پنجشنبه، آبان ۰۳، ۱۳۸۶


بزرگراه «کشک»!
...

جانم برایتان بگوید، از هنگامی که چرچیل و روزولت، «منشور آتلانتیک» را به بشریت اهداء کردند، رسم بر این افتاد که، همواره یکی از دو قطب «شبیه‌سازی» فاشیسم بین‌الملل، میخ طویله‌اش را در آنسوی آتلانتیک به زمین بکوبد، تا «پل اتحاد» آنگلوساکسون‌ها همچنان برقرار و پابرجا بماند. در راستای سیاست «پل زدن»، اخیراً به همت محفل نوبل، یک پل بسیار پر ابهت، هر چند پوسیده، میان واتیکان و ایالات متحد افتتاح شده. هدف از احداث این پل نوین، تحریف «سوسیال ـ دموکراسی» و «لائیسیته» در مغرب زمین، جهت به بن بست کشاندن ملت‌های جهان سوم است. چرا که به این ترتیب می‌توان جهان سوم را در انحصار تشکیلات «مذهبی ـ نظامی» وابسته‌ به جبهة ناتو تا ابد نگاه داشت. در این راستا بود که عالیجناب «راتزینگر»، سلطان واتیکان، یک دفعه «سوسیالیست» شد، و زبان به انتقاد از نظام سرمایه‌داری گشود! و در همین راستاست که ایالات متحد نیز امروز، طرح تحریم اقتصادی، و به ویژه تحریم دست پروردگان خود در جمکران را، که همان «نیروهای نظامی ایدئولوژیک» حکومت اسلامی باشند،‌ به رسانه‌ها تقدیم کرد، تا به «شوت‌و‌پرت‌های» جهان ثابت کند، حکومت اسلامی هیچ ارتباطی با سازمان سیا ندارد، نفت ارزان قیمت به ایالات متحد نفروخته، سلاح و بنزین را هم از ایالات متحد و اسرائیل دریافت نمی‌کند، و جهت خوش رقصی برای پنتاگون نیست که «بحران هسته‌ای» به راه می‌اندازد! بله، به دلیل «شرایط ویژه» لازم است ایالات متحد، سرسپردگانش در جمکران را به عنوان «دشمن بشریت» معرفی کند، تا مطابق با درخواست مقام معظم رهبری، «تحریم ها» بر ما ملت تحمیل شود، و باز هم حکومت جمکران در همة زمینه‌ها به قول ایشان «پیشرفت» کند! این «نعمت الهی» هم از «تسهیلات» همان «پل اتحاد» باید باشد!

بله، در راستای ایجاد «پل اتحاد»، پس از آنکه حضرت پاپ که، جوانی را در خدمت نازی‌ها گذارنده‌اند، «سرمایه‌داری» را نکوهیده خواندند، محفل نوبل، بلافاصله یک جایزة صلح به حضرت «ال‌گور» که از جمله فدائیان جنگ‌اند، اهدا کرد، تا یک الگوی «سوسیال دموکراسی» کشکی و کاذب در دو سوی آتلانتیک تشکیل شود؛ سوسیالیسم‌اش از واتیکان، و دموکراسی‌اش هم ازحزب‌اللهی‌ترین جناح‌های حزب دموکرات ایالات متحد، که شامل «ال‌گور» و «جو لیبرمن» خودمان می‌شود! «جو لیبرمن»، از برادران متعهد و مکتبی «احترام به ادیان» است که، جنگ افروزی از طریق ارتش اسرائیل را «واجب شرعی» می‌داند، و تهاجم نظامی از طریق پنتاگون را نیز «مستحب» می‌شمارد. «لیبرمن» از غروب جمعه، حتی چراغ هم روشن نمی‌کند! ایشان قرار بود معاون «برادر» ال‌گور باشند که، به نوبة خود از «باپتیست‌های» متعهد و مکتبی است. دلیل اهدای نوبل صلح به «بندگان» خداوند ابراهیم هم این است که این حضرات کوچکترین مخالفتی با جنگ ندارند، و می‌دانیم که، منافع محفل نوبل نیز به بهترین وجه از طریق جنگ و کشتار تأمین می‌شود. بله، این الگوی «سوسیال ـ دموکراسی» دینی، همان است که ایالات متحد با استقرار حکومت اسلامی بر ما ملت تحمیل کرد، و هم اکنون تلاش دارد آن را در غرب نیز با موفقیت به «ثمر» برساند، تا تمامی راه‌ها را به سوی لائیسیته، نه در غرب، که در جهان سوم به بن‌بست بکشاند.

همانطور که گفتیم، این «بن بست» در غرب ایجاد اشکال نخواهد کرد، ‌ چرا که برتری قدرت سرمایه‌داری غرب بر بنیاد کلیسا دهه‌هاست تأمین شده. ولی از آنجا که در کشورهای جهان سوم چنین تفوق بنیادینی موجودیت واقعی ندارد، ‌ این «بن بست» ایجاد اشکالات فراوان می‌کند، چرا که، حاکمیت در جهان سوم را در انحصار دو قطب خشونت مذهب و بنیادهای وابستة نظامی قرار می‌دهد. به زبان ساده‌تر، فاشیسم بین‌الملل، از این پس گزینة ملت‌های جهان سوم را محدود به «هوگوچاوزها» و «عبدالله گل‌ها» می‌خواهد، یا همان جنگ زرگری میان شبه اصلاح‌طلبان و دارودسته مهرورزی که در کشور خودمان به راه افتاده. جنگی دروغین که در محافل دو سوی آتلانتیک سازماندهی شده، تا نیروهای آزادیخواه را با گسترش آن به فرسایش کشیده، نابود کنند.

این جنگ کاذب،‌ بر تمامی محورهای ویژة جوامع دموکراتیک غرب متمرکز شده: «حقوق بشر»، «دفاع ازآزادی‌ها»، «دموکراسی»، «حقوق زنان»، «انتخابات آزاد» و... و از این جهت است که پس از سه دهه، دوباره علی‌اصغرخان حاج سیدجوادی را از «پستو» بیرون کشیده‌اند که، «نامة سرگشاده» بنویسد، و جنگ زرگری ماه مارس 1977 را آغاز کند. و از این جهت است که قبیله‌های رفسنجانی، خاتمی و پامنبری‌های‌شان در سازمان بهزاد نبوی، «ضد دیکتاتور» شده و بر طبل «انتخابات آزاد» در چارچوب قانون اساسی توحش می‌کوبند، و سایت «بی‌بی‌سی» هم دوباره به شیپور زدن برای به اصطلاح «آزادیخواهان» مشغول شده.

و از همین روست که پیش از انتشار «بیانیة‌ خزر»، آخوند شاهرودی یکی از پاسداران به اصطلاح مدافع حقوق بشر را زندانی می‌کند، تا زندانی مذکور، در کمال بیشرمی ادعا داشته باشد که طبق قانون اساسی سراپا ابهام جمکران، قوة قضائیه، مدافع «حقوق شهروندی» و «آزادی‌های فردی» است! البته ما به یاد داریم که قوة قضائیة جمکران در زمان ریاست همین آخوند شاهرودی، پسر واعظ طبسی را که به افتخار چپاول و کلاهبرداری دستگیر شده بود، در دم آزاد کرد و جهت توجیه چنین کاری ادعا کرده بود که، متهم «جهل به قانون» داشته! به عبارت دیگر چون پسر واعظ طبسی، قانون را نمی‌شناخته، مجاز به چپاول و دزدی هم بوده! البته چنین توجیهات ابلهانه‌ای فقط در قوه قضائیة جمکران پذیرفته می‌شود. در جوامع متمدن بشری، «عدم شناخت قانون»، مجوز ارتکاب جرم نیست. هر کس قانون شکنی ‌کند، «مجرم» است. چرا که در غیر اینصورت همه می‌توانند مرتکب جرم شده، سپس ادعا کنند که قانون را نمی‌شناخته‌اند! بله، قوة قضائیه‌‌ای که عمادالدین باقی برایش اینچنین تنور داغ می‌کند، همین قوه قضائیه مفتضحی است که راهگشای قانون شکنی و چپاول اموال عمومی شده. و اگر عمادالدین باقی، از این قوة قضائیة عصر حجر، و رئیس چپاولگر آن ستایش نکند، می‌باید پرسید چه کسی چنین کاری خواهد کرد؟! هیچکس!

مسلماً کسی که ریزه‌خوار سفرة سیاست استعمار نباشد، هیچگاه زبان به ستایش قوة قضائیه حکومت اسلامی نخواهد گشود. ولی پاسدار جماعت، مانند دستاربندان، هستی خود را مدیون استعمار است، به همین جهت از هیچ پستی و فرومایگی در راه تأمین منافع آن فروگذار نخواهد کرد. همچنانکه پاسدار اکبر، در آنسوی آتلانتیک، مدتی است به همین «شغل شریف» اشتغال دارد. و به محض اینکه نامة معروف «باقی» انتشار یافت، یک نامه هم از سوی پاسداراکبر انتشار دادند، تا به ما بگویند «باقی»، چقدر مدافع حقوق بشر بوده! گویا وقتی هیچکس جرأت نداشته نام آخوند منتظری را به زبان بیاورد، «باقی» نام ایشان را «تکرار» می‌کرده است! بله، در قاموس ریزه‌خواران دکان اکبر رفسنجانی، دفاع از حقوق بشر، به همین مختصر محدود می‌شود. همچنانکه اکبر رفسنجانی، «انتخابات آزاد» و مبارزه با دیکتاتوری را هم از قرآن استخراج می‌کند، و مسعود بهنود کشف می‌کند، پیش از احمدی‌نژاد، تمامی حقوق و آزادی‌های اجتماعی تأمین شده بود! و به این ترتیب مشاهده می‌کنیم که، خارج از جنجال پیرامون «حقوق بشر»، و دیگر حقوق اجتماعی، فعلة فاشیسم، چگونه قصد دارند محور «دمکراسی» را نیز اشغال کنند!

پیشقراول اشغالگران این محور نیز همان جناب «رامین احمدی»، یکی از فعالان «فرضی» حقوق بشر در ایالات متحد است! ایشان سعی دارند نقاب «ضدآمریکائی» بر چهرة حکومت آمریکائی جمکران بزنند، تا «شوت و پرت‌ها» راه رستگاری و نجات از نکبت فاشیسم اسلامی را در نزدیک شدن به همان حاکمیتی ببینند که، 28 سال پیش طالبان شیعی مسلک را بر آن‌ها حاکم کرد. و به موازات چنین تلاش «شرافتمندانه‌ای»، رامین‌جان جهت هموار کردن راه گروه رفسنجانی، در سایت معروف «گویا نیوز»، به تحریف «دموکراسی» هم می‌پردازند! چون «رامین‌جان» نه تنها در امور «حقوق بشر»، که در زمینة «دموکراسی» هم گویا «تخصص» دارند! البته از همان نوع دموکراسی‌های «ابراهیمی» که برژینسکی برایمان تجویز کرده بود! ‌

جناب رامین احمدی، به شیوة دیگر همپالکی‌هایشان، یک مقاله چند صد متری سرشار از نقل قول‌های چند متری ردیف کرده، و با تکیه بر همان اصل مقدس «ترادف کلی»، به مقایسه روسیة دوران یلتسین و حکومت اسلامی نشسته، تا این حکومت را در ترادف با خمینی قرار دهد و بگوید اگر تقدس خمینی بشکند، دمکراسی خواهیم داشت! رامین احمدی می‌گوید، در روسیه به این دلیل دمکراسی ایجاد شد که مردم توانستند از لنین انتقاد کنند! بله، به زعم رامین‌جان، به همین سادگی می‌توان به دمکراسی رسید! پیش از ادامة مطلب، حضور جناب احمدی می‌باید بگوئیم، کشور روسیه را با هیچ کشور دیگری، خصوصاً با کشور استعمارزده‌ای چون ایران مقایسه نمی‌کنند! مقایسه هموراه بین دو پدیدة «قابل قیاس» انجام می‌پذیرد، در غیر اینصورت، «قیاس مع‌الفارق» است، و مضحک و بی‌پایه:

«همانطور که در نظام شوروی بدون صحبت کردن در باره جنایات لنین [...] گذار به دموکراسی دشوار می‌نمود و با خرد شدن اسطوره لنین جامعه به سوی رهایی رفت، خرد شدن اسطوره خمینی نیز گام مهمی در راه رسیدن به دموکراسی و حقوق بشر خواهد بود.»

انسان از نبوغ «رامین‌جان» در «دمکراسی شناسی» واقعاً به حیرت می‌‌افتد! نه،‌ جناب احمدی! جهت شکسته شدن تقدس در ایران و گذار به دمکراسی، تقدسی که باید شکسته شود، تقدس شخص خمینی نیست، تقدس «تفکری» است که دیروز به حاکمیت کودتائی شاهنشاهی موجودیت داد، و امروز به «نظام اسلامی» جان داده. و جهت شکسته شدن تقدس در چنین تفکری، می‌باید عامل تقدس، و مذهب و دین دولتی، و پرستش «بنیادها» از قوانین اساسی کشور زدوده شود. ولی تا آنجا که به قانون اساسی فعلی مربوط می‌شود، «تقدس»، صرفاً ناشی از «ابهام» در اصولی است که به اصطلاح اسلامی‌اند، و در این قانون، به مردم کشور حقنه شده‌اند. اصولی که باعث می‌شود، با «نفی» تمامی بنیادهای مرتبط با حقوق مردم ـ آزادی مطبوعات، احزاب، آزادی فعالیت‌های فرهنگی، تشکل‌ها و ... ـ در یک مجموعه قوانین سراپا متناقض، سرکوب عمومی به طریقی «کاملاً قانونی» توجیه شود.

باید به «رامین‌جان» بگوئیم، دمکراسی، به عنوان نظام توازن قوا، با «حرافی» و «انتقاد» ایجاد نمی‌شود، و از همه مهم‌تر اینکه، جوامع استعمارزده نمی‌توانند به دمکراسی دست یابند. مگر آنکه، ابر قدرتی از روی «خیرخواهی» به حمایت از دمکراسی برخیزد! و این معجزه‌ای است که تاکنون در جهان رخ نداده، و سرکار بهتر است «ورد مک‌کارتیسم»، را بجای «ورد دمکراسی» نخوانید، «لنین» بیچاره را هم با «خمینی» کلاش در ترادف قرار ندهید.

گذشته از این، حضرت‌عالی، تقدم تاریخی «فروپاشی» بر شکسته شدن اسطوره را گویا از یاد برده‌اید، و کشور شوروی را با عرصة «ادبیات» اشتباه گرفته‌اید! آنجا که اسطوره‌ها می‌شکنند، و فضا دمکراتیک می‌شود، کشور نیست، عرصة ادبیات حماسی است که، با شکسته شدن اسطوره‌ها به «رمان» تبدیل می‌شود! خارج از این، اگر در شوروی سابق، پس از فروپاشی، انتقاد از لنین امکانپذیر شده، برخلاف سفسطه‌بافی‌های سرکار، هر کجا اسطوره‌ها شکسته شوند، دمکراسی و حقوق بشر تأمین نخواهد شد! به‌هیچ وجه! اگر این قصه‌های «بی‌بی‌گوزکانه» را در حومة واشنگتن برای دوستان‌تان نقل می‌کنید، بهتر است بدانید که، در دوران جنگ سرد منجمد شده‌اید، نان «مک‌کارتیسم» می‌خورید، در مخالفت با «بیانیه خزر» موضع‌گیری می‌کنید، و همة این تلاش‌های «شرافتمندانه» برای این است که، طالبانیسم شیعی و منافع عموسام در ایران محفوظ و دست نخورده باقی بماند!

0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت