«باروک» سیاسی!
...
جدائی دین از سیاست و قانون بجای شریعت، پایه و اساس مطالبات جنبش دمکراتیک است. خواست ما «گذار قانونی به دمکراسی» است، و این خواسته هیچ ارتباطی با طرح استعماری «گذار به دمکراسی» ندارد. پس به هوش باشیم که «فرع» را بجای «اصل» ننشانند. «اصل»، استقرار دمکراسی است نه جابجائی «افراد» و «اسلامها!»
باید به اربابان حکومت اسلامی در لندن و واشنگتن دو نکتة مهم تفهیم شود. نخست اینکه «جابجائی افراد» در حکومت اسلامی از نظر ما هیچ اهمیتی ندارد. در این حکومت امثال بازرگان و سحابی با علیخامنهای در یک سنگر واحد نشستهاند، همة این افراد در جنایات و سرکوب حکومت اسلامی شریکاند و هر یک در مقام خود میباید پاسخگوی جنایاتاش باشد. دیگر اینکه آنگلوساکسونها باید بدانند با «پروپاگاند شورش» نمیتوانند کالای بنجل «جابجائی اسلامها»، یعنی نشاندن «اسلام مترقی» و «اسلام مدارا» و «اسلام سبز» بجای «اسلام سیاه» و مزخرفاتی از این دست را به ملت ایران بفروشند.
پروپاگاند استعمار قصد دارد افکار عمومی را در ایران به مسیر «شورش»هدایت کند. چرا که تنها از این طریق میتوان مخالفان حکومت اسلامی را در همسوئی کامل با عمال این حکومت قرار داد! این معجزة بزرگ از «تمرکز بر نفی یک پدیده» ناشی میشود. زمانیکه افکار عمومی بر نفی حکومت اسلامی، یا نفی رهبر و به طور کلی بر «نفی» متمرکز میشود، از همة پیامدهای «نفی» غافل میماند. همچنانکه سه دهة پیش شاهد همین «غفلت» بودیم. سه روز پس از خروج شاه از ایران، تجمع دانشگاهیان «فرهیخته» و گروهی از ناراضیان شوتوپرت در راهپیمائیهای تاسوعا و عاشورا بر «نفی» شاه متمرکز شده بود. هماینان در گام دوم خود به سوی حماقت، مرگ و ابهام، با شعار «بازرگان، بازرگان! نخست وزیر ایران» دولت را نیز در خیابان تعیین کردند. نتیجة این برخورد ابلهانه و احساسی با مسائل کشور امروز در برابرمان قرار گرفته و جالب اینجاست که اربابان حکومت اسلامی شکمشان را برای تکرار همین سناریوی مهوع صابون مفصلی زدهاند.
به دلیل بروز مشکلات عدیده در اجرای برنامة «خودفروپاشانی» در ایران، مدافعان فاشیسم اسلامی یکی پس از دیگری صورتک فریبندة «دفاع از دمکراسی» را از چهره برگرفته در کنار «پیروان خط امام» سنگر میگیرند. که از قدیم گفتهاند «دوست آن باشد که گیرد دست دوست، در پریشانحالی و درماندگی!» در این راستا، رسانة لوموند، شیپور صنایع اسلحهسازی «لاگاردر» به «پیروان خطامام» پیوسته تا آخوند کدیور منفور را به عنوان «مدافع دمکراسی در ایران» به ما بفروشد. آگهی فروش این کالای بنجل پس از «تحریف» در سایت «جرس» نیز منتشر شده. ولی ما برای بررسی مطلب کذا از رسانة لوموند استفاده میکنیم تا ببینیم خواهرخواندة نیویورک تایمز، افکار عمومی در فرانسه را به کدام سمت و سو هدایت میکند و در حال زمینهسازی برای چه نوع حکومتی است.
و اما سایت «جرس» مصاحبة کدیور را تحریف کرده تا این دروغ بزرگ را به ما بباوراند که «جمهوری غیراسلامی» مسلماً «لائیک» هم خواهد بود! در صورتیکه جمهوری غیراسلامی میتواند با نام جمهوری ایرانی، هم ضامن مقدسات اسلامی باشد هم حامی مقدسات بومی! حال که مخالفان دروغ و تقلب را در سایت «جرس» شناختیم و از اهداف واقعی طاعون سبز برای حقنه کردن یک پوپولیسم تازه نفس به ملت ایران آگاه شدیم، توضیحی داشته باشیم در مورد «شورش».
شورش در واقع شیوة فاشیستی «ایجاد اجماع» پیرامون «نفرت» است و به همین دلیل در همسوئی کامل با «ابهام» و «مرگ» قرار میگیرد. و در همین راستا نیز استعمار غرب با هدف سرکوب مطالبات ملت ایران «فراخوان شورش» میدهد. البته این شورش میتواند با «صورتک رفراندوم» شرکتکنندگان را به سراشیب مرگ و نیستی رهنمون شود. پیشنهاد مزورانة کدیور برای «برگزاری رفراندوم با سه گزینه» در راستای همین سیاست استعماری مطرح شده و سایت منفور جرس نیز با همین هدف سخنان کدیور درباب رفراندوم را تحریف کرده.
باری لوموند، مورخ 6 ژانویه 2010، در مطلبی تحت عنوان پرطمطراق و فریبندة، «ایرانیان دیگر دیکتاتوری مذهب نمیخواهند» متن مصاحبة تلفنی «ماری کلود دکام» را با استاد کدیور منتشر کرده! این مصاحبه در سایت لوموند، مورخ 5 ژانویه سالجاری نیز موجود است. در مقدمة مصاحبه آخوند محسن کدیور با عناوین پروفسور مدعو دانشگاه «دیوک»، روحانی، فیلسوف شهیر و نخستین و بزرگترین «روشنفکر مذهبی» ایرانی معرفی میشود که در سال 1999، به مدت 18ماه زندانی شده، چرا که ضمن انتقاد از علیخامنهای، مجازات مرگ را در «پادشاهی اسلامی» محکوم کرده! باید بگوئیم قدرت تخیل اهالی لوموند به راستی قابل تحسین است! «کور شه هر کی دروغ بگه!» میدانیم که اهالی لوموند دروغ نمیگویند پس خطر کوری هم آنها را تهدید نخواهد کرد. پس بپردازیم به پرسشهای مبهم لوموند و پاسخهای ابلهانة کدیور. طی این پرسشها، لوموند ضمن تأکید بر ضداستبدادی بودن حکومت اسلامی در دوران خمینی، و وجود مذهب ضداستبداد، ابتدا صلاحیت خامنهای را برای رهبری به زیر سئوال میبرد، سپس چنین القاء میکند که قدرت در دست خامنهای نیست و در مرحلة پایانی از کدیور برای رفع این مشکل بزرگ جویای «راه حل» میشود. کدیور هم بلافاصله برپائی یک رفراندوم را با سه گزینة «مزورانه ـ ابلهانه» پیشنهاد میدهد.
در مرحله نخست مصاحبه کننده، ضمن تأکید بر این امر که معترضان از مرحلة اعتراض به نتیجة انتخابات گذشتهاند، میپرسد، جریان چیست؟ به عبارت دیگر ایشان دانستههای خود را در اختیار کدیور میگذارند و از آخوند کدیور، فیلسوف و روشنفکر و پروفسور ساکن کارولینای شمالی میخواهند دانستههای «موثق» و مستند و مستدل خود را در اختیار مخاطب قرار دهند! کدیور هم پس از نقل یک بیبیگوزک تمام عیار ادعا میکند خامنهای «حقوق شهروندی» را نقض کرده! به عبارت دیگر باید بپذیریم که در یک «تئوکراسی» عصر حجر نه تنها «انتخابات» که «حقوق شهروندی» نیز وجود داشته که توسط آقای خامنهای به زیر پای گذاشته شده! اینجاست که پرسش دوم مطرح میشود. پرسشی که به مراتب از پرسش اول مزورانهتر است. مصاحبه کننده در این پرسش چنین القاء میکند که در دوران توحش خمینی حکومت اسلامی اصلاً استبدادی نبوده، و این خامنهای است که میکوشد آن را به یک نظام استبدادی تبدیل کند. استبدادی که با مذهب نیز در تضاد قرار میگیرد:
«با تبدیل جمهوری اسلامی به یک نظام استبدادی اسلامی، رهبر هدفی مذهبی دارد؟»
و در پاسخ به این پرسش فریبکارانه است که آخوند کدیور، باز سری به صحرای کربلا زده همان قصة «اسلام سبز» و «اسلام سیاه» را برایمان نقل میکند. اسلام سبز، در قاموس کدیور دین «مدارا» و «معتقد به آزادی» است که ارزشهای اسلامی را با «دمکراسی» سازگار میداند! البته این نوع اسلام فقط در پروپاگاند و توهمات برخی افراد وجود دارد، دمکراسی به دلیل انسانمحوری بالاجبار در برخورد با اجتماع پای را همیشه از فرامین دینی فراتر خواهد گذارد. باری، «اسلام سبز» همان است که حسینعلی منتظری در قم از آن دفاع میکرد و امروز میرحسین موسوی و محمد خاتمی نمایندگان آن شدهاند. بله، این بخش از پاسخ کدیور واقعاً ثابت میکند که این شیخ منفور نه اسلام را میشناسد، و نه دمکراسی را، چرا که در غیراینصورت چنین مزخرفاتی سرهم نمیکرد. به هر تقدیر باید بپذیریم که در اسلام سبز شاهد سنگسار سبز، قصاص سبز، حجاب سبز، جهاد سبز و از همه مهمتر تعدد زوجات سبز خواهیم بود! متأسفانه آخوند کدیور فراموش کردند به پایه و اساس دمکراسی مطلوبشان یعنی خلخال آن زن یهودی اشاره کنند، و به همین دلیل دمکراسیشان بدون خلخال خواهد بود و از نظر ما دمکراسی، بدون جرینگ، جرینگ خلخال آن زن یهودی اصلاً مزه ندارد!
پس بپردازیم به اسلام «غیرسبز» که شیخ محسن و همپالکیهایاش آنرا «اسلام سیاه» میخوانند و به زعم ایشان، خامنهای، مصباح یزدی و احمدی نژاد اسلامشان این رنگی است! کدیور میگوید «اسلام سیاهان» قصد دارند این اسلام را به زور به همة جهانیان تحمیل کنند. بله، میبینیم که آخوند کدیور به همین زودی عربدههای خمینی دجال را فراموش کرده همان که ذکر اسلام گرفته بود و میخواست اسلاماش را به جهان صادر کند. کدیور در ادامة ترهاتاش از عدم صلاحیت خامنهای برای استقرار در جایگاه رهبری نیز سخن به میان آورده، میگوید در سال 1989 خامنهای آیتالله نبود، حجتالاسلام بود و «آیتالله منتظری» او را فاقد صلاحیت برای رهبری میدانست. البته نمیدانیم چرا در این سال کدیور صدایاش در نمیآمد. به هر حال میبینیم که اینبار نیز کدیور فراموش کرده خمینی دجال خودش از برکت آیتالله شریعتمداری به مرتبة آیتاللهی ارتقاء یافت تا کارخانة رجاله پروری بتواند این لاشة پوسیده را پانزده سال در آب نمک صدام حسین بخواباند و رادیو بیبیسی از او «رهبرکبیر انقلاب» بسازد. خلاصه در این مصاحبة گوساله فریب، هر جا لازم آمده کدیور «کمحافظه» میشود. و هر جا لازم بوده کدیور فقط به تکرار پرسش مبهم مصاحبه کننده اکتفا میکند. به عنوان نمونه، در پاسخ به پرسش ««چه کسی رهبری میکند؟» کدیور میگوید، اتفاقاً برای ما هم پرسش مشابهی مطرح است! سپس به هذیانگوئی میافتد و ادعا میکند گاهی اوقات «علیخامنهای در دوران خمینی یک اصلاحطلب میتوانست تلقی شود ولی از وقتی رهبر شده، میپندارد این قدرت از سوی خداوند در اختیار او قرار گرفته و فقط در برابر خدا باید پاسخگو باشد.» یا اینکه، «خامنهای برای پنهان داشتن عدم اعتبار و صلاحیت خود به سپاه پاسداران و نیروهای امنیتی پناه برده!» باید از این «فیلسوف» اسلام سبز بپرسیم، مگر خمینی دجال به کجا پناه برده بود، به آغوش ملت ایران؟ یادتان رفته روز 22 بهمن چه کسانی قدرت را به «امام» تفویض کردند؟ ما که یادمان نرفته! از این گذشته، مگر خمینی پاسخگوی اعمال وحشیانهاش بود؟ و یا همین میرحسین موسوی و محمدخاتمی برای جنایات خود طی جنگ 8 ساله پاسخگو بودهاند؟
میدانیم که در حکومت اسلامی هیچکس پاسخگو نیست، اوپوزیسیون این حکومت توحش نیز پاسخگوی مواضع ابلهانهاش نبوده و نیست، اینان همچنانکه بارها گفتهایم برحسب منافع استعمار مواضعشان تغییر میکند و هر لحظه به رنگی درمیآیند. از این نظر به پرسوناژهای تئاتر «باروک» شباهت دارند که تماشاگر را از توهمی به توهم دیگر میکشانند. پیش از ادامة مطلب به صورت شتابزده اشارهای خواهیم داشت به تئاتر باروک!
«باروک» سبکی است هنری که پس از رنسانس در ایتالیا پای گرفت و سپس جای خود را به نئوکلاسیسم سپرد. واژة «باروک» مشتق از «باروکو» در زبان پرتقالی است که «شکل غیرمنظم» مروارید یا سنگ معنی میدهد. ویژگی تئاتر باروک، تضاد و عدم ثبات است. این تئاتر برخلاف تئاتر کلاسیک، بر احساسات و توهم پای میفشارد و به همین دلیل پرسوناژهای آن با انسجام منطقی بیگانهاند. به طور کلی مرگ، توهم و تزلزل در ادبیات باروک جایگاهی ویژه دارد. در این راستا مرگ جایگزین «زمان» گذرا و ناپایدار میشود. در این ادبیات «مرگ» از «واضحات ماوراءطبیعی» است حال آنکه «رومانتیسم» مرگ را رنج و درد روحی به شمار میآورد. پرسوناژهای ادبیات باروک دروغ میگویند و دروغهای خود را باور میکنند! از این نظر تماشاگر نیز در تزلزل پرسوناژ شریک شده از توهمی به توهم دیگر میرود. خلاصه بگوئیم باروک حرکتی است که آنتیتز هنر رنسانس شناخته شده، آمیزهای است از «اروتیسم»، لذت و خواهشهای جسمی و تمایلات مقدس مذهبی.
راهحل پیشنهادی کدیور، یعنی برگزاری رفراندوم با سه گزینه، در واقع نوعی تئاتر باروک میتواند تلقی شود. در این نمایش سراپا فریب، علاوه بر «حفظ وضع موجود»، حکومت مطلوب استعمار در 2 ویراست عوامفریبانه به ملت ایران تقدیم میشود: «جمهوری اسلامی بدون ولایت فقیه» و «جمهوری غیر اسلامی»! سایت «جرس» نیز با تحریف متن مصاحبه، جمهوری پیشنهادی کدیور را «لائیک» دانسته! حال آنکه در متن اصلی کوچکترین اشارهای به لائیسیته نشده. در متن فرانسه کدیور میگوید، فکر میکنم راه حل برپائی یک رفراندوم باشد:
«باید یک پرسش با 3 راه حل مطرح شود: جمهوری اسلامی بدون رهبر؟ یک جمهوری که دیگر اسلامی نباشد؟ جمهوری اسلامی با ولی فقیه؟»
در واقع «سایت جرس» سخنان کدیور را تحریف کرده. کدیور هیچ اشارهای به لائیسیته نداشته. برای آگاهی «جرسیها» بگوئیم، «جمهوری غیراسلامی» الزاماً «لائیک» نیست! این جمهوری میتواند یک «دیکتاتوری دینی» یا «بومی» باشد که مشی خود را بر اعتقادات و باورهای «اکثریت» منطبق کرده، و به مراتب از حکومت فعلی متحجرتر و آدمخوارتر از کار در آید. درست مثل شعار خررنگکن «جمهوری ایرانی» که از سوی عملة ساواک مطرح شده. همچنین یادآور شویم، واژة «اسلامی» از منظر دستورزبان فارسی «پسوند» نیست، «صفت» است. شاید بهتر باشد پیش از تحریر مقاله نگاهی به دستورزبان فارسی بیاندازید، «تحریف» هم نکنید یا بهتر بگوئیم شما که مخالف «تقلب» هستید، پس «دروغ» هم نگوئید.
البته دلیل تحریف و دروغگوئیشما که ارواحشکمتان خیلی هم با «تقلب» مخالفاید کاملاً روشن است. شما با هدف فریفتن جوانان از همه جا بیخبر دروغ میگوئید. چرا که نیک میدانید اکثریت جمعیت ایران که از حکومت توحش نفرت دارد، همین جواناناند که از محتوای متن اصلی مصاحبة کدیور نیز آگاه نخواهند شد و میپندارند گزینة دوم پیشنهادی کدیور «جمهوری لائیک» بوده! حال آنکه چنین نیست. طرفداران درستکار و شریف و راستگوی میرحسین موسوی در کمال استقلال و آزادی به مخالفان حکومت اسلامی دروغ میگویند و قصد دارند یک حکومت پوپولیست تازه نفس را به عنوان «جمهوری لائیک » به ملت ایران بفروشند. طاعون سبز و ارباباناش نیک میدانند که جوانان به لائیسیته تمایل دارند و اگر رفراندومی برپا شود اینان به خیال اینکه «جمهوری غیراسلامی» الزاماً «لائیک» هم خواهد بود برای شرکت در رفراندوم پیشنهادی سازمان سیا سرودست خواهند شکست، و روز از نو روزی از نو حکومتی فاشیستی خواهیم داشت با مشروعیت 99 درصدی!
کدیور در پایان مصاحبه نتایج رفراندوم را نیز مشخص کرده و میگوید فکر میکنم بسیاری از جوانان به راه دوم رأی دهند، فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب و بنیاد گرایان راه سوم را انتخاب کنند، و نیمی از مردم هم راه اول را ترجیح دهند! عجیب است که آخوند کدیور، که همچون عبادی منفور، ارزشهای اسلامشان بر «دمکراسی» منطبق است، گزینة «دمکراسی» را در رفراندومشان منظور نکردهاند! اما این «فراموشکاری» برای ما هیچ عجیب نیست. آنگلوساکسونها قصد دارند با گنجاندن «جمهوری غیراسلامی» در رفراندوم یک کاروان خردجال جدید به راه انداخته برای «جمهوری ایرانی» کسب مشروعیت کنند، چرا که این معجون جادوئی هم مقدسات اسلام را دارد و هم مقدسات ایرانپرستان را! در واقع، قدرت سرکوب «جمهوری غیراسلامی» به مراتب از قدرت سرکوب جمهوری اسلامی گستردهتر خواهد بود، چرا که این قماش جمهوری «مندرآوردی» همزمان حداقل دو تقدس دینی و بومی را بر ملت ایران حاکم میکند. پیشتر در مورد شعار انحرافی «جمهوری ایرانی» به این مطلب اشاره کردهایم و تکرار مکررات نخواهیم کرد فقط میگوئیم، پیشنهاد کدیور که در سایت جرس «تحریف» شده، یک فریب سیاسی است. کدیور در پایان این مصاحبة عوامفریبانه میگوید:
«فکر میکنم مردم خواستار سرنگونی نظام نیستند، اما دیکتاتوری به نام مذهب را هم نمیخواهند.»
اگر سخنان کدیور را یک مرحلة منطقی به پیش رانیم خواهیم داشت، نظام کذا پیش از رهبری خامنهای، هرگز یک دیکتاتوری به نام مذهب نبوده. بله، این فیلسوف و دانشمند روشنفکر ناکجاآباد فقرفرهنگی کاملاً حق دارد. در دوران صدارت شیخ مهدی بازرگان که ارتش و ملایان از شمال تا جنوب و از شرق تا غرب به کشتار و سرکوب اقوام ایرانی مشغول بودند، دیکتاتوری به نام مذهب نبود، جنایتی بود جهت تأمین منافع آنگلوساکسونها که به صورتی کاملاً اتفاقی به نام «مذهب» صورت میگرفت. همان آنگلوساکسونهائی که در مصاحبة کدیور غایب اصلی به شمار میروند، تو گوئی ارتش ناتو در ایران هیچ دخالتی ندارد، حال آنکه این ارتش جنایتکار رسماً در ترکیه، عراق و افغانستان، و به صورت غیررسمی در ایران و پاکستان حضور نظامی دارد. بله، گویا این ارتش هم به خلخال همان زن یهودی چسبیده به همین دلیل آخوند کدیور هر دو را فراموش کرده تا مصاحبة لوموند «خراب» نشود!
باید به اربابان حکومت اسلامی در لندن و واشنگتن دو نکتة مهم تفهیم شود. نخست اینکه «جابجائی افراد» در حکومت اسلامی از نظر ما هیچ اهمیتی ندارد. در این حکومت امثال بازرگان و سحابی با علیخامنهای در یک سنگر واحد نشستهاند، همة این افراد در جنایات و سرکوب حکومت اسلامی شریکاند و هر یک در مقام خود میباید پاسخگوی جنایاتاش باشد. دیگر اینکه آنگلوساکسونها باید بدانند با «پروپاگاند شورش» نمیتوانند کالای بنجل «جابجائی اسلامها»، یعنی نشاندن «اسلام مترقی» و «اسلام مدارا» و «اسلام سبز» بجای «اسلام سیاه» و مزخرفاتی از این دست را به ملت ایران بفروشند.
پروپاگاند استعمار قصد دارد افکار عمومی را در ایران به مسیر «شورش»هدایت کند. چرا که تنها از این طریق میتوان مخالفان حکومت اسلامی را در همسوئی کامل با عمال این حکومت قرار داد! این معجزة بزرگ از «تمرکز بر نفی یک پدیده» ناشی میشود. زمانیکه افکار عمومی بر نفی حکومت اسلامی، یا نفی رهبر و به طور کلی بر «نفی» متمرکز میشود، از همة پیامدهای «نفی» غافل میماند. همچنانکه سه دهة پیش شاهد همین «غفلت» بودیم. سه روز پس از خروج شاه از ایران، تجمع دانشگاهیان «فرهیخته» و گروهی از ناراضیان شوتوپرت در راهپیمائیهای تاسوعا و عاشورا بر «نفی» شاه متمرکز شده بود. هماینان در گام دوم خود به سوی حماقت، مرگ و ابهام، با شعار «بازرگان، بازرگان! نخست وزیر ایران» دولت را نیز در خیابان تعیین کردند. نتیجة این برخورد ابلهانه و احساسی با مسائل کشور امروز در برابرمان قرار گرفته و جالب اینجاست که اربابان حکومت اسلامی شکمشان را برای تکرار همین سناریوی مهوع صابون مفصلی زدهاند.
به دلیل بروز مشکلات عدیده در اجرای برنامة «خودفروپاشانی» در ایران، مدافعان فاشیسم اسلامی یکی پس از دیگری صورتک فریبندة «دفاع از دمکراسی» را از چهره برگرفته در کنار «پیروان خط امام» سنگر میگیرند. که از قدیم گفتهاند «دوست آن باشد که گیرد دست دوست، در پریشانحالی و درماندگی!» در این راستا، رسانة لوموند، شیپور صنایع اسلحهسازی «لاگاردر» به «پیروان خطامام» پیوسته تا آخوند کدیور منفور را به عنوان «مدافع دمکراسی در ایران» به ما بفروشد. آگهی فروش این کالای بنجل پس از «تحریف» در سایت «جرس» نیز منتشر شده. ولی ما برای بررسی مطلب کذا از رسانة لوموند استفاده میکنیم تا ببینیم خواهرخواندة نیویورک تایمز، افکار عمومی در فرانسه را به کدام سمت و سو هدایت میکند و در حال زمینهسازی برای چه نوع حکومتی است.
و اما سایت «جرس» مصاحبة کدیور را تحریف کرده تا این دروغ بزرگ را به ما بباوراند که «جمهوری غیراسلامی» مسلماً «لائیک» هم خواهد بود! در صورتیکه جمهوری غیراسلامی میتواند با نام جمهوری ایرانی، هم ضامن مقدسات اسلامی باشد هم حامی مقدسات بومی! حال که مخالفان دروغ و تقلب را در سایت «جرس» شناختیم و از اهداف واقعی طاعون سبز برای حقنه کردن یک پوپولیسم تازه نفس به ملت ایران آگاه شدیم، توضیحی داشته باشیم در مورد «شورش».
شورش در واقع شیوة فاشیستی «ایجاد اجماع» پیرامون «نفرت» است و به همین دلیل در همسوئی کامل با «ابهام» و «مرگ» قرار میگیرد. و در همین راستا نیز استعمار غرب با هدف سرکوب مطالبات ملت ایران «فراخوان شورش» میدهد. البته این شورش میتواند با «صورتک رفراندوم» شرکتکنندگان را به سراشیب مرگ و نیستی رهنمون شود. پیشنهاد مزورانة کدیور برای «برگزاری رفراندوم با سه گزینه» در راستای همین سیاست استعماری مطرح شده و سایت منفور جرس نیز با همین هدف سخنان کدیور درباب رفراندوم را تحریف کرده.
باری لوموند، مورخ 6 ژانویه 2010، در مطلبی تحت عنوان پرطمطراق و فریبندة، «ایرانیان دیگر دیکتاتوری مذهب نمیخواهند» متن مصاحبة تلفنی «ماری کلود دکام» را با استاد کدیور منتشر کرده! این مصاحبه در سایت لوموند، مورخ 5 ژانویه سالجاری نیز موجود است. در مقدمة مصاحبه آخوند محسن کدیور با عناوین پروفسور مدعو دانشگاه «دیوک»، روحانی، فیلسوف شهیر و نخستین و بزرگترین «روشنفکر مذهبی» ایرانی معرفی میشود که در سال 1999، به مدت 18ماه زندانی شده، چرا که ضمن انتقاد از علیخامنهای، مجازات مرگ را در «پادشاهی اسلامی» محکوم کرده! باید بگوئیم قدرت تخیل اهالی لوموند به راستی قابل تحسین است! «کور شه هر کی دروغ بگه!» میدانیم که اهالی لوموند دروغ نمیگویند پس خطر کوری هم آنها را تهدید نخواهد کرد. پس بپردازیم به پرسشهای مبهم لوموند و پاسخهای ابلهانة کدیور. طی این پرسشها، لوموند ضمن تأکید بر ضداستبدادی بودن حکومت اسلامی در دوران خمینی، و وجود مذهب ضداستبداد، ابتدا صلاحیت خامنهای را برای رهبری به زیر سئوال میبرد، سپس چنین القاء میکند که قدرت در دست خامنهای نیست و در مرحلة پایانی از کدیور برای رفع این مشکل بزرگ جویای «راه حل» میشود. کدیور هم بلافاصله برپائی یک رفراندوم را با سه گزینة «مزورانه ـ ابلهانه» پیشنهاد میدهد.
در مرحله نخست مصاحبه کننده، ضمن تأکید بر این امر که معترضان از مرحلة اعتراض به نتیجة انتخابات گذشتهاند، میپرسد، جریان چیست؟ به عبارت دیگر ایشان دانستههای خود را در اختیار کدیور میگذارند و از آخوند کدیور، فیلسوف و روشنفکر و پروفسور ساکن کارولینای شمالی میخواهند دانستههای «موثق» و مستند و مستدل خود را در اختیار مخاطب قرار دهند! کدیور هم پس از نقل یک بیبیگوزک تمام عیار ادعا میکند خامنهای «حقوق شهروندی» را نقض کرده! به عبارت دیگر باید بپذیریم که در یک «تئوکراسی» عصر حجر نه تنها «انتخابات» که «حقوق شهروندی» نیز وجود داشته که توسط آقای خامنهای به زیر پای گذاشته شده! اینجاست که پرسش دوم مطرح میشود. پرسشی که به مراتب از پرسش اول مزورانهتر است. مصاحبه کننده در این پرسش چنین القاء میکند که در دوران توحش خمینی حکومت اسلامی اصلاً استبدادی نبوده، و این خامنهای است که میکوشد آن را به یک نظام استبدادی تبدیل کند. استبدادی که با مذهب نیز در تضاد قرار میگیرد:
«با تبدیل جمهوری اسلامی به یک نظام استبدادی اسلامی، رهبر هدفی مذهبی دارد؟»
و در پاسخ به این پرسش فریبکارانه است که آخوند کدیور، باز سری به صحرای کربلا زده همان قصة «اسلام سبز» و «اسلام سیاه» را برایمان نقل میکند. اسلام سبز، در قاموس کدیور دین «مدارا» و «معتقد به آزادی» است که ارزشهای اسلامی را با «دمکراسی» سازگار میداند! البته این نوع اسلام فقط در پروپاگاند و توهمات برخی افراد وجود دارد، دمکراسی به دلیل انسانمحوری بالاجبار در برخورد با اجتماع پای را همیشه از فرامین دینی فراتر خواهد گذارد. باری، «اسلام سبز» همان است که حسینعلی منتظری در قم از آن دفاع میکرد و امروز میرحسین موسوی و محمد خاتمی نمایندگان آن شدهاند. بله، این بخش از پاسخ کدیور واقعاً ثابت میکند که این شیخ منفور نه اسلام را میشناسد، و نه دمکراسی را، چرا که در غیراینصورت چنین مزخرفاتی سرهم نمیکرد. به هر تقدیر باید بپذیریم که در اسلام سبز شاهد سنگسار سبز، قصاص سبز، حجاب سبز، جهاد سبز و از همه مهمتر تعدد زوجات سبز خواهیم بود! متأسفانه آخوند کدیور فراموش کردند به پایه و اساس دمکراسی مطلوبشان یعنی خلخال آن زن یهودی اشاره کنند، و به همین دلیل دمکراسیشان بدون خلخال خواهد بود و از نظر ما دمکراسی، بدون جرینگ، جرینگ خلخال آن زن یهودی اصلاً مزه ندارد!
پس بپردازیم به اسلام «غیرسبز» که شیخ محسن و همپالکیهایاش آنرا «اسلام سیاه» میخوانند و به زعم ایشان، خامنهای، مصباح یزدی و احمدی نژاد اسلامشان این رنگی است! کدیور میگوید «اسلام سیاهان» قصد دارند این اسلام را به زور به همة جهانیان تحمیل کنند. بله، میبینیم که آخوند کدیور به همین زودی عربدههای خمینی دجال را فراموش کرده همان که ذکر اسلام گرفته بود و میخواست اسلاماش را به جهان صادر کند. کدیور در ادامة ترهاتاش از عدم صلاحیت خامنهای برای استقرار در جایگاه رهبری نیز سخن به میان آورده، میگوید در سال 1989 خامنهای آیتالله نبود، حجتالاسلام بود و «آیتالله منتظری» او را فاقد صلاحیت برای رهبری میدانست. البته نمیدانیم چرا در این سال کدیور صدایاش در نمیآمد. به هر حال میبینیم که اینبار نیز کدیور فراموش کرده خمینی دجال خودش از برکت آیتالله شریعتمداری به مرتبة آیتاللهی ارتقاء یافت تا کارخانة رجاله پروری بتواند این لاشة پوسیده را پانزده سال در آب نمک صدام حسین بخواباند و رادیو بیبیسی از او «رهبرکبیر انقلاب» بسازد. خلاصه در این مصاحبة گوساله فریب، هر جا لازم آمده کدیور «کمحافظه» میشود. و هر جا لازم بوده کدیور فقط به تکرار پرسش مبهم مصاحبه کننده اکتفا میکند. به عنوان نمونه، در پاسخ به پرسش ««چه کسی رهبری میکند؟» کدیور میگوید، اتفاقاً برای ما هم پرسش مشابهی مطرح است! سپس به هذیانگوئی میافتد و ادعا میکند گاهی اوقات «علیخامنهای در دوران خمینی یک اصلاحطلب میتوانست تلقی شود ولی از وقتی رهبر شده، میپندارد این قدرت از سوی خداوند در اختیار او قرار گرفته و فقط در برابر خدا باید پاسخگو باشد.» یا اینکه، «خامنهای برای پنهان داشتن عدم اعتبار و صلاحیت خود به سپاه پاسداران و نیروهای امنیتی پناه برده!» باید از این «فیلسوف» اسلام سبز بپرسیم، مگر خمینی دجال به کجا پناه برده بود، به آغوش ملت ایران؟ یادتان رفته روز 22 بهمن چه کسانی قدرت را به «امام» تفویض کردند؟ ما که یادمان نرفته! از این گذشته، مگر خمینی پاسخگوی اعمال وحشیانهاش بود؟ و یا همین میرحسین موسوی و محمدخاتمی برای جنایات خود طی جنگ 8 ساله پاسخگو بودهاند؟
میدانیم که در حکومت اسلامی هیچکس پاسخگو نیست، اوپوزیسیون این حکومت توحش نیز پاسخگوی مواضع ابلهانهاش نبوده و نیست، اینان همچنانکه بارها گفتهایم برحسب منافع استعمار مواضعشان تغییر میکند و هر لحظه به رنگی درمیآیند. از این نظر به پرسوناژهای تئاتر «باروک» شباهت دارند که تماشاگر را از توهمی به توهم دیگر میکشانند. پیش از ادامة مطلب به صورت شتابزده اشارهای خواهیم داشت به تئاتر باروک!
«باروک» سبکی است هنری که پس از رنسانس در ایتالیا پای گرفت و سپس جای خود را به نئوکلاسیسم سپرد. واژة «باروک» مشتق از «باروکو» در زبان پرتقالی است که «شکل غیرمنظم» مروارید یا سنگ معنی میدهد. ویژگی تئاتر باروک، تضاد و عدم ثبات است. این تئاتر برخلاف تئاتر کلاسیک، بر احساسات و توهم پای میفشارد و به همین دلیل پرسوناژهای آن با انسجام منطقی بیگانهاند. به طور کلی مرگ، توهم و تزلزل در ادبیات باروک جایگاهی ویژه دارد. در این راستا مرگ جایگزین «زمان» گذرا و ناپایدار میشود. در این ادبیات «مرگ» از «واضحات ماوراءطبیعی» است حال آنکه «رومانتیسم» مرگ را رنج و درد روحی به شمار میآورد. پرسوناژهای ادبیات باروک دروغ میگویند و دروغهای خود را باور میکنند! از این نظر تماشاگر نیز در تزلزل پرسوناژ شریک شده از توهمی به توهم دیگر میرود. خلاصه بگوئیم باروک حرکتی است که آنتیتز هنر رنسانس شناخته شده، آمیزهای است از «اروتیسم»، لذت و خواهشهای جسمی و تمایلات مقدس مذهبی.
راهحل پیشنهادی کدیور، یعنی برگزاری رفراندوم با سه گزینه، در واقع نوعی تئاتر باروک میتواند تلقی شود. در این نمایش سراپا فریب، علاوه بر «حفظ وضع موجود»، حکومت مطلوب استعمار در 2 ویراست عوامفریبانه به ملت ایران تقدیم میشود: «جمهوری اسلامی بدون ولایت فقیه» و «جمهوری غیر اسلامی»! سایت «جرس» نیز با تحریف متن مصاحبه، جمهوری پیشنهادی کدیور را «لائیک» دانسته! حال آنکه در متن اصلی کوچکترین اشارهای به لائیسیته نشده. در متن فرانسه کدیور میگوید، فکر میکنم راه حل برپائی یک رفراندوم باشد:
«باید یک پرسش با 3 راه حل مطرح شود: جمهوری اسلامی بدون رهبر؟ یک جمهوری که دیگر اسلامی نباشد؟ جمهوری اسلامی با ولی فقیه؟»
در واقع «سایت جرس» سخنان کدیور را تحریف کرده. کدیور هیچ اشارهای به لائیسیته نداشته. برای آگاهی «جرسیها» بگوئیم، «جمهوری غیراسلامی» الزاماً «لائیک» نیست! این جمهوری میتواند یک «دیکتاتوری دینی» یا «بومی» باشد که مشی خود را بر اعتقادات و باورهای «اکثریت» منطبق کرده، و به مراتب از حکومت فعلی متحجرتر و آدمخوارتر از کار در آید. درست مثل شعار خررنگکن «جمهوری ایرانی» که از سوی عملة ساواک مطرح شده. همچنین یادآور شویم، واژة «اسلامی» از منظر دستورزبان فارسی «پسوند» نیست، «صفت» است. شاید بهتر باشد پیش از تحریر مقاله نگاهی به دستورزبان فارسی بیاندازید، «تحریف» هم نکنید یا بهتر بگوئیم شما که مخالف «تقلب» هستید، پس «دروغ» هم نگوئید.
البته دلیل تحریف و دروغگوئیشما که ارواحشکمتان خیلی هم با «تقلب» مخالفاید کاملاً روشن است. شما با هدف فریفتن جوانان از همه جا بیخبر دروغ میگوئید. چرا که نیک میدانید اکثریت جمعیت ایران که از حکومت توحش نفرت دارد، همین جواناناند که از محتوای متن اصلی مصاحبة کدیور نیز آگاه نخواهند شد و میپندارند گزینة دوم پیشنهادی کدیور «جمهوری لائیک» بوده! حال آنکه چنین نیست. طرفداران درستکار و شریف و راستگوی میرحسین موسوی در کمال استقلال و آزادی به مخالفان حکومت اسلامی دروغ میگویند و قصد دارند یک حکومت پوپولیست تازه نفس را به عنوان «جمهوری لائیک » به ملت ایران بفروشند. طاعون سبز و ارباباناش نیک میدانند که جوانان به لائیسیته تمایل دارند و اگر رفراندومی برپا شود اینان به خیال اینکه «جمهوری غیراسلامی» الزاماً «لائیک» هم خواهد بود برای شرکت در رفراندوم پیشنهادی سازمان سیا سرودست خواهند شکست، و روز از نو روزی از نو حکومتی فاشیستی خواهیم داشت با مشروعیت 99 درصدی!
کدیور در پایان مصاحبه نتایج رفراندوم را نیز مشخص کرده و میگوید فکر میکنم بسیاری از جوانان به راه دوم رأی دهند، فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب و بنیاد گرایان راه سوم را انتخاب کنند، و نیمی از مردم هم راه اول را ترجیح دهند! عجیب است که آخوند کدیور، که همچون عبادی منفور، ارزشهای اسلامشان بر «دمکراسی» منطبق است، گزینة «دمکراسی» را در رفراندومشان منظور نکردهاند! اما این «فراموشکاری» برای ما هیچ عجیب نیست. آنگلوساکسونها قصد دارند با گنجاندن «جمهوری غیراسلامی» در رفراندوم یک کاروان خردجال جدید به راه انداخته برای «جمهوری ایرانی» کسب مشروعیت کنند، چرا که این معجون جادوئی هم مقدسات اسلام را دارد و هم مقدسات ایرانپرستان را! در واقع، قدرت سرکوب «جمهوری غیراسلامی» به مراتب از قدرت سرکوب جمهوری اسلامی گستردهتر خواهد بود، چرا که این قماش جمهوری «مندرآوردی» همزمان حداقل دو تقدس دینی و بومی را بر ملت ایران حاکم میکند. پیشتر در مورد شعار انحرافی «جمهوری ایرانی» به این مطلب اشاره کردهایم و تکرار مکررات نخواهیم کرد فقط میگوئیم، پیشنهاد کدیور که در سایت جرس «تحریف» شده، یک فریب سیاسی است. کدیور در پایان این مصاحبة عوامفریبانه میگوید:
«فکر میکنم مردم خواستار سرنگونی نظام نیستند، اما دیکتاتوری به نام مذهب را هم نمیخواهند.»
اگر سخنان کدیور را یک مرحلة منطقی به پیش رانیم خواهیم داشت، نظام کذا پیش از رهبری خامنهای، هرگز یک دیکتاتوری به نام مذهب نبوده. بله، این فیلسوف و دانشمند روشنفکر ناکجاآباد فقرفرهنگی کاملاً حق دارد. در دوران صدارت شیخ مهدی بازرگان که ارتش و ملایان از شمال تا جنوب و از شرق تا غرب به کشتار و سرکوب اقوام ایرانی مشغول بودند، دیکتاتوری به نام مذهب نبود، جنایتی بود جهت تأمین منافع آنگلوساکسونها که به صورتی کاملاً اتفاقی به نام «مذهب» صورت میگرفت. همان آنگلوساکسونهائی که در مصاحبة کدیور غایب اصلی به شمار میروند، تو گوئی ارتش ناتو در ایران هیچ دخالتی ندارد، حال آنکه این ارتش جنایتکار رسماً در ترکیه، عراق و افغانستان، و به صورت غیررسمی در ایران و پاکستان حضور نظامی دارد. بله، گویا این ارتش هم به خلخال همان زن یهودی چسبیده به همین دلیل آخوند کدیور هر دو را فراموش کرده تا مصاحبة لوموند «خراب» نشود!
...
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت