چرند «انقلابی»!
...
پیش ازپرداختن به وبلاگ امروز، یادآور شویم که ما در هیچ تظاهرات و تجمعی شرکت نخواهیم کرد، حتی از نوع تجمعات «مجاز»! و به شوت و پرتهای ساکن ایران هم توصیه میکنیم، فریب دانشجونمایان و آزادیخواهان حرفهای ساواک را نخورند. 28 سال پیش با آغاز بازی «کی بود، کی بود، من نبودم»، و به بهانة نامة مسخرة رشیدی مطلق، ماشین براندازی به راه افتاد و ساواک منفور جهت حفظ منافع غرب، با روانه کردن پادوهای خود به خیابانها، زمینه ساز فاجعهای شد که در اوج وابستگی، ادعای «استقلال هم میکند!
گورکنها میگویند، حکومت اسلامی «استقلال» برای ایران به ارمغان آورده! جهت بررسی ابعاد منطقی این ادعا میباید ببینیم، این «استقلال» در کدام زمینهها حاصل شده، یا به عبارت دیگر چارچوب این استقلال چیست؟ اگر به شرایط اقتصادی مردم ایران بنگریم، خواهیم دید که در زمینة «فقرمطلق»، استقلال فراوانی به دست آوردهایم: فروش کلیه، تجارت انسان، افزایش کارتن خوابها، و کارگری و بیگاری اتباع حکومت اسلامی در کشورهای بیگانه، فقط چند نمونه از نمادهای بارز استقلال کامل حکومت اسلامی از منظر اقتصادی است. اما در زمینة اجتماعی نیز «استقلال» داریم! چرا که حکومت اسلامی، از تمامی مظاهر زندگانی انسان در هزارة سوم خود را جدا و «مستقل» نگاه داشته، و در بازگرداندن روابط اجتماعی به عصرحجر در ردة نخست قرار میگیرد: سنگسار، قطع عضو، شلاق، آدم ربائی، اعدام در ملاءعام، شکنجه و کودک بارهگی «قانونی»، فقط نمونههائی است کوچک از «استقلال» اجتماعی حکومت اسلامی. ولی «استقلال» بیمثال این حکومت مسلماً از نظر فرهنگی چشمگیرتر است! ملایان، «مستقل» از آنچه میتواند فرهنگ بشری خوانده شود، به فعالیتهای گستردهای در تمامی زمینههای «فرهنگی» دست یازیدهاند. با نیمنگاهی به آثار «ادبی»، هنری و علمی نخبگان جمکران میتوان دریافت، که این حکومت، جامعة ایران را تا حدی در عرصة فرهنگی به فقر کشانده، که «زبان فارسی»، به عنوان نخستین و مهمترین بنیاد اجتماعی نیز متزلزل شده.
تهاجم به زبان فارسی، جهت تخریب رکن اساسی «ایرانیات» ما، یا رشتهای که اقوام ایرانی را به یکدیگر «پیوند» میدهد، از سرایت «زبان حاکمیت» به رسانهها و کتب درسی آغاز شد. زبان حکومت اسلامی، همزمان حامل دو نوع ابتذال است. ابتذال زبان توضیح المسائلها، یا «ابتذال مقدس»، و ابتذال زبان اوباش و کلاه مخملیهای بازار، که ابتذال نخست را «تکمیل» میکند. بهترین نمونه چنین ابتذالی، زبان روحالله خمینی، رهبر کبیر همین «انقلاب» است، که امروز به عنوان زبان رسمی حاکمیت معرفی میشود.
و اگر کسی چارچوبهای ابتذال «مقدس» را نشناسد، یا قادر به تشخیص زبان لات و اوباش از زبان فارسی متعارف نباشد، به هیچ عنوان نمیتواند، «ابتذال» همه جانبهای را که این «سردمداران» بیفرهنگ بر زبان فارسی حاکم کردهاند، تشخیص دهد. جهت ارائة یک نمونة بارز، به بررسی دوبارة مصاحبة «آلن فراشون» با احمدی نژاد میپردازیم.
پیشتر گفته بودیم که، «روزنامة لوموند»، با انتشار این مصاحبه در واقع پرزیدنت مهرورزی را به «سخره» گرفته، و او را «سادهاندیش» و «نابگرا» خوانده. البته این نکته را در نظر داشته باشیم که سردمداران حکومت اسلامی از خمینی «کبیر» تا رهبر فرزانه، چه با دستار و چه بیدستار، همگی در یک ردة فقر فرهنگی قرار دارند، و از نظر توحش و سفاکی گوی سبقت از یکدیگر میربایند. اگر پیشتر، همین روزنامة لوموند تلاش میکرد چهرة دلپذیری از امثال اکبربهرمانی ارائه دهد، اینکار از طریق انتشار مطالب ویراست شدهای صورت میگرفت، که قلمبهمزدهای «لوموند» از طریق آن، سفاکی، حماقت و توحش آنحضرت را پنهان میداشتند! ولی از قضای روزگار، روزنامه لوموند اینبار چنین نکرده.
مصاحبه با مترسکهای سازمان سیا، یا «مقامات» حکومت اسلامی، به دو طریق صورت میگیرد. یا متن کامل پرسشها در اختیار نوکران ضدامپریالیست آمریکا قرار میگیرد، و به هر کدام که خواستند پاسخ میدهند، و یا به همة پرسشها پاسخ خواهند داد، و بنا بر مصلحت وقت، قسمتی از پاسخهای اینان در رسانهها «منتشر» میشود. اما انتشار متن مصاحبه در ایران و در یک کشور اروپائی، پیام واحدی به مخاطب نمیدهد. چرا که مخاطب فارسی زبان، اگر فقط زبان فرانسه را در حد آکادمیک بشناسد، بدون شناخت کافی از فرهنگ متعارف جامعة فرانسه نمیتواند ظرائف یک متن را دریابد. در زبان فرانسه، و خصوصاً در روزنامة لوموند، که به عنوان روزنامة «روشنفکران» شهرت و اعتبار کسب کرده، اگر گفته شود احمدی نژاد «نابگرا» است، و ریشة «همه بدیها» را در وجود «اسرائیل» میبیند، و قطعنامههای سازمان ملل را در مورد اسرائیل به رسمیت نمیشناسد، برداشت خواننده روشن است: «احمدی نژاد یک فاشیست است، و کوچکترین اطلاعی از مسائل منطقه ندارد.» چرا؟ چون فرهنگ متعارف جامعة فرانسه، از طریق آموزش، چنین برداشتی را در ردههای مختلف اجتماعی در جامعه ایجاد کرده. به زبان سادهتر، هر فرانسوی که دیپلم دبیرستان داشته باشد، به دلیل برخورداری از آموزش دبیرستانی، «قادر» است تشخیص دهد که احمدی نژاد یک فاشیست بیش نیست. ولی، به چند دلیل، این امر در جامعة ایران صحت ندارد!
نخست آنکه سطح آموزش در ایران با فرانسه یکسان نیست. دیگر آنکه، «نابگرائی»، مانند مفاهیمی از قبیل «معنویت» و «حقیقت»، در قاموس پادوهای سازمان سیا، یک «ارزش» به شمار میرود، نه مرده ریگ یک تفکر «فئودالی» و واپسمانده! در ایران، برای آنکه بگوئیم محمد خاتمی و یا دیگر جیره خواران غرب، فاشیستاند، ناچاریم آنها را به نام، «فاشیست» بخوانیم، سپس، ویژگیهای فاشیسم را نیز توضیح دهیم! ولی در روزنامة لوموند، برای معرفی یک فاشیست، نیازی به الصاق برچسب نیست. کافی است به «نابگرائی» فرد مذکور اشاره شود. «مخاطبی» که متعلق به یک ردة فرهنگی عادی باشد، به سهولت در مییابد که ایشان «فاشیست» تشریف دارند. به عبارت دیگر، وقتی «زمینة فرهنگی مشترک» موجود باشد، بدون توسل به «زبانخام» اتهام، و صرفاً با اشاره و کنایه، و با توسل به «زبان غیرمستقیم»، میتوان منظور غائی را «بیان» کرد. «پروپاگاند» نیز با توسل به همین زبان غیرمستقیم، گلة گمراهان را به «راه راست»، یا همان مسیر مطلوب هدایت میکند. و بهترین ابزار «هدایت گله»، خارج از تهدید و ارعاب، «تشویق بیمورد» است!
در 28 سال اخیر، شیوة تهدید و ارعاب، مشترکاً از سوی سازمان ناتو و حکومت اسلامی بر ما ملت تحمیل شده. و امروز هم اگر ساواک اراذل و اوباش را به رهبری ماشالله قصابها به خیابان نمیریزد، دچار توهم نشویم، وظیفة اراذل بر عهدة بسیجیان و لباس شخصیها محول شده، تا لاتسالاری را کاملاً «قانونی» و «حقوقی» جلوه دهند. چرا که، قانون گورکنها همانطور که میدانیم از نظر حقوقی هیچ صراحتی ندارد، مگر صراحت بر «ابهام». و با استفاده از همین «ابهام» است که دستاربندان، قوانین را جهت حفظ منافع اربابانشان همه روزه «تدوین» و «تفسیر» میکنند. حکومت اسلامی، حاکمیتی است به معنای واقعی کلمه «الهی»! تأکید «مقام معظم» رهبری بر «رعایت قانون»، در باب رد صلاحیتها، که امروز در «حنازرچوبه» منتشر شد، ریشه در همین «ابهام» قوانین دارد! بر اساس این ابهام جادوئی، قانون مطابق «مصلحت» اربابان این حکومت تفسیر میشود. خیمه شب بازی اظهارات «منتجبنیا» در «رادیو فردا»، و رد صلاحیت، و در پی آن تأیید صلاحیت این خرقهپوش مزور را فراموش نکردهایم. از مطلب دور افتادیم، بازگردیم به «تشویق بیمورد» حکومت اسلامی.
این تشویق استحماری را بارها و بارها شاهد بودهایم. تبدیل محمد خاتمی به یک «شخصیت» جهانی و «اصلاح طلب»، جنجال پیرامون پاسدار اکبر، اهدای «نوبل» صلح به عبادی، و توزیع جوایز میان «هنرمندان» حکومتی در فستیوالهای «هنری» و به اصطلاح «مستقلی» که، مسیر فعالیتهایشان را در واقع سازمان ناتو تعیین میکند، از این نمونههاست. توزیع جوایز میان افراد «قبیلة» مخملباف را نیز به یاد داریم، و امروز با بیصبری تمام در انتظار اهدای «اسکار» یا «سزار» به مخملباف مؤنث حکومت جمکران، مرجان ساتراپی نشستهایم. برتری ساتراپی بر همپالکی مذکرش این است که از بلاد فرنگ استخراج شده، روسری هم ندارد! در نتیجه، میتواند «الگوی» مناسبی جهت به ابتذال کشاندن مطالبات زنان، و مخالفان حکومت اسلامی باشد! پیشتر در مورد اظهارات حکیمانه و هنرمندانة ساتراپی چند وبلاگ نوشتهایم، تا با عمق ابتذال این نابغة عرصة «فقرفرهنگی» آشنا شویم. همانطور که بارها در این وبلاگها تکرار کردهایم، الگوهای استحماری ویژة کشورمان، مانند کالایهای تجاری، نخست در غرب «تولید» میشود، سپس، واسطهها و دلالان و شیپورچیهای ریزه خوار غرب، در هماهنگی کامل با سیاستهای داخلی حکومت اسلامی، به دو شیوة متضاد برای این کالاها «بازاریابی» میکنند. ابتدا حکومت اسلامی از طریق نفی کالای استحماری، در واقع مخالفان روزافزون خود را در داخل کشور به مصرفکنندة همین کالا تبدیل میکند، و در گام بعدی، دلالان خارج نشین حکومت نیز، با تأئید و ستایش از همین کالا، به آن ارزش و اعتبار میبخشند. در واقع، حکومت اسلامی و پادوهای استعمار در خارج، از طریق «تمرکز بر یک نقطه»، در عمل هدف واحدی را دنبال میکنند.
شیوة مقدس «تمرکز بر یک نقطه» را نمیباید فراموش کرد، چرا که فعلة فاشیسم، از موافقان گرفته تا مخالفنمایان و «چپالله»، همگی در یک مورد با یکدیگر به توافق رسیدهاند، و آن اینکه، در بهمنماه سال 1357، آنچه در ایران رخ داده، یک «انقلاب» بوده! و اینکه، ژنرال هویزر، به نمایندگی از سوی سازمان ناتو، کشور ایران را در مرز اتحادجماهیر شوروی، به دست مشتی دستاربند سپرد و رفت، تا اینان با استفاده از توضیحالمسائل مجلسی و صحیفةنور، حکومت «مستقل» و «ضدامپریالیستی» داشته باشند، و بهشت و جهنم را میان مردم کشور «تقسیم» کنند!
به همین دلیل است که، تمامی گروههائی که از روی فرصت طلبی در روزهای بحرانی بهمنماه 57، به سینه زدن زیر علم «امام زمان» مشغول بودند، امروز با جنجال و هیاهو دم گرفتهاند که، «انقلاب ما» خیلی خوب بود، ولی «دیگران»، خمینی و گورکنهای «بنیادگرا»، آن را به بیراهه کشاندند! خلاصه بگوئیم، بار دیگر بازی «کی بود، کی بود، من نبودم»، «رونق» گرفته! و دلیل جنجال بر سر هیچ، فراهم آوردن فرصت برای گروه عبادی، نهضت منفور آزادی، جبهة به اصطلاح ملی و «جنبش دریا کنار»، جهت معرفی اسلامی «خوب» و «دموکراتیک» به ما شوت و پرتهاست. آقای ملکی، اسلام شریعتی و طالقانی از آستینشان بیرون کشیدهاند، ابراهیم یزدی میگوید همه چیز تقصیر خلخالی بوده، و دانشجونمایان هم مانند طلاب، طبق معمول آمادة فضولی به همه اموری هستند که، به آنها اصولاً مربوط نمیشود! تصویر چند سر از همین «نخبگان» را که در سایت رعایای الیزابت دوم منتشر شده، در انتهای همین وبلاگ میگذاریم، تا همه ببینند، دانشجویان معترض چه کسانی هستند، و مشاهده کنند که حتی «افلاطون»، با دوهزار و چند صد سال سن، در میان آنان حضور به هم رسانده! بله، باز هم بازی «کی بود، کی بود، من نبودم» شروع شده، و در این گیرودار است که معمولاً در روزینامههای اطلاعات یا کیهان، که بلندگوهای تبلیغاتی «روتاری» و «هریتیج کلاب» در کشور ایراناند، جنجال بر سر هیچ به راه میافتد، تا یک حکومت «قدرقدرت»، جای حکومت درمانده و پوسیده را پر کند.
ولی اینبار، پادوهای محترم آبدارخانة سازمان سیا، بیخود به شکمشان صابون زدهاند! چرا که، همزمان با ابتر شدن خط لولة «نابوکو»، و کنار گذاشتن شرکت گاز فرانسه از این «پروژه»، در بطن حاکمیت آمریکا نیز تغییر و تحولات وسیعی در جریان است. تغییراتی که از «انقلاب» ژنرال هویزر در ایران مسلماً به مراتب گستردهتر خواهد بود. این تحولات بر خلاف «انقلاب ژنرال هویزر»، تغییراتی صوری در حاکمیت نیست. هدف نهائی از این تغییرات، بازبینی پایههای «پنهان» حاکمیت ایالات متحد است. دیروز، در شهر نیویورک شاهد چنین انقلابی بودیم. و طی این «تحول»، 54 تن از اعضای بلندپایه و شریف «مافیا»، توسط پلیس فدرال، و 24 تن از همکارانشان در ایتالیا دستگیر شدند. کسانیکه ارتباط مستقیم جنایت، قاچاق مواد مخدر و بردهداری را با حاکمیتهای سرمایهداری، به ویژه با رهبر سرمایه سالاری جهان، ایالات متحد، میشناسند، کسانی که با سوابق سیاسی جان نگرو پونتهها آشنائی دارند، بخوبی قادرند ارتباط این گونه شبکهها را با حاکمیت آمریکا مشاهده کرده، و دریابند که نه تنها بحران وسیع سیاسی در کشور ایتالیا، با این «تحول» بیگانه نیست، که پیامد دستگیری چنین افرادی، تغییرات وسیعی در شیوة حکومت آمریکا در اروپا و در قسمتهای وسیعی از خاورمیانه ایجاد خواهد کرد.
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت