یکشنبه، بهمن ۱۴، ۱۳۸۶

اسناد و «اسدالله»!
...

پیش از پرداختن به وبلاگ امروز، به دانشجونمایانی که خود را صاحب‌نظر در امور سیاسی کشور دیده‌اند، و به توصیة مشارکتچی‌ها و رهبر فرزانه، قصد استقرار «عدالت» در جامعه را دارند، گوشزد می‌کنیم که در «جای‌خود» قرار گیرند، و مطالبات خود را در چارچوب «مطالبات دانشجوئی» و از «طرق قانونی» خواستار شوند. ما به هیچ دانشجوئی وکالت نداده‌ایم که به بهانة استقرار «عدالت» و «آزادی»، از طریق تجمع غیرمجاز، وسیله ساز سرکوب مردم کشور شود. از سوی دیگر به فمینیست‌های دینی، که به دلیل تغییر مسیر باد، اکنون خود را فقط «فمینیست» می‌خوانند، یک نکتة مهم را یادآور می‌شویم: «اعتقادات فردی» را نمی‌توان به مطالبات حقوقی و آزادی‌های اجتماعی زنان تحمیل کرد. و تعهدات دینی و مذهبی، در ردة مطالبات فردی قرار می‌گیرد. حال بپردازیم به دستاربندان. به دستاربندان «شریفی» که به پیروی از گروه شیرین عبادی، نقاب «ملی‌گرائی» و «دموکراسی پروری» بر چهره زده‌اند، و در راستای تأمین اهداف محفل «نوبل»، مطالبات جبهة لائیک را به بیراهه می‌کشانند. و از «ملی ـ مذهبی‌ها» بگوئیم که بنا بر «مصلحت» روز، مطالبات مذهبی‌شان را موقتاً کنار گذارده‌اند، و اخیراً «به نام خدا»، در باب «مطالبات ملی» بیانیه صادر می‌فرمایند. به اینان هم یادآور شویم که در جبهة لائیک، جائی برای گروه ابراهیم یزدی و دستاربندان وجود نخواهد داشت. جبهة لائیک، «کانون نویسندگان» نیست! این جبهه فراتر از گروه‌های صنفی قرار می‌گیرد، و «سیاست»‌ و «دیانت» را در تضاد با یکدیگر می‌داند. ما تجربة تلخ شکست جنبش مشروطه، بحران ملی کردن نفت، کودتای 28 مرداد، و براندازی 22 بهمن را فراموش نکرده‌ایم. ریزه‌خواران فاشیسم بین‌الملل، به ویژه شیوخی که پس از کنفرانس رسوای برلین، دل در گرو دموکراسی، ویراست محافل افراطی غرب نهاده‌اند، باید بدانند تکرار فریبکاری دوران مشروطه امکانپذیر نیست. ما حکومت اسلامی ایران را فاقد مشروعیت ملی می‌دانیم. در نتیجه، برگزاری انتخابات در این حکومت، و «تقاضای» حضور ناظران بین‌المللی جهت نظارت بر این سیرک مهوع را صرفاً تلاشی موذیانة از جانب گروه ابراهیم یزدی، در راه کسب مشروعیت برای همین حکومت اسلامی می‌بینیم. حال بپردازیم به پروپاگاند مضحک ساواک جهت ساخت و پرداخت «حماسة خمینی!»

دیروز به سخنرانی نوة روح‌الله کم نخندیدیم. ‌ فکر کردیم، سیدمهدی خاموشی خبیث قصد دارد یادگار امام را به دلیل بلاهت، به بمب انتحاری خنده تبدیل کند! سخت در اشتباه بودیم! دستگاه پروپاگاند استحماری ساواک، دست اندرکار تبدیل «تاریخ معاصر»، به «بی‌بی‌گوزک‌کربلا»، یا تبدیل «روح الله» به «حسین» شده! همانطور که راویان «اخبار»، در تاریخ شیعة اثنی‌عشری، «حماسة عاشورا»، را از مطالبات عجیب و غریب یک موجود فرضی، به نام «حسین» ساختند و پرداختند. در این راستا، ‌ فرستادن خمینی به پاریس، که در چارچوب برنامة گروه برژینسکی، و جهت فراهم آوردن زمینة جنجال رسانه‌ای در ابعاد جهانی،‌ برای براندازی حکومت ایران انجام گرفت، با همیاری متفکران «نابغة» ساواک جمکران، می‌رود تا به نوعی حماسة کربلا، ویراست هزارة سوم تبدیل شود.

به یاد داریم که به روایت شیعی مسلکان، حسین به درخواست «مردم» با قوم و قبیله‌اش به راه افتاده بود، تا حکومت مشروع وقت را «تحویل» بگیرد! گفتیم که طبق روایات شیعی مسلکان، حسین خود را بیشتر از همه شایسته حکومت می‌دانست، دلائل او نیز روشن بود: پدرش خلیفة مسلمانان بوده، پدر بزرگش هم پیامبر خداوند! بله، آنروزها هم گویا «شایستگی» ژنتیک بوده! درست مثل همین روزها که «مزدوری» پیشه‌ای است «موروثی»! و به همین دلیل است که کارخانة رجاله پروری، از طریق ازدواج ، مزدوران خود را به یکدیگر «پیوند» می‌زند، تا از طریق «اصلاح نژاد»، «ژن» مزدوری را در آنان تقویت کند. در مورد حیوانات، تجربة اصلاح نژاد با موفقیت انجام شده، و دلیل ندارد که پادوهای سنتی سفارت کذا از این روند مستثنی باشند. به زودی از نسل لاریجانی‌، بقائی، صدر، طباطبائی، طبسی‌ و ... نژادی از «مزدوران ناب»، پیرو «اسلام ناب»، و مدافع «منافع ناب» پای به جهان خواهد گذارد. «منافع ناب»، همان منافع «حقیقی» و «جاودان» «استعمار یکتا» است، که با سرکوب و چپاول ما ملت، و با توسل به ابزار «سنت‌ مقدس» تأمین می‌شود. نخستین بار که استعمار، جهت چپاول ما به این ابزار متوسل شد، با هدف مقروض کردن بانک نوپای شاهی در دوران قاجار بود. و به یاد داریم که پیشگام مزدوری برای استعمار، «میرزای شیرزای» نا‌م داشت. همچنین می‌دانیم که درکتاب‌های تاریخ دولتی چه تصویر دلپذیری از پادوی استعمار انگلیس به خورد ما ملت می‌دهند.

حال نوبت تبدیل «روح‌الله» به قهرمان حماسة معاصر شده! هر چند که در عرصة ادبیات، «رمان» بر «تقدس حماسه» نقطه پایان گذارده، ولی گورکن‌ها، دست از حماسة «مقدس» نمی‌شویند، چون در اینصورت، نان خود و اربابان‌شان آجر خواهد شد.

بله، هنوز مرکب سخنرانی شیوا و مسخرة حسن خمینی در باب نبرد بی‌امان روح‌الله با گارد احترام یا همان دشمنان مسلحی که فرودگاه مهرآباد را «بسته» بودند، خشک نشده بود، که ساواک یک سند «بسیار معتبر»، مانند همان اسنادی که پس از اشغال سفارت آمریکا، یک شبه به دست اوباش افتاد و به افشاگری پرداختند، از آستین بیرون کشید، تا به همه ابلهان جهان ثابت کند، «دشمن» قصد ترور رهبر کبیر انقلاب را داشته! این «افشاگری» در بسیاری ازرسانه‌های «نیمه رسمی» جمکران، از جمله در سایت خبرگزاری فارس، مورخ 3 فوریه 2008، نیز منتشر شده.

بله، خبرگزاری فارس، که در وبلاگ‌های پیشین با سوابق درخشان‌اش آشنا شدیم، تیتر زده، ‌بر اساس سندی که برای نخستین بار منتشر شد، سازمان اطلاعاتی فرانسه پیشنهاد ترور خمینی را به ساواک داده بود! داستان،‌ البته به روایت سند معتبر ساواک، از این قرار است که «الکساندر دو مارانش»، رئیس تشکیلات اطلاعات و امنیت فرانسه، به تیمسار کاوه، فرستادة ساواک پیشنهاد می‌کند که خمینی را نمی‌توان در فرانسه ترور کرد، باید کاری کنیم که او به ایتالیا منتقل شود، و با استفاده از شرایط آشفتة ایتالیا سر حضرت امام را همانجا زیر آب کنیم!

در وبلاگ «شکسپیر در کربلا» گفتیم که، «حر» در پاسخ حسین می‌گوید، ما مأموریم که شما را به کوفه نزد «ابن زیاد» ببریم، و حسین هم که غافلگیر شده بود، به اهل و عیال گفت بساط خود را جمع کنید تا برگردیم. ولی لشکریان حر مانع از فرار امام بزرگوار می‌شوند. و معلوم نیست به چه دلیل «حر»، که برای دستگیری حسین فرستاده شده بود، به ایشان ارادت پیدا کرده، می‌گوید اشکالی ندارد، راهی بین کوفه و مدینه در پیش گیرید، تا ما کسب تکلیف کنیم. حسین هم که از نزاکت «حر» پررو شده بود، شعار می‌دهد که چنین و چنان می‌کنم، من از مرگ نمی‌هراسم. پس از هارت و پورت‌های «امام‌گونه»، حر با لشکریان‌اش پشت سرحسین یک نماز جماعت هم می‌خواند! البته تعجبی هم ندارد، چرا که، جناب دکتر سنجابی را هم برای شرکت در کنگرة سوسیال دموکرات‌ها به خارج فرستادند، ولی سر از خیمه روح‌الله در نوفل لو‌شاتو در آورد! چند روزی هم جایگاه وزارت امور خارجة دولت بازرگان را اشغال کرد! و برخلاف «حر»، که به دلیل همدستی فرضی، و البته غیر قابل توجیه با حسین، از شخصیت‌های «تاریخی» مورد ستایش مهدی بازرگان بوده، دکتر سنجابی «شریف»، پس از مرگ هم از نکوهش ما در امان نخواهد ماند. این است تفاوت اسطوره و تاریخ! بگذریم!

چون کاروان حسین به نینوا رسید، «مالک بن نسرکندی»، از سوی ابن زیاد پیامی برای «حر» می‌آورد، که در آن از «حر» خواسته شده بود، حسین را به صحرائی بی‌آب و علف بکشاند. و خلاصه وقتی حسین خواست در نزدیکی نینوا خیمه بزند، «حر» مانع شد، سپس «زهیر»، که از زمان سلمان فارسی برای اسلام شمشیر می‌زده، و در سال 61 هجری هنوز از همراهان جنگاور حسین بود، به امام می‌گوید، بهتر است پیش از رسیدن قوای کمکی با این‌ها بجنگیم! ولی حسین می‌گوید، «من نیستم آنکه جنگ را آغاز کند.» البته معلوم نیست چرا هزاران سوار «حر»، برای دستگیری حسین و هفتاد و دو تن کذا، نیازمند «جنگ» و قوای کمکی بودند؟ شاید راویان صحرای کربلا ندانند، ولی این همان فناوری «زمان گرفتن» است، که هم در سیاست و هم در سینما کاربرد دارد. در سینما، برای آنکه بر شور و هیجان بینندگان بیافزایند، «آرتیسته» که پلیس است، هنگام روبرو شدن با جانی خطرناک، هفت تیرش را گم می‌کند، و یا باطری موبایل‌اش «تمام» می‌شود، تا جانی خطرناک بتواند فرار کرده، و فیلم یکساعت دیگر ادامه یابد! در سیاست هم، «زمان گرفتن» به این معناست که، «روز آنلاین» و اربابانش، بتوانند حدود دو سال، هر روز تصاویر ناوگان جنگی آمریکا در خلیج فارس را به رخ ما ملت بکشند. از مطلب دور افتادیم، بازگردیم به توطئة ترور رهبرکبیر انقلاب به پیشنهاد «دو مارانش»!

بله، «دو مارانش» هم مانند ابن زیاد به فرستادة ساواک، «تیمسارکاوه» پیشنهاد می‌کند، خمینی را به ایتالیا بفرستیم تا بتوانیم او را ترور کنیم! می‌دانیم که «دو مارانش» با حماسة عاشورا و نهضت حسینی بیگانه بوده، در غیراینصورت می‌گفت، بهتر است خمینی را به صحراهای اسپانیا بفرستیم. همانجا که «سرجو لئونه»، وسترن‌های اسپاگتی می‌سازد، تا ایشان فیلم تماشا کنند، و همگی یک شکم سیر اسپاگتی بخوریم! ولی تیمسار کاوه، که در نقش «حر» ظاهر شده، سر خود تصمیم نمی‌گیرد. گزارش به ساواک می‌فرستد، و تیمسار مقدم هم به شاه گزارش می‌دهد، و خلاصة مطلب سفیر ایران می گوید، اگر خمینی را بکشیم به «شهید» تبدیل می‌شود، و کمونیست ها قدرت می‌گیرند! می‌بینیم که سفیر ایران هم «چپ‌الله» را خوب می‌شناخت! و به محض اینکه «دو مارانش» متوجه می‌شود، این اقدامات به نفع کمونیست‌ها تمام خواهد شد، از ترور رهبر کبیر منصرف می‌شود!

در هر حال، «فارس نیوز» می‌گوید که این سند معتبر را از «مؤسسة مطالعات و پژوهش‌های سیاسی»، که به اسناد بسیار معتبر ساواک دسترسی دارد، می‌توان دریافت کرد. این سند همانطور که می‌توان حدس زد، آخرین تولید آبدارخانة سازمان سیا است. و یک آش شله قلمکار تمام عیار بیش نیست. تهیه کنندگان این «ورق‌پاره»، که قوانین فرانسه را نمی‌شناسند، همه را مانند خود نادان پنداشته‌اند. سازمان اطلاعات و امنیت کشور فرانسه، مانند سازمان‌های امنیتی دیگر اعضای ناتو، در هماهنگی کامل با سازمان سیا فعالیت می‌کند، و ساواک ایران نیز زیر مجموعه‌ای از همین تشکیلات جهنمی بوده و هست. و از آنجا که براندازی حکومت پهلوی از سال 1976 در برنامة برژینسکی پیش‌بینی شده بود، نه به «دو مارانش»، و نه حتی به رئیس جمهور فرانسه، حق دخالت در برنامه‌های امنیتی ایالات متحد را در شاهراه نفتی خلیج‌فارس نمی‌دهد. این «ورق‌پاره»، بیشتر برای آخوند حسینیان معتبر است!

ولی در گیرودار «انتشار» اسناد محرمانة عاشورائی، یک قسمت عاشورائی از حرکت انقلابی امام را هم در سایت «گویا نیوز» مشاهده می‌کنیم! آنجا که حسین قصد بازگشت دارد، و مانع‌اش می‌شوند! این پدیده را در «ادبیات مدرنیته»، «فراگمانتاسیون» گویند! «فراگمان» در مدرنیته به معنای قطعه‌ای از یک تمامیت است. چون مدرنیته «تمامیت» و «کمال» را به رسمیت نمی‌شناسد. در اینجا فرصتی برای توضیح بیشتر نیست، ولی از آنجا که فعلة فاشیسم جهت جایگزین کردن اسلام با عرفان، به «دم فیل» در حکایت معروف مثنوی آویزان شده‌اند، می‌توان «حکایت اختلاف در باب پیل» را هم شاهد آورد. با این تفاوت که مثنوی می‌گوید، انسان‌ها قادر به دریافت «کل» یا «حقیقت»‌ نیستند. ولی مدرنیته،‌ وجود «حقیقت» و «کلیت»، مفاهیم متعلق به فلسفة کلاسیک را نفی می‌کند. در هر حال می‌توان جهت درک ساده‌تر، «فراگمان» در مدرنیته را به گوش یا دم فیل در مثنوی تشبیه کرد. ولی فراموش نکنیم که عرفان هیچ ارتباطی با مدرنیته ندارد. حال باز می‌گردیم به «فراگمان» عاشورا، در گویا نیوز، ‌مورخ 14 بهمن‌ماه سالجاری! و در مطلبی به قلم آقای «علی میرفطروس».

ایشان به نقل از سیروس آموزگار می نویسند، در سال 1977، یعنی یکسال پس از طرح امنیتی برژینسکی، ایرج گلسرخی، مسئول امور اوقاف به عراق رفته، سری هم به مقبرة حسین می‌زند. در آنجا یکنفر به ایشان می‌گوید، فردا ساعت 4 صبح در حرم باشید، شخص مهمی با شما کار دارد. جناب گلسرخی روز بعد در ساعت مقرر در حرم حاضر می‌شود، و شخص روح‌الله خمینی از او می‌خواهد که نزد شاه وساطت کند، تا او بتواند به ایران بازگردد. ولی این تقاضا، به دلایل نامعلوم به اطلاع شاه نرسید. آقای میرفطروس، به نقل از فرد دیگری می‌نویسند، در خواست خمینی پیشتر از سوی موسی صدر به سفارت ایران، در بیروت نیز تسلیم شده بود، ولی ساواک این درخواست را به اطلاع شاه نرساند. بله این «فراگمان» تاریخی‌ از حکایت خمینی قابل قبول‌تر از سند «فارس نیوز» به نظر می‌رسد، چرا که ساواک، بر خلاف آنچه فعلة فاشیسم ادعا می‌کنند اصلاً با شاه کاری نداشت، و امروز هم ساواک از «گورکن‌ها» دستور نمی‌گیرد. و اینجا هم می‌توانیم تفاوت تاریخ و اسطوره را به صراحت مشاهده کنیم. «حر» با سرپیچی از فرمان ابن زیاد، تبدیل به قهرمان بزرگ «بی‌بی‌گوزک‌های» شیعی مسلکان شد، ولی روح‌الله که از طریق گلسرخی و موسی‌صدر دست به دامان اعلیحضرت می‌شود، به دلیل ساختار استعماری ساواک، با توطئة سازمان سیا، در تبلیغات حکومت اسلامی به رهبر «نهضت عاشورائی» تبدیل می‌شود. این وجه مشترک اسطوره و استعمار است: خلق قهرمانان پوشالی! اما این افشاگری‌های معتبر که پس از سه دهه،‌ به ما شوت و پرت‌ها تحویل داده می‌شود، ما را به یاد حکایت شازده اسدالله میرزا و عزیز السلطنه، در رمان «دائی جان ناپلئون» می‌اندازد.

در بخش هفتم این رمان، وقتی شازده اسدالله میرزا به دروغ اعتراف می‌کند که دوستعلی‌خان، همسر عزیزالسلطنه را کشته، چون عاشق عزیز السلطنه بوده، عزیزالسلطنه با ناز و دلبری می‌گوید:
ـ خدا مرگم بده اسداالله! ...آخ اسدالله! این چه کاری بود که کردی؟!... چرا به من نمی‌گفتی؟




0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت