شنبه، دی ۲۶، ۱۳۸۸


«قیصر» فرنگی!
...
«حق بیطرفی» در جدال بین دو جناح حکومتی «حداقل آزادی» موجود در جامعة ایران است. باید با تکیه بر این آزادی و اجتناب از شرکت در تظاهرات مخالف‌نمایان برای گسترش آزادی‌های اجتماعی بکوشیم. چرا که هر تظاهرات فقط به گسترش دامنة‌ خشونت کمک می‌کند، افزایش خشونت امکان برخورد منطقی با مسائل را کاهش داده و احساسات را بر جامعه حاکم می‌کند. اشتباه سال 1357 را تکرار نکنیم.

حکومت اسلامی طی سه دهة‌ اخیر با کوفتن بر طبل «مردم» به گسترش مقدسات و سرکوب ملت ایران پرداخته، و امروز که این حکومت در سراشیب سقوط قرار گرفته، گروهی از خیرخواهان «حرفه‌ای» پیشنهاد کرده‌اند تا یک قانون اساسی نوین تدوین شود. این قانون اساسی گویا قرار است «حاکمیت مردم» را به رسمیت بشناسد! این پیشنهاد «مشعشع» در سایت «اخبار روز»، ‌مورخ 16 ژانویه 2010 انتشار یافته. پس حضور پیشنهادکنندگان «محترم» بگوئیم اکنون نیز حاکمیت متعلق به «مردم» است، و نمونه‌ای از این حاکمیت مردمی در «مهرنیوز» مورخ 26 مهرماه 1388، نقل شده.

به گزارش مهرنیوز، حسین نقوی، نمایندة ورامین به بخشدار یکی از روستاهای این منطقه سیلی زده! البته پس از برگزاری مراسم نماز مغرب و عشای شامگاه جمعه. پس از نماز، «تاجیک»، یکی از اعضای شورای روستا به نقوی، نمایندة ورامین در مجلس می‌گوید، بخشدار گفتة‌ مرا قبول ندارد. نقوی از بختیاری، یا همان بخشدار می‌پرسد، چرا این عضو شورا را قبول نداری؟ او هم پاسخ می‌دهد چون این فرد برای شورا مشکل ایجاد می‌کند. نقوی با شنیدن پاسخ بخشدار فریادی زده و دو سیلی به صورت وی می‌زند! البته این نمایش تمدن اسلامی، در مسجد و در برابر 150 تن از اهالی، از جمله فرماندار ورامین به مورد اجرا گذاشته شده. باری «میربزرگی» راوی ماجرا به خبرنگار مهرنیوز می‌گوید:

«به دنبال این امر بختیاری را به کنار دیوار مسجد بردم اما ناگهان رانندة‌ آقای نقوی به سمت بختیاری حمله‌ور شد و چند لگد به پای او زد. بخشدار نیز او را هل داد و از مجلس خارج شد. [...] امام جمعه پس از اطلاع از قضیه با استاندار تماس گرفت و استاندار نیز با نقوی تماس گرفت و از وی پرسید، شما به صورت بخشدار من سیلی زدی؟ نقوی نیز در پاسخ گفت: بله من [...] به نیابت از طرف مردم توی گوشش زدم.[...] پس از صحبت استاندار با وزیر کشور، وزیر نیز دستور داد که [...] ایشان از این به بعد حق دخالت در کار اجرائی را ندارد.»

بله این یک نمونه از حاکمیت توحش «مردم» است که هم اکنون در جمکران اعمال می‌شود و نیازی به تدوین قانون اساسی نوین ندارد. اگر در قانون اساسی فعلی حکومت اسلامی تمام ارجاعات به دین اسلام، ولایت فقیه و مقدسات و معنویات را حذف کنیم و به جای‌شان واژة «مردم» را قرار دهیم، توحش و قدرت سرکوب قانون کذا به مراتب از قانون فعلی بیشتر خواهد شد. چرا که «برتری آسمانی»، یعنی «مقدسات» جای خود را به برتری زمینی یعنی «زور» خواهد سپرد. و به همین دلیل ما با هرگونه انسان‌ستیزی در قالب «جمع‌گرائی» و «توده‌پرستی» و «حکومت خلق‌» مخالف‌ایم، چرا که مطالبات «مردم» الزاماً منطقی نیست و می‌تواند در تضاد کامل با دمکراسی، مفاد اعلامیة حقوق بشر، و بسیاری دیگر از مصوبات حقوقی انسان‌محور قرار گیرد. از اینرو است که ما از به اصطلاح «جنبش سبز» نیز تحت هیچ عنوان حمایت نمی‌کنیم. مطالبات این جنبش در چارچوب انسان‌ستیز و مبهم «دین‌پرستی»، «دین‌ستیزی» و «مرگ» و «توده‌باوری» قرار گرفته.

ما به عنوان مدافع دمکراسی از «جنبش سبز» حمایت نخواهیم کرد. پیشنهاد ما برگزاری رفراندوم تک گزینه‌ای، «آری به دموکراسی» است. ما از دمکراسی حمایت می‌کنیم،‌ نه از ابهامی که خود را «جنبش سبز» می‌خواند. این به اصطلاح «جنبش» همچون خیمه‌شب‌بازی پائیز 1357، ‌ در داخل و خارج مرزها، با هدف ایجاد «اجماع» پیرامون «مرگ»، خود را بر «زبان ابهام» یعنی «نفرت»، «شیادی» و «اسلام خوب» متمرکز کرده، و دقیقاً به همین دلیل است که مورد تأئید اربابان حکومت اسلامی در لندن و واشنگتن قرار گرفته. استعمار غرب با هدف حذف مدافعان دمکراسی در کشورمان می‌کوشد تا در جامعة ایران، به نفع گروه میرحسین موسوی، پولاریزاسیون ایجاد کند. ترور ناجوانمردانة مسعود علی‌محمدی برای تحقق همین «اجماع شوم» صورت گرفت و شاهد بودیم که روز گذشته نمایندة علی خامنه‌ای رسماً از مردم «بابصیرت» ایران دعوت می‌کرد تا «بیطرفی» را کنار گذارده، به نفع «حسین»‌، یعنی به نفع میرحسین موسوی وارد صحنه شوند. از این جهت رسانه‌های رسمی حکومت اسلامی از جمله «فارس‌نیوز» و سیمای جذام زدة جمکران به تریبون لوطی و عنترهای مخالف‌نمای ساکن ینگه دنیا تبدیل شده‌اند.

مطالبات مخالف‌نمایان چیست؟ جایگزین کردن «اسلام خامنه‌ای» با «اسلام علوی»! برنامه‌شان چیست؟ استقرار عدالت اسلامی با خلخال آن زن یهودی و ... و خلاصه، اسلام و دیگر هیچ. و اما آن پنج نخبة اتاق توهم حجرة سبز نیز مطالبات‌شان از محدودة «مهملات» میرحسین موسوی و مزخرفات شیخ کروبی فراتر نمی‌رود. همچنانکه گفتیم هر چه مطالبات ابلهانه‌تر و نامربوط‌تر باشد حمایت لندن و واشنگتن از آن‌ها بیشتر خواهد بود. پیش از ادامة مطلب، در تأئید وبلاگ «بمب و بصیرت» تکرار می‌کنیم قتل کامران نجات‌اللهی به نفع فاشیست‌ها و برای حذف تشکل دانشگاهیان غیرمذهبی صورت گرفت. دانشگاهیانی که برخلاف گروه ‌فاشیست‌ها که‌ با هدف ایجاد «سنگر حق» بر علیه شاه تجمع کرده بودند، مطالبات صنفی داشتند. آنزمان گروهی از دانشگاهیان برای «رفتن شاه» در دانشگاه تهران «بست» نشسته بودند! و همچنانکه شاهد بودیم نظامیان هیچ مزاحمتی برای اینان فراهم نمی‌آوردند، ‌چرا که مطالبات‌شان «مرزشکنانه» بود و در هم‌سوئی کامل با مطالبات حاکمیت آمریکا. حال آنکه مطالبات دانشگاهیان متحصن در ساختمان وزارت علوم «صنفی» بود. در نتیجه و طبق معمول مصلحت بر این قرار گرفت که از «مرزشکنان» حمایت شود.

پیشتر گفتیم که استعمار برای پیشبرد سیاست‌های خود نیاز به قانون‌شکنی و «یکجانبه گرائی» دارد، و در ایران همواره این سیاست را از طریق مزدوران خود اعمال می‌کند. به عنوان نمونه، قتل مسعود علی‌محمدی در چارچوب سیاست‌های استعمار و جهت پولاریزاسیون جامعة ایران به نفع میرحسین موسوی صورت پذیرفت ولی این ساواک منفور حکومت اسلامی بود که در اتومبیل علی‌محمدی بمب جاسازی کرد نه اوباما، و نه بنیامین نتانیاهو.

در واقع پاسدار شریعتمداری و پاسدارلاریجانی و دیگر مقامات حکومت جمکران درست می‌گویند که موساد و سیا در این جنایت فجیع دست داشته‌اند، فقط اینان بخشی از واقعیت را از ما پنهان می‌دارند و نمی‌گویند که سازمان امنیت و اطلاعات حکومت «مستقل» اسلامی تحت نظارت مستقیم سیا و موساد قرار دارد و برای تأمین منافع آمریکا از هیچ کوششی فروگذار نمی‌کند. همچنانکه در سال 1357 همین سازمان جهنمی برای پیشبرد سیاست اربابان کامران نجات‌اللهی را در کمال خونسردی به قتل ‌رساند.

ترور نجات‌اللهی به تمام اهداف از پیش تعیین شده دست یافت. این جنایت فجیع گروه‌های مخالف خشونت، بی‌طرف و غیرمذهبی را سریعاً در کنار اسلام‌گرایان خشونت‌پرست قرار داد. و پس از این پولاریزاسیون «مقدس» بود که در «نشست گوادالوپ» نیز چهار کشور به توافق رسیدند که «شاه باید برود»، بعد نوبت به خمینی رسید که مطالبات اربابان‌اش را به عنوان خواست شخصی خود مطرح کند. 31 سال پیش در چنین روزی شاه ایران را ترک گفت و خیابان‌های تهران به صحنة تظاهرات به اصطلاح مخالفان تبدیل شد. مخالفانی که جز «مرگ» شاه و «مرگ» بختیار هیچ نمی‌طلبیدند! بله حضرات هیچگونه مطالبات مادی نداشتند! نه مسکن می‌خواستند، نه بهداشت، نه آموزش، و ... و نه حتی زندگی و آرامش! امروز هم «جنبش سبز» در داخل فقط مخالف خامنه‌ای و احمدی نژاد شده!

این جنبش مزور و مبهم آنچه را که همه نمی‌خواهند مطرح می‌کند، بدون اینکه بگوید واقعاً چه می‌طلبد! در واقع برنامه این است که به روال سال 1357 یک اجماع گسترده پیرامون نفی و ابهام ایجاد کنند تا بتوانند از درون آن یک جنایتکار وحشی و مزدور همچون خمینی بیرون کشیده، به عنوان «رهبر» جنبش سبز، که ارواح شکم‌اش «مشروعیت‌ 98 درصدی» نیز دارد به ملت ایران حقنه کنند. برای اینکه با اهداف اربابان حکومت در لندن و واشنگتن بهتر آشنا شویم بهتر است نگاهی داشته باشیم به مطالب «بی‌بی‌سی» و رادیوفردا. اولی ارزش‌های «ناب» فرهنگ ایران را در فیلم «قیصر» رویت کرده، و دومی حجاب را «عامل پیشرفت» زنان می‌داند!

پیش از پرداختن به این دو مطلب بهتر است از سخنان حکیمانة آخوند ری‌شهری، یکی دیگر از دامادهای آخوند مشکینی بهره‌مند شویم. ری‌شهری که اخیراً دست‌اش از دخل دکان پردرآمد حج کوتاه شده، همچون آخوند صانعی در «سنگر حق» جا خوش کرده. به گزارش رادیوفردا، مورخ 16 ژانویه 2010، ‌رى‌شهرى، سرپرست پیشین حجاج در مراسم تودیع خود ضمن وراجی‌های مرسوم از افراط و تفریط انتقاد می‌کند، درس‌هائی نیز از «سیاست امیرالمومنین» تحویل حضار می‌دهد و در باب «هنر» تبدیل کودتاچی به شهید می‌فرماید:

«هنر نیست که از یک خانوادة‌ شهید کودتاچى بسازیم بلکه هنر آن است که از یک کودتاگر شهید بسازیم.»

این دامادهای آخوندمشکینی، یکی از یکی فرهیخته‌ترند! چه شانسی‌دارند همسران‌شان! بله این آخوند ری شهری، اولین وزیر اطلاعات جمکران تا زمانیکه در سازمان حج و زیارت به لفت‌ولیس اشتغال داشت، در مورد سیاست خفقان اختیار کرده بود. به محض اینکه مقام معظم ناچار شدند اخراج‌اش کنند، سیاست امیرالمومنین را به یاد آورده. ولی «رادیوفردا» می‌نویسد، آخوند ری‌شهری در ماجرای عزل آخوند منتظری نقش عمده‌ای داشته. خلاصه از سال 1370 ری شهری پلید به سیاست دخالت نمی‌کرد، امروز هم که به سیاست فضولی می‌کند برای نشان دادن راه مرگ و شهادت است. بالاخره گورکن از «مرگ» تغذیه می‌کند، و چه بهتر که این مرگ در چارچوب «ارزش‌های مقدس» و «نوامیس» و غیره قرار گیرد، چون رونق دکان دو چندان می‌شود. اتفاقاّ «بی‌بی‌سی» هم برای حفظ همین ارزش‌ها خون جگر می‌خورد.

سایت بی‌بی‌سی، ‌مورخ 16 ژانویه 2010، در مطلبی تحت عنوان «ارزشی» و مقدس «فیلم قیصر، ‌مانیفست ناموس‌پرستی» به ما می‌گوید، در برهه‌ای که سینمای ایران به دلیل سانسور در رکود و ابتذال فرو رفته بود، «قیصر» داستانی گیرا و ساختاری منسجم داشت! البته ما در مورد شباهت طایفة‌ جنایتکار «آبمنگل‌ها»، به ویژه با دارودستة موسوی و به طور کلی با حکومت قانون‌شکن جمکران چندین وبلاگ نوشته‌ایم ولی حال که «بی‌بی‌سی» آنرا «مانیفست ناموس‌پرستی» نام نهاده از منظر «هنری» آنرا بررسی می‌کنیم.

قیصر در واقع ماجرای مرزشکنی و تجاوز و خشونت است که با هر قانون‌شکنی شدت یافته و سرانجام با «دخالت پلیس»، به عنوان نمایندة نظم قانونی پایان می‌گیرد. به عبارت دیگر در این فیلم افرادی که مورد تجاوز و خشونت قرارمی‌گیرند خود اجرای عدالت را عهده‌دار می‌شوند. زنی که مورد تجاوز قرار گرفته، خودکشی می‌کند، برادرش برای دفاع از نوامیس وارد صحنه شده به قتل می‌رسد و برادر دیگر با قتل متجاوز و قاتل انتقام «ناموسی» می‌گیرد و خود توسط پلیس کشته می‌شود! آنچه در مطلب «بی‌بی‌سی» جالب است واکنشی است که از سوی به اصطلاح «روشنفکران» و منتقدان به این فیلم نشان داده شده. این فیلم همچنانکه پیشتر هم گفتیم بازتابی است از «باورهای عوام» و «ارزش‌های» متحجر فئودال که با مدنی‌ات و قانون به طور کلی بیگانه است. و طبیعی است که چنین ارزش‌هائی از سوی ساواک در یک رژیم کودتائی تأئید ‌شود، در نتیجه همانطور که دیدیم «قیچی سانسور» شامل حال فیلم قیصر نشد. البته در چارچوب رعایت آزادی بیان هیچ دلیلی برای سانسور این فیلم وجود نداشت. اشکال این‌ بود که ساواک فیلم‌های غیرارزشی را سانسور و قصابی می‌کرد! و اما جالب است که «منتقدان سینما» بجای نقد فیلم، یعنی بررسی «انسجام»، «ساختار»، کیفیت صحنه‌برداری، بازی هنرپیشه‌ها و اشکالات فرضی سناریو و دیالوگ‌ها و غیره این فیلم را از جنبة «ایدئولوژیک» مورد بررسی قرار داده‌اند! بله، آنروزها نیز همه «متعهد» بودند، به «ارزش‌ها» و ضدارزش‌ها! «پرویز دوائی»، جاهل مسلکی را زندگی ویژه و ناب «ایرانی» معرفی می‌کند، و به ستایش از رفتار «انسانی» قیصر می‌نشیند! هوشنگ طاهری، همسر پوران درودی، فیلم را «فاسد» و «مبتذل» می‌خواند، ابراهیم گلستان، نوچة امیرعباس هویدا از آن تعریف و تمجید فراوان به عمل می‌آورد، و ... گویا نجف دریابندری خارج از چارچوب ارزشی فیلم قیصر را بررسی می‌کند.

در مطلب «بی‌بی‌سی» چنین آمده که، «مدرنیزاسیون سطحی دوران پهلوی به تقلید از غرب باعث شد لایه‌های سنت‌گرای جامعه احساس خطر کرده از روی پریشانی واکنش نشان دهند.» و خلاصه کشور ایران در قرن بیستم صحنة نبرد بین سنت و نوگرائی بود و فیلم قیصر را باید در زمینة همین برخورد ارزیابی کرد! و البته این اظهارات مضحک از کتاب «تاریخ سینمای ایران»، ‌به قلم «جمال امید» نقل شده که همچون دیگر نخبگان و فرهیختگان جمکران تفاوت بین «سنت» و «سنت مقدس» را اصولاً نمی‌شناسد! «بی‌بی‌سی» با تکیه بر مهملات آخوند «آل‌احمد» در «غربزدگی»، که خود شاهکاری است از کوته‌فکری و تاریک‌اندیشی و کم‌سوادی و در آن باب «هویت» و «اصالت» بومی و مزخرفاتی از این قبیل گشوده شده، «قیصر» را به عنوان یک تولید باارزش فرهنگی به خورد ما ملت می‌دهد. در فرصت دیگری بخشی از «غربزدگی»‌را بررسی خواهیم کرد. باری «بی‌بی‌سی» می‌فرماید، 10 سال پس از نمایش فیلم قیصر بود که انقلاب شکوهمند به «نوگرائی» پایان داد! البته بی‌بی‌سی مهمل می‌گوید، چرا که کودتای ننگین 22 بهمن «نوگرائی» را بفزونی بخشید. مدرنیزاسیون، همواره نوگرا است، چرا که با ایجاد گسست در روند رشد جامعه، همة نهادهای سنتی را نابود کرده نهادهای نوین را بجای‌شان می‌نشاند. گشت امر به معروف و نهی از منکر به هیچ عنوان بازگشت به سنت‌ها نیست، «نوآوری‌ای» است که توسط حکومت اسلامی پایه‌گزاری شده، حتماً‌ مسئولان بی‌بی‌سی و اهالی رادیوفردا «نوگرائی» را فقط در برداشتن همان تکه پارچة جادوئی رویت کرده‌اند!

رادیوفردا،‌ مورخ 22 دیماه 1388، در مطلبی تحت عنوان «حجاب، دوخته به زندگی زنان ایرانی» حقوق زنان ایران را به حق انتخاب همان تکه پارچة کذا محدود کرده. البته «رادیوفردا» هم برای چنین شکرخوری‌هائی به زنان فرهیختة ایرانی‌نما متوسل می‌شود تا از طریق انعکاس کوته‌بینی و حماقت اینان پروپاگاند خود را منتشر کند. در این راستا، «شادی صدر»، حقوقدان ساکن آلمان می‌گوید: پس از مرگ رضاشاه، ملایان به محمدرضا شاه نامه نوشته خواستار لغو فرمان کشف حجاب شدند، و محمدرضا شاه نیز با تقاضای آنان موافقت کرد، بنابراین از سال 1322، اجباری برای حجاب یا بی‌حجابی وجود نداشته! البته ایشان مزخرفات می‌بافند چرا که در بافت اجتماعی دوران پهلوی دوم این پدران بودند که برای دختران تصمیم می‌گرفتند، چه در مورد حجاب و چه در مورد مسائل دیگر.

بله اشکال کار از همین قماش زن نمایان «حقوق‌دان» است که یا نمی‌دانند، یا نمی‌خواهند بدانند که حقوق زنان از «کودکی» و در خانواده می‌باید رعایت شود. قوانین انسان‌محور می‌باید مالکیت مرد بر جسم و جان زن را ممنوع کند. به عبارت دیگر قانون می‌باید مرد را از «حق الهی» تحمیل باورهای خود بر زن محروم کند. شادی صدر می‌گوید تا پیش از سال 1362 قانون مدون برای حجاب اجباری نداشتیم. به زبان ساده‌تر ایام از هر جهت بکام بود! اما این ترهات چه اهمیتی دارد؟ مگر حکومت اسلامی خود یک حکومت قانونی بوده؟ پیش از کودتای 1360 بدون قانون مدون، حجاب در ادارات دولتی اجباری بود، ولی مشکل زنان به حجاب محدود نمی‌شود. مشکل اصلی تحمیل قوانین فقه شیعی‌ است که از دوران محمد مصدق،‌ و با تعطیلی مدارس مختلط دولتی در شهرها شروع به رشد و نمو کرد، امروز نیز دنبالة آخوندپروری همین «قهرمان ملی» کار را عملاً به جامعة «زنانه ـ مردانه» و مسجدی کشانده. با این وجود شادی صدر با خوشحالی فراوان می‌گوید، علیرغم سختگیری‌ها پوشش زنان ایرانی هرگز به پیش از قانون کشف حجاب بازنگشت! وی در باب این معجزه توضیح می‌دهد که دلیل این «پیشرفت‌ و ترقی» کتاب آیت‌الله مطهری بوده!

ایشان، یعنی خانم صدر برای «اسلام خوب» یک پامنبری مفصل خوانده، می‌‌فرمایند، اسلام اصلاً نمی‌خواهد زنان را توی روبنده و چادر نگاه دارد و از فعالیت اجتماعی‌شان جلوگیری کند، بلکه اسلام می‌گوید، زنان باید به جز صورت و دست و پا، پیکرشان را بپوشانند. به عبارت دیگر «خواهر مقدس» شادی صدر فراموش کرده‌اند که فعالیت اجتماعی نیز فقط بخشی است از حقوق زنان، و نه کل آن! در ضمن می‌دانیم که همین فعالیت، البته در چارچوب اسلام خوب و مامانی و «مدرن» ایشان، بدون اجازة پدر و همسر و برادر و عمو و دائی و غیره، نمی‌تواند صورت پذیرد!

باری همانطور که می‌بینیم بحث شیرین «حجاب انتخابی» می‌رود که تبدیل شود به کل حقوق زنان! اگر روزی زنان ایران بتوانند بدون روسری در خیابان ظاهر شوند، از نظر رسانه های غرب و نانخورهای ایرانی‌نمای‌شان به تمامی آزادی‌های اجتماعی خود دست‌ یافته‌اند. رادیوفردا با فریبا داوودی مهاجر هم مصاحبه کرده و ایشان که همچون دیگر فرهیختگان جمکران در ینگه دنیا لنگر انداخته‌اند، به پیروی از آذرماجدی خود را در صف تظاهرکنندگان 8 مارس 1979 جا زده می‌گویند، در 14 سالگی حجاب را برگزیدم، ولی با حجاب در تظاهرات برضد حجاب شرکت کردم! به قول مش‌قاسم دروغ‌ چرا؟ ما که هیچ باحجابی در این تظاهرات ندیدیم، شاید داوودی مهاجر، به تظاهرات 8 مارس 2009 در ینگه دنیا اشاره دارد! بگذریم این آزاد زن چاه جمکران پس از 25 سال کشف می‌کند که حجاب برای زن امنیت و مصونیت نمی‌آورد. باید بگوئیم خیلی باهوش و زرنگ است این فریبا خانم و خیلی زود یاد می‌گیرد همه کار را! چون پس از خروج از کشور کشف حجاب کرده، ولی در تلویزیون آمریکا به احترام زنان ایران با روسری ظاهر می‌شود. و اما باز گردیم به شادی صدر که پایمال شدن حقوق زنان ایران را به حساب همان تکه پارچه گذاشته تا هم پاکسازی‌های دوران نخست وزیری رجائی منفور را پنهان دارد هم پیشرفت و ترقی زن را در گرو همان تکه پارچه بگذارد. او می‌گوید، بگذاریم زنان حق انتخاب داشته باشند، بین «پیشرفت» با رعایت حجاب، و عدم پیشرفت بدون حجاب. می‌بینیم که بی‌جهت به این زن‌نمایان جایزه نمی‌دهند، آخوندهای مؤنث همچون آخوندهای مذکر نور چشم استعماراند:

«[...] خیلی از زن‌ها از شغل خود اخراج شده‌اند [...] اجازه بدهید زن‌ها خودشان انتخاب کنند بین بی‌حجاب بودن و پیشرفت نکردن و بین با حجاب بودن و پیشرفت کردن. مسئله اصلی حق انتخاب است که زنان متأسفانه ندارند.»


بله به این می‌گویند حقوقدان! با شعار دفاع از حقوق زنان نه تنها آشکارا به تشویق سرکوب زنان می‌پردازد، که سعی دارد بین چارچوب فکری و «منطق» انسان‌ستیز حکومت اسلامی و زندگی زن ایرانی پلی برقرار کند. بر فراز این پل زن محجبه‌ای را می‌بینیم که خیلی هم «پیشرفت» کرده! جالب است که از نظر سطح تفکر اجتماعی و درک مسائل حقوقی، امثال شادی صدر و داوودی مهاجر که در فرنگستان رحل اقامت افکنده‌اند درست در همان فضائی «متحول» می‌شوند که جاهل‌مسلکان در فیلم قیصر! به عبارت دیگر با این شیوة برخورد بر «مانیفست ناموس‌پرستی» مهر تأئید می‌گذارند.




...

0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت