یکشنبه، دی ۲۰، ۱۳۸۸


اوکا!
...
ما با گروه‌های «دین‌ستیز»، «دین‌سالار» و «مردم‌سالار» مخالف‌ایم. تنها اجماعی که می‌توانیم بپذیریم، اجماع پیرامون «دمکراسی»، یعنی تدوین «قوانین انسان‌محور» و جدائی دین از سیاست است. در این راستا لازم است به اربابان حکومت اسلامی در لندن و واشنگتن تفهیم کنیم که کودتا و براندازی جهت جابجائی «افراد» و «اسلام‌ها» هرگز مورد تأئید ما قرار نخواهد گرفت. اسلام ابوالحسن بنی‌صدر با اسلام خمینی، اسلام سبز، صورتی یا اسلام راه‌راه و گلدار و غیره هیچ تفاوتی ندارد، چرا که توهمات مقدس یا باورهای غیرمقدس افراد و گروه‌ها نمی‌تواند دولتی و حکومتی شود. باورها و توهمات فاقد انسجام منطقی‌اند، به همین دلیل می‌توانند پیوسته رنگ عوض ‌کنند، روشن‌تر بگوئیم گسترش دامنة باورها و توهمات به ساختارهای حکومتی فقط راه بر دروغ و تزویر خواهد گشود.

در جمع طرفداران و مخالف‌نمایان حکومت اسلامی، ‌ تحریف و دروغگوئی یکی از بهترین شیوه‌های «مبارزة سیاسی» تلقی می‌شود. تحریف مصاحبة‌ آخوند‌کدیور توسط مسئولین شرافتمند و درستکار سایت «جرس» فقط قطره‌ای است در دریای بیکران شارلاتانیسم ایرانی‌نمایان. و دقیقاً به همین دلیل است که رسانه‌های حکومت جمکران از جمله حنازرچوبه و کیهان نیز می‌کوشند، با انتقاد دروغین از بیانیة پنج ‌شیاد مدافع «اسلام سبز» اینان را «لائیک» و «سکولار» معرفی کنند! جهت بازارگرمی برای میرحسین موسوی، حنازرچوبه، مورخ 19 دیماه 1388 در مطلبی باکد: 886725، از زبان حاج فرج‌دباغ ادعا می‌کند، «امکان حضور غیرمؤمنان، لیبرال‌ها و سوسیالیست‌ها» در «جنبش‌سبز» وجود دارد! بله، در ابهام «امکان وجود» همه چیز هست و جنبش سبز هم مبهم است، پس حاج‌فرج‌دباغ و حنازرچوبه می‌توانند همه چیز و همه کس را در آن سرازیر کنند. هیچکس هم نمی‌تواند خلاف ادعای اینان را ثابت کند، چرا که پردة ابهام راه بر هرگونه استدلال منطقی می‌بندد. در «جنبش سبز» همه چیز بر حدس و گمان و توهم استوار شده، بنابراین هر کس می‌تواند هر جور که دوست دارد دقایق این جنبش را «مشاهده» کند.

حاج‌فرج دباغ، فیلسوف ابتذال و شارلاتانیسم و جنایت نیز برای تخریب مخالفان حکومت اسلامی، هر آنچه مهمل و مزخرف به ذهن علیل‌اش خطور ‌‌کرده، بر زبان آورده، و مخالفان را «غیرمؤمن» خوانده، تا حکومت اسلامی بتواند مخالفان را در جبهة «شیطان» قراردهد و «حکم ارتداد» و «محارب باخدا» نیز برای‌شان صادر کند. می‌دانیم که در حکومت روضه‌خوان‌ها «غیرمؤمن» کسی است که به خدا ایمان ندارد و دستگاه «ایمان‌سنج»‌ از سوی سازمان سیا در اختیار خودفروختگانی از قماش حاج‌فرج دباغ‌ها قرارگرفته، تا امثال این مردک لات از طویلة ارباب در آنسوی آتلانتیک در مورد «امکان» حضور «غیرمؤمن» در جنبش‌سبز هشدار دهند و رسانة حکومت نیز مزخرفات فیلسوف خیابانی جمکران را اینچنین که می‌بینیم در بوق بگذارد. وقتی می‌گوئیم معرکة انتخابات و جنبش طاعون‌سبز فقط برای تخریب انسان و سرکوب مخالفان حکومت اسلامی به ‌راه افتاده دلیل دارد.

روند کار این است که رسانه‌های غرب با پخش شایعه از زبان روسپی‌های سازمان سیا مطالبات کارفرمایان خود را مطرح می‌کنند. نیویورک‌تایمز برای اینکه «زنان آرایش کردة» ایرانی را «روسپی» معرفی کند، به عباس‌میلانی متوسل می‌شود. میلانی هم به نقل از «منابع مؤثق» همان می‌گوید که باید بگوید. به همچنین است در مورد کریستین ساینس‌مانیتور. کارفرمایان این رسانه نیز برای «توجیه قتل» مخالفان حکومت اسلامی باید بر آنان برچسب کفر و ارتداد بزنند. مسلم است که خبرنگاران رسانه‌های غرب هرگز کسی را «کافر» و «مرتد» نمی‌خوانند، چرا که باورها و اعتقادات مردم «حریم خصوصی» است و نمی‌توان کسی را در مورد باورهای‌اش مورد «بازجوئی» قرارداد یا به صرف اعتقادات‌اش مجازات کرد. پس به ناچار باید از زبان روسپی‌های مخالف‌نما، از قماش حاج‌فرج‌دباغ «راه راست» و مسیر مطلوب را برای عملیات نوکران در جمکران گشود. مسیر مطلوب استعمار چیست؟ نابودی مخالفان حکومت اسلامی.

در حکومت توحش الهی روال رایج برای «توجیه قتل» افراد چیست؟ استقرار آن‌ها در سنگر کفر، سنگر شیطان یا همان جبهة باطل. این عمل خداپسندانه را «کریستین ساینس مانیتور» از طریق عمله و اکرة فرنگ‌نشین حکومت جمکران انجام می‌دهد تا رسانه‌های «نظام مقدس» بتوانند آنرا در بوق بگذارند. مصاحبه با حاج‌فرج‌دباغ توسط «رابین رایت»، خبرنگار اسبق واشنگتن پست و از مسئولین موسسة «صلح» واشنگتن صورت گرفته، و حاج فرج هم به همان زبان کلاه‌مخملی‌های فرهیختة حکومت اسلامی به آن پاسخ داده، طاعون سبز را جریانی «تکثرگرا» دانسته که «پلورالیست» و «غیرمؤمن» و ... و همه می‌توانند در آن باشند:

«سروش [...] در مصاحبه با [...] کریستین ساینس مانیتور [...] ادامه داد جنبش سبز جرياني پلوراليستي [پلورالیست است] که غیرمؤمنان، لیبرال‌ها و پلورالیست‌ها هم می‌توانند در آن جای بگیرند[...]»


بله همچنانکه مشاهده می‌کنیم در این جریان مبهم، همه می‌توانند جای‌ بگیرند، جز طرفداران دمکراسی که در تضاد با هرگونه ابهام قرار گرفته‌اند. پس اگر طرفدار دمکراسی هستید، بجای تجمع در خیابان و «هو کردن» عزاداران حسینی، به صراحت خواست خود را «به صورت مثبت» بر زبان آورید. بگوئید چه می‌خواهید، تا نتوانند بین شما و فاشیست‌ها و دیگر انواع مرگ‌پرستان، همچون «مادران عزادار» و غیره «اجماع» به وجود آورند. هم‌صدا شدن بافاشیست‌ها پیرامون «مرگ» و «نفی» و «سوگواری» جنبش مدنی را به بیراهه خواهد کشاند. فاجعة «وحدت کلمه» و اجماع پیرامون شعارهای مبهم را سی‌سال پیش تجربه کرده‌ایم، آزموده را آزمودن خطاست. صفوف خود را از گله‌پروران و توده‌پرستان جدا کنید. حکومت اسلامی و اربابان‌اش تضعیف شده‌اند، و در چنین شرایطی است که می‌توان دولت را وادار به امتیاز دادن و عقب نشینی کرد. حال آنکه کودتا و براندازی صحنه را به نفع استعمار تغییر خواهد داد. و باز هم یک حکومت محبوب با مشروعیت 99 درصدی برای‌مان علم می‌کنند و بجای تأمین عدالت اجتماعی و رفاه ملت ایران می‌باید همه روزه شاهد راهپیمائی‌های اراذل و اوباش کارخانة رجاله پروری باشیم. درست مثل نخستین روزهای دولت خیابانی شیخ مهدی بازرگان که به اشغال فرمایشی سفارت آمریکا، حقنه کردن قانون اساسی مبهم و متناقض و نهایت امر انتخاب بنی‌صدر به مقام ریاست جمهور جمکران منجر شد.

بنی‌صدر که اینروزها دست به افشاگری علیه خمینی زده، نه تنها «پدرمعنوی» سابق خود را از طرفداران کودتای 28 مرداد می‌خواند که به زدوبند حکومت «مستقل» و «نه شرقی، نه غربی» با دارودستة ریگان و شبکة نگروپونته نیز اشاره می‌کند. بنی‌صدر در آخرین مصاحبة خود با رسانة «شهروند» از اعلام آمادگی مجاهدین خلق برای خلع سلاح و همچنین مخالفت خمینی با درخواست اینان سخن به میان می‌آورد. همچنین یکی از پامنبری‌های بنی‌صدر، به نام عباس دلخواسته، با انتشار مطلبی در «گویا نیوز» خواهان براندازی حکومت شده تا رنج و درد ما ملت به پایان رسد!

در مورد سخنان بنی‌صدر پیرامون آمادگی مجاهدین خلق برای خلع سلاح متأسفانه اسناد و مدارکی در دست نیست، در نتیجه نمی‌توانیم این اظهارات را تأئید یا تکذیب کنیم. ولی پس از کودتای سال 1360، آخوند مهدوی‌کنی، به عنوان سرپرست وزارت‌کشور، ضمن تهدید مخالفان در مجلس جمکران گفت، «من محمدرضا پهلوی نیستم، محمدرضا کنی هستم» و ... و پس از این سخنرانی «ارزشمند» بود که شکار دانش‌آموزان و دانشجویان و کارمندان و حتی رهگذران و هجوم به خانه‌های مردم آغاز شد. این مختصر را گفتیم تا روشن شود اربابان حکومت اسلامی خواهان استقرار آرامش در جامعه نیستند، و اگر خمینی دجال خلع سلاح مجاهدین خلق را «نپذیرفته» فقط به دلیل حمایت غرب از اوباش‌گری در ایران است. اربابان ‌با تقاضای گروه رجوی مخالفت می‌کنند، و دقیقاً به همین دلیل است که هیچیک از رسانه‌های غرب به این مطلب پیش پا افتاده اشاره نکرد. چرا که به این ترتیب ساواک و شهربانی و پاسداران برای کشتار و سرکوب از آزادی عمل بیشتری برخوردار می‌شدند. آنچه ما در تهران می‌شنیدیم، این بود که «مجاهدین خلق» راه مقاومت مسلحانه را برگزیده‌اند و برای اثبات همین امر، ابتدا مقر حزب جمهوری اسلامی و سپس نخست وزیری منفجر شد و هر دو انفجار را، به گروه رجوی نسبت دادند البته تکذیبی هم در کار نیامد!

ولی آنچه می‌دیدیم با آنچه می‌شنیدیم تفاوت داشت. برنامة گشتن اتومبیل‌ها در خیابان‌های شهر قسمتی از روزمرة ما بود. همچنین به ما می‌گفتند درهای اتومبیل را از داخل قفل کنیم چرا که مجاهدین مسلح‌اند و به دنبال سرقت اتومبیل‌های خاصی هستند و ... و سرانجام یک بعدازظهر تابستان از همان روزهای خوب دوران امام روشن ضمیر در کنار استخر نشسته بودیم و «یاد ایام جوانی جگرمان خون می‌کرد» که ناگهان صدای پارس سگ محترم‌مان، «اوکا» ما را از عالم هپروت به واقعیت تلخ بازگرداند. اوکا، یک جرمن‌شپرد بدشانس بود که بجای تکیه زدن بر جایگاه رهبری گوسفندان مومن جهان در خانة ما زندگی می‌کرد. روزها او را به زنجیر می‌بستند تا به کسی حمله نکند، و آنروز هم خوشبختانه اوکا در زنجیر بود. باری با شنیدن پارس سگ محترم حیرت‌زده به اطراف می‌نگریستم که ناگهان دو نفر را دیدم که از دیوار جنوبی به داخل حیاط پریده، به سوی من می‌دوند. صدای اوکا گوش فلک را کر می‌کرد و اگر چه با استقرار حکومت اسلامی به غافلگیر شدن عادت کرده بودیم با دیدن این صحنه بسی غافلگیر شدیم، چرا که پنداشتیم روز روشن دزد آمده قصد دزدیدن ما را دارد. دو نفر دوان دوان آمده، می‌گفتند، نترسید! ولی مگر می‌شد نترسیم، زبان‌مان از ترس بند آمده بود! دو جوان با کفش‌های ورزشی، شلوارجین، موهای کوتاه مثل باد از برابرم گذشتند و به چالاکی از دیوار شمالی حیاط بالا رفته به کوچة دیگری پریدند. صدای پارس سگ همچنان ادامه داشت. هنوز از هول و هراس این صحنه بیرون نیامده بودم که سه نفر دیگر با هیاهو از همان دیوار کوتاه پائین پریدند! «برادران» کمیته بودند با ریش و پشم و مسلسل! خیال‌مان راحت شد که در پناه اسلام هستیم! و در پناه اسلام بود که دریافتیم آندو جوان قبلی از مجاهدین‌خلق یا دیگر دشمنان «غیرمؤمن» نظام مقدس‌ا‌ند که از چنگ کمیته‌چی‌ها می‌گریختند. در نتیجه به محض مشاهدة پاسداران اسلام به طرف اوکا دویده به حال آماده ‌باش ایستادیم، تا اگر لازم شد زنجیرش را باز کنیم. متأسفانه لازم نشد. برادران با رعایت ادب اسلامی، یعنی بدون اینکه توضیح دهند به چه دلیل وارد خانة ما شده‌اند بی‌مقدمه پرسیدند، از کدوم طرف رفتن؟ ما هم خود را به آن راه زده با تعجب پرسیدیم، کی از کدوم طرف رفت؟!

و اینجا بود که براداران برای‌مان تعریف کردند با چشم خودشان دیده‌اند که دو نفر از این دیوار پائین پریده‌اند. ما هم گفتیم به دلیل شنیدن صدای پارس سگ آمدیم ببینیم چه خبر شده. البته پاسداران اسلام باور نکردند در نتیجه خانه را زیرورو کرده و پس از بیدار کردن بزرگترها از خواب بعدازظهر، دست‌ازپا درازتر شرشان را کم فرمودند. این یکی از خاطرات دوران «نورانی» امام است که تصویر آزاردهندة آن همچون موریانه به جویدن شادی‌های زندگی ادامه می‌دهد. در هر حال، این مختصر را گفتیم تا بعضی‌ها دچار این توهم نشوند که ما فراموش کرده‌ایم. هیچیک از لحظات انقلاب شکوهمند را نمی‌توان فراموش کرد. توحش و خشونت چنان بود که هیچکس را در امان نمی‌گذاشت. پس بهتر است به جناب «دلخواسته» که از طرفداران بنی‌صدر هستند و گویا در انگلستان لنگر انداخته‌اند بگوئیم، با توسل به دروغ نمی‌توانید برای بنی‌صدر کسب وجهه کنید. با توسل به دروغ نمی‌توانید کودتای ننگین ارتش ناتو را «انقلاب بدون خشونت» معرفی کنید و بالاخره با توسل به دروغ و سفسطه نمی‌توانید مزدوری محمد مصدق را نشان استقلال و آزادیخواهی بدانید.

عباس دلخواسته، همچون دیگر سیاست‌پیشگان حکومت اسلامی که شکم‌شان را برای کودتا صابون زده‌اند، هر چه دروغ خواسته و توانسته به هم بافته! او می‌گوید خمینی به دلیل مقاومت بنی‌صدر، نتوانست حجاب را اجباری کند و بنی‌صدر هرگز نگفته موی زنان اشعه دارد و ... و نهایت امر «انقلاب‌های مخملی» هم مثل «انقلاب» خودمان عاری از هرگونه خشونت‌اند! همچنانکه گفتیم بعضی‌ها می‌پندارند اوضاع با دوران جیمی‌کارتر هیچ تفاوتی ندارد، و می‌توان همان بازی براندازی را در دوران اوباما هم تکرار کرد.

می‌دانیم که جیمی کارتر در سال 1977 میلادی به ریاست جمهوری ایالات متحد انتخاب شد، ژانویة‌ 1978 را در تهران گذراند و تک بیت معروف سعدی را هم به شعار براندازی تبدیل نمود و خلاصه پس از گذشت یک سال تلاش‌های ایشان در نشست گوادالوپ به ثمر رسید و حدود دو هفته پس از توطئة سران 4 کشور، شاه ایران را برای همیشه ترک کرد و یک آخوند درنده و جیره‌خوار دربار که همچون کاشانی از طرفداران کودتای 28 مرداد بود، به عنوان «رهبر کبیر انقلاب» و به ویژه مخالف سرسخت شاه جانشین او شد! و به یاد داریم که چنین معجزه‌ای فقط به دلیل تبلیغات رسانه‌ای غرب و تظاهرات «میلیونی»‌ تاسوعا و عاشورا صورت پذیرفت. خلاصه با تکیه بر همین تظاهرات خیابانی، «امام» یک دولت «مردمی» هم تشکیل دادند. سپس نخست وزیر مردمی یکی از اراذل همراه‌ امام را به سرپرستی تلویزیون گماشت و برنامة تحمیل «حجاب» از تلویزیون دولت مردمی آغاز شد. روز 12 فروردین‌ماه همین دولت مزدور با برپائی یک رفراندوم مزورانه ـ با دو گزینة مثبت و منفی ـ «حضور مردم» را به حساب مشروعیت خود نوشت و ماشاالله‌قصاب و زهراخانوم به عنوان «مردم» خیابان‌های مرکز شهر تهران را به اشغال خود درآوردند. و ارتش کشتار کرد و ترک و بلوچ را آغاز کرد.

از تظاهرات زنان و سخنان بنی‌صدر نمی‌گوئیم تا ببینیم عباس دلخواسته در اینمورد چه می‌گوید. ایشان می‌فرمایند، «چند هفته پس از پیروزی انقلاب، خمینی دستور اجباری شدن حجاب را داد، و پس از تظاهرات گسترده بر علیه حجاب، بنی‌صدر به قم رفته از خمینی خواست به وعده‌های‌اش در پاریس وفادار بماند و خمینی هم عقب نشینی کرد، و تا کودتای 1360 نتوانست حجاب را اجباری کند.» ایشان می‌افزایند پس از بازگشت از قم بنی‌صدر در حضور جمعی از دانشجویان و کارکنان تلویزیون سخنرانی فرمود و یکی از دانشجویان در مورد «اشعة ‌موی زنان» از ایشان سئوال کرد آقای بنی‌صدرهم آنرا بی‌اساس دانست و خلاصه تأکید کرد که با تحمیل حجاب مخالف است. ولی سلطنت‌طلب‌ها از طریق کیهان به واژگون‌نمائی پرداخته وانمود کردند که آقای بنی‌صدر گفته از موی زنان اشعه‌ای ساطع می‌شود که آقایان را آشفته و پریشان می‌کند و خلاصه همه به این دروغ‌ها دامن زدند! و با اینکه ایشان، یعنی آقای بنی‌صدر تحقیقات فراوانی در مورد زنان و ... و منتشر کرده‌اند هنوز این دروغ از ذهن کسی پاک نشده!

پس حضور این دلخواستة دلخسته بگوئیم، اولاً که برخلاف ادعای سرکار، ابتدا «سلطنت‌طلب‌ها» این موضوع را مطرح نکردند، ما همچون بسیاری از ایرانیان برنامة کذا را مستقیماً بر روی اکران تلویزیون «قطب‌زاده» تماشا می‌کردیم و بخوبی به یاد داریم که جناب بنی‌صدر چه گفتند! ثانیاً ایشان اگر اشتباه نکنیم دمکراسی و حقوق بشر و غیره را هم اخیراً از «قرآن» استخراج کرده‌اند و خلاصه اسلام‌شان خیلی «سبز» شده. به عبارت دیگر بنی‌صدر از مخالفان «دمکراسی» و «انسان‌محوری» به شمار می‌رود، و این مخالفت را نمی‌توانید با وراجی و دروغ ماستمالی کنید. از این گذشته، در دوران ریاست جمهوری ایشان زنان کارمند به رعایت حجاب موظف بودند، و پس از فتح خرمشهر بود که همة زنان موظف به رعایت حجاب شدند چرا که به دلیل شکست طرح تجزیة ایران، برنامة ادامة «جنگ تا آزادی قدس» به تصویب کاخ سفید رسید و «امام» برای 20 سال جنگ و نوکری و مزدوری برای استعمار اعلام آمادگی کردند.

در هر حال، امروز اهمیتی ندارد که بنی‌صدر سی سال پیش چه شکری نوش‌جان کرده، مهم این است که ببینیم ایشان «اکنون» چه می‌گویند. و متأسفانه امروز سخنان بنی‌صدر بدون استثناء بر مرزشکنی و «آوردن گذشته به زمان حال» و «انتقال زمان حال به گذشته» متمرکز شده. این شیوة شناخته شدة فاشیست‌هاست، و حتی اگر آقای بنی‌صدر با حجاب زن هم مخالف باشند، در فاشیست بودن‌شان هیچ تردیدی نداریم. همچنانکه سخنان سرکار در «نفی» سلطنت‌طلب‌ها فاشیسم را بخوبی بازتاب ‌داده.

سرکار به چه مناسبت گرایش سیاسی گروهی از ایرانیان را «تخطئه» می‌کنید؟ مگر طرفداری از سلطنت «جرم» است؟ عده‌ای خواهان استقرار حاکمیت سلطنت‌اند، از نظر شما اشکالی دارد؟ سلطنت‌طلبان چه بخواهید و چه نخواهید وجود دارند و سرکار که سنگ آزادی به سینه می‌زنید و با هر نفسی که می‌کشید دو دروغ شاخدار تحویل مخاطب می‌دهید به هیچ عنوان نمی‌توانید موجودیت اینان را «نفی» کنید. همچنین کسی که حقوق انسانی را به رسمیت نمی‌شناسد در جایگاهی نیست که از استالینیست‌ها ایراد بگیرد. اگر قرار بر استقرار حاکمیت ایدئولوژیک است چه بهتر که چنین حاکمیتی بجای تکیه بر آیات مبهم و مقدس پانزده سدة پیش در صحرای عربستان به استالینیسم تکیه کند که حداقل برای مصدق سینه چاک نمی‌دهد و نظم حزبی را به زیر سئوال نمی‌برد:

«در خارج کشور سلطنت طلب‌ها، [...] چنين وانمود [کردند] که آقای بنی صدر گفته است، از موی زن اشعه‌ای توليد ‌می‌شود [...] اگر آن دسته از روشنفکرانی که امروزه [...] شعار موازنه منفی [مصدق را] ذهنی و بی‌فايده ‌می‌خوانند، بگویند عرصة عمل عرصه قدرت و تناسب قوای اجتماعی است، [تعجبی ندارد] اما برای کسی که خود را از پيروان موازنة‌ منفی مرحوم مصدق ‌می‌شناسد، اين سخنان [...] کج روی از راست راه آن بزرگ مرد ملی است.»


همچنانکه می‌بینیم نامة‌ ارسالی بسیجیان به پاسدار لاریجانی در راستای پیروی از همین شعار عوام‌فریبانة مصدق قرار می‌گیرد: مزدوری برای غرب با شعار نه شرقی، نه غربی!‌ پس دلخواسته را در آغوش مصدق رها می‌کنیم و باز می‌گردیم به مصاحبة حاج‌فرج دباغ. ایشان گفته‌اند یکی از پیشنهادات ما «عبور از خط قرمز» نظام است و به همین دلیل من پیشنهاد کردم رئیس قوة قضائیه «انتخاب» شود.

نغزها را مزاج او مایه
پوست‌ها را علاج او «دباغ»




...

0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت