دوشنبه، اردیبهشت ۲۸، ۱۳۸۸


دیوپرستان!
...

«ای زرتشت! آنزمان که هزارة تو سرآید [...] خشم‌تباران بر ایران شهر هجوم آرند و ایران‌شهر ویران شود[...] همة دیوپرستان [...] مردمان را از خانمان خویش دور کنند و فروتنی و آزادمنشی و دوستی از همة آفرینش اورمزد و از این جهان بشود[...] بسا که آتش بهرام ناپدید شود و مردم خرده به بزرگی رسند و آزادگان بنده شوند [...] و هر جای آبادان ویران شود[...] پس بدی و رنج و ویرانی پیدائی آید[...] مردم همه فریفتار باشند و بدی کنند [...] اندیشه نیک از جهان بر بشود و [پیمان شکنی] در گیتی بسیار شود[...]»
منبع: «دستنویس م. او29»

سگ زرد برادر شغال است! مشکل ما در حکومت اسلامی با افراد نیست، با قانون اساسی خدا‌محور این حکومت پوشالی است که به نام خداوند خونخوار ابراهیم، برای سرکوب مردم ایران مجوز صادر می‌کند. بیانیه‌های حقوق بشر و حقوق اقوام اسلامی‌تان را بگذارید در کوزه آبش را بخورید! حقوق بشر، نه شرقی است، نه غربی و نه اسلامی! حقوق بشر نه دینی است، نه بومی، نه قومی! حقوق بشر، حقوق انسان خارج از هرگونه تعلقات قومی، ‌ نژادی و مذهبی است.

هیجان‌انگیزترین سناریوی ابله‌فریب برای کشاندن مردم به پای صندوق‌های رأی‌گیری این است که بگوئیم موسوی از مخالفان سرسخت خامنه‌‌ای است و اگر به موسوی رأی دهید، شما را از شر رهبر فرزانه نجات می‌دهد! ولی ما می‌گوئیم، شرکت در انتخابات حکومتی که قانون اساسی آن آشکارا ناقض حقوق بشر است اگر نشان بلاهت نباشد، بدون تردید نشان از وابستگی به دستگاه کشتار و تاراج دارد. از این گذشته به فرض که موسوی با خامنه‌ای اختلاف داشته باشد، با خمینی دجال هیچ مخالفتی نداشته. در نتیجه در بهترین حالت ممکن مجلس خبرگان رهبری می‌تواند، رهبر فرزانه را با شورای رهبری جایگزین کند و هیچ تفاوتی در اصل‌ مطلب یعنی خدامحوری حکومت ایجاد نخواهد شد.

‌می‌بینیم که این روزها نه شیرین عبادی، نه پاسداراکبر، نه دیگر غلامان و کنیزکان مخالف‌نمای حکومت جمکران سخن از «نافرمانی مدنی» به میان نمی‌آورند. علامت تعجب هم نمی‌گذاریم. فعلة فاشیسم فقط با هدف ایجاد آشوب به نافرمانی مدنی اشاره می‌کند. زمانیکه می‌توان با تحریم شبه انتخابات جمکران برای نافرمانی مدنی فراخوان داد، همة کنیزکان و غلام‌بچگان مخالف‌خوان در داخل و خارج مرزها آمادگی خود را برای شرکت در مراسم مارگیری اعلام کرده، و مردم را نیز به شرکت در «انتخابات» مضحک حکومت‌الهی دعوت می‌کنند.

جالب اینجاست که فعلة فاشیسم که سه دهه ‌است نان سرکوب و جنایت حکومت اسلامی را می‌جود، تلاش فراوان به خرج می‌دهد که نه تنها با نقاب «مسئولیت» بر وابستگی خود به حکومت جمکران سرپوش بگذارد، که تحریم کنندگان «مارگیری» را فاقد مسئولیت بنمایاند. غافل از آنکه «مسئولیت شهروندی» فقط در چارچوب یک حاکمیت دمکراتیک می‌تواند مطرح شود، نه در یک حاکمیت مدعی تقدس الهی که قانون اساسی‌اش، بنابرتعریف با حقوق دمکراتیک شهروندی در تضاد قرار می‌گیرد. این اشکالات زمانی بروز می‌کند که حکومت «نخبه‌پرور» اسلامی یک تیغ‌کش را در جایگاه هنرمند و فیلم‌ساز قرارمی‌دهد تا رسانه‌ها و محفل‌های سفله‌پرور غرب بتوانند برای ملت ایران شخصیت‌سازی کنند.

این روند استعماری به تیغ‌کش سابق امر را مشتبه می‌کند و ایشان می‌پندارند همانطور که برای کارفرمایان غربی با ناخنک زدن به آثار دیگران،‌ فیلم‌های تبلیغاتی صدمن‌یک‌قاز «سرهم» می‌کنند و جایزه می‌گیرند، می‌توانند با ناخنک زدن به عقاید صاحب‌نظران جوامع دمکراتیک مقالات تبلیغاتی صدمن‌یک‌قاز را هم به عنوان محصول «تفکرات عمیق» خود به مخاطب تقدیم کرده، «شرکت در انتخابات» مضحک جمکران را با شرکت در انتخابات یک نظام دمکراتیک در ترادف قرار دهند و آنرا «پذیرش مسئولیت» قلمداد کنند.

داماد آخوند مشکینی البته نیک ورد آورده، ولی سوراخ دعا را واقعاً گم کرده! البته به باجناق کرباسچی نمی‌باید زیاد سخت گرفت، چرا که هنوز «سوات‌شان» نمی‌رسد که در یک حکومت‌الهی کسی نمی‌تواند مسئولیت شهروندی داشته باشد. در هر حال برای کسی که نان حکومت اسلامی را سق می‌زند، سخن گفتن از مسئولیت شهروندی فی‌نفسه نشانة حماقت است. با این گنده‌گوئی‌ها نمی‌توان در جایگاه روشنفکر نشست. آن‌ها که در غرب سخن از مسئولیت به میان می‌آورند، می‌دانند چه می‌گویند! آن‌ها می‌دانند که به عنوان شهروند در یک جامعة دمکراتیک در برابر مطالبات‌شان یک دولت پاسخگو قرار دارد که در چارچوب قوانین انسان‌محور عمل می‌کند. حال آنکه در حکومت جمکران و در چارچوب قوانین خدامحور، نه قوة مجریه وجود دارد، نه قوة قضائیه و نه قوة مقننه؛ ولی‌فقیه هم که بر اساس همان ورق‌پاره‌ای که قانون اساسی می‌خوانید در برابر مردم پاسخگو نیست! اگر جیره‌خوار حکومت‌اید، کور که نیستید!

همین هفتة پیش بود که قوة قضائیه، رکسانا صابری را با بوق‌وکرنا آزاد کرد، حال آنکه همین فرد را به جرم جاسوسی دستگیر کرده بودند! پس از آزادی وی وزیر اطلاعات همین حکومت مدعی شد که جاسوسی صابری به اثبات رسیده بوده! قوة قضائیه به چه دلیل خفقان گرفته؟ به‌ این دلیل که رکسانا صابری برای مقاصد دیگری دستگیر شده بود. آمریکا نیازی ندارد در پستوی حکومت دست‌نشاندة خود دست به جاسوسی بزند. کل این حکومت جاسوس و خدمتگزار سازمان ناتو است. گروگان گیری در سفارت آمریکا را که فراموش نکرده‌ایم. امروز از مهدوی کنی تا رفسنجانی و بنی‌صدر همه با این گروگان‌گیری مخالف شده‌اند! انقلاب «فرهنگی» را هم که فراموش نکرده‌ایم، امروز معلوم شد عبدالکریم سروش، فیلسوف سرگذر که از سوی کیهان لندن عنوان مضحک «معمار رنسانس اسلامی» را دریافت کرده بود نیز با تعطیلی دانشگاه‌ها مخالف بوده! ولی به دلیل ابتلا به «لارنژیت»، طی 24 سال اخیر صدائی از حلقوم‌اش خارج نمی‌شد! سروش خفقان گرفته بود، تا اینکه محمود دولت‌آبادی از همان جلسة «حمایت از موسوی در مسجد»، یک تکه استخوان جادوئی برای «استاد» حواله کرد تا پس از چند روز بالاخره طلسم یک‌ ربع قرن «لارنژیت» سروش در رسانة آخوند کروبی شکسته شود!

تکه استخوانی که محمود دولت آبادی برای داغ کردن «معرکة» انتخابات به سوی «سنگر» سروش پرتاب کرد کارآئی خود را به اثبات رساند، و فرصتی برای ابراز وجود فیلسوف باغ وحش جمکران فراهم آورد تا به پیروی از شیوة پاسدار شریعتمداری به تخریب و ارعاب بپردازد. بازار جنگ زرگری همچنانکه شاهدیم از الگوی اتحادهای سیاسی استعمار یعنی از الگوی «ضرب‌دری» و «متقاطع» پیروی می‌کند. چرا که به این ترتیب رشد تصاعدی خواهد داشت. هر جنگ «ضرب‌دری» همزمان چندین حریف انتخاباتی را تقویت می‌کند و از هر جنگ، چندین جنگ دیگر پدید می‌آید. همچنانکه از جنگ استعماری ایران و عراق، جنگ داخلی در افغانستان، تهاجم پاکستان به هند و جنگ بین اسرائیل و لبنان متولد شد. جنگ کیهان با آخوند کروبی هم نهایت امر به جنگ زرگری بین سروش و دولت‌آبادی منجر شد، و البته در این میدان نبرد، نانخورهای اکبر بهرمانی در بلاد غرب هم بیکار ننشسته‌اند.

حاجیه مهرانگیز کار در سایت «دیروز» آنلاین از نامزد مورد نظر خواهان اعلام مواضع‌ در مورد حقوق ‌بشر شده! می‌دانیم که ایشان هم مانند صدرحاج سیدجوادی و شیرین عبادی «حقوق‌دان» تشریف دارند و در عالم حقوق‌بگیری یک اصل کلی را فراموش کرده‌اند و آن اینکه، برندة خوشبخت «لاتاری» 22 خرداد، ‌ یا بهتر بگوئیم «لات‌آری» 22 خرداد باید متعهد به اسلام و معتقد به اصل ولایت‌‌فقیه باشد، در نتیجه نمی‌تواند همزمان از اعلامیة جهانی حقوق بشر «دفاع» کند. همچنانکه شاهد بودیم بیانیة بیشرمانة میرحسین موسوی در واقع تحریف و تخریب این اعلامیه برای تأکید بر «سربلندی اسلام» و «حقانیت قرآن» بود، که به ادعای موسوی با «ولقد کرمنا بنی‌آدم» مدافع «حقوق بشر» است.

البته به این مهندس و هنرمند پیرو خط امام باید بگوئیم که «بنی آدم» در قرآن «فرزندان حضرت آدم» به شمار می‌روند، حال آنکه اعلامیة جهانی حقوق بشر «انسان» را فرزند «فرستادة خداوند» نمی‌شناسد. در این اعلامیه موجودیت انسان هیچ پیوندی با «آفرینش الهی» و اسطوره‌های‌ مقدس و بی‌بی‌گوزک‌های ابراهیمی ندارد. خلاصه قوچانی و باقی و ابتکار و دیگر بیانیه‌نویس‌های بینوای جمکران بهتر است از «تلفیق» مفاهیم انسان‌محور با قرآن و از «پیوند» شکمی تاریخ ایران با اسطوره، چه مقدس و چه غیرمقدس دست بردارند، و از درگاه مقدس «رابرت گیتس» بخواهند راه بهتری برای پدرسوختگی و تحریف و لات‌بازی و کاسه‌لیسی در اختیارشان بگذارد.

پس بازگردیم به «لات‌آری» 22 خرداد. به گواهی تاریخ معاصر ایران «ام. آی. 6» و سپس سازمان سیا همواره «لات‌آور‌» بوده‌اند، و مطمئن باشیم که اگر ما سکوت کنیم در آینده نیز در بر همین پاشنه خواهد چرخید. دلیل هم روشن است، در جامعة ایران لات‌ها با تقدس پیوندی ناگسستنی دارند، چون دستاربندان شیعی نوچه‌پرور و جیره‌خوار استعماراند. همچنانکه زنده‌یاد احمد کسروی می‌گوید، «اوباش و دستاربندان پیوندی دیرینه دارند.» و از آنجا که سیاست آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک عبارت است از تبدیل لات به شخصیت فرهیخته، آن را «لات‌آریسم» می‌خوانیم.

«لات‌آریسم» سیاست مقدسی است که از طریق همسوئی چپ‌نمایان حزب توده و دستاربندان بر ما ملت تحمیل شده. و در راستای همین سیاست مقدس، در هر حال روز 22 خرداد یک لات برای‌مان خواهند آورد؛ موسوی، کروبی، رضائی یا ... خلاصه بگوئیم در دستگاه حکومت جمکران و مخالف‌نمایان‌اش «برابری» بیداد می‌کند، بجز لات و اوباش در این مجموعه هیچ نخواهیم دید. و در پس پردة‌ جنگ زرگری اوباش‌الله یک «هدف مقدس» بیشتر نخواهیم یافت: حفظ بقاء نظام توحش اسلامی.

بله این جنگ‌های زرگری و ضربدری را بی‌جهت به راه نمی‌اندازند. جنگ زرگری هم مانند سیاست استعماری «یک کشور، یک قوم یا یک مذهب» است. هر کشوری با این ویژگی‌ها حداقل یک‌ جنگ و بحران به راه می‌اندازد، تا منافع تفنگ‌فروش‌های آمریکا و دیگر اعضای ناتو تأمین شود. در ایران هم در راستای تأمین منافع تفنگ‌فروش‌ها هر «لات» حداقل یک جنگ زرگری به ‌پا می‌کند تا دامنة تخریب و تقدس‌ها را گسترش دهد.

به این ترتیب است که پاسدار شریعتمداری با آخوند کروبی به زدو خورد رسانه‌ای می‌پردازد، تا یکی از اینان ملاقات با خمینی دجال را مایة «افتخار» و برتری خود بداند. سپس پاسدار شریعتمداری برای کروبی «پاسخ» می‌نویسد و در آن شکنجه و بازجوئی را افتخار و ثواب به شمار می‌آورد، و در مرحلة آخر شریعتمداری به کروبی یادآوری می‌کند که سوادی ندارد و غرق در فساد مالی است. به این ترتیب همزمان با تولید یک تل افتخارات و مقدسات و ثواب و غیره، کروبی هم لجن‌مال شده، مانند شریعتمداری در استخر فساد و افتخار شناور می‌شود. و در پایان کار، همه دست در دست هم می‌آیند سر سفرة ملت برای تاراج!

پس از پاسدار شریتعمداری،‌ دولت‌آبادی جنگ زرگری را برای تخریب سروش آغاز می‌کند. البته سروش از نظر نویسندة این وبلاگ کلبة مخروبه و دفتری است صدپاره‌ که نیازی به تخریب ندارد. سابقه‌اش از نظر سیاسی روشن است، فاقد سواد فلسفی است و هر گاه استعمار برنامة آشوب در کشورمان داشته ناگهان تریبون‌ها به انحصار این مردک در آمده. در دوران براندازی و تصفیه‌های خونین سروش پای ثابت صدا و سیمای کریه جمکران شده بود، و در کنار همین حضرت مصباح یزدی با چپ‌نمایان حزب شریف توده و اکثریت بحث «آزاد» به راه انداخته بود. در این بحث مصباح یزدی و سروش آزاد بودند که ذکر اسلام بگیرند، فرخ نگهدار آزاد بود که رل نعش بازی کند، احسان طبری هم ‌آزاد بود که نگوید مارکسیسم با خدامحوری بیگانه است! ما ملت هم آزاد بودیم که دریابیم حزب توده و نعلین‌ها خیمه شب‌بازی به راه انداخته‌اند، تا تقابل دروغین خود را به شوت‌وپرت‌ها ثابت کنند. و امروز هم آزاد هستیم که دریابیم سروش، یک خرده‌پای محفل فاشیسم استعماری است که مانند اکبر بهرمانی و کروبی و پاسدار شریعتمداری سر در آخور محفل کودتای 22 بهمن دارد. و به همین دلیل «پاسخ» فیلسوف باغ وحش جمکران به دولت‌آبادی منطبق است بر الگوی پاسخ شریعتمداری به کروبی: ارعاب، گسترش تقدس، تخریب شخصیت!

شریعتمداری کروبی را تخریب کرد، سروش هم به بهانة پاسخ به دولت‌آبادی میرحسین موسوی را لگدمال می‌کند. بله فیلسوفک جمکران را دست ‌کم نگیریم! معمار رنسانس اسلامی می‌داند چه وقت باید دهان باز کند، و سطل لجن را بر سر چه کسانی باید خالی کند، و در پوشش دفاع از کروبی برای چه کسی کسب وجهه کند، کسی که به قول خودش همانند او «معلم» است، «تازه از گرد راه رسیده» و از «فرودستان» است!

سروش در یک متن سرشار از ابتذال جاری در «زبان حوزوی»، ضمن ردیف کردن نام تمام همکاران جنایتکار‌اش در ستاد انقلاب فرهنگی، سوابق موسوی را در سانسور و سرکوب فرهنگی یک به یک بر شمرده، آخر سر او را «فدائی» خمینی، «بنیانگذار انقلاب فرهنگی» می‌خواند. فیلسوفک جمکران در گام بعدی یک برچسب استالینیست، و البته به زبان مبتذل سروش«استالینی» هم، بر پیشانی دولت‌آبادی الصاق کرده تا در ذهن علیل‌اش او را «چپ» معرفی کند، و خود را مانند پاسدار اکبر «مسلمان مدافع دمکراسی» بخواند! این شیوة «تاختن به چپ» و تکفیر آخوندی که در مقالات ابلهانة پاسداراکبر و دیگر فعلة فاشیسم به کرات مشاهده کرده‌ایم ملهم از روش آخوند مطهری است که با تکیه بر «لیبرالیسم اقتصادی» به امر مقدس جفتک‌پرانی به آرمان‌های چپ مشغول می‌شد، و به دخترش هم که امروز همسر علی لاریجانی است اجازة تحصیلات دانشگاهی نداد! حتماً اینهم دلیلی است بر «لیبرال» بودن ایشان! سروش هم امروز در همین چارچوب «تکفیر» دیگران «مسلمان مدافع دمکراسی» شده، و از حق نگذریم در عمل مزخرفات پاسدار اکبر را خوب نشخوار می‌کند!

بله اینگونه است که دولت‌آبادی ابتدا چپ و در نتیجه «کافر» معرفی می‌شود تا در گام بعدی به جانور وحشی تشبیه شود که منتقدان موسوی را می‌درد! خلاصه کنیم، دولت‌آبادی استالینیست، «چپ‌گرا» و کافر است، و سروش‌ مسلمان و طرفدار دمکراسی! و این دولت‌آبادی فرضاً «چپ»، به ادعای سروش یک جانور وحشی است که طرفدار مسلمان دمکراسی را می‌درد! کدام مسلمان طرفدار دمکراسی است؟ سروش! سروش که یک معلم مسلمان و جوان و یک‌لاقبا است که «به حکم امام» برای خدمت به فرهنگ، شبانه روز «عرق شرافت» نداشته ‌ریخت، و در برابر از جان‌گذشتگی‌ها مزدی هم دریافت نکرده.

در کل ماجرای این «انقلاب فرهنگی» که از زبان «استاد» نقل می‌شود، پیرمرد خرفت و روان‌پریشی به نام خمینی،‌ که به گفتة اسماعیل خوئی امپریالیسم را «امپریاس» می‌خواند، «بنیان‌گذار انقلاب فرهنگی» معرفی شده، تا نقش اربابان غربی در این تصفیة خونین ماستمالی شود! چون سروش از دست امام‌سیزدهم حقوق نمی‌گرفت، ارباب امام به ایشان مرحمت داشتند. و اگر از بد روزگار این «نظام مقدس» روزی فرو ریزد حقوق امثال سروش هم قطع خواهد ‌شد!‌

اینگونه است که همه در جمکران می‌کوشند از طریق جنگ زرگری ضمن تخریب کروبی و موسوی و با تکفیر چپ و ترساندن مردم از «انتخاب» دوبارة احمدی‌نژاد در واقع مردم را به شرکت در این سیرک استعماری تشویق کنند. تا با این روش راه را برای «پیروزی چشمگیر» احمدی‌نژاد نیز هموار نمایند. در این راستا ممکن است دلبری‌های دینی شدت یافته صلاحیت چند شخصیت «نازنازی» دیگر نیز به تصویب شورای مفلوک نگهبان برسد، و هوچی‌ها و بوق‌های تبلیغاتی «افشا» کنند که خامنه‌ای با آنان «دشمن» است، تا «حضور مردم» به این طریق تأمین گردد. چرا که موجودیت محفل کودتا اکنون در گرو استقبال گستردة مردم از انتخابات است، انتخاباتی که برندة آن به احتمال قریب به یقین همین احمدی‌نژاد خواهد بود.

در میانة این جنگ‌های زرگری و ضربدری، علی خامنه‌ای هم نقش «نخودی» دارد. هم از تجزیة ایران و «فدرالیسم الهی» حمایت می‌کند، هم خواهان حفظ شأن و منزلت و آبروی ایران است، و ... ولی ارباب‌ مقام‌معظم بر چسب حمایت از احمدی‌نژاد را پیشتر بر پیشانی‌اش الصاق کرده، تا دیگر نامزدهای این مسابقة مارگیری، یا همان بازندگان معرکة استعمار در چشم شوت‌وپرت‌ها فریبنده‌تر و جذاب‌تر جلوه کنند.





...

0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت