جمعه، اسفند ۲۸، ۱۳۸۸


نوروز جمشیدی!
...
آتش افکند در جهان جمشید
از پس چار پرده چون خورشید

نوروز، در شاهنامة فردوسی همان روزی است که «فر ایزدی» به نمادهای پادشاهی افزوده می‌شود. روزی که جمشید، «همچون خورشید درخشان» بر تخت ‌شاهی می‌نشیند،‌ و مردم این رخداد خجسته را جشن می‌گیرند. همه گرد تخت شاه جمع می‌آیند تا به او ادای احترام کنند، و‌ سپس جشن آغاز می‌شود، با شراب و موسیقی و رقص و پایکوبی.

از دل چو ببردی غم، دل گشت چو جام جم
وین جام شود تابان، ای جان چو برآئی تو
هر روز برآئی تو، با زیب و فر آئی تو
در مجلس سرمستان با شور و شر آئی تو

در شاهنامة فردوسی نوروز جمشیدی است، پس تا شاهنامه هست، نوروز هم جمشیدی خواهد ماند. پیوند نوروز با پادشاهی جمشید، با جشن و شادی و شراب و پایکوبی، یا بهتر بگوئیم با «زندگی» ناگسستنی است. هیچ بیانیه‌ای نمی‌تواند این پیوند کهن را متزلزل کند، «نوروز» جشن اقوام ایرانی است.

نوروز رخ‌ات دیدم، خوش اشک بباریدم
نوروز و چنین باران، باریده مبارک باد

فردوسی بود که به زبان فارسی ما ایرانیان را با این آئین‌کهن و با جهان‌بینی نیاکان‌مان آشنا کرد. ریشه‌های‌ فرهنگ‌ ما در شاهنامه است، بکوشیم پیوند خود را با ریشه‌ها گسترش دهیم.

به گل اندوده خورشیدی، ‌ میان خاک ناهیدی
درون دلق جمشیدی که گنج خاکدان‌‌ستی

بهوش باشیم! هزاران دست اهریمنی‌ در پی نابودی ایرانی و ایرانی‌ات است. نوروز جهانی نیست. نوروز، جشن آغاز بهار نیست، ‌ نوروز، برخاسته از اسطوره‌های ساکنان «فلات بلند» است. اسطوره‌ها‌، همان افسانه‌های تاریخ‌گریز‌اند که آغاز «حیات فرهنگی»‌ یا جهان‌بینی جمعی از انسان‌ها را در یک مکان مشخص جغرافیائی بازتاب می‌دهند. برای ساکنان فلات بلند، نوروز جشن «بی‌نشان افسانة آغازها» است. اینچنین است که حتی پس از فروپاشی امپراطوری ساسانی، علیرغم تحمیل دین اسلام بر ایرانیان، در سروده‌های شاعران ایرانی، حتی در سروده‌های عرفانی مولوی ردپای «آتش»، «شراب»،‌ پادشاهان افسانه‌ای ایران زمین و ناهید، ایزدبانوی آب‌ها برجای مانده:

ساقیا برخیز و می در جام کن
وز شراب عشق دل را دام کن
[...]
خدمت کاووس و آذر نام کن
(دیوان شمس)

نوروز، جشن تابش آتش پرشکوه ایزدی بر تخت پادشاهی جمشید است، و جشن شراب و شادی زندگی است. نوروز جمشیدی است. به پاس فرارسیدن نوروز غم‌های کهنه را در آتش شادی بیفکنیم.

در چهرة زمان
[...]
در آبشار مست
در آفتاب گرم وگدازان ریگزار
[...]
در سرزمین گمشده‌ای بی‌نشان و نام
در مرز و بوم پری‌وار یادها
[...]
در هرچه هست و نیست
در هرچه بود و هست
در شعلة شراب
در گریه‌های مست
در هر کجا که می‌گذرد سایة حیات
سرمست و پرنشاط
[...]
روکن به سوی عشق
روکن به سوی چهرة خندان زندگی
(نادر نادرپور)

نوروز جمشیدی بر ایرانیان خجسته باد!




...

پنجشنبه، اسفند ۲۷، ۱۳۸۸


کارتر و مهستی!
...
آنگلوساکسون‌ها، به ویژه حاکمیت انگلستان برای تداوم دور باطل «شیخ و شاه»‌ می‌کوشند جنبش سبز را در جایگاه «اوپوزیسیون» حکومت روضه‌خوان‌ها قرار دهند، تا زمینة براندازی فراهم آید و شاه جایگزین شیخ شود. چرا که دستاربندان فقط در پناه «شاه» می‌توانند از سرنوشت محتوم خود، یعنی استقرار در جایگاه واقعی‌شان بگریزند و همچنان جهت تأمین منافع ارباب به امور سیاسی دخالت کنند. این است دلیل شعارهای ابلهانة‌ میرحسین موسوی و لات‌بازی‌های آخوند کروبی. هر دو در کمال حماقت می‌کوشند این دروغ‌های بزرگ را در اذهان ملت ایران جایگیر کنند که، اسلام خیلی خوب است،‌ ملت ایران جز «حکومت اسلامی» نخواسته و نمی‌خواهد، قانون اساسی این حکومت بسیار «مترقی» است، و اگر امروز «مردم» از وضع موجود ناخشنوداند، به این دلیل است که خامنه‌ای و احمدی‌نژاد حکومت اسلامی را خدشه‌دار کرده‌اند! حال آنکه حکومت اسلامی از روز نخست جز خشونت و توحش و لات‌بازی هیچ ارمغانی برای ملت ایران نداشته.

این حکومت تداوم منطقی دولت امیرعباس هویدا یا سال‌های «هیچ» است. طی 13 سال صدارت هویدا، شاهد رشد و پیشرفت چشمگیر در زمینة تقدس و ابتذال بودیم. برنامة حسینیه‌سازی و مسجدنوازی به موازات احداث کاباره و بوتیک به مورد اجرا در می‌آمد. و اگر شعارهای مضحک حکومت اسلامی را بررسی کنیم خواهیم دید که از همان موسیقی «شمال شهری» مورد پسند امثال محمد برقعی سرچشمه گرفته‌اند. وزارت فرهنگ و هنر در دوران پرافتخار هویدا گروهی را به عنوان «ترانه‌سرا» به استخدام خود درآورده بود. این افراد برای دریافت حقوق خود می‌بایست هر ماه تعداد مشخصی «ترانه» سروده به وزاتخانة کذا تحویل دهند. البته نیازی به توضیح نیست که بگوئیم اینان در سروده‌های‌شان موظف به رعایت معیارهای ساواک هم بودند. و به همین دلیل بود که موسیقی شمال شهر چهار اسبه در شاهراه مرگ‌پرستی به پیش می‌تاخت.

در این بزرگراه «فرهنگی» بود که «انسان» جای خود را به مکان، اشیاء، گیاهان، حیوانات و سایه‌ها می‌سپرد، و روز به روز محوتر و نامشخص‌تر می‌شد. خلاصه بگوئیم، ترانه‌های مورد تأئید وزارت فرهنگ و هنر همگی انسان را به سوی مرگ و عرفان دعوت می‌کرد. و یکی از دلایل مهمی که دلکش و ویگن را به حاشیه راند همین امر بود. البته در مورد ویگن همچنانکه پیشتر هم گفتیم مزاحمت‌های ویژة‌ ساواک، نهایت امر به مهاجرت وی انجامید، ولی دلکش در انزوا قرار گرفت. ترانه‌های دلکش و ویگن با معیارهای سال‌های «هیچ» در تقابل قرار داشت، ‌ چرا که در این ترانه‌ها سخن از زندگی انسان و غم و شادی‌های‌اش به میان می‌آمد:

شبی از بهر آرایش نشستند
کمان ابروان‌ات را گسستند
به جشن نامزدی یک حلقة زر
بر انگشت بلورت حلقه بستند
[...]
در آن پیراهن تور عروسی
گلی را در حریر نقره بستند

تصاویر این شش مصراع در کمال ظرافت زن را از نماد مردانگی، «کمان» دور کرده به شکنندگی «بلور»، و سپس به لطافت و زیبائی«گل» نزدیک می‌کند. می‌بینیم که سلطة «فلز» بر زن در هر مرحله بفزونی می‌گیرد و همزمان بر شکنندگی وی افزوده می‌شود. ابتدا «زر» بر انگشت «بلور» حلقه می‌بندد، سپس زن به عنوان «گل» در حریری از «نقره» بسته می‌شود. در ترانه‌های ویگن، به طور کلی «انسان» از خود، از احساسات و خواسته‌ها و مشاهدات‌اش می‌گوید. دلکش نیز در همین چارچوب می‌خواند. مسلماً امکان بررسی ترانه‌های این دو هنرمند در یک یا چند وبلاگ وجود ندارد. آنچه می‌توان به صراحت گفت این است که ترانه‌های ویگن تصاویر غنی و ظرافت بسیار داشت، حال آنکه در ترانه‌های دلکش بیان صریح و بی‌پردة احساس را شاهد بودیم. به عنوان نمونه بپردازیم به ترانه‌ای که دلکش برای تولد پسرش «سهیل» خوانده و شادی خود را بدون توسل به تصاویر «پوئه‌تیک» صریحاً ابراز می‌دارد.

شادم من بسی [...] طی شد روزگار محنت‌ها

و اما برخلاف دلکش و ویگن، خوانندگان دیگر حتی بعضی از انواع مردمی‌شان در معنویات و اشک و آه و ذوب شدن در رهبری دست و پا می‌زدند. بله، پیش از اینکه خردجال ظهور کند، فریادهای ذوب شدن در رهبری به همراه ملودی‌های زوزه و روضه و نوحه به ملت ایران حقنه ‌شده بود:

بودن تو به حرمت قیامته
[...]
فنا شدن در تو برام نهایته

بله، «حرمت، قیامت و مرگ» و «کرامت انسان»‌ و اینجور مزخرفات به هیچ عنوان اختراع حکومت روضه‌خوان‌ها نیست. این کالاهای مرگ تولید صنایع سال‌های «هیچ» است. همچنانکه می‌بینیم «شعار اساسی» انقلاب ژنرال هویزر، یعنی «فنا شدن» در دیگری که پایه و اساس حکومت اسلامی را تشکیل می‌داد، تحت عنایات ویژة ساواک پیش از استقرار حکومت خردجال، البته «با موزیک» به خورد ملت داده ‌شده بود، تا اذهان «همه»، از جمله برادران و خواهران داس‌الله برای «شهادت» آماده شود. چرا که «لات‌الله»، یعنی جملة جیره‌خواران کارخانة رجاله‌پروری که با «امام علی» در ارتباط‌‌اند و هر روز صبح اصول سیاست پیشرفته و مترقی را از دست‌های مقدس ایشان در خیابان «حافظ» دریافت می‌دارند، خود را آمادة «شهادت» و فنا شدن در راه عدالت معرفی می‌کنند، تا بتوانند مشوق شوت‌وپرت‌ها باشند برای شتافتن به سوی مرگ.

باری این یک مصراع را از مهستی، خواهر هایده به عاریت گرفتیم تا دلائل واقعی «شهرت» ناگهانی این دو را بهتر دریابیم. این دو «هنرمند» مانند چند تن دیگر از خوانندگان معروف آنزمان، در واقع با خواندن روضة امام حسین و اشعار عرفانی،‌ «انسان» را در هر گام به حاشیه می‌راندند. نهایت امر فاصلة این خوانندگان با روضه خوان‌های مرگ‌فروش، روز 22 بهمن به «صفر» رسید. ابتدا عربده‌های روح‌الله به عنوان «بانگ آزادی از خاوران» برخاست، و سپس «استاد شجریان» روی ملت ایران خط کشیدند:

ایران، ای میهن شهیدان!

شهید «میهن» دارد؟ به هیچ عنوان! میهن شهید کجاست؟ گورستان! پس چرا ایران را «میهن شهیدان» می‌خوانند؟ این پرسشی است که «استاد» شجریان مسلماً پاسخی برای آن نخواهند داشت، ولی ساواک جمکران اگر اجازه داشته باشد می‌تواند به ما بگوید که برای تأمین منافع اربابان در لندن و واشنگتن نابودی ایرانی به عنوان انسان الزامی است. ایرانی را چگونه نابود می‌کنند؟ از طریق سرکوب فرهنگی و اقتصادی.

پایه و اساس فرهنگ ایرانی چیست؟ زبان فارسی، در مقام زبان فردوسی طوسی! زبانی که نه فقط در فرهنگ پارس‌ها، که در عمق فرهنگ ایران ‌زمین ریشه دارد. در واقع حماسه‌های شاهنامه از اسطوره‌های ایرانی سرچشمه می‌گیرد. یادآور شویم شاهنامة فردوسی دو بخش مجزی دارد، بخش اسطوره‌ای و بخش «افزوده». بخش اسطوره‌ای شاهنامه با ناپدید شدن کیخسرو پایان می‌گیرد. در هر حال، بسیاری از ایرانیان با کل شاهنامه بیگانه‌اند، و بسیاری از اهالی مرزپرگهر قادر نیستند شاهنامه را بخوانند. این است دلیل افلاس زبان فارسی در کشور ایران. ارتباط ایرانی با سرچشمة فرهنگ‌اش گسسته.

به همین دلیل است که عبارات و اصطلاحات فرهنگ غرب، نظیر «پاشنة آشیل» به صورت بسته‌بندی شده پای به زبان فارسی می‌گذارد و در رسانه‌های فارسی‌زبان مورد استفاده قرار می‌گیرد. ایرانی به دست استعمار از جایگاه فرهنگی خود رانده شده، در صحرای کربلا خیمه زده و اگر سواد داشته باشد، عربی و فارسی معرب غرغره می‌کند، اگر هم کم سواد باشد، به زبان الکن «کانون نویسندگان» سخن خواهد گفت. نیم نگاهی به بیانیة این کانون عمق فاجعة فرهنگی را به صراحت نشان می‌دهد. و اما از نظر اقتصادی اوضاع به مراتب وخیم‌تر است.

حکومت «مستقل» اسلامی سی ‌سال است برای تأمین منافع غرب، ضمن سرکوب ملت ایران، نفت رایگان می‌دهد، وگله گله «بورسیة‌ مسلمان» به غرب اعزام می‌کند، خنزر پنزر و زباله هم تحویل می‌گیرد. جالب است که علیرغم این «بساط»، عربدة قدرت و استقلال و پیشرفت‌های «علمی» و فنی همین حکومت مفلوک گوش فلک را کر کرده. رسانه‌های غرب از زبان عمله و اکرة‌ همین حکومت برای ما قصة کنترل «اس. ‌ام. ‌اس» و ای‌میل می‌گویند! اربابان، به نام همین حکومت «ارتش سایبری» به راه می‌اندازند، و در نمایشات مهوع رسانه‌ای «نوکران‌شان» ‌را «دشمن آمریکا» جلوه می‌دهند! در نتیجه، هر کس با این حکومت سراپا توحش مخالفت کند، خود به خود طرفدار آمریکا و غرب زده معرفی خواهد شد. بله، این «سنگر حق» جاودان را دارودستة برژینسکی برای حکومت جمکران بنا کرده‌اند. دکان اصلاح‌طلبی را هم شخص جیمی‌کارتر افتتاح کرده.

اینچنین بود که پس از اشغال فرمایشی سفارت آمریکا در تهران، شایع شد که حضرت کارتر، رئیس جمهور ایالات متحد برای «خمینی» نامه نوشته‌اند! همان شب خردجال را برای اجرای سیرک اصو‌لگرائی به ایوانک جماران آوردند. رهبرکبیر روی بالکن ظهور کرده، ساواک هم «مردم همیشه در صحنه» را برای سردادن عربدة الله‌اکبر و تأئید سخنان پرمغز امام‌الله در پائین بالکن کذا تخلیه کرده بود. اینجا بود که محتوی نامة فرضی جیمی کارتر به نوکرش در جماران فاش شد. گویا کارتر به درگاه امام نامه نوشته بود تا بگوید، اسلام، این نیست که شما می‌گوئید، اسلام خوب است، «دین رحمت» است و ... و در واقع همین مزخرفاتی که امرز ورد زبان خاتمی و رهبران جنایتکار «جنبش‌سبز» شده، آنزمان از جمله صادرات دکان جیمی کارتر به جمکران به شمار می‌رفت.

حکومت اسلامی به سرکوب و کشتار ایرانیان مشغول بود، اربابان‌اش در واشنگتن تأکید می‌کردند که این اسلام نیست، اسلام خیلی خوب است! خمینی هم به عنوان «مجتهد پویا» زوزه می‌کشید، اسلام همین است که ما می‌گوئیم، یا اینکه «حالا دیگه این آقای کارتر هم برای ما اسلام‌شناس شده»! اینجا بود که خندة شیرین امت همیشه در صحنه نشان ‌می‌داد «حق» با خردجال است! بله، دارودستة ‌جیمی‌کارتر یک عده لات و اوباش را بر ملت ایران حاکم کرد تا بتواند خود از «اسلام خوب»‌ سخن به میان آورد. این اسلام خوب همان است که در سخنرانی‌های اوباما هم جدیداً مطرح شده. اسلام خوب چیست؟ همة اسلام‌های «نیست‌درجهان» و مبهم که می‌باید در ایران به اوپوزیسیون «نمایشی» تبدیل شود تا صدای مدافعان دمکراسی در هیاهوی اسلام سبز و جنگ زرگری با اسلام سیاه به سکوت کشانده شود. به همین دلیل است‌ که روزی‌نامة «شرق» را بار دیگر برای گسترش دامنة روضه و زوزه و ابتذال از آبدارخانة سازمان سیا بیرون کشیده‌اند. پشتیبانی از دارودستة آورام یزدی، تنور جنگ زرگری بین اسلام سیاه و اسلام سبز، یعنی دو اسلام خیلی خوب سازمان سیا را داغ و گرم خواهد کرد، و به این ترتیب است که «انسان» زیر سم ستوران دو سنگر حق یانکی‌ها لگدمال می‌شود.



...

چهارشنبه، اسفند ۲۶، ۱۳۸۸


خردخفتگان!
...
آتش که او نخندد، خاکسترست و دودی

بر اساس افسانه‌ها، نام پدر ابراهیم «آزر»‌ بوده. این واژه هیچ ارتباطی با «آذر» به معنای «آتش» ندارد.

برای نابودی فرهنگ ایران، محافل فاشیسم در هم‌سوئی کامل با جیره‌خواران ایرانی‌نمای‌شان به «تحریف» سنت‌های ایرانی پرداخته و می‌کوشند ریشه‌های اسطوره‌ای آنرا نابود کنند. از سازمان رسوای ‌ملل آغاز کنیم که جهت ابتر کردن نوروز پیوند آنرا با اسطورة‌ جمشیدشاه گسست. خلاصه پس از آنکه سازمان ملل به ما تفهیم کرد که نوروز دیگر «جمشیدی» نیست و فقط آغاز فصل بهار است، ‌ امروز متوجه شدیم که چهارشنبه سوری هم «زرتشتی» است، و بین خودمان بماند، طی این چند روز فرهنگ‌مان به چند زبان خیلی خیلی ارتقاء یافت. البته باید بگوئیم تحولات «فرهنگی» فقط شامل حال ما ایرانیان نشده، در سراسر جهان «فرهنگ» بیداد می‌کند.

ای خرد خفته برو، دولت بیدار بیا!

به عنوان نمونه، در خاک مقدس آمریکا یک «کافی پارتی» برای مبارزه با فاشیست‌های «تی پارتی»‌ متولد شد. اما در مکزیک، ونزوئلا و کلمبیا رشد فرهنگ به صورت دیگری در جریان است. در مکزیک برای کنترل تجارت شرافتمندانة موادمخدر و برده‌فروشی، بین گروه‌های تبهکار جنگ در گرفته، پلیس مکزیک هم برای حفظ جایگاه خود به عنوان «باج‌گیر» وارد این معرکه شده. در این نبرد مقدس، مافیا پلیس‌ را سر می‌برد، و رقبا را با گلوله از سر راه برمی‌دارد. در میانة این‌ «جنگ مقدس» از آغاز سال 2010، به طور متوسط روزانه ده نفر به ضرب گلوله کشته می‌شوند، ‌ و خلاصه بعضی گروه‌ها باید جای خود را به گروه‌های نوین واگذار کنند. این روند جابجائی قدرت که از مرز ایالات متحد آغاز شده، به تدریج به ونزوئلا هم رسید.

به گزارش «فرانس‌پرس»، طی دو روز گذشته، 62 تن در کاراکاس به ضرب گلوله کشته شدند و خلاصه صحرای کربلا که فقط 10 شهید از کاراکاس بیشتر دارد،‌ پس از مکزیک در ردة دوم قرار گرفته. نبرد کاراکاس، از قضای روزگار از یک‌سو با افشاگری رسانه‌ها در مورد کودک‌باره‌گی کشیش‌های محترم کلیسای کاتولیک در اروپا و آمریکای جنوبی، و از سوی دیگر با تهاجم پلیس به گروه‌های تبهکار گرجستانی در اروپای غربی تقارن یافت! از اینرو، جهت پنهان داشتن ارتباط دولت‌های نازنازی اروپا با تبهکاران، جنجال رسانه‌ای پیرامون جنایات مافیای گرجستان آغاز شد!

بله این کشور کوچک و 5 میلیونی گرجستان که از بد روزگار به طاعونی به نام «ساکاشویلی» هم مبتلا شده، دست تنها و بدون هیچ حمایتی ، آدمکش و دزد و روسپی به کشورهای اروپای غربی اعزام داشته، و این موجودات پلید چه جنایاتی که نمی‌کنند! طبق بی‌بی‌گوزک‌های رسانه‌ای، به محض اینکه یکی از اینان دستگیر می‌شد بهترین وکلا دست‌ به کار می‌شدند و مجرم را از چنگ عدالت می‌رهاندند و طرف با خیال آسوده به کار خود ادامه می‌داد! به عبارت دیگر حضرات را از خاک پاک هیچیک از کشورهای اروپای غربی «اخراج» نمی‌کردند! اما از وقتی که مشخص شد ساکاشویلی رفتنی است،‌ همه دریافتند که مافیای گرجستان هم خیلی «بد» است و «باید برود!» همچنانکه تعطیلی دکان بحران هسته‌ای باعث شد که دلالان اسلحه و واسطه‌های جمکرانی‌شان در غرب شناسائی شوند! بله، کارهای خداوند بی‌حکمت نیست! به ویژه که این خداوند جز زبان «زور»‌ هیچ زبانی نمی‌شناسد، و به همین دلیل، هم قدر «زر»‌ را می‌داند و هم مطیع «زور» است. در وبلاگ «نقش‌های آذر»‌، به «اصول دین» این خداوند اشاره کردیم و گفتیم که همة بندگان او به فریب، ارعاب، تهدید، تطمیع و جنایت متوسل می‌شوند.

نیازی به توضیح نیست که بگوئیم این اعمال شرافتمندانه به صور مختلف انجام می‌گیرد؛ به صورت مستقیم، غیرمستقیم و پنهان. مستقیماً فعلة فاشیسم یا سخنرانی می‌کند یا قلم‌فرسائی. به صورت غیرمستقیم، اوباش‌الله «مصاحبه» می‌فرمایند و هر چه اربابان نیاز داشته باشند به ارادة الهی برزبان‌شان جاری می‌شود. و اما به صورت پنهان، زمانی است که به بهانه‌های مختلف «مردم» را به خیابان می‌کشانند، تا نظم روزمرة افراد در هم شکسته شود. اعزام «عزاداران حسینی» به خیابان‌ها، و به طور کلی لشکرکشی‌های خیابانی همواره با همین هدف صورت می‌گیرد. البته لات‌بازی میرحسین موسوی و شرکاء پس از برگزاری مسابقات مارگیری اهداف متعددی داشت که نظم‌شکنی را نیز شامل می‌شد. می‌دانیم که انتخابات انگلستان نزدیک است و به احتمال زیاد حزب کارگر جای خود را به دارودستة محافظه‌کاران خواهد سپرد. حکومت جمکران، به ویژه کیهان و رهبران طاعون سبز در انتظار معجزة همین امامزاده دست به دعا برداشته‌‌اند. همچنین رسانه‌های غرب و به ویژه رسانه‌های اسرائیل برای رونق دکان آدمک‌های سبز از هیچ کوششی فروگذار نمی‌کنند.

بازکن از گردن خر، مشغله را زنگله را

روند پروپاگاند چنین است که رضاپهلوی از جنبش کذا و میرحسین پشتیبانی می‌کند، تا کیهان جمکران بتواند میرحسین را به سلطنت‌طلبان مرتبط کند. اما وظیفة‌ ‌میرحسین هم ایجاب می‌کند که ضمن بدوبیراه گفتن به سلطنت و «شاه مخلوع»، سقف مطالبات طاعون‌سبز را به مهملات امام روشن‌ضمیر در سال 1357 محدود کند، تا مخالفان حکومت اسلامی از «گذار قانونی» به یک حکومت دمکراتیک ناامید شده و براندازی را تنها راه حل بهبود وضع موجود ببینند. روشن‌تر بگوئیم موسوی با تکرار ترهات خمینی در مورد شاه، در واقع به اعلیحضرت بفرما می‌زند و مخالفان حکومت اسلامی را به سوی طرفداران شاه می‌راند.

به زبان ساده‌تر، کیهان و میرحسین موسوی در هم‌سوئی کامل با یکدیگر برای سازمان‌یابی یک «کودتای مردمی» تلاش می‌کنند، و رادیوفردا نیز با خیل آخوندهای مترقی و «گوگوش» در این میدان به «مبارزات» مشغول است. بله، قرار شده گوگوش در «دوبی» برای آخوند محمد برقعی و شرکاء کنسرت «موسیقی انسانی» بدهد. از همان کنسرت‌ها که فقط به مذاق بازاری‌های ساکن باغ‌وحش عموسام خوش می‌آید، یعنی ابراز ذلت و حقارت و بندگی، همراه با ملودی:‌

اگه سبزم، اگه جنگل
[...]
اگه اسمم همه جا هست
روی لب‌ها، تو کتابا
[...]
پیش تو قد یه برگ‌ام
واسه تو راضی به مرگ‌ام

بله این ترانه که پیش از ظهور خردجال، روزی پنج نوبت از رادیو و تلویزیون‌ مرزپرگهر پخش می‌شد، جان می‌دهد برای دارودستة میرحسین؛ هیچ اثری از آثار «انسان» و حرکت به سوی زندگی در آن دیده نمی‌شود. سراینده مراتب حقارت خود را به مخاطب اعلام فرموده، و برای مرگ در راه ایشان ابراز آمادگی می‌کند. خلاصه، شعارهای «مردمی» دوران حکومت خردجال ویراست بازاری همین زبان «انسان‌ستیز» موسیقی «دولتی» است. چه تفاوتی می‌کند انسان برای چه کسی آمادة مرگ باشد؟ مهم این است که از مرگ استقبال کند.

همین نوع ترانه‌های «معنوی» بود که باعث شد تصنیف‌های آغاسی و سوسن به شمال شهر تهران پای بگذارد، چرا که این تصنیف‌ها «انسان» را نفی نمی‌کرد، و روی به زندگی داشت. کسی که روی به زندگی و آینده داشته باشد، مرگ‌پرست نخواهد بود، در نتیجه از این قماش «هنر» استقبال نمی‌کند. به همین دلیل بود که دوستداران موسیقی، بجای آشنائی با موسیقی‌های غنی محلی ایران، یعنی آشنائی با ریشه‌های فرهنگی خود، بالاجبار به موزیک غرب روی آورده بودند. ایجاد گسست بین ما و ریشه‌های فرهنگی‌مان چنین ایجاب می‌کرد.

البته ما در کشور ایران جزو کسانی بودیم که از اعتیاد و سیاست‌زدگی و مرگ‌پرستی و شهادت‌طلبی و آخوندپرستی به دور مانده بودیم، مشکلات خانوادگی نداشتیم و بهتر است بگوئیم به نسبت دیگران «شانس» فراوان داشتیم. و البته این شرایط به دلیل «شایستگی» ما در اختیارمان قرار نگرفته بود، در نتیجه برخلاف گوساله‌های حرفه‌ای ننه‌حسن نمی‌توانیم به پدر و مادر و نیاکان والاتبار یا به کوروش کبیر «افتخار» کنیم! چرا که «انتخابی» در کار نبود. پس هیچ دلیلی ندارد که از توزیع جوایز رایگان بین اراذل مؤنث و مذکر حکومت جمکران سرافکنده باشیم، مگر ما بودیم که زهرا رهنورد را به عنوان «روشنفکر» به جهانیان معرفی کردیم؟ به هیچ عنوان! فارین‌پالیسی، پس از بالا کشیدن سه دهه نفت خام رایگان چنین انتخابی کرد، پس خودش هم می‌باید پاسخگوی «انتخاب» خود باشد.

در سبزة‌ این گلخن، همچون خران جوید چرا

در واقع این انتخاب نشان می‌دهد که اهالی فارین‌پالیسی قادر نیستند «روشنفکر» را از «کنیزک مطبخی» تشخیص دهند. پس اگر بخواهیم حداکثر نزاکت را رعایت کنیم، می‌توانیم بگوئیم اهالی فارین پالیسی در زمینه‌ای فعالیت می‌کنند که صاحب صلاحیت نیستند! به همچنین است در مورد محفل نوبل و دیگر محافلی که فوت در آستین امثال شیرین عبادی می‌اندازند. این عملیات سفله‌پروری نشان حماقت و بی‌شعوری محافل فاشیسم بین‌الملل است. اینان می‌کوشند اراذل و اوباش اسلام‌پرست را به عنوان نخبه و فرهیخته به افکار عمومی غرب معرفی کنند، تا مطالبات نامشروع‌شان را از زبان دست‌پروردگان‌ خود به ملت ایران تحمیل کنند. این است دلیل واقعی «مصاحبة» بوق‌های تفنگ‌فروشان با شادی صدر،‌ شهلا شرکت، شیرین عبادی و شرکاء. اینان همان وظیفه‌ای را بر عهده دارند که نعلین‌های مجری نماز جماعت: تکرار مطالبات استعمار غرب. زمانیکه این مطالبات طی یک «مصاحبه» از زبان جیره‌خواران «اصلاح‌طلب» استعمار غرب مطرح می‌شود، انعکاس آنرا در رسانه‌های غرب و اسرائیل شاهدیم.

آن خر بود که آید در بوستان دنیا
خاونده را نجوید، افتد به ژاژخایی

به عنوان نمونه نگاهی خواهیم داشت به مصاحبة اخیر شیرین عبادی که با هدف ارعاب ملت ایران صورت گرفته. در این مصاحبه، عبادی به دروغ ادعا می‌کند، که دولت احمدی‌نژاد می‌تواند همة ارتباطات اینترنتی ایرانیان را کنترل ‌نماید، چرا که «نوکیا و زیمنس» این امکانات را در اختیارش قرارداده‌اند! حال آنکه عبادی دروغ می‌گوید. اگر دولت احمدی‌نژاد می‌توانست ارتباطات را کنترل کند، هیچکس نمی‌توانست از ایران با نویسندة این وبلاگ ارتباط داشته باشد، چرا که سخت‌ترین فیلترینگ شامل وبلاگ ناهید رکسان شده! هیچکس نمی‌توانست از طریق «ایمیل» و «موبایل» ما را در جریان امور روزانة ایران قرار دهد. و اما ببینیم چرا بوق‌های تفنگ فروش‌ها اصرار دارند با شایعه‌پراکنی از زبان کنیزکان اندرون، ایرانیان را از موبایل و اینترنت بترسانند؟

پاسخ روشن است. در اینصورت دروغ‌پراکنی رسانه‌های غرب به عنوان «خبرموثق» پذیرفته خواهد شد و اینان می‌توانند «تولیدات» خود را به ملت ایران به بهای گزاف بفروشند. به زبان ساده‌تر حضرات با توسل به ریزه‌خواران نمک پرورده‌شان نظیر عبادی، ضمن تشویق دولت جمکران به گسترش سرکوب و سانسور، انحصار ارتباطات را برای خود حفظ خواهند کرد. به این ترتیب فیگارو، مورخ 17 مارس 2010، می‌تواند به دروغ ادعا کند که «امسال از چهارشنبه ‌سوری استقبال چندانی نشد، چرا که رهبران جنبش‌سبز برای جلوگیری از سرکوب مردم از آنان خواسته بودند در این مراسم شرکت نکنند!» حال آنکه منابع موثق ما در ایران از شرکت گستردة‌ مردم در این مراسم خبر می‌دهند. به عبارت دیگر «فیگارو» خبر پخش نمی‌کند، حرف دلش را می‌زند. پس بازگردیم به مصاحبة رادیو «فرانس‌کولتور» با تحفة محفل نوبل.

«پیام» این مصاحبه، یعنی شایعه‌پراکنی جهت ارعاب ملت ایران نه تنها در فرانسه که در تلویزیون اسرائیل هم منعکس شد! چرا که تهدید و سرکوب ایرانیان نان خیلی‌ها را در روغن می‌اندازد. به گزارش فرانس پرس در سایت لوموند، مورخ 16 مارس 2010، حاجیه عبادی فرموده‌اند:

‌«متأسفانه بعضی شرکت‌ها از دولت ایران برای سرکوب و سانسور حمایت می‌کنند[...] نوکیا و زیمنس برای دولت ایران این امکان را فراهم آورده‌اند که بتواند تمام مکالمات تلفن‌های موبایل و تبادل اس.‌ ام. ‌اس را کنترل کند[...]»


عبادی یا بهتر بگوئیم خداوندان‌اش در غرب چه می‌گویند؟ اینان می‌گویند، استفاده از موبایل و ارسال «اس. ام. ‌اس» برای ایرانیان «خطر» دارد! می‌گویند، نوکیا و زیمنس دولت را در جایگاه افسانه‌ای خداوند قرار داده‌اند، و هر چه بگوئید خواهند شنید و اگر گفته‌های شما را نپسندند تنبیه خواهید شد. بزودی همین کفتارها ادعا خواهند کرد نوکیا و زیمنس امکاناتی در اختیار دولت احمدی‌نژاد گذاشته‌اند که اگر از موبایل استفاده کنید ولی هیچ حرفی هم نزنید، آنچه در ذهن شما می‌گذرد در اختیار دولت قرار خواهد گرفت!

بله، بزودی نوکیا و زیمنس دولت مفلوک و بینوای مهرورزی را برای ایرانیان در جایگاه افسانه‌ای خداوند ابراهیم می‌گذارند. خداوندی که نه تنها پروندة افکار و اعمال گذشته و حال شما را در دست دارد که از افکار و آمال و اعمال شما در آینده نیز با خبر است. فقط کافی است برای تماس با دیگری موبایل‌تان را به کار اندازید! ساواک در برابرتان «ظهور» می‌کند.

خاوند بوستان را، اول بجوی ای خر!
تا از خری رهی تو، زان لطف کبریائی








...

سه‌شنبه، اسفند ۲۵، ۱۳۸۸


نقش‌های «آذر»!
...
ای نور ما، ای سور ما
جوشی بنه در شور ما
تا می شود انگور ما

«سوری» یا «گلی»، مترادف است با «سرخ». در فرهنگ دهخدا آمده که گل‌سرخ را «گل سوری» گویند، و شراب قرمز را خمر یا شراب‌ سوری.

چون خانه روی زخانة ما، ‌با آتش و با زبانة ما
‌با رستم زال تا نگوئی، از رخش و ز تازیانة ما

چهارشنبه‌ سوری، ‌ همچون «نوروز» و «سیزده‌به‌در» فاقد «تقدس» ‌است، به همین دلیل، ملایان جمکران «وظیفه» دارند آنرا «نفی» کنند. اربابان جمکران در لندن و واشنگتن، جهت تخریب چهارشنبه ‌سوری دست به تحریف آن زده، نوکران خارج نشین‌شان هم فرارسیدن «چهارشنبه سوری» را پشت‌گوش می‌اندازند! چرا که اینان به «مبارزات» شکمی مشغول‌اند و می‌باید تمام تلاش خود را به خرج دهند تا به همة شوت و پرت‌ها بباورانند که همة نکبت و ادبار در حکومت توحش جمکران فقط با احمدی‌نژاد آغاز شده. به عبارت دیگر، از 22 بهمن‌ماه 1357 تا خردادماه 1384، طی بیش از 23 سال اوضاع کشور عالی بود، ولی همینکه احمدی‌نژاد از صندوق‌های مارگیری استخراج شد، همة «آزادی» و «آبادی» و رونق اقتصادی که شیخ مهدی بازرگان، بنی‌صدر، خامنه‌ای، موسوی، بهرمانی و به ویژه ملاممد خاتمی برای ما ملت به ارمغان آورده بودند، به قول مش‌قاسم، «پنداری دود شد و رفت هوا»! و اینچنین بود که «گفتگوی تمدن‌ها» ناگهان ‌متوقف شد، و اوباش دیگر نتوانستند به بهانة «توهین به مقدسات» لشکرکشی‌های خیابانی به راه بیاندازند. و این شرایط برای آنگلوساکسون‌ها و دیگر مدافعان فاشیسم بس نگران‌کننده است.

آنکو به مکر و دانش، می‌بست راه ما را
پالان خر بر او نه، کو کودن ست امشب

روند «گفتگوی تمدن‌ها» را که فراموش نکرده‌ایم. این سیاست از لندن و با رمان «سلمان رشدی» آغاز شد و پیامد آن «تظاهرات» مردم «همیشه در صحنة» پاکستان بود. سپس «کت ‌ستیونس» سابق، هم‌محفلی طارق رمضان و «شهید» مایکل‌جکسون نمایش «کتاب‌ سوزان» در شهر لندن به راه انداختند. پس از چند ماه امام روشن‌ضمیر هم فتوی قتل یک «رمان‌نویس» را صادر کردند. البته عمل ایشان طبق معمول در چارچوب سیاست اوباش‌پروری آنگلوساکسون‌ها صورت پذیرفت و هیچکس از لات‌بازی «رهبر کبیر انقلاب»‌ تعجب نکرد، چرا که خمینی و شرکاء را در طویلة آنگلوساکسون‌ها برای همین‌ نوع فعالیت‌ها، یعنی جهت سرکوب و عربده‌جوئی‌ و نفس‌کش‌طلبی و جنایت به نام اسلام «پرورش» داده‌اند، همانطور که حاج فرج دباغ و مهرانگیز کار را نیز در همین مکان مقدس «تربیت» کرده‌اند.

شمشیر آبدارش، پوسیده‌ است و چوبین
وان نیزة درازش، چون سوزن است امشب

حاج‌فرج وظیفه دارد با نشخوار ترهات امثال فوکویاما، «مجتهد» یعنی همان آخوند دست‌آموز سیرک استعمار را به مفاهیم انسان‌محور معاصر وصله کند تا در کشور ایران جایگاه آخوند به عنوان «رهبر» همچنان محفوظ بماند. «دمکراسی فقهی» محصول همین دوخت و دوز استحماری است. مهرانگیز کار نیز به نوبة خود وظیفه دارد «دعا» و «ثنا» و «روضه» و «زوزه» و «مقدسات» را به حقوق انسانی وصله کند. آخرین وصله پینة‌ «حقوقی»‌ مهرانگیز کار، تحت عنوان مضحک «حقوق بشر سرزمینی نیست» در سایت بهرمانی در هجرت منتشر شده. عبارت «سرزمینی نیست» ممکن است به شوت وپرت‌ها چنین القاء ‌کند که عیال سیامک پورزند می‌خواهد بگوید، «حقوق بشر جهانی است»، حال آنکه واقعیت جز این است. مهرانگیز کار در واقع «کارش» را خوب انجام داده، و حقوق بشر را به «دین» پیوند ‌زده، ‌ می‌دانیم که دین هم «بومی» یا به قول مهرانگیز خانم «سرزمینی» نیست! برای «تخریب انسان» مهم این است که حقوق انسانی با «مقدسات دینی» مرتبط شود، خواه مقدسات دین اسلام، خواه دین زرتشت! پس اگر حین مطالعة پریشانپردازی‌های «کار» به سه اصل دین زرتشت،‌ یعنی پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک برخورد کردید، فکر نکنید والدة لیلی پورزند «تغییر مذهب» داده، به هیچ عنوان. جیره‌خواران استعمار در داخل و خارج ایران همه یک دین مشترک دارند و آن عبارت است از تخریب انسان در پیشگاه پوچیات. اصول این دین عبارت است از شارلاتانیسم، عوامفریبی، سفسطه، مغلطه، تهدید، تطمیع و جنایت.

خرگاه عنکبوت است، آن قلعة حصین‌اش
برگستوان و خوداش، چون روغن است امشب

در چارچوب همین مرام و مسلک است که اوباشی همچون روح الله خمینی برای قتل نویسندة یک رمان «فتوی» می‌صدورد تا به ضرب گلوله یا با چاقو، «تخیلات» انسان را در چارچوب حقیر مقدسات محدود نگاه دارد. اما سگ‌های‌هار استعمار پیشتر هم با ترور احمد کسروی، نشان داده بودند که «تفکر انسان» را نیز خارج از چارچوب ذلت و بندگی محکوم خواهند کرد. همچنانکه شاهد بودیم، «بهار آزادی‌» با تهاجم به روزنامه‌ها و دستگیری و قتل نویسندگان آغاز شد. سپس شبیخون به تجمع نویسندگان و شعرا در دستور کار حکومت محبوب و مردمی قرار گرفت و زندانی شدن مصطفی رحیمی به جرم «هیچ»، پیامد یکی از همین عملیات قهرمانانه بود. گرچه همة فرهیختگان حکومت رذالت و حماقت در داخل و خارج مرزها در اینمورد خاص خفقان کامل اختیار کرده‌اند.

خاموش کن که طامع، الکن بود همیشه
با او چه بحث داری، کو الکن است امشب

مصطفی رحیمی فقط به این دلیل زندانی شد که از شهامت و شرافت اخلاقی برخوردار بود؛ آنچه در ایران کیمیاست. رحیمی پیش از تخلیة‌ کشتی نوح در فرودگاه مهرآباد مخالفت خود را علناً با استقرار «جمهوری اسلامی» اعلام داشت، و پس از ورود «کاروان خردجال» به ایران، برخلاف بسیاری از «فرهیختگان» نمایشی پای به فرار نیز نگذارد. باری در راستای سرکوب آزادی بیان، پس از «رمان» نوبت به «فیلم» رسید و واتیکان هم در کنار اسلام و مسلمین نشسته، فیلم «آخرین وسوسة مسیح» ساختة «اسکورچزه» را محکوم کرد. نمایش این فیلم در سینماهای ایتالیا ممنوع شد و هیچیک از به اصطلاح «روشنفکران» ایتالیا نظیر «اومبرتو اکو» و شرکاء، که ادعا و افاده‌شان ‌جهان را فرا گرفته، به این عمل ضدفرهنگی دولت که با حمایت واتیکان صورت گرفت اعتراض نفرمودند! در مورد فرانسه هم پیشتر در این وبلاگ توضیح داده‌ایم که کار نهایت امر به بمب‌گذاری در سینما و قتل تماشاچیان فیلم منجر شد! خلاصه دولت سوسیالیست وقت برای مبارزه با وحشیگری مذهبیون، فیلم مذکور را از شبکة سراسری تلویزیون دولتی به نمایش گذارد، تا اصحاب کلیسای کاتولیک بدانند و آگاه باشند که دین بیجا می‌کند خود را از حکومت و دولت و قوانین جاری جدا بداند. دین باید از سیاست جدا بماند، چرا که جمهوری فرانسه «لائیک» است، نه «کاتولیک‌پسند!» این مختصر را گفتیم تا آن گوساله‌های ننه ‌حسن که نظیر حاج فرج دباغ «سکولاریسم مسلمان‌پسند» از خشتک امثال فوکویاما استخراج می‌کنند، دکان دین‌فروشی‌شان را برچینند. از مطلب دور افتادیم، بازگردیم به «گفتگوی تمدن‌ها».

بگشای دست دل را، تا پای عشق کوبد
کان زار ترس دیده، در مأمن است امشب

پس از اینکه حکومت اسلامی به دلیل تضعیف اربابان در لندن و واشنگتن ناچار شد لشکرکشی‌های خیابانی به بهانة اعتراض به «توهین به مقدسات» را تعطیل کند. سریعاً دکان «هویت» در لندن و استکهلم افتتاح شد. سپس جنجال و هیاهو پیرامون سوءقصد فرضی به جان کسانی که «جسارت» کرده و از پیامبر اسلام کاریکاتور کشید‌ه‌اند به راه افتاد. اخیراً گفتگوی توحش‌ها بر این روال افتاده که هر گاه اربابان به «تأکید» حکومت رذالت و حماقت بر سرکوب آزادی بیان نیاز داشته باشند، تصاویری از این یا آن کاریکاتوریست را در رسانه‌های جمعی‌شان نشان می‌دهند! واکنش حکومت حماقت و توحش «آنی» است. بلافاصله «سخنگوی» حجرة وزارت‌امور خارجه در برابر خبرنگاران «توهین به مقدسات» را محکوم می‌کند تا گاری شکستة فاشیست‌ها از هلک و هلک نیفتد، به ویژه که اینروزها واتیکان حسابی به لرزه درآمده. البته محفل فاشیسم در دیگر کشورها نیز فعال است. به عنوان نمونه امروز، 16 مارس 2010، طرفداران هیتلر در شهر «ریگا» یاد «شهدای» طریقت «آدولف» را گرامی ‌داشتند!

اندر آتش امتحان کن چوب را و عود را

به گزارش «فرانس‌پرس» از لتونی، فدائیان هیتلر، شهدای راه «استقلال» و «آزادی» شناخته می‌شوند! بله، واژگان «استقلال و آزادی» تا زمانیکه فاقد چارچوب حقوقی باشد، پا در هوا می‌ماند و «مبهم»‌ است و فریبنده، ‌ در نتیجه برای ایجاد اجماع فراگیر پیرامون «سنگر حق»‌ کاربرد عالی دارد. چه کسی با آزادی و استقلال مخالف است؟ هیچکس! چه کسی با چهارشنبه سوری مخالف است؟ خارج از روضه خوان‌های حکومت، همة آنهائی که در کنار میرحسین و عیال‌اش در «سنگر حق» لنگر انداخته و ضمن مبارزة بی‌امان با خامنه‌ای و احمدی‌نژاد، در مورد ویژگی‌های فرهنگ ایرانی موذیانه سکوت کرده‌اند، با این مراسم مخالف‌اند اما شهامت ندارند مخالفت خود را بیان کنند،‌ چرا که «سنگر حق» همواره محل تجمع بندگان حقیر و پفیوز «خداوند» بوده، هست و خواهد بود.

چون شما و جمله خلقان نقش‌های آذرند
نقش‌های آذر و آذر مبادا بی‌شما

«چهارشنبه سوری» در فرهنگ ایرانیان، همچون جایگاه انسان، فراتر از دو قطب «حق» و «باطل» قرار گرفته. برای گرا‌میداشت چهارشنبه سوری آتش برافروزیم، که آتش، پایه و اساس «چهارشنبه سوری» است و ما ایرانیان، فرزندان آتش‌ایم.

گر هست آتش ذره‌ای، آن ذره دارد شعله‌ها




...

دوشنبه، اسفند ۲۴، ۱۳۸۸


«دباغ» و سلاخ!
...
«جدائی دین از سیاست»،‌ برای استقرار دمکراسی الزامی است. هدف نوابغ طراح شعارهای انحرافی «جدائی دین از حکومت» و «جدائی دین از دولت» فروش «آخوند» و «اجتهاد پویا» به ملت ایران است، البته تحت عنوان فریبندة‌ «دمکراسی». علامت تعجب هم نمی‌گذاریم، آنگلوساکسون‌ها دست از «دین» و مقدسات نمی‌شویند، و به همین دلیل است که حزب دمکرات ایالات متحد به «نوروز» و «منشور حقوق‌بشر کوروش‌کبیر» چسبیده، و همة غلام‌بچگان و کنیزکان‌ا‌ش از جمله حاج‌فرج دباغ را جهت لجن‌پراکنی به اعلامیة جهانی حقوق‌ بشر و دمکراسی بسیج فرموده، تا بر طبل حقوق‌بشر «دینی» و دمکراسی مسلمان‌پسند بکوبند. جای تعجب نیست که مراسم طبالی استحماری همچون دیگر پروپاگاندهای استعمار غرب از «بی‌بی‌سی» آغاز شود، و به سایت رسوای «روز آنلاین» و شرکاء سرایت کند. محور اصلی پروپاگاند استعمار «نفی انسان» است،‌ به همین دلیل در این تبلیغات ابله‌پسند «مجتهد»، یعنی روحانی و مبلغ دین را در جایگاه قیم و سرپرست «انسان» می‌نشاند. این است یکی از فواید شعارهای گوساله‌پسند «جدائی دین از دولت» و «جدائی دین از حکومت».

شعار انحرافی «جدائی دین از دولت»، بنیاد دین و مجتهد را خارج از چارچوب قوانین و مقررات دولت قرار خواهد داد، و «جدائی دین از حکومت»، بنیاد اجتماعی دین را بر حکومت مسلط خواهد کرد. در هر دو حال نتیجه یکی است: نقض «حقوق شهروندی» از طریق صدور مجوز قانون‌شکنی برای روحانی جماعت. البته هر دو مورد مذکور، یعنی جدائی دین از دولت و از حاکمیت، هم اینک در حکومت توحش جمکران در جریان است. و به همین دلیل حاکمیت «هرج‌ومرج» را شاهدیم. به عنوان نمونه، آخوند مکارم شیرازی که اخیراً جشن چهارشنبه سوری را خرافه ارزیابی کرده، به بهانة حمایت از «مردم» و در واقع جهت گسترش هرج‌ومرج و قانون‌شکنی، شهرداری‌ها را از اجرای‌مقررات قانونی خود منع می‌کند. می‌دانیم که ادارة امور شهر بر عهده شهرداری است، هر چند که آخوند مکارم به عنوان «مجتهد» از این امر «بی‌خبر» است!

به گزارش حنازرچوبه، مورخ 21 اسفندماه 1388،‌ مکارم ضمن تعیین تکلیف برای شهرداری‌ها می‌گوید، «دریافت جریمة دیرکرد» خلاف شرع است! مکارم، ضمن دیدار با اعضای شورایعالی استان‌ها گفت، اگر مردم بتوانند باید بدهی خود را به شهرداری بپردازند، اما اخذ جریمة دیرکرد از آنان «رباخواری» ‌و خلاف ‌شرع به شمار می‌رود. حال باید پرسید، چرا مکارم در امور شهرداری‌ها دخالت می‌کند؟ چون ایشان «مرجع تقلید» شناخته شده‌اند! به عبارت دیگر، همین امر مجوز دخالت این لات جنایتکار در امور شهرداری‌ها شده. اگر شورای شهر «انتخابی» است، مکارم شیرازی بر اساس کدام قانون و مقررات به امور انتخابی مملکت دخالت می‌کند؟ پاسخ روشن است، بر اساس «جدائی دین از دولت» که به آخوند مکارم «حق» می‌دهد به بهانة رعایت امور شرعی مانع از اجرای مقررات شهرداری شود. مکارم وزیر کشور است؟ نه! مکارم «مجتهد» است و بر اساس «جدائی دین از حکومت» همزمان در برابر «منتخبین مردم» در شهرداری‌ها، و در برابر وزارت ‌کشور به عنوان مسئول نظارت بر امور شهرداری‌ها قرار می‌گیرد. روشن‌تر بگوئیم، مکارم شیرازی خود را خارج از حاکمیت کشور قرار داده. و می‌بینیم که «جدائی دین از دولت» و «جدائی دین از حکومت»، همواره به نتیجة جادوئی «قانون‌شکنی» منجر می‌شود و به همین دلیل پیشخدمت‌های سازمان سیا بر این «جدائی» جادوئی‌ پای می‌فشارند.

می‌دانیم که «قانون‌شکنی» شاهراه تأمین اهداف استعماری است و برای احداث این شاهراه سحرآمیز کارخانة رجاله پروری همواره به دستاربند متوسل می‌شود، چرا که هر دستاربند با یک گروه اوباش مرتبط است که برای اجرای اوامر «آقا» همه کار می‌کنند. البته به یاد داشته باشیم که این «آقا»‌ به نوبة ‌خود جزو گلة اوباش هیزاکسلنسی به شمار می‌روند. از اینرو تک، تک اوباش گلة مقدس هیزاکسلنسی در ایران همواره فراتر از قانون قرار گرفته‌اند. چرا که سیاست کارخانة رجاله‌پروری بر ایجاد و گسترش «گله‌های مقدس» استوار است، و «مقدسات» هم در تضاد با قوانین انسانی قرار می‌گیرد. در نتیجه، اوباش برگزیدة آنگلوساکسون‌ها در ایران همواره خارج از چارچوب نظم قانونی کشور عمل می‌کنند، و اینکار را به نام مقدسات دین و به کام استعمار انجام می‌دهند. خلاصه برای ایجاد هرج‌ومرج در مملکت بهتر از «مجتهد» و «مقدسات» هیچ ابزاری وجود ندارد. به همین دلیل است که زباله‌های تولید سازمان سیا از قماش حاج فرج دباغ و شرکاء برای فروش «حکومت مجتهد»، بیشرمانه به تحریف «دمکراسی»‌ مشغول شده‌اند. از مطلب دور افتادیم، پس بگذریم و بازگردیم به قانون‌شکنی آشکار آخوند مکارم که با کد: 1008197 در حنازرچوبه انتشار یافته.

مکارم پس از صدور فتوی برای شهرداری‌ها، در کمال حماقت می‌گوید، فرهنگ شورائی آنطور که باید در کشور جا نیفتاده! می‌دانیم که ویژگی نعلین‌ها تناقض‌گوئی است و از این نظر مکارم یک استثناء به شمار نمی‌رود. آخوند مکارم در ادامه می‌فرماید، شهرداری‌ها بودجة دولتی ندارند، و همین امر در شهرهای کوچک مشکل‌آفرین شده! بله، شهرداری‌ها در جمکران، هم باید از فتوی مکارم اطاعت کنند، هم باید خدمات شهری به «مردم» ارائه دهند، ‌ و از همه مهم‌تر برای جلوگیری از تخلف، «قانون آسان» هم داشته باشند:‌

«اخذ جریمه‌های دیرکرد توسط شهرداری‌ها خلاف شرع است [...] شهرداری‌ها بودجة دولتي ندارند [...] بايد کاری کنیم که نارضایتی‌های مردم کم شود [...]‌در غیر اینصورت در صحنه‌های مختلف انقلاب از حمایت مردمی لازم برخوردار نخواهیم بود. [...] وقتی قانون مشکل باشد تخلف از آن بیشتر می‌شود[...]»


حال به ماهیت واقعی «مردم» مطلوب مکارم پی می‌بریم. مردم همان تل موهومی است که می‌باید جهت حفظ «انقلاب شکوهمند» ژنرال هویزر، با شعار الله‌اکبر، یاحسین و... و دیگر شعارهای انسان‌ستیز نفی و خشونت، خیابان‌ها را اشغال کند. مهم نیست این مردم از کدام گروه حمایت می‌کند، مهم این است که در دفاع از انقلاب، بر علیه خامنه‌ای، به نفع میرحسین یا هر جنایتکار دیگری، عربدة دفاع از مقدسات و اسلام سر دهد،‌ همین کفایت می‌کند. باری، همچنانکه می‌بینیم مکارم هیچ راه‌حل مشخصی برای حل مشکلات مردم ارائه نمی‌دهد. آخوند مکارم همچون دیگر «مراجع تقلید» فتوی می‌صدورد، مهمل می‌بافد و شعار پوچ می‌دهد، و تمام این مزخرف‌بافی‌ها فقط برای باج‌گیری است.

بله مکارم در راستای تأمین منافع ارباب می‌باید تمامی رقبای چاه جمکران را از میدان به در کند و از آنان باج بگیرد. سخنان «مردم‌نواز» این شیخ جنایتکار تهدید سازمان نظام مهندسی است که به استنباط «مردم» بدون هیچ دلیلی به نان‌دانی تبدیل شده. بدون اینکه سهم وکیل مدافع مردم یعنی آخوند مکارم را پرداخت کند. چرا که ناندانی ایشان یعنی چاه جمکران و ارسال زن و مرد و کودک به مکه و مدینه «دلیل» دارد،‌ آنهم دلیل نامرئی و معنوی، یعنی مقدس! در حالیکه سازمان نظام مهندسی از این «برهان قاطع» یعنی مقدسات و پوچیات ‌الهی برخوردار نیست:

«از نظر برخي مردم، سازمان نظام مهندسی به یک نان‌دانی بدون دلیل برای یک عده تبدیل شده[...]»

این است حرف دل مکارم! سازمان کذا «سهم ما» را بدهد تا «مردم» مزاحم‌اش نشوند. و این است اعمال سیاست با تکیه بر «اجتهاد پویا»! هر کجا پول و درآمدی در کار باشد، بلافاصله سر و کلة «مجتهد» و «مردم» یعنی همان اوباش جهت باج‌گیری و برهم زدن نظم پیدا خواهد شد. انقلاب امام روشن‌ضمیر اینچنین آغاز شد و اینچنین ادامه یافت و هنوز هم اربابان حکومت در لندن و واشنگتن می‌پندارند که می‌توانند رونق دکان «مجتهد» و «مقدسات» را حفظ کنند. سیاست جایگزینی قانون با «اجتهاد» و واگذاری اختیارات «ولی فقیه» به مجتهد طرحی است که در آبدارخانة سازمان سیا مهیا شده تا هرج‌ومرج را بجای «استبداد دین» قرار دهد. این جایگزینی هیچ تغییری در ماهیت «تئوکراتیک» و انسان‌ستیز نظام مقدس نخواهد داد، اما بر انسان‌ستیزی آن خواهد افزود. در نتیجه، اوضاع کشور از این که هست به مراتب بدتر خواهد شد و اربابان حکومت امام سیزدهم در لندن و واشنگتن بیشتر و بهتر ما را غارت خواهند کرد.

«فوکویاما» از متفکران دست‌آموز سیرک پنتاگون می‌فرماید، در خاورمیانه «مردم»‌ برای مخالفت با استبداد به دین روی آورده‌اند، پس دین ضداستبداد است! این استدلال کشکی و احمقانه سخنان ابلهانة خمینی و فدائیان اسلام را تداعی می‌کند. اینان نیز برای حفظ منافع آنگلوساکسون‌ها «دین» را به ابزار سیاست استعمار تبدیل کرده، خود را «ضداستبداد» می‌خواندند، اما هر کس با یک مستبد مخالفت کند، الزاماً طرفدار دمکراسی نیست. مخالف استبداد حاکم می‌تواند به مراتب مستبدتر از حاکمیتی باشد که مدعی مبارزه با آن است. نمونة خمینی و حکومت توحش اسلامی در برابرمان قرار دارد. شعارهای ظاهراً «استبدادستیز» امام روشن‌ضمیر در غرب تولید ‌شد و هنوز هم «آیات عظام» و غلام‌بچگان و کنیزکان‌شان همچنان آنرا نشخوار می‌کنند. اینکه دین ضد استبداد باشد، یک مغلطة بیشرمانه است که طی سدة اخیر بر ملت ایران تحمیل شده.

اگر مردم تحت سلطة حکومت‌های استبدادی در کشورهای مسلمان‌نشین به دین و عرفان روی می‌آورند، یک دلیل روشن دارد: گرایشات معنوی بهتر می‌تواند به ابزار سیاست استعمار تبدیل شود، حال آنکه «گرایشات مادی» چنین امکانی برای استعمارگران فراهم نمی‌آورد. به همین دلیل بود که در دوران پهلوی، شهربانی و ساواک از طریق سرکوب، همة امکانات را برای سوق دادن مردم به سوی مقدسات، و گسترش خشونت‌دینی فراهم می‌آوردند. آنقدر سرکوب را گسترش دادند تا یک جبهة فراگیر «حق»، البته در رسانه‌های‌ غرب ساختند و اینگونه بود که «دیو» رفت و «فرشته» آمد. فرشته‌ای با ریش و نعلین و نگاهی آکنده از نفرت. فرشته‌ای سفاک، خونخوار، ابله و البته مدافع «مردم»! فرشته‌ای که سوابق درخشان‌اش، به دلیل سانسور ساواک از همان «مردم» طرفدار وی نیز پنهان داشته شده بود. از اینرو بی‌بی‌سی و دیگر بوق‌های ناتو توانستند در کوتاه مدت یک جیره‌خوار شناخته شدة استعمار را برای ملت ایران به «رهبر انقلاب» تبدیل کنند. اکنون همین بوق‌ها تلاش دارند مخالفان واقعی حکومت اسلامی و آزادیخواهان را در پدیدة‌ موهومی به نام «جنبش سبز» که از مدافعان قانون توحش حکومت است سر به نیست نمایند.

با توجه به اینکه اربابان حکومت اسلامی در لندن و واشنگتن «خردجال» را از هم اکنون «انتخاب» کرده‌اند،‌ جنجال فعلة استعمار هیچ نیست جز یک موج تخریب همه جانبه. موج تخریبی که هدف آن «بازگشت به گذشته»، «گسترش تقدس‌ها» و «تخریب مفاهیم و ارزش‌های انسان‌محور» است. در پایان این نمایش مهوع، از طویلة سازمان سیا یک حکومت مقدس «تازه‌نفس» برای ملت ایران استخراج خواهند کرد. و اگر جبهة فاشیسم یعنی اتحاد راست ‌افراطی و «چپ‌نمایان» از هم اکنون عملیات تخریب طرفداران لائیسیته را آغاز کرده دلیل موجه دارد! همه تلاش می‌کنند با بزرگ‌نمائی احمدی‌نژاد و خامنه‌ای برای مبارزه با این «لولوهای جهانی» صفوف خود را فشرده‌تر کنند! حزب توده و متحد‌ان‌اش که پیشتر، ‌ ارواح شکم‌شان با امپریالیسم جهانی «مبارزات» می‌فرمودند، و مسلماً برای تحقق همین هدف والا و آرمان انسانی در کنار توحش انسان‌ستیز نعلین نشستند، ‌ امروز نبردشان به «کنار زدن» احمدی نژاد و خامنه‌ای از حکومت،‌ و «انتخاب مجتهد» محدود شده! تو گوئی در «پوچ‌آباد» اینان تصمیم گیرنده‌اند و استعمار غرب هیچکاره! برای مشاهدة ابعاد شارلاتانیسم مراجعه کنیم به مصاحبة «پروفسور» انصاری با «اشترن» در گویانیوز، و مصاحبة نوشابه امیری با حاج فرج دباغ، فیلسوف خیابانی جمکران.

هر دو می‌کوشند دست‌های مقدس ارباب را در حمایت از حکومت اسلامی پنهان دارند. اظهارات حکیمانة‌ پروفسور انصاری را شاید در فرصت دیگری بررسی کنیم. اما «پروفسور» حاج فرج‌دباغ را از دست ندهیم تا نادان از این جهان نرویم! حاج‌فرج‌دباغ، عامل تصفیه‌های خونین دانشگاه و نوچة بهشتی و خاتمی، اینبار از شخص علی‌خامنه‌ای و «تفکر» ایشان انتقاد به عمل آورده. خلاصه بدانیم و آگاه باشیم که یک کشور نفتخیز با هفتاد میلیون جمعیت در سواحل خزر و مشرف بر خلیج فارس وجود دارد که به ادعای سگ‌های‌ دست‌آموز استعمار، طبق «عقاید» سیدعلی‌ خامنه‌ای اداره می‌شود و راه حل مشکلات چنین کشوری نیز همان «جدائی دین از حکومت» یعنی در واقع سلطنت «مجتهدین» است.

حاج فرج‌دباغ وظیفه دارد از نعلین و دستار حمایت بی‌قید و شرط به عمل آورد و به همین دلیل است که نوشابه امیری با «بلبل خوش‌الحان مریلند» مصاحبه کرده، تا ایشان بتوانند ضمن «ورجه، ورجه» در لجن‌زار فاشیسم، به تخریب دمکراسی بپردازند. البته باعث خوشوقتی است که در این مراسم لجن‌پراکنی، ابتذال و توحش فیلسوف چاه جمکران بر همگان آشکارتر می‌شود، ولی در کمال تأسف نتیجة عملکرد توله سگ سازمان سیا که به عنوان متفکر و فیلسوف به ملت ایران حقنه شده، همزمان تخریب «جایگاه فیلسوف» است.

بله، حاج‌فرج از دباغ‌خانة «مریلند» پوستین دیگری ابتیاع کرده، و با همان لحن شیوا و مبتذل پاسخ‌های مضحک و ابله‌پسند به پرسش‌های عوامفریبانة نوشابه امیری ارائه می‌کند. اینبار حاج فرج به «زبان شبه‌منطقی» روی آورده، زبانی که آن‌ روی سکة تخریب انسان است. اهالی «روز» تیتر درشت زده‌اند که حاج فرج دباغ می‌فرماید، «دمکراسی از اسلام قابل استخراج نیست!» البته اینکه فیلسوفی به نام حاج فرج بالاخره در هفتاد سالگی به چنین امر مسلمی پی برده ‌باشد نشان پیشرفت و ترقی «حکیمک» مرداب‌های استعمار است. ولی اگر کل مطلب را مطالعه کنیم، می‌بینیم که حاج فرج نه تنها پالان‌اش را عوض نکرده، که همچنان به نشخوار همان علوفة‌ سی‌سال پیش مشغول است. بله، دمکراسی مطلوب حاج فرج همان است که عوامگرایان حزب توده، و پوپولیست‌های ملا ممد خاتمی می‌پسندند. یک دکان مرغوب و سه نبش، منطبق بر «فقه» مترقی اسلام، که حق و عدالت را بر «مردم» حاکم خواهد کرد. حاج فرج این دمکراسی «موهوم»، «ایران‌ستیز» و ضدانسانی را در صورتی می‌تواند برای‌مان مستقر کند که «مردم» حق‌مدار باشند. خلاصه بگوئیم معلوم است که این مزخرفات ساخته و پرداختة آبدارخانة سازمان سیا است که بر زبان حاج‌فرج جاری می‌شود:

«اسلام که فقط فقه نیست؛ فلسفه هم هست، اخلاق هم هست و آن‌ها را هم باید مد نظر قرار داد [...] یک نظام اسلامی که مردم مسلمان هم آن را می‌پسندند، می‌تواند برقرار شود و با حاکمانی که به یک اسلام عادلانه و دموکراتیک پای بند باشند [...] دموکراسی یک روش حکومتی است برای مدیریت کم خطا بر مردم حق‌مدار. این دو رکن در هر نظام دموکراتیکی حاضر و ثابت است [...] این اصول از مبانی دین استخراج نمی‌شود[...] اما منافاتی هم با مبانی دین ندارد[...]»


البته آب‌زرشک هم از مبانی دین استخراج نمی‌شود ولی منافاتی با این مبانی ندارد!‌ بله طبق این اصل اساسی «آب‌زرشکی» اسلام، هم فلسفه است، هم تاریخ و خلاصه همه چیز در اسلام هست بجز آدامس «چیکلتز» که باید همان دمکراسی حاج‌فرج دباغی باشد. سازمان سیا این قماش «دمکراسی» را که «مورد پسند» مردم مسلمان است و به پاچه شلوار فوکویاما چسبیده بود، از شلوار وی کنده به دهان‌حاج فرج گذاشته و ایشان با شوق به جویدن آن مشغول شده‌اند. «نظریة»‌حاج فرج در واقع از همان آدامس‌های «چیکلتز» است که بچه‌ها روی صندلی تف کرده‌اند و فوکویاما از قضای روزگار باسن فرهیخته‌شان را بر آن گذاشته‌اند. آورده‌اند چون فوکویاما از جا برخاست، یک آدامس جویده شده به تنبان‌مقدس‌شان چسبیده بود، و عموسام برای صرفه‌جوئی در مصرف آنرا به عنوان پروپاگاند به دهان حاج فرج گذاشت. پس آنگاه نوشابه امیری موفق شد همان آدامس را در سایت «روز» به صفحة اول بچسباند. فکر می‌کنم همین برای اثبات شارلاتانیسم حاج فرج کفایت کند که بگوئیم، برخلاف ترهات ایشان دمکراسی به هیچ عنوان در جهت اعمال مدیریت بر «مردم حق‌مدار» نیست. دمکراسی حاکمیت قوانین انسان‌محور است بر همة مردم، بدون در نظر گرفتن «مدار» آنان! خلاصه، انسان‌ خارج از هرگونه تعلقات دینی و بومی، و خارج از هر گونه احکام فقه و شریعت و مقدسات و «مدارات» در یک دمکراسی «انسان» شمرده می‌شود و به عنوان انسان از حقوق انسانی برخوردار است!

نوشابه امیری در مقدمة این مصاحبة «چسبنده» و «ظریف» که در تاریخ 23 اسفندماه 1388 در سایت «حاج اکبر در هجرت» منتشر شده از زبان حاج‌فرج می‌گوید، یک دمکراسی «خوب» داریم که سنگسار و قصاص و تعدد زوجات هم در آن وجود دارد و پدر را همچنان مالک جان همسر و فرزند می‌شمارد، چون این دمکراسی مزاحم عمل «مومنین» و دینداران نمی‌شود و اینان می‌توانند در کمال استقلال و آزادی توحش خود را بر دیگران تحمیل کنند:‌

«دکتر سروش [تأکید کرد] با ‌سکولاریسم سیاسی فرادینی [مومن] خاطر جمع می‌شود دین و ایمانش محفوظ خواهد ماند و حکومت به اعتقاد و عمل او تعرضی نخواهد کرد،‌ می‌گوید دموکراسی از اسلام قابل استخراج نیست [...] دینداران باید بدانند [...] اجرای عدالت که خواسته شرع هم هست، فقط به شیوة‌ دموکراتیک امکانپذیرست نه به شیوه فردی،‌ نه به شیوة‌ ولایتی[...]»


بله، این چند جمله همان دور باطلی است که «عمل مومن» را خارج از قوانین انسان‌محور که می‌باید بر روابط اجتماعی در یک دمکراسی حاکم باشد قرار می‌دهد و به گسترش دامنة توحش و استقرار عدالت علوی بر مبنای شرع کمک فراوان خواهد کرد. صد افسوس که حاج فرج دباغ خلخال آن زن یهودی را در این باغ وحش استعماری منظور نکرده‌اند! جهت شناخت بهتر از ارتباط تنگاتنگ بین «جنبش سبز» و علی‌خامنه‌ای هم میهنان گرامی می‌توانند مصاحبة‌ سراپا مغلطه و سفسطة حاج فرج را مطالعه کنند.

به صراحت می‌توان مشاهده کرد که سخنان انسان‌ستیز حکیمک استعمار، به صورت فشرده یا بهتر بگوئیم سلاخی شده در کلام علی‌خامنه‌ای مفلوک و در قالب مخالفت با «خرافة» چهارشنبه سوری بروز کرده. ‌‌






...

یکشنبه، اسفند ۲۳، ۱۳۸۸


«سور» و سوگ!
...

امروز علی‌خامنه‌ای با صدور فتوی در مورد چهارشنبه سوری رسماً در «سنگرحق» جنبش‌سبز در کنار دارودستة میرحسین موسوی نشست. رهبر مفلوک حکومت جمکران و «فاشیست ـ مسلمان‌های» جنبش سبز فرصت کافی خواهند داشت تا چهارشنبه سوری را در کنار عیال روشنفکر میرحسین و خود میرحسین به برگزاری مراسم روضه و زوزه برای «شهدا»‌ تبدیل کنند.

به یاد داریم که رهبر فرزانه پس از کودتای ناکام هیزاکسلنسی در شبه‌انتخابات خردادماه 1388،‌ یک هفته خفقان اختیار کردند و ناگهان به یاد آوردند که در حکومت اسلامی «قانون می‌باید رعایت شود.» اما هم‌سوئی خامنه‌ای با گروه میرحسین موسوی از طرق دیگر همچنان ادامه یافت. به این ترتیب که سخنرانی‌های رهبر در مورد دانشگاه، علوم انسانی و... بر محور «اعترافات» ساواکی‌های پیرو خط امام تنظیم می‌شد. چه نشسته‌اید که اخیراً سخنرانی مقام معظم، بر محور مهملات میرحسین موسوی و زهره کاظمی در «سایت کلمه» تنظیم می‌شود!

«سایت کلمه»،‌ سایة‌ خداوند، یا بهتر بگوئیم سایة کارفرمایان بی‌بی‌سی در لندن است. پیام‌های ارباب ابتدا در لابلای «مصاحبه» در سایت کلمه منتشر می‌شود، سپس «بی‌بی‌سی» با انتشار بخش «مطلوب» مصاحبة کذا، «پیام» ارباب را به مقام رهبری می‌رساند. به این ترتیب است که حنازرچوبه پروپاگاند تولید «بی‌بی‌سی» را به صورت «فتوی» از زبان سگ‌های‌هار استعمار از قبیل مکارم شیرازی و علی‌خامنه‌ای منتشر می‌کند. به موازات محور ایران‌ستیز «بی‌بی‌سی ـ کلمه ـ حنازرچوبه»‌، پروپاگاند انسان‌ستیز «رادیوفردا»، در ظاهر جهت تأئید «ایرانی‌ات»، و در واقع جهت تخریب آن مقدسات را به «ایرانی‌ات» پیوند می‌زند. هدف پروپاگاند انسان‌ستیز آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک همچنانکه گفتیم تشویق همزمان «تقدس» و «ابتذال» است و اکنون «چهارشنبه ‌سوری» به ابزار همین پروپاگاند مهوع تبدیل شده.

در مورد چهارشنبه سوری روند پروپاگاند چنین است: ابتدا موسوی ضمن مصاحبه با «سایت کلمه» به نشخوار کالای تولید ارباب پرداخته، حساب خود را از این آئین فرهنگ ایرانی که فاقد تقدس است جدا می‌کند. یادآور شویم در وبلاگ «بازگشت جکی» به این امر اشاره کردیم، پس بگذریم و بازگردیم به فعالیت تخریبی سایت کلمه. پس از موسوی،‌ نوبت به عیال‌اش می‌رسد تا جویده‌های «آقا» را یک‌بار دیگر نشخوار کند. زهره کاظمی طی مصاحبه با سایت کلمه، چهارشنبه ‌سوری را روز آرامش و مرده‌پرستی اعلام کرده می‌گوید، «به پاس نوروز،‌ روز چهارشنبه سوری را در کمال شادی به گرامیداشت یاد شهدا می‌گذرانیم!» از قضای روزگار، همین اظهارات مزورانه که چهارشنبه ‌سوری و نوروز را به مرگ و سوگواری پیوند ‌داده، در سایت «بی‌بی‌سی» مورخ، 20 اسفندماه 1388 نیز منعکس می‌شود:

«[زهرا رهنورد گفت] به پاس نوروز [...] در روز چهارشنبه ‌سوری شاد و سرفراز [خواهیم بود] ‌یاد نداها، سهراب‌ها، سیدعلی‌ها، اشکان‌ها و روح‌الامینی‌ها و... را گرامی خواهیم داشت و هیچ گونه تندی و خشونتی نخواهیم ورزید.»


برگزاری مراسم سوگواری و گرا‌میداشت یاد «نداها و سهراب‌ها» که «سیدعلی‌ها» نیز به آن افزوده شده، نشان می‌دهد که هیچ خشونتی در کار نخواهد بود، جز «تخریب» چهارشنبه سوری! انتشار این بخش خاص از مصاحبة‌ مبتذل و سرشار از بلاهت رهنورد در واقع چراغ سبز کارفرمایان «بی‌بی‌سی» به حکومت اسلامی است جهت تداوم تخریب فرهنگی. پیش از ادامة مطلب یادآور شویم، در این وبلاگ به بررسی تبلیغات رسانة «رسمی» حکومت اکتفا خواهیم کرد.

در این راستا، یک روز پس از انتشار بخش برگزیدة مصاحبة رهنورد در سایت بی‌بی‌سی، حنازرچوبه، فتوی ابلهانة آخوند مکارم را در مورد چهارشنبه‌ سوری و «عید» منتشر می‌کند. و امروز هم نوبت به علی خامنه‌ای رسید که از نو خوراک تبلیغاتی ارباب را که توسط موسوی، رهنورد و مکارم جویده شده نشخوار نماید. اما بی‌بی‌سی، کلمه و حنازرچوبه در این عملیات ایران‌ستیز تنها نیستند، رادیوفردا تخریب فرهنگی را به شیوة مزورانه‌تری انجام می‌دهد. این رسانه مقدسات دین اسلام و بی‌بی‌گوزک‌های صحرای کربلا را به فرهنگ اقوام ایرانی وصله می‌کند، آنهم از زبان نخبگان خیابانی حکومت اسلامی! پیشتر همین رسانه، از زبان فرهیختگان مزدور و دین‌فروش، امام سوم شیعیان را با پرسوناژ سیاووش در شاهنامة فردوسی در ترادف قرار داده بود و از آنجا که آنگلوساکسون‌ها به ایجاد «سنگر حق»‌ علیه باطل علاقة فراوان دارند، همواره «حق» با آنان خواهد بود!

باری، دو روز پس از انتشار مصاحبة فرضی رهنورد با سایت مبهم و بی‌صاحب «کلمه»، رادیوفردا، مورخ 22 اسفندماه 1388، در مطلبی تحت عنوان «چهارشنبه سوری»، به قلم شیوای «مجید محمدی»، جامعه شناس و در واقع از متخصصان دوخت و دوز استحماری، چهارشنبه سوری را در ردة «باورهای مذهبی دگرباشانه» طبقه بندی می‌کند! حال آنکه زرتشتیان، «پریدن» از روی آتش را اصولاً نکوهیده می‌شمارند. اما هیچ اهمیتی ندارد، هدف اصلی پروپاگاند رادیوفردا گسترش ابتذال است، «جامعه شناسی» فرضی مجید محمدی هم در مسیر گسترش ابتذال رادیوفردا قرار می‌گیرد:

«حدود سه دهه است که حکومت دینی به مبارزه‌ای بی‌امان با چهارشنبه ‌سوری و سیزده‌ به ‌در و برخی دیگر از باورها و رفتارهای مذهبی دگراندیشانه و دگرباشانه می‌پردازد.»


از قضای روزگار واقعیت جز این است! جناب «پروفسور» مجید محمدی سخت در اشتباه‌اند! پیش از استقرار حکومت توحش نیز نوروز به زبان مقدس اسلام آلوده شده بود، و اگر اشتباه نکنیم، آنرا «عید سعید باستانی» می‌خواندند و «حلول» این «عید» را با غرغره کردن «یا مقلب‌القلوب...» به ما «تهنیت» می‌گفتند. همچنین، ساواک و شهربانی تمام تلاش خود را به کار می‌بردند تا مراسم روضه و زوزة صحرای کربلا را از طریق رسانه‌های دولتی، و هی کردن گلة‌ عزاداران حسینی به خیابان‌ها به ما ملت تحمیل کنند. از آنجمله‌ است، ارسال گلة سیاه‌پوشان به اتوبان پارک وی در حوالی هتل هیلتون، ایجاد یک راه‌بندان مختصر و مفید نیم‌ ساعته آنهم در ساعتی که بسیاری از اهالی مرزپرگهر، از جمله نویسندة این وبلاگ ناچار بودند از همین مسیر عبور کنند! این مختصر را گفتیم تا اهالی رادیوفردا بدانند و آگاه باشند که بساط لات‌بازی و لشکرکشی خیابانی، و دکان‌داری برای عزداران حسینی پیش از استقرار حکومت اوباش در ایران افتتاح شده بود، و در اواخر دوران شاه نمایشات این گروه با رهنمودهای ساواک در برابر هتل هیلتون تهران به مورد اجرا گذاشته می‌شد! بگذریم.

هزاران بارگفته‌ایم، باز هم می‌گوئیم که آلودن سنت‌های غیرمقدس اقوام ایرانی به «سیاست» آن‌ها را از محتوای فرهنگی‌شان تهی خواهد کرد. سیاسی کردن فرهنگ، یک روند استعماری است جهت تخریب و پوچ‌‌سازی آن. به محض استقرار حکومت توحش اسلامی، چهارشنبه ‌سوری، نوروز و سیزه‌بدر به اهداف سیاسی تبدیل شد و اکنون کار بجائی رسیده که رسانة رسمی حکومت جمکران، یعنی «حنازرچوبة» مفلوک که جنبش مشروطه را به سفارت انگلستان پیوند می‌زند و از ترور زنده‌یاد احمد کسروی تجلیل به عمل می‌آورد، به خود اجازه داده در مورد چهارشنبه سوری از یک شیخ‌ جنایتکار و تاراجگر به نام مکارم شیرازی «استفتاء» هم بکند! می‌بینیم که زهره کاظمی در تلاش‌های استحماری خود جهت تخریب فرهنگ ایران زمین تنها نمانده. به رغم ادعای مخالفت با دارودستة موسوی، رسانة رسمی حکومت سنگسار و قصاص در هم‌سوئی کامل با جنبش‌سبز و در مسیر گسترش توحش گام برمی‌دارد. پیش از ادامة مطلب لازم است در زمینة توزیع رایگان «جایزه» به زن‌نمایان جمکران یعنی همان «آش‌فروشان» در محل «شرکت گوگل»، به چند نکته اشاره کنیم.

صریحاً بگوئیم، کمپین «تغییر برای برابری» هیچ ارتباطی با دمکراسی و آزادی‌بیان ندارد. اهداف استحماری این کمپین به جایگزینی حقوق و آزادی‌های زنان با «حضور زن» در جامعه محدود می‌ماند. پس شرکت «گوگل» موضع خود را مشخص کند. یا این شرکت آنگونه که ادعا دارد مدافع آزادی بیان و دمکراسی است یا اینکه همچون محفل «ژان‌ماری کلمبانی» از فدائیان اسلام مترقی، تعدد زوجات با کسب اجازة‌ همسر، و روسری مدرن و پیشرفته است. شتر سواری دولا دولا نمی‌شود! در ضمن شرکت بسیار محترم گوگل بهتر است توضیح دهد به چه دلیل داکیومنت‌های گوگل، وابسته به وبلاگ‌های «ناهید رکسان»، مورخ2008/8/22 تا 2008/10/23 توسط مسئولین محترم این شرکت مسدود و سانسور شده! ‌ جالب این است که هیچکس نمی‌تواند به این مسئولان محترم مدافع «آزادی بیان» دسترسی داشته باشد! نکند سانسور هم در قاموس شما نوعی دفاع از آزادی بیان به شمار می‌رود و تا به حال نگفته بودید؟! از مطلب دور افتادیم، بازگردیم به تخریب چهارشنبه‌سوری توسط گورکن‌ها.

برنامة طاعون سبز برای تبدیل «چهارشنبه سوری» به ابزار برگزاری مراسم روضه و زوزه و سوگواری برای «شهدا» عبارت است از آتش زدن اتومبیل‌ها، ایجاد آتش‌سوزی، بوق‌ممتد، همراه با سردادن عربدة الله‌اکبر و تکرار لات‌بازی‌های عاشورا. به این ترتیب دست نیروهای انتظامی برای سرکوب مردم حسابی باز خواهد شد و نان آخوند مکارم که برای چهارشنبه سوری فتوی صدوریده در روغن فراوان شناور می‌شود.

گفتیم که حنازرچوبه در مورد چهارشنبه سوری از آخوند مکارم شیرازی « استفتاء» کرده، مکارم هم فرموده‌اند، که این مراسم خرافی و بی‌اساس است. حنازرچوبه، مورخ 22 اسفندماه 1388، فرمایشات مضحک مکارم را با کد خبر: 1010131 منتشر کرده:

«بسمه تعالی، مراسم چهارشنبه سوري يک امر خرافي و بي‌اساس است و مسلمانان با تقوا و فهمیده از آن اجتناب می‌ورزند، ولي بسياري از مراسم عيد اموري است عقلایی و مفید و زیبنده.»


بله، چهارشنبه سوری «خرافی» است!‌ در عوض مراسم شیعیان و به ویژه مراسم ویژة «چاه جمکران» کاملاً «عقلانی» است، و مبتنی بر اصول علمی، چرا که اگر پول ترقه و فشفشه به جیب آخوند مکارم نمی‌رود، نان چاه جمکران را ایشان زهرمار می‌‌فرمایند! از این گذشته، چهارشنبه سوری جشن و شادی و پایکوبی است، حال آنکه مراسم مسلمانان با تقوی در گریه و زوزه و شیون و زاری خلاصه می‌شود. بهتر است سرپرست مفلوک حنازرچوبه این نکتة مهم را بداند که ایرانیان برای برگزاری مراسم چهارشنبه‌ سوری از گروه «فدائیان اسلام» و دیگر سگ‌های‌هار استعمار مجوز تقاضا نکرده‌اند. کشور ایران به ما ایرانیان تعلق دارد، نه به آخوند و اسلام و ادیان و عرفان و معنویت. پس بازگردیم به توحش و خشونت‌طلبی فرصت‌طلبانی که در سنگر حق «جنبش سبز» لنگر انداخته‌اند.

سردمداران این به اصطلاح «جنبش» همچون طرفداران‌شان «انسان‌ستیز»، فریب‌کار و مزوراند. اینان در کمال بیشرمی افراد را به دلیل خاستگاه اجتماعی‌شان تحقیر می‌کنند. در گیرودار «مسابقات انتخاباتی» نامة حاج‌فرج‌دباغ به محمود دولت‌آبادی را که فراموش نکرده‌ایم. با این «نامه» فیلسوف خیابانی گورکن‌ها راه و رسم توحش را به دیگر اعضای «سنگر حق» نشان داد و مطلب عمیق آخوند برقعی در باب خاستگاه طبقاتی جنبش‌سبز، در واقع تداوم راه توحش همین حاج فرج ‌دباغ است. برقعی، در کمال بیشرمی فرودستان را، به دلیل فرودستی‌شان، خشونت‌طلب خوانده و آن‌ها را طرفدار احمدی‌نژاد معرفی می‌کند! حال باید از این متفکر باغ وحش عموسام بپرسیم، به چه دلیل شرایط تحمیلی را به ابزار نکوهش افراد تبدیل می‌کند. مگر خاستگاه ‌طبقاتی «انتخابی» است؟

هیچکس نمی‌تواند طبقة اجتماعی، ملیت، نژاد، گرایش‌جنسی و خانوادة خود را «انتخاب» کند، در نتیجه هیچکس را نمی‌توان به دلیل «فرودستی» سرزنش کرد، همچنان که از هیچکس نمی‌توان به دلیل «فرادستی» تجلیل به عمل آورد. یکی در خانوادة‌ مرفه متولد می‌شود، دیگری در فقر. کسی که در رفاه زندگی می‌کند، الزاماً شایستة ستایش نیست، چرا که در اینصورت همة قاچاقچیان مواد مخدر، دلالان اسلحه و صاحبان شریف روسپی‌خانه‌ها و به ویژه آخوندهای جمکران و توله‌های‌شان را می‌باید محترم و فرهیخته و با فرهنگ به شمار آوریم. و نهایت امر بر اساس اظهارات برقعی، همة این افراد «محترم» را می‌باید در زمرة حامیان جنبش‌سبز بدانیم، حال آنکه چنین نیست. اگر اراذل و اوباش و عربده‌جویان و چماقداران حرفه‌ای در جنبش سبز از جایگاه رفیعی برخوردارند، به این دلیل است که هستة اصلی این «جنبش» همان محفلی است که از 22 بهمن 1357 سیاست خود را در کوچه و خیابان به ضرب چماق بر ملت ایران تحمیل کرده.

بهتر است بگوئیم این محفل، طی سه دهه سیاست اربابان خود را در خیابان و با چوب و چماق به نمایش می‌گذارد، و امروز همین محفل در پوشش «جنبش سبز» قصد دارد خشونت و توحش خود را «باز تولید» کند. هدف این جنبش «نفی ایرانی» به عنوان «انسان» و لگدمال کردن «حق انتخاب آزاد» ایرانی است. به همین دلیل است که اربابان حکومت اسلامی در لندن و واشنگتن می‌کوشند از طریق گسترش سرکوب در ایران، ایجاد اجماع کرده و یک «سنگر حق»‌ فراگیر بیافرینند. چرا که در پس پردة هر سنگر حق مطالبات «برحق» استعمار نیز نهفته. و به همین دلیل است که اربابان حکومت در لندن و واشنگتن می‌کوشند، آخوندهای مؤنث را جایگزین مردان کنند. به موازات همین سیاست، قلم به مزدهای حکومت، هر آنچه که انسانی است، نظیر تصنیف‌های آغاسی را «مبتذل» می‌خوانند. در واقع با مبتذل خواندن یک تصنیف این «حق انتخاب آزاد» انسانی است‌ که از سوی فعلة فاشیسم مبتذل خوانده می‌شود، ‌چرا که آهنگ‌های سوسن و آغاسی را به زور چماق و فتوی به کسی تحمیل نمی‌کردند. در سال‌های هیچ، یعنی سال‌های صدارت «هویدا»، همچنانکه پیشتر هم اشاره کردیم، موسیقی شهری و «رسمی» وارد عرصة معنویات و عرفان و پوچیات شده بود و خلاصه نوعی روضه و نوحه و مرثیه ‌بود که به همراه ناله و ضجة آلات و ادوات تحت عنوان موسیقی به خورد مخاطب داده می‌شد. البته این سیاست رسمی وزارت فرهنگ و هنر بود که ریاست آن را پهلبد، و معاونت آن را یک ساواکی شریف و محترم به نام «یوسف. ط.ن» عهده‌دار بودند.

از قضای روزگار در همین دوران خوش، ویگن، به عنوان اعتراض به مزاحمت‌های ساواک ایران را ترک کرد، دلکش در انزوا قرار گرفت و... و دیدیم که روضه‌خوانی رونق فراوان یافت. ویگن و دلکش در زمرة هنرمندانی بودند که محور ترانه‌های‌شان انسان و احساسات انسانی بود و خلاصه در جستجوی «راز خلقت» و عشق‌های افلاطونی و زوزه و مرثیه و این جور چیزها شبانه روز عرق نمی‌ریختند.

اگر فرصتی پیش آید به چند نمونه از ترانه‌های ویگن و دلکش اشاره خواهیم کرد. حال بازگردیم به برنامة‌ فتوی صدوریدن خامنه‌ای در باب چهارشنبه سوری جهت ابتر کردن حرکت غیرقابل اجتناب دولت مهرورزی. این دولت در چارچوب سیاست‌های کلان استراتژیک ابرقدرت‌ها و به ویژه در تقابل با سیاست طالبان پرور حزب دمکرات آمریکا ناچار است از مقدسات دین و خط توحش امام فاصله بگیرد. همچنانکه در وبلا‌گ‌های پیشین گفتیم در راستای همین سیاست نیز حزب لائیک بعث عراق توانست در انتخابات شرکت کند و نزدیک شدن دولت مهرورزی به سوریه فقط در چارچوب همین سیاست میسر شده. این سیاستی است که پیروان خط امام، فدائیان اسلام و دیگر جیره خواران هیزاکسلنسی را در ایران،‌ عراق، افغانستان و به ویژه در پاکستان به انزوا خواهد کشاند.

پیروزی حزب نوری‌المالکی در بصره، مقر لات‌بازی اوباش مقتدی‌ صدر نمونه‌ای است از انزوای جیره‌خواران سنتی حاکمیت انگلستان. یادآور شویم مقتدی صدر رسماً تحت پیگرد قانونی است و از ترس در جمکران پناه گرفته و به «تحصیل» مشغول شده، می‌دانیم که اوباش کارخانة رجاله‌پروری، همچون شیوخ جمکران، هم شهامت دارند، هم شرافت اخلاقی، و هم خیلی اهل علم‌اند! باری به همچنین است در مورد قتل رهبر «سپاه صحابه» در کشور «پاک‌ها». کشوری که از سال 1947، جهت تولید و پرورش تروریست‌های اسلام‌پرست در راستای سیاست «یک کشور، یک مذهب» آفریده شد، و همچون اسرائیل و حکومت‌ جمکران در خدمت آستان مقدس سازمان سیا به بحران‌سازی و یکجانبه‌گرائی مشغول است.

وضعیت پاکستان همچنانکه گفتیم در دوران جنگ سرد «آیندة حکومت ایران» را به نمایش می‌گذاشت. اما جنگ سرد دیگر به پایان رسیده و آنچه در پاکستان در حال فروپاشی است، یعنی طالبان‌پروری و تحمیل مقدسات بر روزمرة جامعه، در ایران با شکست کودتای محفل 22 بهمن در شرف تکوین است. هر چند رسانه‌های مخالف‌نما می‌کوشند تضعیف ملایان را در جامعة ایران واژگونه بنمایند، و هر قدر محافل وابسته به کلیسای کاتولیک در غرب برای نشاندن آخوندهای مؤنث بجای پیروان مذکر و محتضر خط‌ امام جست‌وخیز کنند راه به جائی نخواهند برد، چرا که حاکمیت اسرائیل، واتیکان و جناح هیلاری کلینتون در حزب دمکرات ایالات متحد صحنه را باخته‌اند‌.

کلیسای کاتولیک و شخص پاپ، به دلیل افشاگری‌های پیاپی رسانه‌ها پیرامون کودک‌باره‌گی کشیش‌ها و ارتباط پاپ با کودک باره‌‌گان «محترم» در عمل به لرزه درآمده. همچنین سفر جوزف بایدن به اسرائیل نیز با شکست روبرو شد. طی سفر دو روزة جوزف بایدن به اسرائیل و فلسطین، رسانه‌های غرب از قول نتانیاهو اعلام داشتند، «اسرائیل شهرک سازی را هرگز متوقف نخواهد کرد!» یادآور شویم جوزف بایدن در ظاهر جهت «تشویق» مذاکرات صلح، و در واقع برای تخریب تلاش‌های «جرج میچل»‌ در مسیر آغاز مذاکرات راهی منطقه شده بود. باری به محض انتشار سخنان نتانیاهو، هیلاری کلینتون برای حفظ ظاهر به جیغ و فریاد پرداخت، و گورکن‌ها و دیگر نوکران غرب در اتحادیة عرب از سر شوق وق‌زدن آغازیدند. اما امروز فرانس پرس اعلام داشت،‌ «بنیامین نتانیاهو می‌گوید، منظور بدی نداشته و سیاست شهرک‌سازی متوقف می‌شود»، و اینگونه بود که حباب پروپاگاند کذا نیز ترکید.

اگر بحران اقتصادی یونان و شرایط اسف‌بار دولت ترکیه را ـ این دولت هر روز از اتحادیة اروپا فاصلة بیشتری می‌گیرد ـ در کنار این مجموعة‌ شکست‌های استراتژیک و تزلزل غرب قرار دهیم خواهیم دید، گسترة «اقتصادی ـ سیاسی» اروپای متحد آمریکا به تدریج محدود می‌شود. در صورت گسترش بحران در یونان خروج احتمالی این کشور از واحد پولی یورو، می‌تواند حتی گسترة اقتصادی ارزی اروپا را کاهش دهد. و همچنین چشم‌انداز خروج قریب‌الوقوع ارتش ترکیه از قبرس، تضعیف ترکیه را نوید می‌دهد. یادآور شویم، اردوغان، نخست وزیر اسلام‌زدة ترکیه، در تاریخ 11 اسفندماه 1388 برای عقب‌نشینی از منطقة ترک‌نشین قبرس به صورت مشروط ـ موفقیت مذاکرات رهبران دو بخش جزیره ـ اعلام آمادگی کرده بود.

در چنین وانفسائی است که امروز حنازرچوبه، با انتشار فتوی رهبر مفلوک حکومت جمکران در نفی چهارشنبه‌ سوری در واقع تیر خلاص را به رهبر محتضر حکومت توحش شلیک می‌کند. با در نظر گرفتن عقب‌نشینی نتان‌یاهو و جناح هیلاری کلینتون در حزب دمکرات ایالات متحد که از متحدان واتیکان به شمار می‌رود، مقام معظم بزودی ناچار می‌شوند همچون نتانیاهو شکرخوری‌شان را «توجیه» فرموده، بگویند «منظور بدی» نداشته‌اند! اما اگر نتانیاهو می‌تواند عقب‌نشینی کند، این امکان برای خامنه‌ای وجود ندارد. مرگ تنها راهی است که در برابر کل حکومت توحش اسلامی قرار گرفته.





...