جمعه، فروردین ۰۴، ۱۳۹۱




نوروز و تولوز!
...


در تاریخ 20 مارس 2012،‌  تصویب قطعنامة‌ شورای امنیت در مورد سوریه،   به دوران نورانی «یکجانبه‌گرائی» در سازمان‌ ملل پایان داد و این نهاد بین‌المللی را در جایگاه «داور بی‌طرف» و «مخالف خشونت» نشاند.   همچنانکه در وبلاگ «اسقف و اس. اس» گفتیم، استعغای آخوند ویلیامز،  آنهم پس از ملاقات دیوید کامرون با اوباما،   فروپاشی سنگر فاشیسم را نوید می‌دهد.   پرتاب نارنجک به ایرانیان در ارمنستان،   به راه افتادن جنجال «تروریسم» در فرانسه و ایتالیا،   انفجار بمب در عراق،   کودتا در «مالی» و ... و بسیاری دیگر از وحشیگری‌های مشابه،  از جمله خفقان اتحادیة اروپا در برابر تحرکات فاشیست‌های اروپای شرقی،  و سخنرانی ابلهانة کاردینال راتزینگر در باب «مارکسیسم» و اظهارات «مفرح» مقام معظم،  از جمله واکنش‌های قابل پیش‌بینی محفل فاشیسم بین‌الملل به روند غیر قابل اجتناب حاکمیت «نظم قانونی» در ابعاد جهانی است.

در تاریخ 22 مارس 2012، ‌ یعنی دو روز پس از تصویب قطعنامة شورای امنیت «بر علیه خشونت» در سوریه،   آمریکا ناچار شد برای تداوم روابط پنهان تجاری‌اش با حکومت جمکران، 11 متحد خود،  از جمله انگلستان را برای 6 ماه قربانی کند!   اینگونه بود که پارلمان  اروپا گریه‌کنان ویراست نوینی از  اظهارات «خرکی» کاترین اشتون در رابطه با جنایات «تولوز» انتشار داد،   و هق‌هق‌کنان با اسطورة «شتروس‌ ـ کان» نیز وداع نمود!   همزمان شاهد بودیم که سازمان عفوبین‌الملل،  و سپس تشکیلات «دیده‌بان حقوق‌بشر» از کوری مزمن و کری مادرزاد نجات یافتند؛  ‌ اولی به یاد قربانیان ارتش آدمخوار ناتو در لیبی افتاد و دومی،  یعنی «دیده‌بان حقوق بشر» ناگهان دریافت که «اوپوزیسیون سوریه» به آدم‌ربائی و شکنجه مشغول است!   بله،   این نکتة پیش‌پاافتاده تا نخستین روز بهار 2012 از دیدگان شهلای دیده‌بانان «محترم» حقوق‌بشر پنهان مانده بود!   شاید به همین دلیل نیز «دیده‌بان» نابینا،   همچون آخوند ویلیامز «مستعفی»،  از چادر و مقنعه و قصاص و سنگسار و سه نقطه به عنوان حقوق «بشرمسلمانان» دفاع به عمل می‌آوردند،   و بجای به رسمیت شناختن «حقوق بشر»،  کشاندن حریم خصوصی همجنسگرایان به صحنة سیاسی را مدروز کرده بودند.

خلاصه بگوئیم این محفل نکبت و ادبار حامی اصلی حکومت اسلامی است و همچنانکه در وبلاگ «اسقف و اس‌. اس» هم گفتیم،‌  با هدف تثبیت طالبان در افغانستان و تأمین حاشیة امن برای اسرائیل،   یک جبهة کاذب گشود و تهاجم نظامی به عراق را سازمان داد.   گذشته از انفجارهای اخیر سوریه و عراق،  تهاجم به ایرانیان در ارمنستان نیز در راستای اهداف شوم همین محفل تقدس‌فروش صورت پذیرفته.    اینان «اوقات فراغت انسان» را،  به ویژه در کشورهای «منطقة ‌نوروز» بر نمی‌تابند.   و یادآور شویم،  «اوقات فراغت» الزاماً «شادی» نیست؛‌ «انتخاب آزاد انسان»،   خارج از سنگرهای نیک و بد،  ویژگی اوقات فراغت اوست.   

مطلب را از سخنرانی به اصطلاح «عید» رهبرقلعة حیوانات آغاز کنیم.   مقام معظم که «نوروز» را در «حرم» امام هشتم شیعیان به وراجی می‌گذراندند،‌   در اظهارات پوچ و وزین‌شان ضمن شاخ و شانه کشیدن برای ارباب در واشنگتن،   جهت استقرار «جوانان انقلابی»،  یا بهتر بگوئیم اراذل و اوباش اسلامگرا در جایگاه «اوپوزیسیون»،  یک دکان سه‌نبش افتتاح فرمودند. خامنه‌ای از قوة‌ قضائیه «قلعة حیوانات» می‌خواهد به این «جوانان» سخت نگیرد و دلیل هم روشن است.   اعمال سیاست استعمار هرگز بدون  «اوباش‌سالاری»،   یعنی «مرزشکنی» امکان پذیر نبوده،  نیست و نخواهد بود.   خمینی،  خامنه‌ای،  میرحسین و شرکاء فرزندان همین سیاست‌اند،   و گسترش آن را وظیفة «مقدس» خود می‌دانند.

به عنوان نمونه،‌   گروهی از اوباش حکومت از نمایش فیلم‌هائی که با مجوز وزارت «ارشاد» جمکران ساخته شده ممانعت کرده‌اند،   و این حکومت قدرقدرت که به ادعای رهبرش در همة زمینه‌ها بی‌اندازه «پیشرفت» کرده،   قادر نیست در برابر مشتی اوباش،  از اقتدار قانونی وزارت ارشاد حکومت حمایت به عمل آورد!   به عبارت دیگر،   در حکومت «پیشرفتة»‌ جمکران،  هر کس اسلام خودش را حاکم کرده.  و در این شرایط تاسف‌بار سفیر حکومت مرده‌شویان در اندونزی می‌گوید،   هراس غرب از این است که «ما»،   یعنی طویلة جمکران برای «جهان اسلام» الگو شویم!   حنازرچوبه،  مورخ 22 مارس 2012 نیز این اظهارات فکاهی را منتشر کرده:

«سفیر ایران در اندونزی:  نگرانی اصلی غرب الگو گرفتن جهان اسلام از پیشرفت‌های ایران است»
کدام پیشرفت‌های «ایران؟»   ریش و چادرسیاه،‌  روضه و زوزه و «حق‌طلبی» و حکومت خیابانی که نیازی به توضیح و تفسیر ندارد؛   پس ببینیم «جهان اسلام» اصولاً چیست؟  جهان اسلام همان مجموعة توحشی است فاقد زمان و مکان که به «خدا» و «مردم» اختصاص دارد.  و بخشی از این مجموعه شامل «خانواده‌های محجبه» و «مذهبی» به آبشخور دکان توده‌پرور ساواک یا همان سایت «پیک نت» تبدیل شده.   سایت «پیک‌نت» نوروز را با «انقلاب جنگل»،   میرزا کوچک‌خان و روضه و زوزه و سوگواری «جشن» گرفته،   و با انتشار یک تصویر از ابتذال و سرکوب،   رخداد «مهم» سال 1388،  یعنی کودتای ناکام هیزاکسلنسی را به مخاطب چنین یادآوری می‌کند:

«[...]‌ این عکس [...] تابلوئی است گویا برای حوادث آینده ایران [...]‌ مردم با چنگ و دندان از رای خود به دفاع برخاستند [...] این عکس،   در عین حال نشان دهندة خشم و نفرت خانواده‌های مذهبی و محجبه ایران نسبت به حکومتی است که برای دفاع از کودتا علیه رأی مردم،   با نقاب اسلامی مردم را به گلوله بست [...]»

بله،   حکومت «با نقاب اسلامی» به «رأی مردم» خیانت کرد و آن‌ها را به گلوله بست و ... و به ادعای نویسندة مطلب فوق،   همین مزخرفات «حوادث آیندة ایران» را نیز بازگو می‌کند! در حالیکه در دوران نورانی حاج روح‌الله که میرحسین‌جلاد نخست‌وزیر بود، ‌ هم کشتار مردم  «ثواب» داشت،‌  هم آراءشان بسیار محترم شمرده می‌شد،   و از همه مهم‌تر،  حکومت صحرائی «انتخابات» هم داشت!   از اینرو «پیک نت» از «تابلوی حوادث آیندة ایران» محروم مانده بود،  چرا؟  چون اوضاع به کام «خانواده‌های محجبه» بود!   در نتیجه،   «دویچه وله»، «رادیو فردا» و شرکاء از انتشار «نامه‌های» مضحک طرفداران «اسلام خوب»‌ بی‌نیاز بودند و ... و پتة‌ طرفداری اتحادیة اروپا از فاشیسم هم هنوز بر آب نیفتاده بود.

این اتحادیة رسوا،   در واکنش به عقب‌نشینی آمریکا در سوریه،   تحریم‌های نوینی علیه این کشور اعمال کرده و همزمان،  برای تقویت حکومت توحش جمکران،   تحریم اقتصادی ایران را گسترش داده.   بله،   پس از اینکه ولادیمیر پوتین حکومت ملایان را از سنگر رسانه‌ای‌شان،‌   یعنی حمایت «فرضی» روسیه محروم کرد،‌   و یانکی‌ها هم ابزار «تحریم نفت» را،  البته به مدت 6 ماه،   از چنگ حکومت توحش به درآوردند و بر «پیشرفت‌های» مقام معظم نقطة پایان گذاشتند،   اتحادیة فاشیست‌پرور اروپا به کمک رهبر «قلعةحیوانات» شتافت و پایه‌های مقدس «بازار سیاه»‌ را که متزلزل شده بود استحکام بخشید.   

یکوقت فکر نکنید که «علی موند و حوض‌اش!»  به هیچ عنوان!   تا اتحادیة اروپا هست،  فاشیست‌های مسیحی،  یهودی و مسلمان تنها نخواهند ماند.   به همین دلیل است که یانکی‌ها هم‌صدا با رهبر واتیکان از «آزادی مذاهب» دفاع می‌کنند.   اینان نیک می‌دانند که «مذهب» انسان‌ستیز است و هر جا که «مذهب» حاکم شود،‌   به طریق اولی «انسان» محکوم خواهد بود. خلاصه پیشنهاد «وستروله»،‌  وزیر امور خارجة آلمان اشغال‌شده،  مبنی بر «راه حل یمنی» برای کشور سوریه،   دلیل موجه داشت!

فاشیست‌ها چنین می‌پندارند که استقرار اوباش اسلام‌گرا در رأس حاکمیت سوریه،  «وضع موجود» را تداوم خواهد بخشید،   حال آنکه سخت کور خوانده‌اند.   سنگر فاشیسم در فرانسه هم  به لرزه در آمده.   شرایط در فرانسه «تغییر» یافته و مناطق نفوذ فرانسه در سراسر جهان این تغییرات را متحمل خواهد شد.   به همین دلیل است که کاردینال راتزینگر در راه «مکزیک»  از مارکسیسم انتقاد به عمل می‌آورد! 

 به گزارش فرانس پرس،  مورخ 23 مارس 2012،  ژوزف راتزینگر عازم مکزیک شد و ماریو مونتی،   ‌نخست وزیر انتصابی بانک گلدمن‌ساکس در ایتالیا نیز برای بدرقه «حضرت پاپ» به فرودگاه آمده بود.   بله،   اینبار ماریو مونتی بر خلاف همیشه،  اصلاً «وقت» کم نیاورد!   وقتی پای منافع محفل فاشیسم در میان باشد ماریو مونتی جان بر کف به میدان می‌آید.   حال که به ایتالیا رسیدیم،   بگوئیم از سکوت برخی از رسانه‌های غرب در مورد مرگ «تونینو گوئرا» هیچ تعجب  نمی‌کنیم؛   «گوئرا» سابقة‌ مبارزه با فاشیسم داشته!   درست برخلاف ژوزف راتزینگر!

حضرت کاردینال که حمایت از کودک‌بار‌گان در کارنامة زندگی پر افتخارشان به ثبت رسیده،   بجای پرداختن به جنایات کلیسای کاتولیک،   به ویژه در آمریکای لاتین،  به «مارکسیسم» و«کوبا» زل زده و می‌فرمایند،   دوران مارکسیسم به سر رسیده!   بله،   دوران مارکسیسم گذشته؛   در حالیکه به زعم ایشان دوران توحش «مذهب» هرگز به سر نخواهد آمد،  چرا؟  چون توحش مرگ‌پرستی،  و بازگشت به گذشته،  بنابرتعریف «زمان‌ستیز» است و به ارادة الهی،  شامل مرور زمان هم نخواهد شد.   خلاصه «مؤمنان» می‌‌باید بپذیرند که سلطنت ابدمدت «آخوند» بر جامعة بشری نیست‌ جز خواست خداوند!   حداقل شاید کاردینال راتزینگر و اهالی گلدمن‌ساکس  چنین می‌پندارند،   ولی تحولات اخیر فرانسه در مسیر عکس توهمات اینان در جریان است. 

وارد جزئیات نمی‌شویم،  فقط این نکته را یادآوری کنیم که محفل فاشیسم بین‌الملل برای ایجاد انسداد در مذاکرات صلح «اسرائیل ـ  فلسطین» و همچنین سرکوب ملت فرانسه به بحران‌آفرینی در این کشور پرداخت.   بحران مذکور با ترور چند نظامی آغاز شد و در فردای سخنرانی «ژان لوک ملانشون» در میتینگ پرشکوه «جبهة چپ» در میدان  «باستیی»،   با کشتار فجیع یک «روحانی یهودی» و فرزندان‌اش در شهر «تولوز» به اوج خود رسید.  سخنرانی رهبر جبهة چپ فرانسه را بررسی نمی‌کنیم،   فقط اشاره‌ داشته باشیم به استقبال بی‌سابقة سندیکاها و رأی‌دهندگان فرانسه از این جبهه و همچنین فاصله گرفتن رهبری آن از سوسیالیست‌ها و محفل احترام به ادیان.  مسائلی که خیلی‌ها را به هراس افکند،   تا جائیکه هفته نامة «لو پوان» از میتینگ «باستیی»‌ فاکتور گرفت!   بله،   حضرات ناگهان کور و کر و لال شدند و تجمع بی‌سابقة طرفداران چپ در شهر پاریس را به سکوت کامل برگزار کردند.  به استنباط ما تهاجم وحشیانة «تولوز» واکنشی بود به تحولات غیرقابل اجتناب در کشور فرانسه.

پس از انتشار خبر جنایت «تولوز»،   «ژان لوک ملانشون»،   نامزد جبهة چپ برای انتخابات ریاست جمهوری اعلام داشت،   مبارزات انتخاباتی را به خاطر «یک تروریست مفلوک» متوقف نخواهد کرد.   این سخنان در شرایطی ایراد شد که دیگر نامزدهای انتخاباتی،  شامل  نیکولاسرکوزی،  فرانسوا بایرو،  فرانسو اولاند و خصوصاً مارین لوپن،   از «توقف موقت» مبارزات انتخاباتی‌شان خبر داده بودند،   و وزیر امور خارجة فرانسه،  ‌آلن ژوپه نیز دوان دوان راهی اسرائیل شده بود.

پیش از ادامة مطلب یک مینی پرانتز باز می‌کنیم و نیم نگاهی می‌اندازیم به ارتباط اندام‌وار «اسرائیل‌پرستان» با فاشیست‌ها.   فاشیست‌هائی که علیرغم استعفای رهبرشان،   اسقف اعظم کانتربری،  همچنان در فرانسه به فعالیت «مقدس» خود ادامه می‌دهند.   اگر به «تاریخ یک ارتداد»،  به قلم «روژه گارودی» نیم نگاهی بیاندازیم،   هم با کاربرد واقعی «تهاجم به یهودیان»‌ در کشور فرانسه آشنا می‌شویم،‌   و هم محافلی را که به صورت «سنتی» از این وحشیگری‌ها بهره‌برداری می‌کنند بهتر می‌شناسیم.   در «تاریخ یک ارتداد»،  خارج از محافل و ارباب رسانه‌ها،   «گارودی» صریحاً از شخص «برنار هانری لوی» نام می‌برد.   و اگر به یاد داشته باشیم،  هانری لوی نه تنها برای «اصلاح طلبان» جمکران کم سینه چاک نمی‌داد که از تهاجم به یوگسلاوی،  عراق  و به ویژه از بهار خون‌بار عرب حمایت جانانه می‌کرد.   خلاصه هر کجا عموسام به تاراج مشغول شود،‌   هانری لوی،  «فیلسوف» رسانه‌ای نیز وظیفه دارد دم بتکاند.

اما اینبار،   پس از ماجرای «تولوز» و جنجال رسانه‌ای پیرامون متهم فرضی،   از «ب.ه.ل» خبری نشد!  دلیل هم اینکه «بازتولید» سناریوی «کرپانترا» امکانپذیر نیست.  خلاصه،   بر خلاف توهم فعلة فاشیسم تاریخ «تکرار» نمی‌شود،   چرا که حرکت «زمان» خطی است،  و «انسان» به مرور زمان «تغییر» می‌کند.  در نتیجه واقعیت،  به عنوان پویائی انسان در زمان و مکان مشخص هرگز قابل «تکرار» نیست.    و به طبع‌اولی امکان تکرار سرکوب «چپ» در کشور فرانسه برخلاف گذشته‌ها،  فراهم نخواهد آمد.

در تاریخ 18 مارس 2012،   میتینگ جبهة چپ فرانسه در میدان «باستیی» چنان برق از چشم یاران هیتلر پراند که یکبار دیگر به دوران نورانی امام‌شان بازگشته،   و در «تولوز» چند «یهودی» تبعة اسرائیل را به دست یک «مسلمان» قتل‌عام کردند.   به این امید که با جنجال رسانه‌ای پیرامون «یهودستیزی مسلمانان» و به بهانة «مبارزه با تروریسم»،  هم «شرایط ویژه» را بر ملت فرانسه تحمیل کنند و هم برنامة «جبهة چپ» را تحت‌الشعاع قرار دهند.  اما جز رسوائی،  و به قول فرانسوی‌ها «سکاندال» هیچ نصیب‌شان نشد.   دلیل هم اینکه در گیرودار ابراز تأسف مقامات رسمی برای قربانیان فاجعة‌ «تولوز»،   گروهی از رسانه‌های جمعی، ‌ بدون ارائة تفسیر،‌   فیلم‌هائی از بعضی‌ها نشان دادند که بیشتر حاکی شوق و ذوق‌شان بود! دردسرتان ندهم امروز که اکثریت قریب به اتفاق رسانه‌های فرانسه بر یک نقطه،  یعنی بر جنایت «تولوز» متمرکز شده‌اند،   ژان لوک ملانشون،  نامزد جبهة چپ،   طبق آخرین آمار،  بر مارین لوپن،  رهبر ویشی‌ست‌ها پیشی گرفته!  هر قدر در قلعة حیوانات با «خدا» و «مردم» و «خانواده‌های محجبه» به نوروز لجن‌پراکنی شود؛ ‌  هرقدر باراک اوباما،  دیویدکامرون،  ویلیام هیگ و شیمون پرز «نوروز»‌ ما را به ابزار سیاستگزاری‌های استعماری‌شان تبدیل کنند؛   با توسل به «تولوز»‌ نمی‌توان،  استقبال عمومی از «جبهة چپ» را پنهان داشت.   رویای ترور نامزد جبهة چپ نیز کودکانه است؛   با ترور ژان لوک ملانشون نمی‌توان آرمان‌های چپ را نابودکرد.  مطالبات چپ «انسانی» است،  و بر خلاف شکرخوری‌های رهبر کودک‌باره‌گان کلیسای کاتولیک،   تا «انسان» هست،  آرمان‌های انسانی مارکس نیز خواهد بود.  















...














Share





دوشنبه، اسفند ۲۹، ۱۳۹۰




چون لاله به نوروز قدح گیر به دست

ایرانیان،  نوروزیان هر جا که هستید،  نوروزتان پیروز!

ناهید رکسان


یکشنبه، اسفند ۲۸، ۱۳۹۰



اسقف و اس. اس!
...


در تاریخ 16 مارس 2012،   سنگر فاشیسم بین‌الملل فروپاشید؛  ‌ «کناره‌گیری» اسقف اعظم کانتربری به بهترین وجه این فروپاشی را به نمایش گذاشت.   9 سال پیش که تقریباً یک‌سال از انتصاب «روان ویلیامز» به مقام اسقف اعظم کانتربری می‌گذشت،   در آخرین روزهای اسفندماه بود که ارتش ناتو با هدف تثبیت طالبان در افغانستان،  پروپاگاند ابلهانة خود جهت تهاجم به عراق را به اوج رساند.   از قضای روزگار،   «نوروز» را نیز برای ارتکاب این جنایت «مناسب» تشخیص داد.   اینک در آستانة نوروز 1391 است که فروپاشی سنگر حامیان غربی طالبان را شاهدیم.

رفتی و شکست محفل ما! 

یک روز پیش از «مات» شدن حضرت اسقف «اعظم» کانتربری در شطرنج سیاسی،  25 تن کوکائین نیز در آرژانتین توقیف شد.   به گزارش سایت فرانسه زبان نووستی،  ‌مورخ 15 مارس 2012،  قرار بود این محمولة «مقدس» به کشور پرتقال ارسال شود،  بگذریم!   در پی انتشار خبر استعفای جانگداز اسقف روان ویلیامز،  ‌ اسرائیل از شدت هراس،  حکومت مرده‌شویان را در رسانه‌ها به بمب اتم مجهز نمود،  سپس فریاد و فغان برآورد که «اسرائیل در خطر است!»   فرانس پرس،  مورخ 17 مارس سالجاری گزارش این نمایش مهوع را منتشر کرده.   باری،   همزمان با شکستن کاسه و کوزة‌ آتلانتیست‌ها،   مسافرت رجب اردوغان نیز به آلمان لغو شد و «شپیگل» بر حمایت تمام و کمال مرکل از نیکولا سرکوزی نقطة پایان گذاشت!

بله، استعفای روان ویلیامز،  اسقف کانتربری در واقع مرگ محفل اسرائیل‌پرست و اسلام‌نواز «احترام به ادیان» را نوید می‌دهد.   محفلی که طی دهة اخیر ‌از طریق تهاجم نظامی،  کودتا و به ویژه توزیع رایگان جوایز،   موفق شده بود «حریم خصوصی» باورها و گرایشات جنسی را به «ارزش» تبدیل کند!  این «ارزش‌ها» در غرب،   به صورت رسانه‌ای کردن «گرایش جنسی» مقامات سیاسی،   و در ایران نیز در قالب لشکرکشی خیابانی بر علیه «توهین به مقدسات» بروز می‌کرد.   روند کار این بود که نوچه‌های محفل کذا بدون هیچ دلیلی، ‌ همجنسگرائی‌ «واقعی» و یا شاید «ساختگی‌» بعضی‌ها را در بوق می‌گذاردند،   و به این ترتیب «گرایش جنسی» را با ایدئولوژی در ترادف قرار می‌دادند!   اینچنین بود که هر روز،   هر ساعت و هر لحظه می‌بایست از این «خبر مهم»‌ آگاه می‌شدیم که فلان یا بهمان‌ مقام بلندپایه در غرب «همجنسگرا» تشریف دارند!  حال آنکه گرایش جنسی افراد ارتباطی به دیگران ندارد؛   «حریم خصوصی»‌‌ است،   و هیچ دلیلی ندارد که این موضوع به حریم عمومی،  یعنی به عرصة‌ رسانه‌ای و مباحث اجتماعی کشانده شود.   اما تهاجم به حریم عمومی،  یعنی گذاردن «گرایشات جنسی» مقامات رسمی در شیپور و بوق رسانه‌ها دلیل موجه داشت!  و برخلاف توهم بعضی‌ها،   در چنین فضاسازی‌هائی استقرار یک همجنسگرا در جایگاه انتخابی یا انتصابی،  به هیچ عنوان بازتاب «تسامح و تساهل» نیست؛‌   به صراحت بگوئیم،  قضیه کاملاً بر عکس است. 

همجنس‌گرائی،  نه انتخابی است،  نه موروثی.   و برخلاف مزخرفات تولید طویلة مک‌کارتی،   هیچکس همجنسگرا متولد نمی‌شود.  ‌هیچکس هم نمی‌تواند «گرایش جنسی» خود را انتخاب کند.   با تکیه بر نظریة «فروید»،  پیشتر در اینمورد،  و همچنین پیرامون نقش خانواده و محیط در «ساختار شخصیت» افراد توضیح داده‌ایم، ‌ و تکرار مکررات نخواهیم کرد.   فقط تأکید می‌کنیم که گرایش به همجنس، ‌ در هر حال یک «ناهنجاری» شمرده می‌شود و برخورد جامعه با این ناهنجاری «مشخص» است.

«باورهای مردم» در غرب،  یا بهتر بگوئیم،  جوامع غربی،‌  هیچگاه با این «ناهنجاری» برخورد منطقی نداشته‌،  چرا؟  چون در همة جوامع،   «نگاه مردم»، ‌ همچون باورها و اعتقادات‌شان «طبیعی»،  یا به عبارت دیگر،  «غیرمنطقی» است و «غیرحقوقی».  خلاصه بگوئیم،   همجنسگرائی به یکسان در جوامع غرب و در جهان سوم با واکنش منفی «مردم» روبرو می‌شود.  با این تفاوت که «قوانین» در اکثر کشورهای غرب،  «حقوق انسانی» همجنسگرایان را،‌  در چارچوب مفاد «اعلامیة جهانی حقوق‌بشر» به رسمیت شناخته،   و در برابر توحش باورهای مردم،   یعنی در مقابل «واکنش طبیعی»‌ مردم به «افراد همجنسگرا»،  به عنوان «سپر حائل» عمل می‌کند.  

حال که به تضاد آشکار اعلامیة جهانی حقوق‌بشر با «واکنش طبیعی» مردم رسیدیم،   پیش از ادامة مطلب،  یک مینی پرانتز باز می‌کنیم و می‌پردازیم به «خیزش و فروپاشی تاریخی یوتوپیای انقلاب 1357»،    از آقای رضا آیرملو،   استاد جامعه شناسی.   یکی از خوانندگان گرامی این وبلاگ کتاب مذکور را برایم فرستاده‌اند و اگر چه هنوز مطالعة آن را به پایان نرسانده‌ام،  ولی می‌توانم در مورد بخشی که به «حقوق بشر» اختصاص یافته اظهار نظر کنم. 

در ص. 151،‌  نویسندة این کتاب از «حقوق بشر»،   به عنوان «حقوق طبیعی بشر» یاد کرده.  حال آنکه این حقوق به هیچ عنوان «طبیعی» نیست؛   فرهنگی است،  مدرن است و معاصر!  اعلامیة جهانی حقوق بشر بازتاب نگرش حقوقدانان «انسان‌محور» است به پدیدة انسان در اواسط قرن بیستم میلادی.  پر واضح است که انسان‌محوری «طبیعی» نیست،  نگرشی است برخاسته از تمدن و فرهنگ معاصر که «حقوق فردی»‌ را بجای «حقوق طبیعی»،   «باورمحوری»،  «دین‌خوئی»،  «سنت‌پرستی» و دیگر عوارض جامعة فئودال نشانده.  

آنچه «طبیعی» تعریف می‌شود نظیر،  تعلقات قومی،  نژادی و جنسی در عرصة «اجبار» قرار می‌گیرد،  و برای انسان،  در این محدوده به هیچ روی امکان «گزینش» و «انتخاب آزاد» وجود ندارد.   عبارت «حقوق‌بشر طبیعی» توسط محافل شناخته شدة‌ غرب،   و با هدف سرکوب انسان،  از طریق تحریف اعلامیة جهانی حقوق بشر «تولید» شده.   حال مینی پرانتز را می‌بندیم و بازمی‌گردیم به تقابل «حقوق بشر» با نگرش و باورهای جمع یا همان «حقوق طبیعی بشر» در جوامع غرب.  

علیرغم حاکمیت قوانین انسان‌محور،  گاه و بیگاه،  در همین کشورهای به اصطلاح متمدن،  شاهد «برتری» توحش باورها بر «قوانین» نیز هستیم.   به این ترتیب که گروه‌های سازمان یافته خود را در جایگاه قوة قضائیه‌ای‌ «الهی ـ  انسانی» می‌نشانند.   اینان ابتدا با تکیه بر «متون مقدس» گرایش به همجنس‌ را «گناه» قلمداد کرده و در گام بعد،   این «گناه» را که ریشه در عرف قرون وسطائی دارد،   با «جرم» در مفهوم قوانین معاصر در ترادف قرار می‌دهند.  حضرات با تکیه بر احکام مقدس،  «حکم مجازات» نیز برای «مجرم» صادر می‌کنند،  و چه بسا که راساً این مجازات را به اجرا در می‌آورند.   این روند توحش،  در آمریکا و به ویژه در کانادا بسیار «رواج» یافته.   در این کشورها همجنس‌گرایان،  برای محافظت از خود در برابر شبیخون گروه‌های حقیقت‌پرست و «خداجو»،  بالاجبار «اردوگاه» تشکیل داده‌اند!   البته سخن از همجنسگرایانی است که «عضو محافل» حاکم نیستند،   در نتیجه،   برخلاف امثال «وستروله» و انواع مشابه ایشان در اروپا و آمریکا،  گرایش‌ جنسی و ازدواج‌شان «رسانه‌ای» نخواهد شد.   روشن‌تر بگوئیم،   تعرض بر علیه همجنسگرایانی صورت می‌گیرد که خود را «انسان» می‌شمارند،   و نمی‌‌پذیرند که «حریم خصوصی‌شان» جهت بهره‌برداری‌های محفلی مورد تهاجم رسانه‌ای قرارگیرد.   اینان «مجرم‌اند»،   چرا که‌ به رسانه‌ها اجازه نداده‌اند برای مرزشکنی و تعرض به حریم خصوصی «شهروند»،  از گرایش جنسی‌شان سوءاستفاده کنند. 

این مختصر را گفتیم تا روشن شود،   هدف از کشاندن رسانه‌ها به گرایش ‌جنسی «مقامات غرب»  ـ   چه این گرایش‌ به‌هنجار باشد و چه ناهنجار ـ  در واقع فراهم آوردن زمینة مناسب جهت «سرکوب انسان» است.   یادآور شویم «ارتکاب جرم»  در حریم خصوصی،  شامل این مطلب نمی‌شود.   به عنوان نمونه،‌   «تجاوز» رئیس صندوق بین‌المللی پول به کارگر «سوفی‌تل» دیگر حریم خصوصی نیست؛  آن را به عنوان «جرم» در رسانه‌ها مطرح کرده‌اند.  حال که به «دومینیک شتروس‌کان» رسیدیم،  بد نیست یادی هم از محفل «کمبریج» ‌بکنیم که گویا وظیفة اصلی‌اش گردآوری شخصیت‌های «بازنشسته» و خیلی خیلی برجسته‌ در طیف محفل «احترام به ادیان» است.

چندی پیش این دانشگاه مقدس از «شتروس‌کان» برای سخنرانی دعوت به عمل آورد و اخیراً  «روان ویلیامز» را برای ریاست یکی از کالج‌های‌اش برگزیده.   اسقف کانتربری هم نتوانسته‌اند به چنین «دعوت» نان‌و‌آب‌‌داری پاسخ منفی بدهند!   بین خودمان بماند،  پس از مسافرت اخیر دیوید کامرون به ینگه‌دنیا،   کناره‌گیری اسقف ویلیامز الزامی شد!   چرا که ایشان نمایندة همان سیاستی هستند که با هدف تأمین منافع دولت اسرائیل،  به شایعه‌پراکنی در مورد سلاح‌های کشتار جمعی دولت عراق پرداخت،   تا زمینة تهاجم وحشیانه به این کشور را فراهم آورد.   و دیدیم که علیرغم شکست حزب‌کارگر در انتخابات انگلستان،   لندن همچنان به وحشی‌گری در عراق ادامه می‌دهد.   انفجارهای اخیر،  و همچنین «تظاهرات» اراذل و اوباش در اعتراض به «پوشش جوانان» شاهدی است بر این مدعا.  این مختصر را گفتیم تا روشن شود کدام محافل از  لشکرکشی‌های خیابانی در کشورهای مسلمان‌نشین حمایت می‌کنند.   

به عنوان نمونه،   در دوران نکبت‌بار ریاست محمد خاتمی بر قوة مجریه،   «تظاهرات مردم»،  در اعتراض به «کاریکاتور محمد»،  یا تظاهرات «خودجوش»‌ برای دفاع از «مادران فلسطین» با شرکت «حاجیه» شیرین عبادی و شرکاء کارساز همین محفل مرگ فروش بود.   نیازی نیست که بگوئیم واتیکان یکی از شاخک‌های اصلی این محفل به شمار می‌رود. 

باری،   «به نام خدا» و معنویت!   کاردینال راتزینگر و اسقف کانتربری در هم‌سوئی کامل با یکدیگر و البته هر یک به شیوة ‌خود،   از «تخریب انسان» در غرب،   و همزمان از تخریب کشورهای مسلمان‌نشین با شدت و حدت پشتیبانی به عمل می‌آوردند.   کاردینال راتزینگر،  که نیازی به معرفی ندارند.   ایشان همچون دیگر اسلاف‌ معاصرشان در واتیکان،   ارادت خود را پیشتر با عضویت در حزب «نازی»،   به «فاشیسم» و آدمخواری به اثبات رسانده،   و همچنین تمام کوشش خود را برای حمایت از کشیش‌های «کودک باره» به خرج می‌دادند.  و با توجه به سکوت چند ماهة‌ ایشان،  اطمینان داریم که بزودی ناچار خواهند شد،  به پیروی از آخوند ویلیامز شرشان را از سر جهانیان کم کنند.   در مورد جنایات کاردینال راتزینگر و سلف لهستانی ایشان چندین وبلاگ نوشته‌ایم،‌  پس بهتر است بپردازیم به «اخراج» آخوند ویلیامز که در سایت فارسی «بی‌بی‌سی»،   مورخ  16مارس 2012،  تحت عنوان «کناره‌گیری» ‌مطرح شده!

نخست یادآور شویم که پس از الیزابت دوم،  ‌ اسقف اعظم کانتربری دومین مقام رسمی امپراتوری بریتانیا است.  با این وجود،   ایشان از این «مقام» کناره‌گیری کرده‌اند،  چرا که به ادعای رسانه‌ها از جمله بی‌بی‌سی،‌  برای ریاست «کالج مگ‌دالن» از ایشان «دعوت» به عمل آمده:
       
«[...] اسقف اعظم کانتربری [...] بلندپایه‌ترین مقام کلیسای انگلیکن [...] در ماه دسامبر آینده، از سمت خود کناره‌گیری می‌کند [...] او از ژانویه سال میلادی آینده،  ریاست کالج مگدالن، یکی از کالج‌های مهم دانشگاه کمبریج را به عهده خواهد داشت[...]»

عجب!   آخوند ویلیامز برای «ریاست یک کالج» زهوار در رفته حاضر شده‌اند از دومین جایگاه رسمی امپراتوری «کناره‌گیری» کنند!  با توجه به تحولات سوریه،  یعنی ناکامی غرب برای جایگزین کردن بشار اسد با «اوباش اسلام‌گرا»،  ‌ و همچنین چرخش اجباری حاکمیت بریتانیا در شورای امنیت در رابطه با اینکشور می‌باید بگوئیم،   جناب اسقف ظاهراً جز کناره‌گیری راه دیگری در برابرشان نبوده.     

محفل ایشان طی دهة اخیر،  با توسل به شایعه‌پراکنی،  دست به تحریک افکار عمومی زده،  و با جنجال‌آفرینی پیرامون «سلاح‌های کشتار جمعی» و «توهین به‌ مقدسات» در بسیاری مناطق به اهداف شوم خود دست یافته،   ولی در سوریه با بن‌بست روبرو شده.   این محفل منفور که همچون حکومت‌های اسلامی از مرگ و تخریب تغذیه می‌کند،   در واقع با هدف گسترش خشونت و توحش شعار واژگونه می‌دهد.   اعطای نوبل صلح به «زن نمایان»،   و به طور کلی،  به باور فروشان «مفتخر» به تعلقات دینی،   قومی و بومی،  و همچنین جنجال در مورد کشیش‌های همجنسگرا از فعالیت‌های «فرهنگی» همین محفل توحش‌پرور بوده.   نیازی نیست که بگوئیم هیاهو در مورد گرایش‌ جنسی کشیش‌ها و موافقت با استقرار زنان در جایگاه کشیش،  ‌ جز سرکوب همجنسگرایان و زنان هیچ هدف دیگری دنبال نمی‌کند.   

به عبارت دیگر،  محفل آخوند ویلیامز با ترفند جنگ زرگری،   هم به ارعاب همجنس‌گرایان «غیر خودی»‌ مشغول بود،  و هم با نفی حقوق انسانی زنان،   بخشی از آنان را به ابزار «زن‌ستیزی» تبدیل می‌کرد و از همه مهم‌تر اینکه،   باورهای فردی مسیحیان را به چالش می‌کشید!  در کتب «مقدس» ادیان ابراهیمی «همجنسگرائی» همواره «خشم خداوند» را برانگیخته و هیچ مسیحی «معتقدی» حتی اگر همجنسگرا هم باشد،   نمی‌تواند همجنسگرائی را «تأئید» کند،  یا به «ستایش» آن بنشیند.   خلاصه همانطور که بالاتر گفتیم،   برخلاف توهم بعضی‌ها،  رسانه‌ای شدن گرایش‌ جنسی مقامات «رسمی» در غرب،   جز سرکوب همجنسگرایان هیچ هدفی دیگری دنبال نکرده و نمی‌کند.

باری وقتی محفل افتخار و «احترام به ادیان» در لندن متزلزل می‌شود،   و دکان «اس.‌اس کانتربری» در معرض تهدید قرار می‌گیرد،   تکلیف نازنازی‌ها در آلمان،  فرانسه و ترکیه روشن است.    اما در جمکران مسائل به صورت دیگری مطرح خواهد شد.   به این ترتیب که از یک‌سو،   اربابان حکومت اسلامی در لندن و واشنگتن برای تقویت فاشیسم اسلامی به میدان می‌آیند،  و از سوی دیگر بوق حکومت ملایان در کمال بیشرمی،  تحریم‌های اقتصادی را ناچیز،  بی‌اثر و «عادی» می‌خواند!

سایت حنازرچوبه،   مورخ 18 مارس 2012،   از زبان یک «دانشمند» در رضائیه می‌نویسد، «مردم به تحریم‌ها عادت کرده‌اند!»  به عبارت دیگر «تحریم‌ها» هیچ تأثیری بر «ارادة‌ امت» برای «پیشرفت» در همة زمینه‌ها،   به ویژه در زمینة‌ حماقت و توحش نخواهد داشت.  همزمان با این مزخرفات،   علی لاریجانی،  رئیس مجلسک «قلعة حیوانات»،   به بهانة شادباش نوروزی به همتایان‌اش در «منطقة نوروز»،   شامل کشور نوروز ستیز ترکیه،‌  تعریف نوینی نیز از این جشن اسطوره‌ای ارائه می‌دهد.   به ادعای ایشان «نوروز» جشن باستانی «مردم خداجو» بوده!   بله،   اگر ابهام «خدا» و تل موهوم «مردم» و واژة مبهم «قدرت» را از فعلة فاشیسم بگیریم،  دیگر چه حرفی برای گفتن خواهند داشت؟   حال رسانة رسمی حکومت جمکران را رها می‌کنیم و سری می‌زنیم به بوق‌های فاشیسم در لندن واشنگتن.

واکنش رادیوفردا و بی‌بی‌سی به تزلزل محفل «ویلیامز»‌ در ظاهر متفاوت بود.   اولی،  همزمان با انتشار خبر «استعفای» اسقف اعظم،   از زبان جواد لاریجانی،   ‌متخصص حقوق‌بشر دینی و سرکوب انسان،   برای «دیالوگ» با آمریکا اعلام آمادگی کرد.   به عبارت دیگر،  ایشان ادعا داشتند که برقراری حکومت اسلامی در ایران هیچ ارتباطی با آمریکا نداشته و ندارد! رادیوفردا،   مورخ 16مارس 2012،‌  از زبان یک عضو خانوادة‌ «قدرتمند» لاریجانی،  که مسلماً قدرت‌اش را نه از استعمار که از دست‌های مقدس الهی دریافت کرده می‌نویسد،  آقای لاریجانی که به عنوان دبیر ستاد حقوق بشر در سوئیس حضور یافته،  طی مصاحبه با «کریستین امانپور» فقط از برنامة هسته‌ای ایران سخن گفته و تأکید کرده که از سه دهة گذشته خواهان «دیالوگ با آمریکا» بوده.   اظهار نظر دبیر ستاد حقوق‌بشر حکومت انسان‌ستیز جمکران در مورد برنامة هسته‌ای این حکومت نشان می‌دهد که در قلعة حیوانات «برنامة هسته‌ای» و «ستاد حقوق بشر» به یکسان کشکی است:‌‌

«محمدجواد [...] از خانواده قدرتمند لاریجانی [...]‌ وعده داد که تهران در برابر همکاری کشورهای غربی و به‌ویژه ایالات متحده در فعالیت هسته‌ای خود شفافیت کامل خواهد داشت [...] لاریجانی [...]‌ در این مصاحبه تنها از برنامه هسته‌ای ایران [...]‌سخن می‌گوید [...]‌ آقای لاریجانی [...] خود را یکی از آن دسته از مقامات جمهوری اسلامی توصیف کرد که در سه دهه گذشته بیش از همه به دنبال دیالوگ با آمریکا بوده‌اند[...]‌»

اگر کسی از کودتای ننگین ارتش ناتو در ایران خبر نداشته باشد،   ممکن است به این توهم دچار شود که روح فیدل کاسترو در جسم «برادر» جواد لاریجانی حلول کرده!   اما برای آن‌ها که از وابستگی فعلة‌ حکومت جمکران به طویلة مک‌کارتی آگاهی دارند،   شکرخوری‌های غلام‌بچة سفارت بریتانیا در ایران،  فقط از تضعیف محفل «نبرد با آمریکا » نشان دارد و بس! همان محفلی که با شعار دمکراسی و حقوق بشر در واقع برای براندازی در سوریه فعالیت می‌کند.   روند «کار» محفل کذا تهاجم به «نیروهای انتظامی» و «مناطق مسکونی» است. انفجارهای اخیر در دمشق و حلب،  در واقع «آمران» این جنایات را معرفی می‌کند.  کافی است به تعریف نوین «دمکراسی» در  سایت بی‌بی‌سی،  مورخ 17 مارس 2012 نیم نگاهی بیاندازیم!

بوق حاکمیت بریتانیا برای تحریف دمکراسی طبق معمول به جیره‌خواران‌ وفادارش متوسل شده و از زبان حاج فرج دباغ،   و صد البته باز هم به نقل از «کارل پوپر» تلویحاً می‌گوید، دمکراسی یعنی تخریب و جابجائی قدرت!   بله،   برای  انتشار چنین مزخرفاتی چه کسی بهتر از زباله‌ها و تفاله‌های سرشناس «انقلاب فرهنگی» حاج روح‌الله؟   حاج روح‌الله را دستکم نگیریم که کانون دعانویسان‌اش باز هم یک بیانیه صدوریده و پس از شیون و روضه و زوزه،  «بهار» را برای مبارزه با ظلم و ستم مناسب تشخیص داده،   و حسابی به «نوروز جمشیدی» لجن‌پراکنی کرده.   اما علیرغم تشدید تحرکات «فاشیست ـ مسلمان‌ها»،   و علیرغم انفجار بمب در شهرهای سوریه،  رهبران حزب‌الله لبنان آب پاکی را روی دست حکومت مرده‌شویان ریختند و این خبر بهجت اثر با کد: 233540 تحت عنوان،  ‌«مقامات حزب‌الله دیدار با جوانفکر را نپذیرفتند» در سایت «تابناک» هم منتشر شد.

به گزارش «تابناک»،  مورخ 17 مارس 2012،  علی‌اکبر جوانفکر که برای افتتاح دفتر خبرگزاری «ایرنا» به لبنان رفته بود،  با رئیس جمهور،  رئیس مجلس،   نخست وزیر و وزرای امور خارجه و اطلاع‌رسانی این کشور دیدار و گفت‌وگو کرد،   ولی مقامات حزب‌الله او را به حضور نپذیرفتند:‌

«[...] به رغم پیگیری و پافشاری آقای رکن‌آبادی [سفیر حکومت اسلامی در لبنان]،   نه آقای سیدحسن نصرالله و نه هیچ یک از مقام‌های بلندپایه حزب‌الله لبنان حاضر به دیدار با آقای جوانفکر نشدند.   به علت درخواست‌های پیاپی آقای رکن‌آبادی،   فقط رئیس تلویزیون المنار که یک مقام رده سوم در حزب‌الله به شمار می‌آید،   آقای جوانفکر را به حضور پذیرفت[...]‌»

دروغ‌ چرا؟   همان روزها که پرزیدنت «احمی» به لبنان رفته بودند،  در همین وبلاگ نوشتیم که حزب‌الله ایشان را تحویل نگرفت!   دلیل هم اینکه،   برخلاف ادعای بوق‌های استعمار،  حکومت اسلامی،  همچون اسرائیل بازندة اصلی جنگ 33 روزه است،   و امروز هم در سوریه،  دست در دست دولت منفور ترکیه از تروریست‌های جیره‌خوار آمریکا پشتیبانی می‌کند.    در حالیکه سفیر آمریکا در «استونی»،‌ از «وافن اس‌اس‌ها» حمایت به عمل می‌آورد. مشروح رسوائی وزارت امورخارجة یانکی‌ها در سایت فرانسه زبان نووستی،   مورخ 16 مارس 2012 موجود است.  خلاصه امروز نقاب فریب از چهرة‌ گاوچران‌ها و برادران دینی‌شان در لندن فرو افتاده.
  
خبر «استعفای» روان ویلیامز در شرایطی منتشر می‌شود که آمریکا و متحدان‌اش در اروپا دیگر نمی‌توانند در سنگر مخالفت‌های نمایشی و ظاهری با فاشیسم لنگر اندازند.   چرا که مواضع متحجرشان در کشورهای مسلمان‌نشین،   و به ویژه در سوریه راه را بر دودوزه‌بازی‌های‌شان بسته.

 













...












Share