پنجشنبه، اردیبهشت ۳۱، ۱۳۸۸


کلب و چادر!
...

«منظور از آزادی و امنیت ولنگاری و بی‌بندباری نیست بلکه آزادی دختران مومن و خردمند است.»

پس از اینکه میرحسین موسوی حقوق بشر را در آیات قرآن کشف کرد، و فتوی داد که هیچکس حق ندارد از آن سرپیچی کند، همسرش، زهره رهنورد نیز تعریف نوینی از «آزادی» و «امنیت» ارائه می‌دهد که در حنازرچوبه، مورخ 30 اردیبهشت‌ماه سالجاری منتشر شده! البته این «تعاریف» همه بر یک الگوی استعماری و انسان‌ستیز منطبق است که اجرای مفاد اعلامیة «حقوق بشر» را به تحکیم پایه‌های یک حاکمیت انسان‌ستیز «مشروط» می‌کند. به این ترتیب است که در سخنرانی‌های نخبگان حکومت اسلامی آزادی و امنیت هیچ ارتباطی با قانون و مقررات نخواهد داشت.

به عنوان نمونه پاسداراکبر در سایت ابتذال‌پرور زمانه می‌گوید، قرآن کلام محمد بوده، نه کلام خدا! به عبارت دیگر «خدا» وجود دارد، کلام هم دارد ولی قرآن کلام خدا نیست. چون به ادعای پاسدارگنجی، خدا هرگز بین زن و مرد تفاوتی قائل نشده! مسلماً پاسداراکبر در این ‌مورد شخصاً با خداوند اختلاط کرده و در گیرودار همین صحبت‌ها بود که «مدرنیته» هم در ترادف با «مدرنیزاسیون» رویت شد. می‌بینیم که پاسدار اکبر هم به نشخوار ترهات «حاج فرج دباغ» مشغول است، و همزمان مهملات آش‌پرستان را نیز چاشنی مقالات «علمی» خود کرده، «استقلال زنان» را در تحصیلات و «شاغل‌تر» بودن‌شان می‌داند! آنهم در جمکران که تحصیل، اشتغال و فعالیت زن نیازمند اجازة‌ همسر و پدر و بقال سرکوچه می‌شود:

«جامعه شناسی دین، رابطة دوسویة دین و جامعه را برملا کرده[...] فرایند مدرنیزاسیون در جهان غرب مسیحیت را وادار کرد تا خود را با مدرنیته سازگار سازد[...] هر چه زنان تحصیل‌کرده‌تر و شاغل‌تر باشند استقلال بیشتری پیدا می‌کنند.»


«شاغل‌تر بودن» را حتماً عباس میلانی برای‌مان توضیح خواهد داد که به دلیل حضور پاسدار اکبر در ینگه دنیا «شاغل‌تر» شده‌اند. همچنانکه آزادی را همسر موسوی برای‌مان تعریف کرده. زهره رهنورد این‌ آزادی و امنیت را برای «دختران مؤمن» می‌خواهد! به زبان ساده‌تر جامعة آرمانی امثال رهنورد همان خیمة آزادی هوشنگ اسدی است که همه با برچسب «اعتقادات» خود می‌توانند در آن «آزادی» و «امنیت» پیدا کنند. همچنانکه امثال میرحسین موسوی و زهره رهنورد به دلیل «خردمندی» و «ایمان» از چنین «مواهبی» برخوردار شده‌اند. آزادی سرکوب، کشتار، چپاول و آزادی مهمل‌بافی و تناقض‌گوئی.

باید به آن گوساله‌های ننه حسنی که متن سخنرانی و بیانیه‌های نخبگان و فرهیختگان جمکران را در داخل و خارج مرزها تهیه می‌کنند بگوئیم، آزادی‌های اجتماعی برای «انسان» است، خارج از جنسیت، اعتقادات و عقل و خرد و غیره! و آنچه این آزادی‌ها را تضمین می‌کند قوانین و مقرراتی است که با قانون اساسی حکومت اسلامی در تضاد کامل قرار می‌گیرد.

تبلیغات استعماری که با هدف گسترش ابتذال و تقدس و تخریب انسان در ایران منتشر می‌شود، از دو شیوة شناخته شده بهره می‌گیرد: تأکید بر اسلام، به عنوان «دین آزادی» و محدود کردن آزادی‌ها به زندگی «مؤمنین!» به این ترتیب است که جامعه در دورباطل «آزادی‌های دینی» و «دین‌آزادی» دست و پا خواهد زد، هرگونه ارتباط منطقی و دو سویه میان افراد نفی شده، «تقدس‌ها» گسترش می‌یابد.

اما پیش از ادامة مطلب لازم است در مورد ارتباط «دوسویه» نیز توضیحاتی بیاوریم تا روشنفکران «دینی» آستان‌مقدس «هوور»، نظیر پاسداراکبر از اشتباه بیرون آیند. ارتباط دو سویه همواره «انسانی» است، نمی‌تواند الهی باشد! نسخه‌برداری از وبلاگ دیگران از این اشکالات فراوان پیش می‌آورد! طرح این ادعای مضحک که دین و جامعه رابطة «دوسویه» دارند، اگر نشان بیسوادی و حماقت نباشد گواهی است بر شارلاتانیسم. دین بنابرتعریف، انسان‌ستیز و یک‌سویه است و نمی‌تواند با انسان و جامعة انسانی رابطة دوسویه برقرار کند. این مختصر را گفتیم تا بپردازیم به «زبان تخریب.»

مهم‌ترین ویژگی زبان تخریب «یک‌سویه‌گی» آن‌ است. اما این ویژگی در ادبیات حماسی نیز مشاهده می‌شود. پیشتر با تکیه بر نظریة میکائیل باکتین در «تئوری رمان» گفتیم یکی از ویژگی‌های مهم «زبان حماسه» «یک سویه‌گی» آن خواهد بود. امروز تلاش می‌کنیم در مورد «یک سویه‌گی» توضیح بیشتری بدهیم تا ابعاد «زبان یک سویه» در حماسه روشن شود. یادآور شویم که زبان حماسی زبانی است والا، ‌حال آنکه زبان تخریب، زبان ابتذال، تکفیر، توهین، دشنام و ناسزا است. زبانی که موجودیت انسان را هدف تهاجم قرار می‌دهد.

«زبان تخریب» چیست؟ به طور خلاصه «زبان تخریب» زبانی است «خدامحور» که می‌کوشد با نفی انسان، زبان «بندگی»، «حقارت»، «ابتذال» و «تهدید» و «ارعاب» را جانشین «زبان منطقی»، «زبان تعادل» یا «زبان دمکراتیک» کند.

در وبلاگ‌های اخیر بارها و بارها به «زبان تخریب» اشاره کرده‌ایم. این «زبان» را در دو بیانیة میرحسین موسوی در باب حقوق بشر و حقوق اقوام، در گفتگوی کیهان با کروبی و کدیور، و در «گفتگوی» حسین حاج فرج دباغ و محمود دولت‌آبادی و به ویژه در مصاحبة نوشابه امیری با «فیلسوف» حکومت اسلامی و بالاخره در مقالة اخیر ‌هوشنگ اسدی بررسی کرده‌ایم. حال با تکیه بر این بررسی‌ها می‌پردازیم به توضیح و تشریح آکادمیک «زبان تخریب» یا «زبان یک سویه». به این ترتیب حتی کسانی که با زبان‌شناسی هم آشنایی ندارند قادر به درک مطلب خواهند بود.

می‌دانیم که قهرمان حماسه، نه به ابتکار خود، ‌ که «به نام ارزش‌های والا» دست به اعمال قهرمانانه می‌زند. ارزش‌های «بومی، دینی، نژادی» و به طور کلی «ارزش‌های جمعی» است که قهرمان حماسه را به حرکت در می‌آورد. روشن‌تر بگوئیم گفتار و کردار قهرمان حماسه فاقد فردیت و بیگانه با «آزادی» فردی است. وظیفة قهرمان حماسه «اطاعت» از «ارزش‌های جمعی» است،‌ و «گفتار» وی بازتابی است از همین ارزش‌ها. کافی است به سخنان قهرمانان شاهنامة فردوسی یا قهرمانان حماسه‌های یونان باستان و ... نگاهی داشته باشیم. قهرمانان در تمامی حماسه‌ها بندة ارزش‌های‌ جمع‌اند. به این دلیل است که زبان حماسه را زبانی یک‌سویه می‌خوانند. یک سویه‌گی به این معنا نیست که «گفتگو» وجود ندارد، و یکنفر «زبان آمرانه» و «زبان خطابه»‌ به کار می‌برد و دیگری حرفی نمی‌زند. به هیچ عنوان! در حماسه نیز «گفتگو» وجود دارد ولی این «گفتگو» در چارچوب ارزش‌ها صورت می‌گیرد.

و به همین دلیل «یک‌سویه» قلمداد می‌شود. روشن‌تر بگوئیم قهرمان حماسه فاقد «زبان فردی» است، و «گفتگوی» او با دیگران بر محور «اطاعت از ارزش‌ها» تمرکز می‌یابد. به همین دلیل است که محافل فاشیسم بین‌الملل معرکة «گفتگوی ادیان» به راه انداخته‌اند. این گفتگوها بر محور «مقدسات» متمرکز می‌شود، و در نتیجه در آن‌ها جائی برای «انسان» وجود نخواهد داشت. محفل «گفتگوی ادیان» هدفی جز نقض اعلامیة جهانی حقوق بشر و لگدمال کردن آزادی انسان ندارد. و بی‌دلیل نیست که در این میدان سرکوب آخوند محمد خاتمی به عنوان «پیشقراول» حضور فعال پیدا کرده. از مطلب دور افتادیم، بازگردیم به نقش ارزش‌ها در حماسه که گذشته از انسان، حتی موجودات تخیلی و عناصر طبیعی را نیز به «اسارت» خود در می‌آورد. حماسه، آوردگاه دو گروه «نیک و بد» است، نیکان در هم‌سوئی با ارزش‌ها قرار دارند و موجودات پلید در هم‌سوئی با ضدقهرمان!

موجودات افسانه‌ای و جادوئی همچون سیمرغ و یا عناصری همچون آتش که نقش کمکی برای قهرمانان شاهنامه ایفا می‌کنند، از نیکان‌اند! همة‌ موجودات از عناصر طبیعی و جانور گرفته تا انسان و موجودات تخیلی همگی یا در خدمت ارزش‌ها قرار می‌گیرند و یا در برابرشان. به عنوان نمونه از آنجا که سودابه، نامادری سیاوش بر او تهمت ناروا می‌‌زند، آتش بر سیاوش «سرد» می‌شود. در صورتیکه در حالت طبیعی آتش سوزاننده است. آتش سرد می‌شود چرا که سیاوش «پرسوناژ نیک» حماسه به شمار می‌رود. اینجاست که عنصر طبیعی نیز به خدمت نیکی‌های حماسه در می‌آید و ویژگی ذاتی خود را از دست می‌دهد. حال آنکه در عرصة رمان، گفتار و کردار پرسوناژها الزاماً از ارزش‌ها پیروی نخواهد کرد. پرسوناژ رمان «آزاد» است. پرسوناژ رمان آزاد از زنجیرتقدس‌ها و در یک فضای «دمکراتیک» رشد می‌کند. این است ویژگی رمان!

رمان بازتاب آزادی و جامعة دمکراتیک است. جامعه‌ای که بنا بر تعریف «انسان‌محور» خواهد بود. بنابراین هر زبانی که «موجودیت انسان» را نفی کند در تضاد با دمکراسی قرار گرفته «زبان تخریب» به شمار می‌رود.

ولی موجودیت انسان چیست؟ موجودیت انسان مجموعه‌ای است از آنچه انتخاب کرده و آنچه بر او تحمیل شده. پدرومادر، محل تولد، خصوصیات جسمانی، و ... از همه مهم‌تر ساختار شخصیت «انتخابی» نیست. آنچه انتخابی است مسیری است که انسان آگاهانه در زندگی برمی‌گزیند. یادآور شویم که این مسیر «انتخابی» نیز همواره در ارتباط با همان مجموعة غیرانتخابی قرار دارد، هر چند «می‌تواند» تابع بی‌قید و شرط آن نباشد. به هر تقدیر استثناء همواره وجود دارد، ولی در یک بحث منطقی به موارد استثنائی نمی‌توان تکیه کرد. حال می‌پردازیم به نمونه‌های مختلف «زبان تخریب» که در پوشش فعالیت سیاسی و تبلیغات انتخاباتی با هدف گسترش تقدس‌ها و تحریف تاریخ به ملت ایران تحمیل شده است.

«گفتگوی» پاسدار شریعتمداری را با کروبی و جمیله‌کدیور پیشتر بررسی کردیم، پس تکرار مکررات نمی‌کنیم. ابتدا اشارة مختصری خواهیم داشت به «پاسخ» حاج‌فرج دباغ به محمود دولت آبادی،‌ و بیانیة میرحسین موسوی،‌ که در پوشش دفاع از حقوق بشر رسماً انسان‌محوری را به زیر سئوال ‌برده. سپس می‌پردازیم به نمونه‌های دیگر.

فیلسوفک جمکران، محمود دولت آبادی را به دلیل اینکه اهل دولت‌آباد است و به گوشه‌ای از جنایات حاج فرج در حکومت اسلامی اشاره کرده بود به باد ناسزا می‌گیرد. همچنانکه پیشتر گفتیم، محفل کودتای 22 بهمن، برای سرکوب و تخریب «مارکسیسم»، به عنوان یک نگرش انسان‌محور، همواره به شیوة آخوند مطهری متوسل می‌شود. مطهری که مانند دیگر اوباش‌الله ساواک در همه زمینه‌ها گویا تخصص داشت، پیوسته با چماق تکفیر به «اهل قلم» حمله می‌کرد. کار ایشان چنان بالا گرفته بود که علاوه بر احسان طبری و شاملو با همان زبان لات و اوباش از صادق هدایت نیز «انتقاد» به عمل آورده بودند! در هر حال محفل کودتای 22 بهمن «انسان ستیز» است و جز زبان تخریب هیچ نمی‌شناسد.

پاسخ حاج فرج دباغ به دولت آبادی را می‌باید در چارچوب همین انسان‌ستیزی بررسی کنیم. البته یک نکتة مهم را یادآور شویم که دخالت هنرمند، شاعر، نویسنده و فیلسوف در سیاست، ‌ آنهم در سیاست استعماری حکومت ایران از نظر ما یک خطای جبران ناپذیر به شمار می‌آید. حال بازگردیم به بیانیة میرحسین موسوی که در پوشش دفاع از حقوق بشر، در واقع به تخریب حقوق انسانی در ایران می‌پردازد. موسوی با صدور این بیانیه در عمل به دفاع از «اسلام» و «سرکوب اسلامی» پرداخته می‌گوید، ‌ هیچ فردی نمی‌تواند از احکام سرکوب سرپیچی کند. این احکام به ادعای موسوی همان «حقوق بشر» است که در قرآن آمده، و به همین دلیل هم «مقدس» است و همه باید از آن اطاعت کنند. به عبارت دیگر موسوی به تکرار مهملات خمینی و خاتمی مشغول شده:

«حقوق بشر در اسلام به عنوان حقوقی خدادادی شناخته می‌شود [...] بنابراین هیچ قدرتی نمی‌تواند [آنرا] نقض کند. و هیچ فردی نمی‌تواند از این حقوق چشم پوشی نماید»


بهتر بگوئیم، مفهوم جملة فوق این است که، هیچکس نمی‌تواند احکام قرآن را نادیده گیرد یا نقض کند. حال نگاهی خواهیم داشت به سخنرانی زهره رهنورد، همسر موسوی در حنازرچوبه. رهنورد ادعا کرده «زنان» و «دختران» ایران در بهترین شرایط تاریخی خود قرار دارند! باید بگوئیم در واقع امثال زهره رهنورد و دیگر فرصت‌طلبان مؤنث حکومتی در بهترین شرایط تاریخی خود قرار گرفته‌اند، نه زنان ایران. همسر موسوی در همایش دانشجویان حامی موسوی در روزنامة اطلاعات سخنرانی کرده و متن سخنان وی همان «تلفیق» تحجر و مقدسات با مفاهیم انسان‌محور و دمکراتیک جهت تحریف و تخریب‌شان است. اینگونه است که چادر، نماد اسارت زن به «پرچم آزادی» تبدیل می‌شود، و بازتاب «اعتقادات قلبی» نیز به شمار می‌رود:‌

«چادر من روز هفده شهریور [...] انتخاب گشت و این چادر همواره پرچم آزادی و ایمان من بوده»

آداب و ترتیب را کنار بگذاریم! زهره رهنورد یا عقب‌افتادة ذهنی است یا مخاطب را ابله پنداشته. همسر موسوی ابتدا «آزادی» را در «بندگی» دین و «ایمان» به خدای ابراهیم می‌داند، سپس چادر را نماد همین «آزادی» می‌خواند. کدام آزادی؟ آزادی بندگی و انسان‌ستیزی. همچنانکه همسر ایشان، میرحسین موسوی نیز حقوق بشر را در قرآن کشف می‌کند و می‌گوید به عنوان «بنده» تلاش خواهد کرد تا این «حقوق» را برای ما ملت تأمین کند! بله نیاکان ما قرن گذشته برای سلطنت مشروطه، و جدائی دین از سیاست قیام کردند تا امروز جیره خواران استعمار در داخل و خارج مرزها به ما وعدة حقوق بشر قرآنی و «چادرآزادی» بدهند و اینچنین هذیان و مهمل نیز ردیف کنند:

«لباس اسلام شکل خاصی ندارد بلکه محتوای آن مهم است.»

رهنورد می‌فهمد چه می‌گوید؟ محتوای لباس جز پیکر برهنة انسان چه می‌تواند باشد؟ جناب رابرت گیتس! چرا بیانیه نویس‌های ساواک را برای این جفنگ‌بافی‌ها به زحمت می‌اندازید؟ سگ پرزیدنت اوباما را می‌فرستادید برای ملت ایران آزادی و حقوق بشر را تعریف کند. شاید بیانیة موسوی در بارة «حقوق‌بشر» را نیز برایمان تصحیح می‌کرد:

این عقیده در قرآن در قالب کلمات ژرف و آسمانی ولقدکرمنا بنی‌کلب انعکاس یافته[...] تضمین حقوق سگی از آرمان‌های اصلی [...] انقلاب شکوهمند ژنرال هویزر در سال 1357 بوده [...] در طول تاریخ، [پیامبران] منادی حقوق بشر و آزادی بوده‌اند[...] انقلاب ایران [...] از جمله حرکت‌هائی است که با اتکا به تعالیم معنوی سازمان ناتو راه خود را باز کرد و پیش رفت [...] [...] انقلاب ژنرال هویزر [...] موازین حقوق سگی را هرگز مردود نمی‌دانست [...] اکثریت مزدوران [...] باور داشتند که حقوق سگ به همان مفهوم جهانی خود [...] با پیروی از تعالیم معنوی اسلام تعارضی ندارد به همین علت نیز به جمهوری اسلامی آری گفتند [...] تا آزادی جنایتکاران و تاراجگران در ایران در پناه آموزه‌های معنوی اسلام و در قالب جمهوری اسلامی بیش از هر جای دیگر دنیا مورد تضمین و حمایت قرار گیرد.


0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت