مهسا امینی و قافلۀ بهائم!
وبلاگ امروز را به تحرکات تبهکارانۀ دستگاه ترامپ ـ
ترور و قهرمانسازی ـ برای پیروزی در
انتخابات میاندورهای، و تلاش حکومت قافلۀ بهائم و مخالف نمایاناش برای به
حاشیه راندن جنبش «زن، زندگی، آزادی»، از طریق جایگزینی نماد آن ـ مهسا امینی ـ با یک
«زندانی سیاسی اسلامگرا» اختصاص میدهیم.
«[...] از شامگاه دوشنبه 24 شهریور، نیروهای امنیتی در مقابل خانة خانوادة مهسا امینی
مستقر شدهاند و هرگونه رفتوآمد آنها را تحت نظر دارند [...] شهر سقز همزمان با سومین سالروز جان باختن [قتل]
مهسا امینی تعطیل شده و در اعتصاب کامل است و همزمان نیروهای امنیتی در شهر مستقر
شدهاند.»
منبع: رادیوفردا،
مورخ 16 سپتامبر 2025
از آنجا که خیزش «زن، زندگی، آزادی» و شعارمحوری آن یعنی «آخوند باید
گم بشه» با احکام توحش اسلام و روابط ضداجتماعی که استعمار در ایران به راه
انداخته در تضاد قرار میگیرد، در بوقهای
استعمارگران و پامنبریهایشان این خیزش تبدیل شده به «جنبش مهسا!» بله، در آستانة سومین سالگرد قتل مهسا امینی و آغاز خیزش «زن، زندگی، آزادی»، حکومت ملایان با هدف پوچسازی این جنبش، پرسوناژ «سمیه رشیدی» را علم کرد، تا به الزامات دستگاه ترامپ هم لبیک گفته
باشد. چرا که دستگاه مذکور نیز به نوبۀ
خود با ترور «چارلی کرک»، هم به نگرانی
محفل جی. دی ونس از آینده سیاسیاش ـ جانشینی ترامپ ـ پایان داد، هم یک پرسوناژ «مسیح» برای عوام خلق کرد!
یادآور شویم، حضور نخستوزیر هند در نشست «تیانجین» و رژة
80 مین سالگرد پیروزی ارتش چین بر کشورهای محور،
به استعفای نخستوزیر ژاپن؛ سقوط
دولت فرانسه و ترمیم کابینة دولت بریتانیا منجر شد. در
نتیجه «مثلث مدعی پیروزی» ـ دستگاه ترامپ،
دولت نتانیاهو و حکومت ملایان که پروژة
مشترکاش ـ کودتای 13 ژوئن 2025 در ایران شکست خورده بود، تمام نبوغ و استعداد نداشتهاش را به کار گرفت
تا برای خروج از بنبست افلاس ـ ناکامی در به راه انداختن خردجال «مردمی» ـ چارهای بیابد.
حکومت «مسجد ـ روسپیخانة» شیعی که در
زمینة وقاحت و حماقت و بلاهت از بنیامین نتانیاهو و دونالد ترامپ هم گوی سبقت
ربوده، بلافاصله کشف کرد که با برپائی «کنسرت رایگان
پسر شجریان در میدان شهیاد» میتوان خردجال خوبی به راه انداخت و کودتای ناکام 23
خردادماه را سروسامان داد! بانک صادرات نیز به ملت ایران لطف کرده، هزینة
برگزاری این بساط «ضدفرهنگی» را بر عهده گرفت،
باشد تا به قول نئاندرتالها، «مردم شادی کنند!»
البته در حکومتی که 46 سال است احکام
توحش اسلام را بر ملت ایران حاکم کرده و ضمن تکفیر ترانههای عاشقانه، زن و صدای زن را در ردة منهیات قرار داده، سخن به میان آوردن از «کنسرت»، مضحک است.
فراموش نکنیم که در قاموس قافلة بهائم، اصولاً کنسرت فاقد ابعاد هنری و فرهنگی است؛ از روضه و زوزه و نوحة موزیکال با صدای
نخراشیدة همایون شجریان یا پدر شهیدش فراتر نخواهد رفت و هدف اصلیاش هم «شاد کردن
مردم» است؛ نوعی بنگاه شادمانی بیابانی و
کربلائی!
به عبارت دیگر، برای بیابانیهای شیعی، آنزمان که روضه و زوزة «حسین درکربلا»، با
دیلینگ و دیلینگ، دیریم و دیریم، و دام دام دارامِ جوجه خروسهای مکتبی ترکیب
شود، شیون و زاری «مردم» برای حسین عین هم جایش را به
«شادی» خواهد سپرد! در نتیجه حکومت ملایان تصمیم گرفت که «مردم» میباید روز
اول سپتامبر ـ میعاد درگذشت دلکش ـ در میدان
شهیاد «شادی» کنند! و همانطور که شاهد بودیم، در دوران کارتر نیز سازمان سیا و موساد برای
کودتا در ایران، همین نوع قافلههای بهائم
را برای روضه و زوزه و ماتم به خیابانها هی میکردند، ولی اینبار قرار شده بود کودتا را در پناه
«شادی مردم» سازمان دهند؛ ترفندشان
نگرفت!
در نتیجه سردار علائی، از
فدائیان میرحسین موسوی و کودتای سایمونگس، و یک فروند صیغه ساعتی که سنگ «کنسرت و شادی مردم»
را سخت به سینه میکوفت از کار برکنار شدند، و اینچنین بودکه عراقچی به ناچار برای ملاقات با
رافائل گروسی خودش را به مصر رساند. درین گیرودار،
یک منطقۀ امنیتی در دوحه، پایتخت
شیخنشین قطر ـ محل استقرار پادگانهای
نظامی آمریکا، بریتانیا، فرانسه
و ترکیه ـ هدف تهاجم موشکی منتسب به
اسرائیل قرار گرفت، و چهرۀ کریه «نظم نوین» در خاورمیانه ـ ارائة تصویر قدرقدرت از جنگطلبان اسرائیل، باجگیری،
راهزنی و... ـ به وضوح
خود را نشان داد!
در پی این تهاجم، وزیر امورخارجۀ ایالات متحد ابتدا راهی اسرائیل
شد، و کیپا بر سر، یک تکه کاغذ لای جرز دیوار خدعه ـ بقایای
دژ آنتونیا ـ چپاند! آنحضرت سپس به قطر شتافت
و به شیخ قطر فرمود، هیچ نگران نباشید یک «توافق
امنیتی بهتر» با شما امضاء خواهیم کرد. و هنگامی که کازینونژاد اعلام فرمود 6
میلیارد دلار سلاح و تجهیزات برای اسرائیل میفرستد، بهای «توافق امنیتی بهتر» با قطر نیز مشخص شد.
پس آنگاه در میعاد 11 سپتامبر، «57 کشور مسلمان» ـ خراجگزاران آمریکا ـ تحت عنوان مقابله با تهاجمات اسرائیل، و در واقع جهت ابراز بندگی به درگاه ارباب به دوحه
شتافتند، و تجمع اینان در این شهر، با
انتشار عکس یادگاری فرماندة سنتکام و همسرش در دمشق با الجولانی و فرستکشتزار
ملت سوریه تقارن یافت. خلاصه معلوم شد مشکل غربیها با «رژیم اسد» از
کجا سرچشمه میگرفته است!
بشار اسد از ناکجاآباد بیرون نیامده
بود؛ همسرش نمادبردگی بر سر نداشت؛ دولت سوریه هم از تفکیک جنسیتی و منهیات آخوند
حمایت نمیکرد و ... و از همه مهمتر، در
دوران ریاست جمهوری حافظ اسد، علاوه بر سرکوب شورش اخوانالمسلمین در شهر
«حما»، دکان دولت دستنشاندة اسرائیل در جنوب لبنان هم تعطیل شده بود! در نتیجه «خداوند کینتوز و قهار و سفلهپرورشان»، از خاندان اسد نفرت فراوان داشت. از اینرو سازمان سیا در به در به دنبال یک بیبتۀ
جنایتکار و هزارچهره میگشت تا «عدالت» را بر سوریه حاکم کند. و همانطورکه دیدیم به مصداق «عاقبت جوینده،
یابنده بوَد، » الجولانی را یافت و او را با احترامات فائقه برای شرکت در
هشتادمین سالگرد مجمع عمومی سازمان ملل به نیویورک آورد تا جای خالی «علی روضهخوان»
را «تا حدودی» پرکند. چرا که جای علی روضهخوان
را به ویژه در مجمع عمومی سازمان ملل،
مشکل بتوان پر کرد؛ در واژگون نمائی، روابط زیرجلکی، و ارائة «خدمات جنسی ـ ایدئولوژیک» به کدخدا، رقیب نداشت و هنوز هم در زمینة خودفروشی بیرقیب
است!
«جونم براتون بگه!» در تاریخ 22
سپتامبر 1987، سازمان ملل به علی روضهخوان
تریبون داده بود تا با عرعر «ما در راه خدا میجنگیم،» ادامة جنگ استعماری با عراق، یا بهتر بگوئیم ارائۀ خدمات «جنسی ـ ایدئولوژیک»
به آمریکا را توجیه کند. امسال علی روضهخوان همین خدمات را از راه دور و
در قالب شعارهای «ما به غنی سازی ادامه میدهیم؛
ما با آمریکا مذاکره نمیکنیم» ادامه داد. نتیجه
هم همان بودکه انتظار میرفت: کاهش ارزش ریال در برابر دلار، و گسترش دامنة فقر و محرومیت ایرانیان و پروار
شدن کاسبان تحریم!
سپس شاهد مظلومنمائی و پدرسوختگی و
خودنمائی «پرزیدنت» زرشکیان در نیویورک بودیم. وی کتابی به زبان ارباب در دست گرفت و برای
قربانیان آنچه جنگ 12 روزه خوانده شده، اشک تمساح فراوان ریخت. آنهم در شرایطی که آوارگان جنگ مذکور، بیبهره از هرگونه کمک برای تعمیرخانههای آسیبدیدهشان، همچنان
در هتل سکونت دارند! پس زرشکیان را غرق در
اشک تمساح رها کنیم و بپردازیم به سناریوی «پوچسازی» خیزش «زن، زندگی، آزادی» توسط استعمار و حکومت دستنشاندهاش، در سومین سالگرد قتل مهسا.
در آستانة سومین سالگرد جنبش «زن،
زندگی، آزادی» که در پی قتل مهسا امینی شکل گرفت، و
مرزهای ایران را درنوردید، هرجائیهای
سیاسی، و در رأسشان کشتزار میرحسین موسوی
را جهت تغییر نام این جنبش و در دست گرفتن رهبریاش بسیج کرده، به میدان آوردند.
در یک چشم برهم زدن جنبش «زن، زندگی، آزادی» تبدیل شد به «جنبش مهسا!» و نخبگان و نوابغ قافلة بهائم در داخل و خارج
مرزها، چندین و چند بیانیه و مقالة نغز و بیمغز و شکمی
در مورد «جنبش مهسا» قلمی کردند. چرا که قرار
شده بود «جنبش سمیه» به راه بیاندازند!
از آنجا که «جنبش مهسا» هیچ ارجاع
فرهنگی و تاریخی ندارد؛ به سهولت میتوان
آن را با «جنبش سمیه» جایگزین کرد؛ واژة جنبش که غیرقابل تغییر میماند، فقط «مهسا» جایش را میدهد به «سمیه!» و شعارهای «زن،
زندگی، آزادی»، و خصوصاً «آخوند باید گم بشه» هم طعمة کفتاران
سیاستزده خواهد شد!
کفتارانی که به دلائل اعتقادی و گرایشات
مذهبیشان اصولاً زن بودن را جرم به شمار میآورند. خروج زن ایرانی از جایگاه کشتزار و کنیز و کالا
و نانخورآقا، و به ویژه از جایگاه «ابزار
سیاسی» ـ مشابه جایگاه خفتبار مریم رجوی ـ برایشان فاجعه تلقی میشود! از سوی دیگر، کفتاران «مدرن» صادره به فرنگ همچون تولة صادق
خلخالی نیز با جامعة مختلط و هنجارهایش سرستیز دارند، و حامی جامعة تکجنسیتیاند. البته
مجموعة نفرتفروش کذا به این مختصر ختم نمیشود.
«آش فروشها» از قماش نوشین احمدی خراسانی
را که در احکام توحش اسلام به دنبال «حقوق زن» میگردند فراموش نکنیم. این جماعت در راستای سیاستهای سفلهپروری و
حماقتنوازی محافل غرب، جایزة «سیمون
دوبووار» هم دریافت کردهاند، و در این
مجموعة انسانستیز از جایگاه ویژهای برخوردار شدهاند. مسلم بدانیم اگر «جنبش سمیه» به راه اوفتد، این کفتاران
«همه باهم» به رهبری حاجیه شیرین عبادی، برای
«شهید سمیه رشیدی»، بساط روضه و زوزه و
سوگواری پهن خواهند کرد!
دلیل هم از روز روشنتر است؛ مهسا
امینی، برخلاف «سمیه رشیدی»، گرایش ایدئولوژیک نداشت؛ روی
دیوار شعار نمینوشت؛ زندانی سیاسی هم
نبود! زنی رهگذر بود که برای دیدار با
خویشاوندانش به تهران آمد؛ و پس از بازداشت توسط گشت ارشاد حکومت ملایان، مورد
ضرب و شتم قرار گرفته، به قتل رسید. روشنتر
بگوئیم مهسا امینی نماد زندگی بود، نه چماق تعلقات سیاسی!
این است دلیل هراس حکومت ملایان از نام مهسا امینی! این
نام به جنبش «زن، زندگی، آزادی» ارجاع میدهد. تنها
جنبش غیرایدئولوژیک در تاریخ معاصر کشورمان که روی به زندگی و آینده دارد و شعار
محوریاش، «آخوند باید گم بشه» با الهام از سرودة شاعر پرآوازة
مشروطه تنظیم شده بود:
ایران به روزگار تجدد چه کم داشت، گر
مفتی و شیخ و مفتخور و روضهخوان نبود
(عارف قزوینی)
و کیست که نداند آخوند چیست؟! موجودی «ضداجتماعی» که از عرصة تحجر «کفر و
دین» فراتر نمیرود؛ جرم را با «گناه» در ترادف قرار میدهد؛ خود را در جایگاه الهی «برتر و برحق» میبیند
و برای همه تعیین تکلیف میکند! در واقع شعار «آخوند بایدگم بشه»، جامعة عاری از آخوند میطلبد! و این هم دلیل دیگری برای هراس حکومت قافلة
بهائم و اربابانش از نام «مهسا امینی!»
به مصداق «آفتاب آمد، دلیل آفتاب» در آستانة سومین سالگرد قتل مهسا امینی، نیروهای امنیتی از حضور خانوادة وی بر سر مزارش
ممانعت کردهاند؛ اطلاعات سقز به امجد امینی هشدار داده که حق
ندارد برای سالروز دخترش فعالیتی انجام دهد:
«[...] مأموران امنیتی با رهاسازی آب سد «چراغ ویس» بر
بستر رودخانةسقز، مسیرهای دسترسی به آرامستان آیچی و مزار مهسا امینی را مسدود
کردهاند[...]»
همان منبع
جالب اینجاست که جامعۀ جهانی «نوشیعیها» نیز با صدور بیانیه
در مورد «حکم زندان برای 6 زن بهائی»، یواشکی
به کمک ملایان آمده:
«دفتر جامعه جهانی بهائیان در بروکسل، مقر
اتحادیه اروپا، در بیانیهای از اجرای قریبالوقوع حکم حبس شش
زن بهائی در شهر همدان خبر داد.»
منبع: رادیوفردا،
مورخ 18 سپتامبر 2025
بیانیة مذکور چنین القاء میکند که حکومت ملایان که
«زن ایرانی» را باکنیز و کالاو صیغه ساعتی جایگزین کرده، با همة
زنان خوب رفتار می کند، جز با نوشیعیها! خلاصه
بیانیة نوشیعیها علاوه بر توجیه مزورانۀ سرکوب ملت ایران، نوعی
بازاریابی است برای حکومت آخوند پدوفیل شیعی در کشورمان. اگر «آخوند باید گم بشه»، شعار محوری خیزش «زن، زندگی، آزادی» است. با
توجه به حمایت زیرجلکی نوشیعیها از حکومت آخوند،
میباید به این شعار زندگیبخش، «آخوندپرست بایدگم بشه!» را نیز بیافزائیم.
خجسته باد جشن مهرگان!
<< بازگشت