واژگوننمائی!
...
امروز میپردازیم به یکی دیگر از محورهای اصلی «پروپاگاند»، که عبارت است از واژگوننمائی «بنیادهای قدرت» و جایگزین کردن آنان با «فرد»، یا به زبان سادهتر، قربانی کردن «فرد» در پیشگاه منافع جمع! این تبلیغات که بر اساس اصل «ترادف کلی»، و با هدف محفوظ نگاه داشتن بنیادهای قدرت انجام میپذیرد، بدون استثناء در تمام کشورهای حوزة فرهنگی ناتو، از ایالات متحد تا جمکران رایج است. اما پیش از ادامة مطلب لازم است توضیح مختصری در مورد«شرایط ویژه» داده شود.
پیشتر گفته شد که «صلح»، «آرامش» و «شرایط عادی»، به معنای مرگ فاشیسم خواهد بود. به طور مثال، جهت بررسی شرایط فعلی جامعة ایران میتوان عدم حضور اراذل و اوباش در اماکن عمومی را به عنوان یک پدیدة مثبت ارزیابی کرد. اینان که تحت عنوان «مردم همیشه در صحنه»، «جمعی از طلاب»، اعضای به اصطلاح خانواده این یا آن گروه، دانشجویان پیرو این یا آن ایدئولوژی، فضای اجتماع را اشغال میکردند، در واقع مستقیماً از سوی سفارتخانههای غربی هدایت میشوند.
در همین وبلاگ بارها اشاره کردیم که سفارتخانههای غربی در هماهنگی کامل با سازمانهای امنیتی و ساخته و پرداختة استعمار، از طریق راندن اراذل و اوباش به خیابانها، سعی در اشغال فضای اجتماعی دارند، و پیوسته مردم را در «شرایط ویژه» قرار میدهند. این شرایط از هنگامی که میرزای شیرازی، جهت مقروض کردن بانک شاهی به نزولخواران جنتلمن انگلیسی، فتوی معروف خود را صادر کرد، در یاد پدران ما باقی است. و به یاد داریم که در این اواخر، هر روز «پاپ» یا یک گروه افراطی مسیحی، با پراکندهگوئی پیرامون دین اسلام، یا انتشار کاریکاتوری از محمد، اراذل و اوباش را در کشورمان به «صحنه» میآوردند. تا سرانجام، پاسخگوئی به تحریک افکار عمومی، به کمک امدادهای غیبی به پایان رسید، و پرزیدنت «مهرورزی» ناچار شد بپذیرد که هر چه در غرب میگویند و مینویسند، نمیتواند در جامعه ایران «پاسخ» به همراه بیاورد. البته این امر به هیچ عنوان نشانهای از درک و فهم احمدینژاد نبود، بلکه صرفاً به دلیل تضعیف اربابان این حکومت پیش آمد که، طی 28 سال، با تحمیل «شرایط ویژه»، همه روزه به بهانههائی کشورمان را توسط اراذل و اوباش «قرق» میکردند. این شیوة «مقدس» که هنوز در دانشگاهها مورد استفاده دارد، تا 18 تیرماه که آشوبهای دانشگاهی به راه افتاد، عملاً بهترین ابزار سرکوب مردم و تحمیل «شرایط ویژه» به شمار میآمد.
میباید اضافه کنیم که، «شرایط عادی»، در چند حالت تغییر ماهیت میدهد، تا به «شرایط ویژه» تبدیل شود. «شرایط ویژه»، میتواند به صور مختلف بروز کند، به طور مثال، حوادث طبیعی از قبیل سیل، توفان و زلزله، شرایط را از حالت عادی خود خارج میکنند، یا اینکه، جنگ داخلی میتواند شرایط ویژه ایجاد کند، و حتی در مقاطعی، تهاجم بیگانه و خرابکاری شرایط ویژه را الزامی میکنند. مسلم است که این شرایط با در نظر گرفتن وضعیت هر کشور اعمال میشود. در کشورهای استعمارزده چون ایران، پاکستان یا ترکیه، خارج از حوادث طبیعی، «شرایط ویژه» را سیاستهای استعماری نیز میتوانند «تحمیل» کنند. طی چند روز اخیر، در این راستا، شاهدیم که در پاکستان دهها نفر قربانی انفجار بمب میشوند، تا «تنور» بینظیربوتو و مشارف، جهت مبارزة دروغین با «طالبان» گرم و داغ باقی بماند. حال آنکه سرویسهای «امنیتی ـ نظامی» کشور پاکستان، جهت تأمین منافع استعمار غرب، و به ویژه منافع استعماری انگلیس، «طالبان» را خود ساخته و پرداختهاند. بنابراین اگر مبارزه با طالبان، از حداقل واقعیت برخوردار بود، ابتدا سرویسهای امنیتی پاکستان میبایست در مسیر نوینی قرارگیرند. ولی از آنجا که هدف نه مبارزه با طالبان که صرفاً سرکوب مردم پاکستان است، استعمار در پشت سپر دفاعی طالبان پناه گرفته، و اعمال خود را به آنان نسبت میدهد. و میبینیم که پس از انفجار بمب در پاکستان «شرایط ویژه» حاکم کردند، تا به اصطلاح، «انتخابات» تحت «شرایط ویژه» در این کشور انجام پذیرد. و عجیب است که روزینامة «آفتاب یزد»، در آتش انفجار بمب، نور «دموکراسی» هم رویت کرده بود! این روزها فعلة فاشیسم، از قبیل ابراهیم یزدی و شرکاء، دموکراسی را در جای، جای کشورهای همسایه، همه روزه مشاهده میکنند! نخست در الگوی «ملی» احمدشاه مسعود، سپس در شخص عبدالله گل، و اخیراً هم در تروریسم پاکستان! مسلماً اگر آخوند عبدالعزیز حکیم، یا مقتدی صدر مزدور، نخست وزیر عراق بودند، پادوهای سازمان سیا در جمال بیمثال اینان نیز دموکراسیهائی پیدا میکردند! از مطلب دور افتادیم، بازگردیم به صفت جادوئی «ویژه».
صفت «ویژه» به این دلیل در «پروپاگاند» استعماری کاربرد دارد که مانند «حقیقت»، و دیگر مفاهیم مورد علاقة فاشیسم، از «صراحت» مبرا است، و در هالهای از «ابهام» قرار گرفته! در مورد «حقیقت» پیشتر توضیح دادهایم، و گفتیم که، «حقیقت» و «واقعیت»، هیچ ارتباطی با یکدیگر ندارند، و حتی برخاسته از دو جهانبینی متفاوتاند. «واقعیت»، بر «عامل انسانی»، «زمان» و «مکان» تکیه دارد، حال آنکه «حقیقت»، همانطور که در ادیان ابراهیمی و فاشیسم عنوان میشود، «عامل انسانی»، «زمان» و «مکان» را نادیده میانگارد. به همین دلیل است که چه در ادیان ابراهیمی و چه در فاشیسم، تداوم زمانی یا «تاریخیات» عملاً «نفی» میشود، و «عامل انسانی»، جای خود را به «ارادة الهی» یا «ارادة جمعی» و یا «فرمان رهبری» میدهد، و به این ترتیب «انسان»، به عنوان فرد از صحنه «حذف» خواهد شد. ولی در «پروپاگاند»، از آنجا که هدف فریب افکار عمومی است، این روند واژگونه شده، و اصل اساسی بر گزافه جلوه دادن نقش «فرد» قرار میگیرد. به عنوان نمونه میپردازیم به چند نمونه «پروپاگاند» در باب مسئولیتهای فردی! نخستین نمونه کنار گذاردن «لاریجانی» از مقام دبیری شورای عالی دفاع است، که تحت عنوان «استعفا» مطرح شده.
تمامی رسانهها، تمامی سایتهای مخالفنمایان و تمام رسانههای غربی، که به این مطلب اشاره داشتند، بدون استثناء، کنار گذاردن لاریجانی را در چارچوب فریب افکار عمومی مطرح کردهاند. همه ادعا میکنند لاریجانی شخصاً خط مشی ویژهای در ارتباط با مسئله هستهای دنبال میکرد، و این خط مشی در تقابل با خواستهای احمدی نژاد قرار گرفته! یا اینکه، لاریجانی خواهان صلح بوده، ولی احمدی نژاد جنگطلباست، در نتیجه، کنار رفتن لاریجانی در ترادف با جنگ خواهد بود! بله، این قصة «بیبیگوزکی» است که امروز چارچوب «پروپاگاند» سازمان سیا و شرکاء را تشکیل میدهد، چرا که ما را بسیار «شوتوپرت» پنداشتهاند!
حال آنکه ما ملت نیک میدانیم، اتخاذ تصمیم پیرامون ساختارهای زیربنائی در کشورمان، هرگز در حیطة اختیار حکومت پوشالی جمکران نبوده و نیست، و از سوی دیگر، چنین تصمیماتی در هر حال در هیچ کشوری بر عهدة «فرد» گذارده نمیشود. پس بهتر است روزینامههای «اشغالطلب»، چه «مشارکتچی» و چه غیر، در جریان آگاهی ما ملت قرار گیرند، تا میمونوار به تقلید از «نیویورکتایمز» و «بیبیسی» ننشینند.
سایت رعایای الیزابت دوم، پس از نقل قصة «بیبیگوزک» رایج در مورد استعفای لاریجانی، ادعا کرده ایشان، به عنوان فرستادة علی خامنهای در مذاکرات با سولانا که در شهر رم بر گزار میشود شرکت خواهند کرد! البته هنوز خود علی خامنهای در این مورد دهانش را باز نکرده، ولی سکوت رهبر فرزانه مانع از این نیست که رعایای الیزابت دوم مطالبات خود را در دهان مقام معظم رهبری بگذارند. خصوصاً که لازم است غلامبچة سفارت، با تازه دامادشان، سری به شهر رم بزنند، و کمی هم خستگی در کنند، شاید بتوانند حقوق حقة استعمار انگلیس را در مذاکرات کذا «کمی تا قسمتی» محفوظ نگاه دارند! البته اینهمه، به این شرط که ما چنان شوتوپرت باشیم، که بپذیریم مذاکره کنندگان جمکران خواستههای شخصی خود را بیان میکنند! در نتیجه، لاریجانی کسالتآور و به اصطلاح «صلحطلب» را رها کرده، میپردازیم به موارد دیگر، از جمله جدائی نیکولا سرکوزی و همسرش که به نقل و آجیل محافل ابتذال جهانی تبدیل شده! و رسانهها هم با استفاده از ابتذال پرستی جهانی به نقل انواع و اقسام «بیبیگوزکهای» رمانتیک در این مورد مشغولاند. گویا نیکولا سرکوزی هم هر کاری که دلش میخواهد انجام میدهد! در این رابطه، به شوت و پرتهای گرامی یادآور شویم که، نهاد ریاست جمهوری در فرانسه مقرراتی دارد که هر رئیس جمهوری موظف به رعایت آن است. از آنجمله، رعایت پروتکل دیپلماتیک که به یکسان باید از سوی رئیس جمهور و همسر ایشان رعایت شود.
متاسفانه همسر نیکولا سرکوزی این مقررات را نقض کرد! و جریان از این قرار است که در تابستان گذشته، نیکولا سرکوزی در مهمانی پیک نیک خانوادة بوش بدون همسرش حضور یافت و اظهار داشت همسرش بیمار است. همسر بیمار سرکوزی فردای همان روز در ملاء عام مشاهده شد و حالش هم بسیار خوب بود. نیازی به توضیح نیست که رفتار عجیب همسر رئیس جمهور فرانسه در چارچوب مقررات و پروتکل حاکم بر نهاد ریاست جمهوری توجیه پذیر نیست. چرا که ریاست جمهور در کشور فرانسه با ریاست جمهوری در ترکیه و پاکستان تفاوت کلی دارد! دبیرکل کاخ الیزه در رابطه با نقض مقررات نهاد ریاست جمهوری اعلام داشت، این شرایط وجهة کشور فرانسه را به شدت خدشهدار کرده. و خلاصة مطلب، حضور همسر نیکولا سرکوزی در کاخ الیزه دیگر قابل قبول نبود. به همین دلیل مراسم رسمی جدائی به سرعت انجام شد. حال بپردازیم به حکایت جرج بوش در سایت رعایای الیزابت دوم.
سایت «بیبیسی» به بهانة معرفی یک کتاب در مورد جرج بوش، غارت و چپاول موزههای عراق را، البته از قول بوش، به «پل برمر» نسبت داده! رئیس جمهور آمریکا ادعا کرده بود که شخص پل برمر، خودسرانه سیاست نابخردانهای در پیش گرفته! و البته پل برمر هم در نیویورکتایمز به اتهامات جرج بوش اعتراض کرده، تلویحاً اظهار داشت، حضرت ریاست جمهوری دروغ میگویند! و البته ما هم میدانستیم که پل برمر نمیتوانسته به دلخواه در عراق چپاول سازماندهی کند، چرا که نمایندة همان جناحی است که جرج بوش را به ریاست جمهوری رسانده، و چپاول موزههای عراق در چارچوب سیاستهای حاکمیت ایالات متحد صورت پذیرفته! حال میپردازیم به پروپاگاند رسانهای در غرب که تلاش میکند به ما بقبولاند، سیاستهای اخیر کشور روسیه نیز خواست شخص ولادیمیر پوتین است، نه مطالبات بنیادهای قدرت در این کشور!
این نوع «پروپاگاند»، با هدف ارائة «تصویر دلآزار»، بیوگرافی تحریف شدهای از ولادیمیر پوتین ارائه میدهد، که بر خاستگاه فرضی اجتماعی و حرفة وی در سرویسهای مخفی اتحاد جماهیر شوروی سابق تأکید دارد. و با توجه به این امر که ولادیمیر پوتین، به زودی جای خود را به رئیس جمهور دیگری خواهد سپرد، بر اساس منطق پروپاگاند مضحک غرب، جانشین ولادیمیر پوتین هم میباید سیاست دلخواه شخص خود را اعمال کند! خواهیم دید که چنین نخواهد شد! ریاست جمهور یک مقام اجرائی است، و از اینرو مجری سیاستهائی خواهد بود که با تکیه بر «امکانات واقعی» هر کشور میتوانند اعمال شوند.
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت