شنبه، خرداد ۱۱، ۱۳۹۲

هشت مصدق!

 
در آستانة شصت‌امین سالگرد تاجگزاری الیزابت دوم ـ 2 ژوئن 1953 ـ  پاترنوس به روال «سنتی» برای تداوم موجودیت محفل شیخ و شاه همزمان در ترکیه و ایران وارد میدان شد.  اینچنین بود که در تاریخ 31 مه 2013،  ‌ وزیر امورخارجة آ‌لمان هول‌هولکی به دیدار جان کری در واشنگتن شتافت؛  در رسانه‌های غرب،  حمایت‌های مالی حکومت ملایان از حماس کاهش یافت؛  و ... و فرانسوا اولاند ناچار شد ضمن ابراز مخالفت رسمی با مواضع وزیر امورخارجة ایالات متحد،   در کنار اسمعیل هنیه بنشیند!
 
سال گذشته مقامات رسمی فلسطین از یونسکو تقاضا کرده بودند بندر 3 هزار سالة‌ «آنته‌دون» را در فهرست میراث فرهنگ جهانی به ثبت برساند.  چند ماه بعد خبر رسید که نیروی هوائی اسرائیل و دارودستة‌ اسمعیل هنیه دست در دست یکدیگر بندر «آنته دون» را ویران کرده‌اند؛   جای تعجب هم نیست!  این بندر یادگار امپراطوری «بت‌پرست» رم باستان بود.  و موجودی‌ات‌اش،  با «یکتاپرستی» ادیان ابراهیمی در تضاد قرار می‌گرفت و نشان می‌داد که در این سرزمین به اصطلاح «مقدس» کفار سازندگی و آبادانی کرده بودند.   و این «توهین به مردم» بود.   از آنجا که در هزارة سوم حضرت ابراهیم جهت بت‌شکنی حضور نداشتند،   حماس و ارتش اسرائیل،   فرزندان خلف حضرت قواد علیه‌السلام با شعار «تغییر،  و ما می‌توانیم» این تکلیف ا‌لهی را از طریق همدلی،  ‌تدبیر و «عقلانیت» به انجام رساندند. گویا حین تخریب بندر سرود «یار دبستانی» هم می‌خواندند.  خبر تخریب این یادگار معماری باستانی در تاریخ 14 مه 2013،‌  در سایت فرانسه زبان نووستی انتشار یافت و ... و ما هم صدای اعتراض از یونسکو نشنیدیم،  چرا؟  چون علیرغم توافق‌های «آمریکا ـ روسیه» در تاریخ 7 مه سالجاری،  بعضی‌ها همچنان در این  توهم شناور بودند که بولدوزر «بهار عرب» کل منطقه را «یکدست» خواهد کرد و نان محفل «احترام به ادیان» تا پایان خورشید در روغن فراوان‌ شناور خواهد ماند!   ولی کور خوانده بودند؛  ‌ تحولات با مسیر مطلوب پاترنوس هم‌سوئی نشان نمی‌دهد.
 
از یک‌سو سرمایه‌داری ژاپن برای ممانعت از چپاول آسیا و آفریقا،  ‌ درکنار روسیه و چین قرار گرفته و همین امر سرمایه‌داری آنگلوساکسون را از آفریقای جنوبی تا قرقیزستان به عقب‌نشینی واداشته.  و از سوی دیگر،   توافق‌های امنیتی «آلمان ـ لهستان ـ روسیه» جایگاه فرانسه را تضعیف کرده و از همه مهم‌تر پیامدهای «نشست بین‌المللی امنیت اروپا»‌ ـ  این نشست در مسکو برگزار شد و به همین دلیل رسانه‌های سازمان ناتو در مورد آن سکوت کردند ـ  جایگاه لندن را در اتحادیة اروپا به شدت تضعیف کرد.   در نتیجه،   همچنانکه در وبلاگ «حماسة حسن هولو»‌ هم گفتیم،  بریتانیا ناچار شد،  فرانسه را قربانی کند تا هم خود را در سوریه از افلاس نجات دهد،  و هم از طریق «بازتولید»‌ سناریوی هیزاکسلنسی  ـ ‌ البته اینبار به صورت واژگونه ـ  به حساب خود حکومت ملایان را از مرگ برهاند.   
 
ویراست اول اجرای طرح «واژگونة‌»‌ هیزاکسلنسی با ثبت نام اکبر هاشمی و رحیم مشائی آغاز شد و با انفجار بمب در ترکیه تقارن زمانی یافت.   برنامه این بود که شورای نگهبان صلاحیت اینان را تأئید نکند و احمدی‌نژاد با اسناد «کذا» بساط افشاگری و لات‌بازی به راه اندازد.   در نتیجه،   پس از رد صلاحیت نامزدهای محبوب و مردمی،  اکبر هاشمی بساط‌اش را جمع کرد،   ولی ستاد انتخاباتی رحیم مشائی همچنان فعال باقی مانده بود.   تا اینکه به دلایلی که چندان پنهان هم نیست،   مقام معظم ناچار شدند با صدور بیانیه رسمی «تمکین نامزدهای رد صلاحیت شده از حکم شورای نگهبان» را ستایش فرمایند و به زبان بی‌زبانی بگویند از «صدور حکم حکومتی و تقاضای بازنگری»‌ معذوریم!  
 
اینجا بود که همزمان با آشوب‌های ترکیه،‌  ویراست دوم بازتولید سناریوی هیزاکسلنسی را در ایران به صحنه آوردند.  در نتیجه حسن روحانی برای بازگشت به دوران ملاممد خاتمی خیز برداشت و «بازنگری در مذاکرات هسته‌ای و ایجاد تنش با آمریکا» را به عنوان برنامة دولت‌اش مطرح نمود!  روحانی صریحاً اعلام داشت که قصد دارد مخاصمه با آمریکا را به «تنش» تبدیل کند.   البته مشخص نیست به چه دلیل،  «بعضی‌ها» دوران نکبت‌بار و تنش‌زای محمد خاتمی را با «تنش‌زدائی» در ترادف دیده‌اند،   و از قضای روزگار همین جانوران وحشی شخص «محسن رضائی» را مسئول تداوم جنگ استعماری با عراق معرفی می‌کنند!  بله،  وقتی اکبر هاشمی،   البته به ادعای شیخ مهدی جامی یک تنه،  «تنها پدیدآورندة نظام» باشد،  مسئول تداوم یک جنگ استعماری و منطقه‌ای نیز یک‌نفر خواهد بود!   همانطور که به ادعای بی‌بی‌سی،    همة امور نظام کذا بر عهدة یکنفر ـ  علی خامنه‌ای ـ  قرار گرفته:                           
 
«[...] سید علی خامنه‌ای که فعلاً رشته امور جامعه در دستان اوست[...]»         
 
بله،  همزمان با  اجرای مراسم وقوقیه، سایت بی‌بی‌سی،‌  مورخ 31 مه 2013،‌ کشف کرد تمام امور جامعه به دست مقام معظم است!  گویا بوق‌های پاترنوس «تمرکز بر یک نقطه» را به مصلحت دیده‌اند چرا که می‌پندارند باز هم می‌توان برنامة‌ سرکوب را سازمان داد،   البته اینبار پیش از انتخابات!  و به همین دلیل است که اوباش طرفدار «جنبش سبز»،  ‌ اینبار «انتخابات» را تحریم کرده‌اند!   و به همین دلیل است که شیخ احمدخاتمی تأکید می‌کند،   «شرکت در انتخابات یعنی تأئید نظام» و به این ترتیب، ‌ به صورت تلویحی مردم را به تحریم انتخابات فرا می‌خواند.   
 
همچنین شاهدیم که وقوقیة جمعه 31 مه سالجاری نیز در مسیر تحریک افکار عمومی و دامن زدن به خشم و نفرت ایرانیان تنظیم شده بود.  آخوند صدیقی را آورده بودند که از «احترام مردم به قوانین»‌ تشکر کند!   در حالیکه همه می‌دانند رد صلاحیت رحیم مشائی و اکبر هاشمی ارتباطی با «قوانین» کشور ندارد،  و صرفاً باعث نارضایتی بسیاری از همین «مردم» شده!  و همزمان با این تحرکات موذیانه،  برای شهادت «مالکوم شباز» در خانه‌ مشروطه اصفهان مراسم یاد بود برگزار می‌شود:
 
 
«[...]‌به همت انجمن اسلامی شهید ادواردو آنیلی [...]  یادبود شهادت مالکوم شباز در خانه مشروطه اصفهان برگزار خواهد شد[...]»
 منبع: فارس نیوز مورخ 31 مه سالجاری 
 
بله برای یک مافیائی ایتالیائی «انجمن اسلامی» به راه انداخته‌اند و انجمن کذا برای یک مافیائی سیاهپوست آمریکائی مراسم روضه و زوزه برپا کرده!   و همزمان «سایت الف» به  عملیات غافلگیرکنندة احمدی‌نژاد چشم امید بسته:
 
«[...] خبرنگار الف کسب اطلاع کرده [...] که رئیس جمهور برای کسب حکم حکومتی تلاش زیادی [...] کرده اما موفق نشده [...] اما گام بعدی چیست؟ هیچ کس نمی‌تواند حدس بزند.  چون احمدی نژاد حدس زدنی نیست[...]»
 منبع:  نووستی، ‌ مورخ 31 مه سالجاری
 
به یاد داریم که بیوة «شهید فاطمی»‌ از لندن به تهران آمدند و مراتب رضایت‌شان را از دولت پرزیدنت مهرورزی اعلام فرمودند.   به استنباط ما «سایت الف» در انتظار «تکرار» معجزة‌ تاج‌گزاری ملکة انگلستان نشسته.   یادآور شویم 77 روز پس از تاجگزاری الیزابت دوم،   محمد مصدق،‌  از کارگزاران وفاداراستعمار انگلستان ناگهان ‌«مخالف» شاه از آب در آمد؛‌  مجلس را منحل کرد؛  و ... و اوباش جبهة ‌ملی و فدائیان اسلام نیز برای ممانعت از «سقوط کشور به دامان کفر و الحاد»،  عملیات شهربانی آیرون‌ساید و «مردم» را مورد حمایت قرار دادند،   و خلاصه کودتای 28 مرداد 1332 بخوبی و خوشی سازمان یافت!  
 
با در نظر گرفتن پیامدهای «مقدس» مخالفت ناگهانی مصدق با پهلوی دوم،  می‌توان به سهولت دریافت،   به چه دلیل8 نامزد انتخابات جمکران،  به بهانة رفتار مقامات امنیتی تلویزیون جمکران،   از هم اکنون به «مخالف نظام» تبدیل شده‌‌اند!  خلاصه در آستانة دهة ششم تاجگزاری ملکه انگلستان نه یک مصدق که 8 مصدق داریم!   و شهربانی آیرون ساید با کمک «مردم» می‌تواند 8 کودتا برایمان سازمان دهد.   نخستین کودتا همین امروز در «حسینیة جماران» بر علیه حسن روحانی با موفقیت تمام به انجام رسید.   به گزارش رادیوفردا،  لباس شخصی‌ها عده‌ای را دستگیر کردند. گویا طرفداران روحانی در حسینیة‌ جماران به طرفداری از میرحسین موسوی و شرکاء سرود «ای ایران» و «یار دبستانی» خوانده‌اند.  و به همین دلیل سپاهیان معاویه سر رسیده و «اهل بیت» را دستگیر کرده‌اند:
 
«[...] حاضران در اين مراسم سرود يار دبستانی من و ای ايران  را با در دست داشتن پوسترهايی از حسن روحانی،  ميرحسين موسوی و مهدی کروبی جمع خوانی کردند[...]»
منبع رادیوفردا،‌   مورخ اول ژوئن 2013
 
بله وقتی برای نوة‌ مافیائی مالکم ایکس در «خانه مشروطه» مراسم یادبود برگزار می‌کنند؛ با پوسترهای شیخ کروبی و میرحسین هم در «حسینیه»‌ سرود «ای ایران» می‌خوانند!  هر چند به استنباط ما این‌ها «ول معطل‌اند!»  و اشکالات خط لولة «نورد ستریم»‌به کنار،  دلایل فراوان است!  به عنوان نمونه،  به گزارش سایت ولترنت،  ‌مورخ اول ژوئن 2013،  حضور سناتور مک‌کین در سوریه باعث رسوائی ایشان شد!   همچنین وزیر امورخارجة آلمان سراسیمه به واشنگتن رفت و ... و از همه مهم‌تر معلوم شد مصاحبة بشار اسد با «الاخبار» بد ترجمه شده،‌  و موشک «اس ـ 300» به دست ایشان نرسیده.  در نتیجه،   رئیس جمهور فرانسه ناچار شد در سنگر بازنده لنگر اندازد تا جمکرانیان بتوانند شرکت در نشست «ژنو ـ  2» را به حساب «پیروزی‌شان بر فرانسه» بگذارند!            
 
 ...

پنجشنبه، خرداد ۰۹، ۱۳۹۲

افسار و فستیوال!


 

محکومیت شرکت اسلام‌نواز «توتال» به جرم پرداخت رشوه به مقامات حکومت الهی جمکران،  برکناری «رابرت فورد»،‌  سفیر آمریکا در سوریه،   لغو تحریم‌های اقتصادی آمریکا علیه ملت ایران،   بیانیة رسمی دادستانی آرژانتین در مورد اتهامات نامزدهای «تأئید صلاحیت شدة»‌ حکومت ملایان و ... و خلاصه بگوئیم تحولات ناشی از چرخش سیاست آمریکا در سوریه،   هم برای جمکران و هم برای دولت اسرائیل دردسرساز شد.

 

به این ترتیب،  ملایان جمکران از نعمت نبرد «نمایشی» 33 ساله با‌ آمریکا محروم ماندند،  و اسرائیل نیز ابزار تهدید سوریه را از دست داد.   محرومیت حکومت جمکران از تحریم‌های آمریکا،‌   بر پیشرفت‌های مقام رهبری و مبارزات بی‌امان سعید جلیلی نقطة‌ پایان خواهد گذارد؛  وعده‌های ابلهانة «انتخاباتی» ولایتی و روحانی را نقش بر آب می‌کند،  و خلاصه بساط «نبرد با آمریکا» را برمی‌چیند.  به همین دلیل دولت اسرائیل نیز ناچار شده دکان «نبرد با روسیه» را تعطیل کند! 

 

به گزارش سایت نووستی،   ‌مورخ 30 مه 2013،‌  بنیامین نتانیاهو از وزرای‌اش خواسته در مورد موشک‌های «‌اس ـ 300» روسی سکوت اختیار کنند!  همزمان وزارت امور خارجه روسیه نیز از فلسطین و اسرائیل دعوت کرده بدون «پیش شرط»  به مذاکره بپردازند.  بله،   به استقرار صلح در منطقه نزدیک و نزدیک‌تر می‌شویم و خلاصه «پاترنوس» یک قدم بیشتر تا مرگ فاصله ندارد!  حال که به «پاترنوس»‌ رسیدیم یک مینی‌پرانتز باز می‌کنیم و بازمی‌گردیم به سال‌های سرمستی و پیروزی پاترنوس!  آنروزها که آن‌حضرت به عنوان فاتح جنگ جهانی اول،  «اقلیت زدائی» و گسترش «یوتوپیا» را به «سیاست» تبدیل فرمود.   در این راستا،   با تکیه بر اطلاعات سایت فرانسه زبان نووستی،   نگاهی خواهیم داشت به رخدادهای مهم سرزمین فلسطین.

 

سه سال پس از پایان جنگ جهانی اول،‌  «جامعة جهانی» با موافقت امپراطوری عثمانی به بریتانیا «مأموریت» داد تا سرزمین فلسطین را تکه تکه کند.   دو سال پس از پایان جنگ دوم جهانی،  ‌ در سال 1947،  «سازمان ملل»‌موافقت کرد که 56 درصد سرزمین فلسطین به کشور نوپای اسرائیل،  و 44 درصد آن به فلسطین اختصاص یابد و «بیت‌المقدس» هم تحت نظارت بین‌المللی اداره شود.   در سال 1948،  سازمان ملل موجودیت اسرائیل را به رسمیت شناخت و قرار شد اعراب در سنگر «مبارزه با اسرائیل» لنگر اندازند.   همزمان نخستین جنگ اسرائیل با اعراب آغاز ‌شد؛ کرانة باختری و بخش شرقی بیت‌المقدس را حاکمیت اردن ضمیمه کرد،   ‌نوار غزه هم به اشغال مصر در‌آمد و سازمان ملل خواهان بازگشت پناهندگان به خانه‌های‌شان شد!   در سال  1956،  سه سال پس از بحران‌سازی‌های محمد مصدق در ایران،  ‌ دولت مصر آبراه سوئز را ملی می‌کند و به همین دلیل از سوی «بریتانیا،  فرانسه و اسرائیل» به تهاجم نظامی تهدید می‌شود.  در اینجا از سایت نووستی خارج می‌شویم تا نگاهی داشته باشیم به واکنش اتحاد شوروی به تاخت‌وتاز لندن،  پاریس و تل‌آویو.

 

مسکو در سال 1956،   لندن و پاریس را به حملة موشکی تهدید کرد؛  و به دلیل همکاری آیزنهاور،  رئیس جمهور وقت ایالات متحد با شوروی،  تهاجم نظامی به کشور مصر منتفی شد.   در واقع همکاری‌ «مسکو ـ واشنگتن»،   اتحاد مقدس لندن و پاریس را ابتر کرد و نیازی نیست که بگوئیم بدون حمایت غرب از مرزشکنی دولت اسرائیل،‌  هیچ امکانی برای تاخت‌وتاز این دولت وجود نداشته،  ندارد و نخواهد داشت.   یادآور شویم،  ‌ همزمان با حمایت از مرزشکنی دولت اسرائیل،  غرب در منطقه از حکومت‌های «ایدئولوژیک» که خود را پیرو «سنت‌ اسلام» معرفی می‌کنند،  حمایت به عمل می‌آورد تا جنگ و بحران را تداوم بخشد.

 

یکی از فواید این قماش حکومت‌ها در هزارة سوم این است که در زمینة روابط اجتماعی و‌ فرهنگی هرگز از توحش «گذشته» پای فراتر نمی‌گذارند.    روشن‌تر بگوئیم در حکومت‌های «سنتی» معاصر به ویژه در مناطق نفتخیز،   «تفکر» و «تخیل» ممنوع است!  در این قماش حکومت‌ها، ‌ آخوند با پشتیبانی آتلانتیست‌ها در جایگاه فیلسوف،‌  هنرمند،‌  رهبر سیاسی و اقتصادی و خلاصه «خداوند» قرار می‌گیرد.

 

وقتی آخوند در جایگاه خداوند قرار گرفت،   اکبر هاشمی تبدیل می‌شود به «پدیدآورندة  حکومت اسلامی!»  به این ترتیب می‌توان به سهولت از فرمانده و معاون ارتش ناتو یعنی از آمریکا و انگلستان که در ایران کودتا کرده‌اند سلب مسئولیت کرد!  ‌ این همان تبلیغات ابله‌پسندی است که بی‌بی‌سی،  رادیوفردا و شاخک‌های‌شان از طریق اوباش ایرانی‌نما به گسترش آن مشغول‌اند.  گروهی از اوباش می‌کوشند با ارائة تصویر دلپذیر از روح‌الله خمینی،  تاراج و سرکوب ملت ایران را به حساب مصباح یزدی و دورة 8 سالة ریاست احمدی‌نژاد بر قوة‌ مجریه بنویسند. وظیفة برخی دیگر از اوباش این است که حمایت لندن و واشنگتن را از ایجاد حکومت توحش پنهان دارند و مسکو را حامی جمکران معرفی کنند!   

 

در هر حال،   در شرایط فعلی محور اصلی پروپاگاند استعمار جایگزینی حکومت سنتی فرسودة‌ «اسلامی» با حکومت سنتی و تازه نفس «ایرانی» است.  از این مفر،  ملت ایران یکبار دیگر از دمکراسی سیاسی در چارچوب مفاد اعلامیة جهانی حقوق‌بشر محروم خواهد شد.   ولی نشاندن توحش بومی بجای توحش دینی بدون «ناجی» امکانپذیر نخواهد بود.   و اکبر بهرمانی برای ایفای این نقش گویا مناسب‌ترین است:‌‌      

 

«[...]‌ اگر این جسارت با هاشمی باشد او مهر خاتمت بر نظامی خواهد زد که خود از پدیدآورندگان‌اش بوده [...] هر تغییری که در آن انحصارطلبی پایان یابد همه سیاست سی و چندساله ایران پس از انقلاب را چنان تغییر خواهد داد که دیگر چیزی از جمهوری اسلامی چنانکه تحت رهبری خمینی و خامنه‌ای شناخته‌ایم باقی نخواهد گذاشت[...]»

 

بله،  هر تغییری پیش آید،  خوش آید.  مهم نیست مسیر این تغییر چیست.   اشتباه نکنیم،‌  این جفنگیات را شیخ پشم‌الدین تفتازانی از پستوی حاجی ابوتراب استخراج نکرده؛  ‌ این تأکیدات بی‌پایه که مانند آیات الهی با هرگونه استدلال منطقی بیگانه است،  از قلم «شیخ» مهدی جامی تراوش کرده و در تاریخ 28 مه 2013  در سایت مدرن و متمدن «بی‌بی‌سی» انتشار یافته!  بله،   همه بدانند که آخوند اکبر هاشمی،  از اعماق ناکجاآباد رفسنجان،  یک تنه و دست تنها یک نظام استعماری و سه دهه چپاول سرمایه‌داری غرب را در خاورمیانه «پایه‌ریزی» و بنیانگزاری فرموده‌اند!  در ضمن همه بدانند که ایشان باز هم به تنهائی،‌  34 است که با همین نظام استعماری‌ ملت ایران،  اگر نگوئیم ملت‌های منطقه را به زنجیر کشیده‌اند،  و شگفتا که این «بساط» همچنان پابرجاست!  

 

شیخ مهدی نگفته‌اند،  ولی ما می‌گوئیم که قدرت سردار اکبر سرچشمة الهی دارد!  باری «مهدی. جیم» پس از معرفی اکبر بهرمانی به عنوان پایه‌گزار دستگاه توحش اسلامی، هم آلترناتیو این توحش را تعیین کرده،‌  و هم رهبری آن را به موسوی جنایتکار سپرده!  موسوی پس از سه دهه جنایت و تاراج در سنگر حق نشسته،‌  چرا؟  چون اعتراض کرده و «در حصر» قرار گرفته!  و شیخ جامی تلاش می‌کنند که هاشمی را نیز از حکومت اسلامی جدا کرده و در کنار میرحسین جلاد بنشانند:

           

«[...] جانشین مشروع جمهوری اسلامی می‌تواند جمهوری ایرانی باشد[...]موسوی از رهبری مطرودان به سوی آینده‌ای فارغ از جمهوری طرد و تبعیض تن زد.  شاید هاشمی تن بسپارد.   ولی انتخاب او هر چه باشد مسیر جدایی از جمهوری اسلامی آغاز شده [...]»

 

 حال این پرسش مطرح می‌شود که «مهدی. جیم» به چه دلیل برای نشاندن «جمهوری ایرانی» بجای حکومت ملایان اینهمه پافشاری می‌کند؟  پاسخ به این پرسش روشن است؛  «جمهوری» خواه اسلامی باشد خواه ایرانی،   در هر حال با «جمهور» در تضاد قرار خواهد گرفت!   «جمهور» یک «مجموعة غیرایدئولوژیک است.  افزودن صفت‌های دینی بومی و قومی به «جمهور»،  فلسفة بنیادین نگرش «جمهوری‌ات» را مخدوش خواهد کرد.  و این است خواست کارفرمایان بی‌بی‌سی!   و چرا راه دوربرویم،  تحولات تاریخ معاصر نشان داده که با افزودن ویژگی‌های دینی،  قومی،  نژادی و ایدئولوژیک به «جمهور» آن را به ابزار گسترش توحش و خشونت تبدیل کرده‌اند.   و در چنین حکومت‌هائی است که می‌توان آخوندهائی از قماش «پوران درخشنده» را در جایگاه فیلم‌ساز نشاند؛   اوباشی که حقانی‌ات‌شان را در پائین‌تنة‌ دیگران می‌جویند:‌

 

«[...] کار بجائی رسیده که مردان با مردان و زنان با زنان ازدواج می‌کنند [...]»

 

این مزخرفات «درخشنده» در فارس‌نیوز،   ‌مورخ 22 مه 2013 انتشار یافته.  باید از این فیلمساز برجسته بپرسیم ازدواج همجنسگرایان،  آنهم در کشورهای دیگر به شما چه ارتباطی دارد؟ جالب اینجاست که در تاریخ 25 مه سالجاری،  خواهر شهلا رستمی،  که در ظاهر صدها سال نوری با «درخشنده» فاصله دارند،   در بخش «فرهنگی» سایت رادیو فرانسه ضمن بررسی فیلم «پپرلند شیرین من» تلویحاً به ما می‌گویند که فیلم‌سازان منطقه موظف‌اند آثارشان را بر باورهای جمع منطبق کنند!   به عبارت دیگر،  الزامات خلاقیت‌ هنری‌،  ‌یعنی «تخیل» و نوآوری «منهیات» است و نباید به ذهن فیلم‌سازان این مناطق خطور کند:‌

 

«[...] فیلم هینر سالم،  کارگردان کرد عراقی،  با استقبال [...] حضار در مراسم نمایش رسمی آن روبرو شد[...] اما مشکل فیلم در اینجاست که هینر سالم،  ظاهراً می‌خواهد از کردها [...] یک تصویر شسته و روفته و صیقل‌داده شده بدهد که با واقعیت‌های سنتی این منطقه و اکثر مردانش هم‌خوانی ندارد[...]»

 

بله،   هینر سالم «حق» ندارد از کلیشه‌های سنتی فاصله بگیرد.  البته ظاهراً واقعیت سنتی  «رئالیسم اجتماعی» است.   ولی با حداقل شناخت از رئالیسم می‌توان دریافت که،   رئالیسم اجتماعی با آنچه «بعضی‌ها» در بوق گذاشته‌اند ارتباطی ندارد.   هنرمند این «اختیار» را دارد که رئالیسم را در چارچوب خواست‌ها، ‌ نیازها و تخیلات خود «بازتعریف» کند.  ولی تلاش بوق‌های استعماری آنقدرها کاری با مباحث «فلسفی ـ اجتماعی» ندارد،   هدف واقعی حفظ بنیاد توحش یعنی «خانوادة ایدئولوژیک» است.  بنیادی که تزلزل آن نان بعضی‌ها را آجر خواهد کرد:          

 

«[...] دختری تنها به خارج فرستاده می‌شود و [...] پس از این که دختر نمی‌خواهد با پدر نامزد از دست رفته اش ازدواج کند [...] مردان خانواده با تهدید به مرگ دختر سرکش، تماشاگر را می‌ترسانند.  اما [...] این تهدیدها فروکش می‌کنند[ همچنین ] در [فیلم]  پپرلند شیرین من،  یک دختر جوان کرد [...] که شماری برادر و مدعی دارد،  تنها برای آموزگاری به روستائی دوردست فرستاده می‌شود[...] سپس فرمانده پلیس [...]آنجا [...] با او رابطه عاشقانه برقرار می‌کند،  بدون اینکه از وی بخواهد به همسری او درآید.  پسران خانواده از راه می‌رسند و تهدید می‌کنند؛ اما هیچ اتفاقی نمی‌افتد[...]  هینر سالم، ظاهراً می‌خواهد به هرترتیب که شده کردها را غیرمتعصب و با رفتاری اروپائی‌مآب نشان دهد؛   در حالی که قتل‌های ناموسی در کردستان،  همچون در شماری از کشورهای پیرامون این منطقه،  بر کسی پوشیده نیست[...]»

 

اما بر خلاف تصور شهلا رستمی،  «مسائلی» که مطرح شده،  به هیچ عنوان ‌مشکل فیلم و فیلمساز نیست.  چرا خانم رستمی در مورد فیلم‌های پلیسی آمریکائی دست به قلم نمی‌برند؟   چرا نمی‌فرمایند در جامعه‌ای که نفرت عمومی از پلیس به یک واقعیت اجتماعی تبدیل شده،  هر روز صدها فیلم و سریال تلویزیونی جهت ارائة تصویر «دلپذیر» از همین پلیس منفور به نمایش درمی‌آید؟!  مگر در آمریکا نفرت از پلیس یک واقعیت اجتماعی نیست؟   می‌بینیم که این «موضع‌گیری‌ها» جهت‌دار است؛  حتی اگر قلم‌هائی که بر کاغذ می‌دود،‌  نداند که چه می‌نویسد.   در واقع،   «مشکل» از محافلی می‌آید که مناطق مسلمان‌نشین را در چارچوب منافع مالی‌شان یکدست و ایدئولوژیک می‌خواهند.  جهانی مشابه باغ وحشی که شرکت‌های نفتی در عربستان ساخته‌اند!   

 

یادآور شویم پیش از آغاز فستیوال کن،  پادشاه عربستان لطف کرده به زنان اجازه دادند تحت سرپرستی پدر یا همسر و برادر در نقاط خلوت شهر دوچرخه سواری کنند!  و به همین دلیل،  فیلم «وجده» مورد توجه قرار گرفت.   علامت تعجب هم نمی‌گذاریم،   این فستیوال‌ها ـ برلن،‌  ونیز، ‌کن ـ  شاخک‌های فرهنگی ارتش ناتوست.  شاید به همین دلیل شهلا رستمی ‌یکی از هنرمندترین کارگردانان سینمای جهان،  «امیرکوستوریکا» را کارگردان «افسارگسیخته» می‌خواند:

 

«هینر سالم، [...]‌ با نخستین فیلمش [...] که کپی بسیار موفقی بود از سبک امیر کوستوریچا - کارگردان افسارگسیخته بوسنیائی [...] پس از آن دیگر نتوانست فیلم یکدستی بسازد[...]»

 

همینجا بگوئیم،  محافلی که برای فیلم یکدست،‌  حکومت یکدست،  و از همه مهم‌تر خانوادة یکدست له له می‌زنند افسار به گردن دارند و از افسارشان هم سپاسگزار‌ و شاکراند!   و اشتباه نکنیم،‌   این حضرات برای «سنت» سینه چاک نمی‌دهند؛ چرا که خانوادة سنتی با خانوادة یکدست و ایدئولوژیک مطلوب اینان صدها سال نوری فاصله دارد.  در خانوادة سنتی امکان حرکت فرزندان به سوی آینده وجود دارد،   حال آنکه خانوادة یکدست و ایدئولوژیک در چارچوب تحجر و توحش «پدر»،   آینده را از پیش تعیین و تعریف کرده.  این افسارپرستان  با قراردادهای کهن اجتماعی کاری ندارند؛‌  شیفتة دورباطل فاشیسم‌اند.   

 

از اینرو بوق‌های‌شان بنیادهای موهومی را به ارزش می‌گذارد که از دور باطل تعلقات خارج نمی‌شود!  بنیادهائی که گذشت زمان در آن‌ها هیچ خللی ایجاد نمی‌کند!  با چنین بنیادهای پوچ و مبهم است که می‌توان ملت‌ها را به مسلخ ‌فرستاد.  در نتیجه،   اگر در کردستان قتل‌های ناموسی سکة رایج است،  کارگردان کرد «حق» ندارد روابط اجتماعی را خارج از این چارچوب توحش به مخیله‌اش راه دهد!   او هم باید با ساختن فیلم به کردها «یادآوری» کند که حتی برای تفریح هم «حق» ندارند از توحش‌ها فاصله بگیرند!  همچنانکه در وبلاگ «حماسة‌ حسن هولو» گفتیم، ‌ فیلم تکراری و غم انگیز «لولو آمد» در 66 امین فستیوال کن،‌ ‌ شرکت کرده بود!   با توجه به برکناری قریب الوقوع  سفیر آمریکا در سوریه ـ  ایشان به گزارش ولترنت،‌  مورخ 30 مه سالجاری،  دستیار جان نگروپونته بوده‌اند ـ   مسلم بدانیم در 67 امین فستیوال کن،  فیلم «مرگ لولو» را به تماشا خواهیم نشست!             

 
---
 

سه‌شنبه، خرداد ۰۷، ۱۳۹۲

حماسة حسن هولو!

 
در سال 1384،  در گیرودار جنجال انتخابات جمکرانی‌ها مطلبی تحت عنوان «لولو آمد» برای «سایت دیدگاه» فرستادم که وصف‌الحال شرایط امروز است.  ولی در 66 امین «فستیوال کن»،‌   یک فیلم خیلی خیلی هیجان‌انگیز و شورانگیز و غم‌انگیز و در واقع تکراری،‌  تحت عنوان «لولو آمد» به نمایش گذاشته شد.  این فیلم،  همزمان با ورود «کامیلا»،   ‌همسر پرنس چارلز به پاریس در تاریخ 27 مه 2013  مورد تأئید اجباری هیئت داوران در وزارت امورخارجه فرانسه قرار گرفت و اینچنین بود که «استفادة دولت سوریه از سلاح شیمیائی» در روزنامة لوموند و سپس در «یورونیوز» به اثبات رسید!
 
اگر دولت سوریه قوانین و مقررات‌اش را با احکام توحش «شریعت» منطبق کند،  مطمئن باشیم وغ‌وغ‌ساهاب‌های طویلة مک‌کارتی دیگر نخواهند گفت،  «دولت سوریه از سلاح شیمیائی استفاده کرده!»  چرا که،‌  برای ملت سوریه،   «احکام شریعت» از سلاح شیمیائی هم قتال‌تر است!  حکومت جمکران که روز به روز وحشی‌تر و گستاخ‌تر می‌شود،  شاهدی است بر این مدعا.   این حکومت «خردرگل»،  که از ابزار سرکوب «پساانتخاباتی» مطلوب‌اش محروم شده،  اینبار سفرة سرکوب پیش‌انتخاباتی برای ملت پهن کرده.
 
روز گذشته سخنگوی قوة قضائیه جمکران  اعلام داشت برخی افراد «می‌خواستند» در آستانة انتخابات امنیت کشور را بهم بزنند که دستگیر شدند:
 
«سخنگوی قوه قضاییه از دستگیری افرادی از سوی وزارت اطلاعات خبر داد که در آستانه انتخابات قصد بر هم زدن امنیت کشور را داشتند.»
منبع:‌ فارس‌نیوز، ‌مورخ 27 مه 2013  
 
وقتی به دلیل تغییر «کلان استراتژیک»، گاری شکستة‌ «تف سربالای جمعی» در سربالائی جبرتاریخ به هن هن می‌افتد،   این مسائل هم پیش خواهد آمد!   و از قضای روزگار این «مسائل»،   مانند دیگر مسائل و شایعات «سرنوشت‌ساز»،‌   نظیر استفاده از سلاح شیمیائی و غیره در «آستانة» ملاقات وزرای امور خارجة آمریکا و روسیه در پاریس منتشر می‌شود!   چرا که این ملاقات در واقع سنگر محفل «دوستان سوریه» را فروپاشاند؛   همسوئی بریتانیا با فرانسه را در مورد سوریه به صورت چشمگیر کاهش داد و به همین دلیل،  داغ کردن تنور یخ‌زدة‌ انتخابات جمکران و تضمین پیروزی «حسن روحانی» بر عهدة فرانسه قرار گرفت!  به عبارت دیگر،  بریتانیا ناچار شده فرانسه را به «سنگر بازنده» پرتاب کند و این است دلیل جنجال و هیاهوی لوموند و بوق‌های هم‌سو!   و همین است دلیل سفر ناگهانی و هول‌هولکی «ژان فرانسوا ژیرو»،  مدیرکل امور خاورمیانه و آفریقای شمالی فرانسه به تهران!     
 
برای روشن شدن این مطلب،   نخست یک مینی‌پرانتز در مورد ملاقات «جان کری» با «سرگئی لاوروف» در شهر پاریس باز می‌کنیم.  به گزارش سایت فرانسه زبان نووستی، ‌ مورخ 27 مه سالجاری،  گفتگوی وزرای امورخارجة آمریکا و روسیه به صورت دو جانبه و پشت درهای بسته صورت گرفت،‌  سپس لوران فابیوس،  وزیر امورخارجه فرانسه در این نشست حضور یافت!   نووستی می‌افزاید در سال 2013،  وزرای امور خارجة‌ آمریکا و روسیه در شهرهای برلن،  لندن،  بروکسل،  مسکو،  و «کی‌رونا»‌ در سوئد با یکدیگر ملاقات کرده‌اند. در هر حال،   آنچه اهمیت دارد این است که همزمان با ملاقات «کری ـ لاوروف»، کامیلا،  همسر پرنس چارلز برای یک دیدار رسمی وارد پاریس شده است!   و با توجه به نخستین مسافرت پرنس چارلز به ارمنستان که خبر آن در  رادیوفردا،  ‌مورخ  28 مه 2013 انتشار یافت،  به نظر می‌رسد سفر «کامیلا» به پاریس،‌   «پیام» روشن دربار بریتانیا به حاکمیت فرانسه باشد.
 
به استنباط ما،  ‌ لندن به دلیل شکست‌های غیرقابل برگشت دیپلماسی‌اش در منطقه،  هم در مورد سوریه و هم در مورد ایران،  میدان را  به فرانسه واگذار کرده!  دلیل هم اینکه مدیریت سیاست‌های بازندة‌ انگلستان طی هفتاد سال اخیر همواره بر عهدة فرانسه قرار گرفته.  جنجال لوموند و شرکاء پیرامون سلاح شیمیائی در واقع واکنش محفل بازندگان به «کلان ـ استراتژی» نوین است.
            
رادیوفردا،  ‌مورخ 27 مه 2013،‌  به نقل از سایت «لوموند»،  استفادة دولت سوریه از سلاح شیمیائی را بازتاب داده.  هم‌میهنان گرامی بدانند که اخبار «معتبر» در مورد سوریه،  به ویژه در «لوموند» یافت می‌شود.  به عنوان نمونه،  در تاریخ 25 فوریه 2012،  «کارولین فوره» در همین رسانة «معتبر» نوشته بود:
 
«[...] دولت ایران یک کورة آدم سوزی به دولت سوریه داده که مخالفان بشار اسد را در آن  بسوزانند و این کوره تمام وقت در شهر حلب کار می‌کند[...]»
 
جالب اینکه گزارش «مستند»‌ خواهر «کارولین» گویا سخت به مذاق اهالی واتیکان شیرین آمده.  چرا که از سخنرانی‌آتشین «پدرپائولو» رایحة تعفن گزارش کارولین فوره به مشام می‌رسید.  پدر پائولو از کشیشان متعهد و مکتبی نزدیک به پاپ،   ژان پل‌ دوم به شمار می‌رود.   «فرانسوا بلیو»،  در مقاله‌ای تحت عنوان «پروپاگاند استعماری، ‌ مسیحیان سوریه و دروغ سازمان یافتة رسانه‌های فرانسه» به تغذیة آخوندهای واتیکان از گزارش‌های «موثق» دستپخت امثال کارلین فوره اشاره کرده.   این مقاله در دو بخش ـ در تاریخ 13مه و 18 مه 2013  ـ  در سایت ولترنت انتشار یافته و ما هم به نقل چند سطر از بخش دوم آن اکتفا می‌کنیم:
 
«[...] پدرپائولو به ستایش انقلاب تونس،  انقلاب مصر، ‌ و به طور کلی بهار عرب ـ  شامل انقلاب سوریه ـ پرداخت [...] و در دو نوبت،  مخالفان انقلاب سوریه را با کسانی که هولوکوست را نفی می‌کنند در ترادف قرار داد.  و به دلیل وتوی قطعنامه‌های ضدسوری به شدت از روسیه انتقاد کرد[...] پدر پائولو در ادامه،  دخالت در سوریه و ارسال سلاح و تجهیزات برای مخالفان بشار اسد را یک تکلیف دانست[...]»
 
می‌بینیم که کارولین فوره،‌   از مدافعان سرسخت گروه «فمن»،  هم‌سنگر و هم‌پیمان آخوندهای واتیکان از آب درآمده!   از همین هم‌سنگری‌ها می‌توان دریافت «واتیکان، جهادیون، گروه فمن و کارولین فوره» آبشخورشان مشترک است.   هر چند،  آبشخور کذا سخت به تزلزل افتاده!  
 
و به همین دلیل گزارش «موثق» لوموند،  که رادیوفردا می‌کوشد به نوبة خود آن را به ما ملت حقنه کند،  در سایت فیگارو،  ‌مورخ 27 مه سالجاری به موضوع خنده و شوخی تبدیل شده! چرا که این گزارش هم مانند گزارش قتل آن سرباز بریتانیائی در لندن بیشتر به قصة خاله سوسکه شباهت دارد!   و اگر اینروزها شاهد وفور قصه‌های خاله سوسکه در بوق‌های ناتو هستیم،   بی‌دلیل نیست.   پیش از ادامة‌ مطلب بد نیست نگاهی داشته باشیم به فهرستی که «فرانسوا بلیو» از شیپورهای «ویراست رسمی» در کشور فرانسه ارائه کرده:
 
«تی.وی.5 ‌موند؛  ‌بی.اف‌.ام تی.‌وی؛  فرانس24؛  ال. سی. پی،  با همکاری نوول اوبسرواتور،‌ لیبراسیون،  رادیوفرانس،  ‌مدیاپار [...]»     
همان منبع 
 
یادآور شویم «فرانسوا بلیو»،  ‌نویسنده و مدیر سایت «او. ام. ئی»،   رصدخانة دروغ‌های حاکمیت است و مقاله‌اش شواهدی از هم‌سوئی آشکار واتیکان با ارتش ناتو در تقابل با مسیحیان سوریه ارائه می‌دهد.   بله،   واتیکان بر خلاف شایعات رسانه‌ای به هیچ عنوان مدافع حقوق مسیحیان سوریه نیست!   همچنانکه دولت اسرائیل هم تلویحاً از سرکوب یهودیان در کشورهای مسلمان‌نشین حمایت می‌کند.   دلیل هم روشن است.   سرکوب اقلیت‌های مذهبی زمینة مهاجرت اینان را فراهم می‌آورد و یک مجموعة یکدست توحش به نام «جهان اسلام»  تشکیل می‌شود که در میانمدت می‌توان آن را بر الگوی تحجر صدر اسلام منطبق کرد.  با این تفاوت که این «جهان اسلام» نوین خوراک و پوشاک‌ و بهداشت‌اش هم وارداتی است.  
 
به عبارت دیگر،  همانطور که در عربستان و امارات و قطر هم می‌بینیم،  امکانات اولیة زندگی‌ را از غرب دریافت می‌کند.  در واقع غرب در جایگاه «پدر» این جهان اسلام می‌نشیند،  و به این ترتیب جایگاه اسحاق برای «اسرائیل»‌ محفوظ خواهد ماند!  اما ناکامی بهار عرب در سوریه،  مانع از نشستن اسرائیل در جایگاه اسحاق شده!   از سوی دیگر،   در کشور سوریه،  برخلاف سرزمین گل و بلبل،‌  دانشجویان و دانشگاهیان پشت سر آخوند ننشسته‌اند!   بله،   این است تفاوت عمدة سوری‌ها با ایرانیان پرمدعا و بی‌مسئولیتی که در کنار «لات» و ارزش‌های آخوندی‌ قرار گرفتند و دانشگاه را به عرصة فعالیت سیاسی و آشوب تبدیل کردند.
 
جالب اینکه،   نسل دوم همین جانوران وحشی،  پس از گذشت قریب به شش دهه از بحران‌سازی‌های محمد مصدق،   می‌خواهد این عضو فعال محفل «فدائیان اسلام» را به عنوان مدافع حقوق بشر و دمکراسی به ارزش بگذارد!   بی‌دلیل نیست که همزمان با نبش قبر مصدق،  طرفداران کودتای میرپنج نیز برای تطهیر آخوند به تکاپو افتاده‌اند و تلاش می‌کنند حساب اسلام‌گرایان را از «روحانیت» جدا کنند!  تو گوئی روحانیت شیعی‌مسلک،  با آن کارنامة تاریخی و عملکرد وحشیانه‌اش نماد «دمکراسی» بوده!   
 
همزمان با تبلیغات محفل «شیخ‌وشاه»،‌‌   داس‌الله و علی مطهری نیز به خشتک «حسن روحانی» دخیل بسته‌اند،  ‌ چرا؟  چون «حسن روحانی» هم آخوند است،  ‌و هم می‌خواهد مذاکرات هسته‌ای را تعطیل کرده،  به سال نورانی 2003 بازگردد!   به همان روزهای شیرینی که پاپ ژان‌پل دوم،   گوسالة زرین واتیکان هنوز زنده بود و ملاممد خاتمی با برخورداری از پشتیبانی آلمان،  انگلستان، ‌ فرانسه و چین،‌  با هیاهوی «تعامل و تساهل و گفتگوی تمدن‌ها» و ... به گسترش وحشیگری در ایران اشتغال داشت،  و ایرانیان را به گوشت دم توپ اروپا و آمریکا تبدیل کرده بود.  
 
بله برای همین است که قلادة حسن روحانی را باز کرده‌اند!   قرار است ایشان خیز برداشته و ملت را به همان روزهای روشن رهنمون شوند!  هر چند به استنباط ما چنین بازگشتی امکانپذیر نیست،  چرا که گذشته از افلاس ترکیه و پاکستان،   نه آلمان می‌تواند از اینان حمایت کند و نه چین جرأت دارد در مرزهای جنوبی روسیه بساط «ملانوازی» و بمب‌سازی به راه اندازد.  ولی در ذهن علیل بعضی‌ها این سیاست فرسوده هنوز شانس «برد» دارد!   در نتیجه برای سعید جلیلی نقش «لولوی محبوب رهبر» و برای حسن روحانی هم نقش «هولوی تو دل‌بروی اکبر»  را مناسب تشخیص داده‌اند!
 
لولوی محبوب رهبر مورد تأئید مصباح یزدی هم قرار گرفته تا به نفرت مردم بیشتر دامن بزند. همین روزهاست که اکبر هاشمی،  قهرمان شرافت و حیثیت سایت رادیوفردا و قربانی دستگاه ظلم و ستم «معاویه»،‌  ‌حسن روحانی یعنی همان ‌هولوی تودل‌برو را تأئید کند!  کار تمام است و مردم از لج رهبر  به «روحانی» رای خواهند داد!   اما برخلاف ادعای بوق‌های سازمان سیا،   علی ‌خامنه‌ای خودش طرفدار حسن روحانی است،  ‌ و دل در گرو خاتمی و میرحسین موسوی دارد.   
 
سناریوی شیفتگی رهبر و مصباح یزدی بر سعید جلیلی در واقع ویراست نوین سناریوی «نیکولاس براون» است.  سناریوئی که بر اساس آن «مردم» از لج رهبر،‌ و برای ممانعت از پیروزی نامزد محبوب وی،‌  با حضور گستردة خود در انتخابات حماسه می‌آفرینند!  اربابان حکومت جمکران می‌پندارند با این ترفند،‌   همانطور که پیشتر هم با ملاممد خاتمی «حماسه» آفریدند،‌ حسن روحانی را با «رأی بالا» از صندوق‌های مارگیری بیرون می‌کشند‌ تا ایشان به خوش‌‌رقصی‌های ملاممد تداوم بخشد!
 
این است دلیل مسافرت ناگهانی ژان‌فرانسوا ژیرو،   مدیرکل خاورمیانه و شمال آفریقای وزارت امور خارجة‌ فرانسه به تهران!   ایشان وظیفه دارند برای حکومت جمکران «حماسه» بیافرینند!   منتهی این حماسه برخلاف حماسة‌ ساخته و پرداختة «روتاری کلاب» لندن در دوم خرداد 1376،  ‌محکوم به شکست است!  به عبارت دیگر،  اینبار نمایشنامة «مبارزة» هولو با لولو خریداری نخواهد داشت.  
 
 
 ...

یکشنبه، خرداد ۰۵، ۱۳۹۲

زهرا، سفیر اسلام!

 
هفتة گذشته در رادیوفردا صحبت از «احتمال وقوع شورش‌های مدل روسی» در ایران بود.   اینک «دویچه وله» می‌خواهد ببیند «پیروزی کدام نامزد در انتخابات ایران برای روسیه خوب تلقی می‌شود!»   بله،  طویلة‌ مک‌کارتی برای چسباندن  نوکران جمکرانی‌‌اش به مسکو از هیچ کوششی فروگزار نکرده و نمی‌کند.  این طویلة‌ مقدس برای در بوق گذاشتن پیشرفت‌های نظامی حکومت مرده‌شویان همچنانکه شاهد بودیم،  مناسبت‌های جنگ میهنی روسیه را برگزید و اینک می‌خواهد سعید جلیلی را به عنوان «نامزد محبوب روسیه» از صندوق مارگیری استخراج کند.  به این ترتیب،   امواج نفرت ملت ایران به سوی مسکو منحرف می‌شود،‌   نه به جانب لندن و واشنگتن!   بی‌دلیل نیست که سایت دویچه وله رنج «بررسی» نامزد مطلوب روسیه را ‌بر خود هموار کرده!  و بی‌دلیل نیست که این بررسی‌های علمی و منطقی در سایت تابناک،‌  مورخ 4 خردادماه سالجاری انتشار یافته:
 
«[دویچه وله] ضمن اشاره به اینکه رد صلاحیت چهره‌ای چون‌ هاشمی برای دولتمردان مسکو،  دور از انتظار بوده و آن‌ها را شوکه کرده [...] به نقل از یک کارشناس روس [‌می‌گوید] برخی [نامزدها] می‌توانند با غرب [...]به توافق برسند[...]مناسبات ایران با غرب می‌تواند برای آن‌ها مهم‌تر باشد [...]محافلی در روسیه از این مسأله می‌ترسند [...]  و بر این باور‌ند که پیروزی سعید جلیلی می‌تواند به نفع روسیه باشد [...] ‌اگر جلیلی [...] بیاید،  سیاست کنونی ایران ادامه خواهد داشت[...]»
 
بله،  پیام روشن است.  از یکسو،  سعید جلیلی سیاست ویژة خود را اعمال خواهد کرد،   و از سوی دیگر استخراج جلیلی از صندوق مارگیری منافع لندن و واشنگتن را تأمین نمی‌کند؛  به نفع روسیه است!  البته به ادعای دویچه وله و بر اساس «باور» برخی محافل روس!   جالب اینجاست که همزمان با انتشار این ترهات،  سایت رادیوفردا،  ‌مورخ 4 خردادماه سالجاری هذیانات سعید جلیلی را نیز منتشر کرده.   جلیلی در نخستین سخنرانی تبلیغاتی‌اش به بازنشخوار شعارهای روح‌الله‌ خمینی مشغول شده و سفرة نفرت‌فروشی از سرمایه‌داری و کمونیسم و اسرائیل را پهن کرده:   
 
«[...] سعید جلیلی [...] در اولین همایش انتخاباتی خود اعلام کرد [...] در صدد گسترش نفوذ اسلام در جهان است و افزود [...] اگر این نکته به عنوان تشکیل یک امپراتوری بزرگ قلمداد شود از آن باکی ندارد [...] سعید جلیلی [...]‌ افزود که ما در صدد خشکاندن ریشه‌های رژیم صهیونیستی،  نظام سرمایه‌داری و نظام کمونیستی هستیم و می‌خواهیم که نظام اسلامی را ترویج کنیم [...]‌ جمهوری اسلامی دلیلی ندارد مسلمانان جهان را به پیروی از اصول تصاحب قدرت در جهان دعوت نکند [...] از دیدگاه او [گفتمان اسلام ناب] باید گفتمان غالب بر ایران و جهان باشد [...]‌ که [...] راه و روش امام علی [...] و روح‌الله خمینی [...] است [...]»
 
همچنانکه می‌بینیم سعید جلیلی همزمان در صدر اسلام و صدر «انقلاب» جمکران به سیر و سیاحت مشغول است و فراموش کرده که «ریاست قوة مجریه» در حکومت اسلامی یعنی پادوئی برای لندن و واشنگتن و دریافت توسری از مسکو! این مختصر را گفتیم تا آندسته از جانوران وحشی‌ از قماش تاج‌زاده و پاسدار اکبر که بدون آخوند نفس در سینه‌شان بند می‌آید،  در مورد مقام شامخ ریاست جمهوری در حکومت «خردرگل» دچار توهم نشوند!   باری سخنرانی سعید جلیلی آنقدر ابلهانه است که حتی داس‌الله هم فهمید!   در هر حال،   یکروز پس از انتشار هذیانات جلیلی در سایت رادیوفردا،‌   خبر رسید که چندین نفر از پیام‌آوران «اسلام ناب»‌،  از جمله ده زن که نام یکی از آن‌ها زهرا است در ترکیه دستگیر شده‌اند و خلاصه «دشمن» با دستگیری اینان در مسیر اهداف والای سعید جلیلی سنگ‌اندازی کرده.   سایت رادیوفردا،  مورخ 5 خرداد سالجاری، ‌ به نقل از روزنامة «حریت» می‌نویسد،  «سپاه پاسداران زنانی را برای ازدواج موقت با مقامات نظامی ترکیه به اینکشور فرستاده»:‌
 
«[به گزارش روزنامه حریت] زنان ایرانی به وسیله روش‌هائی مانند ازدواج موقت با افسران ارتش ترکیه یا نیروهای پلیس و مقام‌های رسمی آن کشور از آن‌ها اطلاعات کسب کرده و در اختیار سپاه پاسداران ایران قرار می‌دادند [...]  یکی از این افراد  زهرا [...] با شخصی به نام گوکخان [رابط سپاه پاسداران] تماس داشته [...] به گزارش حریت ردگیری [...]‌ مکالمات تلفنی ایندو نفر [...] پلیس را در عملیات خود یاری کرده [...] در تلفن زهرا نیز عکس‌های برهنه با مقام‌های ترکیه‌ای نگه‌داری می‌شد [...]»
 
همچنانکه می‌بینیم سعید جلیلی حتی پیش از اینکه به عنوان ریاست جمهور محبوب روسیه «انتخاب» شود،   برنامة «صدور اسلام»‌ را به اجرا در آورده.   به قول راوی «توپ مرواری» اسلام است و همین یک وجب پائین‌تنه!   اگر پائین تنه را از اسلام بگیریم کاخ اسلام با تمام شوکت و قدرت و جلال وجبروت‌اش فرو می‌ریزد. شیفتگی میشل فوکو و سبزهای آلمان به دین مبین حکمتی داشته!
 
روز گذشته معلوم شد حزب سبزهای آلمان هم مانند «میشل فوکو» و شرکاء  «اسلام‌گرا» و طرفدار «پدوفیلی» بوده!  البته همه از سوابق حضرات آگاه بودند ولی مصلحت ایجاب می‌کرد که خفقان بگیرند.    دلیل هم اینکه حزب سبزهای آلمان از حامیان پروپاقرص تداوم حکومت توحش در ایران است و در راه حقنه کردن لات‌ولوت‌های اصلاح‌طلب به عنوان آلترناتیو حکومت جمکران از هیچ کوششی فروگزار نکرده.   «نشست برلین» ‌را که فراموش نکرده‌ایم!   باری،   به گزارش یورونیوز مورخ 25 مه 2013،  یکی از مطالبات حزب سبز،‌  در دوران نورانی امام روشن‌ضمیر،  قانونی کردن ارتباط جنسی با کودکان بوده:
 
«[...] حمایت جمعی از سبزهای آلمان از پدوفیلی یا داشتن روابط جنسی با کودکان در سال های ۱۹۸۰ و تلاش برای قانونی کردن آن [...] دنیل کوهن بندیت [در کتاب بازار بزرگ]  حتی از آزادی تماس بدنی با خردسالان در مهدکودک محل کارش سخن به میان آورده [...]»
 
حال این پرسش مطرح می‌شود که به چه دلیل شبکة یورونیوز در آستانة مسافرت باراک اوباما به آلمان سوابق درخشان سبزهای آلمان را به اطلاع همگان رسانده؟!  به استنباط ما این امر تداوم منطقی افشای پشتیبانی حاکمیت آمریکا از اسلامگرایان در قفقاز است.   به عبارت دیگر،   پیوند تروریسم با دفاع از حفظ محیط زیست امری است «طبیعی.»   دلیل هم اینکه برای فاشیست‌های سبز ـ   مدعیان دفاع از محیط‌زیست ـ  تولید صنعتی،  رشد و توسعه و به ویژه احداث راه‌های ارتباطی در ردة منهیات قرار دارد.   در نگرش اینان جامعة بشری باید به دوران «پیش‌صنعتی» و «طبیعی» بازگردد تا هوا تازه شود!  و برای بازگشت به این دوران طلائی کافی است دیپلماسی بمب گسترش یابد و طبقة متوسط اروپا هم نابود شود!   دیپلماسی بمب که 34 سال است رونق دارد.  برای نابودی طبقة متوسط اروپا هم بانک مرکزی آمریکا تدابیر لازم را اندیشیده:  کاهش بهرة پول! 
 
جریان از این قرار است که بهرة پول را مستر برنانکی،  رئیس بانک‌مرکزی ایالات متحد کاهش می‌دهد،   تا شرکت‌های بزرگ بتوانند با بهرة ناچیز از بانک‌ها وام کلان بگیرند و آن را در بازار سهام نیویورک تزریق کنند.   به این ترتیب سرمایه‌ها بجای اینکه صرف تولید و رشد و رفاه در جامعه شود،  به جیب سهامداران وال‌ستریت سرازیر می‌شود و تحت نظارت آنگلوساکسون‌ها باقی می‌ماند.   ولی این برنامه نمی‌تواند دوام داشته باشد.   دلیل هم اینکه آن روزهای خوب گذشته!‌  آنروزها که سناریوهای استعمار برای ملت ایران همچون عشق‌های اسطوره‌ای با دوام و جاودان بود!   
 
آن روزها یک سناریو تنظیم می‌کردند که صد سال روی صحنه می‌ماند.  در این سناریو پرسوناژ «قهرمان» برای حفظ ارزش‌ها،   بر علیه ظلم و ستم و مبهمات مشابه قیام می‌کرد و ... و در این راه چه سختی‌ها که متحمل نمی‌شد!  برای ایفای نقش «قهرمان» هم یک شارلاتان یا یک ابله را ـ  تفاوتی نمی‌کند ـ  از زباله دان استخراج می‌کردند تا برای معنویات و ارزش‌ها و منافع ملی و استقلال و غیره مبارزات کند و مادیات آنگلوساکسون‌ها را تأمین نماید.  ولی تحولات سوریه پایان این دوران شیرین را نوید می‌دهد.  اینبار در کشور ایران،  آخوند به افلاس افتاده و لندن در برابر روسیه تنهاست!   و به همین دلیل روزنامة واشنگتن‌تایمز پس از 34 سال به واقعیت نمایش انتخابات جمکران پی برده و به اشتباه آمریکا در حمایت از میرحسین موسوی  اشاره کرده تا آمریکا را در کنار روسیه بنشاند!
                    
بله،   سرانجام «واشنگتن تایمز» ‌از خواب بیدار شد و دو نکتة‌ مهم را دریافت. نخست اینکه «انتخابات حکومت اسلامی» کشکی و نمایشی است و خریداری هم ندارد.  دیگر آنکه وزارت امورخارجة‌ آمریکا در حمایت از میرحسین موسوی اشتباه کرده بود:
 
«[...] واشینگتن تایمز [...] می‌گوید هدف اصلی از برگزاری این نمایش [انتخابات] حفظ و تداوم این توهم است که گویا مردم ایران در تصمیم گیری‌های سیاسی کشور خود نقش دارند [...] کِنِت تیمِرمَن،  نویسنده این مقاله می‌گوید هر چند چنین نمایش‌هائی در خود ایران طرفدار زیادی ندارد [ ولی ] وزارت خارجه آمریکا [ مرتکب  اشتباه شده و]  در آستانه نمایش انتخاباتی ۲۰۰۹ [...] صدای آمریکا [را به حمایت از میرحسین موسوی تشویق کرده]‌ به این امید که [...] پیروزی [...] اصلاح طلبان حکومتی [...] چهره رژیم را در انظار بین‌المللی بهبود بخشد[...]‌حوادث پس از انتخابات [...] مشخص کرد که میرحسین موسوی و چهره‌هایی نظیر وی [...]‌ نمی‌خواهند در راستای تحقق دموکراسی که از خواست‌های اصلی معترضان بود گامی بردارند[...]»
 
بله،  حال که کاسه کوزة‌ جنبش سبز شکسته،   همه بدانند و آگاه باشند که وزارت امور خارجة آمریکا «اشتباه» کرده بود!   همانطور که تونی بلر و جرج بوش هم در مورد سلاح‌های شیمیائی صدام حسین «اشتباه» فرمودند!   خوشبختانه بعضی‌ها وقتی «اشتباه» می‌کنند پاسخگوی اشتباهات‌شان نیستند،  ‌چرا که مانند آخوند «فراتر از قانون» قرار گرفته‌اند!   باری،   «تیمرمن» در ادامة گزارش خود به صورت غیرمستقیم دست به تبلیغات برای رفسنجانی زده و می‌نویسد،   او برای ارائة تصویر دلپذیر از حکومت وارد عرصه انتخابات شده تا به فشارهای دیپلماتیک و تحریم‌های اقتصادی پایان  دهد!   به عبارت دیگر،   کارفرمایان واشنگتن تایمز «اکبر بهرمانی»‌ را مناسب تشخیص داده‌اند و می‌خواهند او را به ملت ایران حقنه کنند.  
 
درست است که صلاحیت بهرمانی رد شده ولی روحانی،‌  رضائی،  غرضی،  عارف و دیگران هیچ تفاوتی با رفسنجانی ندارند،   سر همگی در آخور لندن و واشنگتن بوده و هست:‌        
 
«[...] رفسنجانی با این هدف وارد عرصه انتخابات شده [...] که با گذاشتن ماسک خندان بر روی چهرة حکومت وحشت ایران،  جمهوری اسلامی را از دام تحریم‌های بین‌المللی و فشارهای دیپلماتیک رها کند.»
 
به عبارت دیگر باید بپذیریم که برای پایان دادن به تحریم‌ها «ماسک خندان» یک رئیس جمهور انتصابی کفایت خواهد کرد!  حال آنکه،   یانکی‌ها کور خوانده‌اند،  گرة تحریم‌ها در سوریه گشوده خواهد شد،   نه در ایران.   روشن‌تر بگوئیم،‌ تحولات سوریه «پاترنوس» را وادار خواهد کرد که سیاست سنتی‌اش را تغییر دهد!  و گذشته از تغییر سفیر آمریکا در ناتو،‌   افشای سوابق درخشان سبزهای آلمان و نقش دولت ترکیه در انفجارهای شهر «ریحانلی» فقط پیش‌درآمدی است بر تغییرات گسترده‌ای که در سیاست منطقه‌ای اعمال خواهد شد.  
 
 
 
...