شنبه، خرداد ۰۲، ۱۳۸۸


پوچ‌ستان!
...

کار با شیخ حریفان به مدارا نشود
نشود یکسره تا یکسره رسوا نشود

تقدیم به کردهای آزادة ‌ایران.

ایجاد «تقابل کاذب» برای تداوم سلطة استعماری نمایش مهوعی است که در آن یک دستاربند جنایتکار از درون حکومت اسلامی با صورتک «رهبر عدالت‌پرور» و «مدافع حقوق انسانی» برای ما ملت «معرکه» گرفته تا «آینده» را در «بازگشت به گذشته» بجوید. جنجال و هیاهو پیرامون معرکة کروبی چنان بالا می‌گیرد که حتی حزب دمکرات کردستان هم به بیانیة مزورانة شیخ روی خوش نشان می‌دهد چرا که در بیانیة‌ کذا به «ستم ملی» اشاره شده.

در گوش وعظ واعظ بی‌آبرو مگیر

به هوش باشیم! هدف این بیانیة سراپا فریب، از یکسو تحریف مطالبات مبارزان صدر مشروطه و از سوی دیگر کسب تقدس و امتیازات ویژه برای قشر روحانی است. این بیانیه هیچ تفاوتی با بیانیه‌های میرحسین موسوی ندارد. هدف از صدور چنین بیانیه‌هائی تحریف مطالبات انسانی از طریق گسترش تقدس‌هاست. کروبی در آغاز بیانیة خود می‌گوید، مشروطه طلبان خواهان رعایت «قانون» بودند، و در انتهای همین بیانیه تأکید می‌کند که، دولت حق ندارد برای روحانیت قانون و مقررات وضع کند، چون «روحانیت وامدار قدرت و سیاست نیست!» بله آخوند کروبی خبیث با حقوق اقوام کاری ندارد، سنگ استقلال روحانیت مزدور را به سینه می‌زند. قشری که ارز حاصل از چپاول نفت را دریافت می‌کند، مالیات نمی‌دهد و در کارنامة خود جز مزدوری برای استعمار انگلستان هیچ ندارد. کروبی ادعا می‌کند، پیش از دولت احمدی‌نژاد مردم از حقوق شهروندی برخوردار بوده‌اند، اما دولت احمدی نژاد بیش از حد در زندگی مردم دخالت می‌کند. به عبارت دیگر و به ادعای کروبی، در دوران خامنه‌ای، اکبر بهرمانی و خاتمی مردم ایران حقوق شهروندی داشته‌اند! البته ما شرایط دوران وحشت را فراموش نکرده‌ایم! باری بیانیه نویس شیخ کروبی ریشة برخورد امنیتی دولت احمدی‌نژاد را در دوران پیش از جنبش مشروطه می‌بیند!

درس تاریخ است، از تقویم این عصر سیاه
خوب‌اش‌ از بر کن، نگردی مبتلای واعظان

تعجب نکنیم پاسدار لاریجانی هم روز گذشته به حمایت «روس‌ها»‌ و نه اتحاد جماهیر شوروی از صدام حسین اشاره داشت. طبیعی است که سخنان لاریجانی و کروبی در همسوئی کامل قرار گیرد. همانطورکه در وبلاگ «پاسدار و پیشگو» اشاره شد، ناتو و به ویژه آنگلوساکسون‌های این‌سوی اقیانوس در برابر روسیه در موضع ضعف قرار گرفته و می‌پندارند با همان ترفندهای گذشته از طریق تحریک افکار عمومی نسبت به سوابق روسیه تزاری در ایران می‌توانند منافع ملی ایرانیان را قربانی اهداف استعماری خود کنند. می‌دانیم که اینان برای تحقق اهداف پلید خود همواره به دستاربندان و اوباش‌الله تکیه کرده‌اند. پس کاملاً طبیعی است که اینبار هم دست نیاز به سوی مزدوران سنتی خود دراز کنند:

«انقلاب مشروطیت [...] یک شعار محوری داشت و آن قانون بود.»

عجب! کدام قانون؟ حتماً قانون اسلام! همان قانون توحش که پیش از انقلاب مشروطه تنها قانون حاکم بود و اجرا هم می‌شد! به همین دلیل گفته‌اند، «کار عمامه در این ملک کله‌برداری‌ست.» بگذریم! شیخ کروبی می‌افزاید، هدف اصلاحات نیز اجرای «قانون» بود ولی طی چند سال اخیر از مسیر قانون خارج شده‌ایم و ... و در پایان همین پوچ‌سرائی است که کروبی روحانیت را مستقل از قدرت و دولت می‌خواهد. پس تعجب نکنیم که مهره‌های کودتای 22 بهمن،‌ پوچ‌گرایان «دوم خرداد» و به ویژه حسین حاج فرج دباغ، این عامل بیگانه برای سازمان دادن سرکوب فرهنگی در ایران و شیپور تبلیغات استحماری «حماسة» دوم خرداد، یعنی «رهبر» دانشجونمایان آشوب‌طلب و مخالف‌خوان فعلی که ماهیت آخوندی خود را با «تکفیر» یک نویسنده بر ملا کرد از این شیخ مزور طرفداری کند. شیخی که به اصطلاح «برنامه» دارد و پیاپی بیانیه صادر می‌کند و در واقع جز تناقض‌گوئی و شارلاتانیسم هیچ در چنته‌اش نمی‌بینیم:

«دولت حق دخالت در امور دینی و مذهبی مردم را ندارد [...]دولت موظف به [...] تقویت باورهای دینی مردم با هر گرایش مذهبی است [...]»


این سخنان متناقض و مزورانه و ابله‌فریب محور اصلی بیانیة آخوند کروبی در مورد «ارتقاء و احیای حقوق اقلیت‌های قومی و مذهبی» است. بیانیه‌ای که می‌خواهد روحانیت را خارج از کنترل دولت قرار داده، ورای قوانین جایگاهی برای آن‌ها بجوید! بیانیه‌ای که همزمان خواهان «عدم پاسخگوئی» روحانیت، و «دخالت» این قشر در سیاست هم می‌شود. همان شرایطی که در دوران پهلوی فراهم آمده بود تا مشتی مزدور کارخانة رجاله‌پروری نظیر مدرس، کاشانی و خمینی به اقتضای منافع استعمار در کشور آشوب به راه بیاندازند.

کروبی چه می‌گوید؟ می‌گوید، دولت حق دخالت در امور دینی و مذهبی مردم را ندارد ولی همین دولت باید «باورهای دینی» را تقویت کند! به زبان ساده‌تر «دولت در خدمت روحانیت» و توهمات دینی است،‌ ولی «روحانیت مستقل از دولت» خواهد بود!

چرا در میان 4 نامزد «انتصابات» 22 خرداد، یک شیخ جنایتکار با سرقت و تحریف شعارهای ملت ایران قصد عوامفریبی دارد، و چرا حزب دمکرات کردستان به دام بیانیه‌های متناقض کروبی فرو می‌افتد؟ پاسخ این است که منافع استعمار چنین حکم می‌کند که همواره دستاربندان نقش «رهبر» و مدافع مردم را به عهده گیرند، چرا که در اینصورت روحانیت به غلط در جایگاه «پیشرو» و «عدالت طلب» قرار خواهد گرفت. حال آنکه به گواهی تاریخ معاصر روحانیت شیعه به دلیل وابستگی سنتی به استعمار انگلستان همواره جنبش‌های مردمی را به بیراهة‌ شکست کشانده.

تا کی می‌باید دستاربندان را به عنوان «رهبر» و «مدافع منافع ملی» به ما ملت حقنه کنند؟ تا کی می‌باید منافع انگلستان به این ترتیب تأمین شود؟ از شکست جنبش مشروطه درس نگرفته‌اید؟ از خیانت مدرس‌ها و کاشانی‌ها هیچ نیاموخته‌اید؟ تاریخ را تحریف کرده‌اند و مشتی دستاربند را به عنوان «مشروطه‌طلب» به ما معرفی می‌کنند. تاریخ را تحریف کرده‌اند و آخوند مدرس را به عنوان «مخالف» رضاشاه به خورد ما می‌دهند. تاریخ را تحریف کرده‌اند و خیانت‌های کاشانی و مصدق را «دفاع از منافع ملی» می‌نمایانند. اگر شاهد وقایع مشروطه نبوده‌ایم، اگر آشوب‌های ملی کردن نفت و عربده جوئی‌های خمینی را در دهة 60 میلادی ندیده‌ایم،‌ دگردیسی این شیخ بیسواد، مزدور و خونخوار به «رهبر کبیر انقلاب» را هم ندیده‌ایم؟

فراموش کرده‌ایم خمینی دجال را «بی‌بی‌سی» و دیگر رادیوهای بیگانه به مدافع آزادی و حقوق بشر در ایران تبدیل کردند؟‌ فراموش کرده‌ایم که پس از گذشت سه دهه جناب اسماعیل خوئی، به ما ملت لطف کرده، شمه‌ای از بی‌شعوری و بیسوادی «رهبرکبیر» و «فیلسوف» عظیم‌الشأن حوزة علمیه را برایمان فاش کردند؟ اینهمه کافی نیست که ما را به تفکر وادارد و از خود سوال کنیم، چرا در میان 4 نامزد «انتصابات» 22 خرداد، یک شیخ جنایتکار با سرقت و تحریف شعارهای ما ملت قصد عوامفریبی دارد، و چرا حزب دمکرات کردستان بیانیه‌های متناقض کروبی را جدی گرفته؟

برو که جغد نشیند به خانه‌ات ای شیخ

یکبار دیگر تبلیغات استحماری درصدد کسب وجهه برای روحانیت برآمده. روحانیتی که پس از سه دهه حضور مستقیم در حکومت تاراج و کشتار، می‌خواهد هم در پناه دولت قرار گیرد و هم از دولت «مستقل» باشد! بله آخوند کروبی، یا بهتر بگوئیم مشاوران زرنگ و باهوش ایشان، در پوشش دفاع از «حقوق اقوام ایرانی» سنگ «استقلال نهاد دین» به سینه می‌زنند و می‌خواهند در همة امور دخالت و فضولی کرده، «امر به معروف و نهی از منکر»‌ کنند. دولت هم وظیفه دارد سازوکار فضولی نعلین‌ها را به بهترین وجه فراهم آورد. کروبی در بیانیة مضحک خود ادعا می‌کند امر به معروف و نهی از منکر ناشی از «استقلال روحانیت» و عدم وابستگی نهاد دین به قدرت است!

«حفظ استقلال نهادهای دینی که در طول تاریخ اسلام یکی از وظایف آنها نهی از منکر و امر به معروف که نتیجة عدم وابستگی به نهادهای قدرت است نیز وظیفة دولت است. دین و حوزه نباید وامدار سیاست و دولت باشند[...]»


چه غلط‌ها! حوزة علمیه ارز حاصل از چپاول نفت را دریافت می‌کند تا برای ما اعلام استقلال کند؟ خواب دیده‌اید! گذشت دورة کلنل آیرون ساید اسلام‌پناه. مردم ایران به دولت مالیات بدهند که از سگ‌های‌ زنجیری استعمار و فتاوی ضدملی‌شان حمایت هم بکند؟ مگر قرار شده دولت ایران تا ابد وامدار مشتی آخوند و اوباش باشد؟ نکند سرکار چون با خمینی دجال ملاقات کرده‌اید خود را «مقدس» و صاحب حقوق ویژه هم می‌پندارید؟! نکند متن مبتذل و موهن این بیانیة بیشرمانه را هم حاج فرج دباغ برای‌تان تنظیم کرده؟

بخور شراب و جز از شیخ اجتناب مکن

باید به شیخ کروبی و آن‌ها که این بیانیة ابله‌فریب را تنظیم کرده‌اند بگوئیم کورخوانده‌اید! دیگر در ایران انگل‌های اجتماع به صرف بستن دستار نمی‌توانند اعلام استقلال از دولت و ملت کنند؛ برای مردم کشور تعیین تکلیف کرده و همزمان دست به قانون شکنی هم بزنند. روحانیت شیعه در ایران باید مطیع قوانین دولت ایران باشد، در غیراینصورت جائی در این کشور نخواهد داشت. خجالت نمی‌کشید به بهانة دفاع از «حقوق اقوام ستمدیده» این مزخرفات را سر هم می‌کنید؟ خجالت نمی‌کشید با سفسطه و مرزشکنی دخالت دولت در حریم خصوصی زندگی افراد را در ترادف با دخالت دولت در امور حوزه‌هائی قرار می‌دهید که صدها میلیون دلار پول نفت همه ساله در آن‌ها تزریق می‌شود؟ از کی تا به حال و بر پایة کدام قوانین، امور دینی و مذهبی «حریم خصوصی» شده که دولت نباید در آن دخالت کند؟ چطور است که حکومت و دولت باید دینی باشد، ‌ ولی روحانیت انگل‌صفت و بیسواد و جنایتکار در همین بیانیة مردمفریب «مستقل» می‌شود؟ اگر روحانیت به ادعای شما دجالان همیشه در کنار مردم بوده، پس چرا این استقلال را برای مردم طلب نمی‌کنید؟ در بیانیة کروبی چنین آمده:

«دخالت دولت در امور دینی و مذهبی در تضاد با روح قانون اساسی و بر خلاف مصلحت‌های نظام و حکومت است.»


ما هم می‌گوئیم باید به دخالت دولت در «حریم خصوصی» پایان داده شود، ولی امور دینی هیچ ارتباطی با حریم خصوصی زندگی افراد ندارد. امور دینی به بنیاد دین مربوط می‌شود و بنیاد دین در ایران مانند هر بنیاد اجتماعی می‌باید تحت نظارت قوانین دولت ایران فعالیت داشته باشد.

منافع استعمار چنین حکم می‌کند که همواره دستاربندان نقش «رهبران عدالت‌خواه» و «مدافعان حقوق مردم» را بر عهده گیرند. چرا که در اینصورت یک تقابل کاذب ایجاد می‌شود و «روحانیت» که همواره طفیلی قدرت و انگل اجتماع است، به غلط در جایگاه «پیشرو» و «عدالت طلب» یعنی در برابر قدرت جا خوش می‌کند.

خلاصه بگوئیم هدف از برگزاری انتخابات پوچ‌ستان جذب مردم به پای صندوق‌های مارگیری است. در نتیجه بازار وعده و وعید گرم و داغ شده، همه به مردم وعدة پول می‌دهند! ولی این پول‌ها حتی اگر پرداخت شود بجز گسترش دامنة چپاول هیچ نتیجه‌ای نخواهد داشت. دولت به مردم پول می‌دهد تا بتوانند بنجل‌های تولیدی چین‌وماچین را از دوبی وارد کنند و پول به جیب جنتلمن‌های نزولخور لندن سرازیر کنند. هیچکس برنامة منسجم تولید کشاورزی و صنعتی در داخل کشور ارائه نمی‌دهد. همه به مردم وعدة آزادی و حقوق بشر می‌دهند، ولی اینهمه «آزادی» و «حقوق انسانی» گویا قرار است در چارچوب اسلام تأمین شود. همان اسلامی که سه دهه است عملکردش را شاهدیم.

بگو آن عامی عارف نما را
که گم کردی تو سوراخ دعا را

و اما شیخ کروبی که شعار اصلاح قانون اساسی سر داده، به حق از همه شارلاتان‌تر است، چرا که از یکسو دستکاری و تغییر و اصلاح قانون‌ اساسی در حیطة اختیار رئیس جمهور «پوچ‌ستان» نیست، و از سوی دیگر شیخ فریبکار حتی متن منسجم حقوقی قوانین مطلوب خود را ارائه نمی‌دهد، تا همه بدانند چارچوب اصلاحات ایشان در قانون اساسی اصولاً چیست؟ اگر قرار است قانون در چارچوب اسلام بماند، همچنان غرق در ابهام و فاقد صراحت خواهد بود. در نتیجه شیخ کروبی را آورده‌اند تا با سرقت و تحریف شعارهای «طرفداران اصلاح قانون اساسی» شوت وپرت‌ها را در برابر حوزه‌ها گرد آورد.

اصولگرایان بیزار از احمدی‌‌نژاد از لج مهرورزی برای رأی دادن به موسوی تجمع خواهند کرد، گروهی هم آراء خود را به نام ژنرال محسن رضائی در صندوق‌های کذا می‌ریزند، چون هم جنگجو است هم پیشگو، هم دکتر و هم خوش‌تیپ! البته احمدی‌نژاد هم طرفدارانی دارد. در نتیجه همان دور اول انتصابات مشروعیت نظام «مقدس» را تضمین خواهد کرد. بعد هم وزارت کشور نام یکنفر را به عنوان برنده اعلام می‌کند. اگر تعداد شوت وپرت‌ها در دور اول رضایتبخش باشد، برای بالا بردن مشروعیت نظام می‌توان یک «دور دوم» هم پیش‌بینی کرد که هیجان بیشتری داشته باشد! ولی همچنانکه گفتیم آنچه شهروندان پوچ‌ستان به عنوان رأی در صندوق‌های مارگیری می‌اندازند نتیجة انتصابات را تعیین نخواهد کرد! حکومت اسلامی، بیگانه با حقوق افراد جامعه، فقط خواهان «حضور مردم» است.

تا که عمامه کفن یا که چماق تکفیر
نشکند جبهه‌‌شان، حل معما نشود



...

جمعه، خرداد ۰۱، ۱۳۸۸


پاسدار و پیشگو!
...

آن سیه چرده که شیرینی عالم با اوست
چشم میگون لب خندان دل خرم با اوست
گرچه شیرین دهنان پادشهان‌اند ولی
او سلیمان زمان است که خاتم با اوست

«آمریکا باید بداند این انتظار دوام زیادی ندارد و فرصت کوتاهی برای بازسازی حیثیت آمریکا باقی‌مانده است البته تغییر استراتژیک هم می‌تواند به نفع ملت‌های منطقه و هم به نفع آن‌ها باشد[...]»


این سخنان نوکرمآبانة پاسدار لاریجانی که منافع ملت‌های منطقه را با منافع آمریکا در هم‌سوئی قرار می‌دهد، در پیش وقوقیة امروز تهران ایراد شده، و در فارس‌نیوز مورخ اول خردادماه سالجاری انتشار یافته. پاسدار علی کوچیکه سخت نگران بازسازی حیثیت اربابان‌اش شده و البته حق هم دارد؛ «غرض اندر میان سلامت اوست»!

روز سوم خردادماه 1361 برابر با 24 ماه مه 1982 خرمشهر آزاد شد. پاسدار لاریجانی می‌گوید از آنجا که امام‌اش لیبرال ها را ـ در ذهن علیل لاریجانی بنی‌صدر لیبرال به شمار می‌رود ـ از فرماندهی نیروهای مسلح کنار گذاشت، «معجزه» شد و «سپاهیان اسلام» خرمشهر را آزاد کردند. متأسفانه باید بگوئیم «آزادسازی» خرمشهر بدون کودتای خزنده و حمایت لوژیستیک اسرائیل و دولت ریگان امکانپذیر نبود. ایران‌گیت را که فراموش نکرده‌ایم. منوچهر قربانی‌فر، دلال «ایران‌گیت» از نزدیکان میرحسین موسوی است، و رونالد ریگان هم پیروزی خود را مدیون گروگان‌گیری در سفارت آمریکا. هشت سال ریاست جمهوری ریگان نیز به بهای جنگ ایران و عراق تضمین شد. آنزمان خامنه‌ای رئیس قوة مجریه بود، موسوی هم نخست وزیر و اما محسن‌رضائی! پاسدار محسن رضائی در جنگ نقش «پیشگو» ایفا می‌کرد، همان روزی که عملیات آزادسازی خرمشهر آغاز می‌شود پاسدار رضائی حدس می‌زنند که اسرائیل به لبنان حمله می‌کند و از قضای روزگار همینطور هم می‌شود، چون در واقع اسرائیل و حکومت اسلامی در یک مسیر واحد می‌جنگند: مسیر منافع پنتاگون، مسیر جنگ‌افروزی که در دورة ریگان به اوج می‌رسد.

به محض پیروزی ریگان در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، مذاکره برای آزادی مشتی کارمند دون پایة سفارت گاوچران‌ها تحت نظارت «بهزاد نبوی» به نتیجه می‌رسد و روزی که ریگان به کاخ سفید پای می‌گذارد، در تاریخ 20 ژانویه 1981 گروگان‌های آمریکائی هم آزاد می‌شوند و خلاصه رئیس جمهور جدید با «هالة پیروزی» دوران ریاست خود را آغاز می‌کند. و تا زمانیکه جنگ ایران و عراق ادامه یافت هالة نور تاچر و ریگان هم برقرار ماند. حال اگر یکبار دیگر به کاندیداهای تأئید صلاحیت شدة جمکران نگاهی بیندازیم خواهیم دید آنچه در پس پردة «تغییر» برای ملت ایران در نظر گرفته‌اند جز «جنگ» هیچ نیست.

و اما پس از ابراز نوکری ال‌لاریجانی نوبت به شیون و زاری بهرمانی می‌رسد که ذکر مردمی بودن نظام را می‌گیرد:

«اما اگر مردم نباشند این فقیه چه کار می‌تواند بکند [...] ولی فقیه که مشروعیت نظام به آن متکی است بر مبنای رأی و ارادة مردم است.»

به عبارت دیگر، مردم از حکومت توحش دفاع می‌کنند تا ولی‌فقیه در کردستان به پارس کردن مشغول شود! نه چنین نیست! استعمار غرب خواهان «حضورمردم» در نمایشات مضحک جمکران است و این مطالبات استعمار است که از زبان اکبر بهرمانی می‌شنویم. پس باز هم تکرار می‌کنیم «تحریم انتخابات» ضربه‌ای است بر منافع استعمار و مزدوران‌ جنایتکارش در ایران.

ما خواهان براندازی حکومت اسلامی نیستیم. ما می‌گوئیم با تحریم انتخابات باید به اربابان این حکومت در لندن و واشنگتن تفهیم کرد که «حکومت دینی» را نخواهیم پذیرفت. این حکومت فقط به زور سرنیزه و با حمایت همه جانبة پنتاگون و متحدان‌اش دوام آورده. در راستای همین سیاست همزمان با سفر نتانیاهو به واشنگتن قرار بود پنتاگون چند موشک به خاک ایران شلیک کند و بوق‌های استعمار هم آن را به گردن اسرائیل بیاندازند. چه کسی می‌توانست ثابت کند که اسرائیل موشک‌ها را شلیک نکرده؟ و چه کسی می‌توانست از نبرد «سرداران شجاع» سپاه اسلام با «دشمن» جلوگیری کند؟ هیچکس! در نتیجه همه می‌پذیرفتند که دولت اسرائیل به ایران حمله کرده و جنگ شده و ... و انتخابات جمکران نیز می‌توانست در سایة جنجال و هیاهوی «نعمت‌الهی» برگزار ‌شود. همچنانکه قانون اساسی عصرحجر، از شاهکارهای صدرحاج‌سیدجوادی، ناصرکاتوزیان و ... در پناه هیاهوی گروگان‌گیری با 75 درصد آراء به تصویب رسید!

لغو سفر فراتینی به تهران در واقع به دلیل شکست برنامة‌ تهاجم موشکی به خاک ایران‌ جهت ایجاد هراس در بین مردم و ماستمالی کردن انتخابات رسوای جمکران بود! روشن‌تر بگوئیم بنیامین نتان‌یاهو را بیهوده به واشنگتن کشاندند! نه دولت اسرائیل و نه حکومت جمکران در شرایطی نیستند که بتوانند پنتاگون را به روزهای خوش دهة 80 میلادی بازگردانند.

در آستانة برگزاری نشست اعضای اتحادیة اروپا و روسیه در«کاباروسک»، اعضای ناتو شکم‌شان را برای یک جنگ پاستوریزه در ایران صابون زده بودند که بتوانند حکومت منفور جمکران را به دوران «نبرد با اسرائیل» و «جنگ، جنگ تا پیروزی» بازگردانند، ولی ناکام شدند. به همین دلیل پاسدار «ال‌لاریجانی»، داماد آخوند مطهری برای حفظ منافع آمریکا در منطقه به التماس و زاری افتاده گریه‌کنان می‌گوید، وقت تنگ است، بشتابید! «بر لب بحر فنا منتظریم ای ساقی!»

سر ارادت ما و آستان حضرت دوست
که هر چه بر سرما می‌رود ارادت اوست

از آنجا که ایران سرجهازی ملکة انگلستان است، قوم و قبیلة لاریجانی هم از دهه‌ها پیش در نجف حلقة غلامی ملکه به گوش انداخته‌اند و خلاصه به مزدوری خود «افتخار» می‌کنند. به دلیل همین «ارادت» است که پاسدار ال‌لاریجانی پای به میدان وقوقیه گذارده. پاسدار ال‌لاریجانی همان علی‌کوچیکة‌ خودمان است که «بی‌بی‌سی» تلاش می‌کرد از او «مرد قدرتمند» بسازد. علی‌کوچیکه از هم‌سنگران ابراهیم یزدی و محسن سازگارا در پایه‌ریزی تشکل سرکوبگر سپاه‌ پاسداران بوده. البته یک نکته را به یاد داشته باشیم که اینان در واقع تحت نظارت عالیة مستشاران آمریکائی به پادوئی اشتغال داشتند. در هر حال امروز علی لاریجانی ویراست نوینی از جنگ ایران و عراق ارائه داده. جنگی که مانند جنگ‌های پیامبر اسلام در آن «معجزه» هم به وقوع پیوسته:

«عملیات در دهم اردیبهشت سال 61 آغاز شد[...] در آنزمان آقای محسن رضائی که فرماندة سپاه بود حدس می‌زد که همزمان اسرائیل به لبنان حمله کند که همینطور شد [...] [نمی‌شود بر] فتح خرمشهر و آزاد سازی آن نامی جز یک معجزه گذاشت[...]»


بله وقتی در جنگ «پیشگو» و معبر وجود داشته باشد مسلماً معجزه هم خواهد شد! حتما امام سیزدهم ضمن چرت زدن زیر درخت سیب در نوفل لوشاتو این پیروزی را در «خواب» رویت کرده و از آن اطمینان داشته‌اند که «همینطور شد»! ال‌‌لاریجانی و اربابان‌اش در لندن سخت نگران «آبرو» و «حیثیت» آمریکا شده‌اند. اگر علی لاریجانی، غلامبچة سفارت به عنوان سخنران پیش وقوقیة این هفته وارد صحنه شده و ذکر «پیروزی خرمشهر» گرفته و به حمایت «روس‌ها» و نه «اتحاد جماهیر شوروی» از صدام حسین اشاره می‌کند، باید بدانیم که هوا برای رعایای الیزابت دوم بس ناجوانمردانه «پس» است! چون دولت روسیه به سازمان ناتو اجازة جنگ افروزی در ایران را نداده.

البته دچار توهم نشویم، روسیه شیفته وفریفتة ما ملت نیست، ولی از آنجا که در همسایگی ما قرار گرفته و برخلاف حکومت مستقل اسلامی، جنگ را نعمت الهی به شمار نمی‌آورد، از جنگ افروزی در مرزهای‌اش حمایت نخواهد کرد. اربابان پاسدار لاریجانی در کارخانة رجاله پروری بهتر است به یاد بیاورند که اتحاد جماهیر شوروی دیگر وجود ندارد و اگر با روسیه اختلاف دارند بهتر است بجای اینکه ملت ایران را وجه‌المصالحه قرار دهند،‌ مستقیماً با دولت روسیه روبرو شوند. امروز نه اتحاد جماهیر شوروی وجود دارد، و نه روسیة تزاری!

«در تورات آمده است آنگاه که کوروش فرمان آزادی یهودیان را از زندان بابلیان صادر کرد، آن یهوه بود که از زبان کوروش فرمان می‌راند. [...] هر آینه مردم ایران دشمنی‌های دینی را کنار نهند و بیرق برابری شهروندان ایران را خارج از دین و مذهب و جنسیت و قومیت به اهتزاز درآورند بار دیگر جهانیان خواهند گفت این صدای خدای ابراهیم است که از زبان ایرانیان در خاورمیانه طنین افکنده است.»

همچنانکه گفتیم «زبان تخریب» انسان را هدف قرار می‌دهد و «تاریخ» به عنوان یک روند انسان‌محور یا پویائی انسان در زمان و مکان مشخص از اهداف اولیة زبان تخریب به شمار می‌رود. برای تخریب تاریخ کافی است توهمات دینی را به آن بیفزائیم. آقای تقوائی چنین کرده‌اند و پاسدار علی لاریجانی و اکبر بهرمانی هم به همین شیوه متوسل شده‌اند تا جنگ برای آزادی خرمشهر به «معجزه» تشبیه شود. می‌بینیم که برای تخریب مفاهیم انسان‌محور یک اجماع کلی وجود دارد.

چقدر این آقای تقوائی با ظرافت برای خداوند خونخوار ابراهیم و اسطوره‌های مقدس‌اش تبلیغات می‌کنند. کوروش فقط از زبان کوروش، فاتح بابل سخن می‌گفت. یهوه اگر چنین بزرگوار بود چرا از زبان فرستادگان خود به زبان کوورش کبیر سخن نمی‌گفت؟ در تورات، انجیل و قران به جز توحش و قساوت و قصاص و سنگسار و چشم در برابر چشم هیچ نمی‌بینیم، مگر ممکن است یهوه از زبان کوروش هخامنشی بخشنده و بزرگوار باشد و از زبان موسی و عیسی و محمد مسکین و کینه جو؟ جناب تقوائی! دشمنی‌های دینی را حکومت ایران و اربابان‌اش به راه انداخته‌اند نه ما مردم! آنروز که قانون اساسی ایران نه به نام خداوند جبار ابراهیم که «به نام مردم ایران» تدوین شود، جهانیان خواهند گفت، ایرانیان انسانیت، بزرگواری و بخشندگی را از کوروش کبیر، بنیانگذار امپراطوری هخامنشی آموخته‌اند.

در هر حال، ما از شیخ کروبی، علیرغم تمامی وعده‌هائی که می‌دهد هیچ حمایتی نخواهیم کرد. نخست‌اینکه سابقة کروبی را بخوبی می‌شناسیم دیگر اینکه ما در کنار امثال حسین حاج فرج دباغ، پادوی محفل کودتا و تصفیه نخواهیم ایستاد. ما برگزاری انتخابات در حکومت مدعی تقدس‌الهی را یک نمایش مضحک می‌دانیم که حضور در آن فقط به تشدید سرکوب و چپاول منجر خواهد شد. شیون و زاری اکبر بهرمانی برای حضور مردم در نمایش کذا شاهدی است بر این مدعا. کار نعلین‌ها به جائی رسیده که «عقل» و «منطق» را در ترادف با توهمات و توحش «شرع» قرار می‌دهند:

«عقلاً، شرعاً و منطقاً عدم حضور به نفع هیچکس نیست و حقیقتاً آن ‌کسی که رأی نمی‌دهد چه نفعی می‌برد و با نیامدن چه مسئله‌ای حل می‌شود [...]»‌

این سخنان پوچ و ابلهانة اکبر بهرمانی در وقوقیة امروز است که در همان «فارس‌نیوز»‌ مورخ اول خردادماه سالجاری انتشار یافته. آخوند بهرمانی مانند همة روسپی‌های سیاسی عمری را به منفعت‌طلبی و خودفروشی و تغییر موضع و ذکر خاطره از زبان مردگان گذرانده، و به همین دلیل قیاس به نفس کرده می‌پندارد همه اهل کاسبی و کاسه‌لیسی و کارچاق‌کنی و خوش‌رقصی برای ارباب‌اند و اگر خواهان رعایت حقوق انسانی خود باشند و نپذیرند توسط مشتی جنایتکار در پیشگاه منافع الهی پنتاگون قربانی «بازی انتخابات» شوند، از آنجا که حق‌وحسابی دریافت نمی‌کنند، منفعتی هم مسلماً نخواهند برد. چرا که اکبر بهرمانی سی سال است عربدة «معنویت» سرداده ولی در واقع با این مسائل کاملاً بیگانه است. بهرمانی به «همه کار» تن می‌دهد به شرط آنکه منفعت مادی داشته باشد. معنویت بهرمانی‌ها فقط زمانی مطرح می‌شود که مردم «مطالبات مادی» داشته باشند، کارگران،‌ معلمان و خلاصه آن‌ها که می‌باید کار کنند تا نان بخورند، اگر مطالبات صنفی خود را مطرح نمایند، اکبر بهرمانی به همه خواهد گفت،‌ مادیات را فراموش کنید زندگی یعنی معنویات!

ولی اربابان حاج اکبر اشتباه می‌کنند! نیامدن ما به پای صندوق‌های افتضاحات منافع مادی و معنوی فراوان دارد. نخست اینکه آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک که سی سال است بساط اسلام‌پروری و طالبان نوازی در کل منطقه به راه انداخته‌اند متوجه می‌شوند که بازارشان کساد شده، در نتیجه دست‌وپای سگ‌های هار خود از جمله مقام معظم را جمع خواهند کرد و دکان توزیع جوایز بین پاسداران مذکر و مونث و مخالف‌نمای حکومت را هم بر می‌چینند. و به این ترتیب پشت جبهة طالبان افغانستان، پاکستان، ترکیه و عراق تضعیف شده کسادی بازار «جهاد» و فروش اسلحه را فرا می‌گیرد.

وقتی سلاح و تجهیزات اربابان‌تان در لندن و واشنگتن روی دستشان بماند چه می‌شود؟ از میزان چپاول‌شان کاسته خواهد شد. هر چه دست چپاول‌شان از اموال ما ملت کوتاه‌تر شود، دست نوکران‌شان برای سرکوب کوتاه‌تر خواهد شد و اینهمه منفعت ما ایرانیان است، که با منافع اوباش اسلام‌پرست حاکمیت در تضاد کامل قرار دارد. روشن شد؟ یا هنوز در کلة پوک‌تان فرو نرفته که منافع ملی ما ایرانیان با اسلام و نوکران اسلام‌پناه استعمار نمی‌تواند هم‌سوئی داشته باشد؟! اکبر بهرمانی در ادامه می‌گوید، اگر مردم حضور گسترده در انتخابات داشته باشند و یک نفر با هفتاد، هشتاد درصد آراء «انتخاب» شود بهتر می‌تواند کار کند. و اصلاً مردم از چنین دولتی حمایت می‌کنند.

البته آخوند بهرمانی کاملاً حق دارد! زمانیکه خود او و حتی علی خامنه‌ای با 90 درصد آراء «انتخاب» شده بودند، «مردم» هر روز با چوب و چماق از دولت مردمی در خیابان‌ها دفاع می‌کردند. به این دلیل است که مردم باید در برابر حوزه‌های مارگیری تجمع کنند تا وزارت کشور جمکران یکی از چهار نامزد برگزیدة شورای مفلوک نگهبان را با بیش از هفتاد درصد آراء به عنوان برگزیدة ایرانیان به جهانیان معرفی کند!

رفسنجانی در ادامة سخنان خود «انتخابات» را به عنوان «نظام» معرفی کرده می‌گوید، این سیستم خیلی خوب است و در دنیا در قالب انتخابات مطرح شده! به عبارت دیگر «انتخابات» یک «سیستم»‌ است که به دولت قاطعیت «بهتر» بخشیده و مردم را برای دفاع از دولت کذا بسیج می‌کند. یعنی همان شرایط طلائی دوران خامنه‌ای و رفسنجانی که خیلی برای سرکوب و کشتار مردم بهتر «قاطعیت» به خرج می‌دادند و اوباش‌الله هم در خیابان از دولت قاطعانه پشتیبانی می‌کردند. و به زعم بیانیه نویس بینوای ساتاس، این «سیستم» را در دنیا «انتخابات» می‌خوانند، و خیلی خیلی هم خوب است چرا که کارساز اربابان حکومت اسلامی است:

«اگر با وسعت وسیع همه مردم شرکت کنند، هر دولتی که برخاسته از رأی مردم باشد با اراده و قاطعیت بهتری می‌تواند کار کند و مردم خود از این دولت دفاع می‌کنند و این سیستم بسیار خوبی است که در دنیا در قالب انتخابات مطرح شده[...]»


امروز فقط اکبر بهرمانی نبود که مهمل‌ می‌بافت، پاسدار لاریجانی هم در این مهمل‌بافی شراکت داشت. امروز پاسدار علی لاریجانی و اکبر بهرمانی برای جنگ افروزی در ایران دست نیاز به سوی آمریکا دراز کرده‌اند. بررسی سخنان غلامان خانه‌زاد و غرب پرست جمکران را در همینجا به پایان می‌بریم. و می‌پردازیم به ویژگی «شعارپوچ» از زبان چامسکی تا با شعارهای نامزدهای مسابقات مارگیری بهتر آشنا شویم.

به گفتة نوام چامسکی بهترین «شعارپوچ» برای مردمفریبی آن است که هیچ مخالفتی برنیانگیزد. وقتی می‌گوئیم «آزادی»، هیچکس با آن مخالفت نخواهد کرد، چرا که آزادی به عنوان یک «ارزش والا» مورد تأئید همگان است. ولی تا زمانی که حدومرز و چارچوب حقوقی شعار آزادی مشخص نشده، آزادی مذکور یک «قالب پوچ» بیش نیست. از سوی دیگر، آنچه اهمیت دارد این است که به یاد داشته باشیم جز قوانین و مقررات هیچ ضامنی برای تأمین «آزادی» فوق نمی‌تواند وجود داشته باشد. پس زمانی که میرحسین موسوی، ادعا می‌کند به عنوان رئیس قوة مجریه «آزادی» تأمین می‌کند، یاوه به هم می‌بافد چرا که نیروهای انتظامی، نظامی و امنیتی از رئیس «چاه امام سیزدهم» دستور نمی‌گیرند! و از سوی دیگر آزادی در چارچوب اسلام همان توحشی است که طی 30 سال اخیر ملت ایران از آن بهره‌مند شده.

دو روز دیگر سالگرد آزادی خرمشهر را در ایران جشن می‌گیرند. خرمشهری که حکومت جنایتکار اسلامی مردم آن را بی‌دفاع در برابر ارتش عراق رها کرد تا تجزیة ایران از طریق جنگ شتاب گیرد. پیشتر به این مطلب اشاره کرده‌ایم ولی باز هم تکرار می‌کنیم تجزیة ایران همچنان در دستورکار سازمان ناتو قرار دارد، به ویژه که این سازمان جنایتکار اکنون خود را در برابر روسیه در موضع ضعف می‌بیند.



پنجشنبه، اردیبهشت ۳۱، ۱۳۸۸


کلب و چادر!
...

«منظور از آزادی و امنیت ولنگاری و بی‌بندباری نیست بلکه آزادی دختران مومن و خردمند است.»

پس از اینکه میرحسین موسوی حقوق بشر را در آیات قرآن کشف کرد، و فتوی داد که هیچکس حق ندارد از آن سرپیچی کند، همسرش، زهره رهنورد نیز تعریف نوینی از «آزادی» و «امنیت» ارائه می‌دهد که در حنازرچوبه، مورخ 30 اردیبهشت‌ماه سالجاری منتشر شده! البته این «تعاریف» همه بر یک الگوی استعماری و انسان‌ستیز منطبق است که اجرای مفاد اعلامیة «حقوق بشر» را به تحکیم پایه‌های یک حاکمیت انسان‌ستیز «مشروط» می‌کند. به این ترتیب است که در سخنرانی‌های نخبگان حکومت اسلامی آزادی و امنیت هیچ ارتباطی با قانون و مقررات نخواهد داشت.

به عنوان نمونه پاسداراکبر در سایت ابتذال‌پرور زمانه می‌گوید، قرآن کلام محمد بوده، نه کلام خدا! به عبارت دیگر «خدا» وجود دارد، کلام هم دارد ولی قرآن کلام خدا نیست. چون به ادعای پاسدارگنجی، خدا هرگز بین زن و مرد تفاوتی قائل نشده! مسلماً پاسداراکبر در این ‌مورد شخصاً با خداوند اختلاط کرده و در گیرودار همین صحبت‌ها بود که «مدرنیته» هم در ترادف با «مدرنیزاسیون» رویت شد. می‌بینیم که پاسدار اکبر هم به نشخوار ترهات «حاج فرج دباغ» مشغول است، و همزمان مهملات آش‌پرستان را نیز چاشنی مقالات «علمی» خود کرده، «استقلال زنان» را در تحصیلات و «شاغل‌تر» بودن‌شان می‌داند! آنهم در جمکران که تحصیل، اشتغال و فعالیت زن نیازمند اجازة‌ همسر و پدر و بقال سرکوچه می‌شود:

«جامعه شناسی دین، رابطة دوسویة دین و جامعه را برملا کرده[...] فرایند مدرنیزاسیون در جهان غرب مسیحیت را وادار کرد تا خود را با مدرنیته سازگار سازد[...] هر چه زنان تحصیل‌کرده‌تر و شاغل‌تر باشند استقلال بیشتری پیدا می‌کنند.»


«شاغل‌تر بودن» را حتماً عباس میلانی برای‌مان توضیح خواهد داد که به دلیل حضور پاسدار اکبر در ینگه دنیا «شاغل‌تر» شده‌اند. همچنانکه آزادی را همسر موسوی برای‌مان تعریف کرده. زهره رهنورد این‌ آزادی و امنیت را برای «دختران مؤمن» می‌خواهد! به زبان ساده‌تر جامعة آرمانی امثال رهنورد همان خیمة آزادی هوشنگ اسدی است که همه با برچسب «اعتقادات» خود می‌توانند در آن «آزادی» و «امنیت» پیدا کنند. همچنانکه امثال میرحسین موسوی و زهره رهنورد به دلیل «خردمندی» و «ایمان» از چنین «مواهبی» برخوردار شده‌اند. آزادی سرکوب، کشتار، چپاول و آزادی مهمل‌بافی و تناقض‌گوئی.

باید به آن گوساله‌های ننه حسنی که متن سخنرانی و بیانیه‌های نخبگان و فرهیختگان جمکران را در داخل و خارج مرزها تهیه می‌کنند بگوئیم، آزادی‌های اجتماعی برای «انسان» است، خارج از جنسیت، اعتقادات و عقل و خرد و غیره! و آنچه این آزادی‌ها را تضمین می‌کند قوانین و مقرراتی است که با قانون اساسی حکومت اسلامی در تضاد کامل قرار می‌گیرد.

تبلیغات استعماری که با هدف گسترش ابتذال و تقدس و تخریب انسان در ایران منتشر می‌شود، از دو شیوة شناخته شده بهره می‌گیرد: تأکید بر اسلام، به عنوان «دین آزادی» و محدود کردن آزادی‌ها به زندگی «مؤمنین!» به این ترتیب است که جامعه در دورباطل «آزادی‌های دینی» و «دین‌آزادی» دست و پا خواهد زد، هرگونه ارتباط منطقی و دو سویه میان افراد نفی شده، «تقدس‌ها» گسترش می‌یابد.

اما پیش از ادامة مطلب لازم است در مورد ارتباط «دوسویه» نیز توضیحاتی بیاوریم تا روشنفکران «دینی» آستان‌مقدس «هوور»، نظیر پاسداراکبر از اشتباه بیرون آیند. ارتباط دو سویه همواره «انسانی» است، نمی‌تواند الهی باشد! نسخه‌برداری از وبلاگ دیگران از این اشکالات فراوان پیش می‌آورد! طرح این ادعای مضحک که دین و جامعه رابطة «دوسویه» دارند، اگر نشان بیسوادی و حماقت نباشد گواهی است بر شارلاتانیسم. دین بنابرتعریف، انسان‌ستیز و یک‌سویه است و نمی‌تواند با انسان و جامعة انسانی رابطة دوسویه برقرار کند. این مختصر را گفتیم تا بپردازیم به «زبان تخریب.»

مهم‌ترین ویژگی زبان تخریب «یک‌سویه‌گی» آن‌ است. اما این ویژگی در ادبیات حماسی نیز مشاهده می‌شود. پیشتر با تکیه بر نظریة میکائیل باکتین در «تئوری رمان» گفتیم یکی از ویژگی‌های مهم «زبان حماسه» «یک سویه‌گی» آن خواهد بود. امروز تلاش می‌کنیم در مورد «یک سویه‌گی» توضیح بیشتری بدهیم تا ابعاد «زبان یک سویه» در حماسه روشن شود. یادآور شویم که زبان حماسی زبانی است والا، ‌حال آنکه زبان تخریب، زبان ابتذال، تکفیر، توهین، دشنام و ناسزا است. زبانی که موجودیت انسان را هدف تهاجم قرار می‌دهد.

«زبان تخریب» چیست؟ به طور خلاصه «زبان تخریب» زبانی است «خدامحور» که می‌کوشد با نفی انسان، زبان «بندگی»، «حقارت»، «ابتذال» و «تهدید» و «ارعاب» را جانشین «زبان منطقی»، «زبان تعادل» یا «زبان دمکراتیک» کند.

در وبلاگ‌های اخیر بارها و بارها به «زبان تخریب» اشاره کرده‌ایم. این «زبان» را در دو بیانیة میرحسین موسوی در باب حقوق بشر و حقوق اقوام، در گفتگوی کیهان با کروبی و کدیور، و در «گفتگوی» حسین حاج فرج دباغ و محمود دولت‌آبادی و به ویژه در مصاحبة نوشابه امیری با «فیلسوف» حکومت اسلامی و بالاخره در مقالة اخیر ‌هوشنگ اسدی بررسی کرده‌ایم. حال با تکیه بر این بررسی‌ها می‌پردازیم به توضیح و تشریح آکادمیک «زبان تخریب» یا «زبان یک سویه». به این ترتیب حتی کسانی که با زبان‌شناسی هم آشنایی ندارند قادر به درک مطلب خواهند بود.

می‌دانیم که قهرمان حماسه، نه به ابتکار خود، ‌ که «به نام ارزش‌های والا» دست به اعمال قهرمانانه می‌زند. ارزش‌های «بومی، دینی، نژادی» و به طور کلی «ارزش‌های جمعی» است که قهرمان حماسه را به حرکت در می‌آورد. روشن‌تر بگوئیم گفتار و کردار قهرمان حماسه فاقد فردیت و بیگانه با «آزادی» فردی است. وظیفة قهرمان حماسه «اطاعت» از «ارزش‌های جمعی» است،‌ و «گفتار» وی بازتابی است از همین ارزش‌ها. کافی است به سخنان قهرمانان شاهنامة فردوسی یا قهرمانان حماسه‌های یونان باستان و ... نگاهی داشته باشیم. قهرمانان در تمامی حماسه‌ها بندة ارزش‌های‌ جمع‌اند. به این دلیل است که زبان حماسه را زبانی یک‌سویه می‌خوانند. یک سویه‌گی به این معنا نیست که «گفتگو» وجود ندارد، و یکنفر «زبان آمرانه» و «زبان خطابه»‌ به کار می‌برد و دیگری حرفی نمی‌زند. به هیچ عنوان! در حماسه نیز «گفتگو» وجود دارد ولی این «گفتگو» در چارچوب ارزش‌ها صورت می‌گیرد.

و به همین دلیل «یک‌سویه» قلمداد می‌شود. روشن‌تر بگوئیم قهرمان حماسه فاقد «زبان فردی» است، و «گفتگوی» او با دیگران بر محور «اطاعت از ارزش‌ها» تمرکز می‌یابد. به همین دلیل است که محافل فاشیسم بین‌الملل معرکة «گفتگوی ادیان» به راه انداخته‌اند. این گفتگوها بر محور «مقدسات» متمرکز می‌شود، و در نتیجه در آن‌ها جائی برای «انسان» وجود نخواهد داشت. محفل «گفتگوی ادیان» هدفی جز نقض اعلامیة جهانی حقوق بشر و لگدمال کردن آزادی انسان ندارد. و بی‌دلیل نیست که در این میدان سرکوب آخوند محمد خاتمی به عنوان «پیشقراول» حضور فعال پیدا کرده. از مطلب دور افتادیم، بازگردیم به نقش ارزش‌ها در حماسه که گذشته از انسان، حتی موجودات تخیلی و عناصر طبیعی را نیز به «اسارت» خود در می‌آورد. حماسه، آوردگاه دو گروه «نیک و بد» است، نیکان در هم‌سوئی با ارزش‌ها قرار دارند و موجودات پلید در هم‌سوئی با ضدقهرمان!

موجودات افسانه‌ای و جادوئی همچون سیمرغ و یا عناصری همچون آتش که نقش کمکی برای قهرمانان شاهنامه ایفا می‌کنند، از نیکان‌اند! همة‌ موجودات از عناصر طبیعی و جانور گرفته تا انسان و موجودات تخیلی همگی یا در خدمت ارزش‌ها قرار می‌گیرند و یا در برابرشان. به عنوان نمونه از آنجا که سودابه، نامادری سیاوش بر او تهمت ناروا می‌‌زند، آتش بر سیاوش «سرد» می‌شود. در صورتیکه در حالت طبیعی آتش سوزاننده است. آتش سرد می‌شود چرا که سیاوش «پرسوناژ نیک» حماسه به شمار می‌رود. اینجاست که عنصر طبیعی نیز به خدمت نیکی‌های حماسه در می‌آید و ویژگی ذاتی خود را از دست می‌دهد. حال آنکه در عرصة رمان، گفتار و کردار پرسوناژها الزاماً از ارزش‌ها پیروی نخواهد کرد. پرسوناژ رمان «آزاد» است. پرسوناژ رمان آزاد از زنجیرتقدس‌ها و در یک فضای «دمکراتیک» رشد می‌کند. این است ویژگی رمان!

رمان بازتاب آزادی و جامعة دمکراتیک است. جامعه‌ای که بنا بر تعریف «انسان‌محور» خواهد بود. بنابراین هر زبانی که «موجودیت انسان» را نفی کند در تضاد با دمکراسی قرار گرفته «زبان تخریب» به شمار می‌رود.

ولی موجودیت انسان چیست؟ موجودیت انسان مجموعه‌ای است از آنچه انتخاب کرده و آنچه بر او تحمیل شده. پدرومادر، محل تولد، خصوصیات جسمانی، و ... از همه مهم‌تر ساختار شخصیت «انتخابی» نیست. آنچه انتخابی است مسیری است که انسان آگاهانه در زندگی برمی‌گزیند. یادآور شویم که این مسیر «انتخابی» نیز همواره در ارتباط با همان مجموعة غیرانتخابی قرار دارد، هر چند «می‌تواند» تابع بی‌قید و شرط آن نباشد. به هر تقدیر استثناء همواره وجود دارد، ولی در یک بحث منطقی به موارد استثنائی نمی‌توان تکیه کرد. حال می‌پردازیم به نمونه‌های مختلف «زبان تخریب» که در پوشش فعالیت سیاسی و تبلیغات انتخاباتی با هدف گسترش تقدس‌ها و تحریف تاریخ به ملت ایران تحمیل شده است.

«گفتگوی» پاسدار شریعتمداری را با کروبی و جمیله‌کدیور پیشتر بررسی کردیم، پس تکرار مکررات نمی‌کنیم. ابتدا اشارة مختصری خواهیم داشت به «پاسخ» حاج‌فرج دباغ به محمود دولت آبادی،‌ و بیانیة میرحسین موسوی،‌ که در پوشش دفاع از حقوق بشر رسماً انسان‌محوری را به زیر سئوال ‌برده. سپس می‌پردازیم به نمونه‌های دیگر.

فیلسوفک جمکران، محمود دولت آبادی را به دلیل اینکه اهل دولت‌آباد است و به گوشه‌ای از جنایات حاج فرج در حکومت اسلامی اشاره کرده بود به باد ناسزا می‌گیرد. همچنانکه پیشتر گفتیم، محفل کودتای 22 بهمن، برای سرکوب و تخریب «مارکسیسم»، به عنوان یک نگرش انسان‌محور، همواره به شیوة آخوند مطهری متوسل می‌شود. مطهری که مانند دیگر اوباش‌الله ساواک در همه زمینه‌ها گویا تخصص داشت، پیوسته با چماق تکفیر به «اهل قلم» حمله می‌کرد. کار ایشان چنان بالا گرفته بود که علاوه بر احسان طبری و شاملو با همان زبان لات و اوباش از صادق هدایت نیز «انتقاد» به عمل آورده بودند! در هر حال محفل کودتای 22 بهمن «انسان ستیز» است و جز زبان تخریب هیچ نمی‌شناسد.

پاسخ حاج فرج دباغ به دولت آبادی را می‌باید در چارچوب همین انسان‌ستیزی بررسی کنیم. البته یک نکتة مهم را یادآور شویم که دخالت هنرمند، شاعر، نویسنده و فیلسوف در سیاست، ‌ آنهم در سیاست استعماری حکومت ایران از نظر ما یک خطای جبران ناپذیر به شمار می‌آید. حال بازگردیم به بیانیة میرحسین موسوی که در پوشش دفاع از حقوق بشر، در واقع به تخریب حقوق انسانی در ایران می‌پردازد. موسوی با صدور این بیانیه در عمل به دفاع از «اسلام» و «سرکوب اسلامی» پرداخته می‌گوید، ‌ هیچ فردی نمی‌تواند از احکام سرکوب سرپیچی کند. این احکام به ادعای موسوی همان «حقوق بشر» است که در قرآن آمده، و به همین دلیل هم «مقدس» است و همه باید از آن اطاعت کنند. به عبارت دیگر موسوی به تکرار مهملات خمینی و خاتمی مشغول شده:

«حقوق بشر در اسلام به عنوان حقوقی خدادادی شناخته می‌شود [...] بنابراین هیچ قدرتی نمی‌تواند [آنرا] نقض کند. و هیچ فردی نمی‌تواند از این حقوق چشم پوشی نماید»


بهتر بگوئیم، مفهوم جملة فوق این است که، هیچکس نمی‌تواند احکام قرآن را نادیده گیرد یا نقض کند. حال نگاهی خواهیم داشت به سخنرانی زهره رهنورد، همسر موسوی در حنازرچوبه. رهنورد ادعا کرده «زنان» و «دختران» ایران در بهترین شرایط تاریخی خود قرار دارند! باید بگوئیم در واقع امثال زهره رهنورد و دیگر فرصت‌طلبان مؤنث حکومتی در بهترین شرایط تاریخی خود قرار گرفته‌اند، نه زنان ایران. همسر موسوی در همایش دانشجویان حامی موسوی در روزنامة اطلاعات سخنرانی کرده و متن سخنان وی همان «تلفیق» تحجر و مقدسات با مفاهیم انسان‌محور و دمکراتیک جهت تحریف و تخریب‌شان است. اینگونه است که چادر، نماد اسارت زن به «پرچم آزادی» تبدیل می‌شود، و بازتاب «اعتقادات قلبی» نیز به شمار می‌رود:‌

«چادر من روز هفده شهریور [...] انتخاب گشت و این چادر همواره پرچم آزادی و ایمان من بوده»

آداب و ترتیب را کنار بگذاریم! زهره رهنورد یا عقب‌افتادة ذهنی است یا مخاطب را ابله پنداشته. همسر موسوی ابتدا «آزادی» را در «بندگی» دین و «ایمان» به خدای ابراهیم می‌داند، سپس چادر را نماد همین «آزادی» می‌خواند. کدام آزادی؟ آزادی بندگی و انسان‌ستیزی. همچنانکه همسر ایشان، میرحسین موسوی نیز حقوق بشر را در قرآن کشف می‌کند و می‌گوید به عنوان «بنده» تلاش خواهد کرد تا این «حقوق» را برای ما ملت تأمین کند! بله نیاکان ما قرن گذشته برای سلطنت مشروطه، و جدائی دین از سیاست قیام کردند تا امروز جیره خواران استعمار در داخل و خارج مرزها به ما وعدة حقوق بشر قرآنی و «چادرآزادی» بدهند و اینچنین هذیان و مهمل نیز ردیف کنند:

«لباس اسلام شکل خاصی ندارد بلکه محتوای آن مهم است.»

رهنورد می‌فهمد چه می‌گوید؟ محتوای لباس جز پیکر برهنة انسان چه می‌تواند باشد؟ جناب رابرت گیتس! چرا بیانیه نویس‌های ساواک را برای این جفنگ‌بافی‌ها به زحمت می‌اندازید؟ سگ پرزیدنت اوباما را می‌فرستادید برای ملت ایران آزادی و حقوق بشر را تعریف کند. شاید بیانیة موسوی در بارة «حقوق‌بشر» را نیز برایمان تصحیح می‌کرد:

این عقیده در قرآن در قالب کلمات ژرف و آسمانی ولقدکرمنا بنی‌کلب انعکاس یافته[...] تضمین حقوق سگی از آرمان‌های اصلی [...] انقلاب شکوهمند ژنرال هویزر در سال 1357 بوده [...] در طول تاریخ، [پیامبران] منادی حقوق بشر و آزادی بوده‌اند[...] انقلاب ایران [...] از جمله حرکت‌هائی است که با اتکا به تعالیم معنوی سازمان ناتو راه خود را باز کرد و پیش رفت [...] [...] انقلاب ژنرال هویزر [...] موازین حقوق سگی را هرگز مردود نمی‌دانست [...] اکثریت مزدوران [...] باور داشتند که حقوق سگ به همان مفهوم جهانی خود [...] با پیروی از تعالیم معنوی اسلام تعارضی ندارد به همین علت نیز به جمهوری اسلامی آری گفتند [...] تا آزادی جنایتکاران و تاراجگران در ایران در پناه آموزه‌های معنوی اسلام و در قالب جمهوری اسلامی بیش از هر جای دیگر دنیا مورد تضمین و حمایت قرار گیرد.


چهارشنبه، اردیبهشت ۳۰، ۱۳۸۸


لولونژاد!
...

حکومت اسلامی از حضور در محور طالبان‌پرور «پاریس ـ اسلام آباد ـ کابل» محروم شد، و همزمان از محور موازی «رم ـ اسلام آباد ـ کابل» نیز بی‌نصیب ماند. چهار نامزد حکومت اسلامی که آن‌ها را «چارپایة شکسته» خواهیم خواند، قادر نخواهند بود زمینة استقبال پرشکوه از «انتخابات» را فراهم آورند. حکومت اسلامی به پایان خط رسیده. در چنین مقاطعی است که استعمار با توسل به نارضایتی مردم با هی کردن لباس‌شخصی‌ها به خیابان، «آشوب‌» را سازمان خواهد داد.

هر چه ایالات متحد و اسرائیل تضعیف می‌شوند، زبان تهدیدهای دروغین حکومت جمکران برضد اربابان‌اش تقویت می‌شود! این ترفندها برای حفظ توازن قوا یا بهتر بگوئیم برای «حفظ وضع موجود» است! در پی مذاکرات باراک اوباما با نتانیاهو، نخست وزیر پادرهوای اسرائیل، قرار شد گورکن‌ها بر«سیاست انسداد» پافشاری کنند تا نتانیاهو را باد نبرد. و به همین دلیل بود که روز گذشته جبرئیل بر علی خامنه‌ای نازل شده مأموریت الهی وی را برای «نبرد با امپریاس» به او یادآوری کرد. در نتیجه رهبر فرزانه دریافت که «خداوند» مایل است شعار «مرگ بر آمریکا و اسرائیل» در ایران به آسمان هفتم برسد. این بود که در کردستان به پارس کردن پرداخت و «دشمن» را در مرزهای «غرب» کشور رویت کرد. می‌دانیم که «دوستان» خامنه‌ای در مرزهای شرق کشور به قاچاق مواد مخدر، برده فروشی و قاچاق اسلحه اشتغال دارند، در صورتیکه در کردستان عراق چنین نیست. به ویژه از هنگامی که به دولت اسلامگرای ترکیه و حکومت جمکران تفهیم شد که بساط بمباران کردستان عراق باید تعطیل شود.

بله زمان به نفع طالبان پیش نمی‌رود! امروز اینان حتی امکان فریفتن ساده‌دلان را نیز از دست دادند، چرا که شورای نگهبان صبح امروز اسامی شرکت‌کنندگان خوشبخت در مسابقات مارگیری را اعلام کرد، و چند ساعت پس از آن سفر «فرانکو فراتینی»، وزیر امورخارجة ایتالیا به ایران لغو شد! فرانس پرس برای گذاشتن مرهمی بر زخم‌های خود ادعا کرد، «فراتینی نپذیرفت برای ملاقات با احمدی نژاد به سمنان برود.» حال آنکه «فراتینی» منطقاً می‌بایست با همتای خود، منوچهر متکی ملاقات کند نه با مهرورزی! بله، به این ترتیب پوست چندین خربزة مشهدی اعلا را زیر پای گورکن‌ها گذاشتند! اینچنین بود که احمدی‌نژاد در سمنان ناچار شد باز هم در میدان «جنگ ممسنی» شرکت کرده، نبرد با «امپریاس» و «اسرائیل» را در کازرون هم ادامه دهد.

همچنانکه گفتیم منافع آمریکا در صورت مذاکرة مستقیم با مزدوران‌اش در حکومت اسلامی به خطر خواهد افتاد و ایالات متحد ترجیح می‌دهد حکومت جمکران ضمن نوکری برای آمریکا به ایفای نقش ضداسرائیل و ضدامپریالیست خود نیز ادامه دهد. در نتیجه امروز مهرورزی در سمنان سخنرانی مبتذل و آتشینی به سبک سخنرانی‌های ماشالله قصاب ایراد کرد که با توجه به شیوائی متن آن می‌توان گفت «حاج فرج دباغ» و حمیدمولانا در تنظیم آن از هیچ کوششی فروگذار نکرده‌ بودند.

به گزارش سایت رادیو زمانه، مورخ 30 اردیبهشت‌ماه سالجاری، احمدی نژاد در سمنان می‌گوید:

«یک مشت آدمکش‌های بین‌المللی، قدرت‌های فاسد، زورگو، اشغالگر، ضدانسان و حقوق بشر دائماً ملت ما را تهدید می‌کنند.»


عجب! مهرورزی هم سخن از زبان ما می‌گوید! نظر ما در مورد حکومت جمکران دقیقاً با سخنان مهرورزی هم‌سوئی دارد. ولی اشکال این است که مهرورزی از درون همین حکومت داد سخن می‌دهد! البته تعجب ما بلافاصله برطرف شد، چرا که دریافتیم هدف احمدی نژاد از این سخنان فوت کردن در آستین پارة دولت اسرائیل از طریق تکرار شعارهای «عصرطلائی» است. همان دوره‌ای که برای‌مان سمفونی «از نیل تا فرات» پخش می‌کردند تا امام سیزدهم هم بتوانند جنگ با عراق را ادامه داده، و گاری شکستة سازمان سیا را از کربلا به اورشلیم برسانند. امروز که اسرائیل ناچار است سرزمین‌های اشغالی را تخلیه کند و به مرزهای بین‌‌المللی خود بازگردد احمدی نژاد به «قدرت اسرائیل» پی برده و بجای اینکه از طرف خود و اوباش قدرقدرت حکومت اسلامی جمکران سخن بگوید، باز هم ما ملت را به سپر بلای این حکومت پوشالی تبدیل کرده و می‌گوید:

«ملت ایران اجازه نخواهند داد [اسرائیلی‌ها] با شعار از نیل تا فرات خودشان را به مرزهای ما برسانند.»

تا آنجا که ما می‌دانیم بساط دولت اسرائیل چنان درهم و آشفته است که از گروه 4 خواسته شده برای جمع‌وجور کردن اوضاع یک نشست اضطراری تشکیل دهند! نمی‌دانیم چه کسی به مهرورزی اطلاعات غلط می‌دهد، به احتمال زیاد کار، کار پروفسور مولانا باید باشد که متخصص امور بین‌الملل، به ویژه تأمین منافع گاوچران‌ها در ایران است. در هر حال جنگ‌افروزی در منطقه، به فرمان آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک صورت می‌پذیرد، نه با اجازة‌ ملت ایران. جنگ 8 ساله را که فراموش نکرده‌ایم! قرار است میرحسین موسوی، ‌ژنرال محسن رضائی و آخوند کروبی از زبان خمینی برایمان توضیح دهند چرا جنگ با عراق آغاز شد، و چرا این جنگ استعماری 8 سال ادامه یافت!

باری پس از ادعای احمدی نژاد مبنی بر مقاصد تجاوزکارانة اسرائیل، معلوم می‌شود این مهرورزی است که قصد ایجاد ارتباط سیاسی و فرهنگی با اسرائیل را دارد:

«با هجوم سیاسی، فرهنگی باید [اسرائیلی‌ها]‌ را در خانة خودشان درگیر کنیم.»

بله همین مانده که حکومت ابتذال جمکران که همین دو روز پیش «فیلسوف» برجسته‌اش به زبان داش‌مشتی‌ها و به شیوة استاد مطهری برای تخریب و تهدید یک نویسنده قلمفرسائی کرده، از «فرهنگ» هم سخن بگوید! به این منظور کافی است «استاد» حاج فرج دباغ ، از ینگه دنیا، «استاد» عطاالله مهاجرانی از بریتانیا و «استاد» ماشاالله قصاب را به رهبری محمد خاتمی، داش‌صفار و پاسدار‌شریعتمداری به اسرائیل اعزام کنیم تا مردم اسرائیل با عمق «فرهنگ» شیعی‌مسلکان چاه جمکران بهتر آشنا شوند و بدانند «امتی» که چنین جهالت‌ها دارد، جز شکست هیچ نخواهد داشت.

همچنانکه مقامات جمکران با شنیدن خبر سفر «فرانکو فراتینی» آب از دهان‌شان به راه افتاد و پنداشتند، «یار با ماست، چه حاجت که زیادت طلبیم؟» بله، با خود گفتند که دیگر به «حضورمردم» هم نیازی نیست! پس صلاحیت همین «چهارتن» را تأئید می‌کنیم! خواستند رأی بدهند، نخواستند رأی ندهند! ما که برای حکومت به رأی اینان احتیاج نداریم. غربی‌ها به «رأی مردم» ایران احتیاج داشتند که خوشبختانه آن‌ها هم دیگر به این بساط نیازی ندارند. نمونه‌اش همین آقای فراتینی که امروز کرم نموده و قدم بر چشم ما خواهد گذارد!

آری اینچنین بود که شورای مفلوک نگهبان پس از استخاره و «شیریاخط» فراوان و تفأل به غلام سفارت توسل کرده، بجای تأئید صلاحیت پنج‌تن آل‌چماق، صلاحیت «چارپایة چلاق» را تصویب کرد: احمدی‌نژاد، رضائی، کروبی و موسوی! و به فاصلة چند ساعت هم برنامة مسافرت فراتینی به تهران لغو شد! و شورای نگهبان ماند با چارپایة چلاق‌اش! پاسدار شریعتمداری هم در کیهان به همین تله افتاد و برای برپائی جشن پیروزی «انقلاب» و اسلام و ... و دیگر مزخرفات ساخته و پرداختة سازمان سیا یک «خبر ویژه» منتشر کرد تا ارواح‌ شکمش با یک تیر چندین و چند نشان بزند. هم ما ملت را از انتخاب دوبارة احمدی نژاد بترساند و تنور «حضورمردم» را برای اربابان‌اش گرم و داغ نگاهدارد، هم در یک مراسم مرده‌خوری و مرده‌شوئی محبوب گورکن‌ها «پایان اصلاحات» را اعلام کند، هم به ما بگوید اگر محفل کودتای 18 تیر شکست خورده به دلیل «عشق مردم» به اسلام و انقلاب است! به عبارت دیگر باید از محفل کودتای ناکام 18تیر به محفل کودتای 22 بهمن بازگردیم، و روز از نو روزی از نو!

بله محفل کودتای ننگین 22 بهمن 57 که مرگ خود را نزدیک می‌بیند، همچنان به لجن‌پراکنی و تهدید ادامه می‌دهد. برای تداوم طرح کودتائی «اصلاحات»، پاسدار شریعتمداری، به نیابت از اربابان‌اش در ینگه‌دنیا، از شوت و پرت‌ها عاجزانه تقاضای شرکت در مراسم مارگیری را دارد.

روزنامة کیهان، مورخ 30 اردیبهشت‌ماه سالجاری، برای تشویق مردم به شرکت در انتخابات به ارعاب متوسل شده‌ تلویحاً می‌گوید، شکست سال 84 تکرار خواهد شد! عنوان خبر ویژة کیهان چنین است، «اگر شکست 84 تکرار شد[...]»! ولی ترجمة این پروپاگاند مضحک چنین خواهد بود: مردم ایران! برای جلوگیری از پیروزی احمدی‌نژاد، بشتابید به پای صندوق‌های رأی، تا روز 23 خردادماه احمدی‌نژاد یا هر کس دیگری را با حداقل هفتاد درصد آراء به عنوان منتخب شما ملت مصیبت زده به جهانیان معرفی کنیم و بساط سرکوب و کشتار اسلامی را تداوم بخشیم.

البته پاسدار شریعتمداری در این تلاش مزبوحانه تنها نیست! ابداً! فیگارو، شیپور صنایع اسلحه‌سازی «سرژ داسو» حامی و پشتیبان ایشان است و به ما می‌گوید، اگر رأی ندهید، «لولونژاد» در انتخابات پیروز شده و شما را خواهد خورد! عنوان مقالة فیگارو، مورخ 20 ماه مه 2009 چنین است: «احمدی نژاد، متهم به خرید رأی مردم!» به عبارت دیگر فیگارو نیز هم‌صدا با محفل کودتا به ما می‌گوید، در حکومت اسلامی ایران هم مانند دموکراسی‌های غرب انتخابات وجود دارد و نتیجة این انتخابات را آراء مردم تعیین می‌کند، در نتیجه احمدی نژاد هم مانند بعضی سیاست‌مداران «بد» غرب، برای پیروزی در انتخابات اقدام به «خریدرأی» کرده. خلاصه بگوئیم، «ایران شده فرانسه!» و تبلیغ به از این برای حکومت‌انسان‌ستیز «یافت می‌نشود!»

پاسدار شریعتمداری در خبر ویژه، ضمن اعلام پایان «اصلاح‌طلبی» از زبان حجاریان و بهزاد نبوی، پادوهای سرشناس و فرهیختة استعمار در ایران چنین نتیجه می‌گیرد که شکست دارودستة خاتمی نشان می‌دهد که مردم همچنان به اسلام و انقلاب و ولایت فقیه عشق می‌ورزند! و اما مطالب فیگارو و کیهان زمانی منتشر شد که همه مانند شیوخ مفلوک شورای نگهبان از مسافرت «فرانکو فراتینی» به تهران اطمینان کامل داشتند! خبری که همچون خاتم فیروزة بواسحاقی، «خوش درخشید، ولی دولت مستعجل بود!»



سه‌شنبه، اردیبهشت ۲۹، ۱۳۸۸


فلسفة «دباغی»!
...

«ای زرتشت! آنگاه که هزارة تو سرآید [...] ننگ و زینهارخواری را فرخی و بزرگی انگارند [...] پس‌ آنگاه [...] آزادگان و بزرگان به درویشی رسد [...] و مردم خرده به بزرگی [...] و گفتار خردکان و دروغ‌زنان را باور دارند [...] و از آن پیروی کنند و دروغگوئی پیش دارند[...]»

دست‌نویس م.او 29

به دلیل کسادی بازار حکومت جمکران، امروز باراک اوباما، رئیس جمهور ایالات متحد رسماً پای به معرکه‌گیری انتخابات جمکران گذارد. به گزارش نووستی، مورخ 29 اردیبهشت‌ماه سالجاری، ایشان فرموده‌اند که مذاکرات آمریکا با ایران پس از انتخابات انجام می‌شود. مسلماً متخصصین هدایت افکار عمومی در ینگه دنیا اطمینان دارند که مشتی هالو از پیام باراک اوباما چنین برداشت می‌کنند که اگر در مسابقات مارگیری شرکت کنند، همان «چنج جادوئی» جامة عمل خواهد پوشید و پس از مارگیری مردم ایران از شر احمدی‌نژاد خلاص می‌شوند، رابطة ایران با آمریکا نیز دوباره برقرار شده کشور ایران، از پیشرفت و آزادی و آبادی رشک جهانیان خواهد شد! به احتمال زیاد شورای مفلوک نگهبان به همین منظور، فردا نامزدی چندتن دیگر را بجز پنج‌تن آل‌چماق: موسوی، کروبی، رضائی، اعلمی و احمدی‌نژاد تأئید خواهد کرد تا شوتان و پرتان روز 22 خرداد با شعار «یس، وی کن» شادان و خندان به سوی مسلخ بشتابند. ما به این ساده‌دلان و زودباوران می‌گوئیم که اوباما فقط گفت، «پس از انتخابات مذاکره می‌کند»، نگفت با احمدی نژاد مذاکره نخواهد کرد! فریب پیام‌های کاخ سفید را نخوریم. اهداف استعمار در ایران «چنج» بردار نیست. جنجال رسانه‌ای و جنگ زرگری بین فعلة فاشیسم شاهدی است بر این مدعا.

امروز پاسدار شریعتمداری به بهانة پاسخ به کدیور و در پوشش بدوبیراه گفتن به بهائیان ایران عضویت در «حزب» را جاسوسی برای انگلستان می‌خواند. البته این شکرخوری‌ها به نقل از امام سیزدهم صورت گرفته که می‌دانیم در «نبوغ» سیاسی و مبارزه با «امپریاس» لنگه نداشتند، و به همین دلیل گاری آنگلوساکسون‌ها در ایران «تک الاغی» باقی ماند. بله کدیور این روزها مدافع بهائیان شده. البته به یاد داریم که پس از انفجار در حسینة شیراز، عیال اول مهاجرانی، بلافاصله کشف کرد که کار، کار بهائیان بوده. ولی این روزها به دلیل مسائل مارگیری سگ چادرسیاه نازی‌آباد از بهائیان طرفداری کرده تا آن پاسدار بی‌مقدار در کیهان بتواند از زبان خمینی دجال بهائیت را «حزب» و حزب را هم به طور کلی در خدمت استعمار انگلستان بخواند. می‌دانیم که برای تأمین منافع استعمار ایجاد حزب در حکومت جمکران به دستور رهبردجالان ممنوع اعلام شد. چرا که حزب، برخلاف «حزب توده» اهداف مادی و مشخص دارد و فعالیت‌هایش نمی‌تواند مانند تشکل‌های «الهی» از قماش کارگزاران، مشارکت و غیره در ابهام کامل قرار گیرد تا به اقتضای اهداف استعمار هر روز رنگ عوض کند. یک روز لیبرال باشد، یکروز چپ و در واقع همه روزه «ذوب در رهبری»!

بله با انتشار مقالة امروز پاسدار شریعتمداری در «پاسخ» به اظهارات جمیله کدیور، همسر اول و سوگلی حرم‌سرای عطاالله مهاجرانی، ابعاد پروپاگاند انسان‌ستیز استعمار غرب را بهتر می‌توان مشاهده کرد. محور اصلی این پروپاگاند «تخریب» فرهنگ، انسان و ارزش‌های دمکراتیک و انسان‌محور در جامعة ایران است. و نیازی به توضیح نیست که این تخریب مارکسیسم را نیز در مقام یک نگرش انسان‌محور شامل می‌شود. تخریب مذکور همچنان که در وبلاگ «دیوپرستان» هم گفتیم از طریق جنگ زرگری بین فعلة خرده‌پای غرب در داخل و خارج ایران و به رهبری کیهان و اطلاعات، شیپورهای روتاری و هریتیج‌کلاب انجام می‌گیرد.

دچار توهم نشویم! بیانیه‌های مضحک میرحسین‌موسوی، نبردهای رسانه‌ای بین «پاسدار شریعتمداری ـ کروبی»، «دولت آبادی ـ سروش» و ... از یک الگوی مشخص و واحد تبلیغاتی پیروی می‌کند، و هدف آن به زیر سئوال بردن تاریخ ملت ایران، تأکید بر مقدسات اسلامی، پیوند جنبش‌ مشروطه به محمد مصدق و کودتای 22 بهمن از یکسو، و از سوی دیگر، تخریب و تحقیر مفاخر فرهنگ ایران و بالاخره نفی تشکل‌های سیاسی به عنوان الزامات یک حاکمیت دمکراتیک است.

همزمان با گسترش مقدسات و افتخارات، پروپاگاند استعماری تاکنون از طریق جنگ زرگری «شریعتمداری ـ کروبی» موفق شده با «تخریب» موجود منفوری چون آخوند کروبی، جایگاه سیاست‌مدار، ریاست مجلس،‌ مدافع اصلاحات و از همه مهم‌تر جایگاه روحانی را در جامعة ایران بخوبی تخریب کند. چرا که کروبی لباس روحانی بر تن دارد. ولی عملکرد کروبی به عنوان نماینده و ریاست مجلس جمکران، به عنوان اصلاح‌طلب و مدافع منافع محفل کودتای بهمن، و به عنوان فردی که سه دهه در حاکمیت کشتار و چپاول شریک بوده، عملکرد یک جنایتکار و تاراج‌گر است، نه یک روحانی. در نتیجه سخنان پاسدار شریعتمداری در مورد کروبی، به عنوان فرد، اغراق و گزافه نیست. کروبی یک فرصت طلب روحانی‌نماست که به برکت کودتای 22 بهمن از زباله‌دان بیرون کشیده شده و در جایگاه «بزرگان» قرار گرفته. حال بپردازیم به جنگ زرگری «دولت‌آبادی ـ سروش» که همزمان با تخریب مفاخر فرهنگی ایران، جایگاه نویسنده، فیلسوف، معلم و آزادی‌خواه را به لجن می‌آلاید.

محمود دولت‌آبادی به عنوان «نویسنده» و به بهانة دفاع از آزادی بیان، از میرحسین موسوی دفاع می‌کند و سروش را به سخره می‌گیرد. میرحسین ‌موسوی از جلادان حکومت اسلامی است که به عنوان مهندس، و سپس به عنوان «هنرمند» و «مدافع عدالت اجتماعی» و طرفدار «حقوق بشر»،‌ البته از نوع «دینی» آن به مردم معرفی شده. پیش از ادامة مطلب در مورد مهندس بودن موسوی توضیح دهیم که ایشان پیش از کودتای 22 بهمن، از محل‌کار خود به دلیل عدم صلاحیت حرفه‌ای اخراج شده‌اند. موسوی ساختمانی طرح داده بود که از محدودة زمین بیرون می‌زد! توضیح بیشتر هم نمی‌توانیم بدهیم. ولی چنین شاهکاری حتی از یک دانشجوی سال اول معماری نیز بعید به نظر می‌رسد! در مورد هنرمندی ایشان و به ویژه «هنر» همسرشان نیز پیشتر توضیح داده‌ایم و گفتیم که مجسمة «مادر» از مجسمة مریم در یکی از کلیساهای فرانسه «کپی‌برداری» شده. مسلماً هنگام آفرینش این اثر هنری گابریل بر زهره رهنورد نازل شده و رهنمودهای لازم را ارائه کرده.

در هر حال بسیاری از رمان‌هائی که توسط نویسندگان «زبردست» و «صاحب‌نام» به اهالی مرزپرگهر تقدیم می‌شود، مانند بسیاری از نقاشی‌های جادوئی که در سرزمین گل و بلبل و به ویژه در گالری «خواهر» معصومه سیحون به نمایش گذاشته شده، از آثار هنرمندان گمنام غرب «اقتباس» می‌شود. خلاصه این قماش «هنر» فقط نزد ایرانیان است و بس! که در عالم هنر نیز به «تقیه» مشغول‌اند. اگر «تقیة هنری» نکنید و در واقع هنرمند باشید،‌ مانند علی‌اکبر صادقی، مورد تهاجم اوباش‌الله قرار می‌گیرید. علی‌اکبر صادقی یکی از نقاشان چیره دست ایران است که در این وبلاگ چند نمونه از آثارش را پیشتر ارائه کرده‌ایم. صادقی در خیابان پهلوی حوالی پارک ساعی «گالری سبز» را دایر کرده و آثار خود را در آن به نمایش گذارده بود. این گالری پس از انقلاب ژنرال هویزر هدف چماقداران ساواک قرار گرفت و به تعطیل کشیده شد. و این نقاش هنرمند به ناچار تابلوهای «غیراسلامی» خود را در زیرزمین خانه‌های این و آن پنهان کرد تا به دست هنرپروران اسلام پاره، پاره نشود. این تهاجمات بر یک هنرمند به این دلیل صورت گرفت تا بازار «بی‌هنران» اهل تقیه، از قماش آغداشلو و میرحسین موسوی کساد نشود. بگذریم و بازگردیم به پروپاگاند تخریب در نبرد «دولت‌آبادی ـ سروش».

محمود دولت‌آبادی، یک «نویسنده» است که متأسفانه فرصت مطالعة آثارش‌ برای نویسندة این وبلاگ پیش نیامده. در هر حال با رمان‌های محمود دولت‌آبادی ما را کاری نیست، آنچه مورد نظرماست ورود یک «نویسنده» به بازی‌های سیاسی در کشوری است که استعمار دهه‌هاست سیاستگزار واقعی آن به شمار می‌رود. این نویسنده در یک مسجد به حمایت از میرحسین موسوی سخنرانی کرده، و حمایت خود را از فردی اعلام داشته که از جنایت‌کاران شناخته شدة حکومت اسلامی است. موسوی نه تنها مسئولیت تداوم 8 سال جنگ استعماری با عراق را بر دوش دارد که تصفیة خونین دانشگاه‌ها و اعدام‌های جمعی جوانان ایران در دوران نخست‌وزیری وی صورت پذیرفته. و محمود دولت‌آبادی مسلماً با سوابق درخشان وی بیگانه نیست. در هر حال یک «نویسنده» در مسجد به پشتیبانی از موسوی سخنرانی می‌کند، و در این سخنرانی از طریق تحقیر و تهمت به تخریب عبدالکریم سروش می‌پردازد تا کودتای 22 بهمن را نیز «انقلاب» بخواند! دولت آبادی سروش را مسئول جنایات و تصفیه‌های خونین معرفی کرده می‌گوید، ما انقلاب نکردیم که شما برای‌مان اشعار مولوی بخوانید.

فردی به نام «حسین حاج فرج دباغ» که گویا در دانشگاه تهران شیمی خوانده، در 26 سالگی، در سال 1350 راهی انگلستان می‌شود تا بعدها به عنوان نوچة‌ «آیت‌الله» بهشتی در کانون توحید لندن به فعالیت مشغول ‌شود. همین فرد در سال 1357، با نام مستعار عبدالکریم سروش و به عنوان فیلسوف در رادیو و تلویزیون سخنرانی می‌کند. البته پیشتر هم گفتیم «حسین حاج فرج» نه تنها سواد فلسفی ندارد که زبان فارسی را نیز به لجن ابتذال خود آلوده. ایشان را مانند دیگر نخبگان حکومت اسلامی از ناکجاآباد بیرون کشیده‌اند. در هر حال زمانیکه دولت‌آبادی به تخریب سروش مشغول است در واقع جایگاه «فیلسوف» را در جامعة ایران تخریب می‌کند، نه شخص سروش را. همچنانکه در وبلاگ «دیوپرستان» هم اشاره شد، امثال سروش نیازی به تخریب ندارند. دست استعمار بجز «مخروبه» و «زباله» هیچ ارمغانی برای ملت ایران نداشته و نخواهد داشت، «رهبرکبیر انقلاب» را که فراموش نکرده‌ایم. ایشان از جمله اوباش حوزة «علمیه» قم بودند که در تاریخ 22 بهمن 1357، سرنوشت «امپریاس» را به دست گرفته و آنقدر به او سیلی زدند که امپریاس برادر مک فارلین را برای وساطت راهی تهران کرد تا شاید دل امام به رحم آید. ولی مگر امام سیزدهم دست از نبرد با امپریاس بر می‌داشت؟ ابداً! ایشان «احساس تکلیف» کرده بودند! بگذریم!

در پاسخ به سخنان محمود دولت‌آبادی، حاج فرج دباغ ناگهان ارتقاء درجه یافته خود را با حافظ همتراز می‌بینند! نوچة بهشتی در شعر حافظ دست برده، چند بیت مضحک به سرودة حافظ می‌افزاید و مقالة سراپا ابتذال خود را عملاً با تحریف حافظ آغاز می‌کند. سروش با همان شیوة پاسدار شریعتمداری، ضمن لاف‌زدن و ابراز بندگی و مسلمانی کردن، زبان به هتاکی می‌گشاید و هر چه از «فلسفة لمپنیسم» در چنته دارد نثار دولت‌آبادی می‌کند. دولت‌آبادی که می‌دانیم «نویسنده» است و نویسندگی‌اش بر فیلسوفی حاج‌فرج دباغ تقدم تاریخی دارد. و اگر آثار دولت‌آبادی برای‌مان ناشناخته باقی مانده آثار «فلسفی» سروش را چندین بار در همین وبلاگ بررسی کرده‌ و نشان داده‌ایم که فیلسوفک جمکران مهمل می‌بافد و تحت عنوان فیلسوف در واقع به «دباغی» مشغول است. باری «پاسخ» دباغ همچنانکه در وبلاگ دیروز هم گفتیم در واقع تهاجم به مارکسیسم و دفاع از مقدسات اسلام یا تکرار مهملات آخوند مطهری است.

همچنانکه بیانیة موسوی در باب حقوق بشر نیز، در عمل دفاع از فاشیسم یا همان حقوق بشر اسلامی به عنوان «حق خدادادی» بود. البته این بیانیه را در وبلاگ «سماق با چماق» بررسی کرده‌ایم و گفتیم که جنبه‌های تخریبی متعددی دارد؛ از جمله تخریب بنیانگذار امپراطوری هخامنشی، تحریف تاریخ‌ ایران و از همه مهم‌تر تحریف اعلامیة جهانی حقوق بشر. اما امروز گفتگوی توحش‌ها که با مقالة پاسدار شریعتمداری در کیهان آغاز شده بود، تکیه‌گاه مطمئنی در روزآنلاین یافت.

هوشنگ اسدی، حسین حاج فرج دباغ را «ستون فکری» جامعة ایران معرفی کرده می‌گوید، همة جنایات «انقلاب فرهنگی» را به نام ستون کذا ننویسیم! اصلاً به سابقة افراد کاری نداشته باشیم که اینکارها کار امنیتی‌هاست! به عبارت دیگر اگر سوابق درخشان سروش را فراموش نکنیم، امنیتی هستیم! هوشنگ اسدی به ما می‌گوید که پرداختن به تاریخچة زندگی افراد کار ناشایستی است. البته حتماً مقصود ایشان افرادی هستند که همچون سروش و موسوی سر در آخور استعمار دارند و شریک جنایات حکومت استعماری‌اند. در غیر اینصورت هیچ اشکالی ندارد که در مورد دیگران «داستان» سرهم کنیم. به عنوان نمونه دلیلی ندارد به سوابق صدرحاج‌سیدجوادی منفور بپردازیم که با بی‌بی‌گوزک قانون اساسی تدوین می‌کند! بهتر است بلند نظر باشیم و فراموش کنیم سروش که بوده و چه می‌گوید. چون در غیراینصورت جناب اسدی نمی‌توانند اوباش‌الله هتاک و بیسواد اهدائی محفل کودتا را «عالم» و «ستون فکری» جامعة ایران معرفی کنند! چرا؟ چون حسین‌حاج فرج دباغ چندان تفاوتی با سرپرست کیهان ندارد.

سروش به همان زبان ابتذال و خشونت سخن می‌گوید که پاسدار شریعتمداری. با این تفاوت که امر بر سروش مشتبه شده و علیرغم پوچ‌گوئی و تکرار ترهات حلقة فرانکفورت به زبان ابتذال حوزوی، واقعاً می‌پندارد که از «علم» بهره‌ای دارد. البته تردیدی نیست که امثال سروش در علم «مزدوری» و «خرده‌پائی» و گزافه‌گوئی به مرتبة استادی رسیده‌اند، ولی در مورد هوشنگ اسدی چه می‌توان گفت که ادعا می‌کند آزادی هم مانند اسلام «خیمه» دارد! و زیر این خیمه برای همه جا هست، بجز برای انسان! یا اینکه، حاج فرج دباغ به «جرم مسلمانی» در ینگه دنیا ساکن شده، نه به دلیل شکست کودتای 18تیر:

«[...]‌برخود می‌لرزم که عبدالکریم به جرم مسلمانی دربدر شود و محمود به بهانة سابقة استالینی داشتن [...] ‌در میهن‌اش زنده به گور. محمود و عبدالکریم [...] ما و شما [...] به زیر خیمه آزادی پناه بگیریم که برای همه جا هست. از زندیق و مومن، از استالینی و پوپری، از راهی میخانه تا ساکن رواق و مسجد...»


بله وقتی «آزادی» خیمه داشته باشد، زیر خیمة کذا همه یک برچسب دینی یا ضددینی هم خواهند داشت، یا اینکه از خیمة اسلام به پوپر «نقب» خواهیم زد! ولی ما به هوشنگ اسدی می‌گوئیم آزادی «خیمه» ندارد، «قانون» دارد! و آنجا که قوانین آزادی را تأمین می‌کند، برچسب دین‌پرستی و دین‌ستیزی بر پیشانی کسی نمی‌زنند. و اگر روزی در ایران قوانین حقوقی ضامن آزادی‌های اجتماعی باشد، امثال فرج دباغ و زیباکلام و ... و دیگر دجال‌های محفل استعمار بجای هتاکی و لاف‌زدن و یدک کشیدن عناوین دهان‌پرکن و ایراد سخنرانی‌های بی‌سروته و عاریتی می‌باید پاسخگوی جنایات‌شان باشند.




...

دوشنبه، اردیبهشت ۲۸، ۱۳۸۸


دیوپرستان!
...

«ای زرتشت! آنزمان که هزارة تو سرآید [...] خشم‌تباران بر ایران شهر هجوم آرند و ایران‌شهر ویران شود[...] همة دیوپرستان [...] مردمان را از خانمان خویش دور کنند و فروتنی و آزادمنشی و دوستی از همة آفرینش اورمزد و از این جهان بشود[...] بسا که آتش بهرام ناپدید شود و مردم خرده به بزرگی رسند و آزادگان بنده شوند [...] و هر جای آبادان ویران شود[...] پس بدی و رنج و ویرانی پیدائی آید[...] مردم همه فریفتار باشند و بدی کنند [...] اندیشه نیک از جهان بر بشود و [پیمان شکنی] در گیتی بسیار شود[...]»
منبع: «دستنویس م. او29»

سگ زرد برادر شغال است! مشکل ما در حکومت اسلامی با افراد نیست، با قانون اساسی خدا‌محور این حکومت پوشالی است که به نام خداوند خونخوار ابراهیم، برای سرکوب مردم ایران مجوز صادر می‌کند. بیانیه‌های حقوق بشر و حقوق اقوام اسلامی‌تان را بگذارید در کوزه آبش را بخورید! حقوق بشر، نه شرقی است، نه غربی و نه اسلامی! حقوق بشر نه دینی است، نه بومی، نه قومی! حقوق بشر، حقوق انسان خارج از هرگونه تعلقات قومی، ‌ نژادی و مذهبی است.

هیجان‌انگیزترین سناریوی ابله‌فریب برای کشاندن مردم به پای صندوق‌های رأی‌گیری این است که بگوئیم موسوی از مخالفان سرسخت خامنه‌‌ای است و اگر به موسوی رأی دهید، شما را از شر رهبر فرزانه نجات می‌دهد! ولی ما می‌گوئیم، شرکت در انتخابات حکومتی که قانون اساسی آن آشکارا ناقض حقوق بشر است اگر نشان بلاهت نباشد، بدون تردید نشان از وابستگی به دستگاه کشتار و تاراج دارد. از این گذشته به فرض که موسوی با خامنه‌ای اختلاف داشته باشد، با خمینی دجال هیچ مخالفتی نداشته. در نتیجه در بهترین حالت ممکن مجلس خبرگان رهبری می‌تواند، رهبر فرزانه را با شورای رهبری جایگزین کند و هیچ تفاوتی در اصل‌ مطلب یعنی خدامحوری حکومت ایجاد نخواهد شد.

‌می‌بینیم که این روزها نه شیرین عبادی، نه پاسداراکبر، نه دیگر غلامان و کنیزکان مخالف‌نمای حکومت جمکران سخن از «نافرمانی مدنی» به میان نمی‌آورند. علامت تعجب هم نمی‌گذاریم. فعلة فاشیسم فقط با هدف ایجاد آشوب به نافرمانی مدنی اشاره می‌کند. زمانیکه می‌توان با تحریم شبه انتخابات جمکران برای نافرمانی مدنی فراخوان داد، همة کنیزکان و غلام‌بچگان مخالف‌خوان در داخل و خارج مرزها آمادگی خود را برای شرکت در مراسم مارگیری اعلام کرده، و مردم را نیز به شرکت در «انتخابات» مضحک حکومت‌الهی دعوت می‌کنند.

جالب اینجاست که فعلة فاشیسم که سه دهه ‌است نان سرکوب و جنایت حکومت اسلامی را می‌جود، تلاش فراوان به خرج می‌دهد که نه تنها با نقاب «مسئولیت» بر وابستگی خود به حکومت جمکران سرپوش بگذارد، که تحریم کنندگان «مارگیری» را فاقد مسئولیت بنمایاند. غافل از آنکه «مسئولیت شهروندی» فقط در چارچوب یک حاکمیت دمکراتیک می‌تواند مطرح شود، نه در یک حاکمیت مدعی تقدس الهی که قانون اساسی‌اش، بنابرتعریف با حقوق دمکراتیک شهروندی در تضاد قرار می‌گیرد. این اشکالات زمانی بروز می‌کند که حکومت «نخبه‌پرور» اسلامی یک تیغ‌کش را در جایگاه هنرمند و فیلم‌ساز قرارمی‌دهد تا رسانه‌ها و محفل‌های سفله‌پرور غرب بتوانند برای ملت ایران شخصیت‌سازی کنند.

این روند استعماری به تیغ‌کش سابق امر را مشتبه می‌کند و ایشان می‌پندارند همانطور که برای کارفرمایان غربی با ناخنک زدن به آثار دیگران،‌ فیلم‌های تبلیغاتی صدمن‌یک‌قاز «سرهم» می‌کنند و جایزه می‌گیرند، می‌توانند با ناخنک زدن به عقاید صاحب‌نظران جوامع دمکراتیک مقالات تبلیغاتی صدمن‌یک‌قاز را هم به عنوان محصول «تفکرات عمیق» خود به مخاطب تقدیم کرده، «شرکت در انتخابات» مضحک جمکران را با شرکت در انتخابات یک نظام دمکراتیک در ترادف قرار دهند و آنرا «پذیرش مسئولیت» قلمداد کنند.

داماد آخوند مشکینی البته نیک ورد آورده، ولی سوراخ دعا را واقعاً گم کرده! البته به باجناق کرباسچی نمی‌باید زیاد سخت گرفت، چرا که هنوز «سوات‌شان» نمی‌رسد که در یک حکومت‌الهی کسی نمی‌تواند مسئولیت شهروندی داشته باشد. در هر حال برای کسی که نان حکومت اسلامی را سق می‌زند، سخن گفتن از مسئولیت شهروندی فی‌نفسه نشانة حماقت است. با این گنده‌گوئی‌ها نمی‌توان در جایگاه روشنفکر نشست. آن‌ها که در غرب سخن از مسئولیت به میان می‌آورند، می‌دانند چه می‌گویند! آن‌ها می‌دانند که به عنوان شهروند در یک جامعة دمکراتیک در برابر مطالبات‌شان یک دولت پاسخگو قرار دارد که در چارچوب قوانین انسان‌محور عمل می‌کند. حال آنکه در حکومت جمکران و در چارچوب قوانین خدامحور، نه قوة مجریه وجود دارد، نه قوة قضائیه و نه قوة مقننه؛ ولی‌فقیه هم که بر اساس همان ورق‌پاره‌ای که قانون اساسی می‌خوانید در برابر مردم پاسخگو نیست! اگر جیره‌خوار حکومت‌اید، کور که نیستید!

همین هفتة پیش بود که قوة قضائیه، رکسانا صابری را با بوق‌وکرنا آزاد کرد، حال آنکه همین فرد را به جرم جاسوسی دستگیر کرده بودند! پس از آزادی وی وزیر اطلاعات همین حکومت مدعی شد که جاسوسی صابری به اثبات رسیده بوده! قوة قضائیه به چه دلیل خفقان گرفته؟ به‌ این دلیل که رکسانا صابری برای مقاصد دیگری دستگیر شده بود. آمریکا نیازی ندارد در پستوی حکومت دست‌نشاندة خود دست به جاسوسی بزند. کل این حکومت جاسوس و خدمتگزار سازمان ناتو است. گروگان گیری در سفارت آمریکا را که فراموش نکرده‌ایم. امروز از مهدوی کنی تا رفسنجانی و بنی‌صدر همه با این گروگان‌گیری مخالف شده‌اند! انقلاب «فرهنگی» را هم که فراموش نکرده‌ایم، امروز معلوم شد عبدالکریم سروش، فیلسوف سرگذر که از سوی کیهان لندن عنوان مضحک «معمار رنسانس اسلامی» را دریافت کرده بود نیز با تعطیلی دانشگاه‌ها مخالف بوده! ولی به دلیل ابتلا به «لارنژیت»، طی 24 سال اخیر صدائی از حلقوم‌اش خارج نمی‌شد! سروش خفقان گرفته بود، تا اینکه محمود دولت‌آبادی از همان جلسة «حمایت از موسوی در مسجد»، یک تکه استخوان جادوئی برای «استاد» حواله کرد تا پس از چند روز بالاخره طلسم یک‌ ربع قرن «لارنژیت» سروش در رسانة آخوند کروبی شکسته شود!

تکه استخوانی که محمود دولت آبادی برای داغ کردن «معرکة» انتخابات به سوی «سنگر» سروش پرتاب کرد کارآئی خود را به اثبات رساند، و فرصتی برای ابراز وجود فیلسوف باغ وحش جمکران فراهم آورد تا به پیروی از شیوة پاسدار شریعتمداری به تخریب و ارعاب بپردازد. بازار جنگ زرگری همچنانکه شاهدیم از الگوی اتحادهای سیاسی استعمار یعنی از الگوی «ضرب‌دری» و «متقاطع» پیروی می‌کند. چرا که به این ترتیب رشد تصاعدی خواهد داشت. هر جنگ «ضرب‌دری» همزمان چندین حریف انتخاباتی را تقویت می‌کند و از هر جنگ، چندین جنگ دیگر پدید می‌آید. همچنانکه از جنگ استعماری ایران و عراق، جنگ داخلی در افغانستان، تهاجم پاکستان به هند و جنگ بین اسرائیل و لبنان متولد شد. جنگ کیهان با آخوند کروبی هم نهایت امر به جنگ زرگری بین سروش و دولت‌آبادی منجر شد، و البته در این میدان نبرد، نانخورهای اکبر بهرمانی در بلاد غرب هم بیکار ننشسته‌اند.

حاجیه مهرانگیز کار در سایت «دیروز» آنلاین از نامزد مورد نظر خواهان اعلام مواضع‌ در مورد حقوق ‌بشر شده! می‌دانیم که ایشان هم مانند صدرحاج سیدجوادی و شیرین عبادی «حقوق‌دان» تشریف دارند و در عالم حقوق‌بگیری یک اصل کلی را فراموش کرده‌اند و آن اینکه، برندة خوشبخت «لاتاری» 22 خرداد، ‌ یا بهتر بگوئیم «لات‌آری» 22 خرداد باید متعهد به اسلام و معتقد به اصل ولایت‌‌فقیه باشد، در نتیجه نمی‌تواند همزمان از اعلامیة جهانی حقوق بشر «دفاع» کند. همچنانکه شاهد بودیم بیانیة بیشرمانة میرحسین موسوی در واقع تحریف و تخریب این اعلامیه برای تأکید بر «سربلندی اسلام» و «حقانیت قرآن» بود، که به ادعای موسوی با «ولقد کرمنا بنی‌آدم» مدافع «حقوق بشر» است.

البته به این مهندس و هنرمند پیرو خط امام باید بگوئیم که «بنی آدم» در قرآن «فرزندان حضرت آدم» به شمار می‌روند، حال آنکه اعلامیة جهانی حقوق بشر «انسان» را فرزند «فرستادة خداوند» نمی‌شناسد. در این اعلامیه موجودیت انسان هیچ پیوندی با «آفرینش الهی» و اسطوره‌های‌ مقدس و بی‌بی‌گوزک‌های ابراهیمی ندارد. خلاصه قوچانی و باقی و ابتکار و دیگر بیانیه‌نویس‌های بینوای جمکران بهتر است از «تلفیق» مفاهیم انسان‌محور با قرآن و از «پیوند» شکمی تاریخ ایران با اسطوره، چه مقدس و چه غیرمقدس دست بردارند، و از درگاه مقدس «رابرت گیتس» بخواهند راه بهتری برای پدرسوختگی و تحریف و لات‌بازی و کاسه‌لیسی در اختیارشان بگذارد.

پس بازگردیم به «لات‌آری» 22 خرداد. به گواهی تاریخ معاصر ایران «ام. آی. 6» و سپس سازمان سیا همواره «لات‌آور‌» بوده‌اند، و مطمئن باشیم که اگر ما سکوت کنیم در آینده نیز در بر همین پاشنه خواهد چرخید. دلیل هم روشن است، در جامعة ایران لات‌ها با تقدس پیوندی ناگسستنی دارند، چون دستاربندان شیعی نوچه‌پرور و جیره‌خوار استعماراند. همچنانکه زنده‌یاد احمد کسروی می‌گوید، «اوباش و دستاربندان پیوندی دیرینه دارند.» و از آنجا که سیاست آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک عبارت است از تبدیل لات به شخصیت فرهیخته، آن را «لات‌آریسم» می‌خوانیم.

«لات‌آریسم» سیاست مقدسی است که از طریق همسوئی چپ‌نمایان حزب توده و دستاربندان بر ما ملت تحمیل شده. و در راستای همین سیاست مقدس، در هر حال روز 22 خرداد یک لات برای‌مان خواهند آورد؛ موسوی، کروبی، رضائی یا ... خلاصه بگوئیم در دستگاه حکومت جمکران و مخالف‌نمایان‌اش «برابری» بیداد می‌کند، بجز لات و اوباش در این مجموعه هیچ نخواهیم دید. و در پس پردة‌ جنگ زرگری اوباش‌الله یک «هدف مقدس» بیشتر نخواهیم یافت: حفظ بقاء نظام توحش اسلامی.

بله این جنگ‌های زرگری و ضربدری را بی‌جهت به راه نمی‌اندازند. جنگ زرگری هم مانند سیاست استعماری «یک کشور، یک قوم یا یک مذهب» است. هر کشوری با این ویژگی‌ها حداقل یک‌ جنگ و بحران به راه می‌اندازد، تا منافع تفنگ‌فروش‌های آمریکا و دیگر اعضای ناتو تأمین شود. در ایران هم در راستای تأمین منافع تفنگ‌فروش‌ها هر «لات» حداقل یک جنگ زرگری به ‌پا می‌کند تا دامنة تخریب و تقدس‌ها را گسترش دهد.

به این ترتیب است که پاسدار شریعتمداری با آخوند کروبی به زدو خورد رسانه‌ای می‌پردازد، تا یکی از اینان ملاقات با خمینی دجال را مایة «افتخار» و برتری خود بداند. سپس پاسدار شریعتمداری برای کروبی «پاسخ» می‌نویسد و در آن شکنجه و بازجوئی را افتخار و ثواب به شمار می‌آورد، و در مرحلة آخر شریعتمداری به کروبی یادآوری می‌کند که سوادی ندارد و غرق در فساد مالی است. به این ترتیب همزمان با تولید یک تل افتخارات و مقدسات و ثواب و غیره، کروبی هم لجن‌مال شده، مانند شریعتمداری در استخر فساد و افتخار شناور می‌شود. و در پایان کار، همه دست در دست هم می‌آیند سر سفرة ملت برای تاراج!

پس از پاسدار شریتعمداری،‌ دولت‌آبادی جنگ زرگری را برای تخریب سروش آغاز می‌کند. البته سروش از نظر نویسندة این وبلاگ کلبة مخروبه و دفتری است صدپاره‌ که نیازی به تخریب ندارد. سابقه‌اش از نظر سیاسی روشن است، فاقد سواد فلسفی است و هر گاه استعمار برنامة آشوب در کشورمان داشته ناگهان تریبون‌ها به انحصار این مردک در آمده. در دوران براندازی و تصفیه‌های خونین سروش پای ثابت صدا و سیمای کریه جمکران شده بود، و در کنار همین حضرت مصباح یزدی با چپ‌نمایان حزب شریف توده و اکثریت بحث «آزاد» به راه انداخته بود. در این بحث مصباح یزدی و سروش آزاد بودند که ذکر اسلام بگیرند، فرخ نگهدار آزاد بود که رل نعش بازی کند، احسان طبری هم ‌آزاد بود که نگوید مارکسیسم با خدامحوری بیگانه است! ما ملت هم آزاد بودیم که دریابیم حزب توده و نعلین‌ها خیمه شب‌بازی به راه انداخته‌اند، تا تقابل دروغین خود را به شوت‌وپرت‌ها ثابت کنند. و امروز هم آزاد هستیم که دریابیم سروش، یک خرده‌پای محفل فاشیسم استعماری است که مانند اکبر بهرمانی و کروبی و پاسدار شریعتمداری سر در آخور محفل کودتای 22 بهمن دارد. و به همین دلیل «پاسخ» فیلسوف باغ وحش جمکران به دولت‌آبادی منطبق است بر الگوی پاسخ شریعتمداری به کروبی: ارعاب، گسترش تقدس، تخریب شخصیت!

شریعتمداری کروبی را تخریب کرد، سروش هم به بهانة پاسخ به دولت‌آبادی میرحسین موسوی را لگدمال می‌کند. بله فیلسوفک جمکران را دست ‌کم نگیریم! معمار رنسانس اسلامی می‌داند چه وقت باید دهان باز کند، و سطل لجن را بر سر چه کسانی باید خالی کند، و در پوشش دفاع از کروبی برای چه کسی کسب وجهه کند، کسی که به قول خودش همانند او «معلم» است، «تازه از گرد راه رسیده» و از «فرودستان» است!

سروش در یک متن سرشار از ابتذال جاری در «زبان حوزوی»، ضمن ردیف کردن نام تمام همکاران جنایتکار‌اش در ستاد انقلاب فرهنگی، سوابق موسوی را در سانسور و سرکوب فرهنگی یک به یک بر شمرده، آخر سر او را «فدائی» خمینی، «بنیانگذار انقلاب فرهنگی» می‌خواند. فیلسوفک جمکران در گام بعدی یک برچسب استالینیست، و البته به زبان مبتذل سروش«استالینی» هم، بر پیشانی دولت‌آبادی الصاق کرده تا در ذهن علیل‌اش او را «چپ» معرفی کند، و خود را مانند پاسدار اکبر «مسلمان مدافع دمکراسی» بخواند! این شیوة «تاختن به چپ» و تکفیر آخوندی که در مقالات ابلهانة پاسداراکبر و دیگر فعلة فاشیسم به کرات مشاهده کرده‌ایم ملهم از روش آخوند مطهری است که با تکیه بر «لیبرالیسم اقتصادی» به امر مقدس جفتک‌پرانی به آرمان‌های چپ مشغول می‌شد، و به دخترش هم که امروز همسر علی لاریجانی است اجازة تحصیلات دانشگاهی نداد! حتماً اینهم دلیلی است بر «لیبرال» بودن ایشان! سروش هم امروز در همین چارچوب «تکفیر» دیگران «مسلمان مدافع دمکراسی» شده، و از حق نگذریم در عمل مزخرفات پاسدار اکبر را خوب نشخوار می‌کند!

بله اینگونه است که دولت‌آبادی ابتدا چپ و در نتیجه «کافر» معرفی می‌شود تا در گام بعدی به جانور وحشی تشبیه شود که منتقدان موسوی را می‌درد! خلاصه کنیم، دولت‌آبادی استالینیست، «چپ‌گرا» و کافر است، و سروش‌ مسلمان و طرفدار دمکراسی! و این دولت‌آبادی فرضاً «چپ»، به ادعای سروش یک جانور وحشی است که طرفدار مسلمان دمکراسی را می‌درد! کدام مسلمان طرفدار دمکراسی است؟ سروش! سروش که یک معلم مسلمان و جوان و یک‌لاقبا است که «به حکم امام» برای خدمت به فرهنگ، شبانه روز «عرق شرافت» نداشته ‌ریخت، و در برابر از جان‌گذشتگی‌ها مزدی هم دریافت نکرده.

در کل ماجرای این «انقلاب فرهنگی» که از زبان «استاد» نقل می‌شود، پیرمرد خرفت و روان‌پریشی به نام خمینی،‌ که به گفتة اسماعیل خوئی امپریالیسم را «امپریاس» می‌خواند، «بنیان‌گذار انقلاب فرهنگی» معرفی شده، تا نقش اربابان غربی در این تصفیة خونین ماستمالی شود! چون سروش از دست امام‌سیزدهم حقوق نمی‌گرفت، ارباب امام به ایشان مرحمت داشتند. و اگر از بد روزگار این «نظام مقدس» روزی فرو ریزد حقوق امثال سروش هم قطع خواهد ‌شد!‌

اینگونه است که همه در جمکران می‌کوشند از طریق جنگ زرگری ضمن تخریب کروبی و موسوی و با تکفیر چپ و ترساندن مردم از «انتخاب» دوبارة احمدی‌نژاد در واقع مردم را به شرکت در این سیرک استعماری تشویق کنند. تا با این روش راه را برای «پیروزی چشمگیر» احمدی‌نژاد نیز هموار نمایند. در این راستا ممکن است دلبری‌های دینی شدت یافته صلاحیت چند شخصیت «نازنازی» دیگر نیز به تصویب شورای مفلوک نگهبان برسد، و هوچی‌ها و بوق‌های تبلیغاتی «افشا» کنند که خامنه‌ای با آنان «دشمن» است، تا «حضور مردم» به این طریق تأمین گردد. چرا که موجودیت محفل کودتا اکنون در گرو استقبال گستردة مردم از انتخابات است، انتخاباتی که برندة آن به احتمال قریب به یقین همین احمدی‌نژاد خواهد بود.

در میانة این جنگ‌های زرگری و ضربدری، علی خامنه‌ای هم نقش «نخودی» دارد. هم از تجزیة ایران و «فدرالیسم الهی» حمایت می‌کند، هم خواهان حفظ شأن و منزلت و آبروی ایران است، و ... ولی ارباب‌ مقام‌معظم بر چسب حمایت از احمدی‌نژاد را پیشتر بر پیشانی‌اش الصاق کرده، تا دیگر نامزدهای این مسابقة مارگیری، یا همان بازندگان معرکة استعمار در چشم شوت‌وپرت‌ها فریبنده‌تر و جذاب‌تر جلوه کنند.





...

یکشنبه، اردیبهشت ۲۷، ۱۳۸۸


سماق با چماق!
...

بوی تند «نفت مردمی» در سخنرانی‌های رهبری و بیانیه‌های به اصطلاح مدافعان حقوق اقوام ایرانی مشام را به سختی می‌آزارد. هدف از استقرار حکومت اسلامی تجزیة ایران بود و این هدف مقدس هنوز در الویت سازمان ناتو قرار دارد. برای تحقق تجزیة ایران لازم است ابتدا دولت با سلب مسئولیت از خود، نفت را «مردمی» کرده و با پیچیدن نسخة معروف «بومی، قومی، دینی» که اربابان خامنه‌ای برای ملت ایران تجویز کرده‌اند بدون سروصدا آرزوی دیرینة اربابان حکومت اسلامی را برآورده سازد. به این ترتیب هر منطقة ایران که نفت داشته باشد، از نظر اقتصادی خارج از کنترل دولت مرکزی قرار خواهد گرفت. البته این اهداف مقدس با تلفیق مفاهیم و مضامین متحجر دین با مفاد اعلامیة جهانی حقوق بشر که به کوشش میرحسین موسوی صورت پذیرفته قابل دسترس‌تر می‌نماید:

«حقوق بشر در اسلام به عنوان حقوقی خدادادی شناخته می‌شود [...] بنابراین هیچ قدرتی نمی‌تواند [آنرا] نقض کند. و هیچ فردی نمی‌تواند از این حقوق چشم پوشی نماید این عقیده در قرآن در قالب کلمات ژرف و آسمانی، ولقدکرمنابنی‌آدم، انعکاس یافته[...]»


حقوق بشر که در اواسط قرن بیستم میلادی چشم به جهان گشود و ساخته‌وپرداختة دست بشر است، امروز در زمرة حقوق خدادادی به شمار رفته، «تقدس» هم می‌یابد! البته حقوق اقوام ایرانی هم از «تقدس» بی‌بهره نمانده. میرحسین موسوی امروز دو بیانیه صادر کرده تا هم حقوق بشر را به لجن مقدسات بیالاید و هم حقوق اقوام ایرانی را در چارچوب توحش و تقدس اسلام محدود کند. متن کامل ایندو بیانیة احمق‌فریب در سایت گویا موجود است.

خلاصة مطلب از آنجا که حقوق بشر الهی شده، دیگر هیچکس حق نخواهد داشت از این حقوق مقدس چشم پوشی کند! روشن‌تر بگوئیم حقوق‌بشر آش‌رشته نیست، که هر کس دلش خواست از آن صرفنظر کند! این حقوق چماق «زور» است، درست عین اسلام حکومتی. و این چماق را میرحسین موسوی «تلاش» خواهد کرد که بر فرق ما ملت فرود آورد، البته با «توکل به خدا»! و فکر نکنید موسوی بدون توکل به خداوند خونخوار ابراهیم کوشش و تلاشی صورت خواهد داد، ابدا!ً

اینچنین بود که «با توکل به خدا»، اعلامیة جهانی حقوق بشر که بر اساس قوانین ساخته و پرداختة انسان، و انسان‌محور تدوین شده، در قاموس اوباش جمکران «تقدس» یافته، و در تضاد با همان انسان و حقوق بشر قرار می‌گیرد! آنزمان که حقوق بشر «تقدس» پیدا کند و سر از آیات توحش قرآن‌کریم به در آورد، دیگر «حق انتخاب» برای افراد وجود نخواهد داشت، تکلیف الهی می‌شود! به صراحت بگوئیم، «تلفیق حقوق‌بشر با آیات قرآن» بهترین راه تخریب و لجن‌پراکنی به اعلامیة جهانی حقوق بشر است، چرا که ویژگی اصلی این اعلامیه تقابل با تقدس‌هاست! بیانیه نویسان ساواک جمکران «راه تلفیق با مقدسات» را در آبدارخانة سازمان سیا نیک آموخته‌اند،‌ ولی شاید نمی‌دانند که دیگران این شیوه‌های پوسیده و این تبلیغات پست و حقیر را بخوبی می‌شناسند. و اینکه دیگران شاید قادر باشند حدس بزنند که تقدس یافتن حقوق انسانی در جمکران، پیامد مستقیم شکست طرح جنگ داخلی در پاکستان و پیروزی حزب کنگره در هند است.

در پی شکست طرح ایالات متحد و انگلستان برای تحریک افکار عمومی در هند و فراهم آوردن زمینة پیروزی افراط‌گرایان هندو در انتخابات این کشور، چهار زن به مجلس کویت راه یافتند، تا رسانه‌های غرب چنین وانمود کنند که در کویت حقوق و آزادی‌های زنان دیگر تأمین شده! در ترکیه نیز گروه‌های لائیک بر ضد دولت اسلام‌گرا دست به تظاهرات زدند، و از همه مهم‌تر میرحسین موسوی یک بیانیة شیوا در باب حقوق بشر صادر کرد، که در آن پیامبران مدافع «حقوق‌بشر» معرفی شده‌اند! در این بیانیه که شباهت فراوانی به بیانیة رودة سگ «اصحاب‌کهف» دارد، میرحسین موسوی هم قول داده «تلاش» کند و «بکوشد» که بعضی کارها را انجام دهد! از جمله گسترش سرکوب در پوشش دفاع از حقوق بشر. البته طبق روال شناخته شدة عوامفریبی، «چگونگی» کوشش و تلاش ایشان مشخص نشده، به عبارت دیگر اهداف ابله‌فریب مشخص است ولی راه رسیدن به آنها «تلاش» و «کوشش» میرحسین موسوی خواهد بود! ساده‌تر بگوئیم، میرحسین موسوی سماق فراوان برای مکیدن حضور شوت‌وپرت‌ها تقدیم کرده تا ضمن تماشای تلاشیدن و کوشیدن ایشان، حوصله‌شان سر نرود!

در بیانیة «سماق» کشف می‌کنیم، از آنجا که اسلام مدافع حقوق بشر بوده، ایرانیان با اشتیاق فراوان به دین اشغالگران تازی گرویده‌اند! از این گذشته با مطالعة دقیق بیانیة مذکور متوجه می‌شویم کودتای ژنرال هویزر تداوم جنبش مشروطه می‌باید به شمار آید. و از همه مهم‌تر اینکه در پناه حکومت اسلامی، آزادی‌ها در ایران بیش از هر جای دیگر در دنیا تضمین شده! به عبارت دیگر این بیانیه به ما تفهیم می‌کند که آنگلوساکسون‌ها در ایران حاضر نیستند از شعارهای ابلهانة خود دست بردارند و همچنان بر طبل اسلام و مقدسات خواهند ‌کوبید:

«تضمین حقوق بشر و آزادی یکی از آرمان‌های اصلی انقلاب مشروطه و انقلاب شکوهمند مردم ایران در سال 1357 بوده [...] در طول تاریخ، [پیامبران] منادی حقوق بشر و آزادی بوده‌اند[...] انقلاب ایران [...] از جمله حرکت‌هائی است که با اتکا به تعالیم معنوی دین راه خود را باز کرد و پیش رفت [...] اولین اعلامیة حقوق بشر را به کوروش، پادشاه نامدار ایرانی نسبت می‌دهند که در قرآن ذوالقرنین لقب گرفته [...] پس از آن مضامین حقوق بشر که در متون دینی اسلام انعکاس داشت ایرانیان را که از ظلم و استبداد ساسانیان به تنگ آمده بودند به خود جلب کرد و به تعالیم اسلام دل سپردند [...] انقلاب مردم ایران [...] موازین حقوق بشری را هرگز مردود نمی‌دانست [...] اکثریت مردم [...] باور داشتند که حقوق بشر به همان مفهوم جهانی خود [...] با پیروی از تعالیم معنوی اسلام تعارضی ندارد به همین علت نیز به جمهوری اسلامی آری گفتند [...] تا آزادی‌ها در ایران در پناه آموزه‌های معنوی اسلام و در قالب جمهوری اسلامی بیش از هر جای دیگر دنیا مورد تضمین و حمایت قرار گیرد.»


بله در سایة حکومت اسلامی آزادی‌ها بیش از هر جای دیگر دنیا تضمین شده، البته برای جنایت‌کارانی همچون میرحسین موسوی، خمینی، رفسنجانی، و دیگر مزدوران استعمار. این بیانیة بیشرمانه پس از سه دهه سرکوب و کشتار مردم ایران به نام احکام توحش اسلام صادر شده، و نشانة عمق وقاحت و حماقت استعمارگران و جیره خواران‌شان در حکومت اسلامی است. موسوی هنوز نمی‌داند که «متون اسلامی» پس از اشغال ایران به زبان عربی تدوین شد و ایرانیان دورة ساسانی با زبان عربی و متون اسلامی، همان متونی که گویا «مدافع حقوق بشر» هم بوده آشنائی نداشته‌اند! موسوی می‌پندارد همانطورکه مقامات «فرهیختة» حکومت جمکران به اسلام گروه برژینسکی دل باختند، ایرانیان دورة ساسانی هم مزدور بیگانه بودند و با مشاهدة تازیان غارتگر و دامنة تخریب و چپاول‌شان بلافاصله مضامین حقوق بشر را در جبین آنان رویت کرده به اسلام دل سپردند! این قماش چرندیات منطق‌گریز و تاریخ ستیز دهه‌ها پیش در آکادمی‌های غرب ساخته‌وپرداخته شده تا به عنوان «تاریخ» به ما ملت حقنه شود.

بله در راستای سیاست تغییرناپذیر و انسان‌ستیز استعمار، امروز «دو بیانیه» از سوی میرحسین موسوی صادر شد، یکی در باب «حقوق بشر» و دیگری در مورد «حقوق اقوام ایرانی»! گویا اقوام ایرانی با بشر تفاوت دارند! دارودستة میرحسین موسوی با این دو بیانیه نه تنها به تحریف و تخریب حقوق بشر پرداخته‌اند که ملت ایران را نیز به دو گروه شیعه و سنی محدود می‌کنند! به عبارت دیگر بیانیه‌های میرحسین موسوی که در سایت گویا هم منتشر شده، تکرار همان ترهات خمینی است که ایرانیان را «امت» مسلمان می‌خواند. در واقع بیانیه‌های کذا را همان سازمان منفوری تنظیم کرده که سخنرانی‌های خمینی و خامنه‌ای و شیرین عبادی و دیگر «فرهیختگان» حکومت اسلامی را «تولید» می‌کند.

بیانیه‌های مذکور مانند دیگر تبلیغات «فاشیست ـ مسلمان‌ها» بر محور «تحریف» از طریق «تلفیق» و «پیوند» استوار شده. پیوند گذشتة‌ تاریخی ایران به گذشتة اسطوره‌ای اسلام، یا بهتر بگوئیم نفی زمان و مکان و انسان. بر اساس این محور تبلیغاتی است که معجزات فراوانی به وقوع می‌پیوندد، و بنیان‌گذار امپراطوری ایران، کوروش کبیر، تغییر هویت داده به شخصیت‌ قرآنی «ذوالقرنین» تبدیل می‌شود، و مضامین نوین حقوقی و فلسفی همچون اعلامیة جهانی حقوق بشر، که یک اعلامیة حقوقی معاصر و انسان‌محور است پس از پیوند با اعلامیة تاریخی کوروش کبیر به حقوق الهی تبدیل شده سر از احکام توحش قرآن به در می‌آورد.

به زعم بیانیه نویسان مفلوک ساواک جمکران، «حقوق بشر» هدیة الهی است که در قرآن هم منعکس شده! باید بگوئیم این ترهات‌بافی، در واقع «هدیة الهی» اربابان حکومت اسلامی است که در لندن و واشنگتن به بن بست رسیده‌اند و می‌پندارند ملت ایران هنوز در دورة تقی‌زاده‌ها و شیخ فضل‌الله نوری منجمد شده، یا اینکه هنوز جنگ سرد ادامه دارد و می‌توان از طریق هی کردن اوباش به خیابان‌ها در ایران نفت ملی کرد، انقلاب سفید به راه انداخت، و یا انقلاب اسلامی سازمان داد. باید حضور اعضای «مفتخر» روتاری و هریتیج‌کلاب صریحاً عرض ‌کنیم، حسابی کور خوانده‌اید! دلبری‌های «دینی» و صدور بیانیه‌های «حقوق‌بشرنمایانه» با محتوی توضیح‌المسائل «امام سیزدهم» در این میدان سیاسی دیگر کارساز 80 سال استعمار نخواهد شد.

دخالت سگ‌های هار نعلین‌پوش در سیاست ایران می‌باید پایان گیرد. در قانون اساسی ایران «انسان» می‌باید بجای خداوند ابراهیم بنشیند. کلیة ارجاعات مقدس، احکام دین، حدیث مسلم و روایت معصوم و تمامی مهملاتی که امثال صدر حاج‌سیدجوادی منفور به عنوان «قانون» به هم بافته‌اند، تا منافع اربابان خود را در ایران تأمین کنند می‌باید یک بار و برای همیشه از صحنة حقوقی‌ و قانونی کشور حذف شود.

پیش از ادامة مطلب یادآور شویم که سایت «سرباز کوچک» اشارة مختصری به سوابق درخشان صدرحاج سیدجوادی، این حقوق‌دان دجال و دین‌فروش دارد. می‌دانیم که این شخصیت فرهیخته همین چند روز پیش یک قلم‌طلائی هم از سوی همپالکی‌های‌اش در جمکران دریافت کرد. بگذریم و بازگردیم به بیانیه‌های مترقی موسوی در باب حقوق بشر و «حقوق اقوام‌ایرانی!»

میرحسین موسوی در بیانیة دوم خود درباب حقوق اقوام ادعا دارد که در ایران حقوق شهروندی به رسمیت شناخته می‌شود، ولی این حقوق شامل اقوام نمی‌شود! نخست‌وزیر 8 سال جنگ استعماری ادعا می‌کند در ایران رفاه و پیشرفت و ترقی وجود دارد، ولی شامل اقوام ایرانی نمی‌شود! و از همه مهم‌تر موسوی مفلوک تأکید می‌کند که مطالبات اقوام ایرانی از اسلام و معنویت جدا نیست! به عبارت دیگر، اقوام ایرانی اگر شانس بیاورند ـ به این منظور اربابان حکومت اسلامی باید میرحسین موسوی را بجای احمدی‌نژاد بنشانند ـ «افتخار» خواهند داشت که به «حقوق برابر» با فارس‌های شیعی‌مسلک دست یابند!

البته پر واضح است که برای دست‌یافتن به این نوع «برابری»، اقوام ایرانی می‌باید پیروی از یک رهبر مذهبی نانخور حکومت مرکزی را هم بپذیرند و هر چه رهبرشان فرمود اطاعت کنند! در اینصورت حکومت مرکزی مشتی اوباش‌الله و ماشاالله قصاب مذکر و مونث در اختیار «رهبرک فرزانک» محلی قرار می‌دهد تا طعم شیرین «برابری» را به فرد، فرد اقوام بچشانند. بله، در بیانیة موسوی، زرتشتی و مسیحی و بهائی دیده نمی‌شود؛ انسان هم وجود خارجی ندارد؛ بیانیة کذا از «گله‌ای» سخن می‌گوید که می‌تواند اهل سنت باشد، همانطور که خامنه‌ای و موسوی و شرکاء اهل تشیع‌اند! روشن‌تر بگوئیم هر چه اوباش و جنایتکار نزد «اهل سنت» وجود دارد قدم‌اش بر روی چشمان میرحسین موسوی خواهد بود،‌ البته اگر ایشان به مصداق مثل معروف «کله پز برخاست، سگ جای‌اش نشست»، بتوانند بجای احمدی‌نژاد نشسته، به اقوام ایرانی بگویند که «مطالبات تاریخی» مردم ایران هرگز از اسلام جدا نبوده! و دقیقاً به همین دلیل روا نیست که اقوام ایرانی از افتخار دریافت چماق اسلام محروم بمانند:

«مطالبات اقوام ایرانی از مطالبات تاریخی مردم ایران یعنی استقلال، آزادی، برابری و پیشرفت در پرتو اسلام و معنویت جدا نیست[...]»


جنبش مشروطه را فراموش کنید! مطالبات تاریخی مردم ایران همان شعارهای ابلهانه‌ای است که ساواک برای «طلاب» سر هم کرده بود تا اعضای حزب شریف توده را به حمایت از نعلین برانگیزد. میرزادة‌ عشقی، عارف قزوینی، ایرج‌میرزا، و ... متعلق به دوران هخامنشی بودند، ستارخان و دیگر سرداران مشروطه هم فقط برای سربلندی اسلام با قوای دولتی می‌جنگیدند. به ویژه مردم تبریز از اینکه در راه اسلام و امام زمان به قحطی دچار شده بودند با دم‌شان گردو می‌شکستند. آورده‌اند که هاوارد بسکرویل نیز با شعار «نهضت ما حسینیه، رهبر ما خمینیه» و «راه قدس از کربلا می‌گذرد» در برابر سپاهیان محمدعلیشاه قرار گرفت.

اصلاً به همین دلیل بود که یک گلوله نصیب‌اش شد، چون سربازان محمد‌علیشاه هنوز افتخار آشنائی با امام راحل را نداشتند، و زبان فارسی هم نمی‌فهمیدند، در نتیجه متوجه نشدند هاوارد بسکرویل از پیروان خط امام و مجهز به «الله‌اکبر» است. اگر نه به سوی او شلیک نمی‌کردند، و صد سال بعد همین هاوارد بسکرویل در صف لات‌الله ساواک سفارت‌آمریکا را هم به دستور برادر سالیوان اشغال می‌کرد و امین مالوف ناچار می‌شد رمان «سمرقند» را از نو بنویسد، و چهرة ناخوش‌آیندی از پرسوناژ بسکرویل ارائه دهد.

بگذریم و بازگردیم به انتخابات جمکران و حزب توده! امروز هم حزب توده در «انتخابات» شرکت می‌کند، و دست در دست اوباش حزب‌الله به میرحسین موسوی «رأی» می‌دهد. فراموش نکنیم که در نظام جمکران که مدعی تقدس الهی است، حزب «سکولار» توده نه تنها «انتخابات» یافته، بلکه فهمیده که فقط پس از شمارش آراء مردم است که نتیجة این «انتخابات» مشخص می‌شود! پس از گذشت سه دهه، ‌ حزب توده هنوز دست از این تبلیغات احمقانه نشسته. همواره چنین بوده و چنین هم خواهد بود. این حزب به موسوی رأی خواهد داد تا در راه تحمیل حقوق بشر مقدس، که هدف آن فقط از میان بردن زمینة اجرائی مفاد اعلامیة جهانی حقوق‌بشر است، «مبارزات» کرده، گام‌های «مثبت» و «سرنوشت‌ساز» بردارد، و همزمان برای تجزیة ایران نیز «با توکل به خدا»، به قول موسوی هم «بکوشد» و هم «تلاش» کند!

با این وجود علیرغم تلاش‌های جنگ‌افروزان آنگلوساکسون در پاکستان جهت تأثیر بر افکار عمومی در هند، بزرگترین دمکراسی جهان به افراط‌گرایان مذهبی رأی نداد! و بدیهی است که پیروزی حزب کنگره در هند به بروز شکاف دیگری در حاکمیت ایالات متحد بیانجامد! روز گذشته وزارت امورخارجة آمریکا با انتصاب یک جمهوری‌خواه در مقام سفیر ایالات متحد در چین بخش دیگری از حاکمیت حزب دمکرات را به جمهوری‌خواهان واگذار کرد. پیشتر گفته بودیم که جمهوریخواهان آمریکا وزارت دفاع را همچنان در دست دارند و در بطن وزارت امورخارجة این کشور، نانسی پلوسی، رئیس مجلس نمایندگان یک خط سیاسی متفاوت با جناح رسمی هیلاری کلینتون را اعمال می‌کند. این سیاست اخیر گویا با پیروزی حزب کنگره در هند تقویت شده، و در کشور چین آشکارا از کنترل حزب دمکرات خارج می‌شود. جنجال رسانه‌ای پیرامون حضور 4 زن در مجلس کویت، تحولات در حزب دمکرات و تظاهرات صدهزار نفره در آنکارا بر ضد دولت اسلام‌گرای ترکیه، و همچنین صدور بیانیه‌های مضحک میرحسین موسوی در باب «حقوق بشر» و «حقوق اقوام ایرانی» را می‌توان به عنوان پیامدهای پیروزی حزب کنگره در هند مورد بررسی قرار داد.

در این گیرودار، روز گذشته «جان کری»، در نشست گروه 11 مراتب لطف و مرحمت الهی سنای آمریکا را به دولت ایران ابلاغ کرده می‌گوید، «ما قصد تغییر حکومت ایران را نداریم!» و ما هم باور کردیم! می‌باید حضور حضرت «کری» عرض کنیم اتفاقاً خیلی هم قصد تغییر حکومت را دارید، ولی می‌خواهید اینکار را با «کودتا» صورت دهید، از طریق هی کردن اوباش به خیابان‌ها، و با محفل‌سازی و جایزه‌پردازی و افتخارآفرینی، آنهم در چارچوب مقدسات دینی! درست همچون نمونة 28 مرداد و 22 بهمن!‌ ولی از آنجا که نمی‌توانید این چنج «الهی» را بر ملت ایران تحمیل کنید، همچنانکه در دوران ریاست جمهوری بیل کلینتون نیز کودتای 18 تیر ناکام ماند، ریزه‌خواران‌ سفرة استعمار پیشنهاد «نفت مردمی» و تأمین حقوق اقوام «اهل سنت» را روی میز مذاکره گذاشته‌اند. کشور را حراج کرده‌اند تا شما را راضی کنند!‌ گویا در ایران بجز شیعه و سنی هیچ انسانی وجود ندارد! ولی اگر می‌پندارید با بیانیه‌های پوشالی می‌توانید مردم را به پای صندوق‌های شکستة رأی‌گیری هم بکشانید، سخت در اشتباه‌اید.

کار را بجائی رسانده‌اید که امروز اگر جیره‌خواران‌تان در شورای مفلوک نگهبان‌ نامزدی شاپور بختیار را هم برای ریاست قوة مجریه به رسمیت بشناسد، ملت ایران در تحریم این «انتخابات» همچنان پا برجا خواهد ماند! ما حقوق اقوام ایرانی را به عنوان «حقوق‌دینی» اهل سنت به هیچ عنوان نمی‌پذیریم، پیشنهاد خائنانة «نفت مردمی» و طرح شعار حقوق بشر اسلامی را هم توطئة استعمار می‌دانیم.


...