چهارشنبه، مرداد ۱۵، ۱۴۰۴

بازیافت علی‌کوچیکه!

 

 

امان از خویش را بیگانه دیدن

خود اندر خانۀ‌ بیگانه دیدن

سپس بیگانۀ‌ بی‌خانمان را

بجای خویش صاحب‌خانه دیدن

(فرخی یزدی)،   دومین قربانی کودتای آیرون ساید،  پس از میرزاده عشقی  

 

همزمان با میعاد صدور فرمان مشروطیت ـ  مشروطیتی‌ که با دخالت بریتانیا و خوش‌خدمتی ملایان ملت ایران را به مشتی شیعی تقلیل داد ـ  یک توله آخوند عراقی یعنی علی لاریجانی،   به دستور «رسانه‌ای» پرزیدنت زرشکیان به مقام دبیر شورای «امنیت ملی ایران» منصوب شد! چرا که شیعی جماعت همزمان شیفتة بدویت اسلام و سبُعیت استعمار است،   و پاسدار لاریجانی تبلور بدویت قرن هفتم و سبعیت قرن بیستم است!

 

حال آنکه سلف‌اش،  علی اکبر احمدیان نه وارداتی و توله آخوند بود،  نه  اهل بلبل‌زبانی و شکرخوری بر علیه جهان‌بینی ایرانیان باستان.   علاوه بر این،  ‌ احمدیان از کودتای میرحسین موسوی در 23 خردادماه 1388حمایت نکرد،   و به معرکۀ «حجاب و عفاف» پایان داد!    خلاصه احمدیان به هیچیک از جریانات سیاسی حکومت آخوند تعلق نداشته!  به همین دلایل روشن و واضح و مبرهن،   ابتدا از سوی ‌بروکسل‌ستان تحریم شد،   و سپس توسط آمریکا وکشور تحت‌الحمایۀ پادشاهی بریتانیا،  کانادا!  و از آنجا که پس از ناکامی کودتای 23 خردادماه نیز احمدیان در جنگ تلفنی کازرون در برابر موساد ایستادگی نکرده بود،  زرشکیان او را با پاسدار لاریجانی «دلاور» جایگزین نمود.   جالب اینجاست که علی لاریجانی علیرغم نقش فعال در سرکوب و کشتار و فساد مالی،  هرگز مورد تحریم اربابان حکومت اسلامی قرار نگرفته است!  چرا که عضوی است از شبکۀ محفل استعماری «شیخ‌و‌شاه!»    

 

در دوران پهلوی دوم،   در راستای سیاست استعماری تبدیل «ایران و سپس کل منطقه به پشت جبهة تروریسم اسلامی»،   علی لاریجانی را با اعضای قبیله‌اش از عراق به ایران وارد کرده بودند.   روند این بودکه به این خنزرپنزرهای وارداتی یک دیپلم دبیرستان اهداء می‌شد،   سپس آنان را در یکی از دانشگاه‌های معتبر کشور تخلیه می‌کردند،  و توله آخوند مادینه‌ای نیز به عنوان کشتزار در اختیارشان قرار می‌دادند!   البته کشتزار لاریجانی تولة هرآخوندی نبود؛  پدرش آخوند دربار پهلوی بود،   و از نزدیکان  روح‌الله خمینی، ‌ محصول اوباش‌پروری همین دربار.   باری،  سهم علی لاریجانی از این بساط ایران‌ستیزی،  صبیة آخوند مطهری شد که به دلیل مخالفت پدرش از تحصیل در دانشگاه نیز،   به دلیل حضور «مرد نامحرم» محروم شده بود.  

 

خلاصه در ازاء ملاخور شدن نفت توسط کنسرسیوم،   یعنی «ملی شدن نفت» که بهای آن را هم  بانک‌های غرب برای‌مان «نگهداری» می‌کردند و صاحب اختیارش نبودیم،  چند نوع خنزرپنزر دیگر هم واردکشور ‌کردند:   شیعی از کربلا و نجف،   جهت ایجاد شبکه‌های خرابکاری؛   برنج و لبنیات غیرقابل خوراک از آمریکا،  جهت نابودی تولیدکنندة ایرانی،  و ‌طرح‌های سرشار از نبوغ «سد‌سازی» جهت نابودی کشاورزی و اکوسیستم کشورمان.

 

ناگفته نماند که این طرح‌ها با 40 سال تأخیر توسط حکومت پوشالی ملایان با هیاهوی «انقلابی» به مورد اجراء گذارده شده و می‌شود.  روشن‌تر بگوئیم حکومت آخوند که مدعی «نبرد با آمریکا» است،   مجری طرح‌های استعماری آمریکا در ایران شده و دقیقاً «راه پهلوی» را ادامه می‌دهد!   باری آنچنان که گفته می‌شود،  علی لاریجانی را با پیام ویژة زرشکیان به مسکو فرستاده‌اند.  

 

 پرزیدنت زرشکیان پس از شکست کودتا تبدیل شده به شهید و مجروح و قهرمان جنگ 12 روزه.  چرا که به پیروی از لاف‌وگزاف علی لاریجانی ادعا ‌کرده بود اسرائیل می‌خواست وی را به قتل برساند،  ولی نتوانست!   در تأئید تیزوآروغ زرشکیان،  مدفوعات غرب هم تأکید کرده‌اند که وی در جنگ کازرون دو «زخم شمشیر» برداشته،   هر چند نمی‌گویند کُجای‌اش زخمی‌شده!   چرا که نقاط مذکور محرمانه و ستراژیک و حتی کلان‌ستراتژیک بوده،  و کشف آن‌ها می‌تواند توازن ستراتژیک جهانی را بر هم ‌زند!

 

باری زرشکیان،   پس از اعلام آتش‌بس دونالد ترامپ،  برای «عذرخواهی از شکست کودتا» ابتدا راهی باکو شد،   و به زبان اصیل و سلیس تُرکی «نهج‌ال‌ا‌لاغه» از درگاه مقدس اسرائیل پوزش طلبید.   وی پس از عرعر مفصل «بای لینگوال» در باکو، سری هم به تبریز زده،   در مراسم خیابانی روضه و زوزه و چس‌ناله و سینه زنی «برای عرب سوسمار خوری که به طمع خلافت ترکیده بود»،   برای «شهادت کودتا» حسابی اشک ریخت.  از اینرو ارباب دلش به رحم آمد و او را برای عذرخواهی و جبران شکست کودتا به «فاکستان» فراخواند.  

 

همانطورکه می‌دانیم سازمان سیا،   پیش از کودتای 23 خردادماه،   برای فاکستان یک «فیلدمارشال» مندرس و  بیخ‌دیواری سر هم کرده بود؛    اینهمه به این امید که وی تأثیرات مفید و مثبت «فیلدمارشال ایوبخان» را در ایران برای واشنگتن به دنبال آورد!   به عبارت ساده‌تر انتظار داشت کودتا و ترور و سرکوب ایرانیان زمینه مناسب را برای شتاب بخشیدن به «پیشرفت» آخوندبازی و گسترش چپاول اربابان آخوند در ایران فراهم کند.

 

دوستان عزیزی که از «فواید» فیلدمارشال ایوبخان آگاهی ندارند می‌توانند به «خودزنی» دربار پهلوی ـ  15 بهمن‌ماه 1327‌ـ   و پیامدهای فرخنده و نکبت‌بارش برای ملت ایران نیم نگاهی بیاندازند.   از آنجمله است برنامۀ ترور رزم‌آرا،  نخست وزیر مخالف پوپولیسم و یکجانبه‌گرائی،   جهت به صحنه آوردن محمد مصدق،   عضو فکل‌کراواتی تشکل تروریست فدائیان اسلام!

 

«برنامۀ» محمد مصدق هم در برابرمان است.  تفکیک جنسیتی در دبستان‌های ایران،  به راه انداختن خردجال جهت لغو یکجانبة قرارداد نفت با هدف پرداخت خسارت کلان به بریتیش پترولیوم و تحمیل تحریم‌های اقتصادی به ملت ایران،  و ...  و از همه مهم‌تر،  کوفتن بر طبل «رفراندوم» برای انحلال مجلسی که به همین شیاد رأی اعتماد داده بود.  این‌ها فقط قطره‌ای است از دریای «خدمات مصدق!»   این «خدمات»،    هم ایران را به حیاط‌خلوت کنسرسیوم تبدیل کرد،   هم در میعاد تاجگزاری آدولف هیتلر ـ 19 اوت 1934 ـ  مشروعیت «صوری» پهلوی دوم را برباد داد،   و هم راه را برای سیاست‌گزاری آمریکا در ایران هموار نمود.   به پاس این خدمات بود که مصدق،   یا همان «پتوسلطنه» پس از یک محاکمة نمایشی در «حصر» قرار گرفت و تبدیل شد به «قهرمان ملی!»

 

و در شرایطی که تحت نظارت ساواک،   «قهرمان ملی» تشکل تروریست نهضت آزادی را سازمان می‌داد،  رسانه‌های ایران نیز دستور داشتند ایشان را تحریم کنند!  احدی حق نداشت در مورد سابقۀ درخشان پتوسلطنه و تحرکات سیاسی‌اش در احمد‌آباد حرفی بزند!   ایشان سوار بر امواج شایعات و توهمات و باورهای عوام،   تبدیل شدند به هرآنچه نبودند:  مدافع منافع ملی ایران!   وقتی هم در میعاد 14 اسفندماه،  پتوسلطنه در عنفوان جوانی به درجه «شهادت» نائل آمد و در سن 85 سالگی به مرگ طبیعی درگذشت،  تحریم رسانه‌ای لاشة «قهرمان ملی» همچنان ادامه یافت! پس از پیروزی کودتای ژنرال هویزر،  آخوندپرستان جبهة به اصطلاح ملی و تروریست‌های نهضت آزادی توانستند در تاریخ 14 اسفندماه سال 1357،   برای زیارت قبر مصدق به احمدآباد بروند و چنان راه‌بندانی ایجاد کنند که سیل بدوبیراه به سوی آن «شهید فقید» روان شود!  

 

پس ما هم ماجرای زیارت قبر «پتوسلطنه» را نیمه تمام گذارده،  و در این ماه مقدس اوت که «مصدق پارتی» و «کربلا پارتی» با یکدیگر تقارن یافته‌اند،  و بین‌الملل تروریسم «شرطی» شده،  بپردازیم به تحرکات شیعی‌ها در داخل و خارج مرزها!   و چه بهتر که ابتدا یک مینی‌پرانتز بازکنیم در مورد میعاد دوم اوت!

 

در تاریخ دوم اوت سال 1934 میلادی،   هیندنبورگ درگذشت و آدولف هیتلر جانشین وی شد.  همانطور که می‌دانیم،  هیتلر با حمایت بریتانیا موفق شد جنگ جهانی دوم را آغاز کند!   ناگفته نماند که همزمان،  بریتانیا کشور ایران را به جولانگاه مستشاران نظامی آلمان نازی تبدیل کرده بود و به محض اینکه مشخص شد ارتش به اصطلاح شکست‌ناپذیر آلمان نازی نمی‌تواند بر ارتش سرخ  پیروز شود،   ارتش شاهنشاهی «ایران نوین» نیز از رویاروئی با اشغالگران ـ  ارتش سرخ و ارتش بریتانیا ـ  سر باز زد.   بله،  اعضای ارتش مذکور،  به آیات و قصص و مهملات اشغالگران مسلمان ـ  قرآن ـ   سوگند وفاداری یاد کرده بودند،  نمی‌توانستند با بریتانیا بجنگند!

 

به عبارت دیگر این ارتش از تمامیت ارضی ایران دفاع نمی‌کرد،   مانند فرماندۀ صوری‌اش ـ ‌پهلوی اول ـ  پاسدار منافع لندن بود.  از این رو چند روز پس از اشغال ایران،   پهلوی اول استعفا داد؛  سرش را انداخت پائین و رفت به آفریقای جنوبی.   پهلوی دوم هم نه به عنوان پادشاه که به عنوان حاکم نظامی جانشین پدر شد!   این مختصر را گفتیم تا یادآور شویم با خروج احمدشاه قاجار،  سلطنت مشروع در ایران پایان یافت؛  کشور ایران تبدیل شد به شرکت سهامی محافل نژادپرست بریتانیا که با تشکیل «مجلس موسسان» پایان سلطنت قاجار را اعلام کردند و کارگزار‌شان را به عنوان «بنیانگزار سلسلۀ پهلوی» بر تخت نشاندند!

 

اینچنین بودکه با «سلطنت» پهلوی نخستین موج مهاجرت ایرانیان از کشور آغاز شد؛   بخشی از کلیات سعدی توسط فروغی ـ  اولین نخست وزیر دوره پهلوی و رئیس فرهنگستان ایران ـ سانسور شد تا به گفتة ایشان با «احکام شرع مبین منطبق باشد!»   در این دوران،  سانسور و سرکوب اهل قلم و طرفداران مطالبات مترقی مشروطه‌خواهان،   ممنوعیت فعالیت جامعة نسوان وطنخواه،  و به ویژه ترور میرزادة عشقی و سپس قتل فرخی یزدی در زندان،   نماد بارز دخالت محافل نژادپرست بریتانیا در عرصة اجتماعی،  فرهنگی و ‌سیاسی ایران است.   

 

خلاصه اگر هم‌صدا با رضاپهلوی،   میرحسین موسوی از اعماق حصر رسانه‌ای‌اش برای برگزاری «رفراندوم و تشکیل مجلس موسسان» بیانیه ‌صادر می‌کند،  و سخنگوی شورای نگهبان حکومت ملایان نیز خود را موظف می‌بیند تا به وی پاسخ ‌دهد،   باید بدانیم  که «فتوی» برگزاری رفراندوم را کدام سفارتخانه صادر کرده!          

 

باری در گیرودار جنجال و هیاهوی قبائل وحشی شیعی پیرامون «برگزاری رفراندوم توسط حکومت مدعی تقدس الهی»،   و همزمان با میعاد دوم اوت،   شاهد عشوه و غمزة شورای نگهبان منافع استعمار در ایران برای میرحسین موسوی و تلویحاً رضا پهلوی هم هستیم:

 

«از کجا معلوم که آن‌ها به نتیجة‌ تغییر قانون اساسی پایبند باشند و نتیجه را بپذیرند؟»

منبع:  رادیوفردا،  مورخ 2 اوت 2025

 

بلبل‌زبانی‌های سخنگوی شورای کذا چندین و چند پیام ابله‌فریب و پوچ به مخاطب می‌فرستد. نخست اینکه حکومت مدعی تقدس الهی می‌تواند «انتخابات» برگزار کند،  حال آنکه «انتخابات» یک روند معاصر است و با رسم و رسوم بادیه‌نشینان مسلمان هیچ ارتباطی نمی‌تواند داشته باشد.   پیام دیگر آنکه،  حکومت تحجر و توحش اسلام می‌تواند رفراندوم هم برگزار نماید،   حال آنکه «رفراندوم»  ابزار دمکراسی است!   و نهایت امر،  طوطی شکرشکن  شورای کذا نگران است تا مبادا «آن‌ها» ـ   دارو دستة‌ میرحسین و رضاپهلوی و خلاصه محفل کودتا ـ  نتیجة رفراندوم تغییر قانون اساسی را نپذیرند!   

 

یادآور شویم میرحسین موسوی که در راستای روند شناخته شدة‌ بازیافت زباله و تطهیر جنایتکار و متجاوز،  در حصر رسانه‌ای قرار گرفت،  پس از سرکوب خیزش «زن،  زندگی، آزادی» در جایگاه «رهبر جنبش» لنگر انداخت!   وی در سالروز خودزنی دربار پهلوی ـ  15 بهمن‌ماه 1327 ـ   با صدور بیانیه‌ای خواهان برگزاری رفراندوم و تشکیل مجلس موسسان شده بود!   نیازی نیست که بگوئیم تقاضای برگزاری رفراندوم در حکومت مدعی تقدس الهی،‌  فقط گسترة‌ حماقت و بی‌شعوری و دریدگی میرحسین موسوی را آشکار کرده!

 

کسی که در دوران صدارت نکبت‌بارش،  با تقلب علی خامنه‌ای را دوبار و هر دفعه با 99 درصد آراء از صندوق‌های مارگیری بیرون کشیده،   و  با زیروبم و چم‌وخم و فوت‌وفن تقلب در «انتخابات دینی» آشنائی دارد،  برای ملت ایران «انتخابات» و «رفراندوم» پیش‌بینی کرده است!   فراموش نکنیم که وی در دوران ریاست‌جمهوری جهادی اوباما،   و در آستانة به راه انداختن بهار نکبت‌بار عرب،   دوباره پای به صحنه گذارده بود،   به این امید که سیاست اسلامگرائی یک بار دیگر بتواند همچون دوران جیمی کارتر جنایتکار از ایران آغاز شود.

 

به یاد داریم که پس از ادعای تقلب در بساط 23 خردادماه 1388 و ادعای پیروزی موسوی، نخستین کسی که به این هرجائی سیاسی تبریک گفت همین علی لاریجانی بود که در سال 1361 وارد سپاه پاسداران دلار شده بود!   ‌یعنی دقیقاً پس از تصفیه‌های خونینی که علی خامنه‌ای و میرحسین موسوی را در رأس قوۀ مجریه نشاند و تداوم جنگ استعماری را  تضمین کرد!

 

همچنین فراموش نکرده‌ایم که علاوه بر مسعود رجوی و رضا پهلوی که در کنار میرحسین موسوی قرار گرفته بودند،   هیلاری کلینتون و‌ «جرمن شپرد»،   کاردینال راتزینگر که آنزمان در واتیکان لنگر انداخته بود،   شال سبز بر گردن انداختند!   و همان‌ سال،   در بساط روضه و زوزة‌ شیعی‌ها «برای عرب سوسمار خوری که به طمع خلافت ترکید»،   اراذل و اوباش حکومتی را در تهران به خیابان‌ هی‌کردند تا از طرفداران میرحسین موسوی تصویر «مخالف مزخرفات اسلام و تشیع» هم ارائه کرده باشند!

 

اینبار نیز بساط کربلا و بقیه قضایا مدتی است که به راه افتاده.   شیعی‌ها که به این بساط «مرگ پرستی،  ستایش شکست و حقارت و ابتذال و بیگانه‌پرستی» شرطی شده‌‌اند و مثل سگ پائولوف آب از دهان‌شان سرازیر شده،   تلاش می‌کنند صفوف‌شان را فشرده‌تر کنند.  از اینرو در میعاد جشن امردادگان،  همزمان با برگزاری مراسم وقوقیه جماعت،  صادراتی‌های «نظام مقدس» نیز تحت عنوان حمایت از فراخوان رضا پهلوی در مونیخ،   با پرچم اسرائیل در این شهر «تظاهرات» می‌فرمودند!    به عبارت دیگر بی‌خیال ایران و فرهنگ ایران و آزادی‌های فردی و اجتماعی؛   همه چیز سیاسی و ایدئولوژیک است و آزادی هم فقط باید سیاسی و خیابانی باشد!   به این ترتیب رجاله‌ها می‌توانند ابتذال،  توحش،  فقر فرهنگی،  تازه به دوران رسیدگی و کاسبی ـ  مرام اشغالگر مسلمان و استعمارگر مدرن ـ  را بر فضای اجتماعی حاکم کرده،   بار دیگر عوام‌زدگی و فردپرستی را به عنوان «تنها راه نجات» جلوه دهند.

 

گفتند که بوده ست عدالتگه ساسان

آن روز که ایران

سر تا به سرش،  مملکت علم و هنر بود

 [...]

این منزل دزدان شدن بارگه داد!

بیرون نشد از یاد

[...]

(میرزاده عشقی) 

        

خلاصه پس از شکست کودتای «ملا، خاخام، کدخدا» در کشورمان،   آئین‌های ایران باستان در داخل و خارج مرزها زیر لگد بیگانه‌پرستان افتاده.  در داخل که جریان روشن است؛‌   طبق نسخ رسمی و معتبر استخراج شده توسط حزب توده و احمد «زرت‌آبادی» از چاهک 300 سالة کاخ باکینگهام،  «ایرانیان با آغوش باز به اسلام گرویدند،   دلیل هم اینکه پیش از اسلام نظام طبقاتی در ایران حاکم بود:»

 

«[...] مسلمانان صدر اسلام با هدف قرار دادن نظام تبعیض‌آمیز عصر ساسانی توانستند نظر ایرانیان را به سوی اسلام جلب کنند [...] دلیل شکست ساسانیان از عرب‌های مسلمان [...] همان نظام طبقاتی و تقسیم جامعه [...] بود و نمایندگان عرب سر هر بزنگاه تلنگری به آن می‌زدند و از برادری و برابری در اسلام سخن می‌گفتند [...]»

منبع: برگرفته از مطلب زیدآبادی،  گویانیوز،  ‌مورخ اول اوت سالجاری 

 

همه بدانند که ایرانیان می‌خواستند مانند امثال زرت‌آبادی و شرکاء در جامعة‌ گوسفندی ـ جامعة بی‌طبقه و بدون مرز توحیدی ـ  زندگی کنند،   و زیست گوسفندی داشته باشند.   یعنی پشت سر یک رهبر ـ بزگله ـ  بدوند،  بع بع‌کنان پوزی به علف بزنند و جفتگیری کنند و خوش باشند!  از اینرو با آغوش باز به دین اشغالگر مسلمان گرویدند تا در پناه دین کذا،  پدوفیلی و برده‌فروشی و سنگسار و قصاص و جزیه و مزایائی از این دست را تجربه ‌کنند!  مسلماً در قرن هفتم میلادی هم،   همچون دوران معاصر،   دربار بریتانیا‌ «دین اسلام» را دین برابری و برادری معرفی کرده بود!

 

در پایان به همۀ طرفداران خروج از مرداب متعفن شاه‌الله و شیخ‌الله در داخل و خارج مرزها، پیشنهاد می‌کنم به سایت «یامی گسترونومی» مراجعه کنند و با زدن لایک و گزاردن پیام،  به گردانندۀ دوست داشتنی و مهربان این سایت کمک نمایند.