شنبه، دی ۲۳، ۱۳۸۵


20 سال، «وگرنه!»
...
تا پیش از تهاجم وحشیانه به عراق، بازرسان سازمان انرژی اتمی، از جمله سرکارعلیه «پلتیه» از فرانسه، پس از جستجوی دقیق در یخچال و آشپزخانه و توالت کاخ‌های صدام حسین «اطمینان» حاصل کردند که عراق «سلاح‌های کشتار جمعی» دارد، و لی اکنون، جهت واقعیت یافتن هر امری که بتواند منافع چپاولگران را تأمین کند، «اعتقادات» کفایت می‌کند! دیروز هم «اعتقادات» جان‌نگروپونته و رایس را مشاهده کردیم!

بله، این روزها «اعتقاد» و «باور» مدروز است! به ویژه اگر این اعتقادات باعث گسترش دامنة بحران در منطقه شود. چون در این منطقه، مرزهای هند، چین و روسیه تهدید می‌شود، و ایالات متحد و اروپا می‌پندارند که در حاشیه‌ای امن و امان قرار گرفته‌اند! در نتیجه هر روز یکی از اهالی حاشیة امن، دریچة زباله‌دان «اعتقاداتش» را بر جهانیان می‌گشاید، و قلم به مزدهای «بی‌طرف» نیز بلافاصله آنرا در روزی‌نامه‌های «مستقل» منعکس می‌کنند. امروز، تونی بلر که گویا از مقلدان خمینی بوده و تاکنون تقیه می‌کرده، وعده یک جنگ 20 ساله بر علیه تروریسم داده!

روزنامه‌های چاپ لندن، امروز همه به عراق پرداخته‌اند. به عبارت دیگر همه محو منبع تامین جیره و مواجب شده‌اند. اگر عراق اشغال نشده بود، نیمی از همین روزی‌نامه‌ها تعطیل شده بودند! ولی خوب فعلاً، اوضاع بر وفق مراد‌شان است، هر چه بخواهند می‌نویسند، و به عبارت دیگر، هرچه بتوانند، بیشتر در این تنور بحران‌زده می‌دمند. اگر مزدشان اضافه نشود، حداقل شغلشان تأمین شده! ‌ به عنوان مثال، «دیلی تلگراف»، از قول یک «منبع اطلاعاتی» به ما می‌گوید تروریست‌ها ‌ـ منظور کسانی‌اند که با جنایتکاران اشغالگر همکاری نمی‌کنند ـ بله، این «تروریست‌ها» با استفاده از نقشه‌های گوگل مواضع نظامیان انگلیس را مشخص می‌کنند. و بعد به نظامیان حمله می‌کنند و مانع استقرار دموکراسی می‌شوند! و البته این «کشف» بزرگ در تهاجم هفته گذشته به خانه همین شورشیان صورت گرفته است و نقشه‌ها به چنگ‌شان افتاده! یکنفر نیست به این روزی‌نامه نگار بگوید، اگر آدرس خانه‌های شورشیان را در بصره داشتند، چرا تا بحال دستگیرشان نمی‌کردند؟! نکند نظامیان انگلیس خودشان هم نیاز به نقشة دقیق از مواضع خودشان داشتند؟ ظاهراً انگلیسی‌ها به دنبال این «نقشه‌ها» بودند نه به دنبال شورشیان، چون دیلی تلگراف می‌نویسد:

«این نقشه‌ها جزئیات ساختمان‌های داخل پایگاه‌ها و نقاط ضعف آن‌ها از جمله دیوارهای نامستحکم و محل توقف خودروهای لندرور را که زره حفاظتی ندارند نشان می‌دهند»


البته،‌ واژه شیوای «نامستحکم» را بی‌بی‌سی، به نقل از دیلی‌تلگراف به گنجینة زبان فارسی اهداء کرده! حتما لشکریان دلیر الیزابت دوم، به دلیل صرفه جوئی، واحد مهندسی با خود به عراق نیاورده‌اند. و نمی‌توانند دیوارهای «نا مستحکم» را تشخیص دهند، و به احتمال زیاد ارتش انگلیس، به دلیل مسائل اقتصادی، کورها را به بصره اعزام داشته که نمی‌توانند محل توقف لندرورها را ببینند! ولی در اخبار موثق دیلی‌تلگراف که نمی‌توان تردید کرد، چرا که می‌نویسد:

«منابع اطلاعاتی اعتقاد دارند که ایرانیان به شورشیان سلاح و آموزش می‌دهند.»

ولی به قول دائی‌جان ناپلئون «این انگلیسی‌های چش چپ» قادر نیستند ببینند ایرانیان و شیعیان مزدور عراق، همکاران اشغالگران‌اند! بله آن انگلیسی‌های مورد نظر دائی‌جان، اگر زنده باشند، چون «عمر مردار خوران بسیار است»، تاکنون حتماً کور شده‌اند! حال بازگردیم به «اعتقادات»!

در میان «اعتقادات» مطروحه، «اعتقادات گاردین» از همه مهم‌تر است، چون مانند دین اسلام «برحق» است و مانند تشیع علوی، بر خون و خون‌کشی در صحرای کربلا تکیه دارد! گاردین، تلویحاً خواست اربابانش را از زبان گروه‌های مسلح شیعه منعکس کرده، مدعی می‌شود اینان حاضر نیستند خلع سلاح شوند، چون به زعم گاردین در اینصورت طرح بوش نیز شکست خواهد خورد! به عبارت دیگر، مشتی عمله اکرة آمریکا، طرح بوش را به شکست خواهند کشاند! ‌اینهم حکایت «حمایت کاخ سفید از شاه ایران است» که، بی‌بی‌سی هر روز آن را تکرار می‌کرد، تا بر خشم مشتی شوت و پرت، دامن زند! گاردین اضافه می‌کند:

«طرح‌های جرج بوش در صورتی موفقیت‌آمیز خواهد بود که دولت عراق بتواند [...] به اختلافات جناحی[...] پایان دهد.[...] نخستین اقدام نخست وزیر عراق این بود که به بصره سفرکند[...] و به جنگ سالاران[...] دارو دسته‌های تبهکار و شبه نظامیان فرقه‌گرا[...] هشدار بدهد که معقولانه رفتار کنند وگرنه اوضاع طور دیگری خواهد شد[...] به نظر می‌رسد آنها همان ـ و گرنه ـ را انتخاب کرده باشند.»

از آنجا که مقتدی صدر و دیگر مزدوران استعمار، استقلال رأی دارند، و می‌توانند «انتخاب» کنند، از قضای روزگار همان گزینه‌ای را انتخاب کرده‌اند که منافع سهامداران گاردین را هم تأمین می‌کند! ‌گزینة «وگرنه»! چه حسن انتخابی! تأمین «مالی ـ نظامی» این ضدامپریالیست‌های نوکر آنگلوساکسون‌ها را نیز اهالی گاردین به عهده خواهند گرفت. هرچه بحران گسترش یابد، هرچه فقر بیشتر شود، منافع استعمار افزایش خواهد یافت، و به همراه آن عمر گاردین نیز! پس عراق نیز باید به افغانستان دیگری تبدیل شود. به این دلیل است که گزینه «وگرنه» اینچنین مورد پسند گاردین افتاده و نعل‌وارونه برایمان می‌زند که در اینصورت طرح بوش هم شکست خواهد خورد، از همان شکست‌هائی که خمینی بر «شیطان بزرگ» وارد آورد!

می‌دانیم که طرح بوش، تنها افزایش دامنة بحران در منطقه بود. و تهدید نیروهای ائتلاف در افغانستان به عملیات فرامرزی، پاکستان را نیز، می‌تواند مانند عراق و افغانستان به آشوب کشاند. به احتمال زیاد، پس از پاکستان، تبدیل کردن ایران به منطقة بحران، بسیار ساده‌تر از آن خواهد بود که تصور می‌شود. تنها عاملی که می‌تواند راه را بر چپاول و جنایات اعضای ناتو سد کند، همگامی هند، چین، و روسیه جهت حفظ امنیت پاکستان خواهد بود. چرا که تونی بلر، جهت تداوم چپاول و کشتار، برنامه 20 ساله تدارک دیده. و می‌دانیم که تونی بلر سخنگوی حاکمیت کشوری است که چندین سده سابقة چپاول سنتی در منطقه دارد، و در سازماندهی طالبان در افغانستان و طالبان شیعه در ایران، یا همان «اصلاح طلبان»، سهم به سزائی داشته. رسانة «ایندیپندنت» که شعارهای جنگ طلبان ایران بر علیه آمریکا، اسرائیل و عراق را در قالب مبارزات ضدامپریالیستی به خورد خوانندگان خود می‌دهد، به نقل از تونی بلر می‌نویسد:

«تونی بلر[...] رسانه‌ها و گروه‌های مخالف جنگ را عامل شکست طرح‌های نظامی دولتش در خاورمیانه دانسته[...] بلر ضمن نکوهش منتقدانش گفته است[...] برای شکست دادن تروریست‌های اسلامگرا ممکن است 20 سال دیگر فرصت لازم باشد[...]بلر در جریان سخنرانی‌اش[...]نظر بسیاری از کارشناسان[...] در بارة اینکه لشکرکشی به عراق[...] به آتش شورش[...] دامن زده نادرست خواند.»


مگر طرح نظامی انگلیس در عراق شکست خورده؟! مگر هدف اشغالگران چپاول و کشتار نبود؟ همة این اهداف تامین شده. ولی در مورد تداوم 20 سالة این شرایط، آنتونی بلر کور خوانده! بله همانطور که روح‌الله خمینی می‌گفت اگر این جنگ 20 سال هم طول بکشد ما ایستاده‌ایم، اربابان تونی بلر هم پنداشته‌اند، برنامة 20 ساله چپاول و بحران در مرز سه ابر قدرت به راه اندازند، و هیچکس هم مزاحم‌شان نخواهد شد. اهالی بریتانیا فراموش کرده‌اند که 20 سال ایستادن خمینی، پس از 8 سال، به «غلط کردم»، و «نوشیدن جام زهر» انجامید. چه می‌شود گفت؟ جماعت آنگلوساکسون، آنقدر با اسلام و مسلمین دم‌خور شده‌اند و با طالبان و اصلاح‌طلبان نشست و برخاست کرده‌اند که خودشان هم به خمینی و خاتمی شباهت یافته‌اند، اگر کلیات سعدی را خوانده بودند، به چنین حماقت مزمنی گرفتار نمی‌شدند. 700 سال پیش سعدی گفته:

رقم بر خود به نادانی کشیدی
که نادان را به صحبت برگزیدی
طلب کردم ز دانائی یکی پند
مرا فرمود با نادان مپیوند
که گر دانای دهری، خر بباشی
و گر نادانی ابله‌تر بباشی

جمعه، دی ۲۲، ۱۳۸۵


«خشت» و فرار!
...

این روز‌ها وقتی به مطالعة اخبار مهم و هیجان‌انگیز منطقه در سایت‌های «بیطرف» بپردازیم، تنها به یک نتیجه می‌رسیم: جنگ زرگری! آنهم نه هر جنگ زرگری، جنگ زرگری میان استعمار غرب و مزدورانش! این جنگ زرگری، از نوع هزاره سوم است، که با براندازی حاکمیت ایران در سال 1357 آغاز شد، و همچنان ادامه دارد! آنچه اهمیت دارد که در مورد این جنگ بدانیم این است که این نوع جنگ زرگری از ابعادی جهانی برخوردار است. در منطقه، رهبران این «جنگ کاذب» بن‌لادن، خمینی، ملاعمر و شیخ یاسین بودند، و اکنون نیز اگر جهان از پلیدی وجود چند سر از این «رهبران مبارز» پاک شده، ‌ دهها رهبر ساخته و پرداختة استعمار به جایشان خلق شده‌اند. ویژگی این «رهبران مبارز» انعطاف پذیری فراوان‌شان در برابر «ارباب» است، و به همین دلیل مانند علف هرز، همه جا می‌رویند. تنها آفت یک رهبر مزدور، یک رهبر مزدورتر خواهد بود. به عبارت دیگر، استعمار جهت حفظ منافع خود ناچار است دفع فاسد به افسد کند!

به این ترتیب مشاهده می‌کنیم که هر بار تلاش‌های جهانی بر نابودی تروریست‌های بنیادگرا متمرکز می‌شود، از یکسو، توحش و بربریت بیشتری نسبت به سلف خود نشان می‌دهند ـ به عنوان مثال در مقایسه با مقتدی صدر، و عبدالعزیز حکیم، بن لادن، ملاعمر و حکمتیار اکنون می‌توانند عضو کمیسیون دفاع از حقوق بشر سازمان رسوای ملل باشند! ـ و از سوی دیگر، بر تعدادشان مرتباً افزوده می‌شود. به طوری که در هر متر مربع از مناطق نفت‌خیز و استراتژیک یک گله رهبر روئیده! از «رابرت موگابه» در زیمبابوه، تا عمرالبشیر در سودان،‌ و رحیم‌صفوی در تهران، یک امپراطوری از مزدوران غرب، در رسانه‌ها به مبارزه با غرب مشغول‌اند، و جالب اینجاست که تنها قربانیان این مبارزات غیرنظامیان‌اند، کسانی که نه به اسلام و مسلمین ارادتی دارند و نه هدفشان برپائی بهشت ضدآمریکائی است. بله، تنها قربانیان نبرد کاذب بن‌لادن‌ها، خامنه‌ای‌ها و مقتدی صدرها، نیروهای ضداستبدادند! نیروهائی که در دوران «جنگ سرد» آن‌ها را «کمونیست‌ها» می‌نامیدند، و امروز جنایتکاری به نام نگروپونته آن‌ها را «تروریست‌ها» می‌خواند.

پیشتر در یک وبلاگ، سوابق درخشان جان نگروپونته و همسر انگلیسی‌اش دیانا، را توضیح دادم. نگروپونته شباهت فراوانی به جلائی‌پور، ملاحسنی و بسیاری از «ضدامپریالیست‌های» وطنی دارد! دشمن آزادی است! نگروپونته یک ضدکمونیست مادرزاد است! و امروز که دیگر اتحاد جماهیر شوروی وجود ندارد، نگروپونته تبدیل به یک ضدتروریست مادرزاد شده. ولی نگروپونته با تروریست‌هائی چون صدر، بن‌لادن و ایمن‌الظواهری هیچ ضدیتی ندارد، ایشان مخالفان فاشیسم و استعمار را تروریست می‌شناسند! و همین «جان نگروپونته» است که اکنون مشاور «کاندی رایس»، وزیر امور خارجه ایالات متحد شده! در نتیجه، محور اصلی سیاست خارجی ایالات متحد اکنون نابودی مخالفان فاشیسم و استعمار یا همان آزادیخواهان است.

پیشتر نوشتم که تنها راه فرسایش نیروهای ضد استبداد، جنگ، براندازی، ارعاب و حمایت از حاکمیت‌های مذهبی مزدور چون حاکمیت ایران، عربستان و پاکستان است. و جنگ زرگری کنونی بر پایة همین محور آغاز شده!

حدود دو هفته پیش، نظامیان آمریکا تعدادی از عمله اکره ایرانی خود در عراق را دستگیر کرده مدعی شدند از آنان مدارکی به دست آورده‌اند که ثابت می‌کند در شورش‌های عراق دست داشته‌اند! حتماً در شورش سنی‌ها! چون شیعه‌های عراق که با اشغالگران مشکلی ندارند! بله، به هر ترتیب عناصر خرابکار چند روز بعد آزاد شدند! این نخستین پردة تئاتر جنگ زرگری بود که، «واشنگتن پست» و «نیویورک تایمز» هم بر آن مهر تأیید زدند! و با ارائة تفسیرهائی از قماش تفسیرهای «کشکی ـ علمی» امثال «فرید ذکریا و الکساندرکابرن» مدعی شدند که این رویداد به معنای مقابله آمریکا با سپاه پاسداران است! سپاه، که به فرمان احمدی نژاد، قصد مبارزه با آمریکا را دارد! البته همه می‌دانیم که سپاه پاسداران جیره‌خوار همین آمریکائی‌هاست! ولی همانطور که پیشتر گفتم پنتاگونی‌ها به تشیع علوی گرویده‌اند و «تقیه» از اصول تشیع است!

پردة دوم تئاتر جنگ زرگری، حمله به کنسولگری ایران در اربیل بود. با شرکت هلیکوپتر و نقاب‌سیاه و هیاهوی فراوان! همانطور که در فیلم‌های هولیوود نشان می‌دهند. سربازان بی‌باک آمریکا، «پنج تن» لرزان و گریان را دستگیر کرده، سپس کاندی رایس با لباس قرمز، مثل شمر، وارد صحنه شد و اعلام کرد اگر ایران به این «رفتار» ادامه دهد ممکن است آمریکا به ایران حمله کند! اینجا بود که تئاتر آهسته، آهسته، به تعزیة حسینی تبدیل می‌شود، و دو «فقره» سناتور، مانند طفلان مسلم، با شیون و فغان از محضر مبارک جرج بوش تقاضا می‌کنند چنین کاری نکند که به فاجعه منجر خواهد شد! البته مراسم تعزیه به زبان انگلیسی بود! سپس رایس اعلام داشت نگران نباشید:

«یک درگیری محدود و کنترل شده است»

که به ما امکان فرار از عراق می‌دهد! ولی هنگامی که جرج بوش وارد صحنة تعزیه شد، آنرا به یک کمدی وسترن تبدیل کرد! چرا که به زعم «والکر بوش»، ملت عراق حق ندارد با اشغالگران مبارزه کند، و هرکه به ملت عراق در این راه کمک کند، «رمبو» به حسابش رسیدگی خواهد کرد!

«آمریکا شبکه‌هائی را که سلاح‌های پیشرفته برای دشمنان آمریکا در عراق تهیه می‌کنند و آنان را آموزش می‌دهند نابود خواهد کرد.»


البته می‌دانیم که مزدوران ایرانی در کنار اشغالگران و در برابر ملت عراق قرار گرفته‌اند. ولی همانطور که گفتم جرج بوش، هر چند بی‌استعداد و کودن است، «تقیه» را نیک آموخته! و از پرروئی نیز دست کمی از اسلافش ندارد! چون کسی به ایشان حالی نکرده، حضور ارتش آمریکا در عراق، غیرمشروع و غیرقانونی است! و این حق مسلم ملت عراق است که با اشغالگران مبارزه کند. می‌گویند، پس از سخنرانی جرج بوش، نمایندگان کنگرة آمریکا سه جلسه «شنود» برگزار کردند تا دریابند این سخنان بی‌سروته اصلاً چه معنا و مفهومی داشت! در این هنگام یک ندای غیبی اعلام داشت، «این قسمت از سناریو با الهام از هنر "موج نو" نوشته شده»، وقت خود را تلف نکنید،‌ بی‌سروته و پوچ است! بله، همة این حکایت، بجز جنایات اشغالگران در عراق، به «خشت و آئینه» می‌ماند، ‌با واقعیت هیچ ارتباطی ندارد!‌ و آنچه پیر در خشت خام می‌دید، امروز حتی در آینه نیز نخواهد دید!

دیروز نظامیان ایالات متحد، چند سر از مزدوران امنیتی ایران را در اربیل دستگیر کردند و «کاندی رایس» هم مقادیر قابل توجهی «هارت و پورت» کرد که آمریکا بیش از این دخالت ایران را در عراق تحمل نخواهد کرد! و امروز نگروپونته، ایران را متهم کرد که از تروریسم برای پیشبرد سیاست خارجی خود استفاده می‌کند. یعنی سیاست ایالات متحد را در پیش گرفته! به گفته بی‌بی‌سی، نگروپونته این اکتشاف جدید خود را در نشست یکی از کمیسیون‌های سنای آمریکا در مورد تهدیدهای امنیتی علیه آمریکا مطرح کرد! و در پاسخ به ارباب، «حاج جنتی» هم بولتن ساواک را در نماز جمعه امروز برای جهانیان قرائت کرده. همان سیاست‌هائی که ایالات متحد به مزدورانش در ایران دیکته می‌کند در این بولتن افشا شده:

«آمریکا از تروریسم حمایت می‌کند [...] ایجاد اختلاف بین شیعه و سنی حربة آمریکا و انگلیس است[...] .»

مسلم است که آمریکا از تروریسم حمایت می‌کند، در غیر اینصورت حاکمیت مفلوک ایران چگونه می‌توانست 28 سال دوام بیاورد؟! و مسلم است که بدون همکاری نیروهای «امنیتی ـ نظامی» ایران، در افغانستان و عراق، چنین جنایاتی امکانپذیر نمی‌بود! در ضمن، جنتی 5 سال پس از وقایع 11 سپتامبر از خواب بیدار شده، و کشف کرده عامل اصلی این وقایع خود یانکی‌ها بوده‌اند! البته نگفته این یانکی‌ها همان‌هائی هستند که از هر ساعت جنگ و بحران، میلیون‌ها دلار سود می‌برند. چون آتش جنگ‌ها برای تأمین منافع افروخته می‌شود. و در کمال تأسف آقای امیر انتظام، هنوز متوجه چنین نکتة پیش پا افتاده‌ای نشده‌اند! نه تنها ارتباط منافع اقتصادی با جنگ را در نیافته، که هنوز نمی‌دانند حاکمیت مذهبی بهترین ابزار جنگ افروزی و بحران است. و دلیل حمایت غرب از حاکمیت‌های اسلامی نیز ریشه در منافع اقتصادی‌شان دارد.

آقای امیر انتظام، که عمری در صحنه سیاست ایران گویا «حضور» داشته و در مقام سخنگوی دولت بازرگان، رسماً اعلام داشت: «اگر امام بفرمایند، خانم‌ها باید حجاب را رعایت کنند»، در دسامبر سال 2006، طی مصاحبه با مجله آلمانی «فوکوس»، خواستار جدائی دین از سیاست شده و راه حل پیشنهادی وی جهت تأمین این مهم در ایران این است که غربی‌ها از منافع اقتصادی خود چشم پوشی کنند:

« تنها راه[...] جدائی دین از سیاست است[...] از کشورهای آزاد دنیا می‌خواهم بجای اینکه به ‌فکر منافع اقتصادی خود باشند[...] حکومت ایران را [...] جهت انجام رفراندوم ترغیب نمایند[...] جهان [...] می‌تواند[...] دموکراتیزه کردن را امکانپذیر نماید»


چطور ممکن است یک «سیاستمدار» تا این حد از مرحله پرت باشد؟! «کشورهای آزاد» بجای تأمین منافع اقتصادی خود، منافع ایرانیان را در نظر گیرند؟! طی تاریخ، کدام کشوری چنین از خودگذشتگی‌ها کرده؟ و اگر «کشورهای آزاد» از دموکراتیزاسیون در کشورهای دیگر دفاع کنند، چپاول و غارت را چگونه تداوم بخشند؟! این است برنامه «ملی ـ مذهبی‌ها؟!» این سخنان تنها نشانگر آن‌است که آقای امیرانتظام و شرکاء، یا ملت ایران را ابله می‌پندارند، یا مانند روح‌الله خمینی، اصلا نمی‌دانند در جهان چه می‌گذرد! ولی واقعاً چه می‌توان گفت، 8 دهه متحمل ضربات تازیانة فاشیسم استعماری شده‌ایم، ضرباتی که نتیجه‌اش دور کردن انسان از واقعیات است. نه تنها سیاستمدار، که اکثر فعالان سیاسی و مدعیان شناخت سیاسی از واقعیات به دور افتاده‌اند!

بهترین نمونه‌اش قلمفرسائی فعلة فاشیسم در باب اعدام صدام حسین است. کسانی که تا دیروز اعدام صدام حسین را، مانند محبوس شدن امیرانتظام اجرای «عدالت» می‌خواندند، امروز چاقو و پنجه بکس و داس و چکش را غلاف کرده، به کپی کردن نظرات دیگران پرداخته،‌ این «اعدام» را محکوم می‌کنند! نه به دلیل آنکه حماقت و توحش شیعیان، پوششی بر جنایت اشغالگران شده، نه به دلیل آنکه، اعدام صدام حسین یک قتل‌عمد بود. نه! چنین نیست. اینان قادر به تفکر نیستند. چون استعمار قدرت تفکر را از اینان سلب کرده. چون استعمار انسان را به بربریت و توحش و انتقامجوئی فرا می‌خواند. چون استعمار، انسان را پوچ و انسان‌ستیز می‌خواهد! و در میان «نخبگان ایران» به نتایج مطلوب خود نیز کاملاً دست یافته! دلیل تغییر موضع «نخبگان» قلم به مزد ایران در مورد اعدام صدام حسین این است‌که، طبق معمول، طوطی‌وار به تکرار نظراتی پرداخته‌اند که نه قادر به درک شان‌‌اند،‌ و نه توان نفی‌اشان را دارند! چرا که مخالفت‌های جهانی با اعدام صدام حسین، بر اساس حقوق و قوانین حقوقی است، نه به دلیل جانبداری از شخص وی، یا از اعمال‌اش!

حال بازگردیم به جنگ زرگری که آمریکا و نوکرانش در منطقه به پا کرده‌اند. طراح نابغة چنین جنگی، نگروپونته، جلاد هندوراس است. روز 9 دیماه خبرگزاری فارس به نقل از جان نگروپونته اعلام کرد:

«ایران مصمم به ادامة برنامه هسته‌ای خویش است!»

این سخنان در واقع حمایت تلویحی ایالات متحد از ادامه فعالیت‌های هسته‌ای ایران به شمار می‌رود، چرا که اگر این فعالیت‌ها متوقف شود، تنور بحران را نمی‌توان دیگر گرم نگاه داشت! تهدیدهای ایالات متحد در مورد ایران و دیگر کشورهای منطقه، در واقع چراغ سبز برای اعمال همین تهدیدها به عنوان سیاست این کشورها به شمار می‌رود. خواست‌های ایالات متحد از ایران و پاکستان از زبان نگروپونته اینچنین بیان شده:

«گسترش تشکیلات القاعده از پایگاه‌های امن در پاکستان به سراسر خاورمیانه، شمال آفریقا و اروپا[...]شبکه القاعده از درون خاک پاکستان امکانات اجرائی و روابطی گسترده به وجود آورده[...]القاعده شبکه فعالی است که [...] تلاش می‌کند به سلاح هسته‌ای، شیمیائی و بیولوژیک دست یابد»

بله، می‌بینید که «القاعده» از چه امکانات وسیعی برخوردار شده است! و حمایت «مالی ـ نظامی» ایالات متحد از این سازمان تا به کجا رسیده؟! با حمایت از چنین سازمانی، می‌توان از چین، هند، روسیه، و اروپا باج فراوان گرفت! به ویژه اگر ایران نیز در همین جهت رهبری شود! ولی نگروپونته کور خوانده، این حرف‌های زیادتر از دهان، از زبان بازندگان جنگ 33 روزة لبنان، به شعارهای ابلهانه روح الله خمینی در باب آزادی قدس می‌ماند! آنچه در سخنان نگروپونته می‌تواند جدی تلقی شود این است که با ایجاد یک درگیری «مختصر و مفید نظامی» با پاسداران جمکران، وسیله فرار ارتش آمریکا از عراق را مهیا کرده، و نوکران شیعة خود را قهرمانان مبارزه با آمریکا جلوه دهد! خبرگزاری نووستی، ‌مورخ 22 دیماه سالجاری می‌نویسد:

«جان نگروپونته، مدیر ادارة جاسوسی ملی آمریکا اعلام کرد، ادارة تحت امر وی معتقد است که ایران انجام عملیات نظامی برای به زور خارج کردن آمریکا از منطقه را بررسی می‌کند[...] ما اعتقاد داریم که ایران امکان انجام عملیات تروریستی در خارج از مرزهای خود را به عنوان عامل کلیدی راهبرد امنیت ملی خود بررسی می‌کند.»

بله اگر قهرمان سنی‌ها «صدام حسین» باشد، شیعه‌ها هم باید یک «قهرمان» پیدا کنند، تا عدالت اجرا شود! ولی اگر قهرمان سنی‌ها به آن ترتیبی که مشاهده شد به پای چوبه‌دار رفت، قهرمان شیعه‌ها، پس از 3 دهه نوکری آمریکا، به شیوه زین العابدین بیمار و حسین مظلوم به مقام قهرمانی دست خواهد یافت: با ذلت و حقارت!


پنجشنبه، دی ۲۱، ۱۳۸۵

افزایش و جنگ!


پیش از پرداختن به وبلاگ امروز، نسخه‌ای از شعر «گناه» فروغ را برای خوانندگانی که درخواست کرده بودند، در همین جا می‌آورم.

گناه

گنه کردم گناهی پر ز لذت
در آغوشی که گرم و آتشین بود
گنه کردم میان بازوانی
که داغ و کینه جوی و آهنین بود

در آن خلوتگه تاریک و خاموش
نگه کردم به چشم پر ز رازش
دلم در سینه بی‌تابانه لرزید
ز خواهش‌های چشم پر نیازش

درآن خلوتگه تاریک و خاموش
پریشان در کنار او نشستم
لبش بر روی لب‌هایم هوس ریخت
ز اندوه دل دیوانه رستم

فرو خواندم به گوشش قصة عشق
ترا می‌خواهم ای جانانه من
ترا می‌خواهم ای آغوش جانبخش
ترا ای عاشق دیوانة من

هوس در چشم‌هایش شعله افروخت
شراب سرخ در پیمانه رقصید
تن من در میان بستر نرم
بروی سینه‌اش مستانه لرزید

گنه جوی و گنه خواه و گنه بخش
................................. !
در آن چشمان خاموش و خرابش
نگاهی سرکش و دیوانه دیدم

گنه کردم گناهی پر زلذت
کنار پیکری لرزان و مدهوش
خداوندا چه می‌دانم چه کردم
در آن خلوتگه تاریک و خاموش



حال بپردازیم به وبلاگ امروز که در آن از «گناه» هیچ اثری نیست!
می‌دانیم که الگوهای رفتاری برای شیعیان پس از پیامبرشان محمد، عبارتند از علی، فاطمه، حسین و همة «نوه نتیجه‌های» آنان! رفتار فاطمه، حسین و زینب را در وبلاگ‌های پیشین «بررسی» کردم. و امروز هم بر مبنای «دو صد گفته، چون نیم‌کردار نیست»، لازم می‌دانم کردار علی، را بررسی کنم. علی، خلیفة چهارم است، که به ادعای اکبرهاشمی، با کودتای صدر اسلام مانع خلافتش شدند و ناچار شد صبر پیشه کند، تا مرگ ابوبکر، عمر و عثمان سد خلافت او را از سر راه بردارد. شیعیان داستان‌هائی سر هم کرده‌اند که بر اساس آن‌ها روز 18 ذیحجه محمد، علی را به عنوان جانشین خود معرفی کرده. شواهد و براهین‌شان هم این است که، محمد علی را سر دست بلند کرده و یک «بیت شعر فارسی» به این مضمون زمزمه کرده:

هر که را باشم من‌اش مولا و دوست
ابن عم من علی مولای اوست!

نمی‌دانم شعر ازکیست؟ ولی شیعیان ادعا می‌کنند، محمد آنرا از بهر بوده! گویند به یکی از شعرای فارس چند «درهم» داده بودند که همانطور که پانزده سدة بعد، برای «روح الله» شعر مبتذل «من به خال لبت ...» را سرود، برای پیامبر اسلام هم یک بیت ردیف کند! در هر حال این مسائل اهمیتی ندارد، اصل مطلب خود علی است که در «گروه دین و اندیشه» مهر نیوز، از وی به عنوان الگوی کمال و بزرگواری نام برده شده. بله ببینیم علی چگونه رفتاری داشته؟ گروه دین و اندیشه مهر نیوز می‌گوید علی 27 سال از محمد کوچک‌تر، و از دوران کودکی پرورش یافته پیامبر بوده. به عبارت دیگر، هنگامی که محمد به پیامبری بر انگیخته شد، علی یک پسر بچه 13 ساله بوده. و نخستین کسی بوده که پیامبری محمد را باور کرده. به گفتة مهر نیوز، علی جهت افزایش ایمان در کنار محمد و دیگران پیوسته در حال جنگ بوده:

«ما پیوسته و پی‌گیر در کنار رسول خدا، با پدران و فرزندان و برادران و عموهای خود می‌جنگیدیم. و این امر جز افزودن بر ایمان و پذیرش و فرمانبرداری بیشتر حق پیامدی نداشت»


متن مهر نیوز را ویراست نمی‌کنم، چرا که «غلط‌های» آن باعث انبساط خاطر می‌شود! بله جنگ‌های مسلمانان برای غارت اموال دیگران نبوده، برای افزایش ایمان و فرمانبرداری بیشتر از حق بوده. واژگان «ایمان، پذیرش فرمانبرداری» را می‌باید در ترادف با «ثروت و قدرت» ببینیم، در غیر اینصورت توجیهی برای جنگ پی‌گیر نخواهیم یافت. یانکی‌ها و شرکایشان هم امروز مسلماً خواهند گفت برای افزایش دموکراسی می‌جنگند! یعنی غارت نفت و گاز و اشغال مناطق استراتژیک! می‌بینیم که توجیه جنایت و غارت به نام «مفاهیم والا» در صدر اسلام نیز رایج بوده. و بنظر من، پنتاگونی‌ها مدت‌هاست به تشیع علوی گرویده‌اند، ولی از ترس کوکلوکس‌کلان‌ها تشرف به اسلام را پنهان می‌کنند! علت حملة امروز نظامیان ایالات متحد به کنسولگری جمکران در اربیل نیز همین بوده، که رد گم کنند! ولی کار از این حرف‌ها گذشته! چرا که همه می‌دانند رهبران شیعه در عراق پادوی اشغالگران‌اند. بله بازگردیم به شرح ویژگی‌های علی، به نقل از گروه دین و اندیشه، که جنگ شیعه و سنی را همزمان با ایالات متحد پیش برده، علی را «موقعیت سنج» می‌خواند و خلفای دیگر را افرادی کینه توز و غاصب:

«[...] امانتی که پیامبر به دست علی سپرد، توسط افراد کینه توز غصب شد[...] حضرت در نامه‌ای به مردم مصر جریان[...] را توضیح می‌دهد[...] بیعت نکردم تا آنگاه که دیدم [...] به نابودی دین محمد فرا می‌خوانند[...] لذا ترسیدم که اگر به یاری اسلام و مسلمین بر نخیزم[...] آنرا سراسر ویران بیابم[...]»

هرچند نویسنده مقاله ادعا می‌کند علی با دیگر زمامداران تفاوت داشت، می‌بینید که علی نیز فواید دین را بخوبی درک کرده بود و می‌دانست که اگر زنجیر اسلام از دست و پای مردم باز شود، علی می‌ماند و حوضش! در نتیجه جهت حفظ «دین» فداکاری کرد! در ضمن مشاهده می‌کنیم که حکومتی‌های جمکران راه و رسم نامه نگاری به اقصی نقاط جهان را، مانند«اخلاص عمل»، از علی آموخته‌اند! فقط نمی‌دانم علی چرا از صحرای حجاز به مصر نامه نوشت؟! شاید آن روزها نسبت صحرای حجاز به مصر، مانند تهران به اوپوزیسیون‌چی‌ها در اروپا و آمریکا بوده! و شاید علی هم از «زندان اوین» حجاز نامه می‌نوشته و از «ابوبکر» می‌خواسته بگوید، «چگونه می‌توان او را بر کنار کرد»؟! تعجب نکنید سبک شیوای «ابتذال» در مقالة مهرنیوز همان است که در نامه‌های آن پاسدار بی‌سروپا بر سایت‌های «مخالف‌خوان» مشاهده می‌شد، با همان واژگان «ادیبانة» حوزه فقر فرهنگی: «هدایت‌گری، فرجام شناسی، روش عقلی و استدلالی، تبیین فلسفی و عقلی، بیانات اخلاقی و ...» گویا نویسندة مقاله هم از شاگردان سروش و جواد طباطبائی بوده: غرقه در ابتذال و پا برهنه در جستجوی، اخلاق، عقلانیت و خردورزی! در کشورهای استعمار زده که به زیور فاشیسم نیز آراسته شده‌‌اند، پوشش افراد یکسان می‌شود و ابتذال حاکمیت، به یکسان همه را می‌آلاید، و آنان را تبدیل به گله‌ای «متحدالشکل و متحدالفکر» می‌کند، گله‌ای که چشم بسته به دنبال «رهبر» یا بزگله به راه می‌افتد. به همین دلیل است که امام اول شیعیان، توصیف و تشریح را اکیداً ممنوع کرده‌اند به ویژه توصیف خداوند را:

«[...] علی در بیان حقایق الهی[...] با روش عقلی و استدلالی به توصیف آن‌ها می‌پرداخت [...] در جهت اثبات وحدت ذاتی[...] می‌فرماید[...] هر کس خدا را توصیف کند، ‌محدودش دانسته[...]»


علی هم مانند دیگر دین‌فروشان می‌داند که خداوند، مانند حقیقت باید «نامحدود و ناشناخته» باقی بماند، به عبارت دیگر، «بی‌ در و پیکر و تعریف نشده»، تا بتوان به نام «خدا» و «حقیقت» به هر نوع جنایتی دست زد. بی‌جهت نیست که فلسفه در اسلام اینچنین به ذلت و حقارت افتاده که سروش‌ها و طبا‌طبائی‌ها بر آن چنگ انداخته‌اند. حال از معنویات علی بگذریم، و بپردازیم به زندگی خصوصی امام اول شیعیان.

به گفتة اهالی مهرنیوز، نخستین اقدام علی در شب ازدواج بخشیدن پیراهن عروسی توسط زهرا بوده! و علی در شب ازدواج خود در حال تکبیر گفتن به نماز می‌ایستد و همسرش نیز ناچار به نماز خواندن مشغول می‌شود! و به زعم مهر نیوزی‌ها این اعمال عجیب «ارزشی» بودن ازدواج را ثابت می‌کند!

«[...] بخشیدن پیراهن عروسی توسط حضرت زهرا در شب ازدواج آن حضرت با علی، فراموش نشدن یاد خدا، گفتن تکبیر و به نماز ایستادن عروس و داماد در شب اول ازدواج، [...] مورد اشاره قرآن قرار گرفته[...]»


صحنة ازدواج علی را مجسم کنیم که عروس، همان شب اول لباسش را می‌بخشد، معلوم نیست به چه کسی! و سپس با توجه به تکبیر گفتن مدام علی، برهنه، با همسرش به نماز می‌ایستد! حتماً عده‌ای هم برای تماشای نماز زوج جوان آمده بودند! در غیر اینصورت «مهرنیوزی‌ها»، از کجا فهمیده‌اند که در شب ازدواج، علی چه کار کرده؟! آن زمان‌ها که دوربین فیلمبرداری نبود، ‌ شاهدان عینی نقش دوربین را بازی می‌کردند. و بعد هم هر یک نقش «ضبط‌صوت» را به عهده می‌گرفتند و هرچه دیده بودند، بازگو می‌کردند، به اضافة هر چه می‌خواستند ببینند، ولی ندیده‌ بودند! این هم یکی از اصول صدر اسلام است. ولی معلوم نیست این قضایا چگونه مورد اشارة قرآن قرار گرفته؟

اصل دیگری که بر زندگی علی حاکم بوده «اصل ارواح» است! روح مشورت، روح برنامه‌ریزی و نظم! معلوم نیست یک مرد 26 ساله، چه مشورتی با یک دختر بچه 9 ساله می‌کرد؟! و چه برنامه‌ریزی‌ای پس از چنین مشورتی صورت می‌گرفت؟! ولی چه کنیم که، مهر نیوز بر این امر تأکید دارد:

«حاکمیت روح مشورت[...] حاکمیت روح برنامه ریزی و نظم[...]»


و البته پس از حاکمیت «ارواح» مختلف، مسائل دیگری هم بر زندگی علی حاکم بوده که آنزمان وجود خارجی نداشته‌، مانند گلوبالیزاسیون! هرچه در این متن پیش می‌رویم،‌ متوجه می‌شویم که سیاست‌های کنونی آمریکا در منطقه، از علی «الهام» گرفته شده:

«سیاسی بودن ، جهانی بودن و فدائی بودن در راه اسلام[...]»

و تهاجم نظامی به عراق نیز در همین راستا بوده،‌ چون صدام حسین که با «بن لادن» و اسلام و مسلمین رابطه‌ای نداشت! در حالیکه «بن لادن» هم سیاسی است،‌ هم جهانی است و می بینیم که فاطمه نیز سیاسی است!


بله پس از «ازدواج ارزشی علی با فاطمه»، همسر علی نیز به وی اقتداء می‌کند! فاطمه از همان کودکی، فعالیت سیاسی می‌کرده، هر چند که دیگران فاطمه را با چادر پاره و دست و پای خونین و زخمی، در حال انجام کارهای خانه توصیف کرده‌اند، ‌مهر نیوز چهرة «مدرنی» از فاطمه ترسیم می‌کند:

«خطبه‌ها و فعالیت‌های سیاسی[...] نشان دهنده این است که ایشان نیز[...] سر آمد مبارزات سیاسی در زمان پیامبر و پس از فوت آن حضرت بوده.»


و از آنجا که نویسنده، شرایط سیاسی ایران امروز را با شرایط آنروز صحرای حجاز یکسان پنداشته نتیجة درخشان مبارزات سیاسی فاطمه ـ که در 16 سالگی به مرگ مشکوک در گذشته و جسدش را نیز کسی ندیده ـ یک «گروه» شهید، مسموم و اسیر است:

«محسن شهید، فاطمه شهیده، علی زخم‌خورده، حسن مسموم، حسین سرجدا، و زینب و کلثوم به اسارت رفته، همه و همه در این خانه می‌زیسته‌اند.»


هیچ تعجبی ندارد! وقتی کسی در شب ازدواج به تکبیر گفتن و نماز خواندن مشغول شود، و سیاسی و جهانی و فدائی اسلام باشد، نتیجه بهتر از این نخواهد شد! ولی نویسندة مهرنیوز ادعا می‌کند که علاوه بر این امور:

«نهج البلاغه، صحیفه فاطمیه، شاگرد پروری، آشنائی با تفسیر قرآن و تشکیل کلاس‌های دینی در خانه[...] ضیافت و مهمان دوستی و ابراز عشق و مهربانی به تمام اعضای خانواده نیز جزو اصول بوده!»


به عبارت دیگر برای کلاس‌های عقیدتی ـ سیاسی، که امروز در خانة «ابراهیم یزدی» برقرار می‌شود، ما مدیون علی و همسرش هستیم. با این تفاوت که آنزمان، قرآن هنوز جمع‌آوری نشده بود و دو سده پس از مرگ محمد نسخه‌های قرآن پدیدار شدند! معلوم نیست در خانه علی چه چیزی تدریس می‌شد؟!

«اصل» مسئله ساز دیگر، ابراز عشق به اعضای خانواده است. می‌دانیم که فاطمه کنیز داشته و کنیز و برده داری در اسلام رایج بوده و هست. و طبق دستورات الهی، کنیزکان و بردگان جزو اموال به شمار می‌آیند، فقط نمی‌دانیم علی به اموال خانه هم ابراز عشق و محبت می‌کرده یا نه؟! ولی آنچه می‌دانیم این است که همسرداری علی نیز نمونه است! اولاً در کار خانه به همسرش کمک می‌کرده، ثانیاً خواسته‌های مادی نداشته، ولی از نگاه‌های محبت‌آمیز در خانه دریغ نمی‌کرده! معلوم نیست این «نگاه‌های محبت آمیز» به سوی افراد بوده، یا به سوی در و دیوار!

«تقسیم کار[...] پرهیز از خواسته‌های مادی و تلاش در جهت جلب رضایت همسر[...] حاکمیت روح عاطفی و نگاه‌های محبت آمیز در خانه [...] از این اصول در مواجهه با همسر[...] هستند.»

ولی آنچه خواننده را سر در گم می‌کند این است که اگر خواسته‌های علی مادی نبوده و معنوی بوده، پس «محسن، حسن، حسین، زینب و کلثوم» از کجا آمدند؟ این پرسشی است که تنها مهرنیوز می‌تواند به آن پاسخ دهد! از «تولید مثل معنوی» که بگذریم، به تعلیم و تربیت فرزندان می‌رسیم. به گفتة مهرنیوز، علی سیاست «بیطرفی» را در مورد فرزندانش رعایت می‌کرده! به عبارت دیگر، هیچوقت حق با هیچیک از فرزندان وی نبوده! اگر بزرگ‌تر با کوچک‌تر بدرفتاری می‌کرد، علی جانبداری از کسی نمی‌کرد! این «تربیت» را فقط در صدر اسلام می‌توان یافت:

«چگونگی تربیت فرزند[...] از وجوه درخشندة سیمای خانوادگی امیرالمومنین است[...] گفتن اذان و اقامه در گوش فرزندان[...]رعایت اصل بیطرفی[...] و عدم جانبداری[...]»

بی‌جهت نیست که فرزندان علی به چنین سرنوشت فجیعی دچار شدند، گرفتاری از پدر بوده که بجز تکبیر، اقامه اذان، جنگ و نگاه‌های محبت‌آمیز به در و دیوار، کار دیگری نمی‌کرد! می‌گویند بهشت زیر پای مادران است،‌ با توجه به وضعیت خانواده علی، باید بگوئیم دوزخ، در دست پدران است!



چهارشنبه، دی ۲۰، ۱۳۸۵


سیاست و هذیان!
...

سیاست تعاریف متعددی دارد، از فلاسفة «پیش‌سقراطی»، تا فلاسفة معاصر ، تعاریفی برای سیاست ارائه شده. ولی به طور کلی و در معنای عام، «سیاست» را هنر کاربرد حاکمیت بر جوامع انسانی می‌خوانند، جوامعی «سازمان یافته». و سیاست هر کشور در این چارچوب، جزئی از مجموعة سیاست جهانی است. خطوط اصلی سیاست جهانی را ابرقدرت‌ها بر اساس منافع اقتصادی و راهبردی خود تعیین می‌کنند. و دیگر کشورها، هر یک به نسبت قدرت خود، متحمل سیاست‌های جهانی می‌شوند. این مقدمة مختصر جهت تأکید بر این مهم آورده شد که بدانیم «سیاست مستقل»، در معنای «مطلق» وجود خارجی ندارد. به عنوان مثال، ایالات متحد ناچار است در سیاست‌های خود، خواسته‌های روسیه، چین و هند را در نظر گیرد، چرا که در غیر اینصورت، تقابل فیزیکی، یا جنگ، همانند آنچه در جنگ 33 روزة اخیر «لبنان ـ اسرائیل» پیش آمد غیرقابل اجتناب خواهد بود.

و مشاهده کردیم که ایالات متحد و شرکایش در ناتو، بازندة این جنگ بودند. نتیجه‌ای که می‌توان از این جنگ 33 روزه گرفت، این است که در صورت عدم رعایت قوانین حاکم بر سیاست جهانی توسط یک ابر قدرت، و تجاوز به منافع دیگر ابرقدرت‌ها، برتری نظامی است که حرف آخر را خواهد زد. ولی این امر شامل ابرقدرت‌ها می‌شود، در دیگر موارد، مانند جنگ ایران و عراق، جنگ صرفاً «استعماری» است، و فقط در جهت تأمین منافع مجموعة ابرقدرت‌ها آغاز شده، و در همان جهت نیز پایان خواهد گرفت. حال اگر سیاست را از زاویة تأمین منافع ابرقدرت‌ها بنگریم، روشن است که منافع ابرقدرت‌ها نمی‌تواند پیرو «اخلاقیات» باشد. و در این راستا هیچ کشوری نمی‌تواند ادعا کند، که سیاست‌اش مبتنی بر «اخلاقیات» است. خواه این اخلاقیات در چارچوب «تحجر مذهبی» قرار گیرد، خواه در چارچوب ارزش‌ها و مفاهیم مدرن مانند رعایت حقوق بشر و ...

حال در چنین شرایطی که، «استقلال سیاسی» عملاً غیرممکن است، و منافع سیاست‌های جهانی تعیین‌کنندگان واقعی در صحنة جهانی هستند، داریوش همایون از اوپوزیسیون ایران درخواست کرده که، بجای اولویت دادن به قدرت سیاسی، در پی اعتبار اخلاقی باشند! البته در مورد اوپوزیسیون ایران لازم است یادآور شویم، که عملاً «اوپوزیسیونی» در کار نبوده و نیست! همان سیاستی که در 22 بهمن حکومت اسلامی برپا کرد، مهار اوپوزیسیون را نیز در دست داشته و دارد. به دلیل اینکه سیاست‌های جهانی، همیشه به شیوة شرکت‌های تجاری مدرن، چندین شاخه مستقل را همزمان سازماندهی می‌کنند. و حاکمیت و اوپوزیسیون ایران، از چپ تا راست افراطی، همه و همه شاخه‌های «مستقلی» از یک تشکیلات واحداند. حال ببینیم، چرا داریوش همایون، در مقاله‌ای تحت عنوان «سیاست پدر و مادر می‌خواهد»، فتوای خودکشی اوپوزیسیون را صادر کرده؟

داریوش همایون،‌ وزیر اطلاعات کابینه جمشید آموزگار بود، و اگر روزی در ایران حساب و کتابی در کار آید، می‌باید در مورد آشوب‌های دوران وزارت خود «پاسخگو» باشد. به ویژه در مورد انتشار نامة «رشیدی مطلق» در روزی‌نامه اطلاعات، که با همکاری ساواک، امکان هیاهو و بحران را فراهم آورده، نقش جرقه در انبار باروت را عهده‌دار شد. سابقه سیاسی داریوش همایون، مانند اکثر «سیاسیون» ایران، به قصه و حکایت بیشتر شباهت دارد، تا به واقعیات. نام واقعی داریوش همایون نیز مشخص نیست، هنوز کسی گذشتة داریوش همایون را نمی‌شناسد، و ظاهراً قصد افشاگری هم در میان نیست. ولی «افشاگری» از راه خواهد رسید، چرا که امثال داریوش همایون در عرصة سیاست ایران تمام شده‌اند. پس در این مرحله، به سوابق موثق ایشان، یعنی مقام شامخ وزارت اطلاعات، که اهمیت حیاتی نیز دارد، اکتفا خواهد شد!

دهه‌ها پیش، یک نفر در مورد اشعار مفاخر فرهنگ ایران گفته بود، این اشعار باعث انحطاط سیاسی کشور و فساد اخلاق جوانان شده! امروز داریوش همایون، انگشت اتهام را به سوی ضرب‌المثل‌های زبان فارسی گرفته، و با دعوت به اخلاقیات و قضاوت در مورد جامعة ایران بر اساس ضرب‌المثل‌های عامیانة ایرانی، خواستار تعیین «پدر و مادر» برای سیاست شده است؛ همزمان برای نگرش اجتماعی مردم ایران نیز تعیین تکلیف می‌کند:

«زبان فارسی در ضرب المثل‌های[...] ویرانگر فرهنگ و جامعه، ضرب المثل است[...]مردم ما برای آنکه اخلاق و استواری منش (کاراکتر) را از زندگی خود بیرون ببرند، از این دستورالعمل‌ها[...] فراوان دارند. از این میان، سیاست پدر و مادر ندارد، یکی از خطرناکترین و رایج ترین است. سیاست ریشه در فرهنگ دارد، اخلاق و فرهنگ جامعه را می‌سازد و پیداست از سیاستی که پدر و مادر ندارد، یعنی در یک خلاء اخلاقی ورزیده می‌شود چه در می‌آید. عوامل اقتصادی و نفوذ خارجی در شکل دادن سیاست موضوع دیگری است[...]»

منبع: اطلاعات نت ‌

بله، این است نتیجة 30 سال در جا زدن در موضع «شبه اوپوزیسیون»: یک «شبه مشروطه طلب»، با یک توضیح‌المسائل «اخلاقی ـ سیاسی»، که از نظر بی‌پایگی، با سخنان خمینی و اظهارنظرهای نخبگان مبلغ فاشیسم در ایران تفاوت چندانی ندارد. این یک، ضرب‌المثل‌های ایرانی را تخطئه می‌کند، و یک جوجه فاشیست، به نام «جواد طباطبائی»، عرفان و شعرعرفانی را عامل انحطاط ایران می‌نامد و در کنگرة بزرگداشت سعدی نیز عده‌ای از نخبگان به تخطئه سعدی می‌پردازند! بی دلیل نیست که امثال علی خامنه‌ای در زمینة هنر صاحب‌نظر شده‌اند! تهاجم به فرهنگ ایران همه جانبه است؛ درون مرزی و برون مرزی است. از مهاجمین برون مرزی آغاز کنیم که در دسترس‌اند.

ابتدا باید به داریوش همایون یادآور شد که «سیاست»، در هر حال از منافع اقتصادی و نفوذ خارجی تأثیر می‌پذیرد، و هر که بی‌پدر و مادر باشد، در خلاء اخلاقی رشد نمی‌کند! چرا که افراد، خارج از جامعه قرار نگرفته‌اند، و در هر حال نوعی اخلاقیات را «کسب» می‌کنند. ولی آنچه امثال داریوش همایون لازم است بدانند این استکه، پدر و مادر سیاست، منافع اقتصادی و استراتژیک ابرقدرت‌های جهانی‌اند. پس می‌بینید که سیاست پدر و مادر دارد! پدر و مادری از آن خود! آن که می‌باید پدر و مادر داشته باشد، سیاستمدار است، تا به «سیاست پیشه» تبدیل نشود! این ویژگی، یعنی بی‌پدر و مادر بودن سیاست‌بازان ایران، همان است که از قرون گذشته در جامعة ما مشهود بوده. بی‌جهت نیست که سعدی 7 سده پیش می‌گوید:

«سیاست پیشة دونان است!»

حال بپردازیم به موریانه‌های دیگر فاشیسم، که شرایط اسفبار سیاسی کشور را نه ناشی از ضرب‌المثل‌ها، که ناشی از اشعار مفاخر ادبی ایران دانسته‌اند!

روز چهار شنبه 19 آوریل سال 2006، بی‌بی‌سی گزارشی از مراسم بزرگداشت سعدی در شیراز و تهران منعکس کرده. گفته می‌شود نخستین مقاله در نقد سعدی را علی‌اصغر طالقانی در روزنامة زبان آزاد انتشار داده. و به بهانة «تجدد» از سعدی انتقاد کرده! در واقع طالقانی مانند همه نخبگان «سرقبرآقا» بجای پرداختن به سبک نگارش سعدی، با معیار «اخلاقیات» آخوندها سعدی را «نقد» کرده! و بجای «نقد»، در واقع به «نقد مضمون» پرداخته! البته آورده‌اند که علی‌اصغر طالقانی در مقاله‌ای گفته:

«عقب افتادگی ما به خاطر همین شعر و شاعری است!»

همچنان که میرزا آقا خان کرمانی هم فرموده:

«قصاید عنصری و رودکی و فرخی و امثال اینان بود که سامانیان و غزنویان را تباه و منقرض کرد[...] مداهنات انوری و[...] بود که چنان سلاطین ستمکاره نابکار و مغرور پدید آمدند[...] ابیات عاشقانه سعدی و همام و امثال ایشان بود که بکلی اخلاق جوانان ایران را فاسد ساخت[...] شعرای فرنگستان چنان اشعار خود را مطابق منطق ساخته‌اند که جز تنویر افکار و رفع خرافات تاثیر دیگری بر اشعار ایشان مترتب نیست»


بله، در گذشته‌های دور، اینان با مسائل هنری، سبک شناسی، زیبایی شناسی و ساختارشناسی بیگانه‌ بودند، و همانطور که «استاد سروش» امروز «حافظ» بررسی می‌کند، این‌ها هم با بیش از یک سده فاصله زمانی سعدی را «نقد» کرده‌اند! می‌بینید که فاشیسم گذشت زمان را بر نمی‌تابد! بله در همین جلسه، عاقبت یکنفر به ادیبان و فلاسفة معاصر جمکران حالی کرده، که در مورد آثار هنری، «بحث محتوائی» نمی‌کنند! یعنی اشعار مولوی، حافظ و سعدی را به عنوان نظریة فلسفی یا جامعه شناسانه مورد بررسی نمی‌توان قرار داد، و اگر کسانی مایل‌اند فلسفه و جامعه شناسی بخوانند، بروند سراغ آثار فلاسفه و جامعه شناسان. ولی در حاکمیت سکون، تحرک جائی ندارد و می‌باید پذیرفت که، «نرود میخ آهنین در سنگ»! هنوز بعضی‌ها، با اشعار مولوی می‌خواهند نظریة حاکمیت سیاسی بسازند، و جمهوری عرفانی بر پا کنند. حال بپردازیم به «پدیده شناس» حاکمیت جمکران، سیدجواد طباطبائی.

ایشان بجز عرفان و تصوف، که مسلماً از دشمنان خردگرائی دکارتی‌شان هستند، غزالی را هم از عوامل انحطاط ایران دانسته‌اند! سیدجواد طباطبائی، همان کسی است که پیرو عقل دکارتی است ولی در مصاحبه‌اش اذعان داشته که، نمی‌تواند آنرا معنا کند! کسی که اگر پدیده‌ها را نمی‌شناسد، خودش به تنهائی یک پدیدة «شناخته شده» است: نخبة حکومت فاشیسم استعماری! این پدیدة نوظهور در عالم نخبگان، در تاریخ 21 آبان ماه در مصاحبه با علی‌اصغر سیدآبادی گفته:

«زوال اندیشه خرد گرا در ایران [...] با یورش مغول به طور بازگشت ناپذیری آغاز شد نظام اندیشیدن عقلانی را از میان برد[...]ایرانیان هرگز خلافت را به رسمیت نشناختند[...] غزالی نظریه پرداز ائتلاف خلافت و ترکان علیه ایران بود[...]ایدئولوژی این ائتلاف عبارت بود از تفسیر قشری از اسلام رسمی دستگاه خلافت[...] خرد ستیزی این ائتلاف [...] آغاز پایان اندیشه خردگرای سده سوم[...]بود. با تثبیت ائتلاف ترکی و[...] مغولی و اسلام قشری سنی و نوعی تصوف مبتذل[...] و جامعه ستیز رشته‌های عصر زرین فرهنگ ایران پنبه شد[...]بله ما به اینجا رسیده بودیم[...]»


در اینکه دورة سامانیان از نظر تاریخی، نوعی «اوج‌» فرهنگی ایران پس از اسلام است، تردیدی نیست، ولی ایران، باز هم از این دوره‌های «اوج» فرهنگی برخوردار بوده، چرا سیدجواد طباطبائی، از تمامی این دوره‌ها فقط به سامانیان چسبیده‌؟ در ثانی، مگر می‌توان700 سال تاریخ ایران را ـ دورة حاکمیت «ترک‌های آسیای مرکزی» و مغول‌ها ـ و تأثیرات فرهنگی‌اشان را، با یک «نطق» تاریخی به زباله‌دان انداخت؟ زبان فارسی ما خود ریشه در همین دوره دارد، یک «پدیده‌شناس» فرضی، به چه حقی به خود اجازه می‌دهد یک برخورد «ارزشی»، آنهم در بعد 700 ساله، در تاریخ یک کشور صورت دهد؟ بله، ایشان نیز، به شیوة دیگر نخبگان فاشیسم دستگاه حاکمیت ایران، یک هدف را پی‌گیری می‌کنند: حذف تاریخ! پدیده شناس جمکران، با گشودن یک پرانتز در تاریخ ایران، می‌خواهد 7 سده حاکمیت مغول و ترک،‌ همچنین که دستاوردهای فرهنگی، هنری، زبانی و دیگر پیامدهای آنرا، از تاریخ ایران «پاک» کند! و در اینراه، حتی به «دروغ» هم متوسل می‌شود؛ چرا که ابومسلم خراسانی، ایرانی تبار بود، ولی برای استقرار دستگاه خلافت عباسیان مبارزه ‌کرد! در این میان، رابطة ایرانیان با خلافت را، فقط سیدجواد است که می‌تواند توضیح دهد!

سعدی در برابر چنین مهملاتی حتما می‌گفت:
«نادان را به از خاموشی نیست، و اگر این مصلحت بدانستی نادان نبودی.»

و باید گفت ما هم به اینجا رسیده‌ایم، که امروز، «کارشناسان» خبرپراکنی «حنا زرچوبه»، جهت ابراز نظر در مورد اعدام صدام حسین، بدون ذکر منبع، از وبلاگ فیلتر شدة ما استفاده می‌کنند! و شریعتمداری، سرپرست کیهان، جهت تفسیر شرایط منطقه، ‌نه تنها به همین سرقت ادبی متوسل می‌شود، که «تحریف» هم می‌کند! بله ما به اینجا رسیده‌ایم، که امروز حکومت جمکران چنان به افلاس افتاده که روزی‌نامه «جمهوری اسلامی»، که نظرات خامنه‌ای را منعکس می‌کند ـ یعنی جناح جنگ‌پرست و «دست‌ساز» پنتاگون ـ ناچار شده به پرزیدنت مهرورزی مؤدبانه بگوید در مورد «غنی سازی» خفقان بگیرد! چون هوا به راستی پس است! نه به دلیل آنکه آمریکا ممکن است حمله کند، نه! به این دلیل که آمریکا و اروپا ناچار شده‌اند در حمایت خود از حکومت جمکران کمی تجدید نظر کنند. امروز آفتاب نیوز نوشت:

«روزنامه جمهوری اسلامی در سرمقالة اخیر خود [...] انتقادات صریحی را نیز از مواضع و سخنرانی‌های احمدی نژاد در باره فعالیت‌های هسته‌ای مطرح کرد. در این مقاله[...] از احمدی نژاد خواسته شده که بجز در مراسم رسمی و ملی در باره مسائل هسته‌ای موضع‌گیری نکند[...] و موضع‌گیری را به مسئولان پرونده واگذارد[...]گفته می‌شود سخنرانی‌های احمدی نژاد در ماه‌های اخیر مشکلاتی را بر سر رایزنی‌ها و فعالیت‌های تیم هسته‌ای ایجاد کرده[...] عملاً مذاکرات لاریجانی ـ سولانا را به شکست کشاند[...] رئیس جمهور باید با آرامش[...] راه و رسم هسته‌ای کشور[...] را بیان دارد[...] در بسیاری از موارد دیگران باید سخن بگویند نه جنابعالی[...]»
منبع: آفتاب نیوز کد مطلب: 55965

شکست مذاکرات «سولانا ـ لاریجانی» مسئلة جدیدی نیست! و باید پرسید، چرا روزی‌نامه رسمی استعمار تا امروز سکوت اختیار کرده بود؟ آیا هنوز در رؤیای خود، تهاجم نظامی اسرائیل یا آمریکا را امکان پذیر می‌دید؟ بوی جنگ به مشامش رسیده بود، و باز شعار «آزادسازی قدس شریف» را آماده نشر و توزیع کرده بود؟ از کی تا بحال احمدی نژاد، با پرت و پلاهایش، مذاکرات ناتو را به تعطیل می‌کشاند؟ نمی‌دانستم در تهران چنین دولت قدرقدرتی بر سر کار آمده! مگر سولانا از احمدی‌نژاد دستور می‌گیرد؟ مگر سولانا نمی‌داند مسئولیت عملکردهای حاکمیت ایران در سطح جهانی با کیست؟ نکند مسیح مهاجر، ابطحی را با سولانا اشتباه گرفته؟! نه! ولی امروز شرایط متفاوت است! همانطور که دیروز، تحت نظارت داریوش همایون، روزی‌نامة اطلاعات موظف بود نامة «رشیدی مطلق» را منعکس کند تا آشوب به راه افتد، امروز نیز رسانة «مستقل» جمهوری اسلامی، موظف شده دستورات اربابانش را به صورت «سرمقاله» منتشر کند، آنهم خطاب به احمدی نژاد، کسی که تا همین دیروز، رسانه‌های تفنگ‌فروشان غرب، مانند «اکسپرس»، «فاکس نیوز» و ... او را «خطرناکترین دشمن غرب» معرفی می‌کردند! و به جهانیان توصیه می‌کردند از وی بترسند! روزی‌نامه «جمهوری اسلامی»، به چنین شخصیت قدرقدرتی می‌گوید، «سکوت اختیار کن!» کسی که تا دیروز «ملیجک» علی‌خامنه‌ای معرفی می‌شد و مورد الطاف خاص مقام رهبری بود، امروز که مقام رهبری خود نیز الطاف اربابان‌اش را از دست داده، به ناچار باید سیرک «مهرورزی» را تعطیل کند! دلائل فراوان است. قطع صدور نفت از روسیه در چند روز گذشته به اروپا، از مهم‌ترین آن‌هاست. و اعلام بی‌طرفی ایالات متحد، در برابر مشکلات اروپائی‌ها، در این شرایط، نشانگر حمایت ضمنی از باج خواهی روسیه است. اینجاست که «پدر و مادر» سیاست، یعنی منافع ابرقدرت‌ها، پای به صحنه می‌گذارند، تا بی‌پدر مادری تاریخی سیاست‌پیشگان ایرانی‌نما آشکار شود! فراموش نکنیم که سعدی 7 سدة پیش گفته: «دزدان دست کوته نکنند، تا دستشان کوته کنند!»

سه‌شنبه، دی ۱۹، ۱۳۸۵

Posted by Picasa هنرو پالتو!
...
ساعت 12و 56 دقیقة دیروز، 18دیماه سال 1385، تقریباً همزمان با سخنرانی علی خامنه‌ای در مورد «دولت‌های نجس و نحس»، مهر نیوز فاش کرد که رهبر جمکران، در مورد هنر نیز، صاحب‌نظر است! و از آنجا که روضه‌خوان جماعت سعی دارد در همة امور فضولی کرده و دستورالعمل صادر کند، خامنه‌ای هم برای هنر و هنرمند یک «توضیح‌المسائل» نوشته، تحت عنوان «هنر باید متعالی باشد»! بر اساس گزارش مهر نیوز، این اثر گرانبها حاصل 15 سال تفکر و تعمق در باب هنر و هنر‌مند است! بله، از سال 1368 تا 1383، علی خامنه‌ای نه تنها به امور کشوری و لشکری و معنوی رسیدگی می‌کرد، که از «هنر» وراجی و پریشانگوئی در باب «هنر» نیز غافل نبوده! فکر نکنید مقامات حکومت مقتدر جمکران، وقت خود را به بطالت می‌گذرانند، چنین نیست! اینان نه تنها وقت خود، که وقت دیگران را نیز به بطالت می‌گذرانند! یک «صاحب‌نظر»، جهت خوش خدمتی، لاطائلاتی سر هم کرده، که تحت عنوان «سخنرانی مقام رهبری» پخش شده، و پس از چند سال به صورت کتاب انتشار یافته! همانطور که روح الله خمینی، شعر می‌سرود و استاد فلسفه بود، و شعر و فلسفه را به ابتذال خود آلود، جانشین‌اش هم در «کتاب» خود «هنر» را نه تنها به پلیدی و ابتذال فاشیسم اسلامی آلوده، که آن را با چماق اشتباه گرفته! «مهر نیوز» به نقل از روابط عمومی «موسسة پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی» می‌نویسد:

«این کتاب مجموعه‌ای است راهبردی جذاب و بدیع که در بر دارنده مطالبی ارزشمند در حوزه‌های مختلف هنری از قبیل سینما، موسیقی، معماری، خوشنویسی، صنایع دستی و ... است و هنر فاخر و مختصات تولیدی هنری برخاسته از متن انقلاب اسلامی ایران را برای اهالی هنر و علاقمندان به این عرصه ترسیم می‌کند[...] در قطع پالتوئی[...] منتشر شده[...]»

از آنجا که «راهبرد»، جایگزین واژة «استراتژی» است، این نخستین بار است که در جهان، در زمینة هنر، «مجموعه‌ای استراتژیک» آنهم در قطع پالتوئی عرضه می‌شود! و این نخستین بار است که در حکومت ابتذال، توضیح‌المسائل‌نویسی و روضه‌خوانی، گروهی «هنر فاخر» پیدا کرده‌اند! مگر هنر لباس است که فاخر باشد؟ نکند «پالتو فاخر» بوده؟! بله، علی خامنه‌ای که خود، در عمق ابتذال «نحس و نجس» دست و پا می‌زند، «توضیح‌المسائل هنری» جهت «ارتقاء معرفت اجتماعی»‌ و «پرهیز از تظاهر» به رشتة تحریر در آورده، و در زمینة هنر، به «امر به معروف و نهی از منکر» پرداخته:

«این کتاب[...] توصیه‌هائی خواندنی برای متولیان بخش‌های مختلف فرهنگ و هنر کشور در خود جای داده[...]آسیب شناسی هنر متعالی، بحث زیبائی شناختی هنر، نگاه به هنر به عنوان ابزاری کارآمد در بسط اندیشه‌های والای اسلامی و انسانی [...] استفاده از ظرفیت بی‌نظیر هنرهای نمایشی در مقابله با فرهنگ بیگانه، پرهیز از قشریگری و تظاهر در پرداختن به عناصر دینی در هنر و تاثیر انقلاب بر هنر و هنرمند ایرانی، از جمله برخی موارد ذکر شده در این کتاب است»


بله مشاهده می کنید که جهت «در بر گرفتن» چنین مسائلی، «پالتوی» کتاب باید فاخر هم باشد! چون درون کتاب بجز ابتذال و فقر فرهنگی، مسلماً هیچ نخواهید یافت! علی خامنه‌ای در سال 1371 به وزیر ارشاد گفته:‌

«ما از لحاظ هنر عقب هستیم! دنیا از ابزار هنر علیه انقلاب [...] استفاده می کند[...] آن وقت اینجا اگر به هنرمندی گفته شود[...] شما این فیلم را در خدمت انقلاب و دفاع از انقلاب بساز فورا می‌گوید ما هنر را برای اهداف سیاسی نمی‌توانیم بکار ببریم، هنر برای هنر است.»

ظاهراً علی خامنه‌ای می‌باید در رویاهایش به چنین هنرمندی مراجعه ‌کرده باشد، چرا که در جو ارعاب و وحشت حاکم بر ایران، هنرمندی که معتقد به «هنر برای هنر» باشد، به رهبران جنایتکار حاکمیت اسلامی چنین پاسخی نخواهد داد، چون اولا نمی‌فهمند، ثانیاً کسی که «هنرمند» باشد، دم‌پر دستة اراذل و اوباش به ویژه علی خامنه‌ای و شرکایش پرسه نمی‌زند! و اصولاً کسی که از قماش همین اراذل نباشد، حضورشان را اصلاً تحمل نمی‌کند! یکی از کارمندان تشریفات فرودگاه مهرآباد که یکبار افتخار پذیرائی از دارو دسته خامنه‌ای را یافته بود، برای مادرم تعریف می‌کرد، «یک دسته ریشو با اسلحه آمده بودند نشسته بودند توی سالن، و هر چی بهشون تعارف می‌کردیم، بر می‌داشتن، یک تشکر هم نمی‌کردن! مثل اینکه طلبکار بودن! بعد هم که رفتن، یک میوه و شیرینی روی میز نمانده بود! خانم! مث اینکه اینا از قحطی اومدن!» آنزمان، علی‌خامنه‌ای رئیس حکومت جمکران بود! حال تصور کنید چنین موجودی که تنها هنرش جنایت است در مورد «هنر» اظهار نظر کند! مسلم است که هنر را در جایگاه پنجه بکس، چاقو و چماق می‌بیند که در دست «دشمن» است، و به همین دلیل می‌پندارد در زمینة «هنری» عقب افتاده:‌

«دشمن به ما می‌گوید با این حربه شما را می‌کوبیم، شما با این حربه برای دفاع از خودتان استفاده نکنید!»

نیم نگاهی به جملة فوق، که نقل قولی است مستقیم از علی خامنه‌ای، کافیست که عمق حکومت جمکران، و میزان سواد فارسی خامنه‌ای و برداشت وی از هنر را آشکار کند! در ساختار تفکر این «موجود»، هنر ابزاری است مانند «چماق»، که برای «کوبیدن» دیگری باید به کار گرفته شود! علی خامنه‌ای ادعا می‌کند، دشمن، حاکمیت جمکران را با این حربه می‌کوبد، و همین دشمن به وی فرمان می‌دهد که از این حربه برای دفاع از خودش استفاده نکند! ولی دروغ می‌گوید، و باید به او گفت «خر خودتی!» اربابان این حاکمیت، با مزدوران خودشان هیچ خصومتی ندارند، حکومت جمکران باید ملت ایران را هدف حمله قرار دهد، حمله‌ای همه جانبه: فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و... تا منافع استعمار تأمین شود. بله امثال علی‌خامنه‌ای که معلوم نیست از کدام طویله بیرون کشیده شده‌اند، امروز «هنر شناس» و «صاحب‌نظر» در امور فرهنگی هستند! حداقل، رضامیرپنج در هنر و فرهنگ فضولی نمی‌کرد، شاید به این دلیل که مشخص بود از کجا آمده! علی خامنه‌ای، خاستگاه و سوابقش در دادگستری ایران، چنان درخشان است، که باید پنهان داشته شود تا نشانه‌های فرزانگی‌اش بر ملا نشود! دیروز خبرگذاری مهر، در مورد گم شدن وصیت‌نامة «مظفر بقائی» نوشته بود، به این ترتیب اسرار قتل افشار طوس فاش نخواهد شد! البته اصل خبر مهمل است، چون هیچکس در وصیت‌نامه‌اش اسناد و مدارک جنایاتش را منعکس نمی‌کند، حتی آدمکشی چون مظفر بقائی! مهر نیوز، اگر به کشف اسناد علاقه دارد سری به اسناد مهر و موم شدة وزارت دادگستری بزند، تا ببیند علی خامنه‌ای، به چه جرمی در خراسان تحت تعقیب بوده! تا ملت ایران به «ویژگی‌های‌اخلاقی» مقام رهبری پی‌ببرند. تا ملت ایران بداند چرا هویدا، محمدعلی رجائی یا علی‌خامنه‌ای، ناگهان در رأس حاکمیت ایران قرار می‌گیرند. بله خبر‌گزاری مهر، نگران «اسرار قتل افشار طوس» در وصیت‌نامة بقائی مزدور نباشد، نگران اسرار «جنایات» رهبران آیندة ایران در آرشیو وزارت دادگستری باشد، که گم نشده‌ و نخواهند شد، چرا که حفظ این «سوابق درخشان»، جهت تأمین منافع استعمار امری است حیاتی! حال باز گردیم به رهبر هنرشناس جمکران که با زبان الکن ابتذال در باب «موسیقی و هنر» داد سخن داده و پس از کم کردن روی «هگل» در زیبائی‌شناسی، ناگهان گریز زده به «اسلام و انقلاب». به گفتة مهر نیوز، این قسمت از پریشان‌گوئی‌های خامنه‌ای در سال 1378، در دیدار با مسئولان انتشارات سروش بیان شده:

«الان هم من خیال می‌کنم، خیلی از موسیقی‌های غربی ـ البته غیر از موسیقی‌های خاص رقص و موسیقی فلان و این‌ها ـ [...] از لحاظ مفاهیم از این دلی دلی‌های ما خیلی پر مغز تر باشد و قوی تر باشد [...] این که حالا استقبال می‌کنند دلیل نمی‌شود، داعیة ما اسلام است آن مفاهیمی است که انقلاب از اسلام ارائه می‌دهد، آن موسیقی که میل به ابتذال دارد، حرام است[...]»

بله! علاوه بر «دولت نجس و هنر فاخر»، شاهد حضور «موسیقی فلان و این‌ها، و موسیقی حرام» هم هستیم و ... می‌توانید دیگر «توهمات» گهربار علی خامنه‌ای را در همین کتاب «هنر باید متعالی باشد» بیابید! ولی مطلب به اینجا ختم نمی‌شود، چرا که کتاب دیگری از مقام رهبری، تحت عنوان، «اخلاق باید محمدی باشد» نیز با همان «قطع پالتوئی» به چاپ دوم رسیده. مقام رهبری جمکران، به پالتو علاقة فراوانی دارند، شاید چون مانند دستار، قابلیت «فاخر» پنهان کردن دارد! و با توجه به «اخلاقیات محمد»، شاید مهرنیوزی‌ها بتوانند بفهمند که پروندة «مقام رهبری» در دادگستری، در کدام بخش باید بایگانی شده باشد!

دوشنبه، دی ۱۸، ۱۳۸۵


«اغفال» و بحران!
...

در ایران، بر اساس قوانین «پیشرفتة» تحجراسلامی، زنان «مهجور و صغیر» به شمار می‌روند، به این معنا که یک زن بالغ، مسئول اعمال خود شناخته نمی‌شود. البته این «احترام به زنان» پیش از ظهور حکومت جمکران نیز رایج بود. به این ترتیب‌که یک دختر 20 ساله، پس از همخوابگی با یک مرد به خود اجازه می‌داد به دادگاه مراجعه کرده، مدعی شود که «اغفال» شده، و از قاضی بخواهد که آن مرد را وادار به ازدواج با وی کند! امروز می‌بینیم که حاکمیت جمکران خود نیز به همان زن‌های «مهجور و صغیر» شباهت یافته؛ حاضر نیست مسئولیت اعمال خود را بپذیرد، دیگران را متهم می‌کند. در این راستا، خبرگزاری «حنا زرچوبة» مورخ 18دیماه سالجاری، شبکة خبرپراکنی «سی‌ان‌ان» را متهم می‌کند که با پخش مکرر مراسم اعدام صدام حسین قصد ایجاد بحران در عراق دارد!

روزی که صدام حسین اعدام شد، نوشتم که این اعدام با هدف «قهرمان‌سازی» در جهان عرب صورت گرفته. پس از اعدام صدام حسین، حاکمیت «تحجر ـ توحش» شیعة جمکران، 3 روز جشن ملی اعلام کرد! البته در بلاهت و حماقت سردمداران جمکران از دیرباز تردیدی نبوده و نیست. ولی جشن گرفتن برای اعدام «صدام حسین» در شرایط فعلی، دیگر به معنای شکستن همة مرزهای بلاهت است! و نه تنها حاکمیت جمکران، که فرهیختگانش در داخل و خارج نیز در این مرزشکنی‌ها سهیم شدند! نه تنها آنان که «انتخابات آزاد» در عراق را تبریک گفتند! بلکه همان‌ها که که مقیم درگاه صدام حسین در شهرک اشرف بودند، از «اعدام دیکتاتور» ابراز شادمانی کردند! بله در راستای حماقت حاکمیت جمکران، که مرگ صدام حسین را جشن گرفت، اعضای سازمان امنیت جمکران در تبعید نیز به پایکوبی‌ پرداختند! چرا که می‌پندارند، واقعیات‌ جنگ ایران و عراق، خیانت‌ها و جنایت‌های‌شان را با صدام حسین به خاک خواهند سپرد، و دیگر شواهدی دال بر استقبال سرداراکبر سازندگی، سردار محمدفرهیختگی و دیگر فعلة آمریکا، از آغاز جنگ با عراق، از نخستین روزهای براندازی 22 بهمن در دست نخواهد بود! بله، به همین دلیل بود که مزدوران جمکرانی، «مرگ دیکتاتور» را جشن گرفتند. و امروز که شبکة «سی‌ان‌ان» می‌پرسد آیا صدام شهید به شمار می‌آید، حجرة خبر پراکنی ایرنا، بر آشفته شده، می‌نویسد:

«شبکه خبری سی‌ان‌ان آمریکا با [...] بهانه قرار دادن واکنش[...] نزدیکان و کشورهای حامی حکومت صدام[...] تلاش می‌کند از اعدام او برای ایجاد بحران در عراق بهره گیرد!»

البته، می‌دانیم که در حال حاضر درعراق هیچ بحرانی وجود ندارد! ماموران امنیتی ناتو، طبق تعلیمات نگروپونته، روزی چند بمب در اماکن عمومی منفجر می‌کنند، تا صدای اعتراض کسی به «دموکراسی» مطلوب ناتو شنیده نشود! تا کسی نداند که بر خلاف رهبران شیعه، ملت عراق و هیچ ملتی، مزدوری بیگانه را نمی‌پذیرد. بله در عراق، همه چیز طبق برنامه پیش می‌رود! شهر امن و امان است و فقط به ادعای ایرنا، «بی‌بی‌سی» و «سی‌ان‌ان» تلاش می‌کنند:

«اعدام صدام حسین را یک اقدام سیاسی شیعی جلوه دهند.»

و همین امر بر جمکرانیان گران آمده! چرا که اشغالگران، صدام حسین را اعدام کردند، تا آنرا خواست شیعیان عراق جلوه دهند، و حاکمیت جمکران هم در کمال حماقت، از این عمل استقبال کرده. ولی از آنجا که فعلة استعمار پیوسته از میان احمق‌ترین و ابله‌ترین «برگزیده» می‌شوند،‌ نه تنها قادر به محاسبه عواقب اعدام صدام حسین نبودند، که امروز نیز نمی‌توانند دخالت خود را در این جنایت تکذیب کنند! دلیل واضح است. مزدور وظیفه‌اش اطاعت است و بس! به عبارت دیگر، مزدور، مسئول اعمالش نیست، و مانند همان «دختر اغفال شده»، جهت دریافت حکم ازدواج باید باید به قاضی مراجعه کند! و قاضی هم در چنین مواردی، همواره بر حسب زور و قدرت طرفین تصمیم می‌گیرد! نسبت زور حکومت جمکران به ایالات متحد به هم بر کسی پوشیده نیست: نسبت کاه است به کوه! به همین دلیل، ایرنا کشف کرده که از اعدام صدام حسین مهم‌تر قراردادهای نفتی شرکت‌های انگلیسی و آمریکائی است! البته اشاره به این مهم از این جهت بود که خبرگزاری «حنا زرچوبه»، مانند حکومت جمکران، از مدافعان تهاجم نظامی به عراق بود! آنهم به این دلیل که ایالات متحد اینان را «اغفال» کرده بود و «قول» دموکراسی داده بود! و حال که «دموکراسی» با اعدام صدام حسین برقرار شده، و در واقع صدام حسین می‌رود که تبدیل به «قهرمان شهید» ملت‌های عرب شود، حاکمیت جمکران رعشه گرفته!

در عراق، عبدالعزیزحکیم، مزدورحاکمیت جمکران،‌ که فراموش کرده موجودیتش را مرهون تهاجم نظامی آمریکا به عراق است گفته:

«به سبب سیاست‌های صدام بود که عراق امروز تحت اشغال بیگانگان قرار دارد!»

و از آنجا که «حکیم» نیز مانند شرکای جمکرانیش نادان است، و نمی‌داند در کشور تحت اشغال بیگانه، خواست‌های ملی نمی‌تواند اجرا شود ـ چرا که حضور ارتش اشغالگر، به خودی خود در تضاد با خواست ملی قرار دارد ـ اعدام صدام حسین را نشانة اقتدار دولت «مفلوک» عراق به شمار آورده، و گفته:

«اجرای احکام اعدام بر ضد مسئولین رژیم سابق[...] یک خواست ملی است[...] و نشان داد که عراق دارای یک دولت قوی است که می‌تواند احکام قضائی را از جمله حکم اعدام بر ضد دیکتاتور سابق بعث اجرا کند.»

حکیم پس از این «استدلال» مضحک، به شمارش ناراضیان از اعدام صدام حسین پرداخته، و تعداد آن‌ها را در جهان عرب «اندک» شمرده! ولی به نظر می‌رسد که حکیم مانند «فرهیختگان جمکران» در تبعید، اشتباه کرده باشد، چرا که در ایران، ابطحی، مشاور «فرهنگی» محمد‌خاتمی، ‌در وبلاگش پاچة فلسطینی‌ها را گرفته که چرا برای صدام حسین، مراسم تشییع جنازة سمبولیک برگزار کرده‌اند؟ به نظر می‌رسد، جهت با مسمی شدن نام ابطهی، بجای «ط» شاید بهتر باشد از حرف «ل» استفاده شود! هر چه باشد «مشاور فرهنگی» سردار محمد «فرهیختگی» بوده! ولی در مقام «ترس و لرز»، «مقام رهبری» جمکران سر آمد همگان است! چرا که جدیداً به هذیان‌گوئی افتاده، ابتدا دولت‌های اسلامی را ضعیف دانسته و از آنان خواسته به حکومت جمکران تکیه کنند تا آمریکا نتواند به آن‌ها زور بگوید! سپس،‌ حواسش پرت شده، و به بحث‌های روشنفکرانة «حوزه و بازار» گریز زده و دولت‌های آمریکا و انگلیس را «نجس» خوانده:

«رهبر[...] علت اصلی زورگوئی آمریکا را به کشورهای اسلامی، ضعف[...] دانستند[...]و تأکید کردند[...] همکاری با دو دولت نحس و نجس بر ضد ملتی است که مایة عزت اسلام بوده[...]»

می‌بینید که «مقام رهبری» هم گویا تازه دریافته که چگونه «اغفال» شده؟! آنهم نه توسط یک یا دو نفر، که توسط دو دولت! می‌گویند هرکه بامش بیش، برفش بیشتر! «رهبر فرزانه»، باید از اعضای دو دولت ایالات متحد و انگلیس به دادگاه «دولت مقتدر عراق» شاکی شود، و طبق روال مرسوم اسلام اعضای «دو دولت نجس» باید به دین اسلام مشرف شوند، تا بتوانند «دوشیزة اغفال شده» را به عقد خود درآورند! یا اینکه بر اساس قانون اسلام اعدام شوند!

در واقع، «رهبر فرزانه» یکبار دیگر هم اغفال شده، چرا که دولت‌های منطقه، نه تنها ضعیف نیستند که خیلی هم قدرقدرت‌اند! همین حکومت «آبکی» عربستان، دولت انگلیس را تهدید کرده که اگر در مورد کلاهبرداری قرارداد فروش تجهیزات نظامی تحقیق کند، قرارداد تجهیزات نظامی به ارزش 10 میلیارد پوند را لغو خواهد کرد! و اینبار، بنگاه خبرپراکنی بی‌بی‌سی،‌ مورخ یکشنبه 7 ژانویه سالجاری است که رهبر را اغفال کرده، می‌نویسد:

«مقامات سعودی تهدید کرده بودند[...] چنانچه این تحقیقات متوقف نشود، خرید 72 فروند جت جنگنده را لغو خواهند کرد[...]»

بله! می‌بینید عربستان سعودی چه قدرتی دارد؟! اربابانش را تهدید می‌کند که اجناس بنجل‌شان را نخواهد خرید! نه اینکه دلارهای نفتی، اختیارش به دست شیخ‌هاست، نه اینکه جهت فروش اسقاطی‌های ارتش انگلیس، موافقت شیخ‌های کازینونشین الزامی است، نه اینکه به زعم سایت بی‌بی‌سی، همه شوت و پرت‌اند! پس اینگونه دروغ‌های شاخدار را هم راحت می‌توان به خورد همگان داد! حال چرا فقط بی‌بی‌سی دروغ بگوید؟ خبرگزاری جمکران، از بی‌بی‌سی چه کم دارد؟ او هم می‌تواند دروغ‌های مبتذل و ادیبانه‌ای تقدیم خوانندگان کند، از نوع ادبیات بازار تهران، که محصول قرن‌ها پژوهش در تاریخ ذلت و حقارت حوزه‌های علمیه در جهان فقر فرهنگی شیعه است، که در «گذرگاه تاریخ»، همانطور که اکبرهاشمی، «کودتای صدر اسلام» یافته بود، «حزب عباسی» و مروج اسلام آمریکائی می‌یابد و در پی آن پرسش‌هائی «بی‌سرو ته» مطرح می‌کند:

«در گذرگاه تاریخ [...] حزب اموی و عباسی و مروجان اسلام آمریکائی[...] چرا پیامبر خدا از انجام دستورات الهی واهمه داشت؟[...] چرا همه امامان ما شهید شدند؟[...]»


ادیب و مورخ خبرگزاری جمکران، پس از چنین اکتشافات تاریخی، پاسخ‌های بی‌سروته «تاریخی» را نیز حوالة خواننده‌گان کرده مدعی وجود سلسلة الهی می‌شود، که مانند آل‌بویه، آنرا «آل‌الله» می‌‌خواند:‌

«نظام رهبری امت اسلام[...] در غدیر استقرار یافت [...] ولایت آل الله در غدیر تا قیامت پی ریزی شد و ولایت حضرت مهدی طرح شد[...] و غدیر بطلانی بر همه توطئه هاست[...]

نمی دانستیم که «الله» هم مانند جرج بوش و شاه حسین «آل» دارد! قدیمی‌ها، «آل» را عامل مرگ زائو می‌دانستند! خبرپراکنی جمکران ادعا می‌کند خداوند هم «آل» دارد! امیدواریم همسرشان از ایشان «آل» نگیرند! چون «آل الله»‌ ایشان نابود می‌شود، و شیعیان می‌مانند و «آل کشک»! بله خبرگزاری جمکران که از پاسخ‌های «عقلانی ـ دکارتی» خود به وجد آمده، یک رباعی کشکی هم ارائه کرده تا به سنی مذهب‌ها حالی کند که «حج‌شان» قبول نیست:

در مدح علی زبان فرو می ماند
خاک در او به آبرو می‌ماند
هر کس که رود به مکه بی حب علی
حجش به نماز بی وضو می ماند

چه رباعی هوش‌ربائی! کجاست خیام تا ببیند رباعی یعنی چه؟! یک رباعی، شامل خاک، آب،‌ حج و نماز بی‌وضو! فقط مانده مشخص شود که چنین رباعی‌ هوش‌ربائی را باید با پای چپ ‌خواند یا با پای راست؟! مسلماً این مهم اگر در «پژوهش‌های علمی» مقام رهبری وجود نداشته باشد، در قرآن هست، چون «همه چیز در قرآن است!» ادیب جمکران به این رباعی دلربا اکتفا نمی‌کند، و به عنوان حسن ختام یک «قطعة ادبی»، ویژه جوجه جاهل‌های بازار تهران هم تقدیم خوانندگان می‌کند:

«دقت در آیات قرآن ذهن و دل آدمی را متوجة تابلوی زیبائی می‌کند که گوئی آدمی می‌تواند همة اسلام و تمامیت بعثت انبیاء و سرنوشت امت‌ها را و فرجام زندگی بشر را در آن ببیند. روشنی آیات[...] آدمی را به وجد می‌آورد و تمام اجزای اسلام و امت اسلامی را به هم پیوند می‌دهد»


با توجه به شرایط کشورهای اسلامی، به راستی که «ذهن و دل» آدمی باید «زیبائی» را هم «ببیند»، چرا که اگر آدمی کور وکر نباشد «زیبائی» چنین فجایعی را هم نمی‌تواند دریابد! و اگر کسی به منطقة خاورمیانه بنگرد، و به‌ وجد آید، مسلماً روان‌پریش است. و اگر کسی سواد خواندن آیات مبهم و اکثراً بی سرو ته قرآن را داشته باشد، تنها چیزی که در آن‌ها نخواهد دید، به قول شاعر «روشنی» است! و به فرض که این آیات «روشنی» هم داشته باشند، چگونه این «روشنی» اجزای اسلام و مسلمین را به هم‌ پیوند می‌دهد، مگر دستگاه جوش اکسیژن است؟! آنچه پس از خواندن این مهملات کاملاً «روشن» می‌شود، همانا علیل بودن ذهن شاعر و ادیب جمکرانی است. که باید مواظب باشد «اغفال» نشود! چون حتی شاهرودی، که زبان فارسی هم نمی‌فهمد، به نفع چنین نماد ابتذالی حکم صادر نخواهد کرد!



یکشنبه، دی ۱۷، ۱۳۸۵

بستری از گل‌های سرخ
...
در میان زنان شاعر ایران، فروغ فرخزاد، تنها شاعری است که عشق را، آنگونه که زیسته، یا رؤیای زیستن‌اش را داشته سروده. شاید فروغ تنها زن در عرصة ادبیات ایران باشد، که آزاد زیست و آزادانه سرود. نه به اخلاقیات مزورانة جامعة خود سرسپرد، و نه به ستایش تزویر حاکم نشست. واژه‌ها در شعر فروغ جان می‌گیرند، به رقص می‌آیند؛ واژه‌هائی آزاداند، و هر یک، بر بال پرواز رویاها، زیبائیهای «آسمانی» را بر زمین‌ می‌افشانند‌. واژه‌هائی آزاد، همچنان که فروغ زندگی را زیست: آزاد. آزاد از اسارت زنجیرهائی که جسم و روح زن را به‌بند می‌کشند، و کلامش را نیز!

فروغ، تنها زن ایرانی است، که زن بودن را خارج از اسارت سنت زیست، و شیفتگی اینگونه زیستن را سرود. شعر فروغ، شعری است زنانه، بیانی از احساس و عواطف زنانه، شعری است که جهان یک زن را به تصویر می‌کشد، شعری که زن را در جایگاه طبیعی خود می‌خواهد، زن را در جایگاه یک انسان آزاد. انسانی که شهامت زیستن خارج از چارچوب‌های تحجر جوامعی چون جامعه ایران را دارد.

و فروغ چنین شهامتی را سرود. فروغ به «عشق» از دید یک زن ‌نگریست. نگاه او به عشق، نگاه شاعران «تعهد و مکتب» نیست، که پنهان‌کاراند! شعر فروغ،‌ مانند زیستن‌اش، «پاسخ» است، پاسخی به تزویر جامعه‌ای که فریبکاری و ریا را «تقیه» می‌نامد، و از آن «ارزش» می‌سازد:

پیشانی ار ز داغ گناهی سیه شود
بهتر ز داغ مهر نماز از سر ریا
نام خدا نبردن از آن به که زیر لب
بهر فریب خلق بگوئی خدا، خدا

شعر فروغ آئینة زندگی واقعی اوست. واکنش شاعر است به «قضاوت‌های اخلاقی»، همان «اخلاقیاتی» که امروز نیز بر جامعة ایران حاکم است. «اخلاق فریب»، «اخلاق ریا»، «اخلاق» دستاربندان و دین‌فروشان،‌ «اخلاق‌باوران» بی‌شرمی که امروز نیز، مانند گذشته، گستاخانه پای به حریم خصوصی زندگی فروغ می‌گذارند، شعر فروغ، پاسخی است بر فریب هم اینان:

مائیم ما که طعنة زاهد شنیده‌ایم
مائیم ما که جامه تقوی دریده‌ایم
زیرا درون جامه بجز پیکر فریب
زین هادیان راه حقیقت ندیده‌ایم

فروغ تنها زن شاعر ایران زمین است که در زندگی واقعی، یک تنه در برابر «فریبی اجتماعی» ایستاد، و سروده‌هایش بازتاب همین پایداری است. زندگی کوتاه فروغ، یک مبارزة نابرابر بود. مبارزه‌ای که فرد را در برابر جامعه قرار داد. نه هر فردی، زنی چون فروغ را، زنی را که آزاد زیستن را فراتر از نام و ننگ ‌شمرد:

طوفان طعنه خنده ما را ز لب نشست
کوهیم و در میانه دریا نشسته‌ایم،
چون سینه جای گوهر یکتای راستی است
زین رو به موج حادثه تنها نشسته‌ایم

فروغ تنها زن شاعر ایرانی است که عشق، انتظار، بیم و امید و هر آنچه انسان را به زندگی پیوند می‌دهد، از زبان یک زن سرود، نه به تقلید از مردان. زبان گویای احساسات زن ایرانی، فقط در شعر فروغ دیده می‌شود. شعر اوست که هدیة واژه‌های زمینی عشق و احساس به همة زنان ایرانی است. با واژه‌های فروغ است که زن پای به جهان لذت‌های جسمانی می‌گذارد، لذت‌های رسته از قید «منهیات» مذهب. فروغ عشق را از قالب‌های خشک و بیروح و کسالت آور در شعر «زنانة رسمی» آزاد کرد. فروغ، عشق را از شیون زنانی که به «بیوفائی مرد» و «عشق ناکام» پرداختند، رهانید. فروغ، عشق را از «غرور» آنها که احساسات خود را نیز پنهان داشتند، آزاد کرد! آنان که عامیانه، «فریب خوردن» زنان در فرهنگ «مردانه» را در قالب شعر، «عشق» خواندند، و به تقلید از مرد شاعر، از عشق افلاطونی و «لذت دیدار» سخن گفتند، و یا «دست مرد» را از تن خویش دور خواستند.

بی فروغ، شعر زنان ایران، بیان یک‌سویه و بیروحی است خطاب به مرد. سراسر شکوه و گلایه‌ای تکراری است، از آنچه جامعه بر روح و جسم زن تحمیل کرده: سوءاستفاده، فریب و ... و تنها فروغ است که لذت عشق ورزیدن را از اسارت ادبیات مردسالارانه رهانید. عشق در شعر فروغ، عشق بی‌واسطه و بی‌ریا است، بی هیچ چشمداشتی! در شعر فروغ، زن در ابراز عشق پیشقدم است، در بستر عشق فروغ، زن انسانی است در تساوی کامل با مرد: لذت می‌برد، و لذت می‌بخشد. عشق و لذت در شعر فروغ یک سویه نیست:

گنه کردم گناهی پر ز لذت
در آغوشی که گرم و آتشین بود
.....
فرو خواندم به گوشش قصة عشق
ترا می‌خواهم ای جانانه من
....
هوس در چشمهایش شعله افروخت
شراب سرخ در پیمانه رقصید
تن من در میان بستر نرم
به روی سینه‌اش مستانه لرزید

و امروز نیز، هنوز شعر فروغ، تنها شعری است که «عشق» را از مرحلة توصیف «پنهانکاری»: اشاره و نگاه، از مرحلة حسرت و آه و اشک، به اوج لذت جسمانی رسانده. و امروز نیز، در عرصة شعر ایران، هیچ زنی به جایگاه فروغ نرسیده. عشق و آزادی زن، با فروغ به شعر ایران پای نهاد و هزار افسوس که، با فروغ نیز رفت. شعر فروغ، مانند زندگانی‌اش، توفانی بود از آتش، که تاریکی مرگ و سکون را، یک‌ دم، از پیکر زن زدود. 4 دهه پس از مرگ فروغ، هنوز شعلة شعر فروغ است، آفتاب پرفروغ آسمان ادبیات معاصر ایران. و هنوز تنها در شعر فروغ است، که شعله‌های سرکش آتش عشق جاودانه‌زبانه می‌کشند:

آه ای مردی که لب‌های مرا
از شرار بوسه‌ها سوزانده‌ای
هیچ در عمق نگاه خامشم
راز این دیوانگی را خوانده‌ای

هیچ می‌دانی که من در قلب خویش
نقشی از عشق تو پنهان داشتم
هیچ می‌دانی کز این عشق نهان
آتشی سوزنده بر جان داشتم

گفته‌اند آن زن زنی دیوانه است
کز لبانش بوسه آسان می‌دهد
آری اما بوسه از لب‌های تو
بر لبان مرده‌ام جان می‌دهد

هرگزم در سر نباشد فکر نام
این منم کاین‌سان ترا جویم به‌کام
خلوتی می‌خواهم و آغوش تو
خلوتی می‌خواهم و لب‌های جام

فرصتی تا بر تو دور از چشم غیر
ساغری از بادة هستی دهم
بستری می‌خواهم از گل‌های سرخ
تا در آن یک شب ترا مستی دهم

آه ای مردی که لب‌های مرا
از شرار بوسه‌ها سوزانده‌ای
این کتابی بی‌سرانجامست و تو
صفحه کوتاهی از آن خوانده‌ای

فروغ فرخزاد: 5 ژانویه 1935 ـ 13 فوریه 1967