شنبه، مهر ۰۶، ۱۳۸۷



شهرمن!

...
دستاربندان جمکران، شیوخ امارات و اربابان‌شان در اسرائیل بهای سنگینی برای انفجار بمب در سوریه پرداخت خواهند کرد. این انفجار نخستین پیامد تشکیل محور «تهران ـ امارات ـ تل‌آویو» بود. محوری که با هدف تداوم تنش در خاورمیانه و خاورنزدیک ایجاد شده. چرا که حکومت اسلامی و حاکمیت اسرائیل از استقرار صلح در منطقه به شدت تضعیف خواهند شد. حکومت اسلامی که ناچار شده بساط مبارزه با آمریکا را برچیند، به دکة نبرد با اسرائیل هم اکتفا کرده؛ تنها راه حفظ دکة کذا خرابکاری در سوریه و لبنان جهت ممانعت از مذاکرات صلح است. سفر وزیر دفاع حکومت اسلامی به امارات و ملاقات آصفی با «مقامات» این کشور به همین منظور انجام پذیرفت.

جالب اینجاست که چند روز پس از مذاکرات گورکن‌ها با شیوخ امارات، مهرنیوز، برای رد گم کردن انگشت اتهام را به سوی امارات گرفته، ادعا می‌کند ماموران «موساد» و «شاباک» برای مبارزه با حکومت اسلامی در این کشور فعال شده‌اند! می‌دانیم که امارات تأمین مالی جهادیون دست پروردة سازمان سیا، از جمله تروریست‌های گروه بن‌لادن را بر عهده دارد. همچنین می‌دانیم امارات دلال امور مالی حکومت اسلامی است که از بدو استقرار مانند حکومت پاکستان عملاً پشت جبهة طالبان در افغانستان به شمار می‌رود. و اگر چه سیاست طالبان پروری به دلیل شکست ایالات متحد در عراق و افغانستان تضعیف شده، آخرین دژ طالبان با حمایت مستقیم انگلستان از طریق امارات هنوز در کشورمان فعال است.

به همین دلیل وق‌وقیة جمعه این هفته و پیش وق‌وقیة آن به «مبارزات» با اسرائیل اختصاص یافته بود. ناطق نوری ضمن پشتیبانی از «حماس»، گروه دست‌پروردة اسرائیل، شدیداً به مبارزه با اسرائیل مشغول شده، و از زبان «شهید» شیخ یاسین اعلام جهاد می‌کرد! ابودلقک بهرمانی هم که اجرای وق‌وقیة این هفته را بر عهده داشت برای حق و حقوق فلسطینی‌ها چندین بشکه اشک تمساح از چشمانش سرازیر کرد، چیزی نمانده بود که اوباش حاضر در مراسم «عبادی ـ سیاسی» را سیل ببرد. ولی چند روز پیش از پارس کردن ناطق نوری و زوزه و روضة حاج اکبر، مهرنیوز جهت پنهان داشتن نقش حکومت گورکن‌ها در همکاری با اسرائیل، انگشت اتهام را به سوی امارات، حیاط خلوت انگلستان گرفته و از اینکه «ابرقدرت» امارات پای اسرائیلی‌ها را به منطقه باز کرده سخت ابراز نگرانی می‌کرد! از آنجا که در رسانه‌های گورکن‌ها واژگون نمائی «سنت مقدس» به شمار می رود، «مهرنیوز» مورخ دوم مهرماه سالجاری، ادعا می‌کند، ‌ امارات پای موساد را به سیستم تبادل اطلاعات امنیتی منطقه باز کرده! البته چنین «خبری» به نقل از «پایگاه خبری نهرین» منتشر شده! چرا که گورکن‌ها علاقة وافری به نقل قول از دیگران دارند. چون می‌توانند با تکیه بر «خبرهای» غیرمستقیم داستان‌سرائی کرده و در واقع قصه‌های فراوان برای‌مان بگویند.

حکومت گورکن‌ها اصولاً به «ادبیات» علاقة فراوانی دارد، و این روزها سخت شیفتة «رمان» شده تا آنرا هم به لجن فاشیسم بیالاید. البته لجن‌مال کردن رمان از بنگاه خبرپراکنی ناخداکلمب و تحت نظارت «داس‌الله» آغاز ‌شد. ابتدا سیروس علی‌نژاد، «سمک عیار»، را در ترادف با «جیمزباند» قرار داد، تا گورکن‌ها در سایت کارگزاران بتوانند، «قصه»، «داستان»، «حکایت» و «حماسه» را در ترادف با «رمان» قرار دهند و ادعا کنند، سمک عیار هم «رمان» بوده! داستان سیاوش در شاهنامه هم اگر به نثر نوشته شود تبدیل می‌شود به «رمان»! و خلاصة مطلب فردوسی طوسی در واقع «رمان» می‌نوشت، ولی چون رمان کذا را در آن روزگار نوشته، شاهنامه به نثر نگاشته نشده.

حضورگورکن‌های فرهیخته عرض کنیم اگر نمی‌دانید، بدانید که «اسطوره»، «حماسه» و «داستان» با «رمان» خیلی تفاوت دارد. و در حکومت الهی تحت نظارت داش صفار اصلاً نمی‌توان «رمان» نوشت. از همه مهم‌تر اینکه، در شبکة جهانی اینترنت نمی‌توان ادعا کرد که از تبدیل حکایات شاهنامه به نثر، رمان به وجود می‌آید! حال که بحث به شعر و ادبیات رسید می‌پردازیم به بررسی سرودة محمد کاظم کاظمی، شاعر افغان که به زبان شعر فجایع افغانستان را بیان می‌کند. البته تلاش می‌کنیم تا بررسی در چارچوبی صرفاً خشک و آکادمیک صورت نگیرد. ولی لازم است یادآور شویم که شعر بازتابی است از‌ «سوبژکتیویته» یا «ذهنیت» شاعر؛ این مطلب تا حدودی در مورد نویسندة رمان نیز صدق می‌کند. نویسندة رمان این امکان را دارد که مطلب خود را از زبان «راوی» و «پرسوناژها» نقل ‌کند، در حالی که در شعر فقط «ذهنیت» شاعر است که خود را بیان می‌کند. از طرف دیگر، «ذهنیت» یک شاعر واحد در همة سروده‌های‌اش یکسان نیست. حال بازگردیم به سرودة کاظمی، شاعر افغان.

این قطعه از 32 بیت در پنج بخش تشکیل شده. مسیر تحول آن از شب اندوه و غم آغاز می‌شود و به دیروز و امروز هم «تلخ نگاهی» سرشار از نومیدی دارد. تنها در بخش چهارم است که ذهنیت شاعر امید خود به بازگشت نور را در اشعارش می‌تاباند و در تک بیت پایانی، روز نو و صبح روشن آینده را نوید می‌دهد.

کاظمی که تخلص «زنده» اختیار کرده، افغانستان را «شهرمن» می‌خواند. شهری که آنرا «آبگینة رویا» و «عروس جهان» می‌داند. آبگینه‌ای چنان سخت و محکم که چون «تیشه» برآن فرود ‌آید بیم شکستن‌‌اش می‌رود:

گفتیم سنگ بر سر این شیشه بشکند
این ریشه محکم است مگر تیشه بشکند

ولی «تیشه» جای خود را به «شمشیر دوست» می‌دهد، شمشیری که جز سکوت مقاومتی در برابر خود نمی‌یابد، چرا که الزام چنین شمشیری، شهادت طلبی، ایثار، شتافتن به استقبال مرگ است، و فدا شدن در راه «دوست»:

غافل که تیشه می‌رود و رنده می‌شود
با رنده پوست از تن ما کنده می‌شود
با رنده پوست می‌شوم و دم نمی‌زنم
قربان دوست می‌شوم و دم نمی‌زنم

با تحولات تاریخی افغانستان در سه دهة اخیر آشنائیم، می‌دانیم که پس از خروج ارتش سرخ از این کشور، افغانستان به صحنة جنگ میان مزدوران عربستان، پاکستان و ایران و مجاهدین افغان تبدیل شد، تا گروه برژینسکی بتواند با عقب راندن احمد شاه‌ مسعود، و با حمایت پاکستان پدیده‌ای به نام طالبان به رهبری ملا عمر را بر مردم افغانستان حاکم کند و زمینة بحران را تداوم بخشد. ستون اصلی شعر کاظمی حاکمیت «دوست» است که به یوسف کنعان تشبیه ‌شده.

طبق حکایات قرآنی، برادران یوسف، به دلیل حسادت قصد جان او کردند و یکروز که گوسفندان را به چرا می‌بردند، یوسف را نیز به همراه خود برده و در چاه افکندند. در بازگشت پیراهن خون آلود وی را به پدرشان نشان داده گفتند، «گرگ یوسف را درید.» از قضای روزگار کاروانی از آن محل می‌گذشت. کاروانیان تشنه بودند و در جستجوی آب ظرفی به چاه می‌اندازند و یوسف طناب ظرف را گرفته از چاه خارج می‌شود. کاروانیان یوسف را به مصر می‌برند و او را در بازار برده فروشان به عزیز مصر می‌فروشند. یوسف پس از اینکه با تهمت زلیخا، همسر عزیز مصر به زندان می‌افتد، خود در جایگاه عزیز مصر قرار می‌گیرد. درسروده‌های فارسی ارجاعات فراوان به سرگذشت یوسف وجود دارد که معروف‌ترین آن‌ها مصراع «یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور» در مطلع یکی از غزل‌های حافظ است.

در غزل حافظ به سرنوشت یوسف اشاره شده، ولی در سرودة کاظمی، اسطورة یوسف واژگونه می‌شود، بجای آنکه گرگ یوسف را بدرد، یوسف در جایگاه چوپان گلة گرگ‌ها قرار می‌گیرد. گلة گرگ کنایه از «دستاربندان» است که از دستار استفادة «ابزار» می‌کنند. اینان اگر دستار خود را در برابر «هیچ» از دست بدهند، حتی شلواری به سر خود می‌پیچند تا شباهت به دستاربندان داشته باشند. «زنده» به «دوست» هشدار داده، می‌گوید این گرگ‌ها اگر «بره» و مطیع نشوند، یوسف را خواهند درید:

ای دوست این سراچه و ایوان مبارکت
یوسف شدن به وادی کنعان مبارکت
[...]
سهم تو یک قمار بزرگ است بعد از این
چوپان شدن به گلة گرگ است بعد از این
یا بره می‌شوند و در این دشت می‌چرند
یا اینکه پوستین تو را نیز می‌درند

واژگون شدن اسطوره، دیگر مفاهیم را نیز در این شعر واژگون می‌کند، «حماسه»، جهان ارزش‌های والا، قافیة «کاسه» می‌شود و از فقر و گرسنگی می‌گوید، ‌ شلوار به دستار تبدیل ‌شده، و عروس به روسپی یا «عروس سر چارسو»! به یاد داریم که در رأس گروه‌های جهادی سازمان سیا دستاربند کم نبود: ‌ حکمت‌یار، ربانی، و ... و خصوصاً ملاعمر که هنوز هم «مبارزه» می‌کند! می‌دانیم که ملاعمر، دستاری به سر داشت و چهره‌اش همواره پنهان بود. می‌گفتند در جهاد یک چشم خود را از دست داده و داستان‌سرایان در رسانه‌های غرب پیرامون این شخصیت برگزیدة گروه برژینسکی افسانه‌های فراوان ساخته وپرداخته‌ بودند. در هر حال آنچه می‌توان به صراحت در شعر «زنده» مشاهده کرد، هشدار به «دوست» پیرامون دستاربندان دغل و طماع است که جایگاه قدرت را به هیچ قیمتی رها نمی‌کنند:

حتی اگر به خاک رود نام و ننگ‌شان
این لقمه‌های مفت نیفتد ز چنگ‌شان
شاید رها کنند همه رخت و پخت خویش
اما نمی‌دهند ز کف تخت و بخت خویش
دستار اگر در بدل هیچ می‌دهند
شلوار را گرفته به سر پیچ می‌دهند

اگر بخواهیم شعر فوق را در چارچوب «سمیوتیک» بررسی کنیم، می‌توانیم به در هم آمیختن مفاهیم و واژگان متعلق به «عرصة والا» با واژگان «عرصة پست» یا «پهنة هیچ» اشاره کنیم، که هر یک از چند ردة متفاوت تشکیل شده، ‌ و جهان «دیروز» و جهان «امروز» را بازگو می‌کند. جهانی که در واقع هیچ تفاوتی نکرده:

دنیا برای خام خیالان عوض شده است
آری در این معامله پالان عوض شده‌ است.

دیروز توهم‌های حماسی، و امروز واقعیت‌تلخ: مرگ و فقر و حقارت:

دیروزمان خیال قتال و حماسه‌ای
امروزمان دهانی و دستی وکاسه‌ای
دیروزمان به فراق برادر فرا شدن
امروزمان به گور برادر گدا شدن
دیروزمان به کوره آتش فرو شدن
امروزمان عروس سر چارسو شدن

پهنة هیچ‌، یا عرصة پست شامل مرد، زندگی حیوانی، قدرت طلبی دستاربندان و توحش و فریب‌کاری می‌شود: چنگ، کف، خوردن، لقمة مفت، گرگ، دستار، شلوار.

مردها، به نوبة خود مرکب از مردم دغل، دامادهائی زشت و ناقص‌اند که به سوی عروس شهرهای جهان می‌آیند. عروس شهرها در عرصة والا قرار دارد. این عرصه از یکسو به زن، عروس، غم، اشک، شفافیت آب و آینه و رؤیا و شب، و از سوی دیگر به گیاه و استحکام ریشه پیوند یافته:

شام است و آبگینة رویاست شهر من
دلخواه و دلفروز و دل آراست شهر من
[...]
یعنی عروس جمله دنیاست شهر من
از اشک‌های یخ زده آئینه ساخته
از خون دیده و دل خینه ساخته
اندوهگین نشسته که آیند در برش
دامادهای کور و کل و چاق و لاغرش
[...]

در بخش چهارم، «شهر» رویائی، همزمان به مخاطب‌ و عروس جملة‌ دنیا تبدیل می‌شود. تنها در این هنگام است که شب به پایان می‌رسد و رؤیا به واقعیت می‌پیوندد:

ای شهر من!
[...]
صبح است و روز نو به فرا روی شهر من
چشم تمام خلق جهان سوی شهر من

توضیح واژه‌ها:
خینه: حنا
چارسو: بازار، سرگذر


نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس



جمعه، مهر ۰۵، ۱۳۸۷



اشک عموسام!


...
منتظری، فقیه برگزیدة حزب توده و بنگاه خبرپراکنی «بی‌بی‌سی»، ضمن دیدار با گروه بهزاد نبوی، در پوشش مخالفت با خامنه‌ای، که نفرت عمومی را برانگیخته، در واقع خواهان گسترش اختیارات ولی فقیه شده. دیروز بخش اصلی سخنان ابلهانة منتظری را نقل کردیم و گفتیم، بعضی‌ها از این ترهات به عنوان پیشنهاد مترقی «فقیه عالیقدر» یاد کرده‌اند. البته برای ما کاملاً روشن است که چنین تأکیداتی اگر ناشی از حماقت نباشد مزدوری نویسند‌گان را حتماً به اثبات می‌رساند. آخوند منتظری با ایراد چنین سخنانی مطالبات اربابان خود را مطرح کرده. اربابانی که خواسته‌های‌شان هیچ ارتباطی با مطالبات ما ملت ندارد. ‌چرا که تداوم حکومت ولایت فقیه از نخستین‌ روزهای کودتای 22 بهمن با حمایت استعمار امکانپذیر شده و مسلماً افزایش اختیارات مقام رهبری نیز خارج از مطالبات استعمار نمی‌تواند باشد. دلیل بلبل‌زبانی‌های حسینعلی منتظری در واقع طرح پیشنهادات «انقلابی» ناخداکلمب جهت گسترش سرکوب استعماری است:

«ولی فقیه باید نظارت کند که در قوة مقننه قانون خلاف اسلام تصویب نشود، ‌ مسئولین اجرائی خلاف اسلام کاری نکنند و قوة قضائیه خلاف اسلام قضاوتی نکند، نه اینکه در همه امور سیاسی و اقتصادی و غیره دخالت کند.»


در وبلاگ دیروز به این سخنان احمقانه اشاره کردیم و گفتیم منتظری با چنین پیشنهادی ثابت کرد که از نظر بلاهت و پریشانگوئی از خمینی بسیار «پیشرفته‌تر» است. چرا که «نظارت» بدون «دخالت» امکانپذیر نیست. مگر اینکه اربابان منتظری مایل باشند یک فقیه عالیقدر در جمکران همان نقش ملاعمر را ایفا کند. در اینصورت باید به حسن انتخاب برادر صادق صبا، که روز 29 خرداد سالجاری خطر کرده در قم به حضور منتظری شرفیاب شدند تا پیشرفت و ترقی را در جبین ایشان و دو سه جفت نعلین دیگر مشاهده کنند تبریک گفت. اما پیش از ادامة مطلب در مورد برنارهانری لوی و شبکة اکبر بهرمانی نیز توضیح مختصری می‌دهیم.

برنارهانری لوی، از «روشنفکران» آمریکاپرست و مدافع همة تهاجمات نظامی آمریکا بر علیه ملت‌های جهان است. پیشتر نوشتیم که این فرد با همکاری لیلا اعظم زنگنه، به ارائة تصویر دلپذیر از حکومت اسلامی مشغول است، و به همان محفلی تعلق دارد که سیرک ساتراپی و «پرسپولیس» را برای ما ملت به راه انداخت. همانطور که گفتیم امثال هانری لوی، گلوکس‌مان، فینکل‌کراوت، آنسل و شرکاء در کشور ایران به عنوان «روشنفکر» معرفی می‌شوند، حال آنکه اینان در واقع پروپاگاندیست‌های‌ جنگ‌طلبان ینگه دنیا هستند.

در دوران ریاست جمهوری ژاک شیراک، برنارکوشنر و هم محفلی‌های‌اش رسماً از شرکت ارتش فرانسه در تهاجم نظامی به عراق حمایت کردند، و اگر پس از ریاست جمهوری سرکوزی صدای کوشنر را در گروه روشنفکران کذا نمی‌شنویم به این دلیل است که ایشان در جایگاه وزارت امور خارجة فرانسه قرار گرفته و دیگر نمی‌تواند آشکارا با هانری‌لوی و شرکاء هم‌صدا شود. حال بازگردیم به پیامد ملاقات فرستادة «بی‌بی‌سی» با آخوند منتظری یا «تکثرولایت»! که گامی است به سوی هرج و مرج در بنیاد مذهب شیعه، یا هر آنچه پس از تحمل هشتاد سال سیاست استعماری از این بنیاد متزلزل هنوز برجای مانده.

گفتیم که روند فاشیستی «تقسیم» و در واقع «تضعیف» جامعه تا زمانیکه قانون اساسی حکومت اسلامی به یک قانون سکولار تبدیل نشود همچنان ادامه خواهد یافت. و امروز شاهدیم که روند تقسیم به رأس هرم قدرت در حکومت اسلامی رسیده. به دلیل تضعیف سیاست استعمار غرب در ایران، بازیگران صحنة سیاست جمکران به دو شاخة کاملاً مجزی تقسیم شده‌اند، و هر یک رهبر ویژه‌ای از آن خود دارد! و از آنجا که رهبر فعلی قادر به اعمال توحش مطلوب استعماری نیست، محافل بین‌المللی یک ولی فقیه ظالم و فاسد به نام علی خامنه‌ای را در برابر یک ولی فقیه «شهید و مظلوم» به نام منتظری قرار داده‌اند، تا منتظری با شعار عوامفریبانة «عدم دخالت فقیه در همة امور» در واقع خواهان گسترش اختیارات ولی فقیه باشد! بله! پیشتر استعمار کار خود را با «یک رهبر» به پیش می‌برد، امروز نیازمند «تکثر رهبری» شده.

پیشتر اوضاع اینچنین قمر در عقرب نبود! بجز دوران ریاست جمهوری علی خامنه‌ای که با نخست وزیری میرحسین موسوی همراه شد، و خارج از هشت سال ریاست جمهوری اکبر بهرمانی که بلندگوهای اوباش او را در ترادف با «پیامبر» قرار می‌دادند، روال سیاست استعمار برای ایجاد بحران در حکومت جمکران، بر پایة ارائة چهرة «شهید مظلوم» از دولت در برابر «تندروها» قرار داشته. شیخ مهدی بازرگان، آخوند «پاریسی»، بنی‌صدر، و خاتمی شیاد در این چارچوب قرار گرفتند. و اگر بنی‌صدر از طریق کودتا کنار گذاشته شد، تا نقش شهید مظلوم را در تبعید بر عهده گیرد، و نهایتاً به «اوپوزیسیون» تبدیل شود، محمد خاتمی نتوانست از طریق کودتا «خودبراندازی» کند، در نتیجه به ناچار تا پایان افتضاح «اصلاح‌طلبان» عهده‌دار ریاست قوة مجریه باقی ماند.

با ظهور احمدی نژاد رسانه‌های غرب تلاش کردند چهرة مرد قدرتمند و همسو با رهبر از وی ارائة دهند، تا زمینة جنگ فراهم شود. ولی همانطورکه شاهد بودیم دولت احمدی نژاد از فراهم آوردن زمینة جنگ عاجز ماند. اما شایعة بی‌اساس حمایت خامنه‌ای و پسرش از احمدی نژاد همچنان صحنه را فراگرفته بود تا اینکه احمدی نژاد عملاً در تقابل با خامنه‌ای قرار گرفت. در همین راستا علی لاریجانی نیز با سعید جلیلی جایگزین شد، و وزارت کشور پس از سه دهه از چنگال نعلین و دستار خارج شد. نهایت امر خامنه‌ای به ناچار جهت پایان دادن به جنجال پیرامون اظهارات معاون احمدی نژاد به آیات عظام نانخور سفارت، از جمله مکارم شیرازی تفهیم کرد که باید سکوت اختیار فرمایند. و امروز شاهدیم که ناطق نوری، رئیس دفتر بازرسی خامنه‌ای دست در دست اصولگرایان و تندروهای فرضی همگام با اصلاح طلبان، گروه بهزاد نبوی، نهضت آزادی و «داس‌الله» در اردوگاه محمد خاتمی بسیج شده، البته به رهبری یک فقیه عالیقدر، ویژة جبهة نوین که همان آخوند منتظری خودمان باشند.

گفتیم که منافع آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک چنین ایجاب می‌کند که علاوه بر حمایت همه جانبه از حکومت اسلامی، اوپوزیسیون این حکومت هم اسلامی باشد. ولی از آنجا که حکومت اسلامی فعلی کمی فرسوده شده، اربابان این حکومت صلاح خویش را در این دیده‌اند که اختیارات ولی فقیه گسترش یابد و یک فقیه عالیقدر «نیک‌نهاد» با سلب اختیارات قوة مقننه و قوة قضائیه، و با شعار «عدم دخالت بر همة امور» در واقع بر همة امور «نظارت» انقلابی داشته باشد!

چرا که اگر ملت ایران از چارچوب اسلام مورد نظر استعمار خارج شود، «آمریکن دریم»، یا همان زندگی «قسط» و «قرض» و «فاست فود» که از برکت جنگ و چپاول جهان سوم میسر شده به کابوس تبدیل خواهد شد. جنجال رسانه‌ای پیرامون ملاقات اعضای سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی با آخوند منتظری در واقع پای بر همین سیاست می‌فشارد: ایجاد تقابل کاذب میان آخوند منتظری و علی خامنه‌ای. دلیل هیاهوی رسانه‌ای پیرامون ملاقات بهزاد نبوی و قوم و قبیله‌اش که از قضای روزگار جزو کادر رهبری سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی به شمار می‌روند، تقویت همین تقابل کاذب است. بنای شیادی و فریبی که در تاریخ 29 خردادماه سالجاری، توسط یکی «داس‌اللهی‌های» جیره خوار بنگاه خبرپراکنی «بی‌بی‌سی»، صادق صبا افتتاح شد.

ساده‌تر بگوئیم هیاهوی قلم به مزدهای جمکران پیرامون سخنان انقلابی و ابلهانة آخوند منتظری تداوم پروپاگاند ملاقات «تاریخی» صادق صبا با این فقیه «فرهیخته» است. به یاد داریم که در تاریخ 29 خردادماه سالجاری بنگاه خبرپراکنی «بی‌بی‌سی» در جمال بی‌مثال آخوند منتظری، «آیت‌الله پیشرو» و «فقیه عالیقدر لیبرال» رویت کرده بود. پیشتر هم‌ ناخداکلمب در جبین دارودستة هیتلر، نازی‌های مترقی و پیشرو کشف کرده بودند. همچنین می‌دانیم که مهرورزی ناخداکلمب با هیتلر به اشغال شمال کشورمان توسط ارتش سرخ انجامید، چرا که کلنل میرپنج هم مانند خمینی دجال در برابر جهان «ایستاده» بودند و خیلی «مبارزه» می‌کردند! البته برای حفظ منافع اربابان‌شان.

به گزارش خبرهای 16، مورخ 29 خردادماه سالجاری، «مستر» صادق صبا که پیشتر تخصص‌شان مصاحبه و گفتگو با پاسداراکبر بود، گیوه‌ها را ور کشیده، بدون وقت قبلی راهی «بیت مطهر» فقیه عالیقدر، منتظری و دو جفت نعلین دیگر در شهر «مقدس» قم شدند! از میهمان نوازی‌های «فقیه عالیقدر» هم گزارش مفصلی تهیه کردند و به خورد مخاطبان شوت‌وپرت دادند. و اتفاقاً «برادر» صادق صبا مانند بهزاد نبوی از گروه «داس‌الله» به شمار می‌روند. ویژگی «داس‌الله» این است که همواره در کنار آخوند جماعت قرار می‌گیرد، تا ارواح شکمش با امپریالیسم مبارزه کند. چون به زعم حزب توده، «آخوند در کنار مردم است!» البته در کنار آخوند، جز لات و اوباش و حاجی بازاری هیچ نمی‌بینیم، و این مجموعة تحجر و توحش در قاموس «داس‌الله» یا همان حزب توده و همچنین در ادبیات «چپ‌الله»، یا فدائیان اکثریت، «مردم» لقب گرفته. به همین دلیل شعار ابلهانة «روحانیت همواره در کنار مردم است» ورد زبان اکبر بهرمانی هم شد. پیشتر گفتیم که شعارهای عوامفریب جیره‌خواران ناخداکلمب از ادبیات چپ به سرقت رفته، و پس از درآمیختن با مهملات حوزوی، قرار است ما را از «علی» و توحش صدر اسلام به سوسیالیسم علمی در قرن بیست‌و یک‌ام برساند!

در هر حال آنچه امروز در کنار مردم قرار گرفته آخوند نیست، آخوند به همراه سرنیزة استعمار است تا این ترکیب «الهی» با عوامفریبی و شیادی بتواند به موجودیت این قشر زباله‌صفت تداوم بخشد. امروز شاهدیم که برای حفظ حکومت اسلامی، با حمایت مستقیم استعمار یک جبهه از راست افراطی تا حزب توده و دیگر چپ‌نمایان تشکیل شده تا نقش اوپوزیسیون احمدی نژاد و علی خامنه‌ای را در معرکة انتخابات آینده بر عهده گیرد. به یاد داریم که سازمان ناتو سی سال پیش مشابه همین بسیج سراسری را جهت براندازی سلطنت در ایران به راه انداخت و به نتیجة مطلوب هم رسید: استقرار حکومت اسلامی. حکومتی که مشابه آن از طریق کودتا در پاکستان مستقر شده بود. ولی این کودتای ضدایرانی توانست در کشورمان باطن خود را در پشت پردة «تظاهرات مردمی» پنهان نگاه دارد. این است فواید حجاب! تأمین پشتوانة مردمی برای حاکمیت برخاسته از کودتا!

فراموش نکنیم که شرکت در خیمه‌شب‌بازی انتخابات جمکران از یک‌سو تأئید این دروغ بزرگ خواهد بود که در این حکومت انسان ستیز الهی انتخابات معنا و مفهوم دارد، و از سوی دیگر نشان از شوت‌و‌پرتی کسانی دارد که می‌پندارند در یک حکومت استعماری آراء‌ مردم از اهمیت برخوردار است! در هر حال می‌باید حضور «جبهة پریشان» که از نهضت آزادی تا «داس‌الله» را فراگرفته عرض کنیم، این جبهه در برابر احمدی نژاد امکان «پیروزی» نخواهد داشت، چرا که سیاست استعمار در پاکستان متحول شده و آصف زرداری می‌باید از این پس سیاستی در تقابل کامل با سیاست‌های برادر ضیاءالحق در پیش گیرد.

اگر حاج آبراهام یزدی و چپ‌نمایان که به سینه زنی برای خاتمی مشغول‌اند، کور نباشند مسلماً خواهند دید که مسیر جهاد طالبان‌پرور سازمان ناتو که از پاکستان و ایران به داخل افغانستان نفوذ می‌کرد، اینک تغییر جهت داده و از افغانستان به درون پاکستان در حرکت است. مسلم بدانیم که سازمان ناتو از مقابله با طالبان شیعی‌مسلک گریزی نخواهد داشت. اگر چه به دلیل پایان جنگ سرد و مواضع کنونی روسیه، ارتش ناتو نمی‌تواند سیاستی مشابه پاکستان در ایران اعمال کند، ولی اربابان حکومت اسلامی ناچار خواهند بود که در جمکران دست و پای نوکران اسلام پرست خود را جمع کنند.

در واقع «برادر» صادق صبا، که مانند «بی‌بی‌سی» همواره در کنار روحانیت قرار دارند، بی‌جهت رنج سفر به قم بر خود هموار کردند. اگر اسلاف ایشان پیشتر آیت‌الله‌های «انقلابی» و «سوسیالیست» در لندن اختراع می‌کردند، خود ایشان دیگر امروز نمی‌توانند آیت‌الله «پیشرفته» و «لیبرال»، یعنی یک پدیدة نیست در جهان را در شهر انگل‌پرور قم «کشف» بفرمایند. چرا که کمتر از دو ماه پس از مسافرت ایشان به جمکران، محور «تفلیس ـ تهران ـ تل‌آویو» شکست! باید بگوئیم تاواریش سابق نه تنها برای رعایای الیزابت دوم در جمکران، که برای متحدان‌شان در اسرائیل و گرجستان نیز اصلاً قدم‌شان خوش نبود! به احتمال قریب به یقین، اگر امروز حافظ زنده بود می‌گفت: قدم باد صبا «اشک» فشان خواهد شد، چرا که اشک عموسام در آمده.






نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس



پنجشنبه، مهر ۰۴، ۱۳۸۷



نعلین علیه نعلین!

...
فاشیست‌های نهضت آزادی، سازمان بهزاد نبوی، گروه مشارکت، تحکیم وحدت، داس‌الله و اصولگرایان تأئید ضمنی آخوند منتظری برای پشتیبانی از محمد خاتمی را کسب کرده‌اند. آخوند منتظری یک هشدار هم به رهبر دادند که در همة امور دخالت نفرمایند تا بتوانند همه را پای صندوق مارگیری جمع کنند. ظاهراً بعضی‌ها از جمله حاکمیت انگلستان رؤیای بازگشت به دوران وحشت اصلاح‌طلبی در سر می‌پرورانند. پیش از ادامة مطلب امروز، پیرامون وبلاگ «ویزلی نژاد» تأکید می‌کنیم که علاوه بر «الی ویزل» که جهت خوش رقصی برای ارباب به سینما روی آورده بود، و خارج از مقالات روزنامه‌های فرانسه و مطالبی که برنارهانری لوی، فردریک آنسل و آندره گلوکس‌مان در مرکز مطالعات سیاسی پاریس عنوان می‌کردند و در آن‌ها بمباران اتمی پیشگیرانة کشورمان توصیه می‌شد، اوپوزیسیون «شریف» و «میهن دوست» نیز «خفقان» اختیار کرده بود، و حتی در بعضی ورق‌پاره‌های کلیسای کاتولیک دخالت نظامی برای رعایت حقوق بشر را همین‌ها «تجویز» هم می‌کردند. اگر از اینان صریحاً نام نمی‌بریم فقط به این دلیل است که حاکمیت فرانسه در جایگاهی نیست که بتواند برای تهاجم نظامی به ایران تصمیم مستقل اتخاذ کند، در نتیجه مقالات وزین پادوهای ایرانی‌نمای ساکن فرانسه آنقدرها اهمیت ندارد.

پس سایت هفتان و دیگر سایت‌های به اصطلاح «فرهنگی» هنگامی که مطالب امثال هانری‌لوی، گلوکس‌مان و شرکاء را با اهن و تلپ منتشر می‌کنند، بهتر است مخاطب را از گرایشات سیاسی این «روشنفکران» مدافع بیقید و شرط سیاست «یک کشور یک مذهب»، بی‌نصیب نگذارند! چون خط کلی سیاست فرانسه «ایران ستیز» است، هم در زمینة فرهنگی، هم در زمینه سیاسی. و البته این امر ریشه در آموزه‌های مضحک و ابلهانة کلیسای کاتولیک دارد که «پارس‌ستیزی» را در واقع برای پنهان داشتن ریشه‌های فرهنگی و فلسفی غرب پیشه کرده.

پیشتر در این مورد توضیح دادیم و گفتیم آخوندهای مسیحی به ویژه آخوندهای کاتولیک از تقدم تاریخی زرتشت بر افلاطون سخت ناخشنوداند، چرا که فلسفة افلاطون ملهم از آموزه‌های زرتشت است. می‌دانیم که افلاطون معلم ارسطو بوده و اصحاب کلیسا بخشی از فلسفة ارسطو را به عاریت گرفته‌اند تا مسیحیت را صاحب فلسفه معرفی کنند. ولی اگر زرتشت پدر معنوی فلسفة غرب معرفی شود کاخ پرشکوه «بی‌بی‌گوزک‌های» غرب پرستان پیرامون بند ناف اروپا که گویا به یونان باستان وصل شده، ویران خواهد شد! در ضمن دلیل ترهات بافی «دکتر» فیروزه نهاوندی پیرامون وجود آدم و حوا در دین زرتشت همین تبلیغات «ایران ستیز» است.

تحریف تاریخ و فرهنگ ایران و تحمیل ابتذال اجتماعی از ارکان سرکوب فرهنگی است که توسط استعمار غرب و پادوهای‌اش در داخل و خارج کشور بر ایرانیان اعمال می‌شود. دلیل هم اینکه منطقة نفوذ فرهنگی «اقوام ایرانی» یا منطقة نوروز که به مرزهای ایران محدود نمی‌شود هیچ ارتباطی با هیچیک از ادیان ابراهیمی و غیرابراهیمی ندارد. البته می‌دانیم که آرتور کوستلرها، «خزرهای» یهودی و از «نژادآریائی» اختراع کرده‌اند تا بتوانند آنرا «کشف» کنند. و به این ترتیب ضمن کوبیدن میخ طویلة ادیان ابراهیمی در «منطقة نوروز»، برتری نژادی یهودیان اروپا را نیز به آنگلوساکسون‌های نژادپرست ثابت کرده و منطقه را هر چه بیشتر به لجن ادیان ابراهیمی بیالایند.

مرحلة دیگر این سرکوب فرهنگی، «مسیحی» خواندن مدرنیته و دمکراسی است، حال آنکه «مدرنیته» را نمی‌توان مسیحی خواند! ولی با توسل به این دروغ جهان غرب بدون کمترین تلاشی می‌تواند «هویت» مزدوران‌اش را در کشورهای غیرمسیحی تعیین ‌کند. در نتیجه هر که خواهان آزادی و دمکراسی شود اروپائی و مسیحی خواهد بود! این همان علوفه‌ای است که دست پروردگان ناخدا کلمب از جمال‌الدین اسدآبادی تا رهبر و «مقامات» جمکران به نشخوارش مشغول‌اند تا از این طریق کسب «هویت» کرده و بگویند، دمکراسی، حقوق بشر و جدائی دین از سیاست متعلق به غربی‌ها است، و از آنجا که ما غربی نیستیم، پس «سیاست ما عین دیانت ماست»!

به همین دلیل است که در این وبلاگ می‌گوئیم و باز هم تکرار می‌کنیم که جدائی دین از دولت سکولاریسم نیست! حکومت پنهان آخوندها است. و در راستای تداوم همین سیاست است که دستاربندان جمکران به دو بخش کاذب تقسیم شده‌اند. یک گروه به رهبری آخوند منتظری مزورانه خواهان عدم دخالت فقیه در امور دولت شده می‌گویند روحانیت فقط باید بر قوانین «نظارت» داشته باشد! گروه دیگری هم به رهبری مکارم شیرازی با شعار استعماری «سیاست ما عین دیانت ماست»، به عربده جوئی و نفس‌کش‌طلبی قیام کرده‌، در حالی که هیکل‌شان تا مژگان در فساد و جنایت فرورفته از مرگ اخلاقیات در غرب «انتقاد» می‌کنند.

«اوباش‌الله» هر یک از این دو گروه، جارچی‌های ویژه‌ای به اقصی نقاط کشور ارسال می‌کنند تا جهت دو قطبی کردن کاذب فضای سیاسی شعارهای ابلهانه سر دهند و ترهات ردیف کنند. گروه منتظری که از طیف فاشیست‌های مدرن تشکیل شده، با عبدالله نوری، بهزاد نبوی، محمد خاتمی و «داس‌الله» یا همان حزب تودة خودمان که تشنة «حقیقت» است، جبهة شیادی تشکیل داده.

جالب اینجاست که گروه مکارم با ناطق نوری و دارودستة خامنه‌ای معرکة عوامفریبی به راه انداخته و می‌گوید «هیچکس نمی‌تواند اسلام را از ما بگیرد!» ما که فکر نمی‌کنیم کسی بخواهد اسلام را از آخوند مکارم بگیرد. هر چند اسلام در ذهن علیل مکارم دریافت حق و حساب و رشوه و پورسانتاژ از واردات، به ویژه واردات شکر است. آخوندمکارم تجارت شکر را خیلی دوست دارند، چرا که کام روحانیت را همواره شیرین، عبادی و سیاسی خواهد کرد! زمانیکه ایشان خمس و زکات از قاچاقچیان مواد مخدر و برده‌فروشان دریافت می‌فرمایند معمولاً کام‌شان تلخ می‌شود و نیاز مبرمی به تزریق مواد شیرین، عبادی و سیاسی در «روح جوانان» احساس می‌کنند. از اینرو، ناطق نوری یکی ازجارچی‌های آخوند مکارم، دیروز در مشهد گفته از روحانیت دور نشوید که خطرناک است، مرگ اخلاق در غرب فرا رسیده، باید به دنبال معنویت برویم:

«دور شدن از روحانیت یک تهدید است [...] بزرگان در غرب سخت نگران مرگ اخلاق در جامعه هستند [...] از این رو باید در پی معنویت بود [...] ناامنی و اضطراب زیاد شده است.»


این چرندیات «معنوی» در ایسنا، مورخ 24 سپتامبر 2008،‌ انتشار یافته! آخوند ناطق نوری که پیشتر از مخالفان خاتمی به شمار می‌رفتند، دو سه روز پیش هم‌صدا با خاتمی مخالف احمدی نژاد شده بودند، و از قضای روزگار رئیس دفتر بازرسی خامنه‌ای نیز هستند، و همزمان با چپاول و غارت ثروت‌های ما از مدافعان سرسخت شرافت، کمال و معنویت‌اند! و این روزها نیز سخت از «مرگ اخلاق» در غرب نگران شده‌اند، کاری هم ندارند که در حکومت اسلامی «اخلاقیات» در واقع غایب اصلی است. در هر حال، آخوند جماعت اهل «تقیه» است و جای هیچ تعجبی نیست که ورد زبان دستاربندان «معنویت» باشد. این آدم‌نمایان غرقه در مادیات‌اند و می‌پندارند واقعیت را می‌توان با شعار پنهان داشت. بگذریم!

آخوند ناطق نوری اخیراً متخصص روانکاوی هم شده، و برای درمان اضطراب و ناامنی «جوانان» نسخه می‌نویسند. البته تنها پیشنهاد ایشان پناه گرفتن در دامان معنویت یا همان مرگ است. چون به گفتة ناطق نوری به دلیل همین معنویت وضع ما از جاهای دیگر خیلی بهتر است! البته شعار معنویت به بهبود اوضاع ناطق نوری خیلی کمک کرده، چون معنویت برای نعلین‌های چپاولگر با معنویت برای جوانان ایران که آینده‌ای جز اعتیاد، تبعید و زندان در برابر خود ندارند تفاوت بسیار دارد:

«به برکت جامعة اسلامی و ارزش‌های آن ملت ایران امتیازات زیادی دارد [...] به برکت [...] ماه رمضان و عاشورا جامعة ما نسبت به جوامع دیگر وضعیت بهتری دارد.»

البته ناطق نوری سازمان سیا، آخوند منتظری و بهزاد نبوی را در فهرست برکات خود ذکر نکرده، چون اگر جامعة ایران نسبت به جوامع پیشرفته‌ای چون صحرای عربستان و لیبی «وضعیت بهتری» دارد، در واقع این وضعیت نیکو را مدیون اسارت در زنجیر ایدئولوژی توحش اسلامی است.

آخوند حسینعلی منتظری که رهبری مخالفت با احمدی‌نژاد و خامنه‌ای را بر عهده گرفته‌اند تا آخوندها را در حاشیة امن قرار داده، از این طریق دوام حکومت نکبت اسلامی را تضمین کنند، به برادر بهزاد نبوی که به حضورشان شرفیاب شده بود فرموده‌اند، «رئیس جمهور آینده باید با رهبر اتمام حجت کند!» کار فقیه این است که به همه کار حاکمیت و ملت دخالت کند! به عبارت دیگر فقیه باید قانون وضع کند، دولت هم باید مجری آن باشد تا دستاربندان هیچ مسئولیتی نداشته باشند! بله، به این می‌گویدن «جدائی دین از دولت»! دین در پشت پرده و در چارچوب منافع استعمار و اسلام بر قوانین نظارت می‌کند تا هر قانونی که منافع استعمار را خدشه‌دار می‌کند «مغایر با اسلام» شناخته شود، دولت هم مأمور اجرای قوانین خوب و اسلامی خواهد بود.

آخوند منتظری مانند کنیزکان و غلامان ارسالی حاج اکبر به ینگه دنیا، دست از نظام استعماری اسلامی بر نخواهند داشت. به همین دلیل مهرانگیز کار تشخیص داده بود سکولاریسم با تغییر دیدگاه دینی مردم اجرا می‌شود نه با قوانین! می‌بینیم که بسیج همگانی برای نجات حکومت اسلامی و دستاربندان در دستورکار سازمان سیا قرارگرفته. از اینرو است که فاشیست‌های جمکران از تحکیم وحدت، سازمان بهزاد نبوی، اصولگرایان، اصلاح طلبان و به ویژه «داس‌الله» در برابر احمدی نژاد و علی خامنه‌ای صف آرائی کرده‌اند، تا یک رهبر وحشی‌تر و تازه نفس را بجای رهبرفرزانه بگذارند.

در همین راستا بهزاد نبوی در تاریخ 20 سپتامبر 2008 به حضور حسینعلی منتظری، آخوند برگزیدة ناخداکلمب مشرف شد. بهزاد نبوی از ابتدای براندازی 22 بهمن ناگهان در صفوف «انقلابیون» ظهور فرمودند و بلافاصله یک سابقة زندان و شکنجه هم برای‌شان اختراع شد و ریاست یک گروه شبه نظامی را نیز عهده‌دار شدند. حال آنکه این فرد از نظر خاستگاه اجتماعی هیچ ارتباطی با ردة محسن رضائی‌ها، رجائی‌ها و بهرمانی‌ها ندارد. ولی برای پیشبرد سیاست استعمار ردة اجتماعی ویژه‌ای مورد نیاز نیست، همة لمپن‌های حاشیه نشین و شمال شهری می‌توانند به چنین افتخاری نائل آیند، به ویژه اگر مزدوری و ارتباط پنهان با داس‌الله یا همان چپ‌نمایان حزب توده در خاندان جلیل‌شان موروثی باشد. در اینصورت در راه حاکمیت دین بر جامعه از هیچ فداکاری فروگذار نخواهند کرد. ریش می‌گذارند، ورد می‌خوانند و در نماز جماعت هم حضور بهم خواهند رساند. والدة محترم و بازنشسته‌شان هم سرپیری یک لچک به سر می‌کند و از دست محمد خاتمی جایزة لیاقت دریافت خواهد کرد!

از این رو بهزاد نبوی برای حمایت از محمد خاتمی در معرکة بعدی به دست‌وپا افتاده تا مراتب حق شناسی خود از قدردانی خاتمی از مادر محترم را جبران کرده باشد. البته مادر بهزادجان فعلاً در قید حیات نیستند، ولی بین خودمان بماند «لیاقت» مادر بهزاد نبوی از چشم آشنایان پنهان است شاید چشمان شهلای محمد خاتمی ضمن رویت «درون‌مایة» آن مرحومه موفق به کشف «لیاقت» در ایشان شده. همچنان که مهرانگیز کار هم در پیام کذا قادر به رؤیت «درون‌مایة» سکولار در بطن «جنبش آش» شده بود.

باری! کارخانة رجاله پروری که پیشتر تاج و دستار را در برابر یکدیگر قرار می‌داد اینبار کار را به تقابل دو دستار کشانده؛ تلویحاً می‌گوید سکولاریسم را فراموش کنید، تنها گزینة شما بین دو جفت نعلین از قماش منتظری و خامنه‌ای خواهد بود. اینچنین است که سگ‌های مؤنث و مذکر زنجیری سفارتخانة کذا در قم و نیویورک به معلق زدن برای ارباب پرداخته ضمن مخالفت با دولت احمدی نژاد، ‌ مدعی سکولاریسم می‌شوند! جالب اینجاست که همسر الهام نیز هم‌صدا با پاسدار شریعتمداری با زدن نعل وارونه جهت بازارگرمی برای گروه خاتمی آنان را «سکولار» می‌خواند.

بله بدانیم و آگاه باشیم که مکارم شیرازی، محمد خاتمی، حسن روحانی، عبدالله نوری، بهزاد نبوی، محسن آرمین و از همه مهم‌تر آخوند منتظری را می‌باید امروز سکولار به شمار آورد! سکولاریسم‌شان هم همان است که منتظری تعریف کرده: جدائی دین از دولت یا سلطنت پنهان آخوندها. منتظری در این دیدار، شناخت عمیق خود از امور کشور و قانون اساسی و اختیارات رهبری را هم آشکار کرده، وظیفة ‌شواری نگهبان را بر عهدة ولی فقیه می‌گذارد، قوة مستقل قضائیه را نیز تحت نظارت ولی فقیه قرار می‌دهد، سپس چنین می‌فرمایند:

«ولی فقیه باید نظارت کند که در قوة مقننه قانون خلاف اسلام تصویب نشود، ‌ مسئولین اجرائی خلاف اسلام کاری نکنند و قوة قضائیه خلاف اسلام قضاوتی نکند، نه اینکه در همه امور سیاسی و اقتصادی و غیره دخالت کند.»

منبع: گویانیوز.

البته این سخنان شیوا به نقل از حاج شیخ محمدحسین اصفهانی نقل شده که در گذشته‌ها گفته، «فقیه متصدی فقه است نه چیز دیگر!» ولی از‌ آنجا که حضرات در جمکران به تکرار طوطی‌وار چرندیات زمان گریز پیشینیان مشغول‌اند «فقه» نیز تمام جامعه را در بر گرفته و فقیه باید بر همة امور نظارت داشته باشد، نه چیز دیگر. به ویژه اگر فقیه کذا در حد منتظری، صانعی یا مکارم و خزعلی از حماقت و بلاهت نیز برخوردار باشد!

می‌بینیم که «بی‌بی‌سی» بی‌جهت نظر لطف به حضرت آیت‌الله پیدا نکرده! ایشان در پریشانگوئی به راستی گوی سبقت از خمینی دجال ربوده‌اند. و هذیانات حضرت آیت‌الله در سایت‌های فارسی زبان مانند بمب ترکیده! و جمله ایرانیان از شهامت و سیاست ایشان مبهوت‌اند. اگر قرار است ولی فقیه بر همة قوای کشور نظارت مستقیم داشته باشد مسلماً این نظارت عرصة سیاسی و اقتصادی را نیز شامل می‌شود ولی منتظری به دلیل آیت‌الله بودن و کسب علم در حوزة جهلیه اصلاً این مسائل حالی‌اش نیست، او می‌پندارد «نظارت» خارج از «دخالت» هم وجود دارد! در هر حال اگر منتظری کوچک‌ترین شناختی از مسائل جامعه می‌داشت، الطاف «بی‌بی‌سی» به طور حتم شامل حالش نمی‌شد.

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس


پیوند این مطلب در گوگل
...

چهارشنبه، مهر ۰۳، ۱۳۸۷


سکولاریسم در آرمانشهر!

...



اکنون که جیغ کلاغان
در عمق خواب‌های سحرگاهی
احساس می‌شود
آئینه‌ها به هوش می‌آیند
[...]

بالاخره پیوند فرخندة قم و واشنگتن آشکار شد. به نظر می‌رسد مهرانگیز کار، سوگلی طویلة بهرمانی، بهزاد نبوی و آخوند منتظری گام به گام به «اجماع» نزدیک می‌شوند! آنگلوساکسون‌ها که بیش از هشتاد سال است در پناه خیمة اسلام و مکتب سرخ تشیع به چپاول و سرکوب ما ملت اشتغال دارند، به هیچ عنوان حاضر به خروج از سنگر اسلام نیستند. و در همین راستا می‌کوشند حاکمیت پنهان دین را با شعار مزورانة «جدائی دین از دولت» بجای سکولاریسم یا «جدائی دین از سیاست» به ما ملت حقنه کنند. کار آنچنان بالا گرفته که شعار عوامفریبانة «جدائی دین از دولت» به آخوند منتظری هم سرایت کرده و می‌بینیم که مخالف‌نمایان به اصطلاح سکولار حکومت اسلامی با آیت‌الله برگزیدة «بی‌بی‌سی» آبشخور واحدی دارند! مسلماً اگر «زرنگی» یا بهتر بگوئیم شیادی باعث مرگ می‌شد، امروز از نعمت وجود حاکمیت آمریکا، و آیات عظام، به ویژه آخوند منتظری و اوپوزیسیون حکومت اسلامی به رهبری مهرانگیز کار محروم بودیم، چون همة اینان در یک مسیر قرار دارند.

گاوچران‌ها که به بهانة ایجاد دمکراسی به افغانستان و عراق لشکرکشی کردند، قصد اعمال سیاست مشابهی را نیز در ایران داشتند، ‌ تهاجم نظامی و استقرار عملة سازمان سیا در رأس هرم قدرت. ولی یانکی‌ها اگر چه امروز علیرغم معلق زدن بدون وقفة «الی ویزل» و همپالکی‌های‌اش در فرانسه از جنگ افروزی ناتوان‌اند، به هیچ عنوان از اعمال سیاست خود منصرف نشده‌اند! هدف همان است که همیشه بوده: حاکمیت فعلة فاشیسم بر ملت ایران. در این راستا سیرک پادوهای آمریکا در نیویورک از بخش‌های مختلفی برخوردار می‌شود که تظاهرات اوباش‌الله تحت زعامت فقیه عالیقدر، «الی ویزل» تنها یکی از آن‌ها بود.

بخش دوم سیرک نیویورک، نشست خبری پاسدار اکبر، مهرانگیز کار و چند تن دیگر از به اصطلاح مدافعان حقوق بشر را شامل می‌شود. پیش از ادامة مطلب یادآور شویم که مهرانگیز کار که تا چندی پیش در «روز آنلاین» به ستایش و مداحی از ابودلقک بهرمانی و دیگر اوباش دستاربند حکومت اسلامی اشتغال داشت،‌ در این مرحله با صورتک «سکولاریسم» و با شعارهای به ظاهر «منطقی» وارد میدان مزدوری و شیادی شده تا ضمن تحریف تاریخ معاصر، به ما بگوید که براندازی بهمن 57 یک انقلاب بر ضدامپریالیسم بود، و به این دلیل «داس‌الله» فداکاری کرد و زیر عبای روح‌الله به سینه زدن پرداخت!

مهرانگیز کار پس از ایراد این سخنان شیرین و فریبنده، که فقط فریبکاری شیرین عبادی را تداعی می‌کند به ما می‌گوید، هر چند در حکومت دینی برابری زن و مرد ممکن نیست ولی جهت استقرار سکولاریسم نیازمند کمک آیات عظام برای استخراج مفاهیم مدرن از متون دینی هستیم! چرا که «جنبش آش»، یا همان جنبش زنان اسلام پرست، به زعم حقوقدان برجستة جمکران «درونمایة ‌سکولار» دارد! البته این «درونمایه» هر چند نامرئی است، مهرانگیز کار به دلیل برخوردار بودن از جایگاه الهی و مزدوری قادر به دیدن آن شده. سخنان شیوای این «حقوق‌دان» خیمة سردار اکبر در سایت گویانیوز انتشار یافته.

مهرانگیز کار، در پیامی که برای جمهوریخواهان لائیک ارسال کرده، ادعا می‌کند سکولاریسم همان «جدائی دین از دولت» است، و خواست مشروطه طلبان هم همین بوده! مهرانگیز کار سپس می‌افزاید، پس از انقلاب مشروطه این «سکولاریسم» را گاهگاهی در کشور شاهد بوده‌ایم! اینکه ایشان مشاهدات‌شان چیست به خودشان مربوط است، ولی ظاهراً «حقوقدان» مؤنث جمکران اصلاً متن قانون اساسی دوران پهلوی را هم نخوانده، چرا که طبق این «قانون اساسی» فقها در شورای نگهبان حضور داشتند تا قوانین خلاف اسلام در کشور وضع نشود! حال باید دید مقصود این خانم از سکولاریسم در قانون اساسی مشروطه چه بوده؟ بهتر است توضیحات بیشتری بدهند. اتفاقاً دیروز آخوند منتظری هم بر همین امر تأکید داشتند که فقیه نباید به کار دولت دخالت کند، فقط باید مواظب باشد که قوانین خلاف اسلام در کشور اجرا نشود! البته به این نمی‌گویند «دخالت»، می‌گویند حکومت پنهان آخوند! به عبارت دیگر بازگردیم به همان دوران شیرین پهلوی‌ها که آخوندها از قماش منتظری و خمینی، هم از توبرة ساواک و دربار می‌خوردند و هم از کاسة «سراب» اوپوزیسیون می‌نوشیدند، و برای ما ملت چپاول شده معرکه می‌گرفتند! و بعد هم به صلاح‌دید استعمار در جایگاه سلطنت قرار گرفتند! باید به آخوند منتظری بگوئیم، چشم نخورید! اشتهای‌تان خیلی صاف است! ایشان می‌پندارند تاریخ مملکت ما هم قصه‌های قرآنی است که بازگشت به گذشته را امکانپذیر می‌داند. بانو مهرانگیز کار هم همینطور.

البته ما از ناآگاهی مهرانگیز کار تعجب نمی‌کنیم، چرا که ایشان اگر چنته‌اشان پر بود، از حمایت سیاست‌های سفله‌پرور استعماری برخوردار نمی‌شدند. بگذریم. در هر حال خواهر مهرانگیز کار در پیام کذا فقط چرند نمی‌گویند، ایشان تلاش دارند سخنان منطقی را با چرند و مهمل در هم آمیزند تا نتیجة مطلوب به دست آید. نتیجة مطلوب از دید محفل حامی مهرانگیز کار این است که اگر زنان ایران از فقها کمک بگیرند تا مفاهیم برابری را در متون دینی برای‌شان اختراع کنند، کمک به «سکولاریسم» خواهد بود. چون به عقیدة ایشان گذار به سکولاریسم فعلاً صلاح نیست، باید صبر کنیم تا نگرش مردم عوض شود! چرا که به زعم حاجیه مهرانگیز، با وضع قوانین نمی‌توان به سکولاریسم رسید!

بله، اگر به سکولاریسم نمی‌رسیم، در عوض حتماً با وضع قوانین می‌توان به حکومت «دینی» رسید! فواید این حکومت این است که در پس «استنتاج‌های» علمی و منطقی و بی‌پایة امثال «کار»، سکولاریسم‌تان آنچنان بالنده خواهد شد که در تقابل با «سکولاریسم» قرار گرفته خواهان تحقق «جامعة آرمانی سکولار» یا همان «کشک» شوید!

پیشتر گفتیم که فعلة فاشیسم اصولاً با نظم، قانون و مقررات بیگانه ‌است، و می‌پندارد جنبش زنان باید خود را به دیدگاه امثال عبادی و مرضیه مرتاضی محدود کند و از طریق آیات عظام و در چارچوب دین اسلام به حقوق برابر برسد! اینهمه تکیه بر اسلام از اینرو اجباری شده که خارج از چارچوب اسلام، استعمار غرب از مایه ضرر خواهد کرد. می‌بینیم که «سکولاریسم» مورد نظر محافل استعماری نیز از ترهات پاسدار اکبر و محمد خاتمی پیرامون «مردم‌سالاری دینی» پای فراتر نمی‌گذارد:‌

«هر گاه فعالان جنبش زنان از طیف دینی و غیردینی بتوانند به کمک جمعی از فقها مفاهیم برابری را از متون دینی استخراج کنند کار بر فعالان زن آسان می‌شود و یک چنین رویدادی به جنبش و درونمایة آن که سکولاریسم است یاری می‌رساند.»


هدف مهرانگیز کار از این پوچ‌گوئی‌ها این است که فعالان سکولار را تبدیل به مباشران جنبش محتضر آش کند. البته از نظر ایشان امثال مریم بهروزی، مرضیه مرتاضی و نوشین احمدی سکولاراند! خلاصه کسانی را ایشان «سکولار» معرفی می‌کنند که اصولاً جنسیت زن را منکر می‌شوند، و هدف‌شان نشستن بجای مردان است، آنهم جهت به دست گرفتن قدرت در چارچوب همین قانون اساسی توحش صحرای حجاز، نه استقرار یک حاکمیت سکولار.

می‌دانیم که «جدائی دین از سیاست» در حاکمیت سکولار الزامی است، و برخلاف ادعای مهرانگیز کار هرگز در ایران چنین حکومتی وجود نداشته. آنچه در ایران طی دوران پهلوی شاهد بودیم، جدائی دین از دولت بود نه سکولاریسم! چرا که کودتای کلنل آیرون‌ساید در واقع با هدف فراگیر کردن دین صورت گرفت. و به گواهی تاریخ، با هر کودتا، اختیارات دستاربندان و اوباش در ایران افزایش یافته. براندازی 22 بهمن 1357 در عمل اوج کودتای آیرون‌ساید بود.

امروز این سیاست استعماری به دلیل فرسایش قصد بازگشت به نقطة آغاز خود را دارد: تحریف مطالبات مشروطه طلبان از طریق تحمیل مدرنیزاسیون با شعار جدائی دین از دولت! و جهت تحقق آرزوهای استعمار، همة پادوهای غرب از جمهوری‌خواهان لائیک، داس‌الله، حزب‌الله، آیات عظام حکومتی و «فاشیست ـ مسلمان‌های» داخل و خارج مرزها بسیج شده‌اند تا سکولاریسم را «جدائی دین از دولت» تعریف کنند! و تعجبی هم ندارد که طی این «عملیات»، مفاهیم مدرن و مطالبات صنفی مردم ایران می‌باید از درون متون دینی استخراج شود. یا بهتر بگوئیم، استعمار استخراج سکولاریسم از دین را برایمان تجویز فرموده و پادوهای‌اش از قماش مهرانگیز کار در راستای همین نسخة استعماری برای جنبش به اصطلاح سکولار پیام استحماری می‌فرستند.

می توان چون آب در گودال خود خشکید
[...]
می‌توان همچون عروسک‌های کوکی
با دو چشم شیشه‌ای
دنیای خود را دید
[...]

مهرانگیز کار جهت مستدل جلوه دادن ترهات خود تأکید می‌کند که به استهزاء گرفتن شیوه‌های عمل جنبش زنان دین پرست، چشم بستن بر واقعیت است! باید از این مداح اکبر بهرمانی بپرسیم چه کسی چشم بر واقعیات می‌بندد؟ آن‌ها که در احکام توحش صدر اسلام به دنبال مفاهیم مدرن می‌گردند، یا ما که می‌گوئیم در هیچیک از ادیان ابراهیمی حقوق زنان که هیچ، «حقوق انسان» هم به رسمیت شناخته نشده؟ آیا این استدلال بی‌پایه است؟ آیا در متون دینی مفاهیم برابری وجود دارد،‌ آیا آیات عظام به برابری حقوق زن و مرد معتقدند، یا اسلام حقوق برابر برای زن و مرد قائل شده؟ آیا در همین متون دینی نیست که اسلام زن و مرد را به عنوان «بندة» خدا، و یا بنده و کنیز و غلام دیگری معرفی می‌کند؟ اما معرکة شیادی فعلة مؤنث فاشیسم به استخراج مفاهیم مدرن از احکام توحش ختم نمی‌شود.

مهرانگیز کار زنان را از پرداختن به ضوابط حقوق بشر نیز منع می‌کند و می‌گوید، «صلاح نیست!» ایشان توصیه می‌کنند به آن‌هائی اقتداء کنید که «شرایط» را درک کرده‌اند و از نظر فقها استفاده می‌کنند، چون نتیجه در هر حال یکی است! بهتر بود می‌گفتند، چون ما که بر سر برابری حقوق اختلافی نداریم، برای ما و اربابان ما مهم این است که «حقوق زنان» در چارچوب قانون اساسی توحش تأمین شود، چون ما اصولاً خواهان هیچ تغییر بنیادینی نیستیم!

بله مهرانگیز کار هم‌صدا با ناطق نوری و دیگر جنایتکارانی که سه دهه است با حمایت استعمار غرب ملت ایران را به زنجیر اسارت حکومت دینی کشیده‌اند، ادعا می‌کند آخوند جماعت به الهامات مردم نزدیک است. باید پرسید چه کسی چنین ترهاتی را به عنوان پیش فرض بر بحث‌های اجتماعی کشور تحمیل کرده؟ اینکه مشتی دستاربند فاسد بر روزمرة مملکت حاکم شده‌اند نشان از نزدیکی اینان به الهامات مردم نیست؛ سرکار خانم کار آنقدر در اکبربهرمانی «ذوب شده‌اند» که فراموش می‌کنند، آخوندها از طریق سرکوب روزمرة مردم به موجودیت خود ادامه ‌داده‌اند!‌ مهرانگیز کار هم‌صدا با آخوند و «داس‌الله» در واقع خواهان حفظ چارچوب توحش حکومت دینی است و جهت گرم نگاه داشتن تنور شیادی در کمال بلاهت می‌گوید، امروز زنان سکولار چنان پیشرفت کرده‌اند که می‌گویند، قوانین به درد نمی‌خورد، نگاه جامعه باید عوض شود!

می‌توان با سکه‌ای ناچیز ایمان یافت
[...]
می‌توان چون صفر در تفریق و جمع و ضرب
حاصلی پیوسته یکسان داشت

به این می‌گویند پیشرفت واقعی در عرصة حماقت! چرا که «دیدگاه مردم» قوانین را تغییر نمی‌دهد، و جالب اینکه برای حاکمیت هم این «دیدگاه‌ها» هیچگونه الزامی به همراه نخواهد آورد. ولی قوانین می‌تواند با نفی دیدگاه مردم، رفتار ویژه‌ای بر آنان تحمیل کند؛ سرکار خانم «کار»! کور که نبودید و دیدید، سه دهه است در ایران «قوانین» چگونه به زور سرنیزه جامعه را به دو بخش زنانه و مردانه تقسیم کرده، تا زن را به عنوان «ابزار لذت» از دید «نامحرم» بپوشاند، و با اینکار مانع از هرگونه ارتباط دمکراتیک میان مردم ایران شود.

ایجاد پارک ویژة زنان در تهران، و ایجاد بازار ویژة زنان در کشور مصیبت‌زدة افغانستان در زمرة همین سیاست‌های استعماری است، که زن و مرد را در تقابل با یکدیگر قرار می‌دهد. پیشتر گفتیم که در یک جامعة دمکراتیک زن و مرد در کنار یکدیگر زندگی می‌کنند نه در تقابل با یکدیگر. در این راستا تقسیم جامعه در واقع تضعیف آن است، و شاهدیم که سیاست «تقسیم» همچنان از سوی استعمار تشویق می‌شود. و تا زمانی که قانون اساسی حکومت اسلامی تغییر نکند، این تقسیم همچنان گسترش خواهد یافت. دلیل پافشاری فعلة فاشیسم بر شعار «تغییر برای برابری» در عمل، حفظ همین قانون اساسی است و بس:

«کسانی که شرایط [...] را درک کرده‌اند [...] از نظرات فقها [...] استفاده می‌کنند [...] نتیجه یکی است. [اختلاف] بر سر روش است نه تغییر بنیادی ‌در خواسته‌ای که [تحت] عنوان برابری مطرح می‌شود [...] امروز در ایران جمعی از زنان سکولار به چنان بالندگی فکری رسیده‌اند که می‌دانند مادام که بینش دینی مردم [...] نسبت به جنس زن اصلاح نشود، حتی با فرض دگرگونی قوانین، زنان همچنان [...] دیدگاه سلطه آمیز ستمگران را تحمل می‌کنند [...]»

چنین حقوقدانی را در هیچ اصطبلی جز در طویلة اکبر بهرمانی پیدا نمی‌کنید. این قماش «حقوق‌دان» هنوز نمی‌داند که قوانین برای «احقاق حق» و «تأمین عدالت» وضع می‌شود، ‌ نه جهت تأئید دیدگاه عوام‌الناس! فعلة فاشیسم که در همة امور صاحب‌نظر است، پوپولیسم خمینی را سه دهه «نصب‌العین» نظریه‌پردازی‌های خودشان کرده‌، و هنوز هم در کمال بیشرمی شارلاتانیسم و توحش خود را «توجیه» می‌کنند! خوب است که این سر «حقوق‌دان» در آمریکا لنگر انداخته! باید از این خانم بپرسیم اگر دیدگاه مردم مهمتر از قوانین است، چرا سرکار در نازی آباد حقوق نخواندید و به دانشگاه رفتید؟ یا مگر در «دیدگاه» مرد آمریکائی، زن از حق و حقوق برخوردار است؟ چه فرقی می‌کند که بگوئیم آری یا خیر؟! این قوانین ایالات متحد است که حقوق برای زنان قائل شده! زن آمریکائی آزاد ‌است که از حقوق قانونی خود صرفنظر کند، ولی هیچ مردی نمی‌تواند چنین امری را بر او تحمیل کند. پس مهرانگیز کار و آن زنان سکولار پیشرفته در ایران بدانند که فقط با غرقه شدن در لجنزار حماقت و شیادی است که می‌توان به چنین «بالندگی‌ها» دست یافت. در واقع به زعم مهرانگیز کار لازم است زن ایرانی، که بدون اجازة پدر حق ازدواج و سفر و حتی خروج از خانه ندارد، به ویژه آن دختر بچه‌هائی که در روز چند نوبت به اجاره داده می‌شوند ـ چرا که آیات عظام «ازدواج موقت» را جهت حفظ «نوامیس» جامعة اسلامی‌شان «واجب» کرده‌اند ـ صبر پیشه کنند! شاید روزی برسد که سازمان سیا رضایت بدهد و با تغییر «دیدگاه سلطه‌گران»، رهبر نوینی برای‌مان از زباله‌دان‌ها بیرون کشیده و ارسال کند! آنزمان است که مهرانگیز کار در پیام دیگری شاید به ما بگوید، آن‌ها که مهرانگیزها برای‌شان از روز نخست «کار» کرده‌اند، مایلند که جنبش زنان به کدام راه برود!

می‌توان [...]
پرده را یک سو کشید و دید
[...]
می‌توان بر جای باقی ماند
در کنار پرده، اما کور، اما کر






نسخة پی‌دی‌اف ـ‌ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس



سه‌شنبه، مهر ۰۲، ۱۳۸۷



ویزلی نژاد!

...
حتی اگر به خاک رود نام و ننگ‌شان
این لقمه‌های مفت نیفتد ز چنگ‌شان

زمانی که علی خامنه‌ای راهی سازمان ملل شد تا به «نام خدا» بر ادامة جنگ با عراق تأکید کند، هیچکس بر علیه حضور یک جنایتکار شناخته شده تظاهرات و «مبارزات» نکرد. «الی ویزل»، گویا آنروز در پای دیوار ندبه برای صلح دعا می‌کرد، البته برای نقد کردن «جایزة» نوبل صلح، چون به فاصلة کمی از سخنرانی خامنه‌ای، یک جایزة نوبل صلح به ویزل اهداء شد! هر چند ارتباط بین اهدای نوبل به ویزل و تداوم جنگ استعماری ایران با عراق برای ما هنوز روشن نشده! بگذریم! امروز همین الی ویزل شدیداً به حضور احمدی نژاد اعتراض کرده و خواهان محاکمة او شده. ‌چرا؟ چون احمدی‌نژاد به دلیل تغییر شرایط در منطقه نتوانست برای آغاز تهاجم نظامی آنگلوساکسون‌ها به ایران شرایط مناسب را فراهم آورد! علت بشر دوست شدن «الی ویزل» همین است و بس! امثال ویزل می‌دانند نان‌شان را از برکت جنگ می‌خورند و زمانی که جنگ نباشد زندگی‌شان لنگ می‌شود.

الی ویزل، برندة خوشبخت جایزة نوبل،‌ دیشب در کنار نیکولا سرکوزی و بانو ایستاده بود تا سخنرانی ایشان را بشنود و به علامت تأئید بی‌چون و چرا مرتباً سر تکان دهد! ویزل هم از آن قماش روشنفکرانی است که برای معلق زدن نیازی به شلاق ندارند. به عبارت دیگر از خواسته‌های ارباب نیک آگاه‌ است. ویزل در سال 2003، با شور و حرارت فراوان از تهاجم نظامی به عراق حمایت می‌کرد، مقاله می‌نوشت، سخنرانی می‌کرد و کار به آنجا رسید که حتی روزنامة «لو دووار»، ارگان فاشیست‌های ایالت کبک در کانادا نیز به این «روشنفکر» صلح طلب و مدافع حقوق بشر اعتراض کرد! البته این اعتراض در تاریخ 25 مارس سال 2003، یعنی پنج روز پس از آغاز تهاجم نظامی به عراق صورت گرفت! بله دچار توهم نشویم، در واقع اهالی دمکراسی پرور غرب با جنگ مخالفتی نداشتند ولی برای اینکه میدان مخالفت با جنگ به دست غیرخودی نیافتد، روزنامة فاشیست‌های کبک به میان صحنه پریده بود. همچنانکه در اروپا، واتیکان و گروه‌های راست افراطی با جنگ شدیداً مخالفت فرمودند!

به گزارش بنگاه خبرپراکنی ناخدا کلمب، مورخ 23 سپتامبر 2008، الی ویزل صلح‌طلب و بشردوست در تجمع اوباش‌الله متشکل از یهودیان افراطی و ایرانی‌نمایان مقیم ینگه دنیا می‌فرمایند، احمدی نژاد خطری است برای صلح. البته الی ویزل در مورد صدام حسین هم همین ترهات را تکرار می‌کرد، چرا که روشنفکر «وظیفه‌ شناسی» است، اما چون کمی خرفت شده، هنوز نفهمیده که اربابان‌اش در عراق و افغانستان مثل خر در باتلاق افتاده‌اند و اگر همکاری و کمک روسیه، هند و چین نباشد، ‌ ارتش قدر قدرت ناتو حتی امکان خروج از منطقه را هم نخواهد داشت. حال ببینیم الی ویزل کیست؟

الی ویزل، متولد 30 سپتامبر 1928 در رومانی است که به گفتة ویکی‌پدیا در سال 1944 با خانواده‌اش به اردوگاه نازی‌ها انتقال یافته! جنگ دوم جهانی در تابستان سال 1944 به پایان رسید؛ پاریس در تاریخ 25 اوت سال 1944 آزاد شد. و معلوم نیست چرا نازی‌ها در آستانة شکست وقتی در حال فرار بودند خانوادة ویزل را به اردوگاه برده‌اند؟ این پرسشی است که مسلماً پاسخی نخواهد یافت. برخی سیاست‌ها چنین ایجاب می‌کند که همة یهودیان اروپا مدتی را در زندان نازی‌ها گذارنده، و تعدادی از افراد خانوادة خود را هم در اردوگاه کذا از دست داده باشند، تا مانند خاندان نبوت و امامت و طلاب جمکران از وجهة شهید مظلوم و مبارز محروم نشوند. مد است! چه می‌توان کرد؟ از قدیم گفته‌اند،‌ «بکش ولی خوشگل‌اش کن»، خوشگلی بعضی‌ها هم در شهادت و مبارزات رسانه‌ای نهفته.

در هر حال به ادعای ویکی‌پدیا تمام افراد خانوادة ویزل در اردوگاه نازی‌ها جان خود را از دست می‌دهند، ولی خداوند برای الی ویزل «معجزه» می‌کند. مسلما پروردگار باریتعالی می‌دانستند که حدود شصت سال بعد الی ویزل مبارز، لطف الهی را جبران کرده به تبلیغات برای تهاجم نظامی به کشور عراق مشغول می‌شود. بله پس از پایان جنگ دوم جهانی الی ویزل پانزده ساله، ده سال در پاریس اقامت می‌کند و در سوربن هم فلسفه می‌خواند. ظاهراً الی ویزل پانزده ساله مصائب خود را به سرعت فراموش کرده، چرا که سریعاً به زبان فرانسه هم تسلط کافی یافته چون دیپلم دبیرستان می‌گیرد و در رشتة فلسفه هم تحصیل می‌کند! مخارج‌اش را هم نمی‌دانیم چگونه تأمین می‌کرد.

در هرحال الی ویزل مدتی خبرنگار روزنامة اسرائیلی «یدیوت آحارونت» بوده و به نقاط مختلف جهان مسافرت می‌کند و با شخصیت‌های مهم مصاحبه می‌فرماید. و از قضای روزگار با گلدا مایر و فرانسوا موریاک هم دوست می‌شود. و موریاک که از کاتولیک‌های متعهد و مکتبی بوده به این یهودی سرگردان کمک می‌کند تا نخستین اثر خود را هم منتشر کند! بله «هنر» مرز نمی‌شناسد! به ویژه اگر هنر کذا گذاردن قلم در خدمت افراطیون مذهبی باشد. در سن سی سالگی ویزل به نقل خاطرات خود از دوران اسارت در اردوگاه نازی‌ها پرداخته و قلم را در خدمت دین و آئین یهود قرار می‌دهد. ویزل آنقدر در یهودیت ذوب می‌شود که در سن چهل و یک سالگی به‌ یاد می‌آوردکه ازدواج هم نکرده و صحیح نیست که روزگار را به تجرد بگذراند. در سال 1963 الی ویزل تابعیت آمریکا را دریافت ‌می‌کند و کرسی استادی علوم انسانی در دانشگاه بستن هم به ایشان اهداء می‌شود. ویزل سپس برای دفاع از یهودیان اتحاد جماهیر شوروی قیام می‌کند. با بقیه کاری ندارد، فقط یهودیان، آنهم از نوع اروپائی! از اینرو در سال 1980 «شورای آمریکائی هلوکوست» را پایه‌ریزی می‌کند و در سال 1984 یک «لژیون دونور» از دست مبارک فرانسوا میتران به یقة اسموکینگ‌اش الصاق می‌شود. بیش از صد آکادمی به الی ویزل دکترای افتخاری می‌دهند و در سال 1986 که خمینی و خامنه‌ای برای حفظ منافع اربابان‌شان در غرب جوانان ایران را به قربانگاه‌های جبهه و زندان می‌فرستند، ویزل هم جایزة نوبل صلح را دریافت می‌کند. این شخصیت صلح طلب که در خدمت محفل یهودیان جنگ طلب غرب قلم می‌زند، به محض تشکیل «آکادمی جهانی فرهنگ‌ها» در سال 1993 ریاست آن را عهده‌دار می‌شود! و در اینجاست که با اهداف واقعی آکادمی کذا بهتر آشنا می‌شویم.

حتی اگر به خاک رود نام و ننگ‌شان
این لقمه‌های مفت نیفتد ز چنگ‌شان

حدود ده سال پس از استقرار در جایگاه ریاست «آکادمی جهانی فرهنگ‌ها» است که در تاریخ 12 ماه مارس 2003، درست هشت روز پیش از تهاجم نظامی وحشیانة آمریکا و متحدان‌اش به کشور عراق، «سانفرانسیسکو کرونیکل» مقاله‌ای از «الی ویزل» در توجیه تهاجم نظامی به عراق انتشار می‌دهد!

الی ویزل می‌نویسد، «هر چند با جنگ مخالف‌ام، ولی وقتی هیچ راه دیگری وجود ندارد من با دخالت نظامی موافق‌ام»! وی می‌افزاید «به سخنان کالین پاول، این مبارز بزرگ و جنگ‌گریز که می‌گوید ارتش عراق سلاح‌های کشتار جمعی در اختیار دارد اطمینان کامل دارم!» کار فعالیت‌های «فرهنگی» ویزل چنان بالا می‌گیرد که در ماه اکتبر سال 2006، اهود اولمرت به او پیشنهاد می‌کند بجای موشه کاتساو، ریاست جمهوری اسرائیل را عهده‌دار شود! ولی ویزل خردمند با تأکید بر اینکه «من یک نویسنده هستم!» این پیشنهاد را نمی‌پذیرد. به یاد داریم که در این دوران شیرین ارعاب ما ملت همه روزه از سوی رسانه‌های غرب و سایت مهوع «روزآن‌لاین» با جدیت تمام دنبال می‌شد و کار این ارعاب آنچنان بالا گرفت که در ماه فوریة 2007، ‌ الی ویزل قلم را کنار گذاشته جهت تکمیل این برنامة «ارعاب» قدم به عرصة سینما می‌گذارد. و اینچنین است که «ویزل» در یک فیلم کوتاه تحت عنوان «در برابر ایران قاطع باشیم» نقش آفرینی می‌کند. در این فیلم، رئیس «آکادمی جهانی فرهنگ‌ها» هشدار می‌دهند و می‌گویند، لازم است تمامی گزینه‌ها برای مقابله با تهدید ایران اتمی در نظر گرفته شود.» این فیلم در چند سینمای پاریس هم به نمایش در می‌آید.

سایت جمهور ادبیات، «رپوبلیک دلتر»، مورخ 15 سپتامبر 2007، در مطلبی تحت عنوان «اکران‌های پاریس» می‌نویسد:

شبکة سینمائی اکران‌های پاریس فراخوان جنگ بر علیه ایران می‌دهد. این شبکه از سینماهای تراز اول پاریس تشکیل شده که از سال 2001 توسط «سوفی راشلین ـ دولاک» اداره می‌شود. سوفی راشلین همزمان نایب رئیس گروه «پوبلی‌سیس» و رئیس انجمن «پاری‌توکور» است که از سال 2003 فستیوال فیلم‌های کوتاه پاریس را نیز برگزار می‌کند. [...] این مجموعة هنری شایسته که انتظار می‌رفت از نظر سیاسی الهامات خردمندانه داشته باشد، متأسفانه پای به میدان پروپاگاند جنگ طرفداری از اسرائیل گذارده. حدود دو هفته از اواخر ماه فوریه تا اوایل ماه مارس، سالن‌های این شبکه در نخستین سآنس خود همراه با نمایش فیلم‌های تبلیغاتی اقدام به پخش فیلم «الی ویزل» کردند که فراخوان آشکار به دخالت نظامی در ایران است. نویسندة یهودی آمریکائی، الی ویزل، برندة جایزة صلح نوبل در سال 1986، به یک جنگ طلب تمام عیار بر ضد جهان عرب و اسلام تبدیل شده و در فیلم خود به شیوة بوش به مردم هشدار می‌دهد که در برابر چنین تهدیدی باید همة گزینه‌ها را در نظر گرفت. فیلم مذکور توسط شرکت سوفی دولاک تهیه شده و بر خلاف مقررات، بدون مجوز پخش در سینماهای شبکة تحت نظارت وی پخش شده است.

[...] بسیاری از تماشاگران و سازمان‌های غیردولتی به نمایش این فیلم اعتراض کرده و پس از اینکه به دادستان کل شکایت بردند، شبکة مذکور نمایش فیلم را متوقف کرد. ولی در متنی که بین تماشاگران توزیع کرد مدعی شد که نمایش چنین فیلمی ابداً با هدف سیاسی صورت نگرفته. پس از آزادی فرانسه از اشغال ارتش هیتلر نمایش فیلم‌های پروپاگاند خارجی برای جنگ و یا فیلم‌هائی که می‌تواند جوانان را به یک نظریة خاص جذب کند ممنوع است. برخی ناظران معتقدند که این فیلم پروپاگاند در چارچوب یک برنامة جهانی قرار می‌گیرد که از سال 2006 توسط وزارت امور خارجة اسرائیل به اجرا درآمده و از سوی «بنیاد برای دفاع از دمکراسی‌ها» که در فردای 11 سپتامبر در آمریکا ایجاد شد، پیگیری و تقویت می‌شود. این بنیاد در فرانسه بسیار فعال است [...] یک گروه از روشنفکران به رهبری مونیک آتلان، خبرنگار و تهیه کنندة برنامة «یک روز‌، یک کتاب»، در شبکة سوم تلویزیون فرانسه،‌ متنی را در مورد ایران امضا کردند. و روزنامه‌های فیگارو، لوموند، لوپوان و لاکروا مقالاتی از رمی براگ، برنار هانری لوی، الی ویزل و پاسکال بروکنر منتشر کردند که در‌ آن‌ها رهبران اروپا را به مبارزه «برضد بازگشت بربر‌ی‌ات» دعوت می‌کند. [...] در تاریخ 14 دسامبر 2006، در انستیتوی مطالعات سیاسی پاریس [...] بسیاری از جمله پاسکال بروکنر، فردریک آنسل و آندره گلوکس‌مان خواهان بمباران اتمی پیشگیرانة کشور ایران شدند[...]»


شاید رها کنند همه رخت و پخت خویش
اما نمی‌دهند زکف تخت و بخت خویش

و امروز الی ویزل، برگزیدة محفل نوبل که هنوز نان جنگ عراق زیر دندان‌اش گیر کرده، در تجمع نیویورک چنین می‌فرمایند:

« [احمدی نژاد] باید در زندان سازمان ملل حبس شود نه اینکه در مجمع آن سخنرانی کند.»

فعلة فاشیسم وقتی به بن بست می‌رسد به پریشان‌گوئی می‌افتد. کسی که در سال 2003 به مجیزگوئی کالین پاول نشسته بود و صدام حسین را با هیتلر مقایسه می‌کرد، امروز در جبین احمدی نژاد مفلوک و دست پروردة گاوچران‌ها باز هم یک صدام حسین یا بهتر بگوئیم یک آدولف هیتلر پیدا کرده. این نوکران سازمان سیا می‌پندارند اگر لباس مرتب به تن کنند، و چند کتاب هم به نام‌شان منتشر شود، همة جهانیان آنان را محترم خواهند شمرد! الی ویزل هم به دلیل تبلیغات گسترده رسانه‌ای که برای‌ او و ورق‌پاره‌های‌اش به راه انداخته‌اند، به همین توهم دچار شده. ویزل مسلماً به دلیل اعتقادات عمیق قوم و قبیله‌ای می‌پندارد احمدی نژادها و صدام حسین‌ها را هم مادرشان مانند موسی به آب سپرده بود و در کوه تور به سلاح هسته‌ای مجهز شده‌اند، و ایالات متحد هیچ نقشی در این میان ندارد.

ولی ما به نوبل ‌جنگ طلب صلح و رئیس آکادمی جهانی توحش‌ها می‌گوئیم که از شکسته شدن محور «تفلیس ـ تل‌آویو ـ تهران» نگران نباشند، یک محور نوین «تهران ـ امارات ـ تل‌آویو» بجای آن ساخته و پرداخته شده که تا چند صباحی نان احمدی نژادها و «آکادمی جهانی فرهنگ‌ها» را تأمین خواهد کرد، هر چند که این محور نیز تا مرگ فاصلة چندانی ندارد. «الی ویزل» صلح طلب و همپالکی‌های‌اش در اروپا آرزوی جنگ افروزی در ایران را به گور خواهند برد.

سنگ است آنچه بایدشان در سبد کنی
سیلی است آنچه بایدشان گوشزد کنی
محمد کاظم کاظمی، شاعر افغان


نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة‌ پی‌دی‌اف ـ اسپیس



دوشنبه، مهر ۰۱، ۱۳۸۷



«پرسوناژ» و پالان!
...

«جدائی دین از دولت» یک شعار انحرافی و عوامفریبانه است که مدافعین دروغین «حقوق بشر» و چپ‌نمایان «اختراع» کرده‌اند، تا «جدائی دین از سیاست» را تحریف کنند. و جالب است که حقوقدانان خبرة مدافع حقوق بشر در داخل و خارج جمکران هم در این مورد خفقان اختیار کرده‌اند. چرا که این شعار همان شعار عوامفریب «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» است با صورتکی نوین، جهت بازگشت به دوران میرپنج. هر چند می‌دانیم بازگشت به گذشته امکانپذیر نیست ولی ظواهر را می‌توان با «شعار» تغییر داد. همانطورکه گفتیم این قماش «هنر» نزد بعضی ایرانیان است و بس!

پیشتر گفتیم که فاشیست‌ها آندسته از مفاهیم مدرن را که نتوانند در قرآن «اختراع» کنند، با تحریف نظریة متفکران مارکسیست‌ غرب «اختراع» خواهند کرد. شاهدیم که نظریه‌پردازان فاشیست تاکنون «جامعة مدنی»، «عدالت اجتماعی»، «اقتصاد»، «حقوق بشر» و «حقوق زنان» را در قرآن اختراع کرده، و این اختراعات را در دفتر جهانی حماقت و مزدوری به ثبت رسانده‌؛ مورد تشویق فراوان هم قرار گرفته‌اند. اینان «دمکراسی» را هم در قرآن پیدا کردند، هر چند هنوز نتوانستند آنرا به ما بفروشند. و از آنجا که بلشویسم و استالینیسم هر دو با دمکراسی در تضاد قرار می‌گیرد در این زمینة بخصوص دزدی از «مفاهیم مدرن» مارکسیسم فایده‌ای نخواهد داشت. به همین دلیل نعلین‌ها و چپ‌نمایان برای لجن‌مال کردن دمکراسی و سوسیال دمکراسی آنرا با زبان ابتذال توضیح‌المسائل‌ها در هم ‌آمیخته‌، یک سوسیالیسم «پدرسالار» اختراع کرده‌اند. چون در این سوسیالیسم «نیست در جهان»، باز هم فاشیست‌ها می‌توانند با تکیه بر پدرسالاری با شعار «استقلال، آزادی، سوسیالیسم اسلامی»، با پدیده‌های ضددیکتاتوری از جمله «رمان» مبارزه کنند. همانطور که گفتیم «رمان» همچون «علم تاریخ»، به دلیل تضاد با الهیت و تقدس برای فاشیست‌ها ایجاد دلهره می‌کند، چرا که جهان رمان عرصة «آزادی انسان» از زنجیر بندگی است.

در وبلاگ «نعلین و آرمان»، به نقل از ژان پل سارتر در انتقاد از رمان فرانسوا موریاک گفتیم: رمان توسط انسان و برای انسان‌ها نوشته می‌شود[...] در جهان رمان مانند جهان نسبیت اینشتین، جائی برای یک «ناظر برتر» وجود ندارد چرا که ساختار رمان، مانند هر ساختار مادی، در حال «شدن»، یا در حال تحول است. در نتیجه نویسنده نمی‌تواند جایگاه الهی و «خارج از ساختار» برای خویش قائل شود.

برای درک بهتر سخنان سارتر می‌باید در نظر داشته باشیم که رمان، به عنوان بازتاب جامعة رسته از زنجیر تقدس‌ها ویژگی‌هائی دارد که متن بدون رعایت آن‌ها دیگر رمان نخواهد بود، بلکه تبدیل به حکایت و قصه یا افسانه خواهد شد. مهم‌ترین اصل در نگارش رمان «آزادی» پرسوناژهای رمان است. به این ترتیب که خواننده، تنها در پایان رمان بتواند تصویری از آنان به دست آورد. به عنوان نمونه پرسوناژهای رمان صادق هدایت به مرور ساخته می‌شوند،‌ و نویسنده به «قضاوت الهی» در مورد آنان نمی‌نشیند؛ «توپ مرواری»،‌ به عنوان پرسوناژ ویژگی‌های انسانی می‌یابد؛ و یا قساوت سفاکی و حماقت «حاجی‌آقا» را از ورای سخنان و افکارش به تدریج درمی‌یابیم. نویسنده نمی‌گوید «حاجی آقا» چه خصوصیاتی دارد، بلکه خصوصیات پرسوناژ را به ما می‌نمایاند بدون اینکه مستقیماً در مورد وی قضاوت کند. نویسندة رمان نمی‌تواند پرسوناژی را با «برچسب» وارد رمان کرده، مثلاً بگوید، این فرد دروغگو و شیاد است! یا بگوید، این آدم خوبی است، یا بداخلاق و یا بی‌ادب است و ... و هنر نویسنده در نمایاندن «پرسوناژ» از طریق گفتار و کردار‌ش به مخاطب خلاصه می‌شود. در غیراینصورت نویسندة رمان خود را بیرون از ساختار رمان قرار می‌دهد و به گفتة سارتر نگاه خداوند به پرسوناژ خواهد داشت. حال ببینیم «نگاه خداوند» چیست؟

نگاه خداوند، همان نگاه اسطوره‌ای است که خداوند در کتب مقدس بر آدم و حوا و دیگر مخلوقات خود دارد. می‌دانیم که طبق قصه‌های «آفرینش الهی»، پیکر آدم‌ها از گل یا خاک و یا لجن سرشته شده، و خداوند در آن روح دمیده. همچنین می‌دانیم که به ادعای همین قصه‌های مقدس، خداوند از آنچه در ذهن مخلوقات‌اش می‌گذرد آگاه است و سرنوشت آنان را نیز از پیش تعیین کرده. برای اینکه خداوند بخشندة مهربان بتواند سرنوشت بندگان خود را تعیین کند می‌باید از همة مسائلی که برای آنان پیش می‌آید نیز آگاه باشد و بداند واکنش بند‌گان به این مسائل چه‌ها خواهد بود. فقط به این ترتیب است که خداوند می‌تواند از سرنوشت بشر آگاه باشد. و از قضای روزگار اینجاست که قصة آفرینش الهی «لنگ» می‌زند!

چون بر اساس چنین «منطقی» وقتی آدم و حوا آفریده شدند، خداوند می‌دانست که آنان از فرامین الهی سرپیچی می‌کنند و از بهشت رانده خواهند شد. در نتیجه باید بگوئیم خداوند آدم و حوا را چنان آفرید که «وسوسه» شوند تا بتواند بعداً آن‌ها را از بهشت اخراج کند! چون اگر پرودگار کذا «اراده» می‌کرد، «می‌توانست» سرشت مخلوقات خود را تغییر دهد و سرنوشت آنان را نیز عوض کند، تا آدم و حوا بتوانند همواره در همان بهشت موعود بمانند. اینجاست که آخوند جماعت ناگهان مشخصات خداوند ساخته و پرداختة خود را تغییر داده می‌گوید، خدا به بندگان راه راست را نشان داد، تا آن‌ها به راه راست بروند! و ما هم می‌گوئیم خدا که بر همه کار قادر است، می‌توانست بندگان خود را طوری «خلق» کند که از راه «کذا» منحرف نشوند. و در اینجا آخوند جماعت یک صورتک نوین بر چهرة خداوند زده می‌گوید، ‌ پروردگار بشر را در بوتة آزمایش قرار می‌دهد تا ایمان قلبی او را مشاهده کند. و اینجاست که معلوم می‌شود خدواند بخشندة مهربان که بر همه چیز واقف است و حاکم، پیش از اینکه بندگان را در بوتة آزمایش بیافکند نمی‌داند چند مرده حلاج‌‌اند! در واقع خداوند از درون بندگان خود آگاه نیست، در غیر اینصورت نیازی به این «آزمایش» الهی نبود.

هدف از این مقدمه چینی، بحث در مورد توانائی‌ها یا ناتوانی‌های خداوند نیست، چون ما اصولاً به وجود خدا اعتقاد نداریم. هدف از این صحبت‌ها این است‌ که توضیح دهیم چرا سارتر، فرانسوا موریاک را فاقد «هنر» می‌داند. گفتیم که «هنر» رمان نویس در واقع هنر به نمایش در آوردن پرسوناژ است، نه «قضاوت» در بارة او. اینهمه در حالی که، فرانسوا موریاک در رمان «شیاطین»، پرسوناژ خود را پلید و خبیث می‌خواند! ولی پرسوناژ رمان، به عنوان بازتاب انسان در یک جامعة دمکراتیک، موجودی است «آزاد»، «درحال شدن»؛ موجودی که حق انتخاب دارد، و نویسندة رمان حق قضاوت «ارزشی» در مورد او را ندارد، چرا که چنین قضاوتی نویسنده را در جایگاه الهیت قرار می‌دهد و آزادی و حق انتخاب را از پرسوناژ سلب می‌کند. از این طریق نویسنده پرسوناژ را در چارچوب «ذات» یا «اسانس» به اسارت در می‌آورد، و او را از «حق شدن» یا «اگزیستانس» محروم می‌کند. همانطور که از دیدگاه ادیان الهی بشر ذاتاً «گناهکار» به شمار می‌رود، چون آدم و حوا گناهکار بوده‌اند. به این دلیل است که سارتر می‌گوید: از نگاه خدا نه رمان وجود دارد، نه هنر. خدا هنرمند نیست، چون یکبار و برای همیشه انسان را به زنجیر «ذات» نیک یا بد اسیر کرده.

ولی در جمکران چنین نیست! مقامات جمکران درست مانند پرسوناژ رمان آزاداند که هر چه می‌خواهند بگویند و خلاف آنرا نیز انجام دهند. با این تفاوت که عرصة سیاست، عرصة رمان نیست و کسی که مدعی استقلال و عزت و اقتدار است هفته‌ای چند بار نمی‌تواند تغییر «عقیده» بدهد، یا بهتر بگوئیم «صورتک» عوض کند.

صورتک‌های حکومت اسلامی در داخل و خارج مرزها به سرعت تغییر موضع می‌دهند. دیروز ناطق نوری در برابر احمدی نژاد نقش محمد خاتمی در برابر ناطق نوری را ایفا می‌کرد، و امروز محمد خاتمی از شعارهای ضداسرائیلی احمدی نژاد، یا بهتر بگوئیم از محمد خاتمی گذشته انتقاد می‌کند! و این تغییرات همزمان با نمایان شدن پیامدهای جنگ قفقاز شتاب بیشتری گرفته. به عنوان نمونه «مهرنیوز» که در کار مهرورزیدن با ساکاشویلی بود، امروز از زبان مقامات پیشین گرجستان از ساکاشویلی «انتقاد» می‌کند. البته ما پیش بینی کرده بودیم که پیامدهای جنگ قفقاز به منطقة قفقاز محدود نخواهد ماند، چرا که این جنگ در واقع بین ارتش ناتو و ارتش روسیه رخ داد. و از پیامدهای مهم آن شکسته شدن محور «تفلیس ـ تل‌آویو» بود که از تهران اسلامی نیز می‌گذشت. فعال شدن جبهة چپ‌نمایان جمکران برای اتحاد با راست افراطی را می‌باید در همین چارچوب بررسی کنیم.

چپ‌نمایان جمکران پس از تجربة ‌موفق همکاری و هم‌آوائی با راست افراطی که با پشتیبانی همه جانبة‌ سازمان ناتو به استقرار حکومت توحش اسلامی در کشورمان منجر شد، مواضع نوینی اتخاذ کرده‌اند تا یک‌بار دیگر به شیوة ‌معهود از طریق اتحاد شوم با راست افراطی مطالبات دمکراتیک مردم ایران را لگدمال کنند. البته اینبار پامنبری‌های رهبر فرزانه و غلام سفارت نیز به گروه «داس‌الله» پیوسته و مدافع «دمکراسی» شده‌اند! در این راستا داس‌الله باز هم با محمدخاتمی «همگام» شده. می‌دانیم که محمد خاتمی در واقع نوک حملة سیاست استعمار است و هر کجا نیاز به سرکوب باشد محمد خاتمی همانجا قرار می‌گیرد، و چپ‌نمایان نیز در کنارش می‌ایستند. دوران شیرین اصلاح‌طلبی را که فراموش نکرده‌ایم، ‌ حضور «داس‌الله» در مسجد لندن و محفل برلن را نیز به یاد داریم. همچنین نامه نگاری برادر فرخ نگهدار برای شیوخ جمکران را نیز شاهد بودیم.

این روزها پاسدار رحیم صفوی و علی‌کوچیکه، رئیس مسجد جمکران هم «دمکراسی» را به زبان ابتذال حوزة جهلیه آلوده‌اند. غلامبچة سفارت کذا دمکراسی را با «ولایت» می‌خواهد، ولی پاسدار صفوی معتقدند بهترین دمکراسی در جمکران هم‌اکنون حاکم است. و در این بزنگاه است که «کنگرة داس‌الله» نیز خواستار دمکراسی شده! البته نوع ویژه‌ای از دمکراسی که پادوهای داس‌مسلک سازمان سیا می‌باید پرچم آن را برافرازند، در همراهی با کسانی که تخصص‌ واقعی‌شان «تزریق» زبان توحش پدرسالاری در زبان دمکراتیک و ادبیات مارکسیست باشد. سایت «اخبار روز» مورخ 20 سپتامبر 2008، گزارشی از میزگرد فدائیان اکثریت در شهر بن انتشار داده که بررسی آن برای دریافت افلاس و فقرفرهنگی گروه کذا آنقدرها هم خالی از لطف نیست.

این گروه از «فدائیان» که در «میزگرد» حضور یافته‌اند، به ما چندین نکتة مهم را یادآور می‌شوند. نخست اینکه حضرات در داخل و خارج نیازمند نیروئی شده‌اند که بتواند در انتخابات میدان‌داری کند! به عبارت دیگر این گروه که خود را چپ می‌نامد نه تنها چارچوب حاکمیت الهی جمکران را می‌پذیرد که خواهان حضور در معرکة انتخابات نمایشی چنین حاکمیتی نیز شده. «رفقا»، اعضای جنبش آش را «چپ» و سکولار خوانده و گفته‌اند همراهی با نعلین‌ها و حمله به لیبرالیسم اشتباه بوده، باید با «عبا» و «عمامه» مبارزه کرد. البته ما علامت تعجب نمی‌گذاریم چون این حضرات از نظر تفکر اجتماعی همانجائی قرار دارند که رحیم صفوی‌ها، الله‌کرم‌ها و احمدی نژادها. با این تفاوت که داس‌مسلک‌ها شعار سوسیالیسم، طبقة کارگر و عدالت اجتماعی می‌دهند،‌ و اوباش حزب‌الله شعار اسلام، عدالت علوی و حمایت از مستضعفین! هر دو گروه چشم امیدشان به دانشگاه دوخته شده و هر دو گروه هدف واحدی را دنبال می‌کنند: هموار کردن راه سیاست استعمار جهت تشدید سرکوب ملت ایران. توشه‌ای که از این گفتگوی پرثمر می‌توان گرفت واژگان «انتخابات‌ها»، «دوران‌ها» و از همه مهمتر «سوسیالیسم پدرسالار» است که مسلماً از گنجینة ادبیات حاج محسن رضائی و شرکاء به عاریت گرفته شده. چون چپ در کشور استعمارزدة ایران هشتاد سال است پا به پای اوباش‌الله «مبارزات» می‌کند، و خود را بخشی از چپ بین‌المللی هم می‌داند! به عبارت دیگر کسانی که زیر علم دجالی به نام خمینی سینه می‌زدند، امروز خود را به لنین، تروتسکی و روزا لوکزامبورگ و از همه مهم‌تر به گرامشی پیوند زده می‌گویند، چپ به روشنفکر نیاز دارد! البته باید دید کدام روشنفکری می‌تواند غارنشینان پرمدعای هزارة سوم را به عنوان «چپ» بپذیرد! داس‌الله در این میزگرد، پس از ذکر مصیبت و روضه خوانی برای «شهدا» چنین فرموده‌اند:

«چپ وارث یک مبارزة طولانی صدوپنجاه ساله در مقیاس بین‌المللی و وارث یک مبارزه هشتاد ساله در مقیاس ملی است. [...] این چپ در عین حال پرچمدار یک مبارزة خستگی ناپذیر در راه آزادی، استقلال و عدالت اجتماعی، هم در مقیاس بین‌المللی و هم در سطح ایران بوده [...]»

بله! به ویژه در ایران شاهد بودیم که «چپ» تا چه حد در راه «آزادی، استقلال و عدالت اجتماعی» مبارزه کرد! از آنجمله است اتحاد با راست افراطی، حمایت از آخوند و به ویژه حضور در مسجد لندن! برادران «داس‌الله» در این میز گرد، همچنین تعاریف جامع و پرباری نیز از سوسیال دمکراسی و بلشویسم ارائه داده‌اند تا ما نادان از جهان نرویم! یادآور شویم در میزگرد کذا فقط «داس‌الله» مذکر حضور داشت، و خلاصه مجلس مردانه بود! ولی بشنویم از «داس‌الله» مؤنث که از «میشل کالمی»، وزیر امورخارجة سوئیس و خانمی که بزودی سفیر این کشور در جمکران خواهد شد دعوت کرده برای مبارزه با حجاب اجباری «مبارزات» کنند!

تا به حال شنیده بودید سفیر کشوری که حافظ منافع ایالات متحد در ایران است، برای آزادی در جامعة ایران پیشقدم شود؟ فعلة مؤنث فاشیسم فراموش کرده‌اند که براندازی 22 بهمن 1357 برای حفظ منافع استعمار غرب صورت پذیرفت و کشور سوئیس بخشی از همین استعمار به شمار می‌رود، هر چند مدعی «بیطرفی» باشد. همین کشور هفتة گذشته از زبان وزیر امورخارجه‌اش خواهان مذاکره با «بن‌لادن» هم شده. پس «خواهران» بهتر است بجای وزیر امور خارجه و سفیر آیندة سوئیس به سراغ کسانی بروند که تا این حد خوش سابقه نباشند.

ولی کار مبارزات آزاد زنان و آزاد مردان جمکران به این مختصر ختم نمی‌شود! بعضی‌ها در کمیسیون دفاع از حقوق بشر سخنرانی کرده شعار انحرافی «جدائی دین از دولت» سر داده‌اند. این سخنرانی‌های عوامفریبانه نیز در سایت اخبار روز موجود است. افسوس که ژان پل سارتر نیست تا ببیند در جمکران به دلیل مبارزات داش‌صفار و اسلاف‌شان با «هنر» و به ویژه با «رمان»، بعضی‌ها در عرصة سیاست بجای پرداختن به مسائل سیاسی، هنرمندانه داستان مزدوری مکرر خود را اینچنین بازنویسی می‌کنند.

دنیا برای خام خیالان عوض شده ‌است
آری، در این معامله پالان عوض شده است







نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس



یکشنبه، شهریور ۳۱، ۱۳۸۷



جنگ «عقلانی»!

...
امروز 28 سال از آغاز جنگ استعماری ایران و عراق می‌گذرد و حکومت دست نشاندة اسلامی در ایران همچنان تهدید جنگ را بر سر ما ملت حفظ کرده تا منافع اربابان‌اش محفوظ بماند. پاسدار قالیباف، شهردار تهران که مانند رهبر فرزانه، حاج محسن رضائی و دیگر پادوهای استعمار از «برندگان» این جنگ خانمانسوز به شمار می‌روند، امروز ضمن ستایش از جنگ و مرگ و نیستی به «مهرنیوز» فرموده‌اند:

«جبهه قطعه‌ای از بهشت بود[...] همه ماه‌های جبهه ضیافت الهی [...] بود [...] در لحظه لحظه جنگ عشق موج می‌زد اما همة اقدامات مبتنی بر برادری، عقلانیت، تدبیر و برنامه بود.»

برنامة پاسدار قالیباف به گفتة خودشان، همان برنامة خلیفة چهارم، علی است که مانند پیامبر گرامی سیاست و دیانت را در هم‌ آمیخته و روزگار را به خوشی سپری می‌کردند، تا سر مبارک‌ در این راه بگذارند. البته بساط پاسدار قالیباف کمی با برنامة «سیاسی ـ عبادی»‌ علی تفاوت دارد، چون در سدة اخیر سازمان سیا هم به فواید تشیع علوی بخوبی پی‌ برده و با تدبیر فراوان و عقلانیت، به صورتی بسیار برادرانه از آن حمایت می‌کند.

به همین دلیل است که حکومت اسلامی بیش از پیش به امارات متحد عربی، مرکز تأمین‌ مالی طالبان و مرکز پول‌شوئی و قاچاق کالا به کشورمان نزدیک می‌شود. خصوصاً که پاکستان، مرکز نظامی طالبان در حال فروپاشی است. برخلاف ادعای ابلهانة رسانه‌های غرب، انفجار هتل ماریوت در پاکستان هیچ ارتباطی به «شاس» ندارد. گروه بن‌لادن ساخته و پرداختة سازمان سیا است و منافع ایالات متحد را تهدید نمی‌کند. اگر انفجار هتل ماریوت به این گروه نسبت داده می‌شود، صرفا به منظور کسب وجهه برای جیره‌خواران سازمان سیا است. رسانه‌ها می‌گویند بیش از نیم تن مواد منفجره در این سوءقصد به کار رفته. تهیة این مقدار مواد منفجره در اسلام آباد فقط در ید قدرت ارتش پاکستان است، چون انتقال این مقدار مواد منفجره از خارج به داخل هم ممکن نیست. چرا که مدت‌هاست تدابیر شدید امنیتی در اسلام آباد اعمال می‌شود.

در پی جنگ قفقاز و پیامدهای آن در منطقه، از جمله خفقان دولت اسلام پناه ترکیه و فروپاشی اردوگاه نظامی طالبان در پاکستان،‌ در جمکران نیز تحولاتی به وقوع پیوسته که فهرست‌وار به ‌آن می‌پردازیم. نخست اینکه متکی، وزیر امور خارجة گورکن‌ها در مورد جنگ قفقاز به ناگهان تغییر موضع داده، و آنرا به گردن «سپردفاعی» می‌اندازد! ناطق نوری، حسن روحانی و محمد خاتمی در رسانه‌ها به عنوان هنرپیشه‌های فیلم تکراری و کسالت‌آور «مهرویان ساحل مردم‌سالاری دینی!» انتخاب می‌شوند. به ویژه ناطق نوری که در سایت «روزآن‌لاین» نقش محمد خاتمی را پیش از حماسة دوم خرداد بر عهده گرفته!

شیخ مسعود بهنود نیز که انتخابات آزاد عراق را هر روز پنج نوبت تبریک می‌گوید، همچنان به زدن نعل وارونه و مخالف نمایاندن کاخ سفید با احمدی نژاد مشغول است. البته فکر نکنید شیخ مسعود با احمدی نژاد مخالف است. ابداً! حاج مسعود از آنجا که بر «فناوری» قلم در خدمت ارباب تسلط دارد،‌ تلاش می‌کند احمدی نژاد را در مخالفت با حجج اسلام از شاه نیز برتر معرفی کند. به این ترتیب است که با یک جملة بسیار کوتاه مهر تائید بر چندین و چند سیاست استعماری می‌زند. شیخ مسعود از یک سو ادعا می‌کند که شاه با آخوند جماعت مخالف بوده ـ همان ترهاتی که خمینی و دیگر گورکن‌ها می‌گویند ـ و از سوی دیگر تأکید دارد که پرزیدنت مهرورزی در برابر آخوندهای سیاست‌پیشه و در واقع ریزه خوار ناخداکلمب حتی از شاه هم دل و جرأت بیشتری دارد! و به این ترتیب گوشه چشمی هم به شاه‌الله نشان ‌داده. که گفته‌اند، «هنر نزد ایرانیان است و بس!»

بله هر کسی نمی‌تواند از «هنر» هماهنگی همزمان با چند سیاست استعماری و هزار رنگ عوض کردن در «روز» برخوردار باشد. همواره «دود از کنده بلند می‌شه!» و این کندة کذا متخصص به راه انداختن دود و دم است، تا چشم از دیدن باز ماند. اینبار شیخ مسعود آنچنان دودی به راه انداخته که خودش هم دیگر نمی‌تواند ببیند چه می‌نویسد! ایشان می‌فرمایند حمیدمولانا و امیراحمدی با جامعة آمریکا آشنائی دارند و مهرورزی را در راه گشودن باب مذاکرات با آمریکا یاری خواهند کرد! ترجمة سخنان ایشان چنین است: بدانید و آگاه باشید که کاخ سفید هیچ رابطه‌ای با حاکمیت جمکران ندارد، مهرورزی را هم تحویل نمی‌گیرد، ولی مهرورزی برخلاف صورتک‌های قبلی خیلی مایل است با ارباب دوست شود!

و این معرکة روحوضی در سایت «روزآنلاین» در جریان است. آنجا که یکی از جوجه فاشیست‌ها، ویراست نوینی از جنگ قفقاز و پیامدهای آن نیز تقدیم مخاطب می‌کند‌ تا ضمن مقایسة مضحک بین اشغال آذربایجان با واکنش روسیه به تهاجم نظامی گرجستان، آبروی ولینعمت را به بهترین وجه تضمین فرماید. این در شرایطی است که اتحادیة اروپا و حتی وزیر امورخارجة پیشین گرجستان تهاجم نظامی این کشور به صلح‌بانان روس را محکوم کرده‌اند! و وزارت امورخارجه یانکی‌ها رسماً اعلام داشته «به دوستان گرجی توصیه کردیم از این برنامه منصرف شوند!» متأسفانه باید به دارودستة ابودلقک بهرمانی بگوئیم، روس پرستی و روس ستیزی، مانند آمریکاپرستی و آمریکا ستیزی مشکلات کشور ایران را حل نخواهد کرد. در ضمن نوکری حکومت اسلامی برای سازمان ناتو آشکار شده، و جنگ زرگری آمریکا با نوکران‌اش در جمکران دیگر نمی‌تواند برای اینان کسب وجهه کند. از همه مهم‌تر معرفی آخوند ناطق نوری به عنوان «قهرمان مردم‌سالاری دینی» فقط یک واقعیت را ثابت می‌کند: مقامات جمکران صورتکی بیش نیستند و برای استقرار یک صورتک در جایگاه سیاسی اصولاً نیازی به انتخابات نیست.

تا زمانیکه قانون اساسی کشور ایران تغییر نکند، ما در انتخابات نمایشی حکومت اسلامی شرکت نخواهیم کرد. مطالبات جنبش لائیک پیرامون تغییرات در قانون اساسی کاملاً روشن است: تدوین قانون اساسی «به نام مردم ایران»، قانونی که در هماهنگی با اعلامیة جهانی حقوق بشر، خارج از هرگونه تعلقات قومی و مذهبی، و به ویژه خارج از هرگونه گرایش جنسی، حقوق شهروندی ایرانیان را به رسمیت بشناسد. تأکید می‌کنیم که جهت استقرار یک حاکمیت لائیک،‌ تصریح بر «جدائی دین از سیاست» و نه جدائی دین از دولت در قانون اساسی الزامی است. و اگر چه تکرار مکررات است، ولی باز هم می‌گوئیم شرکت در انتخابات نمایشی حکومت اسلامی در واقع پشتیبانی از حکومت انسان‌ستیز اسلامی و فراهم آوردن پشتوانة مردمی برای این حکومت دست نشاندة سازمان سیا است. بنابراین «فاشیست‌ ـ مسلمان‌ها» از نعلین‌های اصلاح‌طلب و مشارکت‌چی‌ها گرفته تا گروه نهضت منفور آزادی و جبهة مصدق پرستان بهتر است به جنگ زرگری پیرامون مبارزات هیجان انگیز «خاتمی ـ احمدی‌نژاد» پایان دهند، چون همانطورکه شاهدیم پاکستان، اردوگاه نظامی محور طالبان‌پروری «امارات ـ عربستان» رو به فروپاشی گذارده و به همین دلیل حکومت گورکن‌ها برای تدوام «سیاست انسداد» و ممانعت از صلح در منطقه فعال شده است.

در این راستا، روابط دوستانه با امارات متحد رو به گسترش گذارده، تا منافع کارخانه رجاله پروری محفوظ بماند. چند روز پیش سردار نجار میهمان «شیخ تمیم» بودند، دیروز هم برادر آصفی با مقامات امارات خوش و بش می‌کردند. و البته یادمان نرود این همان امارات است که هنوز خواهان باز پس گرفتن سه جزیرة کذا و در واقع تحویل آن‌ها به ارتش انگلستان است! چون شیوخ امارات بدون حمایت انگلستان حتی قادر به حفظ لبادة خود هم نیستند، چه رسد به حفظ آن سه جزیرة‌ استراتژیک.

در تداوم همین سیاست استعماری است که علی‌کوچیکه، غلامبچة سفارت، سوریه را از صلح با اسرائیل بر حذر می‌دارد! علی‌لاریجانی، در پی انتخاب خانم لیونی به رهبری حزب کادیما، فعال‌تر شده، چرا که در صورت نخست وزیری خانم لیونی، سیاست اسلام پروری از طریق جنگ تعطیل خواهد شد و منافع جنتلمن‌های نزولخوار و گروه برژینسکی با تهدید جدی روبرو می‌شود. اما پس از انفجار در هتل ماریوت اسلام آباد، علی کوچیکه دامنة فعالیت‌های‌ خود را گسترش داده و امروز الجزایر را هم به «نبرد با اسرائیل» دعوت کرده!

این در حالی است که دکان نبرد با اسرائیل در جمکران کساد شده و فاشیست‌های اروپائی در اطریش، آلمان و ایتالیا سخت نگران شده‌اند. دیروز قرار بود برای گرم کردن تنور اسلام، نازی‌ها در شهر کلن تظاهرات ضداسلامی به راه بیاندازند ولی در پی تعطیلی دکان تظاهرات سارا پالین و هیلاری کلینتون بر ضد مهرورزی، آلمان هم ناچار شد تظاهرات بسیجیان خود را ممنوع کند. البته در اطریش «یورگ هایدر» همچنان به «نبرد خود» با اسلام ادامه می‌دهد، و این مهم از طریق مصاحبه با خبرنگاران ریشو انجام می‌پذیرد.

روز گذشته «یورگ هایدر» به شدت با مناره مخالفت می‌کرد! و می‌گفت محل عبادت برای مسلمانان نمی‌تواند مناره داشته باشد! ولی جالب‌تر از رهبرفاشیست‌های اطریش، سیلویو برلوسکنی خودمان است که هر چه پیرتر می‌شود، موهای‌اش پرپشت‌تر و چین و چروک صورتش هم کمتر می‌شود. برلوسکنی جهت گرم نگاهداشتن تنور اسلام پرستی به سراغ ترهات چند سال پیش احمدی نژاد رفته می‌گوید، به این حرف‌ها باید «توجه» کنیم، یک نفر با رفتار جنون‌آمیز می‌خواهد اسرائیل را از صحنة روزگار محو کند!

البته مهرورزی، چند ماه پس از پیروزی در «انتخابات» چاه جمکران، در عمل خواستار محو اسرائیل از روی نقشة جهان شده بود، چرا که اربابان‌اش برای سازمان دادن به جنگ و حملة نظامی به ایران، این صورتک نوین را از آستین بیرون کشیده بودند، و پرزیدنت در واقع با عقلانیت و تدبیر و از روی برنامه چنین مهملاتی به زبان می‌آورد. دمکراسی‌های جهان نیز بجای اینکه خود را سرزنش کنند، آدمک‌شان را مرتب سرزنش می‌کردند. حتی دبیرکل سازمان رسوای ملل هم زبان به انتقاد از سایة استعمار گشود.

چرا؟ چون دو سال از تهاجم نظامی به عراق می‌گذشت و گاوچران‌ها چشم به ساحل خزر دوخته بودند. مهرورزی هم از روی برنامه به «کار» خود ادامه می‌داد. از قضای روزگار، پس از جنگ 33 روزه، سازمان ناتو ناچار به عقب نشینی شد و هر چه ارتش جنایتکار ناتو تضعیف شد، اسرائیل‌ستیزی احمدی نژاد هم کاهش یافت، تا عاقبت کار به عشق و عاشقی میان دولت جمکران و ملت اسرائیل کشید. و علیرغم جنجال اوباش حوزه یا همان حجج اسلام، دخالت مستقیم «رهبر فرزانه» که در وق‌وقیة همین هفته صورت گرفت، تلویحاً به بعضی‌ها حالی کرد که مسجد جای گو... نیست، و خلاصه وضع خراب‌تر از این حرف‌ها است.

وضع آنچنان خراب است که سخنگوی وزارت امورخارجة گورکن‌ها در واکنش به سخنان برلوسکنی که تکرار سخنان سه سال پیش احمدی نژاد بود، می‌گوید این حرف‌های مهمل در شأن فرهنگ ایتالیا نیست! البته اگر احمدی نژاد این چرندیات را به زبان بیاورد هیچ اشکالی ندارد و در شأن ملت ایران است، ولی اگر برلوسکنی سه سال بعد همان‌ها را تکرار کند در شأن ملت ایتالیا نیست! شاگرد حجره‌ای که اخیراً سخنگوی وزارت امور خارجة‌ چاه جمکران شده، ادعا کرده تکرار سخنان گذشتة احمدی نژاد یا اظهارات اخیر برلوسکنی، آبروی ملت ایتالیا را می‌برد:

«اینگونه اظهارات [...] فاقد هرگونه منطق و ارزش‌های متعالی که مردم و فرهنگ ایتالیا آن را نمایندگی می‌کنند، می‌باشد.»
منبع: سایت فارسی ناخدا کلمب، مورخ 31 شهریورماه سال‌جاری

ظاهراً برلوسکنی که به نشخوار ترهات سه سال ماندة مهرورزی پرداخته تا سیاست اسرائیل ستیزی گورکن‌ها را زنده نگهدارد هنوز نفهمیده وضع تا چه حد خراب شده! نخست وزیر ایتالیا می‌پندارد، سیاست را هم مانند صورت می‌توان «لیفتینگ» کرد. ولی سیاست نبرد با اسرائیل دیگر مرده‌ای است که هرگز زنده نخواهد شد. حتی با دم مسیحائی نخست وزیر خطة فاشیست‌پرور ایتالیا.

با استعفای «اهود اولمرت»، مرگ سیاست انسداد که سه دهه است بر منطقه اعمال شده فرا ‌رسید. اگر الاغ لازار هم اینچنین مرده بود، مسیح حتی در اسطوره هم قادر به زنده کردن‌اش نمی‌شد. برای پاسدار قالیباف و شرکای‌شان در «فارس نیوز» خیلی متأسف‌ایم که دیگر بهشت جبهة چپاول اموال ما ملت را نخواهند دید. آنچه امروز در برابر مزدوران آمریکا در ایران قرار گرفته، همان جبهه‌ای است که در برابر ارتش جنایتکار ناتو در منطقه سر برافراشته: جبهة ملت‌ها.



نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس