شنبه، دی ۱۹، ۱۳۸۸


«بسیج» و بزک!
...
تنها تو ماندی ای زن ایرانی
دربند ظلم و نکبت و بدبختی
خواهی اگر که پاره شود این بند
دستی بزن به دامن سرسختی
تسلیم حرف زور مشو هرگز
با وعده‌های خوش منشین از پای
سیلی بشو ز نفرت و خشم و درد
سنگ گران ظلم بکن از جای

در کل منطقه و به ویژه در ایران تغییرات وسیعی در راه است. جنجال و هیاهو و تلاش برای کودتا در کشورمان جهت ممانعت و یا کند کردن روند این تغییرات غیرقابل اجتناب آغاز شده. آشوب روزمره و دو کودتای ناکام طی 7 ماه اخیر نشان می‌دهد که این تغییرات برای نفتخواران اهمیت حیاتی دارد. پس از شکست هر کودتا مقام معظم یک هفته «صبر» فرموده، سپس خواهان «اجرای قانون» می‌شوند! امروز هم پس از افتضاحات عاشورا، ایشان ناچار شدند بر «اجرای قانون»‌ تأکید فرمایند! بله، این دومین بار است که رهبر حکومت قدرقدرت جمکران به یاد می‌آورند که در یک کشور «قانون»‌ می‌باید رعایت شود. ولی همین مطلب پیش پا افتاده، یعنی لزوم رعایت نظم قانونی را هنوز بسیاری از اهالی مرزپرگهر، به ویژه میرحسین موسوی و طرفداران‌اش درک نکرده‌اند.

و اما اگر همه بر طبل مقدسات می‌کوبند و «اسلام» در رنگ‌های مختلف از سبزمغزپسته‌ای تا قرمز و سیاه برا‌ی‌مان اختراع کرده‌اند، «بسیج دانشجوئی» دانشگاه تهران و شرکاء پس از شکست توطئة خودبراندازی حکومت با خروج از جایگاه واقعی اجتماعی خویش به «اصل مطلب»، یعنی «خلع ید» از دولت برای انعقاد قراردادهای نفت و گاز پرداخته و به همین منظور برای پاسدار علی‌لاریجانی، رئیس مجلس فرمایشی جمکران یک نامة «سرگشاده» ارسال کرده. که البته سرش بیش از حد گشاد است!

اینکه تشکل سرکوبگر بسیج دانشجوئی بجای پرداختن به امور صنفی خود برای اعمال محدودیت بر قوة مجریه، خواهان دخالت قوة مقننه می‌شود نشاندهندة این امر است که منافع اربابان در لندن و واشنگتن تهدید می‌شود. پس تعجبی ندارد که نامة بسیجیان در هم‌سوئی کامل با مطالبات «بی‌بی‌سی» و ایرانی‌نمایان مخالف احداث خط «لولة صلح» قرار گرفته باشد. بسیج‌های دانشجوئی را تاکنون مدافع مهرورزی و طرفدار دولت معرفی می‌کردند، اما اینان ناگهان تغییر سنگر داده برای سنگ‌اندازی در مسیر دولت محبوب‌شان دست به دامان رئیس قوة مقننه شده‌اند. با این چرخش عجیب و قابل پیش‌بینی تشکل‌های کذا در واقع قصد ایجاد انسداد در سیاست‌هائی را دارند که منافع انگلستان را در منطقه تهدید می‌کند. متن نامة تشکل‌های بسیج دانشجوئی با کدخبر: 8810 ـ 09301 در سایت ایسنا، مورخ 19 دیماه 1388 موجود است. در این نامه از رئیس مجلس جمکران خواسته شده «گروهی از نمایندگان» در مذاکرات فروش گاز به پاکستان حضور داشته باشند تا «منافع نظام مقدس جمهوری اسلامی» حفظ شود!

بله تشکل‌های بسیج دانشجوئی امروز متخصص امور اقتصادی شده و هم‌صدا با بی‌بی‌سی برای دولت و قوة مقننه تعیین تکلیف می‌کنند، هیچکس هم به دخالت نابجای اینان اعتراض نمی‌کند. چرا که پیشتر مقام معظم از دانشجویان درخواست کرده‌اند در همة امور دخالت کنند. به این دلیل است که مطالبات استعمار جهت گسترش بی‌ثباتی در پاکستان و بلوچستان ایران از زبان تشکل‌های دانشجوئی شنیده می‌شود که در کمال بلاهت می‌پرسند، به چه دلیل به کشور پاکستان گاز ارزان قیمت بفروشیم، چرا این گاز را به اروپا نفروشیم؟ اینجاست که شوت‌و‌پرت‌ها به تله می‌افتند و نه خروج دانشجو از جایگاه واقعی اجتماعی‌اش را می‌بینند، نه ابعاد شارلاتانیسم سیاسی که در پس این مرزشکنی نهفته:

«چرا فروش گاز با قیمت اندک به کشور بی‌ثبات پاکستان بر اروپا ترجیح دارد [...] چه منافع سیاسی برای [کشور] از صادرات گاز به پاکستان تحصیل می‌گردد؟ [...]‌پیشنهاد می‌کنیم یک تیم از سوی مجلس محترم [...] در کنار مذاکره کنندگان وزارت نفت قرار گیرند [...] انتظار می‌رود با تصویب [...] طرح [...] بهره‌برداری از منابع گاز طبیعی [...] مجلس [...] گام مهمی در جهت تامین منافع نظام مقدس بردارد.»


«حفظ منافع نظام مقدس» همچنانکه طی سه دهة اخیر شاهدیم یعنی «تداوم بحران»، تحمیل انزوای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی بر ملت ایران جهت گسترش سرکوب و تاراج استعماری. ساده‌تر بگوئیم «منافع نظام مقدس» از هر نظر با منافع ملی ایران در تضاد قرار می‌گیرد. و همانطور که دیدیم پیشتر نیز اشغال سفارت آمریکا و ادامة جنگ استعماری برای حفظ منافع همین نظام مقدس الزامی شده ‌بود. چرا که این عملیات خداپسندانه اقتصاد کشور ایران را تحت نظارت شبکة قاچاقچیان بین‌المللی وابسته به سازمان سیا قرار می‌داد و «خط امام» از سوی همین شبکه حمایت می‌شود. یکی از مطالبات اساسی «جنبش سبز»‌ نیز حمایت از گروه‌های تبهکار بین‌المللی، یا همان شبکه‌های بین‌المللی قاچاق اسلحه، موادمخدر و تجارت انسان است که طی سی سال اخیر اقتصاد کشور را در انحصار خود گرفته و از بی‌ثباتی تغذیه می‌کند. در نتیجه، احداث خط لولة صلح که ثبات بخشی از پاکستان را تضمین خواهد کرد، همزمان منافع نظام مقدس و منافع شبکة ‌قاچاقچیان تحت نظارت اربابان نظام مقدس را نیز خدشه‌دار می‌کند. می‌بینیم که اهمیتی ندارد چه کسی از صندوق مارگیری خارج شود، اگر موسوی را از صندوق بیرون می‌کشیدند بجای بسیج دانشجوئی همین نامة ابلهانه از سوی انجمن‌های اسلامی منتشر می‌شد.

به این دلیل است که پیشتر مخالفت با احداث «خط لولة‌صلح» را از زبان نژادحسینیان، میرحسین‌موسوی و آخوند محتشمی‌پور، پادوهای شبکة بین‌المللی برده فروشی و قاچاق اسلحه و موادمخدر می‌شنیدیم، و امروز «بسیج دانشجوئی» سخنگوی همین شبکة جنایتکار شده. خارج از مذاکرات هسته‌ای، ممانعت از احداث خط لولة صلح یکی دیگر از دلائل واقعی آشوب‌های 7 ماه اخیر است. پس وقتی می‌گوئیم پای به میدان آشوب‌ها نگذاریم، دلیل موجه دارد. هدف مطالبات «معنوی» رهبران متقلب طاعون سبز تأمین منافع همان شبکة بین‌المللی «اقتصاد پنهان» است. شبکه‌ای که پس از اشغال سفارت آمریکا در ایران و آغاز جنگ استعماری با عراق در جایگاه «واسطه» بین ایران و غرب قرار گرفته. «مخالفت با تقلب» پوششی است برای پنهان داشتن واقعیت تلخی که اینک سه دهه است بر کشورمان حاکم شده. ساده‌تر بگوئیم جنجال طاعون سبز صورتکی است بر چهرة پلید شبکة جنایتکاری که طی دوران دفاع «مقدس» آخوندها، تحت نظارت جان نگروپونته، در برابر دریافت نفت رایگان در خلیج فارس، همزمان با تجهیز «کنتراها» و سازمان دادن به جنگ داخلی و کودتا در آمریکای لاتین، برای ادامة جنگ خانمانسوز با عراق به دولت میرحسین موسوی نیز اسلحه و مهمات لازم را به چند برابر قیمت تحویل می‌داد. صلح و ثبات و امنیت در منطقه تهدیدی است برای منافع غیرقانونی این شبکه. به همین دلیل است که تشکل منفور «بسیج دانشجوئی» برای «حفظ منافع نظام مقدس» در واقع برای اربابان در لندن و واشنگتن دم می‌جنباند.

پیش از ادامه، در تأئید مطالب وبلاگ «باروک سیاسی» تأکید می‌کنیم، سایت جرس، با تحریف بیشرمانة متن مصاحبة محسن کدیور با رسانة لوموند در مورد برگزاری رفراندوم،‌ چنین القاء می‌کند که گزینة دوم پیشنهاد کدیور استقرار یک جمهوری «لائیک» است، حال آنکه در متن اصلی این مصاحبه، هیچ اشاره‌ای به سکولاریسم و لائیسیته نشده. در این مصاحبه گزینة دوم رفراندوم پیشنهادی کدیور «یک جمهوری است که دیگر اسلامی نباشد.» متن مصاحبة تحریف شده در سایت «اطلاعات نت» موجود است، و خوانندگان ارجمند می‌توانند با مطالعة آن به درجة «شرافت سیاسی» اهالی «جرس» پی ببرند.

البته مشکل ما بی‌وجدانی و فریبکاری و نیرنگ کودتاچیان «پیرو خط امام» نیست. اینان که با توسل به «شایعة تقلب» کشور را به صحنة آشوب و درگیری‌ میان گروه‌های سازمان یافتة لات‌واوباش حکومتی تبدیل کرده‌اند، در واقع مجری سیاست ارباب‌اند؛ مأموراند و معذور. مشکل ما با شوت‌وپرت‌هائی است که پای به میدان این آشوب‌ها می‌گذارند، و به دلیل «خوش‌باوری» بهای مزدوری و خیانت دیگران را گاه به بهای جان خود می‌پردازند. هر چند شاهدیم که همة هیاهوکنان بالای 18 سال دارند و بالغ‌اند و رشید، و اطمینان هم دارند که در نمایش 22 خردادماه سالجاری «تقلب» شده و گروه احمدی‌نژاد ده‌ها میلیون رأی اینان را به نفع خود مصادره کرده! بسیارخوب! فرض می‌کنیم چنین باشد.

پیش از بررسی منطقی این مسائل تکرار می‌کنیم که از نظر ما گروه احمدی‌نژاد با دارودستة موسوی هیچ تفاوتی ندارد. به دلیل اهمیت استراتژیک ایران دهه‌هاست که سیاست کشورمان در چارچوب توافق بین ابرقدرت‌ها تعیین می‌شود، ولی این واقعیت به هیچ عنوان نافی نقش ملت‌ها نیست. به عبارت دیگر، توافق بین ایالات متحد و چین و روسیه به هیچ عنوان نمی‌تواند دولت ایران را ـ ماهیت این دولت هر چه باشد ـ بجای ملت ایران بنشاند. این یک اصل اساسی است؛ استعمار چه بخواهد و چه نخواهد، ملت ایران وجود دارد و همین ملت است که در برابر سرکوب و چپاول استعماری مقاومت خواهد کرد و همین ملت است که نهایت امر می‌باید دست تاراجگران را از کشور کوتاه کند. در نتیجه اگر می‌خواهیم فعالیت سیاسی داشته باشیم نمی‌باید «واقعیت» را نادیده انگاشته و خود را در یک «آکواریوم سیاسی» تصور کنیم. باید نخست از «شرایط واقعی» ایران و منافع استعمار در کشورمان آگاه باشیم و مطالبات خود را با در نظر گرفتن همین واقعیت‌ها مطرح کنیم؛ واقعیت‌های جغرافیائی، تاریخی و اقتصادی!

به طور خلاصه، واقعیت جغرافیائی به ما می‌گوید، که در درجة نخست کشور ایران و همسایگان‌اش می‌باید در آرامش زندگی کنند. این واقعیت همچون واقعیات تاریخی کشور ایران «غیرقابل تغییر» است. در همسایگی ایران کشورهائی وجود دارند، و نمی‌توان به دلخواه این و یا آن محفل آن‌ها را با کشورهای دیگر جایگزین کرد. واقعیت تاریخی ایران در دورة معاصر چیست؟ ابتدا سرکوب جنبش مشروطه توسط دو امپراطوری روسیه و انگلستان، و سپس سرکوب و چپاول ملت ایران توسط آنگلوساکسون‌ها با توسل به فتوی، ترور، آشوب و کودتا؛ البته با استفاده از «شعار‌های مبهم»! از آنجمله است، حفظ منافع ملی، منافع اسلام، و همچنانکه امروز در نامة بیشرمانة تشکل‌های بسیج دانشجوئی مشاهده کردیم برای «حفظ منافع نظام مقدس»، یا در واقع «حفظ منطقة بی‌قانونی» در مرز ایران و پاکستان.

گوساله‌های ننه حسنی که چنین نامه‌ای را تنظیم کرده‌اند، می‌پندارند که اهداف‌ اربابان‌شان را می‌توانند در پس پردة سخنان «خیرخواهانه» از قبیل «بهای اندک»‌ گاز صادراتی به پاکستان پنهان دارند، ولی کیست که نداند ثبات در پاکستان و بلوچستان ایران با احداث این خط لوله پیوند مستقیم دارد و منافع عدم ثبات در این منطقه فقط به جیب دولت‌های غرب سرازیر می‌شود. حال پس از این مقدمة‌ طولانی و با در نظر گرفتن این واقعیت که تشکل‌های بسیج دانشجوئی امروز سخنگوی جناح موسوی شده‌اند، مخالفان حکومت اسلامی می‌باید در آرایش سیاسی صفوف خود تجدید نظر کلی صورت داده، حساب‌شان را به صراحت از مخالف‌نمایان «جنبش‌سبز» جدا کنند. جنبش سبز و طرفداران آن جز «شهادت» و «روضه» و «زوزه» و «اسلام سبز» و جهاد سبز و تقدس سبز و نهایت امر سرکوب سبز هیچ نمی‌طلبند، چرا که در واقع اینان را برای سرکوب مطالبات انسان‌محور ملت ایران به میدان آورده‌اند. با نگاهی به شایعات و مطالب مبتذل، تقدس‌گستر و مرگ‌پرستانة بی‌بی‌سی، رادیوفردا و به ویژه مهملات «عاطفه اصولی» در سایت «گویا» می‌بینیم که تبلیغات استعمار بر «مرگ»، «ابتذال»، «خشونت» و در یک کلام «نفی انسان» متمرکز شده و مطالبات «مادی» و «ملموس» و انسانی در آن هیچ جائی ندارد.

پس اگر با حکومت اسلامی و دیکتاتوری و سرکوب مخالف‌ایم، منطقاً می‌باید مشخص کنیم که خواهان چه حکومتی هستیم، و اجازه دهیم که دیگران نیز نظریات‌شان را به صورت مسالمت‌آمیز بیان کنند. به عنوان نمونه اگر کسی «موافق احمدی نژاد» است باید حق داشته باشد «نظر موافق» خود را ابراز کند. اما این ابراز نظر نمی‌تواند با سردادن شعار مرگ بر موسوی در هم آمیزد. برای طرفداری از احمدی نژاد، نمی‌توان به موسوی نفرین کرد یا شعار مرگ بر موسوی سر داد. می‌باید به صورت «مثبت» و «صریح» مطالبات ابراز شود، نه به صورت منفی و در قالب نفی! در این راستا کسانی که خواهان استقرار دمکراسی هستند، می‌باید لطف کرده و بجای سردادن عربدة «مرگ بر دیکتاتور» بگویند «درود بر دمکراسی»! تا ما هم متوجه شویم ملت ایران دمکراسی می‌خواهد یا اینکه فقط خواهان مرگ «این دیکتاتور» و «آن دیکتاتور» شده، منتظر از راه رسیدن دیکتاتور بعدی است!

همچنین کسانی که آرزوی زیستن در یک دمکراسی را دارند می‌باید بدانند که جای دین و باورهای مقدس در سطح جامعه نیست، در خلوت خانه‌ها و مساجد است؛ جای فعالیت‌های سیاسی در چارچوب احزاب است، نه در محیط‌های دانشگاهی؛ از همه مهم‌تر، بر خلاف مزخرفاتی که دهه‌هاست تحویل ملت ایران داده‌اند، دمکراسی به هیچ عنوان «حاکمیت مردم بر مردم» نیست. دمکراسی حاکمیت «قوانین انسان محور» است بر کل جامعه. و اینجاست که ژرفای نظریة آلبرکامو در مورد اولویت «عدالت انسانی» بر جامعة بشری آشکار می‌شود. در واقع اگر «عدالت انسانی» را از قوانین حذف کنیم،‌ می‌رسیم به نظام توحش جمکران که برای تأمین منافع اربابان‌اش در غرب، اعتقادات اکثریت ایرانیان را در قالب «اسلام» به ابزار سیاست‌گزاری استعمار تبدیل کرده، و هر چه اربابان در لندن و واشنگتن تضعیف می‌شوند، حجم مقدسات و ابتذال‌پراکنی آخوندی در بی‌بی‌سی و رادیوفردا افزایش می‌یابد.

امروز نیز فرج سرکوهی یکی دیگر از شاهکارهای بزرگ خود را در «رادیوفردا» ارائه کرده! در این شاهکار سرکوهی به «سارتر» پرداخته، پس بشتابید که از دست ندهید! فقط به یاد داشته باشیم که ژان پل سارتر، از مدافعان «تعهد نویسنده» بود و به همین دلیل نیز به شدت مورد انتقاد طرفداران آزادی بیان از جمله «رولان بارت» قرار گرفت. این انتقادها آنچنان شدت یافت که سارتر در موضع تدافعی قرار گرفته، و ناچار شد حمایت خود را از «آزاد اندیشی» نویسندگان رسماً «اعلام» دارد! پس رادیوفردا و قرائت‌های «خیابانی» از سارتر را رها ‌کنیم و باز‌گردیم به شایعه پراکنی بی‌بی‌سی و ابراز انزجار حاج عباس‌میلانی در نیویورک‌تایمز از آرایش زنان. مطلبی که در وبلاگ «سیزیف درکربلا» نیز به آن اشارة مختصری داشتیم!

انتشار این مقالة شیوا از قضای روزگار با روز هفدهم دیماه نیز تقارن یافت. روزی که نفیر بوق‌های حکومت اسلامی در «ستایش از چادر» گوش فلک را کر می‌کرد، چرا که در چنین روزی «نوامیس اسلام» خدشه‌دار شد! البته به روایت روضه‌خوان‌ها. در واقع چادرسیاه پوشش ویژة زنان مرفه شهری بود، زنان حرمسرای قاجار برای خروج از اندرونی به چادر نیازمند بودند. کردها و ترکمن‌ها و دیگر اقوام ایرانی لباس‌های سنتی خود را داشتند که شامل «چادر» نمی‌شد! در هر حال همانطور که تاریخ معاصر نشان داد، «کشف حجاب» و پایه‌گزاری مدارس مختلط به دلیل اینکه از سوی یک حاکمیت مستبد بر جامعه تحمیل شد، به نتایج مطلوب نرسید و در هر گام در برابر مقدسات و باورهای عوام عقب نشست. ابتدا در دوران درخشان صدارت قهرمان ملی، یعنی مصدق بود که، مدارس مختلط دولتی را تعطیل کردند، و پس از کودتای 22 بهمن، با تحمیل حجاب به زن ایرانی اثری از اصلاحات دوران پهلوی اول برجای نماند.

در تاریخ 17دیماه سالجاری ، مهرنیوز ضمن انتشار چندین و چند مقالة شیوا در باب این تکه پارچه، گزارش مفصلی از «همایش حجاب» و «کمپین» 10 میلیون امضاء ارائه داد تا بدانیم و آگاه باشیم که زینب‌های زمان قصد احقاق حقوق زنان غرب را هم دارند. خلاصه پیام این بود که پیوند «ولایت‌مداری» و «حجاب» ناگسستنی است و «منافع نظام مقدس» بدون این نماد بردگی و حقارت زن تأمین نخواهد شد. در چنین روزی بود که نیویورک تایمز نیز از زبان حاج عباس میلانی به ما گفت در واقع هر زنی که آرایش می‌کند و به خیابان می‌آید روسپی است. چرا که غلظت و رقت آرایش را افراد به سلیقة خود تعیین می‌کنند و معیار خاصی برای «قضاوت» در اینمورد وجود ندارد. در نتیجه عباس میلانی که مسلماً به «ارادة الهی» اصولاً از زن جماعت فراری است، زنان شرکت کننده در تظاهرات دولتی را نپسندیده بود.

باید این نالة خشم‌ آلودت
بی‌گمان نعره و فریاد شود
باید این بند گران پاره کنی
تا ترا زندگی آزاد شود

حال باید از آن گوساله‌های ننه حسن که عکس زنان مذکور را روی شبکه گذاشته‌اند تا عباس‌میلانی بتواند در نیویورک‌تایمز عمق علم و دانش و فرهنگ «اجتماعی» خود را بروز دهد بپرسیم، از کجا باید بدانیم که روسپی‌های فرضی را گروه مخالف برای تخریب رقیب به خیابان نیاورده؟ یا این زنان که به دلیل «آرایش تندشان» به ادعای شما «روسپی» به شمار می‌روند، آیا حق ابراز گرایشات سیاسی خود را هم ندارند؟ ‌ شما که امام علی‌تان برای «خلخال آن زن یهودی» اشک می‌ریخت، شما که به ادعای آخوند کدیور مزدور «حقوق‌شهروندی‌تان» را علی‌خامنه‌ای پایمال کرده، چرا برای روسپی‌ها این حق را قائل نیستید که برای ابراز گرایش سیاسی‌شان تظاهرات کنند؟ از نظر شما یک روسپی نمی‌تواند گرایش سیاسی داشته باشد؟ حتماً به این دلیل که سیاست شما نیز مانند امام‌تان «مقدس» شده و در انحصار خدافروشان قرار دارد و به همین دلیل اولویت با «خدافروشان» است، خودفروش را به این آستان «مقدس» راهی نیست! چرا تشکل‌های بسیج دانشجوئی که برای حفظ منافع شبکة بین‌المللی قاچاق انسان و اسلحه پای به میدان سیاست گذارده‌اند روسپی به شمار نمی‌روند؟ حتماً چون «آرایش غلیظ» نکرده‌اند، یا اینکه اینان به دلیل خودفروشی در بارگاه مقدس سازمان سیا خودشان هم تقدس یافته‌اند!

خجالت نمی‌کشید به شیوة سی‌سال پیش مزخرفات آخوند و لات‌ولوت را به عنوان «خبر محرمانه» پخش می‌کنید؟ زنانی که به نفع احمدی نژاد تظاهرات کردند «روسپی» بودند چون «آرایش غلیظ» داشتند؟ گشت ارشاد به راه انداخته‌اید؟ بدبخت‌ها! مگر پنداشته‌اید جامعة‌ ایران همان جامعة «خام» سی‌سال پیش است که همچنان به زبان ابتذال استعمار با ملت ایران سخن می‌گوئید؟ از این خیل اوباشی که به عنوان نویسنده و تحلیل‌گر و صاحب‌نظر در سایت‌ها و روزنامه‌های‌تان به راه انداخته‌اید، چطور ممکن است حتی یک نفر به این برخورد موهن اعتراض نکند؟ شما‌ها مثلاً همان‌ها هستید که خواستار «آزادی» در جامعه‌اید؛ آزادی اوباش‌گری! وقتی می‌گوئیم ایرانی‌نما هستید بی‌دلیل نیست.

خیز از جای و بکن ریشة ظلم
جهد کن جهد که تغییر دهی
بهر آزادی خود قانون را
(فروغ فرخزاد)

شاید مفهوم توهین هم این روز و روزگار واژگون شده باشد. در کشور ایران انتخابات برپا می‌کنند، هنوز روند قانونی انتخابات طی نشده که میرحسین موسوی با شایعة تقلب لشکرکشی خیابانی می‌آغازد و این برنامة احمقانه یک هفته ادامه پیدا می‌کند تا مقام معظم چرت‌شان بریده، به یاد بیاورند که در کشور ایران «قانون» هم ‌وجود دارد! ولی ماجرا به پایان نرسید. رسانه‌های غرب هر روز لات‌واوباش و پاسدار و ساواکی ساکن فرنگ را برای «اظهارنظر» و تحلیل شرایط کشور به صحنه می‌آورند و این بازی همچنان ادامه دارد. حال از آن‌ها که به میرحسین موسوی رأی داده‌اند و از احمدی نژاد هم متنفرند می‌پرسیم، واقعاً نمی‌بینید چگونه به ملت ایران توهین می‌کنند؟ فرض کنیم که در انتخابات نمایشی حکومت اسلامی طبق معمول صندوق‌ها را پر کرده باشند، و آن کسی که مطلوب شماست در این «مسابقات» برنده نشده. چگونه می‌پذیرید که یک لات چاقوکش همچون مخملباف از خارج مرزها نتیجة‌ قانونی انتخابات کشورتان را که به گفتة رسانه‌ها 40 میلیون ایرانی هم در آن ‌شرکت کرده‌اند به زیر سئوال ببرد؟ اگر 4 سال‌ بعد نتیجة انتخابات مطابق میل شما بود ولی باز هم سگ‌های سیرک عموسام آنرا تأئید نکردند چه غلطی خواهید کرد؟ بازهم «حق» را به جانب اوباش‌الله فرنگ‌نشین می‌دهید؟

به گزارش «فرانس پرس»، دیوید میلی‌بند، وزیر امورخارجة انگلستان امروز طی یک نشست مطبوعاتی با همتای پاکستانی خود در اسلام آباد اظهار داشت، «امنیت و ثبات پاکستان برای امنیت و ثبات افغانستان ضروری است!» البته ایشان هیچ خوشحال نبودند؛ دلیل هم اینکه انگلستان‌ باید بخشی از نظامیان خود را از افغانستان خارج کرده و ایالات متحد نیز باید دست‌وپای ترروریست‌ها در عربستان، یمن، سومالی، ایران و افغانستان را جمع‌وجور کند. به عبارت دیگر خط لولة صلح می‌باید احداث شود، و بسیجی‌های مزدور بی‌جهت «قلم رنجه» فرموده‌اند!






...

0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت