«حسین» در هائیتی!
...
پروپاگاند اخیر آنگلوساکسونها به راستی از سر افلاس است! اینان برای دمیدن در تنور فاشیسم «جمهوری ایرانی»، دو سیرک به راه انداختهاند که اولی بر «خلیج فارس» در بازیهای اسلامی، و دومی بر طاعون سبز در جشنوارة «سندنس» متمرکز شده؛ هدف از برپائی هر دو سیرک «اسلامی ـ ایرانی» البته زدن جیب ملت ایران است. لوطیوعنترهای سیرک مذکور به ترتیب عبارتند از شیوخ کازینونشین صحرای عربستان و عمله و اکرة هنرفروش و نانخور حاج اکبر در ینگه دنیا. پس جای تعجب نیست که دلال و کارچاقکن دو سیرک کذا پیروان عیسی و موسی باشند. خلاصه بگوئیم همچون سال 1977، یکبار دیگر گوسفندان خبیث عیسی و موسی برای شبیخون زدن به گلة محمد خیز برداشتهاند. در این راستا پاپ به کنیسای شهر رم رفته و به خاخام اعظم میگوید، ما باید در مورد ارزشهای مشترک خود با یکدیگر گفتگو کنیم! به گزارش فیگارو، مورخ 17 ژانویه 2010، ارزشهای کذا، خارج از یکتاپرستی، «عدالت اجتماعی» را نیز شامل خواهد شد! بله، کلیسای کاتولیک آنهنگام که برای موسولینی و هیتلر دم میجنباند و در برابر جنایاتشان خفقان گرفته بود حتماً در کار یکتاپرستی و اجرای عدالت اجتماعی بوده! به همچنین است در مورد کوری و کری «کنیسا» که از کشتار در لبنان و فلسطین بیخبر ماند، چرا که ضمن عبادت قادر متعال، عدالت اجتماعی را هم به اجرا در میآورد. خلاصه پیروان عیسی و موسی همچون سال 1977، سال انتخاب جیمی کارتر به ریاست جمهوری آمریکا، برای چپاول پیروان محمد آماده میشوند.
به یاد داریم که حاکمیت ایالات متحد در دوران کارتر، برای تبدیل اسرائیل به رهبر منطقه ابتدا بین مصر و اسرائیل «صلح» برقرار کرد، سپس برای قرار دادن افکار عمومی در برابر صلح، خانهشاگردهای رمزی کلارک را به رهبری «امام روشن ضمیر» در فرودگاه مهرآباد تخلیه فرمود، و پس از اشغال فرمایشی سفارت آمریکا در تهران، ترور انورسادات و تجزیة لبنان را سازمان داد. پیامد این عملیات خداپسندانه اشغال نظامی افغانستان و جنگ ایران و عراق بود که دست اسرائیل را برای هرگونه وحشیگری و جنایت در منطقه باز گذاشت، از آنجمله، فروش سلاح به حکومت اسلامی، تجزیة لبنان و بمباران نیروگاه «اوزیرک» در عراق. و خلاصه اگر ارتش ناتو در جنگ 33 روزه پوزة مقدساش خونین نمیشد، ایالات متحد به کمک اسرائیل، گورکنها را هم مانند پاکستان به سلاح اتمی مجهز کرده بود. و از آنجا که چنین سیاستی همچنان ناکام مانده، امروز اهود باراک، وزیر دفاع و معاون نخستوزیر اسرائیل راهی ترکیه شد تا در مراسم روضه و زوزه برای شهید جاوید، محور «تفلیس ـ تلآویوـ تهران» شرکت کند. البته این سفر پس از اجرای نمایش خندهدار «نبرد» عبداللهگل با وزارت امورخارجة اسرائیل، و عذرخواهی رسمی اسرائیل از ترکیه صورت میگیرد که «افتخارات» اسلام و «نوامیس» مسلمین محفوظ بماند! خلاصه کنیم، در منطقه زلزلة سیاسی رخ داده که از پیامدهای آن میتوان به طرفداری کیهان، بوق هریتیجکلاب از محمد مصدق و زلزلة هائیتی اشاره کرد!
این «زلزلة» عجیب که با جنجال رسانهای توأم شده، بزودی کشور هائیتی را به پایگاه نظامی یانکیها تبدیل خواهد کرد. روز گذشته خبرگزاریها اعلام داشتند، آمریکا یک لشکر ـ یک لشکر شامل ده هزار نظامی است ـ در هائیتی مستقر کرده و امروز معلوم شد رزمناو هستهای آمریکا نیز در سواحل هائیتی لنگر انداخته و هلیکوپترهای عموسام سخاوتمندانه به ارسال کمکهای انساندوستانه برای مردم مصیبتزدة هائیتی مشغولاند! در تاریخ 14 ژانویه 2010، باراک اوباما مبلغ 100 میلیون دلار در اختیار جرجبوش دوم قرارداد تا ایشان آنرا صرف کمک به زلزله زدگان کنند! روز گذشته، جرج بوش و بیلکلینتون در کاخ سفید حضور یافته پس از سخنرانی اوباما به شیرین زبانی مشغول شدند. جرج بوش فرمودند، برای کمک به مصیبتزدگان کمک جنسی ارسال نکنید، ما به پتو و اینجور چیزها احتیاج نداریم، فقط پول نقد بفرستید! سپس بیل کلینتون پشت تریبون رفته برای تخریب هتلی که ایشان 34 سال پیش با هیلاری در آن اقامت داشتهاند، چند قطره اشک تمساح سرازیر کرده خواهان «کمک» شدند! و ما هم مات و مبهوت به دگردیسی اینان مینگریستیم، چرا که این صحنه شباهت عجیبی به «حقطلبی» آخوند منتظری و شیخ صانعی پیدا کرده بود!
اگر اشتباه نکرده باشیم، زمانی که «نیواورلئان» قربانی سیل و طوفان شد، کاخ سفید برای کمک به مصیبتزدگان هیچ اقدامی نکرد، بیل کلینتون هم اشکی نریخت. حال چه پیش آمده که حاکمیت ایالات متحد اینچنین برای مردم هائیتی پستان به تنور میچسباند؟ و اگر یانکیها برای کمک به مردم هائیتی اینچنین به تکاپو افتادهاند، چرا به هواپیماهای حامل کمک از کشورهای اروپائی اجازة فرود نمیدهند؟ به گزارش لوموند، مورخ 17 ژانویه سالجاری، مقامات نظامی آمریکا از فرود هواپیمای حامل کمکهای فرانسه ممانعت کردند! گویا همین مقرارت در مورد دیگر کشورهای اروپائی نیز به مورد اجرا گذاشته شده، و ... و خلاصه به نظر میرسد زلزلة هائیتی، البته اگر اصلاً زلزلهای درکار باشد در ردة «نعمتهای الهی» قرار خواهد گرفت! این جنجال رسانهای، در عمل کشور هائیتی را در انزوای رسانهای قرار داده! تصاویر ارسالی و تکراری صحنههای عجیبی را به نمایش میگذارد. به طور مثال ساختمانهای بتنآرمه فرو ریخته، در حالیکه ساختمانهای فکسنی و به ویژه دیوارها سالم و دست نخورده باقی ماندهاند! البته دوربینها فقط روی جمعیتی «زوم» شده که مرتب این ور آن ور میروند، نه روی ساختمانها.
روز گذشته تلویزیون «بی. اف. ام. تی. وی» با پخش یک فیلم «ویدئوی آماتور» ادعا کرد هنگام وقوع زلزله، یکنفر با تلفن همراه از این زلزله فیلمبرداری کرده. فیلم آماتور تکان خوردن عمودی ساختمانهائی را نشان میداد که مشرف به یک خیابان بودند. در این خیابان یک وانت بار هم در هر حال حرکت بود، بدون اینکه زلزله شامل حالش شود! جالبتر اینکه لرزههای زمین فیلمبردار «آماتور» را اصلاً تکان نمیداد، گویا ایشان از ریسمان الهی و از آسمان آویزان شده بودند، حال آنکه تصاویر گویای این امر بود که تلفن همراه حدوداً در ارتفاع دو متری زمین قرار گرفته! بگذریم!
با در نظر گفتن بایکوت خبری در سایة جنجال رسانهای ممکن است هرگز از واقعیت این زلزله آگاه نشویم. ولی میتوانیم بگوئیم که ایالات متحد با توسل به این حادثه دست فرانسه را از هائیتی کوتاه کرد! بیجهت نیستکه فرانسویها جیغوفریاد به راه انداختهاند! و البته اطمینان داریم که گورکنها نیز برای ارسال کمک به هائیتی ابراز آمادگی خواهند کرد، در حالیکه به یاد داریم زلزله زدگان بم، در همان دوران پرافتخار سیدخندان به حال خود رها شدند. در عوض مقام معظم رهبری یک مراسم نماز جماعت برایشان اجرا کردند و تلویحاً فرمودند چشمتان کور! برای معنویت و اسلام انقلاب کردید، پس وقتی بر اثر زلزله بیخانمان میشوید، کمکهای «معنوی» دریافت میکنید، یعنی مراسم زوزه، روضه و ... و مزخرفاتی از قبیل، خواست خداوند چنین بود، وقتی گناه زیاد میشود خداوند بلای آسمانی برایتان نازل میکند. در دوران موسی نیز یهوه فرعونیان را تنبیه کرد چون موتور ایمانشان قوی نبود و ... و چراغ هم نداشتند. در چارچوب همین بیبیگوزکنگاریها، امروز سایت «گویا» یک پامنبرینامه از «ابوالفضل فاتح» منتشر کرده، تحت عنوان، «برخی مواضع منتشر نشدة ميرحسين موسوی»!
بله بجای اینکه میرحسین موسوی شخصاً مواضع خود را منتشر کند، ابوالفضل فاتح، برایمان از «مواضع منتشر نشدة» ایشان قصهها میگوید و به زبان بیزبانی از «مردم» میخواهد اهل کوفه نباشند که میر«حسین» تنها بماند. در واقع فاتح در «گویانیوز» همان «پیام» آخوند سعیدی، نمایندة خامنهای را تکرار میکند، همانکه «بیبصیرتی» را دلیل فاجعة عاشورا دانست و ادعا میکرد، مردم ایران بیش از مردم کوفه «بصیرت» دارند. در یک کلام کودتاچیان خود را برای یک کودتای دیگر آماده میکنند. اتفاقاً روز گذشته دیوید میلیبند هم «چراغ سبز» را به منوچهر متکی داد. باری، حضرت «فاتح» را که همه میشناسیم و نیازی به معرفی ندارد! از پیروان خطامام و طرفداران «نظام مقدس» در انگلستان است و البته کاملاً «حق» دارد. مقالة حضرت ابوالفضل، با سخنان میرحسین پس از صدور بیانیة هفدهم آغاز میشود. گویا موسوی در مورد صدور بیانیة کذا با فاتح «گفتگو» کرده و فاتح هم به او گفته، «با خدا معامله کردهاید!» مقاله «مفصل» است، از ابراز بندگی و حقارت موسوی در برابر خداوند آغاز شده، پس از عبور از «حلقة شرف» ایشان، بدون اشاره به توحش شاه عباس صفوی که به دلیل «روشنفکری» پسراناش را کور کرد و کشت، به دوران نادرشاه نقب میزند، چرا که نادرشاه سنی مذهب است! فاتح پس از نیش زدن به نادرشاه، روایت شیعیان از امیرکبیر را هم نقل کرده، ضمن «حذف» نقش استعمار بریتانیا در صدارت و قتل امیرکبیر، میگوید، فجایع «تاریخ ما» ریشه در «تملق» و «سعایت» داشته! به عبارت دیگر استعمار انگلستان هیچ دخالتی در قتل قائم مقام فراهانی که به صدارت امیرکبیر انجامید نداشته! بله «تاریخ ایشان» را همچون بیبیگوزکهای ادیان ابراهیمی «سعایتپیشگان» و «تملقپیشگان» رقم زدهاند و به همین دلیل است که تاریخ کذا اینچنین کشکی از آب درآمده، تا ابوالفضل فاتح از بهشت بریتانیا اخراج نشود!
در این تاریخچة استحماری، امیرکبیر در ترادف با میرزا کوچکخان جنگلی قرار میگیرد و در کنار خادمان کارخانة رجالهپروری از قماش جماالدین اسدآبادی، شیخ فضلالله نوری، آخوند مدرس، محمد مصدق، آخوند کاشانی، و نوابصفوی و آخوند علی شریعتی مینشیند. بله اتفاقاً تصویر معروف آخوند کاشانی با کودتاچیان در باشگاه افسران آنهم در کنار بطریهای «ودکا»، ثابت میکند که میرحسین موسوی نیز واقعاً در«حلقة شرافت» نشسته، به ویژه زمانیکه سخن از خدمت به میهن و عدم وابستگی به بیگانه بر زبان میآورد! مگر کسی میتواند موسوی را خادم بیگانه بداند؟! به هیچ عنوان، این کل نظام دستساز است که بیگانهپرستی میکند. خلاصه کنیم، رایحة تعفن مداحی و دروغ و القاءشبهه در مقالة مزورانة فاتح مشام را آزار میدهد. این مقاله در واقع پیام ارباب را به خامنهای و رفسنجانی میرساند. فاتح میگوید فکری بکنید که نظام نکبت و تقدس در خطر است و چهرة نورانی نظام خدشهدار شده. در این مقالة شیوا، فاتح موسوی را «پیروز طبیعی» انتخابات دانسته باپرروئی میگوید پیش از انتخابات مردم به خیابان میآمدند هیچ اتفاقی هم نمیافتاد، اما بعد از انتخابات بدترین چهره از نظام را ارائه دادند! گویا حاج ابوالفضل فاتح فراموش کرده که در انتخابات هرگز «پیروزی طبیعی» وجود ندارد. کشور ایران اگر چه توسط امثال شما به طویلة ارتش ناتو تبدیل شده، ولی انتخاباتاش ـ به فرض که در نظام الهی انتخابات وجود داشته باشد ـ میباید به تأئید وزارت کشور و شورای نگهبان برسد نه به تائید «غرایز طبیعی» نامزدها:
«در اين چند ماه [...] بدترين چهره از جمهوری اسلامی را معرفی کردند [...] کسی برنامهای برای بعد از انتخابات نداشت و ما خود را پيروز طبيعی انتخابات میدانستيم کما اينکه در تمام ايام منتهی به انتخابات [...] مردم به خيابانها آمدند و آب از آب تکان نخورد[...]»
این ابوالفضل فاتح وقاحت عجیبی دارد. وقاحتی که فقط نزد آخوندجماعت و اهالی تقیه میتوان مشاهده کرد. اولاً سرکار بیجهت خود را «پیروز طبیعی» مسابقات مارگیری انگاشتید، ثانیاً پیش از انتخابات «مردم» برای مرزشکنی و ایجاد آشوب به خیابان نمیآمدند، ثالثاً برنامة کارفرمایتان چنین بود که با انتشار شایعة مشارکت 85 درصدی، و «تقلب»، پیروزی «طبیعی» برای میرحسین موسوی رقم زده، و برای نظام توحش در افکار عمومی غرب ایجاد مشروعیت کند. اگر این برنامه شکست خورد یک دلیل اساسی داشت و آن اینکه، اربابانتان در مورد ملت ایران اشتباه بزرگی کرده بودند. علیرغم همکاری همه جانبة نیروهای «امنیتی ـ نظامی» و گروههایضربت، و به ویژه علیرغم خفقان رهبرتان، کودتای هیزاکسلنسی شکست خورد و میباید دستوپای نظام به ادعای سرکار «بیآلترناتیو» را جمع کنند. باری ابوالفضل فاتح در پایان مطلب عوامفریبانة خود به پایههای «مردمی» و «آزادیخواهانة» کودتای 22 بهمن هم اشاره کرده میگوید برای حفظ نظام باید به این پایهها نزدیک شد. البته اینکه یک نظام سیاسی را فاقد آلترناتیو بدانیم خود بهترین نشان بلاهت است. ولی «انقلاب» اسلامی اگر چه به دلیل پوپولیسم با «تل موهوم» مردم پیوند مستقیم دارد، هرگز ارتباطی با «آزادیخواهی» نداشته. «مردم» در هیچ کشوری آزادیخواه نیستند، ایران هم از این شرایط مستثنی نیست. در ضمن وصله کردن قصص صدر اسلام به «تاریخ معاصر» و به قیاس کشیدن امپراطوری عثمانی با حکومت دستنشاندة عربستان سعودی فقط به ذهن فاشیست دلسوختهای همچون ابوالفضل فاتح میتواند خطور کند:
«امام [...] قانون اساسی و نظامی بیآلترناتيو را برای اين ملت بزرگ معماری کرد [...] فاصله از مبنای مردمی و آزاديخواه انقلاب اسلامی و بستن باب اصلاح، سرنوشت همين نظام بیآلترناتيو را [...] با سعودیها و عثمانیها پيوند خواهد زد. مگر تاريخ حکومتهای پس از پيامبر اعظم (ص) جز دورة کوتاهی جز اين بوده است؟»
متأسفانه حکومتهای پس از پیامبر «تاریخ» ندارد، روایت و قصص و حکایت مبتنی بر «باورها» است. گویا ابوالفضل فاتح ضمن مداحی و بافتن آسمان به ریسمان این نکتة پیش پا افتاده را فراموش کرده، و از اینرو میپندارد که ملت ایران سوابق درخشان میرحسین موسوی و «حلقة شرافت» ایشان را از یاد بردهاند! دلیل هم روشن است، وقتی حدیث و روایت و قصص مقدس را به تاریخ پیوند میزنیم، سوار بر امواج مقدس دریای فراموشی شده مخاطب را نیز فراموشکار میانگاریم. به عبارت دیگر مزة «معامله با خداوند» به همین فراموشیها و قیاس به نفسها است.
یکنفر به نام کریم فیضی در اطلاعات مورخ، 27 دیماه 1388، مطلبی تحت عنوان «از گفتگو تا خیام نیشابوری» منتشر کرده و مینویسد، منبع «گفتگو» الهی است! البته ایشان هیچ استدلال منطقی برای مدعایشان ندارند، این ادعا هم گویا از آسمان برایشان نازل شده باشد. با تکیه بر این پیشفرض «مقدس» جناب «فیضی» برای «تحلیل» گفتگو از امکاناتی برخوردار شدهاند که به مراتب از امکانات مکاتب معاصر عمیقتر و وسیعتر نیز هست! دلیل هم اینکه «شخص ایشان» چنین میفرمایند:
«مىدانيم كه گفتوگو از منبعى بيكران سرازير مىشود كه در متافيزيكى بودن آن ترديد نمىتوان روا داشت. مفاهيم عرفانى و فلسفى، در اينجا مطمئنترين تحليلها را در اختيار ما مىگذارد، از آن رو كه با در دست داشتن مفاهيمى از نوع نفس ناطقه و مكمن غيب، توان ما براى امكان تحليل گفتوگو بسيار عميقتر و وسيعتر از حوزههاى روانشناسى و مكتبهاىگوناگون آن است.»
البته به ایشان بگوئیم آنچه افلاطون در مورد «دیالوگ» مطرح کرده، به فلسفة کلاسیک باز میگردد و در فلسفة مدرن، منبع گفتگو «انسانی» است؛ و برخلاف اظهارات جنابعالی از آسمان هم «سرازیر» نمیشود! گویا نویسندة این مقالة «شیوا» هم با خداوند معامله کرده باشد، بگذریم!
رادیوفردا مورخ 27 دیماه 1388، در مطلبی تحت عنوان «تعزیه؛ از سوگ سیاوش تا صحرای کربلا» جهت تزریق مقدسات مهوع شیعیمسلکان به اسطورههای ایرانی ادعا میکند، سیاووش و امام حسین هر دو «حقطلب» بودهاند:
«زندگی سیاوش و زندگی حضرت امام حسین شباهتهائی دارند. هر دو آنها دنبال حق بودهاند و میخواستهاند درستی و حق را در میان مردم به وجود بیاورند.»
نمیدانستیم سیاووش هم قصد «ارشاد مردم» به راه راست را داشته! مسلماً اگر ابوالفضل فاتح سری به سایت «رادیوفردا» زده بود، نام سیاووش را هم در کنار شیخ فضلالله نوری و آخوند کاشانی کودتاچی ذکر میکرد تا «تاریخیات» بیشتری به مقالهاش ببخشد. و اما در آغاز این وبلاگ گفتیم که در منطقه زلزلة سیاسی رخ داده و پس لرزههای این زلزله کیهان جمکران را متزلزل کرده. پاسدار شریعتمداری در خبر ویژة کیهان، مورخ 27 دیماه سالجاری ضمن انتقاد از مطلب بیبیسی تحت عنوان «نخبهکشی» چنین القا میکند که کودتای 28 مرداد 1332، که برای چپاول نفت توسط کنسرسیوم سازمان یافت فقط 25 سال دوام آورده! به عبارت دیگر پاسدار شریعتمداری انکار میفرمایند که امام «ضدامپریاس» و دولت خیابانی شیخ مهدی بازرگان در جنجال ماشاالله قصابها قرارداد خفتبار کنسرسیوم را پس از «یومالله» 22 بهمن تمدید فرمودند:
«دولت دكتر مصدق [...] سرنگون گرديد تا نهضت ملي شدن نفت به شكست بينجامد و استعمار براي 25 سال ديگر مجدداً به حاكميت ايران بازگردد.»
میبینیم که زلزلة کذا بازجوی ساواک را به «دکتر محمد مصدق» نزدیک کرده، خلاصه پاسدار شریعتمداری نیز همچون موسوی جلاد یواش یواش خود را برای معامله با خداوند آماده میکند!
به یاد داریم که حاکمیت ایالات متحد در دوران کارتر، برای تبدیل اسرائیل به رهبر منطقه ابتدا بین مصر و اسرائیل «صلح» برقرار کرد، سپس برای قرار دادن افکار عمومی در برابر صلح، خانهشاگردهای رمزی کلارک را به رهبری «امام روشن ضمیر» در فرودگاه مهرآباد تخلیه فرمود، و پس از اشغال فرمایشی سفارت آمریکا در تهران، ترور انورسادات و تجزیة لبنان را سازمان داد. پیامد این عملیات خداپسندانه اشغال نظامی افغانستان و جنگ ایران و عراق بود که دست اسرائیل را برای هرگونه وحشیگری و جنایت در منطقه باز گذاشت، از آنجمله، فروش سلاح به حکومت اسلامی، تجزیة لبنان و بمباران نیروگاه «اوزیرک» در عراق. و خلاصه اگر ارتش ناتو در جنگ 33 روزه پوزة مقدساش خونین نمیشد، ایالات متحد به کمک اسرائیل، گورکنها را هم مانند پاکستان به سلاح اتمی مجهز کرده بود. و از آنجا که چنین سیاستی همچنان ناکام مانده، امروز اهود باراک، وزیر دفاع و معاون نخستوزیر اسرائیل راهی ترکیه شد تا در مراسم روضه و زوزه برای شهید جاوید، محور «تفلیس ـ تلآویوـ تهران» شرکت کند. البته این سفر پس از اجرای نمایش خندهدار «نبرد» عبداللهگل با وزارت امورخارجة اسرائیل، و عذرخواهی رسمی اسرائیل از ترکیه صورت میگیرد که «افتخارات» اسلام و «نوامیس» مسلمین محفوظ بماند! خلاصه کنیم، در منطقه زلزلة سیاسی رخ داده که از پیامدهای آن میتوان به طرفداری کیهان، بوق هریتیجکلاب از محمد مصدق و زلزلة هائیتی اشاره کرد!
این «زلزلة» عجیب که با جنجال رسانهای توأم شده، بزودی کشور هائیتی را به پایگاه نظامی یانکیها تبدیل خواهد کرد. روز گذشته خبرگزاریها اعلام داشتند، آمریکا یک لشکر ـ یک لشکر شامل ده هزار نظامی است ـ در هائیتی مستقر کرده و امروز معلوم شد رزمناو هستهای آمریکا نیز در سواحل هائیتی لنگر انداخته و هلیکوپترهای عموسام سخاوتمندانه به ارسال کمکهای انساندوستانه برای مردم مصیبتزدة هائیتی مشغولاند! در تاریخ 14 ژانویه 2010، باراک اوباما مبلغ 100 میلیون دلار در اختیار جرجبوش دوم قرارداد تا ایشان آنرا صرف کمک به زلزله زدگان کنند! روز گذشته، جرج بوش و بیلکلینتون در کاخ سفید حضور یافته پس از سخنرانی اوباما به شیرین زبانی مشغول شدند. جرج بوش فرمودند، برای کمک به مصیبتزدگان کمک جنسی ارسال نکنید، ما به پتو و اینجور چیزها احتیاج نداریم، فقط پول نقد بفرستید! سپس بیل کلینتون پشت تریبون رفته برای تخریب هتلی که ایشان 34 سال پیش با هیلاری در آن اقامت داشتهاند، چند قطره اشک تمساح سرازیر کرده خواهان «کمک» شدند! و ما هم مات و مبهوت به دگردیسی اینان مینگریستیم، چرا که این صحنه شباهت عجیبی به «حقطلبی» آخوند منتظری و شیخ صانعی پیدا کرده بود!
اگر اشتباه نکرده باشیم، زمانی که «نیواورلئان» قربانی سیل و طوفان شد، کاخ سفید برای کمک به مصیبتزدگان هیچ اقدامی نکرد، بیل کلینتون هم اشکی نریخت. حال چه پیش آمده که حاکمیت ایالات متحد اینچنین برای مردم هائیتی پستان به تنور میچسباند؟ و اگر یانکیها برای کمک به مردم هائیتی اینچنین به تکاپو افتادهاند، چرا به هواپیماهای حامل کمک از کشورهای اروپائی اجازة فرود نمیدهند؟ به گزارش لوموند، مورخ 17 ژانویه سالجاری، مقامات نظامی آمریکا از فرود هواپیمای حامل کمکهای فرانسه ممانعت کردند! گویا همین مقرارت در مورد دیگر کشورهای اروپائی نیز به مورد اجرا گذاشته شده، و ... و خلاصه به نظر میرسد زلزلة هائیتی، البته اگر اصلاً زلزلهای درکار باشد در ردة «نعمتهای الهی» قرار خواهد گرفت! این جنجال رسانهای، در عمل کشور هائیتی را در انزوای رسانهای قرار داده! تصاویر ارسالی و تکراری صحنههای عجیبی را به نمایش میگذارد. به طور مثال ساختمانهای بتنآرمه فرو ریخته، در حالیکه ساختمانهای فکسنی و به ویژه دیوارها سالم و دست نخورده باقی ماندهاند! البته دوربینها فقط روی جمعیتی «زوم» شده که مرتب این ور آن ور میروند، نه روی ساختمانها.
روز گذشته تلویزیون «بی. اف. ام. تی. وی» با پخش یک فیلم «ویدئوی آماتور» ادعا کرد هنگام وقوع زلزله، یکنفر با تلفن همراه از این زلزله فیلمبرداری کرده. فیلم آماتور تکان خوردن عمودی ساختمانهائی را نشان میداد که مشرف به یک خیابان بودند. در این خیابان یک وانت بار هم در هر حال حرکت بود، بدون اینکه زلزله شامل حالش شود! جالبتر اینکه لرزههای زمین فیلمبردار «آماتور» را اصلاً تکان نمیداد، گویا ایشان از ریسمان الهی و از آسمان آویزان شده بودند، حال آنکه تصاویر گویای این امر بود که تلفن همراه حدوداً در ارتفاع دو متری زمین قرار گرفته! بگذریم!
با در نظر گفتن بایکوت خبری در سایة جنجال رسانهای ممکن است هرگز از واقعیت این زلزله آگاه نشویم. ولی میتوانیم بگوئیم که ایالات متحد با توسل به این حادثه دست فرانسه را از هائیتی کوتاه کرد! بیجهت نیستکه فرانسویها جیغوفریاد به راه انداختهاند! و البته اطمینان داریم که گورکنها نیز برای ارسال کمک به هائیتی ابراز آمادگی خواهند کرد، در حالیکه به یاد داریم زلزله زدگان بم، در همان دوران پرافتخار سیدخندان به حال خود رها شدند. در عوض مقام معظم رهبری یک مراسم نماز جماعت برایشان اجرا کردند و تلویحاً فرمودند چشمتان کور! برای معنویت و اسلام انقلاب کردید، پس وقتی بر اثر زلزله بیخانمان میشوید، کمکهای «معنوی» دریافت میکنید، یعنی مراسم زوزه، روضه و ... و مزخرفاتی از قبیل، خواست خداوند چنین بود، وقتی گناه زیاد میشود خداوند بلای آسمانی برایتان نازل میکند. در دوران موسی نیز یهوه فرعونیان را تنبیه کرد چون موتور ایمانشان قوی نبود و ... و چراغ هم نداشتند. در چارچوب همین بیبیگوزکنگاریها، امروز سایت «گویا» یک پامنبرینامه از «ابوالفضل فاتح» منتشر کرده، تحت عنوان، «برخی مواضع منتشر نشدة ميرحسين موسوی»!
بله بجای اینکه میرحسین موسوی شخصاً مواضع خود را منتشر کند، ابوالفضل فاتح، برایمان از «مواضع منتشر نشدة» ایشان قصهها میگوید و به زبان بیزبانی از «مردم» میخواهد اهل کوفه نباشند که میر«حسین» تنها بماند. در واقع فاتح در «گویانیوز» همان «پیام» آخوند سعیدی، نمایندة خامنهای را تکرار میکند، همانکه «بیبصیرتی» را دلیل فاجعة عاشورا دانست و ادعا میکرد، مردم ایران بیش از مردم کوفه «بصیرت» دارند. در یک کلام کودتاچیان خود را برای یک کودتای دیگر آماده میکنند. اتفاقاً روز گذشته دیوید میلیبند هم «چراغ سبز» را به منوچهر متکی داد. باری، حضرت «فاتح» را که همه میشناسیم و نیازی به معرفی ندارد! از پیروان خطامام و طرفداران «نظام مقدس» در انگلستان است و البته کاملاً «حق» دارد. مقالة حضرت ابوالفضل، با سخنان میرحسین پس از صدور بیانیة هفدهم آغاز میشود. گویا موسوی در مورد صدور بیانیة کذا با فاتح «گفتگو» کرده و فاتح هم به او گفته، «با خدا معامله کردهاید!» مقاله «مفصل» است، از ابراز بندگی و حقارت موسوی در برابر خداوند آغاز شده، پس از عبور از «حلقة شرف» ایشان، بدون اشاره به توحش شاه عباس صفوی که به دلیل «روشنفکری» پسراناش را کور کرد و کشت، به دوران نادرشاه نقب میزند، چرا که نادرشاه سنی مذهب است! فاتح پس از نیش زدن به نادرشاه، روایت شیعیان از امیرکبیر را هم نقل کرده، ضمن «حذف» نقش استعمار بریتانیا در صدارت و قتل امیرکبیر، میگوید، فجایع «تاریخ ما» ریشه در «تملق» و «سعایت» داشته! به عبارت دیگر استعمار انگلستان هیچ دخالتی در قتل قائم مقام فراهانی که به صدارت امیرکبیر انجامید نداشته! بله «تاریخ ایشان» را همچون بیبیگوزکهای ادیان ابراهیمی «سعایتپیشگان» و «تملقپیشگان» رقم زدهاند و به همین دلیل است که تاریخ کذا اینچنین کشکی از آب درآمده، تا ابوالفضل فاتح از بهشت بریتانیا اخراج نشود!
در این تاریخچة استحماری، امیرکبیر در ترادف با میرزا کوچکخان جنگلی قرار میگیرد و در کنار خادمان کارخانة رجالهپروری از قماش جماالدین اسدآبادی، شیخ فضلالله نوری، آخوند مدرس، محمد مصدق، آخوند کاشانی، و نوابصفوی و آخوند علی شریعتی مینشیند. بله اتفاقاً تصویر معروف آخوند کاشانی با کودتاچیان در باشگاه افسران آنهم در کنار بطریهای «ودکا»، ثابت میکند که میرحسین موسوی نیز واقعاً در«حلقة شرافت» نشسته، به ویژه زمانیکه سخن از خدمت به میهن و عدم وابستگی به بیگانه بر زبان میآورد! مگر کسی میتواند موسوی را خادم بیگانه بداند؟! به هیچ عنوان، این کل نظام دستساز است که بیگانهپرستی میکند. خلاصه کنیم، رایحة تعفن مداحی و دروغ و القاءشبهه در مقالة مزورانة فاتح مشام را آزار میدهد. این مقاله در واقع پیام ارباب را به خامنهای و رفسنجانی میرساند. فاتح میگوید فکری بکنید که نظام نکبت و تقدس در خطر است و چهرة نورانی نظام خدشهدار شده. در این مقالة شیوا، فاتح موسوی را «پیروز طبیعی» انتخابات دانسته باپرروئی میگوید پیش از انتخابات مردم به خیابان میآمدند هیچ اتفاقی هم نمیافتاد، اما بعد از انتخابات بدترین چهره از نظام را ارائه دادند! گویا حاج ابوالفضل فاتح فراموش کرده که در انتخابات هرگز «پیروزی طبیعی» وجود ندارد. کشور ایران اگر چه توسط امثال شما به طویلة ارتش ناتو تبدیل شده، ولی انتخاباتاش ـ به فرض که در نظام الهی انتخابات وجود داشته باشد ـ میباید به تأئید وزارت کشور و شورای نگهبان برسد نه به تائید «غرایز طبیعی» نامزدها:
«در اين چند ماه [...] بدترين چهره از جمهوری اسلامی را معرفی کردند [...] کسی برنامهای برای بعد از انتخابات نداشت و ما خود را پيروز طبيعی انتخابات میدانستيم کما اينکه در تمام ايام منتهی به انتخابات [...] مردم به خيابانها آمدند و آب از آب تکان نخورد[...]»
این ابوالفضل فاتح وقاحت عجیبی دارد. وقاحتی که فقط نزد آخوندجماعت و اهالی تقیه میتوان مشاهده کرد. اولاً سرکار بیجهت خود را «پیروز طبیعی» مسابقات مارگیری انگاشتید، ثانیاً پیش از انتخابات «مردم» برای مرزشکنی و ایجاد آشوب به خیابان نمیآمدند، ثالثاً برنامة کارفرمایتان چنین بود که با انتشار شایعة مشارکت 85 درصدی، و «تقلب»، پیروزی «طبیعی» برای میرحسین موسوی رقم زده، و برای نظام توحش در افکار عمومی غرب ایجاد مشروعیت کند. اگر این برنامه شکست خورد یک دلیل اساسی داشت و آن اینکه، اربابانتان در مورد ملت ایران اشتباه بزرگی کرده بودند. علیرغم همکاری همه جانبة نیروهای «امنیتی ـ نظامی» و گروههایضربت، و به ویژه علیرغم خفقان رهبرتان، کودتای هیزاکسلنسی شکست خورد و میباید دستوپای نظام به ادعای سرکار «بیآلترناتیو» را جمع کنند. باری ابوالفضل فاتح در پایان مطلب عوامفریبانة خود به پایههای «مردمی» و «آزادیخواهانة» کودتای 22 بهمن هم اشاره کرده میگوید برای حفظ نظام باید به این پایهها نزدیک شد. البته اینکه یک نظام سیاسی را فاقد آلترناتیو بدانیم خود بهترین نشان بلاهت است. ولی «انقلاب» اسلامی اگر چه به دلیل پوپولیسم با «تل موهوم» مردم پیوند مستقیم دارد، هرگز ارتباطی با «آزادیخواهی» نداشته. «مردم» در هیچ کشوری آزادیخواه نیستند، ایران هم از این شرایط مستثنی نیست. در ضمن وصله کردن قصص صدر اسلام به «تاریخ معاصر» و به قیاس کشیدن امپراطوری عثمانی با حکومت دستنشاندة عربستان سعودی فقط به ذهن فاشیست دلسوختهای همچون ابوالفضل فاتح میتواند خطور کند:
«امام [...] قانون اساسی و نظامی بیآلترناتيو را برای اين ملت بزرگ معماری کرد [...] فاصله از مبنای مردمی و آزاديخواه انقلاب اسلامی و بستن باب اصلاح، سرنوشت همين نظام بیآلترناتيو را [...] با سعودیها و عثمانیها پيوند خواهد زد. مگر تاريخ حکومتهای پس از پيامبر اعظم (ص) جز دورة کوتاهی جز اين بوده است؟»
متأسفانه حکومتهای پس از پیامبر «تاریخ» ندارد، روایت و قصص و حکایت مبتنی بر «باورها» است. گویا ابوالفضل فاتح ضمن مداحی و بافتن آسمان به ریسمان این نکتة پیش پا افتاده را فراموش کرده، و از اینرو میپندارد که ملت ایران سوابق درخشان میرحسین موسوی و «حلقة شرافت» ایشان را از یاد بردهاند! دلیل هم روشن است، وقتی حدیث و روایت و قصص مقدس را به تاریخ پیوند میزنیم، سوار بر امواج مقدس دریای فراموشی شده مخاطب را نیز فراموشکار میانگاریم. به عبارت دیگر مزة «معامله با خداوند» به همین فراموشیها و قیاس به نفسها است.
یکنفر به نام کریم فیضی در اطلاعات مورخ، 27 دیماه 1388، مطلبی تحت عنوان «از گفتگو تا خیام نیشابوری» منتشر کرده و مینویسد، منبع «گفتگو» الهی است! البته ایشان هیچ استدلال منطقی برای مدعایشان ندارند، این ادعا هم گویا از آسمان برایشان نازل شده باشد. با تکیه بر این پیشفرض «مقدس» جناب «فیضی» برای «تحلیل» گفتگو از امکاناتی برخوردار شدهاند که به مراتب از امکانات مکاتب معاصر عمیقتر و وسیعتر نیز هست! دلیل هم اینکه «شخص ایشان» چنین میفرمایند:
«مىدانيم كه گفتوگو از منبعى بيكران سرازير مىشود كه در متافيزيكى بودن آن ترديد نمىتوان روا داشت. مفاهيم عرفانى و فلسفى، در اينجا مطمئنترين تحليلها را در اختيار ما مىگذارد، از آن رو كه با در دست داشتن مفاهيمى از نوع نفس ناطقه و مكمن غيب، توان ما براى امكان تحليل گفتوگو بسيار عميقتر و وسيعتر از حوزههاى روانشناسى و مكتبهاىگوناگون آن است.»
البته به ایشان بگوئیم آنچه افلاطون در مورد «دیالوگ» مطرح کرده، به فلسفة کلاسیک باز میگردد و در فلسفة مدرن، منبع گفتگو «انسانی» است؛ و برخلاف اظهارات جنابعالی از آسمان هم «سرازیر» نمیشود! گویا نویسندة این مقالة «شیوا» هم با خداوند معامله کرده باشد، بگذریم!
رادیوفردا مورخ 27 دیماه 1388، در مطلبی تحت عنوان «تعزیه؛ از سوگ سیاوش تا صحرای کربلا» جهت تزریق مقدسات مهوع شیعیمسلکان به اسطورههای ایرانی ادعا میکند، سیاووش و امام حسین هر دو «حقطلب» بودهاند:
«زندگی سیاوش و زندگی حضرت امام حسین شباهتهائی دارند. هر دو آنها دنبال حق بودهاند و میخواستهاند درستی و حق را در میان مردم به وجود بیاورند.»
نمیدانستیم سیاووش هم قصد «ارشاد مردم» به راه راست را داشته! مسلماً اگر ابوالفضل فاتح سری به سایت «رادیوفردا» زده بود، نام سیاووش را هم در کنار شیخ فضلالله نوری و آخوند کاشانی کودتاچی ذکر میکرد تا «تاریخیات» بیشتری به مقالهاش ببخشد. و اما در آغاز این وبلاگ گفتیم که در منطقه زلزلة سیاسی رخ داده و پس لرزههای این زلزله کیهان جمکران را متزلزل کرده. پاسدار شریعتمداری در خبر ویژة کیهان، مورخ 27 دیماه سالجاری ضمن انتقاد از مطلب بیبیسی تحت عنوان «نخبهکشی» چنین القا میکند که کودتای 28 مرداد 1332، که برای چپاول نفت توسط کنسرسیوم سازمان یافت فقط 25 سال دوام آورده! به عبارت دیگر پاسدار شریعتمداری انکار میفرمایند که امام «ضدامپریاس» و دولت خیابانی شیخ مهدی بازرگان در جنجال ماشاالله قصابها قرارداد خفتبار کنسرسیوم را پس از «یومالله» 22 بهمن تمدید فرمودند:
«دولت دكتر مصدق [...] سرنگون گرديد تا نهضت ملي شدن نفت به شكست بينجامد و استعمار براي 25 سال ديگر مجدداً به حاكميت ايران بازگردد.»
میبینیم که زلزلة کذا بازجوی ساواک را به «دکتر محمد مصدق» نزدیک کرده، خلاصه پاسدار شریعتمداری نیز همچون موسوی جلاد یواش یواش خود را برای معامله با خداوند آماده میکند!
...
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت