کوکاکولای سبز!
...
زین خلق پر شکایت گریان شدم ملول
آن های و هوی و نعرة مستانم آرزوست
امروز برای روشنتر شدن ابعاد گستردة «تحریف» در مطالب «استاد» فرج سرکوهی بازمیگردیم به اسطورة «سیزیف»، «اگزیستانسیالیسم» و ژان پل سارتر، تا دامنة وسیع پروپاگاند رادیوفردا و هوچیهایاش در مسیر تشویق «خشونت» و «مرگپرستی» روشنتر شود. چرا که برنامة کودتا برخلاف تصور بعضیها هنوز به پایان نرسیده!
ارائة «راه حل» از سوی موسوی و کروبی در ظاهر «برای خروج از بحران» و در واقع برای گسترش بحران و تداوم برنامة کودتاست. حضرات، یا بهتر بگوئیم اربابانشان برای روزهای روضه و زوزة امام سومشان و همچنین سالگرد کودتای ننگین 22 بهمن، یعنی همان «انقلاب» بسیار پرشکوه و «مردمی» و به ویژه «ضدامپریالیست» برنامههای مفصلی تدارک دیدهاند. اینان قصد دارند «جنبش سبز» را به عنوان یک «جنبش ملی» و مورد تأئید «85 درصد» مردم ایران به افکار عمومی جهان بفروشند، چرا که جنبش کذا از همة ویژگیهای مطلوب استعمار برخوردار است. این جنبش «انسان ستیز» و «ایرانستیز» که آیندة ملت ایران را در گذشتة اسطورهای تازیان صحرای عربستان میجوید، «پیرو خط امام» و مدافع قانون اساسی «حکومت الهی» است. پس بهتر است اهالی مرزپرگهر همچون سال 1357 چشم بسته پای به معرکة استعمار نگذارند.
نارضایتی از حاکمیت، به هیچ عنوان حماقت را «توجیه» نمیکند. حکومت اسلامی پس از هفتماه آشوب و لاتبازی، روز عاشورا با هدف سازمان دادن به کودتا ضمن تحمیل «انزوای رسانهای» نیروهای ضربت را وارد صحنه کرد، ولی دیدیم که شکست خورد. در نتیجه، همان نمایش مهوع اعترافات را در ویراست نوین به صحنه آورده: حکومتیها از «توهین به مقدسات» میگویند، رهبران طاعون سبز هم «توهین به مقدسات» را محکوم میکنند. موسوی جلاد از «مردم خداجو» سخن میگوید و کروبی شیاد ضمن کوفتن بر طبل مقدسات، برنامة روضه و زوزه برای «شهدا» به راه انداخته. آنهم شهدائی که با لباس سیاه برای عزاداری به خیابان آمده بودند و از سوی نیروی انتظامی مورد ضرب و شتم قرار گرفتند! بله این نیروی انتظامی «شهدا» را کتک زده! البته در کنار این جاروجنجال تقدسستائی و اسلامفروشی، اجرای نمایش «مادران عزادار» نیز همچنان با موفقیت ادامه یافته و حنازرچوبه به نقل از «رابین رایت»، البته از زبان حاجفرجدباغ مفلوک به ما میگوید، «امکان» حضور «غیرمؤمن» و «لیبرال» و «سوسیالیست» در «جنبش» کذا وجود دارد! و خلاصه یانکیها برای اعدام مخالفین به نوکران در جمکران «چراغ سبز» را نشان دادهاند. همچنانکه گفتیم معرکهگیری میرحسین موسوی و کروبی، گذشته از مخالفت با «مذاکرات هستهای» و احداث «خط لولة صلح»، اهداف «اجتماعی» مفید هم دارد که مهمترینشان سرکوب مخالفان خط توحش امام و حکومت اسلامی است. یعنی مخالفان همان سیاستی که سیسال است کشورمان را به طویلة ارتش ناتو تبدیل کرده.
باری آخوند کروبی باز هم قلم را به دست خونآلود و پلیدش آلوده و برای ملت آزاده و به ویژه «عزادار» ایران، با سر هم کردن دروغ و مزخرفات و مقدسات و شهیدپروری «راهکار» خروج از بحران ارائه داده. این شیخ پلید همچنانکه در نامههای سرگشادهاش خطاب به پاسدار شریعتمداری و آخوند اکبربهرمانی به دروغگوئی و شایعه پراکنی پرداخت تا ضمن تبلیغ برای خمینی دجال و به ارزش گذاشتن خود، شکنجه و تجاوز به زندانیان را لوث کند، اینبار هم خواهان مجازات کسانی شده که به ادعای روضهخوانها و ساواک جمکران به «روزمقدس» عاشورا «توهین» کردهاند! در واقع به دلیل ناکامی هلند، انگلستان، سوئد، نروژ و دانمارک و شرکاء جهت ایجاد آشوب و جنجال پیرامون «توهین به مقدسات»، گورکنها ناچار شدهاند کالای «توهین به مقدسات» را مستقیماً در داخل تولید کرده و به مصرف برسانند. به زبان سادهتر روضهخوانها حداقل در بخش روضه و زوزه عربدهجوئی از واردات غرب محروم شدهاند! و از آنجا که کالاهای تولید داخلی نمیتواند با کالای مشابه تولید «اتاق فکر» ارباب رقابت کند، نتیجه همچنانکه میبنیم ورشکستگی تولیدکنندة داخلی است. روشنتر بگوئیم، کالای بنجل توهین فرضی به عاشورا یک هفته است روی دست گورکنها باد کرده و برای فروش همین جنس بنجل است که میرحسین موسوی و کروبی به همراه «پنجتن» عقب افتادة ذهنی، یعنی همان «روشنفکران» حکومتی بیانیه صادر میکنند و «راهکار» ارائه میدهند. پنجشارلاتان، «اتاق فکر» تشکیل داده خواهان «انتخابی بودن» رئیس قوة قضائیه و «استقلال» دانشگاه شدهاند، موسوی نیز آزادی «تجمع» میطلبد، و آخوند کروبی منفور با شایعهپراکنی، البته با تکیه بر تصاویر تولید داخلی برای «جان دادن شیعیان حسینی» اشک تمساح سرازیر کرده. اما «راهکارهای» کروبی در واقع نفی موجودیت غیرشیعیان در کشور ایران است. به ادعای کروبی «مردم ایران» از شیعه و سنی و مسیحی برای «اهل بیت» سینه چاک میدهند و خلاصه این شیخ مزور برای به هم بافتن مزخرفات چنان شتاب به خرج داده که ادعا میکند، روز عاشورا «شهیدان» لباس سیاه برتن داشتند. اما آنچه در نامة کروبی جلب توجه میکند این است که او ضمن آخوندفروشی و شهیدپرستی، همچنان نتایج رسمی انتخابات کذا را مردود میشمارد:
«شهیدان ما در عاشورای امسال لباس سیاه بر تن داشتند[...] نمیدانستیم که طلب کردن رأی خود [...] محاربه [...] است.»
حال که دریافتیم شهیدان آخوند کروبی سیاهپوش بودهاند یکبار دیگر همان تصویر فرانسپرس از «مبارزات مسالمت آمیز» عزاداران حسینی را منتشر میکنیم تا وزارتکشور و ساواک جمکران توضیح دهند این افراد از کجا آمدهاند؟! باری، کروبی در مهملنامة خود تمام جنایات و تاراج حکومت سفاک جمکران طی سهدهة اخیر را به حساب مهرورزی گذاشته، آرزوی بازگشت به دوران جادوئی صدارت شیخ مهدی بازرگان را در ذهن علیلاش میپروراند. کروبی میگوید، فقط یک «جمهوری اسلامی» با ولایت فقیه و مشروعیت 98 درصدی را قبول دارد تا از طریق آنچه در زبان الکن وی «مبارزات غیرخشونتآمیز» خوانده میشود، «قطار انقلاب» را به ریل بازگرداند:
«ما معتقد به اصل ولایت فقیه و جمهوری اسلامی متکی بر آرای 98 درصدی هستیم[...] نباید به دامان خشونت افتاد [...] پرهیز از خشونت اصلی اساسی در حق خواهی اصلاح طلبانه ما بوده [...] و خواهد بود [...]»
البته باید به آخوند کروبی بگوئیم چنین آرزوئی را به گور خواهد برد، این حکومت هرگز مشروعیت 98 درصدی نداشته و نخواهد داشت. همچنین با تکیه بر تقدس نمیتوان ادعای مبارزة مسالمتآمیز داشت. از این گذشته مرزشکنی و جنایات آخوند کروبی طی سه دهة اخیر شاهدی است بر این مدعا. بله این شیخ خشونتپرست که دم از مبارزات مسالمتآمیز میزند، یک پیشنهاد ابلهانة تمام عیار ارایه داده که در راستای همان طرح احمقانة مایکل لدین برای برگزاری رفراندوم قرار میگیرد. همان پیشنهادی که از قضای روزگار توسط آخوند محمدخاتمی مطرح شده بود! رفراندوم کروبی با یک «مناظرة واقعی» آغاز میشود تا در پایان آن «مردم» تصمیم بگیرند «حق» با چه کسی است و چه کسانی از منافع ملی و آرمانهای امام فاصله گرفتهاند! نه اینکه خمینی دجال اصولاً شعور درک منافع ملی ایران را داشت از این منافع دفاع هم میکرد! بله، کروبی گویا هنوز تفاوتی بین منافع ملی ایران با منافع اربابان حکومت در لندن واشنگتن نمیبیند، و هنوز میپندارد با کوبیدن بر طبل «مردم» میتوان نانی برای ارباب به تنور چسباند.
«یک مناظرة واقعی [...] روشن خواهد ساخت چه کسی با حق است و چه کسی برحق [...] چه کسانی از منافع ملي [...] و آرمانهاي [خمینی] فاصله گرفته و چه کسانی هنوز بر آن آرمانها پایبند هستند. در این میان داوران اصلی مردم خواهند بود و چه داوری بهتر از مردم.»
بله واقعاً چه داوری بهتر از «مردم» که در جریان زدوبند روضهخوانهای مزدور با استعمار نیستند، و طعم شیرین یک «جمهوری» اسلامی با ولایت فقیه و مشروعیت 98 درصدی و یک لیوان آبزرشک را گویا بکلی فراموش کردهاند! اتفاقاً جان مککین و جوزف لیبرمن که برای احیای محور «تفلیس ـ تهران ـ تلآویو» از اسرائیل روانة گرجستان شدهاند نیز در کنار «مردم» و «طاعون سبز» قرار گرفته، برای سرنگونی حکومت جمکران دعا میکنند.
من هدهدم حضورسلیمانم آرزوست
لیبرمن برای تحقق این رویای شیرین پای «دیوار ندبه» زار، زار گریست! و اما جان مککین که دستی هم در صنایع غذائی دارد، صلیبی کشیده گفت، ما هم خواهان یک جمهوری اسلامی با ولایت فقیه و مشروعیت 98 درصدی با «کوکاکولای لایت» و به ویژه «کچ آپ» هاینز هستیم! سناتور «صلح دوست» سپس آهی کشیده زمزمه کرد، جوانی کجائی که یادت بخیر! اگر جوان بودم سراسر ایران را فرش میکردم، با بمب! از همان بمبهائی که در ویتنام «برای حفظ آزادیها» مصرف کردیم و هنوز که هنوز است نوزادان و محیط زیست از آثار مبارزات مسالمتآمیزمان بهرهمند میشوند. سناتور «شهید» با تداعی این خاطرات خوش دلشاد شده پای همان دیوار کذا بشکنزنان میخواندند:
یه روزی روزگاری داشتیم، بروبیائی داشتیم
ولی چه زود نیومده رفتی
[...]
یه روزی روزگاری ما جوون بودیم
میون عاشقا صاحب نشون بودیم ...
و اینجا بود که سناتور لیبرمن، همچون موسی پس از مشاهدة گوسالة زرین و جشن و شادی قوم یهود، به خشم آمده فریادی زده و چون برخلاف موسی دو لوح سنگی اهدائی یهوه را به دست نداشتند که بر زمین افکنند، خود نقش زمین شدند! یادآور شویم سناتور مککین، به دلیل علاقة فراوان به ایران و نشست و برخاست با خانهشاگردهای رمزی کلارک در آشپزخانة سازمانسیا، چندین و چند تصنیف فارسی فرا گرفته و فرهنگشان ارتقاء یافته است. خانهشاگردها در آشپزخانة «مقدس» ضمن شستن ظروف، به مصداق وصفالعیش نصفالعیش، تصنیفهای پیش از «انقلاب» زمزمه میکنند و سناتور هم که آنجا نشسته و «قندپهلو» میل میفرمایند، با «فرهنگ» ایرانیان آشنا میشوند. به دلیل همین ارتقاء فرهنگی سناتورشهید امروز یک نشان افتخار از دستهای مقدس ساکاشویلی دریافت کرد. بگذریم! راهکارهای شیخ کروبی که با هدف گسترش بحران ارائه شده، در سایت «پیک ایران»، مورخ 21 دیماه 1388 و با کد: 12014 انتشار یافته.
خلاصه شاهدیم که در جمکران «قوة قضائیه» وجود ندارد و سخنان مقام معظم رهبری در مورد «رعایت قانون» به هیچ عنوان شامل حال گاوهای حاج میرزاآغاسی و تحتالحمایههای سفارتخانههای غرب نمیشود. میگویند کاردار سفارت سوئد هم روز عاشورا دستگیر و سپس آزاد شده. گویا ایشان هم در محضر آیتالله پشمالدینی به اسلام مشرف شدهاند! چرا که وزارت امور خارجة گورکنها در این مورد خاص خفقان اختیار کرده. در هر حال باید حضور اربابان کروبی عرض کنیم، دیگر با توسل به تل موهوم «مردم» نمیتوان در ایران حکومت تعیین کرد. پس از نوکرانتان بخواهید بیجهت ذکر «مردم» نگیرند. دکان فریب «مردمسالاری» و «مردمفروشی» و «مردمپرستی» و خرید و فروش «مرگ» و «ابهام» و مقدسات را تعطیل کنید و دست از تحریف اگزیستانسیالیسم و تبدیل آن به عاشورای حسینی بردارید.
البته همچنانکه گفتیم این قماش «عملیات» خداپسندانه همواره از سوی ایرانینمایان خودفروخته نظیر عباسمیلانی، حاج فرج دباغ و استادان فرهیخته همچون فرج سرکوهی انجام میگیرد. دستاورد ریزهخواران استعمار طی هفتة اخیر به این شرح خلاصه میشود: زنان آرایش کرده روسپیاند، امکان حضور غیرمومنان، لیبرالها و سوسیالیستها در جنبش سبز وجود دارد، و از همه مهمتر، به قول فرج سرکوهی، «طغیان میکنم، پس هستم»، و مهمتر از آن اینکه، نویسنده میباید متعهد و مکتبی باشد!
دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
گفتند یافت مینشود جستهایم ما
گفت آنک یافت مینشود آنم آرزوست
بله آقای سرکوهی در زمینة شارلاتانیسم و عوامفریبی از هر چه آخوند شیعی مسلک است گوی سبقت ربودهاند، و بیدلیل نیست که پیش از خروجشان از کشور در زمرة روشنفکران و مشاهیر و ادبای ایران زمین قرار گرفته بودند! هر فرنگی به محض اینکه از ایرانی بودن نویسنده این وبلاگ آگاه میشد برای ابراز صمیمیت میگفت، «ما فرج سرکوهی را میشناسیم!» و ما هم مبهوت و متحیر میپرسیدیم، فرج سرکوهی کیست؟ و اینبار نوبت حیرت و تعجب آنها بود که بگویند، چطور شما ایرانی هستید و فرج سرکوهی را نمیشناسید؟! سپس برای معرفی این شهرة جهانی یک «بیبیگوزک» ساخته و پرداختة هوچیهای حرفهای برایمان نقل میکردند. جالب این بود که بیبیگوزک کذا در پاریس و نیویورک ویراست واحدی داشت درست مثل یگانگی خداوند ادیان ابراهیمی! باری جناب سرکوهی را آنقدر «نشناختیم» تا چند روز پیش به طور اتفاقی در سایت آخوندپرور رادیوفردا افتخار مطالعة «طغیان میکنم، پس هستم» در مورد آلبرکامو و «سیزیف» را یافتیم و ... و ناچار شدیم در وبلاگ «سیزیف در کربلا» ضمن نقل قول از فرج سرکوهی به صورتی شتابزده به «تحریف» اگزیستانسیالیسم و جهان بینی آلبرکامو اشاره کنیم.
هرچند مفلسم نپذیرم عقیق خرد
کان عقیق نادر ارزانم آرزوست
پنهان زدیدهها و همه دیدهها از اوست
آن آشکار صنعت پنهانم آرزوست
در «اسطورة سیزیف» آلبرکامو، نه به عنوان فیلسوف که از زاویة اخلاقی این پرسش را مطرح میکند: آیا «خودکشی» یک «راه حل» است، راه حل برای [زندگی] «مبهم»؟ به عبارت دیگر آیا «زندگی» که اگزیستانسیالیسم آنرا «مبهم» میداند ارزش زیستن دارد؟ برای پاسخ به این پرسش کامو به تفاوت «انسان» و «سیزیف» اسطورهای اشاره کرده میگوید، این اسطوره غمانگیز است چون «قهرمان» آن از سرنوشت محتوم خویش یعنی «ناکامی برای رساندن آن سنگ به قلة کوه» آگاهی دارد، حال آنکه اگر این آگاهی نمیبود، امید پیروزی و موفقیت در هر گام به او نیروی حرکت میبخشید. در واقع کامو میگوید، زندگی ارزش زیستن دارد. و همچنانکه گفتیم نظریة کامو در جهان انسانمحور و «بدون خدا» مطرح میشود. گویا جناب سرکوهی که از شیوخ بدون دستار به شمار میروند، به دلیل احترام عمیقشان به ادیان نخواستند به این نکتة پیشپاافتاده اشاره کنند! همچنانکه در مورد سارتر و ترجمة «ادبیات چیست» نیز، بسیاری از مسائل ناخوشایند را نادیده گرفته به آنچه میپسندند پرداختهاند!
خود کار من گذشت ز هر آرزو و آز
از کان و از مکان پی ارکانم آرزوست
یک دست جام باده و یک دست زلف یار
رقصی چنین میانة میدانم آرزوست
از آنجملهاست عدم اشاره به جایگاه مصطفیرحیمی در ایران، به عنوان «روشنفکر»، «نویسنده»، و تنها حقوقدان مخالف استقرار حکومت ملایان که مخالفت خود را با انتشار مقالة معروف «چرا با جمهوری اسلامی مخالفم؟» به صورت مستدل و منطقی ابراز داشت! اما از بد روزگار و از آنجا که مصطفی رحیمی از هممحفلیهای فرج سرکوهی نیست، نادیده انگاشته میشود. در عوض سرکوهی پامنبری مفصلی برای ابوالحسن نجفی میخواند! ایشان، یعنی آقای سرکوهی همچنین فراموش کردهاند که سارتر، برخلاف جیرهخواران ارتش ناتو در غرب، «انقلاب پرشکوه» جمکران را یک پسروی به سوی توحش و بربریت دانست، و از قضای روزگار دیدیم که درست گفته بود! در نتیجه، علیرغم تأکید «مخرب» ژان پلسارتر بر «تعهد» اجتماعی و سیاسی «ادبیات»، تعهدی که در تمامی ابعاد آزاداندیشی هنرمند را تهدید خواهد کرد، نمیتوان او را در جرگة پیروان جبهة «حق و باطل» قرار داد.
در جامعة فرانسه، فضای فرهنگی «دوقطبی» نشد! سارتر به دلیل گرایش ریشهای به تعالیم آغازین مارکس، «تعهد» ادبیات را مطرح کرد و این نگرش اعتراض شدید مدافعان آزادی بیان را به همراه آورد. چرا که تعهد اجتماعی و سیاسی قلم را «در خدمت جمع» قرار میدهد و همین امر نافی «آزادی بیان» و «حق انتخاب آزاد» هنرمند است. در واقع ژان پل سارتر با طرح این موضوع، «حق انتخاب آزاد» مطرح در اگزیستانسیالیسم را از «نویسنده» سلب میکند! و بیدلیل هم نبود که بعدها سارتر از موضع خود عقب نشینی کرد! «تعهد» سیاسی در برابر «جمع» نمیتواند به صورت یک «اجبار» مطرح شود، چرا که این امر فضای ادبی را به سیاست میآلاید و مانع شکوفائی ادبیات خواهد شد. حتی اگر چنین تعهدی در یک جهان بیخدا یعنی در چارچوب نگرش اگزیستانسیالیسم مطرح شود. نهایت امر پرداختن رادیوفردا و فرج سرکوهی به این نظریة انسانمحور یعنی اگزیستانسیالیسم بسیار حیرتآور است، چرا که به مصداق «بوزینه و نجاری»، پرش رادیوفردا و فرج سرکوهی به میانة میدان «انسان محوری»، آنهم بر محور اگزیستانسیالیسم از آن حرفهاست!
باقی این غزل را ای مطرب ظریف
زینسان همی شمار که زینسانم آرزوست
آن های و هوی و نعرة مستانم آرزوست
امروز برای روشنتر شدن ابعاد گستردة «تحریف» در مطالب «استاد» فرج سرکوهی بازمیگردیم به اسطورة «سیزیف»، «اگزیستانسیالیسم» و ژان پل سارتر، تا دامنة وسیع پروپاگاند رادیوفردا و هوچیهایاش در مسیر تشویق «خشونت» و «مرگپرستی» روشنتر شود. چرا که برنامة کودتا برخلاف تصور بعضیها هنوز به پایان نرسیده!
ارائة «راه حل» از سوی موسوی و کروبی در ظاهر «برای خروج از بحران» و در واقع برای گسترش بحران و تداوم برنامة کودتاست. حضرات، یا بهتر بگوئیم اربابانشان برای روزهای روضه و زوزة امام سومشان و همچنین سالگرد کودتای ننگین 22 بهمن، یعنی همان «انقلاب» بسیار پرشکوه و «مردمی» و به ویژه «ضدامپریالیست» برنامههای مفصلی تدارک دیدهاند. اینان قصد دارند «جنبش سبز» را به عنوان یک «جنبش ملی» و مورد تأئید «85 درصد» مردم ایران به افکار عمومی جهان بفروشند، چرا که جنبش کذا از همة ویژگیهای مطلوب استعمار برخوردار است. این جنبش «انسان ستیز» و «ایرانستیز» که آیندة ملت ایران را در گذشتة اسطورهای تازیان صحرای عربستان میجوید، «پیرو خط امام» و مدافع قانون اساسی «حکومت الهی» است. پس بهتر است اهالی مرزپرگهر همچون سال 1357 چشم بسته پای به معرکة استعمار نگذارند.
نارضایتی از حاکمیت، به هیچ عنوان حماقت را «توجیه» نمیکند. حکومت اسلامی پس از هفتماه آشوب و لاتبازی، روز عاشورا با هدف سازمان دادن به کودتا ضمن تحمیل «انزوای رسانهای» نیروهای ضربت را وارد صحنه کرد، ولی دیدیم که شکست خورد. در نتیجه، همان نمایش مهوع اعترافات را در ویراست نوین به صحنه آورده: حکومتیها از «توهین به مقدسات» میگویند، رهبران طاعون سبز هم «توهین به مقدسات» را محکوم میکنند. موسوی جلاد از «مردم خداجو» سخن میگوید و کروبی شیاد ضمن کوفتن بر طبل مقدسات، برنامة روضه و زوزه برای «شهدا» به راه انداخته. آنهم شهدائی که با لباس سیاه برای عزاداری به خیابان آمده بودند و از سوی نیروی انتظامی مورد ضرب و شتم قرار گرفتند! بله این نیروی انتظامی «شهدا» را کتک زده! البته در کنار این جاروجنجال تقدسستائی و اسلامفروشی، اجرای نمایش «مادران عزادار» نیز همچنان با موفقیت ادامه یافته و حنازرچوبه به نقل از «رابین رایت»، البته از زبان حاجفرجدباغ مفلوک به ما میگوید، «امکان» حضور «غیرمؤمن» و «لیبرال» و «سوسیالیست» در «جنبش» کذا وجود دارد! و خلاصه یانکیها برای اعدام مخالفین به نوکران در جمکران «چراغ سبز» را نشان دادهاند. همچنانکه گفتیم معرکهگیری میرحسین موسوی و کروبی، گذشته از مخالفت با «مذاکرات هستهای» و احداث «خط لولة صلح»، اهداف «اجتماعی» مفید هم دارد که مهمترینشان سرکوب مخالفان خط توحش امام و حکومت اسلامی است. یعنی مخالفان همان سیاستی که سیسال است کشورمان را به طویلة ارتش ناتو تبدیل کرده.
باری آخوند کروبی باز هم قلم را به دست خونآلود و پلیدش آلوده و برای ملت آزاده و به ویژه «عزادار» ایران، با سر هم کردن دروغ و مزخرفات و مقدسات و شهیدپروری «راهکار» خروج از بحران ارائه داده. این شیخ پلید همچنانکه در نامههای سرگشادهاش خطاب به پاسدار شریعتمداری و آخوند اکبربهرمانی به دروغگوئی و شایعه پراکنی پرداخت تا ضمن تبلیغ برای خمینی دجال و به ارزش گذاشتن خود، شکنجه و تجاوز به زندانیان را لوث کند، اینبار هم خواهان مجازات کسانی شده که به ادعای روضهخوانها و ساواک جمکران به «روزمقدس» عاشورا «توهین» کردهاند! در واقع به دلیل ناکامی هلند، انگلستان، سوئد، نروژ و دانمارک و شرکاء جهت ایجاد آشوب و جنجال پیرامون «توهین به مقدسات»، گورکنها ناچار شدهاند کالای «توهین به مقدسات» را مستقیماً در داخل تولید کرده و به مصرف برسانند. به زبان سادهتر روضهخوانها حداقل در بخش روضه و زوزه عربدهجوئی از واردات غرب محروم شدهاند! و از آنجا که کالاهای تولید داخلی نمیتواند با کالای مشابه تولید «اتاق فکر» ارباب رقابت کند، نتیجه همچنانکه میبنیم ورشکستگی تولیدکنندة داخلی است. روشنتر بگوئیم، کالای بنجل توهین فرضی به عاشورا یک هفته است روی دست گورکنها باد کرده و برای فروش همین جنس بنجل است که میرحسین موسوی و کروبی به همراه «پنجتن» عقب افتادة ذهنی، یعنی همان «روشنفکران» حکومتی بیانیه صادر میکنند و «راهکار» ارائه میدهند. پنجشارلاتان، «اتاق فکر» تشکیل داده خواهان «انتخابی بودن» رئیس قوة قضائیه و «استقلال» دانشگاه شدهاند، موسوی نیز آزادی «تجمع» میطلبد، و آخوند کروبی منفور با شایعهپراکنی، البته با تکیه بر تصاویر تولید داخلی برای «جان دادن شیعیان حسینی» اشک تمساح سرازیر کرده. اما «راهکارهای» کروبی در واقع نفی موجودیت غیرشیعیان در کشور ایران است. به ادعای کروبی «مردم ایران» از شیعه و سنی و مسیحی برای «اهل بیت» سینه چاک میدهند و خلاصه این شیخ مزور برای به هم بافتن مزخرفات چنان شتاب به خرج داده که ادعا میکند، روز عاشورا «شهیدان» لباس سیاه برتن داشتند. اما آنچه در نامة کروبی جلب توجه میکند این است که او ضمن آخوندفروشی و شهیدپرستی، همچنان نتایج رسمی انتخابات کذا را مردود میشمارد:
«شهیدان ما در عاشورای امسال لباس سیاه بر تن داشتند[...] نمیدانستیم که طلب کردن رأی خود [...] محاربه [...] است.»
حال که دریافتیم شهیدان آخوند کروبی سیاهپوش بودهاند یکبار دیگر همان تصویر فرانسپرس از «مبارزات مسالمت آمیز» عزاداران حسینی را منتشر میکنیم تا وزارتکشور و ساواک جمکران توضیح دهند این افراد از کجا آمدهاند؟! باری، کروبی در مهملنامة خود تمام جنایات و تاراج حکومت سفاک جمکران طی سهدهة اخیر را به حساب مهرورزی گذاشته، آرزوی بازگشت به دوران جادوئی صدارت شیخ مهدی بازرگان را در ذهن علیلاش میپروراند. کروبی میگوید، فقط یک «جمهوری اسلامی» با ولایت فقیه و مشروعیت 98 درصدی را قبول دارد تا از طریق آنچه در زبان الکن وی «مبارزات غیرخشونتآمیز» خوانده میشود، «قطار انقلاب» را به ریل بازگرداند:
«ما معتقد به اصل ولایت فقیه و جمهوری اسلامی متکی بر آرای 98 درصدی هستیم[...] نباید به دامان خشونت افتاد [...] پرهیز از خشونت اصلی اساسی در حق خواهی اصلاح طلبانه ما بوده [...] و خواهد بود [...]»
البته باید به آخوند کروبی بگوئیم چنین آرزوئی را به گور خواهد برد، این حکومت هرگز مشروعیت 98 درصدی نداشته و نخواهد داشت. همچنین با تکیه بر تقدس نمیتوان ادعای مبارزة مسالمتآمیز داشت. از این گذشته مرزشکنی و جنایات آخوند کروبی طی سه دهة اخیر شاهدی است بر این مدعا. بله این شیخ خشونتپرست که دم از مبارزات مسالمتآمیز میزند، یک پیشنهاد ابلهانة تمام عیار ارایه داده که در راستای همان طرح احمقانة مایکل لدین برای برگزاری رفراندوم قرار میگیرد. همان پیشنهادی که از قضای روزگار توسط آخوند محمدخاتمی مطرح شده بود! رفراندوم کروبی با یک «مناظرة واقعی» آغاز میشود تا در پایان آن «مردم» تصمیم بگیرند «حق» با چه کسی است و چه کسانی از منافع ملی و آرمانهای امام فاصله گرفتهاند! نه اینکه خمینی دجال اصولاً شعور درک منافع ملی ایران را داشت از این منافع دفاع هم میکرد! بله، کروبی گویا هنوز تفاوتی بین منافع ملی ایران با منافع اربابان حکومت در لندن واشنگتن نمیبیند، و هنوز میپندارد با کوبیدن بر طبل «مردم» میتوان نانی برای ارباب به تنور چسباند.
«یک مناظرة واقعی [...] روشن خواهد ساخت چه کسی با حق است و چه کسی برحق [...] چه کسانی از منافع ملي [...] و آرمانهاي [خمینی] فاصله گرفته و چه کسانی هنوز بر آن آرمانها پایبند هستند. در این میان داوران اصلی مردم خواهند بود و چه داوری بهتر از مردم.»
بله واقعاً چه داوری بهتر از «مردم» که در جریان زدوبند روضهخوانهای مزدور با استعمار نیستند، و طعم شیرین یک «جمهوری» اسلامی با ولایت فقیه و مشروعیت 98 درصدی و یک لیوان آبزرشک را گویا بکلی فراموش کردهاند! اتفاقاً جان مککین و جوزف لیبرمن که برای احیای محور «تفلیس ـ تهران ـ تلآویو» از اسرائیل روانة گرجستان شدهاند نیز در کنار «مردم» و «طاعون سبز» قرار گرفته، برای سرنگونی حکومت جمکران دعا میکنند.
من هدهدم حضورسلیمانم آرزوست
لیبرمن برای تحقق این رویای شیرین پای «دیوار ندبه» زار، زار گریست! و اما جان مککین که دستی هم در صنایع غذائی دارد، صلیبی کشیده گفت، ما هم خواهان یک جمهوری اسلامی با ولایت فقیه و مشروعیت 98 درصدی با «کوکاکولای لایت» و به ویژه «کچ آپ» هاینز هستیم! سناتور «صلح دوست» سپس آهی کشیده زمزمه کرد، جوانی کجائی که یادت بخیر! اگر جوان بودم سراسر ایران را فرش میکردم، با بمب! از همان بمبهائی که در ویتنام «برای حفظ آزادیها» مصرف کردیم و هنوز که هنوز است نوزادان و محیط زیست از آثار مبارزات مسالمتآمیزمان بهرهمند میشوند. سناتور «شهید» با تداعی این خاطرات خوش دلشاد شده پای همان دیوار کذا بشکنزنان میخواندند:
یه روزی روزگاری داشتیم، بروبیائی داشتیم
ولی چه زود نیومده رفتی
[...]
یه روزی روزگاری ما جوون بودیم
میون عاشقا صاحب نشون بودیم ...
و اینجا بود که سناتور لیبرمن، همچون موسی پس از مشاهدة گوسالة زرین و جشن و شادی قوم یهود، به خشم آمده فریادی زده و چون برخلاف موسی دو لوح سنگی اهدائی یهوه را به دست نداشتند که بر زمین افکنند، خود نقش زمین شدند! یادآور شویم سناتور مککین، به دلیل علاقة فراوان به ایران و نشست و برخاست با خانهشاگردهای رمزی کلارک در آشپزخانة سازمانسیا، چندین و چند تصنیف فارسی فرا گرفته و فرهنگشان ارتقاء یافته است. خانهشاگردها در آشپزخانة «مقدس» ضمن شستن ظروف، به مصداق وصفالعیش نصفالعیش، تصنیفهای پیش از «انقلاب» زمزمه میکنند و سناتور هم که آنجا نشسته و «قندپهلو» میل میفرمایند، با «فرهنگ» ایرانیان آشنا میشوند. به دلیل همین ارتقاء فرهنگی سناتورشهید امروز یک نشان افتخار از دستهای مقدس ساکاشویلی دریافت کرد. بگذریم! راهکارهای شیخ کروبی که با هدف گسترش بحران ارائه شده، در سایت «پیک ایران»، مورخ 21 دیماه 1388 و با کد: 12014 انتشار یافته.
خلاصه شاهدیم که در جمکران «قوة قضائیه» وجود ندارد و سخنان مقام معظم رهبری در مورد «رعایت قانون» به هیچ عنوان شامل حال گاوهای حاج میرزاآغاسی و تحتالحمایههای سفارتخانههای غرب نمیشود. میگویند کاردار سفارت سوئد هم روز عاشورا دستگیر و سپس آزاد شده. گویا ایشان هم در محضر آیتالله پشمالدینی به اسلام مشرف شدهاند! چرا که وزارت امور خارجة گورکنها در این مورد خاص خفقان اختیار کرده. در هر حال باید حضور اربابان کروبی عرض کنیم، دیگر با توسل به تل موهوم «مردم» نمیتوان در ایران حکومت تعیین کرد. پس از نوکرانتان بخواهید بیجهت ذکر «مردم» نگیرند. دکان فریب «مردمسالاری» و «مردمفروشی» و «مردمپرستی» و خرید و فروش «مرگ» و «ابهام» و مقدسات را تعطیل کنید و دست از تحریف اگزیستانسیالیسم و تبدیل آن به عاشورای حسینی بردارید.
البته همچنانکه گفتیم این قماش «عملیات» خداپسندانه همواره از سوی ایرانینمایان خودفروخته نظیر عباسمیلانی، حاج فرج دباغ و استادان فرهیخته همچون فرج سرکوهی انجام میگیرد. دستاورد ریزهخواران استعمار طی هفتة اخیر به این شرح خلاصه میشود: زنان آرایش کرده روسپیاند، امکان حضور غیرمومنان، لیبرالها و سوسیالیستها در جنبش سبز وجود دارد، و از همه مهمتر، به قول فرج سرکوهی، «طغیان میکنم، پس هستم»، و مهمتر از آن اینکه، نویسنده میباید متعهد و مکتبی باشد!
دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
گفتند یافت مینشود جستهایم ما
گفت آنک یافت مینشود آنم آرزوست
بله آقای سرکوهی در زمینة شارلاتانیسم و عوامفریبی از هر چه آخوند شیعی مسلک است گوی سبقت ربودهاند، و بیدلیل نیست که پیش از خروجشان از کشور در زمرة روشنفکران و مشاهیر و ادبای ایران زمین قرار گرفته بودند! هر فرنگی به محض اینکه از ایرانی بودن نویسنده این وبلاگ آگاه میشد برای ابراز صمیمیت میگفت، «ما فرج سرکوهی را میشناسیم!» و ما هم مبهوت و متحیر میپرسیدیم، فرج سرکوهی کیست؟ و اینبار نوبت حیرت و تعجب آنها بود که بگویند، چطور شما ایرانی هستید و فرج سرکوهی را نمیشناسید؟! سپس برای معرفی این شهرة جهانی یک «بیبیگوزک» ساخته و پرداختة هوچیهای حرفهای برایمان نقل میکردند. جالب این بود که بیبیگوزک کذا در پاریس و نیویورک ویراست واحدی داشت درست مثل یگانگی خداوند ادیان ابراهیمی! باری جناب سرکوهی را آنقدر «نشناختیم» تا چند روز پیش به طور اتفاقی در سایت آخوندپرور رادیوفردا افتخار مطالعة «طغیان میکنم، پس هستم» در مورد آلبرکامو و «سیزیف» را یافتیم و ... و ناچار شدیم در وبلاگ «سیزیف در کربلا» ضمن نقل قول از فرج سرکوهی به صورتی شتابزده به «تحریف» اگزیستانسیالیسم و جهان بینی آلبرکامو اشاره کنیم.
هرچند مفلسم نپذیرم عقیق خرد
کان عقیق نادر ارزانم آرزوست
پنهان زدیدهها و همه دیدهها از اوست
آن آشکار صنعت پنهانم آرزوست
در «اسطورة سیزیف» آلبرکامو، نه به عنوان فیلسوف که از زاویة اخلاقی این پرسش را مطرح میکند: آیا «خودکشی» یک «راه حل» است، راه حل برای [زندگی] «مبهم»؟ به عبارت دیگر آیا «زندگی» که اگزیستانسیالیسم آنرا «مبهم» میداند ارزش زیستن دارد؟ برای پاسخ به این پرسش کامو به تفاوت «انسان» و «سیزیف» اسطورهای اشاره کرده میگوید، این اسطوره غمانگیز است چون «قهرمان» آن از سرنوشت محتوم خویش یعنی «ناکامی برای رساندن آن سنگ به قلة کوه» آگاهی دارد، حال آنکه اگر این آگاهی نمیبود، امید پیروزی و موفقیت در هر گام به او نیروی حرکت میبخشید. در واقع کامو میگوید، زندگی ارزش زیستن دارد. و همچنانکه گفتیم نظریة کامو در جهان انسانمحور و «بدون خدا» مطرح میشود. گویا جناب سرکوهی که از شیوخ بدون دستار به شمار میروند، به دلیل احترام عمیقشان به ادیان نخواستند به این نکتة پیشپاافتاده اشاره کنند! همچنانکه در مورد سارتر و ترجمة «ادبیات چیست» نیز، بسیاری از مسائل ناخوشایند را نادیده گرفته به آنچه میپسندند پرداختهاند!
خود کار من گذشت ز هر آرزو و آز
از کان و از مکان پی ارکانم آرزوست
یک دست جام باده و یک دست زلف یار
رقصی چنین میانة میدانم آرزوست
از آنجملهاست عدم اشاره به جایگاه مصطفیرحیمی در ایران، به عنوان «روشنفکر»، «نویسنده»، و تنها حقوقدان مخالف استقرار حکومت ملایان که مخالفت خود را با انتشار مقالة معروف «چرا با جمهوری اسلامی مخالفم؟» به صورت مستدل و منطقی ابراز داشت! اما از بد روزگار و از آنجا که مصطفی رحیمی از هممحفلیهای فرج سرکوهی نیست، نادیده انگاشته میشود. در عوض سرکوهی پامنبری مفصلی برای ابوالحسن نجفی میخواند! ایشان، یعنی آقای سرکوهی همچنین فراموش کردهاند که سارتر، برخلاف جیرهخواران ارتش ناتو در غرب، «انقلاب پرشکوه» جمکران را یک پسروی به سوی توحش و بربریت دانست، و از قضای روزگار دیدیم که درست گفته بود! در نتیجه، علیرغم تأکید «مخرب» ژان پلسارتر بر «تعهد» اجتماعی و سیاسی «ادبیات»، تعهدی که در تمامی ابعاد آزاداندیشی هنرمند را تهدید خواهد کرد، نمیتوان او را در جرگة پیروان جبهة «حق و باطل» قرار داد.
در جامعة فرانسه، فضای فرهنگی «دوقطبی» نشد! سارتر به دلیل گرایش ریشهای به تعالیم آغازین مارکس، «تعهد» ادبیات را مطرح کرد و این نگرش اعتراض شدید مدافعان آزادی بیان را به همراه آورد. چرا که تعهد اجتماعی و سیاسی قلم را «در خدمت جمع» قرار میدهد و همین امر نافی «آزادی بیان» و «حق انتخاب آزاد» هنرمند است. در واقع ژان پل سارتر با طرح این موضوع، «حق انتخاب آزاد» مطرح در اگزیستانسیالیسم را از «نویسنده» سلب میکند! و بیدلیل هم نبود که بعدها سارتر از موضع خود عقب نشینی کرد! «تعهد» سیاسی در برابر «جمع» نمیتواند به صورت یک «اجبار» مطرح شود، چرا که این امر فضای ادبی را به سیاست میآلاید و مانع شکوفائی ادبیات خواهد شد. حتی اگر چنین تعهدی در یک جهان بیخدا یعنی در چارچوب نگرش اگزیستانسیالیسم مطرح شود. نهایت امر پرداختن رادیوفردا و فرج سرکوهی به این نظریة انسانمحور یعنی اگزیستانسیالیسم بسیار حیرتآور است، چرا که به مصداق «بوزینه و نجاری»، پرش رادیوفردا و فرج سرکوهی به میانة میدان «انسان محوری»، آنهم بر محور اگزیستانسیالیسم از آن حرفهاست!
باقی این غزل را ای مطرب ظریف
زینسان همی شمار که زینسانم آرزوست
...
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت