دوشنبه، خرداد ۲۹، ۱۴۰۲

مهسا امینی و سوداگران!

 

 

طی 44 سال اخیر،  «وقوقیه جماعت» بر علیه ملت ایران روزهای جمعه بود.   هر هفته تیز و آروغ  ملایان جمکران در بوق‌های استعمار منعکس می‌شد و چماقداران با عرعر «حزب،  فقط حزب الله» خیابان‌ها‌ را قرق می‌کردند.   ولی این روزها که لاشة تانک‌های لئوپارد جرمانی شبکة اینترنت را اشباع کرده،   و از شکست سخت ضدحمله ارتش ناتو داستان‌ها دارد،   دیگر تیز و آروغ ملایان شیعی و عرعر چماقداران کفایت نمی‌کند!    از اینرو،  ‌مرده‌ریگ کودتای استعماری آیرون‌ساید،  حکومت ملا با تمامی امکاناتش به میدان آمده: شهربانی،   نیروهای خودسر،  گلة‌ افشاگران و ... و به ویژه گلة‌ فرصت‌طلبان و دین‌فروشان و گورستان‌پرستان که هر یک به طمع تحریف جنبش «زن،  زندگی، آزادی» شکم‌‌اش را حسابی صابون زده‌!

 

پیشتر به تلاش‌های اعلیحضرت و زنگوله منگوله‌های‌شان جهت تخریب جنبش «زن، زندگی، آزادی» اشاره کرده‌ایم و تکرار مکررات نمی‌کنیم.   حال نگاهی بیاندازیم به «حضرت» مُفتی مولوی عبدالحمید که با یک من ریش و پشم و لباده و افاده،  پس از لنگر انداختن در جایگاه وکیل مدافع زن ایرانی،   اخیراً در جایگاه وکیل مدافع بهائیان نیز نشسته‌اند!  چپ‌نمایان نیز اخیراً به یاد آورده‌اند که چهل سال پیش،   در هیهات بوس‌وکنار با خمینی «اعدام زنان بهائی» را محکوم نکرده‌ بودند ـ  منبع: گویانیوز مورخ 19 ژوئن سالجاری!   و از همه مهم‌تر خواهران نئوشیعی‌اند که از قضای روزگار،   همزمان با آغاز ضدحمله ارتش ناتو به مواضع ارتش روسیه،  با نبش قبر ده زن بهائی کارزار «داستان ما یکی است» به راه انداخته‌اند!   معلوم نیست به چه دلیل این عزیزان برای راه انداختن کارزارشان 40 سال صبر کرده‌اند؟!   یعنی معلوم هست،  هر چند هیچکس به دلائل این تأخیر اشاره‌ای نمی‌کند!       

 

جریان از اینقرار است که در «دوران نورانی امام میرحسین موسوی»،   ده زن بهائی را در شیراز به جرم اعتقادات‌شان در ملاءعام اعدام کرده‌اند،  و خلاصه شرایط ضدانسانی ـ محرومیت از تحصیل و ...  ـ  بهائیان را ناچار به ترک ایران کرده است.   پیش از ادامۀ مطلب، لازم است دو نکته را یادآوری کنیم.   نخست اینکه وحشیگری حکومت ملایان به هیچ عنوان به بهائیان محدود نمی‌شود،   و برای توضیح در اینمورد،   نیازی نیست به دوران نکبت‌بار خمینی بازگردیم.   دیگر آنکه،   پس از قتل مهسا امینی و آغاز جنبش «زن،  زندگی، آزادی»،   صدها معترض،  از جمله ده‌ها کودک به قتل رسیده‌اند. ‌ چندین معترض،   از جمله محسن شکاری و امیررضا رهنورد  اعدام شده‌اند،  ولی در محکومیت این جنایات هیچ صدائی از محافل بهائیان در داخل و خارج مرزها شنیده نشد؛    توگوئی «نئوشیعی‌ها» خواب بودند که امروز به یک‌باره بیدار شده،  به یاد آورده‌اند که،  «داستان ما یکی است!»

 

حضورشان بگوئیم،   داستان طرفداران جنبش «زن،  زندگی، آزادی» به هیچ عنوان با «داستان» شما یکی نیست!    داستان شما بر محور باورها و اعتقادات پوسیدة مذهبی‌تان متمرکز شده،   و محور داستان ما،‌  «مهسا امینی» است و بس!   زنی ایرانی که مهسا امینی نام داشت،   نه مبلغ مذهبی بود و نه حتی معترض.   پرچم رنگین‌کمان هم علم نکرده بود!   مهسا امینی فقط به جرم زن بودن بازداشت شد و به قتل رسید!   داستان ما،   داستان همۀ زنان ایران است که فارغ از تعلقات و باورهای‌شان قربانی توحش آخوند و آخوندپرست،  زن‌ستیزان و دین‌خویان شده‌اند.   تفاوتی هم نمی‌کند که این زن‌ستیزان آخوند شیعی باشند یا سنی و بهائی؛  فمینیست باشند یا چپ‌گرا!   زن‌ستیزی،  برخاسته از نگرش آخوندی است،  و آخوند در هر حال «ضداجتماعی،  زن‌ستیز،  کاسبکار و بی‌وطن» است.  شما عزیزان هم چه بهتر که جنازة این ده زن بهائی را که قربانی «شیعۀ برحق» شده‌اند،  به ابزار کاسبی سیاسی تبدیل نکنید.  ‌جنبش «زن،  زندگی، آزادی» به هیچ عنوان سیاسی،   مذهبی و ایدئولوژیک  نیست؛ «آخوند باید گم بشه!»   اهداف این جنبش فروپاشانی ستون‌های نگرش قرون‌وسطائی‌ای است،  که زیربنای فروهشتگی جامعۀ ایران شده.   این جنبش در چارچوب فرهنگ‌هائی که می‌شناسید متحول نخواهد شد؛   نسبیت‌پذیر نیست؛ ‌ روی به آینده‌ای دارد که خود ابعاد و چشم‌اندازش را مشخص خواهد کرد !   به عبارت دیگر،   در سیلان تحولاتی که جامعۀ ایران در آینده‌ای نه چندان دور پای در آن خواهد گذارد،   «فرهنگ» شیعی و سنی و بهائی  و... معنا و مفهوم اجتماعی نخواهد داشت!