شنبه، آبان ۰۵، ۱۳۸۶


تشویق و تخریب!
...

پیش از پرداختن به وبلاگ امروز، لازم به یادآوری است که نویسندة این سطور، هیچ تقدسی را به رسمیت نمی‌شناسد. خداوندی ندارد، هیچکس و هیچ چیز را نمی‌پرستد، نه ایران باستان، نه کوروش کبیر، نه لنین، نه کاخ سفید، نه شاه، و نه میهن را. و در چارچوب متعارف حاکمیت لائیک معتقد به «آزادی بیان» است. در نتیجه هیچ مخالفتی با «فیلم سیصد» ندارد، و از تعصبات «میهن‌پرستانه» نیز حمایت نخواهد کرد. حال بپردازیم به وبلاگ امروز.

همانگونه که روزنامة «شرق»، ارگان دارودستة برژینسکی، به بهانة حمایت از همجنس‌گرایان، هم زمینة سرکوب اینان را فراهم آورد، و هم راه را بر سرکوب مطبوعات گشود، حاکمیت ایالات متحد نیز، با توسل به تحریم، دست اندرکار زمینه‌سازی برای تقویت حکومت اسلامی، و سرکوب ما ایرانیان شده.

برخلاف ادعای بیشرمانة کاخ سفید، تحریم‌‌های اقتصادی، فقط در راستای تحکیم پایه‌های فرسودة حکومت اسلامی در ایران اعمال می‌شود. امروز، «نیویورک تایمز»، به نقل از جانشین لاریجانی می‌نویسد، تحریم ها هیچ اهمیتی ندارد، این تحریم‌ها 28 است اعمال می‌شود. و همزمان با این فرمایشات «پیامبرگونه»، نیکولاس برنز، ادعا می‌کند، تحریم‌ها برای تشویق ایران به مذاکره اعمال ‌شده! و این ترهات عیناً در سایت حاکمیت انگلستان نیز منعکس می‌شود! باید بگوئیم که این دروغ بیشرمانه را فقط نوکران سازمان سیا باور دارند‌، همان‌ها که ادعا می‌کنند، در سال 1357، در ایران انقلاب ضدامپریالیستی رخ داده! اگر نه، ما ملت می‌دانیم که تحریم‌های اقتصادی با هدف گسترش دامنة چپاول و سرکوب ما ایرانیان اعمال می‌شود، و نهایتاً می‌تواند به جنگ نیز منتهی گردد.

اردوگاه ناتو، به رهبری آمریکا، از یکسو، فناوری غنی‌سازی در اختیار حکومت اسلامی قرار می‌دهد، و از سوی دیگر، با تهدید و اعمال تحریم بر ما ایرانیان، از دست نشاندگان خود در حکومت اسلامی خواستار تعلیق غنی‌سازی می‌شود! و مسلم است که حکومت «مستقل» اسلامی در جمکران، با تکیه بر «رهنمودهای امام»، آمریکا را «دشمن» جلوه می‌دهد، و نمی‌پذیرد که «عزت» و «اقتدار» اسلام و مسلمین خدشه‌دار شود. بنابراین تحریم‌ها افزایش خواهد یافت. بله، بر خلاف ادعای کاخ سفید، این ایالات متحد است که از طریق پافشاری بر «تعلیق غنی‌سازی»، جیره‌خوارانش در جمکران را پیوسته تشویق می‌کند، تا با تکیه بر «منطق واژگونه»، زمینه ساز اعمال تحریم بر ملت ایران شوند. و البته اگر این جنگ‌زرگری به جنگ واقعی منتهی شود، چه بهتر برای ایالات متحد، و چه بهتر برای حکومت دست نشانده‌اش در جمکران. چرا که چنین جنگی، هم زمینه‌ساز حضور نظامی آمریکا در سواحل دریای خزر می‌شود، و هم به «شوت و پرت‌ها» ثابت می‌کند که «حکومت اسلامی» خیلی ضدامپریالیست است! و به یاد داریم که در نماز عید فطر، رهبر فرزانه فرمودند، تحریم‌ها باعث پیشرفت‌ما در همه زمینه‌ها شده، و به زبان بی‌زبانی، از آستان مقدس ارباب تقاضای اعمال تحریم‌های بیشتری کردند. در همین راستا، ایالات متحد نیز که جز «پیشرفت ‌ما» فکر و ذکری ندارد، ‌تصمیم گرفت باز هم وسیله‌ساز «پیشرفت ما» در همة زمینه‌ها شود.

گفتیم که «پروپاگاند» جنگ نخست از تحریم آغاز می‌شود، و محور اصلی این «پروپاگاند» همان محوری است که طی جنگ ایران و عراق از طریق سخنان روح‌الله خمینی برآن پای می‌فشردند. و اساس آن، همان «واژگون نمائی» است، و تمامی خطوطی که در ارتباط با این محور قرار دارند، بر اساس همین منطق واژگونه، واقعیات‌ را قلب می‌کنند. اساس «پروپاگاند» جنگ در ایران این است که، حکومت اسلامی، مانند روح‌الله خمینی، ‌نه شرقی است، و نه غربی! و همانطور که خمینی ادعا می‌کرد، هر چه آمریکا گفت، باید عکس آن را انجام داد! چرا که، به ادعای دستاربندان، آمریکا «دشمن» است، و هرچه «دشمن» می‌گوید باید با آن مخالفت کرد! بله، سیاست جمکران بر این منطق ابلهانه مستقر شده، تا سیاست یک کشور را در این چارچوب خلاصه کند که ایالات متحد، دقیقاً عکس هرآنچه منافع‌اش ایجاب می‌کند اعلام دارد، تا حکومت اسلامی، چون خیلی ضدامپریالیست است، در جهت عکس مطالبات آمریکا موضع‌گیری ‌کند، و در عمل منافع اربابان‌اش تأمین شود. آنچه تاکنون از سوی حاکمیت آمریکا آشکارا اعلام شده، در واقع جهت هدایت حکومت جمکران به انتخاب مسیر مخالفت با آن بوده، و تحریم‌های اخیر ایالات متحد نیز با هدف تشویق ریزه‌خوارانش در جمکران اعمال شده.

این تحریم‌ها از یکسو فشار اقتصادی بر ما ملت را افزایش می‌دهد، از سوی دیگر به حکومت اسلامی امکان می‌دهد با تحمیل «شرایط ویژه»، به سرکوب سیاسی مردم بپردازد، و از همه مهم‌تر سدی در برابر روسیه ایجاد ‌کند، تا نیروگاه بوشهر هم به بهره‌برداری نرسد. چرا که حاکمیت روسیه به دلیل تعهدات بین‌المللی خود، به ویژه در اروپای غربی، نمی‌تواند به جنگ تحریم‌های اقتصادی ایالات متحد برود! بله، تحریم، همانطور که رهبر«فرزانه» در نماز علفزار اعلام داشتند، باعث «پیشرفت ما در تمام زمینه‌هاست». البته واژة «ما» در زبان علی خامنه‌ای، حکومت جمکران و حاکمیت ایالات متحد را فقط شامل می‌شود، ‌ نه ما ایرانیان را! چرا که منافع ملی ما با منافع سازمان جنایتکار ناتو هرگز همسوئی نداشته و نخواهد داشت. منافع ما ملت را نباید در ایجاد تنش با کشورهای حاشیة خزر، به ویژه با ابر قدرت روسیه جستجو کرد. منافع ما، مانند منافع هر ملت دیگری در «صلح» و «آرامش» تأمین می‌شود، و تاکنون «تحریم اقتصادی»، برای هیچ ملتی صلح، رفاه و آرامش به ارمغان نیاورده. پس بهتر است «نیکولاس برنز»، این «پروپاگاند» سراپا تزویر را که از سازمان سیا تحویل گرفته، برای همان کسانی نقل کند که حکومت اسلامی را «ضدامپریالیست» معرفی می‌کنند! در واقع باید گفت همان کسانی که «براندازی 22 بهمن»، را «انقلاب» می‌نامند، و در راستای همین تبلیغات، تحریم‌های اقتصادی را هم ابزار «تشویق مذاکره» به شمار می‌آورند! بدون آنکه «اهداف واقعی» از «تحریم‌ها» را رسماً اعلام کنند! ولی کیست که نداند هدف استعمار غرب، تبدیل ایران به ابزار فشار بر روسیه است. و در این میان، ‌آنچه هیچ اهمیتی ندارد، منافع ملی ما ایرانیان است.

هدف واقعی ایالات متحد از «تحریم‌ها» این است که، تا انتخابات آیندة ریاست جمهوری مانع از هر گونه گسترش در روابط ایران و روسیه شود، تا دولت آیندة آمریکا، که به احتمال قریب به یقین از حزب دموکرات خواهد بود، بتواند باب روابط دوستانه با حکومت اسلامی را رسماً بگشاید، و ارتش ایالات متحد، «دوستانه» در سواحل خزر خیمه و خرگاه خود را به راه اندازد.

به یاد داریم که در فردای سفر «ولادیمیر پوتین» به تهران، «اهود اولمرت» به مسکو رفت، و پس از بازگشت وی به اسرائیل، مطالبات ایالات متحد، در مورد عدم تحویل سوخت هسته‌ای به ایران، از زبان اولمرت در رسانه‌های غرب منتشر شد! علیرغم تعهد «ولادیمیر پوتین» در تهران، رسانه‌های غرب، از زبان اولمرت ادعا کردند، که روسیه سوخت هسته‌ای به ایران تحویل نخواهد داد، و اگر روسیه سوخت هسته‌ای به ایران تحویل دهد، اسرائیل همانطور که نیروگاه هسته‌ای عراق را بمباران کرد، نیروگاه بوشهر را نیز بمباران خواهد کرد! می‌دانیم که بمباران نیروگاه اتمی عراق، تنها به این دلیل میسر شد که حکومت دستاربندان، زمینه جنگ با عراق را فراهم آورد. و جنگ همانطور که روح‌الله می‌گفت، «نعمت الهی» است، البته برای دولت اسرائیل، سازمان ناتو و نوکرانش در جمکران، و به ویژه برای حزب دموکرات آمریکا، که برای ورود به کاخ سفید خیز برداشته‌.

گریبان دریدن دارودستة برژینسکی، به رهبری جیمی کارتر و مادلن البرایت برای «صلح» و «مذاکره» با دستاربندان را تنها در همین راستا می‌توان بررسی کرد. با در نظر داشتن این مهم که سیاست ایالات متحد، جهت تأمین منافع استعماری خود، بر «تداوم» تکیه دارد، و گسست‌هائی که از طریق جنگ و براندازی در کشورهای جهان سوم نظیر ایران، عراق، افغانستان و پاکستان ایجاد می‌کند، از الزامات تأمین همین «تداوم» منافع استعماری است.

بله، گروه برژینسکی، که افتخار استقرار حاکمیت طالبان سنی و شیعی مسلک را در کارنامة پرافتخار خود محفوظ دارد، باز هم با توسل به ابزار «حقوق بشر»، «صلح دوستی» و «دموکراسی پروری»، آمادة سازمان دادن به یک براندازی وسیع منطقه‌ای شده که حاکمیت جمکران را نیز شامل می‌شود. در راستای همین سیاست است که حکومت دستاربندان در حال فراهم آوردن زمینة براندازی استعماری است. پیش از ادامة مطلب لازم است، پرانتزی باز کرده و توضیح مختصری در مورد «خود براندازی» حکومت‌های «دست نشانده» ارائه دهیم.

پیشتر گفتیم که «خود براندازی»، از مهم‌ترین ویژگی‌های حکومت‌های استعماری است. و اگر به خاطر داشته باشیم، روز 13 آبان سال 1357، نخستین‌ کسی که رسماً آشوب‌های خیابانی سازماندهی شده توسط ساواک را «انقلاب» نامید، شخص محمدرضا پهلوی بود، که محورهای اصلی سخنرانی‌اش، مانند سخنرانی‌های روح‌الله، از سوی ساواک تهیه و تنظیم می‌شد. آن‌هنگام، که سخن از «انقلاب» مطرح شد، حدود 18 ماه از استقرار جیمی کارتر در کاخ سفید می‌گذشت، و هنوز در بر پاشنه جنگ سرد می‌چرخید. و بنابر توافق‌های جنگ سرد، کشور ایران، منطقة نفوذ ایالات متحد به شمار می‌رفت. بنابراین ما ملت افتخار داشتیم که همواره از نعمت «پروپاگاندجنگ»، تهیه شده در آبدارخانه سازمان سیا، بهره‌مند شویم!

طی دوران جنگ سرد، الگوی فراگیر «پروپاگاند» غرب در ایران سه شاخة ظاهراً متفاوت داشت، که در واقع تأمین کنندة منافع آنگلوساکسون‌ها در دو سوی آتلانتیک بود. محورهای اصلی این «پروپاگاند» سه‌گانه، ارائة تصویر «هراس‌آور» از اتحاد جماهیر شوروی،‌ «تولید» و «بازتولید» تصویر «دموکراسی پرور» از حزب دموکرات آمریکا، و نهایتاً، ترسیم تصویر «آشوب‌طلبانه» در مسائل قومی، مذهبی و دانشجوئی توسط کشور انگلستان بود! واضح است که هریک از این محورها، محورهای متعدد دیگری را شامل می‌شدند. ولی مهم این بود که، همواره در گام نخست،‌ تصویر «دمکراسی پرور» فعال می‌شد، سپس تصویر «آشوب‌طلبی» می‌توانست آغاز به کار کند و نهایت امر، حاکمیت با توسل به تصویر «هراس‌آور» که از همسایه شمالی در ذهن‌ها ساخته بود، سرکوب را آغاز می‌کرد. پس از آغاز «جنگ سرد»، تمامی تحرکات سیاسی در ایران، ‌ پیرامون محور همین تصاویر سه‌گانه، در دوری باطل گرفتار آمد. چرا که هر سه تصویر، هدف واحدی را دنبال می‌کردند: ایجاد بی‌نظمی مدام در کشورمان، جهت فراهم آوردن زمینة سرکوب که در دراز مدت به «براندازی» و «جنگ» منجر می‌شود.

به عنوان نمونه می‌توان، تصویر «پروپاگاند» غرب در ایران، پیش از براندازی بهمن 57 را به این ترتیب خلاصه کرد: همزمان با حضور حزب دموکرات در کاخ سفید، یک برنامة اصلاحات و دمکراسی به حکومت ایران ارائه می‌شود. شاه ایران، نخست وزیر را مأمور انجام اصلاحات و دموکراسی می‌کند. در این گیرودار، جهت ابتر کردن برنامة پیشنهادی حزب دمکرات، سیاست ایجاد آشوب‌های مذهبی و قومی «فعال» می‌شود. در نتیجه، «شرایط ویژه» بر کشور سایه می‌افکند، و طبیعی است که در «شرایط ویژه» نمی‌توان فضای دموکراتیک ایجاد کرد! بنابراین دولت اهداف دموکراتیک را فراموش کرده، و تلاش خود را بر «اصلاحات» متمرکز می‌نماید. ولی در شرایط بحرانی، پر واضح است که، اصلاحاتی هم صورت نخواهد گرفت. تنها سیاستی که در شرایط بحرانی می‌توان اعمال کرد، ‌سرکوب مردم است. پس سرکوب همه جانبه آغاز می‌شود.

به طور مثال، چندی پیش، در «پروپاگاندی» که بر محور سیاست‌بازی روزی‌نامة شرق پیش آمد، می‌توانستیم «الگوی» کوچک‌تری از همین «پروپاگاند» را به صراحت ببینیم، سیاستی که نهایت امر سرکوبی همزمان بر همجنس‌گرایان و مطبوعات در ایران تحمیل کرد. و اخیراً در هنگام سفر ولادیمیر پوتین به تهران نیز، فعلة فاشیسم تلاش کردند، تا تبهکاری‌های «استالین»، و سرشکستگی‌های «ترکمانچای» و «گلستان» را مستقیماً به این «سفر» ارتباط دهند. ولی «الگوی فراگیر» این «پروپاگاند»، به بهترین وجه در دوران ریاست جمهوری کندی در کشورمان اجرا شد.

کندی از دولت ایران خواستار اجرای طرح «اصلاحات ارضی» و «بازکردن فضای سیاسی» شد. علی امینی، به پست نخست وزیری دست یافت، و مأمور اجرای طرح دموکرات‌ها شد، که نام «انقلاب سفید» بر آن گذاردند. همزمان با اجرای این طرح، احزاب «ملی‌گرا» ـ که در این دوره خود را جبهة ملی می‌خواندند ـ نامة سرگشاده نوشتند، و از اصلاحات «حمایت» کردند، و روح‌الله خمینی، به دلایلی که امروز کاملاً‌ روشن است، نخست از اصلاحات ارضی انتقاد کرد، و سپس اعطای حق رأی به زنان را مورد نکوهش قرار داد، و در آخر کار هم، برای گرم کردن تنور مبارزات، به ترتیبی که گفتیم، از پیوستن ایران به «کنوانسیون وین» شدیداً شروع به «انتقاد» نمود، و در پی هیاهوی وی، دانشجونمایان نیز دانشگاه تهران را به آشوب کشیدند. نتیجه این شد که با توسل به تصویر «هراس‌‌آور»، حاکمیت به ناچار، تنها گزینة موجود، یعنی سرکوب را سازمان داد. و تداوم سرکوب همواره به براندازی و جنگ منجر می‌شود. این تنها برنامه‌ای است‌ که استعمار غرب از دهه‌ها پیش، بر ما ایرانیان تحمیل کرده، تا نه تنها شرایط ویژه را به عنوان «وضع موجود» حفظ کند، که چپاول و سرکوب را نیز پیوسته افزایش دهد. امروز در راستای «تصویر سه‌گانة» پروپاگاند، می‌توانیم دلیل صلح طلبی‌های جیمی کارتر، برژینسکی و دیگر فعلة سازمان سیا در ایالات متحد و در حکومت اسلامی را بخوبی دریابیم.

ولی از آنجا که دیگر اتحادجماهیر شوروی وجود خارجی ندارد، شرایط برای ایجاد بحران در منطقه، به ویژه در مرزهای روسیه و هند دشوارتر از گذشته‌ها می‌نماید، در نتیجه دموکرات‌های ایالات متحد، تلاش دارند تا پیش از ورود به کاخ سفید، زمینة مساعد تنش و بحران همه‌جانبه در مرزهای روسیه را فراهم آورند. و طبیعی است که جهت اعمال چنین سیاستی به مهره‌های خود در منطقه متوسل شوند. حکومت‌های اسلامی در پاکستان و ایران در رأس این مهره‌ها قرار گرفته‌اند. در پاکستان، بی‌نظیر بوتو، نخست وزیر «طالبان‌پرور» به منطقه اعزام می‌‌شود، تا از طریق فعال کردن جدائی‌طلبان کشمیر، در مرزهای هند منافع غرب را تأمین کند. و در ایران، از طریق بحران «دست‌ساز» هسته‌ای، ایالات متحد رویای حضور نظامی در سواحل خزر را در سر می‌پروراند.

ولی جالب اینجاست که، جهت ایجاد یک منطقة «روس ستیز»، که همزمان امنیت هند و چین را نیز تهدید کند، ‌جانفشانی‌های حکومت جمکران گویا الزامی شده. و ایالات متحد باید بتواند نوکران خود در حکومت اسلامی را به عنوان «تهدید جهانی» و «مشوق تروریسم» به جهانیان معرفی کند. این همان سیاستی است که ایالات متحد در ارتباط با حکومت «ملاعمر» در افغانستان اعمال می‌کرد. و پس از حوادث 11 سپتامبر، جهت توجیه اشغال نظامی افغانستان، ایالات متحد ادعا کرد «ملاعمر»، و «بن‌لادن» طراح عملیات تروریستی فوق بوده‌اند! و به یاد داریم که اشغال نظامی عراق نیز با تکیه بر دروغ‌های شاخدار سازمان سیا و پنتاگون توجیه شد. و نتیجة حضور نظامی آمریکا در افغانستان و عراق، تبدیل افغانستان به نخستین مرکز تولید مواد مخدر در جهان و تبدیل عراق به مرکز آشوب و ناامنی در منطقه بوده. در شرایط فعلی منطقه، بجز ترکیه که عضو رسمی سازمان ناتو به شمار می‌رود، پاکستان و ایران، به دلیل سرسپردگی حاکمیت‌شان به ایالات متحد، هنوز به افتخار اشغال نظامی مستقیم نائل نیامده‌اند. هر چند که اصولاً پاکستان نیازی به اشغال شدن ندارد، چرا که شبه کشور پاکستان را ایالات متحد به سلاح هسته‌ای مجهز کرده و کنترل کامل بر دیپلماسی آن اعمال می‌کند! ولی با وجود آنکه، به دلیل مخالفت روسیه، هنوز نتوانسته با دستاربندان نیز همین معامله را در ایران صورت دهد، با کمال اطمینان از مزدوری حکومت اسلامی، تلاش دارد با استفاده از زبان «افراط»، زمینة جنگ و بحران را فراهم آورد. و همزمان، شاخة دیگری از همین «پروپاگاند»، در کشور فرانسه فعال شده. در این راستا، روزنامة فیگارو با توسل به شیرین عبادی، که روزگاری بر طبل اسلام دموکراتیک می‌کوبید، اینک خواستار «جدائی دین از سیاست» است، حال‌ آنکه در مسیری متفاوت، روزنامة لوموند، به تبلیغ برای مشارکت‌چی‌ها مشغول شده، تا سیاست «حفظ وضع موجود» تداوم یابد.

ولی از آنجا که جنگ سرد به پایان رسیده، پر واضح است که ایالات متحد و شرکاء، صرفاً با توسل به «پروپاگاند» جنگ سرد نخواهند توانست برای شرایط «پساجنگ سرد» نیز تعیین تکلیف کنند، در چنین شرایطی است که می‌باید آمریکا دست از شیوه‌های گذشتة خود برداشته، جهت ادامة وضع موجود، اگر چنین عملی اصولاً امکانپذیر باشد، راهکارهای دیگری بجوید.

نقش فیزیک در پیشبرد فناوری

جمعه، آبان ۰۴، ۱۳۸۶

پروپاگاند آبانماه!
...

گفتیم که پروپاگاند سازمان سیا، جهت «حفظ وضع موجود» در کشورمان، به «بازتولید» شرایط «اسطوره‌ای ـ تاریخی» می‌پردازد. و در این راستاست که، همزمان با تکرار خیمه‌شب‌بازی «نامة سرگشاده» حاج سید جوادی، به طبل زدن برای پاسداران مدافع حقوق بشر پرداخته! به موازات همین پروپاگاند براندازی، یک الگوی «پروپاگاند آشوب» نیز آماده شده، تا به صورت غیرمستقیم، شرایط آبانماه سال 1343 و ترهات روح‌الله خمینی را به کشور فرانسه و دفاع از «حقوق بشر» پیوند زند. و اینهمه، صرفاً واکنشی است‌ به «بیانیة خزر»! بله، از معجزات بیانیة فوق یکی این است که، «پل اتحاد»، میان حومة واشنگتن، چپ نمایان حکومتی، مخالف نمایان ارسالی به فرنگ، و اصلاح طلبان وابسته به حکومت کاملاً آشکار شده، و در واقع فعلة سازمان سیا در داخل و خارج، که تا به امروز به گروه‌های مختلف کاذب تقسیم شده بودند، همه در جایگاه واقعی خود قرار گرفته‌اند.

همانطور که شاهدیم، در داخل مرزها، خیمه شب بازی اصولگرا و میانه‌رو به پایان رسید. و در خارج، «توده‌ای نفتی‌ها»، سلطنت‌طلب‌ها، پاسارگادیست‌ها و غیره که در مورد خلیج فارس خفقان گرفته‌اند، و شهامت به رسمیت شناختن کشور اسرائیل را هم ندارند، همگی یک‌صدا، خواهان «سهم ما در خزر» شده‌اند، و به این ترتیب مخالفت خود را با صلح اعلام کرده، ارادت و بندگی‌شان را به سازمان سیا آشکار می‌کنند. گفتار سیاسی نزد تمامی این گروه‌ها، از چپ حکومتی تا پاسارگادیست‌ها، بر «تقدس» متمرکز شده: «تقدس ایران باستان»، «تقدس سلطنت»، «تقدس دین» و «تقدس اتحاد»! اتحادی که چپ حکومتی مایل است با پاسداران مدعی دفاع از حقوق بشر برقرار کند. و دعوت از دارودستة ابراهیم نبوی، جهت بازگشت به ایران، در همین راستا صورت پذیرفته. در این مورد بعدا توضیح بیشتری خواهیم داد. حال بپردازیم به الگوی «پروپاگاند آشوب»، که بر سخنرانی خمینی در سال 1343 تکیه دارد.

43 سال پیش، در پی نفس‌کش طلبی‌های مرسوم روح‌الله خمینی بر علیه کاپیتولاسیون، در کشورمان آشوب به پا شد. و امروز در چارچوب «پروپاگاند‌جنگ»، جهت فراهم آوردن خوراک تبلیغاتی برای گورکن‌ها، و ارائه «تصویردلپذیر» از کشور فرانسه، روزنامة لوموند یک مقاله منتشر کرده، تا به «ما» ایرانیان بگوید کشور فرانسه، نه تنها از سیاست‌های ایالات متحد در عراق و افغانستان حمایت نمی‌کرده، که قصد دارد «رامسفلد»، وزیر دفاع سابق آمریکا را نیز به جرم عدم رعایت «حقوق بشر» در فرانسه به دادگاه ببرد! این «خبر» نه تنها کشور فرانسه را خارج از گروه مهاجمین به عراق قرار می‌دهد که، می‌تواند خوش‌رقصی‌های روح‌الله خمینی برای استعمار غرب را به بهترین وجه «توجیه» ایدئولوژیک کند. تا به این ترتیب، «ما» هم باور کنیم، سازمان‌های دفاع از حقوق بشر، در هماهنگی کامل با روح‌الله خمینی قرار دارند! و مسلم است که چنین مطلب گرانبهائی را سایت«حنا زرچوبه» و کیهان در دسترس همگان قرار خواهند داد، تا همة «شوت‌و‌پرت‌ها» باورشان شود، راه «روح‌الله» در کشور فرانسه ادامه دارد!

بله، امروز «حنازرچوبه»، چنین تیتر زده، «لوموند: دونالد رامسفلد وزیر دفاع سابق آمریکا در فرانسه محاکمه می‌شود»! و می‌دانیم که امروز، چهارم آبانماه 1386، چهل و سومین سالگرد نفس‌کش‌طلبی روح‌الله خمینی بر علیة «کاپیتولاسیون» است. بنابراین لازم است پروپاگاند سازمان سیا به ما ملت بگوید، 4 فدراسیون حقوق بشر، «فدراسیون بین‌المللی حقوق بشر»، «‌اتحادیة حقوق بشر» در کشور فرانسه، ، «مرکز حمایت از حقوق بشر»، که مقر آن در نیویورک قرار داد، و مرکز اروپائی «حمایت از حقوق اساسی»، که مقر آن در برلین است، همگی در کشور فرانسه از دونالد رامسفلد شکایت کرده‌اند! و این مطلب در شرایطی عنوان می‌شود که، دونالد رامسفلد، افسر خلبان نیروی هوائی، و وزیر دفاع سابق ایالات متحد در پاریس به سر می‌برد! و لازم به تذکر است که در سال‌های 2004 و 2006، در همین مورد خاص، شکایاتی به دادگاه کشور آلمان علیه رامسفلد، ارائه شده که، دادگاه آلمان، «عدم صلاحیت» خود را برای رسیدگی به چنین شکایاتی اعلام داشته! بنابراین، وکلای مدافع 4 سازمان‌ مدافع حقوق بشر، نیک می‌دانند که دادگاه فرانسه هم می‌تواند عدم صلاحیت خود را اعلام کند. و در این چارچوب اقامه دعوی می‌تواند تنها در راستای «پروپاگاند» ارائة «تصویر دلپذیر» از حاکمیت فرانسه مورد استفاده قرار گیرد.


پیش از ادامة مطلب لازم است بدانیم در کشور فرانسه، مانند هر کشور دیگر، اشخاص حقیقی و حقوقی می‌توانند به دادگاه شکایت برند، و دادگاه پس از مطالعة موضوع مورد ادعا، در مورد پیگیری و یا عدم پیگیری شکایت تصمیم خواهد گرفت. و بهتر است بدانیم، حاکمیت فرانسه نمی‌تواند از رامسفلد شاکی شود، چرا که طبق «مقررات» سازمان آتلانتیک شمالی، کشور فرانسه اصولاً چنین حقی ندارد. اگر دولت فرانسه حتی به سازمان ملل و شورای امنیت هم «شکایت» برد، این شکایت «وتو» خواهد شد. البته حاکمیت فرانسه با یک مشت سازمان‌های دست‌نشاندة «حقوق‌بشر»، و یا حاکمیت جمکران تفاوت بسیار دارد، این حاکمیت به دلیل تعهداتی که در سراسر جهان برای خود ایجاد کرده، به هیچ عنوان دست به چنین رفتار غیرمسولانه‌ای نخواهد زد!

حال بازگردیم به اقامه دعوی علیه رامسفلد. در این مورد، دادگاه فرانسه می‌تواند به شکایات رسیدگی کرده، احتمالا حکم محکومیتی نمایشی هم برای رامسفلد صادر کند. حکمی که در هر حال نمی‌تواند قابل اجرا باشد،‌ چرا که دونالد رامسفلد، از کادرهای نظامی ایالات متحد است، و طبق مقررات سازمان ناتو، نظامیان آمریکا و افراد خانواده‌شان، در کشورهای عضو از مصونیت قضائی برخورداراند. و اگر شاکیان با تکیه بر کنوانسیون سال 1984 خواستار، بازداشت و یا استرداد دونالد رامسفلد شوند، وکیل مدافع وی می‌تواند بگوید، حکم دادگاه نقض آشکار مقررات سازمان ناتو است، که بر کنوانسیون سال 1984، ارجحیت و تقدم تاریخی دارد. چرا که سازمان ناتو، کشور فرانسه را «شامل» می‌شود. به عبارت دیگر فرانسه عضوی است از اعضای ناتو، و تحت رهبری این سازمان قرار دارد، حال آنکه، سازمان ناتو، ملزم به رعایت قوانین و مقررات اعضای خود نیست! پس از آنجا که کشور فرانسه عضو رسمی پیمان ناتو است، نمی‌تواند حکمی را در مورد ناتو به اجرا بگذارد. پیشتر گفتیم که طبق مقررات سازمان ناتو، هیچ کشورعضو حق محاکمه و مجازات نظامیان آمریکا را ندارد، حتی اگر خارج از کادر مأموریت‌های نظامی، در محل مأموریت خود مرتکب جنایت شوند! پس قبل از ادامة این مطلب بهتر است، به چند نمونه از مصونیت نظامیان آمریکا در مناطق جنگی و در خاک متحدان‌اش بپردازیم. ابتدا مواردی را مطرح می‌کنیم که در مناطق جنگی، افغانستان و عراق پیش آمده.

در سال 2007، طی عملیات نظامی در افغانستان، نیروهای کانادا توسط نیروی هوائی آمریکا بمباران شدند. هنگام اشغال نظامی عراق، نظامیان انگلیس هدف آتش ارتش آمریکا قرار گرفتند. و علیرغم اعتراض دولت‌های مربوطه، هیچیک از متهمان دردادگاه‌های انگلستان و کانادا محاکمه نشدند. با توجه به اینکه در زمان جنگ، «شرایط ویژه» حاکم است، می‌توان پذیرفت که چنین مسائلی اجتناب ناپذیر است. اما بهتر است بدانیم، نظامیان آمریکا در شرایط صلح، بارها در خاک ژاپن، آلمان و ایتالیا مرتکب جنایت شده‌اند، بدون آنکه متحمل پیامد جنایات خود باشند. جنجالی‌ترین مورد جنایت نظامیان آمریکا در سال 1998 و در کشور ایتالیا به وقوع پیوست.

جریان از این قرار بود که طی یکی از تفریحات سالم خلبانان آمریکائی، کابل یک تله‌کابین در ایستگاه اسکی از هم گسست، و منجر به مرگ 20 نفر شد. مدت‌ها بود که خلبانان مذکور با یکدیگر شرط‌بندی می‌کردند که از زیر کابل‌های تله‌کابین ایستگاه اسکی با جت‌های جنگنده عبور کنند. پیش از وقوع حادثه مسئولین «ایستگاه» اسکی، نسبت به خطرات این پروازها هشدار داده بودند، ولی هیچ مقام مسئولی به خواست آن‌ها ترتیب اثر نداده بود. پس از وقوع حادثه، سرو صدا و جنجال بر علیه گاوچران‌ها به آسمان برخاست، و خانواده‌های مقتولین شاکی شدند، و سفارت یانکی‌ها که هوا را پس می‌دید، و نمی‌توانست در یک اقدام انقلابی، مجرمین را از ایتالیا خارج کند، سکوت کرد و یک خانم ایتالیائی هم وکالت دو خلبان مجرم را بر عهده گرفت. و در کشاکش جنجال محاکمه، یک نفر وکیل خلبانان را در دفتر کارش با چکش به قتل رساند، تا ایالات متحد، با تکیه بر این امر که جان موکلین هم مانند جان وکیل‌شان در خطر است، مجرمین را به ایالات متحد بازگرداند. بله، به همین سادگی مافیا به کمک اربابان آمد تا قضیه را فیصله دهند. حال بهتر است بپردازیم به سخنرانی شیوای روح‌الله خمینی در باب مخالفت با کاپیتولاسیون که در سایت آفتاب نیوز، مورخ 4 آبانماه سالجاری نیز منتشر شده!

ابتدا، برای آنکه بدانیم «حضرت امام»، تا چه حد به امور سیاسی آشنا بودند، کافی است به سخنرانی ایشان در تاریخ یازده فوریه 1979 نگاهی بیاندازیم. روح‌الله خمینی، همانطور که دور برداشته بود و روضه می‌خواند، و می‌گفت، «من توی دهن این دولت می‌زنم، من خودم دولت تعیین می‌کنم»، فرمود من خودم «مجلس ثنا» تعیین می‌کنم! و آخوند مفتح، که در کنار «رهبرکبیر انقلاب» نشسته بود، خم شد و در گوش ایشان زمزمه‌ای کرد، سپس روح‌الله گفت، «من خودم مجلس شورا» تعیین می‌کنم! حال بازگردیم به گوشه‌ای از سخنان همین امام خمینی در چهارم آبانماه 1343 که به دلیل ممنوعیت پخش آن، تبدیل شد به «سخنرانی انقلابی»، تا هیچکس نتواند از«آگاهی» و «شناخت» عمیق روح‌الله از مسائل جهانی آگاه شود. در این روز، روح‌الله خمینی، به الحاق ایران به «پیمان وین» اعتراض می‌کند، بدون آنکه کوچکترین شناختی از قراردادهای بین‌المللی داشته باشد:

«برای‌ مستشارها مصونیت‌ می‌گیرید؟![...] از پیمان‌ وین یك‌ ماده‌ را اصلش‌ذكر نكرده‌اند! ماده‌ی‌ 32 ذكر نشده‌ است‌. من‌ نمی‌دانم‌ آن‌ ماده‌ چه‌ است‌؛ من‌ كه‌نمی‌دانم‌[...] قبول‌كردند طرح‌ را [...] ارتش‌ هم‌ بداند [...] دیگر برای‌ شما آبرو گذاشتند؟ برای‌ نظام‌ شما آبرو گذاشتند كه‌ یك‌ سرباز آمریكایی‌ بر یك‌ ارتشبد ما مقدم‌ است‌؟! [...] اگر من‌ بودم‌، استعفا می‌كردم‌ [...] من‌ این‌ ننگ‌ راقبول‌ نمی‌كردم‌.[...] این‌ خیانت‌ به‌ مملكت‌ است‌.[...] وكلای‌ مجلسین‌ خیانت‌ كردند[...] دنیا بداند اینها وكیل‌ ایران‌ نیستند! [...] من‌ عزلشان‌ كردم‌.[...] اگر یك‌ ملا توی‌ این‌ مجلس‌ بود، تو دهن‌ اینها می‌زد![...]»

بله، این گوشه‌ای است از «سخنان» شیوای خمینی که، ‌ اگر در میان مردم پخش شده بود، در همان سال 43، به حماقت «امام» پی ‌برده بودند. به حماقت کسی، که استعمار برای «رهبری انقلاب» برگزیده بود، تا امروز در چنین شرایط اسفباری گرفتار شویم. آنروز ساواک اجازه نداد مردم در جریان این مهملات قرار گیرند. طبق برنامة قهرمان‌سازی، روح‌الله خمینی به زندان رفت، سپس به مرکز بازیافت زباله در نجف ارسال شد. طی پانزده‌سال، سحابی‌ها، بازرگان‌ها و دیگر پادوهای کارخانه رجاله پروری وظیفة‌ تبلیغات برای «مبارزات» روح‌الله را بر عهده گرفتند، تا زمانی که در نشست گوادالوپ، تصمیم براندازی به تصویب رسید، و رادیو «بی‌بی‌‌سی»،‌ خمینی را به «رهبر کبیر انقلاب» تبدیل کرد. حال باید ببینیم، چرا اینبار همزمان با سالروز این سخنرانی آشفته، بی‌سروته، عامیانه و ابلهانه، روزی‌نامه لوموند مورخ 26 اکتبر 2007، به کمک حکومت جمکران آمده، تا همزمان با طبل زدن برای مشارکت‌چی‌ها، بر سخنان خمینی مهر تأئید زده، و به مخاطب القا کند، محاکمة نظامیان آمریکا در کشورهای ثالث امکانپذیر است؟ به ویژه اگر این کشور، خود یکی کشور اروپای غربی، و عضو ناتو، چون کشور فرانسه باشد!

پنجشنبه، آبان ۰۳، ۱۳۸۶


بزرگراه «کشک»!
...

جانم برایتان بگوید، از هنگامی که چرچیل و روزولت، «منشور آتلانتیک» را به بشریت اهداء کردند، رسم بر این افتاد که، همواره یکی از دو قطب «شبیه‌سازی» فاشیسم بین‌الملل، میخ طویله‌اش را در آنسوی آتلانتیک به زمین بکوبد، تا «پل اتحاد» آنگلوساکسون‌ها همچنان برقرار و پابرجا بماند. در راستای سیاست «پل زدن»، اخیراً به همت محفل نوبل، یک پل بسیار پر ابهت، هر چند پوسیده، میان واتیکان و ایالات متحد افتتاح شده. هدف از احداث این پل نوین، تحریف «سوسیال ـ دموکراسی» و «لائیسیته» در مغرب زمین، جهت به بن بست کشاندن ملت‌های جهان سوم است. چرا که به این ترتیب می‌توان جهان سوم را در انحصار تشکیلات «مذهبی ـ نظامی» وابسته‌ به جبهة ناتو تا ابد نگاه داشت. در این راستا بود که عالیجناب «راتزینگر»، سلطان واتیکان، یک دفعه «سوسیالیست» شد، و زبان به انتقاد از نظام سرمایه‌داری گشود! و در همین راستاست که ایالات متحد نیز امروز، طرح تحریم اقتصادی، و به ویژه تحریم دست پروردگان خود در جمکران را، که همان «نیروهای نظامی ایدئولوژیک» حکومت اسلامی باشند،‌ به رسانه‌ها تقدیم کرد، تا به «شوت‌و‌پرت‌های» جهان ثابت کند، حکومت اسلامی هیچ ارتباطی با سازمان سیا ندارد، نفت ارزان قیمت به ایالات متحد نفروخته، سلاح و بنزین را هم از ایالات متحد و اسرائیل دریافت نمی‌کند، و جهت خوش رقصی برای پنتاگون نیست که «بحران هسته‌ای» به راه می‌اندازد! بله، به دلیل «شرایط ویژه» لازم است ایالات متحد، سرسپردگانش در جمکران را به عنوان «دشمن بشریت» معرفی کند، تا مطابق با درخواست مقام معظم رهبری، «تحریم ها» بر ما ملت تحمیل شود، و باز هم حکومت جمکران در همة زمینه‌ها به قول ایشان «پیشرفت» کند! این «نعمت الهی» هم از «تسهیلات» همان «پل اتحاد» باید باشد!

بله، در راستای ایجاد «پل اتحاد»، پس از آنکه حضرت پاپ که، جوانی را در خدمت نازی‌ها گذارنده‌اند، «سرمایه‌داری» را نکوهیده خواندند، محفل نوبل، بلافاصله یک جایزة صلح به حضرت «ال‌گور» که از جمله فدائیان جنگ‌اند، اهدا کرد، تا یک الگوی «سوسیال دموکراسی» کشکی و کاذب در دو سوی آتلانتیک تشکیل شود؛ سوسیالیسم‌اش از واتیکان، و دموکراسی‌اش هم ازحزب‌اللهی‌ترین جناح‌های حزب دموکرات ایالات متحد، که شامل «ال‌گور» و «جو لیبرمن» خودمان می‌شود! «جو لیبرمن»، از برادران متعهد و مکتبی «احترام به ادیان» است که، جنگ افروزی از طریق ارتش اسرائیل را «واجب شرعی» می‌داند، و تهاجم نظامی از طریق پنتاگون را نیز «مستحب» می‌شمارد. «لیبرمن» از غروب جمعه، حتی چراغ هم روشن نمی‌کند! ایشان قرار بود معاون «برادر» ال‌گور باشند که، به نوبة خود از «باپتیست‌های» متعهد و مکتبی است. دلیل اهدای نوبل صلح به «بندگان» خداوند ابراهیم هم این است که این حضرات کوچکترین مخالفتی با جنگ ندارند، و می‌دانیم که، منافع محفل نوبل نیز به بهترین وجه از طریق جنگ و کشتار تأمین می‌شود. بله، این الگوی «سوسیال ـ دموکراسی» دینی، همان است که ایالات متحد با استقرار حکومت اسلامی بر ما ملت تحمیل کرد، و هم اکنون تلاش دارد آن را در غرب نیز با موفقیت به «ثمر» برساند، تا تمامی راه‌ها را به سوی لائیسیته، نه در غرب، که در جهان سوم به بن‌بست بکشاند.

همانطور که گفتیم، این «بن بست» در غرب ایجاد اشکال نخواهد کرد، ‌ چرا که برتری قدرت سرمایه‌داری غرب بر بنیاد کلیسا دهه‌هاست تأمین شده. ولی از آنجا که در کشورهای جهان سوم چنین تفوق بنیادینی موجودیت واقعی ندارد، ‌ این «بن بست» ایجاد اشکالات فراوان می‌کند، چرا که، حاکمیت در جهان سوم را در انحصار دو قطب خشونت مذهب و بنیادهای وابستة نظامی قرار می‌دهد. به زبان ساده‌تر، فاشیسم بین‌الملل، از این پس گزینة ملت‌های جهان سوم را محدود به «هوگوچاوزها» و «عبدالله گل‌ها» می‌خواهد، یا همان جنگ زرگری میان شبه اصلاح‌طلبان و دارودسته مهرورزی که در کشور خودمان به راه افتاده. جنگی دروغین که در محافل دو سوی آتلانتیک سازماندهی شده، تا نیروهای آزادیخواه را با گسترش آن به فرسایش کشیده، نابود کنند.

این جنگ کاذب،‌ بر تمامی محورهای ویژة جوامع دموکراتیک غرب متمرکز شده: «حقوق بشر»، «دفاع ازآزادی‌ها»، «دموکراسی»، «حقوق زنان»، «انتخابات آزاد» و... و از این جهت است که پس از سه دهه، دوباره علی‌اصغرخان حاج سیدجوادی را از «پستو» بیرون کشیده‌اند که، «نامة سرگشاده» بنویسد، و جنگ زرگری ماه مارس 1977 را آغاز کند. و از این جهت است که قبیله‌های رفسنجانی، خاتمی و پامنبری‌های‌شان در سازمان بهزاد نبوی، «ضد دیکتاتور» شده و بر طبل «انتخابات آزاد» در چارچوب قانون اساسی توحش می‌کوبند، و سایت «بی‌بی‌سی» هم دوباره به شیپور زدن برای به اصطلاح «آزادیخواهان» مشغول شده.

و از همین روست که پیش از انتشار «بیانیة‌ خزر»، آخوند شاهرودی یکی از پاسداران به اصطلاح مدافع حقوق بشر را زندانی می‌کند، تا زندانی مذکور، در کمال بیشرمی ادعا داشته باشد که طبق قانون اساسی سراپا ابهام جمکران، قوة قضائیه، مدافع «حقوق شهروندی» و «آزادی‌های فردی» است! البته ما به یاد داریم که قوة قضائیة جمکران در زمان ریاست همین آخوند شاهرودی، پسر واعظ طبسی را که به افتخار چپاول و کلاهبرداری دستگیر شده بود، در دم آزاد کرد و جهت توجیه چنین کاری ادعا کرده بود که، متهم «جهل به قانون» داشته! به عبارت دیگر چون پسر واعظ طبسی، قانون را نمی‌شناخته، مجاز به چپاول و دزدی هم بوده! البته چنین توجیهات ابلهانه‌ای فقط در قوه قضائیة جمکران پذیرفته می‌شود. در جوامع متمدن بشری، «عدم شناخت قانون»، مجوز ارتکاب جرم نیست. هر کس قانون شکنی ‌کند، «مجرم» است. چرا که در غیر اینصورت همه می‌توانند مرتکب جرم شده، سپس ادعا کنند که قانون را نمی‌شناخته‌اند! بله، قوة قضائیه‌‌ای که عمادالدین باقی برایش اینچنین تنور داغ می‌کند، همین قوه قضائیه مفتضحی است که راهگشای قانون شکنی و چپاول اموال عمومی شده. و اگر عمادالدین باقی، از این قوة قضائیة عصر حجر، و رئیس چپاولگر آن ستایش نکند، می‌باید پرسید چه کسی چنین کاری خواهد کرد؟! هیچکس!

مسلماً کسی که ریزه‌خوار سفرة سیاست استعمار نباشد، هیچگاه زبان به ستایش قوة قضائیه حکومت اسلامی نخواهد گشود. ولی پاسدار جماعت، مانند دستاربندان، هستی خود را مدیون استعمار است، به همین جهت از هیچ پستی و فرومایگی در راه تأمین منافع آن فروگذار نخواهد کرد. همچنانکه پاسدار اکبر، در آنسوی آتلانتیک، مدتی است به همین «شغل شریف» اشتغال دارد. و به محض اینکه نامة معروف «باقی» انتشار یافت، یک نامه هم از سوی پاسداراکبر انتشار دادند، تا به ما بگویند «باقی»، چقدر مدافع حقوق بشر بوده! گویا وقتی هیچکس جرأت نداشته نام آخوند منتظری را به زبان بیاورد، «باقی» نام ایشان را «تکرار» می‌کرده است! بله، در قاموس ریزه‌خواران دکان اکبر رفسنجانی، دفاع از حقوق بشر، به همین مختصر محدود می‌شود. همچنانکه اکبر رفسنجانی، «انتخابات آزاد» و مبارزه با دیکتاتوری را هم از قرآن استخراج می‌کند، و مسعود بهنود کشف می‌کند، پیش از احمدی‌نژاد، تمامی حقوق و آزادی‌های اجتماعی تأمین شده بود! و به این ترتیب مشاهده می‌کنیم که، خارج از جنجال پیرامون «حقوق بشر»، و دیگر حقوق اجتماعی، فعلة فاشیسم، چگونه قصد دارند محور «دمکراسی» را نیز اشغال کنند!

پیشقراول اشغالگران این محور نیز همان جناب «رامین احمدی»، یکی از فعالان «فرضی» حقوق بشر در ایالات متحد است! ایشان سعی دارند نقاب «ضدآمریکائی» بر چهرة حکومت آمریکائی جمکران بزنند، تا «شوت و پرت‌ها» راه رستگاری و نجات از نکبت فاشیسم اسلامی را در نزدیک شدن به همان حاکمیتی ببینند که، 28 سال پیش طالبان شیعی مسلک را بر آن‌ها حاکم کرد. و به موازات چنین تلاش «شرافتمندانه‌ای»، رامین‌جان جهت هموار کردن راه گروه رفسنجانی، در سایت معروف «گویا نیوز»، به تحریف «دموکراسی» هم می‌پردازند! چون «رامین‌جان» نه تنها در امور «حقوق بشر»، که در زمینة «دموکراسی» هم گویا «تخصص» دارند! البته از همان نوع دموکراسی‌های «ابراهیمی» که برژینسکی برایمان تجویز کرده بود! ‌

جناب رامین احمدی، به شیوة دیگر همپالکی‌هایشان، یک مقاله چند صد متری سرشار از نقل قول‌های چند متری ردیف کرده، و با تکیه بر همان اصل مقدس «ترادف کلی»، به مقایسه روسیة دوران یلتسین و حکومت اسلامی نشسته، تا این حکومت را در ترادف با خمینی قرار دهد و بگوید اگر تقدس خمینی بشکند، دمکراسی خواهیم داشت! رامین احمدی می‌گوید، در روسیه به این دلیل دمکراسی ایجاد شد که مردم توانستند از لنین انتقاد کنند! بله، به زعم رامین‌جان، به همین سادگی می‌توان به دمکراسی رسید! پیش از ادامة مطلب، حضور جناب احمدی می‌باید بگوئیم، کشور روسیه را با هیچ کشور دیگری، خصوصاً با کشور استعمارزده‌ای چون ایران مقایسه نمی‌کنند! مقایسه هموراه بین دو پدیدة «قابل قیاس» انجام می‌پذیرد، در غیر اینصورت، «قیاس مع‌الفارق» است، و مضحک و بی‌پایه:

«همانطور که در نظام شوروی بدون صحبت کردن در باره جنایات لنین [...] گذار به دموکراسی دشوار می‌نمود و با خرد شدن اسطوره لنین جامعه به سوی رهایی رفت، خرد شدن اسطوره خمینی نیز گام مهمی در راه رسیدن به دموکراسی و حقوق بشر خواهد بود.»

انسان از نبوغ «رامین‌جان» در «دمکراسی شناسی» واقعاً به حیرت می‌‌افتد! نه،‌ جناب احمدی! جهت شکسته شدن تقدس در ایران و گذار به دمکراسی، تقدسی که باید شکسته شود، تقدس شخص خمینی نیست، تقدس «تفکری» است که دیروز به حاکمیت کودتائی شاهنشاهی موجودیت داد، و امروز به «نظام اسلامی» جان داده. و جهت شکسته شدن تقدس در چنین تفکری، می‌باید عامل تقدس، و مذهب و دین دولتی، و پرستش «بنیادها» از قوانین اساسی کشور زدوده شود. ولی تا آنجا که به قانون اساسی فعلی مربوط می‌شود، «تقدس»، صرفاً ناشی از «ابهام» در اصولی است که به اصطلاح اسلامی‌اند، و در این قانون، به مردم کشور حقنه شده‌اند. اصولی که باعث می‌شود، با «نفی» تمامی بنیادهای مرتبط با حقوق مردم ـ آزادی مطبوعات، احزاب، آزادی فعالیت‌های فرهنگی، تشکل‌ها و ... ـ در یک مجموعه قوانین سراپا متناقض، سرکوب عمومی به طریقی «کاملاً قانونی» توجیه شود.

باید به «رامین‌جان» بگوئیم، دمکراسی، به عنوان نظام توازن قوا، با «حرافی» و «انتقاد» ایجاد نمی‌شود، و از همه مهم‌تر اینکه، جوامع استعمارزده نمی‌توانند به دمکراسی دست یابند. مگر آنکه، ابر قدرتی از روی «خیرخواهی» به حمایت از دمکراسی برخیزد! و این معجزه‌ای است که تاکنون در جهان رخ نداده، و سرکار بهتر است «ورد مک‌کارتیسم»، را بجای «ورد دمکراسی» نخوانید، «لنین» بیچاره را هم با «خمینی» کلاش در ترادف قرار ندهید.

گذشته از این، حضرت‌عالی، تقدم تاریخی «فروپاشی» بر شکسته شدن اسطوره را گویا از یاد برده‌اید، و کشور شوروی را با عرصة «ادبیات» اشتباه گرفته‌اید! آنجا که اسطوره‌ها می‌شکنند، و فضا دمکراتیک می‌شود، کشور نیست، عرصة ادبیات حماسی است که، با شکسته شدن اسطوره‌ها به «رمان» تبدیل می‌شود! خارج از این، اگر در شوروی سابق، پس از فروپاشی، انتقاد از لنین امکانپذیر شده، برخلاف سفسطه‌بافی‌های سرکار، هر کجا اسطوره‌ها شکسته شوند، دمکراسی و حقوق بشر تأمین نخواهد شد! به‌هیچ وجه! اگر این قصه‌های «بی‌بی‌گوزکانه» را در حومة واشنگتن برای دوستان‌تان نقل می‌کنید، بهتر است بدانید که، در دوران جنگ سرد منجمد شده‌اید، نان «مک‌کارتیسم» می‌خورید، در مخالفت با «بیانیه خزر» موضع‌گیری می‌کنید، و همة این تلاش‌های «شرافتمندانه» برای این است که، طالبانیسم شیعی و منافع عموسام در ایران محفوظ و دست نخورده باقی بماند!

چهارشنبه، آبان ۰۲، ۱۳۸۶


گورکن ضدامپریالیست!
...
سازمان سیا، با توسل به ابزار «حقوق بشر»، و با شعار «مرگ برآمریکا»، و «مرگ بر شاه»، یک براندازی در ایران سازمان داد، تا حضور استعماری خود را در منطقه تقویت کند، و امروز می‌پندارد که با توسل به همان ابزار، ولی با شعار «درود بر آمریکا» می‌تواند به ایران بازگردد، و در سواحل دریای خزر خیمه بزند!

به یاد داریم که پس از اظهارات حقوق بشرپرستانة ‌جیمی کارتر، رئیس جمهور ایالات متحد در سال 1977، ماشین جنگی استعمار، یا همان «پروپاگاند» براندازی، از بهار سال 1356، با نامة سرگشادة علی‌اصغرحاج سیدجوادی به محمدرضا شاه، آغاز به کار کرد. مهم‌ترین ابزار این پروپاگاند، «شبیه سازی» در دو ردة اسطوره‌ای در داخل و خارج بود. در داخل مرزها، «اسطورة حسین»، مردم و به ویژه جوانان را دعوت به مرگ می‌کرد، تا با «خون» خود، بساط ظلم و ستم «شاه» را برچینند. همانطور که حسین، ارواح شکمش، بساط ظلم را در کربلا برچیده بود! در بطن این قیام حسینی، ملت ایران می‌بایست در نقش «حسین» ظاهر می‌شد، ولی کار به شاه ختم نمی‌شد، چرا که ملت ایران می‌بایست بساط «ظلم استالینی» را نیز برچیند. چرا که، «ستمکاران» استالینیستی در صدد احداث خطوط لولة نفت از افغانستان به هند بودند! بله، در سال 1357، ملت ایران ناخواسته، به وسعت دو جبهه، در خدمت استعمار قرار گرفت، براندازی حکومت پهلوی، و شرکت در جنگ آمریکا با شوروی‌ها در افغانستان. و قصه‌های «بی‌بی‌گوزک» در باب قیام فرضی حسین که به همت ساواک در حسینیة ارشاد به خورد دانشجویان داده می‌شد، در سایه پروپاگاند «مک‌کارتیسم»، زمینه‌ساز حضور به اصطلاح توده‌ها در خیابان‌های پایتخت شد. شعار استعماری «نه شرقی، نه غربی»، بر اساس همین «پروپاگاند» ساخته و پرداخته شد. و با تکیه بر همین شعار،‌ روح‌الله، یک‌تنه در برابر امپریالیسم غرب و شرق ایستاد! البته در رادیو «بی‌بی‌سی» و دیگر بوق‌های جبهة ناتو.

امروزسال‌ها از فروپاشی اتحاد جماهیرشوروی می‌گذرد، جنگ سرد به پایان رسیده، ولی با نزدیک شدن ورود دموکرات‌ها به کاخ سفید، گروه برژینسکی جهت براندازی در ایران، باز هم به ابزار پوسیدة گذشته‌های دور متوسل شده. تمام «پروپاگاند» سازمان سیا، اینبار در «نیویورک تایمز» منتشر می‌شود! سپس به دیگر رسانه‌ها در جهان سرایت می‌کند، بدون در نظر گرفتن این مهم که امروز ابزار «اسطورة حسین» دیگر کاملاً فرسوده شده، اتحاد جماهیر شوروی دیگر وجود خارجی ندارد، و خصوصاً ارتش ناتو نه تنها در عراق و افغانستان گیر افتاده که در ترکیه، مستقیماً هدف تهاجم نیروهای «پ.ک.ک» قرار می‌گیرد، و قادر به پاسخگوئی «مناسب» هم نیست!

بله، نتیجه آنهمه سعی و تلاش برای تبدیل عبدالله گل، به روح‌الله فکل کراواتی، با دو «کمین» نیروهای «پ.ک.ک» دود شد و به هوا رفت! و جرج بوش عزیز ما ناچار شد، به ژنرال‌های پوشالی ارتش ترکیه، که ظاهراً تحت فرمان دولت «ضدامپریالیست» اردوغان قرار دارند، و تجهیزاتشان را هم از پنتاگون دریافت می‌کنند، فرمان «خوابیده پارس کردن» بدهد، چرا که به نظر می‌رسد، «مسجد عراق دیگر جائی برای گوزیدن ندارد!» شاید، ترکیه ناچار شود به «جنگ هوائی» اکتفا کند،‌ یا جنگ وسیعی را آغاز کند، که می‌تواند پیامدهای منفی و گسترده‌ای داشته باشد. در هرحال ایالات متحد، علیرغم دریافت «واقعیت» در ترکیه، هنوز شرایط واقعی را در کشور ایران نپذیرفته، و همچنان بر «ضدامپریالیست» بودن گورکن‌ها پای می‌فشارد!

در نتیجه، «رادیو زمانه»، از قول یک فعال حقوق بشر به نام «رامین احمدی»، بر خصلت «ضدآمریکائی» بودن حکومت اسلامی تأکید فراوان می‌کند! پیامد چنین تأکیدات مزورانه‌ای این است که، شوت وپرت‌ها بپندارند، اگر حکومت ایران دیگر «ضدآمریکائی» نباشد، حتماً از شر گورکن‌ها راحت خواهند شد، و آب خوش از گلوی ملت پائین خواهد رفت! بنابراین خواهان روابط دوستانه با ایالات متحد می‌شوند! در حالیکه اگر ما خواهان روابط دوستانه با آمریکا باشیم، در واقع هیچ تغییری در شرایط‌مان ایجاد نخواهد شد، چرا که این 28 سال فاشیسم اسلامی را هم مدیون سیاست‌های ایالات متحد‌ایم! روح‌الله، ‌نهضت‌آزادی، و دیگر مخالفان سلطنت پهلوی، همانقدر ضدامپریالیست بودند که جیمی کارتر! و جیمی‌کارتر،‌ همانقدر مدافع حقوق بشر بود، که عمادالدین باقی!

همانطور که پیش‌بینی کرده بودیم، بازداشت عمادالدین باقی، در ارتباط مستقیم با «بیانیة خزر» بود. خارج از نامه نگاری سنتی، و جنجال «چوبدستی‌های» رادیو فردا در داخل و خارج، اتحادیة اروپا هم به معرکة رعایت «حقوق بشرنسبی» وارد شده! البته نویسنده از این مسئله تعجب نمی‌کند،‌ «حقوق بشرنسبی»، همین شرایط توحشی است که 28 سال است بر ما تحمیل شده، تا منافع غرب تأمین شود، بنابراین کاملاً طبیعی است که غربی‌ها، با چنگ و دندان از منافع خود دفاع کنند. حال ببینیم برای دفاع از منافعی اینچنین استعماری در ایران، ابزار «پروپاگاند» غرب چیست؟

ابزار پروپاگاند غرب در ایران، یا بهتر بگوئیم «ماشین جنگ خاموش» سازمان سیا، جهت سازماندهی براندازی، « شبیه سازی» در دو لایة «اسطوره‌ای ـ‌ تاریخی» است. که با یک «نامة سرگشاده» حرکت خود را آغاز می‌کند. و گویا استارت ماشین «جنگ خاموش» را همیشه باید علی‌اصغرحاج سید جوادی بزند! ظاهراً ایشان در این امور «تخصص» دارند! چرا که اخیراً یک نامة سرگشاده دیگر هم ارسال فرموده‌اند که پس از مطالعة آن متوجه می‌شویم، این‌بار «سرنا را از سرگشادش» زده‌اند! نخستین بار که جناب حاج سیدجوادی «استارت» زدند، «شنیده شد»، که «حاج سید جوادی، به شاه نامه سرگشاده نوشته». بدون آنکه متن نامة کذا در اختیار عموم قرار گیرد!

در ماه مارس سال 1977، حدود سه ماه پس از ورود جیمی‌کارتر به کاخ سفید، همین علی اصغرخان یک نامة سرگشاده به حضور شاهنشاه آریامهر ارسال کردند. پس بهتر است ببینیم جناب علی‌اصغر حاج سیدجوادی اصولاً چه کاره‌اند که در روزنامة «جنبش» به جمهوری اسلامی رأی مثبت هم دادند! جناب حاج سیدجوادی، 8 سال پس از کودتای 28 مرداد، زمانی که وزارت اطلاعات نظارت عالیه بر رادیو اعمال می‌کرد، همکاری خود را با رادیوی حکومتی ایران آغاز کردند!

«رادیو» در کشورمان پس از صدور منشور آتلانتیک، و پس از آغاز جنگ جهانی دوم رسماً در سال 1319 آغاز به کار کرد. البته وظیفة اصلی «رادیو» در ایران، گرم نگاه داشتن تنور مبارزه با بلشویسم بود. و منظور نویسنده از بررسی تاریخچة رادیو در این وبلاگ، تاکید بر «بد بودن» این وسیلة ارتباطی نیست، منظور این است که ببینیم در کشورهای استعمارزده، پیشرفت‌ فناوری‌ صرفاً جهت حفظ منافع استعمار به کار گرفته می‌شود. بله، حدود یکسال پیش از اخراج «رضاخان»، قرار شد «ملت» رادیو داشته باشد. البته هر کسی حق نداشت رادیو بخرد! رادیو را پس از اخذ جواز شخصی، و ارائه عکس و شناسنامه، از وزارت کشور می‌خریدند! ولی با اینهمه، نیازی به توضیح نیست که «رادیو» تحت کنترل دولت ایران نبود، امروز هم نیست! حال بازگردیم به «اسطوره»، در جایگاه ابزار «پروپاگاند».

در وبلاگ «پیام آوران فریب»، گفتیم که، متخصصین هدایت افکار عمومی در غرب، اسطوره‌ها را به ابزار پروپاگاند استعماری خود تبدیل می‌کنند، چرا که حرکت‌های «ناخودآگاه جمعی» را می‌توان بر اساس اسطوره‌ها‌ی ملی یا «اسطورة پایه»، به سمت و سوی دلخواه «هدایت» کرد. جهت «هدایت» افکار عمومی کافی است، با شایعه پراکنی و جنجال رسانه‌ای، زمینة «شبیه سازی» شرایط اسطوره‌ای فراهم آید. و در کشورمان ایران، مهم‌ترین «اسطورة ‌پایه»، قیام کاوة آهنگر بر علیه ضحاک، نماد ستم است. و از آنجا که حاکمیت ایران دست‌نشاندة آنگلوساکسون‌ها است، هر گاه منافع اینان ایجاب کند، شبیه سازی اسطوره‌ای نیز آغاز می‌شود. و بازداشت «عمادالدین باقی»، در همین راستا انجام پذیرفته.

پیش از ادامة مطلب، ‌لازم است برپایة فرضیة فروید، و نظریة زبانشناسی میکائیل باکتین، توضیح مختصری در مورد «ضمیرناخودآگاه ‌جمعی» و ارتباط آن با «ناخودآگاه فردی» و «زبان تعادل» داده شود. می‌دانیم که، انسان با توسل به «ضمیربرتر»، اعمال خود را که، ریشه در تمایلات ناخودآگاه دارد، «توجیه» می‌کند. به عبارت دیگر، انسان بر خلاف آنچه در فلسفة «کلاسیک» ادعا شده، به هیچ عنوان موجود «منطقی» و «عاقلی» نیست! بلکه در نوسان مدام و کشاکش میان «ناخودآگاه» و «ضمیر برتر» قرار دارد. و تنها زمانی می‌تواند رفتاری متعادل یا منطبق بر خرد متعارف و منطق از خود نشان دهد که، تعادل میان تمایلات ناخودآگاه و فرامین «ضمیربرتر» برقرار شده باشد. و وجود چنین تعادلی را، صرفاً با بررسی «کلام» فرد می‌توان مشاهده کرد. پیشتر گفتیم که «زبان افراط» زبان «ضمیر ناخودآگاه»، و زبان «ضمیربرتر» است، و این «زبان» در تقابل کامل با زبان دموکراتیک یا «زبان تعادل» قرار می‌گیرد. زبان افراط، یا «زبان احساسات»، زبان «تمایلات غریزی» و زبان «احساسات مقدس» است، و گفتیم که هدف اصلی «پروپاگاند»، در عمل تشویق احساسات، جهت به حاشیه راندن استدلال منطقی، یا همان زبان تعادل و زبان دموکراتیک است.

حال ببینیم زبان دمکراتیک چیست؟ همانطور که پیشتر هم گفتیم، زبان دموکراتیک، زبانی است که به یکسان از دو قطب افراط، «زبان تمایلات غریزی» و «زبان احساسات مقدس» فاصله دارد. چنین زبانی، مجموعه‌ای است متعادل از «عامل انسانی»، در «زمان» و «مکان» مشخص. به عبارت دیگر «زبان تعادل»، زبانی است که از واقعیات «زمان» و «مکان» خارج نمی‌شود. بنابراین تمام گفتار سیاسی که واقعیات امروز را نادیده گرفته، خود را با توسل به چارچوبه‌های ایران باستان، صدر اسلام، «جنگ سرد» و یا آینده‌ای «فرضی» توجیه می‌کند، گفتاری است فاشیستی و فریبکارانه، چرا که «عامل انسانی»، «زمان» و «مکان» را نادیده می‌انگارد. گفتار فاشیست‌ها، در عمل گفتار «دیروزها» و «فرداها» است، این «گفتار» نه بر منطق «زمان» و «مکان»، که بر احساسات «زمان‌گریز» و «بی‌مکان» تکیه می‌کند. یا اینکه در مواردی دیگر، گفتاری است که با توسل و تکیه بر «شبه واقعیت»، صرفاً قصد تحریک احساسات توده‌ها را دارد. جهت روشن‌تر شدن مطلب می‌پردازیم به بررسی چند نمونه از گفتار فاشیستی و مردمفریب.

در نخستین ردة گفتار مردمفریب،‌ می‌توان به عربده‌جوئی‌های اخیر محمد خاتمی اشاره کرد، که با توسل به ابزار «آمار و ارقام»، زمینه‌ساز تحریک افکار عمومی شده! همچنین می‌توان از ترهات برادران رفسنجانی نیز یاد کرد. اینان نیز یادی از شعار «نه شرقی، نه غربی» کرده، ضمن مخالفت با دیکتاتوری، خواهان «آزادی» فعالیت‌های سیاسی در دانشگاه، دموکراسی و آزادی بیان شده‌اند! یادآور شویم که این برادران، مانند دیگر فعلة فاشیسم، «دموکراسی» و «آزادی» را از قرآن استخراج کرده‌اند! به عبارت دیگر آزادی‌ها را در جائی «یافته‌اند»، که آزادی وجود خارجی ندارد! البته پیش از ادامة مطلب بهتر است به اکبر رفسنجانی بگوئیم، وی در جایگاهی نیست که چنین غلط‌هائی بکند! کسی که 8 سال ریاست جمهوری‌اش، مانند دورة خاتمی شیاد، با آدم‌کشی، آدم دزدی و چپاول پیوند خورده، در مورد آزادی و دموکراسی بهتر است خفقان اختیار ‌کند!

در این راستا سخنان «تاج زاده» نیز می‌تواند بررسی شود. این تحفة دکان «اصلاح‌طلبی»، به شیوة خاتمی، با ارائة «آمار و ارقام»، خواهان آزادی سیاسی در دانشگاه‌ها، و بهبود وضع معلمین شده! البته، ‌ وضع معلمین، هر چه باشد، در واقع برای ایشان اهمیتی ندارد، مهم شرایط دانشگاه است که بتواند «بحرانی» شود! فعلة فاشیسم، جهت تصفیه و سرکوب، یکبار در دانشگاه، «انقلاب فرهنگی» به راه می‌اندازند، و یکبار دیگر، «آزادی سیاسی» اعلام می‌کنند، و هر دو مسیر به «نتیجة مطلوب» منتهی ‌خواهد شد! ولی جالب‌ترین «پروپاگاند» براندازی در این میان، از سوی دارودستة «آرمین ـ بهزاد نبوی»، یا همان سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی به راه افتاده.

این سازمان که در ارتباط مستقیم با فالانژهای لبنان فعال است، یکی از مدعیان مبارزه با آمریکا،‌ و از جمله طرفداران جدی جنگ با عراق بود! موجودیت‌اش نیز در گرو جنگ و تنش است. ولی همین سازمان، در قطعنامة یازدهمین کنگرة خود، به دموکراسی، عدالت اجتماعی و ایجاد خانواده‌های خوشبخت علاقمند شده! البته نویسندة این وبلاگ نمی‌داند، چگونه می‌توان «خانوادة خوشبخت» ایجاد کرد؟! شاید بهزاد نبوی، محسن آرمین و یا سلامتیان بتوانند در این مورد توضیح دهند!

مجاهدین انقلاب اسلامی، ضمن سینه چاک دادن برای منافع ملی، در راستای تبلیغات «بی‌بی‌سی»، و هم‌صدا با فتوی «محتشمی‌پور» منفور، احداث «خط لولة صلح» و نیروگاه بوشهر را نیز برخلاف منافع ملی بر آورد کرده، از مذاکره با آمریکا ابراز رضایت می‌کنند! دارودستة بهزاد نبوی، علاوه براین، در راستای نامة عمادالدین باقی، به تبلیغ برای قانون اساسی متحجر حکومت اسلامی پرداخته‌، در این به اصطلاح قانون، «حقوق شهروندی» هم کشف کرده‌اند!

بد نیست بدانیم که سازمان «خرابکاری» مجاهدین انقلاب اسلامی، بیشتر یک سازمان «خانوادگی» است، و به اصطلاح بنیانگزار آن، بهزاد نبوی، فعالیت‌های «انقلابی» خود را از زمان تصدی پست وزارت صنایع سنگین «آغاز» کرده‌اند. در آغاز جنگ ایران و عراق نیز، زمانی که خروج از کشور ممنوع شده بود، بهزاد نبوی، که مملکت را ارث و میراث پدرش می‌پنداشت، صریحاً می‌گفت، «هرکس ناراضی است، پاسپورت‌اش را بگیرد، و برود!» و امروز همین «سازمان»، و همین بهزاد نبوی، با صدور یک قطعنامة چند کیلومتری، که به شیوه مهملات پاسدار اکبر، بر اصل «ترادف کلی» تکیه دارد، در پوشش احترام به «حقوق اقلیت‌ها»، در واقع آشکارا به نفی بهائیان ایران، و تمام اقلیت‌هائی که شیعی‌مسلکان موجودیت‌شان را به زیر سوال برده‌اند، پرداخته و می‌گوید:

«سازمان دفاع از حقوق اقوام و مذاهب مصرح در قانون اساسی، تلاش برای مشارکت برابر همه اقوام و مذاهب ایرانی در اداره امور کشور و احترام به هویت قومی و مذهبی‌ایشان را وظیفه خود می‌داند.»

بله، این سازمان منفور، که مانند حکومت جمکران، تنها به دلیل شرایط «جنگ سرد» بر ما ملت تحمیل شد، گویا هنوز در همان شرایط منجمد شده و رهبران‌اش، مانند شبه اصلاح‌طلبان می‌پندارند، با توسل به تبلیغات «جنگ سرد» می‌توان در دوران «پساجنگ سرد» به مزدوری برای سازمان سیا ادامه داد! «برادر» بهزاد نبوی، مانند افراد قبیلة رفسنجانی، اصلاح‌طلبان شیاد، و کارگزاران استعمار، همگی کور خوانده‌اند! همانطور که دیدیم، «نامة سرگشادة» حاج سیدجوادی اینبار فقط باعث خنده و تفریح شد، و «پروپاگاند» گروه «کارترـ برژینسکی» از این پس راه به جائی نخواهد برد. فراموش نکنیم که، «روژه گارودی»، پروپاگاند «گفتگوی تمدن‌ها» و «احترام به ادیان» را در دوران «جنگ سرد» به جهانیان هدیه کرد‌، این «پروپاگاند»، پس از پایان «جنگ سرد»، دیگر کاربردی نمی‌تواند داشته باشد!

سه‌شنبه، آبان ۰۱، ۱۳۸۶

پیام‌آوران فریب!

...


در وبلاگ «خزر و حقوق بشر» گفتیم که، میان سفر «ولادیمیر پوتین» به کشورمان و بازداشت عمادالدین باقی ارتباطی مستقیم وجود دارد. خوشبختانه همزمان با چاپ وبلاگ فوق، سایت «گویا نیوز»، که هم خواهان «سلطنت» است و هم حافظ دارودستة رفسنجانی، و مانند دیگر سایت‌های فارسی زبان، در جایگاه چوبدستی «رادیو فردا» فعالیت می‌کند، نامه‌ای از «باقی»، این مدافع «نستوه» حقوق بشر انتشار داد. «نامه‌ای» که با شیادی تمام، به مخاطب القاء می‌کند،‌ شاهرودی چقدر طرفدار «حقوق بشر» است، و در قانون اساسی جمکران، «حقوق شهروندی» تا چه حد «محترم» شمرده می‌شود! اینهمه، در شرایطی که، صرفاً با توجه به اصل اول قانون اساسی حکومت اسلامی، تمامی حقوق شهروندی عملاً بی‌اساس است، و این حاکمیت می‌تواند به صورت کاملاً «قانونی» کل آنرا نادیده گیرد!

لازم به تذکر است که، این تبلیغات مزورانه، صرفاً وسیله‌ای جهت توجیه «حقوق بشرنسبی» است، ولی همانطور که شاهدیم، در پوشش تبلیغات برای «حقوق بشر» انجام می‌گیرد، و در توازی کامل با «پروپاگاند واژگون‌نمائی» در مورد «استعفای» لاریجانی، غلام‌بچة‌ سفارت قرار گرفته. همانطور که می‌دانیم، این «پروپاگاند» از نیویورک‌تایمز، ارگان یهود‌ستیزان مدافع اسرائیل آغاز شد، به رسانه‌های حاکمیت انگلستان و فرانسه راه یافت، و سپس تمامی رسانه‌های «اشغال‌طلب» و «مخالف‌نما» در داخل و خارج مرزهای ایران را فراگرفت. بنابراین لازم است، پیش از پرداختن به تبلیغات پادوهای سازمان سیا برای «حقوق بشر اسلامی»، باز‌گردیم به پروپاگاند «استعفای» لاریجانی که بازداشت عمادالدین باقی را نیز شامل می‌شود.

از آنجا که شیپورهای استعمار، هم‌صدا با محمد خاتمی، جهت فریفتن ملت ایران به صدا در آمده و همگی‌شان خواهان «ابقاء» لاریجانی و «رفع بحران هسته‌ای» شده‌اند، بهتر دیدم به پادوهای سازمان سیا یادآور شوم، ما به یاد داریم که روزی‌نامة «گاردین» هم‌صدا با مادلن البرایت در نیویورک تایمز، خواهان دستیابی حکومت دستاربندان به سلاح اتمی شده بود، چرا که تنها در اینصورت، محاصرة کشور روسیه با تهدیدات اتمی، از طریق نصب «سپردفاعی» در اروپای شرقی امکان‌پذیر خواهد شد. و باز هم می‌دانیم که، این «کشاکش» میان آنگلوساکسون‌های یهودستیز و حاکمیت روسیه، از سال گذشته، و طی نشست «سن پترزبورگ» آغاز شده بود. و اینکه، در همان ایام، «گاردین» در کمال وقاحت و بیشرمی،‌ به مقایسة کشور هند با حکومت اسلامی پرداخت و نوشت، چرا آمریکا به هند، که «ان‌پی‌تی» را امضاء نکرده و سلاح هسته‌ای هم دارد هیچ نمی‌گوید،‌ ولی با فعالیت‌های «صلح‌آمیز» ایران مخالف است؟! و دو روز بعد، «اطلاعات بین‌المللی»، از قول لاریجانی، مهملات روزی‌نامة «گاردین» را «دربست» تکرار کرد! باز هم بگوئیم که، به یاد داریم، در آغاز تهاجم نظامی اسرائیل به لبنان، لاریجانی به نفس‌کش طلبیدن در برابر شورای امنیت پرداخت! ولی عقب‌نشینی ارتش اسرائیل، و ناکامی پروژة «جنگ‌تمام‌عیار» در منطقه مانع از این نشد، که ما ملت بازهم وجه‌المصالحة منافع انگلیس در منطقه قرار نگیریم. و اینکار هم از طریق فرزند آخوند لاریجانی انجام می‌شود،‌ که به عنوان پادوی استعمار انگلیس، الگوئی است مناسب برای فرزندانش! همانطور که قبلاً در مورد «موسی‌صدر» هم نوشتیم، مزدوری استعمار، پیشه‌ای‌ است موروثی! مرکز تولید مزدور انگلیس هم در اماکن مقدس شیعه قرار گرفته، نجف، قم، کربلا و... و به یاد داریم که خمینی را نیز از همین جاها بیرون کشیدند. حال بازگردیم به شرح احوالات مزدوری به نام لاریجانی که، امروز در تمامی رسانه‌های یهودستیز و جنگ طلب، از ایالات متحد تا اروپای غربی و جمکران به مرد «صلح» تبدیل شده. در وبلاگ «ابوعطای جرج بوش» مورخ 4 اوت سال 2006، سخنان ابراهیم یزدی را بررسی کردیم، که ضمن تأسف فراوان از جایگزینی «روحانی» با «لاریجانی»، وی را رسماً عامل ایجاد بحران هسته‌ای معرفی کرده بود:

«آقای روحانی[...] در تنش‌زدائی بهتر می‌توانست حرکت بکند [...] آقای لاریجانی هماهنگ است با برنامه‌های تنش‌زای رئیس جمهور.»

ولی در کمال تعجب، امروز همین ابراهیم یزدی، پس از استعفای لاریجانی، هم‌صدا با رسانه‌های بیگانه، از لاریجانی تقدیر کرده، جانشین وی را هم عامل بحران می‌خواند! این مختصر را گفتیم، تا ابعاد «واژگون نمائی» در تبلیغات و هیاهو روشن شود. حال بازگردیم به عمادالدین باقی که، ضمن ستایش از شاهرودی، ‌موفق به کشف «حقوق شهروندی» در قانون اساسی جمکران شده! البته چنین اکتشافاتی بیرون از زندان اوین امکانپذیر نیست. چرا که، زندانی بودن در حکومت جمکران، خود تبدیل به بهترین راه برای تبلیغات جهت همین حکومت شده! پاسدار اکبر، و دیگر جوجه پاسداران منافع سازمان سیا که، به «افتخار» اقامت در ینگه دنیا نائل شده‌اند، از همین بزرگراه شیادی عبور کردند. این بزرگراه از طریق ایجاد دو قطب کاذب اسطوره‌ای «ضحاک ـ فریدون» احداث می‌شود. ابتدا «ضحاک» یکی از پادوهای خود را از طریق رسانه‌ها به زندان می‌افکند، تا پادوی وفادار، در ذهن مردم به «فریدون» تبدیل شود. و به محض اینکه این مهم انجام شد، پادوی کذا، در ضمیر ناخودآگاه جمعی، با ناجی و قهرمان آینده مرتبط شده، همه با بی‌صبری در انتظار کاوة آهنگر می‌نشینند، که از ستم ضحاک خشمگین شود، و نهایتاً سر به شورش بردارد. ریاست شرکت‌سهامی «کاوة آهنگر» را «اشغال‌طلبان» بر عهده گرفته‌اند؛ جماعتی که کاری جز «هیاهو» ندارند، و این گام نخست جهت ایجاد بحران و سازمان‌دهی براندازی است.

وقتی مرحلة دگردیسی «خادم» به «فریدون» تکمیل شد، این فریدون دروغین هم آناً «نویسنده» می‌شود! در هزارة سوم،‌ دستگاه امنیتی ضحاک، به نامه نگاری از قول فریدون می‌پردازد، و با توسل به اصل «ترادف کلی»، در پوشش گله و شکایت از ستم «ضحاک»، به ستایش و تمجید از وی می‌نشیند، و همة چوبدستی‌های «رادیو فردا» هم این نامه‌ها را یکی پس از دیگری منتشر می‌کنند! بله، با استفاده از اسطوره‌های ما،‌ متخصصین هدایت افکار عمومی در ایالات متحد، به تبلیغ برای نوکران ضدامپریالیست خود مشغول شده‌اند.

بر اساس همین الگوی استعماری، و طبق «اخبار» جمکران، روز 22 مهرماه سالجاری، «باقی»، بدون دلیل بازداشت شد، و 8 روز پس از بازداشت به روال مرسوم در «پروپاگاند» جمکران، نامه نگاری را هم آغاز کرد! می‌بینیم که وقتی پای منافع استعمار در میان آید، برخی از زندانیان در جمکران از حق و «حقوق ویژه‌ای» برخوردار می‌شوند که دیگران، در بیرون زندان هم از آن برخوردار نیستند! و با استفاده از همین «حقوق ویژه» است که می‌توان «شرایط ویژه» را هم بر ما ملت تحمیل کرد. از آنجمله، نامه‌پرانی به جهانیان، که به دلیل وجود امدادهای غیبی، بازتاب وسیعی در داخل و خارج می‌یابد! این «زندانیان ویژه»، هر چه سر هم کنند، و آسمان ریسمان ببافند، بر روی اکثریت قریب به اتفاق سایت‌های مفلوک «فقرفرهنگی» آناً منتشر می‌شود، تا مبادا کسی از امواج تبلیغات ابتذال و بلاهت‌گستر سازمان سیا، که ویژة ایرانیان «آریائی‌تبار» ساخته و پرداخته می‌شود،‌ محروم بماند! بله، ما ملت، باید همیشه و «همه باهم»، در استخر فاشیسم شناور بمانیم، چرا که، از هنگام تولد فرخندة «منشورآتلانتیک»، آنگلوساکسون‌های دو سوی اقیانوس آتلانتیک، به ایدئولوژی، و به ویژه «ایدئولوژی دینی» تعهد دارند. البته، همانطور که می‌دانیم، چندین دهه پیش از جنبش مشروطه در کشورمان، آنگلوساکسون‌های این سوی آتلانتیک، این «تعهد» را با موفقیت تمام آزمایش کرده بودند، و به همین دلیل آنرا به یانکی‌ها هم توصیه می‌کنند! از مطلب دور افتادیم، بازگردیم به نامة «باقی»، که به ادعای خود او، سه سال پیش، در تاریخ 18 آبانماه 1383، به آخوند شاهرودی نگاشته شده!

از آنجا که شایع کرده‌اند که، عمادالدین باقی در بازداشت به سر می‌برد، به سوابق درخشان وی نمی‌پردازیم، چرا که هدف ما «افشاگری» در مورد یک پاسدار نیست. ایشان ظاهراً مانند پاسداراکبر، به اصطلاح مدافع «حقوق بشر» از آب درآمده‌اند، جایزه‌ای هم از دست فرنگی‌ها دریافت کرده‌اند. «هدف» ما، پرداختن به محتوای نامه‌ای است که در «گویا نیوز»، مورخ 30 مهرماه سالجاری، به نام ایشان «انتشار» یافته. در این روال، و دقیقاً به شیوة «اسارت» جانگداز پاسدار اکبر، دو قطب کاذب و متخالف ـ ضحاک و فریدون ـ از «ظالم» و «مظلوم» دروغین ایجاد شده تا، «مظلوم»، از طریق «نامه‌نگاری» و گله و شکایت از «ظالم»، در واقع به تبلیغ برای «حقوق بشر اسلامی»، و حاکمیت جمکران مشغول شود. همچنانکه پیشتر زوج پاسداراکبر و علی‌خامنه‌ای تشکیل شده بود، اینبار نیز شاهد شکل‌گیری زوج خوشبخت «باقی ـ شاهرودی» هستیم. و قرار است «باقی» در راستای مطالبات محفل نوبل، با نامه نگاری به زدن طبل برای توجیه «حقوق بشرنسبی» ادامه دهد.

این نامه که شباهت فراوان به نامه‌های پاسداراکبر دارد، با توسل به همان اصل «ترادف کلی»، به تبلیغ برای قانون اساسی حکومت اسلامی می‌پردازد، و موذیانه بر وجود «حقوق فردی» و «شهروندی» در این «قانون» تأکید می‌کند! و جای هیچگونه تعجبی هم نیست، چرا که عمادالدین باقی، مانند پاسدار اکبر، و دیگر پادوهای جمکران، هست و نیست خود را مدیون همین قانون توحش است، پس چه بهتر که توسط آخوند شاهرودی، مسئول قوه قضائیة مهرورزی به زندان فرستاده شود، تا ابتدا دولت فعلی در جایگاه ضحاک قرار گیرد، و بعد هم «باقی» در نقش اسطوره‌ای «فریدون» ظاهر شود. چون «باقی» از این جایگاه اسطوره‌ای بهتر می‌تواند به دفاع از قانون اساسی جمکران بپردازد، و با ابله پنداشتن مخاطبان ادعا کند، حقوق شهروندی در قانون اساسی حکومت اسلامی وجود دارد، و در ادامه به ما بقبولاند که، این دولت حقوق «فرضی» را نقض می‌کند! به زبان ساده‌تر، به ملت ایران حقنه کند که، اگر این دولت نباشد، حقوق شهروندی مطلوب امثال «باقی» تأمین خواهد شد، و نیازی هم به اصلاح قانون اساسی نخواهیم داشت!

با توسل به چنین ترفندی است که، «باقی» بدون در نظر گرفتن اصل نخست در قانون اساسی که، دیگر قوانین می‌باید بر پایة آن تدوین و «توجیه» ‌شود، با اشاره به اصول 20 تا 42 در همین قانون، ادعا دارد، «حقوق شهروندی» در قانون اساسی حکومت اسلامی «تصریح» شده! البته اگر این اصول را جداگانه «مطالعه» کنیم، درمی‌یابیم که عمادالدین باقی کاملاً حق دارد! ولی این «مدافع حقوق بشرجمکران» گویا فراموش کرده، که آنچه ناقض «حقوق ملت» است، در اصل اول قانون اساسی حکومت اسلامی آورده شده، در نتیجه، اصول 19 تا 42، «ابتر» خواهد شد! به عبارت دیگر، آنچه به عنوان «حقوق ملت» مطرح شده، در تضاد با مقدمة قانون اساسی و اصل اول آن قرار می‌گیرد، که بر اصول دیگر ارجحیت دارد، و اگر عمادالدین باقی از این نکته آگاه نیست، ما از آن نیک آگاهیم! و در این مورد به صورت مشروح در وبلاگ «کشک اساسی»، مورخ 26 ژانویه 2007، توضیحات مفصل داده‌ایم. و گفته‌ایم که، اشکال قانون اساسی حکومت اسلامی به هیچ عنوان «اشکال در اصل ولایت فقیه» نیست. بر خلاف آنچه فعلة استعمار سعی در حقنه کردن آن به ملت دارند، اشکال این قانون اساسی با حذف اصل ولایت فقیه بر طرف نخواهد شد. متن این قانون، ‌ با استفاده از ترفند «مخدوش کردن مرزها»، ‌ از طریق قراردادن مفاهیم متضاد در کنار یکدیگر ـ مفاهیم «مدرن» در کنار مفاهیم «متحجر دین اسلام» ـ تمامی مفاهیم مدرن را از محتوی خود تهی کرده. این نوع «قانون‌نویسی»، مفاهیم مدرن را تحت اسارت «تحجر دینی» قرار داده، ‌همچنانکه «جمهور» را نیز به زنجیر توحش دین گرفتار آورده.

«باقی»، در نامة کذا، با تکیه بر اصل 156 قانون اساسی، نه تنها به تبلیغ برای قوة قضائیه توحش و تحجر پرداخته،‌ که آشکارا به ستایش از شخص شاهرودی هم می‌نشیند! «باقی» در مقام «مدافع» فرضی «حقوق زندانیان»، با تردستی تمام، قوة قضائیه حکومت اسلامی را پشتیبان «حقوق فردی» جلوه داده، شاهرودی را هم مؤسس دادگاه حقوق بشر معرفی می‌کند! حال آنکه می‌دانیم، قانون اساسی حکومت اسلامی، «حقوق بشر» را اصولاً به رسمیت نمی‌شناسد، چرا که در اسلام «حقوق فردي» نمی‌تواند موجودیت داشته باشد! ولی یادمان نرود که، عمادالدین باقی به این جهت به اوین ارسال شده، که این حقوق را در قانون اساسی جمکران ابتدا «اختراع» کند، و سپس موفق به «کشف» آن شود! و شاهرودی را نیز همزمان «طرفدار» همین خیمه‌شب‌بازی «حقوقی» جلوه دهد:

«طبق اصل 156 قانون اساسی قوه قضائیه باید پشتیبان حقوق فردی[...] باشد[...] جنابعالی بخشنامه حقوق شهروندی صادر کرده‌اید[...] طرح تأسیس دادگاه حقوق بشر [...] را ارائه داده‌اید[...]»

البته عمادالدین باقی، آنچنان غرق انجام این «وظایف مقدس» است، که مانند پاسدار شریعتمداری، عامل زمان را هم به دست فراموشی سپرده، و 10 اکتبر را مصادف با 18 شهریور پنداشته! بله! دلیل ارتباط بازداشت عمادالدین باقی، با سفر ولادیمیر پوتین به تهران همین «اختراعات» است، که فقط در زندان اوین ممکن و میسر می‌شود! چرا که، ماده بیستم «بیانیة خزر»، بدون کوچکترین ابهام حقوقی، بر رعایت «حقوق بشر»، با صراحت تأکید دارد. بنابراین ریزه خواران سازمان سیا، جهت «حفظ وضع موجود»، به تبلیغ برای قانون اساسی جمکران کمر همت بسته‌اند، و با توسل به یک زندانی، که ظاهراً مدافع حقوق بشر است، بی‌شرمانه بر وجود حقوق شهروندی‌ای پای می‌فشارند که، در این «قانون‌عصرحجر» نمی‌تواند وجود خارجی داشته باشد!




دوشنبه، مهر ۳۰، ۱۳۸۶


خزر و حقوق‌بشر!
...

روز 24 مهرماه سال‌جاری، حکومتی که «جمهوری اسلامی» نام داشت، از نظر حقوقی به «جمهوری ایران» تبدیل شد! در 24 مهرماه، حکومت اسلامی ناچار به پذیرش بیانیه‌ای شد که نوید‌ دهندة‌ ‌مرگ قانون اساسی توحش این حکومت بود. و شاهدیم که هیچیک از به اصطلاح «حقوق‌دانان» زبده در داخل و خارج مرزها، به این نکتة پیش‌پاافتاده توجهی نکردند! همة ریزه‌خواران فاشیسم، ‌ با اشاره به «ترکمانچای» و «گلستان»، به طبل زدن پیرامون «سهم ما» از بستر دریای خزر مشغول بودند، تا در این هیاهو، مرگ آرام حکومت اسلامی از چشم همگان پنهان نگاه داشته شود! نویسندة این وبلاگ، جهت بررسی این مطلب عمداً مدتی تأمل کرد، تأمل کرد تا حاجیة «شیرین عبادی» باز هم به طبل زدن پیرامون «حقوق‌بشر» بپردازد، و سیه‌روی‌تر شود! و جهت تحقق چنین شرایطی، باید ابتدا این پرسش را مطرح کنیم که، ارتباط بازداشت عمادالدین باقی با سفر «ولادیمیر پوتین» به تهران چیست؟

این پرسشی است که تاکنون در هیچ‌یک از سایت‌ها و رادیوها مطرح نشده! علیرغم وجود «حقوق‌دانان» برجسته‌ای از قبیل عبدالکریم لاهیجی، شیرین عبادی و مهرانگیز کار، که همگی در راه دفاع از «حقوق بشرنسبی»، یا همان «حقوق بشراسلامی»، مطلوب و ایده‌آل ایالات متحد و فاشیسم بین‌الملل، گریبان می‌درند، هنوز ما ملت ایران به این افتخار نائل نیامده‌ایم که بدانیم، حضور «ولادیمیر پوتین» در تهران چه ارتباطی می‌تواند با «حقوق بشر» محفل نوبل داشته باشد؟ و اینکه، چرا آخوند شاهرودی،‌ پس از سازماندهی مراسم شرم‌آور «اوباش‌گیری»، «اعدام» و «سنگسار» در ملاءعام،‌ اینبار کسی را بازداشت کرده که، بدون کوچکترین تخلفی، صرفاً در چارچوب همان قوانین توحش اسلامی، به اصطلاح سعی در دفاع از حقوق زندانیان دارد؟!

پیش از ادامة مطلب، یادآور شویم که، «نوام چامسکی» در کتاب «چتر قدرت»، به این نکتة مهم اشاره دارد که، «حقوق بشرنسبی»، ابداع ایالات متحد، جهت نقض آشکار حقوق بشر، چه در داخل مرزهای آمریکا و چه در کشورهای دیگر است. و می‌دانیم که حاکمیت در کلیة‌ کشورهای اسلامی دست نشاندة آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک است. و به همین دلیل، 28 سال است که ما مردم در کشورهای مسلمان‌نشین خاورمیانه، متحمل توحش حاکمیت‌های «طالبانی» شده‌ایم. و اگر اوضاع بر وفق مراد آنگلوساکسون‌ها باشد، «تعهد» اینان بر اسلام هنوز هم پا برجاست! همچنان که در روز 25 سپتامبر سالجاری، «دز براون»، وزیر دفاع انگلستان در کمال وقاحت چنین تعهدی را رسماً نیز اعلام داشته!

بله، در راستای «تعهد» آنگلوساکسون‌ها به «طالبان» و «اسلام استعماری»، ساواک جمکران، از نعلین اکبر رفسنجانی و لیفة تنبان محمد خاتمی، یک «اعلامیة حقوق بشر»، مخصوص کشورهای مسلمان بیرون کشیده و آنرا به سازمان ملل هم تقدیم کرده! و به گفتة اکبر رفسنجانی، این «اعلامیه» بسیار مورد پسند سازمان ملل قرار گرفته! مسلم است که چنین سازمان مللی از اینگونه «اعلامیه‌ها» استقبال خواهد کرد! خصوصاً که شایع کرده‌اند، «اعلامیة» کذا، ویراست یکی از امامان شیعیان از «حقوق بشر» است! بله، می‌دانیم که در اسلام همه چیز هست، حتی چیزهائی‌که از پایه و اساس با اسلام در تقابل قرار می‌گیرد، از آنجمله، «حقوق بشر!» این اعلامیة مضحک را پیشتر در همین وبلاگ بررسی کرده‌ایم. و گذشته از سازمان رسوای ملل، برادر لاریجانی، معاون شاهرودی، اکبر رفسنجانی و محمد خاتمی از طرفداران جدی آن به شمار می‌روند، چرا که، ضامن توحش و تعصب، و مشوق قصاص و سنگسار است. حال باز گردیم به بازداشت عمادالدین باقی، در تاریخ 22 مهرماه سالجاری، و ارتباط آن با سفر «ولادیمیر پوتین» به تهران، در روز 24 مهرماه.

ابتدا جهت اطلاع کسانی که در جریان امور قرار ندارند بگوئیم که، «مفاد» بیانیة خزر، در واقع پیش از حضور رئیس جمهور روسیه در تهران، طی سفر «سرگئی لاوروف» به ایران، تهیه و تنظیم شده بود، بنابراین گورکن‌ها کاملاً در جریان «مفاد» این بیانیه قرار داشتند. و بازداشت عمادالدین باقی توسط آخوند شاهرودی در ارتباط مستقیم با مفاد همین بیانیة خزر در باب «حقوق بشر» است. به زبان ساده‌تر، ‌پادوهای آمریکا در جمکران، جهت مبارزه با «صلح» و «حقوق بشر» که در بیانیة خزر مطرح شده، عمادالدین باقی را به ابزار مبارزة حقیرانه خود تبدیل کرده‌اند! چرا که بیانیة خزر مستقیماً بر رعایت «حقوق بشر» تأکید دارد، و به هیچ عنوان سخنی از «حقوق بشراسلامی» و نسبی به میان نیاورده! بله، «اشکال» کوچک بیانیة خزر، همانطور که می‌بینیم، در همین نکتة پیش‌پاافتاده نهفته‌ بود! و دلیل مخالفت‌های «حضرت والا»، و دیگر ریزه‌خواران سازمان سیا، به سرکردگی بهنود، ابراهیم یزدی و همپالکی‌های‌شان با هرگونه «قرارداد» با روسیه، در واقع جهت پنهان داشتن ابعاد وسیع بیانیة فوق در تأمین صلح و رعایت حقوق انسانی در کشور ایران است. به صراحت دیده می‌شود که، پادوهای استعمار، آشکارا به مخالفت با تأمین حقوق انسانی ما ملت برخاسته‌اند.

در این راستا شاهدیم که، پس از انتشار بیانیة خزر، نوک حملة تبلیغات استعمار، آخوند محمد خاتمی، که طی دوران «دفاع مقدس» آخوندها، تبلیغات این «نعمت‌الهی» را نیز بر عهده داشت، در هماهنگی کامل با دانشجونمایان، تهاجم خود را به «احمدی نژاد» آغاز کرده، تا شاید با استفادة سوء از نارضایتی‌های مردم، بتواند آشوب و براندازی سازمان دهد. و می‌بینیم که جهت تحقق این براندازی، «صداوسیمای» دل‌آزار جمکران نیز در اختیار محمد خاتمی قرار می‌گیرد! بله، همانطور که بارها تکرار کردیم، بیانیة خزر، در عمل مرگ طالبان شیعی مسلک را نوید می‌دهد، و نگرانی جبهه‌های رنگ و وارنگ «ملی»، «نجات پاسارگاد» و غیره نیز، فقط ناشی از همین «واقعیت» ناچیز است! مزدوران سازمان سیا در داخل و خارج مرزها ترجیح می‌دهند، ‌ توحش طالبان بر ما ملت حاکم باشد، تا اینان بتوانند ضمن لیسیدن چکمه‌های عموسام، در جایگاه «اوپوزیسیون» جا خوش کنند! چرا که اگر «شرایط ویژه» در ایران حاکم نباشد، ترهات «حضرت والا» و دیگر شرکای‌شان، ‌ از فاشیست‌های سینه چاک‌ ایران باستان گرفته، تا جهموریخواهان سرقبرآقا، ‌و «فدائیان» مسجد خلق لندن پشیزی نمی‌ارزد! دلیل شیون و زاری نوکران آمریکا، این است که حاکمیت جمکران بالاجبار و بدون براندازی از پایه متحول خواهد شد،‌ و اینبار کارخانة رجاله پروری دیگر نمی‌تواند، ‌ به شیوة معهود، کلنل رضا‌خانی از آستین بیرون کشد، تا دستاربندان مزدور استعمار را در پناه سلطنت محفوظ نگاه دارد! از مطلب دور افتادیم، بازگردیم به بحث و بررسی «حقوقی» پیرامون مفهوم «حقوق بشراسلامی».

«حقوق بشر اسلامی»، «حقوق بشر» را به «تقدس» دین اسلام پیوند می‌دهد، و به این ترتیب، «اعلامیة جهانی حقوق بشر» را از هر گونه مفهوم حقوقی تهی می‌کند. چرا که، اعلامیه جهانی حقوق بشر، پدیده‌ای است «تاریخی». و در چارچوب «تفسیر حقوقی» و فلسفی، هر پدیدة تاریخی در تقابل کامل با تقدس‌ الهی قرار می‌گیرد. و بنابرتعریف، علم «تاریخ» همواره در تقابل با «اسطوره» قرار دارد. چرا که، «تاریخ»، عبارت است از عملکرد انسان، در «زمان» و «مکان» مشخص. حال آنکه از یکسو‌، اسطوره، «تاریخ ستیز» و «زمان‌گریز» است، و از سوی دیگر ادیان، به طور عام، خود برخاسته از اسطوره‌اند. می‌دانیم که اسطوره‌های دینی «تقدس» دارند، و از این جهت است که «ادیان»،‌ به ویژه ادیان ابراهیمی،‌ «عامل انسانی»، «زمان» و «مکان» را نفی می‌کنند، و صرفاً با تکیه بر همین عامل «نفی» است که اسطورهای ادیان «تقدس» می‌یابند. پیشتر در این وبلاگ به تفصیل از «اسطوره‌های مقدس» در تقابل با «حقوق بشر» و «مدرنیته» سخن گفته‌ایم،‌ و جهت پرهیز از اطالة کلام، به تکرار آن نمی‌پردازیم. حال می‌توان به بررسی ارتباط بیانیة خزر با «اعلامیه جهانی حقوق بشر» پرداخت!

متن اعلامیة حقوق بشر، بر رعایت «حقوق» انسان‌ها، خارج از هرگونه تعلق قومی، نژادی و مذهبی تأکید دارد. و از سوی دیگر در همین اعلامیه، هیچ تقدسی معیار رعایت حقوق بشر نشده. و کودک نوزاد هم در این چارچوب، بشر به شمار می‌آید! حال آنکه کودک نوزاد، دین و مذهب خاصی ندارد! به عبارت دیگر، در چارچوب اعلامیة جهانی حقوق بشر، موجود انسانی، پیش از «شناخت» و آگاهی از مسائل دینی، «بشر» به شمار می‌آید. ولی بر اساس حقوق بشر فاشیست‌ها، یا «حقوق بشرنسبی» و اسلامی، انسان زمانی می‌تواند از حق و حقوق به ‌اصطلاح بشری خود بهره‌مند شود، که «مسلمان» باشد! می‌بینیم که از نظر «حقوقی»، در جمکران، نوزادان و اقلیت‌های مذهبی از«مزایای» توحش، که توسط لاریجانی و شاهرودی در میان مسلمانان توزیع می‌شود، چقدر بی‌بهره‌ می‌مانند، چرا که، اعلامیة حقوق بشر جمکران را به «فرض»، یکی از امامان شیعیان با شناخت «فرضی» و بدوی مخصوص خودشان نوشته‌اند! و ما نیک می‌دانیم که چنین اعلامیه‌ای اصولاً وجود خارجی ندارد، و تنها جهت سرکوب ما ملت، از «زباله‌دان» سازمان سیا بیرون آمده، و به همین دلیل اینهمه مورد پسند سازمان ملل قرار می‌گیرد. حال بپردازیم به بحث حقوقی، پیرامون مادة بیستم بیانیة خزر، که از یکسو امضاء کنندگان را به رعایت حقوق بشر ملزم کرده، و از سوی دیگر، راه هر گونه استفادة ابزاری از این حقوق را توسط بیگانگان سد می‌کند.

مادة بیستم بیانیة خزر، «حقوق بشر» را از اسارت هر گونه تقدس آزاد می‌کند، و هر کشور را در چارچوب «تاریخ»، «اجتماع» و «فرهنگ» خود ملزم به رعایت این حقوق می‌دارد. به زبان ساده‌تر، در بیانیة فوق، حقوق بشر،‌ مانند «جمهور»، از چارچوبه‌هائی به مراتب فراتر از «دین» برخوردار است، چارچوب‌هائی که دیگر «مشمول» دین نمی‌شود، بلکه دین را «شامل» خواهد شد. به عبارت دیگر، در بیانیة خزر، بر خلاف قانون اساسی جمکران، دین جزئی از «اجتماع»، «فرهنگ» و «تاریخ» است، و نمی‌تواند خود را بجای «تاریخ»، «اجتماع» و «فرهنگ» بنشاند:

«طرف‌ها ضمن تأئيد حق مسلم هر كشور براي انتخاب راه توسعه مخصوص به خود بر اساس احترام به حقوق بشر با توجه به ارزش‌هاي تاريخي، اجتماعي و فرهنگي كشورهاي ساحلي درياي خزر، مخالفت خود را با دخالت در امور داخلي كشورهاي مستقل ابراز مي‌دارند.»

می‌بینیم که خارج از کل مفاد بیانیة خزر، مادة 20 این بیانیه، نه تنها خواستار صلح در میان کشورهای حاشیة خزر شده، که در واقع تمام این کشورها، به ویژه کشورمان ایران را، که دهه‌هاست به زنجیر فاشیسم «شیخ» و «شاه» گرفتار آمده، به «جمهور» دعوت می‌کند. همان «جمهوری» که 28 سال زندانی دین اسلام بوده! با امضاء این بیانیه از جانب حکومت اسلامی، راهی که امروز جهت تغییر شرایط غیرانسانی مردم کشورمان، در برابر ما ایرانیان قرار گرفته، شاید این باشد که با دوری از آشوب‌طلبان، کلیة مطالبات خود، در چارچوب «حقوق بشر» را، از طریق پافشاری بر «مادة 20 بیانیة خزر» از حاکمیت خواستار شویم. چرا که به این ترتیب، «با توجه به ارزش‌های تاریخی، اجتماعی و فرهنگی» کشورمان، دیگر نه دین اسلام، و نه هیچ دین دیگری‌ نمی‌تواند از مبنای «حقوقی» برخوردار شود.



یکشنبه، مهر ۲۹، ۱۳۸۶


واژگون‌نمائی!
...

امروز می‌پردازیم به یکی دیگر از محورهای اصلی «پروپاگاند»، که عبارت است از واژگون‌نمائی «بنیادهای قدرت» و جایگزین کردن آنان با «فرد»، یا به زبان ساده‌تر، قربانی کردن «فرد» در پیشگاه منافع جمع! این تبلیغات که بر اساس اصل «ترادف کلی»، و با هدف محفوظ نگاه داشتن بنیادهای قدرت انجام می‌پذیرد، بدون استثناء در تمام کشورهای حوزة فرهنگی ناتو، از ایالات متحد تا جمکران رایج است. اما پیش از ادامة مطلب لازم است توضیح مختصری در مورد«شرایط ویژه» داده شود.

پیشتر گفته شد که «صلح»، «آرامش» و «شرایط عادی»، به معنای مرگ فاشیسم خواهد بود. به طور مثال، جهت بررسی شرایط فعلی جامعة ایران می‌توان عدم حضور اراذل و اوباش در اماکن عمومی را به عنوان یک پدیدة مثبت ارزیابی کرد. اینان که تحت عنوان «مردم همیشه در صحنه»، «جمعی از طلاب»، اعضای به اصطلاح خانواده این یا آن گروه، دانشجویان پیرو این یا آن ایدئولوژی، فضای اجتماع را اشغال می‌کردند، در واقع مستقیماً از سوی سفارتخانه‌های غربی هدایت می‌شوند.

در همین وبلاگ بارها ‌اشاره کردیم که سفارتخانه‌های غربی در هماهنگی کامل با سازمان‌های امنیتی و ساخته و پرداختة استعمار، از طریق راندن اراذل و اوباش به خیابان‌ها، سعی در اشغال فضای اجتماعی دارند، و پیوسته مردم را در «شرایط ویژه» قرار می‌دهند. این شرایط از هنگامی که میرزای شیرازی، جهت مقروض کردن بانک شاهی به نزول‌خواران جنتلمن انگلیسی، فتوی معروف خود را صادر کرد، در یاد پدران ما باقی است. و به یاد داریم که در این اواخر، هر روز «پاپ» یا یک گروه افراطی مسیحی، با پراکنده‌گوئی پیرامون دین اسلام، یا انتشار کاریکاتوری از محمد، اراذل و اوباش را در کشورمان به «صحنه» می‌آوردند. تا سرانجام، پاسخ‌گوئی به تحریک افکار عمومی،‌ به کمک امدادهای غیبی به پایان رسید، و پرزیدنت «مهرورزی» ناچار شد بپذیرد که هر چه در غرب می‌گویند و می‌نویسند، نمی‌تواند در جامعه ایران «پاسخ» به همراه بیاورد. البته این امر به هیچ عنوان نشانه‌ای از درک و فهم احمدی‌نژاد نبود، بلکه صرفاً به دلیل تضعیف اربابان این حکومت پیش آمد که، طی 28 سال، با تحمیل «شرایط ویژه»، همه روزه به بهانه‌هائی کشورمان را توسط اراذل و اوباش «قرق» می‌کردند. این شیوة «مقدس» که هنوز در دانشگاه‌‌ها مورد استفاده دارد، تا 18 تیرماه که آشوب‌های دانشگاهی به راه افتاد، عملاً ‌بهترین ابزار سرکوب مردم و تحمیل «شرایط ویژه» به شمار می‌آمد.

می‌باید اضافه کنیم که، «شرایط عادی»،‌ در چند حالت تغییر ماهیت می‌دهد، تا به «شرایط ویژه» تبدیل شود. «شرایط ویژه»،‌ می‌تواند به صور مختلف بروز کند، به طور مثال، حوادث طبیعی از قبیل سیل، توفان و زلزله، ‌شرایط را از حالت عادی خود خارج می‌کنند،‌ یا اینکه، جنگ داخلی می‌تواند شرایط ویژه ایجاد کند، و حتی در مقاطعی، تهاجم بیگانه و خرابکاری شرایط ویژه را الزامی می‌کنند. مسلم است که این شرایط با در نظر گرفتن وضعیت هر کشور اعمال می‌شود. در کشورهای استعمارزده چون ایران، پاکستان یا ترکیه، خارج از حوادث طبیعی، «شرایط ویژه» را سیاست‌های استعماری نیز می‌توانند «تحمیل» کنند. طی چند روز اخیر، در این راستا، شاهدیم که در پاکستان ده‌ها نفر قربانی انفجار بمب می‌شوند، تا «تنور» بی‌نظیر‌بوتو و مشارف، ‌جهت مبارزة دروغین با «طالبان» گرم و داغ باقی بماند. حال آنکه سرویس‌های «امنیتی ـ نظامی» کشور پاکستان، جهت تأمین منافع استعمار غرب، و به ویژه منافع استعماری انگلیس، «طالبان» را خود ساخته و پرداخته‌اند. بنابراین اگر مبارزه‌ با طالبان، از حداقل واقعیت برخوردار بود، ابتدا سرویس‌های امنیتی پاکستان می‌بایست در مسیر نوینی قرارگیرند. ولی از آنجا که هدف نه مبارزه با طالبان که صرفاً سرکوب مردم پاکستان است، استعمار در پشت سپر دفاعی طالبان پناه گرفته، و اعمال خود را به آنان نسبت می‌دهد. و می‌بینیم که پس از انفجار بمب در پاکستان «شرایط ویژه» ‌حاکم کردند، تا به اصطلاح، «انتخابات» تحت «شرایط ویژه» در این کشور انجام پذیرد. و عجیب است که روزی‌نامة «آفتاب یزد»، در آتش انفجار بمب، نور «دموکراسی» هم رویت کرده بود! این روزها فعلة فاشیسم، از قبیل ابراهیم یزدی و شرکاء، دموکراسی را در جای، جای کشورهای همسایه، همه روزه مشاهده می‌کنند! نخست در الگوی «ملی» احمدشاه مسعود، سپس در شخص عبدالله گل، و اخیراً هم در تروریسم پاکستان! مسلماً اگر آخوند عبدالعزیز حکیم، یا مقتدی صدر مزدور، نخست وزیر عراق بودند، پادوهای سازمان سیا در جمال بی‌مثال‌ اینان نیز دموکراسی‌هائی پیدا می‌کردند! از مطلب دور افتادیم، بازگردیم به صفت جادوئی «ویژه».

صفت «ویژه» به این دلیل در «پروپاگاند» استعماری کاربرد دارد که مانند «حقیقت»، و دیگر مفاهیم مورد علاقة فاشیسم، از «صراحت» مبرا است، و در هاله‌ای از «ابهام» قرار گرفته! در مورد «حقیقت» پیشتر توضیح داده‌ایم،‌ و گفتیم که، «حقیقت» و «واقعیت»، هیچ ارتباطی با یکدیگر ندارند، و حتی برخاسته از دو جهان‌بینی متفاوت‌اند. «واقعیت»، بر «عامل انسانی»، «زمان» و «مکان» تکیه دارد، حال آنکه «حقیقت»، همانطور که در ادیان ابراهیمی و فاشیسم عنوان می‌شود، «عامل انسانی»، «زمان» و «مکان» را نادیده می‌انگارد. به همین دلیل است که چه در ادیان ابراهیمی و چه در فاشیسم، تداوم زمانی یا «تاریخی‌ات» عملاً «نفی» می‌شود، و «عامل انسانی»، جای خود را به «ارادة الهی» یا «ارادة جمعی» و یا «فرمان رهبری» می‌دهد، و به این ترتیب «انسان»،‌ به عنوان فرد از صحنه «حذف» خواهد شد. ولی در «پروپاگاند»، از آنجا که هدف فریب افکار عمومی است، این روند واژگونه شده، و اصل اساسی بر گزافه جلوه دادن نقش «فرد» قرار می‌گیرد. به عنوان نمونه می‌پردازیم به چند نمونه «پروپاگاند» در باب مسئولیت‌های فردی! نخستین نمونه کنار گذاردن «لاریجانی» از مقام دبیری شورای عالی دفاع است، که تحت عنوان «استعفا» مطرح شده.

تمامی رسانه‌ها، تمامی سایت‌های مخالف‌نمایان و تمام رسانه‌های غربی، که به این مطلب اشاره داشتند، بدون استثناء، کنار گذاردن لاریجانی را در چارچوب فریب افکار عمومی مطرح کرده‌اند. همه ادعا می‌کنند لاریجانی شخصاً خط مشی ویژه‌ای در ارتباط با مسئله هسته‌ای دنبال می‌کرد، و این خط مشی در تقابل با خواست‌های احمدی نژاد قرار گرفته! یا اینکه، لاریجانی خواهان صلح بوده، ولی احمدی نژاد جنگ‌طلب‌است، در نتیجه، کنار رفتن لاریجانی در ترادف با جنگ خواهد بود! بله، این قصة «بی‌بی‌گوزکی» است که امروز چارچوب «پروپاگاند» سازمان سیا و شرکاء را تشکیل می‌دهد، چرا که ما را بسیار «شوت‌و‌پرت» پنداشته‌اند!

حال آنکه ما ملت نیک می‌دانیم، اتخاذ تصمیم پیرامون ساختارهای زیربنائی در کشورمان، هرگز در حیطة اختیار حکومت پوشالی جمکران نبوده و نیست، و از سوی دیگر، چنین تصمیماتی در هر حال در هیچ کشوری بر عهدة «فرد» گذارده نمی‌شود. پس بهتر است روزی‌نامه‌های «اشغال‌طلب»، چه «مشارکت‌چی» و چه غیر، در جریان آگاهی ما ملت قرار گیرند، تا میمون‌وار به تقلید از «نیویورک‌تایمز» و «بی‌بی‌سی» ننشینند.

سایت رعایای الیزابت دوم، پس از نقل قصة «بی‌بی‌گوزک» رایج در مورد استعفای لاریجانی، ادعا کرده ایشان، به عنوان فرستادة علی خامنه‌ای در مذاکرات با سولانا که در شهر رم بر گزار می‌شود شرکت خواهند کرد! البته هنوز خود علی خامنه‌ای در این مورد دهانش را باز نکرده، ولی سکوت رهبر فرزانه مانع از این نیست که رعایای الیزابت دوم مطالبات خود را در دهان مقام معظم رهبری بگذارند. خصوصاً که لازم است غلامبچة سفارت، با تازه دامادشان، سری به شهر رم بزنند، و کمی هم خستگی در کنند، شاید بتوانند حقوق حقة استعمار انگلیس را در مذاکرات کذا «کمی تا قسمتی» محفوظ نگاه دارند! البته اینهمه، به این شرط که ما چنان شوت‌وپرت باشیم، که بپذیریم مذاکره کنندگان جمکران خواسته‌های شخصی خود را بیان می‌کنند! در نتیجه، لاریجانی کسالت‌آور و به اصطلاح «صلح‌طلب» را رها کرده، می‌پردازیم به موارد دیگر، از جمله جدائی نیکولا سرکوزی و همسرش که به نقل و آجیل محافل ابتذال جهانی تبدیل شده! و رسانه‌ها هم با استفاده از ابتذال پرستی جهانی به نقل انواع و اقسام «بی‌بی‌گوزک‌های» رمانتیک در این مورد مشغول‌اند. ‌گویا نیکولا سرکوزی هم هر کاری که دلش می‌خواهد انجام می‌دهد! در این رابطه، به شوت و پرت‌های گرامی یادآور شویم که، نهاد ریاست جمهوری در فرانسه مقرراتی دارد که هر رئیس جمهوری موظف به رعایت آن است. از آنجمله، ‌ رعایت پروتکل دیپلماتیک که به یکسان باید از سوی رئیس جمهور و همسر ایشان رعایت شود.

متاسفانه همسر نیکولا سرکوزی این مقررات را نقض کرد! و جریان از این قرار است که در تابستان گذشته، نیکولا سرکوزی در مهمانی پیک نیک خانوادة بوش بدون همسرش حضور یافت و اظهار داشت همسرش بیمار است. همسر بیمار سرکوزی فردای همان روز در ملاء عام مشاهده شد و حالش هم بسیار خوب بود. نیازی به توضیح نیست که رفتار عجیب همسر رئیس جمهور فرانسه در چارچوب مقررات و پروتکل حاکم بر نهاد ریاست جمهوری توجیه پذیر نیست. چرا که ریاست جمهور در کشور فرانسه با ریاست جمهوری در ترکیه و پاکستان تفاوت کلی دارد! دبیرکل کاخ الیزه در رابطه با نقض مقررات نهاد ریاست جمهوری اعلام داشت، ‌ این شرایط وجهة کشور فرانسه را به شدت خدشه‌دار کرده. و خلاصة مطلب، حضور همسر نیکولا سرکوزی در کاخ الیزه دیگر قابل قبول نبود. به همین دلیل مراسم رسمی جدائی به سرعت انجام شد. حال بپردازیم به حکایت جرج بوش در سایت رعایای الیزابت دوم.

سایت «بی‌بی‌سی» به بهانة معرفی یک کتاب در مورد جرج بوش، غارت و چپاول موزه‌های عراق را، البته از قول بوش، به «پل برمر» نسبت داده! رئیس جمهور آمریکا ادعا کرده بود که شخص پل برمر، خودسرانه سیاست نابخردانه‌ای در پیش گرفته! و البته پل برمر هم در نیویورک‌تایمز به اتهامات جرج بوش اعتراض کرده، تلویحاً اظهار داشت، حضرت ریاست جمهوری دروغ می‌گویند! و البته ما هم می‌دانستیم که پل برمر نمی‌توانسته به دلخواه در عراق چپاول سازمان‌دهی کند، چرا که نمایندة همان جناحی است که جرج بوش را به ریاست جمهوری رسانده، ‌ و چپاول موزه‌های عراق در چارچوب سیاست‌های حاکمیت ایالات متحد صورت پذیرفته! حال می‌پردازیم به پروپاگاند رسانه‌ای در غرب که تلاش می‌کند به ما بقبولاند، سیاست‌های اخیر کشور روسیه نیز خواست شخص ولادیمیر پوتین است، ‌ نه مطالبات بنیادهای قدرت در این کشور!

این نوع «پروپاگاند»، با هدف ارائة «تصویر دل‌آزار»، ‌بیوگرافی تحریف شده‌ای از ولادیمیر پوتین ارائه می‌دهد، که بر خاستگاه فرضی اجتماعی و حرفة وی در سرویس‌های مخفی اتحاد جماهیر شوروی سابق تأکید دارد. و با توجه به این امر که ولادیمیر پوتین، به زودی جای خود را به رئیس جمهور دیگری خواهد سپرد،‌ بر اساس منطق پروپاگاند مضحک غرب، جانشین ولادیمیر پوتین هم می‌باید سیاست دلخواه شخص خود را اعمال کند! خواهیم دید که چنین نخواهد شد! ریاست جمهور یک مقام اجرائی است، و از اینرو مجری سیاست‌هائی‌ خواهد بود که با تکیه بر «امکانات واقعی» هر کشور می‌توانند اعمال شوند.