کارتل و کلیسا!
...
«[...] کدام آقا؟ ترکید ما را راحت کرد. از صبح تا شام کارش دزدی و کلاهبرداری بود. ما از وقتی که تنبان پایمان کردیم، همچین آفتی ندیده بودیم ... به درک واصل شد، آتیش از گورش بباره[...]»
منبع: «حاجیآقا»
شاخة دوم سیاست استعمار برای سازمان دادن به یک کودتای دیگر در ایران خیز برداشته، و این است دلیل بازگشائی دکان شیخ کروبی. به عنوان طرفداران استقرار دمکراسی در ایران، جز تجمع و تظاهرات اتحادیههای کارگری، اصناف و سازمانهای حرفهای و مسئول هر گونه تظاهرات و خصوصاً شرکت در معرکة مهوع «انتخابات» حکومت اسلامی را از پیش محکوم میکنیم.
نابودی حدود یک میلیارد دلار از اموال «حلال» ارتش ناتو در افغانستان، «اهل چنج» را در سراسر جهان به لرزه درآورد. برنامة تبادل «اموال حلال» از ینگه دنیا به یمن و امارات تعطیل شد، و فوگ راسموسن، دبیرکل ناتو که قرار بود اواخر سالجاری میلادی به مسکو سفر کند، در اینهفته به روسیه خواهد رفت. به همچنین «وستروله»، وزیر امور خارجة آلمان راهی مسکو میشود. اما روند تحولات در آمریکای لاتین به مراتب از شتاب بیشتری برخوردار شده. «کرشنر»، رئیس جمهور سابق آرژانتین ترجیح داد بمیرد و خبر نابودی اموال «اهلچنج» را نشنود. محفل لولا نیز نتوانست برای «دیلما روسف» پیروزی چشمگیری کسب کند!
دیلما روسف از دکان فاشیستهای اروپای شرقی استخراج شده، هر چند «ویکیپدیا» او و پدر بسیار محترماش را، با رعایت نزاکت «کمونیست» معرفی میکند! «ویکیپدیا» میگوید، پدر «روسف» در سال 1929، به دلیل مخالفت با سرکوب بلغارستان را ترک گفته به فرانسه آمد. این کمونیست محترم و مخالف سرکوب پس از مدتی به آرژانتین رفته و چند سالی در این کشور اقامت میکند و عاقبت هم سر از برزیل در میآورد. میدانیم که آرژانتین و برزیل، مانند شیلی و ... و کلمبیا «مهد دمکراسی» به شمار میآیند، و هیچ ارتباطی با نازیها و واتیکان نداشته و ندارند! در هر حال، با توجه به شرایط نوین، به نظر میرسد دارودستة «لولا» میباید هر چه سریعتر از قدرت کنار روند و این است دلیل پیروزی «نیمبند» دیلما روسف. ایشان در واقع نمایندة اقلیت مردم برزیل هستند چرا که با حدود 40 درصد از آراء به ریاست جمهوری برگزیده شدهاند! یادآور شویم حداقل21 درصد از واجدان شرایط در این انتخابات شرکت نکردند و دیلما روسف 55 درصد از آراء شرکتکنندگان را به خود اختصاص داده، و جالب اینجاست که نخستین دولتی که به او تبریک میگوید، دولت نیکولا سرکوزی است.
روز 30 اکتبر 2010، در آستانة برگزاری «انتصابات» برزیل، شبکة تلویزیونی مشترک «آلمان ـ فرانسه»، یا «آرته» با پخش یک فیلم مستند از ارتباط آمریکا با مافیای ایتالیا جهت سرکوب سندیکاهای کارگری، و روابط نزدیک مافیا با واتیکان، دولت ایتالیا، و نیروهای نظامی متفقین پرده برداشت و سرانجام به صراحت از عضویت «سیلویو برلوسکنی» در لژ «پ ـ 2» سخن به میان آورد! عجیب است که اهالی «آرته»، تاکنون دندان بر جگر گذاشته و از فاش کردن آنچه همه میدانستند خودداری میکردند! اما در واقع هیچ تعجبی ندارد! گویا زمان خداحافظی سیلویو برلوسکنی فرا رسیده. مسلماً به دنبال این رخداد فرخنده شاهد تزلزل بیشتر واتیکان نیز خواهیم بود. بله این کارها، یعنی افشاگریها بیحساب نیست!
پس از افشاگری «آرته» در مورد روابط دوستانة ایالات متحد با مافیا، یک تظاهرات «طنزآلود» به دعوت «جان ستیوارت» و «ستفن کولبرت» در واشنگتن بر علیه «راستافراطی» برپا شد؛ این تظاهرات را به فال نیک میگیریم. چرا که حضرات گویا دریافتهاند، با دکان «قهرمانسازی» و «حقیقت فروشی» ویکیلیکس کاری از پیش نخواهند برد، در نتیجه پای را از عرصة ارزشهای حماسی فراتر گذارده به طنز و شوخی و خنده متوسل شدهاند. و اما در قلمرو واتیکان یا بازوی الهی مافیا، تحولات به صورت متفاوتی شکل میگیرد. روز گذشته گروهی از قربانیان کشیشهای کودکباره در اعتراض به عدم واکنش مناسب پاپ به جنایات کلیسا در برابر واتیکان تجمع کردند و کار به جنجال و ممنوعیت فیلمبرداری از تظاهرات کشید و ... و در مکزیک نیز کلیسای کاتولیک از روابط دوستانة خود با مافیای مواد مخدر ابراز شرمندگی کرد!
به گزارش فیگارو، مورخ اول نوامبر 2010، روز گذشته یعنی در تاریخ 31 اکتبر سالجاری کلیسای کاتولیک مکزیک پذیرفت که گروهی از کشیشها، همچون بخشهای دیگر جامعة مکزیک در برابر وسوسة «نیروی تباهیآور» قاچاقچیان مواد مخدر تسلیم شدهاند! به گزارش فیگارو، سرمقالهنویس هفته نامة« دو لا فوا» ـ به زبان فارسی «در باب ایمان» ـ میپرسد:
«کدام بخش جامعه از قدرت تباهیآور قاچاق مواد مخدر و جنایت ناشی از آن مصون مانده؟»
فیگارو میافزاید، سرمقالة مذکور به فرمانداران، نیروهای انتظامی، نظامی، بازرگانان، روزنامه نگاران و برخی از محافل مذهبی اشاره دارد! بله، هفتهنامة کذا ادعا میکند کارتل مواد مخدر در مکزیک همه را آلوده کرده، ولی فقط «تعداد کمی» از کشیشها تسلیم وسوسة کارتل شدهاند! خلاصه در قاموس «اهل چنج» برتری آخوند بر غیرآخوند «بر همه واضح مبرهن است!» یک وقت فکر نکنید فقط داسالله آخوند میپرستد، به هیچ عنوان، حزبالله نیز شیفته و فریفتة آخوند است و آخوند هم دلباختة لات و اوباش. البته این عشق دوسویه است، یعنی اوباش نیز به آخوند ارادت ویژه دارند.
اینان هر چه جنایتکارتر باشند بیشتر نیازمند کشیش و معنویت و پوچیات خواهند بود. سخنان مقامات حکومت مردهشویان در باب نعمات و برکات جنگ و تحریم اقتصادی ملت ایران شاهدی است بر این مدعا. به همین دلیل است که گورکنها پس از گذشت 30 سال از اشغال فرمایشی سفارت آمریکا همچنان به واژگوننمائی این خیانت بزرگ ادامه میدهند. مزدوران آمریکا در ایران حکومت خود را مدیون اشغال سفارت ارباباند و اینک که به افلاس افتادهاند، رسانههایشان به «چندین» سفارتخانة مشکوک به جاسوسی اشاره میکنند! حکومت الاغهای طویلة مککارتی خود را در دوران شیرین «جنگسرد» میانگارد، به همین دلیل است که روزنامة کیهان به درگاه «داماد سرلشکر زاهدی» التماس میکند، و زهراخانوم نیز از جسد خواهرزادة موسوی که سال گذشته کشته شد، یک «قهرمان جاودان» برای ملت ایران ساخته که دکان کارفرمایان مرگ فروشاش کساد نشود.
تبدیل پارک به محل سوگواری و برگزاری جشن تولد در گورستان! این است آخرین مرحلة «تخریب» انسان، زمان و مکان در حکومت اسلامی. مرحلة نخست تخریب توسط حقوقبشرفروشان گروه عبادی سازمان یافت، مرحلة دوم، یعنی برگزاری جشن تولد در گورستان، از ابتکارات مردهشویان سبز به شمار میرود. اینان سالروز تولد علی موسوی را با یک کیک «سبز» در گورستان برگزار کردند! در پی این نمایش مهوع، پیام مضحک زهراخانوم نیز انتشار یافت که در آن از علی موسوی به عنوان «قهرمان جاودان ملت ایران» یاد شده بود! خلاصه الاغهای طویلة مککارتی میپندارند که هنوز میتوانند برای ایرانیان «قهرمان» تولید کنند. به همین دلیل کیهان جمکران به یاد «داماد سرلشکر زاهدی» افتاده و ... و دردسرتان ندهیم، محفل کودتای 22 بهمن آغوش خود را به روی محفل کودتای 28 مرداد گشوده، البته به بهانة انتقاد از بلبلزبانیهای داریوش همایون و حمایت وی از زهراخانوم.
میبینیم که الاغهای طویلة مککارتی از راستافراطی تا چپنمایان با شعارهای خررنگکن و در ظاهر متفاوت در یک صف واحد قرار گرفته و آمادة «قیام» برضد ظلم و ستم و استبداد و ارتجاع و در واقع آمادة سرکوب ملت ایران شدهاند. دلیل هم اینکه بخشی از آن سازمان مقدس از رویای براندازی در ایران دست نمیشوید و برای سازمان دادن به این براندازی همانقدر به محفل داماد سرلشکر زاهدی نیاز دارد که به محفل محمدخاتمی و میرحسین موسوی. باعث تعجب است که نامة علیاکبر ولایتی هنوز به دست شیخ مسعود بهنود نرسیده! شیخ مسعود را دستکم نگیریم، ایشان حلقة رابط محفل کودتای 28 مرداد با طویلة کودتاچیان 22 بهمن تشریف دارند.
و از آنجا که هر کودتا به یک «شبه نظریة» گوساله فریب هم نیاز دارد، ساخت و پرداخت چارچوب شبهفلسفی معرکة آینده بر عهدة ایرانینمایان قرار گرفته و این عزیزان طبق معمول تمام تلاش خود را برای انجام این وظیفة مقدس به کار خواهند گرفت. و اما سازمان کذا تعیین سمت و سوی سیاست براندازی را به داریوش همایون واگذارده که هم سابقة چماقداری و تیغکشی دارد، و هم سابقة وزارت! بله، این شخصیت فرهیخته، مانند همة فرهیختگان برگزیدة استعمار یک شبه ره صد ساله رفته. همایون از چوبداران اسبق است که به کوشش محفل مسعودیها تبدیل شد به «اهل قلم» و پس از طی مراحل «لازم» به وزارت اطلاعات منصوب شد و بعد هم ساواک حکومت اسلامی از زندان فرارش داد، و اینک31 سال است که در جایگاه «رهبر» مخالفنمایان لنگر انداخته و مشغول رقصیدن به ساز ارباب است.
همایون یک روز از اصلاحطلبی حمایت میکند، روز دیگر از جمهوری و ... و این فرد اخیراً برای تخریب دمکراسی به شعار پوچ «لیبرال ـ دمکراسی» هم متوسل شده، و خلاصه ردای چماقدار و سرکوبگر بر قامتاش برازنده است. افسوس که این مسجد دیگر جای گ...زیدن چماقداران ساواک نیست! هر چند پاسدار شریعتمداری هنوز به معجزات داریوش همایون امید بسته، و البته این امید و آرزوهای مقدس دلیل دارد!
داریوش همایون به دلیل پیشینة بسیار درخشاناش همزمان و از چند جهت به 3 کودتای استعماری مرتبط میشود. مقارن کودتای 1320، همایون حرفة مقدس چماقکشی را آغاز کرد و پس از کودتای 28 مرداد 1332 روزینامة مسعودیها این شخصیت برجسته را به عنوان «مصحح» به استخدام درآورد! میگویند، در سال 1343، یعنی 3 سال پس از سخنرانیهای شیوای پروفسور نصر در دانشگاه هاروارد، یک بورس تحصیلی یکساله هم از دانشگاه کذا به ایشان تعلق گرفته. میبینیم که دانشگاه هاروارد همواره در ایران بهترینها را برگزیده. باری داریوش همایون پس از بازگشت به «میهن» در سال 1346 خورشیدی، به سردبیری سرویس خارجی اطلاعات منصوب میشود. مگر یکسال اقامت در ینگه دنیا شوخی بردار است؟! به هیچ عنوان! در هر حال داریوش همایون که در سال 1307 متولد شده، در سال 1350، یعنی در 43 سالگی با صبیة سرلشکر زاهدی ازدواج میکند و این ازدواج، برخلاف ازدواج امیرعباس هویدا به طلاق منجر نمیشود!
در سال 1356، ورقپارة مسعودیها با انتشار نامة مضحک رشیدی مطلق به قلم الکن همین همایون، که آنزمان وزیر اطلاعات جمشید آموزگار شده بود، زمینة آشوب را برای ارباب فراهم میآورد و ... و اینگونه بود که داریوش همایون در جایگاه رهبر اوپوزیسیون لنگر انداخت و 31 سال است که به امر مقدس چماقداری در خارج از مرزها اشتغال دارد. چماقکشی ایشان، هم از طریق پوچپردازی و انتشار مهملات صورت میگیرد و هم از طریق نوچهپروری و گلهسازی. وارد جزئیات نمیشویم ولی پیش از آشوبهای میرحسین موسوی و شیخ کروبی، داریوش همایون همة لوتی و عنترهای عموسام را به تأئید «جنبش سبز» فراخوانده بود. و دیدیم که پس از معرکة خردادماه 1388، قلم خودفروختگان چپنما و به ویژه روسپیهای «مستقل» در کدام مسیر به چرخش درآمد.
خلاصه اگر پاسدار شریعتمداری در آستانة بازگشائی دکان شیخ مهدی کروبی نیازمند «داماد سرلشکر زاهدی» شده، حتماً دلیل موجه دارد. کیهان، مورخ 9 آبانماه 1389، در خبر ویژة خود یادی از چماقدار پیشکسوت کرده و مینویسد، داریوش همایون سران جنبشسبز را طرفدار «لیبرال ـ دمکراسی» میخواند. پیشتر گفتیم که همایون برای تخریب دمکراسی شعار ابلهانة «لیبرال ـ دمکراسی» سر داده. این فرد نه با لیبرالیسم کاری دارد و نه با دمکراسی، نه طرفدار این یک است و نه خواستار آن یک. طرفداری همایون از «لیبرال ـ دمکراسی» به طرفداری آخوند مطهری از «لیبرالیسم» میماند. از دیرباز کوفتن بر طبل لیبرالیسم در قاموس الاغهای طویلة مککارتی بهترین ترفند جهت مخالفت با «سوسیال ـ دمکراسی»، و نهایت امر ابزار توجیه سرکوب احزاب، اتحادیهها و تشکلهای صنفی و کارگری بوده. در این چارچوب میرحسین موسوی و شیخ کروبی همچون سردمداران حکومت اسلامی نیز در سنگر داریوش همایون نشستهاند و بهتر است پاسدار شریعتمداری بداند که «نیستدرجهانی» به نام «لیبرال ـ دمکراسی» فقط در ذهن علیل جیرهخواران عموسام موجودیت یافته.
هیچیک از دمکراسیهای غرب در مفهوم اقتصادی «لیبرال» نبوده و نیست. بحران مالی و دخالت دولت برای تزریق سرمایه در بانکها و شرکتهای محکوم به ورشکستگی، به ویژه در ایالات متحد شاهدی است بر این مدعا. لیبرالیسم برای داریوش همایون همان کاربردی را دارد که لیبرالیسم برای آخوند مطهری داشت: تبدیل «آزادی» به چماق برای سرکوب انسان و جنبشهای انسانمحور. بیدلیل نیست که سرپرست کیهان اینهمه محتاج داریوش همایون شده و میکوشد با درهم آمیختن راست به دروغ این فرد را به عنوان مخالف حکومت اسلامی به مخاطب حقنه کند:
«يكي از كارگزاران صهيونيست و ضددين رژيم پهلوی [...] اعلام كرد فعلا وقت شعار سكولاريسم و مخالفت با مذهب نيست [...] داريوش همايون [...] سانسورچي ارشد رژيم پهلوی درباره اين كه چرا با شعار سكولاريسم براي جنبش سبز مخالف است، ميگويد: من مخالف سكولاريسم نيستم [...] اما امروز برای نخستين بار بر همگرایی بر سر دموكراسی و حقوق بشر رسيدهايم كه سكولاريسم را هم در بر میگيرد [...]»
اگر از درک مفهوم این هذیانات عاجز ماندهاید بدانید که ما هم متوجه تضاد دمکراسی با سکولاریسم نشدیم. پیام این سخنان مضحک چیست؟ پاسدار شریعتمداری چنین القاء میکند که حکومت اسلامی تداوم رژیم پهلوی نیست، ایشان هم سانسورچی نیستند، و داریوش همایون که در رژیم سابق «سانسورچی» بوده، اینک مدافع جنبش سبز و طرفدار دمکراسی و حقوق بشر شده، و با «شعار» سکولاریسم هم مخالف است. البته ما در حمایت داریوش همایون از جنبش سبز تردیدی نداریم، ولی کسی که جنبش سبز را به دمکراسی و حقوق بشر پیوند میزند و «سانسورچی ارشد» را مدافع دمکراسی معرفی میکند در واقع به بازار گرمی برای داماد سرلشکر زاهدی و جنبشسبز مشغول است. پاسدار شریعتمداری در گیرودار دمجنبانی برای ارباب دو سه سال هم به عمر پربار چماقدار پیشکسوت افزوده و او را «مخالف» انقلاب اسلامی معرفی میکند:
«داریوش همايون [...] بارها اعلام كرده كه وقوع انقلاب اسلامي بزرگترين كابوس زندگي 85 سالهاش بوده [...]»
یادآور شویم، همایون در سال 1307 متولد شده و منطقاً هنوز به 85 سالگی نرسیده! گویا پاسدار شریعتمداری به دلیل لنگر انداختن پای منقل نه تنها با «زمان» که با «مکان» هم بیگانه شدهاند، چرا که نام شهر «استانبول» را در ورقپارة کیهان «اسلامبول!» مینویسند. از مطلب دورافتادیم، بازگردیم به فیگارو و بدهبستان کارتل موادمخدر با کلیسای کاتولیک در مکزیک.
ماجرا از اینقرار است که پیش از آغاز تحقیقات پیرامون منابع تأمین هزینة ساختمان یک «امامزاده» در منطقة «پاچووا»، نام «هریبرتو لازکانو» به عنوان یکی از «خیرین» روی پلاک امامزادة کذا حک شده بود. از قضای روزگار ایشان رئیس کارتل «زتاس» هستند و دولت مکزیک برای دستگیریشان بیش از 2 میلیون دلار جایزه تعیین کرده. کوتاه سخن، سرمقالة هفته نامة «دو لا فوا» چند روز پیش از گشایش پروندة تحقیقات رسمی پیرامون کمکهای «لازکانو» به این شرح منتشر میشود:
«بیم آن میرود که افراد مرتبط با قاچاق مواد مخدر پولی که از کثیفترین و خونینترین تجارت به دست آمده برای ساختمان این امامزاده اهدا کرده باشند. عملی که غیراخلاقی و محکوم است.»
«جونم براتون بگه»، کلیسا روحش هم خبر نداشت که لازکانو رئیس کارتل «زتاس» باشه. یادآور شویم کشتار 72 مهاجر در ماه اوت 2010 از جمله جنایات همین کارتل است. گویا این کارتل از اهمیت عدد «72» نزد شیعیمسلکان آگاه بوده. پس کلیسا را در آغوش کارتل مکزیک رها میکنیم و باز میگردیم به بساط مردهپرستی جنبشسبز که نتوانست تعداد شهدایاش را به 72 برساند. حاجیه رهنورد با استفاده از برگزاری جشن تولد علی موسوی در گورستان، یک بیبیگوزک هم برای او ساخته و مینویسد:
«شهید علی موسوی [...] تشنه لب در حالیکه نام جد بزرگوارش [...] را بر لب زمزمه میکرد، با شلیک گلوله [...] به خاک و خون غلتید[...] اگر چه جسم او در میان ما نیست. اما او تا ابد برای ملت ایران قهرمانی فراموش نشدنی است و نام و یاد و راهش، پاینده است.»
«راه» علی موسوی چه بود؟! معلوم نیست! اما مشخص است که اگر بساط مردهخوری تعطیل شود، دکان زهراخانوم و داریوش همایون و شرکاء نیز تعطیل خواهد شد. برای تداوم همین دکان پربرکت است که ساواک جمکران به فرمان ارباب دکة اعتمادملی را بازگشائی کرده تا زمینة آشوب و سرکوب پایدار بماند. بله، نابودی لابوراتوارهای تولید هروئین در افغانستان میباید در ایران و ترکیه جبران شود، چرا که دولت پاکستان دیگر قادر نیست نقش همیشگی را ایفا کند. به همین دلیل است که همزمان با مذاکرات اسرائیل با حماس در امارات، ترکیه، عضو رسمی ارتش ناتو، در رسانهها برای اسرائیل شاخوشانه میکشد تا جبهة طالبان را تقویت کند. اما حضرات کور خواندهاند!
اگر دکان ویکیلیکس نتوانست رنگورونق بیابد و انتخابات برزیل نیز به زیور افلاس آراسته شد، جناح اوباما برای تقویت جایگاه خود به ناچار میباید از طالبانپروری دست بشوید. به استنباط ما سیاست نوین ایالات متحد در افغانستان، به صورت نمادین نتایج انتخابات میاندورهای را مشخص کرد. نتیجة این انتخابات نشان خواهد داد که چرخش در سیاست آمریکا نمیتواند به سوی افراطگرایان اسلامی باشد؛ ویکیلیکس و شرکاء میباید دکان قهرمانپروری و حقیقتفروشی را تعطیل کنند. هر چند ملتها با جشن وودستاک فاصلة بسیار دارند، اما برپائی تظاهرات «طنز» در واشنگتن مرگ «قهرمان» را نوید میدهد.
آتیش از گورش بباره!
منبع: «حاجیآقا»
شاخة دوم سیاست استعمار برای سازمان دادن به یک کودتای دیگر در ایران خیز برداشته، و این است دلیل بازگشائی دکان شیخ کروبی. به عنوان طرفداران استقرار دمکراسی در ایران، جز تجمع و تظاهرات اتحادیههای کارگری، اصناف و سازمانهای حرفهای و مسئول هر گونه تظاهرات و خصوصاً شرکت در معرکة مهوع «انتخابات» حکومت اسلامی را از پیش محکوم میکنیم.
نابودی حدود یک میلیارد دلار از اموال «حلال» ارتش ناتو در افغانستان، «اهل چنج» را در سراسر جهان به لرزه درآورد. برنامة تبادل «اموال حلال» از ینگه دنیا به یمن و امارات تعطیل شد، و فوگ راسموسن، دبیرکل ناتو که قرار بود اواخر سالجاری میلادی به مسکو سفر کند، در اینهفته به روسیه خواهد رفت. به همچنین «وستروله»، وزیر امور خارجة آلمان راهی مسکو میشود. اما روند تحولات در آمریکای لاتین به مراتب از شتاب بیشتری برخوردار شده. «کرشنر»، رئیس جمهور سابق آرژانتین ترجیح داد بمیرد و خبر نابودی اموال «اهلچنج» را نشنود. محفل لولا نیز نتوانست برای «دیلما روسف» پیروزی چشمگیری کسب کند!
دیلما روسف از دکان فاشیستهای اروپای شرقی استخراج شده، هر چند «ویکیپدیا» او و پدر بسیار محترماش را، با رعایت نزاکت «کمونیست» معرفی میکند! «ویکیپدیا» میگوید، پدر «روسف» در سال 1929، به دلیل مخالفت با سرکوب بلغارستان را ترک گفته به فرانسه آمد. این کمونیست محترم و مخالف سرکوب پس از مدتی به آرژانتین رفته و چند سالی در این کشور اقامت میکند و عاقبت هم سر از برزیل در میآورد. میدانیم که آرژانتین و برزیل، مانند شیلی و ... و کلمبیا «مهد دمکراسی» به شمار میآیند، و هیچ ارتباطی با نازیها و واتیکان نداشته و ندارند! در هر حال، با توجه به شرایط نوین، به نظر میرسد دارودستة «لولا» میباید هر چه سریعتر از قدرت کنار روند و این است دلیل پیروزی «نیمبند» دیلما روسف. ایشان در واقع نمایندة اقلیت مردم برزیل هستند چرا که با حدود 40 درصد از آراء به ریاست جمهوری برگزیده شدهاند! یادآور شویم حداقل21 درصد از واجدان شرایط در این انتخابات شرکت نکردند و دیلما روسف 55 درصد از آراء شرکتکنندگان را به خود اختصاص داده، و جالب اینجاست که نخستین دولتی که به او تبریک میگوید، دولت نیکولا سرکوزی است.
روز 30 اکتبر 2010، در آستانة برگزاری «انتصابات» برزیل، شبکة تلویزیونی مشترک «آلمان ـ فرانسه»، یا «آرته» با پخش یک فیلم مستند از ارتباط آمریکا با مافیای ایتالیا جهت سرکوب سندیکاهای کارگری، و روابط نزدیک مافیا با واتیکان، دولت ایتالیا، و نیروهای نظامی متفقین پرده برداشت و سرانجام به صراحت از عضویت «سیلویو برلوسکنی» در لژ «پ ـ 2» سخن به میان آورد! عجیب است که اهالی «آرته»، تاکنون دندان بر جگر گذاشته و از فاش کردن آنچه همه میدانستند خودداری میکردند! اما در واقع هیچ تعجبی ندارد! گویا زمان خداحافظی سیلویو برلوسکنی فرا رسیده. مسلماً به دنبال این رخداد فرخنده شاهد تزلزل بیشتر واتیکان نیز خواهیم بود. بله این کارها، یعنی افشاگریها بیحساب نیست!
پس از افشاگری «آرته» در مورد روابط دوستانة ایالات متحد با مافیا، یک تظاهرات «طنزآلود» به دعوت «جان ستیوارت» و «ستفن کولبرت» در واشنگتن بر علیه «راستافراطی» برپا شد؛ این تظاهرات را به فال نیک میگیریم. چرا که حضرات گویا دریافتهاند، با دکان «قهرمانسازی» و «حقیقت فروشی» ویکیلیکس کاری از پیش نخواهند برد، در نتیجه پای را از عرصة ارزشهای حماسی فراتر گذارده به طنز و شوخی و خنده متوسل شدهاند. و اما در قلمرو واتیکان یا بازوی الهی مافیا، تحولات به صورت متفاوتی شکل میگیرد. روز گذشته گروهی از قربانیان کشیشهای کودکباره در اعتراض به عدم واکنش مناسب پاپ به جنایات کلیسا در برابر واتیکان تجمع کردند و کار به جنجال و ممنوعیت فیلمبرداری از تظاهرات کشید و ... و در مکزیک نیز کلیسای کاتولیک از روابط دوستانة خود با مافیای مواد مخدر ابراز شرمندگی کرد!
به گزارش فیگارو، مورخ اول نوامبر 2010، روز گذشته یعنی در تاریخ 31 اکتبر سالجاری کلیسای کاتولیک مکزیک پذیرفت که گروهی از کشیشها، همچون بخشهای دیگر جامعة مکزیک در برابر وسوسة «نیروی تباهیآور» قاچاقچیان مواد مخدر تسلیم شدهاند! به گزارش فیگارو، سرمقالهنویس هفته نامة« دو لا فوا» ـ به زبان فارسی «در باب ایمان» ـ میپرسد:
«کدام بخش جامعه از قدرت تباهیآور قاچاق مواد مخدر و جنایت ناشی از آن مصون مانده؟»
فیگارو میافزاید، سرمقالة مذکور به فرمانداران، نیروهای انتظامی، نظامی، بازرگانان، روزنامه نگاران و برخی از محافل مذهبی اشاره دارد! بله، هفتهنامة کذا ادعا میکند کارتل مواد مخدر در مکزیک همه را آلوده کرده، ولی فقط «تعداد کمی» از کشیشها تسلیم وسوسة کارتل شدهاند! خلاصه در قاموس «اهل چنج» برتری آخوند بر غیرآخوند «بر همه واضح مبرهن است!» یک وقت فکر نکنید فقط داسالله آخوند میپرستد، به هیچ عنوان، حزبالله نیز شیفته و فریفتة آخوند است و آخوند هم دلباختة لات و اوباش. البته این عشق دوسویه است، یعنی اوباش نیز به آخوند ارادت ویژه دارند.
اینان هر چه جنایتکارتر باشند بیشتر نیازمند کشیش و معنویت و پوچیات خواهند بود. سخنان مقامات حکومت مردهشویان در باب نعمات و برکات جنگ و تحریم اقتصادی ملت ایران شاهدی است بر این مدعا. به همین دلیل است که گورکنها پس از گذشت 30 سال از اشغال فرمایشی سفارت آمریکا همچنان به واژگوننمائی این خیانت بزرگ ادامه میدهند. مزدوران آمریکا در ایران حکومت خود را مدیون اشغال سفارت ارباباند و اینک که به افلاس افتادهاند، رسانههایشان به «چندین» سفارتخانة مشکوک به جاسوسی اشاره میکنند! حکومت الاغهای طویلة مککارتی خود را در دوران شیرین «جنگسرد» میانگارد، به همین دلیل است که روزنامة کیهان به درگاه «داماد سرلشکر زاهدی» التماس میکند، و زهراخانوم نیز از جسد خواهرزادة موسوی که سال گذشته کشته شد، یک «قهرمان جاودان» برای ملت ایران ساخته که دکان کارفرمایان مرگ فروشاش کساد نشود.
تبدیل پارک به محل سوگواری و برگزاری جشن تولد در گورستان! این است آخرین مرحلة «تخریب» انسان، زمان و مکان در حکومت اسلامی. مرحلة نخست تخریب توسط حقوقبشرفروشان گروه عبادی سازمان یافت، مرحلة دوم، یعنی برگزاری جشن تولد در گورستان، از ابتکارات مردهشویان سبز به شمار میرود. اینان سالروز تولد علی موسوی را با یک کیک «سبز» در گورستان برگزار کردند! در پی این نمایش مهوع، پیام مضحک زهراخانوم نیز انتشار یافت که در آن از علی موسوی به عنوان «قهرمان جاودان ملت ایران» یاد شده بود! خلاصه الاغهای طویلة مککارتی میپندارند که هنوز میتوانند برای ایرانیان «قهرمان» تولید کنند. به همین دلیل کیهان جمکران به یاد «داماد سرلشکر زاهدی» افتاده و ... و دردسرتان ندهیم، محفل کودتای 22 بهمن آغوش خود را به روی محفل کودتای 28 مرداد گشوده، البته به بهانة انتقاد از بلبلزبانیهای داریوش همایون و حمایت وی از زهراخانوم.
میبینیم که الاغهای طویلة مککارتی از راستافراطی تا چپنمایان با شعارهای خررنگکن و در ظاهر متفاوت در یک صف واحد قرار گرفته و آمادة «قیام» برضد ظلم و ستم و استبداد و ارتجاع و در واقع آمادة سرکوب ملت ایران شدهاند. دلیل هم اینکه بخشی از آن سازمان مقدس از رویای براندازی در ایران دست نمیشوید و برای سازمان دادن به این براندازی همانقدر به محفل داماد سرلشکر زاهدی نیاز دارد که به محفل محمدخاتمی و میرحسین موسوی. باعث تعجب است که نامة علیاکبر ولایتی هنوز به دست شیخ مسعود بهنود نرسیده! شیخ مسعود را دستکم نگیریم، ایشان حلقة رابط محفل کودتای 28 مرداد با طویلة کودتاچیان 22 بهمن تشریف دارند.
و از آنجا که هر کودتا به یک «شبه نظریة» گوساله فریب هم نیاز دارد، ساخت و پرداخت چارچوب شبهفلسفی معرکة آینده بر عهدة ایرانینمایان قرار گرفته و این عزیزان طبق معمول تمام تلاش خود را برای انجام این وظیفة مقدس به کار خواهند گرفت. و اما سازمان کذا تعیین سمت و سوی سیاست براندازی را به داریوش همایون واگذارده که هم سابقة چماقداری و تیغکشی دارد، و هم سابقة وزارت! بله، این شخصیت فرهیخته، مانند همة فرهیختگان برگزیدة استعمار یک شبه ره صد ساله رفته. همایون از چوبداران اسبق است که به کوشش محفل مسعودیها تبدیل شد به «اهل قلم» و پس از طی مراحل «لازم» به وزارت اطلاعات منصوب شد و بعد هم ساواک حکومت اسلامی از زندان فرارش داد، و اینک31 سال است که در جایگاه «رهبر» مخالفنمایان لنگر انداخته و مشغول رقصیدن به ساز ارباب است.
همایون یک روز از اصلاحطلبی حمایت میکند، روز دیگر از جمهوری و ... و این فرد اخیراً برای تخریب دمکراسی به شعار پوچ «لیبرال ـ دمکراسی» هم متوسل شده، و خلاصه ردای چماقدار و سرکوبگر بر قامتاش برازنده است. افسوس که این مسجد دیگر جای گ...زیدن چماقداران ساواک نیست! هر چند پاسدار شریعتمداری هنوز به معجزات داریوش همایون امید بسته، و البته این امید و آرزوهای مقدس دلیل دارد!
داریوش همایون به دلیل پیشینة بسیار درخشاناش همزمان و از چند جهت به 3 کودتای استعماری مرتبط میشود. مقارن کودتای 1320، همایون حرفة مقدس چماقکشی را آغاز کرد و پس از کودتای 28 مرداد 1332 روزینامة مسعودیها این شخصیت برجسته را به عنوان «مصحح» به استخدام درآورد! میگویند، در سال 1343، یعنی 3 سال پس از سخنرانیهای شیوای پروفسور نصر در دانشگاه هاروارد، یک بورس تحصیلی یکساله هم از دانشگاه کذا به ایشان تعلق گرفته. میبینیم که دانشگاه هاروارد همواره در ایران بهترینها را برگزیده. باری داریوش همایون پس از بازگشت به «میهن» در سال 1346 خورشیدی، به سردبیری سرویس خارجی اطلاعات منصوب میشود. مگر یکسال اقامت در ینگه دنیا شوخی بردار است؟! به هیچ عنوان! در هر حال داریوش همایون که در سال 1307 متولد شده، در سال 1350، یعنی در 43 سالگی با صبیة سرلشکر زاهدی ازدواج میکند و این ازدواج، برخلاف ازدواج امیرعباس هویدا به طلاق منجر نمیشود!
در سال 1356، ورقپارة مسعودیها با انتشار نامة مضحک رشیدی مطلق به قلم الکن همین همایون، که آنزمان وزیر اطلاعات جمشید آموزگار شده بود، زمینة آشوب را برای ارباب فراهم میآورد و ... و اینگونه بود که داریوش همایون در جایگاه رهبر اوپوزیسیون لنگر انداخت و 31 سال است که به امر مقدس چماقداری در خارج از مرزها اشتغال دارد. چماقکشی ایشان، هم از طریق پوچپردازی و انتشار مهملات صورت میگیرد و هم از طریق نوچهپروری و گلهسازی. وارد جزئیات نمیشویم ولی پیش از آشوبهای میرحسین موسوی و شیخ کروبی، داریوش همایون همة لوتی و عنترهای عموسام را به تأئید «جنبش سبز» فراخوانده بود. و دیدیم که پس از معرکة خردادماه 1388، قلم خودفروختگان چپنما و به ویژه روسپیهای «مستقل» در کدام مسیر به چرخش درآمد.
خلاصه اگر پاسدار شریعتمداری در آستانة بازگشائی دکان شیخ مهدی کروبی نیازمند «داماد سرلشکر زاهدی» شده، حتماً دلیل موجه دارد. کیهان، مورخ 9 آبانماه 1389، در خبر ویژة خود یادی از چماقدار پیشکسوت کرده و مینویسد، داریوش همایون سران جنبشسبز را طرفدار «لیبرال ـ دمکراسی» میخواند. پیشتر گفتیم که همایون برای تخریب دمکراسی شعار ابلهانة «لیبرال ـ دمکراسی» سر داده. این فرد نه با لیبرالیسم کاری دارد و نه با دمکراسی، نه طرفدار این یک است و نه خواستار آن یک. طرفداری همایون از «لیبرال ـ دمکراسی» به طرفداری آخوند مطهری از «لیبرالیسم» میماند. از دیرباز کوفتن بر طبل لیبرالیسم در قاموس الاغهای طویلة مککارتی بهترین ترفند جهت مخالفت با «سوسیال ـ دمکراسی»، و نهایت امر ابزار توجیه سرکوب احزاب، اتحادیهها و تشکلهای صنفی و کارگری بوده. در این چارچوب میرحسین موسوی و شیخ کروبی همچون سردمداران حکومت اسلامی نیز در سنگر داریوش همایون نشستهاند و بهتر است پاسدار شریعتمداری بداند که «نیستدرجهانی» به نام «لیبرال ـ دمکراسی» فقط در ذهن علیل جیرهخواران عموسام موجودیت یافته.
هیچیک از دمکراسیهای غرب در مفهوم اقتصادی «لیبرال» نبوده و نیست. بحران مالی و دخالت دولت برای تزریق سرمایه در بانکها و شرکتهای محکوم به ورشکستگی، به ویژه در ایالات متحد شاهدی است بر این مدعا. لیبرالیسم برای داریوش همایون همان کاربردی را دارد که لیبرالیسم برای آخوند مطهری داشت: تبدیل «آزادی» به چماق برای سرکوب انسان و جنبشهای انسانمحور. بیدلیل نیست که سرپرست کیهان اینهمه محتاج داریوش همایون شده و میکوشد با درهم آمیختن راست به دروغ این فرد را به عنوان مخالف حکومت اسلامی به مخاطب حقنه کند:
«يكي از كارگزاران صهيونيست و ضددين رژيم پهلوی [...] اعلام كرد فعلا وقت شعار سكولاريسم و مخالفت با مذهب نيست [...] داريوش همايون [...] سانسورچي ارشد رژيم پهلوی درباره اين كه چرا با شعار سكولاريسم براي جنبش سبز مخالف است، ميگويد: من مخالف سكولاريسم نيستم [...] اما امروز برای نخستين بار بر همگرایی بر سر دموكراسی و حقوق بشر رسيدهايم كه سكولاريسم را هم در بر میگيرد [...]»
اگر از درک مفهوم این هذیانات عاجز ماندهاید بدانید که ما هم متوجه تضاد دمکراسی با سکولاریسم نشدیم. پیام این سخنان مضحک چیست؟ پاسدار شریعتمداری چنین القاء میکند که حکومت اسلامی تداوم رژیم پهلوی نیست، ایشان هم سانسورچی نیستند، و داریوش همایون که در رژیم سابق «سانسورچی» بوده، اینک مدافع جنبش سبز و طرفدار دمکراسی و حقوق بشر شده، و با «شعار» سکولاریسم هم مخالف است. البته ما در حمایت داریوش همایون از جنبش سبز تردیدی نداریم، ولی کسی که جنبش سبز را به دمکراسی و حقوق بشر پیوند میزند و «سانسورچی ارشد» را مدافع دمکراسی معرفی میکند در واقع به بازار گرمی برای داماد سرلشکر زاهدی و جنبشسبز مشغول است. پاسدار شریعتمداری در گیرودار دمجنبانی برای ارباب دو سه سال هم به عمر پربار چماقدار پیشکسوت افزوده و او را «مخالف» انقلاب اسلامی معرفی میکند:
«داریوش همايون [...] بارها اعلام كرده كه وقوع انقلاب اسلامي بزرگترين كابوس زندگي 85 سالهاش بوده [...]»
یادآور شویم، همایون در سال 1307 متولد شده و منطقاً هنوز به 85 سالگی نرسیده! گویا پاسدار شریعتمداری به دلیل لنگر انداختن پای منقل نه تنها با «زمان» که با «مکان» هم بیگانه شدهاند، چرا که نام شهر «استانبول» را در ورقپارة کیهان «اسلامبول!» مینویسند. از مطلب دورافتادیم، بازگردیم به فیگارو و بدهبستان کارتل موادمخدر با کلیسای کاتولیک در مکزیک.
ماجرا از اینقرار است که پیش از آغاز تحقیقات پیرامون منابع تأمین هزینة ساختمان یک «امامزاده» در منطقة «پاچووا»، نام «هریبرتو لازکانو» به عنوان یکی از «خیرین» روی پلاک امامزادة کذا حک شده بود. از قضای روزگار ایشان رئیس کارتل «زتاس» هستند و دولت مکزیک برای دستگیریشان بیش از 2 میلیون دلار جایزه تعیین کرده. کوتاه سخن، سرمقالة هفته نامة «دو لا فوا» چند روز پیش از گشایش پروندة تحقیقات رسمی پیرامون کمکهای «لازکانو» به این شرح منتشر میشود:
«بیم آن میرود که افراد مرتبط با قاچاق مواد مخدر پولی که از کثیفترین و خونینترین تجارت به دست آمده برای ساختمان این امامزاده اهدا کرده باشند. عملی که غیراخلاقی و محکوم است.»
«جونم براتون بگه»، کلیسا روحش هم خبر نداشت که لازکانو رئیس کارتل «زتاس» باشه. یادآور شویم کشتار 72 مهاجر در ماه اوت 2010 از جمله جنایات همین کارتل است. گویا این کارتل از اهمیت عدد «72» نزد شیعیمسلکان آگاه بوده. پس کلیسا را در آغوش کارتل مکزیک رها میکنیم و باز میگردیم به بساط مردهپرستی جنبشسبز که نتوانست تعداد شهدایاش را به 72 برساند. حاجیه رهنورد با استفاده از برگزاری جشن تولد علی موسوی در گورستان، یک بیبیگوزک هم برای او ساخته و مینویسد:
«شهید علی موسوی [...] تشنه لب در حالیکه نام جد بزرگوارش [...] را بر لب زمزمه میکرد، با شلیک گلوله [...] به خاک و خون غلتید[...] اگر چه جسم او در میان ما نیست. اما او تا ابد برای ملت ایران قهرمانی فراموش نشدنی است و نام و یاد و راهش، پاینده است.»
«راه» علی موسوی چه بود؟! معلوم نیست! اما مشخص است که اگر بساط مردهخوری تعطیل شود، دکان زهراخانوم و داریوش همایون و شرکاء نیز تعطیل خواهد شد. برای تداوم همین دکان پربرکت است که ساواک جمکران به فرمان ارباب دکة اعتمادملی را بازگشائی کرده تا زمینة آشوب و سرکوب پایدار بماند. بله، نابودی لابوراتوارهای تولید هروئین در افغانستان میباید در ایران و ترکیه جبران شود، چرا که دولت پاکستان دیگر قادر نیست نقش همیشگی را ایفا کند. به همین دلیل است که همزمان با مذاکرات اسرائیل با حماس در امارات، ترکیه، عضو رسمی ارتش ناتو، در رسانهها برای اسرائیل شاخوشانه میکشد تا جبهة طالبان را تقویت کند. اما حضرات کور خواندهاند!
اگر دکان ویکیلیکس نتوانست رنگورونق بیابد و انتخابات برزیل نیز به زیور افلاس آراسته شد، جناح اوباما برای تقویت جایگاه خود به ناچار میباید از طالبانپروری دست بشوید. به استنباط ما سیاست نوین ایالات متحد در افغانستان، به صورت نمادین نتایج انتخابات میاندورهای را مشخص کرد. نتیجة این انتخابات نشان خواهد داد که چرخش در سیاست آمریکا نمیتواند به سوی افراطگرایان اسلامی باشد؛ ویکیلیکس و شرکاء میباید دکان قهرمانپروری و حقیقتفروشی را تعطیل کنند. هر چند ملتها با جشن وودستاک فاصلة بسیار دارند، اما برپائی تظاهرات «طنز» در واشنگتن مرگ «قهرمان» را نوید میدهد.
آتیش از گورش بباره!
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت