دوشنبه، مهر ۳۰، ۱۳۸۶


خزر و حقوق‌بشر!
...

روز 24 مهرماه سال‌جاری، حکومتی که «جمهوری اسلامی» نام داشت، از نظر حقوقی به «جمهوری ایران» تبدیل شد! در 24 مهرماه، حکومت اسلامی ناچار به پذیرش بیانیه‌ای شد که نوید‌ دهندة‌ ‌مرگ قانون اساسی توحش این حکومت بود. و شاهدیم که هیچیک از به اصطلاح «حقوق‌دانان» زبده در داخل و خارج مرزها، به این نکتة پیش‌پاافتاده توجهی نکردند! همة ریزه‌خواران فاشیسم، ‌ با اشاره به «ترکمانچای» و «گلستان»، به طبل زدن پیرامون «سهم ما» از بستر دریای خزر مشغول بودند، تا در این هیاهو، مرگ آرام حکومت اسلامی از چشم همگان پنهان نگاه داشته شود! نویسندة این وبلاگ، جهت بررسی این مطلب عمداً مدتی تأمل کرد، تأمل کرد تا حاجیة «شیرین عبادی» باز هم به طبل زدن پیرامون «حقوق‌بشر» بپردازد، و سیه‌روی‌تر شود! و جهت تحقق چنین شرایطی، باید ابتدا این پرسش را مطرح کنیم که، ارتباط بازداشت عمادالدین باقی با سفر «ولادیمیر پوتین» به تهران چیست؟

این پرسشی است که تاکنون در هیچ‌یک از سایت‌ها و رادیوها مطرح نشده! علیرغم وجود «حقوق‌دانان» برجسته‌ای از قبیل عبدالکریم لاهیجی، شیرین عبادی و مهرانگیز کار، که همگی در راه دفاع از «حقوق بشرنسبی»، یا همان «حقوق بشراسلامی»، مطلوب و ایده‌آل ایالات متحد و فاشیسم بین‌الملل، گریبان می‌درند، هنوز ما ملت ایران به این افتخار نائل نیامده‌ایم که بدانیم، حضور «ولادیمیر پوتین» در تهران چه ارتباطی می‌تواند با «حقوق بشر» محفل نوبل داشته باشد؟ و اینکه، چرا آخوند شاهرودی،‌ پس از سازماندهی مراسم شرم‌آور «اوباش‌گیری»، «اعدام» و «سنگسار» در ملاءعام،‌ اینبار کسی را بازداشت کرده که، بدون کوچکترین تخلفی، صرفاً در چارچوب همان قوانین توحش اسلامی، به اصطلاح سعی در دفاع از حقوق زندانیان دارد؟!

پیش از ادامة مطلب، یادآور شویم که، «نوام چامسکی» در کتاب «چتر قدرت»، به این نکتة مهم اشاره دارد که، «حقوق بشرنسبی»، ابداع ایالات متحد، جهت نقض آشکار حقوق بشر، چه در داخل مرزهای آمریکا و چه در کشورهای دیگر است. و می‌دانیم که حاکمیت در کلیة‌ کشورهای اسلامی دست نشاندة آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک است. و به همین دلیل، 28 سال است که ما مردم در کشورهای مسلمان‌نشین خاورمیانه، متحمل توحش حاکمیت‌های «طالبانی» شده‌ایم. و اگر اوضاع بر وفق مراد آنگلوساکسون‌ها باشد، «تعهد» اینان بر اسلام هنوز هم پا برجاست! همچنان که در روز 25 سپتامبر سالجاری، «دز براون»، وزیر دفاع انگلستان در کمال وقاحت چنین تعهدی را رسماً نیز اعلام داشته!

بله، در راستای «تعهد» آنگلوساکسون‌ها به «طالبان» و «اسلام استعماری»، ساواک جمکران، از نعلین اکبر رفسنجانی و لیفة تنبان محمد خاتمی، یک «اعلامیة حقوق بشر»، مخصوص کشورهای مسلمان بیرون کشیده و آنرا به سازمان ملل هم تقدیم کرده! و به گفتة اکبر رفسنجانی، این «اعلامیه» بسیار مورد پسند سازمان ملل قرار گرفته! مسلم است که چنین سازمان مللی از اینگونه «اعلامیه‌ها» استقبال خواهد کرد! خصوصاً که شایع کرده‌اند، «اعلامیة» کذا، ویراست یکی از امامان شیعیان از «حقوق بشر» است! بله، می‌دانیم که در اسلام همه چیز هست، حتی چیزهائی‌که از پایه و اساس با اسلام در تقابل قرار می‌گیرد، از آنجمله، «حقوق بشر!» این اعلامیة مضحک را پیشتر در همین وبلاگ بررسی کرده‌ایم. و گذشته از سازمان رسوای ملل، برادر لاریجانی، معاون شاهرودی، اکبر رفسنجانی و محمد خاتمی از طرفداران جدی آن به شمار می‌روند، چرا که، ضامن توحش و تعصب، و مشوق قصاص و سنگسار است. حال باز گردیم به بازداشت عمادالدین باقی، در تاریخ 22 مهرماه سالجاری، و ارتباط آن با سفر «ولادیمیر پوتین» به تهران، در روز 24 مهرماه.

ابتدا جهت اطلاع کسانی که در جریان امور قرار ندارند بگوئیم که، «مفاد» بیانیة خزر، در واقع پیش از حضور رئیس جمهور روسیه در تهران، طی سفر «سرگئی لاوروف» به ایران، تهیه و تنظیم شده بود، بنابراین گورکن‌ها کاملاً در جریان «مفاد» این بیانیه قرار داشتند. و بازداشت عمادالدین باقی توسط آخوند شاهرودی در ارتباط مستقیم با مفاد همین بیانیة خزر در باب «حقوق بشر» است. به زبان ساده‌تر، ‌پادوهای آمریکا در جمکران، جهت مبارزه با «صلح» و «حقوق بشر» که در بیانیة خزر مطرح شده، عمادالدین باقی را به ابزار مبارزة حقیرانه خود تبدیل کرده‌اند! چرا که بیانیة خزر مستقیماً بر رعایت «حقوق بشر» تأکید دارد، و به هیچ عنوان سخنی از «حقوق بشراسلامی» و نسبی به میان نیاورده! بله، «اشکال» کوچک بیانیة خزر، همانطور که می‌بینیم، در همین نکتة پیش‌پاافتاده نهفته‌ بود! و دلیل مخالفت‌های «حضرت والا»، و دیگر ریزه‌خواران سازمان سیا، به سرکردگی بهنود، ابراهیم یزدی و همپالکی‌های‌شان با هرگونه «قرارداد» با روسیه، در واقع جهت پنهان داشتن ابعاد وسیع بیانیة فوق در تأمین صلح و رعایت حقوق انسانی در کشور ایران است. به صراحت دیده می‌شود که، پادوهای استعمار، آشکارا به مخالفت با تأمین حقوق انسانی ما ملت برخاسته‌اند.

در این راستا شاهدیم که، پس از انتشار بیانیة خزر، نوک حملة تبلیغات استعمار، آخوند محمد خاتمی، که طی دوران «دفاع مقدس» آخوندها، تبلیغات این «نعمت‌الهی» را نیز بر عهده داشت، در هماهنگی کامل با دانشجونمایان، تهاجم خود را به «احمدی نژاد» آغاز کرده، تا شاید با استفادة سوء از نارضایتی‌های مردم، بتواند آشوب و براندازی سازمان دهد. و می‌بینیم که جهت تحقق این براندازی، «صداوسیمای» دل‌آزار جمکران نیز در اختیار محمد خاتمی قرار می‌گیرد! بله، همانطور که بارها تکرار کردیم، بیانیة خزر، در عمل مرگ طالبان شیعی مسلک را نوید می‌دهد، و نگرانی جبهه‌های رنگ و وارنگ «ملی»، «نجات پاسارگاد» و غیره نیز، فقط ناشی از همین «واقعیت» ناچیز است! مزدوران سازمان سیا در داخل و خارج مرزها ترجیح می‌دهند، ‌ توحش طالبان بر ما ملت حاکم باشد، تا اینان بتوانند ضمن لیسیدن چکمه‌های عموسام، در جایگاه «اوپوزیسیون» جا خوش کنند! چرا که اگر «شرایط ویژه» در ایران حاکم نباشد، ترهات «حضرت والا» و دیگر شرکای‌شان، ‌ از فاشیست‌های سینه چاک‌ ایران باستان گرفته، تا جهموریخواهان سرقبرآقا، ‌و «فدائیان» مسجد خلق لندن پشیزی نمی‌ارزد! دلیل شیون و زاری نوکران آمریکا، این است که حاکمیت جمکران بالاجبار و بدون براندازی از پایه متحول خواهد شد،‌ و اینبار کارخانة رجاله پروری دیگر نمی‌تواند، ‌ به شیوة معهود، کلنل رضا‌خانی از آستین بیرون کشد، تا دستاربندان مزدور استعمار را در پناه سلطنت محفوظ نگاه دارد! از مطلب دور افتادیم، بازگردیم به بحث و بررسی «حقوقی» پیرامون مفهوم «حقوق بشراسلامی».

«حقوق بشر اسلامی»، «حقوق بشر» را به «تقدس» دین اسلام پیوند می‌دهد، و به این ترتیب، «اعلامیة جهانی حقوق بشر» را از هر گونه مفهوم حقوقی تهی می‌کند. چرا که، اعلامیه جهانی حقوق بشر، پدیده‌ای است «تاریخی». و در چارچوب «تفسیر حقوقی» و فلسفی، هر پدیدة تاریخی در تقابل کامل با تقدس‌ الهی قرار می‌گیرد. و بنابرتعریف، علم «تاریخ» همواره در تقابل با «اسطوره» قرار دارد. چرا که، «تاریخ»، عبارت است از عملکرد انسان، در «زمان» و «مکان» مشخص. حال آنکه از یکسو‌، اسطوره، «تاریخ ستیز» و «زمان‌گریز» است، و از سوی دیگر ادیان، به طور عام، خود برخاسته از اسطوره‌اند. می‌دانیم که اسطوره‌های دینی «تقدس» دارند، و از این جهت است که «ادیان»،‌ به ویژه ادیان ابراهیمی،‌ «عامل انسانی»، «زمان» و «مکان» را نفی می‌کنند، و صرفاً با تکیه بر همین عامل «نفی» است که اسطورهای ادیان «تقدس» می‌یابند. پیشتر در این وبلاگ به تفصیل از «اسطوره‌های مقدس» در تقابل با «حقوق بشر» و «مدرنیته» سخن گفته‌ایم،‌ و جهت پرهیز از اطالة کلام، به تکرار آن نمی‌پردازیم. حال می‌توان به بررسی ارتباط بیانیة خزر با «اعلامیه جهانی حقوق بشر» پرداخت!

متن اعلامیة حقوق بشر، بر رعایت «حقوق» انسان‌ها، خارج از هرگونه تعلق قومی، نژادی و مذهبی تأکید دارد. و از سوی دیگر در همین اعلامیه، هیچ تقدسی معیار رعایت حقوق بشر نشده. و کودک نوزاد هم در این چارچوب، بشر به شمار می‌آید! حال آنکه کودک نوزاد، دین و مذهب خاصی ندارد! به عبارت دیگر، در چارچوب اعلامیة جهانی حقوق بشر، موجود انسانی، پیش از «شناخت» و آگاهی از مسائل دینی، «بشر» به شمار می‌آید. ولی بر اساس حقوق بشر فاشیست‌ها، یا «حقوق بشرنسبی» و اسلامی، انسان زمانی می‌تواند از حق و حقوق به ‌اصطلاح بشری خود بهره‌مند شود، که «مسلمان» باشد! می‌بینیم که از نظر «حقوقی»، در جمکران، نوزادان و اقلیت‌های مذهبی از«مزایای» توحش، که توسط لاریجانی و شاهرودی در میان مسلمانان توزیع می‌شود، چقدر بی‌بهره‌ می‌مانند، چرا که، اعلامیة حقوق بشر جمکران را به «فرض»، یکی از امامان شیعیان با شناخت «فرضی» و بدوی مخصوص خودشان نوشته‌اند! و ما نیک می‌دانیم که چنین اعلامیه‌ای اصولاً وجود خارجی ندارد، و تنها جهت سرکوب ما ملت، از «زباله‌دان» سازمان سیا بیرون آمده، و به همین دلیل اینهمه مورد پسند سازمان ملل قرار می‌گیرد. حال بپردازیم به بحث حقوقی، پیرامون مادة بیستم بیانیة خزر، که از یکسو امضاء کنندگان را به رعایت حقوق بشر ملزم کرده، و از سوی دیگر، راه هر گونه استفادة ابزاری از این حقوق را توسط بیگانگان سد می‌کند.

مادة بیستم بیانیة خزر، «حقوق بشر» را از اسارت هر گونه تقدس آزاد می‌کند، و هر کشور را در چارچوب «تاریخ»، «اجتماع» و «فرهنگ» خود ملزم به رعایت این حقوق می‌دارد. به زبان ساده‌تر، در بیانیة فوق، حقوق بشر،‌ مانند «جمهور»، از چارچوبه‌هائی به مراتب فراتر از «دین» برخوردار است، چارچوب‌هائی که دیگر «مشمول» دین نمی‌شود، بلکه دین را «شامل» خواهد شد. به عبارت دیگر، در بیانیة خزر، بر خلاف قانون اساسی جمکران، دین جزئی از «اجتماع»، «فرهنگ» و «تاریخ» است، و نمی‌تواند خود را بجای «تاریخ»، «اجتماع» و «فرهنگ» بنشاند:

«طرف‌ها ضمن تأئيد حق مسلم هر كشور براي انتخاب راه توسعه مخصوص به خود بر اساس احترام به حقوق بشر با توجه به ارزش‌هاي تاريخي، اجتماعي و فرهنگي كشورهاي ساحلي درياي خزر، مخالفت خود را با دخالت در امور داخلي كشورهاي مستقل ابراز مي‌دارند.»

می‌بینیم که خارج از کل مفاد بیانیة خزر، مادة 20 این بیانیه، نه تنها خواستار صلح در میان کشورهای حاشیة خزر شده، که در واقع تمام این کشورها، به ویژه کشورمان ایران را، که دهه‌هاست به زنجیر فاشیسم «شیخ» و «شاه» گرفتار آمده، به «جمهور» دعوت می‌کند. همان «جمهوری» که 28 سال زندانی دین اسلام بوده! با امضاء این بیانیه از جانب حکومت اسلامی، راهی که امروز جهت تغییر شرایط غیرانسانی مردم کشورمان، در برابر ما ایرانیان قرار گرفته، شاید این باشد که با دوری از آشوب‌طلبان، کلیة مطالبات خود، در چارچوب «حقوق بشر» را، از طریق پافشاری بر «مادة 20 بیانیة خزر» از حاکمیت خواستار شویم. چرا که به این ترتیب، «با توجه به ارزش‌های تاریخی، اجتماعی و فرهنگی» کشورمان، دیگر نه دین اسلام، و نه هیچ دین دیگری‌ نمی‌تواند از مبنای «حقوقی» برخوردار شود.



0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت