شنبه، شهریور ۲۳، ۱۳۸۷



«زبان» و آش!

...

جامعة دمکراتیک نه مردانه است، نه زنانه. جامعة دمکراتیک جامعه‌ای است که در آن زن و مرد در کنار یکدیگر، و نه در تقابل با یکدیگر برای رشد و پیشرفت جامعه تلاش می‌کنند. «جامعة زنانه»، پیشنهاد سرشار از نبوغ خواهر نوشین خراسانی، در واقع سرکوب «مطالبات صنفی»، از طریق دمیدن در شیپور «مطالبات جنسی» یا مطالبات فعلة مؤنث فاشیسم است که آخرین تیر در ترکش استعمار در ایران به شمار می‌رود. در این راستا نهایت امر یک «ولی فقیه مؤنث» خواهیم داشت که توحش و انسان ستیزی را به اوج خواهد رساند. چون در جوامع «استعماری ـ اسلامی» که تشکل‌های سیاسی همه «حکومتی» و «زنانه» یا «مردانه» است، زنان به دلیل تحمل سرکوب شدید در خانواده و جامعه، «تأمین حقوق زنان» را با انتقام‌گرفتن از مردان و به حاشیه راندن آنان در ترادف قرار می‌دهند. دلیل تأکید رسانه‌های استعماری بر «حضور زن در جامعه» و قرار دادن «حضور زن» بجای «حقوق زن»، فراهم آوردن همین زمینة تقابل است.

گفتیم که با شکسته شدن محور «تفلیس ـ تل‌آویو» حکومت جمکران ناچار است از سیاست بحران آفرینی به ویژه در مورد زنان دست شسته و از مواضع سنتی خود در سه دهة اخیر عقب‌نشینی کند. همچنین گفتیم که فعلة مؤنث فاشیسم عقب‌نشینی اجباری حکومت را به حساب خود خواهند گذاشت. همینطور هم شد! «خواهران» جنبش آش‌، «پیروزی ما» را جشن گرفته‌اند. حال آنکه هدف اینان تأمین حقوق زنان نیست! آزاد زنان جمکران در واقع ایجاد «جامعة زنانه» یا بهتر بگوئیم استقرار حکومت اسلامی زنانه را در سر می‌پرورانند. به زبان ساده‌تر، هدف سیاست استعمار نشاندن زن بجای مرد و اعمال سرکوب و چپاول از طریق زنان است. تصور کنید مریم بهروزی یا مرضیه مرتاضی و یا پروین اردلان بجای خامنه‌ای و لاریجانی بنشینند! نتیجه به مراتب فجیع‌تر از شرایط کنونی خواهد بود، چون اینان هر چه از سرکوب و توحش اسلام در خانواده و جامعه انباشته‌اند، به ما ملت اهداء خواهند کرد. سرکوب، سرکوب است چه از سوی زن اعمال شود چه از سوی مرد.

پیش از ادامة مطلب یادآور شویم که از یک‌سو، در حکومت مدعی الهیت برگزاری انتخابات و شرکت در آن نشانة حماقت است، و از سوی دیگر در حکومت استعماری جمکران، هیچ تفاوتی نمی‌کند چه کسی از معرکة مارگیری استخراج شود، احمدی نژاد، یک آخوند یا توله‌آخوندهائی چون کرباسچی و شرکاء. چرا که اینان تصمیم گیرنده نیستند، «کارگزار» استعماراند. و امروز مصلحت استعمار چنین اقتضا می‌کند که نعلین‌ها را از صحنه خارج کند، و با پیش کشیدن جیره خواران بی‌دستار و نهایت امر امثال «خواهر» نوشین خراسانی همان سیاست سرکوب و چپاول را تداوم بخشد، سیاستی که ما ملت را به ابزار اعمال فشار بر ابرقدرتی چون روسیه تبدیل می‌کند. پس به یاد داشته باشیم که تجمع در برابر صندوق‌های مارگیری جمکران و شرکت در فعالیت زنان حکومتی که خواهان تساوی حقوق آنهم در چارچوب قانون اساسی انسان‌ستیز حکومت اسلامی‌اند فقط ایجاد مشروعیت برای حکومت دست نشاندة استعمار خواهد بود.

بارها در این وبلاگ گفته‌ایم که ایجاد دو قطب کاذب در فضای سیاسی از شیوه‌های شناخته شدة فاشیسم است. دلیل مهرورزی ناخداکلمب و نوکران وفادارشان به حفظ فضای «جنگ سرد» در همین نکتة پیش پا افتاده نهفته است. جهت تداوم چنین فضائی لازم است روسیه و چین دیکتاتوری‌های خشن داشته باشند، و حاکمیت جنایتکار آمریکا که به دلیل جنایات‌اش در حمایت از افراط‌گرایان اسلامی و تهاجم نظامی به افغانستان و عراق در داخل مرزها هدف شدیدترین انتقادات است، مدافع حقوق بشر معرفی شود! البته این تبلیغات پس از جنگ قفقاز تشدید شد و هم‌میهنان فاشیست ساکن خارج برای گرم نگاهداشتن تنور اربابان سنتی به «بازتولید» ترهات «جنگ سرد» در دورة پهلوی پرداختند.

چند روز پیش امیر طاهری، که پیش از کودتای بهمن 1357 سردبیر روزنامة کیهان بود، و مدتی است در شهر اسلام پرور لندن درس «تاریخ» می‌خوانند، در سایت دین‌فروش «زمانه» اعلام داشتند، روسیه چون به دریای سیاه راه ندارد گرجستان را اشغال کرده! واقعاً می‌باید به حال ملت ایران گریست که به چرندیات خمینی می‌خندید! البته میزان شناخت سردبیر سابق کیهان برای ما هیچ تعجب‌آور نیست. حضرت‌شان مانند دیگر نخبگان فاشیست ایران شناختی از زمان و مکان ندارند، در نتیجه از درک «واقعیات تاریخی» یا تحرک انسان در زمان و مکان عاجز می‌مانند. همانطور که پیشتر هم گفتیم، کیهان و اطلاعات دو رسانة استعماری و سخنگوی آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک به شمارمی‌روند، بنابراین طبیعی است که با پیروی از شیوة استعماری، سفله‌پرور باشند. کافی است نگاهی به کارمندان بلندپایة این دو موسسة استعماری بیافکنیم تا ببینیم محمد خاتمی، آخوند دعائی، پاسدار شریعتمداری و به ویژه پروفسور مولانا مسیر اسلاف‌شان را ادامه می‌دهند.

امروز چند بمب در پایتخت هند منفجر شد و مسئولیت آن‌ را «شاس» بر عهده گرفت. حاکمیت ایالات متحد هر گاه در منطقه به اشکال برخورد می‌کند، از طریق شاخة اسلامی سازمان سیا چند «بمب دمکراتیک» در بین مردم هند منفجر می‌کند تا ثابت شود نخستین مدافع دفاع از حقوق بشر و صلح و آزادی همان آمریکا است، و بقیه اگر از حقوق انسان‌ها دفاع کنند دروغ می‌گویند. همانطور که در وبلاگ «چرخش و نرمش» گفتیم، در پی شکسته شدن محور «تفلیس ـ تل‌آویو»، که البته از ترکیه و ایران نیز می‌گذشت، جنجال فعلة فاشیسم اوج گرفته تا اصل مطلب پنهان بماند.

اصل مطلب این است که حاکمیت ایالات متحد که سنگ ساکاشویلی‌ها را به سینه می‌زند، همزمان با روضه‌خوانی و ریختن اشک تمساح برای حاکمیت «دمکراتیک» گرجستان که به فرمان پنتاگون به اوستیای جنوبی حمله کرد، دست به کار براندازی حاکمیت بولیوی بود! دقیقاً با همان شگردی که براندازی در ایران را سازمان داد. به این ترتیب که «مردم» را با کوکتل مولوتف و سنگ و چوب راهی خیابان کرد تا به اماکن دولتی و نیروهای انتظامی حمله کنند و این بساط دمکراسی‌نوازی چند روزی ادامه یافت، ولی سازمان سیا در تلاش‌های انسان دوستانة خود اینبار ناکام ماند!

زمانیکه هوگو چاوز را از صندوق آراء در ونزوئلا بیرون کشیدند، مقاله‌ای نوشتیم تحت عنوان «آمریکا و بازی با آتش در آمریکای لاتین»، که در تاریخ 10 نوامبر 2005 در سایت «آینده نگر» انتشار یافت. در این مقاله گفتیم که آتش «شبیه‌سازی» جنبش‌های چپ در آمریکای لاتین عاقبت در خرقة فریب آمریکا خواهد افتاد، چون در این منطقه، علیرغم اعزام کشیش‌های فاشیست از سوی واتیکان، حتی کلیسا هم به جنبش‌های چپ نزدیک است. به عبارت دیگر، مطالبات مردم در آمریکای لاتین را نمی‌توان مانند ایران به لجن تقدس و بی‌بی‌گوزک‌های صحرای کربلا آلود و با پیوند «داس‌‌الله» به «حزب‌‌الله»، داس را به نعلین گره زد تا لجنزار فاشیسم «آباد» شود. در آمریکای‌لاتین برخلاف بلاد اسلام، «شهید شدن» و «زندان رفتن» را «مبارزه» نمی‌نامند، چرا که هدف از «مبارزه» تأمین اهداف مادی است: بهبود شرایط زندگی انسان‌ها، تأمین عدالت اجتماعی، فراهم آوردن امکانات زندگی برای مردم از قبیل خوراک، پوشاک، مسکن و آموزش و بهداشت. البته می‌دانیم که اینگونه مسائل در برابر«معنویت» اهمیتی ندارد! ولی همین مسائل باعث شد تا سفیر آمریکا از بولیوی اخراج شود، چون جناب سفیر، به بهانة دفاع از «آزادی»، در عمل از آشوبگران و براندازان حمایت می‌فرمودند. و می‌باید بگوئیم که در دیگر کشورها نیز سیاست آمریکا و متحدان‌اش روند مشابهی را طی می‌کند. کافی است بجای «افشای» اسناد و مدارک محرمانة «صدمن‌یک‌قاز»، وزارت امور خارجة ناخداکلمب گوشه‌ای از «فعالیت‌های»‌ سفارتخانه‌‌اش را در ایران برای ما مردم «افشا» کند تا مشخص شود، طلاب و دیگر انواع اراذل و اوباش چگونه «بسیج» می‌شوند! بگذریم!

در هر حال به دلیل تضعیف ایالات متحد، پادوهای‌اش ناچار به اتخاذ مواضع چپ شده‌اند. کودتاچی محبوب و مردمی، کلنل چاوز بلافاصله سفیر آمریکا را اخراج کرد، و هندوراس نیز از پذیرش اعتبارنامة سفیر آمریکا خودداری کرد، و این آغاز فروپاشی در آمریکای لاتین است. همانطور که گفتیم با عقب‌نشینی اروپا و ایالات متحد، جنبش‌های چپ در این منطقه قدرت خواهند گرفت، به ویژه اکنون که دیگر اتحادجماهیر شوروی وجود ندارد و سیاست دو قطبی کردن «فضای اجتماعی» اگر هم امکانپذیر باشد نتیجة آن به زیان آمریکا تمام خواهد شد. و اما در جامعة بستة جمکران، از آنجا که در تبلیغات گورکن‌ها زمان و مکان وجود ندارد، بعضی‌ها همچون خواهر نوشین احمدی خراسانی می‌پندارند که «در بر همان پاشنة سابق می‌چرخد» و از اینرو «جامعة زنانه» پیشنهاد می‌کنند، و رابطه با دولت‌های روسیه، نیکاراگوئه یا بولیوی را رابطه با «دولت‌های ملحد» می‌خوانند:

«دولت ما [...] برای تقویت جبهة خود [...] با کشورهائی مثل روسیه، ونزوئلا، نیکاراگوئه [...] یعنی با خود ملحدان وارد معامله و تشکیل جبهه می‌شود»


البته نوشین‌احمدی از آنجا که به جبهة مترقی بازار تعلق دارد، هنوز روسیه را کمونیست می‌پندارد و سخن از «دولت ما» به میان می‌آورد، که ارواح شکمش سیاست‌های «مستقل» اعمال می‌کند تا به زعم نوشین احمدی از «قدرت گرفتن زنان» جلوگیری کند! می‌بینیم که اهداف «جنبش آش» در واقع «کسب قدرت» است نه تأمین حقوق اجتماعی. البته امثال نوشین احمدی کاملاً حق دارند، چون مبارزه در جنگل، قانون جنگل هم می‌طلبد. در جامعة دمکراتیک، به دلیل حاکمیت قوانین انسانی، «حق» با «حق‌دار» است، ولی در جنگل چنین نیست. در جامعة بسته نیز از آنجا که قوانین الهی حاکم است، همچون جنگل، حق همواره با قوی‌تر خواهد بود. در نتیجه، طبیعی است که در توحش بیکران جمکران جنبش زنان توسط امثال نوشین احمدی به بیراهة «قدرت‌طلبی» کشانده شود:

«برخی فعالان[...] جنبش زنان با نگرشی واقع‌بینانه، ارائه چنین لایحه‌ای را واکنش [...] دولتمردان نسبت به قدرت‌گیری زنان در جامعه که نمودش جنبش پرتحرک زنان [...] است نسبت می‌دهند[...]»


آفرین! اگر در این جهان «واقع‌بینی» باعث مرگ می‌شد، مسلما «برخی فعالان» کذا که اینچنین نگرش واقع‌بینانه‌ای دارند زندگی جاودان می‌داشتند! به این تحلیل‌های مستدل می‌گویند احداث بزرگراه در انگشت‌دانه! یا در جا زدن با پرش و جهش! ساده‌تر بگوئیم تحکیم انسداد و تقویت فاشیسم. این تجزیه و تحلیل‌های «علمی» که در تاریخ 21 شهریورماه سالجاری در بسیاری از سایت‌های فارسی زبان از جمله «گویانیوز» هم منتشر شده، دقیقاً به اظهار نظر امیر طاهری و شرکاء شباهت دارد، که از سرمای «جنگ سرد» به خواب زمستانی فرو رفته و تقویت مک‌کارتیسم و سرکوب را در آمریکا نمی‌بینند!

خوشبختانه امثال «هاوارد زین»، «چامسکی» و «گور ویدال» وجود دارند، تا به ما از عملکرد غیردمکراتیک حاکمیت ایالات متحد در داخل مرزهای‌اش بگویند و جنایات این حاکمیت را در داخل برملا کنند. البته از وقایع یازده سپتامبر نمی‌گوئیم که باید زمینه ساز تهاجم نظامی به عراق و افغانستان می‌شد. ولی اینهمه در چشم ریزه خواران سفرة استعمار عین دمکراسی و حقوق بشر شده!

چندی پیش داریوش آشوری کتابی منتشر کرد تحت عنوان « زبان‌ باز»؛ امکان مطالعة آن را هنوز نیافته‌ام، ولی این کتاب را به جمکران برده‌اند تا نخبگان درمورد آن نظر دهند. یکی از بزرگان جمکران فرموده‌اند، «زبان مدرن، زبان منظم و بسته است.» البته ایشان حق دارند، «زبان مدرن» در هماهنگی کامل با کودتا، «مدرنیزاسیون» و «جامعة بسته» قرار دارد که سرکوب و انسداد را بر جامعه حاکم می‌کند. در چنین جوامع بسته‌ای است که می‌توان پرش و جست و خیز در یک انگشت‌دانه را «جنبش» نامید، و نقش کشورهای منطقه و سیاست جهانی را نیز در تحولات درونی نادیده گرفت، آنهم هنگامی که پاسدار شریعتمداری در کیهان متوجه وخامت اوضاع شده و با گرفتن انگشت اتهام به سوی عربستان از همکاری حاکمیت این کشور با «شاس» و توطئه بر ضد مسکو خبر می‌دهد!


نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة‌ پی‌دی‌اف ـ اسپیس


پیوند این مطلب در گوگل
...

0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت