شنبه، آبان ۰۸، ۱۳۸۹


سیته و نظریه!
...
در پی نشست «دوویل»، آب در لانة ناتو و مستخدمان‌اش افتاد، و افشای پشتیبانی‌های «مالی» حکومت مرده شویان از دولت کرزای، توقیف کشتی حامل سلاح برای «حماس»، و تزریق سوخت به نیروگاه بوشهر آشفتگی را بر حکومت جمکران و مخالف‌نمایان‌اش در داخل و خارج مرزها حاکم کرد. چارچوب برونمرزی این تحولات را آشوب‌های کشور فرانسه و «هنرنمائی» مستر اسانژ تشکیل می‌دهد. هدف از خیمه شب‌بازی گروه «ویکی‌لیکس» در دفاع از «حقیقت»، کاستن از بار جنایات آنگلوساکسون‌ها در افکارعمومی است. ایالات متحد، فرماندة‌ عملیات جنگی در عراق است و بریتانیا هم متحد اصلی‌ آمریکا. مأموریت ژولین اسانژ چیست؟‌ یافتن «شریک جرم» برای این حضرات، چرا که از منظر حقوقی «شریک جرم» و توجیه رفتار «مجرم» در تخفیف مجازات وی نقش مهمی دارد. اما آشوب‌های فرانسه، یعنی قرارگرفتن توتال «در کنار مردم» همزمان با برگزاری نشست بروکسل پایان گرفت! در تاریخ 29 اکتبر 2010، نمایندگان اتحادیة اروپا با ایجاد تغییراتی در «عهدنامة لیسبن» موافقت کردند و اینگونه بود که خانم اشتون، وزیر امور خارجة اتحادیة کذا از «موافقت» حکومت جمکران با مذاکرات هسته‌ای نیز خبر داد!

می‌گویند «خوشبخت آنکه کره خر آمد، الاغ رفت!» گویا خردمندان از دوران باستان با ویژگی الاغ‌های طویلة‌ مک‌کارتی بخوبی آشنا بوده‌اند! الاغ‌های کذا که در هیبت انسان ظاهر می‌شوند، فقط در لجنزار مقدسات شناوراند، از اینرو یا به «مداحی» مشغول‌اند یا به «سوگواری.» به همین دلیل جز الصاق برچسب «نیک» و «بد» به افراد،‌ یعنی تقدیس و تکفیر انسان هیچ وظیفة دیگری برای خود نمی‌شناسند. در قاموس اینان «بررسی» و تحلیل محلی از اعراب ندارد، در «مذهب» اینان فضای جامعه الزاماً «سیاسی» است، و با تکیه بر همین پیش‌فرض در گفتار و کردار و نوشتارشان، حداکثر تلاش‌ به خرج داده‌ می‌شود تا نوعی «دیانت» بر افراد جامعه تحمیل شود؛ از اسلام و زرتشتیگری و بهائیت و غیره گرفته تا استالینیسم و یا پرستش فلان و بهمان «متفکر» و نظریه‌. خلاصه بگوئیم در جامعة مطلوب اینان جائی برای «انسان» به عنوان موجود مستقل، آزاد و صاحب‌نظر که هیچ الزامی برای «طرفداری» از این و آن ندارد، در نظر گرفته نشده. به زعم اینان انسان «موظف»‌ است در یک «سنگر» سیاسی لنگر اندازد و در یک جبهه «مبارزه» کند! نتیجة این برخورد ابلهانه نیز در برابرمان قرار گرفته.

اعضای محفل کودتای 22 بهمن به امید سازمان یافتن یک براندازی دیگر باز هم به دو شاخة کاذب تقسیم شده و در کنار «آخوند» نشسته‌اند. در این راستا، بنی‌صدر ضمن توجیه خشونت، فتوای قتل نیروهای انتظامی را صادر کرده؛ تا ملت ایران را یکبار دیگر در لجنزار «مردم‌سالاری» فروافکند. می‌بینیم که غربی‌ها و به ویژه آکادمی‌های رنگ و وارنگ سوئد بی‌جهت به این پیام‌آوران توحش و خشونت جایزه نمی‌دهند! اما جالب‌تر از «فتوای» بنی‌صدر برای استقرار توحش مردم‌سالاری، سینه زدن حزب توده برای «فقه شیعه» است! مسلماً حزب کذا تنها حزب مدعی «لنینیسم» در جهان است که نگران سرنوشت آخوند جماعت در ایران شده.

سایت این حزب شریف،‌ در مطلبی تحت عنوان «امثال آقایان برقعی و کدیور هرم ولایت فقیه را واژگونه می‌بینند»،‌ مسائل‌ جامعة ایران امروز را به «فقه شیعه» پیوند زده و می‌گوید،‌ «ولایت فقیه به تاریخ پیوسته و این نظریه را می‌باید پشت سر بگذاریم.» از همین دو جملة‌ پرگهر حزب توده می‌توان چندین نتیجة گوساله‌پسند گرفت. ‌

پیوستن ولایت فقیه به تاریخ، چند پیام منطق‌ستیز به مخاطب می‌فرستد. نخست‌ اینکه توهمات برخاسته از مقدسات را می‌توان به «تاریخ» تزریق کرده، علمی‌ات تاریخ را نیز به دل‌خواه زدود! درست همانطور که حکومت مرده‌شویان نیز با حذف عامل انسانی از علوم، آن‌ها را «اسلامی» می‌خواهد. پیام دیگر این است که، جامعة معاصر ایران می‌باید «ولایت فقیه» را یک «نظریه» تلقی کند! به عبارت دیگر، بی‌بی‌گوزک‌پردازی پیرامون مقدسات را می‌باید در ترادف با نظریة‌ مستدل و منطقی قرار دهیم و بدانیم که می‌توان ترهات انسان‌ستیزی را که نافی زمان و مکان است «نظریه» بنامیم! حال آنکه اگر «رفقا» کمی به خود زحمت روا دارند، خواهند دید که از یکسو، ‌«نظریه» در زمان و مکان مشخص و برای جامعة مشخص ساخته و پرداخته می‌شود، و از سوی دیگر، نظریه‌پرداز نمی‌تواند خود و نظریات‌اش را خارج از همین زمان و مکان مشخص قرار دهد! به عبارت دیگر، نظریه در تضاد با توهم و مقدسات قرار می‌گیرد. از اینرو نظریه‌پرداز هرگز با آخوندجماعت مترادف نخواهد شد، مگر در چارچوب شارلاتانیسم داس‌الله که «مذهب مترقی» هم رویت کرده.

عوام‌گرایان حزب توده ادعا می‌کنند که «ولایت فقیه» ریشه در «شرایط واقعی» حاکم بر حوزه‌های علمیه داشته و این «نظریه» بر علیه «ارتجاع مذهبی» و سلطنت ارائه شده، نه برای اسلامی کردن جامعه! به عبارت دیگر، داس‌الله «ولایت فقیه» را «مذهبی» نمی‌داند؛ برای اینان ولایت‌فقیه فقط سیاسی است! در ادامة این عوام‌فریبی، حزب توده ادعا می‌کند که این به اصطلاح «نظریه» که فقط می‌باید سیاسی تلقی شود، به منظور بسیج مبارزان مذهبی جهت مبارزه با «استبداد» ارائه شده و از اینرو برای مخالفت با ولایت علی خامنه‌ای، نمی‌باید این «نظریه» را نفی کرد. پیشنهاد داس‌الله این است که برای حل مشکل جامعه، فقه شیعه باید از این «نظریه» عبور کند:

«نظریه ولایت فقیه [...] مذهبی و فقهی برای اسلامی کردن جامعه ایران نبود، بلکه نظریه‌ای سیاسی بر علیه سلطنت و ارتجاع مذهبی بود [...] مسئله جامعه ما و حتی مسئلة فقه شیعه، امروز فراتر رفتن و پشت سر گذاشتن نظریة ولایت فقیه است و نه بازگشت به ماقبل آن.»


به زبان ساده‌تر در «نظریه‌ای» که حزب شریف ارائه می‌دهد، حل مسائل جامعة ایران هنوز هم بر عهدة‌ آخوند جماعت است! و به همین منظور حزب کذا دست نیاز به سوی ملایان دراز می‌کند تا یک «نظریة‌ سیاسی» نوین برای حل مسائل اربابان در لندن و واشنگتن ارائه دهند و کاری کنند که در جامعة ایران «سیاست» از ابهام «دیانت» جدا نماند. این است تحریف «ماتریالیسم» توسط عوام‌گرایان شیادی که ادعای چپ‌گرائی دارند. و چرا راه دور برویم؟ مگر ژولین اسانژ و دانیل السبرگ در نشست خبری لندن جز مبهمات چه گفتند؟ هیچ! اینان بر طبل توخالی «حقیقت» و «قهرمان» می‌‌کوفتند، چرا؟ چون حقیقت همواره «مبهم» باقی خواهد ماند و در واقع ماشینی است جهت تولید مبهمات بیشتر! آنچه در عراق و افغانستان گذشته و می‌گذرد،‌ رخداد و «واقعیت» است، نه «حقیقت.» برای توضیح تفاوت میان حقیقت و واقعیت یک پرانتز باز می‌کنیم.

در وبلاگ‌های پیشین پیرامون «مدرنیته» به کرات گفته‌ایم، «حقیقت»، در چارچوب فلسفی همواره فراتر از «انسان» قرار می‌گیرد. در فلسفة کلاسیک، «حقیقت» یگانه و جاودان است و به «خداوند» مرتبط می‌شود، ‌ و در مغلطة اعضای محفل فرانکفورت این واژه جز سراب فریب و ابهام هیچ نیست. بنابراین اشاره به «حقیقت» توسط افشاگران حرفه‌ای پنتاگون نشان شیادی و عوامفریبی اینان است. جنایات پنتاگون در عراق و افغانستان هیچ ارتباطی با «حقیقت» ندارد. در مورد مسائل کشور عراق می‌باید این «واقعیت» را در نظر گرفت که آمریکا و بریتانیا با توسل به «دروغ» بر علیه صدام حسین جنجال رسانه‌ای در افکار عمومی به راه انداختند تا بتوانند عراق و ایران را در راستای سیاست استعماری «یک کشور، یک مذهب» تجزیه کرده و این عملیات قهرمانانه را به فدراسیون روسیه نیز تعمیم دهند. این است واقعیت! برای دریافت چند و چون جنایات آنگلوساکسون‌ها و شرکای‌شان نیازی به افشاگری‌های غلط‌انداز و حقیقت‌افشانی‌های «مستر» اسانژ نداریم، به چند دلیل.

نخست اینکه اشغال نظامی و جنگ و درگیری همواره با خشونت و جنایت همراه خواهد بود، هر چند کارگردانان فیلم‌های هولیوودی بخواهند «به فرموده»، تصویر واژگونه‌ از عملیات پنتاگون ارائه ‌دهند. دیگر آنکه، اشغالگران نه تنها در عراق دست پادوهای‌شان را برای انتقام‌جوئی بازگذاردند،‌ که تمامی تسهیلات لازم جهت تجهیز و آموزش افراط‌گرایان شیعه نیز فراهم آمد تا مزدوران‌ یانکی‌ها به «شریک جرم» تبدیل شوند. بهترین «شریک جرم» یانکی‌ها کیست؟ همان بزرگترین دشمن دروغین‌شان:‌ حکومت جمکران! پیشتر در افغانستان این روند با جنجال «پیتر گالبرایت» و جنگ زرگری وی با کرزای آغاز شده بود.

در مطالب گذشته به هیاهوی گالبرایت و سوابق درخشان وی اشاره کرده‌ایم، پس به صورت شتابزده ماجرای اینحضرت را نقل ‌کنیم. این فرد، کرزای را به «تقلب» در انتخابات متهم کرد، سپس استعفا داده و به ینگه دنیا بازگشت! در این مرحله بود که فساد مالی و توسل کرزای به مواد مخدر و ... و مسائلی که هر بچه مدرسه‌ای می‌توانست بدون افشاگری‌های این محفل و آن «دستگاه» حدس بزند، مطرح شد. مسلم است که آمریکا برای چپاول و سرکوب ملت‌ها به امثال کرزای و ملایان جمکران متوسل خواهد شد؛ هیچ انسان با وجدانی حاضر نیست با سازمان سیا همکاری کند! در هر حال، پس از معرکه‌گیری پیتر گالبرایت، احمدی‌نژاد به افغانستان رفت و در پناه الطاف الهی نظامیان آمریکا یک سخنرانی آتشین و ضدآمریکائی هم ایراد نمود! اما آمریکا نتوانست نتیجة مطلوب را از این بساط به دست آورد، کاملاً بر عکس! پس از گذشت چندماه افشای کمک‌های مالی حکومت جمکران به کرزای، تضعیف مواضع حکومت اسلامی را به همراه آورد و ... و کار بجائی رسید که محفل جنگ‌طلبان از طریق انتشار خاطرات صدمن‌یک قاز ژنرال «شلتون» به طور غیرمستقیم روسیه را به جنگ هسته‌ای تهدید کرد.

اما جریان «تهدید» به این مختصر محدود نماند و در آستانة تزریق سوخت به نیروگاه بوشهر، رسانه‌های جمکران به نقل از خبرگزاری فرانسه، خبر بسیار موثقی را در بارة قطع ارتباط سرفرماندهی پنتاگون با مرکز ادارة سیستم موشک‌های هسته‌ای بازتاب دادند. خلاصه یک «بی‌بی‌گوزک» موثق به ما می‌گفت، «در پی بروز یک مشکل رایانه‌ای ارتباط ارتش آمریکا با 50 موشک هسته‌ای برای مدت 45 دقیقه قطع شده بود» و همه خیلی نگران شدند، چرا؟ چون ژنرال شلتون هم قصة ناپدید شدن رمزهای فوق‌محرمانه را برای‌مان پیشتر نقل کرده بود و ما هم باور کرده بودیم! بوق‌های استعمار چنین القاء می‌کنند که در ایالات متحد چنین مسائلی پیش می‌آید و پنتاگون دلیلی نمی‌بیند که مسکو را در جریان قرار ‌دهد! این قماش مزخرف‌سازی‌های هسته‌ای به صور متفاوت و مضحک در بعضی رسانه‌ها تداوم یافت. از آنجمله است مصاحبة رادیوفردا، مورخ 6 آبانماه سالجاری با «محمود صدری»، یکی از اعضای محفل چماقداران دین‌فروش ساکن ینگه دنیا و ... و همچنین قصة «دندان شکسته» و شاید هم «لیفیتنگ» ولادیمیر پوتین در یک «گزارش» خبری دیگر! در هر حال، این لات‌بازی رسانه‌ای با مصاحبة سفیر جمکران در مسکو با ایسنا به اوج خود رسید.

سجادی، سفیر حکومت مرده‌شویان طی مصاحبه‌ای با ایسنا زبان به تهدید روسیه گشود. به گزارش نووستی، مورخ 5 آبانماه 1389، بخش‌هائی از این مصاحبة آتشین در «تهران تایمز» و «پرس تی‌وی» نیز منعکس شده. به طور خلاصه سجادی می‌گوید، حکومت اسلامی از گسترش تروریسم و مواد مخدر در روسیه جلوگیری می‌کند و به مصلحت اینکشور نیست که از «ما» فاصله بگیرد! ولی از منظر دیپلماتیک این سخنان تهدید آشکار روسیه است. به عبارت دیگر سجادی رسماً اعلام می‌کند که در صورت عدم حمایت مسکو از سیاست‌های غرب در ایران، توقف مبارزه بر علیه تروریسم و قاچاق مواد مخدر، پیامدهائی امنیتی بر مسکو تحمیل خواهد کرد! می‌بینیم که «دیپلماسی» جمکران اصلاً حرف ندارد!

دیپلمات‌های ارسالی جمکران، حتی آن‌ها که به مهم‌ترین پست‌های دیپلماتیک جهانی اعزام می‌شوند هیچ تفاوتی با لات و اوباش و تیغ‌کش‌ها و مداحان حوزه و بازار و سرگذر ندارند! با این تفاوت که تیغ‌کش‌ها از امکانات واقعی خود آگاه‌اند، و به طرف مقابل «بلوف» نمی‌زنند، در صورتیکه وزارت امور خارجة مرده‌شویان از جایگاه واقعی خود نیز آگاه نیست؛ به همین دلیل سفیر ملایان می‌پندارد «آزاد» است هر چه دل تنگ‌اش خواست بگوید! سجادی در مصاحبة خود در مورد فروپاشی فدراسیون روسیه نیز هشدار داده. علامت تعجب هم نمی‌گذاریم چرا که تجزیة روسیه از رویاهای شیرین و قدیمی اشغالگران عراق و افغانستان است:

«بر اساس گزارش تهران تایمز، سجادی معتقد است که به صلاح روسیه نیست که از ایران فاصله گیرد [...] امروز ایران به جلوگیری از انتشار تروریسم در منطقه قفقاز و همچنین توزیع مواد مخدر در روسیه کمک می‌کند[...]»


البته سجادی مهمل می‌گوید، در زمینة تجارت موادمخدر جمکران با یانکی‌ها همکاری نزدیک دارد. بله، این «زبان تهدید» در واقع زبان اربابان حکومت اسلامی است که مسیر دیپلماسی وزارت امورخارجة‌ جمکران را طی 31 سال اخیر تعیین کرده و می‌کنند. همان‌ها که جنگ را «نعمت الهی»، و تحریم اقتصادی ملت ایران را عامل «پیشرفت» می‌خوانند! و روز گذشته علی‌اکبر ولایتی یک‌بار دیگر بر سیاست ارباب مهر تأئید گذارده و در کمال حماقت از تحریم‌ها استقبال به عمل آورد! بگذریم و بازگردیم به مصاحبة سفیر جمکران در مسکو. نووستی، در ادامة گزارش خود می‌افزاید، ‌سجادی حرف خود را پس گرفت! سفیر ملایان در مسکو ادعا کرده که رسانه‌ها فقط «بخشی» از اظهارات وی را منعکس کرده‌اند و این امر باعث بروز سوءتفاهم شده:‌

«سجادی بلافاصله به نزاویسیمایا گازیتا اعلام کرد که [...] اهمیت به سزائی برای توسعه روابط با روسیه قائل بوده و رسانه‌های گروهی به طور کامل مصاحبه وی را پخش نکرده‌اند[...]»

ولی از آنجا که روسیه با حکومت اسلامی بیگانه نیست، وزارت امورخارجة‌ این کشور پریشان‌گوئی دیپلمات‌های جمکران را به دل نمی‌گیرد:

«یک [...] دیپلمات به نزاویسیمایا گازیتا گفت: این چندان متناسب با شأن دیپلمات نیست. سفرا معمولاً از اظهارنظر در خصوص پارامترهای توسعه کشورهای خارجی در صورتیکه مفهومی منفی داشته و حاوی تحقیق نظری باشد، خودداری می‌کنند [وی افزود]‌ برخی اوقات وزارت امور خارجه روسیه اظهارات مقامات ایرانی را نشنیده می‌گیرد تا اوضاع را بغرنج‌تر نکند [...]»


باری مصاحبة سفیر ملایان با ایسنا نه تنها دیپلماسی مضحک جمکران را بیشتر مضحکه کرد که زمینة‌ تهدید ایران را نیز فراهم آورد. نویسندة مقاله به نقل از آلکسی آرباتوف، مدیر مرکز امنیت بین‌المللی مسکو می‌گوید، «بهتر است نگران روسیه نباشند، اگر ایران همچنان به نقض ان. پی. تی ادامه دهد با مشکلات امنیتی جدی روبرو خواهد شد.» بله، این است نتیجة‌ دیپلماسی حکومت مرده‌شویان! اینان ملت ایران را به ابزار تأمین منافع اربابان‌شان در لندن و واشنگتن تبدیل کرده‌اند:

«تحلیلگران معتبر روس [سخنان سفیر ایران را] شانتاژ صریح ارزیابی می‌کنند. آلکسی آرباتوف، [...] اعلام کرد [...] اگر تهران تلاش کند که مسکو را از راه ترغیب تروریسم و ترانزیت مواد مخدر به روسیه زمین‌گیر کند [...] خود ایران [...] از مواد مخدر و تروریسم زیان [...] می‌بیند [وی افزود] امیدوارم که این مسئله فقط در حد سخن باشد و ایران در عاقبت این کار تامل کند [...]»


در همین گیرودار بود که عملیات مشترک «آمریکا ـ روسیه» برضد قاچاق مواد مخدر در افغانستان آغاز شد و پس از نابودی چهار لابوراتوار تولید مواد مخدر،‌ روسیه در مورد عملیات تلافی‌جویانه در خاک خود به افغانستان نیز هشدار داد! به گزارش نووستی، مورخ 7 آبان‌ماه 1389، ویکتور ایوانف، رئیس ادارة‌ کنترل مواد مخدر فدراسیون روسیه در پاسخ به خبرنگار ریانووستی پیرامون احتمال واکنش سرکردگان مافیای مواد مخدر اعلام داشت، قاچاقچیان به عملیات ما پاسخی نخواهند داد چرا که چنین عملی به وخامت اوضاع در پایتخت افغانستان می‌انجامد.

به گزارش نووستی، عملیات مشترک «آمریکا ـ روسیه» در نزدیکی مرز افغانستان با پاکستان صورت گرفت و طی این عملیات سه لابوراتوار تولید هروئین و یک لابوراتوار تولید مرفین نابود شد. یک روز پیش از انتشار خبر این عملیات، شبکة ترهات پراکنی «پرس تی‌وی» که «لورن بوث» هم در آن به «کار» گمارده شده، از زبان ولایتی تداوم تحریم اقتصادی ملت ایران را عامل ترقی و پیشرفت معرفی کرد. باید بگوئیم مسئولان شبکة «پرس تی وی» از تحولات جهانی بی‌خبرند و می‌پندارند «در» هنوز بر همان پاشنة قدیم می‌گردد. باری ولایتی به شبکة‌ کذا می‌گوید، تحریم‌ها به رشد و ترقی ایران کمک خواهد کرد! سایت نووستی، مورخ 6 آبان‌ماه سالجاری نیز اظهارات مشاور خامنه‌ای را به نقل از «پرس تی وی» منعکس کرده:‌

«[ولایتی] گفت: تحریم‌ها بی‌خاصیت نبوده و می‌توانند در اتخاذ تدابیر خودکفایی [...] و اجرای برنامة‌ 20 ساله توسعه کشور کمک کنند [...]»


مشاور علی خامنه‌ای در ادامة هذیانات خود از موفقیت‌های عظیم «سیاسی» و «دفاعی» حکومت جمکران نیز داد سخن داده، و خلاصه با در نظر گرفتن مصاحبة سفیر جمکران، انفجار اخیر پایگاه خرم‌آباد، و عقب‌نشینی اجباری جنگ‌طلبان دو سوی آتلانتیک می‌توان به «حکمت» و «درایت» ولایتی نیز پی برد. یادآور شویم مشاور خامنه‌ای چند سال پیش دست به دامان شیخ مسعود بهنود در «بی‌بی‌سی» شده بود، و خلاصه افلاس امروز را پیش‌بینی نمی‌کرد. همین روزهاست که علی‌اکبر ولایتی یک نامة «پای‌منقلی» دیگر برای شیخ مسعود ارسال کند، چرا که اوضاع بس خراب شده!

پس بگذریم و بازگردیم به مفهوم واقعی «موفقیت» در «نظریة ولایتی!» بالاخره وقتی «ولایت فقیه» نظریه باشد، بخارات معدة عموسام نیز می‌باید «نظریه»‌ تلقی شود و حزب توده می‌باید ولایتی و دیگر الاغ‌های طویلة مک‌کارتی که این «نظریه» را طوطی‌وار تکرار می‌کنند، به عنوان نظریه‌پرداز شناسائی کند، هر چند که هیچ الاغی طوطی‌وار عرعر نکرده و نخواهد کرد. باری «موفقیت» در قاموس الاغ‌های طویلة‌ مک‌کارتی جز شکست و ناکامی و محرومیت انسان‌ها و انسانیت معنا و مفهوم دیگری نمی‌تواند داشته باشد. به همین دلیل است که در حکومت اسلامی «جشن» وجود ندارد. رمان «حاجی آقا» که تصویری تمام‌نما از جامعة ایران است، در هشتی خانة «حاجی‌ ابوتراب» و در بیمارستان می‌گذرد. غیبت جشن از عرصة‌ رمان «حاجی‌آقا» مهم‌ترین ویژگی آن به شمار می‌رود. در این رمان «جشن» غایب اصلی باقی می‌ماند.

ولی «وودستاک» یک جشن بود؛ جشن زندگی انسان‌ها. هنرمندانی که در این جشن بزرگ حضور یافتند، «در خدمت» هیچ حزب و گروه سیاسی مشخصی نبودند. به عنوان نمونه امثال «جیمی هندریکس» نه به دلیل لجبازی با احزاب حاکم، که در مخالفت با «سیاست» حاکم در وودستاک حضور یافتند. اهمیت وودستاک از غیرسیاسی بودنش ناشی می‌شد؛ انسان الزاماً در چارچوب تعریفی که ارسطو ارائه داده قرار نمی‌گیرد.

ارسطو در نخستین گام جامعة انسانی را به «ذات» و «طبیعت» جمع پیوند زده، «سیته» را یک «واقعیت طبیعی» تعریف می‌کند. وی انسان را به عنوان یک حیوان سیاسی،‌ ذاتاً محکوم به زندگی در چنین «سیته‌ای» می‌داند. در واقع، در فلسفة ارسطو «سیته» برای انسان همچون جنگل برای حیوان یک «محیط طبیعی» معرفی می‌شود. نظریة ارسطو انسان را به حیوان تقلیل می‌دهد و به همین دلیل است که این بخش خاص از فلسفة‌ ارسطو مورد توجه آخوندهای ادیان ابراهیمی قرار گرفته. اما اینان «انسان» را به عنوان بندة خدا محکوم به زندگی در مدینة فاضله می‌دانند و در واقع فلسفة ارسطو را نیز در چارچوب نیازهای خود تحریف کرده‌اند:

«روشن است که سیته یک واقعیت طبیعی است و انسان [حیوان سیاسی] طبیعتاً محکوم به زندگی در سیته است»


اما نه انسان صرفاً یک حیوان سیاسی است، و نه محیط زیست او الزاماً با تعریف ارسطوئی از «سیته» انطباق دارد. خلاصه هیچ دلیلی وجود ندارد که در یک جامعه «همه» گرایشات سیاسی داشته باشند! این مختصر را گفتیم تا همة الاغ‌های طویلة مک‌کارتی بدانند که نمی‌توانند همه را به داشتن «گرایش سیاسی» موظف کنند، و نویسنده و هنرمند را نیز متعهد و مکتبی بخواهند. تفکر و تخیل انسان، یعنی علم و هنر اگر «در خدمت سیاست» قرار گیرد، به بیراهه کشانده می‌شود، چرا که در اینصورت هنرمند و متفکر «فردی‌ات» و در نتیجه «آزادی» عمل خود را از دست می‌دهد. و «آزادی بیان»، در چارچوب مفاد اعلامیه جهانی حقوق‌بشر به هیچ عنوان سیاسی نیست؛‌ آزادی بیان یک حق «انسانی» است.

در یک نظام دمکراتیک «هنرمند» آزاد است. آزاد است که آثاری در تضاد با ارزش‌های دمکراتیک نیز بیافریند. به عبارت دیگر، حتی در یک حاکمیت دمکراتیک هنرمند موظف به «مداحی» و طرفداری از حاکمیت نخواهد بود، چرا که «هنر» سیاسی نیست، و در مفهوم واقعی کلمه، هنر فاقد هرگونه چارچوب ارزشی است؛ آنچه پای به «ارزش‌ها» می‌گذارد دیگر هنر نیست؛ پروپاگاند سیاسی و محفلی است.





چهارشنبه، آبان ۰۵، ۱۳۸۹


از وودستاک تا لندن!
...

«[...] دعای این بیچارگان و نصیحت این روسپی‌زادگان این است که قومی که در این مجلس حاضرند و بر روی این پیر هرزه‌گوی ناظر، لعینا ایشان را [...] از یکدیگر برخورداری ده [...]»
کلیات سعدی

مستر ژولین اسانژ، که نقش امام زمان ایفا می‌کنند، اخیراً فرموده‌اند، «ویکی‌لیکس ضدآمریکائی نیست»! اتفاقاً حق دارند؛ وظیفة مقدس ویکی‌لیکس نفی انسان از طریق جایگزین کردن‌اش با «حقیقت» است. هدف این جایگزینی مزورانه نیز ماستمالی کردن تدریجی جنایات پنتاگون در عراق و افغانستان، و فراهم آوردن زمینه جهت آب کردن تولیدات آیندة هولیوود است. از سال 1971، پنتاگون هر گاه خود را در بن‌بست افلاس دیده، با استخراج یک امام زمان از ناکجاآباد برنامة افشاگری به راه انداخته و با جنجال و هیاهو جنایات خود را به «سینما» منتقل کرده و نهایت امر جریان را به نفع خود فیصله داده. این است «سر» ظهور «ژولین اسانژ»!

در سال 1971 نیز، این «دانیل السبرگ»‌ بود که دکان افشاگری پیرامون جنگ ویتنام را افتتاح کرد، ولی اینبار نوبت به ژولین اسانژ رسیده تا مرحلة «پیش‌هولیوودی» را پوشش دهند و در سطح جهان «حقیقت» را به معرض فروش بگذارند. یکوقت فکر نکنید که سازمان سیا از طریق «ویکی‌لیکس» دست اندرکار ایجاد فضای دوقطبی کاذب در سطح جهانی است، و یا اینکه ژولین اسانژ و شرکاء ‌با محفل احترام به ادیان ارتباط دارند، به هیچ عنوان! «مستر» اسانژ فقط می‌خواهد «حقیقت» را برای ما فاش کند، تا افکار عمومی را از اصل مطلب، یعنی از «انسان» منحرف سازد. به همین دلیل است که سازمان سیا در ایران مدافع هیپی‌ها از آب در آمده؛ و با توسل به خیمه شب‌بازی‌های «ویکی‌لیکس» شرکای خود را در سطح جهانی در جایگاه موهوم «ضداستبداد» نشانده.

هیپی‌های ینگه دنیا در بحبوحة‌ جنگ ویتنام با شعار «میک لاو، نات وار» مخالفت خود را با «جنگ» ابراز داشته و در تابستان 1969 نیز جشن «وودستاک» را برپا کردند. ولی اینروزها سازمان سیا خودش «هیپی» شده و از استقرار «حکومت عشق» در ایران سخن می‌گوید! البته به روال معمول چنین سخنان «عشقی» و کشکی و شکمی و به ویژه «مرزشکنانه» از زبان ایرانی‌نمایان پخش می‌شود. خلاصه چنین به نظر می‌رسد که قرار است «دمکراسی»، یعنی حاکمیت قوانین انسان‌محور از محتوای «منطقی» خود تهی شده و در ترادف با حاکمیت عشق و احساس و بخشندگی قرار گیرد! سازمان مقدس سیا نیز ترجیح می‌دهد «آزادی بیان» را با عبارت گنگ و مبهم «آزادی اندیشه» جایگزین کند تا آخوندهای انسان‌ستیز از قماش عبادی و «فارینیاس» و غیره را بتواند به عنوان «مدافعان حقیقت» برای فروش به بازار آورد.

دلیل هم اینکه «آزادی اندیشه» در عمل تقلیل «آزادی بیان» است! نخست اینکه صاحبان دکان «آزادی اندیشه» چارچوب انسانی برای «اندیشة» کذا مشخص نکرده‌اند، ‌ این اندیشه حتی می‌تواند غیرمنطقی و انسان‌ستیز و سرکوبگر هم باشد. حال آنکه در چارچوب مفاد اعلامیه جهانی حقوق‌بشر، «آزادی بیان» هرگز انسان‌ستیز نخواهد بود. به عبارت دیگر، هیچ فرد و یا گروهی حق ندارد باورهای خود را ـ مقدس یا غیر ـ بر دیگران تحمیل نماید. این است دلیل پافشاری فعلة فاشیسم بر عبارت گوساله‌پسند «آزادی اندیشه!» مهم‌ترین ویژگی این قماش «آزادی» استقرار پیوستة‌ آن در سنگر انسان‌ستیز «حق» خواهد بود. با تکیه بر این آزادی جادوئی است که می‌توان همة مخالفان دمکراسی را به عنوان «آزادیخواه» در بوق گذاشت؛ همانطور که بی‌بی‌سی نیز آن وحشی بیابانی را رهبر «ضداستبداد» معرفی می‌کرد، چرا؟ چون از سال 1341، به دلائلی که امروز دیگر بر همگان روشن‌ است، خمینی با «استبدادشاه» مخالفت می‌ورزید! درست همانطور که میرحسین موسوی نیز یک‌شبه، پای از حکومت اسلامی بیرون گذاشته و خود را «مخالف استبداد» جا زده! همین نمایش مهوع را «ژولین اسانژ» و شرکاء با انتشار اسناد اهدائی سازمان سیا در ابعاد جهانی به صحنه آورده‌اند. خلاصه اگر این سازمان مقدس در ایران «هیپی» شده و نسخة عشق و عاشقی تجویز می‌کند، در صحنة‌ جهانی به ایفای نقش آخوند «ضداستبداد» مشغول است. پس ابتدا بپردازیم به هیپی شدن سازمان کذا در سایت رادیوفردا.

عملیات قهرمانانة تحریف دمکراسی در سایت رادیوفردا توسط پروفسور مجید محمدی دنبال می‌شود. ایشان کشف کرده‌اند که مخالفان حکومت جمکران «عشق» را بر «نفرت» ترجیح می‌دهند و اگر این حکومت «دمکراسی» را بپذیرد و از قدرت کنار برود، مخالفان کذا همة‌ سرکوبگران را خواهند ‌بخشید! خلاصه، ایشان نمایندة تمامی ملت ایران شده‌ و جهت درمان دردها نسخه پشت نسخه می‌نویسند:

«[...] کسانی که در برابر حکومت به مقاومت می‌پردازند عشق را بر تنفر ترجيح می‌دهند و در صورت تن در دادن حکومت ‌به دمکراسی و آزادی [...] آمادة‌ بخشش (نه فراموشی) سرکوبگرانند[...]»


می‌بینیم که پروفسور محمدی در عرصة «معانی» و تخریب چارچوب مفاهیم خیلی بذل و بخشش و ریخت‌وپاش کرده‌اند. سازمان سیا هم در انتشار درافشانی‌های استاد محمدی سخاوت فراوان به خرج داده، ژاژهای ایشان را در سایت رادیوفردا، مورخ سوم آبانماه 1389، تحت عنوان «پايان اميد: اعلام جنگ [اعلان جنگ] عليه زندگی، عشق، تلاشگری [پویائی] و شادی» منتشر فرموده تا به ما بگوید، دمکراسی یعنی «عشق»! و اگر می‌خواهید در ایران دمکراسی داشته باشید، می‌باید جنایات و تاراج نوکران ما را هم نادیده بگیرید. ما هم در همینجا حضورشان بگوئیم که هیچ بخششی در کار نخواهد بود از یکسو، تک تک مسئولان این حکومت، از جمله استاد مجید محمدی و همپالکی‌های‌شان می‌باید در دادگاه‌ ذی‌صلاح پاسخگوی عملکرد 30 سالة خود باشند؛ خلاصه کسی به این توهم دچار نشود که با سکونت در بلاد فرنگ می‌تواند سوابق همکاری با حکومت اسلامی را «پاک» کند، به هیچ ‌عنوان. از سوی دیگر، حضور استاد محمدی بگوئیم، عشق روی دیگر سکة‌ نفرت است، و با دمکراسی نمی‌تواند هیچ ارتباطی داشته باشد، چرا که «احساسات»، مثبت یا منفی با دمکراسی در تضاد قرار می‌گیرد. در نتیجه با واژگون‌کردن اهداف و ارزش‌های حکومت اسلامی هرگز نمی‌توان به «دمکراسی» دست‌ یافت! اهداف حکومت اسلامی و «واژگونه‌های‌شان»، همگی متعلق به فضای فاشیسم و شیفتگی‌های عوام‌ است؛ طرفداران دمکراسی هرگز خریدار این کالای بنجل نخواهند بود.

یادآور شویم، در مطلب استاد محمدی «بخشی از واقعیت» با تحریف واقعیات در هم ‌آمیخته تا مخاطب به تردید و تزلزل دچار شود. به عنوان نمونه، زمانیکه آقای محمدی به درستی می‌گویند، برخلاف سال‌های آخر سلطنت پهلوی،‌ مرگ‌پرستی در ایران کاهش یافته، ترجیح می‌دهند که به دلائل این تحول مثبت اشاره‌ای نکنند! مسلماً ارزش یافتن «زندگی» در جامعة ایران خواست و نیت اصلی حکومت اسلامی و اربابان‌اش نبوده، نیست و هرگز هم نخواهد بود. استعمار بنابرتعریف «انسان‌ستیز» است؛ به همین دلیل «سیاست» را به مقدسات و معنویات می‌آلاید، تا از یک‌سو حریم ‌خصوصی باورهای انسان را تخریب کند، و از سوی دیگر پویائی جامعه را در ایستائی و سکون مقدسات و فاشیسم به زنجیر کشد. این وظیفة ‌مقدس، یعنی واژگون‌کردن مفاهیم «حریم خصوصی» و «حریم اجتماعی» را حکومت‌های اسلامی به بهترین نحو ممکن انجام داده و هنوز نیز در این مسیر فعال‌اند. به عنوان نمونه، بهتر است نگاهی داشته باشیم به حاکمیت به اصطلاح لائیک ترکیه که در آن «ارتش» را مدافع لائیسیته می‌خوانند! حال آنکه ارتش کذا، به عنوان عضو رسمی ناتو، 30 سال پیش دست به کودتا زد تا ضمن کشتار و سرکوب طرفداران لائیسیته، تدریس شرعیات در مدارس کشور را اجباری کند!

از آنجا که واژگون‌نمائی و تحریف و به طور خلاصه «تخریب انسان» از الزامات حاکمیت کودتائی است، ارتش ترکیه هم به خود تهمت «مدافع لائیسیته» می‌زند. سه دهة پیش کودتای ژنرال «کنعان اورن» آموزش شرعیات و احکام دین را در مدارس لائیک ترکیه اجباری کرد و امروز جیغ و فریاد دانشگاه بر علیه دانشجویان مؤنث اسلام‌گرا به آسمان برخاسته، حال آنکه روند منطقی چنین نیست!

در یک نظام لائیک، به دانش‌آموزان قرآن و شرعیات درس نمی‌دهند. اگر در مدارس کودکان و نوجوانان را به فراگیری احکام الهی موظف می‌کنند، ‌ چگونه انتظار دارند که همین دانش‌آموزان سال‌ها بعد تبدیل شوند به دانشجوی لائیک؟! نخستین برخورد آموزشی کودکان با فضای منطقی لائیسیته می‌باید در مدارس آغاز شود، ولی تجربة زندگی لائیک در عمل می‌باید از «خانواده» نشأت گیرد؛ مکانی که قوانین دولت دمکراتیک در آن، پدر و مادر را از جایگاه مقدس به زیر می‌کشد و آنان را از «حقوق الهی» سنتی‌شان محروم می‌کند. ولی در ترکیه هرگز چنین شرایطی حاکم نبوده! کودتای آتاترک، هرگز «پدر» را از جایگاه مقدس به زمین نیاورد؛ «پدر» همواره مالک جان و مال همسر و فرزند و نگهبان «نوامیس» خانواده باقی ماند. ترکیه از این نظر شباهت فراوان به ایران در دوران پهلوی‌ها دارد.

پیش از 22 بهمن 1357، دولت تلاش می‌کرد تا با برپائی اردوهای دانش‌آموزی، به راه انداختن تورهای دانشجوئی در داخل و خارج کشور، تأسیس «خانة جوانان» و ... ارتباط اجتماعی را خارج از چارچوب توحش روابط خانوادگی تقویت کند. اشکال کار این بود که در اکثر مواقع بدون اجازة پدر، نه تنها دانش‌آموز که دانشجو نیز نمی‌توانست از این امکانات برخوردار شود! در مورد دانش‌آموزان گویا بهانه این بود که «بچه را نمی‌توان به امان خدا رها کرد!» در مورد دانشجویان اوضاع تفاوت داشت؛ دانشجویان پسر به مراتب از آزادی بیشتری برخوردار بودند، هر چند بدون آزادی برای دانشجویان دختر، آزادی دانشجوی پسر نیز مفهوم اجتماعی و فرهنگی خود را از دست می‌داد. خلاصة کلام، «دولت» هم دست خانواده را جهت سرکوب جوانان باز گذاشته بود، و هم انتظار داشت «جوانان» از فضای «باز» دولتی استفاده کرده، فضای اجتماعی را بازسازی کنند! نتیجة اعمال این سیاست‌های واژگونه و ضدونقیض همان شد که دیدیم: بسیج جوانان در جبهة «فعالیت سیاسی علیه رژیم» به عنوان فعالیت «والا» بجای تفریحات جوانان نشست! دلیل هم روشن بود، خانواده تفریح در جامعة مختلط را برنمی‌تافت، دولت هم به دلیل وابستگی‌های قشری خود مزاحم خانواده‌‌های «محترم» نمی‌شد! یک نمونة اسف‌بار از سرکوب خانواده، محرومیت دختران دانشجو از مسافرت‌های علمی و تفریحی بود، آنهم در شهر تهران!

یکی از استادان دانشگاه که در گیرودار ظهور خردجال و پیش از تصفیة خونین دانشگاه‌ها ایران را ترک کرده می‌گوید، به دلیل همین محدودیت‌های خانوادگی ناچار شدیم برای برخی از دختران دانشجو، بجای مسافرت‌های علمی فعالیت‌های دیگری در محل «اختراع» کنیم تا اینان به اجازة پدر نیاز نداشته باشند. البته بسیاری از پدران هم بودند که با تحصیل دختران‌شان در دانشگاه به طور کلی مخالفت می‌کردند، و نمونه‌اش همین «استاد» مطهری شهید و بسیار روشنفکر، پدر عیال پاسدار علی لاریجانی است. مطهری همان است که توحش را در پیشگاه امام سیزدهم آموخته و در محفل «احسان نراقی» بهینه کرده بود، از اینرو تمام تلاش خود را به خرج می‌داد تا با انواع پیوند گ..ز به شقیقه، با مارکسیسم مبارزه کند. از این منظر خاص شهید مطهری به «حاجی ابوتراب» پرسوناژ رمان «حاجی‌آقا» شباهت فراوان دارد.

همچنانکه پیشتر هم گفتیم پرسوناژ «حاجی‌آقا» مکان تلسکوپاژ چندین پرسوناژ تاریخی و تخیلی و مقدس است که همة افراد فرصت‌طلب و مزدور و مزور نیز در آن می‌گنجند. خلاصه رمان «حاجی‌آقا» را دستکم نگیریم! این رمان یک انتقام همه جانبه است. انتقام «خاتون» است از «مجموعة» پدرسالاری و استعمار در جامعة معاصر ایران؛ این مجموعة توحش که در پرسوناژ «حاجی ابوتراب» تبلور یافته در انتهای رمان به صورت تحقیرآمیزی در ابعاد مختلف از جایگاه خود «سرنگون» می‌شود. به این دلیل است که «حاجی» لخت‌ مادرزاد از روی تخت بیمارستان در وضعیتی شبیه به سجود به معراج می‌رود و راوی از زبان همة کسانی که از حاجی آزرده‌ خاطر بودند ـ خیبرآبادی، مراد‌ و ... و منیر، صیغة سوگلی حاجی او را «ناحاجی»، شیاد، دزد، متقلب و «کرم خاکی» می‌خواند. پس از اینکه حاجی در جایگاه «کرم خاکی» تثبیت شد، در آن ‌جهان او را به عنوان دربان قصر زبرجد همسر اولش، حلیمه خاتون می‌گمارند، ولی «خاتون» او را به دربانی هم نمی‌پذیرد: ‌

«حلیمه خاتون صورتش را در هم کشید و پرسید: این کیست؟ [...] حاجی‌آقا تعظیم آبداری کرد و با لبخند گفت: بنده کمترین درگاه، حاجی ابوتراب [...]‌ حلیمه بابی‌تابی به فرشته گفت: این مردکة قرمساق را بینداز بیرون[...]»

امروز همین مجموعة نفرت‌انگیز «پدرسالاری ـ استعماری» را در پروپاگاند غرب در داخل و خارج مرزهای کشور شاهدیم! در داخل، تنور «افتخار» به اجرای احکام توحش و «تشرف» پیرزنان دلارپرست بریتانیائی به اسلام داغ و گرم شده، و در خارج، بازار تحریف دمکراسی و نفی انسان. پروفسور مجید محمدی پس از اینکه حکومت عشق را بجای حکومت نفرت می‌نشانند، عشق‌شان می‌کشد که اصلاح‌طلبان دینی را نیز با سوسیال دمکرات‌ها در ترادف قرار دهند! بله، «اینا همش کار دله» و عاشق هم گرفتار دله. از اینرو، استاد محمدی می‌گویند، در برابر حکومت و اسلام‌گرائی جریان عشق و شادی و پویائی ایستاده. و هر چند هنوز مشخص نشده، جامعه‌شناس کبیر چنین روایاتی را از کدام کتاب قصه استخراج کرده‌اند، ولی این سئوال پیش می‌آید که اگر آتش عشق جریان مذکور به سردی گرائید تکلیف ملت ایران چه می‌شود؟ مگر مقاومت در برابر استبداد و سرکوب از «احساسات» سرچشمه می‌گیرد؟ به هیچ عنوان! ولی از آنجا که شاگردان خوب عموسام فیلم‌های هولیوود را به عنوان «فرامین الهی» می‌پذیرند، استاد محمدی هم سیاست‌شان «عاشقانه» شده:‌

«جريانی که امروز در برابر حکومت دينی و اسلامگرائی مقاومت می‌ورزد نه اصلاح‌طلبی دينی يا سوسيال دمکراسی بلکه برايند زندگی خواهی، تلاشگری، عشق و شادی است[...]»

با حرف ربط «یا» سوسیال دمکراسی در ترادف با اصلاح طلبی‌دینی یا همان فاشیسم قرار می‌گیرد؛ می‌بینیم که چقدر این عملیات سهل و ساده است. به موازات این نظریه پردازی «عاشقانه»، حضرات نمایش تکراری «پنتاگون پی‌پرز» را نیز به صحنه آورده‌اند. «مارک روش» در لوموند، مورخ 25 اکتبر 2010 می‌گوید، «نمایش» محفل ویکی‌لیکس با فیلم‌های هولیوودی فاصلة چندانی ندارد؛ فیلمی که قهرمان اصلی آن کسی نیست جز «ژولین اسانژ»!

«مارک روش» می‌نویسد، «در تاریخ 23 اکتبر یک نشست مطبوعاتی در لندن برگزار شد که در آن «دانیل السبرگ» نیز حضور داشت.» السبرگ 79 ساله از مخالفان جنگ ویتنام بود. ایشان پس از شرکت فعال در بساط ویتنام، در سال 1971 به ایفای نقش امام زمان پرداخته و اسناد پنتاگون را در اختیار نیویورک‌تایمز و واشنگتن پست گذاشتند و چنان جنجالی به راه افتاد که نگاه‌ جهانیان از ویتنام و ویتنامی‌ها برگشت و به ینگه‌دنیا دوخته شد! و به دلیل فداکاری‌های «دانیل السبرگ» در راه حق و حقیقت، به خواست خداوند هیچ دادگاهی «السبرگ» روشن‌ضمیر را به جرم افشای اسناد فوق محرمانه محکوم نکرد. بله، وقتی در راه «حقیقت» به «تکلیف‌الهی» عمل می‌کنید «یهوه» هوای‌تان را دارد.

باری مرشد «السبرگ» برای حمایت از بچه مرشد، یعنی همان مستر «اسانژ» در لندن حضور به هم رسانده، و به مصداق «چل‌سال رنج کشیدیم و عاقبت تدبیر ما به دست شراب دو ساله بود»، خطاب به اسانژ می‌فرمایند، 4 دهه است در آرزوی چنین لحظه‌ای می‌سوزم:

«چهار دهه در انتظار چنین لحظه‌ای بودم. آن‌ها که این مدارک را در اختیار شما گذاشته‌اند، قهرمانان راستین‌اند.»


بله، «دانیل السبرگ» کاملاً حق دارد که برای قهرمانان راستین اینچنین دم‌جنبانی کند! حضرت السبرگ‌الله نیک می‌دانند که دکان افشای «حقیقت»، بدون «قهرمان» کارش کساد خواهد شد و در این صورت پنتاگون نمی‌تواند سینما را بجای مسئولیت‌های جهانی خود بنشاند. بگذریم و بازگردیم به گزارش لوموند از نمایش نشست خبری اسانژ و شرکاء. هنرپیشة دیگر این تئاتر «کمدی»، هیزاکسلسنی «کرگ مورای»، سفیر سابق انگلستان در ازبکستان بودند. ایشان در راه افشای «حقیقت» از پست و مقام و جاه و مال دنیا گذشته و به مصداق «فاش می‌گویم و از گفتة‌ خود دل‌شادم»، موارد «نقض حقوق بشر» را در محل مأموریت‌شان افشا فرموده‌‌اند! در انتهای این معرکة‌مارگیری، «ژولین اسانژ» که از هر سو مورد ستایش و تحسین قرار گرفته، با نقل جملة معروف «فیلیپ نایتلی»، کارشناس جاسوسی استرالیا سیاست دکان ویکی‌لیکس را مشخص می‌کند:

«حقیقت نخستین قربانی جنگ است.»

خلاصه ایشان می‌فرمایند: انسان قربانی نیست؛ حقیقت قربانی است! می‌بینیم که ویکی‌لیکس در واقع دکان حقیقت‌فروشی باز کرده، و اسانژ که ادعا می‌کند استرالیائی است با انتشار اسناد محرمانة پنتاگون در واقع قصد دارد «تهاجم به حقیقت» را اصلاح نماید:

«پیش از جنگ و در خلال جنگ حقیقت مورد تهاجم قرار گرفت و این تهاجم همچنان ادامه دارد[...]»

اینچنین بود که «قهرمانان راستین» برای نجات حقیقت اسناد فوق محرمانة‌ پنتاگون را در اختیار ژولین اسانژ قرار دادند. از آنجا که در کوتاه مدت چشم‌انداز جنگ افروزی برای پنتاگون وجود ندارد،‌ آن آستان مقدس برای پر کردن فضای خالی از جنگ به فکر جنگ افروزی تبلیغاتی افتاده. از اینرو افشاگری‌های «ویکی‌لیکس» به آمریکا محدود نمانده، و بزودی شامل چین و روسیه نیز خواهد شد! این همان خیمه شب‌بازی است که یانکی‌ها برای جنگ ویتنام هم به راه انداختند. ابتدا تهاجم به یک کشور به بهانة موهوم «دفاع از دمکراسی»، سپس افتضاح و رسوائی، و آنگاه افشاگری و تظاهرات بر ضد جنگ! مرحلة انتهائی این بساط مسخره نیز فیلم‌هائی است که هولیوود از جنگ می‌سازد تا از ارتش آمریکا تصویر دلپذیر ارائه دهد. و دیدیم که در مورد ویتنام چه فیلم‌ها که نساختند!

فیلمی که نشان می‌دهد یک سرباز آمریکائی به کمک یک کشیش از تجاوز دیگر سربازان به یک زن ویتنامی پرده برداشته و آن‌ها را به دادگاه نظامی می‌کشاند! فیلمی که نشان می‌دهد یک سرباز آمریکائی از قتل غیرنظامیان توسط دیگر سربازان پرده برمی‌دارد؛ فیلمی که نشان می‌دهد سربازان آمریکائی با کودکان ویتنامی چقدر مهربان‌اند و به آن‌ها آب نبات و شکلات می‌دهند؛ فیلمی که نشان می‌دهد یک سرباز آمریکائی به یک دختر ویتنامی لطف کرده، عاشق او می‌شود و ... و این عشق آنقدر آتشین است که سال‌ها پس از پایان جنگ سرباز مذکور به ویتنام بازمی‌گردد تا گمشده را بازیابد؛ فیلمی که نشان می‌دهد جنگ ویتنام با این سربازان خوب چه کرده و... و زمانی که هولیوود نظامیان آمریکا را در سنگر نیکان می‌نشاند، می‌رسیم به مهم‌ترین بخش پروپاگاند، یعنی سری فیلم‌هائی که با توسل به واژگون‌نمائی از یکسو یانکی متجاوز را در جایگاه مظلوم می‌‌نشاند و از ویتنامی‌ها تصویر خشن ارائه می‌دهد. و از سوی دیگر گاوچران‌های فراری را در جایگاه «پیروز» جنگ مستقر می‌کند!

در این فیلم‌ها می‌بینیم که ویتنامی‌ها با اسرای آمریکائی چقدر بدرفتاری می‌کنند و چقدر خشن و وحشی‌ و نفرت‌انگیز‌اند! سپس «قهرمان»، یعنی یک نفر دست‌ تنها، دژخیمان ویتنامی را به قتل می‌رساند و اسرای متمدن را از چنگ‌شان نجات می‌دهد. بازیگر این قماش فیلم‌ها معمولا «سیلوستر ستالونه» است، و اگر فیلم درجه دو و سه باشد، نقش ناجی و قهرمان را به «چاک نوریس» واگذار خواهند کرد.

فعلاً «ژولین اسانژ» در جایگاه سابق «مرشد السبرگ» نشسته، و به افشای «حقیقت» مشغول است. تا اینجا مشخص شده که یانکی‌ها تنها نبودند، و بسیاری از جنایات توسط خود عراقی‌ها صورت پذیرفته! درست مانند صبرا و شتیلا که اسرائیل دست فالانژها، دوستان قدیم حکومت اسلامی را برای قتل عام فلسطینی‌ها باز گذاشت و توحش ارتش اسرائیل به نام مسیحیان لبنان، به ویژه دست‌پروردگان خانوادة جمیل نوشته شد. حال که پنتاگون موفق شده برای خود در عراق و افغانستان «شریک جرم» محلی دست و پا کند، از منظر حقوقی جنایات‌اش سبک‌تر خواهد شد. خلاصه اگر «ویکی‌لیکس» نقش خود را بخوبی «السبرگ» ایفا نماید، بزودی عراقی‌ها یک چیزی هم به یانکی‌ها بدهکار خواهند شد، و پنتاگون و هولیوود تا جنگی دیگر به خوبی و خوشی به لفت‌ولیس ادامه می‌دهند.

باید ببینیم فیلم‌هائی که جنایات آمریکا را به گردن عراقی‌ها می‌اندازد چه وقت و با شرکت کدام «چهره‌ها» راهی بازار می‌شود. باید دید آرتیست‌هائی که در این فیلم‌ها نقش «قهرمان» ایفا می‌کنند از میان چشم آبی‌های هلندی و آلمانی انتخاب می‌شوند، یا از خیل مکزیکی‌های متقاضی اجازة‌ اقامت که پنتاگون مسلح شان کرد و به جان عراقی‌ها انداخت؟ در هرحال تفاوت کاروان خردجال پنتاگون در سال 1971 با معرکة ژولین اسانژ این است که حضرت «دانیل السبرگ» نمایش خود را پس از مراسم «وودستاک» آغاز کرد! به عبارت دیگر بساط ایشان واکنش حاکمیت به جشن و شادی در «وودستاک» بود. در صورتی که ژولین اسانژ نمایش افشاگری را بدون «جشن» آغاز کرده. طویلة ‌مک‌کارتی همة امکانات را در اختیار دارد، می‌تواند اسناد فوق‌محرمانه منتشر کند،‌ می‌تواند کارگردان و فیلم‌ساز را به خدمت خود در آورد ولی جشن و شادی، به عنوان فعالیت انسان، فراتر از سنگر حق و باطل است و هرگز در خدمت قدرت قرار نخواهد گرفت.








یکشنبه، آبان ۰۲، ۱۳۸۹


اینجا و ابراهیم!
...
«حاجی‌آقا لخت‌مادرزاد [...] پاهای خود را توی دلش جمع کرده بود و پیشانی را روی دو دست خود گذاشته، دمرو روی تخت عمل خوابیده بود [...]‌ سایة دست دکتر [...] به سوی او آمد و حس کرد مایع گرمی از موضع ناخوش بدنش سرازیر شد [...]‌ و چشم‌های‌اش از شدت کیف و لذت بهم رفت[...]»

در این لحظه و در چنین شرایطی است که حاجی ابوتراب به صورت نمادین به «معراج» می‌رود. گویا سارا بوث، خواهر عیال تونی بلر نیز در حالت نشئه و خلسه و لذت مسلمان شده و خلاصه بازار آخوند و اسلام‌ در رسانه‌های غرب رونق فراوان یافته. هر چه سرمایه سالاری غرب حریص‌تر می‌شود، اهمیت آخوند در ایران نیز افزایش می‌یابد. چرا که آخوند جماعت بهترین ابزار انسان‌ستیزی و مرزشکنی است. این است دلیل برخاستن واتیکان و انگلستان از خواب 60 ساله!

چه نشسته‌اید که انگلستان و واتیکان به اشغال سرزمین‌های فلسطین توسط اسرائیل اعتراض کردند. اولی شهرک‌سازی را ناقض حقوق فلسطینیان شمرده و دومی، یعنی واتیکان،‌ خواهان اجرای قطعنامه‌های سازمان ملل علیه اسرائیل شده! این مختصر را گفتیم تا همه بدانند و آگاه باشند که افشاگری‌های «ویکی‌لیکس» هیچ ارتباطی با سیاست‌های دیویدکامرون و نفت‌وگاز و دلار و به ویژه هیچ ارتباطی با جایزة «ساکاروف» و آخوندپروری ندارد! ‌

امروز یکی از الاغ‌های چالاک و چموش و تند و تیز طویلة ‌مقدس مک‌کارتی را کشف کردم. ایشان با چند جفتک معنوی خود را از اتحاد شوروی به کارخانة مرسدس بنز در آلمان رسانده و پس از حوالة لگدی به کلیسای ارتدوکس‌ پرشی به صحرای کربلا نموده و ضمن تأکید بر ممنوعیت نوشیدن مشروب در روزهای تاسوعا و عاشورا، زبان و فرهنگ ایران را به زیر ضربات سم خود گرفته به این نتیجة «علمی» می‌رسند که، ایرانیان از دوران هخامنشی به همین «زبان» سخن گفته‌اند و خلاصه این است دلیل حاکمیت استبداد در کشور! مسلماً چنین تاخت و تازی در عرصة‌ «معانی» بدون «نوشادر» امکان‌پذیر نیست، ‌ آنهم نوشادر «مید. این. یو. اس» که جان می‌دهد برای گرد‌وخاک کردن و به ویژه برای در ترادف قراردادن «لنین» با آخوند!

به این ترتیب مرده‌شویان مخالف‌خوان می‌پندارند که می‌توان مارکسیسم را در ترادف با اسلام قرار داد. می‌بینیم که همزمان با نشاندن «ابراهیم» بجای افلاطون، «لنین» هم در ترادف با آخوند قرار گرفته. برای پنهان داشتن دست استعمار در سرکوب ملت ایران، «میم. مشهدی» در سایت «گویا» چنان گردوخاکی به راه انداخته که بیا و ببین! البته این «مشدی» برای لجن پراکنی دست تنها نیست. تمام رسانه‌های حکومت مرده شویان به همراه رادیوفردا و بی‌بی‌سی و شرکاء در همین مسیر «مقدس» فعالیت دارند. به عنوان نمونه نگاهی داشته باشیم به چند بوق سرشناس سازمان سیا در داخل و خارج مرزهای ایران.

حنازرچوبه، مورخ اول آبانماه سال‌جاری در مطلبی با کد: 30033930، به نقل از «فوگ راسموسن»، دبیرکل ناتو می‌نویسد، «روسیه هرگز خواستار عضویت در ناتو نبوده و امیدواریم همکاری خود را با ناتو افزایش داده و از مخالفت با نصب سپر دفاعی در اروپای شرقی دست بردارد.» بهانة اصلی ارتش ناتو برای نصب سپردفاعی در اروپای شرقی چیست؟ بحران هسته‌ای حکومت اسلامی؛ بحرانی که ساخته و پرداختة‌ همین سازمان است. به عبارت دیگر طی سه ‌دهة اخیر گاوچران‌ها با توسل به خوش‌خدمتی‌های نوکران‌شان در جمکران ابتدا برای مبارزه با کمونیسم و اکنون به بهانة واهی «مبارزه با تروریسم»، ملت ایران را به سپر بلای منافع خود تبدیل کرده‌ و حاضر نیستند به هیچ قیمتی از این سپر پربرکت دست بشویند. در هر حال، مسلم است که روسیه عضویت در ناتو را نمی‌پذیرد، چرا که عضویت در این سازمان مستلزم آن است که ارتش روسیه همچون ارتش‌ دیگر اعضای ناتو تحت فرماندهی واحد پنتاگون قرار گیرد. این نکتة پیش‌پاافتاده همچون انفجارهای خرم‌آباد از چشمان تیز بین حنازرچوبه پنهان مانده!

از اینرو رسانة رسمی حکومت اسلامی یک عنوان مبهم و غلط‌انداز برای مطلب مذکور برگزیده تا چنین القاء کند که پیوستن روسیه به ناتو مورد تأئید سازمان کذا نیست: «دبيركل ناتو احتمال عضويت روسيه در اين سازمان را رد كرد». حال آنکه اگر «متن» خبر را بنگریم، می‌بینیم که مطلب فوق از خبرگزاری ریانووستی نقل شده و ارتباطی هم با «عنوان خبر» در سایت رسمی حکومت جمکران ندارد. از قضای روزگار همین شیوة مزورانه در «رادیوفردا» نیز اعمال می‌شود. شاخک سازمان سیا در ارتباط با تظاهرات اخیر فرانسه یک رشته گزارشات با عناوین غلط‌انداز منتشر کرده و حاکمیت فرانسه را با حکومت اسلامی به قیاس کشیده! خارج از اینکه جامعة فرانسه از نظر سیر تحول تاریخی و فرهنگی هیچ ارتباطی با جامعة ایران ندارد، قانون اساسی فرانسه نیز در تضاد کامل با قانون بی‌پایه و اساس حکومت اسلامی قرار گرفته؛ شاید مسئولان رادیوفردا این مهم را فراموش کرده‌ باشند!

سایت رادیوفردا، مورخ اول آبانماه 1389، مطلبی از یک «جامعه شناس» به نام «سعید پیوندی» انتشار داده تحت عنوان «در فرانسه کسی را برای اعتراف به تلويزيون نمی‌آورند.» در بخش نخست این مطلب، به سوءاستفادة‌ رسانه‌ها و مقامات حکومت اسلامی از مسائل فرانسه اشاره شده. کیهان، رسالت، فارس، ايرنا، رجانيوز و حتی «تلويزيون»‌ حکومت اسلامی مدافع تظاهرکنندگان از آب در آمده، به نقض حقوق بشر، «خشونت پلیس» و «امنیتی شدن» فضای جامعه در فرانسه شدیداً اعتراض کرده‌اند:

«در رسانه‌های رسمی و يا نزديک به محافل قدرت مانند رسالت، کيهان، ايران، فارس، ايرنا و يا رجانيوز و تلويزيون [...] اينجا و آنجا به خشونت پليس، نقض حقوق بشر و سرکوب تظاهرکنندگان در فرانسه اعتراض هم می‌شود[...]»


اتفاقاً مواضع رسانه‌های حکومت جمکران دقیقاً همان است که باید باشد! اینان در هم‌سوئی کامل با جنگ‌طلبان محفل «برژینسکی ـ کارتر» در واقع به «نشست دوویل» و بازتاب‌های استراتژیک آن اعتراض می‌کنند، مخالفت با نقض حقوق تظاهرکنندگان «ظاهر» قضیه است. نشست سه جانبة «روسیه، آلمان، فرانسه» منافع این محفل را تهدید می‌کند؛ در وبلاگ‌های «داس و نرگس»‌ و «توران و چلیپا» به تحرکات چپ‌نمایان و شرکت توتال اشاره کرده‌ایم. امروز سعی می‌کنیم در مورد ترفند کشاندن دانش‌آموزان و دانشجویان به خیابان بیشتر توضیح دهیم. از یک‌سو بدون حضور اینان در تظاهرات، نمی‌توانستند «کاسورها» را به خیابان بیاورند و خرابکاری‌های‌شان را به «جوانان»‌ نسبت دهند، و از سوی دیگر، امکان دستگیری دانش‌آموزان به جرم واهی خرابکاری برای عمال دولت وجود نداشت، و نهایت امر زمینة مناسب برای راهپیمائی فاشیست‌ها آنهم در مخالفت با کاسورها نمی‌توانست فراهم آید. به همین سادگی که ملاحظه می‌فرمائید!

به گزارش فرانس‌پرس، در تاریخ 22 اکتبر سالجاری گروهی از جوانان راست افراطی تحت مراقبت پلیس در شهر «لیون» تظاهرات کرده و اقدامات کاسورها را محکوم نموده‌اند! از این بهتر چه می‌خواستید؟ سندیکاها با تکیه بر حقوق قانونی خود در اعتراض به «طرح بازنشستگی» تظاهرات می‌کنند، «بعضی‌ها» به بهانة حمایت از اینان، مدارس را به تعطیل می‌کشانند و پالایشگاه‌ها را فلج می‌کنند تا رسانه‌ها بتوانند «کاسورها» را به عنوان «جوانان» معرفی کرده و فاشیست‌ها را برای ابراز مخالفت با این «کاسورها» به تظاهرات خیابانی بفرستند؛ اما علیرغم تمامی این صحنه‌سازی‌ها فرانسوی ابله نیست و از تضاد «انسان‌محوری» با «خدامحوری» و خطرات دخالت دین در سیاست به صراحت آگاه است.

31 سال است که تفنگ‌فروش‌های غرب با جنگ‌افروزی و براندازی در منطقه نفت و مواد خام را به تاراج می‌برند و بر اهمیت آخوند هر روز بیش از پیش تأکید می‌کنند. تأسیس سازمان «حماس» توسط اسرائیل و استقرار حکومت‌های اسلامی در عراق و افغانستان شاهدی است بر این مدعا و می‌بینیم که لائیسیتة فرضی ترکیه نیز به تدریج جای خود را به حکومت اسلامی سپرده و اینگونه است که ارسطو، شاگرد افلاطون در جمکران به افتخار شاگردی «حضرت ابراهیم» نائل می‌آید و «فلسفه» هم تبدیل می‌شود به «تریبون دین!» این اختراعات و اکتشافات و معجزات حدود دو هفته پیش توسط حضرت آیت‌الله جوادی آملی صورت پذیرفت تا یونسکو بتواند در شعبة‌ طویلة مک‌کارتی یک «همایش فلسفه» نیز برگذار کند.

آخوند جوادی آملی که از نزدیکان قبیلة لاریجانی‌ها است پس از هزاران سال «تحقیق» در محضر «ام. آی. 6» و سازمان سیا چنین فرمودند که بر اساس «تاریخ مدرن» خاورمیانه، «وجود» حضرت ابراهیم «برهان» را «اقامه» کرد و تفکر ایشان خاورمیانه و یونان را فرا گرفت و فلاسفة یونان تربیت شدند! مسلماً جوادی آملی هم یکی از همین فلاسفة عرصه فریب و توهم باید باشد که اظهارات ابلهانه‌اش در تاریخ 16 مهرماه 1389، در سایت پیک‌ایران منتشر شده:

«[...] تاریخ مدرن خاورمیانه نشان می‌دهد که سقراط و ارسطو شاگردان حضرت ابراهیم بودند [...] تا آن زمان خاورمیانه یا ملحد بود و یا مشرك [...] وجود آن حضرت برهان را اقامه كرد و دنیا فهمید چه خبر است [...] فكر ابراهیمی تمام خاورمیانه و یونان را فرا گرفت و ارسطو و سقراط‌ها تربیت شدند [...]‌»


بله «وجود» آنحضرت «برهان» را «اقامه» کرد و دنیا فهمید چه خبر است. «برهان» پرسوناژ موهوم ابراهیم چه بود؟ همان مزخرفاتی که در تورات و انجیل و قرآن آمده، و پارلمان اروپا با کوبیدن بر طبل توخالی «آزادی اندیشه» و اهدای جایزة‌ «ساکاروف» به کلیساپرستانی نظیر «فارینیاس» می‌کوشد آنرا بجای «آزادی بیان» بنشاند. دلیل هم اینکه بیان «انسانی» است. حال اگر به «سه حکیم مسلمان»، یعنی «تحقیقات» فکاهی سیدحسین نصر نیم نگاهی بیفکنیم، خواهیم دید که مزخرفات جوادی آملی از فعالیت‌های فرهنگ‌ستیز هاروارد تغذیه می‌کند. بله، در صفحة 28 کتاب مذکور، «پروفسور» نصر «تصور» را در ترادف با «تفکر فلسفی» قرار داده و «تصور ابراهیم» را وجه مشترک فلاسفة ‌یهودی، مسیحی و مسلمان برمی‌شمارند:

«[...] خدا بر عالم مقدم است [...] این همان تصوری است که در ادیان وارث دین ابراهیم دیده می‌شود [...] فیلسوفان یهودی و مسیحی نیز در تصور خدای متعالی با مسلمانان شرکت دارند[...]»


«جونم براتون بگه»، حدود 50 سال پیش دانشگاه هاروارد ترادف فلسفه را با پوچیات مبتنی بر «تصور ابراهیمی» از زبان «پروفسور» نصر انتشار داد تا امروز آخوند جوادی آملی به بازنشخوار ترهات همین «استاد» بپردازند و چندین گام از استاد ‌اعظم‌شان فراتر رفته، پرسوناژ بی‌بی‌گوزک‌های ادیان ابراهیمی را بجای موجودیت تاریخی افلاطون، ‌ فیلسوف یونان باستان بنشانند. اشتباه نکنیم! گزافه‌گوئی و مزخرف‌بافی مرده‌شویان حکومت اسلامی وارداتی است. این کالای بنجل از هاروارد و آکسفورد و آکادمی‌های غرب به حوزه‌های به اصطلاح «علمیه» صادر می‌شود تا امثال جوادی آملی جهت تغذیه و نشخوار علوفة کافی در اختیار داشته باشند.

آملی می‌گوید، «ابراهیم» بین حکمت نظری و علمی پیوند برقرار کرده، و هر وقت فلسفه کمرنگ می‌شد فقهای شیعه و سنی قیام می‌کردند! جوادی همچنین ادعا کرده غرب با فلسفة صدرالمتالهین بیگانه است و حوزه علمیه می‌باید غرب را با این فلسفه آشنا کند! گویا استاد با آثار «هانری کربن» آشنائی نداشته باشند! تمامی فلسفة به اصطلاح «اسلامی» در غرب تفسیر و تحلیل شده، حال آخوند جوادی در شرایطی که تولیدات غرب را نشخوار می‌کند، قصد بازتولیدشان را هم دارد: ‌

«حضرت ابراهیم‌ بین حكمت علمی و نظری را پیوند داد [...] هر وقت فلسفه كم‌رنگ می‌شد [...] فقیهانی از شیعه و سنی قیام می‌كردند و این فاصله را كم می‌كردند [...] غرب با فلسفه صدرالمتالهین آشنا نیست [...] خیلی طول می‌کشد که این فلسفه را بشناسد [...] مجمع حكمت‌ عالی باید آن را گسترش [...] دهد، چون غرب این فلسفه را از ره‌آورد حوزه‌علمیه می‌پذیرد [...]»

تردیدی نیست که ختنه سوران حضرت ابراهیم در سن 90 سالگی چنین پیوند فرخنده‌ای را برقرار کرده. چه خوب شد که استاد جوادی آملی ما را در جریان گذاشتند! نمی‌دانستیم حضرت ابراهیم در کار «حکمت» و «برهان» بوده‌اند و فقها برای فلسفه قیام می‌کردند! البته آملی برای «مسلمان شدن» جامعه نیز رهنمودهائی ارائه داده و بر اسلامی کردن «علم» تأکید کرده:

«[...] اگر علم را اسلامی کنیم [...] دانشمندان و جامعه مسلمان خواهند شد[...]»

اسلامی کردن علم یعنی زدودن علمی‌ات و تفکر انسانی از آن! همچنانکه آلودن جمهور به دین نیز با هدف تخریب «جمهور» و انسان‌محوری آن صورت پذیرفت. نمی‌دانستیم «علم مقدس» به بازار آمده! همچنین نمی‌دانستیم جامعه پیرو علم و دانشمندان است! بین خودمان بماند، جهت پرکردن جیب عموسام لازم آمده ایرانیان برای چندمین بار طی سدة‌ اخیر «مسلمان» شوند. خلاصه قرار است در هر مدرسه یک آخوند بگذارند تا ایشان دم در ایستاده و از ورود «فرهنگ غرب» جلوگیری به عمل آورند. ولی از نظر ما یک آخوند اصلاً کافی نیست. در برابر ورودی هر مبال هم باید یک حوزة علمیه بر پا کنید تا اساتید حوزه شبانه‌روز از «ارزش‌ها» پاسداری کرده و مراقب باشند کسی با پای راست سر قدم نرود، و خصوصاً با پای چپ از مبال خارج نشود. اگر هم آخوند کم آوردید، لات‌ولوت‌ و چاقوکش و موادفروش از لندن و واشنگتن «وارد» کنید که «جامعه» را اسلامی کنند. خلاصه به این ترتیب که محافل سرمایه‌سالاری در انگلستان و فرانسه حرص می‌زنند؛ بزودی می‌باید برای هر ایرانی یک آخوند در خانه و چند آخوند در خیابان به کشیک بگذارند و حکومت اسلامی «چارچشمی» مراقب باشد که «حقوق‌بشر» در غرب پایمال نشود.

حمایت «فاشیست ـ مسلمان‌ها» از «حقوق بشر» در فرانسه به راستی خنده‌آور است، ‌ به ویژه که بوق‌های مرده‌شویان می‌کوشد تظاهرات فرانسه را با قانون‌شکنی در ترادف قرار دهد، حال آنکه این تظاهرات کاملاً «قانونی» است و با کسب مجوز از وزارت کشور فرانسه صورت می‌پذیرد! از سوی دیگر صدور فرمان ریاست جمهوری مبنی بر گشایش مخازن سوخت نیز «قانونی» است. به عبارت دیگر جز «کاسورها» هیچ گروهی خارج از چارچوب «قانون» عمل نکرده و نمی‌کند! و اگر کیهان و دیگر بوق‌های جمکران تظاهرات فرانسه را با آشوب‌های میرحسین موسوی و کروبی منفور در ترادف قرار می‌دهند، دلیل روشن‌ دارد. اینان به زبان بی‌زبانی به آشوب‌طلبان «فراخوان» می‌دهند. و رادیوفردا نیز در هم‌سوئی کامل با اینان قرار گرفته، چرا که جامعة ایران را با جامعة فرانسه به قیاس می‌کشد و قانون‌شکنی «معترضین» به نتایج شبه‌انتخابات جمکران را با اعتراض قانونی مردم فرانسه در ترادف قرار می‌دهد:

«کسی در اينجا جنبش اعتراضی گسترده را فتنه نمی‌خواند و مردم معترض [...] به همدستی با دشمن و دريافت کمک مالی از خارجی متهم نمی‌شوند[...]»


گویا جامعه شناس رادیوفردا چند اصل اساسی را فراموش کرده! نخست‌ اینکه قوانین و مقررات کشور فرانسه از قانون اساسی «انسان‌محور» سرچشمه می‌گیرد، نه از احکام مبهم «الهی»! دیگر آنکه در فرانسه تل‌موهوم «مردم» را با شایعه‌پراکنی پیرامون «تقلب» به خیابان نیاورده‌اند! سندیکاهای کارگران و کارمندان و ... برای اعتراض به طرح مشخص بازنشستگی در چارچوب قوانین حاکم بر فرانسه تظاهرات می‌کنند. قوانینی که به دلیل «انسان‌محوری» هر گونه تهاجم به حریم خصوصی، «توهین» به افراد و به طور کلی «تخریب انسان» را جرم می‌شمارد، چرا که بر اخلاق انسانی تکیه دارد نه بر مقدسات انسان‌ستیز. مسلم است که در فرانسه مسئولان کشور حق ندارند به مخالفان خود «توهین» کنند،‌ چون در یک دمکراسی مسئولان و شهروندان می‌باید پاسخگوی گفتار و رفتار خود باشند، پس دلیلی برای «مقایسه» حکومت اسلامی با جمهوری پنجم فرانسه وجود ندارد:

«اينجا [در فرانسه] مسئولان کشور حق ندارند مخالفان خود را خش و خاشاک و ميکروب نام دهند و کسی هم نمی‌تواند مانع از آمدن رهبران مخالفان به ميان مردم و فراخواندن آن‌ها به ادامة‌ جنبش اعتراضی شود [...]مسئولان بايد [...] پاسخگوی رفتار خود باشند [...]‌»

بله در «اینجا» نه تنها مسئولان که همة افراد بالغ و رشید می‌باید پاسخگوی رفتار خود باشند! در اینجا هیچ رهبر سیاسی نمی‌تواند مزخرفات زهراخانوم از قماش «می‌خواهیم حکومت را به امام زمان تحویل دهیم» ردیف کند. اما در حکومت اسلامی این لات‌بازی‌ها «مقبول» و «الزامی» است! از آنجا که دین و ارزش‌های ‌الهی و مبهمات در ایران حاکم شده، موجودیت «انسان» نفی می‌شود، در نتیجه همه خود را در دنیای «نیست‌درجهان» و در برابر دادگاه خداوندی «مسئول» می‌دانند، یعنی کشک! یعنی ما در راه رضای خدا گام برمی‌داریم، نتیجه نیز همانطور که رسماً روح‌الله خمینی اعلام کرده بود، «هیچ اهمیتی ندارد»! مهم ادای «تکلیف» و جلب رضایت پروردگار است. و همین است کشک کذا! حال این پرسش مطرح می‌شود که برای جلب رضایت خداوند، دیگر چه احتیاجی به معرکه‌گیری و برگزاری شبه‌انتخابات دارید؟ و چه دلیلی دارد که طرفداران حکومت «الله» خود را با دمکراسی‌های غرب مقایسه کنند:‌ ‌

«[...] آنچه که می‌تواند برای افکار عمومی ما پرسش برانگيز شود، شرايط واقعی ايران در مقايسه با کشورهای اروپائی و يا ديگر کشورهای دمکراتيک در زمينة آزادی‌های عمومی [...] رابطه مردم با دولت و يا نقش نيروی‌های مخالف و جايگاه آن‌هاست[...]»


اتفاقاً طرح این پرسش‌ها به بیراهه کشاندن مخاطب است! شرایط واقعی ایران این است که احکام توحش الهی بر جامعه حاکم شده و مقامات رسمی همه بر طبل توخالی «معنویت» می‌کوبند، اینان دم از مبهمات قرآن در باب «عدالت» و مبارزه با «ظالم» و نابودی «دشمن» می‌زنند! حال آنکه اهداف سیاسی در دمکراسی‌های غرب «مادی»‌، ملموس و قابل بررسی است، نه دینی و پوچ. به همین دلیل است که در «اینجا»، یعنی در فرانسه هیچ حزب و گروهی نمی‌تواند با توسل به مقدسات تظاهرات و یا «حکومت» به راه بیاندازد! «اینجا» دین از سیاست جداست، و مقدسات و باورها «حریم خصوصی» افراد شمرده می‌شود. اما در «آنجا»، یعنی در حکومت جمکران، برای تأمین منافع غرب همین «مقدسات» را بر جامعه حاکم کرده‌اند. پس بهتر است «اینجا» را با «آنجا» مقایسه نفرمائید، و خدا‌محوری را با انسان‌محوری به قیاس نکشید که «شرط ‌عقل» نباشد:

«چگونه است که در ايران معلمان و کارگران [...] حق اعتراض و تظاهرات ندارند [...] ولی مردم فرانسه و ساير کشورها می‌توانند هر اندازه که لازم بود به خيابان بيايند و نارضايتی خود را ابراز کنند [...]»

ما هم باید بپرسیم، چگونه است که مسئولان رادیوفردا علیرغم شناخت کامل از ماهیت حکومت مقدسات دین، چنین پرسش‌های غلط‌اندازی را مطرح می‌کنند؟ نکند این «عزیزان» نیز همچون «ویکی‌لیکس» مخاطب را ابله پنداشته‌اند؟ «ژولین اسانژ» یکبار دیگر دست به افشاگری زد و از جنایات ارتش آمریکا در عراق پرده برداشت! «ویکی‌لیکس» چنان می‌نمایاند که فقط آمریکا به عراق لشکرکشی کرده بود، و ارتش انگلستان هیچ دخالتی در جنایات پنتاگون ندارد. اولاً طبق مقررات ناتو، کلیه اشغالگران عراق تحت فرماندهی پنتاگون قرار دارند، ثانیاً گاوچران‌ها در جنایات خود تنها نیستند. پس بهتر است سایت عدالت‌پرست «ویکی‌لیکس» ضمن افشای «اسناد» جنایات ارتش بریتانیا در عراق به ما اطمینان بدهد که افشاگری‌های اخیر در مورد ارتش آمریکا با مزایدة سه میدان گازی در عراق هیچ ارتباطی ندارد!

«[...] از اول دنیا اینطور بوده که یکی از گشنگی بمیره، یکی از سیری بترکه. اینهمه پیغمبر و حکیم آمدند همه همین را تصدیق کردند [...] آلمان برای یک منظور و حقیقت عالی می‌جنگه [...]»
منبع: حاجی‌آقا