جمعه، بهمن ۰۲، ۱۳۸۸


غربیله‌زدگی!
...
برپائی تظاهرات از سوی جنبش موهوم سبز فقط با هدف «گسترش خشونت» و مظلوم‌نمائی جهت دوقطبی کردن فضای جامعه صورت می‌گیرد. این جنبش خشونت‌طلب و قانون‌شکن که طی 7 ماه اخیر ماهیت واقعی خود را آشکار کرده از اینرو مورد حمایت بی‌دریغ سازمان ناتو قرار گرفته که این سازمان رؤیای تکرار 22 بهمن را در سر می‌پروراند.

کودتای سبز همچنان در دستورکار سازمان سیاست. برخلاف ادعای پیشخدمت‌های عموسام، اربابان حکومت جمکران در لندن و اشنگتن قصد دارند با برپائی «تظاهرات مردمی» در «اربعین» و دیگر مناسبت‌های حکومتی نظیر سالگرد کودتای ننگین 22 بهمن 1357 یک «کودتای مردمی» برای دارودستة‌ فدائیان اسلام و چپ‌نمایان سازمان دهند تا یک‌بار دیگر حقوق ملت ایران را با تکیه بر آنچه «حق حاکمیت مردم» عنوان می‌شود لگدمال کنند. «حق حاکمیت مردم» همان شعار پوچی است که پیشخدمت‌های آنگلوساکسون‌ها در «هشدار» خود مطرح کرده بودند و در وبلاگ «سنگر سبز سیا» مورد بررسی قرار گرفت.

حق کذا فاقد هرگونه چارچوب حقوقی در مفاهیم معاصر بوده، بر«حق توحش» یا «حق طبیعی» پای می‌فشارد. چارچوب واقعی «حق طبیعی» و «حق حاکمیت مردم» همان است که شیخ مسعود بهنود در «امامزادة بی‌چلچراغ» به تصویر کشیده، یعنی ادارة امور جامعه خارج از چارچوب «نظم قانونی». در این حکایت همة امور به دست «مردم» است. پس جای تعجب نیست که لات‌محل، یعنی همان «سدصغر» نظم و امنیت را بر حسب مصلحت خویش تعریف کرده، و از طریق نوچه‌های‌اش به مورد اجرا بگذارد. همچنین بازی کودکان نیز کاملاً «طبیعی» است، ‌ و پیامد بازی کذا هر چه باشد، «حق» همواره با کودکان خواهد بود! می‌دانیم که در یک جامعة‌ بهنجار چنین روابطی حاکم نیست. به عبارت دیگر کودکان «تربیت» می‌شوند و رفتار ناهنجارشان مورد تأئید قرار نمی‌گیرد. در جهان «امامزادة بی‌چلچراغ»، به هیچ عنوان چنین نیست.
پیش از ادامة مطلب در مورد فیلم قیصر یادآور شویم، هنر کارگردان این فیلم، نشان دادن خشونت و ابتذال در چارچوب «ارزش‌های» جاهل مسلک‌هاست. اگر دقت کنیم خواهیم دید در این فیلم «گفتار» جای خود را به «کردار» سپرده، چرا که در جهان «ارزش‌ها» برای هر «کنشی» یک «واکنش از پیش تعیین شده» وجود دارد، و روشن است که در این چارچوب انسان‌ستیز، «قانون» و «نظم قانونی» کمترین محلی از اعراب نمی‌تواند داشته باشد. به همین دلیل است که در این فیلم «گفتگوی منطقی» وجود ندارد،‌ و صحبت و گفتگوی عادی نیز به حداقل ممکن رسیده تا حداکثر فضا برای خشونت و توحش تأمین شود. از سوی دیگر، خارج از فریاد و ناسزا و التماس و زاری، «سخنان» پرسوناژها، همچون نامة فاطی، خواهر قیصر «یکسویه» است و امکانی برای بحث و مذاکره ایجاد نمی‌کند‌. فاطی پس از اینکه مورد تجاوز قرار می‌گیرد بدون اینکه سخنی بگوید دست به خودکشی می‌زند. و برادران‌اش نیز برای دفاع از ارزش‌های‌شان نیازی به گفتگو و مذاکره با دیگران ندارند، سخن‌گفتن با دیگری ویژة انسان است و در جهان ارزش‌ها جائی برای انسان پیش‌بینی نشده.

به هر تقدیر، در فیلم قیصر جاهل‌های «نیک»، یعنی برادران «فرمان» که خود را قربانی آب‌منگل‌ها، یعنی پرسوناژهای «پلید» و «مرزشکن» می‌بینند، جهت «اجرای عدالت» و دفاع از نوامیس، یعنی دفاع از «حق طبیعی» خود بدون اینکه نیازی به گفتگو و یافتن راه حل قانونی داشته باشند، راساً در جایگاه قاضی، هیئت منصفه و مجری قانون قرار گفته، به نوبة خود مرزشکنی می‌کنند. اینگونه است که دامنة خشونت گسترده وگسترده‌‌تر می‌شود. به زبان ساده‌تر، گسترش خشونت با خروج فرد از جایگاه واقعی اجتماعی‌اش تضمین خواهد ‌شد. در فیلم قیصر، «خروج از جایگاه واقعی اجتماعی»، چه از سوی آبمنگل‌های متجاوز و فریبکار و چه از سوی جاهل مسلک‌های «نیک»، یعنی برادران «فرمان» برای دفاع از «حق طبیعی» صورت می‌پذیرد. «حق طبیعی» دفاع از ارزش‌های متحجر پدرسالار، از جمله‌ دفاع از نوامیس، حمایت بی‌قید و شرط از افراد خانواده در برابر «غیرخودی‌ها»، و ... در همین چارچوب توحش قرار می‌گیرد. و بی‌دلیل نیست که همة لوطی‌وعنترهای سیرک عموسام بر طبل «حق طبیعی» می‌کوبند، تا آنرا بجای «حق قانونی» بنشانند. شاهدیم که در این راستا «حقوق بشر» نیز در زمرة «حقوق طبیعی» قرار گرفته!

کلیدواژة‌ پروپاگاند استعماری صفت «طبیعی» است،‌ که همة ایرانی‌نمایان بدون استثناء آنرا بجای «قانونی» می‌نشانند. از آنجمله است «شرکت در انتخابات»، «حقوق بشر» و آخرین مورد انتشار این تبلیغات ابله‌فریب را در نامة ذلت و حقارت و حماقت و مداحی و پامنبری ابوالفضل‌فاتح، دلال میرحسین موسوی مشاهده کردیم، آنجا که سخن از «پیروزی طبیعی» موسوی در انتخابات به میان آورده بود. پیروزی «طبیعی» در انتخابات یعنی «حذف نهادهای قانونی»،‌ به نفع «تجمع خیابانی»، یا بهتر بگوئیم قانون‌شکنی با تکیه بر تل موهوم «مردم». همان سیاستی که از بهمن ماه 1357 بارها و بارها بر ملت ایران تحمیل شده و آخرین نمونة آن لات‌بازی میرحسین موسوی و شرکاء است که با هدف دوقطبی کردن کاذب فضای جامعه، از 23 خردادماه 1388 آغاز شده و با حمایت اربابان حکومت «مستقل» اسلامی در لندن و واشنگتن همچنان ادامه دارد. پس تعجب نکنیم که «ساتاس» متن تمام وقوقیه‌های جمعه را در هم‌سوئی کامل با پروپاگاند آنگلوساکسون‌ها تنظیم کند.

به گزارش حنازرچوبه،‌ مورخ دوم بهمن‌ماه 1388، امروز آخوند احمد خاتمی در دانشگاه سابق تهران تأکید کرد، در کشور دو جبهه بیشتر نداریم، جبهة انقلاب و ضدانقلاب! جبهة ضدانقلاب به گفتة شیخ احمد خاتمی جبهة کودتاچیان است که بجای طرح اعتراض خود از طریق قانونی به شایعه‌پراکنی متوسل شده. بین خودمان بماند این نخستین بار است که می‌شنویم «جبهة انقلاب» اهل «قانون» و قانونگرائی است! در مطلب امروز به تظاهرات 8 مارس 1979 نمی‌پردازیم، هر چند پیش از این تظاهرات، شیخ مهدی بازرگان با برگزاری مراسم دست‌بوسی در مدرسة‌ رفاه ابعاد واقعی ذلت و حقارت و «خیابانی» نخست‌وزیر را «به ارزش» گذاشته بود. اما چون رفراندوم گورکن‌ها هنوز برگذار نشده و اقتدار نظام از چشم جهانیان پنهان مانده بود نگاهی خواهیم داشت به یک نمونه از قانون‌گرائی دولت انقلاب پس از رفراندوم کذا.

این دولت منفور پس از قطع رابطة دیپلماتیک با مصر، جهت رد گم کردن،‌ با جاروجنجال شایع کرد که از پیمان استعماری سنتو خارج شده! حال آنکه در واقع جهت طالبان سازی، روابط «نظامی ـ امنیتی» دولت «انقلاب» با ترکیه و پاکستان گسترش یافته بود. باری در گیرودار سرکوب‌های نظامی به ویژه در کردستان و در اوج «حاکمیت مردم» یعنی تهاجم به اهل قلم و تعطیلی رسانه‌ها و لشکرکشی روزانة ماشاالله قصاب به خیابان‌های مرکز شهر قرار شد طرفداران لائیسیته در تهران تظاهرات کنند. آنزمان هنوز حاج‌سیدجوادی خبیث بر اساس حدیث مسلم و روایت معصوم و نهج‌البلاغه «قانون‌اساسی» توحش سر هم نکرده بود، در نتیجه مبانی اسلام در مورد تجمع مسالمت‌آمیز تصمیم نمی‌گرفت! به همین دلیل برای جبران این کمبود اساسی تصمیم گرفتند مبانی اسلام را به صورت ملموس در خیابان شاهرضا به نمایش بگذارند.

باری یک روز قبل از تظاهرات، به دستور دولت مقتدر و مردمی چند کامیون آجر در مسیر تظاهرات خالی کردند تا «مردم» بتوانند از «حق طبیعی» خود در برابر ما دفاع کنند،‌ و به راستی که اینان دست‌دردست نیروهای انتظامی، آنطورکه شایسته بود چهرة واقعی «انقلاب اسلامی» را به جهانیان نشان دادند. ولی آنروز از آنجا که کاروان خردجال تازه نفس بود، بوق‌های استعمار مدافع «حقوق مردم» ایران نمی‌شدند، چرا که این حقوق با منافع استعمار در تضاد قرار داشت، دارد و خواهد داشت. درست مثل امروز که طرفداران دمکراسی و لائیسیته از سوی ملاممد خاتمی «عامل بیگانه» خوانده می‌شوند، حال آنکه کسی که سخنان «بیگانه» را نشخوار می‌کند همین ملاممد خاتمی است، نه طرفداران دمکراسی. این محمد خاتمی است که کالای تولیدی «اتاق فکر» سازمان سیا را برای فروش عرضه می‌کند نه ما! به هر حال از آنجا که شیخ مهدی نیز از مدافعان حق طبیعی بود، گفتیم یادی از دولت دستبوس و «خیابانی ـ مردمی» کرده باشیم. بگذریم و بازگردیم به سخنان قانون‌گرایانة شیخ احمد خاتمی که با کد خبر: 911923 در حنازرچوبه انتشاریافته. ایشان برای نخستین بار چند لحظه «منطقی» شده می‌گویند، همه جای دنیا پس از برگزاری انتخابات یک مهلت قانونی برای اعتراض تعیین می‌کنند و بعد هم پروندة انتخابات را می‌بندند.

البته احمد خاتمی کاملاً حق دارد. در اکثر کشورهای جهان، پس از برگزاری انتخابات‌ مهلتی برای طرح اعتراضات البته از «مسیر قانونی» داده می‌شود ولی در جمکران هیچکس از طریق قانونی اعتراض نکرد! معترضین با نقض آشکار قوانین و با توسل به شایعه‌پراکنی طی یک هفته به لشکرکشی خیابانی مشغول بودند. کور که نبودید! چرا همان روز اول رهبران آشوب را بازداشت نکردید؟ سفارت‌خانه کذا «اجازه» نمی‌داد؟ شما که طی سه دهة اخیر برای قلع و قمع ایرانیان از هیچ کوششی فروگذار نکردید، به چه مناسبت در مورد میرحسین موسوی و شیخ کروبی منفور استثناء قائل شدید؟ منتظر معجزه بودید که حکومت را به امام زمان تحویل دهید؟

مگر پس از برگزاری نماز جماعت توسط خامنه‌ای سخنان اکبر بهرمانی را نشنیدید که می‌گفت «نتایج انتخابات آنطور که می‌خواستیم نشد»؟ مگر محمد خاتمی با وقاحت تمام نمی‌گفت «رفراندوم کنید، اگر مردم نتایج انتخابات را تأئید کردند، ما هم قبول می‌کنیم»؟ هر جا انتخابات برگزار می‌کنند نتایج آن باید «مطابق میل» دیگران باشد؟ هر جا انتخابات برگزار می‌کنند نتایج آن باید در یک رفراندوم به تأئید «مردم» برسد؟ پس وزارت کشور و شورای نگهبان نقش تزئینی دارند! روز گذشته هم که شاهد بودیم نانخورهای سازمان سیا خواهان «برگزاری انتخابات تحت نظارت مراجع بین‌المللی» شدند. پس آنکه عامل بیگانه است و فرافکنی می‌کند، محمد خاتمی است نه طرفداران دمکراسی!

اما گذشته از همة این مسائل، در نظام مقدس که جای برگزاری «انتخابات» نیست. شما هم دکان مسابقات مارگیری را تعطیل کنید. مگر قرآن‌تان نگفته «و شاورهم فی‌الامر؟» شما مؤمنان متدین هم با یکدیگر «مشورت» کنید، نتیجة مشاوره‌تان هم در کارخانة رجاله پروری مشخص می‌شود، مردم هم که طرفدار اسلام‌اند و جز اسلام هیچ نمی‌خواهند، چرا اینقدر خودتان را برای انتخابات به دردسر می‌اندازید؟ شترسواری که دولا دولا نمی‌شود. یا اسلامی هستید یا نیستید. اگر اسلامی هستید، ببینید پیامبرتان در صحرای عربستان چگونه «انتخابات» برگزار می‌کرد. شما هم به رسول‌الله، خاتم الانبیاء تأسی کنید، و بجای تقلید میمون‌وار از غرب، از پیامبرتان تقلید کنید. به قول معروف «نگاه به دست ننه کن، مثل ننه غربیله کن.»

و اما اگر اسلامی نیستید، و اینهمه سال دروغ گفته‌اید بهتر است دکان اسلام حکومتی را برچینید و «باورها» و توهمات مردم را به ابزار حکومت تبدیل نکنید. بازگردید به همان حوزهای علمیه کمی «مطالعه» کنید، سری به چاه جمکران بزنید، پول پارو کنید، اینهمه امکانات را رها کرده‌اید چسبیده‌اید به سیاست؟ بوزینه و نجاری؟ بگذریم و بازگردیم به سخنان منطقی شیخ احمد، هر چند که شیخ منفور بلافاصله چارچوب منطق را رها کرده به صحرای کربلا گریز می‌زند!

8 ماه پس از برگزاری مسابقات مارگیری، احمدخاتمی به معترضین می‌گوید، تا دیر نشده موضع خود را مشخص کرده و اعتراضات خود را از «طریق قانونی» پیگیری کنید! مگر 8 ماه پس از انتخابات کسی می‌تواند از «طریق قانونی» اعتراض کند؟ نه! ولی در جمکران «قانون» هیچ ارتباطی با «نظم قانونی» ندارد، قانون جمکرانی‌ها همان توحش «حق طبیعی» و مرزشکنی است که در فیلم قیصر به نمایش در آمده بود. به همین دلیل است که شیخ احمد در ادامة سخنان ظاهراً قانونگرایانة خود می‌گوید، البته مرزشکنی اهمیتی ندارد ما به اندازة کافی نیرومندیم ولی این اعمال ما را «دشمن‌شاد» می‌کند:

‌«اعتراض‌های ساختارشکنانه سبب شادی دشمنان انقلاب می‌‌شود[...] نمي‌گويم به انقلاب صدمه می‌زند [...] انقلاب [...] از اين بادها نمی‌لرزد[...] عزیزان [معترض] تا دير نشده موضع خود را مشخص کنند و اعتراض خود را در چارچوب قانون پی بگیرند[...] معترضان قانونی رفتار کنند و بدانند اگر چنين نکنند ملت به همراه رهبري راه خود را ادامه خواهد داد و [شما] بازندة‌ میدان هستید.»

بله شیخ احمد فقط از شادی دشمنان ناراحت شده! چرا که او هم مانند خمینی دجال از دست‌های مقدس ارباب یک «قطب‌نمای بصیرت» دریافت کرده که راه حماقت و کوری و بلاهت و فضیحت را گم نکند و در مسیر مطلوب آستان مقدس «سیا» در جادة «سعادت» گام بردارد. در این راستا شیخ احمد تأکید می‌فرماید، جبهة بیطرف نداریم یا با انقلاب هستید یا «ضدانقلاب» خواهید بود. وی سپس به همپالکی‌های‌اش اطمینان می‌دهد که حساب‌شان از دیگران جداست و علیرغم تلاش برای براندازی، برانداز به شمار نخواهند رفت. بله اگر قرار باشد میرحسین جلاد را برانداز بدانند، علی خامنه‌ای هم که یکهفته برای کودتا دست به دعا برداشته بود باید برانداز خوانده شود. ولی چنین کاری سبب «شادی دشمنان» می‌شود! در نتیجه برای سوزاندن دل دشمنان، شیخ احمد چند راه حل ارائه داده، و از آنجمله است، لعن و نفرین به آنگلوساکسون‌ها و دیگر اربابان برای رد گم کردن! و ناسزا گفتن به «رقاص‌های فراری» و سیلی‌خورده‌ها از ملت. خاتمی در ادامة سخنان خود «موضع‌گیری شفاف» را توضیح داده ‌می‌گوید، باید ضمن محکوم کردن دومین کودتای ناکام عاشورا و تمام حوادث ساختارشکنانه، ولایت فقیه و ولی‌فقیه را تأئید کنید، و به پاسدار اکبر یا حاج فرج‌دباغ هم بگوئید از او متنفرید! خاتمی از کسی اسم نبرده فقط می‌گوید «آن دهن شکسته!» در نتیجه نمی‌دانیم منظورش کیست. همچنین نمی‌دانیم وقتی می‌گوید «رقاص فراری» روی سخن‌اش با آخوند کدیور است یا با عطاالله مهاجرانی که «فارس‌نیوز» ماجرای فعالیت‌های «فرهنگی» دوران وزارت‌اش، از جمله ازدواج با یکی از کارمندان وزارت ارشاد را منتشر کرده. بله در قاموس گورکن‌ها پفیوز و جنایتکار را «رقاص» می‌خوانند، چرا که رقص «هنر» است، هنری که مانند دیگر هنرها در صدراسلام و در میان چادرنشینان صحرای عربستان محکوم بوده. باری این است دستورالعمل اتخاذ مواضع شفاف:

«باید بگوئید که ملتزم عملی به رهنمودهای ولي فقیه هستید و به بیگانگان و امریکا و انگلیس هم به صراحت بگوئید، از شما متنفریم [...] حمایت شما از خود را لکة‌ ننگ می‌دانیم [...] حوادث ساختارشکن بعد از انتخابات [...] حوادث جانکاه عاشورا و اهانت به آرمان و تصویر امام [...] را محکوم کنید [...] به آن دهن‌شکستة ضد انقلاب خارج کشور[...] که منکر عصمت معصومين، قرآن و امام زمان است بگوئید از او متنفرید.»


اتفاقاً در اینمورد آخر با شیخ احمد کاملاً موافق‌ایم! ما هم از آن گوسالة ننه حسن که نفی «مبهمات» را به ابزار تبلیغات پاسدار شریعتمداری جهت تأکید بر اثبات‌شان تبدیل کرده هیچ خوشمان نمی‌آید، هر چند که با اینکار در واقع هر دو حماقت خود را به اثبات می‌رسانند. باری احمد خاتمی در ادامه، حساب معترضین را از «محاربین» جدا کرده و ضمن برشمردن مشخصات جبهة «ضد انقلاب» لگد دیگری نثار «جبهة بی‌طرف» می‌کند. جالب اینکه، علیرغم «مخالف‌نمائی‌های» خاتمی شیاد، شیخ احمد نیز همچون وی مخالفان حکومت توحش را مزدور بیگانه می‌داند:‌‌

«در جبهة دوم آمریکا و سیا، انگلیس و سرویس‌های جاسوسی آن، صهیونیست‌ها و موساد، سیلی خورده‌هاي از ملت و مطرب‌ها و رقاص‌های فراري از این کشور قرار دارند [...] ما معترضین را برانداز ننامیدیم و نمی‌نامیم و اگر در چارچوب قانون رفتار کنند، برانداز نمی‌دانیم [...] حساب محاربين [...] که به جان و مال مردم تعرض کرده‌اند از معترضان جداست [...] ما به گروه معترض می‌گوئیم کجاي کاريد آن طرف يا اين طرف؟ راه سومي وجود ندارد.»


بله، راه سومی وجود ندارد. یا به صورت پنهانی در حکومت اسلامی نوکری غرب می‌کنید، یا در اپوزیسیون به نوکری غرب و حمایت از خط امام می‌پردازید. در غیراینصورت عامل بیگانه هستید! و اما مهملات «ساتاس» برخلاف آنچه بعضی‌ها تصور می‌کنند ریشه در آثار نخبگانی چون آل‌احمد دارد که افتخار شاگردی شیادی به نام فردید را هم داشته. جلال ‌آل‌احمد در «غرب زدگی»، شاهکار سفسطه و مغلطه و تاریک اندیشی و غرب‌پرستی می‌نویسد، ما از اسلام دعوت کردیم که به ایران بیاید هر چند رستم فرخزاد از سنت متحجر زرتشتی دفاع کرد! بله، این مزخرفات به ما می‌گوید رستم فرخزاد، سردار ایرانی نه برای دفاع از ایران که برای دفاع از «دین متحجر» ساسانیان به جنگ دین مترقی و مسلماً بر حق اسلام رفت، و چه خوب شد که شکست خورد.

البته فراموش نکنیم چرندیات امثال آل‌احمد در شرایطی منتشر می‌شد که امثال مصطفی رحیمی در کشور ایران «ممنوع‌القلم» ‌بودند. می‌بینیم که سیاست استعمار برخلاف ادعای آخوندهای قم، زمینه را برای ظهور خردجال فراهم می‌آورد. آل‌احمد که در ظاهر به انتقاد از غرب‌زدگی پرداخته در واقع به نشخوار همان پروپاگاند غرب مشغول است که ادعا می‌کند اسلام صلح‌جوترین دین جهان است، چون «سلام» از اسلام آمده و ایرانیان با آغوش باز از این دین استقبال کردند و از اینکه کاخ ساسانی توسط تازیان غارت می‌شد لذت بردند. بله، آخوند توده‌ای، جلال آل‌احمد، همچون دیگر دستاربندان هزار چهره و جیره‌خوار استعمار، قیاس به نفس کرده و با قلم شکسته و الکن‌اش ایرانیان را بیگانه‌پرست و طرفدار اشغالگر معرفی می‌کند:

«[...] سلام اسلامی، صلح جویانه‌ترین شعاری است كه دينی در عالم داشته[...] اسلام پیش از آن كه به مقابلة‌ ما بیاید، این ما بودیم كه دعوتش كردیم. بگذریم كه رستم فرخ زادی بود كه از فروسيت ساسانى و سنت متحجر زردشتى دفاعى مذبوح [مذبوحانه]‌‌ كرد، اما اهل مدائن و تیسفون نان و خرما به دست در كوچه‌ها به پیشواز اعرابی ایستاده بودند كه به غارت كاخ شاهی و فرش بهارستان می‌رفتند [...] سلمان فارسى سال‌ها پیش از آن كه یزدگرد به مرو بگریزد از [جى در اصفهان] به مدینه گریخته بود و به دستگاه اسلام پناه برده، و در تكوين اسلام چنان نقشى داشت كه هرگز آن مغان (مجوسان) ستاره‌شناس در تكوين مسيحيت نداشته‌اند[...]»


بله این قماش مزخرفات که از ذهن علیل شیوخ مزدور و عوامفریب تراوش می‌کرد، برای انتشار هیچ مشکلی نداشت! اشکال وقتی پیش می‌آمد که بعضی‌ها بی‌بی‌گوزک‌های سازمان سیا را به زیر سئوال می‌بردند و این پرسش منطقی را مطرح می‌کردند، که چگونه ممکن است ملتی از متجاوز و تاراجگر استقبال کند؟ ولی اگر به متن مبتذل آل‌احمد دقت کنیم خواهیم دید که ایشان نه با نان و خرما که با قلم الکن به پابوس استعمار غرب شتافته پفیوزی و مزدوری خود را به حساب ایرانیان دورة ساسانی می‌گذارد.

باید به بیگانگان و امریکا و انگلیس به صراحت بگوئید، از شما متنفریم [...] حمایت شما از خود را ننگ می‌دانیم [...] نوکری پنهان برای شما افتخار ماست چرا که ما نیز همچون آن «قلم‌شکسته» اهل تقیه‌ایم.






...

0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت