شنبه، بهمن ۰۳، ۱۳۸۸


کلاشنیکف در کربلا!
...
پروپاگاند «چپ‌نمائی» و تهدید مردم به «سلب مالکیت» را ساواکی‌های منفور جمکران به راه انداخته‌اند. باز هم احتمال استقرار دمکراسی در ایران منافع آنگلوساکسون‌ها را تهدید می‌کند و به همین دلیل ماشین جهنمی ساواک همچون سال 1977 جهت هی کردن طبقة متوسط به اردوگاه فاشیسم فعال شده، تبلیغات استعماری همزمان با «بی‌بی‌گوزک» و «مانیفست مارکس» پای به میدان تحمیق و ارعاب توده‌های ایران گذاشته. از یک سو «جرینگ جرینگ» خلخال آن زن یهودی و «عدالت علوی» به گوش می‌رسد، و از سوی دیگر آوای خوش «کلاشنیکف» استالینسیت‌های بازار تهران! بله برادرانی که «از علی به سوسیالیسم رسید‌ه‌اند»، یک‌بار دیگر برای تحکیم وحدت حوزه و بازار و دانشگاه پای به میدان گذاشته، در یک دست نهج‌البلاغه و در دست دیگر ترجمه‌های شکسته بستة آثار متفکران سوسیالیست غرب را به ما ملت معرفی می‌کنند. اما اینان در واقع به تهدید پایه‌های حکومت دمکراتیک و انسان‌محور مشغول‌اند.

چپ‌نمایان شریف و محترم و بسیار انقلابی که همه نانخورهای شرافتمند سازمان سیا هستند، پس از افلاس دارودستة میرحسین موسوی، ناگهان سخنگو و شیفتة‌ «توده‌ها» شده‌، از هم اکنون برای «سلب مالکیت» و «تقسیم زمین»‌ بیانیه‌های انقلابی صادر می‌فرمایند. به اینان می‌گوئیم، ترفند فرسودة‌ اربابان‌شان در سازمان سیا کارساز نخواهد شد. 33 سال پیش این تبلیغات کارآئی داشت، چرا که شوت‌وپرت‌ها نمی‌دانستند در کشور ایران «چپ»، همچون اوباش حوزه و بازار سر در آخور عموسام دارد. امروز باید حضورتان عرض کنیم اینبار آمریکا نمی‌تواند فاشیست‌های مخالف دمکراسی و آزادی‌بیان را با شعار پوچ «عدالت اجتماعی» و «حقوق‌کارگران» و غیره بر ملت ایران حاکم کند.

پیش از ادامة مطلب یادآور شویم، حکومت اسلامی و اربابان‌اش در دو سوی آتلانتیک تمام تلاش خود را برای نابودی حداقل آزادی در جامعة ایران، یعنی برخورداری از «حق بی‌طرفی» به کار خواهند برد. از آنجمله است، ترور، ارعاب، عملیات غافلگیر‌کننده به ویژه بمب‌گذاری در اماکن عمومی. در این راستا بمب‌گذاری در تظاهرات مسالمت‌آمیز نیز می‌تواند کارساز حکومت اسلامی و طاعون سبز در مسیر مطلوب «شهید سازی» و تحمیل فضای مرگ و سوگواری بر جامعة ایران باشد. همچنانکه گفتیم این حکومت و مخالف‌نمایان‌اش با جنایت و ارعاب بر ملت ایران حاکم شده و شیوة‌ مقدس «گسترش خشونت» را ادامه خواهند داد. به همین دلیل ما از همة طرفداران دمکراسی می‌خواهیم با خودداری از شرکت در تظاهرات «جنبش سبز» امکان «عقیده‌ ‌سازی» و ایجاد «اجماع» پیرامون مرگ و ابهام را از این جریان گنگ و فریبکار سلب کنند.

نطفة اصلی این به اصطلاح «جنبش» از مشتی مزور و خشونت‌طلب اسلام‌گرا تشکیل شده که با مرزشکنی و طرح مطالبات گنگ و مبهم درپی گسترش خشونت است چرا که از بفزونی خشونت نیرومندتر می‌شود. بی‌دلیل نبود که پس از ترور مسعود علی‌محمدی تشکل سرکوبگر «تحکیم وحدت» به وجد آمده عربدة‌ «بکشید ما را ملت ما نیرومندتر می‌شود»‌ سر داده بود. بله این جانوران وحشی، همچون کفتار از مرگ تغذیه می‌کنند. پس تردیدی نیست که در راه کسب اقتدار از هیچ جنایتی فروگذار نخواهند کرد. اطمینان داشته باشیم که «چپ‌نمایان»، آنطور که اینان را طی دوران هیاهوی 22 بهمن شناختیم، دست در دست خشونت‌طلبان «سبز» در این مسیر مقدس گام برخواهند داشت، همچنانکه در آخرین ماه‌های سلطنت پهلوی دوم نیز شاهد هم‌سوئی کامل «حزب‌الله» و «داس‌الله» بودیم.

بله به محض اینکه حزب دمکرات،‌ جیمی‌کارتر را به کاخ سفید فرستاد تا فاشیسم اسلامی و جنگ را بر کل منطقه تحمیل کند، ‌ ساواک در سرزمین گل و بلبل شایعه‌پراکنی پیرامون «خطر» به قدرت رسیدن «کمونیست‌ها» را همزمان جهت ارعاب طبقة متوسط و مرفه آغاز کرد. حدود یک‌ماه پس از برکناری امیرعباس هویدا، اوایل سپتامبر سال 1977 نخستین زمزمه‌های «خطر» را در یک میهمانی در شمال کشور شنیدیم. یکی از «خلقیون» فامیل که تازه از ایالات متحد به مرزپرگهر بازگشته بودند، جشن مفصلی در ویلای‌شان بر پا کرده و برای از میان برداشتن «شکاف طبقاتی»، دوست و فامیل و آشنا و «مردم» را گرد هم‌ آورده بودند. و در این امر چندان زیاده‌روی کردندی که به بعضی حاضران این «احساس» دست داد که در یکی از فیلم‌های پازولینی شرکت دارند.

یک زن بسیار جوان که باردار هم بود،‌ وافور به دست کنار منقل نشسته و با دو نفر دیگر «بحث سیاسی» می‌کرد! عده‌ای آنطرف‌تر، دستمال به دست به آهنگ یکی از تصنیف‌های آغاسی می‌رقصیدند،‌ چند نفر در استخر شنا می‌کردند و گروه دیگری سیگار حشیش می‌پیچیدند و ... و هر از گاهی چند نفر از تهران،‌ یا از ویلاهای مجاور وارد صحنه شده، «سلام، سلام گویان» به یکی از گروه‌های حاضر می‌پیوستند ما هم در این بازار شام سرگردان بودیم تا اینکه یک جای نسبتاً مناسب دور از بساط حشیش و تریاک، و به ویژه دور از «بحث» خلقیون، حوالی استخر گیر آوردیم. ولی مگر بحث سیاسی ما را رها می‌کرد؟! باری در کنار همان استخر در لابلای «من افتادم به دامت،‌ نکن ناز که می‌خوامت»‌ شنیدیم که «کمونیست‌ها اگه بیان سرکار، دارو ندارمونو می‌گیرن،‌ می‌دن به کارگرا!» و متوجه شدیم حوالی استخر را «بورژوازی منحط» اشغال کرده! بین خودمان بماند، صحبت‌های سیاسی حضرات خیلی پرت و مسخره بود، ما هم اصلاً نمی‌فهمیدیم این‌ها چه می‌گویند. حتی امروز هم از مطالعة مقالات «وزین» هم‌میهنان و رسانه‌های غرب دلگیر می‌شویم، برای‌مان ناخوشایند است، با این وجود «پیام» نویسنده‌گان را درک می‌کنیم.

به عنوان نمونه امروز «پیام مشترکی» که در مطالب وزین «داس‌الله» و مصاحبة‌ کاردار مستعفی جمکران با «رادیوفردا» وجود دارد کاملاً «مشخص» است؛ هر دو خواهان تداوم فاشیسم بر ملت ایران‌اند. منتهی هر یک به زبان متفاوتی «فاشیسم‌‌پرستی» خود را مطرح کرده. داس‌الله با طرح مطالب مضحک، آلونک‌نشینان و یک‌لاقبایان مقروض را در جایگاه بورژوازی قرار می‌دهد، حزب‌الله مفلوک هم بانشخوار مزخرفات فوکویاما برای‌مان قصة «اسلام خوب» می‌گوید، که رادیوفردا آنرا در بوق بگذارد. پس بپردازیم به مصاحبة رادیوی کذا با حیدری، کنسول مستعفی جمکران که جهت گسترش توحش، بر «حکومت خوب» شیعه و پیروی از راه «مردم»‌ تاکید می‌کند.

باری از مصاحبة حیدری، کاردار سابق جمکران با رادیوفردا، مورخ 3 بهمن‌ماه 1388 چنین برمی‌آید که «جنبش سبز» همة خواسته‌های «مردم ایران» را شامل می‌شود! حیدری «طرفدار دمکراسی» است و طرفدار موسوی! اما در واقع حیدری یکی از همان موش‌های ناقل طاعون است که اول از همه کشتی طاعون زده را به سوی دریا ترک می‌کنند. حیدری پس از دو دهه «خدمت» در طویله‌ای که وزارت امورخارجة حکومت اسلامی خوانده می‌شود و جز پادوئی و پیشخدمتی برای گاوچران‌ها هیچ وظیفه‌ای نداشته و ندارد،‌ ناگهان طرفدار دمکراسی از آب در آمده‌! البته دمکراسی مطلوب ایشان همان توحشی است که موسوی آنرا «خط امام» می‌خواند، ولی در قاموس موش‌های ناقل طاعون فاشیسم، توحش و تحجر خمینی همان «دمکراسی» است. مرزشکنی و مخدوش کردن مرز مفاهیم متضاد، از وظائف عمله و اکرة استعمار است که با کمک «بی‌بی‌سی»، «رادیوفردا» و دیگر شیپورهای استعمار مرتباً در بوق گذاشته می‌شود. روند کار این است که شیپورهای کذا از طریق «مصاحبه» با آدمخواران ایرانی‌نما،‌ هر چه مزخرف و لاطائل است از زبان اینان به خورد ما ملت می‌دهند. به این ترتیب هیچ مسئولیتی نیز در برابر شارلاتانیسم سیاسی خود نخواهند داشت. همچنانکه مقامات حکومت اسلامی نیز مطالبات اربابان خود را در غرب به عنوان خواسته‌های «مردم» منعکس می‌کنند، تا پرستیژ گاوچران‌ها در سطح جهانی خدشه‌دار نشود.

حیدری به ادعای خود از مجروحان جنگ بوده که از سال 1369 وارد وزارت امورخارجة جمکران شده و حدود 20 سال است که به «چرا» اشتغال دارد. ما هم تازه امروز متوجه شدیم که اگر در حکومت اسلامی «انتخابات»‌ برگزار شود نتیجة آن حتماً می‌باید مورد قبول کارمند طاعونی وزارت‌امورخارجه و پسر دبیرستانی‌اش قرار گیرد! اگر نه، این انتخابات غیرقانونی خواهد بود، چرا که «حق» موسوی ادا نشده! به عبارت دیگر همچنانکه ابوالفضل فاتح،‌ پامنبری موسوی گفته بود، پیروزی میرحسین موسوی «طبیعی» است! حیدری هم به رادیوفردا می‌گوید «مردم ایران» می‌خواهند موسوی به «حق خودش برسد!»

بله این «مردم ایران» دهه‌هاست که فقط «حق طلب»‌ شده‌اند، هیچ مشکل «مادی» هم ندارند. نه مسکن می‌خواهند، نه رفاه، نه امنیت و نه آسایش، مردم ایران فقط «حق» می‌طلب‌اند و بس. و پیامد منطقی «حق‌طلبی» مردم کذا، «حق» آنگلوساکسون‌ها را برای گسترش چپاول ملت ایران و پایمال کردن حق ایرانیان تضمین خواهد کرد. به همین دلیل است که امثال حیدری که عمری با عربدة «مرگ بر آمریکا» ملت ایران را سرکوب می‌کردند و به نوکری برای یانکی‌ها اشتغال داشتند، امروز تبدیل به سخنگویان مردم ایران شده، خواسته‌های ارباب‌شان در واشنگتن را به حساب ملت ایران می‌گذارند! واقعاً همین کم بود که عملة استعمار در وزارت امورخارجة جمکران با زبان الکن‌شان «رادیوفردا» را در جریان «خواست مردم ایران» قرار دهند. حیدری به این «رادیو» می‌گوید، از «خط فکری» موسوی و از نحوه برخورد وی «خوشش» آمده! ایشان همچنین ادعا می‌کنند برای «اعتراض به سرکوب‌ها» تقاضای پناهندگی فرموده‌اند! بله پیشتر که ایشان در جبهة سرکوبگران لنگر انداخته بودند، هیچ سرکوبی در کار نبود. آنزمان که به فرمان محمدخاتمی زندان کهریزک را ساختند، سرکوبی در کار نبود؛ باید پرسید آنزمان که خمینی جام زهر سر کشید و هزاران جوان ایرانی در زندان اعدام شدند، ‌ سرکوب در کار نبوده؟ مسلماً آنزمان هم حیدری از ‌«خط فکری» موسوی و «نحوة برخورد» او با مسائل کشور خیلی خوشش آمده بود، ولی فرصت دست نداد تا مراتب «خوش‌خوشانش» را در بوق ارباب فریاد کند. ایشان به ناچار بیست ‌سال آزگار خفقان گرفتند و همچون «مولا علی» کنج عزلت گزیدند تا اینکه خبر رسید، چه نشسته‌اید که گاوچران‌ها قصد راه اندازی یک کاروان خردجال دارند و برای موفقیت دجال هزارة سوم «حق طلبان» و اعضای بین‌الملل پفیوزها می‌باید صفوف فشرده تشکیل دهند! پس حیدری درنگ را جایز نشمرد:

«من از قبل از انتخابات چون آشنائی قبلی از طریق بعضی از دوستان که داشتیم از خط فکر ایشان، از نحوه برخورد ایشان [میرحسین موسوی] خوشم آمده بود[....] امیدوارم روزی برسد که ایشان بتواند به آن حق خودش برسد همانطور که مردم ایران می‌خواهند.»


بله این است «دیپلمات» حکومت اسلامی! باعث افتخار ماست که می‌بینیم، کسی که در وزارت‌ امورخارجة حکومت اسلامی در جایگاه «کنسول» قرار گرفته همچون اوباش خیابانگرد جمکران «سخن» می‌گوید. جایگاه واقعی اجتماعی طرفداران «خط فکری» میرحسین موسوی، مسلماً خارج از این چارچوب قرار نخواهد گرفت. حیدری در ادامة سخنان مضحک خود از دیگر اوباش، یعنی همان دیپلمات‌های همکارش خواسته مسائل مادی و منافع شخصی را کنار بگذارند و استعفا دهند! دلیل این سخنان ابلهانه این است که حیدری می‌پندارد با استعفای مشتی اوباش ضربة بزرگی در افکار عمومی غرب به «دولت» وارد می‌شود، حال آنکه ایشان خیلی کور خوانده‌اند! ما هم به عنوان ایرانی به اطلاع رسانی مشغول‌ایم و غربی‌ها را در جریان امور قرار می‌دهیم. اگر می‌بینید بوق‌های استعمار نمی‌تواند در غرب با لوتی‌و‌عنترهای‌شان کاروان خردجال به راه بیاندازد و ایجاد اجماع کند، به دلیل اطلاع رسانی مخالفان فاشیسم است. دیدید که با نوآم چامسکی و هنرفروشان هم‌محفلی‌اش هم نتوانستید کاری از پیش ببرید. منتهی بلاهت و شیادی اجازه نمی‌دهد دلیل ناکامی‌تان را دریابید! باری حیدری می‌گوید اکثر همکاران‌اش از نتایج انتخابات در بهت و حیرت فرورفته و «معترض» بودند. بعد هم از آنان خواسته به «منافع مردم» فکر کنند و «در مسیر مردم» قرار گیرند! البته آنکه بر طبل «مردم» می‌کوبد در واقع همان دو جناح کاذب فاشیسم یعنی عوامگرایان و توده‌پرستان‌اند که از «حق توحش» یعنی «حق جمع» و «حق مردم» و توده‌ها دفاع می‌کنند. در هر حال حیدری ادعا دارد که پس از تظاهرات عاشورا،‌ قید همه چیز را زده و استعفا داده.

البته ما هم گفتیم تظاهرات عاشورا دومین تلاش کودتائی حکومت اسلامی بود که علیرغم حضور گروه‌های ضربت ساواک و تهاجم‌شان به نیروهای انتظامی به شدت شکست خورد. مسلماً حیدری می‌پندارد در تظاهرات اربعین یا سالگرد کودتای ننگین 22‌ بهمن موفقیت کودتا حتمی خواهد بود، به همین دلیل است که چنین مزخرفاتی سرهم کرده، با زرنگی در سنگر «برنده» نشسته، و برای «ایجاد آرامش در کشور» بر طبل «مردم» می‌کوبد‌:

«من به یک نقطه اوجی رسیدم [...] بعد از آن وقایع عاشورا گفتم [...] باید حرکتی [کرد] و این حرکت را با [آن استعفا] نشان دادم. امیدوارم دوستان من نیز مسائل مادی و منافع شخصی را کنار بگذارند و نسبت به منافع مردم فکر کنند و در [مسیر مردم حرکت کنند] تا بتوانیم [...] در کشورمان آرامشی که باید برقرار شود ایجاد کنیم.»


بله اتفاقاً در بهمن‌ماه 1357 نیز کم نبودند اراذلی که به این ترتیب خود را «در مسیر مردم» قرار دادند، و دیدیم همان آرامشی که می‌بایست در کشور برقرار می‌شد ایجاد کردند: آرامش مرگ و نیستی! و اکنون نیز اربابان حکومت اسلامی خواهان تحمیل همین قماش «آرامش» بر ما ملت هستند، و در این مسیر از امثال حیدری‌ها به عنوان سخنگو استفاده می‌کنند. یکی از مطالبات اساسی کارفرمایان «رادیوفردا» القاء این دروغ بزرگ است که نیروهای «نظامی ـ امنیتی» جمکران، به ویژه لباس‌شخصی‌ها از دولت جمکران دستورمی‌گیرند، نه از آنگلوساکسون‌ها. و این دروغ بزرگ را همین «رادیو» از زبان حیدری بار دیگر به ما ملت تحویل می‌دهد. حیدری طوطی‌وار «هر چه استاد ازل گفت بگو» می‌گوید، بدون اینکه لحظه‌ای به ذهن علیل‌اش خطور کند که مزخرفات‌اش در تضاد با خبرهای منابع اطلاعاتی مؤثق در ایران قرار می‌گیرد. از اینرو «رادیوفردا» تمام شایعات طاعون‌سبز که در رسانه های غرب از زبان منابع مبهم «شاهدان عینی» نقل شده، اینبار از زبان حیدری به خورد مخاطب می‌دهد تا شرکت ‌پاسداران و شبه نظامیان گروه بهزاد نبوی در کودتای ناکام را به حساب جناح احمدی‌نژاد بگذارد و بگوید، وجدان‌اش از اینهمه خشونت به عذاب آمده:

«کمتر کسی است که اگر وجدان داشته باشد و این مسائل را دیده باشد، می‌تواند به خاطر مسائل مادی سکوت کند.[...] بعد از انتخابات، درخواست یک تجمع ساده بود [...] همه اینها در قانون اساسی فعلی جمهوری اسلامی هم هست [...] در روز عاشورا، روزی که هیچگاه در تاریخ ایران خونی به زمین ریخته نشد، حکومتی که مدعی تشیع است، مردم خودش را [...] جلوی گلوله می‌گذارد»


ولی «پیام» اصلی مصاحبة رادیوفردا در واقع دمیدن در تنور دین و مقدسات شیعی مسلکان، حمایت از قانون توحش و تأکید بر چند دروغ بزرگ و شاخدار است. نخست اینکه «تقلب» به اثبات رسیده، و از مرحلة شایعة ساخته‌وپرداختة گروه موسوی گذشته! دیگر اینکه تظاهرات بدون مجوز و غیرقانونی در قانون اساسی جمکران پیش‌بینی شده و از دیرباز «حق مسلم» مردم بوده، و از همه مهم‌تر اینکه، هدف آشوب‌های پس از انتخابات «تعلیق مذاکرات هسته‌ای» و مذاکرات صلح در منطقه نیست و شایعة تقلب ریشه در سیاست استراتژیک آمریکا ندارد! همین اهداف است که در پس پردة «حق‌طلبی» موسوی جلاد و مزخرفات حیدری پنهان شده:

«[...] این سیستم درس‌هائی را به ما داد [...] در درس‌های‌ا‌ش این نبود که جلوی مردم خودمان بایستیم. ما فکر می‌کردیم داریم کاری را انجام می‌دهیم که منافع ملت‌مان توی آن است. اما در انتخابات دورة‌ دهم ریاست جمهوری پس از این تقلب بزرگ، دیدیم که جریان عوض شده و الان حاکمیت فقط فکر حکومت کردن است[...]‌ آن آموزه‌هائی که به ما یاد داده، همه را کنار گذاشته [...] گفتم [...] روز عاشورا هیچ اتفاقی نمی‌افتد، چون حکومت ما یک حکومت شیعه است، روز عاشورا با مردم چنین برخوردی نمی‌کند. ولی وقتی این صحنه ها را دیدم [...]»


بله حیدری صحنه‌هائی را «دیده» که منابع‌شان مبهم است و ممکن است اصلاً ساختگی هم باشد، ولی آنچه اهمیت دارد این است که همین مخالف فرضی حکومت با استفاده از بوق «رادیوفردا» به ما بگوید که حکومت شیعه هم خیلی خوب است و هم مدافع منافع ملی! این فرد مزور به ما می‌گوید این حکومت شیعه «نیست»،‌ چرا که «اصول» تشیع را کنار گذارده و روز عاشورا با مردم چنین برخوردی می‌کند، پس دیگر به درد نمی‌خورد! به عبارت دیگر، روز عاشورا در ایران هر کس هر کار دلش خواست می‌تواند انجام دهد، چرا که در حکومت شیعه در روزهای مقدس می‌توان کشور را با طویله طاق زد. در واقع این مزخرفات تکرار شعارهای مزورانة «جدائی دین از دولت» و «جدائی دین از حکومت» است که برای تحریف شعار مبارزان صدر مشروطه یعنی «جدائی دین از سیاست» اختراع شده. جالب این است که حیدری پس از ایراد همین سخنان ابلهانه و دین‌محور، خود را مدافع دمکراسی جا زده، برای دستیابی به این دمکراسی حسینی «جنبش خشونت‌طلب» سبز را نیز «تجویز» می‌کند:

«جنبش سبز، [...] متعلق به همه مردم [...] در برگیرنده آرمان‌های همة‌ ایرانی‌هاست. [...] امیدوارم این جنبش آن‌ها را دور هم جمع کند [...] و کشور ما مثل بقیة کشورهای دموکراتیک دنیا پیشرفت کند.»


مسلم بدانیم به رهبری حیدری و با حرکت در مسیر توهمات سبز، مردم در کشور ایران مسلماً خیلی پیشرفت خواهند کرد، البته در مسیر مرگ و خشونت. در راستای همین مزخرفات است که امروز اکبر بهرمانی «اسلام ناب محمدی» را در تضاد با خرافات معرفی کرده، می‌گوید،‌ اگر «در عمل» کشوری آباد و آزاد ایجاد کنیم، اسلام به الگوی جهانی تبدیل می‌شود. بله حاج اکبر، مظهر سرکوب، تاراج، فسادمالی و الگوی حقارت و ذلت می‌خواهد با «اگر» و «در عمل» کشور «آزاد» و «آباد» ایجاد کند، آنهم برای ارتقاء توهمی به نام «اسلام»،‌ که ایشان آنرا در کمال حماقت با «اندیشه» در ترادف قرار داده‌اند. در هر حال، طی سه دهة اخیر مشاهده کردیم که اکبربهرمانی مفهوم آزادی را نیک می‌شناسد، البته آزادی در قانون‌شکنی، ‌ جنایت و تاراج:

«اگر در عمل كشوری آباد، آزاد، مرفه و خالی از خرافات ایجاد كنیم دنیای امروز پذیرای اندیشه و عمل ما خواهد بود و روش ما به این دلیل كه مبتنی بر فرهنگ اسلام ناب محمدی است، می‌تواند به عنوان الگو در جهان امروز مطرح باشد.»


این چرندیات نیز در سایت ایسنا، مورخ 23 ژانویه 2010، با کد خبر: 8811 ـ 01177 انتشار یافته. لازم است به اربابان این حکومت «خیابانی ـ مردمی» تفهیم شود که ما خواهان جابجائی افراد و اسلام‌ها نیستیم و هیچ تفاوتی بین موسوی و احمدی‌نژاد نمی‌بینیم. اگر وزارت امورخارجة یانکی‌ها از «خط فکری» موسوی جلاد خوشش آمده می‌تواند در انتخابات آینده میرحسین موسوی را به کاخ سفید ارسال کند. خلاصه بگوئیم، مال بد بیخ ریش صاحبش.




...

0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت