شنبه، مهر ۱۹، ۱۴۰۴

نفت، نوبل، الگوریتم!

 

 

همزمان با دومین سالگرد «خودزنی» اسرائیل با هدف کسب مشروعیت برای تشکل تروریست حماس  ـ تهاجم 7  اکتبر 2023  ـ  که امسال  با مقدس‌ترین روز یهودیان تقارن زمانی یافت، ‌ کنیسای منچستر نیز مورد تهاجم قرار گرفت.   و با آن که مهاجم به سلاح سرد مجهز بود،‌  دو نفر به ضرب گلوله به قتل رسیدند!   معلوم نیست به چه دلیل،   بجای بازداشت مهاجم  فرضی که زخمی شده و بر زمین اوفتاده بود،  پلیس  وی را هدف گلوله قرار داد و به قتل رساند!   به عبارت ساده‌تر،  و البته به استنباط ما،  قرار نبوده «آمران» این تهاجم شناسائی  شوند!

 

از اینرو بلافاصله گاردین و دیگر «مدفوعات» مشابه جهت ماست‌مالی عملیات کذا بساط بی‌بی‌گوزک‌سازی و نفرت‌فروشی را با وراجی‌های عامیانه و خاله‌زنکی‌شان پهن کردند. مدفوعات مذکور ابتدا به سراغ نام و مشخصات متهم فرضی رفته،  به جهانیان ثابت کردند  یک «غیراروپائی» عامل حمله به کنیسای منچستر بوده.   سپس یک بی‌بی‌گوزک هولیوودی نیز برای این غیراروپائی بخت‌برگشته سرهم کردند تا همه بدانند و آگاه باشند که این غیراروپائیِ «جنایت‌کار و یهودستیز» که از قضای روزگار هیچ پرونده‌ای هم نداشته،  موجودی «ضداجتماعی و متجاوز» بوده:

 

 «با هیچکس حرف نمی‌زد؛  تنها زندگی می‌کرد؛  و ...  و از همه مهم‌تر روابط جنسی خشونت‌آمیزی داشت!»  گویا عمه خانم گاردین احساس کرده بود مورد تجاوز ایشان قرار گرفته!   ولی خوب مسلماً برای حفظ آبرو و حیثیت خاندان جلیل ویندسور و به احترام آموزه‌های مسیح ـ  وقتی کسی به گونة تو سیلی زد،  گونة‌ دیگرت را هم جلو بیاور ـ  عمه‌خانم «گونة» دیگرش را جلو برده بود!   خلاصه هیچکس ندانست که این «جیهاد ال‌شامی» پدرسوخته علاوه بر یهودستیزی،   به نوامیس رعایای کینگ چارلز ثالث هم تجاوزاتی کرده!

 

تصور کنید این خاندان شریف که کارفرمای «جفری اپشتین» بود،  و هم اکنون نیز به جانشینان وی رهنمودهای لازم را ارائة می‌دهد و در اتحادیۀ اروپا و ایالات متحد با صورتک یک آفریکانر یهودی به میدان آمده‌،   نوامیس‌شان مورد تجاوز یک «جیهادی ال‌شامی» ذلیل‌مرده قرار بگیرد که حتی نامش هم «مستعار» بوده!   باری مشخص نشد چه کسی به عمه‌خانم گاردین تجاوز کرده،   تا دولت فخیمه بتواند از بازماندگان،  و عمه و خاله و هم‌میهنانش خسارت بگیرد!   نتیجه این شد که «ساختمان شرکت ملی نفت ایران در لندن» به «مالک اصلی‌اش» ـ  انگلستان ـ  مسترد شد!  و این‌بار نوبت رسید به نوابغ و فرهیختگان قافلة بهائم که به سنت رایج،  برای ماست‌مالی کردن اصل مطلب،   سفرۀ نذری «کی بود؟ کی بود؟» پهن کنند و با ایجاد دوقطبی‌های کاذب،   ‌سیاست سازمان یافتة لندن را از چشم ملت ایران پنهان دارند.        

 

بله،  همه بدانند که ملاممد خاتمی برای فروش گاز یا نفت، یا گاز و نفت «میدان سلیمان» با شرکت کرسنت پترولیوم ـ  یکی از شاخک‌های بریتیش پترولیوم ـ  قراردادی 25 ساله امضاء کرده بود!  و از قضای روزگار،   پس از رسمیت یافتن قرارداد مذکور،   روسپی‌های جهادی به ناگاه کشف کردند که این قرارداد «زیان‌آور» است و نمی‌باید اجرائی شود!  خلاصه به این نتیجه رسیدند که می‌باید به پیروی از محمد مصدق،  از جیب ملت ایران به بریتیش پترولیوم خسارت بپردازند!   البته خوش خیال نباشیم؛  پرداخت خسارت به بریتیش پترولیوم اماراتی با ضبط ساختمان «شرکت ملی نفت ایران در لندن» متوقف نخواهد شد!  

 

حکومت روسپی‌های جهادی با اعتراض به حکم دادگاه،  دعوای حقوقی را طولانی خواهد کرد،   میلیون‌ها دلار دیگر نیز از جیب ملت ایران به قوة قضائیة ارباب خواهد پرداخت.   باشد تا جیره مواجب‌اش از تاراج اموال ایرانیان افزایش یابد!   بله،   ‌«اصل مطلب» همین است: یکجانبه‌گرائی با هدف تاراج ملت ایران به نفع استعمار آنگلوساکسون!  روندی که دقیقاً پس از ترور «محمدخان فاتح» ـ‌  بنیانگزار سلسلۀ قاجار ـ  در ایران‌ آغاز شد.

 

فتحعلی‌شاه،  برادرزادۀ محمدخان فاتح،  به بهانۀ‌«جهاد با کفار روس»،  سرزمین‌هائی را که عموی‌اش با جنگ فتح کرده بود،   به «کفار روس» مسترد کرد!   سپس در دورۀ ناصرالدین میرزا سناریوی لغو یکجانبة قرارداد و پرداخت خسارت به صحنه آمد!   اینچنین بودکه «مردم» به ناگاه به قرارداد تنباکو اعتراض کردند و کنیزان حرمسرا نیز «قلیان‌ها را شکستند!»   با این عملیات بانک نوپای شاهی به بریتانیا مقروض شد!   بعد هم قرارداد «ناکس دارسی»،  پای به میدان گذارد و راه بی‌پایان «تاراج» نفت و گاز ایران گشوده شد.

 

بله،  تاراج اموال ملی و منابع کشور توسط دولت‌های دست‌نشانده در ایران مراحلی را پشت‌سر گذارده!   در مرحلۀ نخست قرارداد دارسی در دورة‌ قاجار،   بدون «اعتراض مردم و قلیان‌شکنی کنیزان حرمسرا» به امضاء رسید.  سپس رسیدیم به دوران کودتای آیرون ساید؛  پاره کردن قرارداد توسط پهلوی اول،  جهت ممانعت از انقضای مهلت آن!   مرحلۀ سوم،   انعقاد قرارداد با شرکت بریتیش پترولیوم بود که این‌بار هم «بدون اعتراض مردم» صورت گرفت.  در مرحلۀ چهارم،   قرار شد «مردم» از همین قرارداد ناراضی باشند!  در نتیجه نخست‌وزیر مخالف پوپولیسم ـ  رزم‌آرا ـ  به قتل رسید و شاهد لغو یکجانبۀ ‌قرارداد توسط محمد مصدق بودیم.   

 

این بساط با هدف تحمیل تحریم‌های اقتصادی به ملت ایران؛  پرداخت خسارت نجومی به لندن و بازکردن پای آمریکا به صحنه سیاست ایران به راه اوفتاد.   و نهایت امر کشورمان تبدیل شد به «حیاط خلوت کنسرسیوم»؛   روند اوباش‌پروری،  آخوند نوازی،  مسجد‌سازی و سرکوب همه جانبۀ اجتماعی ـ  سیاسی نیز شتاب گرفت!  مرحلۀ پنجم هم که در برابر‌مان است،   آمریکا آخوند جیره‌خوار دربار پهلوی را بجای پهلوی نشاند،  و کل کشورهای منطقه را «تحت قیمومت اسرائیل» قرار داد.

 

«جونم براتون بگه!»  دکان «پیمان ابراهیم» که اخیراً در رسانه‌ها افتتاح شده،  ‌ اصلاً جدید نیست!  طرحی است که پس از جنگ جهانی اول به مورد اجراء گذارده شد و هدفش اخراج یهودیان از اروپا،  کوچاندن مسیحیان منطقه به غرب، و آواره کردن ایرانیان بود!  به این ترتیب منطقه تبدیل ‌شد به محل سکونت «قوم برگزیده»،  و حیطۀ عرعر و روضه و زوزۀ «امت برحق»!   در این پروسه،  عمله‌واکرۀ غرب با هزار دوز و کلک و «تحقیقات و پژوهش‌های شکمی» مسیحیت را به عنوان یک «دین اروپائی» و «پیشرفته» و به ویژه «هماهنگ با دمکراسی» به عوام‌الناس حقنه ‌کردند.   توگوئی اروپا خاستگاه مسیحیت بوده!  پس بد نیست یادی بکنیم از تفتیش عقاید،   شکار جادوگر،  بهشت فروشی آخوندهای مسیحی و ... به ویژه آتش زدن اومانیست‌ها که در همین اروپای مسیحی و مامانی قرن‌ها رواج داشت!  خلاصه بگوئیم برخلاف ادعای مضحک «اسقف کانتربری» ـ  همان آخوندی که به ملاممد خاتمی نشان افتخار اهداء کرد ـ   دمکراسی،   به عنوان حاکمیت قوانین انسان‌محور،‌   همانقدر با مسیحیت ناهماهنگ است که با بدویت‌ یهودیت و اسلام!

       

نیازی نیست که بگوئیم ادعای هماهنگی دین مسیح با «دمکراسی»،  حامل چندین و چند پیام است که «نفی مدرنیته و متفکرانش» ـ‌  داروین،  نیچه،  مارکس و فروید ـ  وجه مشترک‌شان را تشکیل می‌دهد.  می‌دانیم که متفکران مدرنیته ارکان «جهان‌بینی» کلاسیک و «دکان آفرینش آدم و حوا و بهشت و جهنم و شیطان و فرشته و ... » را متزلزل کرده‌اند.   از اینرو آخوند جماعت به ویژه در دمکراسی‌های غرب،   دشمن مدرنیته است.  این جماعت انسان‌ستیز می‌پندارد با وراجی‌ و ادعای پوچ خواهد توانست مدرنیته و متفکرانش را از تاریخ بشر بزداید!  و به همین دلیل طی سدة اخیر،   در این مسیر خداپسندانه،  در سراسر جهان از حمایت تام و تمام محافل برتری طلب آنگلو‌ساکسون برخوردار شده. 

 

پیامد حمایت از بدویت،  به معنای قرار دادن مقولۀ «تفکر و تخیل و وجدان و نزاکت و راستی و ... و خصوصاً اجتماعی‌ات» در ردة‌ منهیات است!   بر اساس منهیات آنگلوساکسون‌ها،  «همه می‌باید همانطورکه پاشنه‌آهنی‌ها می‌پسندند فکر کنند»،  و به ویژه از طرح «پرسش منطقی» در شبکه‌های اجتماعی نیز بپرهیزند.   چرا که ممکن است خدائی ناکرده،   این رفتار ناپسند با ایجاد «الگوریتم ناهماهنگ»،  ویراست رسمی را متزلزل نماید!

 

به عنوان نمونه و به طور خاص به الگوریتمی اشاره ‌کنیم که پس از ترور چارلی کِرک،  و انتشار ویدئو کلیپ نتانیاهو در مورد این ترور در شبکة توئیتر شکل گرفت:

 

«هیچکس جسد چارلی کِرک را ندید؛   پزشکی قانونی هیچ گزارشی در مورد مرگ او بر اثر اصابت گلوله منتشر نکرد؛  ‌ جواز دفن رسمی برای مقتول فرضی صادر نشد؛‌  هیچکس مراسم ترحیم و تدفین او را ندید؛   محل دفن او نامشخص است؛   فقط کنترل جنبش نقطة عطف،  که بنیانگزارش چارلی کِرک بود،  به عنوان جایزه نصیب بیوه‌ وی شده است و از همه جالب‌تر اینکه ضارب فرضی اصولاً در محل حضور نداشته!»

    

بله،  الگوریتم بالا،  تمامی ویراست‌های رسمی و تصاویر ساختگی در شبکة‌ توئیتر را به زیر سئوال خواهد برد!  از جمله ایجاد ترادف میان کشتار هیئت مدیرة هفته‌نامه فکاهی و پیشرو فرانسوی «شارلی ابدو»،  با ترور فرضی یک مبلغ مذهبی واپس‌گرا؛  ‌ معرفی یک همجنس‌گرا به عنوان قاتل چارلی کِرک؛‌   ادعای اینکه گلوله از بدن چارلی خارج نشده تا دیگران مجروح نشوند؛   و ... و خلاصه این قماش مزخرفات که باب طبع حواریون مسیحی است با الگوریتمی که بالاتر به آن اشاره کردیم خنثی خواهد شد.  در نتیجه ایلان ماسک می‌ماند و جنازۀ  یک زن سفیدپوست اوکراینی که اواخر ماه اوت،  توسط یک «سیاهپوست مبتلا به اسکیزوفرنی» به قتل رسیده!  

 

ایلان ماسک کیست؟!   یک «آفریکانر یهودی» که معلوم نیست از کدام زباله‌دان استخراج شده،   و چگونه در رأس شبکة عظیم توئیتر قرار گرفته،  و‌ نام آن را در «ابهام»  فروبرده تا بتواند با شعار «فریدام آو سپیچ»،  در واقع از «برتری نژادی»،  سانسور و سرکوب و خصوصاً استبداد و فاشیسم و کشتار جمعی دفاع کند.  بله،  مدیریت شبکۀ سابقاً توئیتر و ایکس کنونی،   جهت رفع تهدید از «ویراست رسمی»،  و ممانعت از ایجاد الگو‌ریتم‌های «خطرناک» در سنگر «ابهام» نشسته و رسماً به ایجاد مزاحمت و ممانعت از ورود به حساب‌های توئیتر «غیرخودی» در فرانسه مشغول است!

 

 روند کار در آغاز این بود که پس از ورود به حساب توئیتر،  شرکت کذا از طریق گوگل،   با ارسال ایمیل‌های بی‌معنا ـ  اگر نگوئیم چرند و دروغ ـ  ادعا می‌کرد،  «ورود مشکوک از مرورگر کروم به حساب شما مشاهده شده!   اگر شما بوده‌اید،  این پیام را ندیده بگیرید!»  پس از ترور چارلی کِرک،  روش کارشان را «بهینه» کردند،  و هر بار برای ورود به حساب توئیتر با پیام «ممانعت از تلاش مشکوک برای ورود» روبرو می‌شدیم.

 

برخی اوقات می‌گفتند اصولاً توئیتری به نام ناهید رکسان وجود ندارد!   بعضی وقت‌ها می‌گفتند با آدرس «ایمیل مرتبط» به حساب وارد شوید.  ولی نهایت امر پس از تهاجم به کلیسای منچستر،   دوباره پیام «تلاش مشکوک برای ورود» به سایت را علم کردند و پیشنهاد فرمودند حساب توئیتر جدید باز کنید!  در نتیجه به زبان فارسی دلیل ترک توئیتر را در حسابم توضیح داده‌ام.   البته اگر روزگاری شبکة توئیتر از نظارت آفریکانرها ـ  چماقداران پاشنه‌آهنی‌ها ـ  خارج شود،  شاید دوباره بازگردم.  ولی با توجه به تضعیف دمکراسی‌ها در برابر محافل نژادپرست،  بعید می‌دانم چنین شرایطی فراهم آید.‌  و اگر اوضاع به همین منوال ادامه یابد امکان دارد که حتی دسترستی به وبلاگ‌ها نیز به سرنوشت توئیتر دچار شود.   ولی خوب فعلاً امکان نوشتن هست،   در نتیجه مطلب را با ورود محفل نوبل و هاآرتز به سیاست ایران ادامه می‌دهیم.

 

چند روز پیش روزنامة «هاآرتز» در مورد تبلیغات اسرائیل برای شاهزاده رضا پهلوی گزارشی منتشر کرد.  گویا با حمایت مالی دولت اسرائیل،  یک نهاد خصوصی با توسل به هوش مصنوعی و حساب‌های کاربری ساختگی این تبلیغات را سازمان داده.  یادآور شویم روزنامۀ هاآرتز،   شاخک اسرائیلی «گاردین و نیویورک تایمز»،   بلندگوهای حزب دمکرات ایالات متحد است که با نزدیک شدن موعد انتخابات میان‌دوره‌ای دست به افشاگری در مورد رضا پهلوی زده؛  ‌ به قول معروف «در باز را هل داده!»  چرا که بازاریابی محافل استعماری برای این یا آن «شخصیت سیاسی»،   به ویژه در کشور استعمارزدۀ ایران،   همیشه «نتیجۀ مطلوب» به بار آورده: کشاندن سیاهی‌لشکر استعمار تحت عنوان «مردم معترض» به خیابان‌ها،  برای پوشش دادن به کودتا،  وگسترش سرکوب و تاراج ملت ایران!

 

اخیراً هوش مصنوعی و حساب های ساختگی نیز به این بساط استعماری افزوده شده.   و برخلاف آنچه هاآرتز القاء می‌کند،   این بساط فقط برای شخص رضا پهلوی به راه نیافتاده؛  مریم رجوی،  علی خامنه‌ای،  میرحسین موسوی،  ملا ممد خاتمی، کنیزان محفل نوبل و ... و همۀ اوباش و آخوند‌پرست‌های آشکار و نهان در داخل و خارج مرزها،  از این ابزار بهره‌مند می‌شوند!   به استنباط ما،  محور اصلی افشاگری روزنامۀ کذا ایجاد گسست در رابطۀ اندام‌وار حکومت ملایان با دستگاه پهلوی است.  به عبارت دیگر همه می‌باید این دروغ شاخدار را بپذیرند که «حکومت آخوند،  تداوم منطقی دستگاه پهلوی نیست»،   و اینکه برخلاف پهلوی، حکومت پوشالی ملایان که به صورت زیرجلکی از غرب دستور می‌گیرد و در خدمت اسرائیل است؛  حکومتی است مستقل،  مقتدر و مختار!

 

عده‌ای از حواریون رضاپهلوی هم به سرعت به پروپاگاند کذا واکنش نشان داده،  تأکید کردند که،  «ما می‌توانیم با اسرائیل دوست باشیم!»  خلاصۀ کلام،  آن‌ها که در واکنش به «افشاگری» هاآرتز پیرامون رضاپهلوی و اسرائیل معرکه گرفته‌اند،  یک اصل اساسی را از نظر دور داشته‌اند و آن اینکه «اعلامیة بالفور» با دوستی و دشمنی ایرانیان با اسرائیل به هیچ عنوان کاری ندارد.   اسرائیل،  همچون «فاکستان»،  «شبه‌کشور» است،  و ایندو با هدف تأمین منافع آنگلو‌ساکسون‌ها  ـ  از طریق بحران‌سازی و جنگ‌افروزی ـ  خلق شده‌اند.  با این تفاوت اساسی که در اسرائیل «حق مخالفت با سیاست‌های دولت» از سوی شهروندان منظور شده،   پدیده‌ای که در «فاکستان» غیرقابل تصور است! 

 

حال نگاهی بیاندازیم به اهداء جایزۀ صلح محفل آخوندنواز نوبل به یک زن تبعۀ ونزوئلا که بلافاصله بالای منبر رفته و ضمن تعیین تکلیف برای «مردم جهان» از مترسک‌های شیعی آمریکا در ایران نیز تصویر ابله‌فریب «ضدآمریکائی» ارائه  داده:‌ 

 

«[...] مردمی که آرمان مشترک آزادی دارند و برای عدالت مبارزه می‌کنند،  باید متحد شوند و سازمان یابند. رژیم‌های ستمگر ایران و ونزوئلا برای حفظ قدرت نیازمند جنگ دائمی با جهان آزاد و آمریکا هستند،   اما یک چیز قطعی است:   هر دوی این کشورها آزاد خواهند شد.»

منبع: گویانیوز، ‌ مورخ 10 اکتبر سالجاری

 

بله،  «آرمان مشترک آزادی» را از دست ندهیم؛  عبارت مبهم و فریبنده‌ای که شعار همۀ شارلاتان‌های جهان شده.   بین خودمان بماند،  «آزادی» زیر سایۀ سرنیزۀ ارتش آمریکا و سرکوب سازمان سیا می‌باید خیلی «شیرین» باشد!  از همان نوع آزادی‌هاست که شامل حال عراقی‌ها و سوری‌ها و ... شده.   البته اهداء جایزۀ نوبل صلح به یک مخالف سیاسی در ونزوئلا ‌‌حکمتی دارد؛   ذخائر نفتی ونزوئلا،   دیگ طمع حاکمیت سوئد را سخت به جوش آورده! وایکینگ‌ها که اخیراً به افتخار خراجگزاری سازمان ناتو نائل آمده‌اند،  با ایجاد محور «تهران ـ کاراکاس» خواهند توانست هزینۀ عضویت در ناتو را از نفت ایندو کشور بپردازند!  به همین دلیل بلبل‌زبانی‌های برندۀ‌ صلح نوبل مورد استقبال دو کنیزالاسلام ایرانی‌نما ـ  شیرین عبادی و نوچه‌اش،  کشتزار تقی رحمانی ـ  قرار گرفته و همه با هم برای «آرمان مشترک آزادی» به‌به و چه‌چه می‌کنند.   همان دو کنیزالاسلامی را می‌گوئیم که به آخوند پدوفیل و برده‌فروش جایزۀ حقوق بشر اهداء کردند؛   هرگز احکام توحش اسلام و به ویژه زن‌ستیزی و واپس‌گرائی اسلام را به زیر سئوال نبردند،   و کشتار غیرنظامیان غزه و تهاجم نظامی به ایران را نیز محکوم نکردند.