شنبه، شهریور ۲۳، ۱۳۸۷



«زبان» و آش!

...

جامعة دمکراتیک نه مردانه است، نه زنانه. جامعة دمکراتیک جامعه‌ای است که در آن زن و مرد در کنار یکدیگر، و نه در تقابل با یکدیگر برای رشد و پیشرفت جامعه تلاش می‌کنند. «جامعة زنانه»، پیشنهاد سرشار از نبوغ خواهر نوشین خراسانی، در واقع سرکوب «مطالبات صنفی»، از طریق دمیدن در شیپور «مطالبات جنسی» یا مطالبات فعلة مؤنث فاشیسم است که آخرین تیر در ترکش استعمار در ایران به شمار می‌رود. در این راستا نهایت امر یک «ولی فقیه مؤنث» خواهیم داشت که توحش و انسان ستیزی را به اوج خواهد رساند. چون در جوامع «استعماری ـ اسلامی» که تشکل‌های سیاسی همه «حکومتی» و «زنانه» یا «مردانه» است، زنان به دلیل تحمل سرکوب شدید در خانواده و جامعه، «تأمین حقوق زنان» را با انتقام‌گرفتن از مردان و به حاشیه راندن آنان در ترادف قرار می‌دهند. دلیل تأکید رسانه‌های استعماری بر «حضور زن در جامعه» و قرار دادن «حضور زن» بجای «حقوق زن»، فراهم آوردن همین زمینة تقابل است.

گفتیم که با شکسته شدن محور «تفلیس ـ تل‌آویو» حکومت جمکران ناچار است از سیاست بحران آفرینی به ویژه در مورد زنان دست شسته و از مواضع سنتی خود در سه دهة اخیر عقب‌نشینی کند. همچنین گفتیم که فعلة مؤنث فاشیسم عقب‌نشینی اجباری حکومت را به حساب خود خواهند گذاشت. همینطور هم شد! «خواهران» جنبش آش‌، «پیروزی ما» را جشن گرفته‌اند. حال آنکه هدف اینان تأمین حقوق زنان نیست! آزاد زنان جمکران در واقع ایجاد «جامعة زنانه» یا بهتر بگوئیم استقرار حکومت اسلامی زنانه را در سر می‌پرورانند. به زبان ساده‌تر، هدف سیاست استعمار نشاندن زن بجای مرد و اعمال سرکوب و چپاول از طریق زنان است. تصور کنید مریم بهروزی یا مرضیه مرتاضی و یا پروین اردلان بجای خامنه‌ای و لاریجانی بنشینند! نتیجه به مراتب فجیع‌تر از شرایط کنونی خواهد بود، چون اینان هر چه از سرکوب و توحش اسلام در خانواده و جامعه انباشته‌اند، به ما ملت اهداء خواهند کرد. سرکوب، سرکوب است چه از سوی زن اعمال شود چه از سوی مرد.

پیش از ادامة مطلب یادآور شویم که از یک‌سو، در حکومت مدعی الهیت برگزاری انتخابات و شرکت در آن نشانة حماقت است، و از سوی دیگر در حکومت استعماری جمکران، هیچ تفاوتی نمی‌کند چه کسی از معرکة مارگیری استخراج شود، احمدی نژاد، یک آخوند یا توله‌آخوندهائی چون کرباسچی و شرکاء. چرا که اینان تصمیم گیرنده نیستند، «کارگزار» استعماراند. و امروز مصلحت استعمار چنین اقتضا می‌کند که نعلین‌ها را از صحنه خارج کند، و با پیش کشیدن جیره خواران بی‌دستار و نهایت امر امثال «خواهر» نوشین خراسانی همان سیاست سرکوب و چپاول را تداوم بخشد، سیاستی که ما ملت را به ابزار اعمال فشار بر ابرقدرتی چون روسیه تبدیل می‌کند. پس به یاد داشته باشیم که تجمع در برابر صندوق‌های مارگیری جمکران و شرکت در فعالیت زنان حکومتی که خواهان تساوی حقوق آنهم در چارچوب قانون اساسی انسان‌ستیز حکومت اسلامی‌اند فقط ایجاد مشروعیت برای حکومت دست نشاندة استعمار خواهد بود.

بارها در این وبلاگ گفته‌ایم که ایجاد دو قطب کاذب در فضای سیاسی از شیوه‌های شناخته شدة فاشیسم است. دلیل مهرورزی ناخداکلمب و نوکران وفادارشان به حفظ فضای «جنگ سرد» در همین نکتة پیش پا افتاده نهفته است. جهت تداوم چنین فضائی لازم است روسیه و چین دیکتاتوری‌های خشن داشته باشند، و حاکمیت جنایتکار آمریکا که به دلیل جنایات‌اش در حمایت از افراط‌گرایان اسلامی و تهاجم نظامی به افغانستان و عراق در داخل مرزها هدف شدیدترین انتقادات است، مدافع حقوق بشر معرفی شود! البته این تبلیغات پس از جنگ قفقاز تشدید شد و هم‌میهنان فاشیست ساکن خارج برای گرم نگاهداشتن تنور اربابان سنتی به «بازتولید» ترهات «جنگ سرد» در دورة پهلوی پرداختند.

چند روز پیش امیر طاهری، که پیش از کودتای بهمن 1357 سردبیر روزنامة کیهان بود، و مدتی است در شهر اسلام پرور لندن درس «تاریخ» می‌خوانند، در سایت دین‌فروش «زمانه» اعلام داشتند، روسیه چون به دریای سیاه راه ندارد گرجستان را اشغال کرده! واقعاً می‌باید به حال ملت ایران گریست که به چرندیات خمینی می‌خندید! البته میزان شناخت سردبیر سابق کیهان برای ما هیچ تعجب‌آور نیست. حضرت‌شان مانند دیگر نخبگان فاشیست ایران شناختی از زمان و مکان ندارند، در نتیجه از درک «واقعیات تاریخی» یا تحرک انسان در زمان و مکان عاجز می‌مانند. همانطور که پیشتر هم گفتیم، کیهان و اطلاعات دو رسانة استعماری و سخنگوی آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک به شمارمی‌روند، بنابراین طبیعی است که با پیروی از شیوة استعماری، سفله‌پرور باشند. کافی است نگاهی به کارمندان بلندپایة این دو موسسة استعماری بیافکنیم تا ببینیم محمد خاتمی، آخوند دعائی، پاسدار شریعتمداری و به ویژه پروفسور مولانا مسیر اسلاف‌شان را ادامه می‌دهند.

امروز چند بمب در پایتخت هند منفجر شد و مسئولیت آن‌ را «شاس» بر عهده گرفت. حاکمیت ایالات متحد هر گاه در منطقه به اشکال برخورد می‌کند، از طریق شاخة اسلامی سازمان سیا چند «بمب دمکراتیک» در بین مردم هند منفجر می‌کند تا ثابت شود نخستین مدافع دفاع از حقوق بشر و صلح و آزادی همان آمریکا است، و بقیه اگر از حقوق انسان‌ها دفاع کنند دروغ می‌گویند. همانطور که در وبلاگ «چرخش و نرمش» گفتیم، در پی شکسته شدن محور «تفلیس ـ تل‌آویو»، که البته از ترکیه و ایران نیز می‌گذشت، جنجال فعلة فاشیسم اوج گرفته تا اصل مطلب پنهان بماند.

اصل مطلب این است که حاکمیت ایالات متحد که سنگ ساکاشویلی‌ها را به سینه می‌زند، همزمان با روضه‌خوانی و ریختن اشک تمساح برای حاکمیت «دمکراتیک» گرجستان که به فرمان پنتاگون به اوستیای جنوبی حمله کرد، دست به کار براندازی حاکمیت بولیوی بود! دقیقاً با همان شگردی که براندازی در ایران را سازمان داد. به این ترتیب که «مردم» را با کوکتل مولوتف و سنگ و چوب راهی خیابان کرد تا به اماکن دولتی و نیروهای انتظامی حمله کنند و این بساط دمکراسی‌نوازی چند روزی ادامه یافت، ولی سازمان سیا در تلاش‌های انسان دوستانة خود اینبار ناکام ماند!

زمانیکه هوگو چاوز را از صندوق آراء در ونزوئلا بیرون کشیدند، مقاله‌ای نوشتیم تحت عنوان «آمریکا و بازی با آتش در آمریکای لاتین»، که در تاریخ 10 نوامبر 2005 در سایت «آینده نگر» انتشار یافت. در این مقاله گفتیم که آتش «شبیه‌سازی» جنبش‌های چپ در آمریکای لاتین عاقبت در خرقة فریب آمریکا خواهد افتاد، چون در این منطقه، علیرغم اعزام کشیش‌های فاشیست از سوی واتیکان، حتی کلیسا هم به جنبش‌های چپ نزدیک است. به عبارت دیگر، مطالبات مردم در آمریکای لاتین را نمی‌توان مانند ایران به لجن تقدس و بی‌بی‌گوزک‌های صحرای کربلا آلود و با پیوند «داس‌‌الله» به «حزب‌‌الله»، داس را به نعلین گره زد تا لجنزار فاشیسم «آباد» شود. در آمریکای‌لاتین برخلاف بلاد اسلام، «شهید شدن» و «زندان رفتن» را «مبارزه» نمی‌نامند، چرا که هدف از «مبارزه» تأمین اهداف مادی است: بهبود شرایط زندگی انسان‌ها، تأمین عدالت اجتماعی، فراهم آوردن امکانات زندگی برای مردم از قبیل خوراک، پوشاک، مسکن و آموزش و بهداشت. البته می‌دانیم که اینگونه مسائل در برابر«معنویت» اهمیتی ندارد! ولی همین مسائل باعث شد تا سفیر آمریکا از بولیوی اخراج شود، چون جناب سفیر، به بهانة دفاع از «آزادی»، در عمل از آشوبگران و براندازان حمایت می‌فرمودند. و می‌باید بگوئیم که در دیگر کشورها نیز سیاست آمریکا و متحدان‌اش روند مشابهی را طی می‌کند. کافی است بجای «افشای» اسناد و مدارک محرمانة «صدمن‌یک‌قاز»، وزارت امور خارجة ناخداکلمب گوشه‌ای از «فعالیت‌های»‌ سفارتخانه‌‌اش را در ایران برای ما مردم «افشا» کند تا مشخص شود، طلاب و دیگر انواع اراذل و اوباش چگونه «بسیج» می‌شوند! بگذریم!

در هر حال به دلیل تضعیف ایالات متحد، پادوهای‌اش ناچار به اتخاذ مواضع چپ شده‌اند. کودتاچی محبوب و مردمی، کلنل چاوز بلافاصله سفیر آمریکا را اخراج کرد، و هندوراس نیز از پذیرش اعتبارنامة سفیر آمریکا خودداری کرد، و این آغاز فروپاشی در آمریکای لاتین است. همانطور که گفتیم با عقب‌نشینی اروپا و ایالات متحد، جنبش‌های چپ در این منطقه قدرت خواهند گرفت، به ویژه اکنون که دیگر اتحادجماهیر شوروی وجود ندارد و سیاست دو قطبی کردن «فضای اجتماعی» اگر هم امکانپذیر باشد نتیجة آن به زیان آمریکا تمام خواهد شد. و اما در جامعة بستة جمکران، از آنجا که در تبلیغات گورکن‌ها زمان و مکان وجود ندارد، بعضی‌ها همچون خواهر نوشین احمدی خراسانی می‌پندارند که «در بر همان پاشنة سابق می‌چرخد» و از اینرو «جامعة زنانه» پیشنهاد می‌کنند، و رابطه با دولت‌های روسیه، نیکاراگوئه یا بولیوی را رابطه با «دولت‌های ملحد» می‌خوانند:

«دولت ما [...] برای تقویت جبهة خود [...] با کشورهائی مثل روسیه، ونزوئلا، نیکاراگوئه [...] یعنی با خود ملحدان وارد معامله و تشکیل جبهه می‌شود»


البته نوشین‌احمدی از آنجا که به جبهة مترقی بازار تعلق دارد، هنوز روسیه را کمونیست می‌پندارد و سخن از «دولت ما» به میان می‌آورد، که ارواح شکمش سیاست‌های «مستقل» اعمال می‌کند تا به زعم نوشین احمدی از «قدرت گرفتن زنان» جلوگیری کند! می‌بینیم که اهداف «جنبش آش» در واقع «کسب قدرت» است نه تأمین حقوق اجتماعی. البته امثال نوشین احمدی کاملاً حق دارند، چون مبارزه در جنگل، قانون جنگل هم می‌طلبد. در جامعة دمکراتیک، به دلیل حاکمیت قوانین انسانی، «حق» با «حق‌دار» است، ولی در جنگل چنین نیست. در جامعة بسته نیز از آنجا که قوانین الهی حاکم است، همچون جنگل، حق همواره با قوی‌تر خواهد بود. در نتیجه، طبیعی است که در توحش بیکران جمکران جنبش زنان توسط امثال نوشین احمدی به بیراهة «قدرت‌طلبی» کشانده شود:

«برخی فعالان[...] جنبش زنان با نگرشی واقع‌بینانه، ارائه چنین لایحه‌ای را واکنش [...] دولتمردان نسبت به قدرت‌گیری زنان در جامعه که نمودش جنبش پرتحرک زنان [...] است نسبت می‌دهند[...]»


آفرین! اگر در این جهان «واقع‌بینی» باعث مرگ می‌شد، مسلما «برخی فعالان» کذا که اینچنین نگرش واقع‌بینانه‌ای دارند زندگی جاودان می‌داشتند! به این تحلیل‌های مستدل می‌گویند احداث بزرگراه در انگشت‌دانه! یا در جا زدن با پرش و جهش! ساده‌تر بگوئیم تحکیم انسداد و تقویت فاشیسم. این تجزیه و تحلیل‌های «علمی» که در تاریخ 21 شهریورماه سالجاری در بسیاری از سایت‌های فارسی زبان از جمله «گویانیوز» هم منتشر شده، دقیقاً به اظهار نظر امیر طاهری و شرکاء شباهت دارد، که از سرمای «جنگ سرد» به خواب زمستانی فرو رفته و تقویت مک‌کارتیسم و سرکوب را در آمریکا نمی‌بینند!

خوشبختانه امثال «هاوارد زین»، «چامسکی» و «گور ویدال» وجود دارند، تا به ما از عملکرد غیردمکراتیک حاکمیت ایالات متحد در داخل مرزهای‌اش بگویند و جنایات این حاکمیت را در داخل برملا کنند. البته از وقایع یازده سپتامبر نمی‌گوئیم که باید زمینه ساز تهاجم نظامی به عراق و افغانستان می‌شد. ولی اینهمه در چشم ریزه خواران سفرة استعمار عین دمکراسی و حقوق بشر شده!

چندی پیش داریوش آشوری کتابی منتشر کرد تحت عنوان « زبان‌ باز»؛ امکان مطالعة آن را هنوز نیافته‌ام، ولی این کتاب را به جمکران برده‌اند تا نخبگان درمورد آن نظر دهند. یکی از بزرگان جمکران فرموده‌اند، «زبان مدرن، زبان منظم و بسته است.» البته ایشان حق دارند، «زبان مدرن» در هماهنگی کامل با کودتا، «مدرنیزاسیون» و «جامعة بسته» قرار دارد که سرکوب و انسداد را بر جامعه حاکم می‌کند. در چنین جوامع بسته‌ای است که می‌توان پرش و جست و خیز در یک انگشت‌دانه را «جنبش» نامید، و نقش کشورهای منطقه و سیاست جهانی را نیز در تحولات درونی نادیده گرفت، آنهم هنگامی که پاسدار شریعتمداری در کیهان متوجه وخامت اوضاع شده و با گرفتن انگشت اتهام به سوی عربستان از همکاری حاکمیت این کشور با «شاس» و توطئه بر ضد مسکو خبر می‌دهد!


نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة‌ پی‌دی‌اف ـ اسپیس


پیوند این مطلب در گوگل
...

جمعه، شهریور ۲۲، ۱۳۸۷



نرمش و چرخش!
...
در پی شکست ناتو در جبهة قفقاز، آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک تلاش دارند نوکران دستاربند خود را در جمکران از صحنة سیاست دور کنند، تا آن‌ها را در جایگاه امن اوپوزیسیون قرار دهند و کاسه کوزه‌ها را بر سر مخالفان آخوندهای مزدور بشکنند. دلیل زوزه و روضه و نوحه و نفرین و نالة دروغین آخوند مکارم شیرازی، ابودلقک بهرمانی و به ویژه چرندبافی آخوند احمد خاتمی در وق‌وقیة دانشگاه تهران پیرامون «مخالفت با روحانیت»،‌ فقط تمایل اینان برای قرار گرفتن در خط سیاست نوین آنگلوساکسون‌ها است. ایجاد حاشیة امن برای دستاربندان جیره‌خوار ناخداکلمب از چنان اهمیتی برخوردار شده که دیوید میلیبند، وزیر امورخارجة بریتانیا هم باید شخصاً به جمکران مشرف شده قدم بر چشمان شهلای رهبر فرزانه و دیگر نعلین‌های حکومتی بگذارند. به یاد داریم که مقام رهبری برای مبارزه با «فرعون» عصای ‌چوبی بلند کرده بودند تا «دریا»، البته دریای سیاه، برای عبور اربابان اسرائیلی از هم بشکافد!

امروز، 12 سپتامبر 2008، روز فروپاشی واتیکان، نخستین دژ انسان‌ستیزی و فاشیسم در اروپا را جشن می‌گیریم. بر خلاف جنجال طرفداران دروغین لائیسیته، که از دعوت رسمی دولت فرانسه از کاردینال راتزینگر انتقاد می‌کردند و امروز نیز تظاهراتی بر پا کردند، دعوت رسمی از پاپ برای اعلام مواضع نوین فرانسه در برابر کلیسای کاتولیک، و در نتیجه تعیین مواضع جدید برای واتیکان صورت گرفته. همانطور که پیشتر هم گفتیم جنگ قفقاز پیامدهای گسترده‌ای دارد که به تدریج نمایان خواهد شد. مواضع نوین فرانسه در برابر کلیسای کاتولیک در زمرة پیامدهای همین جنگ است.

امروز در کاخ الیزه، نیکولاسرکوزی بر جنگ زرگری بین کاتولیک‌های افراطی و طرفداران دروغین لائیسیته نقطة پایان گذاشت. این نخستین بار است که رئیس جمهور فرانسه در برابر پاپ، صریحاً از «برابری ادیان» سخن می‌گوید و به کلیسا اعلام می‌کند که «مسیحیت بخشی از تاریخ فرانسه و اروپا است»، نه کل آن! این نخستین بار است که رئیس جمهور فرانسه در برابر رهبر کاتولیک‌های جهان از «فناتیسم»، خطاها و افراط‌گرائی‌های کلیسا سخن بر زبان می‌راند. البته این انتقادات در بسته بندی تعارفاتی از قبیل «نقش سازندة کلیسا» به حضور کاردینال راتزینگر تقدیم شد تا برایشان قابل هضم باشد! متن کامل سخنرانی نیکولاسرکوزی را شاید در فرصت دیگری ترجمه و بررسی کنیم. فقط به طور خلاصه می‌گوئیم که رئیس جمهور فرانسه، ضمن یادآوری «اعلامیة جهانی حقوق بشر» و «انسان‌محوری» در دمکراسی، به رهبر واتیکان اعلام داشت که «همة ادیان با یکدیگر برابراند، هیچیک بر دیگری برتری ندارد و همگی در پناه لائیسیته می‌توانند همزیستی داشته باشند»! سرکوزی سپس ادامه می‌دهد: «چند روز پیش دالائی لاما در فرانسه بود، امروز شما اینجا هستید!»

بله امروز رئیس جمهور فرانسه، رسماً پایان برتری‌طلبی واتیکان را نوید داد. می‌دانیم که آخوندهای کاتولیک مانند دیگر آخوندهای ادیان ابراهیمی توهمات خود را برتر از دیگران می‌دانند! اهمیت سخنان نیکولا سرکوزی را زمانی می‌توان دریافت که در جریان موضع‌گیری‌های رسمی کلیسای کاتولیک قرار داشته باشیم. خارج از مخالفت با سقط جنین، طلاق و غیره، کلیسای کاتولیک هر از گاهی بیانیه صادر می‌کند تا نظر رسمی خود را در مورد مسائل روز به «مؤمنین» گوشزد کند! به عنوان نمونه، چند سال پیش، واتیکان به کاتولیک‌های متعهد و مکتبی گفته بود، توسل به شیوه‌های تمرکز شرق حتی کشیدن نفس‌عمیق برای حفظ آرامش نقض تعالیم کلیسا به شمار خواهد آمد! این مختصر را گفتیم تا اهمیت سخنرانی امروز رئیس جمهور فرانسه مشخص شود. حال بپردازیم به پیامدهای مواضع نوین دولت فرانسه در برابر واتیکان، مواضعی که بازتاب تضعیف آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک است.

دیروز نخست وزیر انگلستان و رهبر حزب کارگر، ناگهان «سوسیالیست» شدند، و به یاد خانواده‌های کم درآمد افتادند که به دلیل افزایش بهای انرژی، زندگی را در سختی و مرارت می‌گذرانند! می‌دانیم که تا پیش از تهاجم ارتش گرجستان به اوستیای جنوبی، در انگلستان اگر هر انگلیسی یک «مورگان» دست‌ساز نداشت، حداقل یک «رولزرویس» داشت! ولی شبانگاه هشتم اوت که ارتش روسیه در واقع گرجستان را به دو قسمت تقسیم کرد، اوضاع در انگلستان عوض شد و دولت بریتانیا ناچار شد دکان «استقلال» رابرت موگابه را هم تعطیل کند. و خلاصه حضرت موگابه که ضمن نوکری برای الیزابت دوم شدیداً به مبارزه با حاکمیت انگلستان مشغول شده بودند و مانند خمینی دجال «سازش» هم نمی‌پذیرفتند، جام زهرمار‌شان را سر کشیده، حاضر به تقسیم قدرت با اوپوزیسیون زیمبابوه شدند! سپس گوردون براون از معمر قذافی، دیگر نوکر ضدامپریالیست آنگلوساکسون‌ها برای تشریف فرمائی به لندن دعوت به عمل آوردند، و در گیرودار جنجال تکذیب ملاقات دیک چنی با گورکن‌ها، دیوید میلیبند، وزیر امورخارجه را هم گفتند تا سری به جمکران بزند. اما پیامدهای جنگ قفقاز به این مختصر ختم نمی‌شود. و اوضاع نوکران آنگلوساکسون‌ها در جمکران باید خیلی بیش از این‌ها ‌«تغییر» کند.

به عبارت دیگر علیرغم این امر که اربابان حکومت اسلامی به کنار کشیدن آخوندها از صحنة سیاست رضایت داده‌اند، تا «جدائی دین از دولت» را در ظاهر تأمین کرده‌ باشند و بتوانند نوکران سنتی خود را از زیر ضربة افکارعمومی بیرون بکشند، برای جایگزین کردن نعلین‌ها با نوکران فاقد دستار خود به اشکالات فراوان برخورد خواهند کرد. ساده‌تر بگوئیم، سازمان سیا دیگر نمی‌تواند تداوم «گورکن‌بازی» را صرفاً با «مالیدن ماتیک» و بزک خوک تضمین کند.

به گزارش سایت نووستی، مورخ 12 سپتامبر 2008، امروز منوچهر متکی جهت ملاقات با سرگئی‌لاوروف، وزیر امور خارجة روسیه وارد مسکو شد! مسلماً جهت دریافت هشدار مستقیم روسیه. لاوروف ضمن تعارفات مرسوم در باب «همکاری» و «تعامل» و اینجور چیزها که جنبة دیپلماتیک دارد، تلویحاً به متکی تفهیم کرد که گورکن‌ها می‌باید به حمایت از گرجستان پایان دهند، و استقلال اوستیای جنوبی و آبخازی را هم به رسمیت بشناسند:

«شما مسلماً می‌دانید که در امور بین‌المللی در نتیجة اقدامات بی‌فکرانة مقامات گرجستان در رابطه با آبخازی و اوستیای جنوبی چه تغییراتی رخ دادند.»


سخنان لاوروف را به زبان رایج می‌توان چنین ترجمه کرد: مگر نمی‌بینید چه تغییراتی در گرجستان پیش آمده، منتظر چه هستید؟! یادآور شویم که پیشتر، مسلمانان اوستیا، خواهان حمایت مسلمانان جهان و محکوم کردن تهاجم نظامی گرجستان به این منطقه شده بودند، ولی در این مواقع گورکن‌ها گوش‌های‌شان «ندای» مسلمین را نمی‌شنود، در عوض هر آنچه رسانه‌های غرب بگویند هم می‌شنوند و هم طوطی‌وار تکرار خواهند کرد، به ویژه زمانی که مرکز پخش ترهات، بنگاه خبرپراکنی «بی‌بی‌سی»، شیپور تبلیغاتی سیاست خارجی کارخانة رجاله پروری باشد.

حاکمیت انگلستان به دلیل برخورداری از منافع گسترده در فضای «جنگ سرد»، علاقة عجیبی به بازگشت به این دوران شیرین دارد. به همین دلیل برای حضور نظامی روسیه در آمریکای لاتین دست به دعا برداشته، و تمایلات خود را به عنوان «خبر» انتشار می‌دهد! رسانه‌های گورکن‌ها نیز بلافاصله این خبرهای «موثق» را منتشر می‌کنند و مثلاً می‌نویسند: «خطر رویاروئی روسیه با ناتو در دریای سیاه»، «روسیه در ونزوئلا پایگاه نظامی احداث می‌کند»، «روسیه در کوبا پایگاه موشکی احداث می‌کند»، «روسیه الحاق اوستیای جنوبی به خاک خود را در سر می‌پروراند»، «روسیه ...»! و جالب اینکه هر بار روسیه رسماً خبرهای کذا را تکذیب می‌کند. در واقع روسیه سیاست جدیدی در پیش گرفته، حال آنکه انگلستان همچنان در خیمة «جنگ سرد» چمباتمه زده و رؤیای جایگزین کردن ملایان را با میرپنج دیگری در سر می‌پروراند. گزافه‌گوئی‌های دستاربندان حکومتی و مدح و ثنای روحانیت، به ویژه در خطبه‌های نماز جمعة این هفته شاهدی است بر این مدعا.

آخوند احمد خاتمی که اجرای وق‌وقیة امروز را بر عهده داشت، ضمن دفاع از شرایط اسفبار اقتصادی در ایران با وقاحت تمام می‌گوید که به دلیل تحریم‌های بین‌المللی گرانی در همة کشورهای جهان پیش آمده! البته خاتمی فراموش کرده که همة کشورهای جهان تحریم نشده‌اند و قدرت خرید مردم دیگر کشورها با قدرت خرید مردم ایران هم یکسان نیست! این است نتیجة ورود آخوند به مسائل اقتصادی! بی‌جهت نبود رهبرشان می‌گفت: «اقتصاد مال خر است»! ولی اگر به سخنان احمد خاتمی دقیق شویم خواهیم دید، آنگونه که ملایان سیاست را «تعریف» می‌کنند ـ ‌با مراجعه به بی‌بی‌گوزک‌های شیعی‌مسلکان ـ سیاست هم باید «مال خر باشد». گورکن‌ها که ارباب‌شان تضعیف شده از «مبارزات حسینی» یا بهتر بگوئیم عربده‌جوئی و نفس‌کش‌طلبی به «مبارزات حسنی» که همان «خفقان» باشد روی آورده‌اند‌، و آنرا «نرمش قهرمانانه» می‌خوانند! پیشتر گفتیم که در حکایات مقدس روضه‌خوان‌ها همة واکنش‌های طبیعی یک انسان عادی، از سکسکه و سرفه تا خوردن و خوابیدن «مبارزه» و «قهرمانانه» تلقی می‌شود. و به همین دلیل احمد خاتمی ادعا می‌کند، شورش حسین و نرمش «قهرمانانة» برادرش نتیجة یکسانی داشت! بله، به زعم سازمان تبلیغات اسلامی، نتیجة شورش حسین و سازش حسن یکی بوده، البته به شرط آنکه اصلاً حسن و حسینی در کار باشد:

«[احمدخاتمی] گفت نرمش قهرمانانة امام حسن همان تأثیری را داشت که قیام [حسین]»

و امروز وقت «نرمش قهرمانانة» گورکن‌ها فرا رسیده، تا روابط با ارباب را آشکارا برقرار کنند و به نبرد بی‌امان‌شان با «آمریکا» پایان دهند! به همین دلیل خاتمی یادی از دوران شیرین صدام حسین و محمدرضا پهلوی می‌کند، از همان روزها که روضه‌خوان‌ها «حسینی» بودند و جوانان را به جبهة جنگ یا به زندان اوین می‌فرستادند و نان‌شان هم در روغن شناور بود. خاتمی در حال زمزمة «یاد ایام گذشته جگرم خون می‌کرد»، ناگهان مانند «ارشاد منجی» به کشف و الهام رسید، و فراموش کرد که رژیم پهلوی و حکومت صدام حسین را ارتش ناتو سرنگون کرده. آخوند خاتمی به دلیل همین «کشف و الهام»، بر تاریخ منطقه نیز تسلط یافته اعلام کرد، استقلال ایران و عراق مدیون قیام علمای اسلام است! البته ایران و عراق در ترهات ایشان دیگر «کشور» نیستند، «بلاد اسلام» نام دارند که با فتوای نعلین‌ها در برابر استعمار انگلستان و حکومت پهلوی به پیروزی می‌رسند:

«استقلال بلاد اسلامی که یکی از ثمرات آن استقلال عراق از استعمار انگلیس [...] است از عملکرد پرافتخار روحانیت است. در پیروزی انقلاب اسلامی چه کسی طومار حکومت سیاه پهلوی را جمع کرد جز قدرت مرجعیت و فتوی؟»

می‌بینیم که سازمان تبلیغات اسلامی چگونه همزمان به دوران پیش از کودتا در ایران و عراق بازگشته و رویای «بلاد اسلامی» در ذهن علیل‌‌اش می‌پرورد. خاتمی در ادامه خطاب به «ابرقدرت» امارات که هفته‌ای چندبار خواهان باز پس‌گیری سه جزیرة کذا می‌شود، توصیه کرده «میک لاو، نات وار»! چون وقت «نرمش قهرمانانة» ما فرا رسیده، چرا دل به مهر آمریکا بسته‌اید؟ به جمع نوکران ضدامپریالیست آمریکا بپیوندید، شمع و گل و پروانه و میلیبند، همه جمع‌اند همه:

«بجای دلدادگی به آمریکا با ایران دوست بشوید!»

شاید آخوند خاتمی که تظاهر به روزه‌داری می‌کند، به قول «آخوند تقوی» امروز چند «کاسه سراب» زده و مست بوده. بعد از این مهملات، خاتمی چند شعار «ملی ـ میهنی» در باب سه جزیره ضمیمة وق‌وقیه کرده به اصل مطلب می‌پردازد. اصل مطلب یعنی بندگی و عبودیت و حقارت و ذلت و ورد خواندن و گریه زاری به درگاه خداوند. خاتمی می‌گوید، حسابی گریه کنید، اگر خداوند مصلحت بداند مشکل‌تان را حل خواهد کرد! خاتمی در لابلای همین ترهات نوعی «عقل دینی» هم اختراع کرده که با تکیه بر آن، استقلال و عزت و عظمت ایران مدیون نعلین می‌شود. البته با توجه به شرایط کشورمان باید بگوئیم «عقل» مورد نظر شیخ احمد در واقع دیوانگی و حماقت است چون «عقلانیت» کذا بر حفظ شرایط موجود تأکید دارد و کودتای کلنل آیرون‌ساید را نتیجة انقلاب مشروطه می‌خواند:

«هم عقل و هم دین اقتضا می‌کند که سرمایة مرجعیت که در واقع مایة استقلال، عزت و عظمت ایران است حفظ شود [...] جریان‌هائی می‌خواهند ما را وادار به عقب نشینی از اصول کنند، روح انقلاب همین ارزش‌هاست [...] اصل محوریت اسلام، اصل مردم‌سالاری دینی، اصل عدالتخواهی، اصل ولایت فقیه، اصل مستضعف‌نوازی [...] اگر از این اصول پاسداری نکنیم نتیجة آن مثل انقلاب مشروطه خواهد شد[...]»

آری! «روح انقلاب» همین شعارهای پوچ است، چرا که اصلاً انقلابی در کار نبود تا «روحی» داشته باشد. نام اصلی این «واقعیت» براندازی استعماری ناتو است. و عملة فاشیسم کور خوانده‌اند اگر می‌پندارند بازگشت به گذشته و کودتای میرپنج امکانپذیر خواهد بود. دیروز آسوشیتدپرس از تغییر طرح پرچم عراق خبر داد. امروز کشتی‌های جنگی آمریکا از دریای سیاه خارج شدند،‌ و هم امروز واتیکان، مستحکم‌ترین دژ فاشیسم ‌بین‌الملل از پایه فروریخت. تردیدی نیست‌که اگر واتیکان بتواند به زندگی لرزان خود ادامه دهد، دیگر قادر به حمایت از پادوهای «اسلام محور» خود در «بلاد اسلام» نخواهد بود. سفر میلیبند به ایران از هم اکنون با شکست روبروست.









نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس



پنجشنبه، شهریور ۲۱، ۱۳۸۷



خوک و سیاست!


...
به یاد داریم که حضرت «مک‌فال» جهت «گذار به دمکراسی در ایران» سه گزینة فاشیستی پیشنهاد کرده بودند و به نظر می‌رسد ایالات متحد قصد دارد شکست خود در قفقاز را با اجرای پروژة مک‌فال در کشورمان جبران کند! در هر حال، نوکران ‌ضد‌امپریالیست‌اش که در جمکران‌ گوش به فرمان استعمار ایستاده‌اند و با پیشنهاد «منطقة آزاد خزر» در زمینة انرژی مراتب نوکری و مزدوری خود را به اثبات می‌رسانند.

به گزارش «مهرنیوز»، مورخ یازده سپتامبر2008، قرار است استان مازندران به منطقة آزاد و ویژة انرژی تبدیل شود! این خبر بهجت اثر از زبان کریمی، ‌ استاندار مازندران شنیده شد! بله همان بساط چپاولی که در خلیج فارس به راه افتاده، در خزر هم باید درست کرد. پیشتر به نقل از فیگارو گفتیم که شرکت‌های آمریکائی در مناطق آزاد حضور گسترد‌ه‌ای دارند. ظاهراً گورکن‌ها جهت حضور اربابان در سواحل خزر «قیام» کرده‌اند، چون بالاخره آمریکا باید شکست خود را در گرجستان به طریقی جبران کند. از اینرو رادیو فردا هم با هزار زحمت پروژة مک‌فال را از زبان الکن پاسدار اکبر برایمان نقل می‌کند.

امروز یازدهم سپتامبر سال2008، هفتمین سالگرد وقایعی است که رسانه‌های غرب تلاش می‌کنند آن‌ها را به سازمان «القاعده»، یا همان «شاخة اسلامی سازمان سیا» نسبت دهند، سازمانی که از این پس در وبلاگ ما به اختصار سازمان «شاس» خوانده خواهد شد. پروپاگاند رسانه‌ای جهت انتساب نابودی برج‌های دو قلو و تخریب بخشی از پنتاگون به «شاس» با هدف ارائة «تصویر قدرتمند» از این سازمان پوشالی صورت می‌گیرد. در ردة پائین‌تر، شاهد بودیم که چگونه نوکران آمریکا در حکومت اسلامی با پیروی از همین شیوه، انفجار در مقر حزب جمهوری اسلامی و انفجار در نخست وزیری و بسیاری از ترورهای سیاسی را به گروه فرقان و مجاهدین خلق نسبت دادند تا بتوانند سرکوب وحشیانة مردم کشور را «توجیه» کنند. وقایع یازده سپتامبر هم جهت توجیه تهاجم نظامی ارتش جنایتکار ناتو به افغانستان و عراق صورت پذیرفت. در هر حال در تداوم چنین روشی است که «رادیو فردا» در هفتمین سالروز یازده سپتامبر تهاجم تروریستی در عرصة «فرهنگی ـ سیاسی» و اجتماعی را به فارسی زبانان و به ویژه ایرانیان آغاز کرده. ابزار تهاجم این رسانة استحماری پاسدار اکبر گنجی و مشتی پروفسور پوسیدة نانخور استعماراند که پیشتر به اظهارات مضحک‌شان پیرامون کتابی که به نام پاسدار اکبر به زبان انگلیسی نوشته‌ شده و در واقع تکرار همان پروژة استعماری مک‌فال: «گذار به دمکراسی در ایران» است، اشاره داشتیم.

شیوة این تهاجم رسانه‌ای دقیقاً از شیوة تهاجم نظامی پیروی می‌کند. در تهاجم نظامی ابتدا بمباران سنگین برای ایجاد وحشت و تخریب در ابعاد بسیار گسترده صورت می‌گیرد، سپس پیاده کردن نیرو آغاز می‌شود. به عبارت دیگر فرشی از بمب گسترده می‌شود تا هر گونه مانعی از سر راه پیاده نظام برداشته شود. مقدمة رادیو فردا هم در واقع همان کاربرد بمباران را دارد. مجری برنامه، مستقیماً و همچنین از زبان چند استاد دانشگاه، پاسدار اکبر را «فیلسوف، روشنفکر، مدافع دمکراسی و حقوق زنان و مبارز و مخالف حکومت اسلامی» معرفی می‌کند! سپس در این گرد و غبار شیادی و فریب پاسدار اکبر رشتة کلام را به دست می‌گیرد تا در قرن بیست و یکم، با تکیه بر عقاید یک متفکر قرن نوزدهم، «آلکسیس دوتوکویل» به پرسش‌های «کاربران» از همه جا بی‌خبر «پاسخ» دهد! پیش از ادامة مطلب یادآور شویم علت شیفتگی پاسدار اکبر و دیگر عملة فاشیسم به «دوتوکویل» این است‌ که آلکسیس دوتوکویل عمیقاً «مذهبی» بوده. در مورد عقاید وی بحث نمی‌کنیم، چون او اگر در زمان خود از متفکران بزرگ به شمار می‌آمد، نمی‌باید فراموش کرد که عقایداش متعلق به قرن نوزدهم است! به عنوان نمونه می‌توان به تعاریفی اشاره کرد که «دوتوکویل» از «فردگرائی» ارائه داده؛ تعاریفی که امروز قابل قبول نیست. در هر حال همانطور که گفتیم فاشیسم و استعمار از «ابهام مقدس» تغذیه می‌کنند، به همین دلیل فعلة فاشیسم به همة متفکرانی که به نحوی به «متافیزیک» گرایش داشته باشند مهر می‌ورزند. و رسانه‌های استعماری همچون «بی‌بی‌سی»، «رادیوفردا»، و شرکاء نیز ارادت فراوانی به فعلة فاشیسم نشان می‌دهند.

جالب اینجاست که مطلب رادیو فردا با تکیه بر چند جملة «دهان پر کن» و شیادانه از زبان پاسداراکبر، در ابتدای کار استعماری بودن حاکمیت ایران و ‌سپس فاشیستی بودن آن را عملاً نفی می‌کند، تا به این وسیله ابعاد توحش حکومت اسلامی را به «استبداد» و «سرکوب» تقلیل دهد. به این ترتیب مخاطب در برابر خود فقط یک «حکومت سنتی» مشاهده خواهد کرد. ولی اگر نقش استعمار را در حکومت اسلامی انکار کنیم، مشروعیت حکومت اسلامی تأمین شده. حکومت اسلامی تبدیل می‌شود به حکومتی که به خواست و ارادة مردم ایران «استقرار» یافته، از اینرو همانطور که پاسداراکبر می‌گوید، به خواست و اراده مردم ایران هم می‌توان آن را برانداخت! در نتیجه، پاسدار اکبر ضمن انتقاد بیشرمانه از «سکوت مردم» در برابر حکومت دست نشاندة استعمار، در کمال وقاحت از «روشنفکران» می‌خواهد که از همین مردم انتقاد کنند!

چون به زعم گنجی، حکومت «سنتی» است، پس می‌توان از این حکومت «انتقاد» کرد؛ می‌توان خواهان سرنگونی آن شد، بدون آنکه بنیادهای سرکوب استعماری که چنین حاکمیتی بر آن‌ها تکیه دارد به زیر سئوال برده شود. اینچنین است که در بازار مسگرهای استعمار، مخاطب بجای شنیدن صدای گـ....، لاف و گزاف رادیوفردا و مغلطة یک «پاسدار» را می‌شنود، پاسداری که می‌پندارد بسیار هم «منطقی» سخن می‌گوید، و حتی یک مو هم لای درز سخنان خردمندانه‌شان نمی‌رود!

بله! فعلة فاشیسم که موجودیت خود را مدیون فضای کاذب دو قطبی است، وقتی ارواح شکم‌اش می‌خواهد «منطقی» صحبت کند، با سخنان خود در واقع همان فضای کاذب را «بازتولید» می‌کند، بدون اینکه بداند دیگران قادراند دور باطل بازگشت به سلطنت در پروژة استعماری «گذار به دمکراسی» مک‌فال را در این سخنان «حکیمانه» مشاهده کنند! اگر کسی با «زبان بسته»، یا «زبان انسداد» که به «ادبیات فاشیسم» تعلق دارد آشنا باشد به سادگی متوجه می‌شود که پاسداراکبر در حال «بازتولید» کالای بنجل سازمان سیا و ترهات براندازان حرفه‌ای است که فضای سیاسی را دو قطبی می‌خواهند؛ فضای «تک گزینه‌ای»، هر چند دوگانه‌نما: «آری یا نه!»

در این راستا پاسدار اکبر ضمن انتقاد از حکومت اسلامی، همان شعار استعماری «نه شرقی نه غربی» را باردیگر «بازتولید» می‌کند. نوچة منوچهر متکی، طبق معمول با انتقاد از نظام‌های «دین‌ستیز» اروپای شرقی، تعریف نوینی از سکولاریسم ارائه می‌دهد تا بتواند در کمال بلاهت سلطنت، و به ویژه سلطنت پهلوی را «سکولار» معرفی کند! چون به زعم پاسدار اکبر یا بهتر بگوئیم بر پایة تبلیغات کارخانة رجاله پروری، و بر اساس توهمات امام سیزدهم و دیگر دجالان تولیدی حوزة جهلیه، رژیم پهلوی «سکولار» بوده!

اوباش دست پروردة کارخانة رجاله پروری اخیراً جهت تبلیغات برای سلطنت پهلوی سخت به تکاپو افتاده‌اند. جای تعجب هم نیست که چنین تبلیغاتی در فارس‌نیوز، سایت پاسداران سلطنت‌طلب انتشار یابد. البته فارس‌نیوز هم به همان شیوة «واژگون نمائی» متوسل می‌شود، و این روزها از زبان «تایمز لندن»، به شاه سابق بدوبیراه می‌گوید، یا از زبان آخوندمکارم شیرازی که از چپاولگران با تجربه و از «مراجع» مورد علاقة کارخانة رجاله پروری است، بر دخالت نعلین در سیاست «تأکید» می‌ورزد، و به این ترتیب تلاش دارد که هر چه بیشتر به نفرت مخاطب از رژیم دامن زند. چون امروز در ایران کسانی که دوران شاه سابق را به یاد دارند کمتر از 30 درصد جمعیت را تشکیل می‌دهند. و هر چند سلطنت پهلوی دوم با دوران وحشت حکومت اسلامی قابل قیاس نیست ولی باید به فعلة فاشیسم یادآور شویم رجاله‌هائی چون خمینی، مکارم شیرازی، منتظری، مشکینی، خزعلی و دیگر اوباش حکومتی همگی دست‌پروردگان ساواک همان سلطنت به اصطلاح «سکولار» بودند، و حکومت اسلامی خود نیز تداوم سلطنت پهلوی است.

کسی که در سلطنت به طور اعم و در سلطنت پهلوی به طور اخص سکولاریسم مشاهده کند، مسلماً نه تعریف سلطنت را می‌شناسد و نه از سکولاریسم چیزی می‌داند. البته ماهیت پاسدار اکبر به عنوان زندانی دروغین و مخالف‌نما بر کسی پوشیده نیست. ترهات دین‌فروشانة ‌ایشان نیز همه روزه بر سایت‌های نانخور سفارتخانه‌های حکومت اسلامی در خارج خودنمائی می‌کند. اشکال فقط اینجاست که پاسداراکبر هم مانند ارشاد منجی خود را «لیبرال» می‌داند، هر چند که همانند وی به تبلیغ فاشیسم مشغول شده.

اکبرگنجی با هدف خلع سلاح مخالفین حکومت آخوندی، ضمن سرقت بخشی از سخنان آنان می‌گوید، عاقل باشیم و از روی احساسات قضاوت نکنیم، با رفتن شاه دمکراسی مستقر نشد با رفتن خامنه‌ای هم به دمکراسی نمی‌رسیم. تا اینجای سخنان پاسدار بی‌مقدار منطقی به نظر می‌رسد. ولی شیادی و عوامفریبی پاسدار اکبر زمانی پدیدار می‌شود که با تکرار مهملات مک‌فال، «شرط لازم» گذار به دمکراسی را «نفی نظام ولایت فقیه» تعیین می‌کند. حال آنکه می‌دانیم در یک بحث منطقی، «شرط لازم» به خودی خود «کافی» نیست! به زبان ساده‌تر، نفی نظام ولایت فقیه، نه تنها ضامن استقرار دمکراسی نخواهد بود که می‌تواند به استقرار نظام سرکوب «سلطنت لائیک» یا همان سلطنت کودتائی منجر شود، که در درازمدت باز هم نظام ولایت فقیه را به صورتی دیگر «باز تولید» کند. و دقیقاً به همین دلیل است که اکبر گنجی «سکولاریسم» را در رژیم پهلوی رؤیت کرده:

«بسیاری از نظام‌های استبدادی حاکم بر ما نظام سکولار بوده‌اند. از جمله نظام پهلوی [...] دین یکی از اجزای مهم هویت ایرانیان بوده و خواهد بود. جدائی دین از نهاد دولت یکی از پیش شرط‌های مهم گذار به دمکراسی و نظام دمکراتیک است.»

به صراحت می‌توان مشاهده کرد که «سکولاریسم»، ویراست پاسدار اکبر هیچ ارتباطی با سکولاریسم و «جدائی دین از سیاست» ندارد، بلکه پاسدار اکبر مانند دیگر فاشیست‌های مدعی لائیسیته، «جدائی دین از دولت» را سکولاریسم تعریف کرده، آنهم با تکیه بر مطالبی که «دوتوکویل» در قرن نوزدهم و در مورد دولت ایالات متحد عنوان کرده! اگر پاسدار اکبر از ذوق سکونت در حرمسرای حاج عباس میلانی «کور» شده و فراموشی گرفته، ما به وی یادآوری می‌کنیم که از یک‌سو، دولت ایالات متحد نه در قرن نوزدهم و نه در هزارة سوم نمی‌تواند با دولت ایران مقایسه شود؛ تفاوت میان شرایط اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی نیز نیازی به مطرح شدن نخواهد داشت. و از سوی دیگر، نفی نظام ولایت فقیه و جایگزینی آن با سلطنت همان پروژة ابلهانة «مک‌فال» است که «گذار به دمکراسی در ایران» نام گرفته:

«نباید کینه و عداوت جانشین عقلانیت و آینده نگری شود. با رفتن شاه، دمکراسی و آزادی مستقر نشد، با رفتن خامنه‌ای هم دمکراسی و آزادی مستقر نخواهد شد. اما از این مقدمه درست نباید این نتیجة نادرست را استنتاج کرد که [...] دوام رهبری خامنه‌ای و نظام ولایت فقیه را باید پذیرفت. نفی نظام ولایت فقیه، شرط لازم گذار به دمکراسی است[...]»


پاسدار اکبر ظاهراً فراموش کرده که برای مستدل بودن هر فرضیه‌ای، دو شرط لازم است: «شرط لازم» و «شرط کافی»! شرط لازم و کافی برای استقرار دمکراسی در ایران این است که قانون اساسی از«طرق» قانونی اصلاح شود، و تغییرات در سطح حاکمیت نیز از طرق قانونی صورت پذیرد. نه از طریق شورش، جنجال و هیاهو. البته از حق نمی‌باید گذشت، که در این شطرنج سیاسی آمریکا نقش خود را بخوبی در تقابل با مطالبات مردم ایران ایفا می‌کند. نخست از حکومت اسلامی حمایت صورت می‌دهد، تا در برابر مطالبات مردم مقاومت کرده، و از طریق سرکوب جامعه را متشنج کند. عموسام، همزمان اوباشی را به راه می‌اندازد تا در رادیوهای سازمان سیا از طریق «تبلیغات»، تنها راه رهائی از این شرایط غیرانسانی را سرنگونی همین حکومت معرفی کنند!‌ بله، اگر پاسدار اکبر شعورش به این حرف‌ها نمی‌رسد، ما می‌دانیم که سیاست‌های «مکمل» چه معنائی دارد. و این مطالب را مسلماً با مطالعة جسته‌گریختة آثار فلاسفة قرن نوزدهم نمی‌توان دریافت. سوادی بیش از این حرف‌ها می‌طلبد!

در هر حال، اگر حاکمیت ایالات متحد می‌پندارد با بزک کردن چهرة کریه یک پاسدار می‌تواند عملة فاشیسم را به عنوان مدافعان دمکراسی به ما ملت حقنه کند، خیلی کور خوانده! دیروز مشتی ملای آدمکش را با تکیه بر ادبیات «چپ‌نما» بر جامعه حاکم کردند، تا کشور را به دامان فاشیسم بیاندازند، و امروز همین «مضحکه» را از طریق اهدای بلندگو به اوباش و پاسداران سابق حکومت اسلامی به راه انداخته‌اند. با این تفاوت که امروز هدف‌شان آلودن ادبیات «دمکراتیک» به کثافت و لجن فاشیسم است. دیروز «باراک اوباما» در مورد شعار «تغییر» که این روزها ورد زبان سناتور مک‌کین و جمیله یکه سوار شده حرف جالبی زد، او گفت، اگر به یک خوک ماتیک بمالید، «تغییر» پیش نخواهد آمد، خوک، همان خوک باقی می‌ماند.







نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس


پیوند این مطلب در گوگل
...

چهارشنبه، شهریور ۲۰، ۱۳۸۷



موسی در قفقاز!


...
«گفتگوی نوکرها»، آخرین پروپاگاند گاوچران‌ها برای ایجاد بحران است. این نوع گفتگو از طریق «تهدید» صورت می‌پذیرد. پیام تهدیدآمیز ایمن الظواهری، جیره‌خوار سازمان سیا به همپالکی‌اش، علی خامنه‌ای، و پیشنهاد وزیر اسرائیلی برای دزدیدن احمدی نژاد، گوهر شب چراغ چاه جمکران، در چارچوب همین پروپاگاند صورت می‌پذیرد. این تهدیدها برای آن است که شاید چند صباحی بر عمر نکبت‌بار حکومت اسلامی و سازمان القاعده بیفزایند. به یاد داریم که چندی پیش پروفسور حمید مولانا خواهان «تمدن‌گفتگوها» شده بودند. و زمانی که مشتی آدمکش جیره‌خوار آمریکا نظیر الظواهری «تمدن‌شان» را برملا می‌کنند، نتیجه جز تهدید هیچ نخواهد بود. اما پیش از ادامة مطلب لازم است به حاج اکبر و دارودسته‌اش در«روز آن‌لاین» بگوئیم کور خوانده‌اید! اگر می‌پندارید با حمایت از حقوق مجاهدین خلق می‌توانید در کنار مخالفان حکومت انسان‌ستیز اسلامی جائی برای خود باز کنید، شرایط سیاسی جامعة ایران را درست درک نکرده‌اید.

در پی فراخوان برای حمایت از حقوق پناهندگان ایرانی در عراق، «روز آنلاین» هم ناگهان طرفدار حقوق مجاهدین خلق شد و مطلبی به قلم احمد باطبی در دفاع از حقوق پناهندگان منتشر کرد! سپس نوبت به پاسدار شریعتمداری رسید تا با توسل به شیوة واژگون‌نمائی، به انتقاد از احمد باطبی و موضع‌گیری وی به نفع مجاهدین خلق بپردازد و در واقع برای «روزآن‌لاین» در داخل کشور کسب محبوبیت نماید. ولی به پاسدار شریعتمداری، حاج‌اکبر و به ویژه «مراجع» منفور حکومتی اطمینان می‌دهیم که در آیندة ایران جائی برای مزدوران استعمار که سه دهه است با شعار «استقلال، آزادی» به نوکری برای آمریکا مشغول‌اند وجود نخواهد داشت. طرح «گفتگوی نوکرها» که از «گفتگوی تمدن‌ها» اثر روژه گارودی اقتباس شده بجز رسوائی بیشتر برای عمال حکومت جمکران پیامدی نخواهد داشت.

به یاد داریم که در عهد دقیانوس، «روژه گارودی» سناتور ابدمدت و نظریه‌پرداز سابق حزب کمونیست فرانسه، در آستانة جهاد ایالات متحد با اتحاد شوروی، ناگهان در مجلس سنای فرانسه نور الهی به قلب‌شان تابید و مسلمان شدند. سپس پروپاگاند اسرائیل‌ستیزی را با انتشار «تاریخ یک ارتداد» آغاز فرمودند. می‌دانیم که این کتاب در فرانسه ممنوع‌ است، ولی به زبان انگلیسی در ایالات متحد برای فروش در اختیار مشتاقان قرار دارد! «برادر» روژه گارودی پس از تشرف به اسلام، «گفتگوی تمدن‌ها» را به رشتة تحریر در آوردند و چند سال بعد «محمد خاتمی» که مانند همة دستاربندان وجود‌اش را با نیرنگ و فریب و ریا، به ویژه با «غصب» سرشته‌اند، طرح گفتگوی تمدن‌ها را به نام خود به ثبت رساند و «برادر» گارودی هم سکوت کردند! چرا که ایشان به اسلام عشق عجیبی دارند، هر چند به مصداق، مرگ خوب است ولی برای همسایه، حکومت اسلامی را هم برای کشورهای مسلمان‌نشین می‌پسندند؛ خودشان در حکومت غیراسلامی سوئیس رحل اقامت افکنده‌‌اند. چندین سال پیش هفته نامة «گلوب» از چند تن از مشاهیر فرانسه خواسته بود در ستایش حکومت اسلامی جمکران مطالبی بنویسند، و روژه گارودی اعلام کرده بود که حاضر است بدون هیچگونه چشمداشت مالی مقالة کذا را بنویسد! این مختصر را گفتیم تا مشخص شود میزان ارادت روژه گارودی به سرکوب و توحش اسلامی در ایران تا چه حد ریشه‌دار است. البته هفته نامة «گلوب» که در واقع قصد رسوا کردن بعضی‌ها را داشت، نام کسانی را که در ازاء دریافت مبالغی مشخص جهت مجیزگوئی برای حکومت اسلامی اعلام آمادگی کرده‌ بودند به چاپ رساند، از جمله یک نویسنده و هنرمند فاشیست به نام «ژان ادرن هالیه»، طرفدار جبهة ملی فرانسه که در سال 1997 کرة زمین را از وجود پلید خود پاک کرد. بگذریم! پس از شکست برنامة آمریکا در گرجستان، «اتاق فکر» گاوچران‌ها که در مراکز «پژوهشی» چون «هوور»، «ودرو ویلسون»، «اینترپرایز» و ... فعال است، گویا «گفتگوی نوکران ضدامپریالیست آمریکا» را پیشنهاد داده.

در نتیجه، بلافاصله ایمن‌الظواهری برای شرکت در طرح اربابان در برابر دوربین قرار گرفت و «شیره را خورد و گفت شیرین است!» بله، فعلاً که بن‌لادن گرفتار مدرنیزاسیون شهر مکه شده فرصت بازی در سریال‌های پرهیجان سازمان سیا را ندارد؛ پادوی مصری این سازمان نقش «آرتیسته» را بر عهده گرفته. الظواهری که مانند اصحاب کهف هزارة سوم در غار سازمان سیا مشغول چرت زدن بود، پس از سی سال مطالعة اسناد و شواهدی که بر دیواره‌های غار حک شده بود، ناگهان مانند «ارشاد منجی» خودمان به حال «کشف و الهام» افتاد. ولی کشف و الهام الظواهری که در قالب فیلم ویدئو بر شبکة اینترنت ظاهر شد، «عبادی ـ سیاسی» است. «عبادی» است چرا که برای پرستش بت عیاری به نام «پنتاگون» که یکتا، عادل، بخشنده و مهربان است تهیه شده؛ و «سیاسی» است از آنرو که حافظ منافع سی سالة سازمان «سیا» خواهد بود.

بله، مباشر مصری بن‌لادن پس از سی‌سال مکاشفه و مطالعه و استدلال و استنتاج به این نتیجه رسیده که رهبری ایران، نوکر آمریکا است و پاسداران حکومت اسلامی در اشغال نظامی افغانستان و عراق از نوکری برای آمریکا فروگذار نکرده‌اند! «حاج» الظواهری به محض اینکه از این واقعیت آگاه شد، آنرا به اطلاع «بی‌بی‌سی» و دیگر شاخک‌های استعمار غرب نیز رساند. و ما هم با مطالعة آنچه برای دانستن‌اش نیازی به مشاهدة چهره کریه الظواهری و اکتشافات‌‌ جدیدش نداشتیم، متوجه شدیم که این حقایق الهی را بن‌لادن در حفاری‌های اخیر شهر مکه کشف کرده! هر چند الظواهری نمی‌داند که چرا تاکنون به دستور ارباب خفقان اختیار کرده بود، ما خوب می‌دانیم!

ما نیک می‌دانیم که نوکران آمریکا در منطقه به ویژه در ایران باید صفوف خود را فشرده‌تر کنند، چون عموسام که شکم‌اش را برای یک پیروزی سریع در اوستیا صابون زده بود تا سناتور مک‌کین با هالة نور وارد کاخ سفید شود، برخلاف انتظاراش در گرجستان شکست سختی خورد. بله، قرار نبود وقتی نیروهای گرجستان با رهنمودهای مستشاران نظامی آمریکا به اوستیای جنوبی «حمله» می‌کنند، نظامیان روس در کمین نشسته باشند! ولی از قضای روزگار روس‌ها در همان حوالی به ادعای خودشان مانور نظامی داشتند و به همین دلیل سریعاً در محل حضور یافته، آرزوی افتخار و پیروزی را به دل این سناتور مک‌کین مادر مرده گذاشتند! نتیجة انتخابات به احتمال زیاد ورود مک‌کین و «جمیلة یکه سوار» به کاخ سفید خواهد بود، البته با افتضاح و سرافکندگی!

به این دلیل است که همزمان اسرائیل گریبان احمدی نژاد را گرفته، و سازمان القاعده هم علی خامنه‌ای را تهدید می‌کند. پاسخ دولت مهرورزی به اسرائیل در چارچوب حقوق و قوانین بین‌المللی صورت می‌گیرد، در حالیکه پاسخ خامنه‌ای به تهدید الظواهری در چارچوب اسطوره‌های کتب مقدس ادیان ابراهیمی است! بله در این معرکة استعماری رهبر فرزانه باید نقش موسی را ایفا کنند.

می‌دانیم که اخیرا یک وزیر اسرائیلی، «‌رافی ایتان» برای محاکمة مهرورزی پیشنهاد ربودن وی را مطرح کرده! البته ما از پیشنهاد این وزیر اسرائیلی خیلی استقبال می‌کنیم و از دولت اسرائیل عاجزانه تقاضا داریم نه تنها احمدی نژاد که اعضای مسجد جمکران، اعضای مجلس «خفتگان» و به ویژه تمامی طلاب و اعضای انجمن اسلامی را در ایران بربایند! که از دوران کوروش کبیر گفته‌اند: «مال بد بیخ ریش صاحب‌اش!» 2500 سال پیش کوروش کبیر قوم یهود را از اسارت رهانید، شما را به سرزمین‌تان بازگرداند، شما هم ما ایرانیان پاک نهاد را از اسارت استعمار برهانید، و این گورکن‌ها را به موطن اصلی‌شان که همان آمریکا باشد، عودت دهید؛ به این ترتیب با هم بی‌حساب می‌شویم!

باری از آنجا که دولت مهرورزی با ما هم عقیده نیست، از اسرائیل به سازمان ملل شکایت برده! این روزها بعضی‌ها دست نیاز به سوی سازمان ملل دراز می‌کنند، ‌چون می‌پندارند که هنوز آمریکا در آنجا ارباب است و هوای نوکران را دارد. از جمله محمد خرازی، فرستادة گورکن‌ها در سازمان ملل،‌ که از قوم و قبیله خرازی‌های وزارت امور خارجه و سازمان ملل است و به نوکری برای آمریکا مشغول‌! به گزارش صدای آمریکا، محمد خرازی، که مسلماً مثل بقیة قوم و قبیلة خرازی‌ با دلارهای حاصل از چپاول نفت ما ملت یک مدرک دکتری هم از ینگه دنیا برای‌اش «ابتیاع» کرده‌اند، به دبیرکل سازمان ملل نامه «نگاشت»، و تهدید اسرائیل را «خطرناک توصیف کرد!»

البته «خطر» وجود دارد، ولی نه خطر اسرائیل! مگر اسرائیل تا به حال به شما گورکن‌ها بدی کرده؟ هر چه سلاح خواستید در اختیارتان گذاشت، ‌ آخرین شیوه‌های شکنجه را از همین اسرائیلی‌ها می‌آموزید، حالا اسرائیل برای‌تان خطرناک شده؟ واقعاً که این گورکن‌ها چقدر نمک نشناس‌اند! بله، «خطر» وجود دارد، خطری که به دلیل شکست طرح پنتاگون در گرجستان ایجاد شده! گاوچران‌ها طی سه دهة اخیر، از دوران جیمی کارتر عادت کرده بودند که هر بار یک دمکرات را به کاخ سفید می‌فرستند، به بهانة طرفداری از «حقوق بشر»، چند براندازی و جنگ و بحران به راه بیاندازند، و از این راه چند سال پشتوانة «مالی» هم برای‌اش‌ فراهم کنند، تا وقتی که نوبت به یک «جمهوریخواه» دیگر برسد و ایشان هم با لات بازی کامل در همان مناطق «حقوق بشر» یک پیروزی «زود، سریع، فوری» به دست آورند! البته در ابعاد منطقه‌ای این سیاست در چارچوب کلی «سیاست انسداد» قرار می‌گیرد و همانطور که در ایران نیز شاهد بودیم، پس از ریاست جمهوری کارتر، رژیم شاه را با همکاری ارتش، شهربانی و ساواک سرنگون کردند، تا نوکران ضدامپریالیست‌شان زمینه سازی برای گروگان‌گیری، تحریم و جنگ را فراهم آورند. و بعد نوبت به ریگان رسید و بحران گروگانگیری نیز یک‌شبه پایان یافت. روزی که رونالد ریگان سوگند ریاست جمهوری یاد کرد، تاج پیروزی بر سر گذاشته، تلفن‌چی‌ها و ماشین‌نویس‌های سفارت آمریکا در تهران را تحت عنوان «دیپلمات» تحویل گرفت، و با هالة نور وارد کاخ سفید شد تا نوکران‌اش در جمکران به جهاد در عراق و افغانستان مشغول شوند. هزینة دوران ریاست جمهوری پدر این جرج بوش را نیز نخستین تهاجم نظامی به عراق تأمین کرد. سپس بیل‌کلینتون، ضمن تداوم تحریم و بمباران روزانة غیرنظامیان در عراق، یوگسلاوی را با رعایت کامل «حقوق بشر» تجزیه کرده، مردمان‌اش را قتل‌عام نمود!

در رابطه با جنگ گرجستان، در تاریخ 29 اوت سالجاری، ولادیمیر پوتین طی مصاحبه با تلویزیون دولتی آلمان «آ.ار.د» که در آلمان سانسور هم شد، به جنایات آمریکا و اروپا در یوگسلاوی اشاره کرد و ضمن توضیح «نظارت» صلح‌بانان هلندی اروپا بر کشتار غیر نظامیان «سبرنیتسا»، از واکنش ارتش روسیه در برابر تهاجم نظامی گرجستان تقدیر کرد. در ماه ژوئیه سال 1995 صلح‌بانان هلندی راه بر ژنرال «لادیچ» باز می‌گذارند؛ لادیچ و سربازان‌اش هشت هزار مسلمان بالای 12 سال را به همراه می‌برند، و همه را به قتل می‌رسانند. ولی روسیه پس از قتل صلحبانان‌‌اش توسط ارتش گرجستان واکنش شدیدی نشان داد که اروپا و آمریکا را غافلگیر کرد.

بله گاوچران‌ها در ایالات متحد پس از اینکه بفهمی نفهمی تصمیم گرفتند سناتور مک‌کین را به کاخ سفید روانه کنند، چند سخنرانی آتشین و ضدروسی هم در دهان جناب سناتور گذاشتند. البته وزارت امور خارجة روسیه اعلام کرد این سخنان بیشتر مصرف داخلی دارد. سپس رأی گاوچران‌ها تغییر کرد و سناتور مک‌کین جهت «مذاکره» خواهان ملاقات با ولادیمیر پوتین شدند، ولی پاسخی دریافت نکردند، چون روسیه در هر حال از حضور دمکرات‌ها در کاخ سفید استقبال نمی‌کند. اینگونه بود که گاوچران‌ها «فکر» کردند یک پیروزی برای مک‌کین دست و پا کنند آنهم در مرز روسیه، که سناتور مک‌کین در تداوم نبرد قهرمانانة خود در بمباران غیرنظامیان ویتنام قرار گیرد و شیرین‌کام کارش را شروع کند. و چون گورکن‌ها نمی‌توانستند در ایران زمینة این پیروزی را فراهم آورند،‌ همای بخت بر شانة ساکاشویلی، نوکر دیگر آمریکا فرود آمد. و شبانگاه هفتم اوت 2008، ارتش گرجستان از راه زمین و هوا به اوستیای جنوبی حمله کرد. جزئیات این تهاجم وحشیانه و قتل عام غیرنظامیان در مصاحبة ولادیمیر پوتین در سایت «راه توده» موجود است. پس وارد جزئیات نمی‌شویم. جریان این بود که نیروهای نظامی روسیه انتظار چنین حمله‌ای را داشتند و در کمین نظامیان گرجستان نشسته بودند.

در واقع روز هشتم ماه اوت که جرج بوش، خندان و خوشحال با ولادیمیر پوتین در پکن دیده بوسی می‌کرد، نمی‌دانست پوزة مقدس پنتاگون اینگونه به خون کشیده خواهد شد! «مستر» پرزیدنت تردید نداشت که «خدا با مؤمنان است!» ولی نمی‌دانست که اصولاً خدائی در کار نیست! باری، پس از اینکه شکست گرجستان قطعی شد و نیکولا سرکوزی سراسیمه به مسکو رفت، تازه گاوچران‌ها، مانند نوکران شیعی‌مسلک‌شان، فریاد مظلوم‌نمائی‌شان را به آسمان بردند، و جنجال رسانه‌ای آغاز شد! بقیة ماجرا هم روشن است. نوکران آمریکا در جمکران، تهاجم نظامی به اوستیا را محکوم نکردند! پاسدار شریعتمداری پس از یک هفته سکوت به پارس کردن برای وزارت امورخارجة مفلوک جمکران پرداخت که «چرا موضع مبهم گرفته‌اید!» چون مواضع کیهان گویا هیچ ابهامی نداشته! ژنرال شریعتمداری سکوت کرده بودند، چون ذخیرة باروت‌شان ته کشیده بود! اتحادیة اروپا هم پس از جار و جنجال فراوان ناچار شد دست و پای‌اش را جمع کند. بالاخره کاندی رایس راهی لیبی شد و به گفتة لوموند نه تنها یکساعت در انتظار نشست که از افتخار دست دادن با نوکر قدیمی آمریکا، جناب سرهنگ قذافی هم محروم شد! بله، در گیرودار چنین افلاسی است که اسرائیل به شیوة ترکمن‌ها قصد ربودن احمدی‌نژاد را می‌کند.

نزد قبایل ترکمن رسم بر این بوده، که مرد ترکمن‌ همسر آیندة خود را برباید. شاید درآینده در مورد «مفاهیم» این سنت توضیح دهیم، فعلاً افلاس فعلة فاشیسم اولویت دارد. به دلیل همین افلاس است که الظواهری، سگ وفادار سازمان سیا، به پارس کردن برای همپالکی شیعی‌مسلک خود علی خامنه‌ای پرداخته. و اما بشنویم از واکنش خامنه‌ای که در کیهان مورخ 10 سپتامبر سالجاری تحت عنوان «ما آمده‌ایم فرعونیت را براندازیم» انتشار یافته.

سه دهة پیش حاج «آبراهام» یزدی آمده بودند 2500 سال استبداد را «پاک کنند»، امروز خامنه‌ای حدود دو هزار سال دیگر به عقب رفته تا در نقش موسی ظاهر شود و فرعون براندازد. بله، پیشرفت در قاموس گورکن‌ها همواره بازگشت به گذشتة اسطوره‌های مقدس است، ولی اینبار علی خامنه‌ای پای را به راستی بیش از گلیم‌اش دراز کرده. رهبر فرزانه که یک عصا هم به دست‌اش داده‌اند تا بتواند مثل آدمیزاد روی دو پا بایستد، به دلیل «تماس» مداوم با عصا و توضیح‌المسائل، پنداشته آنچه دست‌اش داده‌اند همان عصای موسی است و در دربار فرعون در برابر عصای جادوگران که به مار تبدیل می‌شد، «معجزه» خواهد کرد! البته عصای موسی همانطور که می‌دانیم معجزات دیگری هم داشت، از جمله اینکه آنحضرت با عصای‌شان دریا را ‌شکافتند تا قوم یهود از دریا رد شود، و زمانی که لشکریان فرعون به تعقیب یهودیان می‌آمد آب دریا، به ارادة الهی ارتش «ظلم» و «کفر» را به کام مرگ فرو برد! این قصه‌ها هم اصلاً ستون خیمة توهمات اقوام سامی نیست، به اثبات «علمی» رسیده! باور نمی‌کنید، از «پروفسور» نصر بپرسید.

رهبر فرزانه، خیلی مایل بودند وقتی ناوگان ارتش روسیه به بندر «پوتی» در دریای سیاه رسید و ناوچه‌های گرجستان را غرق کرد، عصای‌شان را به آب می‌‌زدند، تا هر چه مستشار نظامی اسرائیلی در محل بود از دریا گذشته وارد ترکیه شود! ولی مستشاران اسرائیلی با مشاهدة عصای دیگری، گرجستان را از راه هوا ترک کردند. و دولت اسرائیل،‌ همزمان با جیغ و فریاد پاسدار شریعتمداری در کیهان، اعلام داشت، «ما» اصلاً در این جنگ دخالت نداشتیم! «ما» یک هفته پیش از آغاز جنگ فروش سلاح به گرجستان را متوقف کرده بودیم! بله در هزارة سوم، عصای اسطوره‌ای موسی برای قوم بنی اسرائیل معجزه نمی‌کند. در عوض «عصای عیسی»، نان اسرائیل در گرجستان را نیز آجر می‌کند، چون «عصای علمی» است. و همین «عصا» بزودی بر فرق دیگر نوکران آمریکا در منطقه نیز فرود خواهد آمد. پس بهتر است زوج خوشبخت «الظواهری ـ خامنه‌ای» به «تمدن گفتگوها» و «تهدید» امید نبندند. ‌مرگ سازمان القاعده و شرکای‌ شیعی‌مسلک‌اش در جمکران اجتناب ناپذیر است. با پناه گرفتن در توهمات اسطوره‌های‌ مقدس نمی‌توان از این «جبر تاریخی» گریخت.




نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس



سه‌شنبه، شهریور ۱۹، ۱۳۸۷



داروین و «خیمه»!


...
همانطور که شیوخ صحرای حجاز با بولدوزرهای شرکت بن‌لادن به جان آثار تاریخی شهر مکه افتاده‌اند تا مدرنیسم مطلوب گاوچران‌ها را در اطراف همان تکه سنگ آسمانی به اجرا درآورند، پروفسور نصر هم در ایالات متحد به قصد بریدن یک برهه از تاریخ غرب اره شکسته‌ای به دست گرفته و جهت «مبارزه» قیام فرموده‌اند! حضرت «پروفسور» که در دوران تاریخ گریز «خیمه» و زندگانی بدوی، «خیمه» زده‌اند، از مدافعان پروپاقرص «باورها» به شمار می‌روند‌، ولی آنزمان که به «مدرنیته» می‌رسند نه تنها آنرا با «مدرنیسم» در ترادف قرار می‌دهند،‌ که سر و پا برهنه از «خیمة ذهنیات و باورهای مقدس» پای بیرون گذاشته، به سینه زدن زیر پرچم «علم» و «اثبات علمی» هم مشغول می‌شوند! پیش از ادامة مطلب یادآور شویم که اظهارات دکتر سید حسین نصر تاکنون در چند وبلاگ به صورت مفصل نقد و بررسی شده، چرا که این «جناب» برخلاف امثال سروش و فردید از زباله‌دان استخراج نشده‌اند، ولی در کمال تأسف به همان محفل کذا تعلق دارند! محفلی که مخدوش کردن مفاهیم را در دستورکار خود دارد.

دیروز سایت «هفتان» مطلبی منتشر کرده بود تحت عنوان «نقد نظریة تکاملی داروین از نگاه سیدحسین نصر» که لینک آن هم کار نمی‌کرد! ولی چند سطری که در دسترس مشتاقان قرار داشت برای چندین وبلاگ کفایت می‌کند. پرفسور نصر که از فاشیست‌های دوست داشتنی، مؤدب و اتوکشیدة مقیم ینگه دنیا به شمار می‌روند، و افتخار داشتن فرزندی چون «ولی نصر» را نیز یدک می‌کشند، در یک روند سراسر «مغلطه ـ سفسطه» فرموده‌اند، تئوری داروین «ستون خیمة» مدرنیسم به شمارمی‌رود و اگر فرو ریزد، به زعم ایشان «کل مدرنیسم» فرو خواهد ریخت. پروفسور نصر در ادامه می‌فرمایند چون این تئوری به اثبات هم نرسیده، با آن مانند یک «ایدئولوژی» برخورد می‌شود! البته مشخص نیست در کدام مکتب فلسفی چنین نظریه‌ای مطرح شده که هر تئوری‌ای که به اثبات نمی‌رسد، تبدیل به ایدئولوژی خواهد شد! در هر حال آقای نصر از مسلمانان خواسته‌اند که کل موضوع یا مدرنیته را از همین دیدگاه بنگرند! ولی در همینجا می‌باید از ایشان پرسید، شما که خیلی به «اثبات» علمی علاقمند هستید، جن‌وپری، قرآن و جبرئیل و دیگر «مستدلات» تئوریک خودتان را هم به «اثبات» رسانده‌اید که اینچنین از عدم اثبات دیگر تئوری‌ها «آزرده» می‌شوید!

در ثانی، ظاهراً جناب پروفسور نصر که مدرنیته را «مدرنیسم» می‌خوانند، از مدرنیته هیچ شناختی ندارند. چون برخلاف ادعای رئیس دفتر سابق شهبانوی مهربان، ‌تئوری داروین، پای بر چارچوب فلسفی مدرنیته می‌فشارد، و نه بالعکس! به عبارت دیگر بدون نظریة داروین هم مدرنیته همچنان پابرجاست، چرا که رمانتیسم آلمان، نظریة فروید و فلسفة نیچه بر نظریه داروین تکیه ندارد و همچنان باقی خواهد ماند! بهتر است بگوئیم، فروپاشی تقدس اسطوره‌های ادیان ابراهیمی بدون نظریة داروین هم اعتبار فلسفی و منطقی خود را حفظ می‌کند، چون مدرنیته، بر خلاف دین اسلام، که خیمه دارد و خیمة خود را بر ستون نامرئی «خدواند یکتا» و توهمات و حکایات و قصه‌ها استوار کرده، دین نیست؛ خیمه هم ندارد! پیشتر چندین وبلاگ به مدرنیته اختصاص داده‌ایم، ولی جهت روشن شدن ذهن آقای نصر نگاهی اجمالی خواهیم داشت به چارچوب‌های فلسفی مدرنیته.

مدرنیته یک حرکت فراگیر فرهنگی، علمی و اجتماعی بود که با قرار دادن اسطوره‌های مقدس مسیحی در زمینة تاریخی‌شان، تقدس را از آنان زدود. ساده‌تر بگوئیم، به این ترتیب اسطوره‌های مسیحی در ردة اسطوره‌های یونان و رم باستان قرارگرفت. و از سوی دیگر تفکر فلسفی مدرنیته، انسان را مانند خداوند از آسمان به زمین آورد. در فلسفة کلاسیک، انسان موجودی تعریف شده بود کاملاً «منسجم»! و اینچنین عنوان می‌شد که این «موجود» با تکیه بر نیروی «اراده» قادر است بر سرنوشت خود حاکم شود. ولی در بطن فلسفة نیچه، برای نخستین بار انسان اختیار گفتار و کردار خود را از دست می‌دهد؛ زبان «دیونیزوس» به زبان خشک و بیروح «آپولون» زندگی و نشاط می‌بخشد و خداوند یکتا و نامرئی در قالب متکثر و متشکل از چهار عنصر: آب و آتش و باد و خاک، بر زمین فرو می‌افتد. در نظریة فروید نیز «پدر» به عنوان نماد قدرت الهی در خانواده از تخت حاکمیت به زیر کشیده می‌شود. فروید بر اساس اسطورة اودیپ، نتیجه می‌گیرد که در گذشته‌های دور، پدر برای حفظ جایگاه خود پسر را از مادر جدا کرده بود، ولی پسر سرانجام پدر را به قتل ‌رسانده و مادر را به تصاحب خود در می‌آورد.

البته نظریة فروید هم قابل اثبات نیست، ولی علیرغم این امر مدرنیته پا برجاست! و «روانکاوی» یک شیوة درمان علمی است که نزد روانپزشکان در سراسر جهان کاربرد بالینی دارد! هر چند ممکن است «پرفسور» نصر روانکاوی را هم «باور» نداشته باشند، ولی «باورهای» آقای نصر «واقعیات» را تغییر نخواهد داد. واقعیت این است که محفل فاشیسم بین‌الملل علیه «انسان محوری» به جنگی همه جانبه برخاسته! در زمینة فرهنگی این پروپاگاند بیشرمانه تا آنجا پیش می‌تازد که نظریة علمی «مارکسیسم» را «اسطوره» می‌خواند و آنرا در ترادف با توهمات انسان‌ستیز «نازیسم» قرار می‌دهد. البته اینهمه از زبان «میرسه‌آ الیاد»، که سابقة همدلی‌اش با نژادپرستان یهودستیز حداقل در کشور فرانسه شناخته شده ‌است! و از قضای روزگار این مطلب نیز درسایت «هفتان» تحت عنوان «تأملی کوتاه درباب اسطوره» انتشار یافته!

البته ما با «اسطوره» هیچ اشکالی نداریم. اسطوره وقتی مشکل‌آفرین می‌شود که بعضی‌ها همچون «پروفسور» نصر آن را کلام الهی تلقی کنند! به عبارت دیگر، نکبت و ادبار فاشیسم از «اسطوره‌های مقدس» برمی‌خیزد، نه از اسطوره! قابل توجه اهالی «هفتان» سایت «فرهنگی» کارگزاران و دیگر شیپورچی‌های فاشیسم بین‌الملل که مارکسیسم را اسطورة زرین می‌خوانند و ادعا دارند که هدف نازیسم نابودی «ارزش‌های مسیحی» بوده:

«جامعة بی‌طبقه مارکس همان اسطوره ‌عهد زرین است که بر اساس روایات گوناگون در پایان تاریخ جای دارد [الیاد] نازیسم را نمونه‌ای دیگر از این الگو می‌داند. جنبش نازیسم ...»

بله این گورکن‌ها وقتی به فعالیت «فرهنگی» می‌پردازند، اسطورة مقدس را در ترادف با اسطوره، و اسطوره را هم در ترادف با علم و تاریخ قرار می‌دهند. و شیوة «فعالیت‌های» فرهنگی اینان، ایجاد بازار مسگرها در اطراف «معنا» است تا بتوانند ضمن پنهان داشتن باد بلاهت، در غربت معانی لاف بزنند. که از قدیم گفته‌اند «گ... در بازار مسگرها و لاف در غربت». به این ترتیب است که در «بازار مسگرها»،‌ مارکسیسم تبدیل می‌شود به اسطورة عصر طلائی و آخرزمانی و مهدویت و اینجور چیزها! البته اسطوره تا زمانی که توسط شیادان یهودی، مسیحی و مسلمان «تقدس الهی» پیدا نکرده بود، انسان‌ستیز به شمار نمی‌آمد! همچنانکه سنت نیز بر خلاف «سنت مقدس» به هیچ عنوان انسان‌ستیز نیست. اما هنگامی که شیپورهای فاشیسم به «فرهنگ» علاقمند می‌شوند، ادعا می‌کنند، نازیسم در صدد نابودی «ارزش‌های مسیحی» بوده!

این یک دروغ بیشرمانه است. کلیسای کاتولیک طی تاریخ موجودیت‌اش پیوسته یکی از مهم‌ترین بنیادهای مشوق یهودستیزی و نازیسم بوده، چرا که به زعم آخوندهای مسیحی، یک یهودی باعث مرگ مسیح شده! البته آن‌ها که این مزخرفات را می‌گویند، در نظر نمی‌آورند که مسیح خودش هم یهودی بود! در هر حال تصاویر خوش و بش آدولف هیتلر با مقامات بلندپایة کلیسای کاتولیک بر روی شبکة اینترنت به وفور دیده می‌شود! سابقة فعالیت‌های سیاسی پاپ‌ها به ویژه آن لهستانی قبلی و این آلمانی فعلی معروف خاص و عام است. می‌بینیم که دروغ گفتن روی اینترنت خیلی مشکل است! بله هیجانات ایجاد شده در اطراف دروغ‌های شاخدار و «مبارزات ضد مسیحی» فاشیست‌ها، باعث شد که ما هم پروفسور نصر را در خیمه‌شان بکلی از یاد ببریم! پس بازگردیم به سخنان گهربار ایشان:

«نظریة تکامل ستون خیمة مدرنیسم است و اگر این ستون سقوط کند، کل خیمه بر سر مدرنیسم فرو خواهد ریخت. بنابراین به مانند یک ایدئولوژی با آن رفتار می‌شود، نه یک تئوری علمی که به اثبات رسیده است. می‌دانم که بسیاری از مردم اظهارات من در این مورد را نمی‌پذیرند، اما حداقل مسلمانان باید از این دیدگاه به کل موضوع بنگرند.»

جناب پروفسور نصر! سرکار در کدام آکادمی فلسفه آموخته‌اید که «خیمة» مدرنیته یا به قول شما «مدرنیسم» بر نظریة تکامل استوار شده؟ در کدام فراموشخانه به سرکار یاد داده‌اند که مدرنیته «خیمه» دارد و ستونش هم نظریة داروین است؟ کدام ابلهی ادعا کرده با رد نظریة داروین، مدرنیته نابود خواهد شد؟ البته ما می‌دانیم که در بسیاری از مدارس ینگه دنیا، به عنوان «فلسفه» چرند و مهمل تحویل جوانان می‌دهند، این نیز قسمتی از تبلیغات سیاسی‌ای است که تحت عنوان «لیبرالیسم آمریکا» به خورد مردم داده شده. ما نیک می‌دانیم که در برخی دانشگاه‌ها نظریة داروین را تحت نظارت کلیسا از کتب درسی حذف کرده‌اند، ولی علیرغم حذف نظریة داروین، این نظریه در بطن مدرنیته همچنان پا برجاست، چون مدرنیته تداوم رنسانس و نشانگر یک برهة تاریخی در اروپای غربی به شمار می‌رود.

جناب پروفسور! سرکار از درون خیمة ادیان ابراهیمی در هزارة سوم نمی‌توانید یک برهة تاریخی را در اروپا به میل «امام و امت و ناتو» حذف بفرمائید! همانطور که گفتیم تاریخ بر خلاف ادیان، خیمه ندارد! علم تاریخ، حرکت انسان است در زمان و مکان مشخص. و آنچه را در گذشتة اروپا «واقع» شده و در «پسامدرنیته» تداوم یافته، امروز نمی‌توان به دلخواه حذف کرد. جنابعالی بهتر است از خیمة باورهای منجمد خود پای بیرون بگذارید و بالاخره قبول بفرمائید که تاریخ و فرهنگ غرب یک «مجموعه» است که مدرنیته هم بخشی از آن به شمار می‌رود. محفل فاشیسم بین‌الملل اگر چه در شهر مکه بساط پادشاهی به راه انداخته، و عمال‌اش تاریخ شهر و تاریخ جهان اسلام «تعیین» ‌کرده‌اند، خود در جهان غرب به افلاس افتاده است، و این محفل با توسل به همة پروفسورهای عالم، از قبیل سرکار نمی‌تواند رمانیتک‌های آلمان، نیچه، فروید و حتی نظریة داروین را از تاریخ تفکر بشر «حذف» کرده، تأثیراتی را که اینان بر تاریخ تفکر گذاشته‌اند، فقط به این دلیل که امروز بازتاب منافع محفلی و مالی‌اش نیست از میان بردارد! همگامی شما و امثال شما با این جریان که صرفاً سیاسی و مالی است، مسلماً نشانة درک و فهم نمی‌تواند باشد؛ درک و فهمی که شما 5 دهه است، تحت عنوان «شناخت» از مفاهیم فلسفی به خودتان نسبت داده‌اید.

ولی جناب پروفسور! دوستانه بگوئیم، اگر در این «نظریه‌پردازی» بیش از این‌ها پافشاری کنید، خود شما را به عنوان «حلقة گمشده» در موزة شهر نیویورک به نمایش خواهند گذارد، و به این ترتیب بر خلاف تمایلات قلبی‌تان، تبدیل به ابزاری جهت اثبات علمی نظریة داروین خواهید شد!





نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس



دوشنبه، شهریور ۱۸، ۱۳۸۷



چاقوی «فرهنگی»!


...
در توضیح وبلاگ «ارشاد روی شیروانی داغ» و پیرامون «جامعة باز» یادآور شویم که جامعة باز یا جامعة دمکراتیک، بر خلاف آنچه تبلیغ می‌شود،‌ از جنبة فرهنگی، سیاسی و اجتماعی در تقابل با «مدرنیزاسیون» و نوسازی قرار می‌گیرد. آنچه در تبلیغات عنوان نمی‌شود، این نکته است که در یک جامعة دمکراتیک اصل بر «تداوم» قرار می‌گیرد. از همین «تداوم» است که اصل «مسئولیت‌پذیری» در مورد شخصیت‌های حقوقی، سیاسی و فرهنگی ریشه گرفته. حال آنکه در جوامع استعماری و در نتیجه استبدادی، اصل بر «گسست»، نوسازی و کودتا قرار دارد، به عبارت دیگر «نبود مسئولیت»! چرا که این قماش «نوسازی» در واقع جهت ممانعت از «رشد جامعه» صورت می‌پذیرد. می‌توان «نوسازی» یا «مدرنیزاسیون» را به برش در مسیر حرکت جامعه تعبیر کرد. و می‌دانیم که برای ایجاد چنین «برشی» به «تیغ بران» نیاز است. تیغ بران در فرهنگ، تاریخ، سنت ـ با «سنت مقدس» اشتباه نشود ـ و پویائی انسان. دلیل ارادت محافل استعماری به تیغ‌کش و آدمکش و شیاد این است که ایجاد گسست یا برش کذا، بدون وجود چنین «نخبگانی» امکانپذیر نیست.

امروز در راه بندان دل‌انگیز، رویائی و سرشار از نشاط بولوار «مونپارناس» به یاد برنامة لات پروری سازمان ناتو افتادم و ناگهان مانند «ارشاد منجی» منهم به حالت «کشف و الهام» دچار شدم و کشف کردم که پیوند مقدسی بین «آدمکش»، «چاقوکش» و برنامة «فرهنگی» ناتو در کشورهای اسلام و مسلمین وجود دارد. به عنوان نمونه همین داماد آخوند مشکینی، اگر مبارزات «فرهنگی ـ سیاسی» خود را در شانزده سالگی با چاقوکشی برای یک پاسبان بینوا آغاز نمی‌کرد، هرگز مهرش اینچنین به دل هنرپروران ناتو نمی‌افتاد! یا همین پدر «ارشاد منجی» اگر یک چاقوکش زبردست و ماهر نبود هرگز چنین دختر نابغه‌ای تحویل جهان بشریت نمی‌داد. و ما هرگز با مفهوم واقعی لیبرالیسم، سکولاریسم و جامعة باز، ویراست «منجی» آشنا نمی‌شدیم و نادان از این جهان می‌رفتیم.

قصة لیبرالیسم و سکولاریسم و جامعة دمکراتیک به آنجا رسید که پدر «ارشاد منجی» با یک چاقوی «فرهنگی» به تعقیب وی پرداخت و ارشاد کوچولو پس از اینکه از دست «ددی» فرار کرد روی پشت بام خانه نشست! پیش از ادامة مطلب یادآور شویم که «ارشاد» از وقتی به کانادا آمد به جای «یا ابی»، پدرش را «ددی» صدا می‌کرد. بله وقتی ارشاد به پشت بام رسید، پدرش به خواست خداوند تبارک و تعالی عقلش نرسید که برود روی پشت‌بام، یا شاید در دم پایش شکست و چشمش کور شد! خلاصه ارشاد منجی از چنگال «ددی» نجات یافت و توانست روی پشت بام به حالت کشف و الهام، آنهم از نوع «غیردینی» دچار شود، و به ما بگوید، ساختارهای سکولار در کشورهای مسلمان‌نشین کارشان تفسیر دین و عبادت است و سکولارها باید به سوی این ساختارها بروند، و جامعة باز پیوسته در حال نوسازی است و ایشان خیلی لیبرال هستند و چرندیاتی از این دست! اتفاقاً امروز در روزنامة لوموند و فیگارو نیز با نمونة «لیبرالیسم» آمریکائی و «جامعة باز» در عربستان آشنا شدیم!

به گزارش سایت اینترنتی فیگارو، مورخ هفتم سپتامبر 2008، دولت مدعی لیبرالیسم ایالات متحد، 200 میلیارد دلار در دو مؤسسة مالی به نام‌های «فانی‌مه» و «فردی مک» تزریق می‌کند، تا این مؤسسات «خصوصی» که زمینة فعالیت‌شان تأمین وام مسکن است از ورشکستگی نجات یابند! بله، این است لیبرالیسم اقتصادی! و به این می‌گویند، عدم دخالت دولت در بازار آزاد! وقتی دولت 200 میلیارد دلار به مؤسسات خصوصی ورشکسته کمک مالی می‌کند، کسی به دخالت دولت در اقتصاد اعتراضی ندارد، ولی اگر از دولت بخواهند همین مبلغ را در آموزش و پرورش و بهداشت تزریق کند بلافاصله مدافعان «عدم دخالت دولت» از خواب بیدار شده و خواهان رعایت اصول لیبرالیسم اقتصادی خواهند شد.

و اما بپردازیم به جامعة کودتازده که پیوسته در حال نوسازی یا مدرنیزاسیون است. به یاد داریم که ارشاد منجی با توسل به واژگون‌نمائی چنین جامعه‌ای را «جامعة باز» نامیده بود و سایت رادیوزمانه هم با «آغوش باز» به استقبال تبلیغات استحماری شتافته، مهملات «ارشاد منجی» را ترجمه کرده بود.

بله ارشاد منجی، همانطور که روی پشت‌بام نشسته بود و در تاریکی شب به اطراف می‌نگریست، به دلیل کشف و الهام کذا اوضاع امروز عربستان را چندین سال پیش مشاهده کرد! بر اساس اخبار به دست آمده، شیوخ صحرای حجاز تمام آثار باستانی موجود در اطراف کعبه را با بولدوزرهای شرکت ساختمانی متعلق به قبیلة بن‌لادن با خاک یکسان کرده‌اند.

به گزارش سایت اینترنتی لوموند، مورخ 7 سپتامبر 2008، «نوسازی مداوم» در شهر مکه به ویرانی تمام اماکن مقدس از جمله مساجد منسوب به خویشاوندان و یا اخلاف محمد، همچنین مکانی به نام «مزار حوا» منجر شده! و می‌بینیم که گورکن‌ها در این مورد خفقان کامل گرفته‌اند. و از آنجا که بر طبق «تعریف» ارشاد منجی، عربستان یک «جامعة باز» است، مردم عربستان نمی‌توانند به ویرانی اماکن مقدس شهر مکه اعتراض کنند! حاکمیت عربستان با ایجاد یک شهر مدرن هر چه در گذشته‌های دور ساختة دست بشر بوده، و حامل تاریخچة شهر مکه است نابود می‌کند. یا بهتر بگوئیم شناسنامة فرهنگی مکه را از میان برمی‌دارد. فقط همان تکه سنگ کذا که گویا از آسمان روی سر مسلمین افتاده باقی می‌ماند تا همه ساله گوسفندان را از سراسر جهان برای طواف به دور آن به عربستان‌ بیاورند و جیب‌شان را خالی کنند!‌ دلارهای حاصل از زیارت و دینداری هم همانطور که می‌توان حدس زد به جیب عموسام سرازیر می‌شود.

به گزارش لوموند، قبیلة بن‌لادن، صاحب یک شرکت ساختمانی است و «بن لادن» روابط بسیار نزدیکی با خاندان سلطنتی عربستان داشته و دارد. این شرکت کارهای نوسازی مکه را آغاز کرده بود که در سال 1979 مخالفان مسلح حکومت عربستان به رهبری «ال‌عطیبه» در خانة کعبه بست نشستند. رؤسای شرکت ساختمانی بن‌لادن نقشه‌های دقیق ساختمان به ویژه زیرزمین‌ها را که شورشیان در آن مستقر شده بودند دراختیار «ژ.ئی.ژ.ئن»، کارشناس‌های ژاندارمری فرانسه حاضر در محل قرار دادند و به یاد داریم که برای نابود کردن گروه «ال‌عطیبه» تانک‌ها به خانة کعبه وارد شدند و باز هم گورکن‌ها در برابر چنین عملی، پس از سی‌سال همچنان خفقان اختیار کرده‌اند.

«تایمزلندن» در مطلبی که گویا امروز منتشر شده 10 دیکتاتور را که نعلین و دستار نداشتند به جهانیان معرفی کرده. و «فارس‌نیوز»، مورخ هشتم سپتامبر سالجاری هم به مصداق حکایت «دزدی که فریاد آی دزد سر می‌دهد»، مطلب کذا را انتشار داده تا ثابت کند در حکومت گورکن‌ها چپاول وجود ندارد، و هیچکس از شرکت‌های غربی رشوه و حق و حساب دریافت نمی‌کند! و خلاصة مطلب چندین میلیون دلار ناقابل در حساب‌های بانکی قبیلة اکبر بهرمانی، هاشمی شاهرودی، محمد یزدی و دیگر سران حکومت عدل علی به قول آخوند جنتی، جهت «گره‌گشائی» و «به اذن خداوند» و به «دست امام زمان» به «یونیون بانک سوئیس» سرازیر شده! جالب اینجاست که نام پادشاه عربستان هم در گزارش تایمز لندن نیامده، چون مسلماً حق و حساب «تایمز» از همان دلارهای زائران «خانة خدا» پرداخت شده.

پاسداران استعمار! شما که در «فارس نیوز» به مفت‌گوئی اشتغال دارید، بهتر است بجای نبش قبر «دیکتاتورها»، مطالب رسانه‌های معتبر غرب پیرامون سه دهه فساد مالی در حکومت امام سیزدهم را انتشار دهید! حکومتی که خوشبختانه کوچکترین نشانه‌ای از دیکتاتوری و دیکتاتور در آن مشاهده نمی‌شود. چون دیکتاتورهائی که تایمز لندن به آن‌ها اشاره کرده حداقل ظاهرشان به آدمیزاد شباهت دارد، ولی دستاربندان حکومت اسلامی حتی از همین «شباهت» ظاهری هم محروم‌اند.




نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس


پیوند این مطلب در گوگل
...

یکشنبه، شهریور ۱۷، ۱۳۸۷




«ارشاد» روی شیروانی داغ!

...

دروغ گفتن روی شبکة جهانی اینترنت کار بسیار مشکلی است، چرا که افراد بسیاری می‌توانند دروغ‌های شما را بر ملا کنند. مثلاً به عنوان نمونه بگویند خاطراتی که از زندان اوین نقل می‌کنید کشکی است چون شما هیچوقت زندانی سیاسی نبوده‌اید، بلکه به عنوان عامل نفوذی ساواک وارد زندان شدید، و یا اسامی زندانیان را کمی تغییر داده‌اید، یا در مورد جرم زندانیان سیاسی کمی اغراق می‌کنید و صحبت‌هائی از این قبیل. خوشبختانه مسلمین از آنجا که به صورت ژنتیک اهل «مبارزه» و «نبرد» با امپریالیسم‌اند از این مسائل هیچ هراسی به دل راه نمی‌دهند، و هر چه دل تنگ‌شان بخواهد پرت و پلا می‌گویند! به ویژه مسلمین مقیم کشورهای مشترک‌المنافع که خود را در پناه تاج و تخت الیزابت دوم در امنیت تمام می‌بینند، یا مسلمین مقیم ینگه‌دنیا که زیر سایة عموسام، صاحب صنایع مهمل‌بافی و دروغ‌پردازی شده‌اند.

می‌دانیم که آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک روسای پیمان آتلانتیک شمالی‌اند و تبلیغات فرهنگی ناتو در واقع تحت نظارت‌ اینان سازماندهی می‌شود. این تبلیغات علاوه بر اوباش‌پروری و ترویج ابتذال و بلاهت، با توسل به مهاجران، همین سیاست را در بطن جامعة اسلام و مسلمین ساکن غرب نیز ترویج می‌کند، چون همین زباله‌های تبلیغاتی از طریق مهاجرین مذکور به کشورهای مسلمان‌نشین صادر خواهد شد و آنچنان را آنچنان‌تر می‌کند. در این چارچوب، علی شریعتی و آثارش قطره‌ای است از دریای پروپاگاند استعمار فرهنگی.

البته پس از براندازی 22 بهمن، استعمار غرب بر شدت سیاست‌های استحماری خود افزود. به این ترتیب که اوباش‌پروری در عرصة داخلی را به عرصة جهانی گسترش داد. اینچنین است که امثال مخملباف و دیگر اعضای خانواده‌اش با ارائة فیلم‌های صد من یک قاز از فستیوال‌های پرآوازة غرب جایزه دریافت می‌کنند و به این ترتیب محفل اوباش‌پروری که امثال آخوند مشکینی را در دامان خود پرورده، از طریق دامادهای همین مشکینی، کرباسچی و مخملباف، یک شاخة سیاسی و یک شاخة «هنری» تولید می‌کند و نه تنها مخلملباف که همسر و دختران‌اش را فیلم‌سازهای برجسته‌ای معرفی می‌کند که همگی از قضای روزگار به مسائل زنان هم علاقمنداند!


فرهنگ‌سازان ناتو دریافته‌اند، مسائل زنان در کشورهای مسلمان‌نشین، به ویژه در ایران برای حکومت مشکل‌آفرین شده و بهترین ابزار سرکوب زنان را می‌باید در بین زنان جستجو کرد. در خانواده، نقش اساسی بر عهدة زن است و آنکه در یک کشور جهان سوم مانند ایران اولویت‌ها را به فرزندان ذکور می‌دهد کسی نیست جز مادر! ساده‌تر بگوئیم مادران در کشور ایران عامل اصلی سرکوب دختران خود هستند، و همین سرکوب است که در جامعه «بازتولید» می‌شود. پیش از ادامة مطلب یادآور شویم که این یک «روند» کلی است، هر چند که مسلماً استثناء در آن وجود دارد. ولی استثناء، همانطورکه می‌دانیم همواره در حاشیه قرار می‌گیرد، و بر روند کلی تأثیری نخواهد داشت. دلیل شیفتگی استعمار به زنان در جهان اسلام را می‌توان در یک جملة کوتاه خلاصه کرد، استعمار به دنبال «تحکیم» ابزار سرکوب اجتماعی در کشورهای مسلمان‌نشین، به ویژه در ایران است. و برای اعمال چنین سیاستی همان روند اوباش‌پروری را پیشه کرده و از لات و اوباش حوزه و قوم و قبیله‌شان سیاستمدار و هنرمند به جامعة ایران تحمیل می‌کند.

در واقع فستیوال «کن» و دیگر فستیوال‌های غرب به داماد آخوند مشکینی و همسر و فرزند‌ان‌اش جایزه می‌دهند تا برای اینان در داخل مرزها تبلیغات به راه اندازند. بالاخره این سازمان ناتو موهای‌اش را که در آسیاب سفید نکرده! 60 سال است با عرق جبین و کد یمین زمینة غرب‌پرستی را در ایران فراهم آورده، در نتیجه هر چه در غرب تأئید می‌شود در ایران می‌توان در اطرافش یک فضای کاذب ایجاد کرد، فضائی که در آن واکنشی با دو گزینه می‌توان یافت؛ درست مانند پاسخ به رفراندوم حکومت اسلامی: «آری یا نه!»

در دوران «پیش‌آخوندی»، به دلیل وابستگی آشکار حاکمیت سیاسی ایران به غرب، و به دلیل سرکوب شدید ساواک، واکنش جامعه به غرب منفی شده بود، بومی‌گرائی مد بود، و کتاب «غربزدگی» و «بازگشت به خویش» در حسینیة ارشاد از طریق شایعات ساواک و تورهای دانشجوئی با اقبال شوت وپرت‌ها روبرو می‌شد، و امثال مرضیه مرتاضی‌ها هم ساخته و پرداختة چنین جو استحماری‌اند. اما خارج از دستاربندان جیره خوار دربار و کارخانة رجاله پروری، و آخوندهای فکل کراواتی از قماش شریعتی، بعضی‌ها می‌پنداشتند آن‌ سوی دریای کاسپین «مارکسیسم ـ لنینیسم» و سوسیالیسم علمی کولاک می‌کند، و به قول خودشان با «سلطنت آمریکائی» مخالف بودند. نتیجه این شد که زعمای قوم در ناتو «تقیه» پیشه کرده، روابط آشکار با دربار پهلوی را با روابط پنهان و غیرمستقیم با آخوندهای حکومتی جایگزین کردند، تا همه راضی باشند؛ همه، جز ملت ایران!

حضرات چنین استدلال می‌کردند که نتیجة سرکوب همه جانبه با شعار مخالفت دروغین با غرب و نبرد خیالی با آمریکا از سوی نعلین‌های حکومت اسلامی، مردم ایران را به شاهراه «غرب پرستی» یا همان «راه راست» رهنمون خواهد شد. البته بازاری‌ها، توله‌آخوندها و پاسداران و قوم و قبیله‌شان دقیقاً در همین راه الهی گام برمی‌دارند، ولی اینبار سازمان ناتو کور خوانده، چون امروز در جامعة ایران، گوسفندان‌ ناتو اقلیتی منفور بیش نیستند! چرا که روابط پنهانی غرب با حکومت «مستقل» نه شرقی نه غربی جمکران از پرده بیرون افتاده و اینان می‌باید راه چاره‌ای بیاندیشند.

راه چاره به نظر سازمان جنایتکار ناتو بزک‌ چهرة اسلام بود. «اسلام دمکراتیک»، محصول آبدارخانة نوبل، «اسلام عقلانی»، تولید شرکت سهامی «یورگن هابرماس» از آن جمله است. و اخیراً هابرماس بجز «شهروند دین‌دار» دیگر هیچ شهروندی را به رسمیت نمی‌شناسند! ولی مسلماً بزودی شهروند دین‌دوست، دین‌پسند، دین‌خو، دین‌بان، دین نواز، دین سرشت، دین‌ستا و یا شهروند با ایمان، ایمان‌گرا، ایمان نواز و غیره هم به جمع «شهروندان» گوسفندمآب پیرو واتیکان و کلیسای آنگلیکن افزوده خواهد شد، تا از این مفر اسلام خدشه‌دار نشود. و اما آخرین ترفند تبلیغات استحماری ناتو برای حفظ سیطرة اسلام پدیدار شدن «روح واقعی اسلام» است!

بله توحش و نکبت و ادباری که سی‌سال است بر ملت ایران حاکم شده ناشی از «جسم اسلام» بوده، از امروز می‌باید برویم به دنبال «روح واقعی اسلام» که خوشبختی همانجاست! و این ترهات نوین در سایت حاج شیخ مهدی جامی، مسئول رادیو زمانه از زبان یک زن جهان سومی به نام «ارشاد منجی» نقل شده.

مصاحبه با خانم منجی، در تاریخ 13 شهریورماه سالجاری، تحت عنوان «اسلام فقط شریعت نیست» انتشار یافته. چنین عباراتی را در زبان منطق «عبارات باز» می‌نامند. «عبارات باز» یا عبارات بی‌دروپیکر، فاقد چارچوب و ویژة عوامفریبی است. به این ترتیب که می‌توان آن‌ها‌ را تا بی‌نهایت بسط داد: اسلام فقط طریقت نیست، اسلام فقط عبادت نیست، اسلام فقط اجتهاد نیست، و ... و با این وجود هرگز مشخص نخواهد شد که نهایت امر اسلام چیست! چون در واقع اسلام هم مانند یهودیت و مسیحیت بر توهمات و تخیلات قوم و قبیلة ابراهیم در صحرای لم‌یزرع استوار است. و صحرا هم بی‌دروپیکر و غیر قابل پیشبینی است، به ویژه اگر شن‌های روان و توفان شن را از نزدیک مشاهده کرده باشید می‌دانید که چه می‌گوئیم.

اگر به سخنان فعلة فاشیسم در جمکران دقت کنیم اینگونه عبارات در آن‌ها فراوان است: ما غربی نیستیم، اسلام دین خشونت نیست، ما وابسته به غرب و شرق نیستیم و... بگذریم. «رادیوزمانه»، ارشاد منجی را «فمینیست» معرفی می‌کند. برای این فمینیست هم یک کتاب نوشته‌اند که «جنجال‌برانگیز» توصیف می‌شود و در بسیاری از کشورها ممنوع شده، تا خریداران‌اش بیشتر شوند. و «سایت قنطره» یک مصاحبه با همین فمینیست جنجالی ترتیب داده که ترجمة آن در سایت زمانه منتشر شده. ارشاد منجی که «روح اسلام» را کشف کرده در این مصاحبه آشکارا به تحریف سکولاریسم، ‌ لیبرالیسم و «جامعة باز» یا همان جامعة دمکراتیک پرداخته،‌ می‌گوید روح واقعی اسلام چرخش به سوی ساختارهای سکولار است! ولی به زعم ایشان ساختارهای سکولار مذکور کارشان حمایت از حقوق همگان جهت عبادت و تفسیر دین است!

بهتر بگوئیم فعلة مونث فاشیسم که بدون حجاب و با آرایش زن غربی ظاهر می‌شود، تا بتواند جلب اعتماد کند، تفسیر دین و عبادت را «سکولاریسم» تعبیر می‌کند:

«روح واقعی اسلام الزاماً به معنای شریعت نیست، بلکه به معنای چرخش به سوی ساختاری سکولار در کشورهای اسلامی است. زیرا ساختارهای سکولار از حقوق همگان برای انجام دو فرآیند عبادت و تفسیر دین به طرزی که معنادار است حمایت می‌کنند.»

بله به این ترهات می‌گویند روح واقعی اسلام! چرخش به سوی ساختارهای سکولار در کشورهای اسلامی که برای حفظ حقوق همگان دین را تفسیر می‌کنند. ارشاد منجی یا دیوانه است یا ابله. چون خارج از مهمل‌بافی در مورد سکولاریسم، در موارد دیگر نیز کم پرت‌وپلا نمی‌گوید.

منجی ابتدا می‌گوید خانواده‌اش به کانادا مهاجرت کرده‌اند، بعد مدعی می‌شود که به کانادا پناهنده شده! البته برای افعال و اعمال منجی هیچ زمان مشخصی وجود ندارد! در هر حال طبق قوانین مهاجرت کانادا، کلیة افرادی که از یک خانواده به عنوان مهاجر پذیرفته می‌شوند، مهاجر به شمار می‌روند و پس از مدتی می‌توانند تابعیت این کشور را هم دریافت کنند. حال باید دید ارشاد منجی چگونه پس از مهاجرت خانواده‌اش به کانادا، خودش به این کشور پناهنده شده! پس از این سلسله دروغ‌بافی، ارشاد منجی می‌گوید مادرم اهل جنوب آسیا است و هر روز به من تلفن می‌کند تا از سلامت من مطمئن شود، چون من خیلی «لیبرال» هستم و مادرم می‌ترسد مبادا بلائی به سرم بیاید! سپس ارشاد منجی دوباره با خانواده‌اش به کانادا باز می‌گردد، و می‌گوید یک شب پدرم با چاقو به تعقیب من پرداخت و من از پنجرة اتاق خواب رفتم روی پشت‌بام و تا صبح آنجا نشستم. ارشاد منجی می‌افزاید البته فکر نکنید ترسیده بودم، ابداً! و اینجاست که متوجه می‌شویم ارشاد منجی مسلماً دیوانه ‌است! چرا که ترس از یک پدر وحشی و چاقوکش را هم نمی‌شناسد! آنهم وقتی که جانش تهدید می‌شود.

ولی وقتی این تحفة جدید تبلیغاتی به مهملات خود ادامه می‌دهد متوجه می‌شویم که مانند پیامبرگرامی در حالت کشف و الهام فرو رفته بوده. منتهی پیامبر گرامی در عهد دقیانوس در غار و در صحرای حجاز به این حالات «مقدس» دچار می‌شدند، ارشاد منجی روی پشت‌بام خانه‌ای در کانادا! خلاصه هر کس در حد امکانات خود. اگر ارشاد منجی غاری دم دست می‌داشت مسلما از ترس پدرش به غار پناه نمی‌برد، چون غار ساختار سکولار نیست، درصورتیکه سکولارسیم در پشت‌بام وجود دارد و وقتی کپل‌تان را روی سکولاریسم می‌گذارید، کمی کشف و الهام «غیر دینی» به شما دست می‌دهد و آنگاه «آنچه نادیدنی است، آن بینی» و «جامعة باز» را با جامعة بستة فاشیستی که مرتب درحال مدرنیزاسیون است اشتباه می‌گیرید، و چون می‌پندارید همه به کشف و الهام «غیر دینی» فرو رفته و ابله شده‌اند این ترهات را هم چشم بسته می‌پذیرند:

«پدرم [...] در حالیکه چاقوئی در دست داشت در خانه مرا تعقیب می‌کرد. من از پنجره اتاق خواب فرار کردم[...] به بالای پشت بام رفتم و تمام شب آنجا نشستم. مساله این نبود که من ترسیده بودم؛ بلکه کمی حالت کشف و الهام، گر چه نه به معنای دینی آن، پیدا کرده بودم. از آن بالا به اطراف محله نگاه می‌کردم و در عجب بودم که من چه قدر خوش اقبال هستم [...] که در جامعه‌ای زندگی می‌کنم که می‌توان آن را جامعة باز نامید؛ جامعه‌ای که مدام در حال نوسازی است.»

بله ویژگی جامعة دموکراتیک این است که شباهت عجیبی به جوامع کودتا زده دارد. دست‌های سکولار «دینی» پیوسته در آن به مدرنیزاسیون و نوسازی مشغول‌اند. این قماش «جامعة دموکراتیک» را فعلة مؤنث فاشیسم، شبانه و از روی پشت‌بام در کانادا مشاهده کرده و برای ما نقل می‌کنند! چون اگر امثال ارشاد منجی در کانادا نباشند، هیچ‌کس حاضر نیست چنین چرندیات آمیخته به دروغ را به زبان آورد. ارشاد منجی می‌گوید:

«وقتی خانوادة من به کانادا مهاجرت کرد[...] این آزادی‌ها به ما پیش‌کش شد.»

و این آزادی‌ها که به امثال ارشاد منجی پیشکش می‌شود، در واقع آزادی شارلاتانیسم، آزادی شکستن مرز مفاهیم، و آزادی پرت و پلاگوئی است که در چارچوب سیاست اوباش پروری به اراذل و اوباش جهان سوم اهداء می‌شود تا در همة ‌زمینه‌ها ابزار سرکوب همنوعان خود را فراهم آورند. می‌بینیم که اسلام برای ارشاد منجی فقط شریعت نیست، اسلام ابزار تحریف، شیادی و مردمفریبی شده، آنهم جهت تأمین منافع استعمار. خانم ارشاد منجی چه اسم با مسمائی هم دارند! ایشان حتماً در نقش منجی بشریت ظاهر شده‌اند تا ما گمراهان را مثل خودشان به شاهراه شارلاتانیسم «ارشاد» کنند.


نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس