شنبه، آذر ۰۴، ۱۳۹۱

گوبلز و سینما!


 
هفتة سوم از یازدهمین ماه سال 2012 میلادی سرشار از شگفتی‌ها بود!  در این هفتة خجسته طرح جادوئی فراهم آوردن انزوای رسانه‌ای برای اسرائیل،   از طریق ایجاد «جهان اسلام» نقش بر آب شد.   و اینچنین بود که در گیرودار جنجال بوق‌های طویلة مک‌کارتی در مورد «پیروزی» حماس ـ  این پیروزی در واقع ماتم گرفتن آتلانتیست‌های دین‌فروش است برای جر خوردن همزمان خشتک اسرائیل و حماس ـ  تاج و تخت بریتانیا هم در فرانسه به لرزه درآمد!

 

فرانسه را دستکم نگیریم؛   در همین کشور است که «ترانتینو»،  کارگردان زبردست سینما به ما نشان می‌دهد،   «فیلم متعهد»،   نه تنها به نابودی هنرپیشه منجر می‌شود،  که صاحب سینما،  آرشیو فیلم،  و ... و حتی ساختمان سینما را هم خاکستر می‌کند.  اینهمه برای نابودی هیتلر و «نخبگان» آلمان نازی!  و اینبار،   نه در فیلم «ترانتینو» که در عرصة واقعیت،  پیامد ملموس شل شدن میخ طویلة‌ فاشیسم بین‌الملل را در کشور فرانسه شاهدیم.

  

برای پرهیز از اطالة کلام،‌  وارد جزئیات نمی‌شویم.  به صورت خلاصه بگوئیم،  مواضع دولت سوسیالیست فرانسه،   در مسائل داخلی و خارجی،   از تجهیز اوپوزیسیون سوریه گرفته تا «اختیار» شهرداران در برگزاری ازدواج همجنس‌گرایان هر لحظه دچار دگردیسی و تغییر می‌شود!   آنهم در شرایطی که به دلیل تقابل دو سیاستمدار دست‌راست،  یعنی فیون و کوپه،   اوپوزیسیون فرانسه با خطر انفجار درونی روبرو شده!   در مورد این کشاکش عجیب بهتر است یک مینی‌پرانتز باز‌کنیم و توضیح دهیم که فرانسوا فیون،  ‌ نخست‌وزیر ابدمدت نیکولا سرکوزی برای ریاست حزب «یو. ام . پی» نامزد شد.   ولی حضرت سرکوزی نه از ایشان،   که رسماً از رقیب او،   «ژان‌ ـ فرانسوا کوپه» حمایت کرد!   تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!  بله،   در فرانسه «دعوا» شده،   و یک سر این دعوا،  طبق معمول در لندن است.   در هر حال،  خوشبختانه استحکام بنیادها و رشد فرهنگی در کشور فرانسه شرایطی به وجود آورده که بحران‌های سیاسی باعث آشفتگی نظم زندگی روزمره نمی‌شود.   به عبارت دیگر برخلاف «امت اسلام»،   اکثر فرانسوی‌ها،  حریم جامعه را رعایت می‌کنند و ... و  نیازی نیست که بگوئیم،  در «حریم دولت» جائی برای ابراز «احساسات» و «تعصبات» وجود ندارد.   دولت فرانسه ـ  و نه جامعة فرانسه ـ  «لائیک» است.  و جالب اینکه،   در همین کشور فرانسه اخیراً کوس رسوائی مردم‌سالاری «مید. این.  یو. کی» در استرالیا زده شد!

 

در تاریخ 22 نوامبر سالجاری،   سایت‌های «فیگارو» و «لوموند» از توحش «مردم سالاری» که ‌در «ملبورن» شامل حال یک تبعة فرانسه شده بود،  گزارش دادند.  جریان از اینقرار بود که در اتوبوسی در ملبورن،   «مردم» به یک توریست فرانسوی به دلیل آواز خواندن به زبان فرانسه،  دشنام می‌دهند،   سپس او را «تهدید» می‌کنند؛   کم کم دشنام و تهدید به همة غیرخودی‌ها ـ  که نژاد و زبان‌شان متفاوت است  ـ «تعمیم» داده می‌شود.  یک‌نفر هم فیلم این «مردم‌سالاری» را می‌گذارد روی «یوتوب» و کار به رسوائی ملت «بزرگ» استرالیا می‌کشد!   البته نژادپرستی و وحشیگری و به اصطلاح جمکرانی‌ها «نخبه‌گرائی» در استرالیا،   همچون دیگر مناطق نفوذ آنگلوساکسون‌ها از قدیم سکة رایج بوده و هست.   شیخک‌های حاشیة خلیج فارس به کنار،   توحش حکومت‌های عربستان،  پاکستان و جمکران بازتابی است از همین توحش آنگلوساکسون.

 

به یاد داریم که دیوید کامرون هم چندی پیش «وحشیگری» دست‌نشاندگان لندن در منطقه را «فرهنگ»‌ نامید،  و همزمان چند فروند جنگدة «تایفون» برای دفاع از این «فرهنگ» در اختیار شیخک‌ها گذاشت.   در واقع تایفون‌ها،  برای دفاع از بارگاه شیخک‌های اسلام‌فروش به کار گرفته می‌شود،   چرا که طی سدة اخیر،  «اسلام» همواره حافظ منافع بریتانیا بوده.   به ویژه در دوران هیتلر روشن‌ضمیر که امثال «حاجی ابوتراب»،‌   پرسوناژ رمان «حاجی‌آقا» هم‌صدا با «جماالدین اسدآبادی»   برای «نظم نوین» یا همان شعار ابلهانة «نه شرقی،  نه غربی» پیشوا سینه می‌زدند و ... و اکنون نوبت به احمدی‌نژاد رسیده تا هم‌صدا با خامنه‌ای،   ازطریق آمیختن شعار هیتلر با شعار انتخاباتی اوباما،   نان ارباب را به تنور بچسباند!

 

به گزارش ایرنا،  مورخ 22 نوامبر 2012،  چنین گفت «احمدی‌نژاد» در نشست «دی هشت» که «ما» ـ  ضمیر اول شخص جمع تلویحاً به آمریکا ارجاع می‌دهد ـ  باید در تعریف نظم نوین جهانی «نقش برجسته» ایفا کنیم.   و در این نظام «حقوق اساسی» انسان‌ها به «لذت‌بردن» از صلح و امنیت و رفاه و پیشرفت محدود می‌شود!   خلاصه یک‌بار دیگر «حقوق» کذا با ابعاد ملموس زندگی «مادی» بیگانه شده و از مرداب موهوم «عرفان» و «معنویت» و «برتری» پای فراتر نمی‌گذارد:

 

«[...] ملت‌ها و کشورهای ما به خاطر گذشته تاریخی،  فرهنگ غنی،  منابع منحصر به فرد [...] باید نقش برجسته در تعریف و ایجاد نظم نوین جهانی [...] ایفا کند. عدالت،  محبت و آزادی پایه‌های این نظم نوین جهانی را تشکیل داده [...] در این نظام به رسمیت شناخته شدن حقوق،  به عنوان حق اساسی برای تمام انسان‌ها محسوب می‌شود که درآن انسان ها برای لذت بردن از صلح پایدار،  امنیت،  رفاه و پیشرفت از حق مشروع و مسلم برخوردار می‌باشند.   ما می‌توانیم [...] برای حفاظت از منافع ملت‌های‌مان در برابر قدرت‌های سلطه‌طلب ایستادگی کنیم[...]»

 

خارج از تکرار شعار هیتلر،  یعنی «نظم نوین جهانی»،  احمدی‌نژاد چه می‌گوید؟ می‌گوید «ما» فرهنگ غنی و گذشته تاریخی داریم پس باید «نظم نوین جهانی» ایجاد کنیم!   جالب اینجاست که فعلة فاشیسم همیشه می‌خواهد برای «دیگران» تعیین تکلیف کند.   یادآور شویم گروه «دی هشت»،   از سپرهای نوینی است که آدمخواران ناتو در برابر نفوذ اقتصادی مسکو علم کرده‌اند،   و علاوه بر جمکران و ترکیه و اندونزی،   «شبه‌کشور» پاکستان هم در این گروه عضویت دارد!   خلاصه «فرهنگ غنی» شبه کشور پاکستان را از دست ندهیم!

 

پاکستان نه تنها دولت‌اش پوشالی است که تاریخ و جغرافیای‌اش نیز بر اساس مصالح آتلانتیست‌ها تنظیم شده و می‌شود!   دولت‌های پاکستان و جمکران و ترکیه که تا گریبان در فساد «مالی ـ  اداری» و توحش اسلام‌گرائی و نظامی‌پروری دست و پا می‌زنند بجای سروسامان دادن به اوضاع آشفتة جوامع خود،  می‌خواهند برای جهانیان فتوای «نظم‌نوین» صادر کنند!  در این «نظم نوین» که از دوران هیتلر «مدروز» شده،  «در» بر همان پاشنة سابق می‌چرخد،  یعنی تعصب و توحش «مردم» که «باورهای جمع» را بجای «دمکراسی» خواهد نشاند.  و به این ترتیب می‌توان با فرمان و فتوی و حکم حکومتی،‌   در راستای سیاست استعماری «تبدیل کشور به طویله» ادارة امور «مردم» را به دست گرفت.   و چرا راه دور برویم؟  کافی است به صدور «حکم حکومتی» علی خامنه‌ای برای نمایندگان به اصطلاح مجلس حکومت جمکران نیم نگاهی بیاندازیم.   

 

مدت‌هاست‌که اوباش «منتخب مردم»،   نه برای کنار زدن احمدی‌نژاد که با هدف زمان خریدن برای اربابان‌شان در غرب،  در مجلس جمکران جار و جنجال به راه انداخته‌اند.  مسیر این سیاست،  همانطور که بارها در این وبلاگ گفته‌ایم،  تهدید مسکو،  از طریق تبدیل ملت ایران به سپر بلای یانکی‌ها بوده و هست.  و اینکه پس از هفته‌ها جنجال و هیاهو،  ناگهان در نخستین روز آذرماه سالجاری و در گیرودار بساط «اسرائیل ـ حماس»،  علی خامنه‌ای به یاد می‌آورد که «سئوال از رئیس جمهور،  خواست دشمن است» بخوبی نشان می‌دهد که «اصل مطلب» جز آن بوده که ادعا می‌شود. 

 

شاید صاحب‌زمان به رهبر قلعة حیوانات و علاءالدین بروجردی در مورد پروندة اختلاس چند میلیاردی هشدار داده‌ که اینان دکان‌شان را برچیده‌اند!   ولی با توجه به اینکه بر اساس «نظرسنجی» ساخته و پرداختة طویلة مک‌کارتی،  «‌اکثریت قریب به اتفاق ایرانیان حتی به بهای جنگ می‌خواهند کشورشان به سلاح هسته‌ای مجهز شود و  فقط علی خامنه‌ای در برابر خواست مردم مقاومت می‌کند»،  به این نتیجه می‌رسیم که این نمایش مهوع نیز برای به ارزش گذاشتن خامنه‌ای و ارائة تصویر قدرقدرت از او به راه افتاده.   در هر حال،   وقتی در سایت «زمانه» با نبش قبر اکبرشاه در هند به «سکولاریسم» می‌رسند،   و یا در «بی‌بی‌سی»،  غلط‌های «مشق دمکراسی» را می‌گیرند،  روشن است که در کشور مصیبت‌زدة‌ ایران باید توحش «صدور فتوی» و «حکم حکومتی» به ارزش گذاشته شود.   و می‌بینیم که این لات‌بازی صدر اسلام و صحرای کربلا به مصر هم سرایت کرده!  

 

محمد مرسی که فقط 25 درصد آراء ملت را به نام‌اش نوشته‌اند،   «حکم» فرموده که «تا تدوین قانون اساسی جدید هیچکس حق ندارد از فرامین رئیس جمهور سرپیچی کند!»  در پاسخ به جفتک‌پرانی‌های «مرسی»،  روز گذشته دفاتر اخوان‌المسلمین در سه شهر مصر به آتش کشیده شد!   به عبارت دیگر،  زیر پای «ضامن» صلح «حماس ـ اسرائیل» سست شده و به استنباط ما ممکن است جنگ در راه باشد،  و آمریکا ناچار شود به صحرای سینا سرباز بفرستد.   ولی این جنگ،   برخلاف توهم سران قلعة حیوانات،   همزمان به تضعیف حماس،  اسلامگرایان و تندروها در اسرائیل منجر خواهد شد.   و این است دلیل نزدیک شدن اسرائیل به ترکیه،  و همین است دلیل مسافرت هول هولکی علی لاریجانی به لبنان،   سوریه و ترکیه و ... و خصوصاً التماس رجب اردوغان برای استقرار سپر دفاعی در مرز ترکیه و سوریه.   از سوی دیگر،  تقارن این آشفتگی‌ها با اعلام «نظم نوین» جهانی توسط احمدی‌نژاد در همین چارچوب افلاس غیرقابل اجتناب می‌تواند مورد بررسی قرار گیرد.   پس بهتر است هذیانات احمدی‌نژاد در نشست «دی هشت» را کنار بگذاریم و به سخنرانی خنده‌دارتر صالحی نیم نگاهی بیاندازیم!  

 

در نشست کذا،  پیش از پرزیدنت احمی،  «صالحی»،   وزیرامور خارجة قلعه حیوانات،  ضمن بازنشخوار اظهارات بیشرمانة دیویدکامرون،  تعریف نوینی از «دمکراسی» ارائه داد که بر توحش «چاردیواری اختیاری» ویژة حاج‌آقا منطبق است.   اظهارات سرشار از حماقت صالحی در تاریخ اول آذرماه سالجاری در مهرنیوز انتشار یافت:‌

 

«[...]  وزیر امور خارجه کشورمان [...] با بیان این نکته که دموکراسی ارزشی جهانی بر اساس ارادة آزاد مردم برای تعیین سیستم سیاسی،  اقتصادی،  اجتماعی و فرهنگی خود می‌باشد اظهار داشت:  دموکراسی متعلق به هیچ کشور یا منطقه نیست و احترام به حق حاکمیت ملی و حق تعیین سرنوشت و رد هر گونه تلاش برای تخریب نظم‌های مبتنی بر قانون اساسی و دموکراسی ایجاد شده توسط مردم...»

 

می‌بینیم مرده‌شویان چگونه با پیوند گوز به شقیقه و در کمال بلاهت تلاش دارند «خواست مردم» را با «دمکراسی» در ترادف قرار دهند،  و با این ترفند فردیت انسان‌‌ها را به زنجیر اسارت «توجیهات» حکومت‌ بیاندازند؛  البته جای تعجب نیست!  در تاریخ 18 نوامبر 2012،‌  رادیوفردا،   در واکنش به شعار نشست ملی سوریه ـ  نه به خشونت،‌ آری به دمکراسی ـ  این ترادف جادوئی را به مورد اجرا گذاشت!  یادآور شویم در تاریخ 13 نوامبر سالجاری،   بجز «اایسنا» و «انتخاب»، ‌ رسانه‌های ایران  به نقل از حسین امیرعبدالهیان،  چنین نوشتند:  

 

«[...] امیرعبداللهیان [...] روزسه شنبه در جمع خبرنگاران در تهران اعلام کرد[...] گفت وگوی ملی سوریه هفته آینده با شعار خشونت نه، دمکراسی آری [...] برگزار خواهد شد»

 

ولی سایت رادیو فردا،  ‌مورخ 18 نوامبر 2012،  علیرغم تمامی ادعاهای یانکی‌ها مبنی بر حمایت از دمکراسی،   با حذف «دمکراسی» آن را با «مردم‌سالاری»  جایگزین نمود:

       

«نشستی با موضوع گفت‌و‌گوی ملی سوريه با شعار خشونت نه،  مردم‌سالاری آری روز یکشنبه،  ۲۸ آبان،  در هتل استقلال تهران آغاز به کار کرد [...]»

 

آن‌ها که برای مبارزه با «ظلم» و «ستم» و «استبداد» هر روز صدها مشق سیاه می‌نویسند،‌  اگر کور نباشند خواهند دید که فاشیسم در ایران از کدام منبع تغذیه می‌کند.  به هر تقدیر،   یک روز پیش از برگزاری «نشست ملی سوریه» در تهران،  روپرت مرداک،   هم‌صدا با حاج روح‌الله،  مخالفت خود را با  «آزادی بیان» اعلام داشت.   مرداک انتقاد رسانه‌های متعلق به یهودیان از کشور اسرائیل را محکوم کرده!   ولی یک روز پس از برگزاری نشست ملی سوریه در تهران،  ‌دکان ابدمدت «جنگ زرگری» حماس با اسرائیل‌ چنان متزلزل شد که فیلم «اینگلوریوس بستردز»،   شاهکار «ترنتینو» در شبکة اول تلویزیون فرانسه به نمایش درآمد.  این شبکه معمولاً چنین ناپرهیزی‌هائی نمی‌کرد!  

 

باری در این فیلم ترانتینو با نمایش بی‌پردة خشونت،‌  با ظرافت تمام از خشونت فاصله می‌گیرد و «نشان می‌دهد» که ایدئولوژی نهایت امر چگونه «انسان» و «هنر» را نابود خواهد کرد.  و چگونه همین ایدئولوژی برای زندگی آدمکش‌ها  ـ  سرجوخه «آلدو» و کلنل«هانس لاندا» ـ  زمینة ‌مساعد فراهم می‌آورد.   هانس لاندا در اردوگاه آلمان نازی است،   و سرجوخه آلدو در سنگر متفقین.   اولی یهودی شکار می‌کند و دومی هم «نازی!»   سرجوخه آلدو و کلنل هانس لاندا در شهر پاریس در یک «سینما» با یکدیگر روبرو می‌شوند.  و در همین سینما قرار است هیتلر و جمعی از سران نازی به تماشای فیلم آلمانی «افتخار ملت» بنشینند.

 

سینمای مذکور به «شوشانا دریفوس» تعلق دارد.   شوشانا که برای حفظ جان خود نام و نام خانوادگی‌اش را تغییر داده در یکی از روستاهای فرانسه شاهد قتل پدر و مادر و برادرش توسط کلنل لاندا بود.   وقتی از شوشانا می‌خواهند سینمای‌اش را برای نمایش فیلم «افتخار ملت» در اختیار آنان قرار دهد،  شوشانا به فکر انتقام می‌افتد و تصمیم می‌گیرد برای آتش زدن سینما همة فیلم‌های آرشیو را به آتش بکشد.   همزمان «بریجت فون همرس‌مارک»،  هنرپیشة سرشناس آلمانی و رابط  عملیات «کینو» ـ  این عملیات برای ترور افسران آلمانی در سینما طراحی شده بود ـ طی درگیری مسلحانه از ناحیة پا زخمی می‌شود.   سرجوخه آلدو و دو تن از افرادش برای کشتار نازی‌ها و هیتلر،‌  به عنوان دوستان ایتالیائی «بریجت» وارد «سینما» می‌شوند.  ولی هانس لاندا که دستمال امضاء شدة «بریجت» و یک لنگه کفش زنانه را در محل درگیری یافته،  بریجت را در همان سینما به قتل می‌رساند و سرجوخه آلدو را هم بازداشت می‌کند.   

 

متفقین از طریق آلدو با هانس لاندا به توافق می‌رسند.  و در مقابل آزادی آلدو،  و جاسازی مواد منفجره در جایگاه مخصوص هیتلر و همچنین نادیده گرفتن طرح ترور نازی‌ها توسط همراهان آلدو،‌  به هانس لاندا مصونیت،  امکانات و اجازة اقامت در آمریکا داده می‌شود. 

 

طی این «مذاکرات» با سوابق آلدو  ـ  قاچاقچی نوشابه‌های الکلی نیز آشنا می‌شویم. نخستین بار که پرسوناژ آلدو را می‌بینیم،  شاهد حرکت کند دوربین بر حلقة کبودی هستیم که روی گردن وی نقش بسته؛ ‌ آلدو داغ گذشته‌اش را بر پیکر دارد.   و در پایان فیلم هم با چاقو «صلیب شکسته‌» را بر پیشانی هانس لاندا «حک» می‌کند.   به این ترتیب در فیلم ترانتینو،  جنگ دوم جهانی دو آدمکش «نیک و بد» بر جای می‌گذارد؛  شکارچی نازی‌ها و شکارچی یهودی‌ها!   

 

بی‌دلیل نیست که طویلة‌ مک‌کارتی برای «حق مسلم» آدم‌کش‌ها،  به ویژه در کشور ایران اینهمه سینه چاک می‌دهد.  خواست اینان جامعة‌ یکدست «متعهد» و «مکتبی» است.   تفاوت نمی‌کند که این تعهد به اسلام باشد یا به مقدسات دیگر! اینبار طویلة کذا دامنة‌ توحش خود را گسترش داده و «یهودی» ‌متعهد و مکتبی می‌طلبد.

 

یکروز پیش از برگزاری نشست ملی سوریه در تهران،   یعنی در تاریخ 17 نوامبر سالجاری،  «روپرت مرداک»،  رهبر معنوی فدائیان اسلام که به ملاممد خاتمی هم ارادت فراوان دارد،  ‌ انتقاد رسانه‌های متعلق به «یهودیان» از دولت اسرائیل را محکوم کرد.   اعتراض رسمی مرداک به «آزادی بیان» در سایت لوموند،  ‌مورخ 19 نوامبر 2012 انتشار یافته.   البته دیگران «اهل کوفه» نیستند که در این مسیر مقدس «مرداک» را تنها بگذراند!   به هیچ عنوان!

 

به گزارش فیگارو،   مورخ 20 نوامبر سالجاری،‌  اتحادیة اروپا «اوپوزیسیون سوریه» را ‌که به رهبری یک آخوند «مترقی»» در دوحه سر هم شده به رسمیت شناخت! دلیل هم اینکه اوپوزیسیون کذا مانند حاج روح‌الله و جبهة ‌«ملی»،  حاضر به مذاکره نیست؛  چرا که برای سرکوب انسان و «کسب قدرت» عین سگ‌هار له له‌ می‌زند!  پس اگر این تشکل کودتاچی،   مانند خمینی و شرکاء‌ از «الطاف ویژ‌ة» وزارت امور خارجة فرانسه برخوردار شده، ‌ و دولت فرانسه «سفیرش» را به رسمیت می‌شناسد هیچ تعجبی ندارد.   لندن و «جهان اسلام» دست در دست سازمان سیا برای پیشرفت و توسعة توحش تلاش می‌کنند.   روضه و زوزة ‌جمکرانیان برای حسین «شهید»،   همزمان با کشتار «عزادارن حسینی» در پاکستان،  ایجاد «دادگاه‌های خیابانی» توسط حماس،  و ... و بمباران استادیوم ورزشی و دفاتر خبرگزاری فرانسه و روسیه توسط اسرائیل شاهدی است بر این مدعا.  کسی چه می‌داند،‌   شاید دهها سال بعد،‌   ‌هنرمند دیگری پیدا شود که همچون ترانتینو،  توحش شکارچیان هزارة سوم را به تصویر کشد. 
 

 

 

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
...
 
 
 
 
 
 
 
 
 
Share

یکشنبه، آبان ۲۸، ۱۳۹۱

رامنی و روایت!



 

به گزارش مهرنیوز،  ‌مورخ 13نوامبر سالجاری،  و به نقل از «امیر عبدالهیان»،‌  نشست ملی سوریه ـ  مذاکرات «اوپوزیسیون با دولت سوریه» ـ  در تاریخ 18 نوامبر 2012 با شعار «نه به خشونت،‌  و آری به دمکراسی»‌ در تهران آغاز خواهد شد!  به عبارت دیگر،   در تاریخ 13نوامبر 2012، ‌ خبر مرگ اجتناب‌ناپذیر استبداد ملایان رسمیت یافت.  و این ‌است دلیل نشستن پاسدار شریعتمداری در کنار داس‌الله و «‌اخبار روز»،   و همین است دلیل «معصومیت»‌ شاملو،  و «اثبات» برتری شعر بر رمان و ... و «ساویتا» نیز به همین دلیل به قتل رسید.

 

پزشکان ایرلندی «متدین» و «متعهد» یک زن هندی را به قتل رساندند.   به گزارش فیگارو مورخ 16 نوامبر 2012،‌   «ساویتا هالاپاناوار»،   دندانپزشک 31 ساله که باردار بود،  دچار خونریزی شد؛   او را به بیمارستان بردند ولی پزشکان سقط جنین او را مغایر با اصول کاتولیسیسم دانستند و سرانجام، ‌ در تاریخ 28 اکتبر 2012،   این خونریزی به مرگ ساویتا انجامید.   روز 16 نوامبر سالجاری،  در اعتراض به این قتل عمد،  صدها هندی در برابر سفارت ایرلند در دهلی‌نو تجمع کردند و به گزارش فیگارو،   وزارت امور خارجة هند رسماً خواهان تحقیق در مورد «قتل» ساویتا شد.   این مختصر را گفتیم تا ابعاد توحش «متعهدان»،  و  به ویژه توحش «متعهد متخصص» بیشتر روشن شود،   و همه بدانند که «علم» در هر حال با «تعبد» و «اطاعت» و پیروی از «احکام دین» چه مسیحیت و یهودیت باشد و چه اسلام،  تضاد بنیادین دارد.

 

دلیل هم روشن است این «احکام» بر روایات و پوچیات تکیه کرده.  «روایت»،  بنابرتعریف، همواره با «بیان انسان» در تضاد قرار می‌گیرد.  چرا که بر خلاف روایت،   مهم‌ترین ویژگی بیان انسان،   «کنونیت» آن در زمان و مکان است.  به عبارت دیگر،   انسان همیشه در زمان و مکان مشخص «سخن» می‌گوید،   شعر می‌سراید،  به خلاقیت‌های هنری،  صنعتی و علمی و ... می‌پردازد و به طورکلی در زمان و مکان مشخص «فردیت» خود را به صور مختلف «تبیین» می‌کند.  ولی در ایرلند جائی برای «آزادی بیان» و روابط دوسویه پیش‌بینی نشده!      

 

جالب اینکه،  ایرلند نیز «جمهوری» است!   توحش حکومت جمکران به کنار،   از مرگ اسف‌بار «ساویتا» در «جمهوری» ایرلند یک نتیجة‌ منطقی می‌توان گرفت،   و آن اینکه وقتی قوانین و مقررات «جمهوری» بر باورهای جمع و به طورکلی بر «باورها» منطبق شود،   همچنانکه نمونة ایرلند نشان ‌داد،  نهایت امر ‌کار به گسترش توحش خواهد کشید.   و این توحش هیچ پیوندی با «شکل حکومت» ندارد.   به عنوان نمونه نظام عربستان «سلطنتی» است، ولی در این نظام سلطنتی هیچ شباهتی با انواع مشابه‌ هلندی و بریتانیائی و یا حتی تایلندی نمی‌بینیم!   دلیل هم اینکه حاکمیت عربستان سعودی همچون حکومت جمکران مجموعه‌ای است «روایت‌محور» که برای «توجیه» موجودیت‌اش،  انسان و انسان‌محوری را به حاشیه رانده.   

 

همچنانکه گفتیم روایت با «بیان انسان» در تضاد قرار دارد،  پس منطقاً نافی «پویائی»،  «علمیت» و «زندگی» هم خواهد بود.   بی‌دلیل نیست که مرگ‌ستائی،  ‌خشونت‌پرستی،  حماقت‌پروری،  تعبد و ایستائی بر عرصة «روایت» حاکمیت دارد.   زبان ‌«روایت»،   زبانی است «یک‌سویه»‌ که بر «مقدسات» و «ارزش‌ها» تأکید می‌کند و از اینرو با «واقعیت» یعنی حرکت انسان در زمان و مکان مشخص فاصله می‌گیرد و بیگانگی «روایت» با «طنز» از همین «فاصله» ناشی می‌شود.   از این گذشته «روایت» با «استدلال منطقی» و «علمیت» تاریخ نیز سر ستیز دارد.  خلاصه بگوئیم «روایت» بر «تقدس»،  «معصومیت»، ‌ قهرمانی و پوچیاتی از این قماش پای می‌فشارد.   پوچیاتی که با نفی «مادیت» انسان،  نوعی «معنویت» بی‌دروپیکر را به اصطلاح  «تعریف» می‌کند.   هر چند این «‌تعریف» نه به معنای واقعی کلمه مبنای فلسفی دارد،  و نه در چارچوب منطقی می‌گنجد؛  بیشتر برآیندی است از خودشیفتگی و خودفریبی که در مرحلة «کلام» باقی مانده.

 

و این است دلیل شیفتگی لوطی و عنترهای سازمان سیا به تعزیه و آخوند و معصوم و روایت!   به موازات گسترش افلاس آتلانتیست‌ها،   به ویژه در منطقه،   شیفتگی حضرات به روایت چنان افزایش یافته که در سایت‌های فارسی،   شعر فروغ فرخزاد هم با «روایت» در‌ ترادف افتاده!

 

خلاصه بی‌خیال مبحث «سوبژکتیویتة شاعر»؛   ملایان و نوچه‌های‌‌شان از «شاعر» به عنوان «راوی شعر» یاد می‌کنند!  به عنوان نمونه،  ملابچگان به این نتیجه رسیده‌اند که در مصرع‌ «ای به زیر پوستم پنهان شده»،   این فروغ فرخزاد است که «روایت» می‌کند!    بله،  به این ترتیب اینان،  هم می‌توانند سروده‌های فروغ فرخزاد را به عنوان «عقاید» وی مورد «تفتیش»‌ قرار دهند و هم آخوندها و «امام معصوم» و بی‌بی‌گوزک‌پردازان‌شان را در جایگاه «شاعر» بنشانند.

 

پیش از ادامة مطلب یادآور شویم در وبلاگ‌های پیشین به نقل از «میکائیل باکتین» بارها ویژگی‌های ضددمکراتیک «زبان یک‌سویه» و «ارزشی» را مطرح کرده‌ایم،   و نیازی به تکرار مکررات نمی‌بینیم.   

 

به عنوان نمونه سایت زمانه،   مورخ 26 آبان‌ماه سالجاری در راستای «فتوی ادبی» بی‌بی‌سی از زبان شاملو،  ‌یک مصاحبة «وزین» با یک «شاعر» ترتیب داده و چندین و چند پیام توحش‌گستر به مخاطب ارسال می‌کند:  «رمان،  همان قصه است؛   شاملو اشتباه نمی‌کند؛   شعر از قصه برتر است؛   و ... و بدون روایت هیچ چیز در جهان وجود ندارد!»    

 

البته وحشیگری آخوندپرستان سر دراز دارد.   همچنانکه پیشتر نیز با تکیه بر ترهات امثال «پارسی‌پور» در مورد رمان صادق هدایت گفته بودیم،  اینان رمان را به ابزار تفتیش عقاید از نویسندة‌ آن تبدیل کرده‌اند،  و بجای نقد و بررسی «متن»،  ‌ به «قضاوت» در مورد «شخصیت» و دینداری و بی‌دینی نویسنده می‌نشینند!   چندی پیش «محمدرضا سرشار» دامنة این وحشیگری را به مترجمان هم گسترش داد.  و سایت ایسنا،  مورخ 22 آبانماه سالجاری،   اظهارات ایشان را به «تیتر» تبدیل کرد:


«سرشار:   مترجمان ایرانی عموماً سکولار و غیرمذهبی بودند!»

    

معلوم نیست این جانوران وحشی چگونه می‌توانند با مطالعة آثار ترجمه شده،   به ذهنیت مترجم وارد شوند و در مورد نگرش و یا باورهای‌اش اظهار نظر کنند؟! چه می‌توان گفت که اینان را «در پس پرده طوطی صفت داشته‌اند!» ولی وحشیگری امثال «سرشار» در برابر «تحقیقات تاریخی» آتلانتیست‌ها هیچ نیست!   دکان مک‌کارتیست‌های «چتم هاوس»،  اخیراً به این نتیجه رسیده که تحریم نفت ایران حتی در دورة‌ مصدق هم «بی‌اثر» بوده؛   کیهان جمکران هم دست در دست توده‌ای‌های «اخبار روز» پروپاگاند استعمار را به عنوان «حقایق الهی» و «روایات مقدس» در بوق گذاشته.   

 

کیهان،   مورخ 23 آبانماه سالجاری در مطلبی تحت عنوان «تحریم‌های کودن و اوپوزیسیونی کودن‌تر»،   به نقل از سایت «اخبار روز» می‌نویسد:

 

«[...] تاريخ نشان داده كه از زمان ملي شدن نفت ايران [...] و وقايع منتهي به سرنگوني دكتر مصدق [...] تحريم‌هاي نفتي جواب نداده و ناكارآمد بوده‌اند.   بازار بين‌المللي نفت بسيار پيچيده است با بازيگران بسيار و گزينه‌هاي بسيار متعدد جهت تغيير قيافه معاملات و دادن سر و شكلي ديگر به آن [...] »

 

آری!  «تحریم‌ها جواب نداده!»  باید پرسید مقصود حضرات از «جواب» چیست؟   امثال مصدق‌السلطنه و روح‌الله خمینی،  ملت ایران را با همین «تحریم‌ها» به گوشت دم توپ استعمارگران تبدیل کردند.   «جواب» هم چیزی نبوده و نیست جز گسترش فقر و سرکوب فرهنگی و اجتماعی یک ملت.   اگر چتم‌هاوس کور است و خود را به خریت زده،  ما که می‌بینیم،  حداقل طی 60 سال اخیر هست و نیست‌‌مان با این تحریم‌های «بی‌اثر» برباد رفته.  «جواب» جز این بوده که فقر و سرکوب ما گسترش یابد؟   شاید بعضی‌ها بگویند «چتم‌هاوس» اشتباه کرده؛  ولی چنین نیست!   دکان مک‌کارتیست‌ها مزخرفات‌اش را برای انتشار در همان «اخبارروز» و کیهان می‌سازد و فعالیت‌های‌اش هم «ناکارآمد» نبوده و نیست!   «چتم هاوس» با زبان بی‌زبانی به ملت ایران می‌گوید،   گسترش فقر،  سرکوب فرهنگی و اجتماعی در کشورتان هیچ اهمیتی ندارد!  و  همین‌ها بودند که در دوران «نورانی» حاج روح‌الله لش‌ولوش‌ها را با شعار «توپ،  تانک،  مسلسل،  دیگر اثر ندارد» بر سر ملت ایران خراب می‌کردند.    

 

نیازی نیست که بگوئیم انکار تأثیرات مخرب جنگ و تحریم اقتصادی بر جوامع انسانی،   فقط در چارچوب همان «روایت‌پرستی‌ها» امکانپذیر می‌شود.  روایاتی که مادیت‌،   یعنی نیازهای زندگی روزمرة انسان‌ها را به سخره می‌گیرد،   تا دست استعمارگر و فعلة استعمار برای چپاول ملت‌ها بازتر شود.  و تعجب ندارد که «اخبار روز» و «کیهان»‌ به بازنشخوار شعارهای انسان‌ستیز ارباب‌شان بنشینند،  و درکمال حماقت بجای ایرانیان، ‌ دولت دست‌نشاندة استعمار را در تهران «هدف» تحریم‌ها معرفی کنند.    

 

بله،  تحریم‌ها اگر بر ملت ایران تأثیر مخرب دارد؛   منافع لندن و واشنگتن و همچنین پرستیژ مزدوران‌شان را بخوبی تأمین کرده.   اینان در شرایطی به تاراج نفت و گسترش بازار سیاه در کشور مشغول بودند که دولت خودفروختة مصدق با شعار ابلهانة «نه شرقی،  نه غربی» بدون هیچگونه برنامة مشخص اقتصادی،  از « اقتصاد بدون نفت» سخن می‌راند،  و همزمان برای کودتا زمینه‌سازی می‌کرد!  جالب اینکه، 27 سال بعد،  جفنگیات مصدق از دهان یک ملای آدمخوار بیرون می‌ریزد.  و در شرایطی که صدها میلیارد دلار درآمدهای نفتی ایران هزینة ادامة یک جنگ ویرانگر و استعماری می‌شد،  عربدة استقلال اقتصادی ملایان گوش فلک را را کر کرده بود.  تحت زعامت این خودفروختگان وابستگی ایران به نفت هر روز بیشتر شده؛   زمینة تحریم اقتصادی و‌کودتا در کشور نیز همیشه فراهم است.  و همین حضرات می‌خواستند «قهرمان» کودتا و سرکوب،   یا همان میرحسین موسوی را یکبار دیگر برای‌مان از صندوق‌شکستة انتخابات‌شان بیرون بکشند!   اشتهای‌شان خیلی صاف است!   

 

در دوران نورانی میرحسین موسوی که ملایان «مردمی» فقط مرسدس بنز ضدگلوله سوار می‌شدند،  علاوه بر ویسکی و کنیاک،  کالاهای لوکس از جمله لوازم آرایش گرانقیمت خارجی هم در دسترس «پولدارها» بود،   و مسلماً این کالاها از «آسمان» وارد تهران نمی‌شد!  شگفتی ما فقط از این بود که چرا بجای بنز و دیگر کالاهای لوکس،   مواد غذائی وارد کشور نمی‌شود!   بعدها به حکمت میرحسین موسوی پی بردیم!  لازم بود که در گیرودار «مبارزات» ضدامپریالیستی حاج روح‌الله با شرق و غرب،   ملت ایران تحت نظارت حکومت الهی،   به دو دستة‌ «مستضعف» و «مستکبر» تقسیم شود،   تا به جوامع «متمدن» و روایت‌محور صدر اسلام نزدیک‌تر باشیم؛   از «فساد» دمکراسی هم در امان بمانیم! 

 

اینچنین بود که پاسدار شریعتمداری از طریق «اخبار روز» به خشتک «محمد مصدق» دخیل بست و علی‌خامنه‌ای هم از جایگاه «مخالف» ‌جنگ و تبعیض و زورگوئی و سرمایه‌داری،  بازنشخوار شعار «نه شرقی،  نه غربی» آدولف هیتلر را از سرگرفت و «حقوق‌بشر» و «مردم‌سالاری» را هم به عنوان «مقولة شریف» به جفنگیات‌اش افزود!  حال آنکه از یک‌سو،  اعلامیة جهانی حقوق بشر هیچ ارتباطی با توحش «مردم‌سالاری» ندارد،   و از سوی دیگر،  حکومت دین و ارباب دین،   تبلور جنگ‌افروزی،  تبعیض و زورگوئی بوده،  هست و خواهد بود.  به گزارش مهرنیوز،   مورخ 14نوامبر سالجاری مقام معظم فرموده‌اند،   سرمایه‌داری‌،   نظام دو حزبی،  جنگ‌افروزی و همجنس‌گرائی از «دمکراسی غرب» سرچشمه می‌گیرد:

 

«[...] آزادی در غرب در حوزه اقتصادی به سرمایه‌داری [...] در صحنه سیاسی به انحصارگرائی دو حزبی و در مسائل اخلاقی به بروز مفاسدی همچون همجنس‌گرائی،  انجامیده [...] نتیجه آن‌ها هم تبعیض،  زورگوئی،  جنگ‌افروزی و برخوردهای گزینشی با مقولات شریفی همچون حقوق بشر و مردم سالاری است [...]‌»

 

مضحک است؛  انتقادات علی‌خامنه‌ای از فساد مالی و جنگ‌افروزی بیشتر به انتقاد از روند مسائل در حکومت اسلامی نزدیک است،‌  تا نقد عملکرد دولت‌های غرب.  ولی خوب رهبر قلعة حیوانات احمق‌تر از این حرف‌ها هستند؛   این نکات پیش‌پاافتاده‌ را «مقام معظم» درک نمی‌کنند.   به عنوان نمونه،  بر اساس ادعای «ایشان»،  از آنجا که حکومت جمکران «غیرغربی» است،   در کشور اسلا‌م‌زدة ایران «همجنسگرا»‌ وجود ندارد!  پس می‌توانیم بگوئیم  در آن ناکجاآبادی که طبق بی‌بی‌گوزک‌های قرآن،   محل سکونت «قوم لوط»‌ بوده،  حتماً «دمکراسی غربی» حاکمیت داشته!   از سوی دیگر،   با توجه به توحش حکومت پوشالی جمکران که همچون دیگر حکومت‌های اسلامی در سیر و سلوک صدر اسلام گیر کرده،   باید بگوئیم که جنگ‌های خونینی که اینان در صدر اسلام به راه انداختند حتماً برای «مقوله‌های شریف» و آبادی کشورها بوده،   نه برای چپاول!  با این وجود،  نگرش تاریخی،   چپاولگری اینان را مورد تأئید قرار می‌دهد،   پس از اینجا نتیجه می‌گیریم که در همان دوران نیز «آزادی‌های غربی»‌ مورد اشارة خامنه‌ای در صدر اسلام حاکم بوده.   بله،  «دیپلماسی بمب»‌که از سوی محفل «کارترـ برژینسکی» در منطقه پایه‌ریزی ‌شده بود،   و به «بهار عرب» انجامید در حال فروپاشی است،   و این است دلیل واقعی هذیان‌گوئی‌های خامنه‌ای.  

 

البته شکرخوری‌های مقام معظم در «مهرنیوز»‌ زمانی انتشار یافت که هنوز ناقوس مرگ جنگ زرگری «اسرائیل ـ حماس» به صدا در نیامده بود.   در نتیجه،   حکومت مرده شویان می‌پنداشت «در» همچنان بر پاشنة سابق خواهد چرخید.  حماس هم در همین مرداب حماقت شناور بود و با موشک‌پرانی‌های «بی‌خطر» به درون خاک اسرائیل،   در واقع از ارتش اسرائیل برای «بمباران غیرنظامیان» در غزه دعوت «رسمی» به عمل می‌آورد.

 

فراموش نکنیم که کشتار غیرنظامیان غزه توسط اسرائیل برای حماس کسب‌وکار پرسودی است.  این کشتار از یک‌سو برای اسمعیل هنیه «کسب مشروعیت» می‌کند،   و از سوی دیگر این دروغ بزرگ را در اذهان جایگیر خواهد کرد که «تندروها»‌ صلح را برنمی‌تابند،   و حماس هرگز اسرائیل را به رسمیت نخواهد شناخت!   در نتیجه،   امکانات آتلانتیست‌ها برای موش‌دوانی در منطقه و بحران‌آفرینی افزایش می‌یابد.  ولی اینبار روند مسائل در اسرائیل و  فلسطین دگرگون شده!  و شاید این دگرگونی پیامد منطقی مسافرت میت‌رامنی به اسرائیل باشد.

 

چرا که پیشتر نیز سفر میت‌رامنی به لهستان باعث شده بود تا دولت اینکشور با استقرار سپر دفاعی آمریکا در خاک خود مخالفت کند!   خلاصه،   حزب جمهوریخواه ایالات متحد را دست‌کم نگیریم؛   این حزب اهرم‌های اصلی اقتصاد را در دست دارد و منطقاً «سیاست‌گزار» اصلی ‌است.   و همچنانکه پیشتر هم گفتیم،   حزب جمهوریخواه حاکمیت «سیاسی» را به دمکرات‌ها واگزار کرده تا عقب‌نشینی‌های غیرقابل اجتناب به حساب‌ دمکرات‌ها نوشته شود.   و برگزاری نشست ملی سوریه در تهران یکی از همین عقب‌نشینی‌هاست.

 

همانطور که بالاتر گفتیم،  این نشست در تاریخ 18 نوامبر سالجاری با شعار «نه به خشونت، ‌آری به دمکراسی» برگزار می‌شود و ممکن است نوچه‌های لندن هم که در نشست دوحه مشروعیت یافته‌اند،   در این کنفرانس حضور «پنهان» به هم رسانند.   در هر حال،   آنچه اهمیت دارد ماندن یا رفتن بشار اسد نیست؛   مهم این است که آتلانتیست‌ها نتوانند همچون مورد ایران،  و کشورهای «بهارزده» برای جایگزین کردن شرکای‌شان در کشور سوریه،   به «انقلاب مردمی» و «لشکرکشی خیابانی» و جنگ و «لات‌بازی» متوسل شوند.   و با توجه به تحولات منطقه و «مواضع نوین» و منطقی دولت «مستقل» تونس پیرامون سوریه ـ   مواضع «مرزوکی» در سایت فرانسه زبان  نووستی،   ‌مورخ 15 نوامبر سالجاری انتشار یافته ـ   به استنباط ما پایان بحران نزدیک است.   و شاید به همین دلیل نیز دامنة‌ وحشی‌گری‌ در حکومت جمکران گسترش یافته.  و در همین راستا،   سایت «ایسنا»،   رسانة رسمی دانشجویان جمکران رسماً به «ستایش دزد» نشسته!

 

بله،   چه نشسته‌اید که در حکومت «امام زمان» دزد برحق و خوب و رحیم پیدا کرده‌اند.  دزد رحمان و رحیم،  ‌ دزدی است «بامعرفت» که اموال مستضعفان را سرقت نمی‌کند،   چرا که در ذهن علیل آخوندپرستان،   «خدا جای حق نشسته،  و پول حلال برمی‌گرده سر جای خودش!»  پس حتماً اگر پول نفت ما ملت‌ هم به بانک‌های غربی می‌رود،  به دلیل این است که همین بانک‌ها «جای حق» نشسته‌اند:‌

 

 ‌«[...] دم هر چی نیازمند سست ‌ایمان که میره دزدی می‌کنه گرم که اگرم دزدی می‌کنه، معرفت داشته باشه به ضعیف نزنه.»

 

«دزدستائی» رسمی در سایت دانشجویان جمکران،  در تاریخ 17 نوامبر 2012 با کد: 91082415860  و به نقل از «عصر ایران» آغاز شد!   مسلماً حضرات به «مهدی خاوری» و بانکداران لندن و واشنگتن دستخوش هم داده‌اند!   همچنانکه می‌بینیم «ستایش» از جرم و قانون‌شکنی در  قلعة حیوانات «رسمیت» یافته و جای تعجب هم نیست.  در چارچوب ادبیات سیاسی آخوندجماعت که به قول شیخ مهدی بازرگان «انقلاب‌اش» بر سه پایة  «شهادت، امامت و انتقام»‌ تکیه دارد،  ستایش از حجاب،  جنایتکار و دزد و به طورکلی ستایش از «انسان‌ستیزی» و یک‌سویگی امری است «طبیعی!»  جانوران وحشی جامعة انسانی را با «نظام جنگل» ‌اشتباه‌ گرفته،   و برای «حسین عین» و «رابین هود» و «مصدق» هورا می‌کشند.  چرا که بدون «شهادت و امامت و انتقام» استقرار  نظام جنگل با شعار «نه شرقی،  نه غربی»‌ امکان‌پذیر نخواهد بود.  کافی است بگوئیم شرق و غرب در «سنگر باطل» نشسته،   و «شرق و غرب نابود است» تا بتوانیم بر «روایت» پیروزی «سنگر حق» تأکید کنیم،  سنگری که پناهگاه امثال مصدق و «مردم» و آخوند و اسلام و غیره شده.  

 

بله «روایت» همیشه خررنگ‌کن هم هست،  ‌چرا که،   موجودیت انسان را در زمان و مکان مشخص نفی می‌کند!   به دلیل همین ویژگی است که در مورد جنایات‌ حکومت اسلامی،  و به ویژه پیرامون قتل و شکنجة‌ زندانیان سیاسی،   پدیدة «تکثر روایت» را شاهدیم.   به عنوان نمونه اژه‌ای،   دادستان کل وجود آثار شکنجه بر پیکر «ستار بهشتی» را مورد تأئید قرار داد و «بروجردی» هم شکنجه را تکذیب کرد!   به عبارت دیگر ستار بهشتی که تاریخ بازداشت و علت مرگ‌اش «تکثر» یافته بود،   ‌پیکرش هم متکثر شد!   و هنوز معلوم نیست این ماجرا به کجاها ختم خواهد شد.   ولی روشن است که آخوند لاریجانی نمی‌تواند از این آب گل‌آلود ماهی بگیرد.    لاریجانی که می‌خواست از طریق اژه‌ای،  با توسل به ماجرای ستار بهشتی نانی برای قوة قضائیه به تنور بچسباند،  ‌ مثل خر درگل افتاد و به هتاکی نشست!

 

رسانه‌های نزدیک به «احمی» با اشاره به تأئید شکنجة ستار بهشتی از سوی دادستان کل نوشتند،   معلوم شد دلیل مخالفت با دیدار احمدی‌نژاد از اوین چه بوده!   و آخوند لاریجانی هم «تلاش بیشرمانة‌ رسانه‌ها» را نکوهش فرمودند!   بله،   این رسانه‌ها به زندان «امام‌زمان» جسارت کرده‌اند!   اگر در ایران،  همه روزه انسان‌ها را شکنجه می‌کنند،  اهمیتی ندارد،   در زندان‌های این رژیم هرگز شکنجه وجود نداشته!   اگر هم کسی شکنجه شده،  کار نیروهای «خودسر» بوده و بس!   خلاصه وقاحت آخوندجماعت حد و مرز نمی‌شناسد.  به عنوان نمونه آخوند «شجونی» می‌گوید،  سختی‌ها را به پای «نظام» ننویسید!   تحریم اقتصادی،  فسادمالی و بازارسیاه را حتماً باید به پای «نیروهای خودسر» و یا به قول علی خامنه‌ای به حساب «دشمن» نوشت.   اینان هستند که مشکلات را بر ملت ایران تحمیل کرده‌اند،  نه محفل فدائیان اسلام!   

 

باری گسترش توحش حکومت اسلامی و اربابان‌اش دلیل موجه داشت.   بعضی‌ها داشتند با «صلح‌طلبی» مادلن البرایت و «مسئولیت و پاسخگوئی» قوة قضائیة جمکران در مورد «ستار بهشتی» در واقع  برای محور« قطر ـ استونی» زمینه سازی می‌کردند.

 

همزمان با برپائی نشست به اصطلاح «اوپوزیسیون سوریه» در دوحه،   به گزارش سایت فارسی نووستی، مورخ 22آبانماه سالجاری و به نقل از سایت «دلفی»،   مریم رجوی نیز برای شرکت در کنفرانس بین‌المللی پیرامون دمکراسی،‌  حقوق بشر و بحران هسته‌ای در ایران،  روز یکشنبه وارد تالین،  پایتخت استونی شد:

 

«[...] این کنفرانس [...] به همراه نمایندگان پارلمان استونی سازماندهی شده [به گفتة‌‌]  تونه‌کلام، ‌ نماینده پارلمان اروپا که در فرودگاه تالین از رجوی استقبال کرده بود [...] رجوی به دعوت گروه پارلمانی برای حمایت از حقوق و آزادی‌های بشر در ایران وارد استونی شده است [...] برنامه هسته‌ای ایران [...] اوضاع در رابطه با حقوق بشر و چشم اندازهای دموکراسی در اینکشور از موضوعات اصلی کنفرانس تالین هستند.»

 

از «حق» نگذریم،   برای گفتگو در مورد حقوق‌بشر و دمکراسی در ایران چه جائی بهتر از استونی و چه کسی شایسته‌تر از مریم رجوی!   اگر در قطر از تروریسم اسلامی حمایت می‌شود،   در استونی نیز که «عضو» اتحادیه اروپاست،  ‌رسماً  از «وافن‌اس‌اس‌ها»‌ تجلیل به عمل می‌آورند!  شاید به همین دلیل نیز روز یکشنبه،   خواهر رجوی در تالین،   و اوپوزیسیون سوریه در دوحه برای حقوق بشر و دمکراسی در ایران و سوریه «راه حل‌های» خوب ‌ارائه ‌دادند.  البته پیشنهادات «دمکراتیک» رجوی هنوز منتشر نشده،   ولی پیشنهادات همتایان سوری‌اش در دوحه در دسترس است.  و از عجایب روزگار این پیشنهادات با مطالبات شیمون پرز در سوریه هم‌سوئی و هم‌خوانی دارد!   

 

شیمون پرز،   دو روز پیش از مسافرت به مسکو،   طی مصاحبه با «کومرسانت» چندین فتوی صادر کرده بود.   ایشان از جمله خواهان دخالت نظامی اتحادیة عرب در سوریه شدند و فرمودند در اینصورت روسیه هم از اتحادیة عرب حمایت خواهد کرد!   مصاحبة ‌پرز با کومرسانت در سایت فرانسه زبان نووستی،  مورخ  6 نوامبر 2102 انتشار یافت.

 

هر چند رئیس جمهور اسرائیل در مسکو فتوی نصدورید،   ولی مطالبات اربابان‌اش برای جنگ‌افروزی و بحران‌سازی از طریق عملیات «یکجانبه» برقرار و استوار بود! موشک‌پرانی‌های «بی‌خطر» حماس برای اسرائیل و هارت و پورت اسرائیل و ترکیه برای سوریه و همچنین مخالفت اوباما با عضویت فلسطین به عنوان «ناظر» در سازمان ملل در همین مسیر مطلوب بحران‌سازی به راه افتاد.   و ارتش اسرائیل می‌پنداشت که می‌تواند طبق معمول «مشکل» را با گسترش بحران و همزمان کسب مشروعیت برای اسمعیل هنیه حل و فصل کند. اینچنین بود که «الجعبری»،   از جیره‌خواران اسرائیل در غزه ترور شد،   و با هدف کسب مشروعیت برای حماس،  برنامة کشتار غیرنظامیان نیز به اجرا درآمد.   ولی با «تکرار» و «بازتولید» یک سناریو هرگز نمی‌توان به نتیجة مشابهی دست یافت!  گذشته از سقوط بازار سهام،  پیامد تکرار «تهاجم نظامی» و «ترور» سران حماس توسط ارتش اسرائیل در تاریخ 14نوامبر 2102،   شاهدی است بر این مدعا!

 

یکروز پس از ترور الجعبری و کشتار 13 غیرنظامی در غزه،   اسرائیل پیشنهاد آتش بس داد و حماس مخالفت کرد!   در نتیجه اتحادیة عرب،  ‌ و به ویژه شیخک‌های حاشیة خلیج فارس که در هم‌سوئی با اسرائیل و ارتش ناتو خواهان تهاجم نظامی به سوریه بودند ناچار ‌‌شدند در برابر آمریکا موضع‌شان را مشخص کنند.  چرا که کاخ سفید هم رسماً از وحشی‌گری اسرائیل پشتیبانی به عمل آورده!   در این میان اوضاع «بیت رهبری» از کاخ سفید و شیخک‌های عرب هم اسف‌بارتر شده،   چرا که دارودستة خامنه‌ای جز پایان دادن به «مذاکرات پنهان» با ارباب،  ‌ مذاکراتی که مورد تکذیب ولایتی هم قرار گرفت،   هیچ راهی ندارد!

 

اگر کفش «شهید» حسین فاطمی به ماجرای ستار بهشتی وارد شده،   به این دلیل است که مریم رجوی برای استقرار دمکراسی در ایران با لباده و روسری آبی‌رنگ ـ  یک از رنگ‌های پرچم استونی ـ ‌ به این کشور مشرف شده‌اند!  همچنین اگر در رسانه‌ها دیوید پتریوس پیرانه سر  در جایگاه «یوسف کنعان» نشسته و هوش از سر دلبران میان‌سال می‌رباید،   به این دلیل است که یانکی‌ها برای تصفیة غیرقابل اجتناب در پنتاگون سعی دارند نقش ژنرال‌ها را در ایجاد شبکة قاچاق مواد مخدر،  روسپی‌خانه و غیره،‌  از طریق «افشای» رابطة شخصی اینان با «زن» لاپوشانی کنند.  این تصفیه محفل کلینتون را منزوی خواهد کرد،  و راه برای پاک‌سازی محفل «کارتر ـ برژینسکی» نیز هموار خواهد شد.  محفلی که از دیرباز و از طریق نوآم چامسکی و مادلن البرایت به خشتک مصدق دخیل بسته تا نان یکجانبه‌گرائی فدائیان اسلام را سق بزند. 

 

بعضی‌ها رویای بازگشت به دوران خرتوخر ایجاد جبهة‌ ایران ستیز «ملی» در سر می‌پرورانند. از طریق این «جبهه» نه تنها پای آخوندهای فکل‌کراواتی به سیاست ایران باز می‌شود،  که چپ‌نمایان هم در جایگاه چپ‌گرایان می‌نشینند.  «جبهة ملی» هیچ تفاوتی با تشکل‌های مشارکت‌چی و اصلاح‌طلب ندارد؛  جبهه‌ای است کاذب و همیشه نیز کاذب باقی خواهد ماند.  حمایت جبهة کذا از روح‌الله خمینی را شاهد بودیم.   اعضای این جبهه با تحریم شاپور بختیار،   آنهم به بهانة نقض «اساسنامة» حزب‌شان نشان دادند که منافع محفلی‌شان بر منافع ملی ایران الویت دارد.   به همین دلیل بود که همسر «شهید» حسین فاطمی به احمی ابراز ارادت می‌کرد.   بله،  محفل آیرون‌ساید برای بازگشت به دوران نورانی مصدق اینبار روی احمی حساب باز کرده.

 

ما هم فراموش نمی‌کنیم که «تحریم ها از دوران مصدق بی‌اثر بوده؛  بدون روایت در جهان هیچ چیز وجود ندارد؛ ‌ شرق و غرب نابود است،  مصدق پیروز است؛  و... و از همه مهم‌تر پزشکان ایرلند به کاتولیسیسم «تعهد» دارند!   ولی سفر میت‌رامنی به لهستان،  اسرائیل و انگلستان «روایت» نیست،   واقعیت دارد.   این وبلاگ را به «ساویتا» که قربانی توحش «روایت» شد،  تقدیم می‌کنیم. 
         

 

 

 


 


 


 


 


 


 


 


 


 


 


 


 

...

 

 

 

 

 

 

 

 

 
Share