...
همزمان با انتشار سند ترور «رهبرکبیر کودتای ژنرال هویزر» در فارس نیوز، جناب محمد ملکی هم، در راه استقرار «اسلام مترقی» و «اسلام دموکراتیک» در سایت «اخبار روز» قیام فرمودند، و جناب «نیکفر» نیز در سایت «رادیو زمانه»، موفق به کشف «حقیقت» در فلسفة اگزیستانسیالیسم شدند! مسلماً همانطور که بنیصدر قبلاً «حقوق بشر» در قرآن پیدا کرده بود. البته، جای هیچ تعجبی نیست! با سوابق آقای ملکی در آشوب پروری و خرقه پرستی، آشنائی کافی داریم، و همچنین میدانیم آقای «نیکفر» از فلاسفة مکتب نئوفاشیسم جمکراناند. پیشتر به بررسی چند مطلب از ایشان پرداختهایم، و اینبار قصد بررسی سفسطههای رایج فلاسفة حکومتی را نداریم. ولی به ایشان یادآور میشویم که، در زبان فرانسه، واژة «وریته»، به معنای «حقیقت»، در تخالف با «واقعیت» نیست! «وریته»، در چارچوب فلسفة مدرن، در تقابل با «دروغ» قرار دارد! و تا آنجا که ما میدانیم، آنچه در اگزیستانسیالیسم، چندگانه و متکثر تلقی میشود، «وریته» نیست، «رئالیته» است، که معنای «واقعیت» میدهد. برای کامل کردن کلاس درس «زبان فرانسه» مخصوص فلاسفة جمکران، میباید اضافه کنیم که، در همین راستا، اگر چند نفر مشاهدات خود را از یک صحنة واقعی منعکس کنند، همه «راست» میگویند! ولی به دلیل تکثر «سوژه»، تکثر «واقعیت» نیز پیش خواهد آمد.
حال بازگردیم به رسانة لوموند! میدانیم که این رسانه نیز مانند گاردین، از هواداران حکومتهای دینی است، چرا که، مخارج خود را از دست صنایع نظامی «لاگاردر» دریافت میکند، بنابراین لازم است، جهت فراهم آوردن زمینة بحران، از «ژنرال» احمدی نژاد مفلوک، یک شخصیت پرقدرت و قاطع بسازد. ولی گویا مسیر باد تغییر کرده، چون روزنامة لوموند، ضمن مصاحبه با پرزیدنت مهرورزی، ایشان را حسابی دست انداخته، و رسانههای جمکران، قسمت اصلی مطالب لوموند را هم طبق عادت مرسوم «سانسور» کردهاند! و اما پیش از ادامة مطلب، یادآور شویم که ما هیچ بیانیه و فراخوانی را هم امضا نکردهایم! مهم نیست کدام شخص یا گروه فراخوان داده، مهم این است که اهداف ما با اهداف کارگزاران دینپرور عموسام در تضاد کامل قرار دارد.
اتحاد شیخ و شاه، بنابرتعریف، اتحادی است طبیعی! و حکایت «شیخ آزادیخواه» و «شاه عدالت گستر»، و مخالفت دروغین شیوخ با شاه، طی 8 دهه، برای ما ایرانیان دیگر قصهای کسالتآور شده! مشکل ما به هیچ عنوان «ولایت فقیه» نیست. هر چند بعضیها بپندارند که با حذف «ولایت فقیه»، ایران گلستان خواهد شد! مشکل ما، کل قانون اساسی در این حکومت است. ما خطوط اصلی اهداف خود را مشخص کردهایم: جدائی دین از سیاست، حاکمیت لائیک، مدارس مختلط دولتی، آموزش اجباری و رایگان تا پایان دوره دبیرستان، آموزش زبان اقوام ایرانی، حق انتخاب دین، و ... و زدودن قوانین از احکام توحش دینی، و به رسمیت شناختن کشور اسرائیل. به پیروان چپالله و هواداران «جنبش دریا کنار» هم پیشنهاد میکنیم از حقوقدانان خود بخواهند پیش نویس قانون اساسی مورد نظرشان را ارائه دهند، تا بتوانیم در مورد آن بحث و گفتگو کنیم، تا دوباره حکایت عوامفریبی و اسطوره سازی رسانهای از جانب اراذل و اوباش تکرار نشود.
چگونه اسطوره ساخته میشود؟ در برابر چشمان ما، و در رسانههای فارسی زبان، در داخل و خارج مرزها، از طریق انتشار دروغ، احساسات شخصی و تبلیغات محفلی نسبت به افراد. در این راستا میتوانیم به سوگواری و مداحی شیخ بهنود، مهاجرانی و گروه نوچههای محمد خاتمی پیرامون مرگ احمد بورقانی اشاره کنیم. اگر کسی به مطالعة مهملات ساواکیهای جمکران در داخل و خارج از مرزها علاقه دارد، میتواند به سایتهای مربوطه مراجعه کند. ما فقط به شرح زندگی حرفهای احمد بورقانی میپردازیم. احمد بورقانی، در تاریخ 13 بهمن ماه 1386، در 48 سالگی درگذشت. وی در سال 1358، در 20 سالگی، به عنوان «خبرنگار» وارد سازمان خبرگزاری جمهوری اسلامی شده. این سازمان تحت نظارت کمال خرازی، نوچة ولایتی قرار داشت، و دلیل حضور سیدصادق خرازی در این تشکل استحماری نیز مدیون روابط قبیلهای رایج در جمکران است. در مورد سوابق سیدصادق خرازی پیشتر توضیح مفصل دادهایم. پس باز میگردیم به احمد بورقانی.
سایت رعایای الیزابت دوم میگوید، احمد بورقانی تنها نمایندة مجلس بود که در سال 2001 به همراه گروهی از جوانان در میدان میرداماد به یاد قربانیان وقایع 11 سپتامبر شمعی بر افروخت. در هر حال به دلیل بازی با آتش و تحصن در مجلس ششم به همراه دارودستة بهزاد نبوی، صلاحیت بورقانی برای مجلس هفتم تأیید نشد. سایت رعایای الیزابت دوم، مورخ 3 فوریه سالجاری مینویسد، به علت افروختن شمع، بورقانی مورد اتهام نیروهای تندرو قرار گرفت، و برایش پرونده گشودند. خوشبختانه آقای بورقانی به این فکر نیافتادند که برای میلیونها ایرانی که قربانی جنگ استعماری با عراق بودند شمعی برافروزند! چرا که خود ایشان، زمانی که محمد خاتمی جنایتکار، ریاست ستاد تبلیغات جنگ و وزارت ارشاد حکومت را در دست داشت، سخنگوی همین ستاد جنگ بودند! و هر روز، ضمن تکرار شعار «راه قدس از کربلا میگذرد»، بر طبل ادامة این جنگ استعماری میکوبیدند! البته در آنزمان، ما ملت، افتخار آشنائی با این آزادیخواه بزرگ را نداشتیم.
حال ببینیم خبرگزاری حنازرچوبه، مورخ دوم فوریه 2008، در مورد بورقانی چه میگوید؟ احمد بورقانی که در سال 1358 خبرنگار است، 4 سال بعد، در سال 1362 از دانشگاه ملی ایران در رشته جغرافیا فارغالتحصیل شده، و در سال 1364 به مدیریت اخبار سازمان خبرگزاری جمهوری اسلامی «منصوب» میشود! در سال 1367، بورقانی نمایندة حنازرچوبه در سازمان ملل متحد، و در سال 1376، معاون وزارت ارشاد است. وی پس از کناره گیری از وزارت ارشاد گوسفندان، به نمایندگی مجلس ششم «انتخاب» شده، و... و امروز به مقالات متعددی که در سوگ بورقانی به رشتة تحریر در آمده، به ویژه، به قطعات به اصطلاح «ادبی» نویسندگان فقرفرهنگی، نگاهی بیافکنید، تا با ساخت و پرداخت اسطوره در هزارة سوم بهتر آشنا شوید. حال بپردازیم به ادامة «پروپاگاند» پیرامون سند دست اول ترور خمینی، در بیانات شیوای سردار باقرزاده که در همان فارس نیوز کذا منتشر شده.
سردار باقرزاده، از سرداران صحرای کربلا است، و به ریاست بنیاد «حفظ آثار و ارزشهای دفاع مقدس» منصوب شدهاند. به زبان سادهتر، سردار کذا از آندسته تفنگچیها است که به بهای ویرانی کشورمان به افتخار سرداری نائل آمدهاند! این سردار گرانقدر، در پی انتشار سند دست اول ساواک، به «فارس نیوز» نامه نوشته، تا ضمن تمجید و ستایش از حاجروحالله، به همه ثابت کند «حقوق بشر» چقدر بد است، و «مدافعان حقوق بشر»، چه موجودات پلیدی هستند! و «فارس نیوز»، مورخ 15 بهمن ماه سالجاری، ترهات ایشان را منتشر کرده! چون از هر فرصتی برای نفی «حقوق بشر» حتماً میباید استفاده کرد، تا اهداف حاکمیت آمریکا، جهت تحمیل «حقوق بشر نسبی»، یعنی همین حاکمیت توحش دینی بر مردم ایران، تأمین شود. میبینیم که پروپاگاند جایگزینی استعمار انگلیس با فرانسه در افکار عمومی، تلاش اصلی خود را بر نفی «حقوق بشر» متمرکز کرده. و طبیعی است که پیشگام نفی حقوق بشر امثال «باقرزاده» باشند، کسانی که موجودیت و موقعیت خود را مدیون شعلهور شدن آتش جنگهای استعماری و تداوم آن هستند.
بله، سردار باقرزاده که پس از مطالعة سند «دست اول» ساواک، به ضرر و زیان «حقوق بشر» پیبردهاند، خاطراتی هم از رهبرکبیر انقلاب در ذهن سرشار از نبوغشان زنده شده. خاطراتی که مانند سند «کذا»، به دلائل نامعلوم، سه دهه از ما ملت پنهان داشتهاند! خاطرة سردارنیز، به روال مرسوم، از طریق نبش قبر نقل شده است.
ولی اینبار راوی اصلی این «خاطره» یکی از آیات عظام است، و نام مبارکشان مانند، وجود مبارک امام زمان از چشم ما پنهان میماند! و گویا خودشان هم در قید حیات نباشند. در هر حال، سردار باقرزاده از قول «یکی از آیات عظام» که در «نوفل لوشاتو» هم حضور داشته میگویند، دانشجویان ایرانی از خمینی «استفتا» کردهاند، که آیا با تقلب میتوانند در فرانسه تلفن کنند، یا خیر؟ بله، دانشجویان کذا که بسیار مسلمان و مکتبی و اهل دین و استفتا بودند، مانند دیگر «مسلمین»، اولین کارشان این بود که راه تقلب را یاد بگیرند! و منتظر تأئید دزدی و تقلب از زبان رهبر کبیر بودند. دانشجویان کذا، تقلب خود را به این ترتیب «توجیه» کردهاند، که:
«دولت فرانسه کافر حربی است.»
پس تقلب ما هم وظیفه شرعی است! وقتی ساواک اقدام به اعزام زبالههای انجمن اسلامی به غرب میکند، نتیجه همین خواهد بود. خمینی به دانشجویان جیببر میگوید، فعلاً «فقه» پیشرفتة تقلب و جیب بری اسلام مترقی را فراموش کنند:
«این کار به شما جرئت میدهد به مال مردم خوری. نکنید، نکنید.»
البته امام به این دلیل دانشجویان را از خوردن «مال مردم» منع کردند که میدانستند، جائی که «مردم» وجود دارد، دزدی میتواند دردسر ساز شود. حال آنکه در جائی که «امت» بجای «مردم» قرار گیرد، همه نوع دزدی و چپاول امکانپذیر خواهد بود. در نتیجه، امام به دانشجویان دزد و متقلب و متعهد به اسلام توصیه کردهاند، بجای زدن جیب مردم فرانسه، به میهن اسلامی بازگردند و نه تنها جیب «امت» را بزنند که فرزندانش را هم به جبهة جنگ یا زندان اوین، یا پای منقل هدایت کنند، تا باقر زادهها «سردار» شوند، و در پی انتشار یک سند دست ساز ساواک، به مداحی خمینی بپردازند. بله، این سند کذا، که قرار است نقش «دشمن» را به عهدة فرانسه بگذارد، تا ارائة چهره دلپذیر از انگلستان امکانپذیر شود، باید تصویر خمینی سفاک را نیز در داخل کشور تعدیل کند! در نتیجه، روحالله خمینی که جهت خوش خدمتی به اربابانش، بر تداوم جنگ پای میفشرد، تا زمینة چپاول ثروتهای ملی ما، و گسترش کشتار و سرکوب در مملکت فراهم آید، در نامه سردار باقرزاده تبدیل شده به:
«انسانی که حتی حاضر به وارد آوردن کوچکترین ضربة مالی به یک کشور نبود [...]»
و این «انسان»، که سردار باقرزاده در ذهن علیل خود ساختهاند، همان موجود سفاک و روانپریشی است که آثار توحش و حماقتاش هرگز از پیکر ملت ایران زدوده نخواهد شد، و وجودش بجز خسارت و فاجعه برای کشورمان هیچ نداشته. سردار باقرزاده، در انتهای نامة ابلهانة خود نتیجه میگیرند که مدافعان «حقوق بشر» همواره قصد ترور خمینی را داشتهاند، چون حاج روحالله از «مرزهای الهی» تخطی نمیکردند!
اتفاقاً، سفاکی و حماقت خمینی به دلیل رعایت همین حدود الهی بود، و به همین دلیل مدعیان حقوق بشر در گوادالوپ، ایشان را برای «رهبری انقلاب» برگزیدند، چون نیکآگاه بودند، که «رعایت حدود الهی»، همان «نقض کامل حقوق بشر» خواهد بود. پس بهتر است باقرزادهها مانند اربابانشان در غرب، دکان تبلیغات ابلهانة خود را تعطیل کنند. حال بپردازیم به روزنامة لوموند!
روزنامه لوموند مورخ 5 فوریه 2008 ، مصاحبة «آلن فراشون» با احمدی نژاد را در تاریخ اول فوریه سالجاری منتشر کرده. در این مصاحبه، احمدی نژاد، به شیوة روحالله، با وقاحت و حماقت تمام ادعا کرده، دلیل ندارد که «حماس» اسرائیل را به رسمیت بشناسد! و اگر سازمان ملل اسرائیل را به رسمیت شناخته، دلیل ندارد ما هم به مقررات سازمان ملل احترام بگذاریم! و اسرائیل را به رسمیت بشناسیم! چون به زعم احمدی نژاد اسرائیل ملت نیست! چرا که در قاموس فلاسفة چاه جمکران، «ملت باید از دل زمین بجوشد!» حتماً همانطور که پاکستانیها و آمریکائیها از دل زمین جوشیدهاند، و آخوندها هم در هر فرصتی پایشان را میبوسند! بله، احمدینژاد پای خود را درست جای پای حاج منصور ارضی و حاج روحالله گذاشته! و در ادامه سخناناش ، باز هم با همان شیوة لات و اوباش، در کمال بلاهت، وضعیت جمکران را با آمریکا و فرانسه مقایسه کرده، میفرمایند، بله ما مشکل داریم، ولی مگر فرانسه و آمریکا مشکل ندارند؟! مشکل آمریکا از ما بیشتر است!
ولی قسمت مهم سخنان پر گهر ریاست جمهور آنجاست که میگوید، مردم ما در حال تجربه کردن دموکراسی هستند، و دموکراسی قسمت «کوچکی» از دستاوردهای ملت ایران است! این دموکراسی حتماً همان است که فقط احمدی نژاد و حاج منصور ارضی قادر به رویت آن میشوند! به زبان سادهتر، لات بازی و نفسکش طلبی ارذال و اوباش را این روزها باید «دموکراسی» بخوانیم. البته احمدی نژاد تأکید کرده که، خواست مردم ما به قالب «محدود» دمکراسی خلاصه نمیشود! ملت ایران «کرامت» و «عدالت» و «پاکی»، یا بهتر بگوئیم همان شعارهای مهمل دستاربندان را میخواهد که بجز در سایة «خداپرستی» ممکن نخواهد شد! پیش از خلاصه کردن مطالبات مردم ایران به چرندیات آخوندهای حوزة علمیه، احمدی نژاد ابراز تأسف هم کرده که نمیتواند در آمریکا «دخالت» کند، و خواستههای مردم آمریکا را هم برآورده سازد:
«ما در مسائل آمریکا نقشی نداریم اگر میشد، کمک میکردیم، خواست مردم عملی شود»
اینچنین است که مصاحبة یک روزنامه نگار معروف کشور فرانسه، با احمدی نژاد، برای رسانههای جمکران فرصت طلائی ایجاد میکند که با انتشار مزخرفات مهرورزی، شعارهای ابلهانة روحالله خمینی و علی خامنهای را در ستایش جنگ و تحریم از نو تکرار کنند! در این مصاحبة مضحک، احمدی نژاد ضمن انتقاد از تحریم مردم فلسطین توسط اسرائیل، از تحریمهای اقتصادی که بر ما ملت تحمیل شده، «استقبال» فراوان به عمل آورده میگوید، جنگ و تحریم برای ما سازنده بود! اما آنچه رسانههای جمکران از این مصاحبه انعکاس ندادهاند، قسمتی است که روزنامهنگار فرانسوی، پرزیدنت قدرقدرت، و همه فن حریف جمکران را فردی «ساده لوح» و سادهاندیش معرفی میکند! گویا انتشار این قسمت به زبان فارسی «مصلحت» نبوده!
روزنامة لوموند مینویسد، احمدی نژاد بسیار خونگرم است و به همة پرسشها پاسخ میدهد. و ضمن صحبت از بحران هستهای، اروپا و نقش فرانسه، «بینش» خود را از «جهان» آشکار میکند. جهانی «ایدهآل»، در جستجوی «خلوص» یا «ارزشهای ناب»، جهانی که گناه همه بدیهایاش فقط به گردن اسرائیل است. جهانی که در آن قطعنامههای سازمان ملل [...] هیچ ارزشی ندارد.
بله، این قسمت از سخنان گهربار مهرورزی را هر دانشآموز دبیرستانی در فرانسه بخواند، به عمق حماقت و فلاکت و بیفرهنگی ایشان پیخواهد برد. سیاستمداری که در هنگام مصاحبه با یک روزنامهنگار خارجی، چنین تصویر مضحکی از خود میسازد، مسلم است که میباید دست علیخامنهای را هم ببوسد! ولی حتی در جمکران، که نفسکش طلبی و چرند گفتن قسمتی از الزامات حکومت شده، این قسمت از متن روزنامة لوموند در رسانهها منعکس نمیشود! لوموند، همان روزنامهای است، که در زمان ریاست سردار سازندگی، متخصص ارائة «تصویردلپذیر» از ایشان، و از شرایط ایران بود! و امروز به ناچار، احمدی نژاد را آنچنان که هست، مینمایاند، و رسانههای جمکران را با اینکار به سانسور وادار کرده. ما مضحکه شدن احمدی نژاد در روزنامة لوموند، و رسوائی این «سانسور» را به فال نیک میگیریم!
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت