سه‌شنبه، فروردین ۱۶، ۱۳۹۰



جونز و جمکران!

«هر کس حق دارد از آزادی اعتقاد و تفکر بهره‌مند شود. این حق متضمن آزادی تغییر دین و متضمن آزادی ابراز عقیده و معتقدات به صورت انفرادی یا جمعی در خلوت و یا در سطح جامعه است [...] هر کس حق آزادی بیان و عقیده دارد[...] بدون بیم و هراس [...] و بدون ملاحظات مرزی [...]»


برگرفته از اصول 18 و 19 اعلامیة جهانی حقوق بشر


سگ‌های‌ هار عموسام بدانند که آتش زدن قرآن در ایالات متحد، حق قانونی «پدر» جونز است. همچنانکه دیگران نیز حق دارند در آمریکا انجیل و تورات را بسوزانند؛ هیچ کتابی در قانون اساسی ایالات متحد مقدس شمرده نمی‌شود. پس می‌باید از کشیش جونز سپاسگزار باشیم که با سوزاندن قرآن از چهرة واقعی باراک اوباما پرده برداشت! باراک اوباما با اعتراض به عمل جونز، آزادی بیان در قانون اساسی آمریکا را نقض کرده و در کنار مخالفان آزادی‌های فردی نشسته؛ جالب اینجاست که حضرت اوباما همزمان به شیوة آخوندها «در کنار مردم» ایران هم قرار گرفته‌اند. نظر به اهمیت آزادی بیان، بخش دوم این وبلاگ را به بررسی سوزاندن قرآن اختصاص می‌دهیم.


فاشیست‌ها در آستانة نوروز، یعنی روز 20 مارس 2011، هم به لیبی لشکرکشی کردند، هم مراسم قرآن‌سوزان به راه انداختند. ولی از آنجا که در لیبی نتوانستند به اهداف خود دست یابند، حمید کرزای را فرمودند تا از درگاه ارباب استدعا کند سوزاندن، یا به زبان دری «سوختاندن» قرآن را محکوم فرماید. باشد که از این مفر نیروهای سازمان ملل بتوانند برای نشاندن سگ بجای کله‌پز، یعنی تأمین حق «مردم» در «ساحل عاج» به بمباران غیرنظامیان این کشور مشغول شده، با بمب و موشک برندة‌ انتخابات «دمکراتیک» ساحل عاج را به کاخ ریاست جمهوری رهنمون شوند! البته پیش از کرزای، خزاعی، نمایند‌ة حکومت مرده‌شویان هم برای محکوم کردن «قرآن‌سوزان» دست به دامان دبیرکل سازمان رسوای ملل شده بود. سازمانی که همواره عصای دست فاشیست‌ها بوده و هنوز هم نقشی جز این ندارد. عملکرد این سازمان در دیگر کشورها به کنار، بمباران ساحل عاج توسط نیروهای وابسته به این سازمان، آنهم به بهانة حفظ جان غیرنظامیان، ‌ماهیت این سازمان منفور را نیز آشکار نمود.

یادآور شویم «بان کی‌مون»، دبیر کل همین سازمان رسوا از شرکت در جشن جهانی نوروز در نیویورک خودداری کرده بود. متن پیام مضحک نوروزی ایشان را بررسی نمی‌کنیم، چرا که این پیام بازتولید همان مزخرفات باراک اوباما در باب آغاز فصل بهار است. پیامی که جز ایجاد گسست در ارتباط اسطوره با جشن نوروز هدفی دنبال نمی‌کند. به زبان ساده‌تر، بعضی‌ها به بهانة بزرگداشت «نوروز» می‌کوشند آنرا تحریف کرده و از نوروز جمشیدی یک «قالب پوچ»،‌ تحت عنوان تغییر فصول به ملت‌های منطقة‌ نوروز تحویل دهند. ولی این شیوة تخریب فاشیست‌ها ـ ایجاد گسست ـ بخوبی شناخته شده‌ است. باری دبیرکل سازمان ملل به تخریب نوروز اکتفا نفرمودند، ایشان برنامة جشن جهانی نوروز را نیز بر هم زدند.

به گزارش نووستی، مورخ 8 فروردین‌ماه سالجاری، «صالحی مرام»، معاون ارتباطات دفتر احمدی‌نژاد اظهار داشت، هیئت ایرانی به دلیل عدم حضور «بان کی‌مون» در جشن جهانی نوروز در این مراسم شرکت نکرد:

«[...] قرار بود [...] دبیر كل سازمان ملل [در جشن جهانی نوروز] حضور داشته باشد اما با توجه به [...] عدم حضور وی [...] سفر هیات ایرانی نیز به زمان دیگری موكول شد[...]»

به استنباط ما دبیرکل سازمان ملل، به دلیل بر هم خوردن نقشة‌ کارفرمایان‌اش در لیبی، دل و دماغ جشن و شادمانی نداشته. طفلک «کی‌مون» تقصیری ندارد؛ اشکال از شرایط نوین استراتژیک است که همة اعضای محترم طویلة مک‌کارتی را متزلزل کرده. به عنوان نمونه، می‌توان به رستاخیز«خمیس»، پسر قذافی اشاره داشت. فارس‌نیوز و اربابان‌اش در غرب، چندین بار خبر مرگ «خمیس» را با آب و تاب در بوق گذاشتند، ولی روز سوم آوریل معلوم شد همة پسران قذافی زنده‌اند و غرب برای خروج از بن‌بست باب مذاکره را با آن‌ها گشوده. و چرا راه دور برویم؟ کشورهای شورای خلیج «همیشه» فارس از مخالفان دولت یمن درخواست کردند بجای عربده‌جوئی و سردادن زوزة «صالح باید برود»، راه مذاکره را برگزینند! اینجا بود که یورونیوز با انتشار سخنان یکی از مخالفان مؤنث دولت یمن، ناخواسته دست به اصطلاح اوپوزیسیون این کشور را رو کرد. شب گذشته یک تل «چادرسیاه» که نقابی سیاه‌رنگ هم بر چهره داشت، و در نتیجه به مراتب از زهرا خانوم روشنفکرتر و پیشرفته‌تر به نظر می‌رسید، به خبرنگار «یورونیوز» گفت، منافع غرب را ما بهتر تأمین می‌کنیم:

«روی سخن ما با پرزیدنت صالح نیست، او نمی‌فهمد ما چه می‌گوئیم؛ روی سخن ما با غربی‌هاست. غرب می‌باید برای تأمین منافع‌ خود در کنار ما قرار گیرد[...]»

البته ما در اینکه به راه‌ افتادن کاروان‌های خردجال در منطقه همواره برای گسترش منافع غرب بوده تردید نداریم؛ آشوب‌های سال 1357 در کشورمان شاهدی است بر این مدعا. ولی اینکه شبکة تلویزیونی «یورونیوز» از سرسپردگی آشوب‌طلبان به غرب پرده برمی‌دارد،‌ آشفتگی بوق‌های ارتش ناتو را بازتاب می‌دهد. البته «یورونیوز» برخلاف روند رایج در بخش‌های بعدی از پخش مجدد اظهارات آن ماچه شیخ یمنی خودداری کرد، ولی خوب کار از کار گذشته بود؛ آب رفته به جوی باز نمی‌گردد. همچنانکه طرفداری کاخ سفید از حماقت و تعصبات مذهبی نمی‌تواند ضامن دوام حکومت اسلامی جمکران و خط امام روشن ضمیر میرحسین موسوی باشد. حزب دمکرات ایالات متحد می‌باید دکان بازگشت به گذشته و پدرپرستی را در ایران تعطیل کند.

«[...]پدرم مردی بود صریح‌اللهجه و کوشا که به دلیل سخاوت، شرافت و ایمان خدشه‌ناپذیرش به ارزش‌های سنتی اسلام در بدخشان و در سراسر کشور [افغانستان] مورد احترام بود [...] پدرم دوست داشت همه چیز بی‌عیب و نقص باشد [...] وقتی میهمان داشت، اگر دانه‌های برنج بهم چسبیده بود، پس از عذرخواهی از میهمانان، به آشپزخانه می‌رفت و بدون اینکه حرفی بزند، موهای مادرم را می‌گرفت، ملاقة ‌فلزی را از دستش به در می آورد و با آن بر سر مادرم می‌کوفت [...] گاه مادرم بر اثر ضربات نقش زمین می‌شد. اما بی‌اعتناء به نگاه وحشتزدة‌ مستخدمان از جای برمی‌خواست و برای جلوگیری از خونریزی [جراحات] سرش را با خاکستر گرم می‌پوشاند و به مستخدمین برای رتق و فتق امور فرمان می‌داد [...] مادرم رفتار پدرم را ناشی از عشق عمیق او می‌دانست و به من می‌گفت، اگر مردی زنش را کتک نزند، او را دوست ندارد. [مادرم] به این امر عمیقاً معتقد بود [...] کوشش او برای جلب رضایت پدرم ناشی از ترس و یا به دلیل انجام وظیفه نبود،‌ از روی عشق بود. [مادرم ششمین همسر پدرم بود]‌ و با تمام وجود پدرم را می‌پرستید[...] پدر! وقتی مردم از تو سخن می‌گویند به شرافت و صداقت تو افتخار می‌کنم [...] پدر! یاد تو به من دلگرمی می‌دهد [...]»

منبع: فوزیا کوفی، «نامه به دخترانم»، انتشارات میشل لافون؛ صفحات: 23، 24، 25، 325، 326.

بله با توجه به آنچه در افغانستان و ایران و دیگر مناطق مسلمان‌نشین تحت نظارت «حکومت‌های» اسلامی در جریان است، چنین پدری به راستی مایة «افتخار» هم باید باشد. دلیل هم اینکه در این مناطق، حکومت‌ها با تکیه بر سرنیزة ارتش آمریکا، اجازه نمی‌دهند توحش «نظام پدرسالار» به زیر سئوال برده شود. هدف حکومت‌های توحش «مید. این. یو. اس» در این مناطق تبدیل «پدرپرستی» سنتی به «قانون» یا بهتر بگوئیم تقویت توحش از طریق «قانونی‌ات» بخشیدن به آن است. به این ترتیب بر توحش سنتی که ریشه در تقدس الهی دارد، ردای «قانونی‌ات» می‌پوشانند تا آن را ممتاز و به ویژه غیرقابل تردید جلوه دهند. و از آنجا که عملکرد دولت پوشالی و تل موهوم «مردم» همواره در راستای تأمین منافع استعمار قرار گرفته و می‌گیرد، تظاهرات اوباش جمکران با شعار «آل‌سعود، آل‌یهود»، و تظاهرات جیره‌خواران ارتش ناتو در افغانستان در اعتراض به «‌سوختاندن قرآن»، و همچنین ارائة پیش‌نویس «قانونی» ممنوعیت جشن ازدواج مختلط در افغانستان را می‌توان در راستای گسترش همین روند انسان‌ستیز بررسی کرد.

دولت افغانستان پس از حل همة مشکلات کشور از جمله فسادمالی، فقر، بیسوادی، اعتیاد و ‌ناامنی، به صرافت حل مشکل «جشن» ازدواج افتاده! در این راستا وزارت دادگستری افغانستان که همچون قوة قضائیة جمکران وظیفه‌ای جز تشویق فساد مالی و گسترش سرکوب ندارد، طرحی برای اسلامی کردن جشن ازدواج ارائه داده. به گزارش سایت «بی‌بی‌سی»، مورخ 4 آوریل سالجاری، نعمت‌الله غفاری، نمایندة‌ شورا در باب این پیش‌نویس سرشار از نبوغ می‌گوید:‌

«خوب است که در تمام مسائل هم ارزش‌های دینی و هم عنعنات ملی در نظر گرفته شود[...]»

اتفاقاً ارتش ناتو هم جز افزودن «عنعنات ملی» به عنعنات دینی هدفی دنبال نمی‌کند. در غرب، انتشار پروپاگاند مهوعی که از زبان فوزیا کوفی نقل می‌شود راه‌گشای همین سیاست است. در همین راستا شاهدیم که دولت کرزای، با تکیه بر ارتش ناتو توحش طالبان را تداوم ‌بخشیده، حال آنکه در پائیز سال 2001، جرج والکر بوش به بهانة مبارزه با تروریسم، ‌ براندازی طالبان‌ و مبارزه با افراط‌گرائی اسلامی به افغانستان لشکرکشی کرده بود. نتیجة این لشکرکشی را در کل منطقه، به ویژه در ایران و پاکستان شاهدیم.

در ایران علاوه بر تداوم معرکة غنی‌سازی، اراذل و اوباش پیرو خط امام نیز به رهبری موسوی، جنایتکار و تاراجگر سرشناس حکومت در جایگاه اوپوزیسیون نشستند و به این ترتیب مطالبات دمکراتیک ملت ایران به حاشیه رانده شد. در پاکستان برنامة اقلیت زدائی، از طریق انفجار بمب در اماکن مقدس شتاب بیشتری گرفت و ترکیه نیز به عنوان عضو رسمی سازمان ناتو، در مسیر توحش «ایجاد یک کشور، یک قوم» گام‌های سرنوشت‌سازی برداشت. رجب اردوغان می‌خواهد نظام پارلمانی نیم‌بند ترکیه را به نظام فدرال مشابه نظام آمریکا تبدیل کند!

نیازی به توضیح نیست که بگوئیم هدف اربابان رجب اردوغان در لندن و واشنگتن ایجاد «کردستان بزرگ»، یعنی تجزیة ایران، ترکیه، عراق و سوریه، و تجزیة پاکستان و افغانستان جهت تشکیل «بلوچستان بزرگ» است. حال که چارچوب طرح‌های ارتش ناتو مشخص شد، بهتر می‌توان به دلائل واقعی و البته ناگفتنی تغییر نظام پارلمانی ترکیه پی برد. از اصل مطلب دور افتادیم، پس بازگردیم به افغانستان و تظاهرات هنگ ‌سگ‌های هار ناتو بر علیه «سوختاندن» قرآن.

شاهدیم که در افغانستان هیچکس در اعتراض به شرایط اسف‌بار اجتماعی، سیاسی و اقتصادی تظاهرات به راه نمی‌اندازد. این ملت نه خوراک می‌خواهد، نه مسکن؛ نه امنیت و نه آموزش! تنها مشکل افغانستان این است که در درودهات فلوریدا، یک کشیش مافنگی قرآن را «سوختانده»! و ملتی که دهه‌هاست تحت سلطة نیروهای مسلح بیگانه زندگی کرده و استقلال‌ا‌ش رسماً توسط ارتش اشغالگر لگدمال شده، در اعتراض به این «اهانت» فرضی تظاهرات خودجوش به راه می‌اندازد! جالب اینکه باراک اوباما، فرماندة کل قوای آمریکا و ارتش اشغالگر افغانستان نیز در کنار تظاهرکنندگان قرار می‌گیرد! بله، اگر کشیش جونز نبود، باراک اوباما نمی‌توانست به این سادگی و سهولت در جایگاه روح‌الله خمینی بنشیند! با این وجود، طبق قانون اساسی ایالات متحد، کشیش جونز و هر فرد دیگری از این حق قانونی برخوردار است که قرآن، انجیل، تورات و یا هر کتاب دیگری را بسوزاند! چرا که قرآن به عنوان کتاب، با کتب دیگر هیچ تفاوتی ندارد؛ قرآن یک «متن» است که به زینت طبع آراسته شده، و به هر تعدادی که مایل باشیم می‌توانیم آن را تکثیر کنیم. شاید باراک اوباما از این امر آگاه نباشد؛ یا شاید برای انتخابات سال 2012 به آراء مسلمین نیاز پیدا کرده، و یا جهت دریافت وجه نقد از نوکران در جهان اسلام فریاد «وا اسلاما» سر داده!

به گزارش سایت رادیوفردا، مورخ 3 آوریل 2011، باراک اوباما اقدام کشیش جونز را شدیداً محکوم کرده، حال آنکه منطقاً هیچ دلیلی وجود ندارد که رئیس جمهور آمریکا با نقض آشکار قانون اساسی این کشور، «آزادی بیان» را مورد تهدید قرار دهد. ولی در پس پرده، برای واکنش اوباما به عملیات کشیش جونز، دلائل بسیار منطقی وجود دارد. ‌از آنجمله است بحران‌سازی در کشورهای مسلمان‌‌نشین و گسترش تنش‌های اجتماعی در داخل مرزهای آمریکا بر پایة تعصبات مذهبی، و از همه مهم‌تر، دریافت دلار از فاشیست‌ها جهت تأمین مخارج مبارزات انتخاباتی. مقر ستاد انتخاباتی اوباما همان شهر شیکاگو است که اخیراً پست شهرداری آن را به «امانوئل راخم» واگذار کرده‌اند. شیکاگو، به عنوان پایگاه قبیلة «کندی» تاریخچة پرافتخاری دارد، و به یاد داریم که ادوارد کندی نیز پیش از رحلت از حامیان باراک اوباما به شمار می‌رفت! بی‌دلیل نیست که، به گزارش فیگارو، مورخ 3 آوریل 2011، ریاست ستاد انتخاباتی اوباما به «جیم مسینا» واگذار می‌شود.

یادآور شویم نام «مسینا» در ایالات متحد شناخته شده است. «مسینا» واقع در جنوب ایتالیا و در نزدیکی «پالرمو» قرار گرفته، و خلاصة کلام سرزمینی ‌است «پدرخیز!» اکثر پدرهای کاتولیک متعهد و مکتبی و اعضای شریف محفل «احترام به ادیان» از این منطقه برخاسته‌اند؛ و به دلائل امنیتی بیش از این نمی‌توان توضیح داد! پس بازگردیم به قرآن و معرکة قرآن سوزان.

قرآن چیست؟ قرآن مجموعه‌ای است از حکایات و فرامین «پدر» که مسلمانان آن را «مقدس» به شمار می‌آورند. یک کشیش در ایالات متحد این کتاب را آتش زده و باراک اوباما را به سنگر انسان‌ستیز «احترام به ادیان» پرتاب کرده. حال آنکه در ایالات متحد هر کس آزاد است قرآن، انجیل و تورات را همچون دیگر کتاب‌ها بسوزاند، چرا که حتی اگر وجود خداوند را «باور» داشته باشیم، محمد «صاد» کلام خداوند را از طریق «وحی» یا «الهام» دریافت می‌فرمود؛ نه به صورت مکتوب و مجلد! وارد جزئیات نمی‌شویم، ولی از آنجا که فرامین الهی «مکتوب» نبوده ـ فقط ده ‌فرمان چاپ لیزری داشت ـ هیچ نوشته‌ای نمی‌تواند تقدس پیدا کند! از این گذشته واژگان قرآن را به صورت پراکنده در تمام متون می‌توان یافت، چرا که برخلاف ادعای مضحک امثال «پروفسور» نصر و پامنبری‌های‌شان، جامعة بشری در صحرای عربستان متولد نشده!

پیش از اسلام، در جوامع متمدن و بدوی ادیان دیگری وجود داشته. ولی اگر چنین هم نمی‌بود، در هر حال قرآن، در قالب یک «جلد کتاب» نمی‌تواند تقدس داشته باشد؛ همچنانکه انسان نیز به عنوان «پیرو قرآن» نمی‌تواند برای خود تقدس قائل شود. آن‌ها که به مقدسات‌ معتقد‌اند، می‌باید بدانند، از یک‌سو این مقدسات ناقض حقوق ‌انسانی است و از سوی دیگر، همه را نمی‌توان به زور سرنیزه وادار کرد به این مقدسات احترام بگذارند! ژنرال پتریوس و باراک اوباما با محکوم کردن سوزاندن قرآن توسط کشیش جونز ثابت کردند که ارتش ناتو برای دفاع از تعصبات مذهبی و «عنعنات‌ ملی» طالبان به افغانستان لشکرکشی کرده. حضور حضرت باراک اوباما بگوئیم، با اتخاذ چنین مواضعی نه‌ تنها «آزادی‌ بیان» در ایالات متحد که مفاد اعلامیة جهانی حقوق‌بشر را نیز نقض کرده‌‌ و خود را در کنار حکومت مرده‌شویان قرار داده‌اند.

خزاعی، نمایندة حکومت تفتیش عقاید جمکران از دبیرکل سازمان ملل خواسته «عاملان» قرآن سوزی را مورد مواخذه قرار دهد، و سایت ایسنا، مورخ 6 فروردین‌ماه سالجاری نیز این تقاضای ابلهانه را با کد: 00489 ـ 9001 منتشر کرده. سفیر مرده‌شویان از اینکه یک کشیش در کلیسای خود واقع در فلوریدا قرآن را آتش زده، «عنعنات‌اش» به جوش و خروش درآمده و ضمن ردیف کردن جفنگیات کلیشه‌ای امام روشن‌ضمیر ادعا می‌کند،‌ با این عمل «احساسات» میلیاردها مسلمان جریحه‌دار شده! همچنانکه گفتیم مرده‌شویان برخورد منطقی با مسائل را نمی‌شناسند. برخلاف انسان، اینان زندانی قفس غرائز و تعصبات و احساسات‌‌اند، در نتیجه با حقوق‌انسانی نیز بیگانه‌ باقی مانده‌اند. به همین دلیل است که حق قانونی یک کشیش آمریکائی را حتی در خاک آمریکا به رسمیت نمی‌شناسند و از دبیرکل سازمان ملل می‌خواهند در سنگر حماقت اینان بنشیند.

خزاعی دفاع از ارزش‌های اسلام را وظیفة همگان دانسته و در کمال حماقت ادعا می‌کند، احترام به اسلام، احترام به فرهنگ‌هاست! به عبارت دیگر همة ملت‌های جهان وظیفه دارند توحش سنگسار و قصاص را به عنوان «فرهنگ» بپذیرند:

«[...]‌ نمايندة دائم [حکومت اسلامي] در سازمان ملل متحد [...]‌طي نامه‌اي به [...] دبيركل این سازمان [بر ضرورت] پيگيري و مواخذه طراحان و عاملان [سوزاندن قرآن تأکید کرد] در بخش ديگري از اين نامه تصريح [شده] اين مسئوليت همگان است كه اينگونه اقدامات عليه اديان و به ويژه اسلام را محكوم [کنند] و این امر يك راه حل عملي براي [...] ارتقاء فهم و احترام بين پيروان همه اديان و فرهنگ‌ها است [...]»

سفیر مرده‌شویان چه می‌گوید؟ خزاعی می‌گوید، برای ارتقاء فرهنگ‌ها می‌باید تفتیش عقاید و نقض آزادی بیان در ایالات متحد نیز به مورد اجرا گذاشته شود یا اینکه با اعمال سانسور بر رسانه‌ها از انتشار خبر «آزادی بیان» کشیش جونز ممانعت به عمل آید تا احساسات مرده‌شویان جریحه‌دار نشود. به عبارت دیگر، تحمیل حکومت توحش طالبان بر سراسر جهان الزامی است.

واکنش باراک اوباما به سوزاندن قرآن در فلوریدا نشان داد که حضور ارتش ناتو در افغانستان، وحشی‌گری اسلام‌گرایان و بدوی‌ات و تحجر قبیله‌ای طالبان را مخدوش نکرده، بلکه باعث تقویت آن شده. اما آنچه به راستی تاسف‌آور ‌است، نه گسترش توحش طالبان در منطقه که تزلزل بنیادین در نگرش «اجتماعی ـ فرهنگی» معاصر در ایالات متحد است. تزلزلی که وحشی‌گری و بدویت را به درون کاخ سفید رهنمون شده. باید ببینیم به چه دلیل ایالات متحد الگوهای برگرفته از اروپای عهد روشنگری را با توحش و تحجر ملایان و مفتی‌ها جایگزین کرده، و به چه دلیل روشنفکران آمریکا در برابر این جایگزینی سکوت اختیار کرده‌اند؟!‌

...

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ سکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل‌دن

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ تینک‌فری

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ هیوج‌درایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

Share

...

یکشنبه، فروردین ۱۴، ۱۳۹۰




بوق و باور!

...

در باور عام «آمریکا طرفدار دمکراسی است»، اما کدام عقل سلیمی می‌پذیرد که در واقعیت نیز آمریکا طرفدار دمکراسی باشد؟

تا به حال نشنیده بودیم کسی برای اشیاء و توهمات «زنده باد» بگوید! روز اول آوریل سالجاری هنگ سگ‌های‌هار عموسام در «مزار شریف» با شعار «زنده باد قرآن» و «زنده باد اسلام» تظاهرات کرد تا زحمات «سارا پالین» در اسرائیل به هدر نرود. خلاصه عموسام برای هی کردن سگ‌های وفادارش به خیابان ساده‌ترین راه را برگزیده:‌ شایعه پراکنی پیرامون «توهین» به مقدسات مسلمانان. به محض اینکه بوق‌های آنگلوساکسون‌ها به لشکرکشی خیابانی و جنجال و هیاهو نیاز داشته باشد، خبر آتش زدن فرضی یا واقعی قرآن توسط یک کشیش در سراسر جهان منتشر خواهد شد، آنگاه موج اعتراض سراسر اتحاد جماهیر نوکری را فرا می‌گیرد و «مردم‌ مسلمان»، ‌ یعنی مشتی لات و اوباش جیره‌خوار غرب در اعتراض به «توهین» کذا عربده‌جوئی و لات‌بازی آغاز می‌کنند. این اراذل روز دوازدهم فروردین‌ماه سالجاری در افغانستان و بنگلادش تظاهرات کردند و جالب اینجاست که تظاهرات اینان به مجوز هم نیاز ندارد! چرا که مجوز تظاهرات لات و اوباش از لندن و واشنگتن صادر می‌شود. افسوس که احمد توکلی، پسرخالة پاسدار علی‌کوچیکه نتوانست با توسل به معجزات کشیش «جونز»، لشوش کفن‌پوش را برای تظاهرات «مسالمت‌آمیز» مطلوب هیلاری کلینتن به خیابان‌ها بیاورد! پیش از ادامة مطلب لازم است در مورد «یانارداگ» توضیح دهیم.

وبلاگ «یانارداگ» به اشتباه تحت «نایارداگ» هم منتشر شد! اما با پوزش از خوانندگان گرامی،‌ این اشتباه را تصحیح نکردیم! به این ترتیب چماقداران مک‌کارتی که با دریافت ارز حاصل از چپاول نفت کشورمان به ویژه در غرب نیز به سانسور ایرانیان «اشتغال» دارند، ناچار می‌شوند علاوه بر وبلاگ ناهید رکسان، هم نایارداگ و هم یانارداگ را فیلتر کنند؛‌ چشم‌شان کور! در ضمن برای آگاهی اهالی «گوگل» بگوئیم، بجای «داگ» نمی‌نویسیم، داغ! «یانارداگ» برای ما همچنان «یانارداگ» باقی خواهد ماند!

روز اول آوریل همزمان با برنامة زوزه و عربدة طالبان در مزار شریف،‌ «بی‌بی‌سی» هم یک گله از آیات عظام مترقی را به میدان آورده بود تا برای‌مان از «انسانی‌ات» بگویند! در حکومتی که این حضرات به میلیون‌ها زن ایرانی پوشش بردگان و احکام متحجر اسلام را تحمیل کرده‌اند، در حکومتی که تمامی حقوق انسانی را توحش قصاص و سنگسار و تعدد زوجات لگدمال کرده، ‌آیات عظام «مترقی» و مدرنی که این توحش را تأئید می‌کنند، در «بی‌بی‌سی» خواهان رعایت «حقوق‌ انسانی» میرحسین موسوی شده‌اند. اینان می‌گویند، «حصر» موسوی هم غیرشرعی است، هم غیراخلاقی و هم غیرانسانی! به این ترتیب، ‌بی‌بی‌سی، با توسل به نعلین‌ها می‌کوشد، از یک‌سو مشتی آخوند انسان‌ستیز را به عنوان مدافعان حقوق انسانی به مخاطب حقنه کند، و همزمان حقوق انسانی را با احکام توحش شرع و «اخلاق» متحجر صحرای عربستان در ترادف قرار ‌دهد.

اینگونه است که مشتی آخوند آدم‌خوار از حقوق انسانی فردی دفاع می‌کنند که طی سه دهة اخیر به گواهی کردار و گفتارش از مخالفان سرسخت انسان و انسانی‌ات بوده، و اصولاً انسان‌محوری را به رسمیت نمی‌شناسد! روشن‌تر بگوئیم یک گروه جلاد، مدافع حقوق انسانی سردستة‌ جلادان شده‌اند، تا «بی‌بی‌سی» بتواند برای‌ همة‌ این جلادان بازارگرمی به راه بیاندازد؛ این است «دیپلماسی خررنگ‌کن.» دیپلماسی انگلیسی‌ها حرف ندارد! یا بهتر است بگوئیم طی جنگ‌سرد و پیش از فروپاشی اتحاد شوروی، این دیپلماسی از ظرافت و زیرکی خاصی برخوردار بود.

البته ظرافت کذا ریشه در چند شاخگی این دیپلماسی داشت؛ یک شاخه از حاکمیت بریتانیا در هم‌سوئی کامل با جمهوری‌خواهان ایالات متحد حامی بی‌قید و شرط استالینیسم در شوروی بود، و شاخة دیگر دست در دست حزب دمکرات آمریکا از سرکوب، آشوب و هرج‌ومرج در مرزهای شوروی، به ویژه در ایران و افغانستان پشتیبانی می‌کرد. جالب اینکه، رسانه‌های غرب این سیاست انسان‌ستیز یعنی «آشوب‌سازی» را تحت عنوان «دفاع از حقوق ‌بشر» در بوق گذاشته بودند. در راستای تبلیغات بوق‌ها، جیمی‌کارتر، مارگارت تاچر، رونالد ریگان و... و به ویژه جرج بوش و بیل‌کلینتن طرفداران دمکراسی شناخته می‌شدند. در دهة هفتاد میلادی، دمکراسی حضرات ابتدا به کودتا در کشورهای عراق، پاکستان، افغانستان، ایران و ترکیه انجامید! سپس نوبت به جنگ رسید. انواع جنگ؛ جنگ بین کشورها، جنگ‌های داخلی و ... و نهایت امر فروپاشی اتحاد شوروی. این فروپاشی دامنة ‌وحشیگری‌های ناتو را به یوگسلاوی و قفقاز هم کشاند.

در مورد تجزیة یوگسلاوی و به اصطلاح استقلال‌طلبان چچن پیشتر به تفصیل توضیح داده‌ایم و نیازی به تکرار مکررات نیست؛ همچنانکه در نمونه‌های ژاپن، لیبی و ساحل‌عاج می‌بینیم، دعوا بر سر منابع انرژی و کنترل شاهرگ‌های اقتصادی است. هنوز تکلیف ژاپن از نظر اقتصادی مشخص نشده و در لیبی و ساحل‌عاج نیز هیچکس مدافع دمکراسی و حقوق بشر نیست! در مصر هم بعضی‌ها تمام تلاش خود را به خرج می‌دهند تا با تخریب اماکن مقدس اقلیت‌ها و دامن زدن به تعصبات مذهبی، انسان‌ستیزی و توحش را گسترش دهند و ... و خلاصه این جماعت برنامه‌شان همان است که 32 سال پیش با برگزاری یک «شبه‌رفراندوم» در کشور ایران به مورد اجرا گذاشته شد: استقرار حکومت اسلامی، یا همان حکومت لات‌واوباش خیابانی.

تمامی شبه‌نظریه‌ها پیرامون «حکومت اسلامی» بر این محور تمرکز یافته که نظریه‌ساز ـ با نظریه‌پرداز اشتباه نشود ـ چگونه می‌تواند توحش باورهای جمعی و «مقدس» را به عنوان «شیوة‌ حاکمیت» بر کل جامعه تحمیل کند. اینکه نظریه‌ساز فکل‌کراواتی‌ و چپ‌نما و توده‌ای است، یا نعلین‌پوش آنقدرها در اصل مطلب تغییر ایجاد نخواهد کرد. مهم این است که در «حکومت اسلا‌می» قوانین دولت از احکام مبهم و انسان‌ستیز قرآن استخراج شود. به همین دلیل هر کس با این قوانین پوسیده و متحجر مخالفت داشته باشد، «محارب» شناخته می‌شود. حکم «محارب» در قرآن چیست؟ مرگ!

ولی نقش باورهای جمع در حکومت اسلامی از نقش حاکمیت و دولت اسلامگرا به مراتب مهم‌تر است! چرا که «باورهای جمع» یا همان توهمات اجتماعی در واقع جایگاه هر اوپوزیسیونی را نیز به اشغال خود در می‌آورد؛ دلیل هم روشن است. باورهای جمع همزمان بر دو پایة موهوم یعنی اعتقادات دینی و باورهای بومی تکیه دارد. به عنوان نمونه نگاهی داشته باشیم به جایگاه سنتی «پدر» در باورهای جمعی کشور مسلمان‌نشین ایران.

هر چند استثناء همیشه وجود دارد، در ایران به طور کلی هیچکس جایگاه پدر را به زیر سئوال نمی‌برد. در غرب نیز مصلحت چنین ایجاب می‌کند که این جایگاه در رسانه‌ها تا حد امکان محفوظ بماند. در نتیجه، افراد سرشناس هرگز از پدر و مادرشان، حتی اگر اینان مجرم باشند و جرم‌شان به اثبات هم رسیده باشد انتقاد نمی‌کنند. به عنوان نمونه، در کشور فرانسه با فرزندان مارشال پتن و دیگر مقامات دولت ویشی مصاحبه صورت نمی‌گیرد. چرا که دولت ویشی رسماً با نازی‌ها همکاری کرده، و به دلیل شکست هیتلر در جنگ دوم جهانی، همکاران ایشان در اروپای غربی نمی‌توانند ‌مورد تأئید قرار گیرند. در نتیجه مصاحبه با نوه‌ و نتیجة مارشال پتن به صورتی ناگفته و نانوشته، یا بهتر بگوئیم به صورت «غیررسمی» ممنوع شده. به این دلیل که در چنین مصاحبه‌ای، پدر به سادگی از جایگاه قابل احترام «سنتی» خود جدا شده، در جایگاه واقعی اجتماعی‌اش یعنی رئیس دولت «منفور» ویشی می‌نشیند. به زبان ساده‌تر، مارشال پتن، پدری می‌شود که کشور فرانسه را به اشغالگران نازی واگذار کرده،‌ و چنین عملی در چارچوبی که متفقین پس از شکست آلمان نازی ایجاد کرده‌اند، قابل دفاع نیست. البته مسلمانان «مفتخر» در کشور گل‌وبلبل را می‌باید از این روند مستثنی بدانیم.

اینان به عنوان «سید» افتخار می‌کنند که از تبار تازیان‌اند، یا همچون شیرین عبادی، به عنوان مسلمان و شیعه و غیره به پیروی از دین اشغالگران مفتخر شده‌اند و یا همچون میرحسین موسوی و شیخ کروبی و شرکاء، به دلیل پیروی از خط آن وحشی بیابانی خود را برتر از دیگران به شمار می‌آورند. اما لات‌بازی و حماقت حضرات به این مختصر محدود نمی‌شود. اینان در هم‌سوئی با وزارت ارشاد حکومت جمکران، آزادی بیان را نیز تهدید می‌کنند.

طی همین سیزده روزی که از نوروز می‌گذرد، این دومین بار است که شاهد تفتیش عقاید و نکوهش یک «طنزپرداز» هستیم؛ ابتدا به جرم توهین به چادرسیاه زهراخانوم، و اکنون به جرم اعتراض به حضرت باراک اوباما علیه‌السلام، رئیس جمهور آمریکا که در لطافت طبع و صداقت‌ گفتار و حسن نیت‌شان مسلماً تردید روا نیست، چرا؟ چون بر اساس تبلیغات بوق‌ها،‌ در باور عام، ایالات متحد مدافع دمکراسی است! و چه دلیلی مستدل‌تر از اینکه رئیس جمهور آمریکا خودش این را می‌گوید! قلم به مزدهای طویلة مک‌کارتی نیز جز این نگفته و نمی‌گویند،‌ چرا که وظیفة‌ الهی اینان بازتولید و گسترش شایعات بوق‌های لندن و واشنگتن است؛ جهت باد مهم است نه واقعیت! «باد»! این است ارتباط بوق و باور.

تاکنون شنیده‌اید اعضای سازمان جنایتکار ناتو که ریاست‌شان را آمریکا برعهده دارد، خود را آنچنان که هستند بنمایند، و مخالفت‌شان را با استقرار دمکراسی در کشورهای جهان سوم، به ویژه در کشورهای مسلمان‌نشین و نفت‌خیز ابراز دارند؟ مسلم است که اینان شهامت ندارند اهداف سیاسی‌شان را به صراحت مطرح کنند، چرا که این اهداف با حقوق‌انسانی ملت‌ها در تضاد کامل قرار می‌گیرد. باراک اوباما هرگز نخواهد گفت که خواهان حکومت‌های اسلامی، ‌ خصوصاً از نوع متزلزل است! رئیس جمهور آمریکا، همچون وزیر امورخارجه‌اش از تظاهرات مسالمت‌آمیز و برگزاری انتخابات آزاد دفاع می‌کند، ‌ آنهم در کشوری که حکومت‌اش را سازمان سیا تعیین می‌فرماید، و ابزار سرکوب ملت ایران را نیز به صورت مستقیم و غیرمستقیم از دست‌های مقدس همین سازمان بشردوست دریافت می‌دارد. اما شیپورهای عموسام این هم‌سوئی پنهان را واژگون جلوه می‌دهند.

بر اساس قصة بوق‌های عموسام می‌باید این دروغ بزرگ را بپذیریم که حکومت جمکران نه تنها در داخل مرزها بر ارتباطات دیجیتال «نظارت کامل» اعمال می‌کند،‌ که در خارج از مرزها نیز بر ارتباطات حکم می‌راند و خلاصه ارباب را به ستوه آورده! حال آنکه بدون کمک‌های لوژیستیک و کارشناسانة غرب حکومت جمکران حتی از کنترل مراسلات پستی در شهر تهران نیز عاجز خواهد بود. کوتاه سخن، اعضای ناتو از یک‌سو ابزار و متخصص سانسور به نوکران در جمکران می‌فروشند، و از سوی دیگر، خود را مخالف سانسور جا می‌زنند. بله،‌ به همین دلیل این عزیزان مدافع آزادی‌ بیان نمی‌توانند به ما بگویند، چرا متخصصان‌شان وبلاگ «ناهید رکسان» را در برخی شیخ‌نشین‌های عرب زبان خلیج‌فارس نیز «فیلتر» کرده‌اند!

می‌دانیم که عموسام طرفدار دمکراسی است و هرگز دست به چنین کارهای ناپسندی نمی‌زند؛ این حکومت مرده‌شویان است که در سراسر جهان سانسور را بر ایرانی حاکم کرده، نه واشنگتن! در این حکومت قدرقدرت، پخش صدای خوانندگان زن «ممنوع» است؛ زنان و کودکان را همچون گوسفند خرید و فروش می‌کنند و اجاره می‌دهند؛ اعدام و سنگسار و مجازات وحشیانة قصاص نیز «قانونی» شمرده می‌شود! ‌اما پرزیدنت اوباما و هیلاری کلینتن جز «انتخابات» و «تظاهرات» و آش‌فروش‌ هیچ نمی‌خواهند.

حضورشان بگوئیم، شترسواری دولادولا نمیشه! حاکمیت آمریکا اگر همانطور که تظاهر می‌کند طرفدار دمکراسی و حقوق بشر است، می‌باید بداند که طرفداری از حکومت خدامحور و توحش پدرسالار و باورهای مقدس جمع با دمکراسی و حقوق‌ انسانی در تضاد قرار می‌گیرد؛ چرا که در دمکراسی محور «انسان» است و بس! با تظاهرات مسالمت‌آمیز، یا بهتر بگوئیم با به راه انداختن کاروان خردجال در ایران، حکومت خدامحور به دمکراسی تبدیل نخواهد شد. با جابجائی افراد نیز چنین امری محقق نمی‌شود؛ «محور» قانون اساسی ایران می‌باید تغییر یابد! به عبارت دیگر، قرآن نمی‌تواند قانون اساسی باشد! وقتی احکام توحش قرآن به عنوان قانون اساسی بر ملتی تحمیل می‌شود، «نغمه غلامی»، شاگرد استاد شجریان حق ندارد در کشورش آواز بخواند؛ و خبرگزاری‌های رسمی جمکران هم این واقعیت را پنهان می‌کنند، و این مشتی است نمونة‌ خروار.

به عنوان نمونه،‌ خبرگزاری ایسنا، مورخ 13 فروردین‌ماه 1390، در بخش «فرهنگ و هنر ـ موسیقی»، ضمن اشاره به کنسرت «کیوان ساکت» در مسکو، از «نغمه غلامی» نام برده، ولی نمی‌گوید که او از حق آواز خواندن در ایران محروم است! در این گزارش که با کد: 01953 ـ 9001 منتشر شده، مطلب به قول معروف آخوندی، یعنی مزورانه است:

«[...] کيوان ساکت، نوازنده تار و سه تار [...] در تعطيلات نوروز [...] همراه دو نفر از اعضاي گروه موسيقي‌اش ـ نغمه غلامي، خواننده [...] و کوشان يغمايي، ‌ تنبک‌نواز قسمتي از [...] شادي آزادي را در استوديو خبرگزاري ريانووستي اجرا کرد [...]»

حال اگر سری به سایت فارسی نووستی بزنیم، هم صدای «نغمه غلامی» را می‌شنویم و هم به ابعاد لاپوشانی ایسنا پی خواهیم برد و ضمن آگاهی از گسترة حماقت و وقاحت آیات عظام محبوب «بی‌بی‌سی»، به دلائل موجه ارادت حاکمیت بریتانیا به آخوند جماعت و حکومت نعلین پی می‌بریم. و از همه مهم‌تر، می‌بینیم که تونس هم سرانجام «تونس!» بله تونس هم عاقبت پس از یک «انقلاب موفق» قادر شد «حق بردگی» را به زنان این کشور اهداء کند.

خبرگزاری ایسنا، مورخ 13 فرودین‌ماه سالجاری، با کد: 02075 ـ 9001 به نقل از روزنامة «ال‌بيان» چاپ امارات، ضمن اشاره به بیانیة وزارت كشور تونس می‌نویسد:

«زنان از اين پس مي‌توانند به شكل محجبه عكس‌هاي خود را در شناسنامه و كارت‌هاي شناسايي‌شان داشته باشند[...]»

چه پیروزی بزرگی! البته انقلابیون کشک و پشم در تونس هنوز در توحش به گردپای امام روشن ضمیر میرحسین نرسیده‌اند. ولی این پیشرفت‌ها در اسلام به سرعت نور حاصل می‌شود. باری، ایسنا در ادامة این خبر بهجت‌اثر می‌افزاید، «پس از چند دهه اعمال فشار و محدوديت آزادي‌هاي ديني»، وزارت كشور تونس «حقوق اسلامی» زنان را به آنان اعطا کرد. به گزارش ایسنا، سابقاً فعاليت زنان محجبه در مدارس، دانشگاه‌ها و سازمان‌هاي دولتي ممنوع بود، چرا که دولت‌ «حجاب» را يك پوشش طايفه‌اي به شمار می‌آورد.

بله، این دولت تونس نمی‌دانست حجاب، نشان روشنفکری، فهم و شعور و آزادی زن است، چون دولت تونس استبدادی بود و به ادعای بوق‌های سازمان سیا، دین اسلام «ضد استبداد» است! اینک که یک دولت انقلابی و به ویژه «مستقل» در تونس مستقر شده، هم به «ارزش‌های» اسلام و انقلاب احترام می‌گذارد و هم به آزادی‌های فردی و عمومی! دیگر زمان آن فرا رسیده که هر زن یک چادرسیاه به سر بیاندازد، تا «فارین پالیسی» هم برای تونسی‌ها «روشنفکر برگزیده» تعیین کند! ارزش‌های اسلام، به اضافة‌ آزادی‌های فردی و عمومی، یعنی تحمیل همزمان دو توحش ـ باورهای بومی و دینی ـ به ملت تونس:

«[...] اين اقدامات جهت حمايت از اصول و ارزش‌هاي انقلاب و احترام به آزادي‌هاي عمومي و فردي در تونس است»

حدود این‌ «آزادی‌ها» را چه کسی تعیین می‌کند؟ مفتی‌های ارسالی از لندن یا آخوندهای مونث نظیر «فوزیا کوفی» که همچون پسران، آرزو دارند بجای «پدر» بنشینند؟

در همان کتابی‌که انتشارات «میشل لافون» در سال 2011 ‌ به چاپ رسانده، «فوزیا کوفی»، زن سیاست‌پرست افغان در باب خدمات‌ شایان‌اش به زنان می‌گوید، چون طبق اصول اسلام هیچ مردی حق ندارد همسرش را از رفتن به مسجد، آنهم به مدت یکساعت در روز محروم کند، برای آزادی زنان، اقدام به ساختن مسجد زنانه کردیم:

«در دهات خیلی محافظه‌کار، مسجد ویژة زنان احداث کردم [...] هیچ مردی نمی‌تواند مانع از رفتن همسرش به مسجد شود[...] هر زنی حق دارد روزی یک ساعت برای برپائی نماز به مسجد برود [...] این تنها فرصت برای خروج از خانه است[...]» ص. 339

به این ترتیب ساختن مسجد زنانه دهات «محافظه‌کار» را به دهات «مدرن»‌ تبدیل می‌کند. رفتن به مسجد زنانه؛ این است آزادی زن در حکومت اسلامی. کدام قانون در افغانستان به مرد اجازه می‌دهد از خروج همسرش از خانه ممانعت کند؟ احکام توحش اسلام. همان احکامی که حامی اصلی‌اش سرنیزة سرباز آمریکائی است. فوزیا کوفی نیز در سایة همین سرنیزة مقدس می‌تواند با احداث «مسجد زنانه» توحش دین را گسترش دهد و زن افغان را وادار کند تا مکان مقدس جمعی را به عنوان محل تفریح بپذیرد،‌ و اوقات فراغت خود را به ابراز بندگی و ذلت و حقارت و همچنین «آموزش» سپری کند. حال آنکه عبادت و آموزش آنهم در مکان مقدس، هیچ ارتباطی با فراغت و تفریح ندارد.

اما امثال فوزیا کوفی هرگز باورها و احکام مقدس را به زیر سئوال نخواهند برد، کاملاً بر عکس، اینان گسترش توحش را به‌ عنوان راه چاره می‌نمایانند. حال آنکه هدف از این چاره‌جوئی‌های مزورانه فراگیر کردن سرکوب در جامعه، و بهنجار نمایاندن حاکمیت فاشیسم دینی است. اکنون بهتر می‌توان دریافت به چه دلیل در افغانستانی که توسط «فوزیا کوفی» در 341 صفحه به مخاطب معرفی می‌شود، «جشن ‌نوروز» وجود ندارد!




نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل


نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ سکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل‌دن

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ تینک‌فری

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکس‌تاپ

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

Share

...