سیته و نظریه!
...
در پی نشست «دوویل»، آب در لانة ناتو و مستخدماناش افتاد، و افشای پشتیبانیهای «مالی» حکومت مرده شویان از دولت کرزای، توقیف کشتی حامل سلاح برای «حماس»، و تزریق سوخت به نیروگاه بوشهر آشفتگی را بر حکومت جمکران و مخالفنمایاناش در داخل و خارج مرزها حاکم کرد. چارچوب برونمرزی این تحولات را آشوبهای کشور فرانسه و «هنرنمائی» مستر اسانژ تشکیل میدهد. هدف از خیمه شببازی گروه «ویکیلیکس» در دفاع از «حقیقت»، کاستن از بار جنایات آنگلوساکسونها در افکارعمومی است. ایالات متحد، فرماندة عملیات جنگی در عراق است و بریتانیا هم متحد اصلی آمریکا. مأموریت ژولین اسانژ چیست؟ یافتن «شریک جرم» برای این حضرات، چرا که از منظر حقوقی «شریک جرم» و توجیه رفتار «مجرم» در تخفیف مجازات وی نقش مهمی دارد. اما آشوبهای فرانسه، یعنی قرارگرفتن توتال «در کنار مردم» همزمان با برگزاری نشست بروکسل پایان گرفت! در تاریخ 29 اکتبر 2010، نمایندگان اتحادیة اروپا با ایجاد تغییراتی در «عهدنامة لیسبن» موافقت کردند و اینگونه بود که خانم اشتون، وزیر امور خارجة اتحادیة کذا از «موافقت» حکومت جمکران با مذاکرات هستهای نیز خبر داد!
میگویند «خوشبخت آنکه کره خر آمد، الاغ رفت!» گویا خردمندان از دوران باستان با ویژگی الاغهای طویلة مککارتی بخوبی آشنا بودهاند! الاغهای کذا که در هیبت انسان ظاهر میشوند، فقط در لجنزار مقدسات شناوراند، از اینرو یا به «مداحی» مشغولاند یا به «سوگواری.» به همین دلیل جز الصاق برچسب «نیک» و «بد» به افراد، یعنی تقدیس و تکفیر انسان هیچ وظیفة دیگری برای خود نمیشناسند. در قاموس اینان «بررسی» و تحلیل محلی از اعراب ندارد، در «مذهب» اینان فضای جامعه الزاماً «سیاسی» است، و با تکیه بر همین پیشفرض در گفتار و کردار و نوشتارشان، حداکثر تلاش به خرج داده میشود تا نوعی «دیانت» بر افراد جامعه تحمیل شود؛ از اسلام و زرتشتیگری و بهائیت و غیره گرفته تا استالینیسم و یا پرستش فلان و بهمان «متفکر» و نظریه. خلاصه بگوئیم در جامعة مطلوب اینان جائی برای «انسان» به عنوان موجود مستقل، آزاد و صاحبنظر که هیچ الزامی برای «طرفداری» از این و آن ندارد، در نظر گرفته نشده. به زعم اینان انسان «موظف» است در یک «سنگر» سیاسی لنگر اندازد و در یک جبهه «مبارزه» کند! نتیجة این برخورد ابلهانه نیز در برابرمان قرار گرفته.
اعضای محفل کودتای 22 بهمن به امید سازمان یافتن یک براندازی دیگر باز هم به دو شاخة کاذب تقسیم شده و در کنار «آخوند» نشستهاند. در این راستا، بنیصدر ضمن توجیه خشونت، فتوای قتل نیروهای انتظامی را صادر کرده؛ تا ملت ایران را یکبار دیگر در لجنزار «مردمسالاری» فروافکند. میبینیم که غربیها و به ویژه آکادمیهای رنگ و وارنگ سوئد بیجهت به این پیامآوران توحش و خشونت جایزه نمیدهند! اما جالبتر از «فتوای» بنیصدر برای استقرار توحش مردمسالاری، سینه زدن حزب توده برای «فقه شیعه» است! مسلماً حزب کذا تنها حزب مدعی «لنینیسم» در جهان است که نگران سرنوشت آخوند جماعت در ایران شده.
سایت این حزب شریف، در مطلبی تحت عنوان «امثال آقایان برقعی و کدیور هرم ولایت فقیه را واژگونه میبینند»، مسائل جامعة ایران امروز را به «فقه شیعه» پیوند زده و میگوید، «ولایت فقیه به تاریخ پیوسته و این نظریه را میباید پشت سر بگذاریم.» از همین دو جملة پرگهر حزب توده میتوان چندین نتیجة گوسالهپسند گرفت.
پیوستن ولایت فقیه به تاریخ، چند پیام منطقستیز به مخاطب میفرستد. نخست اینکه توهمات برخاسته از مقدسات را میتوان به «تاریخ» تزریق کرده، علمیات تاریخ را نیز به دلخواه زدود! درست همانطور که حکومت مردهشویان نیز با حذف عامل انسانی از علوم، آنها را «اسلامی» میخواهد. پیام دیگر این است که، جامعة معاصر ایران میباید «ولایت فقیه» را یک «نظریه» تلقی کند! به عبارت دیگر، بیبیگوزکپردازی پیرامون مقدسات را میباید در ترادف با نظریة مستدل و منطقی قرار دهیم و بدانیم که میتوان ترهات انسانستیزی را که نافی زمان و مکان است «نظریه» بنامیم! حال آنکه اگر «رفقا» کمی به خود زحمت روا دارند، خواهند دید که از یکسو، «نظریه» در زمان و مکان مشخص و برای جامعة مشخص ساخته و پرداخته میشود، و از سوی دیگر، نظریهپرداز نمیتواند خود و نظریاتاش را خارج از همین زمان و مکان مشخص قرار دهد! به عبارت دیگر، نظریه در تضاد با توهم و مقدسات قرار میگیرد. از اینرو نظریهپرداز هرگز با آخوندجماعت مترادف نخواهد شد، مگر در چارچوب شارلاتانیسم داسالله که «مذهب مترقی» هم رویت کرده.
عوامگرایان حزب توده ادعا میکنند که «ولایت فقیه» ریشه در «شرایط واقعی» حاکم بر حوزههای علمیه داشته و این «نظریه» بر علیه «ارتجاع مذهبی» و سلطنت ارائه شده، نه برای اسلامی کردن جامعه! به عبارت دیگر، داسالله «ولایت فقیه» را «مذهبی» نمیداند؛ برای اینان ولایتفقیه فقط سیاسی است! در ادامة این عوامفریبی، حزب توده ادعا میکند که این به اصطلاح «نظریه» که فقط میباید سیاسی تلقی شود، به منظور بسیج مبارزان مذهبی جهت مبارزه با «استبداد» ارائه شده و از اینرو برای مخالفت با ولایت علی خامنهای، نمیباید این «نظریه» را نفی کرد. پیشنهاد داسالله این است که برای حل مشکل جامعه، فقه شیعه باید از این «نظریه» عبور کند:
«نظریه ولایت فقیه [...] مذهبی و فقهی برای اسلامی کردن جامعه ایران نبود، بلکه نظریهای سیاسی بر علیه سلطنت و ارتجاع مذهبی بود [...] مسئله جامعه ما و حتی مسئلة فقه شیعه، امروز فراتر رفتن و پشت سر گذاشتن نظریة ولایت فقیه است و نه بازگشت به ماقبل آن.»
به زبان سادهتر در «نظریهای» که حزب شریف ارائه میدهد، حل مسائل جامعة ایران هنوز هم بر عهدة آخوند جماعت است! و به همین منظور حزب کذا دست نیاز به سوی ملایان دراز میکند تا یک «نظریة سیاسی» نوین برای حل مسائل اربابان در لندن و واشنگتن ارائه دهند و کاری کنند که در جامعة ایران «سیاست» از ابهام «دیانت» جدا نماند. این است تحریف «ماتریالیسم» توسط عوامگرایان شیادی که ادعای چپگرائی دارند. و چرا راه دور برویم؟ مگر ژولین اسانژ و دانیل السبرگ در نشست خبری لندن جز مبهمات چه گفتند؟ هیچ! اینان بر طبل توخالی «حقیقت» و «قهرمان» میکوفتند، چرا؟ چون حقیقت همواره «مبهم» باقی خواهد ماند و در واقع ماشینی است جهت تولید مبهمات بیشتر! آنچه در عراق و افغانستان گذشته و میگذرد، رخداد و «واقعیت» است، نه «حقیقت.» برای توضیح تفاوت میان حقیقت و واقعیت یک پرانتز باز میکنیم.
در وبلاگهای پیشین پیرامون «مدرنیته» به کرات گفتهایم، «حقیقت»، در چارچوب فلسفی همواره فراتر از «انسان» قرار میگیرد. در فلسفة کلاسیک، «حقیقت» یگانه و جاودان است و به «خداوند» مرتبط میشود، و در مغلطة اعضای محفل فرانکفورت این واژه جز سراب فریب و ابهام هیچ نیست. بنابراین اشاره به «حقیقت» توسط افشاگران حرفهای پنتاگون نشان شیادی و عوامفریبی اینان است. جنایات پنتاگون در عراق و افغانستان هیچ ارتباطی با «حقیقت» ندارد. در مورد مسائل کشور عراق میباید این «واقعیت» را در نظر گرفت که آمریکا و بریتانیا با توسل به «دروغ» بر علیه صدام حسین جنجال رسانهای در افکار عمومی به راه انداختند تا بتوانند عراق و ایران را در راستای سیاست استعماری «یک کشور، یک مذهب» تجزیه کرده و این عملیات قهرمانانه را به فدراسیون روسیه نیز تعمیم دهند. این است واقعیت! برای دریافت چند و چون جنایات آنگلوساکسونها و شرکایشان نیازی به افشاگریهای غلطانداز و حقیقتافشانیهای «مستر» اسانژ نداریم، به چند دلیل.
نخست اینکه اشغال نظامی و جنگ و درگیری همواره با خشونت و جنایت همراه خواهد بود، هر چند کارگردانان فیلمهای هولیوودی بخواهند «به فرموده»، تصویر واژگونه از عملیات پنتاگون ارائه دهند. دیگر آنکه، اشغالگران نه تنها در عراق دست پادوهایشان را برای انتقامجوئی بازگذاردند، که تمامی تسهیلات لازم جهت تجهیز و آموزش افراطگرایان شیعه نیز فراهم آمد تا مزدوران یانکیها به «شریک جرم» تبدیل شوند. بهترین «شریک جرم» یانکیها کیست؟ همان بزرگترین دشمن دروغینشان: حکومت جمکران! پیشتر در افغانستان این روند با جنجال «پیتر گالبرایت» و جنگ زرگری وی با کرزای آغاز شده بود.
در مطالب گذشته به هیاهوی گالبرایت و سوابق درخشان وی اشاره کردهایم، پس به صورت شتابزده ماجرای اینحضرت را نقل کنیم. این فرد، کرزای را به «تقلب» در انتخابات متهم کرد، سپس استعفا داده و به ینگه دنیا بازگشت! در این مرحله بود که فساد مالی و توسل کرزای به مواد مخدر و ... و مسائلی که هر بچه مدرسهای میتوانست بدون افشاگریهای این محفل و آن «دستگاه» حدس بزند، مطرح شد. مسلم است که آمریکا برای چپاول و سرکوب ملتها به امثال کرزای و ملایان جمکران متوسل خواهد شد؛ هیچ انسان با وجدانی حاضر نیست با سازمان سیا همکاری کند! در هر حال، پس از معرکهگیری پیتر گالبرایت، احمدینژاد به افغانستان رفت و در پناه الطاف الهی نظامیان آمریکا یک سخنرانی آتشین و ضدآمریکائی هم ایراد نمود! اما آمریکا نتوانست نتیجة مطلوب را از این بساط به دست آورد، کاملاً بر عکس! پس از گذشت چندماه افشای کمکهای مالی حکومت جمکران به کرزای، تضعیف مواضع حکومت اسلامی را به همراه آورد و ... و کار بجائی رسید که محفل جنگطلبان از طریق انتشار خاطرات صدمنیک قاز ژنرال «شلتون» به طور غیرمستقیم روسیه را به جنگ هستهای تهدید کرد.
اما جریان «تهدید» به این مختصر محدود نماند و در آستانة تزریق سوخت به نیروگاه بوشهر، رسانههای جمکران به نقل از خبرگزاری فرانسه، خبر بسیار موثقی را در بارة قطع ارتباط سرفرماندهی پنتاگون با مرکز ادارة سیستم موشکهای هستهای بازتاب دادند. خلاصه یک «بیبیگوزک» موثق به ما میگفت، «در پی بروز یک مشکل رایانهای ارتباط ارتش آمریکا با 50 موشک هستهای برای مدت 45 دقیقه قطع شده بود» و همه خیلی نگران شدند، چرا؟ چون ژنرال شلتون هم قصة ناپدید شدن رمزهای فوقمحرمانه را برایمان پیشتر نقل کرده بود و ما هم باور کرده بودیم! بوقهای استعمار چنین القاء میکنند که در ایالات متحد چنین مسائلی پیش میآید و پنتاگون دلیلی نمیبیند که مسکو را در جریان قرار دهد! این قماش مزخرفسازیهای هستهای به صور متفاوت و مضحک در بعضی رسانهها تداوم یافت. از آنجمله است مصاحبة رادیوفردا، مورخ 6 آبانماه سالجاری با «محمود صدری»، یکی از اعضای محفل چماقداران دینفروش ساکن ینگه دنیا و ... و همچنین قصة «دندان شکسته» و شاید هم «لیفیتنگ» ولادیمیر پوتین در یک «گزارش» خبری دیگر! در هر حال، این لاتبازی رسانهای با مصاحبة سفیر جمکران در مسکو با ایسنا به اوج خود رسید.
سجادی، سفیر حکومت مردهشویان طی مصاحبهای با ایسنا زبان به تهدید روسیه گشود. به گزارش نووستی، مورخ 5 آبانماه 1389، بخشهائی از این مصاحبة آتشین در «تهران تایمز» و «پرس تیوی» نیز منعکس شده. به طور خلاصه سجادی میگوید، حکومت اسلامی از گسترش تروریسم و مواد مخدر در روسیه جلوگیری میکند و به مصلحت اینکشور نیست که از «ما» فاصله بگیرد! ولی از منظر دیپلماتیک این سخنان تهدید آشکار روسیه است. به عبارت دیگر سجادی رسماً اعلام میکند که در صورت عدم حمایت مسکو از سیاستهای غرب در ایران، توقف مبارزه بر علیه تروریسم و قاچاق مواد مخدر، پیامدهائی امنیتی بر مسکو تحمیل خواهد کرد! میبینیم که «دیپلماسی» جمکران اصلاً حرف ندارد!
دیپلماتهای ارسالی جمکران، حتی آنها که به مهمترین پستهای دیپلماتیک جهانی اعزام میشوند هیچ تفاوتی با لات و اوباش و تیغکشها و مداحان حوزه و بازار و سرگذر ندارند! با این تفاوت که تیغکشها از امکانات واقعی خود آگاهاند، و به طرف مقابل «بلوف» نمیزنند، در صورتیکه وزارت امور خارجة مردهشویان از جایگاه واقعی خود نیز آگاه نیست؛ به همین دلیل سفیر ملایان میپندارد «آزاد» است هر چه دل تنگاش خواست بگوید! سجادی در مصاحبة خود در مورد فروپاشی فدراسیون روسیه نیز هشدار داده. علامت تعجب هم نمیگذاریم چرا که تجزیة روسیه از رویاهای شیرین و قدیمی اشغالگران عراق و افغانستان است:
«بر اساس گزارش تهران تایمز، سجادی معتقد است که به صلاح روسیه نیست که از ایران فاصله گیرد [...] امروز ایران به جلوگیری از انتشار تروریسم در منطقه قفقاز و همچنین توزیع مواد مخدر در روسیه کمک میکند[...]»
البته سجادی مهمل میگوید، در زمینة تجارت موادمخدر جمکران با یانکیها همکاری نزدیک دارد. بله، این «زبان تهدید» در واقع زبان اربابان حکومت اسلامی است که مسیر دیپلماسی وزارت امورخارجة جمکران را طی 31 سال اخیر تعیین کرده و میکنند. همانها که جنگ را «نعمت الهی»، و تحریم اقتصادی ملت ایران را عامل «پیشرفت» میخوانند! و روز گذشته علیاکبر ولایتی یکبار دیگر بر سیاست ارباب مهر تأئید گذارده و در کمال حماقت از تحریمها استقبال به عمل آورد! بگذریم و بازگردیم به مصاحبة سفیر جمکران در مسکو. نووستی، در ادامة گزارش خود میافزاید، سجادی حرف خود را پس گرفت! سفیر ملایان در مسکو ادعا کرده که رسانهها فقط «بخشی» از اظهارات وی را منعکس کردهاند و این امر باعث بروز سوءتفاهم شده:
«سجادی بلافاصله به نزاویسیمایا گازیتا اعلام کرد که [...] اهمیت به سزائی برای توسعه روابط با روسیه قائل بوده و رسانههای گروهی به طور کامل مصاحبه وی را پخش نکردهاند[...]»
ولی از آنجا که روسیه با حکومت اسلامی بیگانه نیست، وزارت امورخارجة این کشور پریشانگوئی دیپلماتهای جمکران را به دل نمیگیرد:
«یک [...] دیپلمات به نزاویسیمایا گازیتا گفت: این چندان متناسب با شأن دیپلمات نیست. سفرا معمولاً از اظهارنظر در خصوص پارامترهای توسعه کشورهای خارجی در صورتیکه مفهومی منفی داشته و حاوی تحقیق نظری باشد، خودداری میکنند [وی افزود] برخی اوقات وزارت امور خارجه روسیه اظهارات مقامات ایرانی را نشنیده میگیرد تا اوضاع را بغرنجتر نکند [...]»
باری مصاحبة سفیر ملایان با ایسنا نه تنها دیپلماسی مضحک جمکران را بیشتر مضحکه کرد که زمینة تهدید ایران را نیز فراهم آورد. نویسندة مقاله به نقل از آلکسی آرباتوف، مدیر مرکز امنیت بینالمللی مسکو میگوید، «بهتر است نگران روسیه نباشند، اگر ایران همچنان به نقض ان. پی. تی ادامه دهد با مشکلات امنیتی جدی روبرو خواهد شد.» بله، این است نتیجة دیپلماسی حکومت مردهشویان! اینان ملت ایران را به ابزار تأمین منافع اربابانشان در لندن و واشنگتن تبدیل کردهاند:
«تحلیلگران معتبر روس [سخنان سفیر ایران را] شانتاژ صریح ارزیابی میکنند. آلکسی آرباتوف، [...] اعلام کرد [...] اگر تهران تلاش کند که مسکو را از راه ترغیب تروریسم و ترانزیت مواد مخدر به روسیه زمینگیر کند [...] خود ایران [...] از مواد مخدر و تروریسم زیان [...] میبیند [وی افزود] امیدوارم که این مسئله فقط در حد سخن باشد و ایران در عاقبت این کار تامل کند [...]»
در همین گیرودار بود که عملیات مشترک «آمریکا ـ روسیه» برضد قاچاق مواد مخدر در افغانستان آغاز شد و پس از نابودی چهار لابوراتوار تولید مواد مخدر، روسیه در مورد عملیات تلافیجویانه در خاک خود به افغانستان نیز هشدار داد! به گزارش نووستی، مورخ 7 آبانماه 1389، ویکتور ایوانف، رئیس ادارة کنترل مواد مخدر فدراسیون روسیه در پاسخ به خبرنگار ریانووستی پیرامون احتمال واکنش سرکردگان مافیای مواد مخدر اعلام داشت، قاچاقچیان به عملیات ما پاسخی نخواهند داد چرا که چنین عملی به وخامت اوضاع در پایتخت افغانستان میانجامد.
به گزارش نووستی، عملیات مشترک «آمریکا ـ روسیه» در نزدیکی مرز افغانستان با پاکستان صورت گرفت و طی این عملیات سه لابوراتوار تولید هروئین و یک لابوراتوار تولید مرفین نابود شد. یک روز پیش از انتشار خبر این عملیات، شبکة ترهات پراکنی «پرس تیوی» که «لورن بوث» هم در آن به «کار» گمارده شده، از زبان ولایتی تداوم تحریم اقتصادی ملت ایران را عامل ترقی و پیشرفت معرفی کرد. باید بگوئیم مسئولان شبکة «پرس تی وی» از تحولات جهانی بیخبرند و میپندارند «در» هنوز بر همان پاشنة قدیم میگردد. باری ولایتی به شبکة کذا میگوید، تحریمها به رشد و ترقی ایران کمک خواهد کرد! سایت نووستی، مورخ 6 آبانماه سالجاری نیز اظهارات مشاور خامنهای را به نقل از «پرس تی وی» منعکس کرده:
«[ولایتی] گفت: تحریمها بیخاصیت نبوده و میتوانند در اتخاذ تدابیر خودکفایی [...] و اجرای برنامة 20 ساله توسعه کشور کمک کنند [...]»
مشاور علی خامنهای در ادامة هذیانات خود از موفقیتهای عظیم «سیاسی» و «دفاعی» حکومت جمکران نیز داد سخن داده، و خلاصه با در نظر گرفتن مصاحبة سفیر جمکران، انفجار اخیر پایگاه خرمآباد، و عقبنشینی اجباری جنگطلبان دو سوی آتلانتیک میتوان به «حکمت» و «درایت» ولایتی نیز پی برد. یادآور شویم مشاور خامنهای چند سال پیش دست به دامان شیخ مسعود بهنود در «بیبیسی» شده بود، و خلاصه افلاس امروز را پیشبینی نمیکرد. همین روزهاست که علیاکبر ولایتی یک نامة «پایمنقلی» دیگر برای شیخ مسعود ارسال کند، چرا که اوضاع بس خراب شده!
پس بگذریم و بازگردیم به مفهوم واقعی «موفقیت» در «نظریة ولایتی!» بالاخره وقتی «ولایت فقیه» نظریه باشد، بخارات معدة عموسام نیز میباید «نظریه» تلقی شود و حزب توده میباید ولایتی و دیگر الاغهای طویلة مککارتی که این «نظریه» را طوطیوار تکرار میکنند، به عنوان نظریهپرداز شناسائی کند، هر چند که هیچ الاغی طوطیوار عرعر نکرده و نخواهد کرد. باری «موفقیت» در قاموس الاغهای طویلة مککارتی جز شکست و ناکامی و محرومیت انسانها و انسانیت معنا و مفهوم دیگری نمیتواند داشته باشد. به همین دلیل است که در حکومت اسلامی «جشن» وجود ندارد. رمان «حاجی آقا» که تصویری تمامنما از جامعة ایران است، در هشتی خانة «حاجی ابوتراب» و در بیمارستان میگذرد. غیبت جشن از عرصة رمان «حاجیآقا» مهمترین ویژگی آن به شمار میرود. در این رمان «جشن» غایب اصلی باقی میماند.
ولی «وودستاک» یک جشن بود؛ جشن زندگی انسانها. هنرمندانی که در این جشن بزرگ حضور یافتند، «در خدمت» هیچ حزب و گروه سیاسی مشخصی نبودند. به عنوان نمونه امثال «جیمی هندریکس» نه به دلیل لجبازی با احزاب حاکم، که در مخالفت با «سیاست» حاکم در وودستاک حضور یافتند. اهمیت وودستاک از غیرسیاسی بودنش ناشی میشد؛ انسان الزاماً در چارچوب تعریفی که ارسطو ارائه داده قرار نمیگیرد.
ارسطو در نخستین گام جامعة انسانی را به «ذات» و «طبیعت» جمع پیوند زده، «سیته» را یک «واقعیت طبیعی» تعریف میکند. وی انسان را به عنوان یک حیوان سیاسی، ذاتاً محکوم به زندگی در چنین «سیتهای» میداند. در واقع، در فلسفة ارسطو «سیته» برای انسان همچون جنگل برای حیوان یک «محیط طبیعی» معرفی میشود. نظریة ارسطو انسان را به حیوان تقلیل میدهد و به همین دلیل است که این بخش خاص از فلسفة ارسطو مورد توجه آخوندهای ادیان ابراهیمی قرار گرفته. اما اینان «انسان» را به عنوان بندة خدا محکوم به زندگی در مدینة فاضله میدانند و در واقع فلسفة ارسطو را نیز در چارچوب نیازهای خود تحریف کردهاند:
«روشن است که سیته یک واقعیت طبیعی است و انسان [حیوان سیاسی] طبیعتاً محکوم به زندگی در سیته است»
اما نه انسان صرفاً یک حیوان سیاسی است، و نه محیط زیست او الزاماً با تعریف ارسطوئی از «سیته» انطباق دارد. خلاصه هیچ دلیلی وجود ندارد که در یک جامعه «همه» گرایشات سیاسی داشته باشند! این مختصر را گفتیم تا همة الاغهای طویلة مککارتی بدانند که نمیتوانند همه را به داشتن «گرایش سیاسی» موظف کنند، و نویسنده و هنرمند را نیز متعهد و مکتبی بخواهند. تفکر و تخیل انسان، یعنی علم و هنر اگر «در خدمت سیاست» قرار گیرد، به بیراهه کشانده میشود، چرا که در اینصورت هنرمند و متفکر «فردیات» و در نتیجه «آزادی» عمل خود را از دست میدهد. و «آزادی بیان»، در چارچوب مفاد اعلامیه جهانی حقوقبشر به هیچ عنوان سیاسی نیست؛ آزادی بیان یک حق «انسانی» است.
در یک نظام دمکراتیک «هنرمند» آزاد است. آزاد است که آثاری در تضاد با ارزشهای دمکراتیک نیز بیافریند. به عبارت دیگر، حتی در یک حاکمیت دمکراتیک هنرمند موظف به «مداحی» و طرفداری از حاکمیت نخواهد بود، چرا که «هنر» سیاسی نیست، و در مفهوم واقعی کلمه، هنر فاقد هرگونه چارچوب ارزشی است؛ آنچه پای به «ارزشها» میگذارد دیگر هنر نیست؛ پروپاگاند سیاسی و محفلی است.
میگویند «خوشبخت آنکه کره خر آمد، الاغ رفت!» گویا خردمندان از دوران باستان با ویژگی الاغهای طویلة مککارتی بخوبی آشنا بودهاند! الاغهای کذا که در هیبت انسان ظاهر میشوند، فقط در لجنزار مقدسات شناوراند، از اینرو یا به «مداحی» مشغولاند یا به «سوگواری.» به همین دلیل جز الصاق برچسب «نیک» و «بد» به افراد، یعنی تقدیس و تکفیر انسان هیچ وظیفة دیگری برای خود نمیشناسند. در قاموس اینان «بررسی» و تحلیل محلی از اعراب ندارد، در «مذهب» اینان فضای جامعه الزاماً «سیاسی» است، و با تکیه بر همین پیشفرض در گفتار و کردار و نوشتارشان، حداکثر تلاش به خرج داده میشود تا نوعی «دیانت» بر افراد جامعه تحمیل شود؛ از اسلام و زرتشتیگری و بهائیت و غیره گرفته تا استالینیسم و یا پرستش فلان و بهمان «متفکر» و نظریه. خلاصه بگوئیم در جامعة مطلوب اینان جائی برای «انسان» به عنوان موجود مستقل، آزاد و صاحبنظر که هیچ الزامی برای «طرفداری» از این و آن ندارد، در نظر گرفته نشده. به زعم اینان انسان «موظف» است در یک «سنگر» سیاسی لنگر اندازد و در یک جبهه «مبارزه» کند! نتیجة این برخورد ابلهانه نیز در برابرمان قرار گرفته.
اعضای محفل کودتای 22 بهمن به امید سازمان یافتن یک براندازی دیگر باز هم به دو شاخة کاذب تقسیم شده و در کنار «آخوند» نشستهاند. در این راستا، بنیصدر ضمن توجیه خشونت، فتوای قتل نیروهای انتظامی را صادر کرده؛ تا ملت ایران را یکبار دیگر در لجنزار «مردمسالاری» فروافکند. میبینیم که غربیها و به ویژه آکادمیهای رنگ و وارنگ سوئد بیجهت به این پیامآوران توحش و خشونت جایزه نمیدهند! اما جالبتر از «فتوای» بنیصدر برای استقرار توحش مردمسالاری، سینه زدن حزب توده برای «فقه شیعه» است! مسلماً حزب کذا تنها حزب مدعی «لنینیسم» در جهان است که نگران سرنوشت آخوند جماعت در ایران شده.
سایت این حزب شریف، در مطلبی تحت عنوان «امثال آقایان برقعی و کدیور هرم ولایت فقیه را واژگونه میبینند»، مسائل جامعة ایران امروز را به «فقه شیعه» پیوند زده و میگوید، «ولایت فقیه به تاریخ پیوسته و این نظریه را میباید پشت سر بگذاریم.» از همین دو جملة پرگهر حزب توده میتوان چندین نتیجة گوسالهپسند گرفت.
پیوستن ولایت فقیه به تاریخ، چند پیام منطقستیز به مخاطب میفرستد. نخست اینکه توهمات برخاسته از مقدسات را میتوان به «تاریخ» تزریق کرده، علمیات تاریخ را نیز به دلخواه زدود! درست همانطور که حکومت مردهشویان نیز با حذف عامل انسانی از علوم، آنها را «اسلامی» میخواهد. پیام دیگر این است که، جامعة معاصر ایران میباید «ولایت فقیه» را یک «نظریه» تلقی کند! به عبارت دیگر، بیبیگوزکپردازی پیرامون مقدسات را میباید در ترادف با نظریة مستدل و منطقی قرار دهیم و بدانیم که میتوان ترهات انسانستیزی را که نافی زمان و مکان است «نظریه» بنامیم! حال آنکه اگر «رفقا» کمی به خود زحمت روا دارند، خواهند دید که از یکسو، «نظریه» در زمان و مکان مشخص و برای جامعة مشخص ساخته و پرداخته میشود، و از سوی دیگر، نظریهپرداز نمیتواند خود و نظریاتاش را خارج از همین زمان و مکان مشخص قرار دهد! به عبارت دیگر، نظریه در تضاد با توهم و مقدسات قرار میگیرد. از اینرو نظریهپرداز هرگز با آخوندجماعت مترادف نخواهد شد، مگر در چارچوب شارلاتانیسم داسالله که «مذهب مترقی» هم رویت کرده.
عوامگرایان حزب توده ادعا میکنند که «ولایت فقیه» ریشه در «شرایط واقعی» حاکم بر حوزههای علمیه داشته و این «نظریه» بر علیه «ارتجاع مذهبی» و سلطنت ارائه شده، نه برای اسلامی کردن جامعه! به عبارت دیگر، داسالله «ولایت فقیه» را «مذهبی» نمیداند؛ برای اینان ولایتفقیه فقط سیاسی است! در ادامة این عوامفریبی، حزب توده ادعا میکند که این به اصطلاح «نظریه» که فقط میباید سیاسی تلقی شود، به منظور بسیج مبارزان مذهبی جهت مبارزه با «استبداد» ارائه شده و از اینرو برای مخالفت با ولایت علی خامنهای، نمیباید این «نظریه» را نفی کرد. پیشنهاد داسالله این است که برای حل مشکل جامعه، فقه شیعه باید از این «نظریه» عبور کند:
«نظریه ولایت فقیه [...] مذهبی و فقهی برای اسلامی کردن جامعه ایران نبود، بلکه نظریهای سیاسی بر علیه سلطنت و ارتجاع مذهبی بود [...] مسئله جامعه ما و حتی مسئلة فقه شیعه، امروز فراتر رفتن و پشت سر گذاشتن نظریة ولایت فقیه است و نه بازگشت به ماقبل آن.»
به زبان سادهتر در «نظریهای» که حزب شریف ارائه میدهد، حل مسائل جامعة ایران هنوز هم بر عهدة آخوند جماعت است! و به همین منظور حزب کذا دست نیاز به سوی ملایان دراز میکند تا یک «نظریة سیاسی» نوین برای حل مسائل اربابان در لندن و واشنگتن ارائه دهند و کاری کنند که در جامعة ایران «سیاست» از ابهام «دیانت» جدا نماند. این است تحریف «ماتریالیسم» توسط عوامگرایان شیادی که ادعای چپگرائی دارند. و چرا راه دور برویم؟ مگر ژولین اسانژ و دانیل السبرگ در نشست خبری لندن جز مبهمات چه گفتند؟ هیچ! اینان بر طبل توخالی «حقیقت» و «قهرمان» میکوفتند، چرا؟ چون حقیقت همواره «مبهم» باقی خواهد ماند و در واقع ماشینی است جهت تولید مبهمات بیشتر! آنچه در عراق و افغانستان گذشته و میگذرد، رخداد و «واقعیت» است، نه «حقیقت.» برای توضیح تفاوت میان حقیقت و واقعیت یک پرانتز باز میکنیم.
در وبلاگهای پیشین پیرامون «مدرنیته» به کرات گفتهایم، «حقیقت»، در چارچوب فلسفی همواره فراتر از «انسان» قرار میگیرد. در فلسفة کلاسیک، «حقیقت» یگانه و جاودان است و به «خداوند» مرتبط میشود، و در مغلطة اعضای محفل فرانکفورت این واژه جز سراب فریب و ابهام هیچ نیست. بنابراین اشاره به «حقیقت» توسط افشاگران حرفهای پنتاگون نشان شیادی و عوامفریبی اینان است. جنایات پنتاگون در عراق و افغانستان هیچ ارتباطی با «حقیقت» ندارد. در مورد مسائل کشور عراق میباید این «واقعیت» را در نظر گرفت که آمریکا و بریتانیا با توسل به «دروغ» بر علیه صدام حسین جنجال رسانهای در افکار عمومی به راه انداختند تا بتوانند عراق و ایران را در راستای سیاست استعماری «یک کشور، یک مذهب» تجزیه کرده و این عملیات قهرمانانه را به فدراسیون روسیه نیز تعمیم دهند. این است واقعیت! برای دریافت چند و چون جنایات آنگلوساکسونها و شرکایشان نیازی به افشاگریهای غلطانداز و حقیقتافشانیهای «مستر» اسانژ نداریم، به چند دلیل.
نخست اینکه اشغال نظامی و جنگ و درگیری همواره با خشونت و جنایت همراه خواهد بود، هر چند کارگردانان فیلمهای هولیوودی بخواهند «به فرموده»، تصویر واژگونه از عملیات پنتاگون ارائه دهند. دیگر آنکه، اشغالگران نه تنها در عراق دست پادوهایشان را برای انتقامجوئی بازگذاردند، که تمامی تسهیلات لازم جهت تجهیز و آموزش افراطگرایان شیعه نیز فراهم آمد تا مزدوران یانکیها به «شریک جرم» تبدیل شوند. بهترین «شریک جرم» یانکیها کیست؟ همان بزرگترین دشمن دروغینشان: حکومت جمکران! پیشتر در افغانستان این روند با جنجال «پیتر گالبرایت» و جنگ زرگری وی با کرزای آغاز شده بود.
در مطالب گذشته به هیاهوی گالبرایت و سوابق درخشان وی اشاره کردهایم، پس به صورت شتابزده ماجرای اینحضرت را نقل کنیم. این فرد، کرزای را به «تقلب» در انتخابات متهم کرد، سپس استعفا داده و به ینگه دنیا بازگشت! در این مرحله بود که فساد مالی و توسل کرزای به مواد مخدر و ... و مسائلی که هر بچه مدرسهای میتوانست بدون افشاگریهای این محفل و آن «دستگاه» حدس بزند، مطرح شد. مسلم است که آمریکا برای چپاول و سرکوب ملتها به امثال کرزای و ملایان جمکران متوسل خواهد شد؛ هیچ انسان با وجدانی حاضر نیست با سازمان سیا همکاری کند! در هر حال، پس از معرکهگیری پیتر گالبرایت، احمدینژاد به افغانستان رفت و در پناه الطاف الهی نظامیان آمریکا یک سخنرانی آتشین و ضدآمریکائی هم ایراد نمود! اما آمریکا نتوانست نتیجة مطلوب را از این بساط به دست آورد، کاملاً بر عکس! پس از گذشت چندماه افشای کمکهای مالی حکومت جمکران به کرزای، تضعیف مواضع حکومت اسلامی را به همراه آورد و ... و کار بجائی رسید که محفل جنگطلبان از طریق انتشار خاطرات صدمنیک قاز ژنرال «شلتون» به طور غیرمستقیم روسیه را به جنگ هستهای تهدید کرد.
اما جریان «تهدید» به این مختصر محدود نماند و در آستانة تزریق سوخت به نیروگاه بوشهر، رسانههای جمکران به نقل از خبرگزاری فرانسه، خبر بسیار موثقی را در بارة قطع ارتباط سرفرماندهی پنتاگون با مرکز ادارة سیستم موشکهای هستهای بازتاب دادند. خلاصه یک «بیبیگوزک» موثق به ما میگفت، «در پی بروز یک مشکل رایانهای ارتباط ارتش آمریکا با 50 موشک هستهای برای مدت 45 دقیقه قطع شده بود» و همه خیلی نگران شدند، چرا؟ چون ژنرال شلتون هم قصة ناپدید شدن رمزهای فوقمحرمانه را برایمان پیشتر نقل کرده بود و ما هم باور کرده بودیم! بوقهای استعمار چنین القاء میکنند که در ایالات متحد چنین مسائلی پیش میآید و پنتاگون دلیلی نمیبیند که مسکو را در جریان قرار دهد! این قماش مزخرفسازیهای هستهای به صور متفاوت و مضحک در بعضی رسانهها تداوم یافت. از آنجمله است مصاحبة رادیوفردا، مورخ 6 آبانماه سالجاری با «محمود صدری»، یکی از اعضای محفل چماقداران دینفروش ساکن ینگه دنیا و ... و همچنین قصة «دندان شکسته» و شاید هم «لیفیتنگ» ولادیمیر پوتین در یک «گزارش» خبری دیگر! در هر حال، این لاتبازی رسانهای با مصاحبة سفیر جمکران در مسکو با ایسنا به اوج خود رسید.
سجادی، سفیر حکومت مردهشویان طی مصاحبهای با ایسنا زبان به تهدید روسیه گشود. به گزارش نووستی، مورخ 5 آبانماه 1389، بخشهائی از این مصاحبة آتشین در «تهران تایمز» و «پرس تیوی» نیز منعکس شده. به طور خلاصه سجادی میگوید، حکومت اسلامی از گسترش تروریسم و مواد مخدر در روسیه جلوگیری میکند و به مصلحت اینکشور نیست که از «ما» فاصله بگیرد! ولی از منظر دیپلماتیک این سخنان تهدید آشکار روسیه است. به عبارت دیگر سجادی رسماً اعلام میکند که در صورت عدم حمایت مسکو از سیاستهای غرب در ایران، توقف مبارزه بر علیه تروریسم و قاچاق مواد مخدر، پیامدهائی امنیتی بر مسکو تحمیل خواهد کرد! میبینیم که «دیپلماسی» جمکران اصلاً حرف ندارد!
دیپلماتهای ارسالی جمکران، حتی آنها که به مهمترین پستهای دیپلماتیک جهانی اعزام میشوند هیچ تفاوتی با لات و اوباش و تیغکشها و مداحان حوزه و بازار و سرگذر ندارند! با این تفاوت که تیغکشها از امکانات واقعی خود آگاهاند، و به طرف مقابل «بلوف» نمیزنند، در صورتیکه وزارت امور خارجة مردهشویان از جایگاه واقعی خود نیز آگاه نیست؛ به همین دلیل سفیر ملایان میپندارد «آزاد» است هر چه دل تنگاش خواست بگوید! سجادی در مصاحبة خود در مورد فروپاشی فدراسیون روسیه نیز هشدار داده. علامت تعجب هم نمیگذاریم چرا که تجزیة روسیه از رویاهای شیرین و قدیمی اشغالگران عراق و افغانستان است:
«بر اساس گزارش تهران تایمز، سجادی معتقد است که به صلاح روسیه نیست که از ایران فاصله گیرد [...] امروز ایران به جلوگیری از انتشار تروریسم در منطقه قفقاز و همچنین توزیع مواد مخدر در روسیه کمک میکند[...]»
البته سجادی مهمل میگوید، در زمینة تجارت موادمخدر جمکران با یانکیها همکاری نزدیک دارد. بله، این «زبان تهدید» در واقع زبان اربابان حکومت اسلامی است که مسیر دیپلماسی وزارت امورخارجة جمکران را طی 31 سال اخیر تعیین کرده و میکنند. همانها که جنگ را «نعمت الهی»، و تحریم اقتصادی ملت ایران را عامل «پیشرفت» میخوانند! و روز گذشته علیاکبر ولایتی یکبار دیگر بر سیاست ارباب مهر تأئید گذارده و در کمال حماقت از تحریمها استقبال به عمل آورد! بگذریم و بازگردیم به مصاحبة سفیر جمکران در مسکو. نووستی، در ادامة گزارش خود میافزاید، سجادی حرف خود را پس گرفت! سفیر ملایان در مسکو ادعا کرده که رسانهها فقط «بخشی» از اظهارات وی را منعکس کردهاند و این امر باعث بروز سوءتفاهم شده:
«سجادی بلافاصله به نزاویسیمایا گازیتا اعلام کرد که [...] اهمیت به سزائی برای توسعه روابط با روسیه قائل بوده و رسانههای گروهی به طور کامل مصاحبه وی را پخش نکردهاند[...]»
ولی از آنجا که روسیه با حکومت اسلامی بیگانه نیست، وزارت امورخارجة این کشور پریشانگوئی دیپلماتهای جمکران را به دل نمیگیرد:
«یک [...] دیپلمات به نزاویسیمایا گازیتا گفت: این چندان متناسب با شأن دیپلمات نیست. سفرا معمولاً از اظهارنظر در خصوص پارامترهای توسعه کشورهای خارجی در صورتیکه مفهومی منفی داشته و حاوی تحقیق نظری باشد، خودداری میکنند [وی افزود] برخی اوقات وزارت امور خارجه روسیه اظهارات مقامات ایرانی را نشنیده میگیرد تا اوضاع را بغرنجتر نکند [...]»
باری مصاحبة سفیر ملایان با ایسنا نه تنها دیپلماسی مضحک جمکران را بیشتر مضحکه کرد که زمینة تهدید ایران را نیز فراهم آورد. نویسندة مقاله به نقل از آلکسی آرباتوف، مدیر مرکز امنیت بینالمللی مسکو میگوید، «بهتر است نگران روسیه نباشند، اگر ایران همچنان به نقض ان. پی. تی ادامه دهد با مشکلات امنیتی جدی روبرو خواهد شد.» بله، این است نتیجة دیپلماسی حکومت مردهشویان! اینان ملت ایران را به ابزار تأمین منافع اربابانشان در لندن و واشنگتن تبدیل کردهاند:
«تحلیلگران معتبر روس [سخنان سفیر ایران را] شانتاژ صریح ارزیابی میکنند. آلکسی آرباتوف، [...] اعلام کرد [...] اگر تهران تلاش کند که مسکو را از راه ترغیب تروریسم و ترانزیت مواد مخدر به روسیه زمینگیر کند [...] خود ایران [...] از مواد مخدر و تروریسم زیان [...] میبیند [وی افزود] امیدوارم که این مسئله فقط در حد سخن باشد و ایران در عاقبت این کار تامل کند [...]»
در همین گیرودار بود که عملیات مشترک «آمریکا ـ روسیه» برضد قاچاق مواد مخدر در افغانستان آغاز شد و پس از نابودی چهار لابوراتوار تولید مواد مخدر، روسیه در مورد عملیات تلافیجویانه در خاک خود به افغانستان نیز هشدار داد! به گزارش نووستی، مورخ 7 آبانماه 1389، ویکتور ایوانف، رئیس ادارة کنترل مواد مخدر فدراسیون روسیه در پاسخ به خبرنگار ریانووستی پیرامون احتمال واکنش سرکردگان مافیای مواد مخدر اعلام داشت، قاچاقچیان به عملیات ما پاسخی نخواهند داد چرا که چنین عملی به وخامت اوضاع در پایتخت افغانستان میانجامد.
به گزارش نووستی، عملیات مشترک «آمریکا ـ روسیه» در نزدیکی مرز افغانستان با پاکستان صورت گرفت و طی این عملیات سه لابوراتوار تولید هروئین و یک لابوراتوار تولید مرفین نابود شد. یک روز پیش از انتشار خبر این عملیات، شبکة ترهات پراکنی «پرس تیوی» که «لورن بوث» هم در آن به «کار» گمارده شده، از زبان ولایتی تداوم تحریم اقتصادی ملت ایران را عامل ترقی و پیشرفت معرفی کرد. باید بگوئیم مسئولان شبکة «پرس تی وی» از تحولات جهانی بیخبرند و میپندارند «در» هنوز بر همان پاشنة قدیم میگردد. باری ولایتی به شبکة کذا میگوید، تحریمها به رشد و ترقی ایران کمک خواهد کرد! سایت نووستی، مورخ 6 آبانماه سالجاری نیز اظهارات مشاور خامنهای را به نقل از «پرس تی وی» منعکس کرده:
«[ولایتی] گفت: تحریمها بیخاصیت نبوده و میتوانند در اتخاذ تدابیر خودکفایی [...] و اجرای برنامة 20 ساله توسعه کشور کمک کنند [...]»
مشاور علی خامنهای در ادامة هذیانات خود از موفقیتهای عظیم «سیاسی» و «دفاعی» حکومت جمکران نیز داد سخن داده، و خلاصه با در نظر گرفتن مصاحبة سفیر جمکران، انفجار اخیر پایگاه خرمآباد، و عقبنشینی اجباری جنگطلبان دو سوی آتلانتیک میتوان به «حکمت» و «درایت» ولایتی نیز پی برد. یادآور شویم مشاور خامنهای چند سال پیش دست به دامان شیخ مسعود بهنود در «بیبیسی» شده بود، و خلاصه افلاس امروز را پیشبینی نمیکرد. همین روزهاست که علیاکبر ولایتی یک نامة «پایمنقلی» دیگر برای شیخ مسعود ارسال کند، چرا که اوضاع بس خراب شده!
پس بگذریم و بازگردیم به مفهوم واقعی «موفقیت» در «نظریة ولایتی!» بالاخره وقتی «ولایت فقیه» نظریه باشد، بخارات معدة عموسام نیز میباید «نظریه» تلقی شود و حزب توده میباید ولایتی و دیگر الاغهای طویلة مککارتی که این «نظریه» را طوطیوار تکرار میکنند، به عنوان نظریهپرداز شناسائی کند، هر چند که هیچ الاغی طوطیوار عرعر نکرده و نخواهد کرد. باری «موفقیت» در قاموس الاغهای طویلة مککارتی جز شکست و ناکامی و محرومیت انسانها و انسانیت معنا و مفهوم دیگری نمیتواند داشته باشد. به همین دلیل است که در حکومت اسلامی «جشن» وجود ندارد. رمان «حاجی آقا» که تصویری تمامنما از جامعة ایران است، در هشتی خانة «حاجی ابوتراب» و در بیمارستان میگذرد. غیبت جشن از عرصة رمان «حاجیآقا» مهمترین ویژگی آن به شمار میرود. در این رمان «جشن» غایب اصلی باقی میماند.
ولی «وودستاک» یک جشن بود؛ جشن زندگی انسانها. هنرمندانی که در این جشن بزرگ حضور یافتند، «در خدمت» هیچ حزب و گروه سیاسی مشخصی نبودند. به عنوان نمونه امثال «جیمی هندریکس» نه به دلیل لجبازی با احزاب حاکم، که در مخالفت با «سیاست» حاکم در وودستاک حضور یافتند. اهمیت وودستاک از غیرسیاسی بودنش ناشی میشد؛ انسان الزاماً در چارچوب تعریفی که ارسطو ارائه داده قرار نمیگیرد.
ارسطو در نخستین گام جامعة انسانی را به «ذات» و «طبیعت» جمع پیوند زده، «سیته» را یک «واقعیت طبیعی» تعریف میکند. وی انسان را به عنوان یک حیوان سیاسی، ذاتاً محکوم به زندگی در چنین «سیتهای» میداند. در واقع، در فلسفة ارسطو «سیته» برای انسان همچون جنگل برای حیوان یک «محیط طبیعی» معرفی میشود. نظریة ارسطو انسان را به حیوان تقلیل میدهد و به همین دلیل است که این بخش خاص از فلسفة ارسطو مورد توجه آخوندهای ادیان ابراهیمی قرار گرفته. اما اینان «انسان» را به عنوان بندة خدا محکوم به زندگی در مدینة فاضله میدانند و در واقع فلسفة ارسطو را نیز در چارچوب نیازهای خود تحریف کردهاند:
«روشن است که سیته یک واقعیت طبیعی است و انسان [حیوان سیاسی] طبیعتاً محکوم به زندگی در سیته است»
اما نه انسان صرفاً یک حیوان سیاسی است، و نه محیط زیست او الزاماً با تعریف ارسطوئی از «سیته» انطباق دارد. خلاصه هیچ دلیلی وجود ندارد که در یک جامعه «همه» گرایشات سیاسی داشته باشند! این مختصر را گفتیم تا همة الاغهای طویلة مککارتی بدانند که نمیتوانند همه را به داشتن «گرایش سیاسی» موظف کنند، و نویسنده و هنرمند را نیز متعهد و مکتبی بخواهند. تفکر و تخیل انسان، یعنی علم و هنر اگر «در خدمت سیاست» قرار گیرد، به بیراهه کشانده میشود، چرا که در اینصورت هنرمند و متفکر «فردیات» و در نتیجه «آزادی» عمل خود را از دست میدهد. و «آزادی بیان»، در چارچوب مفاد اعلامیه جهانی حقوقبشر به هیچ عنوان سیاسی نیست؛ آزادی بیان یک حق «انسانی» است.
در یک نظام دمکراتیک «هنرمند» آزاد است. آزاد است که آثاری در تضاد با ارزشهای دمکراتیک نیز بیافریند. به عبارت دیگر، حتی در یک حاکمیت دمکراتیک هنرمند موظف به «مداحی» و طرفداری از حاکمیت نخواهد بود، چرا که «هنر» سیاسی نیست، و در مفهوم واقعی کلمه، هنر فاقد هرگونه چارچوب ارزشی است؛ آنچه پای به «ارزشها» میگذارد دیگر هنر نیست؛ پروپاگاند سیاسی و محفلی است.
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت