جمعه، بهمن ۱۸، ۱۳۹۲

سگ و سوچی!

 
در تاریخ 5 فوریه 2014،  رضا پهلوی طی مصاحبه‌ با رادیو بی‌یی‌سی،  هم ساخاروف،  دانشمند ناراضی اتحاد شوروی را مورد تأئید قرار داد،  و هم کاسپاروف،  آشوب‌طلب مخالف پوتین را.  به این ترتیب روشن شد در چارچوب سناریوئی که بریتانیا برای ایران تنظیم کرده از تکرار دور باطل «شیخ وشاه» فراتر نخواهیم رفت.   به عبارت دیگر،   در صورت نشستن «شاه بجای شیخ»،   سیاست کشورمان می بایست همانند دوران پهلوی  اول و دوم،  با «انسان محوری»،   چه در قالب دمکراسی،  و چه در چارچوب سوسیالیسم، سرستیز داشته باشد.  برگزاری مصاحبة کذا در تاریخ 5 فوریه حکمتی داشت!        
 
برای ایرانیانی که حمایت علنی دستگاه جیمی کارتر از روند «خود براندازی» پهلوی دوم را شاهد بوده‌اند،  میعاد 5 فوریه از اهمیت خاصی برخوردار است.   چرا که 35 سال پیش در چنین روزی،   روح‌الله خمینی،  در شرایطی که شاپور بختیار قانوناً نخست‌وزیر ایران بود،   شیخ مهدی بازرگان را به عنوان نخست‌وزیر «انقلاب‌‌اش‌» تعیین کرد و به این ترتیب روند براندازی پهلوی دوم تکمیل شد.   به عبارت دیگر،   در تاریخ 5 فوریه 1979،   یعنی دو سال پس از انعقاد قرار داد «کارترـ  توریخو» در مورد «کانال پاناما»،   شاهد‌ مرحلة دوم تبدیل کشور ایران به پشت جبهة «طالبان» بودیم.  «نظامیان» در کنار «مردم» نشستند و «قیام شاه و مردم»،   یا بهتر بگوئیم کودتای 28 مرداد 1332،   تبدیل شد به «انقلاب شیخ و امت!»
 
بلافاصله بساط «حجاب» به راه افتاد.   و پس از برپائی «رفراندوم» نفی دمکراسی ـ  «جمهوری اسلامی،‌آری یا نه» ـ تهاجم چماقداران ساواک به دفاتر روزنامه‌ها،  گشودن قلادة رهبرکبیر این «انقلاب» را الزامی کرد،   و ایشان فتوی دادند که «قلم‌ها خودشان را اصلاح کنند!»  ‌چرا که «خواست مردم» این بود!   سپس در هر گام،  بنا بر نیازهای اربابان غربی حکومت  آخوندی،   خواسته‌های دیگر «مردم» از صندوقچة امام خمینی بیرون کشیده ‌شد.   در ادامه این روند بود که درمیعاد 4 نوامبر 1979 ـ  دقیقاً یک‌سال پس شنیدن صدای انقلاب مردم توسط پهلوی دوم ـ  سناریوی اشغال سفارت آمریکا به اجرا در آمد و ... و دستگاه جیمی کارتر توانست با گسترش دکان «تحریم اقتصادی ایران»،   هم پایه‌های حکومت آخوند را استحکام بخشد،   هم در مرزهای جنوبی شوروی،  در اعمال سیاستی که هدف واقعی‌اش صرفاً تهاجم به مسکو بود،  با توسل به این ترفند،  از ایالات‌متحد سلب مسئولیت نماید.
 
اینک،   35 سال پس از اجرای این سناریوی استعماری،   محفل «کارترـ  برژینسکی» برای بازگشت به گذشته خیز برداشته.   جنجال تبلیغاتی رسانه‌های غرب بر علیه «المپیک سوچی»، شاهدی است براین مدعا.   روز 5 فوریه،   این تبلیغات ابلهانه کار «یورونیوز» را عملاً به سانسور تصاویر «ورود مشعل المپیک به سوچی» کشاند!   دلیل هم اینکه ورود مشعل به «سوچی»،   توسط شخص دبیرکل سازمان ملل صورت گرفت:
 
«[در چارچوب دوی امدادی برای حمل مشعل 22 امین دور بازی‌های المپیک زمستانی سال 2014 میلادی]  توماس باخ،  رئیس کمیته بین‌المللی المپیک [...] روی پل رودخانه سوچی،  مشعل خاموش بان کی مون را روشن کرد [ این مراسم را بوسه آتش می‌خوانند]»
منبع:  نووستی،  ‌مورخ ‌6 فوریه سالجاری   
 
به جنگ تبلیغاتی آتلانتیست‌ها بر علیه المپیک سوچی نمی‌پردازیم،‌   چرا که بارها و بارها در وبلاگ‌های پیشین محور اصلی این پروپاگاند ابلهانه را بررسی کرده‌ایم.   پروپاگاندی که در چارچوب توحش برتری‌طلبی اسطوره فروشان با ایجاد یوتوپیا ـ  یک کشور،  یک نژاد،  یا  یک مذهب ـ  و بر محور «اقلیت‌زدائی» شکل گرفته.   این روند توحش‌گستر که در اروپا با «یهودستیزی»،   سرکوب «کمونیست‌ها» و تصفیة «کولی‌ها» توأم بود،   پس از پایان جنگ دوم جهانی به ایجاد دو کشور اسرائیل و پاکستان انجامید.   اسرائیل محل زندگی قوم برگزیدة موسی شد،   و پاکستان هم کشور «پاک‌ها»،  در تقابل با هندی‌های «ناپاک!»  
 
شاهد بودیم که با کودتای 22 بهمن 1357،‌   توحش دستگاه ژنرال ضیاءالحق به کشور ایران صادر شد و در افغانستان نیز طالبان را به قدرت رساندند.   و اینک پس از گذشت 35 سال، محفل «کارتر ـ برژینسکی» برای استقرار طالبان در کشمیر،   و صدور طالبان به کشورهای سابقاً شورائی خیز برداشته.   این است دلیل تقارن فرمایشات گهربار رضاپهلوی و تجلیل علی‌اکبر ولایتی از سیاست «باراک اوباما» در بی‌بی‌سی،  با انتشار اظهارات ابلهانة علی مطهری  پیرامون «برتری مردم سوئیس بر مردم ایران» و ... و خصوصاً برگزاری جشن «خودمختاری کشمیر» در شهر مشهد!
 
مطلب را با خودمختاری کشمیر ادامه می‌دهیم.   سرکنسول پاکستان در مشهد برای خودمختاری کشمیر جشن گرفته،    پیام رئیس‌جمهور پاکستان را نیز برای مشتاقان روخوانی کرده.   بوق رسمی حکومت اسلامی هم با انعکاس این خبر،  رسماً به حمایت حکومت اسلامی از دخالت آشکار حکومت دست‌نشاندة پاکستان در امور هند مهر تأئید زده:       
 
«[...] قاضی حبیب‌الرحمان،   سرکنسول پاکستان در مشهد،   امروز در این جشن در جمع خبرنگاران گفت [...] دولت و مردم پاکستان در پنجم فوریه در سراسر جهان همبستگی خود را با مردم کشمیر اعلام می‌کنند و هدف از این اعلام همبستگی که همزمان در پاکستان نیز انجام می شود اعلام حمایت مردم کشورمان از آرمان های عدالت‌خواهانه مردم جامو و کشمیراست [...] محرومیت و خشونت به بدترین شکل برای مردم کشمیر با نادیده گرفتن حق خودمختاری آنان ادامه دارد[...]»
‌منبع:   ایسنا‌،   مورخ 5فوریه 2014
 
 شاید حکومت اسلامی که با خوش‌رقصی‌ برای اربابان یانکی‌اش،   ارتش عراق را به خاک ایران دعوت کرد،   اینبار نیز برای «جنگ سازی» در منطقه به زمینه‌سازی مشغول شده،  شاید هم مانند بعضی‌ها در لندن لاف‌ می‌زند و گزافه می‌بافد!   ‌در هر حال،   میعاد 5 فوریه،  نه فقط به قرارداد «کارترـ توریخو» و انتصاب نخست‌وزیر خیابانی «انقلاب‌شان»،  که به همبستگی حکومت پاک‌ها با «مردم مسلمان»کشمیر نیز ارجاع می‌دهد.   به عبارت دیگر،  زدوبند «جیمی کارتر»،   مدعی حقوق بشر با کودتاچیان پاناما که در کشور ایران به کودتای 22 بهمن و ظهور طالبان در ایران و افغانستان انجامید،   خودمختاری کشمیر را نیز شامل می‌شود.   به همین دلیل بی‌بی‌سی به «ولایتی»،   جیره‌خوار محفل «کارتر ـ برژینسکی»‌ تریبون داده تا ایشان به عنوان پامنبری،   ضمن ابراز نارضایتی از حضور ارتش آمریکا در افغانستان،  به ستایش سیاست‌های «عقلانی» باراک اوباما بنشینند:
 
«[...] اوباما [...] برنامه‌ای را برای خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان اعلام کرد و آقای ولایتی این تصمیم را عاقلانه دانسته [...] مشاور امور بین‌المللی رهبر ایران  [...] گفته همسایگان افغانستان از حضور نظامی آمریکا راضی نیستند[...]»
منبع:  بی‌بی‌سی،  مورخ 5 فوریه سالجاری  
 
همچنانکه می‌بینیم،  علی‌اکبر ولایتی بجای «همسایگان افغانستان» اظهار نظر می‌کند؛  لات همیشه در جایگاه دیگران می‌نشیند؛  دلیل هم اینکه اوباش جماعت با «مسولیت» و «پاسخگوئی» بیگانه است،  و برای خود «برتری» قائل می‌شود.  و از نظر برتری‌طلبی،  لات‌های جمکران حتی از انواع پاکستانی‌شان هم پیشی گرفته‌اند.  پس از 35 سال استقرار حکومت «عدالت علفی» در کشورمان،  اوباش حکومتی «برتری» مردم سوئیس بر مردم ایران را به زبان الکن خویش به اثبات می‌رسانند!      
 
در برابر حماقت‌نوازی آتلانتیست‌ها،  حکومت اوباش جمکران نیز وظیفه دارد،  ضمن ستایش از «مردم» غرب،   خود را برتر از ایرانیان به شمارآورد!   به عنوان نمونه علی مطهری،  با توسل به  نشخوار گذشته و ضمن ابراز تأسف از رفتار ناشایست «مردم» در صف،  به این نتیجه رسیده که فرهنگ این مردم،  با مردم سوئیس تفاوت دارد:
 
«[...] ما همه فرهنگ مردم را می‌دانیم[...] یک سال در دولت مهندس موسوی در عید قربان اعلام شد که گوسفند در مکانی خاص ارزان‌تر توزیع می‌شود.   بعد از این اعلام صف‌های طولانی تشکیل شد و خیلی‌ جاها کار به چاقوکشی کشید [...]‌ با توجه به این تجربه این نوع شیوه توزیع درست نیست[...] زمانی ما برای مردم سوئیس برنامه‌ریزی می‌کنیم [...]‌ طبیعتا آن برنامه با برنامه‌ریزی برای مردم خودمان فرق دارد [...]»
منبع:  ایسنا،  مورخ 5 فوریه 2014 
 
بله،   35 سال پس از معرفی نخست‌وزیر خیابانی،  توسط آن وحشی بیابانی،   تولة آخوند مطهری نه تنها «فرهنگ» مردم ایران،   که «فرهنگ» مردم سوئیس را هم مثل کف دست‌اش ‌شناسائی کرده،   و از برتری «این مردم بر آن یکی» آگاه شده!   و به همین دلیل پیشنهاد کرده،  آنچه جمکرانیان «سبدکالا» می‌خوانند «به درب خانه ها تحویل داده شود!»   به عبارت دیگر برای دریافت «سبدکالا»،   داشتن خانه با «درب» الزامی است:
 
«[...] دولت باید در نحوة توزیع سبد کالا دقت می‌کرد و آن را به شکل دیگری همچون تحویل در درب منازل اقدام می‌کرد[...]»
همان منبع
 
علی مطهری که با زدوبند و لات‌بازی در جایگاه نمایندة مجلس جمکران لنگر انداخته،  اگر بجای اظهار فضل پیرامون شیوة برخورد متفاوت مردم سوئیس با «تحویل سبد کالا»،   نگاهی به کارنامة درخشان خود وبه ویژه سوابق پدرش می‌انداخت شاید متوجه می‌شد،  نمایندة مجلس حکومتی که در یکی از ثروتمندترین مناطق جهان،  صدهاهزار «شهروند» را برای دریافت مواد غذائی وارداتی به  «صف» می‌کند،  بهتر است «درب‌اش» را بگذارد!   بله،  توله آخوندی که پدرش یارغار احسان نراقی و «پارة تن خمینی» بود،  و خودش نیز از جمله منتفعان حکومت نوکرپرور و لات‌نواز زال‌ممد به شمار می‌رود،  مصلحت دیده،  بجای نکوهش   حکومت توحش‌گستر، کاسه کوزه را بر سر ایرانیان بشکند.   به یاد داریم که ملاممدخاتمی،  چماقدار محفل کیهان هم می‌خواست «رئیس جمهور» یک کشور پیشرفته مثل سوئد باشد!   یادآور شویم، این شکرخوری‌ها در ‌وبلاگ «رئیس‌جمهور سوئد» بررسی شده.
 
ولی ریشه‌های این تبلیغات برتری‌طلبانه را در مجلس «دعا و ثنا و فتوی» حکومت زال‌ممد رایش نمی‌توان یافت؛   این تبلیغات از بوق‌های لجنزار آتلانتیسم در غرب سرچشمه می‌گیرد.  در این رسانه‌هاست که گذشته از جنگ تبلیغاتی بر علیه المپیک  سوچی،‌   پروپاگاند را در قالب ارائة تصویر «قدرقدرت» و «مردمی» از پوتین،   انتساب «پدوفیلی» سازمان یافتة واتیکان به مسیحیان غیراروپائی ـ  ساکنان آسیا و آفریقا ـ  و ایجاد ترادف میان کوروش هخامنشی و اسکندر مقدونی،  و از همه مهم‌تر «تعیین جنسی‌ات» برای پرندة افسانه‌ای «سیمرغ» مشاهده می‌کنیم!
 
بله،   آتلانتیست‌ها که در عرصة واقعیت به تبلیغ «نفی جنسی‌ات» مشغول‌اند،  در زبان فرانسه به نام موجود افسانه‌ای ایران باستان،   «سیمرغ»،   یک حرف تعریف مؤنث افزوده‌اند و در یک چرخش قلم سیمرغ افسانه‌ای را به اسم عام مونث «لاسیمرغ» تبدیل کرده‌اند!   البته این عمل ابلهانه توسط لوتی و عنترهای جمکرانی صورت گرفته،   و محافل مطلق‌گرا در کشور فرانسه،  مانند دیگر مطلق‌گرایان غرب،  وظیفه ‌ دارند در راستای سیاست تشویق حماقت،  از آن ستایش هم به عمل آورند.   در اوج این لجن‌پراکنی به فرهنگ ایران است که در میعاد 5 فوریه،  ‌ ترهات اقوام سامی در باب حکم الهی «نابودی بابل» نیز به حساب عملیات کوروش کبیر گذاشته شد!   تعجب نکنید!  یکی از بوق‌های فرانسه زبان تأکید کرد که «سپاهیان پارس به دستور کوروش کبیر بابل را با خاک یکسان کردند!»  و از قضای روزگار این شوخی خنک نیز در آستانة 5 فوریه از کانال 5 تلویزیون فرانسه پخش ‌شد!   این مختصر را محض اطلاع رضا پهلوی گفتیم که در مصاحبه‌اش از پیوند سابقة‌ تاریخی ایران با رعایت حقوق بشر یاد کرد،  بدون اینکه نیم نگاهی به اوضاع  فرانسه و خرتوخر حاکم بر این کشور بیاندازد!          
 
شاید این خرتوخری در ناکامی دولت سوسیالیست فرانسه جهت «بازتولید» سناریوی دوران ریاست جمهوری میتران ـ  زمینه سازی برای راست افراطی ـ  ریشه داشته باشد،   و دلیل هم روشن است.   سیاست‌های دوران جنگ‌سرد را نمی‌توان در شرایط کنونی اعمال کرد؛   در آن دوران،  کاخ سفید و سازمان ملل در کنار واتیکان از «فتوی» و روابط یک‌سویه حمایت می‌کردند.   ولی اینک سازمان ملل که خود یکی از مهم‌ترین نمادهای فساد اداری و مالی در سطح بین‌المللی است،   و جز «نورچشمی‌ها» کسی را در دفاترش نمی‌بینیم،  جهت تأمین حاشیة امن برای خود،  ناچار شده حسابش را از بساط «سنتی» و تاریخی واتیکان،  یعنی کودک‌آزاری و روابط یکسویه جدا کند.                     
 
در پنجمین روز ماه فوریه 2014 ،   گزارش «تند» سازمان ملل تحرکات «فرهنگی» واتیکان، یعنی حمایت از روابط یک‌سویه ـ  تهاجم به حریم خصوصی و مخالفت با حق انتخاب آزاد انسان‌ها را مورد نکوهش شدید قرار داد.   در این گزارش دو اصل اساسی به واتیکان  تفهیم شده.   نخست اینکه تجاوز کشیش‌ها به کودکان و نوجوانان در سراسر جهان،   «جنایت است، نه انحراف اخلاقی.»  به عبارت دیگر،  «ارشاد» و «خلع لباس» و نکوهش «جنایتکار» آنهم این قماش جنایتکار کافی نیست!   دیگر آنکه کلیسای کاتولیک دیگر نمی‌تواند به حمایت از خشونت بر علیه حقوق اجتماعی زنان و اقلیت‌های «غیرسنتی» ادامه دهد.
 
یادآور شویم واتیکان با حمایت محافل «احترام به ادیان»،  از یک‌سو تشکل چماقداران «پرولایف» را به راه انداخته،   و با ترور پزشکان و تخریب کلینیک‌هائی که در آن‌ها سقط جنین انجام می‌شود،  به حساب خود از «حق زندگی جنین»،   به عنوان «حق طبیعی» و الهی حمایت به عمل می‌آورد!   و از سوی دیگر،   «گرایش جنسی» افراد بالغ را به ابزار تبلیغات نفرت‌فروشی تبدیل کرده.   باشد که محافل «ضدلائیسیته» که با فروپاشی اتحاد شوروی، ‌ و فرسایش دولت اسرائیل و حکومت جمکران از سکوهای پرش سنتی‌شان ـ  طویلة رایش، دکان سرزمین موعود،  استبداد پرولتاریا،  و محور طالبان‌سازی نوکران «آزاد و مستقل» در پاکستان،   افغانستان و ایران ـ   محروم شده‌اند،  بتوانند این «پردة پاک» را از تهران تا واشنگتن «بازتولید» کنند،  و در یک چشم بهم زدن،  منطقه را به دوران جیمی کارتر  بازگردانند.   
 
از اینرو پس از انتشار گزارش سازمان ملل در مورد واتیکان،   شبکة «آی. 24 نیوز» ـ  شبکه فرانسه زبان اسرائیل ـ  با یک موضع‌گیری عجیب و «نامربوط» اعلام داشت،‌ مبارزه با «کودک‌آزاری» در آفریقا و آسیا خیلی خیلی برای واتیکان مشکل خواهد بود.  در ضمن    همجنس‌گرایان در روسیه سرکوب می‌شوند!   اتفاقاً سایت بی‌بی‌سی هم دست در دست بوق اسرائیل،  گزارش سازمان ملل را به ابزار پروپاگاند علیه روسیه و بازی‌های سوچی تبدیل کرده.    
 
بله امسال روسیه میزبان المیپک زمستانی است و این مطلب باعث ناخشنودی عمیق «عزاداران جنگ سرد» ـ آتلانتیست‌ها ـ  شده.   افسوس که اتحاد شوروی فروریخت و جیمی کارتر منفور نمی‌تواند،  امسال نیز همچون سال 1979،   فتوی تحریم بازی‌های ورزشی بصدورد!  باری،  فروپاشی اتحادشوروی آتلانتیست‌ها را به عزاداران حسینی «جنگ سرد» تبدیل کرده و هر چه به میعاد المپیک «سوچی» نزدیک‌تر می‌شویم،   بوق‌های ضدلائیسیته،   علاوه بر تبلیغات نژاد‌پرستانه و ایران‌ستیز،   پروپاگاند «تحریم المپیک» را نیز گسترش می‌دهد.
 
«مه فشاند نور، و سگ عوعو کند»، حکایت المپیک سوچی است و وقوق‌ساهاب‌های آتلانتیست با یک تفاوت مهم.   و آن اینکه عوعوی سگ به نورماه «انگیزة‌ اقتصادی» ندارد! حال آنکه لجن‌پراکنی حضرات به «سوچی» ریشة‌ مادی دارد.  گذشته از تأسیسات ساختمانی سوچی که دیگ حسادت خیلی‌ها را به جوش آورده،   از منظر جغرافیائی،  «سوچی» به سواحل دریای سیاه و کوه‌های قفقاز نزدیک است!  و  ‌این ویژگی،  به تنهائی برای تخته‌ کردن دکان مراکز به اصطلاح «لوکس» و مخروبة تفریحات زمستانی سوئیس و اتریش کفایت می‌کند!   
 
در واقع «تحریم المپیک» سوچی نیز مانند،   جنجال یانکی‌ها و حکومت زال ممد رایش در مورد «تغییر نقشه خاورمیانه توسط پوتین» و ... از حماقت و افلاس محافل فتوی سالار سرچشمه می‌گیرد.   در عرصة واقعیت،  کانال پاناما با بحران بودجه روبرو شده،   و جشن همبستگی پاکستان با کشمیر هم آزمایش نخستین موشک بالیستیک مافوق صوت هند را در پی آورده!   در نتیجه،‌   و با در نظر گرفتن اینکه در تاریخ 5 فوریه 2014،  خبر پایان مأموریت رابرت مک‌فال،  سفیر آمریکا در روسیه هم انتشار یافت،  اعلیحضرت رضا پهلوی حتی اگر امکان بازگشت به کشور برای‌شان فراهم شود،   نمی‌توانند با تکیه بر قانون اساسی پوسیدة‌ دوران قاجار،  دولت را در ایران همچون دولت تونس به ساختار «دین‌پناه» تبدیل کنند.     
 
 

سه‌شنبه، بهمن ۱۵، ۱۳۹۲

منبر، مردم، مونیخ!



خجسته باد سال اسب!   در نخستین روز سال نو چینی،    همزمان با موعظة جان کری از منبر نشست امنیتی مونیخ،   صورتک فریبندة «مبارزه با فاشیسم» از چهرة‌ حزب دمکرات آمریکا فرو افتاد و‌ نیویورک تایمز،   با توسل به پائین‌تنة «وودی آلن» به دوران نورانی «بوریس یلتسین» بازگشت!   به فاصلة چند ساعت،  سناریوی آنگلوساکسون‌ها جهت ارائة تصویر لنینیست از آخوند ـ  بازاریابی برای روح‌الله خمینی و دیگر ملایان به عنوان حامیان جنبش‌های کارگری ـ  بر ملا شد.

 

نیازی نیست که بگوئیم برای تحقق این سناریو،  «سلب مسئولیت» از آخوند و «تطهیر» وی الزامی است.   به عبارت دیگر،   می‌باید علاوه بر حذف فساد مالی،  اداری و اقتصادی،  از کارنامة 34 سالة حکومت آخوندی،   کشتار و سرکوب ملت ایران نیز زدوده شود.   و تنها راه چنین «تطهیری» نشاندن شیخ در جایگاه «غیرمسئول» است.   یعنی در جایگاه برتر، ‌ یا در جایگاه صغیر و مهجور و گناهکار.  وظیفة‌ نشاندن شیخ در جایگاه صغیر و مهجور را «نوری‌زاد» برعهده گرفته.   این فرد ادعا می‌کند،   علی خامنه‌ای «فریب» خورده و اگر از «مردم» عذرخواهی کند،  همه چیز درست می‌شود!   بخش «سلب مسئولیت» از آخوند در فسادمالی و اداری را نیز «کیهان و ایسنا» بر عهده دارند!  و نهایت امر،  نشاندن آخوند در جایگاه مدافع «جنبش‌های کارگری» بر عهدة‌ بوزنامة جمهوری اسلامی قرار گرفته.   در این  میانه،  می‌باید قوة قضائیة حکومت زال‌ممد رایش با نمایش «محاکمة علنی» آخوندکروبی،  اهداف «جنبش سبز» یا همان بازگشت به دوران نورانی آن وحشی بیابانی را بار دیگر به ملت ایران حقنه کند.   و این است دلیل بازتولید ترهات فیس‌بوکی یکی از پسران آخوند کروبی در سایت رادیوفردا.

 

در فیس‌بوک کذا چنین آمده که آخوند کروبی خواهان محاکمة علنی و انتشار دفاعیات‌اش در رسانه‌هاست و هر حکمی هم که قاضی صادر کند قبول خواهد کرد:

 

«[...] خواهان محاکمه وتعیین هر قاضی از سوی حکومت هستم و هر حکمی هم صادر شود هیچ اعتراضی نخواهم کرد و اعضای هیأت منصفه هم از قبیل آقایان نقدی٬  شجونی٬  مصباح یزدی٬ حدادعادل وشریعتمداری انتخاب شوند.   منتها فقط خواستار محاکمه‌ای علنی هستم که دفاعیاتم در رسانه‌ها منتشر شود.»

منبع:  رادیوفردا،   مورخ اول فوریه 2014

 

البته دفاعیات شیخ کروبی قابل پیش‌بینی است.  کوفتن بر طبل بلاهت حق و باطل؛  آراء مردم؛  صیانت از دین و اسلام و نامه‌های آنحضرت به مالک اشتر و ... و خلاصه همة اورادی که حکومت خود فروختة آخوند طی 34 سال در هر میعاد برای ما ملت نشخوار و بازنشخوار کرده تا موجودیت‌اش تداوم یابد.  این است پایه و اساس تقاضای اسلامی،  حق‌طلبانه و به اصطلاح عدالت طلبانة آخوندکروبی.   برپائی دادگاه برای این جانور وحشی، جنایات حکومت طی 34 سال اخیر و نیازهای واقعی ملت ایران را به حاشیه می‌راند،  و گوسفندالله را به ویژه در شمال شهر با مبارزات ابلهانة‌ سران «جنبش‌سبز» سرگرم خواهد کرد.   این «محاکمات» امکان تطهیر آخوندجماعت،‌  و همچنین «بارگیری مجدد» یا «آپ لود» سناریوی استعماری «جنبش‌سبز» را فراهم خواهد آورد.   جنبشی که هم به ماجرای کربلا و خشونت‌طلبی حسین عین ارجاع می‌دهد،  هم توجیهی است بر وحشی‌گری و پوپولیسم میرحسین و امام خونخوارش و ... و شاید جان کری،   وزیر امورخارجه ایالات متحد،  زمانیکه در مونیخ بالای منبر رفته بود،  و «حسین‌وار» از مطالبات دمکراتیک «مردم» اوکراین دفاع می‌کرد،  تحت همین «الهامات انقلابی» کراوات سبز زده بود!  بله،  رنگ این کراوات با محتوای اظهارات جان کری، دفاع از پوپولیسم،  یهودستیزی و تخریب،  پیوند مستقیم دارد.   

 

البته شیون و زاری وزیر امورخارجه ایالات متحد بیشتر به دلیل سرخوردن روی پوست خربزه‌ای بود که‌ بخشی از حاکمیت آمریکا ـ  از طریق حمایت غیرمستقیم از مسکو در برابر اتحادیه اروپا  در مورد خط لولة اوپال ـ  زیرپای‌اش گذاشته بودند!   و همین پوست خربزه بود که در تاریخ 28 ژانویه 2014،   آلمان را در کنار روسیه قرار داد،  ‌ و هر چه لندن طی 70 سال اخیر رشته بود پنبه کرد!   پیش از ادامة‌ مطلب،  یک مینی‌پرانتز در مورد 70 سال دکان‌داری لندن باز می‌کنیم.

 

این دکان «پربرکت» با اعزام نیروهای آنگلوساکسون به سواحل فرانسه افتتاح شد.  عملیاتی که در ظاهر با شعار آزادی فرانسه و نابودی ارتش هیتلر در اینکشور سازمان یافت.   ولی هدف اصلی «پاترنوس»،   طبق معمول «مبارزه با کفر»،  یعنی ارتش سرخ بود!  طی جنگ دوم،   بریتانیا در فرانسه با مارشال پتن و ژنرال دوگل یک دکان دونبش بازکرده بود.   ویشی‌ست‌ها را در قدرت،   و ژنرال دوگل را هم در هجرت نگاه داشته بود،‌   تا ببیند ارتش سرخ پس از شکستن محاصرة استالینگراد چه خواهد کرد.   اگر ارتش سرخ زیاده خواهی نمی‌کرد، ویشی‌ست‌ها می‌توانستند در فرانسه به حکومت‌شان ادامه دهند.   ولی پیشروی ارتش سرخ در اروپای شرقی،‌  پاترنوس را سخت به وحشت انداخت.   امکان داشت ارتش سرخ با آلمان پیمان صلح امضاء کند و کشور آلمان تبدیل شود به خراج‌گزار مسکو!   در اینصورت گذشته از کشورهای همجوار آلمان،   مناطق نفوذ فرهنگی اینکشور نیز در اروپا تحت تأثیر این روابط قرار می‌گرفت.   به عبارت دیگر فرانسه از بریتانیا دور می‌شد،   و ژنرال دوگل و محفل «میهن‌پرستان» مستقل فرانسه هم روی دست لندن باد می‌کرد!   برای جلوگیری از همین فاجعه بود که در تاریخ 6 ژوئن 1944 نیروهای آنگلوساکسون‌ با اهن‌وتلپ فراوان در سواحل «نرماندی» پیاده شدند و ... و پس از چندین ماه بمباران وحشیانة ملت‌های آلمان،  هلند، بلژیک،‌ و کشتار صدها هزار غیرنظامی توسط نیروی هوائی ایالات متحد،  توانستند راه نفوذ ارتش سرخ به مناطق غرب اروپا را سد کنند.   این انسداد که 70 سال ادامه داشت،  ‌ همانطورکه در وبلاگ «اوپال و توتال» هم گفتیم،   طی نشست سرد «روسیه ـ  اروپا» در بروکسل به پایان رسید و اینچنین بود که جایگاه برتر لندن در اتحادیة اروپا تضعیف شد  و روز 31 ژانویه،‌  فریاد تهدید دیوید کامرون در مورد خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا به آسمان برخاست.

 

بله،  اولین پیامد این تغییر ستراتژیک را طی نشست سران فرانسه و بریتانیا در  لندن ـ  31 ژانویه 2014 ـ  شاهد بودیم.   به جزئیات این نشست نمی‌پردازیم،   فقط بگوئیم،   به دلیل تضعیف بریتانیا،  جایگاه فرانسه هم متزلزل شده و ایندو امپراتوری دیگر نمی‌توانند همان روابط گذشته را با یکدیگر ادامه دهند.   روشن است که چنین شرایطی به لندن و پاریس محدود نخواهد ماند؛  ‌ جبهة ضدلائیسیته ـ  زن‌ستیز  ـ  تضعیف شده‌،   و طبق «عادت» راه حل را در «بازگشت به گذشته» می‌جوید.   این است دلیل منبر رفتن «جان کری» در مونیخ،  و به راه افتادن موج جدید پروپاگاند «تطهیرآخوند» ـ به ویژه از طریق توبه ـ  در بی‌بی‌سی و شاخک‌های‌ غربی و جمکرانی‌اش.

 

پروپاگاندی که با توجهات ویژة‌ بوق‌ سازمان سیا به اعتراض کارگران در چادرملو ـ  سایت رادیو فردا،  ‌مورخ 2 فوریه 2014 ـ   و تریبون دادن دویچه وله به آخوند «هادی خامنه‌ای»،  برادر علی‌خامنه‌ای و نشاندن آخوند در جایگاه مدافع حقوق کارگران توأم شده.   مطلب را با انعکاس اظهارات ابلهانة برادر مقام معظم جمکران در «دویچه وله» ادامه می‌دهیم.  این روزها گذشته از انعکاس درافشانی‌های «علی پهلوی» و مسعود انصاری،  ‌ پسر خاله شهبانوفرح در ستایش آخوند ـ   به ترتیب در سایت‌های پیک‌نت و فارس‌نیوز ـ   فضای سیاسی کشور را  ملایان بادستار و بی‌دستار جمکران و به ویژه قوم و قبیلة مقام معظم اشغال کرده‌اند.  اینان به طرق مختلف می‌کوشند «گوسفندالله» را مانند سال 1357 برای «تکرار» دورباطل محبوب لندن بسیج کنند.   به این ترتیب آنگلوساکسون‌ها خواهند توانست شیخ کودتاچی و فرسوده را با شاه تازه نفس و محبوب و به ویژه اسلام‌پرست جایگزین نمایند؛  شاهی که ادعای ایرانی‌ات‌‌اش فضای رسانه‌ای را اشباع کرده،  ولی نام فرزندان‌اش ـ نور و ایمان ـ  قرآنی است!  

 

خلاصه اگر طرفداران محمد خاتمی شیاد،   یا هواداران میرحسین جلاد ـ  همان‌ها که در سال 1357 پشت سر آخوند ردیف شده و عربدة‌ مرگ بر بختیار سر ‌دادند ـ  اینروزها به صراحت از آرزوی بازگشت به دوران نورانی شاه «سخن» می‌گویند،  بی‌حکمت نیست!   به ویژه که شاهزاده رضا پهلوی نیز بارها و بارها ارادت‌شان را به آیات عظام ابراز فرموده‌اند،   و ثابت کرده‌اند که «نشان از پدر دارند!»   باری اگر اعلیحضرت بر ما ملت «منت» گذارند،   اینبار فرزندان شیخ مهدی بازرگان یک خانقاه برای مولوی در دانشگاه تهران بر پا می‌کنند؛   فرزندان ناصر میناچی برای فرزندان ایران زمین «حسینة ارشاد مدرن» می‌سازند،  تا در آن فرزندان علی شریعتی،  با توله‌های آخوند مطهری بر سر پوچیات و توهمات و حسن و حسین و فاطمه و زهرا،  جنگ زرگری به راه اندازند و ... و خلاصه بازار «تقلید و تکرار و تقیه و تقلب و تدبیر و توبه و فتوی» و ... و به طور کلی،   بازار ابهام و «روابط یک‌سویه» صدراسلام، ‌ بیش از پیش رونق خواهد گرفت و میدان تاخت و تاز و عربده‌جوئی و پوچ‌بافی آخوند جماعت گسترش می‌یابد:

 

«[...] هادی خامنه‌ای[...] ابراز تأسف کرده که روند انقلاب آنگونه که انتظار می‌رفت،  سپری نشد و به اهداف خود نرسید [وی] تورم و گرانی و وابستگی و بیکاری را یادگار دولت گذشته خوانده [...]  بازار ما در اختیار چین و ترکیه بود.  استان سیستان و بلوچستان در دوره اصلاحات می‌توانست گندم خاورمیانه را تأمین کند اما در پی بی‌تدبیری دولت‌ قبلی ما وارد کننده گندم هستیم[...]»

منبع:   دویچه وله،  ‌مورخ اول فوریه 2014 

 

وراجی‌های برادر علی خامنه‌ای را بررسی نمی‌کنیم،  ‌چرا که بررسی پوچ‌گوئی اتلاف وقت خواهد بود.  بی‌رودربایستی بگوئیم،   هادی خامنه‌ای مانند دیگر مقامات حکومت «مسجد ـ روسپی‌خانه» فقط به نشخوار علوفة اهدائی سازمان سیا مشغول است.   در کنار نشخوار گذشته،   این نشخوار به گوساله‌های ننه‌حسن امکان می‌دهد،  برای گریز از واقعیت در زمان حال،  لاف توانائی‌های موهوم «آینده و گذشته» را بزنند؛   به مداحی مشغول شوند،  و یا همچون هادی خامنه‌ای در جایگاه «قضاوت» بنشینند و برای همپالکی‌های جنایتکار و  تاراج‌گر‌شان نظیر شیخ کروبی و میرحسین موسوی و کشتزار شرعی‌اش،   زهرا خانوم «جایگاه برتر» تعیین کنند.   به این ترتیب،   مخاطب می‌باید بپذیرد که از یک‌سو،  ملت ایران به شیخ کروبی و میرحسین موسوی مدیون است،   و از سوی دیگر،   ‌سرکوب سیاسی و فرهنگی،   و «ارعاب»  فقط در دوران احمدی‌نژاد رایج بوده:

 

«[...] برادر رهبر [...] گفته است:   در نبود آزادی‌های سیاسی و مطبوعاتی و استقرار فضای رعب و اختناق در کشور،   دولت قبل ضرباتی به مراتب سنگین‌تر از عرصه اقتصاد به کشور وارد کرد[...]»

همان منبع

 

ولی خارج از «تطهیر» میرحسین موسوی و مهدی کروبی،  پیام اصلی چرندبافی‌های وقیحانة‌ برادر علی خامنه‌ای جدا کردن حساب‌ خویش از جنایات حکومت جمکران است‌،  چرا؟ چون این جانور وحشی می‌پندارد با مزخرف‌بافی،   مداحی و «انتقاد مبهم» از شرایط و تهاجم به احمدی‌نژاد خواهد توانست ضمن بهره‌گیری از حکومتی که ملت ایران را 34 سال است  تاراج می‌کند،   در سنگر مخالف هم لنگر بیاندازد!   همان‌ شیوه‌ای که میرزای شیرازی و هم‌آخوری‌های‌اش از قماش آخوند مدرس،‌  کاشانی،   مصدق،  خمینی، ‌ شیخ ‌مهدی بازرگان و...و  دیگر جیره‌خواران استعمار برای تخریب ایران و سرکوب و تاراج ما ملت به کار برده و می‌برند.   

 

جالب اینکه،  همین شیوه را پاسدار شریعتمداری برای سلب مسئولیت از آخوند شاهرودی در پرونده زمین‌خواری و فساد مالی به کار گرفته.   سرپرست کیهان ادعا می‌کند،  ‌آخوند شاهرودی،   رئیس پیشین قوة قضائیه جمکران سند زمین‌خواری را امضاء کرده،  ولی روح‌شان از این ماجرا خبر نداشته:

 

«[...]از طریق نیروهای بسیجی و حزب‌اللهی [...] باخبر شدیم [فردی ] در جریان یک زد و بند و با پرداخت رشوه، حکم تصاحب بسیاری از زمین‌ها و املاک مصادره شده را دریافت کرده[...] ماجرای این زمین‌خواری را [...] منتشر کردیم. بعد از انتشار این گزارش [...] هاشمی شاهرودی [...]ریاست قوه قضاییه [...]پیغام دادند که از این ماجرا تعجب کرده‌اند[...] خدمت ایشان رفتیم. آیت‌الله شاهرودی ضمن آن که تصاحب زمین‌ها و املاک و مستغلات مورد اشاره را غیرقانونی می‌دانستند، اظهار داشتند این اتفاق فقط با امضای ایشان امکان‌پذیر است که ایشان نیز به شدت با اینگونه اقدامات مخالف بوده و هستند[...] اما، وقتی، کپی سندی که به امضای ایشان رسیده بود را نشان دادیم، به حیرت فرو‌رفتند[...]دستور رسیدگی جدی دادند و ماجرا به خیر گذشت. ولی چگونه سند یاد شده به امضای آیت‌الله شاهرودی رسیده بود و تحت چه عنوانی از ایشان امضا گرفته بودند؟! آنها چه کسانی بودند؟! و امروزه کجا هستند؟![...]»

منبع: کیهان،  مورخ 12 بهمن ماه 1392 خورشیدی 

 

بله پاسدار شریعتمداری پس از نقل این قصة خاله سوسکه،  ضمن تأکید بر «پاکی» روسای قوه قضائیه،  عربده سر داده که چه کسانی در این فساد دست داشته‌اند و امروز کجا هستند؟! به عبارت دیگر،   آن‌ها که در دوران آخوند شاهرودی به تاراج مشغول بوده‌اند،‌ ‌ نام و مشخصات‌شان در دست نیست،  و ناپدید هم شده‌اند!   اگر متن مضحک استعفای میرحسین موسوی را مرور کنیم ـ وبلاگ ناهید رکسان 25 ژوئیه 2010 ـ  خواهیم دید که «آن‌ها» همان کسانی هستند که باعث استعفای میرحسین موسوی شدند!   یک گروه گمنام با تعداد نامشخص می‌آید و کارهای ناشایست می‌کند و ... و خلاصه وقاحت و توحش محفل کیهان و اطلاعات در عرصة گسترش ابهام صورتکی است بر توحش اربابان‌ آنگلوساکسون‌شان. همان‌ها که نان‌شان در گرو حکومت آخوند و گسترش  باورهای گوسفندالله،  یا تل موهوم «خلق» و مردم افتاده.   برای دریافت ابعاد حماقت گوسفندالله فقط کافی است نیم نگاهی به یکی از تصاویر «انقلاب‌شان» در سایت بی‌بی‌سی بیاندازیم!   

 


در این تصویر،   گروهی از زنان ایرانی در اطراف یکی از کنیزالاسلام‌های سیاهپوش تجمع کرده‌اند.   کنیزالاسلام کذا که مقنعه بر سر دارد،‌  یک «پلاکارد» به دست گرفته که رویش نوشته شده،   «زن مبارز ایرانی برده نمی‌گردد!» در کنار این تبلور بردگی و توحش، گوسفندالله را می‌بینیم با موهای رنگ شده و ظاهر آدمیزاد!   به عبارت دیگر،  حضرات صفوف‌شان را از اسلام‌پرستان جدا نکرده بودند،  ‌چرا؟   چون مطالبات‌شان همچون نامه ابلهانة «رشیدی مطلق»،  پدرپرستانه،  پوچ و  «معنوی» بود!   جالب اینجاست،   که نامة «رشیدی مطلق» که با «شایعه» در مورد روح‌الله خمینی و مسائل ایران آغاز می‌شود،   ضمن نشاندن مارکسیست‌ها در سنگر «زن‌ستیزی»،  نهایت امر با ابراز ارادت به «انقلاب و لباس مقدس روحانی‌ات» به پایان می‌رسد!   

 

متن این جفنگ‌نامة سراپا ابهام فقط می‌تواند از تولیدات کلیشه‌ای سازمان سیا باشد.  تولیداتی که به آمریکای لاتین هم صادر شده بود،  و بر محور تخریب لائیسیته و تقدیس ارباب دین استوار است:

 

«[...] روح الله خمینی معروف به سید هندی [...]‌ علیه انقلاب ایران و به منظور اجرای نقشة  استعمار سرخ و سیاه کمر بست [...] خوشبختانه انقلاب ایران پیروز شد و آخرین مقاومت مالکان بزرگ و عوامل توده‌ای در هم شکسته شد،   و راه برای پیشرفت و تعالی و اجرای اصول عدالت اجتماعی هموار شد [...] در تاریخ انقلاب ایران،  روز پانزدهم خرداد به عنوان خاطره‌ای دردناک از دشمنان ملت ایران باقی خواهد ماند و میلیون‌ها مسلمان ایرانی به خاطر خواهند آورد که چگونه دشمنان ایران هر وقت منافع‌شان اقتضا کند با یکدیگر هم دست می‌شوند،  حتی در لباس مقدس و محترم روحانی.»

     

بله،   همچنانکه می‌بینیم،   از قضای روزگار در ذهن علیل نویسندة این نامه که او را «رشیدی مطلق» نامیده‌اند،   طرفداران انقلاب ـ  همان سناریوئی که توسط سازمان سیا در دوران جان کندی تنظیم شده بود ـ  «میلیون‌ها مسلمان ایرانی» بوده‌اند!   جالب اینجاست که امروز هم  طرفداران انقلاب ـ  همان کودتائی که سازمان سیا در دوران جیمی کارتر به مورد اجرا در آورد ـ  همان میلیون‌ها مسلمان ایرانی هستند!   به عبارت دیگر،   در تبلیغات سازمان سیا،   طرفداران حکومت‌های مستبد و دست‌نشاندة غرب در ایران،  چه در دوران شاه،  و چه در دوران شیخ «میلیون‌ها مسلمان»‌ بوده و هستند!   روشن‌تر بگوئیم،   از همان دوران شاه،   در تبلیغات استعماری،   هرگز جائی برای دیگر اقلیت‌های مذهبی،  و لائیک‌ها در ایران پیش‌بینی نشده بود،   دلیل هم روشن است.   استعمار همچون آخوند،  ‌همواره در کنار تل موهوم «مردم» می‌نشیند،‌  چرا که نفی انسان ـ سرکوب ملت‌ها ـ  جز در پناه «ابهام» امکانپذیر نیست.   

 

حال می‌توان دریافت که «استناد» استاد فرج سرکوهی به آیات منطق‌ستیز قرآن و شعر مولوی، ‌ آنهم به بهانة دفاع از چپ ـ سایت اخبار روز،‌  مورخ  7 بهمن ماه 1392 ـ   از کدام لجنزار الهام می‌‌گیرد.  این همان لجنزاری است که سرچشمه‌اش را می‌باید در تبلیغات حکومت اسلامی،  و حمایت‌های فرضی آخوند از جنبش کارگری جستجو کرد:

 

«[...] امام خميني همه رقم از كارگران و توليدكنندگان حمايت مي‌كردند [...]‌ ايشان توسط آقاي كروبي مبالغي را براي ما مي‌فرستادند [...] توصيه [...] هميشگي آقاي بهشتي به ما اين بود كه جامعه كارگري را توانمند كنيد [...] فضاي عمومي كشور مدافع كارگران بود [...]‌ از ما حمايت مي‌شد [...] مقام معظم رهبري كه آن زمان رئيس‌جمهور بودند خيلي به مسائل كار و كارگري عنايت داشتند.  آيت‌الله هاشمي رفسنجاني،  حجت‌الاسلام باهنر، آيت‌الله موسوي اردبيلي نيز از جمله شخصيت‌هائي بودند كه خيلي به مجموعه كارگري كشور خدمت كردند [...]‌ جامعه كارگري ايران خودش را مديون آيت‌الله هاشمي رفسنجاني مي‌داند[...]زماني فضاي عمومي كشور مدافع كارگران بود [...] از ما حمايت مي‌شد [...] در 7، 8 سال گذشته تفكرات بيشتر به سمت سرمايه‌داري سوق پيدا كرد[...]»

منبع:   جمهوری اسلامی،  مورخ 13 بهمن ماه 1392  

 

همه اشکالات و کمبودها از دوران احمدی نژاد آغاز شد؛   پیش از احمدی‌نژاد،  همه چیز خوب بود!    علت تمرکز بوق‌های زال ممدرایش بر احمدی نژاد این است که «دیلی تلگراف» بلندگوی حاکمیت انگلستان چندی پیش خواهان رفع تحریم‌ها جهت بازگشت به شرایط دهة نود ـ  دوران خاتمی و رفسنجانی ـ  شده بود.  همان روزهای خوبی که خیابان‌های تهران تحت اشغال چماقداران و اوباش «متدین»،   یا بهتر بگوئیم «تل موهوم مردم» قرار داشت.   در آن روزها که بوریس یلتسین در «کرملین» چرت می‌زد و امور به دست کودورکووسکی و شرکاء بود!   همان روزهای خوبی که گذشت،   و برای بازگشت به آن دوران نورانی جان کری در مونیخ بالای منبر رفته بود و ادعا می‌کرد معترضان اوکراین خواهان دمکراسی هستند.   اوباشی که در یورو میدان بر ضد یهودیان شعار می‌دادند برای جان کری طرفداران دمکراسی به شمار می‌آیند:

 

«[...] جان کری وزیر خارجه آمریکا، روز شنبه [...] در کنفرانس امنیتی مونیخ گفت مبارزه مردم اوکراین برای دستیابی به دموکراسی و کسب آزادی است[...]»

منبع: رادیوفردا،   مورخ 12 بهمن ماه 1392

 

و اینجا بود که صورتک فریبندة مبارزه با فاشیسم‌ از چهرة ملیح وزیرامورخارجه آمریکا فروافتاد.