پنجشنبه، آبان ۱۳، ۱۳۸۹


سپید و سرمه‌ای!
...
یکی از ویژگی‌های رمان «حاجی‌آقا» رنگ عمامة «جحت‌الشریعه»‌ است؛ دستار این پرسوناژ هیچ ارتباطی با رنگ متعارف دستار ملایان ندارد. پس از اینکه «منادی‌الحق» صابون مفصلی به تن حاجی ابوتراب پلید می‌زند و با خشم از خانة او خارج می‌شود، راوی به ما می‌گوید که عمامة حجت‌الشریعه نه سفید است، نه سیاه، بلکه سرمه‌ای است:

«حاجی با صدای خفه‌ای گفت هوار! بدادم برسید [...] این مرتیکه سوءقصد داره [...] چند دقیقه گذشت، در باز شد [...] حجت‌الشریعه با ریش رنگ و حنا بسته [...] عمامة سورمه‌ای و عبای شتری کهنه وارد شد[...] حاجی[گفت] این مرتیکه شاعر، این بلشویک [...] اینها را باید کشت [...]»

انتخابات میاندوره‌ای ایالات متحد با برنامة اوباش‌گیری در ایران، هذیان‌گوئی اسرائیل و گفتگوی توحش‌ها در عراق و ترکیه تقارن زمانی پیدا کرده، و با ورود دو سیاست‌باز از «تی پارتی» به سنای آمریکا به اوج خود رسید. خلاصه معلوم نیست «ویکتور چرنومردین» از غصه دق کرد یا از خوشحالی! در هر حال، درگذشت ایشان پس از مرگ ژنرال «یوری ایوانف» و برکناری شهردار مسکو، از افول نزدیکان «بوریس یلتسین» حکایت می‌کند. و بی‌دلیل نیست که همزمان با سفر ویلیام هیگ به اسرائیل، رسانه‌های این کشور برای تجهیز حکومت اسلامی به سلاح اتمی اینهمه پافشاری می‌کنند.

پیش از برگزاری انتخابات میاندوره‌ای در ینگه دنیا، ‌ تلویزیون اسرائیل ادعا کرد که احمدی‌نژاد گفته، اسرائیل را هدف تهاجم هسته‌ای قرار می‌دهد! به عبارت دیگر، دولت اسرائیل همچون اربابان‌اش در لندن و واشنگتن از صمیم قلب آرزو دارد که حکومت اسلامی به سلاح هسته‌ای مجهز شود تا شهرک‌سازی ادامه یافته و مذاکرات صلح نیز چون گذشته ماست‌مالی شود. اما در پی تزلزل ستون سیاست استعمار در ایران، جنگ‌فروشان این آرزو را به گور خواهند برد.

به گزارش بی‌بی‌سی، مورخ 2 نوامبر 2010، سرتیپ ساجدی‌نیا، فرماندة پلیس تهران اعلام داشت، دوشنبه شب حدود 100 نفر از اراذل سابقه‌دار تهران دستگیر شده‌اند. جالب اینجاست که در پی همین عملیات برزیل و فرانسه به ناگاه به یاد «سکینه» افتادند. دیلما روسف از یکسو، و حزب سوسیالیست فرانسه از سوی دیگر جنجال و هیاهو پیرامون سنگسار و اعدام سکینه را آغاز کردند. اما از همه جالب‌تر پخش یک خبر بسیار «موثق» در فیگارو بود که با «گفته می‌شود» و «به نظر می‌رسد» به مخاطب چنین القاء می‌کرد که رئیس جمهور فرانسه، نیکولا سرکوزی به خاطر سکینه شخصاً به مقامات جمکران تلفن کرده و به آنان هشدار داده است!

به نظر می‌آید نیکولا سرکوزی که در فرانسه هدف حملات سندیکاها و به ویژه سندیکای ملی روزنامه نگاران قرار گرفته «سکینه» را به عنوان چترنجات برگزیده! به گزارش فیگارو، مورخ 3 نوامبر 2010، برنار هانری لوی یعنی همان «بوتول» اسلام‌پرور خودمان به «فرانس پرس» چنین فرموده که، «روز سه‌شنبه نیکولا سرکوزی شخصاً به ایران تلفن کرده و گفته، اگر یک مو از سر سکینه کم بشه، هر چی دیدین از چشم خودتون دیدین!»

ما هم اضافه کنیم،‌ «گفته می‌شود»، خمینی چون این حدیث بشنید، ‌ آهی کشیده و گفت «ایکاش منهم یک سکینه بودم!» البته جنجال نوین پیرامون اعدام احتمالی سکینه آشتیانی روز دوم نوامبر توسط سخنگوی کاخ سفید، «رابرت گیبس» به راه افتاد و به دیگر مناطق نفوذ ینگه‌دنیا، از جمله دولت «مستقل» برزیل نیز سرایت کرد و حزب سوسیالیست فرانسه هم به نوبة خود از این نمد، کلاهی به غنیمت گرفت. بین خودمان بماند، مشخص نیست حضرات برای سکینة فرضی نگران‌اند، یا دستگیری 100 نفر از عوامل سرکوب در تهران خاطرشان را اینگونه مشوش کرده؟! شاید «سکینه» وجود خارجی نداشته باشد و غرب با جنجال پیرامون سرنوشت این پرسوناژ موهوم برای نوکران‌اش در جمکران «پیام» می‌فرستد. در هر حال، استعمار برای حفظ جایگاه خود به «سکینه» آویزان شده و ... و به قول معروف حضرات می‌خواهند «با سر کچل ما استاد سلمانی بشن!» پرسوناژ حاجی ابوتراب نیز، البته بدون مناسبت پزشکان را متهم می‌کند که از تشخیص بیماری او عاجزند، حال آنکه حاجی بی‌ربط می‌گوید؛ پزشکان در مورد «فیسور» ایشان اشتباه نکرده‌اند.

حال که به «حاجی آقا» رسیدیم یک پرانتز باز کنیم و توضیح دهیم که «جشن» از این رمان غایب است. یادآور شویم، «جشن» انسانی است و در زمان و مکان مشخص بر پا می‌شود و ارتباطی هم با مراسم دینی و مقدسات و شکرگزاری و نماز و روضه ندارد؛ به عبارت دیگر جشن «زمینی» است و ملت‌ها و گروه‌ها به مناسبت‌های مختلف جشن می‌گیرند و «شادی» می‌کنند. به همین دلیل مرده‌شویان می‌کوشند «جشن» را به مرگ و مقدسات و زوزه و سوگواری بیالایند تا بتوانند «شادی» را از صحنة جامعه حذف کنند. اشغال پارک‌ها توسط گلة مادران عزادار و برگزاری جشن تولد «شهدا» در گورستان، دو نمونة بارز از تحرکات «شادی‌ستیز» حکومت گورکن‌هاست که متأسفانه همچنان رو به گسترش دارد.

بله مرده‌شویان در زمینة مرگ‌پرستی «ابتکار» به خرج داده و می‌خواهند «جشن معنوی» هم به ما ملت «معرفی» کنند. به گزارش حنازرچوبه، مورخ 12 آبانماه سالجاری، یک گروه از مرده‌پرستان روز 17 آبان‌ماه سالگرد ازدواج «امام‌علی» با فاطمه را جشن می‌گیرند، گویا از تاریخ «دقیق» این ازدواج فرخنده آگاه‌اند. گروه دیگری هم به نیابت از شهدا «طواف» خواهند کرد تا برنامة‌ آلودن «جشن» به توحش و خشونت مقدسات در صحرای عربستان بخوبی دنبال شود. برنامه این است که حکومت اسلامی در برابر تاراج ذخائر ارزی، مرگ و مقدسات و مزخرفات برای ملت ایران تولید می‌کند، و همزمان روزهای هفته را نیز بجای تاریخ روز می‌نشاند:

«به گزارش روز چهارشنبه خبرنگار ايرنا، ‌ يكي از كاروان‌ها [...] قصد دارد [...] جشن پيوند آسماني برگزار كند [...]يك كاروان لرستاني [...] هم اسامي شهداي شهر خود را همراه آورده [...] و قرار است به نيابت این شهدا خانه خدا را طواف کنند[...]»


حنا زرچوبه با به کار بردن عبارت «به گزارش روز چهارشنبه» در واقع «تکرار» را بجای «زمان خطی» و پویائی و حرکت رو به آینده نشانده تا به قول خودش «روحیات معنوی» را ارتقاء بخشد؛ شاید در قاموس بوق طویلة مک‌کارتی روحیات «مادی» هم وجود دارد:‌

«در شرايطي كه انتظار مي‌رود [...] متوليان فرهنگي براي ارتقاي روحيات معنوي حجاج برنامه ريزي كنند، اين ابتكارها به صورت كاملاً خودجوش از طرف حجاج ايراني تدارك ديده شده [...]»

این مزخرفات خودجوش نیز با کد: 30055729 در سایت حنازرچوبه، مورخ 12 آبان‌ماه 1389 انتشار یافته و نشان می‌دهد که لوتی و عنترهای عموسام برای تزریق مرگ به زندگی ایرانی تمام هوش و استعداد خود را به کار گرفته‌اند، تا «جشن» را از مفهوم واقعی‌اش تهی کرده و ابتذال زندگی حاجی‌ابوتراب‌ها را بر ایران و ایرانی حاکم کنند. پس بازگردیم به غیبت جشن از رمان «حاجی‌آقا».

راوی به ما می‌گوید که حلیمه خاتون پس از مرگ یک «پارتی پوکر» در قصر زبرجد خود بر پا کرده و حاجی پس از معراج نمادین خود در جریان این پارتی قرار می‌گیرد، بدون اینکه بتواند در آن ‌شرکت کند. چرا که حاجی می‌ترسد اگر از جای خود برخیزد مسئولیتی برایش ایجاد شود، در نتیجه از جای تکان نمی‌خورد. حاجی ورود میهمانان را به محل پارتی می‌بیند، با خبر می‌شود که حلیمه خاتون میهمانی دارد و شاهد است که فرشته و حوری و غلمان در میهمانی مذکور حضور بهم رسانده‌اند؛ حتی صدای موسیقی را هم می‌شنود ولی شاهد جشن نیست:

«ساعت بزرگی که روی دیوار بود [...] مثل این بود که برای زمان لایتناهی درست شده بود و[حاجی] نمی‌توانست زمان را تشخیص بدهد. یکمرتبه حاجی آقا دید که گروه انبوهی فرشته و حوری و غلمان با لباس‌های باشکوه و زیبا راه پله را گرفته و بالا می‌روند. در میان آنها فرشتة دست چپ را شناخت [از او پرسید] اینها همه کنیزها و غلام‌های‌اش هستند؟ [فرشته پاسخ داد] نخیر. مادموازل حلیمه امشب پارتی پوکر و رقص داره [...]»

به عبارت دیگر در این رمان جشنی در کار نیست، چرا که «جشن آسمانی» نمی‌تواند وجود داشته باشد؛ جشن زمینی و متعلق به انسان‌هاست؛ حوری و غلمان و مقدسین در آن شرکت ندارند. این قماش جشن‌ها «ابتکار» واتیکان است که از برکت توحش اسلام‌گرایان در منطقه جیب‌اش را پر می‌کند. خلاصه یکی از پیامدهای لنگر انداختن کاردینال «توران» در جمکران، می‌باید برپائی مراسم ابلهانه‌ای باشد که گزارش حنازرچوبه به آن اشاره دارد. از سوی دیگر، آنچه در حیاط خانة حاجی می‌گذرد، یعنی رنگ گرفتن «محترم» و رقص جاهلی «منیر» و خواندن شعرهای بندتنبانی نیز «جشن» شمرده نمی‌شود؛ اینان به دلیل مرگ حاجی، مراسم رایج و مبتذل اندرون را در حیاط خانه «بازتولید»‌ می‌کنند. پس بهتر است بازگردیم به انتخابات میاندوره‌ای آمریکا. ‌

نخستین پیامد انتخابات کذا در ترکیه ظهور تشکل‌های افراط‌گرای ترک و کرد است. در تاریخ 11 آبانماه سالجاری از تقسیم آمیبی حزب «سعادت» اربکان یک حزب نوین با آرم «عثمانی» متولد شد و سپس فرانس‌پرس، مورخ 4 نوامبر 2010، با انتشار یک خبر «موثق» تمام تلاش‌های «پ.ک.ک.» را برای مذاکرات صلح ابتر کرد. بله، پس از انفجارهای استانبول «پ. ک. ک»، ضمن تمدید آتش‌بس رسماً اعلام داشت که در این عملیات نقشی نداشته. به این ترتیب اختراع یک گروه نوین «کرد» الزامی می‌نمود. امروز فیگارو اعلام داشت که انفجارهای استانبول کار یک گروه از کردهای «افراطی» است به نام «ت. ا. ک»، مخفف «عقاب‌های آزادی کردستان» که حاضر به مذاکره با دولت مرکزی هم نیستند! به عبارت دیگر، منافع بعضی محافل از جمله واتیکان چنین ایجاب می‌کند که برنامة سرکوب در ترکیه همچنان ادامه یابد. حال نگاهی بیندازیم به عراق و تشدید روند اقلیت‌زدائی.

پیش از برگزاری انتخابات ایالات متحد، در یک رستوران کردستان عراق بمب منفجر شد. این رستوران پاتوق کردهای شیعه بود. پس از کشتار شیعیان کرد، نوبت به مسیحیان بغداد رسید و نهایت‌امر کشتار شیعیان بغداد نیز به مورد اجرا گذاشته شد. جالب اینکه، گروگانگیری در کلیسای مسیحیان بغداد با نخستین پرواز مستقیم از فرانسه به عراق تقارن زمانی دارد.

به گزارش فیگارو، مورخ 31 اکتبر 2010، برای نخستین بار پس از تحریم‌های سال 1990، 111 نفر از جمله معاون وزارت بازرگانی فرانسه در رأس یک هیئت 40 نفره از بازرگانان این کشور با هواپیمائی متعلق به شرکت «عقاب لاجوردی» وارد بغداد شدند. به گزارش فیگارو، از اوائل سال آیندة میلادی شرکت مذکور هفته‌ای دو پرواز از فرودگاه شارل دوگل به مقصد بغداد خواهد داشت. می‌بینیم که گروگانگیری در کلیسای مسیحیان بغداد برخلاف ترهات‌پراکنی رسانه‌ها دلیل موجه، یعنی دلیل «اقتصادی» داشته! بهترین راه برای تاراج ملت‌ها، همین عملیات تروریستی است که همة تاراج‌گران نیز برای حفظ ظاهر آنرا شدیداً محکوم می‌کنند! و جرج بوش دوست‌داشتنی برای مبارزه با همین تروریست‌ها به افغانستان و عراق لشکرکشی هم کرده. نتیجة مبارزات ایشان هم در برابرمان قرار دارد: برهم زدن نظم زندگی روزمرة ملت عراق از طریق سازمان القاعده و دیگر جیره‌خواران سازمان سیا در منطقه. خلاصه، جفری جونز با اجرای برنامة نگروپونته، وظیفة خود را به نحو احسن انجام می‌دهد. در غیراینصورت انعقاد قراردادهای تجاری با عراق نمی‌تواند چندان منفعتی برای حقوق‌بشر فروشان حرفه‌ای داشته باشد. اینجاست که به «حکمت» نمایش روحوضی «ویکی‌لیکس» و اهداف واقعی کارفرمایان «ژولین اسانژ» پی می‌بریم. این جاروجنجال یک هدف مشخص را دنبال می‌کند و آن پنهان داشتن «ابعاد اقتصادی» تهاجم نظامی به کشور عراق است.

مسلم بدانیم هیچ «ویکی» خیرخواه و انساندوستی در مورد قراردادهای اکسون، داچ‌شل، بی‌پی و ... و توتال در عراق افشاگری نخواهد کرد. حال آنکه کشتار ملت عراق برای انعقاد همین قراردادها صورت گرفته و می‌گیرد، و چرا راه دور برویم؟ کافی است به شتاب روند «اقلیت‌زدائی» در آستانة ورود بازرگانان فرانسوی به عراق بنگریم. و اما روز گذشته، به بهانة ارائة «گزارش خبری» از پادگان‌های آمریکا در عراق چنین گفتند که، «آمریکا برای سرنگونی دیکتاتور به عراق آمد، و اگر چه در اینکار موفق شد، ولی نتوانست دمکراسی را در این کشور مستقر کند، چرا که افراط‌گرایان مانع شدند!» بله، افراط‌گرایان مانع شدند! و جالب اینجاست که افراط‌گرایان کذا همگی توسط آنگلوساکسون‌ها تجهیز می‌شوند! اما متصدیان این پروپاگاند مهوع به این دروغ بی‌شرمانه اکتفا نکردند! اینان پس از استقرار اشغالگران دو سوی آتلانتیک در جایگاه «مدافع دمکراسی»، و انتساب افراط‌گرائی به ملت عراق، در کمال وقاحت از زبان یک نظامی آمریکائی چنین گفتند:

«اینجا فقر بیداد می‌کند، ما تلاش می‌کنیم به مردم آب و غذا برسانیم.»

و به این ترتیب همه فهمیدند که نزولخورهای سیتی و گاوچران‌ها برای «اطعام مساکین» به عراق لشکرکشی کرده‌اند! این است دلیل جاروجنجال «ژولین اسانژ!» ایشان با انتشار اسناد «فوق محرمانه» پنتاگون چنین القاء می‌کنند که ارتش آمریکا نیت «خیر» داشته و فقط برای بهبود وضعیت مردم عراق به این کشور لشکرکشی کرده، پس می‌باید کسانی که پرستیژ این ارتش نازنازی را خدشه‌دار کرده‌اند، افشا شوند تا همه بدانند و آگاه باشند که فقط «برخی» از اشغالگران عراق و افغانستان مرتکب خطا شده‌اند. به این ترتیب بدنة توحش، یعنی تمامیت ارتش ناتو و سیاست‌های پنتاگون می‌تواند از هرگونه جنایت مبری ‌شود. این است دلیل افشاگری‌های فرمایشی پنتاگون که «ژولین اسانژ» را نیز همزمان به «قهرمان» تبدیل کرده، و چنین می‌نمایاند که خطر جان‌اش را تهدید می‌کند: ‌

گفت آن یار کزو گشت سر دار بلند
جرمش این بود که اسرار هویدا می‌کرد

«جونم براتون بگه»، اهداف «ویکی‌لیکس» بسیار «مقدس» است و از اینرو ژولین اسانژ را بزودی در ژنو ملاقات خواهیم کرد، البته به همراه گاردهای محافظ‌شان! گفتیم که جان «اینحضرت» در خطر است، چون «اسرار» را فاش می‌کنند. البته ایشان تنها کسی نیستند که می‌خواهند با سر کچل شوت و پرت‌ها استاد سلمانی شوند؛ واتیکان هم به مصداق «نگاه به دست ننه کن، مثل ننه غربیله کن»، برای پاک‌سازی و تصفیه اعلام آمادگی کرده. به گزارش فیگارو، مورخ 4 نوامبر 2010، کاردینال راتزینگر، به مناسبت چهارمین سدة‌ ارتقاء «شارل بورومه» به جایگاه قدیس، در پیام خود به اسقف اعظم میلان چنین فرمودند که از شارل مقدس بیاموزیم اخلاص عمل:

«او [شارل] اصلاح عمیق کلیسا را از خود آغاز کرد، و فضائل انجیل: فقر، فروتنی و عفاف را قهرمانانه زیست [...] او حاضر بود [در راه عیسی مسیح] خود را فراموش کرده و از همه چیز دست بشوید[...]»


اتفاقا کاردینال راتزینگر و اسلاف‌اش نیز در راه عیسی مسیح و یک مشت دلار از انسانی‌ات و وجدان دست شستند. از فقر و فروتنی و به‌ویژه از عفاف‌شان هیچ نمی‌گوئیم! یادآور شویم شارل بورومه، متولد «آرونا» در قرن شانزدهم اسقف میلان بوده و می‌گویند در دورة شیوع «طاعون» خیلی فداکاری و جانفشانی کرده و... خلاصه ایشان از همان زمان وارد جرگة قدیسین شده‌اند و مسلماً عمامه‌شان هم «سرمه‌ای» بوده.

اما سیاست مقدس «پاک‌سازی» و «تصفیه» به واتیکان هم محدود نمی‌شود. این روند به ولایت ارباب سرایت کرده. پس از انتخابات میاندوره‌ای، رنگین پوستان از سنای آمریکا حذف شدند! خلاصه ینگه دنیا یک مجلس سنا دارد به سپیدی «برف»، با دو سناتور از «تی پارتی!» حزب کذا در فلوریدا توانست «مارکو روبیو»، یکی از فرزندان برومند مافیای کوبا را به این مجلس مقدس ارسال کند. بزودی پیشنهادات سازندة دو سناتور «تی پارتی» در باب ممنوعیت خودارضائی و دیگر امور «معنوی»، حکومت‌های اسلامی را به ارباب هر چه بیشتر نزدیک خواهد کرد. اما این لات‌بازی‌ها بساط طویلة‌مک کارتی را از افلاس نجات نخواهد داد.

امروز 13 آبانماه سال 1389، سالگرد کاروان‌های خردجال از جمله اشغال فرمایشی سفارت آمریکا در ایران است. حکومت اسلامی برای بزرگداشت این خیانت بزرگ دانش‌آموزان دبستان و دبیرستان را به خیابان‌ آورده. به گزارش فیگارو، مورخ 4 نوامبر سالجاری، اینان شعار «مرگ بر آمریکا» و «مرگ بر اسرائیل» می‌دادند و خلاصه حکومت مرده‌شویان برای لشکرکشی خیابانی و تحریک افکار عمومی نه هیچ فرصتی را از دست می‌دهد و نه هیچ اهرمی را، هر چند که همچون الاغ ملا نصرالدین در گل گیر کرده. روز گذشته علی خامنه‌ای باز هم دست نیاز به سوی «جوانان» دراز کرد و تلویحاً از دانشجونمایان ‌خواست تا برای «سرکوب فتنه» به خیابان‌ها بیایند.

از قضای روزگار بدیل حکومت جمکران در ایتالیا، یعنی برلوسکنی هم در وضعیت مشابهی قرار گرفته. کمیسیون اروپا روز گذشته از سیلویو برلوسکنی خواست هر چه زودتر «آشغال‌های» انبار شده در ایتالیا را جمع‌آوری کند! خلاصه حکومت اسلامی به پایان خط نزدیک می‌شود، مگر اینکه «لندن» جهت بازتولید حرکت خائنانة اشغال سفارت به دادش برسد. به گزارش بی‌بی‌سی،‌ مورخ 4 نوامبر 2010، الاغ‌های طویلة مک‌کارتی پس از اجرای برنامة زوزه و عربده در برابر سفارت آمریکا به سوی سفارت بریتانیا رفته و پرچم اینکشور را به آتش کشیدند. فعلة‌ فاشیسم خواهان تعطیلی سفارت بریتانیا در ایران بودند و بی‌بی‌سی با شوق و ذوق فراوان نمایش مزدوران استعمار را در بوق گذارده:

«تظاهرکنندگان [...] خواهان تعطیلی سفارت بریتانیا در ایران شدند[...]»

سخنران این مراسم ضرغامی، نوچة پاسدار لاریجانی بود. ایشان ضمن مهمل‌بافی، قانون‌شکنی را برای شناخت توطئه‌های «دشمن» الزامی دانسته‌اند:

«[ضرغامی] اشغال سفارت آمریکا را گامی در شناخت توطئه‌های شیطان بزرگ دانست[...]»

گویا اربابان حکومت اسلامی در لندن رویای «بازتولید» 13 آبان در سر می‌پرورانند. آرزو بر جوانان عیب نیست، ولی بدون کمک «سکینه» هرگز به اهداف‌شان نخواهند رسید.


دوشنبه، آبان ۱۰، ۱۳۸۹


کارتل و کلیسا!
...
«[...] کدام آقا؟ ترکید ما را راحت کرد. از صبح تا شام کارش دزدی و کلاهبرداری بود. ما از وقتی که تنبان پایمان کردیم، همچین آفتی ندیده بودیم ... به درک واصل شد، آتیش از گورش بباره[...]»
منبع: «حاجی‌آقا»

شاخة دوم سیاست استعمار برای سازمان دادن به یک کودتای دیگر در ایران خیز برداشته، و این است دلیل بازگشائی دکان شیخ کروبی. به عنوان طرفداران استقرار دمکراسی در ایران، جز تجمع و تظاهرات اتحادیه‌های کارگری، اصناف و سازمان‌های حرفه‌ای و مسئول هر گونه تظاهرات و خصوصاً شرکت در معرکة‌ مهوع «انتخابات» حکومت اسلامی را از پیش محکوم می‌کنیم.

نابودی حدود یک میلیارد دلار از اموال «حلال» ارتش ناتو در افغانستان، «اهل چنج» را در سراسر جهان به لرزه درآورد. برنامة تبادل «اموال حلال» از ینگه دنیا به یمن و امارات تعطیل شد، و فوگ راسموسن، دبیرکل ناتو که قرار بود اواخر سالجاری میلادی به مسکو سفر کند، در اینهفته‌ به روسیه خواهد رفت. به همچنین «وستروله»، وزیر امور خارجة آلمان راهی مسکو می‌شود. اما روند تحولات در آمریکای لاتین به مراتب از شتاب بیشتری برخوردار شده. «کرشنر»، رئیس جمهور سابق آرژانتین ترجیح داد بمیرد و خبر نابودی اموال «اهل‌چنج» را نشنود. محفل لولا نیز نتوانست برای «دیلما روسف» پیروزی چشمگیری کسب کند!

دیلما روسف از دکان فاشیست‌های اروپای شرقی استخراج شده، هر چند «ویکی‌پدیا» او و پدر بسیار محترم‌اش را، با رعایت نزاکت «کمونیست» معرفی ‌می‌کند! «ویکی‌پدیا» می‌گوید، پدر «روسف» در سال‌ 1929، به دلیل مخالفت با سرکوب بلغارستان را ترک گفته به فرانسه آمد. این کمونیست محترم و مخالف سرکوب پس از مدتی به آرژانتین رفته و چند سالی در این کشور اقامت می‌کند و عاقبت هم سر از برزیل در می‌آورد. می‌دانیم که آرژانتین و برزیل، مانند شیلی و ... و کلمبیا «مهد دمکراسی» به شمار می‌آیند، و هیچ ارتباطی با نازی‌ها و واتیکان نداشته و ندارند! در هر حال، با توجه به شرایط نوین، به نظر می‌رسد دارودستة «لولا» می‌باید هر چه سریع‌تر از قدرت کنار روند و این است دلیل پیروزی «نیم‌بند» دیلما روسف. ایشان در واقع نمایندة اقلیت مردم برزیل هستند چرا که با حدود 40 درصد از آراء به ریاست جمهوری برگزیده شده‌اند! یادآور شویم حداقل21 درصد از واجدان شرایط در این انتخابات شرکت نکردند و دیلما روسف 55 درصد از آراء شرکت‌کنندگان را به خود اختصاص داده، و جالب اینجاست که نخستین دولتی که به او تبریک می‌گوید، دولت نیکولا سرکوزی است.

روز 30 اکتبر 2010، در آستانة برگزاری «انتصابات» برزیل، شبکة تلویزیونی مشترک «آلمان ـ فرانسه»، یا «آرته» با پخش یک فیلم مستند از ارتباط آمریکا با مافیای ایتالیا جهت سرکوب سندیکاهای کارگری، و روابط نزدیک مافیا با واتیکان، دولت ایتالیا، و نیروهای نظامی متفقین پرده برداشت و سرانجام به صراحت از عضویت «سیلویو برلوسکنی» در لژ «پ ـ 2» سخن به میان آورد! عجیب است که اهالی «آرته»، تاکنون دندان بر جگر گذاشته و از فاش کردن آنچه همه می‌دانستند خودداری می‌کردند! اما در واقع هیچ تعجبی ندارد! گویا زمان خداحافظی سیلویو برلوسکنی فرا رسیده. مسلماً به دنبال این رخداد فرخنده شاهد تزلزل بیشتر واتیکان نیز خواهیم بود. بله این کارها، یعنی افشاگری‌ها بی‌حساب نیست!

پس از افشاگری «آرته» در مورد روابط دوستانة ایالات متحد با مافیا، یک تظاهرات «طنزآلود» به دعوت «جان ستیوارت» و «ستفن کولبرت» در واشنگتن بر علیه «راست‌افراطی» برپا شد؛ این تظاهرات را به فال نیک می‌گیریم. چرا که حضرات گویا دریافته‌اند، با دکان «قهرمان‌‌سازی» و «حقیقت ‌فروشی» ویکی‌لیکس کاری از پیش نخواهند برد، در نتیجه پای را از عرصة ارزش‌های حماسی فراتر گذارده به طنز و شوخی و خنده متوسل شده‌اند. و اما در قلمرو واتیکان یا بازوی الهی مافیا، تحولات به صورت متفاوتی شکل می‌گیرد. روز گذشته گروهی از قربانیان کشیش‌های کودک‌باره در اعتراض به عدم واکنش مناسب پاپ به جنایات کلیسا در برابر واتیکان تجمع کردند و کار به جنجال و ممنوعیت فیلمبرداری از تظاهرات کشید و ... و در مکزیک نیز کلیسای کاتولیک از روابط دوستانة خود با مافیای مواد مخدر ابراز شرمندگی کرد!

به گزارش فیگارو، مورخ اول نوامبر 2010،‌ روز گذشته یعنی در تاریخ 31 اکتبر سالجاری کلیسای کاتولیک مکزیک پذیرفت که گروهی از کشیش‌ها، همچون بخش‌های دیگر جامعة مکزیک در برابر وسوسة «نیروی تباهی‌آور» قاچاقچیان مواد مخدر تسلیم شده‌اند! به گزارش فیگارو، سرمقاله‌نویس هفته نامة‌« دو لا فوا» ـ به زبان فارسی «در باب ایمان» ـ ‌ می‌پرسد:

«کدام بخش جامعه از قدرت تباهی‌آور قاچاق مواد مخدر و جنایت ناشی از آن مصون مانده؟»


فیگارو می‌افزاید، سرمقالة مذکور به فرمانداران، ‌ نیروهای انتظامی، نظامی، بازرگانان، روزنامه نگاران و برخی از محافل مذهبی اشاره دارد! بله، هفته‌نامة کذا ادعا می‌کند کارتل مواد مخدر در مکزیک همه را آلوده کرده، ولی فقط «تعداد کمی» از کشیش‌ها تسلیم وسوسة کارتل شده‌اند! خلاصه در قاموس «اهل چنج» برتری آخوند بر غیرآخوند «بر همه واضح مبرهن ا‌ست!» یک وقت فکر نکنید فقط داس‌الله آخوند می‌پرستد، به هیچ عنوان، حزب‌الله نیز شیفته و فریفتة آخوند است و آخوند هم دلباختة لات و اوباش. البته این عشق دوسویه است‌، یعنی اوباش نیز به آخوند ارادت ویژه دارند.

اینان هر چه جنایتکارتر باشند بیشتر نیازمند کشیش و معنویت و پوچیات خواهند بود. سخنان مقامات حکومت مرده‌شویان در باب نعمات‌ و برکات جنگ و تحریم اقتصادی ملت ایران شاهدی است بر این مدعا. به همین دلیل است که گورکن‌ها پس از گذشت 30 سال از اشغال فرمایشی سفارت آمریکا همچنان به واژگون‌نمائی این خیانت بزرگ ادامه می‌دهند. مزدوران آمریکا در ایران حکومت خود را مدیون اشغال سفارت ارباب‌اند و اینک که به افلاس افتاده‌اند، رسانه‌های‌شان به «چندین» سفارتخانة‌ مشکوک به جاسوسی اشاره می‌کنند! حکومت الاغ‌های طویلة‌ مک‌کارتی خود را در دوران شیرین «جنگ‌سرد» می‌انگارد، به همین دلیل است که روزنامة کیهان به درگاه «داماد سرلشکر زاهدی» التماس می‌کند، ‌ و زهراخانوم نیز از جسد خواهرزادة ‌موسوی که سال گذشته کشته شد، یک «قهرمان جاودان» برای ملت ایران ساخته که دکان کارفرمایان مرگ فروش‌اش کساد نشود.

تبدیل پارک به محل سوگواری و برگزاری جشن تولد در گورستان! این است آخرین مرحلة «تخریب» انسان، زمان و مکان در حکومت اسلامی. مرحلة نخست تخریب توسط حقوق‌بشرفروشان گروه عبادی سازمان یافت، مرحلة دوم، یعنی برگزاری جشن تولد در گورستان، از ابتکارات مرده‌شویان سبز به شمار می‌رود. اینان سالروز تولد علی موسوی را با یک کیک «سبز» در گورستان برگزار کردند! در پی این نمایش مهوع،‌ پیام مضحک زهراخانوم نیز انتشار یافت که در آن از علی موسوی به عنوان «قهرمان جاودان ملت ایران» یاد شده بود! خلاصه الاغ‌های طویلة مک‌کارتی می‌پندارند که هنوز می‌توانند برای ایرانیان «قهرمان» تولید کنند. به همین دلیل کیهان جمکران به یاد «داماد سرلشکر زاهدی» افتاده و ... و دردسرتان ندهیم، محفل کودتای 22 بهمن آغوش خود را به روی محفل کودتای 28 مرداد گشوده، البته به بهانة انتقاد از بلبل‌زبانی‌های داریوش همایون و حمایت وی از زهراخانوم.

می‌بینیم که الاغ‌های طویلة مک‌کارتی از راست‌افراطی تا چپ‌نمایان با شعارهای خررنگ‌کن و در ظاهر متفاوت در یک صف واحد قرار گرفته و آمادة‌ «قیام» برضد ظلم و ستم و استبداد و ارتجاع و در واقع آمادة سرکوب ملت ایران شده‌اند. دلیل هم اینکه بخشی از آن سازمان مقدس از رویای براندازی در ایران دست نمی‌شوید و برای سازمان دادن به این براندازی همانقدر به محفل داماد سرلشکر زاهدی نیاز دارد که به محفل محمدخاتمی و میرحسین موسوی. باعث تعجب است که نامة علی‌اکبر ولایتی هنوز به دست شیخ مسعود بهنود نرسیده! شیخ مسعود را دست‌کم نگیریم، ایشان حلقة رابط محفل کودتای 28 مرداد با طویلة کودتاچیان 22 بهمن تشریف دارند.

و از آنجا که هر کودتا به یک «شبه‌ نظریة‌» گوساله فریب هم نیاز دارد، ساخت و پرداخت چارچوب شبه‌فلسفی معرکة آینده بر عهدة ایرانی‌نمایان قرار گرفته و این عزیزان طبق معمول تمام تلاش خود را برای انجام این وظیفة‌ مقدس به کار خواهند گرفت. و اما سازمان کذا تعیین سمت و سوی سیاست براندازی را به داریوش همایون واگذارده که هم سابقة‌ چماقداری و تیغ‌کشی دارد، و هم سابقة وزارت! بله، این شخصیت فرهیخته، مانند همة فرهیختگان برگزیدة استعمار یک شبه ره صد ساله رفته. همایون از چوب‌داران اسبق است که به کوشش محفل مسعودی‌ها تبدیل شد به «اهل قلم» و پس از طی مراحل «لازم» به وزارت اطلاعات منصوب شد و بعد هم ساواک حکومت اسلامی از زندان فرارش داد، و اینک31 سال است که در جایگاه «رهبر» مخالف‌نمایان لنگر انداخته و مشغول رقصیدن به ساز ارباب است.

همایون یک روز از اصلاح‌طلبی حمایت می‌کند، روز دیگر از جمهوری و ... و این‌ فرد اخیراً برای تخریب دمکراسی به شعار پوچ «لیبرال ـ دمکراسی» هم متوسل شده، و خلاصه ردای چماقدار و سرکوبگر بر قامت‌اش برازنده است. افسوس که این مسجد دیگر جای گ...زیدن چماقداران ساواک نیست! هر چند پاسدار شریعتمداری هنوز به معجزات داریوش همایون امید بسته، و البته این امید و آرزوهای مقدس دلیل دارد!

داریوش همایون به دلیل پیشینة بسیار درخشان‌‌اش همزمان و از چند جهت به 3 کودتای استعماری مرتبط می‌شود. مقارن کودتای 1320، همایون حرفة مقدس چماق‌کشی را آغاز کرد و پس از کودتای 28 مرداد 1332 روزی‌نامة مسعودی‌ها این شخصیت برجسته را به عنوان «مصحح» به استخدام در‌آورد! می‌گویند، در سال 1343،‌ یعنی 3 سال پس از سخنرانی‌های شیوای پروفسور نصر در دانشگاه هاروارد، یک بورس تحصیلی یکساله هم از دانشگاه کذا به ایشان تعلق گرفته. می‌بینیم که دانشگاه هاروارد همواره در ایران بهترین‌ها را برگزیده. باری داریوش همایون پس از بازگشت به «میهن» در سال 1346 خورشیدی، به سردبیری سرویس خارجی اطلاعات منصوب می‌شود. مگر یکسال اقامت در ینگه دنیا شوخی بردار است؟! به هیچ عنوان! در هر حال داریوش همایون که در سال 1307 متولد شده، در سال 1350، یعنی در 43 سالگی با صبیة‌ سرلشکر زاهدی ازدواج می‌کند و این ازدواج، برخلاف ازدواج امیرعباس هویدا به طلاق منجر نمی‌شود!

در سال 1356، ورق‌پارة مسعودی‌ها با انتشار نامة مضحک رشیدی مطلق به قلم الکن همین همایون، که آنزمان وزیر اطلاعات جمشید آموزگار شده بود، زمینة آشوب را برای ارباب فراهم می‌آورد و ... و اینگونه بود که داریوش همایون در جایگاه رهبر اوپوزیسیون لنگر انداخت و 31 سال است که به امر مقدس چماقداری در خارج از مرزها اشتغال دارد. چماق‌کشی ایشان، هم از طریق پوچ‌پردازی و انتشار مهملات صورت می‌گیرد و هم از طریق نوچه‌پروری و گله‌سازی. وارد جزئیات نمی‌شویم ولی پیش از آشوب‌های میرحسین موسوی و شیخ ‌کروبی، داریوش همایون همة لوتی و عنترهای عموسام را به تأئید «جنبش سبز» فراخوانده بود. و دیدیم که پس از معرکة خردادماه 1388، قلم خودفروختگان چپ‌نما و به ویژه روسپی‌های «مستقل» در کدام مسیر به چرخش درآمد.

خلاصه اگر پاسدار شریعتمداری در آستانة بازگشائی دکان شیخ مهدی کروبی نیازمند «داماد سرلشکر زاهدی» شده، حتماً ‌دلیل موجه دارد. کیهان، مورخ 9 آبانماه 1389،‌ در خبر ویژة خود یادی از چماقدار پیش‌کسوت کرده و می‌نویسد، داریوش همایون سران جنبش‌سبز را طرفدار «لیبرال ـ دمکراسی» می‌خواند. پیشتر گفتیم که همایون برای تخریب دمکراسی شعار ابلهانة‌ «لیبرال ـ دمکراسی» سر داده. این ‌فرد نه با لیبرالیسم کاری دارد و نه با دمکراسی، نه طرفدار این یک است و نه خواستار آن یک. طرفداری همایون از «لیبرال ـ دمکراسی» به طرفداری آخوند مطهری از «لیبرالیسم» می‌ماند. از دیرباز کوفتن بر طبل لیبرالیسم در قاموس الاغ‌های طویلة مک‌کارتی بهترین ترفند جهت مخالفت با «سوسیال ـ دمکراسی»، و نهایت امر ابزار توجیه سرکوب احزاب، اتحادیه‌ها و تشکل‌های صنفی و کارگری بوده. در این چارچوب میرحسین موسوی و شیخ کروبی همچون سردمداران حکومت اسلامی نیز در سنگر داریوش همایون نشسته‌اند و بهتر است پاسدار شریعتمداری بداند که «نیست‌درجهانی» به نام «لیبرال ـ دمکراسی» فقط در ذهن علیل جیره‌خواران عموسام موجودیت یافته.

هیچیک از دمکراسی‌های غرب در مفهوم اقتصادی «لیبرال» نبوده و نیست. بحران مالی و دخالت دولت برای تزریق سرمایه در بانک‌ها و شرکت‌های محکوم به ورشکستگی،‌ به ویژه در ایالات متحد شاهدی است بر این مدعا. لیبرالیسم برای داریوش همایون همان کاربردی را دارد که لیبرالیسم برای آخوند مطهری داشت: تبدیل «آزادی» به چماق برای سرکوب انسان و جنبش‌های انسان‌محور. بی‌دلیل نیست که سرپرست کیهان اینهمه محتاج داریوش همایون شده و می‌کوشد با درهم‌ آمیختن راست به دروغ این فرد را به عنوان مخالف حکومت اسلامی به مخاطب حقنه کند:

«يكي از كارگزاران صهيونيست و ضددين رژيم پهلوی [...] اعلام كرد فعلا وقت شعار سكولاريسم و مخالفت با مذهب نيست [...] داريوش همايون [...] سانسورچي ارشد رژيم پهلوی درباره اين كه چرا با شعار سكولاريسم براي جنبش سبز مخالف است، مي‌گويد: من مخالف سكولاريسم نيستم [...] اما امروز برای نخستين بار بر همگرایی بر سر دموكراسی و حقوق بشر رسيده‌ايم كه سكولاريسم را هم در بر می‌گيرد [...]»


اگر از درک مفهوم این هذیانات عاجز مانده‌اید بدانید که ما هم متوجه تضاد دمکراسی با سکولاریسم نشدیم. پیام این سخنان مضحک چیست؟ پاسدار شریعتمداری چنین القاء می‌کند که حکومت اسلامی تداوم رژیم پهلوی نیست، ایشان هم سانسورچی نیستند، و داریوش همایون که در رژیم سابق «سانسورچی» بوده، اینک مدافع جنبش سبز و طرفدار دمکراسی و حقوق بشر شده، و با «شعار» سکولاریسم هم مخالف است. البته ما در حمایت داریوش همایون از جنبش سبز تردیدی نداریم، ولی کسی که جنبش سبز را به دمکراسی و حقوق بشر پیوند می‌زند و «سانسورچی ارشد» را مدافع دمکراسی معرفی می‌کند در واقع به بازار گرمی برای داماد سرلشکر زاهدی و جنبش‌سبز مشغول است. پاسدار شریعتمداری در گیرودار دم‌جنبانی برای ارباب دو سه سال هم به عمر پربار چماقدار پیش‌کسوت افزوده و او را «مخالف» انقلاب اسلامی معرفی می‌کند:

«داریوش همايون [...] بارها اعلام كرده كه وقوع انقلاب اسلامي بزرگترين كابوس زندگي 85 ساله‌اش بوده [...]»

یادآور شویم، همایون در سال 1307 متولد شده و منطقاً هنوز به 85 سالگی نرسیده! گویا پاسدار شریعتمداری به دلیل لنگر انداختن پای منقل نه تنها با «زمان» که با «مکان» هم بیگانه شده‌اند، چرا که نام شهر «استانبول» را در ورق‌پارة کیهان «اسلامبول!» می‌نویسند. از مطلب دورافتادیم، بازگردیم به فیگارو و بده‌بستان کارتل موادمخدر با کلیسای کاتولیک در مکزیک.

ماجرا از اینقرار است که پیش از آغاز تحقیقات پیرامون منابع تأمین هزینة‌ ساختمان یک «امامزاده» در منطقة‌ «پاچووا»، نام «هریبرتو لازکانو» به عنوان یکی از «خیرین» روی پلاک امامزادة‌ کذا حک شده بود. از قضای روزگار ایشان رئیس کارتل «زتاس» هستند و دولت مکزیک برای دستگیر‌ی‌شان بیش از 2 میلیون دلار جایزه تعیین کرده. کوتاه سخن، سرمقالة هفته نامة «دو لا فوا» چند روز پیش از گشایش پروندة‌ تحقیقات رسمی پیرامون کمک‌های «لازکانو» به این شرح منتشر می‌شود:

«بیم‌ آن می‌رود که افراد مرتبط با قاچاق مواد مخدر پولی که از کثیف‌ترین و خونین‌ترین تجارت به دست آمده برای ساختمان این امامزاده اهدا کرده باشند. عملی که غیراخلاقی و محکوم است.»


«جونم براتون بگه»، کلیسا روحش هم خبر نداشت که لازکانو رئیس کارتل «زتاس» باشه. یادآور شویم کشتار 72 مهاجر در ماه اوت 2010 از جمله جنایات همین کارتل است. گویا این کارتل از اهمیت عدد «72» نزد شیعی‌مسلکان آگاه بوده. پس کلیسا را در آغوش کارتل مکزیک رها می‌کنیم و باز می‌گردیم به بساط مرده‌پرستی جنبش‌سبز که نتوانست تعداد شهدای‌اش را به 72 برساند. حاجیه رهنورد با استفاده از برگزاری جشن تولد علی موسوی در گورستان، یک بی‌بی‌گوزک هم برای او ساخته و می‌نویسد:

«شهید علی موسوی [...] تشنه لب در حالیکه نام جد بزرگوارش [...] را بر لب زمزمه می‌کرد، با شلیک گلوله [...] به خاک و خون غلتید[...] اگر چه جسم او در میان ما نیست. اما او تا ابد برای ملت ایران قهرمانی فراموش نشدنی است و نام و یاد و راهش، پاینده است.»

«راه» علی موسوی چه بود؟! معلوم نیست! اما مشخص است که اگر بساط مرده‌خوری تعطیل شود، دکان زهراخانوم و داریوش همایون و شرکاء نیز تعطیل خواهد شد. برای تداوم همین دکان پربرکت است که ساواک جمکران به فرمان ارباب دکة اعتمادملی را بازگشائی کرده تا زمینة آشوب و سرکوب پایدار بماند. بله، نابودی لابوراتوارهای تولید هروئین در افغانستان می‌باید در ایران و ترکیه جبران شود، چرا که دولت پاکستان دیگر قادر نیست نقش همیشگی را ایفا کند. به همین دلیل است که همزمان با مذاکرات اسرائیل با حماس در امارات، ترکیه، عضو رسمی ارتش ناتو، در رسانه‌ها برای اسرائیل شاخ‌وشانه می‌کشد تا جبهة طالبان را تقویت کند. اما حضرات کور خوانده‌اند!

اگر دکان ویکی‌لیکس نتوانست رنگ‌ورونق بیابد و انتخابات برزیل نیز به زیور افلاس آراسته شد، جناح اوباما برای تقویت جایگاه خود به ناچار می‌باید از طالبان‌پروری دست بشوید. به استنباط ما سیاست نوین ایالات متحد در افغانستان، به صورت نمادین نتایج انتخابات میان‌دوره‌ای را مشخص کرد. نتیجة این انتخابات نشان خواهد داد که چرخش در سیاست آمریکا نمی‌تواند به سوی افراط‌گرایان اسلامی باشد؛ ویکی‌لیکس و شرکاء می‌باید دکان قهرمان‌پروری و حقیقت‌فروشی را تعطیل کنند. هر چند ملت‌ها با جشن وودستاک فاصلة بسیار دارند، اما برپائی تظاهرات «طنز» در واشنگتن مرگ «قهرمان» را نوید می‌دهد.

آتیش از گورش بباره!