شنبه، بهمن ۲۰، ۱۳۸۶

دنیای علفزار!
...

هوا دلپذیر شد گل از خاک بر دمید
پرستو به بازگشت زد نغمه امید
[...]
و این بند بندگی و این بار فقر و جهل
به سر تا سر جهان به هر صورتی که هست
نگون و گسسته باد
بهاران خجسته باد

آورده‌اند که شعر فوق، سرودة سرهنگ بهزادی، یکی از اعضای حزب توده است، که طبق معمول سرقت شده و به نام دیگران به ثبت رسیده! همانطور که کودتای ژنرال هویزر هم به نام «انقلاب» روح‌الله خمینی ثبت شد. و غارت و کشتار مردم عراق توسط ارتش جنایتکار ناتو نیز به نام «دموکراسی» بر اوراق زرین تاریخ آمریکا حک شده. اما گاوچران‌ها، به سادگی از رو نمی‌روند. هنوز مرکب دموکراسی در عراق خشک نشده که سایت نووستی مورخ 9 فوریه 2008، آرزوهای سناتور «مک‌کین» در باب حمایت از گسترش دمکراسی را منتشر کرده. «مک‌کین» که از «برندگان» قهرمان جنگ ویتنام است، علاوه بر حمایت از دموکراسی، در راستای سیاست استعماری یک کشور یک مذهب، خواستار استقلال کوسوو هم شده‌. بله! درست شنیدید، سناتور «مک‌کین» از برندگان جنگ ویتنام است. و هر چند که ارتش جنایتکار آمریکا ناچار شد از ویتنام فرار کند، حاکمیت آمریکا به اهداف خود دست یافت: افزایش بودجة صنایع نظامی، معافیت افراد مرفه از خدمت زیر پرچم، جذب نیروی مهاجر متخصص جهت بیگاری در مراکز آموزشی و درمانی، و از همه مهم‌تر، تخریب همه جانبة ویتنام و منطقه، از طریق انتقال بحران به کشور کامبوج، با حمایت از خمرهای سرخ!

بله آنها که می‌پندارند ایالات متحد در جنگ ویتنام بازنده شد، سخت در اشتباه‌اند، بازندگان واقعی جنگ در آمریکا، شهروندان خارج از طیف قدرت بودند. کسانی که بود و نبودشان اصولاً اهمیت چندانی هم ندارد، چرا که حاکمیت می‌تواند، جای خالی آن‌ها را در یک چشم به هم زدن با مهاجران جدید پر کند. این «اصل»، امروز هم بر روند جریان جنگ عراق و افغانستان حاکم است. هر چه کیهان، حنازرچوبه، و دیگر شیپورهای تبلیغاتی سازمان سیا با دقت، و لحظه به لحظه آمار تلفات ارتش آمریکا را برایمان «منتشر» کنند، و برای «شهروندان» آمریکائی که بعضی از آنان حتی زبان انگلیسی هم نمی‌دانند، دل بسوزانند، این تلفات، هیچ تأثیری در افزایش قدرت صاحبان صنایع نظامی نخواهد داشت، چرا که طی این مدت، هیچ اقدامی برای کاهش بودجة نظامی به عمل نیامده. کاملاً بر عکس، بودجة نظامیان همچنان رو به افزایش است. چون تداوم موجودیت امثال سناتور «مک‌کین»، و فرزندان‌شان در گرو تداوم بحران‌های نظامی است.

سناتور «مک‌کین» که به دلیل فعالیت‌های انتخاباتی از شرکت در نشست سرنوشت‌ساز مونیخ نیز محروم شده‌اند، می‌فرمایند، ما خواهان گسترش دموکراسی و بین‌المللی‌شدن ناتو هستیم! «مک‌کین»، از اینکه فقط یک سوم کشورهای جهان عضو سازمان ناتو هستند، شدیداً ابراز «تأسف» کرده، و خواستار سیطرة ناتو بر تمامی جهان است! البته روی سخن «مک‌کین»، با کشورهای هند، چین و روسیه ‌است! چون اربابان «مک‌کین» شکم‌شان را برای تبدیل این سه کشور به «دموکراسی‌هائی» از نوع عراق و افغانستان صابون زده‌اند. اهداف دمکراتیک گاوچران‌ها برای هند و چین مشخص است: توسعة مزارع کشت خشخاش و تجارت برده! می‌ماند روسیه! برای گسترش دموکراسی به روسیه، لازم است سازمان ناتو «حفاظت» از منابع انرژی این کشور را عهده دار شود، و مردم روسیه را نیز مانند ملت ایران به سوی استقلال و دموکراسی «هدایت» کند.

لاورنس دیویدسون، استاد یکی از دانشگاه‌های ایالات متحد، در گفتگو با خبرپراکنی فارس، مورخ 9 فوریه سالجاری، پس از دریافت یک مشت دلار، به مجیزگوئی از روح‌الله خمینی و کودتای ژنرال هویزر پرداخته، می‌گوید:

«ما می‌توانیم به طور دقیق و مسلم بگوئیم که انقلاب 1979 ایران به طور عمده محصول یک مرد بزرگ یعنی امام خمینی بود.»

بله «مستر» دیویدسون، پس از شمردن دقیق دلارها، دقیقاً می‌توانند بگویند، که روح‌الله خمینی یک تنه، «انقلاب» کذا را «تولید» کرده. گفتیم که تبلیغات سیاسی گورکن‌ها، مانند آدامس، در غرب ساخته و پرداخته شده، سپس به جمکران صادر می‌شود. با یک تفاوت عمده. این نوع آدامس، ابتدا توسط تولید کننده حسابی جویده می‌شود، سپس مستقیماً به دهان مصرف کننده وارد خواهد شد. چون حکومت دست نشاندة استعمار، خوراک تبلیغاتی خود را از اربابان‌اش دریافت می‌کند. به همین دلیل است که گورکن‌ها ادعای «استقلال» دارند. اینان از سوی خود حرف نمی‌زنند، سخنان اربابان را تکرار می‌کنند. اهمیت خطبه‌های نماز علفزار فقط به همین دلیل است. این خطبه‌ها بازتاب مستقیم تبلیغات استعمار در ایران به شمار می‌رود.

شیخ احمد خاتمی در نماز علفزار این هفته تمامی ویژگی‌های حکومت جمکران را به سلطنت پهلوی نسبت داده، می‌گوید آن‌ها، آزادی ستیز، ضد مردمی، مستبد، غارتگر و عامل عقب‌ماندگی بوده‌اند، در حالیکه ما «مستقل» هستیم! در ادامة این خطبه‌ها، شیخ احمد خاتمی، «آزادی بیان»، ویراست استعمار را نیز برایمان از نو «تعریف» می‌کند. آزادی بیان، به زعم گورکن‌ها این است که، هرکه هرچه دلش می‌خواهد بگوید! چون جماعت گورکن، آزادی بیان را با آزادی هتاکی و نفس‌کش طلبی، در ترادف قرار می‌دهد. و در هتاکی و نفس‌کش طلبی هم، 29 سال است که شاهدیم، گورکن جماعت، با پیروی از رهبرکبیر، کاملا «آزاد» بوده. خلاصة مطلب خطبه‌های علفزار این هفته، بازتاب شرایط حکومت جمکران است، که به سلطنت پهلوی منتسب شده:

«[...] خاتمی از بیگانه پرستی، آزادی ستیزی، ضد مردمی بودن، غارتگری [...] به عنوان ویژگی‌های رژیم ستم‌شاهی نام برد.»


ولی خوشبختانه از 22 بهمن سال 1357، شرایط کاملاً فرق کرده! آزادی در سراسر ایران موج می‌زند: آزادی سنگسار، قصاص، تجارت برده و خلاصه «آزادی‌ها»، آنگونه که در افغانستان و عراق شاهدیم! احمد خاتمی با تکرار مهملات خمینی، رژیم گذشته را به خرج کردن درآمد نفت برای هزار فامیل متهم کرده می‌گوید، ولی امروز شرایط خیلی بهتر است:

«امروز با بیش از 70 میلیون جمعیت، دنیای خدمت موج می‌زند.»

البته ما مفهوم «موج زدن دنیای خدمت» را درک نکردیم! شاید سیدمهدی خاموشی، تفاوت «دریا» و «دنیا» را نمی‌داند، و یا به دلیل ضعف بینائی، دنیا را هم «مواج» می‌بیند، یا عینک ادیب متعهدی را بر چشم زده، تا ذوق و قریحة «ذاتی» خود را به محک آزمایش گذارد! در هر حال، اینکه هنوز کسانی بر طبل حماقت و بلاهت خمینی بکوبند، و این ایده را در ذهن مردم تزریق کنند که، ارز حاصل از فروش نفت در اختیار دولت ایران قرار می‌گیرد، تا آنرا به دلخواه خرج ‌کند، فقط از عهدة گورکن جماعت بر می‌آید. اینان از نظر درک و فهم، در «مرداب سکون» دست و پا می‌زنند. روضه خوان‌ها، 29 سال است در رأس هرم قدرت قرار دارند، و هنوز چرندیات رهبرشان را تکرار می‌کنند. این سخنرانی‌های تکراری فقط یک واقعیت را ثابت می‌کند، و آن اینکه، گورکن‌جماعت در این حکومت عملاً هیچ نقشی، جز حق و حساب گرفتن و مهمل گفتن ندارد! بی‌جهت نیست که احمد خاتمی، هنوز پس از 29 سال، رژیم پهلوی را عامل عقب ماندگی می‌خواند.

خاتمی که، پیشتر در رسانه‌ها، از جمله «حجج اسلام» بود، به دلیل چرند‌بافی و گزافه‌گوئی‌، اخیراً آیت‌الله شده، و ضمن تأکید بر «استقلال» حکومت گورکن‌ها ادعا می‌کند:

«[رژیم پهلوی] عامل عقب ماندگی بود.»

البته باید اذعان کنیم که در این مورد بخصوص، شیخ احمد کاملاً حق دارد. چون اگر رژیم پهلوی عامل عقب‌ماندگی نبود، زمینة رشد و توسعة حوزه‌های به اصطلاح علمیه را فراهم نمی‌آورد، و اجازه نمی‌داد، محصولات کارخانة «رجاله پروری»، ردای «روشنفکر» و «نظریه‌پرداز» بر تن کنند. بله، اگر رژیم پهلوی عامل عقب ماندگی نبود، غفاری‌ها، خلخالی‌ها و خمینی‌ها آیت‌الله نمی‌شدند. ما معتقدیم، «سازمان» استحماری تبلیغات اسلامی هنوز حق مطلب را ادا نکرده. رژیم پهلوی چنان عامل عقب افتادگی بود، که حتی «چپ گرایان‌اش»، در عقب ماندگی گوی سبقت از خرقه‌پوشان ربوده‌اند. گویا احمد خاتمی نمی‌داند که اگر رژیم کذا عامل عقب افتادگی نبود، بنگاه خبرپراکنی «بی‌بی‌سی»، موفق نمی‌شد از دجالی به نام روح‌الله خمینی «رهبر کبیر انقلاب» بسازد، و خیمه شب بازی 22 بهمن در کشورمان به راه اندازد. ولی آیت‌الله جماعت می‌باید خود را مدیون چنین رژیمی بداند، چرا که اگر پهلوی‌ها برای ملت ایران عامل عقب افتادگی بودند، برای آخوند جماعت، و لات و اوباش بازار زمینة بسیار مناسبی برای ترقی و دست‌یابی به قدرت فراهم آوردند.

به برکت همین رژیم بود که، تیغ‌کش‌ها و باج‌گیرهای حرفه‌ای، یک شبه، ره صد ساله رفتند. «توهینی» که استعمار، با به قدرت رساندن حکومت اسلامی به ملت ایران روا داشت، در هیچ کشور دنیا، و در هیچ دوره‌ای از تاریخ بشر سابقه نداشته. اگر گورکن‌ها فراموش کرده‌اند از کجا می‌آیند، ما فراموش نکرده‌ایم. ولی اگر به «دیویدسون‌ها» چند دلار بیشتر حق و حساب بدهید، یک «سند» معتبر و دست اول هم «نبشته» بر پوست‌آهو، برایتان درست می‌کنند، تا بتوانند بگویند:

«ما می‌توانیم به طور دقیق و مسلم بگوئیم که روح‌الله خمینی، به طور عمده محصول یک مرد بزرگ، یعنی برژینسکی بود.»

و این بند بندگی، و این بار فقر و جهل ...



جمعه، بهمن ۱۹، ۱۳۸۶



چرند «انقلابی»!

...

پیش ازپرداختن به وبلاگ امروز، یادآور شویم که ما در هیچ تظاهرات و تجمعی شرکت نخواهیم کرد، حتی از نوع تجمعات «مجاز»! و به شوت و پرت‌های ساکن ایران هم توصیه می‌کنیم، فریب دانشجونمایان و آزادیخواهان حرفه‌ای ساواک را نخورند. 28 سال پیش با آغاز بازی «کی بود، کی بود، من نبودم»، و به بهانة نامة مسخرة رشیدی مطلق، ماشین براندازی به راه افتاد و ساواک منفور جهت حفظ منافع غرب، با روانه کردن پادوهای خود به خیابان‌ها، زمینه ساز فاجعه‌ای شد که در اوج وابستگی، ‌ادعای «استقلال هم می‌کند!

گورکن‌ها می‌گویند، حکومت اسلامی «استقلال» برای ایران به ارمغان آورده! جهت بررسی ابعاد منطقی این ادعا می‌باید ببینیم، این «استقلال» در کدام زمینه‌ها حاصل شده، یا به عبارت دیگر چارچوب این استقلال چیست؟ اگر به شرایط اقتصادی مردم ایران بنگریم، خواهیم دید که در زمینة «فقرمطلق»، استقلال فراوانی به دست آورده‌ایم: فروش کلیه، تجارت انسان، افزایش کارتن خواب‌ها، و کارگری و بیگاری اتباع حکومت اسلامی در کشورهای بیگانه، فقط چند نمونه از نمادهای بارز استقلال کامل حکومت اسلامی از منظر اقتصادی است. اما در زمینة اجتماعی نیز «استقلال» داریم! چرا که حکومت اسلامی، از تمامی مظاهر زندگانی انسان در هزارة سوم خود را جدا و «مستقل» نگاه داشته، و در بازگرداندن روابط اجتماعی به عصرحجر در ردة نخست قرار می‌گیرد: سنگسار، قطع عضو، شلاق، آدم ربائی، اعدام در ملاء‌عام، شکنجه و کودک باره‌گی «قانونی»، فقط نمونه‌هائی است کوچک از «استقلال» اجتماعی حکومت اسلامی. ولی «استقلال» بی‌مثال این حکومت مسلماً از نظر فرهنگی چشمگیرتر است! ملایان، «مستقل» از آنچه می‌تواند فرهنگ بشری خوانده ‌شود، به فعالیت‌های گسترده‌ای در تمامی زمینه‌های «فرهنگی» دست یازیده‌اند. با نیم‌نگاهی به آثار «ادبی»، هنری و علمی نخبگان جمکران می‌توان دریافت، که این حکومت، جامعة‌ ایران را تا حدی در عرصة فرهنگی به فقر کشانده، که «زبان فارسی»، به عنوان نخستین و مهم‌ترین بنیاد اجتماعی نیز متزلزل شده.

تهاجم به زبان فارسی، جهت تخریب رکن اساسی «ایرانی‌ات» ما، یا رشته‌ای که اقوام ایرانی را به یکدیگر «پیوند» می‌دهد، از سرایت «زبان حاکمیت» به رسانه‌ها و کتب درسی آغاز شد. زبان حکومت اسلامی، همزمان حامل دو نوع ابتذال است. ابتذال زبان توضیح المسائل‌ها،‌ یا «ابتذال مقدس»، و ابتذال زبان اوباش و کلاه مخملی‌های بازار، که ابتذال نخست را «تکمیل» می‌کند. بهترین نمونه چنین ابتذالی، زبان روح‌الله خمینی، رهبر کبیر همین «انقلاب» است، که امروز به عنوان زبان رسمی حاکمیت معرفی می‌شود.

و اگر کسی چارچوب‌های ابتذال «مقدس» را نشناسد، یا قادر به تشخیص زبان لات و اوباش از زبان فارسی متعارف نباشد، به هیچ عنوان نمی‌تواند، «ابتذال» همه جانبه‌ای را که این «سردمداران» بی‌فرهنگ بر زبان فارسی حاکم کرده‌اند، تشخیص دهد. جهت ارائة یک نمونة بارز، به بررسی دوبارة مصاحبة «آلن فراشون» با احمدی نژاد می‌پردازیم.

پیشتر گفته‌ بودیم که، «روزنامة لوموند»، با انتشار این مصاحبه در واقع پرزیدنت مهرورزی را به «سخره» گرفته، و او را «ساده‌اندیش» و «نابگرا» خوانده. البته این نکته را در نظر داشته باشیم که سردمداران حکومت اسلامی از خمینی «کبیر» تا رهبر فرزانه، چه با دستار و چه بی‌دستار، همگی در یک ردة فقر فرهنگی قرار دارند، و از نظر توحش و سفاکی گوی سبقت از یکدیگر می‌ربایند. اگر پیشتر، همین روزنامة لوموند تلاش می‌کرد چهرة دلپذیری از امثال اکبربهرمانی ارائه دهد، اینکار از طریق انتشار مطالب ویراست شده‌ای صورت می‌گرفت، که قلم‌به‌مزدهای «لوموند» از طریق آن، سفاکی، حماقت و توحش آنحضرت را پنهان می‌داشتند! ولی از قضای روزگار، روزنامه لوموند اینبار چنین نکرده.

مصاحبه با مترسک‌های سازمان سیا، ‌ یا «مقامات» حکومت اسلامی، به دو طریق صورت می‌گیرد. یا متن کامل پرسش‌ها در اختیار نوکران ضدامپریالیست آمریکا قرار می‌گیرد، و به هر کدام که خواستند پاسخ می‌دهند، و یا به همة پرسش‌ها پاسخ خواهند داد، و بنا بر مصلحت وقت، قسمتی از پاسخ‌های اینان در رسانه‌ها «منتشر» می‌شود. اما انتشار متن مصاحبه در ایران و در یک کشور اروپائی، پیام واحدی به مخاطب نمی‌دهد. چرا که مخاطب فارسی زبان، اگر فقط زبان فرانسه را در حد آکادمیک بشناسد، بدون شناخت کافی از فرهنگ متعارف جامعة فرانسه نمی‌تواند ظرائف یک متن را دریابد. در زبان فرانسه، و خصوصاً در روزنامة لوموند، که به عنوان روزنامة «روشنفکران» شهرت و اعتبار کسب کرده، اگر گفته شود احمدی نژاد «نابگرا» است، و ریشة «همه بدی‌ها» را در وجود «اسرائیل» می‌بیند، و قطعنامه‌های سازمان ملل را در مورد اسرائیل به رسمیت نمی‌شناسد، برداشت خواننده روشن است: «احمدی نژاد یک فاشیست است، و کوچکترین اطلاعی از مسائل منطقه ندارد.» چرا؟ چون فرهنگ متعارف جامعة فرانسه، از طریق آموزش، چنین برداشتی را در رده‌های مختلف اجتماعی در جامعه ایجاد کرده. به زبان ساده‌تر، هر فرانسوی که دیپلم دبیرستان داشته باشد، به دلیل برخورداری از آموزش دبیرستانی، «قادر» است تشخیص دهد که احمدی نژاد یک فاشیست بیش نیست. ولی، به چند دلیل، این امر در جامعة ایران صحت ندارد!

نخست آنکه سطح آموزش در ایران با فرانسه یکسان نیست. دیگر آنکه، «نابگرائی»، مانند مفاهیمی از قبیل «معنویت» و «حقیقت»، در قاموس پادوهای سازمان سیا،‌ یک «ارزش» به شمار می‌رود، نه مرده ریگ یک تفکر «فئودالی» و واپس‌مانده!‌ در ایران، برای آنکه بگوئیم محمد خاتمی و یا دیگر جیره خواران غرب، فاشیست‌اند، ناچاریم آن‌ها را به نام، «فاشیست» بخوانیم، سپس، ویژگی‌های فاشیسم را نیز توضیح دهیم! ولی در روزنامة لوموند، برای معرفی یک فاشیست، نیازی به الصاق برچسب نیست. کافی است به «نابگرائی» فرد مذکور اشاره شود. «مخاطبی» که متعلق به یک ردة فرهنگی عادی باشد، به سهولت در می‌یابد که ایشان «فاشیست» تشریف دارند. به عبارت دیگر، وقتی «زمینة فرهنگی مشترک» موجود باشد، بدون توسل به «زبان‌خام» اتهام، و صرفاً با اشاره و کنایه، و با توسل به «زبان غیرمستقیم»، می‌توان منظور غائی را «بیان» کرد. «پروپاگاند» نیز با توسل به همین زبان غیرمستقیم، گلة گمراهان را به «راه راست»، یا همان مسیر مطلوب هدایت می‌کند. و بهترین ابزار «هدایت گله»، خارج از تهدید و ارعاب، «تشویق بیمورد» است!

در 28 سال اخیر، شیوة‌ تهدید و ارعاب، مشترکاً از سوی سازمان ناتو و حکومت اسلامی بر ما ملت تحمیل شده. و امروز هم اگر ساواک اراذل و اوباش را به رهبری ماشالله قصاب‌ها به خیابان نمی‌ریزد، دچار توهم نشویم،‌ وظیفة اراذل بر عهدة بسیجیان و لباس شخصی‌ها محول شده، تا لات‌سالاری را کاملاً «قانونی» و «حقوقی» جلوه دهند. چرا که، قانون گورکن‌ها همانطور که می‌دانیم از نظر حقوقی هیچ صراحتی ندارد، مگر صراحت بر «ابهام». و با استفاده از همین «ابهام» است که دستاربندان، قوانین را جهت حفظ منافع اربابانشان همه روزه «تدوین» و «تفسیر» می‌کنند. حکومت اسلامی، حاکمیتی است به معنای واقعی کلمه «الهی»! تأکید «مقام معظم» رهبری بر «رعایت قانون»، در باب رد صلاحیت‌ها، که امروز در «حنازرچوبه» منتشر شد، ریشه در همین «ابهام» قوانین دارد! بر اساس این ابهام جادوئی، قانون مطابق «مصلحت» اربابان این حکومت تفسیر می‌شود. خیمه شب بازی اظهارات «منتجب‌نیا» در «رادیو فردا»، و رد صلاحیت، و در پی آن تأیید صلاحیت این خرقه‌پوش مزور را فراموش نکرده‌ایم. از مطلب دور افتادیم، بازگردیم به «تشویق بیمورد» حکومت اسلامی.

این تشویق استحماری را بارها و بارها شاهد بوده‌ایم. تبدیل محمد خاتمی به یک «شخصیت» جهانی و «اصلاح طلب»، جنجال پیرامون پاسدار اکبر، اهدای «نوبل» صلح به عبادی، و توزیع جوایز میان «هنرمندان» حکومتی در فستیوال‌های «هنری» و به اصطلاح «مستقلی» که، مسیر فعالیت‌های‌شان را در واقع سازمان ناتو تعیین می‌کند، از این نمونه‌هاست. توزیع جوایز میان افراد «قبیلة» مخملباف را نیز به یاد داریم، و امروز با بی‌صبری تمام در انتظار اهدای «اسکار» یا «سزار» به مخملباف مؤنث حکومت جمکران، مرجان ساتراپی نشسته‌ایم. برتری ساتراپی بر همپالکی مذکرش این است که از بلاد فرنگ استخراج شده، روسری هم ندارد! در نتیجه، می‌تواند «الگوی» مناسبی جهت به ابتذال کشاندن مطالبات زنان، و مخالفان حکومت اسلامی باشد! پیشتر در مورد اظهارات حکیمانه و هنرمندانة ساتراپی چند وبلاگ نوشته‌ایم، تا با عمق ابتذال این نابغة عرصة «فقرفرهنگی» آشنا شویم. همانطور که بارها در این وبلاگ‌ها تکرار کرده‌ایم، الگوهای استحماری ویژة کشورمان، مانند کالای‌های تجاری، نخست در غرب «تولید» می‌شود، سپس، واسطه‌ها و دلالان و شیپورچی‌های ریزه خوار غرب، در هماهنگی کامل با سیاست‌های داخلی حکومت اسلامی، به دو شیوة متضاد برای این کالاها «بازاریابی» می‌کنند. ابتدا حکومت اسلامی از طریق نفی کالای استحماری، در واقع مخالفان روزافزون خود را در داخل کشور به مصرف‌کنندة همین کالا تبدیل می‌کند، و در گام بعدی، دلالان خارج نشین حکومت نیز، با تأئید و ستایش از همین کالا، به آن ارزش و اعتبار می‌بخشند. در واقع، حکومت اسلامی و پادوهای استعمار در خارج، از طریق «تمرکز بر یک نقطه»، در عمل هدف واحدی را دنبال می‌کنند.

شیوة مقدس «تمرکز بر یک نقطه» را نمی‌باید فراموش کرد، چرا که فعلة فاشیسم، از موافقان گرفته تا مخالف‌نمایان و «چپ‌الله»، همگی در یک مورد با یکدیگر به توافق رسیده‌اند، و آن اینکه، در بهمن‌ماه سال 1357، آنچه در ایران رخ داده، یک «انقلاب» بوده! و اینکه، ژنرال هویزر، به نمایندگی از سوی سازمان ناتو، کشور ایران را در مرز اتحادجماهیر شوروی، به دست مشتی دستاربند سپرد و رفت، تا اینان با استفاده از توضیح‌المسائل مجلسی و صحیفة‌نور، حکومت «مستقل» و «ضدامپریالیستی» داشته باشند، و بهشت و جهنم را میان مردم کشور «تقسیم» کنند!

به همین دلیل است که، تمامی گروه‌هائی که از روی فرصت طلبی در روزهای بحرانی بهمن‌ماه 57، به سینه زدن زیر علم «امام زمان» مشغول‌ بودند، امروز با جنجال و هیاهو دم گرفته‌اند که، «انقلاب ما» خیلی خوب بود، ولی «دیگران»، خمینی و گورکن‌های «بنیادگرا»، آن را به بیراهه کشاندند! خلاصه بگوئیم، بار دیگر بازی «کی بود، کی بود، من نبودم»، «رونق» گرفته! و دلیل جنجال بر سر هیچ، فراهم آوردن فرصت برای گروه عبادی، نهضت منفور آزادی، جبهة به اصطلاح ملی و «جنبش دریا کنار»، جهت معرفی اسلامی «خوب» و «دموکراتیک» به ما شوت و پرت‌هاست. آقای ملکی، اسلام شریعتی و طالقانی از آستین‌شان بیرون کشیده‌اند، ابراهیم یزدی می‌گوید همه چیز تقصیر خلخالی بوده، و دانشجونمایان هم مانند طلاب، طبق معمول آمادة فضولی به همه اموری هستند که، به آن‌ها اصولاً مربوط نمی‌شود! تصویر چند سر از همین «نخبگان» را که در سایت رعایای الیزابت دوم منتشر شده، در انتهای همین وبلاگ می‌گذاریم، تا همه ببینند، دانشجویان معترض چه کسانی هستند، و مشاهده کنند که حتی «افلاطون»، با دوهزار و چند صد سال سن، در میان آنان حضور به هم رسانده! بله، باز هم بازی «کی بود، کی بود، من نبودم» شروع شده، و در این گیرودار است که معمولاً در روزی‌نامه‌های‌ اطلاعات یا کیهان، که بلندگوهای تبلیغاتی «روتاری» و «هریتیج کلاب» در کشور ایران‌اند، جنجال بر سر هیچ به راه می‌افتد، تا یک حکومت «قدرقدرت»، جای حکومت درمانده و پوسیده را پر کند.

ولی اینبار، پادوهای محترم آبدارخانة سازمان سیا، بی‌خود به شکم‌شان صابون زده‌اند! چرا که، همزمان با ابتر شدن خط لولة «نابوکو»، و کنار گذاشتن شرکت گاز فرانسه از این «پروژه»، در بطن حاکمیت آمریکا نیز تغییر و تحولات وسیعی در جریان است. تغییراتی که از «انقلاب» ژنرال هویزر در ایران مسلماً به مراتب گسترده‌تر خواهد بود. این تحولات بر خلاف «انقلاب‌ ژنرال هویزر»، تغییراتی صوری در حاکمیت نیست. هدف نهائی از این تغییرات، بازبینی پایه‌های «پنهان» حاکمیت ایالات متحد است. دیروز، در شهر نیویورک شاهد چنین انقلابی بودیم. و طی این «تحول»، 54 تن از اعضای بلندپایه و شریف «مافیا»، توسط پلیس فدرال، و 24 تن از همکاران‌شان در ایتالیا دستگیر شدند. کسانیکه ارتباط مستقیم جنایت، قاچاق مواد مخدر و برده‌داری را با حاکمیت‌های سرمایه‌داری، به ویژه با رهبر سرمایه سالاری جهان، ایالات متحد، می‌شناسند، کسانی که با سوابق سیاسی جان نگرو پونته‌ها آشنائی دارند، بخوبی قادرند ارتباط این گونه شبکه‌ها را با حاکمیت آمریکا مشاهده کرده، و دریابند که نه تنها بحران وسیع سیاسی در کشور ایتالیا، با این «تحول» بیگانه نیست، که پیامد دستگیری چنین افرادی، تغییرات وسیعی در شیوة حکومت آمریکا در اروپا و در قسمت‌های وسیعی از خاورمیانه ایجاد خواهد کرد.

پنجشنبه، بهمن ۱۸، ۱۳۸۶

آهو و «یاهو»!
...

امروز پس از مطالعة قسمت دوم مقالة جناب نیکفر متوجه شدم که ایشان قصد دارند سیمون دوبووار را به پست مدرنیته هم وصله کنند! البته ما پیشتر هم از مهارت و زبردستی فاشیست‌ها در زمینة پیوندهای شکمی آگاه بودیم، ولی پیوند سیمون دوبووار به پست مدرنیته، بیش از حد شکمی است! اگر آقای نیکفر به این ترتیب ادامه دهند، اگزیستانسیالیسم را به اگزیستانسیالیسم حسینی تبدیل خواهند کرد، و «اگزیستانسیالیسم» بیچاره بالاجبار از دست ایشان به «ضامن آهو» پناه می‌برد! اما پیش از پرداختن به حکایت «ضامن آهو»، بهتر است بازگردیم به شیخ بی‌دستار خودمان، شهاب‌الدین صدر! در وبلاگ «اثبات و اسقاط»، به بررسی «فرازهائی» چند از سخنان نغز و پرمغز دبیر اجرائی جبهة متحد اصولگرایان پرداختیم. اما به دلیل غنای بیش از حد سخنان پربار ایشان، خصوصاً در زمینة لیسیدن چکمة عموسام، امروز نیز قسمت‌های دیگری از دم‌جنبانی‌های سرنوشت‌ساز صدر برای تداوم اربابی ایالات متحد را بررسی خواهیم کرد. البته دم‌جنبانی‌های ایشان به شیوة معمول حجج اسلام صورت گرفته: زدن «نعل وارونه»!

صدر، در کمال بلاهت، ادعا کرده، جرج بوش با «نظام اسلامی» مخالف است، حال آنکه شاهدیم سازمان سیا نه تنها جهت استقرار نظام دینی در سال 1357 در کشورمان کودتا به راه انداخت، که مشابه همین نظام منفور را با لشکرکشی، و به زور سر نیزه به مردم عراق و افغانستان حاکم کرده. در واقع وقتی کسی در ایران مدعی شود، جرج بوش با حکومت اسلامی سرستیز دارد، با یک تیر دو نشان می‌زند. از یکسو، حاکمیت آمریکا را به دروغ مخالف جیره‌خواران‌اش در جمکران معرفی می‌کند، و از این طریق برای یانکی‌ها کسب محبوبیت می‌کند. چرا که امروز اکثریت مردم ایران از حکومت اسلامی نفرت دارند. در نتیجه، شهاب‌الدین صدر تلاش دارد «ارباب» را «مخالف» جلوه دهد، تا شوت‌و پرت‌ها به آمریکا روی‌خوش نشان دهند. در صورتیکه می‌دانیم، حاکمیت آمریکا و شرکای‌اش در سازمان ناتو، تنها عامل فرو افتادن کل منطقه در لجنزار حکومت اسلامی به شمار می‌روند. و از سوی دیگر، با چنین سخنان سراپا دروغ، امثال شهاب‌الدین صدر، وانمود می‌کنند که «اصلاح طلبان» هم با نظام اسلامی مخالف‌اند، چون آمریکا، از اینان پشتیبانی کرده! بله، به این ترتیب «مخالفان» واقعی حکومت جمکران باید بدانند، که آمریکا دشمن گورکن‌ها است و همین آمریکا، حامی «اصلاح طلبان» نیز هست. اصلاح طلبانی که می‌دانیم مانند اصولگرایان و نهضت آزادی، پادوهای وفادار و سنتی عموسام در ایران‌اند. جالب اینجاست که شهاب‌الدین صدر برای اثبات «دشمنی» دروغین آمریکا با حکومت اسلامی به سخنان شخص جرج بوش تکیه می‌کند. به عبارت دیگر، اگر جرج بوش در سفر اخیر خود به امارات، حمایت از اصلاح طلبان را مطرح نکرده بود، شهاب‌الدین صدر و دیگر نوکران آمریکا، هیچگونه دلیل و برهان «مستدلی» برای اثبات دشمنی آمریکا با حکومت اسلامی در دست نداشتند! می‌بینیم که هر چه حاکمیت آمریکا استفراغ می‌کند، خوراک تبلیغاتی پادوهای‌اش در حکومت اسلامی است. ولی مهم‌ترین قسمت سخنان صدر، آنجاست که در رابطه با کشف حجاب، «روشنفکری» را از نو برایمان تعریف می‌کنند.

صدر می‌گوید، کشف حجاب، هیچ اقدام روشنفکرانه‌ای نیست، چون این کار را یک فرد بیسواد انجام داد! می‌بینیم که در روند کرنش در برابر آنگلوساکسون‌ها، صدر، کشف حجاب را به شخص کلنل رضاخان نسبت می‌دهد، و با اینکار عامل اصلی این کودتا، کلنل آیرون‌ساید را، از ‌ما پنهان نگاه می‌دارد! «صدر»، در امر نوکری چنان راه گزافه می‌رود، که حتی فراموش می‌کند، ‌ کشف حجاب را همان سیاستی بر ایران تحمیل کرد، که در سال 1358 خواهان حجاب اجباری شده:

«کشف حجاب[...] اقدام روشنفکرانه‌ای نیست چرا که این کار را یک فرد بیسوادی که خواندن و نوشتن نیز بلد نبود در کشور انجام داد.»

بله، و بر اساس این استدلال مضحک، هر حماقت و جنایتی هم که باسوادها مرتکب شوند، روشنفکرانه خواهد بود! البته با کمی دقت در سخنان شیوای دبیر اجرائی جبهة اصولگرایان که، به زبان کلاه‌مخملی‌های بازار تسلط کامل دارند، می‌توان دریافت که حاج آقا، «روشنفکری» و «سواد» را در ترادف قرار ‌داده‌اند! و هرچند خودشان کوره سوادی دارند، ولی نه تنها با تاریخ معاصر بیگانه‌اند،‌ که از شعور نیز بکلی بی‌بهره! چرا که، ایشان نمی‌دانند بر اساس چنین منطق ابلهانه‌ای، دین اسلام نیز در تقابل با «روشنفکری» قرار می‌گیرد! چون پیامبرگرامی اسلام نیز مانند کلنل رضاخان بیسواد تشریف داشتند! با این تفاوت که، کلنل رضاخان، از طریق ازدواج با یک زن میانسال و ثروتمند به قدرت و مکنت هم نرسید! زبان آهوان را نیز نمی‌شناخت! در حالیکه پیامبر اسلام، ضمن تحصیل در دانشکدة دامپزشکی صحرای حجاز، زبان آهوان را فرا گرفته بودند، و امام سجاد و امام هشتم نیز آشنائی با زبان کذا را از جد بزرگوارشان گویا به «ارث» برده‌اند.

بله گورکن‌ها، در تاریخ 27 تیرماه 1386 بر شبکة مجازی نوشته‌اند، پیامبر هم «ضامن آهو» بوده! و روایت می‌کنند که روزی محمد از جائی می‌گذشت و آهوئی را دید که در خیمه و خرگاهی بسته شده بود. آن حیوان به آنحضرت عرض کرد، من مادر دو بچه‌ام، از شما تقاضا دارم چند ساعتی مرا رها سازید تا پس از شیردادن به آن‌ها باز گردم و همینجا در بند بنشینم! پیامبر پس از آنکه از آهو قول شرف می‌گیرند، او را رها می‌کنند. و آهو پس از مدتی باز می‌گردد، و پیامبر او را در همان مکان محکم با ریسمان می‌بندند. بعد هم به قصد آزاد کردن آهو، سراغ صیادی می‌روند که این حیوان را صید کرده بود. این «ضامن آهو» داستان مفصلی دارد، پرویز کیمیاوی هم، پیش از پرداختن به فیلم مستند از روح‌الله خمینی، یک مستند در باب ضامن آهو ساخته بود. و مقام معظم رهبری هم بر سایت معظم‌شان تأئید می‌کنند که امام هشتم شیعیان نزد یک شکارچی، «ضامن آهو» شده، و شکارچی را از کشتن آهو منصرف کرده. و اما افسوس که پیامبر گرامی و امام هشتم شیعیان در هزارة سوم زندگی نمی‌کنند، تا ضامن «یاهو» شوند! که مایکروسافت به قصد شکارش، بیش از 44 میلیارد دلار سرمایه‌گذاری کرده. شاید آقای نیکفر در آینده بتوانند، با ارائه توضیحات «فلسفی»، پیرامون ارتباط سیمون دوبووار با «یاهو»، نقش «ضامن یاهو» را در مستند آیندة آقای کیمیاوی عهده‌دار شوند! ولی از آنجا که مرتبط کردن دوبووار با «یاهو»، حتی برای روشنفکر فرهیخته‌ای چون جناب نیکفر هم «بعید» به نظر می‌رسد، ما پیشنهاد می‌کنیم،‌ آقای نیکفر با پیوند پست مدرنیته به حاج شهاب‌الدین صدر، حداقل «ضامن یابو» شوند.


چهارشنبه، بهمن ۱۷، ۱۳۸۶

«اثبات» و اسقاط!
...

به کنیزکان مقام معظم رهبری که به اشعار فروغ فرخزاد متوسل شده‌اند، می‌باید یادآور شویم که فروغ فرخزاد، «نظریه پرداز» فمینیسم نبوده! و مطالبات ما هم به «حجاب» و به طور کلی به «پوشش» محدود نخواهد شد. حقوق اجتماعی شهروندی، «حق انتخاب» پوشش برای زن و مرد را نیز شامل می‌شود. پس شهاب‌الدین صدر، و دیگر فعلة فاشیسم، که با توسل به شیوة «نعل وارونه»، به تبلیغ برای «دوم خردادی‌ها» پرداخته، ادعا می‌کنند، اینان قصد کشف حجاب دارند، ‌بدانند که نه تنها سوراخ دعا را گم کرده‌اند، که ورد را نیز خوب نیاورده‌اند! هر چند حکومت سیدضیاء‌های مزدور سه دهه دوام آورده، تکرار کودتای کلنل آیرون‌ساید دیگر امکانپذیر نیست! امروز حاکمیت پاکستان، ایران و ترکیه، اعضای پیمان «سنتو»، و ستون‌های اصلی استعمار غرب متزلزل شده‌اند.

همانطور که گفتیم استعمار انگلیس از طریق «پروپاگاند» می‌خواهد فرانسه را در اذهان مردم ایران جانشین خود کند، تا بتواند با نقاب حمایت از آزادی در کشورمان، دامنة چپاول «سنتی» خود را گسترش دهد. ولی از آنجا که استعمار انگلیس ریشه در حوزه‌های علمیه دارد، ناچار است همزمان با حمایت ظاهری از آزادی، یک شاخه از این «پروپاگاند» را هم به تعدیل چهرة دستاربندان اختصاص دهد. به همین منظور، رسانه‌های جمکران به دست و پا افتاده‌اند، تا توحش و سفاکی، و به ویژه حماقت و بی‌سوادی روح‌الله خمینی را از خاطره‌ها بزدایند، و از وی چهره‌ای «انسانی» ارائه دهند. چرندیات سردار باقرزاده در «فارس نیوز»، مصاحبة «آلن فراشون» با احمدی نژاد، و بیانات شیوا و ضدآمریکائی «پرنس آندرو»، در انتقاد از جنگ عراق، در همین چارچوب قرار می‌گیرد. سخنان آندرو، مانند ادعای سفیر انگلیس در ایالات متحد است که می‌گفت، «تونی بلر مخالف حمله به عراق بوده!» در هر حال، هدف ما بررسی سخنان مصلحتی و مضحک «پرنس آندرو» نیست. ما می‌خواهیم بدانیم چرا انگلستان بر تعدیل چهرة دست پروردة خود، روح‌الله خمینی پافشاری می‌کند.

این پافشاری از این جهت صورت می‌گیرد که، هدف اصلی استعمار انگلیس، در واقع، تکرار کودتای کلنل آیرون‌ساید در کشورمان است. به یاد داریم که سیدضیاء منفور، با حمایت کارخانة رجاله پروری، نوعی حکومت اسلامی بر کشورمان تحمیل کرده بود، و‌ پس از انقلاب اکتبر در روسیه، کودتای کلنل آیرون‌ساید، با یک تیر در عمل چند نشان زد. نخست با سرکوب گستردة آزادیخواهان، دستاربندان جیره‌خوار خود را در سایة «شاه» قرار داد، که خود نیز «سایة خدا» بود! و از همه مهم‌تر، با اصلاحات موقت، مطالبات مشروطه طلبان را به کشف حجاب و ایجاد مدارس مختلط «تقلیل» داد. ولی مدارس مختلط، که مهم‌ترین سنگر در برابر نفوذ توحش دینی در جامعة ایران به شمار می‌رفت، بعدها توسط دولت محمد مصدق به تعطیل کشانده شد. و پایان سلطنت دست نشاندة استعمار، همانطور که شاهد بودیم، به «ولایت» شیخ‌های ریزه‌خوار استعمار منجر شد. به زبان ساده‌تر، پس از گذشت یک سده از جنبش مشروطه، به دلیل دخالت‌های مستمر استعمار، حاکمیت در ایران در هر گام «الهیت» بیشتری یافته! چرا که اگر در دوران پهلوی، شخص شاه، «سایة خدا» به شمار می‌آمد، پس از کودتای سازمان ناتو در بهمن‌ماه 1357، روح‌الله خمینی، مستقیماً تبدیل به «امام زمان» شد، تا توحش برخاسته از «تقدس» را بر کل جامعه اعمال کند.

همانطور که شاهد بودیم، دامنة این توحش، از منطقه‌ای که نام کشور پاکستان بر خود گذاشته، به ایران، افغانستان، عراق و در حال حاضر به ترکیة به اصطلاح «لائیک» نیز کشیده شده. چرا که «لائیسیته» در ترکیه نیز مانند کشف حجاب در ایران ساخته و پرداختة یک حکومت پوشالی و استعماری بود، و به همین دلیل، یک شبه، توسط یک حکومت دست نشاندة استعمار به زیر سئوال برده می‌شود. اینک، ریزه‌خواران استعمار می‌پندارند که شرایط همچون گذشته‌ها است و می‌توان به همان ترتیب، مطالبات اجتماعی ما ملت را نیز با بحث‌های انحرافی از قبیل «حجاب» زنان به بیراهه کشاند. چون همانطور که گفتیم، به دلیل فرسایش حکومت اسلامی،‌ اربابان این حکومت سعی دارند، با تغییرات سطحی، پایه‌های حاکمیت را دست نخورده نگاه دارند، تا بتوانند منافع خود را گسترش دهند. و بارزترین نمونة این تغییرات سطحی، همان پوشش زنان و به ویژه حجاب است. در نتیجه، پادوهای استعمار در جمکران به بهانة «دفاع» از حجاب اسلامی، در واقع کشف حجاب توسط شرکای اصلاح طلب خود را «نوید» می‌دهند!

اوضاع حکومت گورکن‌ها چنان وخیم شده، که رسانه‌های حکومتی از زبان «نخبگان‌شان» به تبلیغ برای کودتا مشغول شده‌اند! البته این موضع‌گیری‌ها را می‌شناسیم، یادمان نرفته که، ساواک هم در اواخر دوران پهلوی، سخن از «انقلاب» می‌راند. البته انقلاب مورد نظر ساواک، همان کودتائی بود که ژنرال هویزر، جهت تأمین منافع سازمان ناتو در ایران به ثمر رساندند! این کودتا همانطور که می‌دانیم، توسط شبکه‌های طلاب، لات و اوباش، و دانشجویان‌نمایان تحت نظارت ساواک آغاز شد، و با ایجاد آشوب خیابانی در داخل، و جنجال رسانه‌ای در خارج از کشور، «انقلاب» نام گرفت! ولی امروز به دلیل فروپاشی اتحادجماهیر شوروی، تکرار این روند «طلائی» دیگر امکانپذیر نیست. به یاد داریم که محمد خاتمی و اوباش دانشجونما، در سازمان دادن به کودتای 18 تیر چگونه ناکام ماندند. ولی از آنجا که ترک عادت موجب مرض است، سازمان سیا، اینبار «گورکن‌های اصولگرا» را مأمور کرده، که گورکن‌های دوم خردادی‌، یا جبهة براندازان را، متهم کنند، که به «اصلاحات» کلنل آیرون‌ساید دل بسته‌اند! و افتخار چنین خدمتی به عموسام، اینبار نصیب شخصیت برجسته‌ای چون «شهاب‌الدین صدر» شده!

«صدر» در نشست مسئولان بسیج دانشجوئی، یا سردمداران اوباشی که توسط ساواک به دانشگاه‌ها سرازیر می‌شوند، ضمن چرندبافی در باب استقلال حکومت مفلوک جمکران، از «توطئة» دوم خردادی‌ها نیز خبر داده! و«فارس نیوز»، مورخ 17 بهمن‌ماه سالجاری نیز متن سخنرانی «صدر» را انتشار می‌دهد تا همه بدانند، «کلید آزادی»، که به زعم فعلة فاشیسم به کشف حجاب زنان محدود می‌شود، در دست اصلاح طلبان است، چون به گفتة «صدر»:

«یکی از تئوریسین‌های جریان دوم خرداد[...] گفته‌ است اگر در انتخابات پیروز شوند، دولت را از صدر تا ذیل عوض کرده، در منطقه آرامش ایجاد می‌کنند و سوم اینکه کشف حجاب خواهند کرد.»

این است «اهداف» سیاست استعمار در ایران. مطالبات حقیرانة فعلة فاشیسم، از اصولگرا و دوم خردادی در ایفای نقش ژاندارمی منطقه، جهت حفظ منافع عموسام، و کشف حجاب خلاصه می‌شود! در ذهن علیل امثال «صدر»، حکومت جمکران چنان ابرقدرتی است، که یکی از جناح‌های‌اش قادر است، در کل «منطقه» آرامش برقرار کند! بله، گورکن‌ها رویای بازگشت به دوران پهلوی دوم و ایفای نقش ژاندارمی منطقه را در سر می‌پرورانند! و صد البته افرادی از قبیل «شهاب‌الدین صدر»، خلاصه بگوئیم، از نخبگانی‌اند که همچون سروش، علوی‌تبار، لیلاز، و ... فقط در یک نظام «فاشیستی ـ استعماری» تریبون به دست می‌آورند. «صدر» ادعا کرده، حکومت جمکران، تنها حکومت مستقل جهان است، و این استقلال در سطح جهانی «ثابت» هم شده! البته می‌دانیم که جهان گورکن‌ها به تبلیغات رسانه‌ای آنگلوساکسون‌ها محدود می‌ماند و با واقعیت‌ها بکلی بیگانه است:

«مسولین ما[...] خودشان برای مملکت تصمیم‌گیری می‌کنند و کسی تصمیمی را به آنها دیکته نمی‌کند. این امر بر گرفته از ارزش‌های دینی ما نیز هست.»

بله، بهترین نمونة استقلال مسئولین «ایشان»، همان حادثة انفجار ترن در نیشابور است که بر همکاری‌های هسته‌ای میان پاکستان و جمکران نقطة پایان گذاشت، و اخبار آن نیز به دلیل استقلال حاکمیت، «سانسور» شد! به یاد داریم که، در تاریخ 29 بهمن ماه سال 1382، انفجار ترن در ایستگاه راه‌آهن «خیام» نیشابور، به کشته شدن 300 نفر انجامید، خانه‌های 5 روستای اطراف ایستگاه را تا شعاع چند کیلومتری ویران کرد، و موج انفجار، تا شعاع 10 کیلومتر، شیشة منازل را خرد کرد. صدای این انفجار تا مشهد نیز شنیده شد، ولی از آن تاریخ تاکنون هیچ گزارشی در مورد این حادثه منتشر نشده. به استثناء یک گزارش از سوی 16 سازمان امنیتی ایالات متحد که تأکید می‌کند، گورکن‌ها فعالیت «نظامی ـ هسته‌ای» خود را در پائیز سال 2003 متوقف کرده‌اند! در صورتی‌که انفجار نیشابور، حدود سه ماه پس از تاریخی رخ داد که در گزارش نهادهای امنیتی آمریکا به آن اشاره شده! حال که استقلال مسئولین حکومت اسلامی بر ما نیز «ثابت» شد، بازگردیم به اهداف عموسام، که برای فرار از مخمصة عراق، از طریق طالبان شیعی مسلک، قصد «کشف حجاب» در ایران کرده! باید به «جنتلمن‌های» نزول‌خوار و نوکرانشان در جمکران بگوئیم، اگر پیش از این‌ها، از طریق انفجار ترن نیشابور به گورکن‌ها هشدار داده ‌شد، که پیوند میان طالبان پاکستانی و طالبان جمکرانی می‌باید «گسسته» شود، اکنون پاکستان مستقیماً هدف موشک‌های قاره‌پیما قرار دارد. به گزارش بنگاه خبرپراکنی «بی‌بی‌سی»، امروز ژنرال «جاوید سلطان»، بلندپایه‌ترین فرماندة نظامی پاکستان، به همراه چند افسر عالیرتبه ارتش این کشور در منطقة وزیرستان در یک سانحة هوائی کشته شدند. و از قضای روزگار، این «حادثه»، درست پس از توافق «آتش بس» میان طالبان و ارتش پاکستان روی می‌دهد. این «رخداد»، در واقع، زنگ خطری است، نه تنها برای پاکستان، که برای ترکیه، و مسئولین «مستقل» جمکرانی و اربابان‌ دین‌پرورشان در سازمان ناتو. زنگ‌خطری برای آنان که رویای بازگشت به گذشته‌ها را در سر می‌پرورانند. مرگ پیمان استعماری سنتو فرا رسیده، و تجدید حیات پیمان مردة بغداد هم غیرممکن است. سخن کوتاه می‌کنیم! پایه‌های استعمار سنتی آنگلوساکسون‌ها، در ایران و پاکستان متزلزل شده، و بر چنین بنیادهای سست و لرزانی نمی‌توان پیمان نظامی نوین مستحکم کرد.

هر نگاری کان بود بر روی آب
گر همه ز آهن بود گردد خراب
هرچه را بنیاد بر آبی بود
گر همه آهن بود خوابی بود
کس ندیدست آب هرگز پایدار
کی بود بر آب بنیاد استوار



سه‌شنبه، بهمن ۱۶، ۱۳۸۶

«سردار» در آینه!
...

همزمان با انتشار سند ترور «رهبرکبیر کودتای ژنرال هویزر» در فارس نیوز، جناب محمد ملکی هم، در راه استقرار «اسلام مترقی» و «اسلام دموکراتیک» در سایت «اخبار روز» قیام فرمودند، و جناب «نیکفر» نیز در سایت «رادیو زمانه»، موفق به کشف «حقیقت» در فلسفة اگزیستانسیالیسم شدند! ‌ مسلماً همانطور که بنی‌صدر قبلاً «حقوق بشر» در قرآن پیدا کرده‌ بود. البته، جای هیچ تعجبی نیست! با سوابق آقای ملکی در آشوب پروری و خرقه پرستی، آشنائی کافی داریم، و همچنین می‌دانیم آقای «نیکفر» از فلاسفة مکتب نئوفاشیسم جمکران‌اند. پیشتر به بررسی چند مطلب از ایشان پرداخته‌ایم، و اینبار قصد بررسی سفسطه‌های رایج فلاسفة حکومتی را نداریم. ولی به ایشان یادآور می‌شویم که، در زبان فرانسه، واژة «وریته»، به معنای «حقیقت»، در تخالف با «واقعیت» نیست! «وریته»، در چارچوب فلسفة مدرن، در تقابل با «دروغ» قرار دارد! و تا آنجا که ما می‌دانیم، آنچه در اگزیستانسیالیسم، چندگانه و متکثر تلقی می‌شود، «وریته» نیست، «رئالیته» است، که معنای «واقعیت» می‌دهد. برای کامل کردن کلاس درس «زبان فرانسه» مخصوص فلاسفة جمکران، می‌باید اضافه کنیم که، در همین راستا، اگر چند نفر مشاهدات خود را از یک صحنة واقعی منعکس کنند، همه «راست» می‌گویند! ولی به دلیل تکثر «سوژه»، تکثر «واقعیت» نیز پیش خواهد آمد.

حال بازگردیم به رسانة لوموند! می‌دانیم که این رسانه نیز مانند گاردین، از هواداران حکومت‌های دینی ‌است، چرا که، مخارج خود را از دست صنایع نظامی «لاگاردر» دریافت می‌کند، بنابراین لازم است، جهت فراهم آوردن زمینة بحران، از «ژنرال» احمدی نژاد مفلوک، یک شخصیت پرقدرت و قاطع بسازد. ولی گویا مسیر باد تغییر کرده، چون روزنامة لوموند،‌ ضمن مصاحبه با پرزیدنت مهرورزی، ایشان را حسابی دست انداخته، و رسانه‌های جمکران، قسمت اصلی مطالب لوموند را هم طبق عادت مرسوم «سانسور» کرده‌اند! و اما پیش ‌از ادامة مطلب، یادآور شویم که ما هیچ بیانیه و ‌فراخوانی را هم امضا نکرده‌ایم! مهم نیست کدام شخص یا گروه فراخوان داده، مهم این است که اهداف ما با اهداف کارگزاران دین‌پرور عموسام در تضاد کامل قرار دارد.

اتحاد شیخ و شاه، بنابرتعریف، اتحادی است طبیعی! و حکایت «شیخ آزادیخواه» و «شاه عدالت گستر»، و مخالفت دروغین شیوخ با شاه، طی 8 دهه، برای ما ایرانیان دیگر قصه‌ای کسالت‌آور شده! مشکل ما به هیچ عنوان «ولایت فقیه» نیست. هر چند بعضی‌ها بپندارند که با حذف «ولایت فقیه»، ایران گلستان خواهد شد! مشکل ما، کل قانون اساسی در این حکومت است. ما خطوط اصلی اهداف خود را مشخص کرده‌ایم: جدائی دین از سیاست، حاکمیت لائیک، مدارس مختلط دولتی، آموزش اجباری و رایگان تا پایان دوره دبیرستان، آموزش زبان اقوام ایرانی، حق انتخاب دین، و ... و زدودن قوانین از احکام توحش دینی، و به رسمیت شناختن کشور اسرائیل. به پیروان چپ‌الله و هواداران «جنبش دریا کنار» هم پیشنهاد می‌کنیم از حقوقدانان خود بخواهند پیش نویس قانون اساسی مورد نظرشان را ارائه دهند، تا بتوانیم در مورد آن بحث و گفتگو کنیم، تا دوباره حکایت عوامفریبی و اسطوره سازی رسانه‌ای از جانب اراذل و اوباش تکرار نشود.

چگونه اسطوره ساخته می‌شود؟ در برابر چشمان ما،‌ و در رسانه‌های فارسی زبان، در داخل و خارج مرزها، از طریق انتشار دروغ، احساسات شخصی و تبلیغات محفلی نسبت به افراد. در این راستا می‌توانیم به سوگواری و مداحی شیخ بهنود، مهاجرانی و گروه نوچه‌های محمد خاتمی پیرامون مرگ احمد بورقانی اشاره کنیم. اگر کسی به مطالعة مهملات ساواکی‌های جمکران در داخل و خارج از مرزها علاقه دارد، می‌تواند به سایت‌های مربوطه مراجعه کند. ما فقط به شرح زندگی حرفه‌ای احمد بورقانی می‌پردازیم. احمد بورقانی، در تاریخ 13 بهمن ماه 1386، در 48 سالگی درگذشت. وی در سال 1358، در 20 سالگی، به عنوان «خبرنگار» وارد سازمان خبرگزاری جمهوری اسلامی شده. این سازمان تحت نظارت کمال خرازی، نوچة ولایتی قرار داشت، و دلیل حضور سیدصادق خرازی در این تشکل استحماری نیز مدیون روابط قبیله‌ای رایج در جمکران است. در مورد سوابق سیدصادق خرازی پیشتر توضیح مفصل داده‌ایم. پس باز می‌گردیم به احمد بورقانی.

سایت رعایای الیزابت دوم می‌گوید، احمد بورقانی تنها نمایندة مجلس بود که در سال 2001 به همراه گروهی از جوانان در میدان میرداماد به یاد قربانیان وقایع 11 سپتامبر شمعی بر افروخت. در هر حال به دلیل بازی با آتش و تحصن در مجلس ششم به همراه دارودستة بهزاد نبوی، صلاحیت بورقانی برای مجلس هفتم تأیید نشد. سایت رعایای الیزابت دوم،‌ مورخ 3 فوریه سالجاری می‌نویسد، به علت افروختن شمع، ‌ بورقانی مورد اتهام نیروهای تندرو قرار گرفت، و برایش پرونده گشودند. خوشبختانه آقای بورقانی به این فکر نیافتادند که برای میلیون‌ها ایرانی که قربانی جنگ استعماری با عراق بودند شمعی برافروزند! چرا که خود ایشان، زمانی که محمد خاتمی جنایتکار، ریاست ستاد تبلیغات جنگ و وزارت ارشاد حکومت را در دست داشت، سخنگوی همین ستاد جنگ بودند! و هر روز، ضمن تکرار شعار «راه قدس از کربلا می‌گذرد»، بر طبل ادامة این جنگ استعماری می‌کوبیدند! البته در آنزمان، ما ملت، افتخار آشنائی با این آزادیخواه بزرگ را نداشتیم.

حال ببینیم خبرگزاری حنازرچوبه، مورخ دوم فوریه 2008، در مورد بورقانی چه می‌گوید؟ احمد بورقانی که در سال 1358 خبرنگار است، 4 سال بعد، در سال 1362 از دانشگاه ملی ایران در رشته جغرافیا فارغ‌التحصیل شده، و در سال 1364 به مدیریت اخبار سازمان خبرگزاری جمهوری اسلامی «منصوب» می‌شود! در سال 1367، بورقانی نمایندة حنازرچوبه در سازمان ملل متحد، و در سال 1376، معاون وزارت ارشاد است. وی پس از کناره گیری از وزارت ارشاد گوسفندان، به نمایندگی مجلس ششم «انتخاب» شده، و... و امروز به مقالات متعددی که در سوگ بورقانی به رشتة تحریر در آمده، به ویژه، به قطعات به اصطلاح «ادبی» نویسندگان فقرفرهنگی، نگاهی بیافکنید، تا با ساخت و پرداخت اسطوره در هزارة سوم بهتر آشنا شوید. حال بپردازیم به ادامة «پروپاگاند» پیرامون سند دست اول ترور خمینی، در بیانات شیوای سردار باقرزاده که در همان فارس نیوز کذا منتشر شده.

سردار باقرزاده، از سرداران صحرای کربلا است، و به ریاست بنیاد «حفظ آثار و ارزش‌های دفاع مقدس» منصوب شده‌اند. به زبان ساده‌تر، سردار کذا از آندسته تفنگچی‌ها است که به بهای ویرانی کشورمان به افتخار سرداری نائل آمده‌اند! این سردار گرانقدر، در پی انتشار سند دست اول ساواک، به «فارس نیوز» نامه نوشته، تا ضمن تمجید و ستایش از حاج‌روح‌الله، به همه ثابت کند «حقوق بشر» چقدر بد است، و «مدافعان حقوق بشر»، چه موجودات پلیدی هستند! و «فارس نیوز»، مورخ 15 بهمن ماه سالجاری، ترهات ایشان را منتشر کرده! چون از هر فرصتی برای نفی «حقوق بشر» حتماً می‌باید استفاده کرد، تا اهداف حاکمیت آمریکا، جهت تحمیل «حقوق بشر نسبی»، یعنی همین حاکمیت توحش دینی بر مردم ایران، تأمین شود. می‌بینیم که پروپاگاند جایگزینی استعمار انگلیس با فرانسه در افکار عمومی، تلاش اصلی خود را بر نفی «حقوق بشر» متمرکز کرده. و طبیعی است که پیشگام نفی حقوق بشر امثال «باقرزاده» باشند، کسانی که موجودیت و موقعیت خود را مدیون شعله‌ور شدن آتش جنگ‌های استعماری و تداوم آن هستند.

بله، سردار باقرزاده که پس از مطالعة سند «دست اول» ساواک، به ضرر و زیان «حقوق بشر» پی‌برده‌اند، خاطراتی هم از رهبرکبیر انقلاب در ذهن سرشار از نبوغ‌شان زنده شده. خاطراتی که مانند سند «کذا»، به دلائل نامعلوم، سه دهه از ما ملت پنهان داشته‌اند! خاطرة سردارنیز، به روال مرسوم، از طریق نبش قبر نقل شده است.

ولی اینبار راوی اصلی این «خاطره» یکی از آیات عظام است، و نام مبارک‌شان مانند، وجود مبارک امام زمان از چشم ما پنهان می‌ماند! و گویا خودشان هم در قید حیات نباشند. در هر حال، سردار باقرزاده از قول «یکی از آیات عظام» که در «نوفل لوشاتو» هم حضور داشته می‌گویند، دانشجویان ایرانی از خمینی «استفتا» کرده‌اند، که آیا با تقلب می‌توانند در فرانسه تلفن کنند، یا خیر؟ بله، دانشجویان کذا که بسیار مسلمان و مکتبی و اهل دین و استفتا بودند، مانند دیگر «مسلمین»، اولین کارشان این بود که راه تقلب را یاد بگیرند! و منتظر تأئید دزدی و تقلب از زبان رهبر کبیر بودند. دانشجویان کذا، تقلب خود را به این ترتیب «توجیه» کرده‌اند، که:

«دولت فرانسه کافر حربی است.»

پس تقلب ما هم وظیفه شرعی است! وقتی ساواک اقدام به اعزام زباله‌های انجمن اسلامی به غرب می‌کند، نتیجه همین خواهد بود. خمینی به دانشجویان جیب‌بر می‌گوید، فعلاً «فقه» پیشرفتة تقلب و جیب بری اسلام مترقی را فراموش کنند:

«این کار به شما جرئت می‌دهد به مال مردم خوری. نکنید، نکنید.»

البته امام به این دلیل دانشجویان را از خوردن «مال مردم» منع کردند که می‌دانستند، جائی که «مردم» وجود دارد، دزدی می‌تواند دردسر ساز شود. حال آنکه در جائی که «امت» بجای «مردم» قرار گیرد، همه نوع دزدی و چپاول امکانپذیر خواهد بود. در نتیجه، امام به دانشجویان دزد و متقلب و متعهد به اسلام توصیه کرده‌اند، بجای زدن جیب مردم فرانسه، به میهن اسلامی بازگردند و نه تنها جیب «امت» را بزنند که فرزندانش را هم به جبهة جنگ یا زندان اوین، یا پای منقل هدایت کنند، تا باقر زاده‌ها «سردار» شوند، و در پی انتشار یک سند دست ساز ساواک، به مداحی خمینی بپردازند. بله، این سند کذا، که قرار است نقش «دشمن» را به عهدة فرانسه بگذارد، تا ارائة چهره دلپذیر از انگلستان امکانپذیر شود، باید تصویر خمینی سفاک را نیز در داخل کشور تعدیل کند! در نتیجه، روح‌الله خمینی که جهت خوش خدمتی به اربابانش، بر تداوم جنگ پای می‌فشرد، تا زمینة چپاول ثروت‌های ملی ما، و گسترش کشتار و سرکوب در مملکت فراهم آید، در نامه سردار باقرزاده تبدیل شده به:

«انسانی که حتی حاضر به وارد آوردن کوچکترین ضربة مالی به یک کشور نبود [...]»

و این «انسان»، که سردار باقرزاده در ذهن علیل خود ساخته‌اند، همان موجود سفاک و روان‌پریشی است که آثار توحش و حماقت‌اش هرگز از پیکر ملت ایران زدوده نخواهد شد، و وجودش بجز خسارت و فاجعه برای کشورمان هیچ نداشته. سردار باقرزاده، در انتهای نامة ابلهانة خود نتیجه می‌گیرند که مدافعان «حقوق بشر» همواره قصد ترور خمینی را داشته‌اند، چون حاج روح‌الله از «مرزهای الهی» تخطی نمی‌کردند!

اتفاقاً، سفاکی و حماقت خمینی به دلیل رعایت همین حدود الهی بود، و به همین دلیل مدعیان حقوق بشر در گوادالوپ، ایشان را برای «رهبری انقلاب» برگزیدند، ‌چون نیک‌آگاه بودند، که «رعایت حدود الهی»، همان «نقض کامل حقوق بشر» خواهد بود. پس بهتر است باقرزاده‌ها مانند اربابان‌شان در غرب، دکان تبلیغات ابلهانة خود را تعطیل کنند. حال بپردازیم به روزنامة لوموند!

روزنامه لوموند مورخ 5 فوریه 2008 ، مصاحبة «آلن فراشون» با احمدی نژاد را در تاریخ اول فوریه سالجاری منتشر کرده. در این مصاحبه، احمدی نژاد، به شیوة روح‌الله، با وقاحت و حماقت تمام ادعا کرده، دلیل ندارد که «حماس» اسرائیل را به رسمیت بشناسد! و اگر سازمان ملل اسرائیل را به رسمیت شناخته، دلیل ندارد ما هم به مقررات سازمان ملل احترام بگذاریم! و اسرائیل را به رسمیت بشناسیم! چون به زعم احمدی نژاد اسرائیل ملت نیست! چرا که در قاموس فلاسفة چاه جمکران، «ملت باید از دل زمین بجوشد!» حتماً همانطور که پاکستانی‌ها و آمریکائی‌ها از دل زمین جوشیده‌اند، و آخوندها هم در هر فرصتی پایشان را می‌بوسند! بله، احمدی‌نژاد پای خود را درست جای پای حاج منصور ارضی و حاج روح‌الله گذاشته! و در ادامه سخنان‌اش ، باز هم با همان شیوة لات و اوباش، در کمال بلاهت، وضعیت جمکران را با آمریکا و فرانسه مقایسه کرده، می‌فرمایند، بله ما مشکل داریم، ولی مگر فرانسه و آمریکا مشکل ندارند؟! مشکل آمریکا از ما بیشتر است!

ولی قسمت مهم سخنان پر گهر ریاست جمهور آنجاست که می‌گوید، مردم ما در حال تجربه کردن دموکراسی هستند، و دموکراسی قسمت «کوچکی» از دستاوردهای ملت ایران است! این دموکراسی حتماً همان است که فقط احمدی نژاد و حاج منصور ارضی قادر به رویت آن می‌شوند! به زبان ساده‌تر، لات بازی و نفس‌کش طلبی ارذال و اوباش را این روزها باید «دموکراسی» بخوانیم. البته احمدی نژاد تأکید کرده که، خواست مردم ما به قالب «محدود» دمکراسی خلاصه نمی‌شود! ملت ایران «کرامت» و «عدالت» و «پاکی»، یا بهتر بگوئیم همان شعارهای مهمل دستاربندان را می‌خواهد که بجز در سایة «خداپرستی» ممکن نخواهد شد! پیش از خلاصه کردن مطالبات مردم ایران به چرندیات آخوندهای حوزة علمیه، احمدی نژاد ابراز تأسف هم کرده که نمی‌تواند در آمریکا «دخالت» کند، و خواسته‌های مردم آمریکا را هم برآورده سازد:

«ما در مسائل آمریکا نقشی نداریم اگر می‌شد، کمک می‌کردیم، خواست مردم عملی شود»


اینچنین است که مصاحبة یک روزنامه نگار معروف کشور فرانسه، با احمدی نژاد، برای رسانه‌های جمکران فرصت طلائی ایجاد می‌کند که با انتشار مزخرفات مهرورزی، شعارهای ابلهانة روح‌الله خمینی و علی خامنه‌ای را در ستایش جنگ و تحریم از نو تکرار کنند! در این مصاحبة مضحک، احمدی نژاد ضمن انتقاد از تحریم مردم فلسطین توسط اسرائیل، از تحریم‌های اقتصادی که بر ما ملت تحمیل شده، «استقبال» فراوان به عمل آورده می‌گوید، جنگ و تحریم برای ما سازنده بود! اما آنچه رسانه‌های جمکران از این مصاحبه انعکاس نداده‌اند، قسمتی است که روزنامه‌نگار فرانسوی، پرزیدنت قدرقدرت، و همه فن حریف جمکران را فردی «ساده لوح» و ساده‌اندیش معرفی می‌کند! گویا انتشار این قسمت به زبان فارسی «مصلحت» نبوده!

روزنامة لوموند می‌نویسد، احمدی نژاد بسیار خونگرم است و به همة پرسش‌ها پاسخ می‌دهد. و ضمن صحبت از بحران هسته‌ای، اروپا و نقش فرانسه، «بینش» خود را از «جهان» آشکار می‌کند. جهانی «ایده‌آل»، در جستجوی «خلوص» یا «ارزش‌های ناب»، جهانی که گناه همه بدی‌های‌اش فقط به گردن اسرائیل است. جهانی که در آن قطعنامه‌های سازمان ملل [...] هیچ ارزشی ندارد.

بله، این قسمت از سخنان گهربار مهرورزی را هر دانش‌آموز دبیرستانی در فرانسه بخواند، به عمق حماقت و فلاکت و بی‌فرهنگی ایشان پی‌خواهد برد. سیاستمداری که در هنگام مصاحبه با یک روزنامه‌نگار خارجی، چنین تصویر مضحکی از خود می‌سازد، مسلم است که می‌باید دست علی‌خامنه‌ای را هم ببوسد! ولی حتی در جمکران، که نفس‌کش طلبی‌ و چرند گفتن قسمتی از الزامات حکومت شده، این قسمت از متن روزنامة لوموند در رسانه‌ها منعکس نمی‌شود! لوموند، همان روزنامه‌ای است،‌ که در زمان ریاست سردار سازندگی، متخصص ارائة «تصویردلپذیر» از ایشان، و از شرایط ایران بود! و امروز به ناچار، احمدی نژاد را آنچنان که هست،‌ می‌نمایاند، ‌ و رسانه‌های جمکران را با اینکار به سانسور وادار کرده. ما مضحکه شدن احمدی نژاد در روزنامة لوموند، و رسوائی این «سانسور» را به فال نیک می‌گیریم!



دوشنبه، بهمن ۱۵، ۱۳۸۶

«دائی‌جان» و پروپاگاند!
...

شکست جبهة ناتو در جنگ 33 روزة لبنان می‌رود تا در کشورمان نقش تاریخی استعمار پلید انگلستان را با استعمار فرانسه جایگزین کند، تا حاکمیت انگلستان بتواند با نقاب حمایت از «آزادی»، در واقع از طریق قاهره، جبهة دین فروشان را از تل‌آویو تا تهران گسترش دهد. این جایگزینی از طریق «تحریف تاریخ» حضور استعمار انگلیس و «تخریب اسطورة» دست‌ساز همین استعمار در شرف تکوین است. نخستین پیامد این جایگزینی، انتشار همان«سند دست اول» و مضحک، پیرامون ترور روح‌الله در فارس نیوز بود! این یک روی سکة جنجال رسانه‌ای استعمار است که، سعی در تغییر و تعدیل چهرة دشمن دیرین دارد. به زبان ساده‌تر، هدف این پروپاگاند، محو نقش تاریخی استعمار انگلیس، و‌ جایگزین کردن آن با استعمار فرانسه است. محور اصلی این پروپاگاند، در واقع ارائة «تصویر دلپذیر» از استعمار انگلیس در ایران است. اما جهت ارائه چنین تصویری لازم است، که تصویر اسطوره‌ای خمینی نیز تخریب شود. چرا که اسطورة خمینی نیز توسط استعمار انگلیس خلق شد. به همین دلیل است که همزمان با انتشار آن سند دست اول در فارس نیوز، شاهد انتشار خاطرات سیروس آموزگار از زبان علی‌میر‌فطروس، در سایت گویا نیوز هستیم. اما چرا چنین پروپاگاندی به راه افتاده؟ جهت پاسخ به این پرسش ناچاریم نگاهی به گذشته داشته باشیم.

گفتیم که پس‌از محرز شدن شکست جبهة ناتو در لبنان و عراق، الیزابت دوم، فرماندة کل قوای کشورهای مشترک المنافع، به ایالات متحد رفت، تا به این وسیله، بار این شکست را بر دوش حاکمیت بریتانیا سبک کند. پیامد این سفر تاریخی، استعفای تونی بلر، و انتخاب نیکولا سرکوزی به ریاست جمهوری فرانسه بود. در پی این تغییر و تحولات وسیع، و نه چندان غیرمنتظره، نقش سنتی حاکمیت فرانسه در جبهة ناتو دگرگون شد. طی «جنگ سرد»، و تا پیش از جنگ 33 روزة لبنان، حاکمیت فرانسه در کنار سازمان ملل، به مخالفت «لفظی» با سیاست‌های عموسام می‌پرداخت. ولی پس از شکست ناتو در لبنان، فرانسه به ناچار نقاب مخالف‌خوان را از چهره برداشت و به فدائی بی‌قید و شرط حاکمیت آمریکا تبدیل شد. از پرداختن به ابعاد مضحک نقش نوین فرانسه خودداری می‌کنیم، چرا که هدف از مطلب امروز، بررسی پروپاگاند ویژة چنین شرایطی است.

گفتیم که به چالش کشیدن عقل سلیم و منطق متعارف، وجه مشترک پروپاگاند و اسطوره است. البته اگر این اسطوره، از بد روزگار «تقدس» هم داشته باشد، گوی سبقت از پروپاگاند می‌رباید، ‌چرا که پذیرش ابعاد غیرمنطقی آن حماقت محض می‌طلبد. در مطلب دیروز گفتیم که، ساواک جمکران یک سند محرمانه «اختراع» کرده و در اختیار آخوند حسینیان قرار داده، تا «فارس نیوز» و دیگر نیوزهای جمکران بتوانند آنرا «کشف» کرده، یک سرگذشت «مقدس» برای روح‌الله در پاریس «اختراع» کنند. سرنوشتی که به «قصة مقدس» حسین در صحرای کربلا شباهت داشته باشد. در این پروپاگاند نوین، حاکمیت فرانسه در سه دهة پیش، نقش شمر و یزید بازی می‌کند، چرا که، قصد به شهادت رساندن «امام» را داشته! و همانطور که می‌دانیم،‌ شیعی‌مسلکان حکومتی ایران، 13 «امام» دارند، که از بد روزگار، ‌ افتخار «رویت» سیزدهمی هم نصیب ما شده!

در بارة حکایت حسین، بارها و بارها در این وبلاگ گفته‌ایم که، این داستان هیچ پایه و اساس منطقی نمی‌تواند داشته باشد، چرا که با توجه به سن و سال خدیجه، تولد فاطمه نیز امری بعید به نظر می‌رسد. البته می‌دانیم که طبق روایات کتاب مقدس، یهوه، ابراهیم را درسن 90 سالگی «ختنه» فرموده، و همسر ابراهیم هم در سن هشتاد سالگی باردار شده‌اند! ولی این حکایات، در قاموس «راوی» رمان «توپ مرواری»، قصه‌های «بی‌بی‌گوزک» خوانده می‌شود. و امروز، ما ملت ایران افتخار داریم که در هزارة سوم شاهد «اختراع» گام به گام یک «بی‌بی‌گوزک» تمام عیار پیرامون «توطئة دشمنان» بر ضد امام‌الله باشیم. اما اینبار، دشمن، برخلاف تاریخچة واقعی استعمار در ایران، و بر خلاف «توهم» دائی جان ناپلئون، امپراطوری انگلستان نیست، بلکه کشور فرانسه است!

فرانسه، کشوری است که دهه‌ها پیش از عضویت در ناتو، هم‌پیمان استعمار انگلیس بوده، و این پیمان کماکان معتبر است. چند سال پیش، الیزابت دوم، برای گرامیداشت یکصدمین سالگرد این «پیمان»، ‌در کاخ الیزه میهمان ژاک شیراک بود. در مطالب گذشته پیرامون جایگاه کشور فرانسه در سازمان ناتو، گفته‌ایم که اعضای ناتو تحت نظارت عالیه ایالات متحد قرار دارند، و طبق مقررات ناتو، حاکمیت هیچیک از اعضا، حق محاکمة نظامیان آمریکائی را ندارد، و از همه مهمتر اینکه اعضای ناتو در زمینة امنیتی فعالیت مشترک دارند. و هیچ عضوی نمی‌تواند مستقلاً سیاست‌های امنیتی‌ای به اجرا گذارد، که در تقابل با طرح های سازمان سیا قرار گیرد. در نتیجه افشگری‌های «فارس نیوز»، و اسناد دست اول ساواک، ساخته و پرداختة همان سیاستی است که بر تخریب اسطورة خمینی نظارت دارد. حال بازگردیم به پرسشی که در ابتدای این مطلب مطرح کردیم. چرا چنین «پروپاگاندی» به راه افتاده؟

چون استعمار انگلیس، با خرد کردن اسطورة خمینی، در واقع قصد بازسازی چهرة پلید خود را دارد. در ظاهر، جهت بازگشت به نقطه‌ای که جنبش مشروطه آغازگر آن بود، آنزمان که دولت انگلستان خود را حامی مشروطه طلبان جلوه می‌داد، تا روس‌ها را وادار به عقب نشینی کند. با تخریب چهرة «خمینی بت شکن»، حاکمیت انگلستان، به تخریب اسطوره‌ای پرداخته که تماماً ساخته و پرداختة دستگاه‌های تبلیغات استحماری همین حاکمیت در ایران است. «اخبار» بنگاه خبرپراکنی «بی‌بی‌سی» را در پائیز 1978، و ژانویه و فوریة 1979 فراموش نکرده‌ایم. به یاد داریم که، پس از نشست گوادالوپ، در «اخبار» رادیوی کذا، کاخ سفید همچنان از شاه حمایت می‌کرد، به یاد داریم که حاج روح‌الله، چگونه به «رهبر کبیر» و «آزادیخواه» ایران تبدیل شد، به یاد داریم که کدام سفارتخانه‌ها از اشغال سفارت آمریکا در تهران حمایت کردند، و همواره به یاد خواهیم داشت، که منافع ملی ما ایرانیان با منافع آنگلوساکسون‌های دین پرور، در تضاد کامل قرار داشته و خواهد داشت. به ویژه آنزمان که، در کشاکش نبرد میان مشروطه طلبان و هواداران استبداد، امپراطوری انگلیس در ظاهر به حمایت از مشروطه خواهان پرداخت، تا جنبش مشروطه را به ابزار تأمین منافع خود در برابر امپراطوری روسیه تبدیل کند. و به یاد داریم که پس از انقلاب اکتبر، با توطئه انگلستان، نه تنها جنبش مشروطه، به نفع دستاربندان مزدور و فدائیان اسلام شکست خورد، که با کودتای «آیرون‌ساید»، و سپس کودتای 28 مرداد، دستاوردهای مدنی آن نیز به مرور زمان حذف شد، تا با کودتای هویزر در سال 1979، گروه فدائیان اسلام، یا همان اوباش کارخانة رجاله پروری در رأس هرم قدرت قرار گیرند. پیشتر گفتیم که تعطیل مدارس دولتی مختلط،‌ قرار دادن نفت ایران در انحصار آنگلوساکسون‌ها، و بالاخره ملی کردن نفت، مهم‌ترین مراحل سرکوب فرهنگی و اقتصادی ملت ایران بود که در کارنامة پر افتخار محمد مصدق به عنوان نمایندة مجلس و نخست وزیر به ثبت رسیده.

ولی علیرغم پروپاگاند تخریب اسطورة خمینی، استعمار انگلیس، در حال گشودن محور تهران، تل‌آویو، قاهره است! چون شکست در لبنان، و زمینگیر شدن در عراق و افغانستان، همکاری گستردة اعضای ناتو را الزامی کرده. و اگر در جبهة ناتو، فرانسه نقش فعال‌تری بر عهده گرفته، حاکمیت انگلستان فعالیت خود را در مصر، اسرائیل و ایران افزایش داده. چون در این کشورها استعمار انگلیس ریشه‌دارتر، و در نتیجه پرقدرت‌تر است. پیوستن پرزیدنت مهرورزی به «دلیران تنگستان» را در راستای همین پروپاگاند و در چارچوب سیاست نوین بریتانیا می‌توان بررسی کرد. در واقع، «ژنرال» مهرورزی، به زدن نعل وارونه مشغول بودند، همانطور که روح‌الله،‌ ضمن سرکوب و چپاول ثروت‌های ما به «نبرد با استکبار» اشتغال داشت. ولی پروپاگاندچی‌های استعمار، که با انتشار ورق پاره‌های «دست اول»، به تحریف تاریخ پرداخته‌اند، باید بدانند که پایه‌های پولادین رمان زیبای «دائی جان ناپلئون» را هیچ سندی نمی‌تواند متزلزل کند! هرگز، هیچ «پروپاگاندی» نخواهد توانست، بنا بر منافع استعمار، داده‌های تاریخی یک «رمان» را تغییر دهد. رمان، هر چند تخیلی، ریشه در واقعیات دارد. رمان، بازتاب زندگی، و پویائی «انسان» در زمان و مکان است، و هیچ نیروئی نخواهد توانست این پویائی را به سکون بکشاند. پیروزی‌های دائی‌جان در «جنگ کازرون» و «ممسنی»، نفرین‌های مش‌قاسم به «انگلیسای چش چپ»، همه و همه بازتاب حضور استعماری انگلیس در کشورمان است، و با هیچ «سندی» از حافظة تاریخی ما ایرانیان زدوده نخواهد شد:

«الهی آب خوش ازگلوشان پائین نره این انگلیسای بی‌ناموس، با آن چشم‌های چپ‌شان [...] خدا آن چشم‌های چپ‌شان را کور کند ... امان از دست این انگلیسا [...] الهی خدا به خاک سیاه بنشاند این انگلیسا را [...]»
مش‌قاسم



یکشنبه، بهمن ۱۴، ۱۳۸۶

اسناد و «اسدالله»!
...

پیش از پرداختن به وبلاگ امروز، به دانشجونمایانی که خود را صاحب‌نظر در امور سیاسی کشور دیده‌اند، و به توصیة مشارکتچی‌ها و رهبر فرزانه، قصد استقرار «عدالت» در جامعه را دارند، گوشزد می‌کنیم که در «جای‌خود» قرار گیرند، و مطالبات خود را در چارچوب «مطالبات دانشجوئی» و از «طرق قانونی» خواستار شوند. ما به هیچ دانشجوئی وکالت نداده‌ایم که به بهانة استقرار «عدالت» و «آزادی»، از طریق تجمع غیرمجاز، وسیله ساز سرکوب مردم کشور شود. از سوی دیگر به فمینیست‌های دینی، که به دلیل تغییر مسیر باد، اکنون خود را فقط «فمینیست» می‌خوانند، یک نکتة مهم را یادآور می‌شویم: «اعتقادات فردی» را نمی‌توان به مطالبات حقوقی و آزادی‌های اجتماعی زنان تحمیل کرد. و تعهدات دینی و مذهبی، در ردة مطالبات فردی قرار می‌گیرد. حال بپردازیم به دستاربندان. به دستاربندان «شریفی» که به پیروی از گروه شیرین عبادی، نقاب «ملی‌گرائی» و «دموکراسی پروری» بر چهره زده‌اند، و در راستای تأمین اهداف محفل «نوبل»، مطالبات جبهة لائیک را به بیراهه می‌کشانند. و از «ملی ـ مذهبی‌ها» بگوئیم که بنا بر «مصلحت» روز، مطالبات مذهبی‌شان را موقتاً کنار گذارده‌اند، و اخیراً «به نام خدا»، در باب «مطالبات ملی» بیانیه صادر می‌فرمایند. به اینان هم یادآور شویم که در جبهة لائیک، جائی برای گروه ابراهیم یزدی و دستاربندان وجود نخواهد داشت. جبهة لائیک، «کانون نویسندگان» نیست! این جبهه فراتر از گروه‌های صنفی قرار می‌گیرد، و «سیاست»‌ و «دیانت» را در تضاد با یکدیگر می‌داند. ما تجربة تلخ شکست جنبش مشروطه، بحران ملی کردن نفت، کودتای 28 مرداد، و براندازی 22 بهمن را فراموش نکرده‌ایم. ریزه‌خواران فاشیسم بین‌الملل، به ویژه شیوخی که پس از کنفرانس رسوای برلین، دل در گرو دموکراسی، ویراست محافل افراطی غرب نهاده‌اند، باید بدانند تکرار فریبکاری دوران مشروطه امکانپذیر نیست. ما حکومت اسلامی ایران را فاقد مشروعیت ملی می‌دانیم. در نتیجه، برگزاری انتخابات در این حکومت، و «تقاضای» حضور ناظران بین‌المللی جهت نظارت بر این سیرک مهوع را صرفاً تلاشی موذیانة از جانب گروه ابراهیم یزدی، در راه کسب مشروعیت برای همین حکومت اسلامی می‌بینیم. حال بپردازیم به پروپاگاند مضحک ساواک جهت ساخت و پرداخت «حماسة خمینی!»

دیروز به سخنرانی نوة روح‌الله کم نخندیدیم. ‌ فکر کردیم، سیدمهدی خاموشی خبیث قصد دارد یادگار امام را به دلیل بلاهت، به بمب انتحاری خنده تبدیل کند! سخت در اشتباه بودیم! دستگاه پروپاگاند استحماری ساواک، دست اندرکار تبدیل «تاریخ معاصر»، به «بی‌بی‌گوزک‌کربلا»، یا تبدیل «روح الله» به «حسین» شده! همانطور که راویان «اخبار»، در تاریخ شیعة اثنی‌عشری، «حماسة عاشورا»، را از مطالبات عجیب و غریب یک موجود فرضی، به نام «حسین» ساختند و پرداختند. در این راستا، ‌ فرستادن خمینی به پاریس، که در چارچوب برنامة گروه برژینسکی، و جهت فراهم آوردن زمینة جنجال رسانه‌ای در ابعاد جهانی،‌ برای براندازی حکومت ایران انجام گرفت، با همیاری متفکران «نابغة» ساواک جمکران، می‌رود تا به نوعی حماسة کربلا، ویراست هزارة سوم تبدیل شود.

به یاد داریم که به روایت شیعی مسلکان، حسین به درخواست «مردم» با قوم و قبیله‌اش به راه افتاده بود، تا حکومت مشروع وقت را «تحویل» بگیرد! گفتیم که طبق روایات شیعی مسلکان، حسین خود را بیشتر از همه شایسته حکومت می‌دانست، دلائل او نیز روشن بود: پدرش خلیفة مسلمانان بوده، پدر بزرگش هم پیامبر خداوند! بله، آنروزها هم گویا «شایستگی» ژنتیک بوده! درست مثل همین روزها که «مزدوری» پیشه‌ای است «موروثی»! و به همین دلیل است که کارخانة رجاله پروری، از طریق ازدواج ، مزدوران خود را به یکدیگر «پیوند» می‌زند، تا از طریق «اصلاح نژاد»، «ژن» مزدوری را در آنان تقویت کند. در مورد حیوانات، تجربة اصلاح نژاد با موفقیت انجام شده، و دلیل ندارد که پادوهای سنتی سفارت کذا از این روند مستثنی باشند. به زودی از نسل لاریجانی‌، بقائی، صدر، طباطبائی، طبسی‌ و ... نژادی از «مزدوران ناب»، پیرو «اسلام ناب»، و مدافع «منافع ناب» پای به جهان خواهد گذارد. «منافع ناب»، همان منافع «حقیقی» و «جاودان» «استعمار یکتا» است، که با سرکوب و چپاول ما ملت، و با توسل به ابزار «سنت‌ مقدس» تأمین می‌شود. نخستین بار که استعمار، جهت چپاول ما به این ابزار متوسل شد، با هدف مقروض کردن بانک نوپای شاهی در دوران قاجار بود. و به یاد داریم که پیشگام مزدوری برای استعمار، «میرزای شیرزای» نا‌م داشت. همچنین می‌دانیم که درکتاب‌های تاریخ دولتی چه تصویر دلپذیری از پادوی استعمار انگلیس به خورد ما ملت می‌دهند.

حال نوبت تبدیل «روح‌الله» به قهرمان حماسة معاصر شده! هر چند که در عرصة ادبیات، «رمان» بر «تقدس حماسه» نقطه پایان گذارده، ولی گورکن‌ها، دست از حماسة «مقدس» نمی‌شویند، چون در اینصورت، نان خود و اربابان‌شان آجر خواهد شد.

بله، هنوز مرکب سخنرانی شیوا و مسخرة حسن خمینی در باب نبرد بی‌امان روح‌الله با گارد احترام یا همان دشمنان مسلحی که فرودگاه مهرآباد را «بسته» بودند، خشک نشده بود، که ساواک یک سند «بسیار معتبر»، مانند همان اسنادی که پس از اشغال سفارت آمریکا، یک شبه به دست اوباش افتاد و به افشاگری پرداختند، از آستین بیرون کشید، تا به همه ابلهان جهان ثابت کند، «دشمن» قصد ترور رهبر کبیر انقلاب را داشته! این «افشاگری» در بسیاری ازرسانه‌های «نیمه رسمی» جمکران، از جمله در سایت خبرگزاری فارس، مورخ 3 فوریه 2008، نیز منتشر شده.

بله، خبرگزاری فارس، که در وبلاگ‌های پیشین با سوابق درخشان‌اش آشنا شدیم، تیتر زده، ‌بر اساس سندی که برای نخستین بار منتشر شد، سازمان اطلاعاتی فرانسه پیشنهاد ترور خمینی را به ساواک داده بود! داستان،‌ البته به روایت سند معتبر ساواک، از این قرار است که «الکساندر دو مارانش»، رئیس تشکیلات اطلاعات و امنیت فرانسه، به تیمسار کاوه، فرستادة ساواک پیشنهاد می‌کند که خمینی را نمی‌توان در فرانسه ترور کرد، باید کاری کنیم که او به ایتالیا منتقل شود، و با استفاده از شرایط آشفتة ایتالیا سر حضرت امام را همانجا زیر آب کنیم!

در وبلاگ «شکسپیر در کربلا» گفتیم که، «حر» در پاسخ حسین می‌گوید، ما مأموریم که شما را به کوفه نزد «ابن زیاد» ببریم، و حسین هم که غافلگیر شده بود، به اهل و عیال گفت بساط خود را جمع کنید تا برگردیم. ولی لشکریان حر مانع از فرار امام بزرگوار می‌شوند. و معلوم نیست به چه دلیل «حر»، که برای دستگیری حسین فرستاده شده بود، به ایشان ارادت پیدا کرده، می‌گوید اشکالی ندارد، راهی بین کوفه و مدینه در پیش گیرید، تا ما کسب تکلیف کنیم. حسین هم که از نزاکت «حر» پررو شده بود، شعار می‌دهد که چنین و چنان می‌کنم، من از مرگ نمی‌هراسم. پس از هارت و پورت‌های «امام‌گونه»، حر با لشکریان‌اش پشت سرحسین یک نماز جماعت هم می‌خواند! البته تعجبی هم ندارد، چرا که، جناب دکتر سنجابی را هم برای شرکت در کنگرة سوسیال دموکرات‌ها به خارج فرستادند، ولی سر از خیمه روح‌الله در نوفل لو‌شاتو در آورد! چند روزی هم جایگاه وزارت امور خارجة دولت بازرگان را اشغال کرد! و برخلاف «حر»، که به دلیل همدستی فرضی، و البته غیر قابل توجیه با حسین، از شخصیت‌های «تاریخی» مورد ستایش مهدی بازرگان بوده، دکتر سنجابی «شریف»، پس از مرگ هم از نکوهش ما در امان نخواهد ماند. این است تفاوت اسطوره و تاریخ! بگذریم!

چون کاروان حسین به نینوا رسید، «مالک بن نسرکندی»، از سوی ابن زیاد پیامی برای «حر» می‌آورد، که در آن از «حر» خواسته شده بود، حسین را به صحرائی بی‌آب و علف بکشاند. و خلاصه وقتی حسین خواست در نزدیکی نینوا خیمه بزند، «حر» مانع شد، سپس «زهیر»، که از زمان سلمان فارسی برای اسلام شمشیر می‌زده، و در سال 61 هجری هنوز از همراهان جنگاور حسین بود، به امام می‌گوید، بهتر است پیش از رسیدن قوای کمکی با این‌ها بجنگیم! ولی حسین می‌گوید، «من نیستم آنکه جنگ را آغاز کند.» البته معلوم نیست چرا هزاران سوار «حر»، برای دستگیری حسین و هفتاد و دو تن کذا، نیازمند «جنگ» و قوای کمکی بودند؟ شاید راویان صحرای کربلا ندانند، ولی این همان فناوری «زمان گرفتن» است، که هم در سیاست و هم در سینما کاربرد دارد. در سینما، برای آنکه بر شور و هیجان بینندگان بیافزایند، «آرتیسته» که پلیس است، هنگام روبرو شدن با جانی خطرناک، هفت تیرش را گم می‌کند، و یا باطری موبایل‌اش «تمام» می‌شود، تا جانی خطرناک بتواند فرار کرده، و فیلم یکساعت دیگر ادامه یابد! در سیاست هم، «زمان گرفتن» به این معناست که، «روز آنلاین» و اربابانش، بتوانند حدود دو سال، هر روز تصاویر ناوگان جنگی آمریکا در خلیج فارس را به رخ ما ملت بکشند. از مطلب دور افتادیم، بازگردیم به توطئة ترور رهبرکبیر انقلاب به پیشنهاد «دو مارانش»!

بله، «دو مارانش» هم مانند ابن زیاد به فرستادة ساواک، «تیمسارکاوه» پیشنهاد می‌کند، خمینی را به ایتالیا بفرستیم تا بتوانیم او را ترور کنیم! می‌دانیم که «دو مارانش» با حماسة عاشورا و نهضت حسینی بیگانه بوده، در غیراینصورت می‌گفت، بهتر است خمینی را به صحراهای اسپانیا بفرستیم. همانجا که «سرجو لئونه»، وسترن‌های اسپاگتی می‌سازد، تا ایشان فیلم تماشا کنند، و همگی یک شکم سیر اسپاگتی بخوریم! ولی تیمسار کاوه، که در نقش «حر» ظاهر شده، سر خود تصمیم نمی‌گیرد. گزارش به ساواک می‌فرستد، و تیمسار مقدم هم به شاه گزارش می‌دهد، و خلاصة مطلب سفیر ایران می گوید، اگر خمینی را بکشیم به «شهید» تبدیل می‌شود، و کمونیست ها قدرت می‌گیرند! می‌بینیم که سفیر ایران هم «چپ‌الله» را خوب می‌شناخت! و به محض اینکه «دو مارانش» متوجه می‌شود، این اقدامات به نفع کمونیست‌ها تمام خواهد شد، از ترور رهبر کبیر منصرف می‌شود!

در هر حال، «فارس نیوز» می‌گوید که این سند معتبر را از «مؤسسة مطالعات و پژوهش‌های سیاسی»، که به اسناد بسیار معتبر ساواک دسترسی دارد، می‌توان دریافت کرد. این سند همانطور که می‌توان حدس زد، آخرین تولید آبدارخانة سازمان سیا است. و یک آش شله قلمکار تمام عیار بیش نیست. تهیه کنندگان این «ورق‌پاره»، که قوانین فرانسه را نمی‌شناسند، همه را مانند خود نادان پنداشته‌اند. سازمان اطلاعات و امنیت کشور فرانسه، مانند سازمان‌های امنیتی دیگر اعضای ناتو، در هماهنگی کامل با سازمان سیا فعالیت می‌کند، و ساواک ایران نیز زیر مجموعه‌ای از همین تشکیلات جهنمی بوده و هست. و از آنجا که براندازی حکومت پهلوی از سال 1976 در برنامة برژینسکی پیش‌بینی شده بود، نه به «دو مارانش»، و نه حتی به رئیس جمهور فرانسه، حق دخالت در برنامه‌های امنیتی ایالات متحد را در شاهراه نفتی خلیج‌فارس نمی‌دهد. این «ورق‌پاره»، بیشتر برای آخوند حسینیان معتبر است!

ولی در گیرودار «انتشار» اسناد محرمانة عاشورائی، یک قسمت عاشورائی از حرکت انقلابی امام را هم در سایت «گویا نیوز» مشاهده می‌کنیم! آنجا که حسین قصد بازگشت دارد، و مانع‌اش می‌شوند! این پدیده را در «ادبیات مدرنیته»، «فراگمانتاسیون» گویند! «فراگمان» در مدرنیته به معنای قطعه‌ای از یک تمامیت است. چون مدرنیته «تمامیت» و «کمال» را به رسمیت نمی‌شناسد. در اینجا فرصتی برای توضیح بیشتر نیست، ولی از آنجا که فعلة فاشیسم جهت جایگزین کردن اسلام با عرفان، به «دم فیل» در حکایت معروف مثنوی آویزان شده‌اند، می‌توان «حکایت اختلاف در باب پیل» را هم شاهد آورد. با این تفاوت که مثنوی می‌گوید، انسان‌ها قادر به دریافت «کل» یا «حقیقت»‌ نیستند. ولی مدرنیته،‌ وجود «حقیقت» و «کلیت»، مفاهیم متعلق به فلسفة کلاسیک را نفی می‌کند. در هر حال می‌توان جهت درک ساده‌تر، «فراگمان» در مدرنیته را به گوش یا دم فیل در مثنوی تشبیه کرد. ولی فراموش نکنیم که عرفان هیچ ارتباطی با مدرنیته ندارد. حال باز می‌گردیم به «فراگمان» عاشورا، در گویا نیوز، ‌مورخ 14 بهمن‌ماه سالجاری! و در مطلبی به قلم آقای «علی میرفطروس».

ایشان به نقل از سیروس آموزگار می نویسند، در سال 1977، یعنی یکسال پس از طرح امنیتی برژینسکی، ایرج گلسرخی، مسئول امور اوقاف به عراق رفته، سری هم به مقبرة حسین می‌زند. در آنجا یکنفر به ایشان می‌گوید، فردا ساعت 4 صبح در حرم باشید، شخص مهمی با شما کار دارد. جناب گلسرخی روز بعد در ساعت مقرر در حرم حاضر می‌شود، و شخص روح‌الله خمینی از او می‌خواهد که نزد شاه وساطت کند، تا او بتواند به ایران بازگردد. ولی این تقاضا، به دلایل نامعلوم به اطلاع شاه نرسید. آقای میرفطروس، به نقل از فرد دیگری می‌نویسند، در خواست خمینی پیشتر از سوی موسی صدر به سفارت ایران، در بیروت نیز تسلیم شده بود، ولی ساواک این درخواست را به اطلاع شاه نرساند. بله این «فراگمان» تاریخی‌ از حکایت خمینی قابل قبول‌تر از سند «فارس نیوز» به نظر می‌رسد، چرا که ساواک، بر خلاف آنچه فعلة فاشیسم ادعا می‌کنند اصلاً با شاه کاری نداشت، و امروز هم ساواک از «گورکن‌ها» دستور نمی‌گیرد. و اینجا هم می‌توانیم تفاوت تاریخ و اسطوره را به صراحت مشاهده کنیم. «حر» با سرپیچی از فرمان ابن زیاد، تبدیل به قهرمان بزرگ «بی‌بی‌گوزک‌های» شیعی مسلکان شد، ولی روح‌الله که از طریق گلسرخی و موسی‌صدر دست به دامان اعلیحضرت می‌شود، به دلیل ساختار استعماری ساواک، با توطئة سازمان سیا، در تبلیغات حکومت اسلامی به رهبر «نهضت عاشورائی» تبدیل می‌شود. این وجه مشترک اسطوره و استعمار است: خلق قهرمانان پوشالی! اما این افشاگری‌های معتبر که پس از سه دهه،‌ به ما شوت و پرت‌ها تحویل داده می‌شود، ما را به یاد حکایت شازده اسدالله میرزا و عزیز السلطنه، در رمان «دائی جان ناپلئون» می‌اندازد.

در بخش هفتم این رمان، وقتی شازده اسدالله میرزا به دروغ اعتراف می‌کند که دوستعلی‌خان، همسر عزیزالسلطنه را کشته، چون عاشق عزیز السلطنه بوده، عزیزالسلطنه با ناز و دلبری می‌گوید:
ـ خدا مرگم بده اسداالله! ...آخ اسدالله! این چه کاری بود که کردی؟!... چرا به من نمی‌گفتی؟