌ای به ذهن علیل‌اش خطور کند که مزخرفات‌اش در تضاد با خبرهای منابع اطلاعاتی مؤثق در ایران قرار می‌گیرد. از اینرو «رادیوفردا» تمام شایعات طاعون‌سبز که در رسانه های غرب از زبان منابع مبهم «شاهدان عینی» نقل شده، اینبار از زبان حیدری به خورد مخاطب می‌دهد تا شرکت ‌پاسداران و شبه نظامیان گروه بهزاد نبوی در کودتای ناکام را به حساب جناح احمدی‌نژاد بگذارد و بگوید، وجدان‌اش از اینهمه خشونت به عذاب آمده:

«کمتر کسی است که اگر وجدان داشته باشد و این مسائل را دیده باشد، می‌تواند به خاطر مسائل مادی سکوت کند.[...] بعد از انتخابات، درخواست یک تجمع ساده بود [...] همه اینها در قانون اساسی فعلی جمهوری اسلامی هم هست [...] در روز عاشورا، روزی که هیچگاه در تاریخ ایران خونی به زمین ریخته نشد، حکومتی که مدعی تشیع است، مردم خودش را [...] جلوی گلوله می‌گذارد»


ولی «پیام» اصلی مصاحبة رادیوفردا در واقع دمیدن در تنور دین و مقدسات شیعی مسلکان، حمایت از قانون توحش و تأکید بر چند دروغ بزرگ و شاخدار است. نخست اینکه «تقلب» به اثبات رسیده، و از مرحلة شایعة ساخته‌وپرداختة گروه موسوی گذشته! دیگر اینکه تظاهرات بدون مجوز و غیرقانونی در قانون اساسی جمکران پیش‌بینی شده و از دیرباز «حق مسلم» مردم بوده، و از همه مهم‌تر اینکه، هدف آشوب‌های پس از انتخابات «تعلیق مذاکرات هسته‌ای» و مذاکرات صلح در منطقه نیست و شایعة تقلب ریشه در سیاست استراتژیک آمریکا ندارد! همین اهداف است که در پس پردة «حق‌طلبی» موسوی جلاد و مزخرفات حیدری پنهان شده:

«[...] این سیستم درس‌هائی را به ما داد [...] در درس‌های‌ا‌ش این نبود که جلوی مردم خودمان بایستیم. ما فکر می‌کردیم داریم کاری را انجام می‌دهیم که منافع ملت‌مان توی آن است. اما در انتخابات دورة‌ دهم ریاست جمهوری پس از این تقلب بزرگ، دیدیم که جریان عوض شده و الان حاکمیت فقط فکر حکومت کردن است[...]‌ آن آموزه‌هائی که به ما یاد داده، همه را کنار گذاشته [...] گفتم [...] روز عاشورا هیچ اتفاقی نمی‌افتد، چون حکومت ما یک حکومت شیعه است، روز عاشورا با مردم چنین برخوردی نمی‌کند. ولی وقتی این صحنه ها را دیدم [...]»


بله حیدری صحنه‌هائی را «دیده» که منابع‌شان مبهم است و ممکن است اصلاً ساختگی هم باشد، ولی آنچه اهمیت دارد این است که همین مخالف فرضی حکومت با استفاده از بوق «رادیوفردا» به ما بگوید که حکومت شیعه هم خیلی خوب است و هم مدافع منافع ملی! این فرد مزور به ما می‌گوید این حکومت شیعه «نیست»،‌ چرا که «اصول» تشیع را کنار گذارده و روز عاشورا با مردم چنین برخوردی می‌کند، پس دیگر به درد نمی‌خورد! به عبارت دیگر، روز عاشورا در ایران هر کس هر کار دلش خواست می‌تواند انجام دهد، چرا که در حکومت شیعه در روزهای مقدس می‌توان کشور را با طویله طاق زد. در واقع این مزخرفات تکرار شعارهای مزورانة «جدائی دین از دولت» و «جدائی دین از حکومت» است که برای تحریف شعار مبارزان صدر مشروطه یعنی «جدائی دین از سیاست» اختراع شده. جالب این است که حیدری پس از ایراد همین سخنان ابلهانه و دین‌محور، خود را مدافع دمکراسی جا زده، برای دستیابی به این دمکراسی حسینی «جنبش خشونت‌طلب» سبز را نیز «تجویز» می‌کند:

«جنبش سبز، [...] متعلق به همه مردم [...] در برگیرنده آرمان‌های همة‌ ایرانی‌هاست. [...] امیدوارم این جنبش آن‌ها را دور هم جمع کند [...] و کشور ما مثل بقیة کشورهای دموکراتیک دنیا پیشرفت کند.»


مسلم بدانیم به رهبری حیدری و با حرکت در مسیر توهمات سبز، مردم در کشور ایران مسلماً خیلی پیشرفت خواهند کرد، البته در مسیر مرگ و خشونت. در راستای همین مزخرفات است که امروز اکبر بهرمانی «اسلام ناب محمدی» را در تضاد با خرافات معرفی کرده، می‌گوید،‌ اگر «در عمل» کشوری آباد و آزاد ایجاد کنیم، اسلام به الگوی جهانی تبدیل می‌شود. بله حاج اکبر، مظهر سرکوب، تاراج، فسادمالی و الگوی حقارت و ذلت می‌خواهد با «اگر» و «در عمل» کشور «آزاد» و «آباد» ایجاد کند، آنهم برای ارتقاء توهمی به نام «اسلام»،‌ که ایشان آنرا در کمال حماقت با «اندیشه» در ترادف قرار داده‌اند. در هر حال، طی سه دهة اخیر مشاهده کردیم که اکبربهرمانی مفهوم آزادی را نیک می‌شناسد، البته آزادی در قانون‌شکنی، ‌ جنایت و تاراج:

«اگر در عمل كشوری آباد، آزاد، مرفه و خالی از خرافات ایجاد كنیم دنیای امروز پذیرای اندیشه و عمل ما خواهد بود و روش ما به این دلیل كه مبتنی بر فرهنگ اسلام ناب محمدی است، می‌تواند به عنوان الگو در جهان امروز مطرح باشد.»


این چرندیات نیز در سایت ایسنا، مورخ 23 ژانویه 2010، با کد خبر: 8811 ـ 01177 انتشار یافته. لازم است به اربابان این حکومت «خیابانی ـ مردمی» تفهیم شود که ما خواهان جابجائی افراد و اسلام‌ها نیستیم و هیچ تفاوتی بین موسوی و احمدی‌نژاد نمی‌بینیم. اگر وزارت امورخارجة یانکی‌ها از «خط فکری» موسوی جلاد خوشش آمده می‌تواند در انتخابات آینده میرحسین موسوی را به کاخ سفید ارسال کند. خلاصه بگوئیم، مال بد بیخ ریش صاحبش.




...

جمعه، بهمن ۰۲، ۱۳۸۸


غربیله‌زدگی!
...
برپائی تظاهرات از سوی جنبش موهوم سبز فقط با هدف «گسترش خشونت» و مظلوم‌نمائی جهت دوقطبی کردن فضای جامعه صورت می‌گیرد. این جنبش خشونت‌طلب و قانون‌شکن که طی 7 ماه اخیر ماهیت واقعی خود را آشکار کرده از اینرو مورد حمایت بی‌دریغ سازمان ناتو قرار گرفته که این سازمان رؤیای تکرار 22 بهمن را در سر می‌پروراند.

کودتای سبز همچنان در دستورکار سازمان سیاست. برخلاف ادعای پیشخدمت‌های عموسام، اربابان حکومت جمکران در لندن و اشنگتن قصد دارند با برپائی «تظاهرات مردمی» در «اربعین» و دیگر مناسبت‌های حکومتی نظیر سالگرد کودتای ننگین 22 بهمن 1357 یک «کودتای مردمی» برای دارودستة‌ فدائیان اسلام و چپ‌نمایان سازمان دهند تا یک‌بار دیگر حقوق ملت ایران را با تکیه بر آنچه «حق حاکمیت مردم» عنوان می‌شود لگدمال کنند. «حق حاکمیت مردم» همان شعار پوچی است که پیشخدمت‌های آنگلوساکسون‌ها در «هشدار» خود مطرح کرده بودند و در وبلاگ «سنگر سبز سیا» مورد بررسی قرار گرفت.

حق کذا فاقد هرگونه چارچوب حقوقی در مفاهیم معاصر بوده، بر«حق توحش» یا «حق طبیعی» پای می‌فشارد. چارچوب واقعی «حق طبیعی» و «حق حاکمیت مردم» همان است که شیخ مسعود بهنود در «امامزادة بی‌چلچراغ» به تصویر کشیده، یعنی ادارة امور جامعه خارج از چارچوب «نظم قانونی». در این حکایت همة امور به دست «مردم» است. پس جای تعجب نیست که لات‌محل، یعنی همان «سدصغر» نظم و امنیت را بر حسب مصلحت خویش تعریف کرده، و از طریق نوچه‌های‌اش به مورد اجرا بگذارد. همچنین بازی کودکان نیز کاملاً «طبیعی» است، ‌ و پیامد بازی کذا هر چه باشد، «حق» همواره با کودکان خواهد بود! می‌دانیم که در یک جامعة‌ بهنجار چنین روابطی حاکم نیست. به عبارت دیگر کودکان «تربیت» می‌شوند و رفتار ناهنجارشان مورد تأئید قرار نمی‌گیرد. در جهان «امامزادة بی‌چلچراغ»، به هیچ عنوان چنین نیست.
پیش از ادامة مطلب در مورد فیلم قیصر یادآور شویم، هنر کارگردان این فیلم، نشان دادن خشونت و ابتذال در چارچوب «ارزش‌های» جاهل مسلک‌هاست. اگر دقت کنیم خواهیم دید در این فیلم «گفتار» جای خود را به «کردار» سپرده، چرا که در جهان «ارزش‌ها» برای هر «کنشی» یک «واکنش از پیش تعیین شده» وجود دارد، و روشن است که در این چارچوب انسان‌ستیز، «قانون» و «نظم قانونی» کمترین محلی از اعراب نمی‌تواند داشته باشد. به همین دلیل است که در این فیلم «گفتگوی منطقی» وجود ندارد،‌ و صحبت و گفتگوی عادی نیز به حداقل ممکن رسیده تا حداکثر فضا برای خشونت و توحش تأمین شود. از سوی دیگر، خارج از فریاد و ناسزا و التماس و زاری، «سخنان» پرسوناژها، همچون نامة فاطی، خواهر قیصر «یکسویه» است و امکانی برای بحث و مذاکره ایجاد نمی‌کند‌. فاطی پس از اینکه مورد تجاوز قرار می‌گیرد بدون اینکه سخنی بگوید دست به خودکشی می‌زند. و برادران‌اش نیز برای دفاع از ارزش‌های‌شان نیازی به گفتگو و مذاکره با دیگران ندارند، سخن‌گفتن با دیگری ویژة انسان است و در جهان ارزش‌ها جائی برای انسان پیش‌بینی نشده.

به هر تقدیر، در فیلم قیصر جاهل‌های «نیک»، یعنی برادران «فرمان» که خود را قربانی آب‌منگل‌ها، یعنی پرسوناژهای «پلید» و «مرزشکن» می‌بینند، جهت «اجرای عدالت» و دفاع از نوامیس، یعنی دفاع از «حق طبیعی» خود بدون اینکه نیازی به گفتگو و یافتن راه حل قانونی داشته باشند، راساً در جایگاه قاضی، هیئت منصفه و مجری قانون قرار گفته، به نوبة خود مرزشکنی می‌کنند. اینگونه است که دامنة خشونت گسترده وگسترده‌‌تر می‌شود. به زبان ساده‌تر، گسترش خشونت با خروج فرد از جایگاه واقعی اجتماعی‌اش تضمین خواهد ‌شد. در فیلم قیصر، «خروج از جایگاه واقعی اجتماعی»، چه از سوی آبمنگل‌های متجاوز و فریبکار و چه از سوی جاهل مسلک‌های «نیک»، یعنی برادران «فرمان» برای دفاع از «حق طبیعی» صورت می‌پذیرد. «حق طبیعی» دفاع از ارزش‌های متحجر پدرسالار، از جمله‌ دفاع از نوامیس، حمایت بی‌قید و شرط از افراد خانواده در برابر «غیرخودی‌ها»، و ... در همین چارچوب توحش قرار می‌گیرد. و بی‌دلیل نیست که همة لوطی‌وعنترهای سیرک عموسام بر طبل «حق طبیعی» می‌کوبند، تا آنرا بجای «حق قانونی» بنشانند. شاهدیم که در این راستا «حقوق بشر» نیز در زمرة «حقوق طبیعی» قرار گرفته!

کلیدواژة‌ پروپاگاند استعماری صفت «طبیعی» است،‌ که همة ایرانی‌نمایان بدون استثناء آنرا بجای «قانونی» می‌نشانند. از آنجمله است «شرکت در انتخابات»، «حقوق بشر» و آخرین مورد انتشار این تبلیغات ابله‌فریب را در نامة ذلت و حقارت و حماقت و مداحی و پامنبری ابوالفضل‌فاتح، دلال میرحسین موسوی مشاهده کردیم، آنجا که سخن از «پیروزی طبیعی» موسوی در انتخابات به میان آورده بود. پیروزی «طبیعی» در انتخابات یعنی «حذف نهادهای قانونی»،‌ به نفع «تجمع خیابانی»، یا بهتر بگوئیم قانون‌شکنی با تکیه بر تل موهوم «مردم». همان سیاستی که از بهمن ماه 1357 بارها و بارها بر ملت ایران تحمیل شده و آخرین نمونة آن لات‌بازی میرحسین موسوی و شرکاء است که با هدف دوقطبی کردن کاذب فضای جامعه، از 23 خردادماه 1388 آغاز شده و با حمایت اربابان حکومت «مستقل» اسلامی در لندن و واشنگتن همچنان ادامه دارد. پس تعجب نکنیم که «ساتاس» متن تمام وقوقیه‌های جمعه را در هم‌سوئی کامل با پروپاگاند آنگلوساکسون‌ها تنظیم کند.

به گزارش حنازرچوبه،‌ مورخ دوم بهمن‌ماه 1388، امروز آخوند احمد خاتمی در دانشگاه سابق تهران تأکید کرد، در کشور دو جبهه بیشتر نداریم، جبهة انقلاب و ضدانقلاب! جبهة ضدانقلاب به گفتة شیخ احمد خاتمی جبهة کودتاچیان است که بجای طرح اعتراض خود از طریق قانونی به شایعه‌پراکنی متوسل شده. بین خودمان بماند این نخستین بار است که می‌شنویم «جبهة انقلاب» اهل «قانون» و قانونگرائی است! در مطلب امروز به تظاهرات 8 مارس 1979 نمی‌پردازیم، هر چند پیش از این تظاهرات، شیخ مهدی بازرگان با برگزاری مراسم دست‌بوسی در مدرسة‌ رفاه ابعاد واقعی ذلت و حقارت و «خیابانی» نخست‌وزیر را «به ارزش» گذاشته بود. اما چون رفراندوم گورکن‌ها هنوز برگذار نشده و اقتدار نظام از چشم جهانیان پنهان مانده بود نگاهی خواهیم داشت به یک نمونه از قانون‌گرائی دولت انقلاب پس از رفراندوم کذا.

این دولت منفور پس از قطع رابطة دیپلماتیک با مصر، جهت رد گم کردن،‌ با جاروجنجال شایع کرد که از پیمان استعماری سنتو خارج شده! حال آنکه در واقع جهت طالبان سازی، روابط «نظامی ـ امنیتی» دولت «انقلاب» با ترکیه و پاکستان گسترش یافته بود. باری در گیرودار سرکوب‌های نظامی به ویژه در کردستان و در اوج «حاکمیت مردم» یعنی تهاجم به اهل قلم و تعطیلی رسانه‌ها و لشکرکشی روزانة ماشاالله قصاب به خیابان‌های مرکز شهر قرار شد طرفداران لائیسیته در تهران تظاهرات کنند. آنزمان هنوز حاج‌سیدجوادی خبیث بر اساس حدیث مسلم و روایت معصوم و نهج‌البلاغه «قانون‌اساسی» توحش سر هم نکرده بود، در نتیجه مبانی اسلام در مورد تجمع مسالمت‌آمیز تصمیم نمی‌گرفت! به همین دلیل برای جبران این کمبود اساسی تصمیم گرفتند مبانی اسلام را به صورت ملموس در خیابان شاهرضا به نمایش بگذارند.

باری یک روز قبل از تظاهرات، به دستور دولت مقتدر و مردمی چند کامیون آجر در مسیر تظاهرات خالی کردند تا «مردم» بتوانند از «حق طبیعی» خود در برابر ما دفاع کنند،‌ و به راستی که اینان دست‌دردست نیروهای انتظامی، آنطورکه شایسته بود چهرة واقعی «انقلاب اسلامی» را به جهانیان نشان دادند. ولی آنروز از آنجا که کاروان خردجال تازه نفس بود، بوق‌های استعمار مدافع «حقوق مردم» ایران نمی‌شدند، چرا که این حقوق با منافع استعمار در تضاد قرار داشت، دارد و خواهد داشت. درست مثل امروز که طرفداران دمکراسی و لائیسیته از سوی ملاممد خاتمی «عامل بیگانه» خوانده می‌شوند، حال آنکه کسی که سخنان «بیگانه» را نشخوار می‌کند همین ملاممد خاتمی است، نه طرفداران دمکراسی. این محمد خاتمی است که کالای تولیدی «اتاق فکر» سازمان سیا را برای فروش عرضه می‌کند نه ما! به هر حال از آنجا که شیخ مهدی نیز از مدافعان حق طبیعی بود، گفتیم یادی از دولت دستبوس و «خیابانی ـ مردمی» کرده باشیم. بگذریم و بازگردیم به سخنان قانون‌گرایانة شیخ احمد خاتمی که با کد خبر: 911923 در حنازرچوبه انتشاریافته. ایشان برای نخستین بار چند لحظه «منطقی» شده می‌گویند، همه جای دنیا پس از برگزاری انتخابات یک مهلت قانونی برای اعتراض تعیین می‌کنند و بعد هم پروندة انتخابات را می‌بندند.

البته احمد خاتمی کاملاً حق دارد. در اکثر کشورهای جهان، پس از برگزاری انتخابات‌ مهلتی برای طرح اعتراضات البته از «مسیر قانونی» داده می‌شود ولی در جمکران هیچکس از طریق قانونی اعتراض نکرد! معترضین با نقض آشکار قوانین و با توسل به شایعه‌پراکنی طی یک هفته به لشکرکشی خیابانی مشغول بودند. کور که نبودید! چرا همان روز اول رهبران آشوب را بازداشت نکردید؟ سفارت‌خانه کذا «اجازه» نمی‌داد؟ شما که طی سه دهة اخیر برای قلع و قمع ایرانیان از هیچ کوششی فروگذار نکردید، به چه مناسبت در مورد میرحسین موسوی و شیخ کروبی منفور استثناء قائل شدید؟ منتظر معجزه بودید که حکومت را به امام زمان تحویل دهید؟

مگر پس از برگزاری نماز جماعت توسط خامنه‌ای سخنان اکبر بهرمانی را نشنیدید که می‌گفت «نتایج انتخابات آنطور که می‌خواستیم نشد»؟ مگر محمد خاتمی با وقاحت تمام نمی‌گفت «رفراندوم کنید، اگر مردم نتایج انتخابات را تأئید کردند، ما هم قبول می‌کنیم»؟ هر جا انتخابات برگزار می‌کنند نتایج آن باید «مطابق میل» دیگران باشد؟ هر جا انتخابات برگزار می‌کنند نتایج آن باید در یک رفراندوم به تأئید «مردم» برسد؟ پس وزارت کشور و شورای نگهبان نقش تزئینی دارند! روز گذشته هم که شاهد بودیم نانخورهای سازمان سیا خواهان «برگزاری انتخابات تحت نظارت مراجع بین‌المللی» شدند. پس آنکه عامل بیگانه است و فرافکنی می‌کند، محمد خاتمی است نه طرفداران دمکراسی!

اما گذشته از همة این مسائل، در نظام مقدس که جای برگزاری «انتخابات» نیست. شما هم دکان مسابقات مارگیری را تعطیل کنید. مگر قرآن‌تان نگفته «و شاورهم فی‌الامر؟» شما مؤمنان متدین هم با یکدیگر «مشورت» کنید، نتیجة مشاوره‌تان هم در کارخانة رجاله پروری مشخص می‌شود، مردم هم که طرفدار اسلام‌اند و جز اسلام هیچ نمی‌خواهند، چرا اینقدر خودتان را برای انتخابات به دردسر می‌اندازید؟ شترسواری که دولا دولا نمی‌شود. یا اسلامی هستید یا نیستید. اگر اسلامی هستید، ببینید پیامبرتان در صحرای عربستان چگونه «انتخابات» برگزار می‌کرد. شما هم به رسول‌الله، خاتم الانبیاء تأسی کنید، و بجای تقلید میمون‌وار از غرب، از پیامبرتان تقلید کنید. به قول معروف «نگاه به دست ننه کن، مثل ننه غربیله کن.»

و اما اگر اسلامی نیستید، و اینهمه سال دروغ گفته‌اید بهتر است دکان اسلام حکومتی را برچینید و «باورها» و توهمات مردم را به ابزار حکومت تبدیل نکنید. بازگردید به همان حوزهای علمیه کمی «مطالعه» کنید، سری به چاه جمکران بزنید، پول پارو کنید، اینهمه امکانات را رها کرده‌اید چسبیده‌اید به سیاست؟ بوزینه و نجاری؟ بگذریم و بازگردیم به سخنان منطقی شیخ احمد، هر چند که شیخ منفور بلافاصله چارچوب منطق را رها کرده به صحرای کربلا گریز می‌زند!

8 ماه پس از برگزاری مسابقات مارگیری، احمدخاتمی به معترضین می‌گوید، تا دیر نشده موضع خود را مشخص کرده و اعتراضات خود را از «طریق قانونی» پیگیری کنید! مگر 8 ماه پس از انتخابات کسی می‌تواند از «طریق قانونی» اعتراض کند؟ نه! ولی در جمکران «قانون» هیچ ارتباطی با «نظم قانونی» ندارد، قانون جمکرانی‌ها همان توحش «حق طبیعی» و مرزشکنی است که در فیلم قیصر به نمایش در آمده بود. به همین دلیل است که شیخ احمد در ادامة سخنان ظاهراً قانونگرایانة خود می‌گوید، البته مرزشکنی اهمیتی ندارد ما به اندازة کافی نیرومندیم ولی این اعمال ما را «دشمن‌شاد» می‌کند:

‌«اعتراض‌های ساختارشکنانه سبب شادی دشمنان انقلاب می‌‌شود[...] نمي‌گويم به انقلاب صدمه می‌زند [...] انقلاب [...] از اين بادها نمی‌لرزد[...] عزیزان [معترض] تا دير نشده موضع خود را مشخص کنند و اعتراض خود را در چارچوب قانون پی بگیرند[...] معترضان قانونی رفتار کنند و بدانند اگر چنين نکنند ملت به همراه رهبري راه خود را ادامه خواهد داد و [شما] بازندة‌ میدان هستید.»

بله شیخ احمد فقط از شادی دشمنان ناراحت شده! چرا که او هم مانند خمینی دجال از دست‌های مقدس ارباب یک «قطب‌نمای بصیرت» دریافت کرده که راه حماقت و کوری و بلاهت و فضیحت را گم نکند و در مسیر مطلوب آستان مقدس «سیا» در جادة «سعادت» گام بردارد. در این راستا شیخ احمد تأکید می‌فرماید، جبهة بیطرف نداریم یا با انقلاب هستید یا «ضدانقلاب» خواهید بود. وی سپس به همپالکی‌های‌اش اطمینان می‌دهد که حساب‌شان از دیگران جداست و علیرغم تلاش برای براندازی، برانداز به شمار نخواهند رفت. بله اگر قرار باشد میرحسین جلاد را برانداز بدانند، علی خامنه‌ای هم که یکهفته برای کودتا دست به دعا برداشته بود باید برانداز خوانده شود. ولی چنین کاری سبب «شادی دشمنان» می‌شود! در نتیجه برای سوزاندن دل دشمنان، شیخ احمد چند راه حل ارائه داده، و از آنجمله است، لعن و نفرین به آنگلوساکسون‌ها و دیگر اربابان برای رد گم کردن! و ناسزا گفتن به «رقاص‌های فراری» و سیلی‌خورده‌ها از ملت. خاتمی در ادامة سخنان خود «موضع‌گیری شفاف» را توضیح داده ‌می‌گوید، باید ضمن محکوم کردن دومین کودتای ناکام عاشورا و تمام حوادث ساختارشکنانه، ولایت فقیه و ولی‌فقیه را تأئید کنید، و به پاسدار اکبر یا حاج فرج‌دباغ هم بگوئید از او متنفرید! خاتمی از کسی اسم نبرده فقط می‌گوید «آن دهن شکسته!» در نتیجه نمی‌دانیم منظورش کیست. همچنین نمی‌دانیم وقتی می‌گوید «رقاص فراری» روی سخن‌اش با آخوند کدیور است یا با عطاالله مهاجرانی که «فارس‌نیوز» ماجرای فعالیت‌های «فرهنگی» دوران وزارت‌اش، از جمله ازدواج با یکی از کارمندان وزارت ارشاد را منتشر کرده. بله در قاموس گورکن‌ها پفیوز و جنایتکار را «رقاص» می‌خوانند، چرا که رقص «هنر» است، هنری که مانند دیگر هنرها در صدراسلام و در میان چادرنشینان صحرای عربستان محکوم بوده. باری این است دستورالعمل اتخاذ مواضع شفاف:

«باید بگوئید که ملتزم عملی به رهنمودهای ولي فقیه هستید و به بیگانگان و امریکا و انگلیس هم به صراحت بگوئید، از شما متنفریم [...] حمایت شما از خود را لکة‌ ننگ می‌دانیم [...] حوادث ساختارشکن بعد از انتخابات [...] حوادث جانکاه عاشورا و اهانت به آرمان و تصویر امام [...] را محکوم کنید [...] به آن دهن‌شکستة ضد انقلاب خارج کشور[...] که منکر عصمت معصومين، قرآن و امام زمان است بگوئید از او متنفرید.»


اتفاقاً در اینمورد آخر با شیخ احمد کاملاً موافق‌ایم! ما هم از آن گوسالة ننه حسن که نفی «مبهمات» را به ابزار تبلیغات پاسدار شریعتمداری جهت تأکید بر اثبات‌شان تبدیل کرده هیچ خوشمان نمی‌آید، هر چند که با اینکار در واقع هر دو حماقت خود را به اثبات می‌رسانند. باری احمد خاتمی در ادامه، حساب معترضین را از «محاربین» جدا کرده و ضمن برشمردن مشخصات جبهة «ضد انقلاب» لگد دیگری نثار «جبهة بی‌طرف» می‌کند. جالب اینکه، علیرغم «مخالف‌نمائی‌های» خاتمی شیاد، شیخ احمد نیز همچون وی مخالفان حکومت توحش را مزدور بیگانه می‌داند:‌‌

«در جبهة دوم آمریکا و سیا، انگلیس و سرویس‌های جاسوسی آن، صهیونیست‌ها و موساد، سیلی خورده‌هاي از ملت و مطرب‌ها و رقاص‌های فراري از این کشور قرار دارند [...] ما معترضین را برانداز ننامیدیم و نمی‌نامیم و اگر در چارچوب قانون رفتار کنند، برانداز نمی‌دانیم [...] حساب محاربين [...] که به جان و مال مردم تعرض کرده‌اند از معترضان جداست [...] ما به گروه معترض می‌گوئیم کجاي کاريد آن طرف يا اين طرف؟ راه سومي وجود ندارد.»


بله، راه سومی وجود ندارد. یا به صورت پنهانی در حکومت اسلامی نوکری غرب می‌کنید، یا در اپوزیسیون به نوکری غرب و حمایت از خط امام می‌پردازید. در غیراینصورت عامل بیگانه هستید! و اما مهملات «ساتاس» برخلاف آنچه بعضی‌ها تصور می‌کنند ریشه در آثار نخبگانی چون آل‌احمد دارد که افتخار شاگردی شیادی به نام فردید را هم داشته. جلال ‌آل‌احمد در «غرب زدگی»، شاهکار سفسطه و مغلطه و تاریک اندیشی و غرب‌پرستی می‌نویسد، ما از اسلام دعوت کردیم که به ایران بیاید هر چند رستم فرخزاد از سنت متحجر زرتشتی دفاع کرد! بله، این مزخرفات به ما می‌گوید رستم فرخزاد، سردار ایرانی نه برای دفاع از ایران که برای دفاع از «دین متحجر» ساسانیان به جنگ دین مترقی و مسلماً بر حق اسلام رفت، و چه خوب شد که شکست خورد.

البته فراموش نکنیم چرندیات امثال آل‌احمد در شرایطی منتشر می‌شد که امثال مصطفی رحیمی در کشور ایران «ممنوع‌القلم» ‌بودند. می‌بینیم که سیاست استعمار برخلاف ادعای آخوندهای قم، زمینه را برای ظهور خردجال فراهم می‌آورد. آل‌احمد که در ظاهر به انتقاد از غرب‌زدگی پرداخته در واقع به نشخوار همان پروپاگاند غرب مشغول است که ادعا می‌کند اسلام صلح‌جوترین دین جهان است، چون «سلام» از اسلام آمده و ایرانیان با آغوش باز از این دین استقبال کردند و از اینکه کاخ ساسانی توسط تازیان غارت می‌شد لذت بردند. بله، آخوند توده‌ای، جلال آل‌احمد، همچون دیگر دستاربندان هزار چهره و جیره‌خوار استعمار، قیاس به نفس کرده و با قلم شکسته و الکن‌اش ایرانیان را بیگانه‌پرست و طرفدار اشغالگر معرفی می‌کند:

«[...] سلام اسلامی، صلح جویانه‌ترین شعاری است كه دينی در عالم داشته[...] اسلام پیش از آن كه به مقابلة‌ ما بیاید، این ما بودیم كه دعوتش كردیم. بگذریم كه رستم فرخ زادی بود كه از فروسيت ساسانى و سنت متحجر زردشتى دفاعى مذبوح [مذبوحانه]‌‌ كرد، اما اهل مدائن و تیسفون نان و خرما به دست در كوچه‌ها به پیشواز اعرابی ایستاده بودند كه به غارت كاخ شاهی و فرش بهارستان می‌رفتند [...] سلمان فارسى سال‌ها پیش از آن كه یزدگرد به مرو بگریزد از [جى در اصفهان] به مدینه گریخته بود و به دستگاه اسلام پناه برده، و در تكوين اسلام چنان نقشى داشت كه هرگز آن مغان (مجوسان) ستاره‌شناس در تكوين مسيحيت نداشته‌اند[...]»


بله این قماش مزخرفات که از ذهن علیل شیوخ مزدور و عوامفریب تراوش می‌کرد، برای انتشار هیچ مشکلی نداشت! اشکال وقتی پیش می‌آمد که بعضی‌ها بی‌بی‌گوزک‌های سازمان سیا را به زیر سئوال می‌بردند و این پرسش منطقی را مطرح می‌کردند، که چگونه ممکن است ملتی از متجاوز و تاراجگر استقبال کند؟ ولی اگر به متن مبتذل آل‌احمد دقت کنیم خواهیم دید که ایشان نه با نان و خرما که با قلم الکن به پابوس استعمار غرب شتافته پفیوزی و مزدوری خود را به حساب ایرانیان دورة ساسانی می‌گذارد.

باید به بیگانگان و امریکا و انگلیس به صراحت بگوئید، از شما متنفریم [...] حمایت شما از خود را ننگ می‌دانیم [...] نوکری پنهان برای شما افتخار ماست چرا که ما نیز همچون آن «قلم‌شکسته» اهل تقیه‌ایم.






...

پنجشنبه، بهمن ۰۱، ۱۳۸۸


سنگر سبز «سیا»!
...
همچنانکه در وبلاگ «سر ممد و سایبرالاغ» گفتیم آنگلوساکسون‌ها به این توهم دچار شده‌اند که از همان «راه جادوئی» سال 1357، یعنی ایجاد اجماع پیرامون «مرگ» و «ابهام» می‌توان ملت ایران را یک‌بار دیگر در مسیر مرگ و نیستی فاشیسم قرار داد. بیانیه‌های نامربوط و عوامفریب «خیرخواهان» در همین چارچوب صادر می‌شود. امروز یکی از همین بیانیه‌های استحماری از سوی «فعالان عرصة سیاسی، ‌فرهنگی و اجتماعی» ساکن فرنگ‌ستان صادر شده. بیانیة‌مذکور ویراست ناشیانه‌ای است از سخنرانی‌های ابلهانه و مردم‌فریب محمد خاتمی که در بسیاری از سایت‌های فارسی زبان از جمله سایت دین‌پرور و آخوندنواز «بی‌بی‌سی» انتشار یافته و در همین وبلاگ به بررسی متن آن می‌پردازیم.

برای ایجاد اجماع پیرامون یک «ابهام» انسان‌ستیز که خود را «جنبش سبز» می‌خواند، آنگلوساکسون‌ها تمام خدمة خود را در داخل و خارج مرزها بسیج کرده‌اند. استنباط‌شان این است که با توجه به نارضایتی عمیق ایرانیان از حکومت توحش اسلامی، به راحتی می‌توان همچون سال 1357، با تحمیل کودتای نظامی، ضمن تقدیم یک «حکومت مشروع» و «محبوب» و «مردمی» به افکار عمومی در غرب، به سرکوب ملت ایران نیز «مشروعیت»‌ دوباره بخشید. مهم‌ترین مرحله برای ایجاد «اجماع» همچنانکه گفتیم جذب گروه‌های «بی‌طرف» به یکی از دو قطب کاذب ساخته و پرداختة استعمار و حکومت دست‌نشانده‌اش در ایران است. به عبارت دیگر برای سازمان دادن به این حرکت استعماری می‌باید «حداقل آزادی‌» در جامعة ایران یعنی همان «حق بی‌طرفی» کاملاً پایمال شود.

در زمینة نابودی «حداقل آزادی» موجود در جامعة ایران و وادار کردن قشرهای «بی‌طرف» به پیوستن به یکی از مواضع مطلوب سیاسی،‌ سازمان سیا در هم‌سوئی کامل با حکومت گورکن‌ها عمل می‌کند. در داخل مرزها، حکومت جمکران یک «سنگر حق» به راه انداخته و در برابر این «سنگر حق»، سازمان سیا، ‌ دست‌اندرکار ایجاد یک سنگر «حق برونمرزی» جهت حمایت از فاشیست‌های «جنبش‌سبز» شده. «سنگر سبز سیا»، همچون سنگر سبز جمکران یک «جبهة فراگیر» است که در آن چپ‌نمایان در کنار راست‌گرایان افراطی نشسته‌، همگی بر طبل ابهاماتی از قبیل «مردم» و «اکثریت» می‌کوبند! فراموش نکنیم که این همان سنگر نکبت و ادباری است که در دیماه 1357پس از قتل کامران نجات‌اللهی «تأسیس» شد، و نهایتاً به کودتای ننگین 22 بهمن، سرنگونی دولت بختیار و تشکیل «دولت خیابانی» بازرگان انجامید.

برای تکرار این نمایش مهوع لازم است آنگلوساکسون‌ها یک کاروان خردجال تشکیل دهند،‌ کاروانی از تهران تا واشنگتن! صدور مسلسل‌وار بیانیه‌های نامربوط و انحرافی محفلک‌های استعمار در حمایت از میرحسین موسوی را در چارچوب همین سیاست می‌توان بررسی کرد. و از آنجمله ‌است بیانیه‌ای که مسلماً از جانب ساواک جمکران در پشتیبانی از «طاعون سبز» در سایت اخبار روز، ‌مورخ اول بهمن‌ماه 1388 انتشار یافته! این بیانیه، به‌نام «کردها» مطالبات پوچ و مضحکی را مطرح کرده که تداومی است بر مهملات حجرة‌ توهمات «پنج‌تن» سایت جرس. خلاصة کلام اگر امروز در دوران شاپور بختیار نیستیم، از قضای روزگار مطالبات «جنبش سبز» در داخل و خارج مرزهای ایران از هم‌سوئی ‌کامل با مطالبات استعمار و خواسته‌های جبهة‌ملی، نهضت عاظادی و خمینی‌دجال در همان‌ روزها برخوردار است. به زبان ساده‌تر، امروز هم مخالف‌نمایان مدافع «جنبش سبز» در تضاد کامل با دمکراسی قرار گرفته‌اند و بی‌دلیل نیست که لندن و واشنگتن و دیگر شیفتگان «طالبانیسم» به این جنبش انسان‌ستیز اینچنین مهر می‌ورزند.

و در همین چارچوب است که «بی‌بی‌سی»، مورخ 21 ژانویه 2010، در مطلبی تحت عنوان « هشدار گروهی از روشنفکران ایرانی در مورد سرنوشت جنبش سبز» می‌کوشد تا شعارهای فاشیستی گروه محمدخاتمی را از زبان به اصطلاح «روشنفکران» ساکن فرنگ به ما ملت حقنه کند. جالب است که ما ملت می‌باید در چارچوب این «ادعانامه»، متخصصین لجن‌پراکنی به مفاخر فرهنگی ایران نظیر ماشاالله آجودانی، و گروه فدائیان «امام» خمینی از قماش «باقر پرهام»،‌ و طرفداران صیغه و تعدد زوجات همچون پارسی‌پور و محمد برقعی، و حتی فالانژهای «سیار» حکومت امام زمان از جمله عباس‌ معروفی، و دیگر اعضای محفل «احترام به ادیان» نظیر «استاد» فرج سرکوهی، رامین ‌پرهام و دیگر بینوایان و متکدیان عرصة فقرفرهنگی را به عنوان «روشنفکر» بپذیریم. افسوس و صدافسوس که در میان این «روشنفکران» و صاحب‌نظران نام ماشاالله قصاب، پاسدار شریعتمداری، زهرا رهنورد و مریم بهروزی به چشم نمی‌خورد، مسلماً نبود نام این «فرهیختگان» در فهرست کذا فقط به دلیل سکونت‌شان در ایران‌ است! در غیراینصورت اسامی‌شان در زمرة رزمندگان راه آزادی و «مخالفان» حکومت اسلامی حتماً ذکر می‌شد! حال که به قول مهرورزی، با «جنس» روشنفکران طرفدار «جنبش سبز» بهتر آشنا شدیم شایسته است ببینیم حضرات اصلاً چه می‌فرمایند.

اینان ضمن حمایت از بیانیة هفدهم میرحسین موسوی، هم‌صدا با خاتمی و رفسنجانی و دیگر فاشیست‌های اسلامی خواهان «حاکمیت مردم» و برگزاری انتخابات تحت نظارت بیگانگان شده، ‌ خود را «کثرت‌گرا» می‌خوانند! به عبارت دیگر تقاضای عاجزانة‌ گدایان شب جمعة سیاست استعمار تداوم فاشیسم اسلامی، البته بدون حضور «ولی‌فقیه» است. بله مشتی «پوپولیست» مفلوک جایگاه روشنفکر را اشغال کرده، به گزافه‌گوئی برای شوت‌وپرت‌ها مشغول‌اند، سایت «بی‌بی‌سی» هم مزخرفات‌شان را همانطور که می‌بینیم با مجوز وزارت کشور علیاحضرت ملکه در بوق گذاشته!

روشنفکران انتصابی «بی‌بی‌سی» فرموده‌اند، پافشاری بر اصلاحات در چارچوب نظام ولی‌فقیه آخر و عاقبت ندارد! اینان، همچنین ضمن قبول «زحمت‌» تک، تک افراد طرفدار جنبش سبز را شناسائی کرده و آنان را «یکدست» و «یک‌پارچه» کثرت‌گرا و مخالف «تمامیت‌خواهی» معرفی می‌فرمایند. البته اینهمه با تأکید بر عبارت دهان‌پرکن، «درک ضرورت زمان و لزوم همبستگی»! خلاصه بگوئیم «سنگر حق» در خارج مرزها، تل موهومی است که پیرامون «حاکمیت مردم»‌، «کثرت‌گرائی» و «مخالفت با تمامیت خواهی»‌ به «اجماع» رسیده. البته با «درک زمان»، جهت بازگشت به گذشته و «لزوم همبستگی» با استعمار! بله، به محض اینکه مقام معظم رهبری خواهان صراحت مواضع «خواص» شدند، شاهدیم که «خواص» ساکن فرنگ‌ در سیرک عموسام معلق زدن برای ارباب را آغاز کردند.

ارباب چه می‌خواهد؟ قانون شکنی! به همین دلیل هیچیک از روشنفکران عموسام خواهان «گذار قانونی» به حاکمیت مطلوب‌شان نمی‌شوند. خواست اینان در برگزاری «انتخابات آزاد»‌ تحت نظارت «مراجع ذیصلاح بین‌المللی» خلاصه شده. روشن‌تر بگوئیم لوطی‌وعنترهای پنتاگون می‌خواهند «تغییرات» غیرقابل اجتناب در ایران تحت نظارت مستقیم و سیادت سرنیزة ارباب‌شان صورت گیرد، تا ملت ایران همواره خود را مرهون الطاف عموسام بداند:

«دل بستن به اصلاح در چارچوب نظام خودکامه ولایت مطلقة‌ فقیه[...] نادیده گرفتن خواست‌های ریشه‌دار مردمی است که جنبش سبز را به راه انداخته‌اند[...]»


می‌بینیم، این «مردم» که جنبش سبز را به راه انداخته‌اند، فقط با نظام ولایت فقیه مشکل دارند! این «مردم» هیچ مشکلی با حکومت دینی، استبداد سیاسی، سانسور و خفقان، فقر و گرسنگی، آوارگی و بیخانمانی ندارند. این مردم با سرکوب نیروهای انتظامی و سرکوب محافل و بانک‌های جهانی که دهه‌هاست تحت عنوان «فروش» نفت و صادرات و واردات و غیره جیب ما ملت را می‌زنند نیز کاملاً همراه‌اند. اگر هم مخالفتی داشته باشند، فرهیختگان کذا این حق مخالفت را به هیچ عنوان به رسمیت نخواهند شناخت؛ از قدیم گفته‌اند، «چاقو دسته‌اش را نمی‌برد!» به عنوان نمونه همین مردم حاضراند میرحسین موسوی را بجای احمدی‌نژاد بنشانند و خامنه‌ای هم جای خود را به «شورای فقها» بسپارد، و به این ترتیب همة مشکلات معنوی «مردم» کذا آناً حل خواهد شد! چرا که در صورت پای گذاشتن در این «چاه»، مشکلات اقتصادی ملت ایران افزایش یافته، و روند چپاول ثروت‌های ملی شتاب بیشتری می‌گیرد. و این است خواست اصلی آنگلوساکسون‌ها که از قضای روزگار در هم‌سوئی کامل با «خواست اصلی» تل موهوم «مردم» قرار گرفته. درست مانند روزهای خوش صدارت مصدق که «مردم» خواهان «ملی شدن نفت» بودند! این «مردم» که جنبش سبز را به راه انداخته‌اند مانند همان مردم دوران قهرمان‌ملی مطالبات‌شان فقط «معنوی» است، استعمار هم مطالبات‌اش فقط مادی است. اگر تقاضای روشنفکران منتخب «بی‌بی‌سی» برآورده شود، هم این «مردم» به آرزوی خود می‌رسند هم آنگلوساکسون‌ها. در این میان فقط می‌ماند حقوق ملت ایران، که همچون 22 بهمن 1357، زیر سم ستوران استعمار لگدمال خواهد شد و هیچ اشکالی هم ندارد! چرا که منافع ایرانی‌نمایانی که چنین «ادعانامه‌هائی» را به امضاء می‌رسانند، مخدوش نخواهد شد! منافع اینان همواره با منافع ملی در تضاد قرار داشته، دارد و خواهد داشت. امثال باقر پرهام، رامین پرهام، شیخ محمد برقعی، فرج سرکوهی و... از اعضای محفلک‌های استعماری‌اند و وظیفه‌شان در خوش‌خدمتی و پیشخدمتی برای ارباب خلاصه می‌شود.

باری یکی از روشنفکران کذا که «نام‌شان را می‌شناسیم و به ایشان اطمینان» داریم همان آقای آجودانی خودمان هستند که همچون آخوند پارسی‌پور لجن‌پراکنی به صادق هدایت را پیشتر در سایت‌ها اجرائی کرده بودند. ایشان به «بی‌بی‌سی» فرموده‌اند، خواست اصلی جنبش سبز «حق حاکمیت مردم» است! ما هم از جناب آجودانی ـ ایشان به نسبت دیگر روشنفکران برگزیدة «بی‌بی‌سی» از فقرفرهنگی ضعیف‌تری برخوردارند ـ می‌پرسیم، «چارچوب» این حق حاکمیت چیست؟ البته پاسخ به این پرسش روشن است. چارچوب این قماش حقوق جمعی و فراگیر را منافع استعمار تعیین می‌کند. و به همین دلیل است که آیات عظام سیاست‌زده از جمله آخوند‌منتظری یا شیخ محمد خاتمی ذکر «حق مردم» و «حاکمیت مردم» گرفته‌اند. باری جناب آجودانی فرموده‌اند، ولایت فقیه ناقض «حق حاکمیت مردم» است. به فرض که چنین باشد، «حق حاکمیت مردم» در شرایطی که استعمار آن را در بوق انداخته ناقض حقوق بشر خواهد بود، و به همین دلیل ما با این شعار پوچ و عوامفریبانه مخالف‌ایم.

حاکمیت مردم خارج از چارچوب قوانین انسان‌محور فقط پوپولیسم و فاشیسم است، و مسلماً آقای آجودانی بخوبی می‌دانند که شعار مبهم «حق حاکمیت مردم» خارج از چارچوب انسان‌محوری چه پیامدهای فجیعی می‌تواند برای یک ملت به همراه آورد. به عنوان نمونه «مردم» ممکن است بخواهند بر اساس «باورهای» خود با خلخال همان زن یهودی کذا نظام «عدالت علوی» تشکیل دهند، یا بر اساس حدیث و روایت و نهج‌البلاغه، قانون اساسی تدوین کنند. به همین دلیل است که ما چنین حق و حقوقی را خارج از احترام به اصل «انسان‌محوری»، برای این «مردم» به رسمیت نخواهیم شناخت. اگر «مردم» بخواهند حقوق افراد را رعایت کنند، به ناچار می‌باید دمکراسی را برگزینند، چرا که در غیراینصورت مردم «نازنازی» باز هم بساط لات‌بازی و دولت خیابانی شیخ مهدی بازرگان را به راه می‌اندازند، و مطمئن باشیم که در پس صورتک «مردم» و «مقدسات» چیزی جز چهرة پلید استعمار ننشسته.

بین خودمان بماند، پایه و اساس بیانیة روشنفکران انتصابی «بی‌بی‌سی» دقیقاً همان داستان «امامزادة بی‌چلچراغ» شیخ بهنود است. این داستان نیز بر محور «مرگ»، «مقدسات» و «اوباش» و «توحش» و «بی‌نظمی» متمرکز شده. یک شخصیت محبوب به نام «معین‌المله» که چلچراغی وقف امامزاده یحیی کرده، ‌ می‌میرد. خانواده‌اش حمل چلچراغ کذا را به «سدصغر»، سردستة لات‌های محل واگذارمی‌کنند، در صورتی ‌که «پیشنماز مسجد» با این امر مخالف بوده! رهبرلات‌ها هم پس از انجام یک سری عملیات ابلهانه، ‌ مخرب و بیهوده، مسیر حرکت چلچراغ کذا را تعیین می‌کند و خلاصه در این گیرودار کودکانی که روی پشت‌بام «بازی» می‌کنند، یکی از مردنگی‌های چلچراغ وقفی را می‌شکنند و به این ترتیب کاروانی که یک فرد «محترم» به راه انداخته، توسط یک لات سازماندهی می‌شود، و مشتی کودک بازیگوش و افسارگسیخته نیز راهش را سد می‌کنند! «کاروان چلچراغ» به این دلیل است که متوقف می‌ماند؛ بی‌مسئولیتی، وحشیگری، و لات‌بازی! حتماً «نتیجة اخلاقی» که شیخ بهنود از نگارش این حکایت دنبال می‌کرده‌اند این بوده که همیشه «حرف پیشنماز مسجد» از روی حکمت است! اما آنچه در ماجرای چلچراغ عجیب می‌نماید نقش خانوادة «معین‌المله» است که هم صاحب چلچراغ است هم مخارج حمل آنرا می‌پردازد. خانوادة کذا نه فقط نصیحت پیشنماز مسجد را نشنیده می‌گیرد، که چشم بر عملیات ابلهانة سدصغر برای ایجاد مسیر چلچراغ هم می‌بندد. و پس از اینکه «بازی بچه‌ها» یعنی «پرتاب سنگ» ـ بچه‌های مردم بازی‌شان هم مردمی است ـ کاروان وقف را مختل می‌کند،‌ لات‌های محل برای استقرار نظم قیام کرده، یک نفر از بستگان آن مرحوم را به «شهادت» می‌رسانند، و خانوادة معین‌المله و علما برای حمل چلچراغ شرط و شروطی می‌گذارند. علما با وقف چلچراغ مخالفت می‌کنند، خانوادة آن مرحوم هم «رضایت» مادر شهید را می‌طلبد! خلاصه حکایت کاملاً «مردمی» است،‌ ‌تأمین نظم و امنیت هم با«مردم» است. و اگر در فیلم «قیصر» که ابتذال جاهل مسلکی را هنرمندانه به نمایش در آورد، یک مامور پلیس وجود داشت، در حکایت مردمی جز توحش و حماقت مردم هیچ نمی‌بینیم. این است حکومت مردم! همچنانکه خاتمی و رفسنجانی هم گفتند، «رضایت مردم» برای حکومت لازم است! و می‌بینیم که لوطی‌وعنترهای سیرک استعمار نیز خواست جنبش سبز را همان «حق حاکمیت مردم» می‌دانند:

«آقای آجودانی این خواسته اصلی را حق حاکمیت مردم دانست که با حاکمیت ولایت مطلقه فقیه تناقض دارد [وی افزود]‌ امضاکنندگان بیانیه، نگران سرنوشت جنبش سبز هستند.»


راستش ما هم با توجه به شرایط منطقه خیلی نگران سرنوشت جنبش کذا هستیم! امروز رابرت گیتس، وزیر دفاع ایالات متحد از هند راهی پاکستان شد تا گریه‌کنان به حکومت اسلامی پاک‌ها تفهیم کند که دوران تساهل و تعامل و لاس‌زدن با طالبان به پایان رسیده! پس دیگر دلیلی وجود ندارد که فاشیسم اسلامی بتواند با رنگ و لعاب «حق حاکمیت مردم»، اینبار در کشور ایران که مهم‌ترین و کلیدی‌ترین کشور منطقه است، تحت نظارت پنتاگون به زندگی ننگین خود همچنان ادامه دهد.






...

چهارشنبه، دی ۳۰، ۱۳۸۸


«سر» ممد و سایبرالاغ!
...
طرح سازمان سیا در باب «گذار به دمکراسی در ایران» در واقع «گذار خیابانی»‌ به یک «فاشیسم» تازه نفس را مد نظر دارد. برای تحقق چنین امر مقدسی لازم است «قانون شکنی»، یعنی لات‌بازی و «خروج از جایگاه واقعی اجتماعی» به عنوان یک شیوة‌ پسندیده رایج شود. همچنانکه سه روز پس از خروج شاه از ایران شاهد تظاهرات جماعتی شدیم که تحت عنوان «مردم»‌ خواهان استعفای شاپور بختیار، و انحلال شورای سلطنت بودند. بارها گفته‌ایم، باز هم می‌گوئیم این تظاهرات در شرایطی سازماندهی شد که شاپور بختیار رسماً برای تشکیل مجلس مؤسسان و برگزاری رفراندوم جهت تغییر نوع حاکمیت از سلطنت به جمهوری اعلام آمادگی کرده بود. ولی منافع استعمار چنین ایجاب نمی‌کرد. به همین دلیل بود که خمینی را برای گسترش لات‌بازی و قانون‌شکنی در ایران تخلیه کردند، تا در خیابان دولت تشکیل دهد.

به زبان ساده‌تر، حاکمیت «نظم قانونی» در ایران هرگز به «مصلحت»‌ تاراج‌گران غرب نبوده، امروز نیز در بر همین پاشنه می‌چرخد. در نتیجه همة بوق‌های استعمار برای تشویق قانون‌شکنی و طرح مسائل انحرافی به صدا در آمده. از آنجمله ‌است سخنان محمد خاتمی و اکبر بهرمانی در باب «اعتدال» و تشبیه «گنده لات محل» به مدافع نظم و قانون توسط شیخ مسعود بهنود در حکایت «امامزادة بی‌چلچراغ». شیخ مسعود پرتاب سنگ از سوی بچه‌های بازیگوش را در ترادف با عملیات خیلی‌، خیلی «مسالمت‌آمیز» کودتاچیان طاعون‌سبز قرار داده و چنین القاء می‌کند که حضرات «خارج از حاکمیت» قرار گرفته‌اند!

یادآور شویم آنچه در باب چلچراغ کذا نقل شده، بازتاب یک تقاضای صریح و ملموس انسانی است. «معین‌المله» ‌چلچراغی وقف «امامزاده یحیی» کرده، و پس از مرگ او خانواده‌اش برای انتقال چلچراغ کذا به ‌آن امامزاده از «سدصغر»،‌ رهبر لات‌های محل ‌ می‌خواهند که وصیت آن ‌مرحوم را برآورده کند. به زبان ساده‌تر، انسانی در چارچوب باورهای مذهبی خود خواهان انتقال یک شیئی مشخص، و در این مورد، «چلچراغ» به یک مکان مشخص، یعنی «امام‌زاده یحیی» شده، و خانوادة وی برای تحقق همین خواستة مذهبی به «سدصغر» متوسل می‌شود. هر چند که باورهای معین‌المله همچون دیگر باورها «مبهم» باشد، فی‌نفسه کوچک‌ترین ابهامی در خواستة او وجود ندارد. در مقابل، «ابزار» تحقق آرزوی آن‌ مرحوم، یعنی «سدصغر»، سردستة لات‌های محل که «همه‌کاره»‌ و فاقد جایگاه مشخص اجتماعی است با عملکرد خود همه چیز را در هاله‌ای از ابهام فرو می‌برد.

و ما هم از «نفی» و «ابهام» حمایت نمی‌کنیم. چه بخواهیم و چه نخواهیم، ملت ایران ‌ امروز در 31 سال پیش نایستاده! به عبارت دیگر 4 روز پیش شاه از کشور خارج نشده، شاپور بختیار هم نخست وزیر نیست. ولی بعضی‌ها هنوز در همان «دوران طلائی» منجمد شده، شکم‌شان را برای استقرار یک «حکومت خیابانی» دیگر صابون مفصلی زده‌اند. به همین دلیل است که همچنان می‌کوشند پیرامون «نفی» ایجاد «اجماع» کنند. مسلم است که در چنین مواقع سرنوشت‌سازی «بی‌بی‌سی»، انواع «سدصغر» یا بهتر بگوئیم «سر» صغرها را به صحنه می‌آورد تا با انعکاس سخنان بلاهت‌گسترشان به ما بگوید، «جنبش سبز» با خمینی و خامنه‌ای در تقابل قرار می‌گیرد!

بله این قماش مزخرفات را «بی‌بی‌سی» همواره از زبان «سر» صغرها نقل می‌کند تا در مورد عوامفریبی و دروغ و تقلب و شیادی و حماقت‌شان پاسخگو نباشد. گیریم که جنبش کذا با خمینی و خامنه‌ای در تقابل قرار گیرد، با آخوند منتظری و دیگر آیات عظام هیچ تضادی نخواهد داشت و از چارچوب تحجر و توحش و عوامفریبی فراتر نمی‌رود. به همین دلیل است که این به اصطلاح جنبش، ضمن گریز از ابراز صریح خواسته‌های خود همچنان مزورانه بر «نقطة نفرت ‌عموم»، یعنی «مخالفت با خامنه‌ای» متمرکز شده. امروز، پاسدار اکبر در «بی‌بی‌سی»، سرقدم رفته و از «تقابل» فرضی «جنبش سبز» با خمینی و خامنه‌ای داد سخن داده می‌گوید، ایندو نفر «اسلام» را خدشه‌دار کرده‌اند! این تنها مطلبی است که از زبان «سر» صغر در «بی‌بی‌سی» می‌شنویم. اما رسانه‌های حکومت جمکران نیز به عرصة نفس‌کش‌طلبی لات‌واوباش حکومتی تبدیل شده.

همزمان با انتشار سخنان خامنه‌ای پیرامون «صراحت» در مواضع «خواص»، اکبر بهرمانی و محمد خاتمی ضمن نکوهش مخالفان حکومت اسلامی خواهان «اعتدال» و «عقلانیت» شده‌اند. بله دو جنایت‌کار سابقه‌دار که سه دهه‌ است به افراط در سرکوب و چپاول و تفریط در ادارة امور کشور اشتغال دارند، اکنون معتدل و میانه‌رو از آب درآمده‌اند، البته باز هم در چارچوب همان قصص و روایات‌شان. به گزارش سایت «اخبار روز»، به نقل از «ایلنا»، اکبر بهرمانی در دیدار با جمعی از «اعضای شورای مرکزی انجمن اسلامی مدرسین دانشگاه‌ها» خواهان رعایت اعتدال در عرصة سیاست، اقتصاد و فرهنگ شده. و مسلم است که برای مشخص کردن چارچوب «اعتدال» کذا حتماً باید به صدر اسلام در صحرای عربستان باز گردیم. همچنانکه گفتیم گورکن‌ها برای حل مسائل واقعی ملت ایران یک راه بیشتر نمی‌شناسند، «بازگشت به گذشته!» اینان در گذشتة اسطوره‌ای و روایات بی‌سروته مقدس‌شان لنگر انداخته برای همة مشکلات ملت ایران پاسخی شایسته و بایسته می‌جویند، چرا که هدف‌شان در واقع گسترش سرکوب و تاراج است. و برای تحقق چنین شرایط مطلوبی به دو «ابهام مقدس»‌ نیاز دارند؛ «خدا» و «مردم»!

به گزارش اخبارروز، مورخ 29 دیماه 1388، اکبربهرمانی می‌گوید، خواست اسلام این است که ما از «اندیشه‌های اسلامی» و قرآن پیروی کنیم، و مناظره‌های رسانه‌ای می‌تواند از درگیری‌های خیابانی جلوگیری کند! بله، همچنانکه می‌بینیم گورکن‌ها می‌پندارند با بحث‌های صدمن‌یک‌قاز بین عمله و ‌اکرة حکومت می‌توانند خواست اکثریت ملت ایران را نادیده گرفته، با استقرار «طاعون سبز» در جایگاه اوپوزیسیون، 4 سال بعد پیروزی نامزد انتخاباتی فاشیسم سبز را با 98 درصد آراء «جشن» بگیرند و خلاصه الاغ مردة‌ لازار، یا همان خط امام راحل را از نو زنده کنند. البته کور خوانده‌اند؛ هم گورکن‌ها، هم اربابان‌شان در لندن و واشنگتن که عشق اسلام به دل‌شان افتاده. باری اکبر بهرمانی راهکارهای خود را به شرح زیر ارائه داده:

«رجوع به اندیشه‌های اسلامی و سخن قرآن و همچنین سیرة پیامبر[...] می‌تواند اهمیت اندیشه و عمل اعتدالی را مشخص کند [...] برای ادارة‌ امور نیاز به رضایت و اعتماد مردم داریم و این خواست اسلام است و همه باید در این مسیر حرکت کنیم [...] مناظرات مستدل و اظهارات رسانه‌ای به جای برخوردهای خیابانی می‌تواند این مسیر را هموار کند.»


حضور حاج اکبر بگوئیم گذشت آنروز که برای دیگران تعیین تکلیف می‌کردید! امروز سرکار و دیگر جنایتکاران طویلة ناتو «باید» در مسیر مزدوری و اسلام ارباب حرکت کنید، ولی ملت ایران در مسیر مزدوران بیگانه گام برنمی‌دارد. در تداوم مزخرفات اکبرسازندگی، ملاممد خاتمی هم از «افراط‌گرائی» انتقاد فرموده‌اند. خاتمی در ملاقات با 50 تن از دستگیرشدگان پس از انتخابات، ‌ ضمن تأکید بر آگاهی «مردم» و «متدینین»، از خدشه‌دار شدن وجهة حکومت اسلامی در داخل و خارج ابراز تأسف می‌کند. ولی همین سیدشیاد آشوب‌های خیابانی را تأئید کرده‌ می‌گوید، «مردم» می‌بینند دولت برای‌شان کاری نکرده، در نتیجه عمل «معترضان» را تأئید می‌کنند!

بدانیم و آگاه باشیم! «دولت» از دوران بازرگان تا پایان دورة ملاممد خاتمی برای «مردم» خیلی کارها کرده، و امروز به دلیل «کم کاری» دولت است که «مردم» به گروه میرحسین‌موسوی «حق» می‌دهند تا ابتدا با شایعه‌پراکنی کشور را به صحنة‌ آشوب تبدیل کند و بعد هم با صدور اعلامیه‌های ابلهانه خواهان بازگشت به دوران امام روشن‌ضمیر ‌شود. ولی اینکه در این گیرودار عده‌ای از ایرانیان به قتل رسیده،‌ یا دستگیر و زندانی شده‌اند، هیچ اهمیتی ندارد. به استثنای یکی دو مورد، خودی‌ها هیچ آسیبی ندیده‌اند و همین برای «سر» شیاد کفایت می‌کند. خاتمی قانون‌شکن، «اکثریت» را پیرو قانون ‌اساسی و در سنگر حکومت می‌داند، ‌ «اقلیت» هم که از نظر فاشیست‌ها فاقد اهمیت است، حتی اگر این اقلیت در واقع «اکثریت» باشد. در نتیجه، سیدشیاد فقط خواهان رعایت قانون در مورد اکثریت فرضی یا بهتر بگوئیم همان اقلیت قانون‌شکن می‌شود. خاتمی همچنین مبنای حاکمیت را «رضایت»‌ دانسته ولی توضیح نداده چه کسی باید از حاکمیت رضایت داشته باشد، ملت ایران یا محافل وابسته به استعمار غرب:

«وعده‌های بسیاری داده شده [...] اما مردم می‌بینند که [دولت] کار چندانی انجام نداده [...] در نتیجه مردم متوجه می‌شوند که اعتراض آنان [معترضین] به جا است[...] بدنة اصلی معترضان به چارچوب قانون اساسی [...] و روش‌های مسالمت‌آمیز [...] پایبندند [...] رضایت مبنای حکومت است[...]»


خاتمی در ادامه، به تکرار همان چرندیات همیشگی یعنی جمع‌گرائی و «مردم‌سالاری دینی» برای دفاع از «ارزش‌های انقلاب» پرداخته ضمن نشخوار سخنان اوباما و فوکویاما،‌ «فرهنگ ما» را با «سکولاریسم» ناسازگار دانسته طرفداران سکولاریسم را عامل بیگانه می‌خواند! «سر» ممد خاتمی می‌افزاید هدف «اصلاحات» مهار اذهان مردم، و ممانعت از حرکت جامعه به سوی سکولاریسم است! بله ایشان هم قصد کنترل ذهن مردم را دارند و صریحاً اعلام می‌کنند که «اصلاحات» ابلهانه و مهوع‌شان برای نگاهداشتن ملت ایران در اسارت توحش باورهای مقدس شیعی‌مسلکان مطرح شده. جالب است که شیپورهای استعمار هم‌صدا با کیهان جمکران می‌کوشند این فاشیست جنایتکار و مرزشکن را به عنوان مدافع دمکراسی به ما ملت بفروشند:‌‌

«[...] سکولاریسم با موازین دینی و فرهنگی ما سازگار نیست [...] عامل بیگانه [...] می‌کوشد تا سکولاریسم را در جامعه [...] رواج دهد [...] و جامعه به سوئی رود که از حکومت دینی [...] دوری کند. [...] اصلاحاتی که ما می‌گوئیم از رواج سکولاریسم و افول دین در جامعه و اذهان و رفتار ایرانیان جلوگیری می‌کند[...]»


در ادامة این سخنان بیشرمانه و انسان‌ستیز، «سر» ممد، ضمن زوزه و شیون و روضه، هم‌صدا با ابوالفضل فاتح، از بیانیة بی‌سروته میرحسین موسوی دفاع به عمل می‌آورد. البته دچار توهم نشویم، اینکه گورکن‌ها صفوف‌شان را در برابر مطالبات ملت ایران فشرده‌تر کرده‌اند دلیل دارد!

دلیل این است که اربابان‌شان در سازمان سیا در موضع تدافعی قرارگرفته و ناچار شده‌اند جگرگوشة‌ خود در عربستان، یعنی همان سازمان القاعده‌ را به عنوان یک تشکل تروریست شناسائی کنند. به گزارش نووستی، مورخ ‌30 دی‌ماه 1388، ‌ آمریکا سازمان القاعده در عربستان را در فهرست سازمان‌های خرابکار قرار داده! خلاصه بگوئیم ایالات متحد راه را برای اعمال تحریم‌های حقوقی و ملی بر دست‌پروردگان خود گشوده. سایت نووستی در خبری تحت عنوان «گروه القاعده در شبه جزیره عربستان سازمان تروریستی اعلام شد» می‌نویسد:

«سخنگوی وزارت امورخارجة‌ آمریکا [اظهار داشت]‌ این تصمیم زمینة‌ ممنوعیت حمایت از نظر تجهیزات یا منابع به ویژه سلاح را فراهم می‌کند[...] هدف از این تصمیم [...] مسدود کردن دارائی‌ها و منافع این سازمان‌ها توسط آمریکاست[...]»


نووستی به نقل از فرانس‌پرس می‌افزاید، تدابیر مذکور شامل گروه القاعده در شبه‌جزیرة عربستان خواهد شد. بله بالاخره حاکمیت ایالات متحد به یاد آورد که مرکز سازمان القاعده در عربستان است! و می‌دانیم که سازمان کذا با حکومت روضه‌خوان‌ها ارتباط دوستانه دارد و از اینروست که گورکن‌ها هم در بن‌بست افتاده‌اند. به همین دلیل بود که اعضای خانوادة بن لادن را از جمکران بجای امن منتقل کردند! ولی خوب آمریکا به این سادگی دست از نوکران در جمکران برنمی‌دارد! از اینرو با هدف فوت کردن در آستین مزدوران‌اش یک «ارتش سایبری» به راه انداخته تا با یک تیر دو نشان بزند. هم برای روضه‌خوان‌ها کسب وجهه کند، هم اینان را به عنوان ابزار اعمال فشار و تحمیل سانسور بر کاربران اینترنت مورد استفاده قرار دهد.

در واقع «ارتش سایبری» جهان تشیع همان نقشی را ایفا می‌کند که اهرم‌های «نظامی ـ امنیتی» حکومت‌اسلامی نظیر سپاه و گشت ارشاد، یا تروریست‌های القاعده برای حفظ منافع غرب انجام می‌دهند: سرکوب، سانسور، لات‌بازی و قانون‌شکنی! ‌ و اینهمه بدون آنکه مسئولیتی متوجه واشنگتن شود. می‌دانیم که حکومت اسلامی جمکران «مستقل» است و به هیچ قانون و مقرراتی هم مقید نیست. فواید ارتش سایبری جمکران این است که همچون حکومت اسلامی در برابر سرکوب، نقض مقررات و یکجانبه‌گرائی‌ و قانون‌شکنی و تهاجم به دیگران پاسخگو نخواهد بود. این ارتش نیز همچون حکومت اسلامی یا حکومت ملاعمر صورتکی است بر چهرة ارتش جنایتکار ناتو.

پس جای تعجب نیست که چند روز پس از برخورد چین با گوگل، ارتش سایبری جهان تشیع نیز به موتور جستجوی اینترنتی چین حمله کند، کشوری که همچون روسیه در تبلیغات غرب،‌ به دروغ مدافع حکومت اسلامی معرفی می‌‌شود! به گزارش «بی‌بی‌سی»، مورخ 20 ژانویه 2010، ارتش سایبری جمکران روز 12 ژانویه سایت «بایدو» را به مدت 4 ساعت «هک» کرد! البته این اتفاق ظاهراً به دلیل قصور شرکت آمریکائی «رجیستر دات‌کام» پیش‌آمده! باری در پاسخ به این اقدام مزورانه،‌ هکرهای چینی به یک سایت مستقر در ایران حمله کردند! به این ترتیب هر گاه سازمان سیا بخواهد اینترنت را در ایران متوقف کند، کافی است با صورتک «ارتش سایبری» به یک کشور ثالث حمله کند، تا پنتاگون هم بتواند به بهانة تلافی به نام کشور کذا به سایت‌های مستقر در ایران حمله‌ور شود! بله این راه حل جادوئی برای ممانعت از ارتباطات در واقع نوع «مجازی» همان «سیاست انسداد» است که از سال 1977 توسط گروه «برژینسکی ـ کارتر» در سراسر جهان به مورد اجرا گذاشته شد. به گزارش «بی‌بی‌سی»، اوایل سال گذشته خبرگزاری فارس به نقل از یک موسسة‌ تحقیقاتی در ایالات متحد می‌نویسد:

«ایران یکی از پنج کشور دارای ارتش سایبری است و این تیم زیر نظر مجموعة‌ سپاه ‌پاسداران فعالیت می‌کند[...]»


چه خوب! اتفاقاً در دوران شاه سابق هم رسانه‌های غرب ارتش ایران را «پنجمین ارتش جهان» معرفی می‌کردند! پس برای آشنائی با موسسة «تحقیقاتی» منبع خبر «مؤثق» فارس‌نیوز راه دور نمی‌باید رفت. منبع انتشار شایعات «فارس‌نیوز» همان شبکة مهوع «فاکس‌نیوز» است که سال گذشته مسئولین‌اش برای همکاری صمیمانه‌تر با این رسانه به تهران آمده بودند. در هر حال، سازمان سیا بی‌جهت زرنگی می‌کند، چرا که ارتش‌های سایبری ضدآمریکائی می‌توانند این لات‌بازی‌ها را با شدت بیشتری «پاسخ» دهند. نگاهی به افغانستان و پاکستان بیاندازید خواهید دید که روابط «یکسویه» به چه فاجعه‌ای می‌انجامد.

بله آنروزها که برای اعتراض به آمریکا پرچم این کشور را روی الاغ انداخته دور شهر می‌گرداندند، گورکن‌ها نمی‌دانستند که سازمان سیا برای «الاغ‌گردانی» روی شبکة‌ مجازی از پرچم حکومت اسلامی استفاده خواهد کرد! و این توهین آشکار نه تنها اعتراض حکومت اسلامی را به همراه نمی‌آورد که «فارس‌نیوز» بینوا و مفلوک از اینکه دستگاه حکومت اسلامی رسماً و در سطح جهانی به آلت‌فعل عموسام تبدیل شده افتخار هم خواهد کرد!



...

سه‌شنبه، دی ۲۹، ۱۳۸۸


الاغ و «اشاره»!
...
امروز گورکن‌ها و اربابان‌شان در لندن و واشنگتن، به ویژه در تل‌آیو به روضه و زوزه و سوگواری مشغول‌اند. خواندن پامنبری در این مراسم بر عهدة «اکسپرس»، شیپور قبیلة «شرایبر»، همان عضو «بین‌الملل دلالان» اسلحه، آنهم دلالان متعهد و مکتبی خواهد بود. اکسپرس، همچون نوول‌ابسرواتور، هآرتز و شرکاء خیلی دوست دارد در ایران «مرد نیرومند» رؤیت کند، ولی مسلماً چنین آرزوئی را به گور خواهد برد، چرا که دکان «حق مسلم» امروز واقعاً تعطیل شد! به گزارش «فرانس‌پرس»، امروز دولت ایران «پاسخ رسمی» خود را به پیشنهاد سازمان ملل متحد ارائه داد و زوزة گوشخراش محمد خاتمی در بنیاد باران ریشه در فیصله یافتن همین قضیه دارد.

پیش از ادامة‌ مطلب در مورد وبلاگ «پنج‌سالاری» که به بررسی بیانیة گروهی از زنان اختصاص یافت، توضیح دهیم که این وبلاگ، بدون در نظر گرفتن نام امضاء کنندگان که مواضع موذیانه و متحجرشان برای ما شناخته شده است نوشته شد. مسلماً اگر اینان بار دیگر چنین بیانیه‌های عوامفریبانه‌ای بصدورند، پاسخی در خور دریافت خواهند کرد. پیشنهادات اینان آنچنان مضحک و بی‌پایه بود که شیخ صادق صبا از انتشار جزئیات آن در سایت «بی‌بی‌سی» خودداری کرد! تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.

پس از اینکه بی‌بی‌سی به ما گفت «شاه عباس» روشنفکر بوده! البته حتماً به این دلیل که در کور کردن و کشتن پسران‌اش مهارت فراوان به خرج داده، گورکن‌ها «بی‌بی‌گوزک‌سازی» از «صفویه»‌ را آغاز کردند. البته می‌دانیم که هدف اینان در واقع تبدیل «تاریخ» به بی‌بی‌گوزک و روایت مقدس است. یکی از وظایف حکومت اسلامی، به عنوان نوکر وفادار آنگلوساکسون‌ها، تخریب و تحریف «تاریخ» است. اینکار با هدف ابتر کردن برخورد منطقی با رخدادها صورت می‌گیرد. این وظیفة‌ مقدس به علی اکبر ولایتی، مشاور مقام معظم در امور بین‌المللی محول شده. ولایتی، که «می‌گویند» در ینگه دنیا تخصص اطفال گرفته، معلوم نیست به چه دلیل وزیر امورخارجة «ابد مدت» گورکن‌ها شده بود. شغل‌اصلی ایشان عبارت بود از افتتاح دکان «تبلیغات اسلامی» در کشورهای آفریقائی! بله، در کشورهای آفریقائی، ولایتی ارزهای حاصل از چپاول نفت را به مصرف سربازگیری برای «امام حسین»، یا بهتر بگوئیم به مصرف جمع‌آوری و تسلیح زباله می‌رساند. سفارت‌خانه‌های گورکن‌ها به دفاتر پخش روضه و زوزه و خیرات و مبرات تبدیل شده، هر چه پفیوز و فرصت‌طلب و ابله و علاف در کشورهای آفریقائی می‌یافتند،‌ با اهدای چند پرس چلوکباب، به عاشق و شیدای جمال بی‌مثال «رهبرکبیر» انقلاب و یا «ولی فقیه» تبدیل می‌کردند. علافان، اگر جوان و مذکر بودند، از آموزش‌های نظامی نیز بهره‌مند می‌شدند تا برای حفظ «سنگر حق» در داخل کشورشان تحت فرمان عموسام جنگ مذهبی به راه اندازند؛ جنگ شیعه و سنی، جنگ «مسلمان ـ مسیحی» و ... و یا اینکه در کنار ارتش آمریکا بر علیه «باطل» بجنگند. انواع مؤنث این کالای استعماری نیز همه ساله به عنوان «میهمان» در کشورمان لنگر می‌انداخت. گاه، از زوج‌های جوان آفریقائی هم دعوت ‌می‌شد برای گذراندن ماه‌عسل و در واقع جهت کلاهبرداری و شیادی و زدن جیب ملت ایران راهی کشورمان شوند. وقتی هم رسوائی به بار می‌آمد، حکومت مستقل اسلامی در ورق پاره‌های‌اش اعلام می‌کرد، «کلاهبرداران آفریقائی دستگیر شدند!» سپس با سلام و صلوات مخارج بازگشت‌شان را هم پرداخت‌ می‌کرد. بله، این بود شمه‌ای از «دیپلماسی» حکومت نه شرقی نه غربی که، با شعار مبارزه با امپریالیسم به تاراج ثروت‌های ملی ایران و نوکری برای سازمان سیا مشغول بوده، هست و خواهد بود. بگذریم و بازگردیم به علی‌اکبر ولایتی، مشاور خامنه‌ای در امور بین‌الملل که پس از فراگیری فنون جیب‌بری و دیپلماسی خیابانی، متخصص ادبیات فارسی و تاریخ ایران زمین نیز از آب درآمده.

بله ایشان که پیش از کودتای 22 بهمن ظاهراً پزشک متخصص بیماری‌های اطفال بودند، و زندگی‌شان در « چوب، چراغ، درجه»‌ یعنی گذاشتن چوب روی زبان، نور افشانی به گوش، و به ویژه گذاشتن درجه در مقعد اطفال این مرز و بوم خلاصه می‌شد، پس از کودتای «شکوهمند» 22 بهمن‌ماه 1357، و کودتای شکوهمندتر 13 آبان‌ماه 1358 و کودتای فراموش نشدنی 1360، دیپلماسی دولت جمکران را به دست گرفتند. البته باید از همان روز نخست ایشان را در رأس دیپلماسی حکومت اسلامی مستقر می‌کردند چرا که بدون دیپلماسی «ظریف» در عرصة پرمشقت «چوب، چراغ، درجه» موفق نخواهید شد. همین امروز امتحان کنید، خواهید دید که برای انجام اینکارها می‌باید به قول سرکار استوار به طرف «پلیتیک»‌ بزنید. ولی خوب آنروزها ندانم‌کاری و بی‌تجربگی باعث شد ما از «قطار پیشرفت» و ترقی در شاهراه حماقت و توحش کمی عقب بمانیم. خوشبختانه این عقب‌ماندگی «موقت» بود. به محض اشغال فرمایشی سفارت آمریکا، حکومت اسلامی در المپیک قانون‌شکنی، ‌ لات‌بازی و نفس‌کش‌طلبی و عربده جوئی و جفتک‌پرانی تمام مدال‌های طلا را از آن خود کرد و تردید نکنیم که چنین افتخارات بزرگی را مدیون گروه برژینسکی، پفیوزی نهضت «عاظادی»، حماقت و توحش دانشجویان پیروخط امام و مزدوری امام «عزیز» هستیم.

باری پس از سه کودتای پی‌درپی، علی‌اکبر ولایتی سکان وزارت امورخارجه را به دست گرفت و هر چه «عایشه» و «عمر» در کشورهای آفریقائی یافت می‌شد، به «فاطمه» و «علی» تبدیل کرده آنان را به نکاح یکدیگر در آورد تا «سنت مقدس» صدر اسلام را تسلسل بخشد. مسلماً اینروزها اکثریت قریب به اتفاق جمعیت سنی‌مذهب در کشورهای آفریقائی «حسین، زینب و حسن و رقیه» نام دارند، و همچنان با دلارهای نفتی ما تغذیه می‌شوند. افسوس که دکتر علی‌اکبر ولایتی خود قربانی توطئة استعمار شد و نتوانست به خدمات «گران‌سنگ‌اش» در زمینة دیپلماسی ادامه دهد. بله ایشان نیز همچون اکثر نخبگان حکومت توسط قاچاقچیان اغفال شده، در دام اعتیاد گرفتار آمدند، آنهم اعتیاد به تریاک از نوع «سناتوری!» و خلاصه از آنجا که امکان به راه انداختن بساط منقل و وافور در هواپیما مهیا نبود، به ناچار جناب «دکتر» را بغل دست مقام رهبری نشاندند تا «علی» کنار منقل تنها نماند! پیش از ادامة مطلب لازم است در مورد «تریاک سناتوری» توضیح مختصری داده شود. این نوع تریاک به رنگ «کارامل» ‌است و نویسندة این وبلاگ نزدیک بود یک تکه از آنرا بجای شکلات در دهان بگذارد!

جریان از اینقرار بود که در بهار 2535 شاهنشاهی راهی یزد و کرمان شدیم. در یزد به خانة یکی از آشنایان پدربزرگ‌‌مان رفتیم. از همان خانه‌های سنتی که بادگیر دارند. پس از گشت و گذار در حیاط و اندرونی و بیرونی سری به اصطبل اسب‌ها زدیم و بعد هم برای صرف‌چای به «حوض‌خانه» مشرف شدیم. صاحبخانه روی زمین نشسته، پشت به مخده داده بود و در برابرش هم یک منقل دود می‌کرد. کنار منقل یک سفرة مخمل به رنگ سرمه‌ای با ملیله دوزی نقره انداخته بودند که روی آن پر بود از ظرف‌های کوچک شیرینی و تنقلات. در یک ظرف کوچکتر نقره که نزدیک منقل بود چشمم به همان «کارامل» کذا افتاد و همینطور که صاحبخانه تعارف می‌کرد و بفرمائید می‌گفت، دست دراز کردم به طرف ظرف کارامل که صاحبخانه گفت، دخترم اینها خوراکی نیست! ما هم با رعایت ادب ویژة‌ جوامع فئودال بدون اینکه حرفی بزنیم و بپرسیم، چرا نمی‌شود از این کارامل‌ها خورد، از خیر کارامل‌ گذشتیم! بعد از اینکه یزد را به قصد کرمان ترک کردیم و مطمئن شدیم صدای‌مان به گوش صاحبخانه نمی‌رسد، در کمال احتیاط پرسیدیم، چرا نباید کارامل‌ می‌خوردیم؟! و آنجا بود که فهمیدیم کارامل‌های کذا همان تریاک سناتوری است.

پس چون به تهران بازگشتیم به «پژوهش» در باب تریاک کذا و دیگر مفاهیم «علمی» پرداختیم و پرسش‌های فراوان مطرح کرده و پاسخ‌های فراوان‌تر دریافت نمودیم و ... و روزگار به بطالت گذراندیم تا در کیهان مورخ، 29 دیماه 1388، به تأکیدات ابلهانة آن‌پاسدار بی‌مقدار ساکن ینگه‌دنیا رسیدیم که جهت اشباع فضای سیاسی با مزخرفات و مقدسات به تهیة‌ خوراک و علوفة تبلیغاتی برای پاسدار شریعتمداری اشتغال دارد. اولی با «نفی» مبهمات «مقدس» به دومی امکان می‌دهد تا بر وجود این مبهمات تأکید کند.

به عنوان نمونه اولی می‌گوید، هیچ دلیلی برای اثبات «وجود خدا» در دست نیست، دومی هم بلافاصله در ورق‌پارة هریتیج کلاب در جمکران تأکید می‌کند، مخالفان حکومت خدا را نفی می‌کنند! و به این ترتیب است که عمله و اکرة‌ فاشیسم فضای سیاسی را پیرامون مبهمات مقدس پولاریزه می‌فرمایند. لازم است به آن پاسدار سبک‌مغز و مخالف‌نما بگوئیم هیچکس نمی‌تواند وجود یا عدم وجود خدا را به اثبات برساند، ‌چرا که «ابهام» را نمی‌توان تأئید یا تکذیب کرد. تأئیدکننده و تکذیب‌کنندة‌ پدیدة «مبهم»‌، مقدس یا غیر به یک میزان از بلاهت برخوردارند. از مطلب دور افتادیم بازگردیم به خانه نشین شدن دکتر علی اکبر ولایتی به دلیل اعتیاد به تریاک سناتوری!

بله ایشان پس از زدن «فور» ضمن کشف و الهام از قدرت جادوئی «بازگشت به گذشته» برخوردار شده و مشاهدات‌شان در سده‌های گذشته را به عنوان تاریخ برای امت همیشه در صحنه «روایت» می‌کنند. می‌دانیم که «روایت» مانند حدیث و قصص و افسانه نیازی به مستندات و شواهد ندارد و از این نظر منطبق است بر بی‌بی‌گوزک. و یکی از همین بی‌بی‌گوزک‌ها تحت عنوان «روایت ولایتی از تحقیر انگلیسی‌ها توسط صفویه»، با کد: 81865 در سایت «تابناک»، مورخ 28 دیماه 1388 منعکس شده.

باری در این مطلب،‌ جناب ولایتی که از خوانندگان پروپاقرص این وبلاگ به شمار می‌روند، بدون ذکر «منبع» به «ترور» رئیس‌علی دلواری در بوشهر اشاره کرده، می‌گویند، «این مطلب جدیدی است‌ که در تاریخ معاصر به آن پرداخته می‌شود.» سایت محسن‌آقا همچنین می‌نویسد، «به باور»‌ ولایتی بیگانگان قاجاریه را به قدرت رساندند! به عبارت دیگر رخدادهای «تاریخ»‌ بر اساس «باورها» و «ذهنیات» فعلة فاشیسم «تحلیل» می‌شود. به همین دلیل است که در جمکران، 8 سال جنگ استعماری برای تخریب و تاراج ایران و حفظ منافع تفنگ‌فروش‌های غرب را همین‌ها «دفاع مقدس» می‌خوانند؛ خلاصه بگوئیم «باورشان» چنین است. بگذریم. ولایتی چنین فرموده که در دوران شاه عباس، پس از اینکه ایران پرتقالی‌ها را شکست داده از بندرگامرون اخراج کرد، انگلستان برای ورود به ایران و ایجاد ارتباط از دولت صفویه اجازه خواست ولی با درخواست عاجزانه‌اش مخالفت شد تا اینکه روسیة تزاری وساطت کرد و مقامات ایران حاضر شدند نمایندة انگلیس را به حضور بپذیرند. علامت تعجب هم نمی‌گذاریم! بله نمایندة‌ انگلیس در دورة شاه طهماسب صفوی با خفت و خواری به درگاه شاه عظیم‌الشان صفوی راه یافت و علی‌اکبر ولایتی که سوار بر وافور مقدس، مرز زمان و مکان را درنوردیده تو گوئی در صحنه حضور داشته، و ماجرای افتخار شرفیابی نمایندة امپراطوری انگلستان به دربار شاه طهماسب در «قزوین» را چنین شرح می‌دهد:

«هنگام ورود [نمایندة انگلیس] به دربار شاه طهماسب در قزوین، ‌ هر کجا که [او] گام برمی‌داشت، یک نفر پشت سر او مشتی خاک برجای پای فرستادة انگلیسی می‌ریخت تا به وی اطلاق [تفهیم] شود ما برای روابط با انگلیس ارزشی قائل نیستیم و به این وسیله انگلیسی‌ها تحقیر شدند.»


اولاً که باید حضور محترم مشاور مقام رهبری عرض کنیم، در دورة صفویه ایران نیروی دریائی قابل توجهی نداشت که بتواند ناوگان پرتقالی‌ها را شکست دهد! برادران شرلی، «سر» رابرت و «سر» آنتونی بودند که پرتقالی‌ها را بیرون رانده، و پس از این «پیروزی» انگلستان حفاظت از بنادر ایران را بر عهده گرفت. مسلماً در چنین شرایطی خاک بر جای پای‌شان نمی‌ریختند و برای حضور در ایران هم از کسی اجازه نگرفته‌ بودند! در ثانی به فرض که صحنة پاشیدن خاک در قزوین واقعیت هم داشته باشد که ندارد ـ ارتباط استعمار بریتانیا با مستعمرات‌اش بی‌نهایت وحشیانه بوده و هست ـ نمایندة انگلستان برای دریافت تحقیر و توهین می‌بایست بداند که در دربار صفویه پاشیدن خاک بر جای پای کسی نشان تحقیر است! در غیر اینصورت فرستادة‌ انگلستان این رفتار عجیب را به حساب «ادای احترام» به سبک و سیاق صفویه می‌گذاشت! بالاخره آن‌زمان بریتانیا به عنوان نیرومندترین و بزرگترین امپراطوری جهان با رسوم عجیب اقوام مختلف بیگانه نبوده. البته اینروزها منوچهر متکی هم برای اربابان در انگلستان کم خط و نشان نمی‌کشد، خاک که جای خود دارد! دلیل این بلبل‌زبانی‌ها هم این است که کارفرمایان «بی‌بی‌سی» دیگر نمی‌توانند از حکومت توحش حمایت کنند. خلاصه سگی صاحب‌اش را از دست داده و در به در به دنبال صاحب دیگری می‌گردد، بگذریم.

ولایتی پس از مشاهدة «تحقیر» نمایندة انگلیس دلش حسابی خنک شده سوار بر بال‌های «وافور الهی» راهی شیراز می‌شود، و آنجا چه چیزها که نمی‌بیند! ولایتی می‌گوید، انگلیسی‌ها به حاج ابراهیم کلانتر اشاره کردند تا دروازه‌های شهر را به روی لطفعلی‌خان زند ببندد و قاجاریه به قدرت برسند. و با اشارة همین انگلیسی‌ها حاج ابراهیم کلانتر به اردوگاه آغامحمدخان می‌پیوندد. و خلاصه همین انگلیسی‌ها بودند که پس از انتخابات دهم آشوب به راه انداختند! عجیب است نمی‌دانستیم میرحسین موسوی انگلیسی است! شاید هم با اشارة سفیر انگلستان به شایعه پراکنی پرداخت و شاید با اشارة انگلستان بود که علی خامنه‌ای، فرماندة کل قوا، به مدت یک هفته در برابر آشوب‌ها کور و کر و لال شده بود! بله اشارة انگلیسی ها خیلی کارها کرده. حتی مصراع معروف «از تو به یک اشاره، از ما به سر دویدن» سیاست انگلیس را مد نظر دارد! سایت تابناک در ادامة مزخرفات ولایتی، می‌نویسد، «کمیسیون سیاست خارجی مجلس قطع روابط سیاسی با بریتانیا را در دستور کار خود دارد!» البته هنوز کار به پاشیدن خاک‌ نرسیده، ولی این قطع رابطه مسلماً به اشارة انگلستان است! چرا که بریتانیا می‌خواهد همچون آنگلوساکسون‌های آنسوی آتلانتیک از امتیازات روابط پنهان با حکومت جمکران برخوردار شود.

باستانی پاریزی در «سیاست و اقتصاد عصرصفوی»، انتشارات صفی‌علی‌شاه، چاپ دوم در مورد افتضاحات دوران صفویه و به ویژه شاه طهماسب فراوان توضیح داده. همچنین علی رضاقلی در «نخبه‌کشی»، ‌ ص. 47 می‌‌نویسد:‌

«سپاهیان ایران در دوران شاه طهماسب به یکصد و چهارده هزار نفر می‌رسیدند، و به مدت 14 سال پیش از وفات وی حقوق دریافت نکرده و [...] اعتراض نمی‌کردند [چرا که] این جماعت هیچ نیازی به حقوق دولتی نداشتند [...] تمام تجارت و صناعت [ در انحصارشان بود. و هیچ کس بدون توسل به اینان نمی‌توانست فعالیتی داشته باشد.] در کارنامة صفویان جز دلالی، رشوه، فساد، تعدی و ویرانی هیچ نیست[...]»


اما معجزات تریاک سناتوری می‌تواند واقعیت دوران صفویه را اینچنین دگرگون ‌سازد! همچنانکه واقعیت نیز می‌تواند توهمات را دو چندان کند.

آورده‌اند یکی از روزهای تابستان ملانصرالدین با درویشی همراه شد که از فرط «ذکر» و «روزه» به کشف و شهود دست یافته بود. درویش می‌گفت در «شهود» گنبد افلاک در نوردیده و از دیدن صحنه‌های بهشتی به وجد آمده. ملا رو به درویش کرده گفت:

ـ بازهم تعریف کن! منکه یک مؤمن عادی‌ام و نتوانستم حتی یک وجب از این زندگی خاکی فاصله بگیرم.

درویش گفت:

به خدای رحمان! یک شب رسیدم به آسمان چهارم! چنان نور خیره کننده‌ای بر من تابید که تاب نیاورده، چشمان خود فروبستم. امواج معطر مرا در خود گرفته همچون پرنده‌ای سبکبال به پرواز در آمدم.

در این ‌هنگام به چشمه‌ای رسیدند، و پس از نوشیدن آب در سایة درختی آرمیدند. درویش در خواب بود،‌ و ملا میخ الاغ را در کنار درویش بر زمین کوبید. چون درویش به خواب رفت، الاغ می‌چرخید و پوز به علف‌ها می‌زد و دمش گاهگاهی به آرامی گونه‌های درویش را نوازش می‌داد. آنزمان که درویش از خواب برخاست ملا روی به وی کرده گفت:

ـ چقدر به تو رشک می‌برم ای درویش! در آسمان چهارم که بودی با برگ درخت نخل صورتت را نوازش نمی‌دادند؟ می‌گویند در این‌هنگام است که به حوالی آسمان پنجم می‌رسیم.

درویش پاسخ داد:

ـ مسلم است! چه بگویم که این احساس فراموش نشدنی همین چند لحظه پیش نیز دوباره در من زنده شده بود!





...

دوشنبه، دی ۲۸، ۱۳۸۸


پنج‌سالاری!
...
نظر به اهمیت حقوق زنان ایران،‌ وبلاگ امروز را به بررسی بیانیة گروهی از زنان اختصاص می‌دهیم که برای «خروج از بحران» یک «راه حل پنج ماده‌ای» ارائه داده‌اند. این بیانیه که در سایت‌های متعدد از جمله سایت «گویا»، مورخ 28 دیماه 1388 انتشار یافته حاکی از آن است که عده‌ای «خواه، ناخواه» به این نتیجة منطقی رسیده‌اند که ادامة جنجال پیرامون «انتخابات» و جابجائی افراد در حکومت اسلامی به قول معروف «برای فاطی تنبون نمیشه!» و این جای خوشوقتی است که نهایت امر شاهد رفتاری منطقی از سوی برخی گروه‌ها در مورد مسائل زنان هستیم. اینان ضمن گلایه از اینکه در بیانیه‌های مخالفان احمدی‌‌نژاد هیچ اشاره‌ای به «خواسته‌ها» و «حضور زنان» نشده با تأکید بر «بیطرفی» خود در جنجال سیاسی خواهان «تغییرات زیربنائی» و «ساختاری» شده، می‌نویسند:

«[...] در اين بين آنچه کمتر مطرح است، موضع‌گيری کسانی است که نه خواهان تغيير رييس جمهور و جا به جائی اين فرد و آن فرد يا محدود شدن اختيارات رهبری هستند بلکه از تغييراتی زيربنائی و ساختاری سخن می‌گويند. يکی از اين گروه‌های اجتماعی، ما زنان هستيم که خواسته‌هاي‌مان و حضورمان همانگونه که انتظار می‌رفت در هيچيک از اين بيانيه‌ها ملاحظه نشده[...]»


می‌بینیم که برای طرح مطالبات صنفی لازم است خارج از سنگر نبرد «حق علیه باطل» قرار گیریم، چرا که در ایندو سنگر استحماری برای ملت ایران جز سرکوب و خشونت هیچ حقی پیش‌بینی نشده. پیش از بررسی متن بیانیه لازم است به عنوان مدافع دمکراسی نخست مواضع خود را مشخص کنیم.

از نظر ما حکومت اسلامی یک مجموعة پوشالی و دست‌نشاندة استعمار است که می‌باید گام به گام به عقب رانده شود. در این راستا، ‌ ما با هرگونه آشوب و تحرکات براندازانه به شدت مخالف‌ایم، و از آنچه خود را «جنبش سبز» می‌خواند نیز حمایت نخواهیم کرد. چرا که این جنبش در کمال تأسف به «زبان مزورانه» و عوامفریبانة «نفی» متوسل شده و بجای طرح صریح مطالبات و خواسته‌های خود، آنچه را که همه «نمی‌خواهند» مطرح می‌کند! شیوه‌ای که جهت «ایجاد اجماع» پیرامون «نفی»، طی بحران سال 1357 بر جامعة ایران تحمیل شد. ما خواهان «جدائی دین ‌از سیاست» و استقرار دمکراسی در کشورمان هستیم، و در این راستا آنچه الویت دارد پای فشردن بر «حق بی‌طرفی» از یکسو، و اعمال فشار بر حاکمیت جهت «اجرای قوانین» از سوی دیگر است. جنبش لائیک و آزادیخواه می‌باید به این حکومت تفهیم کند که لازم است با افراد و گروه‌های «قانون‌شکن»، شبکه‌هائی که ریشه در ساختارهای همین حاکمیت دوانده‌اند، در چارچوب قانون برخورد کرده، به دستگاه‌های اجرائی فرصت دهد تا بتوانند قوانین را در سطح جامعه به مورد اجرا گذارند.

پس سردار احمدی‌مقدم، بجای خط‌ونشان کشیدن برای کاربران اینترنت، بهتر است دوستان‌شان را در دانشگاه‌ها و پارک‌ها «جمع‌آوری» فرموده، و به نفس‌کش‌طلبی‌های «علی مطهری» در رسانه‌ها پایان دهند. چرا که پس از 7 ماه هرج ومرج، اربابا‌ن این حکومت نتوانستند برای «حسین شهید» کسب مشروعیت کنند. در واقع تحمیل آشوب بر روزمرة ملت ایران یک سیاست استعماری است که هدفی جز شتاب بخشیدن به «پولاریزاسیون» جامعه دنبال نمی‌کند. همچنانکه پیشتر هم گفتیم اربابان حکومت اسلامی تلاش خواهند کرد از طریق اجرای عملیات غافلگیرکننده از قبیل انفجار بمب و ترور شخصیت‌ها،‌ حداقل آزادی موجود در ایران، یعنی همان «حق بیطرفی» را از ملت سلب کرده همه را وادار به موضع‌گیری سیاسی کنند. پس بهوش باشیم که تسلیم شدن به پولاریزاسیون و ورود به «سنگر حق»، به معنای شلیک تیرخلاص به مغز طرفداران دمکراسی است.

حال که مواضع ما مشخص شد، بپردازیم به بیانیة زنان که از قضای روزگار بر همان 5 اصل جادوئی متمرکز شده، و از اینرو «پنج‌تن» شیعی‌مسلکان را تداعی می‌کند! باری، امضاکنندگان بیانیه پیش از طرح مطالبات گروهی خود، ضمن تأکید بر «خواسته‌های عمومی» نظیر آزادی اندیشه و بیان، آزادی تشکل و تجمع، ‌ خواهان لغو مجازات اعدام و شکنجه و آزادی بی‌قید و شرط کلیة‌ زندانیان سیاسی هم شده‌اند.

پس ابتدا بپردازیم به «خواسته‌های عمومی» و تأکید کنیم خواسته‌های کذا، به ویژه آزادی‌بیان، در تضاد کامل با قانون اساسی حکومت اسلامی قرار می‌گیرد، چرا که چارچوب این قانون را مقدسات شیعی‌مسلکان تشکیل داده، و محدودة آزادی بیان به هیچ عنوان با مقدسات «تنظیم» نخواهد شد. آزادی بیان در عرصة «تخیل» و «تفکر»‌ یعنی در زمینة «هنر» و «علم» هیچ حدومرزی نمی‌شناسد. حال بپردازیم به آزادی تشکل و تجمع و ...که در اصل 27 قانون اساسی حکومت اسلامی مطرح شده، اینهمه‌ به شرط اینکه «مخل به مبانی اسلام» نباشد! می‌دانیم که افراد نمی‌توانند به دلخواه «قانون اساسی»‌ را تفسیر کنند. همچنین می‌دانیم که هر گونه «تجمع» و راهپیمائی بدون مجوز وزارت کشور غیرقانونی تلقی خواهد شد، و مأمورین انتظامی وظیفه دارند از برپائی آن ممانعت کنند. شاهدیم که طی 7 ماه اخیر نیروی انتظامی به وظائف قانونی خود عمل نکرد، و دست آشوب‌طلبان را عمداً برای برپائی تظاهرات غیرمجاز باز گذارد! دلیل هم اینکه حکومت اسلامی در هم‌سوئی کامل با اربابان‌اش در غرب برای خودبراندازی به تکاپو افتاده. و اما پیشنهاد «آزادی زندانیان سیاسی»! این پیشنهاد مسلماً برای «ایجاد اجماع» الزامی است. چه کسی با آزادی زندانی سیاسی مخالف است؟ هیچکس! فقط باید روشن شود، زندانی سیاسی، در قاموس صادرکنندگان بیانیه به چه کسانی اطلاق می‌شود؟

کسی که به جرم «مخالفت» با حکومت اسلامی زندانی می‌شود، «زندانی سیاسی» است، کسی که به دلیل مخالفت فرضی با حکومت، یا با دولت «نظم عمومی» را برهم می‌زند، زندانی سیاسی نیست، آشوب‌طلب است. و شاهدیم که طی 7 ماه اخیر، سران آشوب‌طلبان در کمال «آزادی» و «استقلال» به قانون شکنی، شایعه‌پراکنی و ایجاد تشویش در افکار عمومی مشغول‌اند، و هیچکس نیز مزاحمتی برای‌شان فراهم نمی‌آورد. در عوض گروهی به جرم پیروی از دستورات سران آشوب دستگیر شده‌ا‌ند، که البته همه بیش از 18 سال دارند. در واقع گروهی به جرم «قانون شکنی» بازداشت شده‌اند و می‌باید پاسخگوی اعمال خود باشند. اشکال این نیست که قانون‌شکنان دستگیر شده‌اند، اشکال این است که رهبران‌شان از «مصونیت قانونی» برخوردارند! به عنوان نمونه، دختر اکبربهرمانی دستگیر نمی‌شود، علی مطهری نیز به جرم تأئید قانون‌شکنی و حمایت از قانون‌شکن تحت پیگرد قانونی قرار نمی‌گیرد، و یا هیچ برخوردی با آندسته از آیات عظام که مدافع قانون‌شکنان‌اند صورت نگرفته. این پرسش مطرح می‌شود که به چه دلیل امثال صانعی و بیات زنجانی و از همه مهم‌تر حسینعلی منتظری، کروبی و موسوی فراتر از قانون قرار گرفته‌اند؟ یا اینکه چه پیش آمده که شرکای حکومت اسلامی، یعنی آن‌ها که طی سه دهة اخیر در تمامی جنایات این حکومت دست داشته‌ و از مزایای سرکوب و تاراج ملت ایران بهره‌مند شده‌اند، ناگهان طرفدار «مردم» و مدافع «حقوق مردم» می‌شوند؟

شاید بعضی‌ها بگویند امثال موسوی، کدیور یا صانعی و کروبی «تغییر عقیده» داده‌اند، بسیار خوب، ما هم می‌پذیریم! فقط در این مرحله دو اشکال عمده پیش خواهد آمد. نخست‌ اینکه، کدامیک از اینان به خاطر شرکت مستقیم در جنایات حکومت اسلامی، از ملت ایران طلب بخشش کرده، و حکومت اسلامی را از آغاز، یعنی از 22 بهمن‌ماه 1357 مردود می‌شمارد؟ پاسخ این پرسش در برابرماست! هیچکدام از اینان جنایات حکومت اسلامی را محکوم نکرده، و هیچیک از اینان حتی حاضر نیست پاسخگوی جنایات خود باشد. همه می‌پندارند با هتاکی به احمدی‌نژاد و علی خامنه‌ای، و یا بدوبیراه گفتن به این و آن گذشتة‌ پرافتخارشان فراموش می‌شود! اشتباه می‌فرمایند! میرحسین موسوی، شیخ مهدی کروبی، محمدخاتمی، آخوند صانعی و شرکاء ابتدا می‌باید در برابر دادگاه پاسخگوی جنایات خویش باشند.

اگر می‌خواهیم عدالت و آزادی بر جامعه حاکم باشد، ‌ قانون‌شکن و مجرم در هر رده‌ای می‌باید مجازات شود. این یک اصل اساسی است و استثناء نمی‌شناسد. به عنوان نمونه، چند روز پیش یکی از کارمندان وزارت‌امورخارجة جمکران که تغییر جهت باد را مشاهده کرده‌ بود ناگهان «مخالف دولت» از آب درآمده خود را «سربازکوچک» ملت ایران خواند و همة رسانه‌ها نیز این اقدام متهورانه را مورد تأئید قرار دادند. عجیب است که هیچکس از این جماعت فرصت‌طلب و پفیوز که همواره نان را به نرخ روز خورده‌اند انتظار یک ابراز ندامت خشک و خالی هم ندارد! قضیه به این محدود شده که هر کس مخالف احمدی نژاد باشد مایة افتخار ملت خواهد بود! بله، این طرز برخورد موهن با ملت ایران از سوی اوپوزیسیون هم مورد تأئید قرار می‌گیرد چرا که این اوپوزیسیون در همان سنگر پفیوزی «حق علیه باطل» لنگر انداخته، و برای موفقیت استعمار در تحمیل پولاریزاسیون بر ملت ایران دست به دعا برداشته. در هر حال، در شرایط فعلی عملیات قهرمانانة پیوستن به مخالفان با صورتک «مخالف» دیگر کارساز نخواهد بود، و آن کارمند وزارت امورخارجة جمکران واقعاً کور خوانده. از مطلب دورافتادیم، بازگردیم به بیانیة زنان که ضمن طرح «خواست عمومی» مهم‌ترین مطالبات خود را نیز ارائه داده‌اند که در واقع همان مطالبات کمپین یک میلیون امضاست. یعنی اختراع یک «اسلام مدرن» که در آن حقوق زن و مرد «برابر» باشد. بیانیة مذکور اشکالات بسیار دارد که تلاش خواهیم کرد در حد امکان و به زبان ساده یک یک آن‌ها را توضیح دهیم.

نخست اینکه مدرنیزاسیون اسلام برای تأمین حقوق برابر زن و مرد در واقع یک «کودتای فرهنگی» است، نه یک حرکت مدنی و اجتماعی. این عمل خصوصاً در چارچوب فرهنگی یک سرکوب است، نه آزادیخواهی. چرا که بسیاری از مسلمانان ایران از جمله روحانیت غیرسیاسی به این دین «معتقد» و «متعهد» بوده، مدرنیزاسیون و تغییر مقدسات‌شان را عمیقاً و قلباً نخواهند پذیرفت. به «باور» اینان آنچه در قرآن آمده «کلام الهی» است و «بشر» نمی‌تواند آنرا تغییر دهد. البته ما نیک می‌دانیم که در راه تأمین منافع استعماری،‌ پوک‌سازی جامعة ایران الزامی است و از آنجا که بنیاد دین تنها بنیاد باقیمانده در جامعة ایران است، ایجاد تزلزل در آن نیز «واجب شرعی» شده. ولی در همینجا در مقام حمایت از آزادی‌ گرایش‌های مذهبی و رعایت حقوق «روحانیت سنتی» پیشنهاد مدرنیزاسیون اسلام را محکوم می‌کنیم. باورهای دینی، حریم خصوصی است، و در هیچ صورتبندی‌ای نمی‌تواند پای به عرصة قانونگذاری بگذارد:

«لغو کلية‌ قوانين تبعيض‌آميز و ضد زن موجود از جمله، قوانين مربوط به ازدواج، طلاق، چندهمسری، حضانت، ارث، شهادت و ...»


همة این تبعیضات ضدانسانی در قوانین کشور وجود دارد، ولی نویسندگان این بیانیه که خواهان لغو تبعیضات مذکور شده‌اند می‌باید بدانند که در چارچوب اسلام آنچه در قانون پیش‌بینی شده «مجاز» است. آنان که در واقع و نه به صورت ظاهری قوانین مترقی و انسانی می‌طلبند، می‌باید دست از بنیاد مذهب برداشته، مذهبیان را آسوده بگذارند!‌ حقوق انسانی زن و مرد را می‌باید خارج از باورهای مقدس مطرح کرد. زن نه در اسلام، نه در مسیحیت و نه در یهودیت حق و حقوق برابر با مرد ندارد، و در این ادیان، نه زن و نه مرد هیچیک از حقوق انسانی برخوردار نیستند. مرد بندة‌ خداست و زن هم کنیز مرد و ما هم در هزارة سوم میلادی قصد بازنویسی اسطوره‌های دینی را نداریم.

دلیلی ندارد که ملت ایران باورهای‌اش را بر مطالبات محافل فاشیست‌پرور غرب، نظیر محفل نوبل منطبق کند. مگر مسیحیت و یهودیت «مدرنیزه» شده‌اند که حال گروهی از ایرانیان با هیاهو و سروصدا «اسلام مدرن» می‌طلبند؟ به هیچ عنوان! یهودیت و مسیحیت از دخالت در امر سیاستگزاری منع شده‌اند، به همین دلیل است که کسی توحش پنهان‌شان را نمی‌بیند. ولی ما معقتدیم همه می‌باید در باورهای‌شان آزاد باشند، حتی به این نوع توحش هم می‌توانند «باور» داشته باشند؛ مهم «باورها» نیست، مهم موضع قانونگزار است. «باورها» در هر حال «مبهم» و منطق‌گریز‌اند، ولی قوانین «انسان‌محور» نمی‌تواند خود رادر ابهام قرار دهد، چرا که در اینصورت با منطق انسانی در تضاد قرار می‌گیرد. از این گذشته شما که خواهان به رسمیت شناختن حق زن بر «ذهن» خویش شده‌اید، چگونه است که این حق را برای دیگران به رسمیت نمی‌شناسید؟ از چه رو به خود اجازه می‌دهید که خواهان تحمیل اعتقادات‌ اسلامی‌تان بر باورهای دینی دیگران شوید؟ از این گذشته، آنچه در مادة‌ دوم بیانیة زنان مطرح شده در ابعاد مختلف عوامفریبانه و ساده‌انگارانه است.

در مادة دوم این بیانیه، حقوق زن به آزادی پوشش و حق انتخاب همسر تقلیل داده شده، و از سوی دیگر حقوقی مطرح می‌شود که اصولاً وجود خارجی ندارد. به طور مثال، هیچکس نمی‌تواند «گرایش جنسی» خود را «انتخاب» کند! گرایش‌ جنسی، چه بهنجار و چه ناهنجار طی تکامل ساختار شخصیتی و فیزیولوژیک انسان شکل می‌گیرد؛ هیچ «انتخابی» در کار نیست! همجنس‌گرائی، یا دیگر گرایش‌های هنجارگریز ریشه در ساختار شخصیتی افراد دارد. از طرف دیگر، حق زن بر پیکر خویش بیشتر به «سقط جنین»، و جلوگیری از بارداری و ... مربوط می‌شود، پس مادة دوم پیشنهادی شما نیز به طور کلی بی‌اساس است. آزادی زن در انتخاب همسر می‌باید در بعد دیگری که مربوط به نقش سنت‌های اجتماعی و تحمیلات خانوادگی است مورد بحث قرار گیرد. مسئله این است که آیا دولت می‌باید بر محدودة «اولیاء» نظارت حقوقی اعمال کند یا خیر؟ می‌بینیم که اینجا نیز مسئله مستلزم جدا کردن باورها از قوانین است، خلاصة کلام نمی‌توان با خارج کردن دین از بستر واقعی و فئودال و پدرسالارش آن را تبدیل به ابزار دمکراتیزاسیون و روابط منطقی اجتماعی کرد:

« به رسميت شناخته شدن حق زن بر بدن و ذهن خويش؛ شامل لغو حجاب اجباری و برقراری آزادی پوشش، آزادی انتخاب همسر و آزادی انتخاب گرايش جنسی.»

امیدواریم که این انتظار غیرمنطقی و نامعقول از «دین»، خصوصاً از نگرش استخوانی و فرسودة‌ شیعی‌مسلکی در جامعه ریشه ندواند؛ از دین نمی‌توان چنین انتظاری داشت. باورهای دینی در هرحال «غیر دمکراتیک» و غیرمنطقی است. حال بپردازیم به مادة سوم، در باب رفع خشونت.

در این ماده نویسندگان فقط خواهان جرم شناخته شدن «آزار جنسی دختران» می‌شوند! بسیار عجیب است که «آزار جسمی» به این راحتی از قلم افتاده. در خانواده‌ها، به طور کلی کودکان، و به طور اخص دختربچه‌ها مورد «آزار جسمی» قرار می‌گیرند. در واقع اعمال خشونت بر زنان از کودکی و در خانواده‌ آغاز می‌شود و تداوم آن تحمیل خشونت اجتماعی در سطح جامعه و در ارتباط با دیگران خواهد بود. به طور مثال محرومیت دختران از تحصیل و کار و فعالیت‌های اجتماعی و حتی تفریحات و فعالیت‌های ورزشی دنبالة همین «خشونت» است، چرا که در این‌ موارد نیز تصمیم با پدر، و به طور کلی با خانواده است. می‌بینیم که آنچه از اهمیت برخوردار می‌شود، تدوین و اجرای قوانینی خواهد بود که اختیارات سنتی پدر را در خانواده و در برابر دیگران منسوخ کند! به عنوان نمونه، اگر دولت بجای سرزنش دختران فراری، افراد خانواده‌شان را که چنین «فراری» را برای آنان «الزامی» کرده‌اند، تحت پیگرد قانونی قرار دهد، ریشة بسیاری از خشونت‌ها به راحتی قابل شناسائی خواهد بود. ولی می‌بینیم که آنچه دولت اسلامی انجام می‌دهد از یک سو تشویق خشونت بر علیه زنان در حریم خصوصی و در اجتماع، و از سوی دیگر تکیه بر سنت‌های مقدس جهت توجیه این خشونت‌هاست. در نتیجه بیانیه‌نویسان محترم، اگر خواهان تداوم چنین روابطی در خانواده‌ها هستند، بار دیگر می‌باید مرز «باورها» را از قوانین «انسان‌محور» جدا کنند!

اما آنچه اعمال خشونت را بر زنان سهل و آسان کرده، ریشه در عدم استقلال اقتصادی‌شان نیز دارد. و بسیاری از زنان ایرانی به دلیل وابستگی‌های مالی متحمل خشونت می‌شوند. تأمین مسکن، امنیت و مستمری برای زنان، یکی از راه‌هائی است که می‌تواند زن را از سلطة مردسالاری برهاند. برای دستیابی به چنین امکاناتی لازم است مدافعان حقوق زنان بدانند که این حقوق باید فرد، فرد زنان ایران را شامل شود نه یک گروه، و نه حتی یک اکثریت گسترده را. به عبارت دیگر حقوق انسانی «فردی» است:

«رفع خشونت عليه زنان در کليه عرصه‌های خصوصی و اجتماعی و جرم شناختن آزار جنسی دختران، قتل و خشونت ناموسی.»


حال بپردازیم به چهارمین پیشنهاد. این پیشنهاد در مورد «جدائی دین از دولت»، در واقع تحریف مطالبات مبارزان صدرمشروطه است که خواهان «جدائی دین از سیاست» بودند. برای استقرار دمکراسی سیاسی این جدائی الزامی است. دین نمی‌تواند خارج از دولت و حاکمیت و جامعه قرار گیرد. دین بنیادی است که می‌باید در چارچوب قوانین مجلس قانونگذاری تحت نظارت عالیة دولت انتخابی ملت ایران اداره شود! و بالاخره پیرامون محاکمة دست‌اندرکاران عاملان و آمران جنایات سه دهة گذشته، می‌باید بگوئیم شرایط متأسفانه به هیچ عنوان مهیا نیست. چرا که دو تن از اینان، رهبران جنبش سبز، و «پنج‌تن‌شان» در بارگاه ارباب حجرة توهمات بازکرده بیانیه می‌صدورند! و بسیاری نیز همچون اکبربهرمانی، محسن‌رضائی، علی خامنه‌ای، پاسدار لاریجانی و ... در رأس هرم قدرت نشسته‌‌اند! امیدواریم با طرح این پیشنهاد فریبنده کسی رویای توجیه دخالت نظامی آمریکا برای رعایت حقوق بشر در ایران را نداشته باشد، چرا که آمران جنایات حکومت اسلامی در لندن واشنگتن نشسته‌اند، و این حکومت صورتکی است بر چهرة پلید اینان.

باری همچنانکه در وبلاگ «حسین در هائیتی» گفتیم، زلزلة‌ سیاسی در منطقه چنان شدت یافته که اربابان حکومت اسلامی تمامی تلاش خود را برای پولاریزه کردن جامعه ایران به‌ کار خواهند گرفت، تا از این طریق احساسات را بر تحولات جامعه حاکم کرده امکان برخورد منطقی را از ملت سلب کنند. بهوش باشیم! سیاست عرصة احساسات و معنویات نیست، سیاست «عرصة امکانات» است، و اگر احساسات بر ما چیره شود، قدرت بهره‌برداری از امکانات را نیز از دست خواهیم داد. مطالبات پوچ، شعارهای دهان‌پرکن و آرمان‌های رویائی را کنار بگذاریم، از چارچوب‌ها و از جایگاه واقعی اجتماعی خود خارج نشویم. در هر گام مطالبات صنفی و مادی خود را مطرح کرده و خواستار تحقق‌شان شویم.



...