پنجشنبه، اسفند ۲۴، ۱۳۹۱

هنر و هیتلر!


 

جهت تأمین منافع اسرائیل لازم است که «دولت ایران» بخاطر فیلم «آرگو» و دیگر فیلم‌هائی که «ایران‌ستیز» ارزیابی شده از «هولیوود» شکایت کند!   این قماش خوش‌رقصی‌ها که پس از مرگ ژوزف استالین،  و در راستای سیاست‌های 30 سالة لندن در کشور ایران سازماندهی می‌شد،   تاکنون برای پوشش دادن به «یکجانبه‌گرائی» فدائیان اسلام در «دادگاه لاهه»‌ به اجرا در می‌آمد.   ولی «لغو» سفر الیزابت دوم به ایتالیا،   و تعطیلی دکان شهید «یورگ هایدر» در اطریش،   آنهم به دلائل پنهان،   محور «روس‌ستیز» را به شدت تضعیف کرده.  این محور «برتری‌طلب» که طی سدة اخیر،  برای سرکوب مطالبات مادی انسان‌ها به ابزار «تعلقات»، دینی،  بومی،  نژادی و غیره متوسل شده و «ویراست‌رسمی» تولید می‌کند،  طی روز های اخیر به ویژه در هند،‌  ایران،  عراق،  ‌پاکستان و آلمان تحرکات‌ چشمگیری داشت.   

 

در آلمان طبق معمول اعضای یک خانوادة ترک در آتش سوختند!  در کشمیر هند،  تروریست‌هائی که به نیروهای انتظامی حمله‌ور شده بودند،  در رسانة‌ رسمی حکومت جمکران «پیکارجو» خوانده شدند.   در پاکستان،  خانه‌های مسیحیان را به آتش کشیدند و ... و در ایران نیز برای دفاع از روابط یکسویه،  تروریسم،  «فتوی» و سرکوب آزادی بیان یک وکیل فرانسوی به تهران اعزام شد تا نانی برای دولت اسرائیل به تنور بچسباند.         

 

در تاریخ  11 مارس 2013،  ‌ همزمان با افتتاح خط لولة‌ صلح،  شیمون پرز که از تاریخ 8 مارس برای توطئه علیه ایران و لبنان در کشور فرانسه لنگر انداخته بود، ‌ موفق شد برای تداوم «خط امام» گام سرنوشت سازی بردارد.   اینچنین بود که «ایزابل کوتان پپیر» را به ایران پرتاب کردند تا برای «نبرد با اسرائیل» و «دفاع از ملت ایران» در جایگاه «نمایندة دولت ایران» بنشیند!            

 

از تاریخ 30 نوامبر 1947 میلادی که سازمان ملل با موجودیت دو کشور اسرائیل و فلسطین موافقت کرد،  آنگلوساکسون‌ها طبق معمول با تکیه بر تعصبات مردم ـ  اعراب مسلمان ـ  بازار پرسود «نبرد با اسرائیل» را افتتاح کردند و با جنگ و ترور ـ  ترور کنت برنادوت ـ. موفق شدند ایجاد کشور فلسطین را منتفی کنند.   در نتیجه،   از سال 1948،  یک کشور اسرائیل موجودیت رسمی یافت و حاکمیت در تمام کشورهای عرب «وظیفه» داشت در تقابل با قوانین و مقررات بین‌ا‌لمللی، به پاسداری از تعصبات دینی و بومی مردم بپردازد و تنور «نبرد با اسرائیل» را داغ نگهدارد.   در ایران کودتازده،  یک شاخه از محفل «‌شیخ‌وشاه» را به طرفداری بی‌قید و شرط از اسرائیل موظف کردند،  تا شاخة دیگر همین محفل ـ  فدائیان اسلام ـ  بتواند پاسداری از بازار پررونق «نبرد با اسرائیل» را بر عهده‌ گیرد.   نیازی نیست که بگوئیم محفل «شیخ وشاه»،  ‌‌به عنوان یک مجموعة استعماری همواره در راستای سیاست ایران‌ستیز «نه شرقی،  نه غربی»‌ گام برداشته و برمی‌دارد.     

 

به گزارش فرانس‌پرس،  مورخ 13مارس 2013،  پرنس چارلز،  ولیعهد انگلستان وارد کشور اردن شد.   وی پس از دو روز اقامت در اردن،  از کشورهای قطر،  عربستان و عمان بازدید خواهد کرد.   یادآور شویم همزمان با سفر پرنس چارلز،  وزرای دفاع و امورخارجة روسیه با همتایان‌ بریتانیائی‌شان در لندن دیدار وگفتگو ‌کرده‌اند.  خبر این گفتگو در سایت نووستی،  مورخ 13مارس سال‌جاری انتشار یافته.  گذشته از سفر وزرای دفاع و امورخارجة‌روسیه به پایتخت بریتانیا، ‌ افتتاح خط لولة صلح و به ویژه توقیف بیش از 20 تن هروئین در افغانستان، در رسانه‌های غرب به «سکوت»‌برگزار شد!   دلیل هم اینکه 20 تن هروئین،  در استراتژی منطقه‌ای نقش تعیین‌کننده‌ای دارد.                           

 

به یاد داریم که در تاریخ 23 فوریه 2013، ‌ یک کشتی حامل 30 تن مواد مخدر در آب‌های ساحلی لیبی توقیف شد و این مصیبت جانگداز تغییرات کلان استراتژیک گسترده‌ای در پی آورد!   انتصاب وزیر دفاع آمریکا؛ ‌ اهداء اسکار به فیلم آرگو؛  ارزیابی «مثبت» وزیر امور خارجة آمریکا از مذاکرات آلماتی و ... و از همه مهم‌تر «بیماری» الیزابت دوم که باعث شد سفر رسمی ایشان به کشور ایتالیا لغو شود،  و ... و این ماجرا همچنان ادامه دارد!   به گزارش سایت نووستی،  مورخ 12مارس سالجاری،‌   مأموران گمرک فرودگاه مسکو در چمدان یکی از مسافران 27 هزار  قطعه الماس یافتند؛   مسافر مذکور از «دوبی»‌ وارد مسکو شده و تبعة روسیه بود.    همچنین در نیکاراگوئه،  مأموران مبارزه با مواد مخدر روسیه موفق به کشف بیش از یک و نیم تن کوکائین شده‌اند و ... ولی از همه مهم‌تر،  تقارن زمانی کشف هروئین در افغانستان با افتتاح خط لولة صلح در مرز ایران و پاکستان است.  جالب اینکه،‌ کشف بیش از 20 تن هروئین خالص در همسایگی ایران،   در هیاهوی اوباش جمکران گم شد!   اینان که در داخل و خارج مرزها به «نشخوار گذشته» نشسته‌اند،  به دلیل تضعیف یانکی‌ها در چند «جبهة توحش» بر فعالیت‌های «جانبدارانه‌شان» شدت بخشیده‌اند تا چندین و چند پیام ارباب را به مخاطب حقنه کنند.   پس جای تعجب نیست که تهاجم اراذل و اوباش با «تحریف مدرنیته»،   به عنوان نگرش «انسان‌محور» و همچنین تأکید بر پدیدة مبهم «هویت» آغاز شود.

 

جالب اینکه،  «هویت»‌کذا شباهت عجیبی به «اسلام» ملایان دارد؛  در هر حال،  «هویت» با انسان و انسانی‌ات در تضاد قرار می‌گیرد.   چراکه این «هویت» با واقعیت،  ‌یعنی حرکت مسئولانة‌ انسان در  زمان و مکان مشخص هیچ ارتباطی ندارد؛  در قاموس پیروان هیتلر،  «هویت»  انسان‌ها را باورها و «تعلقات‌شان» مشخص می‌کند.  تعلقات دینی،  بومی و غیره!   و به همین دلیل است که این جانوران وحشی در هم‌سوئی با محافل «نه شرقی،  نه غربی» پیوسته بر طبل «هویت» می‌کوبند و مدرنیتة‌ «مسیحی»‌ کشف می‌کنند.   باری همه بدانند که از یکسو، ‌مدرنیته پدیده‌ای است «مسیحی ـ یونانی»،   برپایة‌ «عقلانیت» و از سوی دیگر مطالبات ملت ایران از دوران مشروطه تاکنون «تداوم»‌ داشته!

 

به عبارت دیگر،  محور مدرنیته،  «توحش کلیسا»‌ ارزیابی می‌شود،  همان توحشی که متفکران مدرنیته بارها و بارها در آثارشان آن را محکوم کرده‌اند!   باری در تبلیغات پرباری که مدرنیتة‌ «مسیحی» را به فروش می‌گذارد،  ملت ایران نیز با دمکراسی کاری ندارد!   وارد جزئیات نمی‌شویم چرا که چندین وبلاگ را به پایه و اساس «مدرنیته» اختصاص داده‌ایم و تکرار مکررات بیهوده است.  از سوی دیگر نیازی نیست که بگوئیم مطالبات ملت ایران منطقاً نمی‌تواند همان مطالبات دوران مشروطه باشد،   دلیل هم روشن است؛  شرایط تغییر کرده.  ولی خوب منافع استعمار که تغییر نکرده؛   الزام استعمار است که مطالبات ملت ایران را در صدر مشروطه «ایستا» می‌خواهد؛ چرا؟ چون مطالبات صدر مشروطه،  به دلائل ویژة تاریخی و فرهنگی زمان خود با مطالبات فردی،  ‌آزادی بیان و به طورکلی با «انسان‌محوری» و مفاد اعلامیة جهانی حقوق بشر که معیار «حاکمیت قانون» است،‌  بیگانه خواهد بود!   در این دوران ساختار سنتی «خانواده»، ‌ یعنی «خانواده سالاری» و انواع «ویراست‌های رسمی» ناشی از آن در قالب ادیان مختلف ـ  زرتشتی،  ادیان ابراهیمی و دین بهائی ـ  بر کل جامعة ایران حاکم بوده.  و هر چند در ایران هرگز «بهائی‌ات» را به رسمیت نشناختند،  بهائی‌ات یک دین ایرانی است. باری در تفکر اجتماعی دوران مشروطه،  «خانواده‌سالاری» و در نتیجه «ویراست رسمی» ناشی از آن زیر بنا به شمار می‌رفته،  این است دلیل دمیدن مخالف‌نمایان حکومت «شیخ» یا «شاه» در بوق «مشروطه!‌»      

 

«ویراست رسمی»،   همچنانکه در وبلاگ‌های پیشین هم گفتیم،  فاقد هرگونه «مبنای حقوقی» است.   در واقع ویراست رسمی،  از سلیقه،  اراده و خواست «پدر» سرچشمه می‌گیرد؛  پدر آسمانی یا «پدر خانواده» هیچ تفاوتی نمی‌کند؛  ‌ هر دو با نظم دمکراتیک جامعه در تضاد آشکار  قرار دارند.   در نگرش متحجر «پدرسالار»،   همواره عرصة ‌دورانی «تعلقات» بر «نظم و مقررات» و «روابط اجتماعی» الویت خواهد داشت.  یادآور شویم،  در اینجا از «جامعة دمکراتیک»‌ سخن می‌گوئیم.  جامعه‌ای که در آن افراد در «جایگاه» واقعی اجتماعی‌شان قرار گرفته و مجموعه قوانین انسان‌محور حوزة «مسئولیت» و «حقوق‌شان‌» را مشخص کرده.  در چنین جامعه‌ای «خانواده» ارتباطی با «خانوادة سنتی» ندارد؛ ‌ با آن در تضاد قرار می‌گیرد.

 

خانوادة‌ «معاصر» موظف است با «نظم و مقررات» اجتماعی هم‌سوئی داشته باشد.  به عبارت دیگر،  در چنین ساختاری «روابط اجتماعی»،  بر «تعلقات» از جمله بر تعلقات خانوادگی اولویت دارد؛‌  «پدر خانواده» نسبت به فرزندان‌اش «مسئول» است و در صورت کوتاهی از وظایف قانونی‌ خود می‌باید پاسخگو باشد.  حال آنکه در ساختار سنتی خانواده روابط «چاردیواری،  اختیاری» حاکم است.  ساختار توحش روابط خانوادگی همان روابط حاکم بر «جامعة سنتی» را بازمی‌تاباند.   روابط انسان‌ستیزی که با نفی مادی‌ات و مادیا‌ت،  فرزند را در خدمت «تعلقات» پدر قرار می‌دهد،  و اعمال «قیمومت» بر افراد بالغ را نیز «توجیه» می‌کند.   این است فواید حاکمیت «روابط خانوادگی!»  پس جای تعجب نیست که در رسانه‌های جمکران،  به ویژه پس از توقیف کشتی حامل 30 تن مواد مخدر در سواحل لیبی،   ‌علاوه بر روضه و زوزه برای این و آن دستاربند،  ‌ بازار فروش پدر،  مادر،  فرزند، ‌ برادر و خواهر چنین رونقی بگیرد!  چرا که «خانواده» بهترین ابزار برای «پرتاب» افراد به «گذشته» است،  و چه بهتر که این خانوادة سنتی،  «سیاست‌زده» هم باشد؛  توحش را به مراتب بهتر و بیشترگسترش خواهد داد!  

 

به همین دلیل است که مافیا نیز بر ساختار سنتی «خانواده» استوار شده.   شبکه‌های مافیائی مدافعان سرسخت همین ساختار توحش‌گسترند.  این شبکه‌ها ضمن تکیه بر «هویت»،  از «منهیات» تغذیه می‌کنند. گسترش دامنة‌ «منهیات»،  به گسترش منافع شبکة مافیا و در نتیجه به تقویت «هویت» منجر می‌شود.    به عنوان نمونه ممنوعیت مشروبات الکلی در آمریکا،   با حذف سرمایه‌داران ایتالیائی از این «بازار»،  کاتولیک‌های ایرلندی را در رأس یک مافیای قدرتمند قرار داد؛   یکی از شاخه‌های سیاسی‌ آن «قبیلة کندی‌ها» است. 

 

شبکة کاتولیک‌های ایرلند به این ترتیب فعال شد.  طرفداری «پدر» کندی‌ها از هیتلر؛   گسترش جنایات ارتش آمریکا در دوران جان کندی و جانسون در ویتنام،   و همچنین تهدید مداوم کوبا،  سیاستی است که «تداوم» خود را تاکنون حفظ کرده و فقط شاخه‌های آشکار این محفل است.   به یاد داریم که در حزب دمکرات،  سناتور ادوارد کندی از نامزدی باراک اوباما برای انتخابات ریاست جمهوری حمایت به عمل آورد،  و نتیجه هم در برابر ماست؛  تداوم تحریم‌های اقتصادی علیه ملت کوبا؛  جنجال «بهار عرب» و ... و پیشنهاد مذاکره به ملایان جمکران با هدف تشویق اینان به «مخالفت!»‌  بله،   لات‌بازی کاخ سفید در واقع برای ارائة تصویر قدرقدرت و «ضدآمریکائی» از ملایان مفلوک جمکران صورت می‌گیرد،   و این است دلیل اهداء جایزة اسکار به فیلم «آرگو!»                  

 

این «تحرکات» در واقع تلاش برخی محافل است برای «بازگشت به گذشته!» ‌ به همان دوران نورانی که با ترور رزم‌آراء‌ و نخست‌وزیری محمد مصدق آغاز شد،   و سناریوی ابله‌فریب «شکایت به دادگاه لاهه» را به فضای ‌سیاست ایران تحمیل کرد تا «یکجانبه‌گرائی» دولت فدائیان اسلام را با «جنجال» پوشش دهد.   حدوداً هر 30 سال یکبار دولت‌های دست‌نشاندة استعمار در ایران با نقض آشکار قوانین و مقررات بین‌المللی ـ  یکجانبه‌گرائی ـ  زمینة مناسب را برای تحمیل تحریم‌های اقتصادی، ‌ کودتا و جنگ بر ملت ایران فراهم کرده‌اند،   و هر بار با عربده‌جوئی،  نفس‌کش‌طلبی و لات‌بازی سناریوی مهوع «مراجعه به دادگاه لاهه» را نیز به صحنه آورده‌اند تا اعتراض ایرانیان را در هیاهوی «رسانه‌ای ـ ‌ مردمی» به سکوت بکشانند. هزینة‌ دادگاه هم از اموال ملت ایران پرداخت شد؛   هیچ نتیجه‌ای هم به دست نیامد؛  دلیل روشن است.  هیچ دادگاهی نمی‌تواند وحشی‌گری،‌  لات‌بازی،  و یا نقض قوانین بین‌المللی را مورد تأئید قرار دهد.   هیچ دادگاهی «حق طبیعی» را به عنوان «حق حقوقی» به رسمیت نخواهد شناخت،  در غیراینصورت با «بیدادگاه‌های توحش» حکومت جمکران،  عربستان،  سومالی و غیره تفاوتی نخواهد داشت.  روشن‌تر بگوئیم چنین «دادگاهی» در تضاد آشکار با ارزش‌های انسانی و تمدن معاصر قرار خواهد گرفت.  از مطلب دور افتادیم پس بازگردیم به فیلم «آرگو» و رویای خام «بازگشت به گذشته!»

 

برخلاف فیلم «اصغر فرهادی» که سال گذشته جایزة اسکار دریافت کرد،  «آرگو» یک فیلم «سیاسی» است؛  سناریوی آن نیز بر اساس یک «رخداد واقعی»، ‌ یعنی تهاجم به سفارت آمریکا در تهران و گروگانگیری تنظیم شده.   البته ما برخلاف ملایان جمکران از «انگیزة» کارگردان فیلم آگاه نیستیم،   ولی می‌توانیم بگوئیم که اهداء جایزة اسکار به «آرگو»،  در واقع با هدف تقویت فدائیان اسلام،  یعنی جناح‌های ایران‌ستیز و «انقلابی» در درون مرزهای ایران صورت گرفته.   و این است دلیل حضور «ایزابل کوتان پییر» در ایران.  

 

«کوتان پییر»،   ‌از پامنبری‌های محفل «احترام به ادیان»،  دوان دوان خود را به تهران رسانده تا به حماقت و توحش گسترش دهد.   به گزارش فارس‌نیوز،   مورخ 12 مارس 2013،   ایشان   برای پیگیری  «شکایت» علیه فیلم آرگو رنج سفر بر خود هموار کرده‌اند!  بله،  «تغاری بشکند ماستی بریزد،  جهان گردد به کام کاسه لیسان.»   کاسه لیسانی که از قضای روزگار نان‌شان در گرو خانواده‌پرستان «‌جهان وطن» است؛  ‌ مافیا،   واتیکان، ‌ القاعده، ‌ ‌و ... و به طورکلی در گرو «برتری‌طلبان» که از «تخریب» ‌و یا به قول اوباما،  از «تغییر» تغذیه می‌کنند؛   تغییری که از قضای روزگار با تخریب انسان نیز ترادف یافته.  

 

باری،   به موازات جنجال حکومت ملایان پیرامون فیلم «آرگو»،  یانکی‌ها نیز تهاجم نظامی به عراق را به حساب «اشتباهات» جرج والکر بوش نوشتند و در کمال وقاحت  ادعا کردند که از این «اشتباه» 8 میلیارد دلار خسارت دیده‌اند!   به عبارت دیگر ملت‌ عراق چند میلیارد دلار هم  به یانکی‌ها بدهکار شده؛   ملت ایران هم که طبق معمول به آخوندها بدهکار است!  و برای احقاق «حق مسلم» ملایان است که «ایزابل کوتان پییر» با روسری سفید «یخچالی» راهی تهران می‌شود تا به قول خودش،  ملت ایران را به «جهانیان» معرفی کند،   چرا که «برای آزادی می‌جنگد!»  ولی در واقع «نبرد» خاله سوسکة روسری سفید برای گسترش دامنة حماقت و توحش و سرکوب آزادی بیان به راه افتاده!

 

«ایزابل» می‌خواهد در برابر دریافت مبلغ هنگفتی از بودجة ملت ایران «هولیوود را به عذرخواهی از ایرانیان وادارد!»  به عبارت دیگر،  در دفاعیة ایشان آفرینش هنری و تخیل نیز با توسل به رأی دادگاه «تعطیل باید گردد!»   خلاصه اگر خاله سوسکه «موفق» شود یک «ابراز ندامت» از هولیوود به دست اوباش جمکران بدهد،   لات‌ولوت‌ها پیروزی‌شان را بر امپریالیسم آمریکا به اثبات می‌رسانند و «کوتان پییر» هم در این وانفسای بیکاری و بی‌پولی در اروپا به نان و نوائی خواهد رسید:

 

«[...] به خاطر دفاع از ایران [...] به خاطر فیلمی که برای ایران هراسی ساخته شده [...] در فیلم‌ها تلاش می‌کنند تا ایران‌هراسی را رواج دهند و من همواره از ایران دفاع می‌کنم.[...] فیلم آرگو توسط یک کمپانی اسرائیلی ساخته شده [...] وظیفه اینها توزیع آرگو در این کشور است و من تلاش می‌کنم که جهان چهره واقعی و بزرگ مردم ایران را بشناسند [...] من برای آزادی می‌جنگم و در مقابل جریان‌های دروغ‌پرداز ایستاده‌ام [...]‌»

 

حضور خاله سوسکه بگوئیم،  ملت ایران از دوران کوروش هخامنشی تاکنون برای تحکیم پایه‌های تمدن‌اش از وکیل و  قیم بی‌نیاز بوده؛  خصوصاً وکیل بیگانه،  خودخوانده و  «محجبه!»  اگر وابستگی‌های محفلی خاله سوسکه را بهتر بشناسیم،  خواهیم دید که لات‌بازی و وحشیگری اسلام‌گرایان را نانخورهای «جنگ‌سرد» و پیروان شعار « نه شرقی،  نه غربی» تشویق می‌کنند.  باری،   تا پیش از مشاهدة «سخنرانی»‌ آتشین خاله سوسکه،  نمی‌دانستیم «نبرد برای آزادی»،  یعنی مخالفت با آزادی بیان!   البته نبرد خاله سوسکه به این مختصر محدود نمی‌شود!  «کوتان پپیر» کیسه گشادی برای ما ملت دوخته و می‌خواهد بر علیه چندین فیلم «اقامه دعوی» کند.  به عبارت دیگر این وکیل زبردست،  برای چندین و چند سال سورچرانی از جیب ملت ایران خیز برداشته.   این عملیات،  بازتولید سناریوی مهوع «شکایت الکی» باند محمد مصدق به دادگاه لاهه است.  منتهی اینبار،  برای یک فیلم سینمائی کسی نمی‌تواند به «دادگاه لاهه» مراجعه کند؛   برای تاراج اموال ملت ایران و سرکوب ایرانیان امکانات دیگری یافته‌اند.  در غیراینصورت «بی‌بی‌سی» و شرکاء برای «شکایت وکیل فرانسوی علیه فیلم آرگو» اینچنین با شوق و ذوق بر طبل حماقت نمی‌کوفتند.  اینبار برنامة حماقت‌گستری غرب آنقدر عیان شده که سر وصدای «عصرایران» هم از «دکان وکیل فرانسوی» در آمده:

 

«[...] به نظر می رسد خانم وکیلی که [...]  نوید عذرخواهی هالیوود از ایران را می دهد،  بیشتر به دنبال گرفتن دستمزد [باشد.] چرا که هالیوود نه شخصیت حقیقی است و نه شخصیت حقوقی؛ هالیوود،  نام منطقه‌ای [است] که در آن [...] شرکت های فیلم‌سازی وجود دارد و وکیلی که هنوز این نکته بدیهی [...] را نمی‌داند [...] معلوم نیست که چرا به محض ورود به ایران به او پیش پرداخت داده شده [...] در میان نان‌خورهای ایران،  فقط همین خانم وکیل فرانسوی کم بود؟!»

منبع:  اطلاعات. نت، ‌مورخ 13 مارس 2013.

 

ولی با نیم نگاهی به گزارش سایت رادیوبین المللی فرانسه،  ‌مورخ 13 مارس سالجاری خواهیم دید که برنامة «وکیل فرانسوی» برای ملت ایران،  از  توطئة «انقلاب» و مصاحبه‌های «امام» در بی‌بی‌سی هیچ کم ندارد.   وظیفة‌ حاج روح‌الله جایگزین کردن «استبداد شاه» با «استبداد شیخ» بود؛  وظیفة‌ «کوتان پییر» نیز تداوم بخشیدن به «استبداد شیخ» است.  استبدادی که فرسوده شده و به گواهی آنچه طی «انتخابات» ریاست «جمهوری» جمکران دیدیم،   لندن هم دیگر نمی‌تواند برای جایگزین کردن استبداد فرسوده با استبداد تازه‌نفس،  لات و اوباش را در شهرهای بزرگ به صحنه بیاورد.   در نتیجه،   همزمان با حضور شیمون‌پرز در فرانسه،  جبرئیل  هم بر ایزابل نازل شده،   «پیام الهی» را به ایشان رساند.   پیام الهی چیست؟‌  سرکوب آزادی بیان!  و برای سرکوب آزادی بیان است که «ایزابل» به دعوت وزارت ارشاد جمکران،  در جایگاه وکیل مدافع «رژیم ایران» می‌نشیند:

 

«[...] این وکیل فرانسوی [...] به خبرنگار خبرگزاری فرانسه گفت که در پی یافتن ابزار قانونی [...] به قصد جلوگیری کردن از تولید فیلم‌های آمریکائی است که می‌خواهند رژیم ایران را به زیر سئوال ببرند. او به دعوت مسئولان وزارت ارشاد به تهران سفر کرده است تا شاید بتواند با استفاده از ابزار حقوقی، تولیدات سینمائی ضدایرانی را متوقف سازد[...]»

 

همچنانکه می بینیم اگر «کار» خانم وکیل بگیرد،‌  نویسندة این وبلاگ را هم می‌تواند به دلیل فعالیت «ضد رژیم اسلامی» در کشور فرانسه به دادگاه بکشاند؛    به این افتضاح هم در قاموس ایشان می‌گویند «دفاع از آزادی بیان!»  خلاصه بگوئیم،   وزارت ارشاد جمکران به یک «وکیل فرانسوی» پول داده تا ایشان در تقابل با روند حقوقی معاصر،  از چماقداری و سرکوب آزادی بیان انسان‌ها دفاع کنند.   ایشان نیز در «ویراست رسمی» برای چماقداری نام «مبارزه با تولیدات سینمائی ضدایرانی» را برگزیده‌اند.   حال آنکه حکومت اسلامی به گواهی قانون اساسی و عملکرد سی‌وچند ساله‌اش به هیچ عنوان «ایرانی» نبوده و نیست!  خودش را نیز «ایرانی» نمی‌داند؛   پنهان داشتن این واقعیت همچنانکه در گزارش فوق می‌بینیم،   فقط با توسل به «ویراست‌رسمی»، ‌ یعنی انتشار تبلیغات «جانبدار» امکانپذیر شده.  

 

‌پس از شکست نازی‌ها در استالینگراد،  ‌ تولید «ویراست رسمی» نیز تحت نظارت آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک قرار گرفت.  رسانه‌های وابسته به محور «روابط یک‌سویه» بدون استثناء از «ویراست رسمی» استفاده می‌کنند.   «ویراست رسمی» با «فتوی»،‌ «بازگشت به گذشته» و «یکجانبه‌گرائی» ارتباط مستقیم دارد.  هر حرکتی در مسیر «یکجانبه‌گرائی» زمینة‌ مناسبی برای تولید و گسترش «ویراست رسمی» ایجاد می‌کند.

 

به عنوان نمونه،  اشغال سفارت آمریکا زمینه‌ای فراهم آورد تا حزب دمکرات کاخ سفید را به «محافظه‌کاران» بسپارد و ضمن لنگر انداختن در سنگر «قربانی تندروها»،   جایگاه «مصلح» و «خیرخواه» را نیز به اشغال خود در آورد.   شاهد بودیم که در ایران هم دارودستة مهدی بازرگان از همین جایگاه «ممتاز» برخوردار شدند.   با تکیه بر عملیات «بازگشت به گذشتة»   پیروان «خط امام»،‌   یانکی‌ها موفق شدند چندین «ویراست رسمی» را بر افکار عمومی تحمیل کنند.  نخست اینکه «جیمی‌کارتر،  ‌برای حمایت از شاه به ایران آمد!»  و این ادعای گوساله‌پسندی است که امثال «عباس عبدی» برای توجیه اشغال سفارت آمریکا همچنان به نشخوار آن مشغول‌اند.   این ادعای پوچ در واقع پایه و اساس تمام ویراست‌های رسمی «حکومت اسلامی»‌ است.  ویراست‌هائی که تحت نظارت لندن و واشنگتن تولید شده و می‌شود.   دومین ویراست رسمی «پنهان داشتن» حضور یک دیپلمات آمریکائی در وزارت امور خارجة جمکران طی 444 روز بحران «گروگانگیری» است!   «ابراهیم یزدی»،‌   به دلائل نامعلوم سال‌ها پس از اشغال سفارت آمریکا در ایران به این واقعیت اشاره می‌کند:

 

«[...] یکی از دیپلمات‌های آمریکائی فعال در سفارت در هنگام اشغال آن،  برای [...]  گفت و گو با دیپلمات‌های ایرانی در وزارت خارجه ایران حضور داشت و در طول 444 روز ماجرای گروگانگیری در اتاقی برای رایزنی مداوم با واشنگتن در وزارت خارجه جمهوری اسلامی ایران ماند[...]»

 

‌ولی آنچه یزدی نمی‌گوید،  از اهمیت بیشتری برخوردار است!   چرا که آمریکائی مذکور  هنگام اشغال سفارتخانه،‌  تنها دیپلمات شاغل در سفارت آمریکا در ایران بوده؛  دیگر گروگان‌ها «دیپلمات» نبودند؛ کارمندان دفتری سفارت آمریکا بودند و با وزارت امورخارجه این کشور ارتباطی نداشتند.   بله،  ابراهیم یزدی نمی‌گوید که در این شرایط «بحران» کذا    تحت نظارت مستقیم یک «دیپلمات آمریکائی» قرار گرفته که از درون وزارت امور خارجة‌ ملایان و با استفاده از شبکه‌های اطلاعاتی و ارتباطی آمریکا،  «بحران» را مدیریت کرده!   بله،  در «ویراست رسمی» به حضور «ارباب» هیچ اشاره‌ای  نمی‌‌شود.   همچنین،‌   ویراست رسمی به ما نمی‌گوید که دو سال پیش،  «جرج کلونی» به تهران آمده و با مجوز مقامات جمکران از سفارت آمریکا در تهران عکسبرداری کرده:     

 

«[...] دو سال پیش از اکران فیلم آرگو،‌  جرج کلونی،  به منظور بازدید از محل سفارت سابق آمریکا در ایران، راهی تهران شد و مقامات ایرانی نیز مجوز بازدید و عکسبرداری از این مکان را به وی دادند،   امری که در فضاسازی‌های فیلم آرگو از ساختمان این سفارت بخوبی خود را به نمایش گذاشته[...]»

منبع: سایت فارسی نووستی،  ‌مورخ 17 اسفندماه سال‌جاری

 

ولی مهم‌ترین واقعیتی که لندن و واشنگتن برای پنهان داشتن‌اش،‌  به بسیج رسانه‌ای و «استخدام وکیل فرانسوی» روی آورده‌اند،  «پیام‌های» فیلم کذاست!  فیلم «آرگو» دقیقاً همان پیام‌هائی را «بازتولید» می‌کند که لات و اوباش فدائیان ‌اسلام با نشخوار پروپاگاند استعمار به گسترش آن نشسته‌اند.   نخست اینکه «غربزدگی» پهلوی دوم «مردم» را ناراضی کرده بود،   و به همین دلیل «انقلاب» کردند!   دیگر آنکه،  کودتای 28 مرداد 1332،  نه بر علیه ملت ایران که بر علیه «محمد مصدق» سازمان یافت!  بله،   از یک‌سو می‌باید بپذیریم مصدق‌السلطنه که به دست خود زمینة‌ کودتا را فراهم آورد،   «قربانی» کودتا شده،   و ملت ایران به ایشان بدهکار است!  و از سوی دیگر همه باید بدانند که پهلوی دوم از آنجا که حرمسرا نداشت و همسرش با چادر سیاه در برابر دوربین‌ها قرار نمی‌گرفت،  ‌«هویت» مردم را نابود کرده بود،‌  و مردم هم «انقلاب»کردند.   این‌هاست «پیام‌های» گوساله‌پسندی که غرب برای تداوم چپاول ملت ایران در بوق انداخته،  و «وکیل‌بازی» حکومت مسخرة امام‌زمان هم برای میدان دادن به همین مزخرفات است.   هدف اصلی،‌  ایجاد دو گلة‌ « بع بع» و «نع نع»،‌ یعنی طرفدار و  مخالف یک «فیلم» است!  پیشتر،  دردوران مارگارت تاچر هم پیرامون  «رمان» سلمان رشدی همین لات‌بازی در ابعاد جهانی به راه افتاد.   مشکل هیتلرپرستان «آفرینش هنری» است!  هدف اینان قرار دادن «هنر» در خدمت «سیاست» است.   با دخالت جیمی کارتر و دیگر  اوباش برای گوشزد کردن «اشتباهات» فیلم دو گلة «بع بع و نع‌نع» تشکیل شد و اینچنین بود که دولت اسرائیل به فکر یافتن وکیل مدافع برای ملت ایران افتاد! 

 

شیمون‌پرز،‌ پس از 3 روز «تلاش مقدس» در پاریس،  «ایزابل کوتان پپیر» را به دعوت وزارت ارشاد جمکران  برای دفاع از «هویت» اسلامی ـ  ‌ایرانی ملت ایران به تهران فرستاد تا این وکیل «زبردست»،   همزمان با افتتاح خط لولة صلح،  در تاریخ 11 مارس 2013،‌ ‌ در همایش «شعبدة هولیوود» جیب ملت ایران را بزند و برای‌ ملایان شیرین‌زبانی کند.

 

پس از عرض شالوم،  حضورشان بگوئیم در فرخنده روز 11 مارس،  بیش 20 تن هروئین در افغانستان توقیف شد،  و «حق الحکومه» از دست خیلی‌ها در رفت؛ ‌ رنج بیهوده بر خود هموار کردید! 

 



 

 


 


 


 


 


 


 


 


 


 


 


 

...

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 
Share

دوشنبه، اسفند ۲۱، ۱۳۹۱

لات‌فال!

 
 
تشکل آدمخوار «اخوان‌المسلمین» جهت ممانعت از تصویب کنوانسیون بین‌المللی «رفع خشونت از زنان» به دولت‌ها هشدار داده!   «مجمع علمای مسلمان»،   شاخک اخوان‌المسلمین،  کنوانسیون رفع خشونت از زنان را با احکام شریعت در تضاد می‌بیند و برای دولت‌ در کشورهای مسلمان‌نشین «فرمان» صادر کرده که پیش از امضاء کنوانسیون‌های بین‌المللی می‌باید با این مجمع مشورت کنند!   مشتاقان آشنائی بیشتر با تحرکات جیره‌خواران رسمی دربار انگلستان می‌توانند به سایت «ولتر. نت »،   مورخ 6 مارس 2013 مراجعه فرمایند،   تا ما هم بپردازیم به پیوند کوکلوکس‌کلان با کوروش هخامنشی!  این پیوندی است که لندن به امید زمینه‌سازی جهت «بازتولید» کودتای 28 مرداد در ایران اختراع کرده،   تا آخوند را مانند دوران «شاه»،  همچنان در «جایگاه برتر» قضاوت و نظارت بر قوانین  ‌نگاه دارد.  دلیل هم اینکه آخوند مانند «لات»،  در عرصة توحش «تعلقات» به «حرکت دورانی» مشغول است!  
 
آنچه «انسان» را از انواع «لات»‌  ـ  دینی،  بومی و قومی متمایز می‌کند،   این است که «لات»، همواره در مسیر «تکرار دور باطل» گام برمی‌دارد و در کمال حماقت چنین می‌پندارد که   «تکرار» روند گذشته،  به تکرار نتیجة‌ یکسان خواهد انجامید.   به همین دلیل است که سایت «بی‌بی‌سی» تلاش دارد ‌حاکمیت نژادپرست آمریکا را به کوروش هخامنشی بچسباند! 
 
 بله،   آنگلوساکسون‌های دوسوی آتلانتیک برای «تکرار» یک کودتای «مردمی» دیگر،  مشابه آنچه روز 28 مرداد 1332 به راه انداختند،  «خیز» برداشته‌اند.  دلیل هم روشن است؛  جایگاه «آخوند» در ایران تضعیف شده و خطر فروپاشی حکومت شیعی‌مسلکی را تهدید می‌کند؛   خطرمطالبات تاریخی و فلسفی ملت ایران!   اینبار لازم آمده «شاه» ‌برگردد،  ولی بدون «تجملات» دربار!   خلاصه اینبار حضرات «شاه مستضعف» و بدون دربار می‌خواهند؛  «شاه» آینده می‌باید برای اینان نقش پرسوناژ «لات‌خوشبخت» و درویش‌مسلک «فیلم فارسی» را ایفا کند.  
 
لاتی که «گنج قارون و مال فراوون» پدرش را هم نمی‌خواست.  برای آشنائی با الزامات «شاه آینده» در ایران،   بد نیست فیلم «گنج قارون» را ببینیم!   پرسوناژ اصلی فیلم زندگی محقری دارد و زمانیکه پی می‌برد پسر «قارون»،  ثروتمند بزرگ است،  می‌زند زیر آواز که،   «گنج قارون نمی‌خوام»:    
 
گنج قارون نمی‌خوام،  مال فراوون نمی‌خوام
جام جمشید جم و تاج فریدون نمی‌خوام   
بهرما یک گوشة کوچیک از این دنیا بسه
یک گلیم پاره و یک لقمه نون ما رو بسه 
غم مخور دنیا دو روزه،   این دو روزم روز به روزه!
 
بله این «دنیا» می‌باید همچنان در عرصة توحش و تکرار اسطوره‌های ابراهیمی «درجا» بزند. حال اگر در سایت «بی‌بی‌سی»،   مورخ اول مارس سالجاری،  به گزارش «دود اسفند کودکان کار برای پورشه سواران تهران» ‌نیم نگاهی بیاندازیم،‌   و این پروپاگاند ایجاد نفرت از ثروت را با گزارش نفرت از ثروت در سایت ایسنا،  ‌مورخ 7 اسفندماه سالجاری مقایسه کنیم،  خواهیم دید که پروپاگاند استعماری غرب در عمل «مکمل» مطالب ابله‌پرور رسانه‌های حکومت اسلامی است.   آنگلوساکسون‌ها با توسل به «باورهای عامیانه»،   انگشت اتهام را به سوی «ثروتمندان در ایران» می‌گیرند،  جیره‌خواران‌شان هم در ایران انسان‌ها را از کوشش برای بهبود شرایط مادی برحذر می‌دارند.   به این ترتیب،   «سکون» بر جامعة ایران حاکم می‌شود و در چنین شرایطی است که زمینة مناسب برای آشوب و سرکوب همواره فراهم خواهد بود.  البته می‌دانیم چرا «بی‌بی‌سی» در شهر لندن که «فقر» در کمال تاسف به بیکاران محدود نمی‌شود و سوءتغذیه گریبان هزاران کودک را می‌فشارد،   انگشت اتهام را به سوی رولزرویس‌سواران نمی‌گیرد!   
 
باری،  گزارش گوساله‌پسند «بی‌بی‌سی» که در آن شاهد «تکفیر» پروشه سواران از «زبان مردم» بودیم،   چند روز پس از  انعکاس مطلب بلاهت‌گستر ملایان جمکران در سایت ایسنا انتشار یافت.   در تاریخ 7 اسفندماه سالجاری،   سایت ایسنا که در گسترش حماقت و توحش سوابق بسیار درخشان دارد،  با تکیه بر «آیات قرآن»،  تلاش منطقی انسان‌ها برای بهبود «شرایط مادی» را «منع» می‌‌کند:
«برخی از ما آدم‌ها فکر می‌کنیم که اگر دارائی بیشتری داشته باشیم قطعا در وضعیت بهتری چه از نظر دنیوی و چه از نظر اخروی قرار خواهیم گرفت و به همین خاطر به وسائل مختلفی متوسل می‌شویم تا این وضعیت را تغییر دهیم.  این در حالی است که در بسیاری از روایات از ما خواسته شده است که در دعاها و در مجموع تلاش‌مان باید این باشد که آنچه که خیرمان است را مطالبه کنیم [...]»
 
می‌بینیم که ایسنا درکمال وقاحت به نکوهش «تلاش منطقی» انسان‌ها مشغول شده؛   رفاه مادی را با معیار معنویات و «خیر» و «شر» می‌سنجد.  به عبارت دیگر هرگاه «مصلحت الهی»   ایجاب کند ثروت و مکنت اشکالی نخواهد داشت و دیگر مهم نیست که این ثروت به چه ترتیب به دست آمده؛  از طریق حیف و میل در  بودجة «بنیاد شهید»؛  دریافت رشوه از قاچاقچیان شریف مواد مخدر و غیره!   البته وحشی‌گری «دانشجویان جمکران» به این مختصر محدود نمی‌ماند؛   در تاریخ 7 مارس 2013،‌   همین سایت ایسنا «زن» را با «حیوان» در ترادف قرار داده و چنین تیتر می‌زند:
 
«شش حیوان پیرتر از پیرترین زن جهان کدامند؟»
      
می‌بینیم که «تأکید بر روایات» در واقع به مفهوم «نفی انسانی‌ات» زن است؛   خلاصه شیفتگی  آنگلوساکسون‌های دوسوی آتلانتیک به محفل «شیخ و شاه» یا بهتر بگوئیم به بنگاه فروش «نفرت و افتخار» دلیل موجه دارد.         
 
در تاریخ 10 مارس 2013،  معلوم شد کوروش،   بنیانگزار امپراطوری هخامنشی،  ‌از طرفداران پروپاقرص نژادپرستان و برده‌داران بوده؛   حداقل‌ از گزارش گوساله‌پسند «بی‌بی‌سی»،   که توحش دین را با «فرهنگ» در ترادف قرار داده،  چنین استنباط می‌شود.  سایت «بی‌بی‌سی»،   مورخ 20 اسفندماه سالجاری می‌نویسد،   برخلاف بریتانیا که «دین دولتی» دارد،‌   حاکمیت ایالات متحد به الگوی کوروش هخامنشی نزدیک است:
 
«[...]  روش کشورداری کوروش یکی از الگوهای نویسندگان قانون اساسی آمریکا بوده [...] مدارای دینی کوروش و تأسیس کشوری بر پایه تنوع فرهنگی [...] الگویی برای موسسان آمریکا بود[...]‌ الگوی کوروش در آن دوره تنها در ایالات متحده به اجرا گذاشته شد[...]فقط ایالات متحده توانست همانند کوروش با همه ادیان به یک شکل رفتار کند و فاصله همه آن‌ها را با ساختار حکومت حفظ کند[...]»
 
این ترهات نوعی «ویراست رسمی» است که اینبار بوق وزارت امورخارجة بریتانیا با هدف آراستن چهرة‌کریه استعمار،  ‌ به ارزش گذاشتن «حق طبیعی»،   «دیپلماسی بمب» و خلاصه توجیه «روابط یکسویة» شرکای یانکی‌اش سر هم کرده،‌ ‌چرا؟  چون حاکمیت بریتانیا،  ‌ طی سدة اخیر هر گاه در برابر مسکو تضعیف شده،   یانکی‌ها را برای تاخت‌وتاز و «تخریب» به میدان آورده.  
 
به عنوان نمونه،   چند ماه پس از خرد شدن ستون فقرات ارتش «شکست‌ناپذیر» نازی‌ها در استالینگراد،  بریتانیا در تاریخ 9 ژوئیه 1943،   گاوچران‌ها را برای شخم زدن اروپای غربی به میدان آورد.  در ایران نیز همچنانکه شاهد بودیم،  محمد مصدق،   غلام‌ خانه‌زادشان را با «جبهة‌ ملی» در اختیار واشنگتن قرار دادند تا بتوانند در برابر مسکو «جاخالی» داده،   از تعهداتی که در میعاد پایانی جنگ دوم تقبل کرده بودند سر باز زنند.   و اینچنین بود که آن «روحانی» به خواب مصدق‌السلطنه آمد،  و ... و به ارادة‌ «مردم» نفت ملی شد،   و ناگهان پس از مرگ نابهنگام ژوزف استالین در تاریخ 5 مارس 1953،  مصدق نیز با قیام همان «مردم» در جایگاه «قهرمان» و رهبر و پیشوا لنگر انداخت!   بله،   مرگ ناگهانی و مشکوک استالین برای لندن یک فرصت طلائی فراهم آورد تا با تکیه بر کودتای ظاهراً «آمریکائی» یک‌بار دیگر تعهدات‌اش را در برابر مسکو زیر پا بگذارد.  
 
حال که به استالین رسیدیم بگوئیم ابراز نفرت بوق‌های غرب از ژوزف استالین هیچ ارتباطی با سرکوب سیاسی در شوروی ندارد.   این وق‌وق‌ساهاب‌ها وظیفه دارند همة‌ کسانی را که در برابر توحش «حق طبیعی»،  «بازگشت به گذشته»،   «برتری‌‌طلبی» و سیاست «یک کشور،  یک مذهب» یا «یک کشور، یک قوم» می‌ایستند تخریب کنند.   ابراز نفرت شیپورهای غرب از استالین،  پوتین و فیدل کاسترو فقط از همینجا سرچشمه می‌گیرد.
 
فراموش نکنیم که هم اینان لشکرهای «شکست‌ناپذیر»‌ آنگلوساکسون‌ها را در استالنیگراد،  آنگولا،  چچنی و لبنان تارومار کرده‌اند.   یادآور شویم،  در تاریخ 8 اسفندماه سالجاری که فیدل کاسترو در پارلمان کوبا سخنرانی ‌می‌‌کرد،  ‌ شکست «نژادپرستان» اسرائیل و آفریقای جنوبی را یادآور شد.  هر چند خبرگزاری‌های «رسمی» حکومت ملایان،  برای تأمین رضایت ارباب،   بدون اشاره به مسائل مطرح شده توسط رهبر سابق کوبا،  فقط از «سخنرانی فیدل کاسترو در  پارلمان» این کشور یاد کرده‌اند!  باشد که خبرسازی‌شان «ویراست رسمی» آنگلوساکسون‌ها را تخریب نکند و مبال مقدس کاخ باکینگهام پابرجا و استوار بماند.  
 
 همچنانکه در وبلاگ «مارس و موسولینی»،   به ویژه در مورد نظریة‌ «تئودور هرتزل» گفتیم، مهم‌ترین ویژگی «ویراست رسمی»،  تقابل آشکار آن با نگرش «انسان‌محور» مدرنیته و به ویژه با «آزادی بیان» است.   ویراست رسمی،   انسان را در «دور باطل» تعلقات به اسارت در می‌آورد.   تفاوتی نمی‌کند که این «تعلقات» دینی و نژادی باشد،  یا  قومی!  عرصة «تعلقات»،   در هر حال به «گذشته» ‌ارجاع می‌دهد.  چرا که ارتباط باورها،‌  اعتقاد و احساس با ضمیرناخودآگاه ارتباطی است ناگسستنی.   از اینرو «حق طبیعی» با مطالبات مادی،  منطقی و صنفی در تضاد قرار می‌گیرد.   خلاصه بگوئیم،   «ویراست رسمی» در قالب «حق طبیعی» در هر حال فاقد پایه و اساس منطقی است؛  «ویراست‌های رسمی»،  بدون استثناء به «طبیعت انسان» ارجاع می‌دهند،  در نتیجه «جانبدارند.»   در واقع  هر «ویراست رسمی» تهاجمی است به «حریم خصوصی!»
 
به عبارت دیگر،   «ویراست رسمی»‌ همان زبان خشونت «لات» و «آخوند» است که خود را در «جایگاه برتر» می‌بینند؛   نفرت می‌فروشند؛ ‌ لاف می‌زنند و به ضدیت خود با انسان و زندگی‌ انسان‌ها «افتخار» می‌کنند!  گذشته از روضه و زوزه و کسب ترحم،   «لات»،  همچون آخوند به دیگران «نصیحت» می‌کند،  ‌در بارة‌ افراد به «قضاوت اخلاقی» می‌نشیند؛  زبان به مدح‌ و تکفیر می‌گشاید و ... و رسانه‌های جمکران به کنار، ‌ با نیم نگاهی به مطالب رادیوفردا، ‌ بی‌بی‌سی و شرکاء می‌توان انواع «ویراست رسمی»،  یا بهتر بگوئیم انواع تهاجم به «حریم خصوصی» و قضاوت در مورد دیگران را شناسائی کرد!
 
به عنوان نمونه،  در بخش به اصطلاح «فرهنگ و ادبیات» سایت «دویچه وله»،  ‌مورخ18 فوریه 2010  به «خودخواهی» نادر نادرپور اشاره شده!  آش فروش‌ها هم «شجاعت» حافظ،  سعدی و فروغ فرخزاد را ستوده‌اند!  و اما رادیوفردا،  ‌مورخ 18 اسفندماه سالجاری،  برای ارائة‌ تعریف نوین از حقوق زنان به «خواهر» سیمین بهبهانی تریبون داده و ایشان هم بر مبهمات مطلق و «معنوی» پای فشرده‌اند:
 
«[...] زنان ما [...] چندین سال است که [...] نشان داده‌اند که کاری و موثرند[...] زحمتکشند [...] اميدوارم که [...]‌ اگر در جائی احساس می‌کنند [...]‌ حقوقشان ناديده گرفته شده [...] کوشش کنند آن حق را بگيرند [...] ‌زنان ما که در زندان هستند در وضع بسيار بدی هستند.  برجسته‌تر از همه نسرين ستوده است [...] نمونه ديگری بهاره هدايت است.  اينها [...] خواسته‌اند که در زندگی خودشان بتوانند صاحب حق باشند و زندگی خودشان را خودشان اداره کرده و زير بار کسی نباشدن و اين برای زن‌ها گناهی نيست[...] زن های ما که در زندان هستند [...] ‌مورد ظلم قرار گرفته‌اند [...] بايد بچه داری کنند، خانه داری بکنند، بيرون از خانه کار بکنند و تمامی زحمات را بر عهده بگيرند ولی کسی قدرشان را نداند[...]‌»
 
بله پیوند «خواهر» سیمین بهبهانی با این قماش «حقوق زنان» که از چارچوب تحجر پدرسالارانه فراتر نخواهد رفت،  پیوندی است «طبیعی» و ‌ناگسستنی!   به عبارت دیگر «حقوق» ایشان همچون حقوق آخوند درگرو اسارت و بردگی زنان ایران است.   زنانی که فقط می‌باید به «وظایف»‌ عمل کنند؛  نه «فردیت» دارند و نه تفریح و اوقات فراغت.   زندگی‌شان در بچه‌داری،  خانه‌داری و کار خلاصه می‌شود!   البته فکر نکنید بانو سیمین «دو بهبهان» خرفت شده‌اند؛   ابداً ایشان در راستای تحقیقات «علمی» سازمان سیا «برای سلامتی» زنان نسخه می‌نویسند.  اینروزها سازمان سیا همزمان در جایگاه «پزشک خانواده» و «آخوند» نشسته؛   از یک‌سو برای معلولین جنگ استعماری اشک تمساح می‌ریزد‌،  و از سوی دیگر اعلیحضرت را برای «ایستادن» در برابر تهاجم بیگانه به میدان می‌آورد تا زنان ایران بدانند و آگاه باشند که «خانه‌داری»‌ یا بهتر بگوئیم «بیگاری» از وظایف «زن» است،‌  و کاهش آن به ویژه اگر زنان را با پیشرفت فناوری در ارتباط قرار دهد،  ‌تهدیدی است برای سلامت: 
 
 «خانه‌داری کمتر زنان و پيشرفت فناوری به کاهش سلامت منجر می‌شود»
 
فتوای سازمان سیا در تاریخ 15 اسفندماه سالجاری در رادیوفردا منتشر شده.  البته فتوای عموسام با متن گزارش کمی تفاوت دارد!   اتفاقاً دستگیری داماد بن‌لادن نیز با «اصل مطلب» متفاوت است!   اصل مطلب این است که خانوادة بن‌لادن و بوش از طریق «بنیاد کارلایل»‌ اشتراک منافع دارند.   در مورد «بنیاد کارلایل» پیشتر مطالبی عنوان کرده بودیم و فرصت پرداختن به فعالیت‌های فراقانونی این بنگاه تفنگ‌فروشی و صدور کودتا را نداریم.  ‌ سایت «ولتر نت»، ‌ ‌مورخ 4 فوریه 2004 و 21 مارس 2008،   در مورد سهامداران این بنیاد و ارتباط «کارلوچی»،   مدیرعامل آن با نیکولا سرکوزی توضیحات کافی داده.   این مختصر را گفتیم تا ابعاد واقعی «مبارزات» دستگاه جرج والکر بوش با «القاعده» روشن‌تر شود!  به این ترتیب،   از نشستن «جان کری» در سنگر «اخوان‌المسلمین» هم دچار شگفتی نخواهیم شد.
        
همزمان با روز جهانی زن،  وزارت امور خارجة‌ آمریکا رسماً در کنار رهبر قلعة حیوانات و تشکل آدمخوار «اخوان‌المسلمین»  قرارگرفت!   وزیر امور خارجة‌ ایالات متحد با صدور بیانیه‌ای «حضور» زن در جامعه را بجای «حقوق انسانی زن» نشانده،    از مادلن البرایت، کاندی رایس و هیلاری کلینتن «تجلیل» کرد.   جان کری از «قدرت» این سه زن برای «تغییر»‌ ستایش به عمل آورده‌اند!   بله،   این سه زن «در خدمت» جنایت،  تاراج و «یکجانبه‌گرائی» نومحافظه‌کاران قرار گرفته‌ و «تغییر» ایجاد کرده‌اند.   بیانیة انسان‌ستیز وزارت امور خارجه یانکی‌ها در سایت رادیو فردا،   ‌مورخ 8 مارس 2013 منتشر شده:‌
 
«[...] جان‌کری [...] از مادلین آلبرایت،  کاندولیزا رایس و هیلاری کلینتون [...] نام برده است که به گفته او، جدیدترین مثال‌های قدرت زنان برای تغییر بوده‌اند[...]»
 
به عبارت دیگر می‌باید عرصة مبهم و مطلق «تغییر» را «ارزش» ‌به شمار آوریم.   به عنوان مثال می‌باید بدانیم و آگاه باشیم که «انفجار بمب» در اماکن عمومی،‌  «بمباران» ‌ویتنام،  یوگسلاوی،  عراق،‌  افغانستان و ... و به طورکلی «تخریب» مستلزم قدردانی است.  چرا که «تخریب» همچنانکه در دوران موسولینی و هیتلر هم شاهد بودیم،  همواره به نفع «برتری‌طلبان»‌ شرایط را «تغییر» داده.   پس جای تعجب نیست که «زنان» عموسام در کنار ملایان جمکران و زن‌نمایان حکومت اسلامی قرار گیرند!   در واقع زنان عموسام با زنان جمکران ـ  از پرسوناژهای موهوم گرفته تا امثال زهرا خانوم،  همسر میرحسین موسوی،  هیچ تفاوتی با یکدیگر ندارند؛ همگی در خدمت «مردسالاری» زمان خود بوده و هستند.   با این تفاوت که زنان اسطوره‌های سامی جز اطاعت از تحجر و توحش صحرانشینان چاره‌ای نداشته‌اند،  حال آنکه امثال مادلن البرایت،  هیلاری کلینتون و کاندی رایس از «حق انتخاب» هم ‌برخوردار بوده‌‌اند.
 
به عبارت دیگر این سه زن به انتخاب خود «در خدمت» یک سیاست ضدبشری قرار گرفته‌اند؛‌ سیاست «برتری طلبی» که در واقع تداوم فاشیسم موسولینی‌ و هیتلر در خاک آمریکاست.   نیازی نیست که بگوئیم منبع الهام «فاشیسم»‌ و هرگونه «برتری‌طلبی»،  همان «حق طبیعی» معروف است.   حق طبیعی همان «حق دینی» جمکران،  ‌واتیکان و «حق نژادی» قوم یهود است که برای حضرات «جایگاه برتر» تأمین می‌کند.   روشن‌تر بگوئیم،  «حق طبیعی»‌ در هر حال با «حق حقوقی»،  «نظم دمکراتیک»‌ و رشد و شکوفائی علمی،  فرهنگی و اجتماعی در تضاد قرار می‌گیرد.   به همین دلیل است که «نومحافظه‌کاران»‌ آمریکا همچون ملایان جمکران بر «حق طبیعی»‌ پای می‌فشارند؛ ‌ «حق طبیعی» بر «روابط یکسویه» استوار است و «تخریب» را در تمام ابعاد به ارزش می‌گذارد.   اظهارات ابلهانة «بنی‌صدر»،  نوچه «امام» خمینی در گویانیوز،  مورخ 27 فوریه سالجاری شاهدی است بر این مدعا:
 
«[...] ‌انقلاب حق مسلم ملت‌هاست!»      
 
و اتفاقاً حکومت مفلوک ملایان نیز برای همین «حق مسلم» له له می‌زند؛  ‌کافی است به اظهارات اخیر «الهام» در مورد احمدی‌نژاد و بنی‌صدر دقیق شویم.   غلامحسین الهام به بهانة ستایش از احمدی نژاد او را‌ «آهنگرزاده»،  و «فرزند توده‌ها» معرفی می‌کند،  هر چند که در فضای کنونی در واقع بنی‌صدر را به عنوان «ملی‌گرا»‌ و «آقا‌زادة فرنگ رفته» به ارزش گذاشته!   حال آنکه خانواده،  محل تولد،  رنگ پوست،  شغل پدر و مادر هیچ مفهومی ندارد چرا که   «انتخابی» نیست.  به عبارت دیگر،   هیچکس «مسئول» جایگاه اجتماعی و تعلقات پدر و مادرش نمی‌تواند باشد،  مگر در قاموس ابلهان «پدرپرست.»  خلاصه این قماش اظهارات فقط توحش «الهام» را به اثبات می‌رساند و بس،   و به همچنین است در مورد «ابراهیم نبوی.»
 
این فرد را که از «انقلابیون» صدر لات‌سالاری بود،  به فرنگ صادر کردند تا برای آشوب‌های آینده «سربازگیری» کند؛   در این امر مقدس هم ناکام ماند!   حال که در رونق دادن به دکان میرحسین و شیخ کروبی و بساط «سلطنت شیخ»‌ با شکست روبرو شده،  زبان به تحسین  لات‌سالاری «شاه‌الله» گشوده.  و اینچنین بودکه در مطلب ایشان «هویدا» به دلیل «ابراز نوکری» به شاه،   «ساده زیستی»،  «مطالعه»،  «آشنائی به زبان فرانسه» و ... و برخورداری از «مادر چادری» و مسلمان،  در مقایسه با احمدی نژاد «به ارزش» گذاشته می‌شود:  
 
«هویدا روشنفکر بود،  ولی می‌گفت من نوکر پادشاهم [...] هویدا فرانسه را مثل زبان مادری می‌دانست [...] کمتر سفر خارجی می‌رفت،  هویدا مسلمان و مسلمان‌زاده بود [...] هویدا وقتی سرکار آمد مملکت فقیر و توسعه نیافته بود،   ولی وقتی برکنار شد ایران جزو کشورهای بزرگ جهان بود [...]»
 
حال باید پرسید اگر این هویدا اینقدر «خوب» بود چرا عربدة‌ «مرگ بر شاه» سر دادید؟  باری  به ادعای «نبوی» وقتی هویدا برکنار شد،  «ایران جزو کشورهای بزرگ جهان» بود!   تراوشات چماق نوچة صادراتی اکبربهرمانی،  تحت عنوان «یک هویدا و یک احمدی نژاد» در سایت «اطلاعات نت» هم منتشر شده، و  نیازی نیست که بگوئیم «طنزنویس» ساواک جمکران همچون غلامحسین الهام و دیگر اوباش حکومت اسلامی در همان مسیر مقدس تکرار «دور باطل» تعلقات یا در بیراهة «جهان ارزشی» و «جانبداری» گام برمی‌دارد.  چرا که،  «جانبداری» همواره ویژگی «لات» بوده و خواهد بود.   مسلماً کسی که چنین مطلب «مستدل» و «مبرهنی» قلمی کرده،  نمی‌تواند توضیح دهد چه دلیلی برای پیوستن به «انقلابیون»‌ داشته؛   هیچکس هم از این اوباش چنین سئوالی نخواهد کرد،   چرا که لات در هر حال «مسئولیت»‌ نمی‌شناسد.  صفات «ابراهیم پسند» امیرعباس هویدا هیچ ارتباطی با «وظایف» وی به عنوان «نخست وزیر» ندارد.   در واقع،  تلاش بر این است که حوزة روابط دوسویه ـ  وظایف و مسئولیت‌ها ـ  را با این ترهات حذف کرده،  روابط یک‌سویه و «ارزشی» را بجای‌اش بنشانند.   این قماش مطالب باهدف زمینه سازی برای توجیه تبلیغات کودتائی لندن قلمی می‌شود.        
 
تصویر روشن است؛  «پیوند» کوروش هخامنشی به کوکلوکس‌‌کلان،  سوگواری نوچة سردار سازندگی برای هویدا و ... و جنجال «حرام و حلال» پیرامون گفتار و کردار احمدی‌نژاد از توضیح بی‌نیاز است؛  همة راه‌های «ویراست رسمی» بدون استثناء به مبال باکینگهام ختم می‌شود.    در حوزة «یورو ـ دلار»،  یانکی‌ها برای ایجاد هیاهو به «توزیع جسد» مشغول شده‌اند؛  هر گروه یک جسد به دندان گرفته و جنجال به راه انداخته!  روز گذشته هم جسد موسوی لاری را برای مقام معظم پرتاب کردند تا ایشان به نماز میت و وضو و دیگر «معنویات» مشغول باشند و «تفریح» کنند!    
 
یادش به خیر!   اگر «بانو» مرضیه زنده می‌بودند،  حتماً چندین ترانة «خداوندا چه می‌شد»   برای‌مان می‌خواندند:
 
به عنوان نمونه،  خداوندا چه می‌شد،  «هویدا زنده می‌شد!»  یا اینکه «چه می‌شد، خمینی زنده می‌شد» و «هیتلر زنده می‌شد!» 
 
ولی چه بگوئیم که در این بازار افلاس شرایط لندن متفاوت است!   بریتانیا که کوروش هخامنشی را به نژادپرستان آمریکا پیوند زده،  با چندین مانع روبروست.   نخست اینکه سفر الیزابت دوم به ایتالیا لغو شده،   دیگر آنکه شهربانی «آیرون‌ساید» ناچار است «ارکان انقلاب» یعنی بازماندگان «لات‌های همیشه در صحنه» را نیز جمع‌آوری کند،   و از همه مهم‌تر شرایط نامساعد لندن در برابر گسترش نفوذ روسیه است!  به عبارت دیگر،  اگر هویدا و خمینی هم زنده شوند،  زیر آب کردن سر ولادیمیر پوتین هم دیگر کارساز لندن نخواهد شد!  پس از «اسمال‌فال» در غزه،  و «واتیکان‌فال»،  مقر «بین‌الملل لات‌سالاری» در حال فروپاشی است،  پیش از چارشنبه‌سوری و  نوروز،‌   فرخنده باد «لات‌فال!»‌ 
 
       
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
...
 
 
 
 
 
 
 
 
 
Share