دوشنبه، مهر ۰۱، ۱۳۸۷



«پرسوناژ» و پالان!
...

«جدائی دین از دولت» یک شعار انحرافی و عوامفریبانه است که مدافعین دروغین «حقوق بشر» و چپ‌نمایان «اختراع» کرده‌اند، تا «جدائی دین از سیاست» را تحریف کنند. و جالب است که حقوقدانان خبرة مدافع حقوق بشر در داخل و خارج جمکران هم در این مورد خفقان اختیار کرده‌اند. چرا که این شعار همان شعار عوامفریب «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» است با صورتکی نوین، جهت بازگشت به دوران میرپنج. هر چند می‌دانیم بازگشت به گذشته امکانپذیر نیست ولی ظواهر را می‌توان با «شعار» تغییر داد. همانطورکه گفتیم این قماش «هنر» نزد بعضی ایرانیان است و بس!

پیشتر گفتیم که فاشیست‌ها آندسته از مفاهیم مدرن را که نتوانند در قرآن «اختراع» کنند، با تحریف نظریة متفکران مارکسیست‌ غرب «اختراع» خواهند کرد. شاهدیم که نظریه‌پردازان فاشیست تاکنون «جامعة مدنی»، «عدالت اجتماعی»، «اقتصاد»، «حقوق بشر» و «حقوق زنان» را در قرآن اختراع کرده، و این اختراعات را در دفتر جهانی حماقت و مزدوری به ثبت رسانده‌؛ مورد تشویق فراوان هم قرار گرفته‌اند. اینان «دمکراسی» را هم در قرآن پیدا کردند، هر چند هنوز نتوانستند آنرا به ما بفروشند. و از آنجا که بلشویسم و استالینیسم هر دو با دمکراسی در تضاد قرار می‌گیرد در این زمینة بخصوص دزدی از «مفاهیم مدرن» مارکسیسم فایده‌ای نخواهد داشت. به همین دلیل نعلین‌ها و چپ‌نمایان برای لجن‌مال کردن دمکراسی و سوسیال دمکراسی آنرا با زبان ابتذال توضیح‌المسائل‌ها در هم ‌آمیخته‌، یک سوسیالیسم «پدرسالار» اختراع کرده‌اند. چون در این سوسیالیسم «نیست در جهان»، باز هم فاشیست‌ها می‌توانند با تکیه بر پدرسالاری با شعار «استقلال، آزادی، سوسیالیسم اسلامی»، با پدیده‌های ضددیکتاتوری از جمله «رمان» مبارزه کنند. همانطور که گفتیم «رمان» همچون «علم تاریخ»، به دلیل تضاد با الهیت و تقدس برای فاشیست‌ها ایجاد دلهره می‌کند، چرا که جهان رمان عرصة «آزادی انسان» از زنجیر بندگی است.

در وبلاگ «نعلین و آرمان»، به نقل از ژان پل سارتر در انتقاد از رمان فرانسوا موریاک گفتیم: رمان توسط انسان و برای انسان‌ها نوشته می‌شود[...] در جهان رمان مانند جهان نسبیت اینشتین، جائی برای یک «ناظر برتر» وجود ندارد چرا که ساختار رمان، مانند هر ساختار مادی، در حال «شدن»، یا در حال تحول است. در نتیجه نویسنده نمی‌تواند جایگاه الهی و «خارج از ساختار» برای خویش قائل شود.

برای درک بهتر سخنان سارتر می‌باید در نظر داشته باشیم که رمان، به عنوان بازتاب جامعة رسته از زنجیر تقدس‌ها ویژگی‌هائی دارد که متن بدون رعایت آن‌ها دیگر رمان نخواهد بود، بلکه تبدیل به حکایت و قصه یا افسانه خواهد شد. مهم‌ترین اصل در نگارش رمان «آزادی» پرسوناژهای رمان است. به این ترتیب که خواننده، تنها در پایان رمان بتواند تصویری از آنان به دست آورد. به عنوان نمونه پرسوناژهای رمان صادق هدایت به مرور ساخته می‌شوند،‌ و نویسنده به «قضاوت الهی» در مورد آنان نمی‌نشیند؛ «توپ مرواری»،‌ به عنوان پرسوناژ ویژگی‌های انسانی می‌یابد؛ و یا قساوت سفاکی و حماقت «حاجی‌آقا» را از ورای سخنان و افکارش به تدریج درمی‌یابیم. نویسنده نمی‌گوید «حاجی آقا» چه خصوصیاتی دارد، بلکه خصوصیات پرسوناژ را به ما می‌نمایاند بدون اینکه مستقیماً در مورد وی قضاوت کند. نویسندة رمان نمی‌تواند پرسوناژی را با «برچسب» وارد رمان کرده، مثلاً بگوید، این فرد دروغگو و شیاد است! یا بگوید، این آدم خوبی است، یا بداخلاق و یا بی‌ادب است و ... و هنر نویسنده در نمایاندن «پرسوناژ» از طریق گفتار و کردار‌ش به مخاطب خلاصه می‌شود. در غیراینصورت نویسندة رمان خود را بیرون از ساختار رمان قرار می‌دهد و به گفتة سارتر نگاه خداوند به پرسوناژ خواهد داشت. حال ببینیم «نگاه خداوند» چیست؟

نگاه خداوند، همان نگاه اسطوره‌ای است که خداوند در کتب مقدس بر آدم و حوا و دیگر مخلوقات خود دارد. می‌دانیم که طبق قصه‌های «آفرینش الهی»، پیکر آدم‌ها از گل یا خاک و یا لجن سرشته شده، و خداوند در آن روح دمیده. همچنین می‌دانیم که به ادعای همین قصه‌های مقدس، خداوند از آنچه در ذهن مخلوقات‌اش می‌گذرد آگاه است و سرنوشت آنان را نیز از پیش تعیین کرده. برای اینکه خداوند بخشندة مهربان بتواند سرنوشت بندگان خود را تعیین کند می‌باید از همة مسائلی که برای آنان پیش می‌آید نیز آگاه باشد و بداند واکنش بند‌گان به این مسائل چه‌ها خواهد بود. فقط به این ترتیب است که خداوند می‌تواند از سرنوشت بشر آگاه باشد. و از قضای روزگار اینجاست که قصة آفرینش الهی «لنگ» می‌زند!

چون بر اساس چنین «منطقی» وقتی آدم و حوا آفریده شدند، خداوند می‌دانست که آنان از فرامین الهی سرپیچی می‌کنند و از بهشت رانده خواهند شد. در نتیجه باید بگوئیم خداوند آدم و حوا را چنان آفرید که «وسوسه» شوند تا بتواند بعداً آن‌ها را از بهشت اخراج کند! چون اگر پرودگار کذا «اراده» می‌کرد، «می‌توانست» سرشت مخلوقات خود را تغییر دهد و سرنوشت آنان را نیز عوض کند، تا آدم و حوا بتوانند همواره در همان بهشت موعود بمانند. اینجاست که آخوند جماعت ناگهان مشخصات خداوند ساخته و پرداختة خود را تغییر داده می‌گوید، خدا به بندگان راه راست را نشان داد، تا آن‌ها به راه راست بروند! و ما هم می‌گوئیم خدا که بر همه کار قادر است، می‌توانست بندگان خود را طوری «خلق» کند که از راه «کذا» منحرف نشوند. و در اینجا آخوند جماعت یک صورتک نوین بر چهرة خداوند زده می‌گوید، ‌ پروردگار بشر را در بوتة آزمایش قرار می‌دهد تا ایمان قلبی او را مشاهده کند. و اینجاست که معلوم می‌شود خدواند بخشندة مهربان که بر همه چیز واقف است و حاکم، پیش از اینکه بندگان را در بوتة آزمایش بیافکند نمی‌داند چند مرده حلاج‌‌اند! در واقع خداوند از درون بندگان خود آگاه نیست، در غیر اینصورت نیازی به این «آزمایش» الهی نبود.

هدف از این مقدمه چینی، بحث در مورد توانائی‌ها یا ناتوانی‌های خداوند نیست، چون ما اصولاً به وجود خدا اعتقاد نداریم. هدف از این صحبت‌ها این است‌ که توضیح دهیم چرا سارتر، فرانسوا موریاک را فاقد «هنر» می‌داند. گفتیم که «هنر» رمان نویس در واقع هنر به نمایش در آوردن پرسوناژ است، نه «قضاوت» در بارة او. اینهمه در حالی که، فرانسوا موریاک در رمان «شیاطین»، پرسوناژ خود را پلید و خبیث می‌خواند! ولی پرسوناژ رمان، به عنوان بازتاب انسان در یک جامعة دمکراتیک، موجودی است «آزاد»، «درحال شدن»؛ موجودی که حق انتخاب دارد، و نویسندة رمان حق قضاوت «ارزشی» در مورد او را ندارد، چرا که چنین قضاوتی نویسنده را در جایگاه الهیت قرار می‌دهد و آزادی و حق انتخاب را از پرسوناژ سلب می‌کند. از این طریق نویسنده پرسوناژ را در چارچوب «ذات» یا «اسانس» به اسارت در می‌آورد، و او را از «حق شدن» یا «اگزیستانس» محروم می‌کند. همانطور که از دیدگاه ادیان الهی بشر ذاتاً «گناهکار» به شمار می‌رود، چون آدم و حوا گناهکار بوده‌اند. به این دلیل است که سارتر می‌گوید: از نگاه خدا نه رمان وجود دارد، نه هنر. خدا هنرمند نیست، چون یکبار و برای همیشه انسان را به زنجیر «ذات» نیک یا بد اسیر کرده.

ولی در جمکران چنین نیست! مقامات جمکران درست مانند پرسوناژ رمان آزاداند که هر چه می‌خواهند بگویند و خلاف آنرا نیز انجام دهند. با این تفاوت که عرصة سیاست، عرصة رمان نیست و کسی که مدعی استقلال و عزت و اقتدار است هفته‌ای چند بار نمی‌تواند تغییر «عقیده» بدهد، یا بهتر بگوئیم «صورتک» عوض کند.

صورتک‌های حکومت اسلامی در داخل و خارج مرزها به سرعت تغییر موضع می‌دهند. دیروز ناطق نوری در برابر احمدی نژاد نقش محمد خاتمی در برابر ناطق نوری را ایفا می‌کرد، و امروز محمد خاتمی از شعارهای ضداسرائیلی احمدی نژاد، یا بهتر بگوئیم از محمد خاتمی گذشته انتقاد می‌کند! و این تغییرات همزمان با نمایان شدن پیامدهای جنگ قفقاز شتاب بیشتری گرفته. به عنوان نمونه «مهرنیوز» که در کار مهرورزیدن با ساکاشویلی بود، امروز از زبان مقامات پیشین گرجستان از ساکاشویلی «انتقاد» می‌کند. البته ما پیش بینی کرده بودیم که پیامدهای جنگ قفقاز به منطقة قفقاز محدود نخواهد ماند، چرا که این جنگ در واقع بین ارتش ناتو و ارتش روسیه رخ داد. و از پیامدهای مهم آن شکسته شدن محور «تفلیس ـ تل‌آویو» بود که از تهران اسلامی نیز می‌گذشت. فعال شدن جبهة چپ‌نمایان جمکران برای اتحاد با راست افراطی را می‌باید در همین چارچوب بررسی کنیم.

چپ‌نمایان جمکران پس از تجربة ‌موفق همکاری و هم‌آوائی با راست افراطی که با پشتیبانی همه جانبة‌ سازمان ناتو به استقرار حکومت توحش اسلامی در کشورمان منجر شد، مواضع نوینی اتخاذ کرده‌اند تا یک‌بار دیگر به شیوة ‌معهود از طریق اتحاد شوم با راست افراطی مطالبات دمکراتیک مردم ایران را لگدمال کنند. البته اینبار پامنبری‌های رهبر فرزانه و غلام سفارت نیز به گروه «داس‌الله» پیوسته و مدافع «دمکراسی» شده‌اند! در این راستا داس‌الله باز هم با محمدخاتمی «همگام» شده. می‌دانیم که محمد خاتمی در واقع نوک حملة سیاست استعمار است و هر کجا نیاز به سرکوب باشد محمد خاتمی همانجا قرار می‌گیرد، و چپ‌نمایان نیز در کنارش می‌ایستند. دوران شیرین اصلاح‌طلبی را که فراموش نکرده‌ایم، ‌ حضور «داس‌الله» در مسجد لندن و محفل برلن را نیز به یاد داریم. همچنین نامه نگاری برادر فرخ نگهدار برای شیوخ جمکران را نیز شاهد بودیم.

این روزها پاسدار رحیم صفوی و علی‌کوچیکه، رئیس مسجد جمکران هم «دمکراسی» را به زبان ابتذال حوزة جهلیه آلوده‌اند. غلامبچة سفارت کذا دمکراسی را با «ولایت» می‌خواهد، ولی پاسدار صفوی معتقدند بهترین دمکراسی در جمکران هم‌اکنون حاکم است. و در این بزنگاه است که «کنگرة داس‌الله» نیز خواستار دمکراسی شده! البته نوع ویژه‌ای از دمکراسی که پادوهای داس‌مسلک سازمان سیا می‌باید پرچم آن را برافرازند، در همراهی با کسانی که تخصص‌ واقعی‌شان «تزریق» زبان توحش پدرسالاری در زبان دمکراتیک و ادبیات مارکسیست باشد. سایت «اخبار روز» مورخ 20 سپتامبر 2008، گزارشی از میزگرد فدائیان اکثریت در شهر بن انتشار داده که بررسی آن برای دریافت افلاس و فقرفرهنگی گروه کذا آنقدرها هم خالی از لطف نیست.

این گروه از «فدائیان» که در «میزگرد» حضور یافته‌اند، به ما چندین نکتة مهم را یادآور می‌شوند. نخست اینکه حضرات در داخل و خارج نیازمند نیروئی شده‌اند که بتواند در انتخابات میدان‌داری کند! به عبارت دیگر این گروه که خود را چپ می‌نامد نه تنها چارچوب حاکمیت الهی جمکران را می‌پذیرد که خواهان حضور در معرکة انتخابات نمایشی چنین حاکمیتی نیز شده. «رفقا»، اعضای جنبش آش را «چپ» و سکولار خوانده و گفته‌اند همراهی با نعلین‌ها و حمله به لیبرالیسم اشتباه بوده، باید با «عبا» و «عمامه» مبارزه کرد. البته ما علامت تعجب نمی‌گذاریم چون این حضرات از نظر تفکر اجتماعی همانجائی قرار دارند که رحیم صفوی‌ها، الله‌کرم‌ها و احمدی نژادها. با این تفاوت که داس‌مسلک‌ها شعار سوسیالیسم، طبقة کارگر و عدالت اجتماعی می‌دهند،‌ و اوباش حزب‌الله شعار اسلام، عدالت علوی و حمایت از مستضعفین! هر دو گروه چشم امیدشان به دانشگاه دوخته شده و هر دو گروه هدف واحدی را دنبال می‌کنند: هموار کردن راه سیاست استعمار جهت تشدید سرکوب ملت ایران. توشه‌ای که از این گفتگوی پرثمر می‌توان گرفت واژگان «انتخابات‌ها»، «دوران‌ها» و از همه مهمتر «سوسیالیسم پدرسالار» است که مسلماً از گنجینة ادبیات حاج محسن رضائی و شرکاء به عاریت گرفته شده. چون چپ در کشور استعمارزدة ایران هشتاد سال است پا به پای اوباش‌الله «مبارزات» می‌کند، و خود را بخشی از چپ بین‌المللی هم می‌داند! به عبارت دیگر کسانی که زیر علم دجالی به نام خمینی سینه می‌زدند، امروز خود را به لنین، تروتسکی و روزا لوکزامبورگ و از همه مهم‌تر به گرامشی پیوند زده می‌گویند، چپ به روشنفکر نیاز دارد! البته باید دید کدام روشنفکری می‌تواند غارنشینان پرمدعای هزارة سوم را به عنوان «چپ» بپذیرد! داس‌الله در این میزگرد، پس از ذکر مصیبت و روضه خوانی برای «شهدا» چنین فرموده‌اند:

«چپ وارث یک مبارزة طولانی صدوپنجاه ساله در مقیاس بین‌المللی و وارث یک مبارزه هشتاد ساله در مقیاس ملی است. [...] این چپ در عین حال پرچمدار یک مبارزة خستگی ناپذیر در راه آزادی، استقلال و عدالت اجتماعی، هم در مقیاس بین‌المللی و هم در سطح ایران بوده [...]»

بله! به ویژه در ایران شاهد بودیم که «چپ» تا چه حد در راه «آزادی، استقلال و عدالت اجتماعی» مبارزه کرد! از آنجمله است اتحاد با راست افراطی، حمایت از آخوند و به ویژه حضور در مسجد لندن! برادران «داس‌الله» در این میز گرد، همچنین تعاریف جامع و پرباری نیز از سوسیال دمکراسی و بلشویسم ارائه داده‌اند تا ما نادان از جهان نرویم! یادآور شویم در میزگرد کذا فقط «داس‌الله» مذکر حضور داشت، و خلاصه مجلس مردانه بود! ولی بشنویم از «داس‌الله» مؤنث که از «میشل کالمی»، وزیر امورخارجة سوئیس و خانمی که بزودی سفیر این کشور در جمکران خواهد شد دعوت کرده برای مبارزه با حجاب اجباری «مبارزات» کنند!

تا به حال شنیده بودید سفیر کشوری که حافظ منافع ایالات متحد در ایران است، برای آزادی در جامعة ایران پیشقدم شود؟ فعلة مؤنث فاشیسم فراموش کرده‌اند که براندازی 22 بهمن 1357 برای حفظ منافع استعمار غرب صورت پذیرفت و کشور سوئیس بخشی از همین استعمار به شمار می‌رود، هر چند مدعی «بیطرفی» باشد. همین کشور هفتة گذشته از زبان وزیر امورخارجه‌اش خواهان مذاکره با «بن‌لادن» هم شده. پس «خواهران» بهتر است بجای وزیر امور خارجه و سفیر آیندة سوئیس به سراغ کسانی بروند که تا این حد خوش سابقه نباشند.

ولی کار مبارزات آزاد زنان و آزاد مردان جمکران به این مختصر ختم نمی‌شود! بعضی‌ها در کمیسیون دفاع از حقوق بشر سخنرانی کرده شعار انحرافی «جدائی دین از دولت» سر داده‌اند. این سخنرانی‌های عوامفریبانه نیز در سایت اخبار روز موجود است. افسوس که ژان پل سارتر نیست تا ببیند در جمکران به دلیل مبارزات داش‌صفار و اسلاف‌شان با «هنر» و به ویژه با «رمان»، بعضی‌ها در عرصة سیاست بجای پرداختن به مسائل سیاسی، هنرمندانه داستان مزدوری مکرر خود را اینچنین بازنویسی می‌کنند.

دنیا برای خام خیالان عوض شده ‌است
آری، در این معامله پالان عوض شده است







نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس



0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت