شنبه، مرداد ۰۹، ۱۳۸۹

مرغ و چماق!
...
افشاگری «اسناد محرمانه» اینروزها خیلی مد شده، و در پی عملیات پرهیجان و آشوب‌برانگیز «ویکی‌لیکز»، مرده‌شویان ساکن فرنگ نیز بیکار ننشسته با انتشار یک سند «خیلی، خیلی محرمانه» و در واقع خیلی خیلی احمقانه در باب استعفای موسوی جلاد ‌جهانیان را در بهت و حیرت فرو بردند. این به اصطلاح سند که رایحة تعفن ساواک جمکران از آن به مشام می‌رسد، 21 سال پیش در رسانة بنی‌صدر منتشر شده بود! به زبان ساده‌تر گورکن‌ها افشاگری‌شان نیز از طریق نبش‌قبر صورت می‌پذیرد، پس جای تعجب نیست که گورکن‌های سبز نیز از شیوة کیهان و سرداراکبر و دیگر مقامات حکومت مرده‌شویان «مستقل» پیروی کنند. روز گذشته، توده‌ای‌های ساواک به ادعای خودشان، «برای آگاهی نسل حاضر» متن مضحک استعفای موسوی را دوباره منتشر کردند تا هیچکس بین این استعفای اجباری و سرکشیدن جام زهر توسط خمینی دجال در تاریخ 18 ژوئیه 1988 و پاک‌شدن زمین از وجود پلید ضیاءالحق و یک گله از ژنرال‌های‌ا‌ش در تاریخ 17 اوت همان‌سال ارتباطی برقرار نکند، و این نکتة پیش‌پاافتاده به ذهنش خطور ننماید که ایران و پاکستان برای سیاست استعمار حکم «ظروف مرتبطه» را دارند. در عمل بعضی‌ها با انتشار دوبارة استعفای میرحسین موسوی قصد دارند در واقعیت‌های تاریخی منطقه «گسست» ایجاد ‌کنند. و هدف از این افشاگری ابله‌فریب پنهان داشتن دست استعمار در ایران و رد گم کردن در مورد این سیاست در کشور پاکستان است.

امروز می‌پردازیم به پروپاگاند «گسست» که به صورت «دین‌پرستی» و «دین‌ستیزی» در مصاحبه‌های خیرخواهانة‌ رادیو فردا و بی‌بی‌سی با فرح پهلوی و داریوش همایون بروز کرده بود. البته در دیگر بخش‌های این دو رسانه نیز همین پروپاگاند گسست را شاهدیم. به عنوان نمونه در بخش‌های «حقوق بشر»‌ رادیوفردا و «ادبی» بی‌بی‌سی! هر چند که پدیدة انسان‌ستیز «گسست» را در مصاحبة اخیر شاهزاده رضا پهلوی خیلی خیلی بهتر می‌توان مشاهده کرد. چرا که ایشان ضمن خروج از جایگاه ویژة اجتماعی خود همزمان به جایگاه «توده‌ای ـ ساو‌اکی‌ها» و آخوندهای «مردم‌پرست» اسباب‌کشی فرموده‌اند. بررسی این مصاحبة ایران‌ستیز را به فرصت دیگری موکول می‌کنیم، فقط به مشاوران فرهیختة‌ حضرت والا یادآور می‌شویم که «دمکراسی» عرصة حاکمیت خواسته‌های انسان‌ستیز و «باورهای مردم» نیست، خواه مردم کذا در اکثریت باشند، خواه در اقلیت. نظام دمکراتیک هیچ ارتباطی با توحش پوپولیسم یا «مردم‌سالاری» ندارد؛ از اینرو «رفراندوم»، به عنوان یک شیوة دمکراتیک نمی‌تواند در خدمت اهداف ضددمکراتیک قرار گیرد! در نتیجه موافقت یا مخالفت «مردم» فرضی با هر حکومت ضد دمکراتیک، «جمهوری اسلامی» یا غیر در هر حال فاقد اهمیت است. توسل به شیوه‌های دمکراتیک برای دستیابی به اهداف ضددمکراتیک را «شارلاتانیسم» یا مردم‌فریبی گویند. مردمفریبی، به مفهوم ایجاد گسست بین انسان و «واقعیت»، جهت کشاندن فرد به بیراهة فریب است.

نخست ببینیم «گسست» چیست؟‌ در تمام وبلاگ‌هائی که پیرامون «مدرنیته» ـ با مدرنیزاسیون اشتباه نشود ـ نوشتیم، ابعاد مختلف گسست را به تفصیل شرح داده‌ایم. برای اجتناب از اطالة کلام، به صورت خلاصه «گسست» را نفی تداوم تاریخی، ‌ یعنی نفی پویائی انسان در زمان و مکان مشخص تعریف می‌کنیم. به عنوان نمونه از منظر تداوم در زمینة ادبیات ایران، فردوسی در همان جایگاهی قرار می‌گیرد که کوروش هخامنشی در زمینة تاریخی. فردوسی، به عنوان حماسه‌سرای فارسی زبان «بنیان‌گزار» است و بقیة شعرای فارسی زبان ایران، از کلاسیک و مدرن میراث‌دار وی به شمار می‌آیند، چرا که زبان فارسی در هر حال «زبان فردوسی» است و شعرای معاصر ایران، خواه ناخواه از این زبان بهره برده و نمی‌توانند این میراث فرهنگی را انکار کنند. در نتیجه وقتی از زبان الکن برخی مدعیان شعر و شاعری در مرزپرگهر می‌شنویم که «شعر معاصر ارتباطی با شعر کلاسیک ندارد، و موجودیت خود را به امثال شاملو مدیون است» به ژرفای حماقت گویندة چنین سخنان سرشار از بلاهتی پی‌ می‌بریم و از اینکه «بی‌بی‌سی» چنین مهملاتی را منعکس کند به هیچ عنوان متعجب نخواهیم شد؛ وظیفة اصلی این شبکة سخن‌پراکنی همچون دیگر شیپورهای استعمار گسترش بلاهت و انسان‌ستیزی است.

از اینرو وقتی رادیوفردا در بخش حقوق‌بشر فروشی خود، صبیة عبدالرحمان برومند را جهت روضه‌خوانی بالای منبر می‌فرستد تا فقط برای قربانیان کشتارهای سال 1367 در ایران اشک تمساح سرازیر کنند، متحیر نمی‌شویم. به این دلیل که «پیام» کارفرمایان رادیوفردا به مخاطب این است که، در کشور ایران از سال 1357 تا سال 1367 هیچ جنایتی صورت نپذیرفته، و آخوند منتظری، از برگزیدگان دکان حقوق‌بشر شیرین «عبادی ـ سیاسی» به همین دلیل خفقان اختیار کرده بودند. اینان همچنین می‌گویند، برخلاف علی‌خامنه‌ای، آخوند منتظری از تمام ویژگی‌های ولی‌فقیه «نیک» برخوردار بوده! در نتیجه، همة آخوندهای منفور و مدافع جنبش سبز از قبیل صانعی و بیات زنجانی و ... همچون منتظری «خوب» و نازنازی خواهند شد و برای جانشینی خامنه‌ای نیز مناسب‌اند. به عبارت دیگر، بر اساس پروپاگاند استعمار، نظام توحش جمکران فی‌نفسه هیچ اشکالی ندارد، فقط «ولی‌فقیه» کنونی مناسب نیست! و برای حقنه کردن آخوند به ملت ایران چه کسی بهتر از صبیة عبدالرحمن برومند که پس از قتل پدر، و مرگ «تصادفی» برادر نه تنها «جهت باد» را خیلی زود تشخیص می‌دهد، که «نرخ روز» را هم بهتر از دیگران می‌شناسد. و اگر یک مرگ غیرمترقبة‌ دیگر در خانواده‌شان پیش‌ آید، مسلماً با مقنعه و چادرسیاه به ملاقات زهرا خانوم، عیال میرحسین جلاد خواهد شتافت، باشد که بخت‌شان در مسجد جمکران باز شود. حال که به موسوی جلاد رسیدیم، بد نیست نگاهی داشته باشیم به متن استعفای ایشان، به عنوان نمونة بارز «گسست»!

جالب اینجاست که متن کذا که به همراه تصویر دست‌نوشتة موسوی در سایت «اخبار روز»، مورخ 7 مردادماه 1389 نیز انتشار یافته، و می‌باید آنرا به عنوان «سند خیلی خیلی محرمانه» بپذیریم، فاقد تاریخ و مشخصات اسناد رسمی دولت است! کافی است به تصویر «متن» بنگریم و نیم نگاهی هم به جملات مبهم آن بیافکنیم تا دریابیم که این مهملات را فقط ساواک مفلوک جمکران برای حفظ آبروی میرحسین به هم بافته. اولاً‌ نخست‌وزیر برای ریاست جمهور نامة گنگ «محرمانه»، آنهم به صورت دست‌نویس نمی‌فرستد،‌ هر چند که در نظام بی‌نظمی جمکران هنجارهای رسمی جای خود را به ناهنجاری «مردمی»‌ سپرده باشد! ثانیاً رئیس جمهور منطقاً می‌باید در جریان مسائل دولت باشد. ثالثاً دلیل 8 سال خفقان موسوی مشخص نیست و ... و اما به ادعای سایت بنی‌صدر، یا همان «انقلاب اسلامی در هجرت»، همین نامة‌ گنگ و بی‌سروته «دلائل» استعفای موسوی را هم توضیح می‌دهد! و به راستی که چه خوب هم توضیح ‌داده! پیش از ادامة ‌مطلب یادآور شویم، نامة فرضی موسوی در ردة ‌«خیلی خیلی محرمانه» قرار گرفته، و همچون نامة ابلهانة رشیدی مطلق و دیگر شاهکارهای تولیدی طویلة سازمان سیا در ایران گنگ و مبهم است. در این سند رسمی و بسیار محرمانه هیچ اثری از تاریخ و شمارة سری و غیره به چشم نمی‌خورد! به عبارت دیگر این متن یک یادداشت است که دستی آنرا روی کاغذ رسمی نخست وزیری نوشته، و در انتهای آن نیز تاریخ «14 شهریور 1367» قید شده، ولی چنین یادداشتی به هیچ عنوان نمی‌تواند یک «سند محرمانة» نخست‌وزیری تلقی شود چرا که مکاتبات محرمانه «شماره و تاریخ و جزئیات» دارد!

حال یک پرانتز باز می‌کنیم تا بگوئیم حدود یک‌ماه پس از سر کشیدن جام زهر توسط خمینی، ژنرال ضیاء‌الحق، رئیس «جمهور» پاکستان به همراه گروهی از ژنرال‌های ارتش این کشور و آرنولد لویس را‌فل، سفیر ایالات متحد در پاکستان در یک سانحة هوائی کشته می‌شوند، و در نتیجه دوران میرحسین موسوی نیز به سر می‌رسد. و به همین دلیل بود که حدود یک‌ماه بعد از این سانحه، نوابغ ساواک جمکران یک استعفانامه برای جلاد حکومت اسلامی تنظیم کردند، و یک نسخه از آن را نیز برای ابوالحسن بنی‌صدر فرستادند تا ضمن بازارگرمی برای موسوی، به حساب خودش افشاگری هم کرده باشد! گویا «انقلاب اسلامی در هجرت» مبهمات ساواک را «توضیح» به شمار آورده.

ولی آنچه به زعم دست اندرکاران «انقلاب اسلامی در هجرت» توضیح تلقی شده، جز کلی‌گوئی و پوچ‌پردازی و گسترش ابهامات نیست. این متن الکن و ابتدائی به ما می‌گوید، در حکومت اسلامی، میرحسین از همه جا بی‌خبر بوده، نامه‌هائی به کشورهای بیگانه نوشته می‌شده، گروهی در کار دولت دخالت می‌کردند، چند گروه با آمریکا تماس داشته‌اند و ... ولی این تحرکات فاعل مشخص ندارد؛ نام هیچ فرد یا گروهی به عنوان «مسئول» این اعمال ذکر نشده! فقط «آقای لاریجانی» به موسوی گفته‌اند که بعضی کارها از جمله تماس با آمریکا، بدون اطلاع ایشان انجام می‌گیرد! اما جالب است که چنین هرج و مرجی، البته بر اساس اظهارات موسوی، هیچ لطمه‌ای هم به «عظمت انقلاب» نمی‌زند و انقلاب کذا همچنان رشد خواهد کرد و ... و خلاصه موسوی از آنجا که خود را «ناتوان»‌ می‌بیند، کنار می‌رود و امور ایران و عراق، ‌افغانستان و لبنان را به دست خامنه‌ای می‌سپارد! حال این پرسش مطرح می‌شود که اگر رئیس «جمهور»‌ وقت از چنین اختیار و قدرتی برخوردار بوده، چگونه نخست‌وزیر وی اینچنین عاجز و درمانده به گرداب هرج‌ومرج فرو افتاده؟

باید بگوئیم این مزخرف‌بافی‌ها را شایعه‌پراکنی و گسترش ابهامات می‌نامند، نه «توضیحات»! توضیح، بنابرتعریف «رفع ابهام» می‌کند نه اینکه بر ابهامات دامن زند. شاید نویسندة زبردست معنا و مفهوم توضیح را هم نمی‌شناسند! البته موسوی در این نامة مضحک «توضیح» داده که چون نمی‌خواهد استعفای‌اش‌ مورد سوءاستفادة «دشمنان اسلام و کشور» قرار گیرد، دلائل را در آینده «توضیح» خواهد داد. و این «آینده» که برای انحراف افکارعمومی فواید بسیار خواهد داشت، از نظر اربابان حکومت اسلامی کم‌ کم دارد از راه می‌رسد. باشد که به ارادة قادر متعال یک خردجال خوب و درخور به راه اندازند، و هم اسرائیل بتواند به جفتک‌پرانی‌های خود ادامه دهد و هم دست مرده‌شویان از ابزار «نبرد با آمریکا» و پیشرفت‌های «هسته‌ای» کوتاه نماند.

به زبان روشن‌تر برای تداوم «سیاست انسداد» باید فکری کرد که هم «مذاکرات صلح» و هم «مذاکرات هسته‌ای» منتفی شود. بهترین راه همان است که تاکنون مرده شویان پیموده‌اند و آن عبارت است از خودداری از مذاکرات هسته‌ای و در ترادف قرار دادن مذاکرات صلح با خیانت. گورکن‌ها وظیفه دارند برای تأمین منافع آنگلوساکسون‌ها، هر نوع «مذاکره» در مسیر صلح و کاهش بحران را محکوم کنند. البته مذاکرات پنهان هیچ اشکالی ندارد، چرا که روابط پنهان، مانند تجارت قاچاق نه تنها منافع غرب را تهدید نمی‌کند که این منافع را گسترش هم خواهد داد. به عنوان نمونه، هر چه تحریم‌ها بر علیه ملت ایران افزایش می‌یابد، ارز حاصل از صادرات آلمان به ایران بیشتر می‌شود! در نتیجه تحریم‌ها به زیان‌ آلمان نیست، کاملاً بر عکس، هر چه تحریم‌ها گسترش یابد آلمان بیشتر سود می‌برد. از این نظر دوران نخست وزیری میرحسین موسوی برای غرب به راستی موهبتی بود الهی!

هم تحریم اعمال می‌کردند و هم اسلحه می‌فروختند، چرا که راه قدس از کربلا می‌گذشت. اما زمانیکه امام روشن‌ضمیر موسوی به ناچار جام زهرمار سر کشیدند، میرحسین متوجه شد که در کار دولت اخلال می‌کنند، از اینرو استعفا داد و 21 سال پیش متن استعفای‌اش در روزی‌نامة بنی‌صدر انتشار یافت! و اما پس از گذشت بیش از دو دهه، در گیرودار جنگ زرگری پاسدارها با میرحسین، این نامة بی‌سروته برای «آگاهی نسل‌ حاضر» دوباره منتشر شده تا علاوه بر مبهمات، «نسل‌حاضر» نیز با ابعاد گنده‌گ...زی‌ و توهم قدرت ساواک آشنا شود و بداند مرده‌شویان دست‌نشاندة سازمان سیا بر امور4 کشور جهان نظارت داشته و حتماً‌ هنوز هم دارند! موسوی خطاب به خامنه‌ای که همچون سردار اکبر، محمدخاتمی و احمدی‌نژاد برگزیدة «مردم» بود می‌نویسد:

«امروز امور افغانستان و عراق و لبنان در دست جنابعالی است[...]»


بله خامنه‌ای که در قانونی اساسی آنزمان ریاست «نمایشی» قوة ‌مجریه را در دست داشت، و نخست‌وزیرش به گواهی متن همین «استعفانامه» به عنوان رئیس‌ دولت از همه جا بی‌خبر بود، و سیاست‌ خارجی‌اش توسط «دیگران» اجرا می‌شد، بر امور 4 کشور جهان نیز نظارت داشته! از نظر ما، در این مورد بخصوص نامة‌ کذا رئیس جمهور آمریکا را مخاطب قرار داده! و به این می‌گویند «رفع ابهام»! اما اگر این نامة مزورانه را به دقت مطالعه کنیم خواهیم دید که ترفندی است جهت «تخریب انسان» در برابر کودتای استعماری 22 بهمن 1357. این نامة مهوع، با سلب مسئولیت از میرحسین موسوی در جنایات و هرج‌ومرج نظام مقدس، بر ذلت و حقارت ایشان در برابر عظمت «انقلاب» تأکید می‌کند. «تخریب انسان» بر محور انسان فاقد مسئولیت در مقابل پدیدة موهوم و رو به رشد متمرکز شده. موسوی ناتوان در برابر عظمت آن به اصطلاح «انقلاب» و «مسئولان‌اش» در واقع کنایه‌ای است از «بنده» در برابر «خداوند». بر اساس توضیحات سند خیلی خیلی محرمانه باید بپذیریم، رئیس دولتی که سیاست‌های خارجی‌اش در سراسر جهان بیان می‌شود و از آن‌ها بی‌خبر مانده، بجای رفع اشکال، خود را حقیر و «ناچیز» ‌شمارد و ضمن تأکید بر بی‌نیازی ‌انقلاب کذا از دولتمرد، در کمال حماقت ادعا کند که هرج و مرج حاکم بر کشور مانع رشد و توسعة «انقلاب اسلامی» نخواهد شد! البته از یک نظر حق با موسوی است، رشد آنچه «انقلاب اسلامی» خوانده می‌شود، در گرو گسترش خشونت و قانون‌شکنی بوده، هست و خواهد بود:

«همه جا صحبت از سیاست‌های خارجی [حکومت اسلامی] است. بدون آنکه دولت از این سیاست‌ها [...] که در همه جای کشور و جهان بیان می‌شود، خبر داشته باشد[...] با توجه به عظمت انقلاب و ناچیزی اینجانب، [این استعفا] هیچ تأثیری در روند رشد و توسعه انقلاب اسلامی [نخواهد داشت] این استعفا دلیل ناتوانی اینجانب [...] است [...] به دلیل همین ناتوانی است که اینجانب مسئولیت را از خود ساقط می‌بینم.»


در همین چند سطر،‌ ابعاد مختلف پروپاگاند طویلة مک‌کارتی را می‌توان به صراحت مشاهده کرد. نخست‌وزیری که به دلیل هرج‌ومرج استعماری و قانون‌شکنی «دیگران» استعفا می‌دهد، انگشت اتهام را به سوی عاملان نمی‌گیرد، خود را حقیر و «ناتوان» به شمار می‌آورد، و به همین دلیل «مسئولیت‌پذیر» و پاسخگو نیز نخواهد بود. عجیب اینجاست که علیرغم بی‌نظمی حاکم بر کشور و «ناچیزی» آقای نخست‌وزیر و ... رشد و توسعة «انقلاب اسلامی» به هیچ عنوان دچار تزلزل نمی‌شود! اینجاست که با واقعیت «انقلاب اسلامی»، آنهم با تکیه بر سندی منسوب به موسوی جنایتکار به عنوان یک پدیدة انسان‌ستیز و قانون‌شکن بیشتر آشنا می‌شویم. خلاصه این مزخرفات به ترهات پاسدار شریعتمداری در ورق‌پارة‌ کیهان شباهت فراوان دارد و بهتر است اینبار اگر ساواک مرده‌شویان قصد سندسازی کرد، به یاد داشته باشد که در اسناد رسمی دولت، تاریخ و شمارة پرونده و... از الزامات است!

پیش از ادامة مطلب و البته برای «آگاهی نسل حاضر» یادآور شویم که استعفای فرضی میرحسین موسوی، برابر با 5 سپتامبر 1988، حدود 10 ماه با کناره‌گیری کاسپار واین‌برگر از وزارت دفاع ایالات متحد فاصله دارد، و پیامد مستقیم تعطیل شدن دکان جنگ با عراق در ماه ژوئیه 1988 است. «واین‌برگر»، از 21 ژانویة 1981، یعنی یکروز پس از آزادی به اصطلاح گروگان‌های آمریکائی که در واقع ملت ایران را به گروگان یانکی‌ها تبدیل کرده بودند، به عنوان وزیر دفاع رونالد ریگان برگزیده شد، و تا 23 نوامبر 1987 یعنی پس از قطعی شدن خروج ارتش شوروی از افغانستان در این جایگاه باقی‌ ماند.

حال بپردازیم به مصاحبه‌های بی‌بی‌سی و رادیوفردا با داریوش همایون و فرح پهلوی که از دو جبهة دین‌ستیزی و دین‌باوری تهاجم به حریم خصوصی را به سیاست کشور تبدیل کرده‌اند. از سخن‌پراکنی داریوش همایون آغاز کنیم که حتی در دوران وزارت‌اش هم قادر نبود چند جملة صحیح پشت سر هم ردیف کند. این فرد که نام اصلی‌اش ناشناخته باقی مانده و از جایگاه «مقدس» لباس‌شخصی و چماقدار پای به مسند وزارت گذاشت، پس از «انقلاب شکوهمند» به جایگاه رهبری اوپوزیسیون اسباب‌کشی کرد و اینک جهت ستایش از گسست و مدرنیزاسیون، قلمفرسائی کرده و پهلوی دوم را به سخره گرفته! یادآور شویم ایشان از وزرائی بودند که در دست‌بوسی و تملق گوی سبقت از دیگران می‌ربودند و پیش از درگذشت شاه ایران، همچون جناب دکتر نهاوندی زبان در قفای‌شان پنهان شده بود.

سایت بی‌بی‌سی، مورخ 30 ژانویه 2009 متن مصاحبة «آذر امیری» با داریوش همایون و احمد سلامتیان، از پامنبری‌های بنی‌صدر را تحت عنوان گوساله فریب «ساواک: نگاهبان شاه بسیج‌کننده مخالفان؟» منتشر کرده.

در ابتدای مصاحبه یک رشته دروغ شاخدار به مخاطب حقنه می‌شود، و سپس داریوش همایون و سلامتیان دروغ‌های درشت‌تری به آن‌ها می‌افزایند. «بی‌بی‌سی» ادعا می‌کند ساواک برای شناسائی و بازداشت اعضای حزب توده تأسیس شد و به مرور زمان همة مخالفان حکومت پهلوی را زیر نظر گرفت! البته در لابلای این پوچ‌پردازی‌ها بخشی از واقعیت هم به چشم می‌خورد. به عنوان نمونه ارتباط ساواک با سازمان‌های موساد و سیا. اما به این واقعیت که پس از کودتای 22 بهمن 1357 همکاری ساواک با سیا و موساد همچنان ادامه یافت هیچ اشاره نمی‌شود. این پنهانکاری‌ها کاملاً طبیعی است، چرا که همه باید این دروغ بزرگ را بپذیرند که طالبان جمکران از مخالفان سرسخت آمریکا به شمار می‌روند، و درست مثل طالبان افغانستان که نماینده‌شان، حمید کرزای از نورچشمی‌های آنگلوساکسون‌هاست ضدامپریالیست تشریف دارند! خلاصه بر اساس پروپاگاند استعماری، ساواک در سال 1357 منحل شد و حکومت مفلوک اسلامی که جز قانون‌شکنی و بی‌نظمی هیچ نظم و ترتیبی نمی‌شناسد، یک سازمان اطلاعاتی «مستقل» به راه انداخت،‌ آنهم در مرزهای ابرقدرت اتحاد جماهیر شوروی سابق که هنوز میرحسین با آن در حال مبارزه باقی مانده. البته احمدی‌نژاد هم چندی است نبرد با فدراسیون روسیه را آغاز کرده. بگذریم و بپردازیم به اظهارات سرشار از نبوغ داریوش همایون که ادعا می‌کند، پیش از کودتای 28 مرداد نیز قرار بود مصدق برای حفظ حکومت یک پلیس سیاسی به راه بیاندازد! این مسئله در کمال تعجب به صراحت ثابت می‌کند که پای گذاشتن حکومت ایران در مسیر حاکمیت پلیسی به هیچ عنوان اتفاقی نبوده، و این تغییر در ساختار سیاسی کشور به هر صورت ممکن می‌بایست عملی می‌شد. ولی این اظهارات بی‌اساس فقط جهت مخدوش کردن نقش آمریکا در تشکیل و مدیریت ساواک بر زبان همایون رانده شده. همچنانکه همین محافل از نقش مخرب انگلستان در تحرکات شهربانی کشور «غافل» می‌مانند.

روشن‌تر بگوئیم، با ایجاد گسست در ارتباطی که سازمان‌های امنیتی بیگانه با تشکل‌های مشابه در ایران برقرار کرده‌اند، نقش استعمار در سرکوب ملت ایران در هاله‌ای از ابهام فرو می‌افتد. به همین دلیل است که آنگلوساکسون‌ها به دین و حجاب و ... و همة عوامل ابهام‌گستر در کشورهای منطقه اینهمه ارادت می‌ورزند. حکومت دینی، با «نفی زمان و مکان»، سیاست را از شفافی‌ات دور کرده، آن را در ابهام مقدس فرو می‌برد. و استعمار در بطن همین ابهام پناه می‌گیرد. و این است دلیل اهمیت شعار استعماری «سیاست ما، عین دیانت ماست.» در واقع با توسل به همین شعار مختصر و مفید همچنانکه شاهد بودیم، می‌توان هم خداباوران را سرکوب کرد، هم طرفداران دمکراسی را، و از همه مهم‌تر برای سرکوب چپ‌گرایان، شعار مذکور معجزه می‌کند. چرا که چپ‌گرایان در احکام توحش «ماتریالیست» شناخته شده و قتل‌شان «واجب شرعی» می‌شود.

به همین دلیل است که جیره‌خواران حکومت جمکران طرفداران دمکراسی را «بی‌خدا» معرفی می‌کنند. به عبارت دیگر اینان از طریق امدادهای غیبی از «باورهای ما» آگاه‌ شده‌اند! و نزد چارپایان طویلة مک‌کارتی اصل بر باورهاست. از اینرو داریوش همایون در مطلب شیوائی که تحت عنوان، « محمدرضا پهلوی:‌ سرگشته میان مذهب و فرنگی مآبی» در بی‌بی‌سی، مورخ 5 مردادماه 1389 قلمی کرده، اعتقادات مذهبی شاه ایران را به سخره می‌گیرد. حال آنکه سیاستی که در ایران اعمال می‌شد، به هیچ عنوان، نه ارتباطی با اعتقادات مذهبی شاه داشت و نه با شخص وی، این سیاست را سازمان ناتو دیکته می‌کرد و می‌کند.

نخست باید بگوئیم مذهبی بودن افراد جرم نیست، و باورهای مذهبی هر کس حریم خصوصی اوست و آن‌ها که معتقدات مذهبی پهلوی دوم را به عنوان «عامل تخریب» دستاوردهای پهلوی اول در بوق گذارده‌اند، فراموش کرده‌اند که پهلوی اول 4 همسر عقدی «شرعی» داشت و مخارج حوزه علمیة قم را دربار ایشان تأمین می‌کرد! فکر می‌کنیم همین مختصر برای دریافت ابعاد هذیانات دین‌ستیزانة داریوش همایون کفایت کند، ولی هدف مطلب کذا تخریب شاه ایران نیست؛ هدف «تخریب‌انسان» در تفکر سیاسی ایران است. و از طریق تهاجم به «باورهای» شاه است که این تخریب صورت می‌پذیرد. نماز خواندن، مکه رفتن و حتی «رویاهای» شاه در این پروپاگاند مهوع تبدیل می‌شود به ابزار تخریب او. ولی این تخریب در واقع تک تک ایرانیان را هدف قرار داده. پیام این پروپاگاند توحش‌گستر این است که، هر کس اعتقادات مذهبی داشته باشد، شکست ‌خواهد خورد، چرا که شاه ایران مذهبی بود و نگرش مذهبی او مانند اکثر ایرانیان متناقض بوده! گویا چماق‌دار ساواک نگرش «منسجم مذهبی» هم سر‌اغ‌ کرده که چنین مهملاتی به هم می‌بافد:

«رویکرد شاه به مذهب مانند بیشتر ایرانیان تناقض‌آمیز، [...] روان‌پاره [...] و سودگرایانه بود.»


بله این مزخرفات مبتذل از قلم الکن همان رشیدی مطلق تراوش می‌کند که «متناقض»، «اسکیزوفرنی» و «سوداگرانه» در ذهن علیل‌شان به ترتیب به «تناقض‌آمیز»، «روانپاره» و «سودگرایانه» تبدیل شده. با بی‌صبری منتظریم بی‌بی‌سی، یک تحلیل عالمانه از دوران پهلوی به قلم پاسدار شریعتمداری یا محمد خاتمی منتشر کند تا نادان از این جهان نرویم. وقتی میرحسین موسوی در جایگاه «رهبر» سیاسی قرار می‌گیرد، چماقدار اسبق ساواک هم متخصص امور سیاسی از آب در می‌آید. چه کسی می‌گوید در ایران امکان پیشرفت وجود ندارد؟ تمام اوباش و تیغ‌کش‌های سفارت‌خانة کذا ابتدا در جایگاه دولتمرد قرار گرفته، سپس در بی‌بی‌سی و رادیوفردا به عنوان «صاحب‌نظر» مصاحبه می‌کنند، یا مشق‌سیاه می‌نویسند. پس بازگردیم به مشق سیاهی که داریوش همایون نوشته و در آن به حضور علمای مذهبی در مراسم سوگند شاه در مجلس اعتراض کرده، البته در کمال حماقت. دلیل هم اینکه داریوش همایون سواد کافی و شعور درک قانون اساسی مشروطه را ندارد:

«مهم‌تر از حضور علمای مذهبی در مراسم سوگند او در مجلس، بازگرداندن آیت‌الله قمی [...] از نجف [...] بود که [به روحانیت واپس‌رانده این پیام را منتقل کرد که می‌تواند] حمله به نوآوری‌های رضاشاه و بازگشت به موقعیت برتر خود را آغاز کند.»


باید یک‌نفر به جناب «وزیر اطلاعات» تفهیم کند که اگر روحانیت موضع برتر نداشت در قانون اساسی از حق نظارت بر تدوین و اجرای قوانین برخوردار نمی‌شد! به قول معروف بسیار سفر باید تا پخته شود خامی! اما داریوش همایون هرگز پخته نخواهد شد، درست مثل مرغ مادر! این قماش مرغ پس از انقلاب ژنرال هویزر در ایران شهرت یافت. می‌گفتند، گوشت ایشان هرگز نمی‌پزد و از آن برای تهیة «خوراک دام» استفاده می‌کنند. بین خودمان بماند داریوش همایون به دلیل سوابق چماقداری چنین کاربردی هم نمی‌تواند داشته باشد! پس مرغ مادر چماقدار را در بی‌بی‌سی رها می‌کنیم و می‌رویم به سراغ شاخک سازمان سیا.

رادیوفردا اینبار در راستای «دین‌فروشی» مصاحبة‌ فرح پهلوی را منتشر کرده، تا پاسدار شریعتمداری هم تکه استخوانی به دست آورده و با ادعای اینکه، «ترور انور سادات پیامد دوستی وی با شاه ایران بود» دست محفل برژینسکی را در ترور رئیس جمهور سابق مصر پنهان دارد و مراتب اخلاص و نوکری خود را به سازمان سیا به اثبات برساند. ما نیز محض اطلاع «نسل حاضر» بگوئیم که ارتباط بین مصر و ایران بر پایة احساسات افراد بنیانگزاری نشده، حاکمیت انگلستان از دوران رضاشاه محور مصر و ایران را تحت نظارت خود قرار داده بود.

باری، روز پنجم مردادماه 1389، در سی‌امین سالگرد درگذشت شاه ایران «ژان خاکزاد» با فرح پهلوی مصاحبه کرده و متن این مصاحبة زن‌ستیز در سایت «رادیوفردا»، مورخ 5 مرداد انتشار یافته. پرسش‌ها مسیر مشخصی را دنبال می‌کند: هدایت مصاحبه شونده به گذشته، بازگو کردن خاطرات تلخ و شیرین یک زن که هر زنی می‌تواند باشد. ولی نمی‌باید از نظر دور داشت که «مصاحبه شونده» به عنوان ملکة ایران، نایب‌السلطنه و مادر ولیعهد قانونی از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است که خواه ناخواه او را از افراد عادی متمایز می‌کند. و به همین دلیل مصاحبه کننده می‌کوشد او را از جایگاه ویژه‌اش خارج کرده و در موضع یک زن عادی و آوارة ایرانی قرار دهد! در جایگاه زنی که همسرش را در غربت از دست می‌دهد و ... و خلاصه بگوئیم در این مصاحبه هیچ پرسشی در مورد فعالیت‌های فعلی فرح پهلوی و دیدگاه‌های او نسبت به حکومت آیندة ایران مطرح نمی‌شود. محور مصاحبه از منظر سیاسی «گذشته‌ها» است،‌ که تأکیدی است بر مسیر مطلوب استعمار، یعنی «مرگ‌پرستی».

فرح پهلوی، به عنوان «فرد»، مرگ همسرش را نشان لطف الهی می‌داند که نخواسته او شاهد فجایع در ایران باشد. ولی رادیوفردا این پاسخ را به عنوان پاسخ ملکة ایران به مخاطب تحویل می‌دهد:

«شاید خداوند ايشان را دوست داشت كه نباشند و ببينند چه به سر مملكت آمده و مى‌آيد.»


بله! وقتی یک فرد عادی چنین صحبتی می‌کند، هیچ اشکالی ندارد. چرا که افراد می‌کوشند با توجیه مصائب به نوعی خود را تسکین دهند و از درد و رنج خود بکاهند. اشکال اینجاست که مخاطب مستر خاکزاد هر ایرانی نیست و دلیلی ندارد که خود را در کنار تل موهوم «مردم» و باورهای عوام قرار دهد، حتی اگر در این باورها با عوام شریک باشد. این مصاحبه‌های مزورانه یک پیام مشخص به مخاطب ایرانی ارسال می‌کند: «جایگاه اجتماعی» وجود ندارد! به زبان ساده‌تر، اینگونه مصاحبه‌ها «ساختارشکن» است و با هدف «تخریب مخاطب» صورت می‌گیرد. چگونه می‌توان انسان را تخریب کرد؟ با هدایت او به سوی گذشته‌ها و احساساتی که در گذشته داشته و باورهای‌اش نسبت به وقایع. در اینصورت است که انسان از «واقعیت» در زمان حال و مکان مشخص فاصله گرفته و نگرش وی به آینده نیز انسان‌ستیز و مبهم خواهد شد:

«چيزى كه هميشه مى‌گويم اين است كه نور بر تاريكى پيروز خواهد شد.»


بسیار خوب به فرض که چنین باشد! «نور» کذا همچون تاریکی فاقد چارچوب منطقی است، هر کس در ذهن و ضمائر خود «نور» را با «تاریکی» می‌سنجد و فرح پهلوی هم از این روند مستثنی نخواهد بود. باورها و اعتقادات فرح پهلوی، هر چه باشد، حریم خصوصی اوست و نمی‌باید جایگاه اجتماعی او را متزلزل کند. بر پایة این نوع «مصاحبه‌ها» این تزلزل به تک، تک ایرانیان منتقل می‌شود. به همین دلیل است که مصاحبة کذا بر «گذشته» و «احساسات» متمرکز شده، و در آن فرح پهلوی همان می‌گوید که هزاران زن عامی ایرانی در جایگاه «همسر» و «مادر» و «مادربزرگ» خواهند گفت. چرا که فرح پهلوی باید از جایگاه اجتماعی خود اخراج شود، ویژگی‌اش را از دست بدهد و تبدیل شود به یک زن عادی ایرانی تحت قیمومت مرد.

از اینرو هیچ صحبتی در باب اینکه فرح پهلوی به عنوان فرد، «اوقات فراغت» خود را چگونه می‌گذراند، چه ورزشی می‌کند، موسیقی مورد علاقة او چیست، چه رمان‌هائی مطالعه کرده، یا در کدام کنسرت، فستیوال و ... حضور یافته پیش نمی‌آید. در پایان چنین مصاحبه‌ای هیچ اثری از ملکه و نایب‌السلطنه و به ویژه از شهبانوی «هنرپروری» که روزی نقاشی‌های‌اش زینت‌بخش کتاب قصه‌های کودکان ایران بود، بر جای نمی‌ماند.


چهارشنبه، مرداد ۰۶، ۱۳۸۹


اهل‌چنج!
...
هر پروپاگاندی به اهداف خود نمی‌رسد؛‌ ممکن است همچون نمونة‌ «ویکی‌لیکز» نتیجة معکوس هم به بار آورد و سنای آمریکا را به تصویب طرح اوباما جهت افزایش نیرو در افغانستان وادار نماید! در واقع برای تصویب این طرح جمهوری‌خواهان در کنار سناتورهای طرفدار اوباما قرار گرفتند و به این ترتیب جناح طالبان‌پرور هیلاری کلینتن که به واتیکان و لندن نزدیک است به حاشیه رانده شد! و اینچنین بود که پروپاگاند روز گذشتة بی‌بی‌سی و رادیوفردا با پیام «دین‌ستیزی» و «دین‌پرستی» که از طریق مصاحبه با داریوش همایون و فرح پهلوی ارسال شد در واقع بر آب گ...زید! و ارتش ناتو از طریق آقای «کونش»، قائم‌مقام وزیر کشور ترکیه با مرده شویان توافقنامة امنیتی به امضاء رساند. انتصاب «باب دادلی»، یک آمریکائی وابسته به «آرامکو» به ریاست «بی. ‌پی» نیز پیامد مستقیم ناکامی «ویکی‌لیکز» می‌باید شمرده ‌شود.

سازمان سیا یک سیاهی‌لشکر جهت دروغ‌پردازی و شایعه‌پراکنی در داخل و خارج بسیج کرده تا مزدوران‌اش در داخل مرزها بتوانند انجام مذاکرات هسته‌ای با گروه «5 +1» را به دروغ «پایمال کردن حقوق ایران» جلوه دهند. اعمال تحریم‌های یکجانبه بر ملت ایران از سوی آمریکا و متحدان‌اش در اروپا در واقع از یکسو، به ادعای دروغ حکومت اسلامی پوشش مناسب می‌دهد، و از سوی دیگر دست این حکومت مزدور و مزور را برای «یکجانبه‌گرائی» باز می‌گذارد.

اما اهداف «مقدس» سازمان کذا به این مختصر محدود نخواهد ماند! تزریق باورها، و به ویژه باورهای مقدس به ادبیات سیاسی ایران یکی از مهم‌ترین اهداف این سازمان جنایتکار بوده و هست. در این راستا بد نیست نگاهی به دو پروپاگاند گوساله‌پسند بی‌بی‌سی و رادیوفردا بیاندازیم که محور مشترک‌شان همان «دخالت دین در سیاست» است. اولی از زبان داریوش همایون، اعتقادات مذهبی شاه ایران را به سخره گرفته و ادعا دارد این اعتقادات با پیشرفت و ترقی در تضاد قرار داشت، و دومی با انتشار مصاحبة فرح پهلوی، به ما می‌گوید، اعتقاد به خداوند خیلی خوب است! خلاصه بگوئیم، انگلستان رویای بازگشت به دوران نورانی کلنل آیرون‌ساید روشن‌ضمیر را در سر می‌پروراند و به همین دلیل است که رادیوفردا در آرزوی بازگشت به فردای روشن همین کودتا در 22 بهمن 57 له‌له می‌زند. خلاصه این نمایشات مهوع فقط چماق داریوش همایون و چادرسیاه زهراخانوم را کم دارد!

روشن‌تر بگوئیم بوق نزولخورهای «سیتی» بر مدرنیزاسیون و سرکوب اعتقادات مذهبی متمرکز شده، حال آنکه شاخک سازمان سیا یک اسلام خوب و مدرن و به ویژه بدون حجاب برای فروش عرضه کرده، و هر دو رسانه از دو مسیر مختلف حریم خصوصی را مورد تهاجم قرار داده‌اند. فضای حائل میان این دو پروپاگاند ابله‌پسند با ترهات شیرین عبادی در باب «افتخار به مادر»، و به ویژه با مزخرفات پامنبری‌های موسوی و کروبی پر می‌شود. همچنانکه پیشتر هم گفتیم، وقتی چندین نفر «یک‌جور» حرف می‌زنند، یعنی در واقع فقط یکنفر حرف می‌زند. جالب اینجاست که در این راستا آخوند جنتی، یعنی همان «جکی» خودمان با پروپاگاند شکست خوردة فرانسه هم‌صدا شده!

پیش از ادامة مطلب لازم است در مورد جایگاه ویژة «مکزیک» و ارتباط واتیکان با این کشور توضیحاتی بیاوریم. مکزیک تنها همسایة جنوبی ایالات متحد است، و اکثریت جمعیت آنرا کاتولیک‌های دوآتشه تشکیل می‌دهند. از سوی دیگر بازار صادرات برده و مواد مخدر از مکزیک به ایالات متحد از سابقه‌ای قدیم برخوردار است و مافیای مکزیک که تأمین کنندة اصلی نیازهای ایالات متحد در زمینة کوکائین، برده و روسپی‌ به شمار می‌رود، تجهیزات نظامی خود را از ایالات متحد ابتیاع می‌کند. به زبان ساده‌تر، ارتباط مکزیک با آمریکا بر چهار پایة مقدس کاتولیسیسم، کوکائین، برده و تجهیزات نظامی تکیه کرده. همین چهار پایه در افغانستان نیز حاکم شده، با این تفاوت که اسلام و تریاک و هروئین جای کاتولیسیسم و کوکائین را گرفته.

همچنانکه در وبلاگ «آتشفشان پروپاگاند» به نقل از «لوموند» مورخ 10 مارس 2010 گفته بودیم «لژیون‌های مسیح» فعالیت‌های «فرهنگی» خود را در مکزیک آغاز کرده و در دیگر کشوره‌های جهان شعبه زده بودند. کشیش «ماسی‌یل»‌، بنیانگزار لژیون‌های کذا که به فرزندان خود نیز تجاوز می‌فرمودند، از نزدیکان «پاپ» ژان پل دوم به شمار می‌رفتند و همچنانکه شاهدیم واتیکان در مورد پروندة وی خفقان کامل اختیار کرده؛ دلیل هم اینکه، «گر حکم شود که مست گیرند، در شهر هر آنکه هست گیرند»! بله، کاردینال راتزینگر و دیگر کاردینال‌های واتیکان نیز از «نزدیکان» همان پاپ قبلی به شمار می‌روند. چرا که واتیکان در واقع یک محفل است و روابط محفلی نیز بر آن حاکمیت دارد. در نتیجه، طیف حاکمیت بدون استثناء در کودک باره‌گی و دیگر جنایات کشیش‌ها، به ویژه در فعالیت‌های خداپسندانة «لژیون‌های مسیح» شریک بوده و هست.

در اوایل ماه ژوئن سال جاری، حدود 10 هزار کشیش که از سراسر جهان در رم اجتماع کرده بودند «حمایت» خود را از پاپ اعلام داشتند، البته این لشکر کودک‌بارگان را برای گرامیداشت 150امین سالگرد تولد «ژان ماری ویانی»، کشیش‌ «آرس» به رم آورده بودند. به گزارش فیگارو، مورخ 9 ژوئن2010، کاردینال راتزینگر از «مؤمنین» درخواست فرمودند که پشتیبان کشیش‌ها باشند. البته تقاضای پشتیبانی بیشتر جنبة ‌مادی دارد تا معنوی، چرا که واتیکان، گل بود و به سبزه نیز آراسته شد! در اسناد پلیس بین‌الملل این محفل مقدس که از پرداخت مالیات هم معاف است، اینک به پولشوئی متهم شده!

به گزارش فیگارو، مورخ اول ژوئن سال‌جاری، دادگستری ایتالیا جهت تحقیق پیرامون پولشوئی بانک واتیکان و «آی. او. آر»، تشکل مذهبی ناظر بر امورمالی واتیکان، پرونده تشکیل داده. یادآوری کنیم که «آی. او. آر» ساختاری است که از رعایت مقررات مالی ایتالیا معاف شده، در نتیجه بانک واتیکان با توسل به نام این تشکل در بانک‌های دیگر حساب باز کرده. یکی از این حساب‌های «مقدس» که در سال 2004 کشف شده طی دو سال مبلغ 180میلیون یورو به خارج انتقال داده. تشکل کذا سهامدار عمدة‌ بانک خصوصی «آمبروزیانو» بود که در سال 1981، اعلام ورشکستگی کرد. در این هنگام حدود 2 میلیارد دلار از ذخائر بانک کذا ناپدید شده و از این مبلغ «ناچیز» 250 میلیون دلار به «آی. او. آر.» تعلق داشت. آن‌زمان بانک «آمبروزیانو» تحت نظارت یک اسقف آمریکائی به نام «پل مارسین‌کیوس» اداره می‌شد. ایشان در زمستان سال 2006 زمین را از وجود پلیدشان پاک کرده، به دیدار امام روشن‌ضمیر شتافتند. باری حدود یک‌سال است که ریاست «آی. او. آر» به فردی به نام «اتوره گوتتی تدسکی» سپرده شده، که ظاهراً اسپانیائی است و نمایندة گروه «سان‌تاندر» در ایتالیا. ولی ما می‌دانیم که ایشان اسپانیائی نیستند!

در هر حال پروندة وزارت دادگستری ایتالیا در مورد پولشوئی واتیکان پای بزرگ‌ترین بانک‌های ایتالیا را نیز به میان کشیده و خلاصه این رشته سر دراز دارد، پس بپردازیم به زندگی دوگانة کشیش‌ها در شهر رم که «پانوراما» مستندات آن را ارائه داده. اینبار موضوع از ارتباط جنسی پنهانی به مراتب فراتر رفته. پیش از ادامة مطلب یادآور شویم واتیکان از دشمنان شماره یک همجنس‌گرایان به شمار می‌رود و هیچ فرصتی را برای تهاجم به اینان از دست نمی‌دهد. اما برخی از کشیش‌های وابسته به همین واتیکان نه تنها همجنس‌گرا هستند که به زیور ناهنجاری‌های اخلاقی نیز آراسته‌اند، و مسلماً به همین دلیل است که لباس انسان‌ستیز «تقدس» بر تن می‌کنند؛ اینان شهامت ندارند موجودیت واقعی خود را بپذیرند، در نتیجه برای پنهان داشتن و سرکوب آن به فریب تقدس متوسل می‌شوند. در ایتالیا همجنس‌گرایان مجرم شناخته نمی‌شوند، حتی اگر انحراف اخلاقی هم داشته، و همچون سناتور مک‌کارتی خودمان «اهل چنج» ‌باشند.

کوتاه سخن، پدران مقدس «اشانژیست» یا بهتر بگوئیم «اهل چنج» از آب درآمده‌اند. بالاخره یکی «اهل بیت» است، یکی هم «اهل چنج»، مهم این است که «اهل» باشیم، چه بیت و چه چنج! به عنوان نمونه همین «آی. اس. آی»‌ پاکستان «اهل» چیست؟ «اهل چنج!» منتهی اینان «اطلاعات» چنج می‌کنند. سال‌هاست که همه از ارتباط‌شان با سازمان سیا و طالبان اطلاع دارند ولی «افتخار» این افشاگری دیرهنگام به نام «ویکی‌لیکز» به ثبت رسید! یادآور شویم، در تاریخ 13 ژوئن سالجاری، سایت «بی‌بی‌سی» در گزارشی تحت عنوان، «دستگاه اطلاعاتی پاکستان از طالبان حمایت می‌کند»، سیاست دوران بیل کلینتن را که همه از آن آگاهی دارند، در بوق گذاشته بود. بوق حاکمیت بریتانیا این اکتشافات را به حساب گزارش مدرسة اقتصادی لندن «ال. اس. ئی» گذارده. بر اساس این گزارش نوابغ بریتانیا کشف کرده‌اند که:

«حمایت آی اس آی از طالبان، به مراتب گسترده‌تر از چیزیست که قبلاً تصور می‌شد [...] دستگاه اطلاعاتی پاکستان، به طالبان کمک مالی می‌کند، به آن‌ها آموزش می‌دهد و پناهگاه در اختیار آن‌ها قرار می‌دهد.»

بله، اینروزها دقیقاً همین «داستان راستان» را در مورد ارتباط حکومت مرده‌شویان و «القاعده» نقل می‌کنند. همچنانکه در وبلاگ «عرعردوغان» گفتیم، از آب گل‌آلود می‌توان ماهی‌های درشت به تور زد. و صبیة هیلاری کلینتن هم یکی از همین ماهی‌های درشت را گویا به تور انداخته. ماهی «خوشبخت» بانکداری است 31 ساله به نام «مارک مزوینسکی»، از خانواده‌ای تازه به دوران رسیده و بسیار خوش سابقه! خلاصه کلینتن‌ها در مقایسه با خانوادة این ماهی فداکار در جایگاه «نجبا» قرار می‌گیرند. بگذریم و بازگردیم به بساط طالبان خودمان در «بی‌بی‌سی»:

«یک گزارش در بریتانیا ادعا کرده [...] قوی‌ترین شواهد را در اختیار دارد که رابطه مستقیم [...] آی اس آی را با طالبان [...] نشان می‌دهد.»


چقدر خوب بود اگر همین گزارش در بریتانیا ادعا می‌کرد شواهدی در اختیار دارد که رابطة‌ مستقیم بین سقوط هواپیمای شرکت استرالیائی در کنگو و انفجار فرضی یک تانکر بنزین را نشان می‌دهد! به گزارش خبرگزاری‌ها از جمله «فرانس‌پرس»، مورخ 20 ژوئن 2010، یک هواپیما با 11 سرنشین در تاریخ 19 ژوئن ناپدید می‌شود. 6 استرالیائی، دو تبعة بریتانیا، دو فرانسوی و یک آمریکائی از فرودگاه «یائونده» عازم «یانگادو» در شمال غربی کنگو بودند. سه روز بعد، سایت «بی‌بی‌سی»، مورخ 22 ژوئن 2010، در خبری تحت عنوان، «بقایای هواپیمای شرکت استرالیایی در کنگو کشف شد» می‌نویسد، چند نمایندة شرکت «سان‌دنس ری‌سورس» از جمله «کن تالبوت»، یکی از ثروتمندان استرالیا در این هواپیما بودند. اینان به قصد مذاکره پیرامون «امبالام»، یک پروژة‌ استخراج سنگ آهن از پایتخت کامرون به کنگو می‌رفتند و روز گذشته بقایای هواپیمای‌شان در کنار جسد برخی از آنان در نواحی جنگلی کنگو کشف شد.

در تاریخ 7 ژوئیه سالجاری، بوق‌های استعمار گفتند و نوشتند، که یک تانکر بنزین در یکی از روستاهای کنگو واژگون شد، رانندة مجروح آن توانست کامیون را ترک گوید ولی روستائیان برای بردن بنزین تجمع کردند، و به دلیل انفجار کامیون یک روستا به طور کلی نابود شده و حداقل 220 نفر بر اثر این انفجار کشته شدند! اما این سناریو به وحشی‌گری آلمان‌ها در افغانستان شباهت بیشتری دارد که برای «تنبیه» مهاجمان به کامیون حامل سوخت ناتو، غیرنظامیان افغان را بمباران کردند و آب هم از آب تکان نخورد. در هر حال اگر کامیون کذا به ادعای بوق‌های غرب «منفجر» شده بود، مخزن‌اش سالم نمی‌ماند! باری پس از کشف اجساد 11 سرنشین شرکت استرالیائی یک سلسله عملیات خرابکارانه با هدف کشتار وسیع غیرنظامیان در آفریقا سازمان یافت و همه را به حساب القاعده و دیگر صورتک‌های آنگلوساکسون‌ها گذاشتند.

«هاوارد زین» با تکیه بر «گزارش وزارت امور خارجه» به کمیتة سنای آمریکا می‌نویسد، در سال 1854 میلادی، نظامیان آمریکا شهر «سان‌خوان دل نورته» در نیکاراگوئه را به دلیل «توهین» به «وزیر مقیم» آمریکا در کشور مذکور ویران کردند. جالب اینجاست که «هاوارد زین» در تاریخ 27 ژانویه 2010، در سکوت کامل رسانه‌ای درگذشت و کسی هم برای «سنگ قبرش» معرکه نگرفت! بگذریم و بازگردیم به افشای روابط مستقیم بعضی مسائل با یکدیگر! به عنوان نمونه چقدر خوب بود اگر گزارش کذا در بریتانیا «ادعا می‌کرد» شواهدی در اختیار دارد که رابطة‌ مستقیم بین انفجارهای عراق و خبر تغییر سفیر آمریکا در این کشور را نشان می‌دهد!

به گزارش «فرانس‌پرس»، مورخ 26 ژوئن 2010، باراک اوباما «جیمز جفری» را برای جایگزینی «کریستوفر هیل» در عراق منصوب کرده! بی‌صبرانه منتظریم «ویکی‌لیکز» به ما بگوید دلیل انفجارهای اخیر در عراق شادی کریستوفر هیل از این انتصاب است یا خشم «جیمز جفری»؟! همچنین مایلیم بدانیم اظهارات ابلهانة آخوند جنتی با مطالب وبلاگ «ژرژ مالبرونو» در مورد دشمنی پادشاه عربستان با ایران چه ارتباطی دارد؟

به گزارش مهرنیوز، مورخ 5 مردادماه سالجاری، «جکی» یا همان جنتی در جمع زائران مسجد جمکران در قم ادعا کرده، «سعودی‌ها» از آمریکا دلار گرفته‌اند که این «نظام مقدس» را نابود کنند! البته جکی ادعا می‌کند برای اظهارات‌اش «سند» هم دارد و این سند را در سفر اخیر به دست آورده. به یاد داریم که «جکی» را برای مرده‌شوئی و شرکت در مراسم تدفین شیخ فضل‌الله به لبنان فرستاده بودند. گویا وقتی جکی شیخ فضل‌الله را می‌شست، همه جای‌شان را گشت و هیچ نیافت. اما وقتی ایشان را «کفن» پوشاندند، جکی، به عنوان دبیر شورای نگهبان حکومت مرده‌شویان کفن ایشان را دزدید، و از قضای روزگار سند کذا درون همان کفن بود!

اما در واقع این «سند» را فرانسوی‌ها در لبنان به دست جکی داده‌اند. این فرانسوی‌ها هنوز به رسم و رسوم شبانی پای‌بند مانده، خیلی سگ‌دوست‌اند؛ هر چند بسیاری از آنان شهرنشین شده و از مصاحبت گربه‌ها لذت می‌برند. خلاصه اگر قلادة سگی به دست گرفته و در پارک پرسه بزنید، نگاه‌های پرمهر و محبت و لبخندهای شیرین نثارتان می‌شود. و اگر با سگ کذا روی نیمکت پارک بنشینید کوچک و بزرگ به دورتان جمع می‌شوند و جویای حال و احوال سگ‌ محترم‌تان خواهند شد، شاید به این بهانه سر صحبت را با شما باز کرده و حسابی فضولی‌ کنند.

روند فضولی چنین است، «چه سگ ملوسی، اجازه می‌دهید نوازشش کنم، اسمش چیه؟» یا اینکه «منو یاد جرمن شپرد خودم می‌اندازه، چه شباهت عجیبی و...» و ادامة این شیرین زبانی‌ها معمولاً به اینجا می‌رسد که، «شما تنها آمریکائی‌ای هستید که فرانسه را بدون لهجه صحبت می‌کنید!» بله وقتی کار به اینجا می‌رسد، فضول‌باشی منتظر است در پاسخ بشنود که «من آمریکائی نیستم!» وقتی اطمینان حاصل کرد که شما برای گفتگو آماده‌اید بلافاصله می‌پرسد، «پس کجائی هستید؟» و در همین بزنگاه است که می‌توانید خود را به خریت زده و به عنوان نمونه بگوئید ایتالیائی هستید. به این ترتیب مخاطب فضول را به یک بیراهة جدید رهنمون می‌شوید که تا نفس دارد در آن بدود و... و بگذریم و بازگردیم به ابراز محبت فرانسوی‌ها به جکی در لبنان! فرانسوی‌ها دستی به سروگوش آخوند جنتی کشیده و «پیام» وبلاگ مالبرونو در باب اظهارات فرضی پادشاه عربستان پیرامون ایران و اسرائیل را همچون «یاسین» به گوشش خوانده‌اند. و جکی هم پس از این ناز و نوازش گرم اربابان پنداشت که «سند معتبری» به دست آورده!

در هر حال با آویزان شدن به همین «سند» است که جکی می‌کوشد اربابان‌اش را در ینگه دنیا «سخاوتمند» و دشمن حکومت اسلامی معرفی کند، باشد که دیگ طمع بعضی‌ها به جوش آید و برای براندازی دست‌ به کار شوند و دوستی پنهان را آشکار کنند. دلیل اظهارات ابلهانة جکی این است که این گوسالة ننه‌حسن می‌پندارد، جیره و مواجب‌اش را آمریکا می‌دهد، نمی‌داند این دلارها متعلق به ملت ایران است. باری جنتی در ادامة ترهات‌اش سعودی‌ها را نوکر آمریکا خوانده و از سوی آمریکا وعدة 50 میلیارد دلار پاداش برای براندازی نظام مقدس داده. خلاصه جنتی پس از سفر به لبنان به دوران امام روشن ضمیر بازگشته و به بازنشخوار مزخرفات خمینی مشغول است. جکی می‌گوید، «یک اسلام هست، آنهم اسلام ماست، بقیه دروغی مسلمان‌اند و آمریکا می‌خواهد با سرنگونی ما چراغ توحید را خاموش کند و...» و از این قماش مزخرفات!

بله، خوبی باورها همین است که راه را برای پارس کردن انواع سگ‌های هار بازمی‌گذارد. چندی پیش هم آن حرمسرادار پامنبری اکبر سازندگی در مورد رنگ سبز همین شکرها را خورده و گفته بود،‌ «فقط ما سبز هستیم، ضدانقلاب نمی‌تواند سبز باشد و...» و خلاصه عده‌ای شیون‌کنان بر سبزی خود پای می‌فشردند. و اینچنین بود که از اسلام راستین یک سبز راستین هم متولد شد. و اینگونه است که سعودی‌ها دوباره تبدیل شده‌اند به مخالفان «اسلام راستین» که همان حکومت «مستقل» جمکران باشد:

«احمد جنتی [اظهار داشت] در سفری که اخیراً داشتم سندی به دست آوردم که آمریکائی‌ها یک میلیارد دلار هزینه کردند که به وسیله سعودی‌ها به نظام جمهوری اسلامی ایران ضربه بزنند[...]»

به محض اینکه جنتی عربستان سعودی را به عنوان دشمن نظام معرفی کرد و خداوند را حامی حکومت توحش خواند، یک هواپیمای باری «لوفت‌هانزا» هنگام فرود در عربستان به دو نیم شد! یا ایهالمومنین و ال‌مومنات! بترسید از نفرین جکی! روز گذشته که جکی این مزخرفات را بر زبان می‌راند نمی‌دانست که امروز همه کاسه کوزه‌اش در هم می‌ریزد و نفتخواران آمریکا ناچار به حمایت از طرح اوباما می‌شوند و امضای توافقنامة امنیتی با ارتش ناتو طومار استقلال پوشالی حکومت اسلام راستین را نیز در هم می‌پیچد. و البته «مهرنیوز» که این مزخرفات را منتشر می‌کرد از چرخش ناگهانی سیاست آمریکا در افغانستان غافل بود و نمی‌دانست دوران دمجنبانی برای فرانسه و اسرائیل به سر رسیده:

«[جنتی گفت] عربستان سعودی نوکر سرسپردة‌ آمریکاست و رذیلانه گوش به فرمان آن‌هاست [...] آمریکائی‌ها حتی حاضر هستند تا 50 میلیارد دلار دیگر هم برای کمک به براندازی نظام ما هزینه کنند[...]»


آمریکا 50 میلیارد دلار خرج می‌کند تا نوکران وفادارش را سرنگون کند؟ مگر آمریکا دیوانه شده؟ اولاً آمریکا برای سرنگونی نوکران‌اش از جیب خود مایه نخواهد گذاشت. ثانیاً برای سرنگونی این حکومت نیازی نیست آمریکا حتی یک‌ دلار خرج کند! به راه انداختن کاروان خردجال رایگان است! ثالثاً اگر 50 میلیارد دلار به سازمان سیا بدهند، دولت آمریکا را هم برای این مبلغ سرنگون می‌کند! ولی اصلاً قرار نیست نظام مقدس را سرنگون کنند، برنامه‌شان برای شما مرگ تدریجی و آرام است! پس بی‌جهت هیاهو به راه نیاندازید، هیچ راه گریزی برای‌تان باقی نمانده. ولی مگر می‌توان به این مرده‌شویان تفهیم کرد که دوران «جنگ سرد» سپری شده و آخوند جماعت دیگر نمی‌تواند برای تأمین منافع لندن،‌ با تکیه بر «اسلام» هم از توبرة «دربار» بخورد و هم از آخور «مردم»؟! نه! همچنانکه به دارودستة‌ موسوی هم نمی‌توان تفهیم کرد، با نبش قبر جنگ استعماری، و به راه انداختن جنگ زرگری با سپاه ‌پاسداران در گذشتة نورانی امام روشن‌ضمیر و تهدید به «افشاگری» نمی‌توان افکارعمومی را از شرایط کنونی کشور منحرف کرده و به بیراهة گذشته کشاند.

کارنامة درخشان حکومت اسلامی در برابر دیدگان ملت ایران است. 31 سال سرکوب، جنایت، تاراج و تقیه در پوشش فریب و تقدس‌پروری، با شعار پوچ «استقلال» و «نه شرقی، نه غربی!» امروز با امضای توافق‌نامة امنیتی میان حکومت «فریب» و دولت ترکیه، عضو رسمی ارتش ناتو صورتک این استقلال دروغین هم فرو افتاد. اگر نوابغ «ویکی‌لیکز» فرصت کردند، از طریق «بی.‌ بی. ‌سی» به ما بگویند سقوط یک به اصطلاح هلیکوپتر نظامی در رومانی که 6 نظامی اسرائیلی هم در آن بودند با خبر فیگارو، مورخ 27 ژوئیه 2010، مبنی بر ارسال یک گله پزشک و خاخام و روان‌شناس و غیره در دو هواپیمای «هرکولس» به رومانی چه ارتباطی می‌تواند داشته باشد؟

این هلی‌کوپتر که سقوط کرده و 7 سرنشین آن که کشته شده‌ا‌ند، به پزشک و روانکاو و روان‌شناس نیاز دارند؟ نظامیان آمریکا در این حادثه آسیبی ندیده‌اند؟ انفجار در آن نفتکش ژاپنی در خلیج‌فارس با حادثة «لوفت‌هانزا» و سقوط هلیکوپتر در رومانی و سفر اهودباراک به ینگه دنیا و حضور همزمان اردوغان و پادشاه عربستان در لبنان ارتباطی دارد؟ خلاصه از ما بهتران در «ویکی‌لیکز» و بی‌بی‌سی باید آستین‌ها را بالا زده، اطلاعات رسانی کنند. ما را بی‌خبر نگذارید که ممکن است دوباره نفرین «جکی» دامنگیرتان ‌شود و لوفت‌هانزای‌تان را باز هم به دو نیم کند.



دوشنبه، مرداد ۰۴، ۱۳۸۹


عرعردوغان!
...

آنگلوساکسون‌ها قصد خروج ظاهری از عراق و افغانستان و تقویت جایگاه ارتش ناتو در ترکیه را دارند. از اینرو به الاغ‌های وفادار‌شان نظیر «ایمن الظواهری» و ... مأموریت داده‌اند تا پیش از خروج‌ نظامیان آمریکائی عملیات «تخلیه» را به عنوان «شکست» در بوق بگذارند و از سوی دیگر، جهت استقرار کودتاچیان ترکیه در جایگاه اوپوزیسیون سیرک رفراندوم رجب اردوغان را هم به راه انداخته‌اند. اما شیوة پروپاگاند انگلستان با گاوچران‌ها متفاوت است. در عراق و افغانستان، حاکمیت آمریکا برای پیشبرد سیاست خود به «بازتولید» سناریوی ویتنام و زمینه‌سازی برای «فرار» غیرمنتظره متوسل شده، حال آنکه بریتانیا بازتولید بی‌بی‌گوزک‌های شیعی‌مسلکان را برای تأمین منافع خود مناسب‌تر می‌بیند، چرا که علاوه بر خروج صوری از عراق و افغانستان، کاهش روابط با حکومت مرده‌شویان جمکران و گسترش توحش اسلام در ترکیه را نیز مد نظر دارد. این است دلیل افشاگری‌های «پانوراما» در مورد زندگی دوگانة کشیش‌های واتیکان در شهر رم و جنجال نیویورک‌تایمز پیرامون همکاری پاکستان با طالبان. در واقع طالبان‌پروران واتیکان و حزب دمکرات آمریکا که یک پا در حاکمیت اسرائیل دارند در عمل به پایان خط رسیده‌اند.

پس از فروپاشی اتحادجماهیر شوروی، پاپ، ‌ ژان پل دوم در سال 1998 راهی کوبا شد تا با استخراج یک «لخ والسای» محلی از طویلة کاتولیک‌های جیره‌خوار واتیکان در کوبا، نخستین شعبة فروشگاه‌های «دین ضداستبداد» را در این کشور افتتاح کند. پاپ مدت 4 روز در کوبا لنگر انداخت و به محض بازگشت وی مادلن البرایت، وزیر امورخارجة بیل کلینتن، رئیس جمهور وقت آمریکا جهت رایزنی با پاپ در مورد سرنگونی دولت کوبا راهی واتیکان شد! یادآور شویم پاپ قبلی همزمان با ارسال خمینی به پاریس در تاریخ 6 اکتبر 1978، با جیمی‌کارتر در کاخ سفید ملاقات کرد، و خلاصه اهداف‌شان مشترک بود. اما به دلیل تغییر شرایط، یانکی‌ها ناچار شده‌اند با چشم گریان مافیای وابسته به واتیکان در مکزیک را تارومار کنند و خارج از افشای جنایات کشیش‌ها، همین امر روز گذشته به انتشار مستندات زندگی دوگانة پدران مقدس در شهر رم نیز انجامید. در نتیجه، «نیویورک تایمز» با اشاره به همکاری سرویس‌های امنیتی پاکستان با طالبان، «پنجه را گز نموده، گفت وجب!»

بله آورده‌اند که دولت افغانستان مدارکی در مورد این همکاری در اختیار «ویکی‌لیکز» قرار داده و بوق کهنه‌فروشان نیویورک هم بخش‌هائی از این اسناد را منتشر کرده و فریاد کاخ سفید از این عمل ناجوانمردانه به آسمان برخاسته. اما واقعیت این است که پس از نشست کابل، این همکاری صمیمانه میان «آی. اس. آی» و طالبان که همه از آن آگاه بودند، می‌بایست پایان یابد. پس وقت آن رسیده که بعضی‌ها از این آب گل آلود ماهی‌های «تپل‌مپل» بگیرند و ... و نیازی به توضیح نیست که در موقع مناسب تعدادی از همین ماهی‌ها نظیر حکومت‌های پاکستان، جمکران و عربستان به جانب سیخ و منقل اعزام شده، «کباب» شوند. بی‌دلیل نیست که «رادیوفردا» رسماً زیر پای برادران لاریجانی و دیگر اعضای محفل عراقی‌های جیره‌خوار لندن را در حکومت اسلامی می‌کشد، تا راه برای نفس‌کش‌طلبی و لات‌بازی گروه احمدی‌نژاد هموارتر شود.

پیش از ادامة مطلب، لازم است در مورد نمایشات مهوع مادران عزادار در شهر «جنووا» توضیحاتی داده شود. گزارش مربوط به معرکه‌گیری ماچه‌شیخ‌های مدافع حقوق بشر «دینی» در سایت‌های توده‌پسند و عوام‌فریب ناپدید شده، در عوض فتوی «غیب‌شده» و معروف خامنه‌ای دوباره پدیدار گشته. خلاصه به دلیل تزلزل حکومت امام زمان، تجربة «پائولوف» و سرسره بازی فعلة فاشیسم در داخل و خارج مرزها همچنان ادامه دارد. در ضمن عبارت «صدای آزادی» به زبان ایتالیائی روی پوستر «زینب سیاهپوش» نقش بسته بود، تا هم معنا و مفهوم «آزادی» در قاموس تشکل انسان‌ستیز مادران روضه و زوزه برای همگان مشخص شود، و هم دل غمزدة‌ واتیکان شاد گردد. هر چند که با افشاگری «پانوراما» در مورد زندگی دوگانة کشیش‌های شهر رم، خاطر مقدس حضرت راتزینگر سخت آشفته و پریشان شده.

از وقتی کوس رسوائی آن کشیش مکزیکی و «لژیون‌های مسیح» زده شد، واتیکان از مصیبتی به مصیبت دیگر فرو می‌افتد. در فرصت دیگری به این مطلب می‌پردازیم، چرا که اولویت با گورکن‌های خودمان است که به انواع اسلام، و اخیراً به انواع رنگ سبز نیز مجهز شده‌اند. خلاصه سبزشان نیز مانند اسلام‌شان از «همه رنگ» است. به چند نوع از انواع اسلام‌شان در وبلاگ «نفت و سرسره» اشاره شد، ببینیم کار سبزشان به کجا کشیده!

سبز رحمانی و سبز علوی و ... در کنار «سبز سیر» قرار گرفته، و مسلماً همین روزها «سبز گرسنه» هم به این جریان مبهم اضافه خواهد شد. جنبش سبزگرسنه متعلق است به آن‌ها که در گیرودار نبرد بی‌امان امام خمینی با «امپریاس»، و در اوج تاراج گروه میرحسین موسوی و بهزاد نبوی هست‌ونیست‌شان برباد رفت. خلاصه آنروزها که دولت آمریکا در برابر پاسدار محسن رضائی زانو برزمین زده، اشک می‌ریخت و عاجزانه به ایشان التماس می‌کرد که از تسخیر بغداد چشم پوشی فرمایند، بسیاری از ایرانیان، به ویژه جنگ‌زدگان از تأمین مخارج زندگی روزمرة خود عاجز مانده بودند. سایت «سردار» تابناک اخیراً به انتشار دروغ‌های شاخدار پیرامون جنگ استعماری با عراق روی آورده و چنین وانمود می‌کند که در دوران امام روشن‌ضمیر، «تصمیم‌گیری» در مورد جنگ با حکومت اسلامی بوده. خلاصه اینان گویا فراموش کرده‌اند که سلاح و تجهیزات‌شان را از آمریکا و اسرائیل دریافت می‌کردند، و می‌پندارند رسوائی «ایران‌گیت» نیز شامل مرور زمان شده. از اینرو به حفاری در گذشته‌ها پرداخته به بازنویسی تاریخ مشغول شده‌اند.

اصولاً فعالیت سیاسی گورکن‌ها و اوپوزیسیون سبزشان از مرده خوری و مرده پرستی و کندوکاو در گذشته‌ها فراتر نخواهد رفت. و چرا راه دور برویم؟ کافی است نگاهی به سایت‌های فارسی زبان بیاندازیم. همه به «سنگ ‌قبر» چسبیده‌اند، به ویژه کانون نویسندگان جمکران که سنگ قبر شاملو را رها نمی‌کند. این کانون هر سال یک بیانیه می‌دهد و برای سنگ قبر شاملو مویه و زاری به راه می‌اندازد. اما طی چند سالی که از مرگ احمد شاملو می‌گذرد اعضای «صاحب‌قلم» این کانون حتی یک اثر تحقیقی پیرامون آثار وی منتشر نکرده‌اند! در عوض روند بی‌بی‌گوزک‌سازی و «تقدیس» شاملو هر روز شتاب بیشتری می‌گیرد. خوب است که در گیرودار «انقلاب» پرشکوه‌تان و سال‌های نکبت‌بار پس از آن ما در تهران حضور داشتیم و به یاد داریم کدام «اهل قلمی» رسماً با استقرار حکومت توحش مخالفت کرده بود!

بله اشکال کار این «صاحب‌قلمان» اینجاست که خارج از «داس‌الله» و اوباش ساواک در حوزه و بازار که طرفدار «رهبرکبیر» بودند و می‌خواستند با حدیث و روایت امام و معصوم و غیره حکومت خلقی به راه اندازند، گروهی از ایرانیان، به دور از شیخ‌الله و شاه‌الله و مردم و توده‌های «برحق»، فقط خواهان زندگی انسانی بودند! و این گروه پس از کودتای 22 بهمن 1357 از کشور فرار نکردند! در نتیجه، بسیاری از رخدادهای تاریخی، از جمله سرکوب نظامی مردم ایران در دورة نخست وزیری شیخ مهدی بازرگان، اشغال سفارت آمریکا، رفراندوم به اصطلاح «قانون اساسی»، و به ویژه دوران نکبت‌بار نخست وزیری میرحسین موسوی و تحرکات محمد خاتمی را از نزدیک شاهد بوده‌اند. بله! به همین دلیل است که نمی‌توانید در مورد دوران «نورانی» امام روشن‌ضمیرتان داستان‌پردازی کنید و پس 31 سال شرکت در حکومت تاراج و تقیه و تقلب و توهم، با توسل به یک تکه پارچة‌ سبز و شعار «مخالفت با تقلب» خود را مخالف جنایات حکومت اسلامی جلوه دهید. خلاصه بگوئیم، کور خوانده‌اید! هر چند که واتیکان و حاکمیت ایالات متحد هم‌صدا با محافل یهودیان اسلام‌نواز از شما و دکان‌تان حمایت کنند.

شیفتگی یهودیان اسلام‌نواز ساکن فرنگ، و محبت تلویزیون اسرائیل به دارودستة میرحسین جلاد و نفرت‌شان از فیدل کاسترو و دولت کوبا نشان می‌دهد که حتماً رهبر کوبا مال و اموال «حلال» حضرت ابراهیم و زمین‌های حضرت سلیمان را «دولتی» کرده بود، و به احتمال زیاد قرار شده سبزهای جمکران حق را به حق‌دار برسانند. به همین دلیل روز گذشته یکی از قلم به دستان «نوول اوبسرواتور» از عدم دخالت آمریکا در ایران جهت حمایت از «جنبش سبز» ابراز ناخشنودی می‌کرد! بله، ایشان که از مدافعان بی‌قید و شرط اسرائیل و سیاست «یک کشور، یک مذهب» به ‌شمار می‌روند، همچون «ایمن الظواهری» و دیگر نوکران به اصطلاح ضدامپریالیست آمریکا با مذاکرات صلح مخالف‌اند، و از اینرو برای دوام حکومت جمکران و بازگشت جامعة ایران به دوران امام روشن‌ضمیر دست به دعا برداشته‌اند. در عوض فیدل کاسترو خاری شده به چشم اینان. دلیل هم اینکه برخلاف فعلة فاشیسم، «بازگشت به گذشته» در برنامة دولت کوبا پیش‌بینی نشده!

در سفر پاپ قبلی به پایتخت کوبا، این اصل اساسی توسط فیدل کاسترو به ایشان گوشزد شد که،‌ «حرکت ما همواره به سوی آینده خواهد بود، نه به سوی گذشته»! این سخنان در پاسخ به سخنرانی مضحک پاپ در «میدان انقلاب» شهر هاوانا ایراد شد و حضرت پاپ با شنیدن سخنان «فیدل» بالاجبار سر مقدس‌شان را به زیر انداختند. این امر، یعنی «حرکت به سوی آینده» برای شیفتگان «عصر طلائی» اصلاً خوشایند نیست. در نتیجه حضرات ترجیح می‌دهند در مورد دیکتاتور‌های «خوب» نظیر «پینوشه» در شیلی، «اوریبه» در کلمبیا و همپالکی‌های‌شان در آمریکای جنوبی خفقان اختیار کنند، چرا که اینان در «سنگر حق» یعنی در سنگر مقدس «یانکی‌ها ـ واتیکان» نشسته‌اند، در حالیکه دولت کوبا در این سنگر مقدس نیست. پس این «دیکتاتوری» کوبا خیلی بد است و هانری‌لوی به همین دلیل از مخالفان سرسخت فیدل کاسترو شده. در حالیکه ایشان اوریبه و میرحسین و کروبی و اصولاً «جنبش سبز» را از همه رنگ‌ می‌پرستند. سبزهای تیره، روشن، پرکلاغی، پیازی، و ... و هرگونه «باور» و سلیقه باب دندان «بوتول» است، چرا که وجه مشترک باورها و سلایق همان «ابهام»‌ آن‌هاست و می‌بینیم که دیکتاتوری هم خوب و بد پیدا کرده! دیکتاتوری مبهم و تاجدار و محجبه و دین‌خو و آخوندی و لات‌ولوتی مانند حکومت مرده‌شویان جمکران و عربستان و پاکستان و سومالی و ... در ردة‌ دیکتاتوری‌های خوب و «خوش‌نیت»، و دیکتاتوری‌های غیرمذهبی در زمرة دیکتاتوری‌های پلید قرار می‌گیرند. پس دیکتاتورهای نیک و بد را رها کنیم و بازگردیم به دو شیوة عقب‌نشینی صوری آنگلوساکسون‌ها از منطقه.

همچنانکه گفتیم گاوچران‌ها ترجیح می‌دهند خروج ارتش‌شان از افغانستان و عراق در افکار عمومی یک «شکست» بزرگ تلقی شود، حال آنکه در واقع چنین نیست. منافع‌ آمریکا چنین ایجاب می‌کند که «خروج ارتش» خود را در ترادف با «شکست» قرار دهد تا ضمن فریفتن شوت‌پرت‌ها بر سخنان ابلهانة نوکران خود نظیر الظواهری مهر تأئید بگذارد، چرا؟ چون اینان با توسل به آیات گنگ و مبهم الهی به مردم ساده دل وعدة پیروزی مستضعفان بر مستکبران داده‌اند، و با شعار ابلهانة «خون بر شمشیر پیروز است»،‌ یا «با کفر می‌توان حکومت کرد، ولی با ظلم هرگز» در واقع به پخش آگهی بازرگانی برای پرستش یانکی‌ها و مرگ و شهادت مشغول‌اند. و همینکه ارتش گاوچران‌‌ها از عراق یا افغانستان خارج شود، جایگاه امثال الظواهری و دیگر سوداگران مرگ به عنوان رهبران خردمند و آگاه از مسائل سیاسی نزد «مردم» از همه جا بی‌خبر تثبیت خواهد شد و بقیة مزخرفات اینان در باب «حق طلبی» و مبارزه با پدیده‌های مبهمی چون «ظلم» و «ستم» و خلاصة مطلب تشویق به «قانون‌شکنی» بی‌چون و چرا «وجاهت توده‌ای» خواهد یافت. به این ترتیب آشوب و بی‌نظمی و ساختارشکنی تبدیل می‌شود به روند نوین حکومت استعماری!

ساده‌تر بگوئیم، جامعه در هرج‌ومرج و سرکوب فرو می‌افتد همچنانکه در ایران نیز چنین شده. و اما شیوة بریتانیا برای عقب‌نشینی که ملهم از بی‌بی‌گوزک‌های کربلا است، با شاخ و شانه کشیدن علاءالدین بروجردی و انتشار نامة‌ سرگشادة‌ سایمون‌گاس در رسانه‌های بریتانیا آغاز شد. در این نامه بریتانیا به درگاه نوکران در جمکران التماس می‌کرد که روابط خود را با انگلستان کاهش ندهند! یک وبلاگ به این نامه اختصاص داده‌ایم پس تکرار مکررات نکنیم و بپردازیم به ترفند نوین بریتانیا برای خروج از افغانستان که باز می‌گردد به اواخر ماه گذشته. در تاریخ 25 خردادماه سال 1389، سایت مهرنیوز، مطالبات حاکمیت بریتانیا را از زبان پناهندگان افغان ساکن پاکدشت منعکس کرد.

سایت «مبال‌پرور» کذا در گزارشی تحت عنوان، « اعتراض افاغنه ساکن پاکدشت به سفیر انگلیس» می‌نویسد، نمایندگان 17 کشور، از جمله سفیر انگلستان برای آگاهی از وضعیت پناهندگان در شهرستان پاکدشت حضور به هم رساندند و جمعی از پناهندگان افغان به سفیر انگلیس تشر زدند که، بجای سرکشی به اوضاع ما بهتر است افغانستان را ترک کنید تا ما بتوانیم به کشورمان بازگردیم. و حضرت سایمون گاس از آنجا که خیلی ملوس و نازک‌دل و مهربان و در ضمن عزیز کودکان هستند، ابتدا سکوت کردند ولی طاقت نیاورده و سرانجام زبان به سخن گشوده و فرمودند، «جانا! سخن از زبان ما می‌گوئی»! ایشان سپس ادامه دادند، «درخواست شما را به اطلاع مقامات مربوطه در بریتانیا می‌رسانم.» و اینگونه بود که بریتانیا تصمیم گرفت هم از افغانستان و هم از جمکران «اخراج» شود تا رجب اردوغان با برپائی سیرک «رفراندوم» بتواند ارتش کودتاچی و دین‌پرور ترکیه را در جایگاه «اوپوزیسیون لائیک» مستقر کند.

باری، مهرنیوز ادعا می‌کند که پناهندگان افغان وقتی از حضور سفیر انگلستان در میان بازدیدکنندگان آگاه شدند، به سراغ او رفته و زبان به اعتراض گشودند! اگر پناهندگان افغان خشمگین می‌شدند و جناب سفیر و دیگر همراهان جنایتکارشان را تکه تکه می‌کردند، حکومت مفلوک جمکران چه خاکی بر سر می‌ریخت؟ ما متحیر و مبهوت‌ایم که محافظان سفیر انگلستان کجا بودند و چه می‌کردند؟! اما دلیلی برای بهت حیرت وجود ندارد، «مبال‌نیوز» مزخرف نوشته:

«وقتی تعدادی از اتباع افغانی [...] متوجه حضور سفیر انگلستان [...] شدند، به سراغ او رفته و اعتراض شدید خود را به اشغال افغانستان [ابراز داشتند] سایمون گس که ابتدا [...] سکوت کرده بود، بعد از لحظاتی اعلام کرد که این موضوع را به اطلاع مقامات کشورش خواهد رساند و حق را تا حدودی به افغان‌ها داد.»


چقدر این سایمون گس دوست‌داشتنی و «عادل» هستند؛ «حق را تا حدودی» به پناهندگان افغان می‌دهند! رفتار هیزاکسلنسی انسان را به یاد «امام علی» و «اسلام سبز» و عدالت علوی و این نوع مزخرفات می‌اندازد! افسوس و صدافسوس که جای خلخال آن زن یهودی در این میانه خالی بود. اگر یک خلخال نیز در این میان پیدا می‌شد، هیزاکسلنسی یک نامه به «مالک اشتر»، یعنی الیزابت دوم می‌نوشتند و او را می‌گفتند، «ای مالک! المللک یبقی مع‌الکفر، و لایبقی مع الظلم!»، یعنی ای مالک! قربان خاک پای جواهرآسای‌ات شوم! بمباران ملک و تبدیل آن به مرکز تولید و توزیع مواد مخدر هیچ اشکالی ندارد، فقط با «کفر» مبارزه کن و به ویژه از «ظلم» بپرهیز که «ملک» را «دشمن» از دست‌ مقدس‌ات می‌گیرد و ناچار می‌شویم در «جبل‌الطارق» تریاک و هروئین تولید کنیم و فروش آن را هم به موناکو واگذار فرمائیم؛ ما چشم‌مان از این «آلبر دو موناکو» اصلاً آب نمی‌خورد. 52 سال سن دارد، هنوز ازدواج نکرده! حداقل «ظاهر قضیه» را هم نخواسته حفظ کند. این ذلیل مرده، «پرستیژ» سلطنت موناکو را اینچنین بر باد داد! حداقل برای کارآموزی می‌رفت به واتیکان! ولی درود فراوان به چارلز که برای نجات تاج و تخت از چنگ دشمنان اسلام فداکاری کرد و به شهادت رسید! این بود آنچه طی «لحظات سکوت» هیزاکسلنسی، سایمون گاس بر ذهن مبارک‌شان خطور کرد!

کجا بودیم؟ حواسمان پرت شد! از پاکدشت رسیدیم به موناکو. بله، از خلخال آن زن یهودی می‌گفتیم که در ملاقات هیزاکسلنسی با پناهندگان افغان غایب بود! «جونم براتون بگه» پناهندگان افغان سایمون گاس را حسابی دعوا کردند و او را گفتند، اینجا چه می‌کنی ای بی‌خرد؟ مگر نمی‌بینی ما به دست این اراذل و اوباش جمکرانی گرفتار شده‌ایم:

«افاغنه به سفیر انگلیس گفتند [...] بهتر است بجای سرکشی به آن‌ها، نیروهای اشغالگر را از افغانستان خارج کنند تا مهاجران بتوانند به خانه و کاشانه خود بازگردند.»

بین خودمان بماند، هیزاکسلنسی از مشاهدة اینکه پناهندگان افغان نه تنها در جمکران زنده مانده که اعتراض هم می‌کنند، واقعاً شگفت زده شده با خود اندیشیدند، این دولت خیلی به پناهندگان افغان رو داده! اگر در بریتانیا بودند، چنان تسمه‌ای از گرده‌شان می‌کشیدیم که زبان در کام کشیده به گوشه‌ای بنشینند و ذکر پروردگار بگیرند. بله، ما هم می‌توانیم از فاصلة چند هزار کیلومتری در «ذهن و ضمیر» هیزاکسلنسی نفوذ کرده، اعتقادات‌شان را از نزدیک مشاهده کنیم؛ البته در تخیلات‌مان!

باری، مهرنیوز می‌نویسد، سفیر انگلستان طی یک گفتگوی اختصاصی با خبرنگار مهر در پاکدشت فرمودند، دولت ما از اهمیت حمایت از پناهندگان و ارائة ‌خدمات به آنان نیک آگاه است و انصافاً که دولت شما از این نظر سنگ تمام گذاشته:

«دولت ایران کار حمایت از پناهندگان را بخوبی انجام می‌دهد [...] دولت انگلیس برای این کار احترام بسیاری قائل است [...] در صورتیکه بتوانیم کمک و حمایتی کنیم حتماً این کار را انجام خواهیم داد.»


و جالب اینجاست که در کمال تأسف هیچکاری از دست هیزاکسلنسی برنمی‌آید! این آمریکائی‌ها با جنگ خاورمیانه خانه خراب‌شان کردند! بله، بریتانیا به خاک سیاه نشسته! اظهارات رئیس سابق «ام. آی. 5» در سایت محسن‌آقا را که فراموش نکرده‌ایم، در وبلاگ «نفت و سرسره» به ابراز گدائی و فریاد «ننه من غریبم» دولت فخیمه اشاره داشتیم. بد نیست بدانیم همین دولت خاکسترنشین طی سال 2010، بیش از 10 میلیارد دلار تجهیزات نظامی صادر کرده!

به گزارش نووستی،‌ مورخ 31 تیرماه 1389، «یو. کی. تی. آی. دی. اس. او»، کمیتة دفاع و امنیت شورای مبادلات تجاری بریتانیا گزارش داد، صادرات تجهیزات نظامی انگلستان در سالجاری از مرز 10 میلیارد دلار گذشت. این در حالی است که صادرات نظامی این کشور در سال 2008 کمتر از 7 میلیارد دلار بوده! به گزارش نووستی، ریچارد پانیگیان، رئیس کمیتة کذا ضمن تأکید بر اینکه شاخص مذکور پایداری صنایع دفاعی بریتانیا را بازتاب می‌دهد، اظهار داشت:

«در سال 2010، رقابت در بازار چندان جدی نخواهد بود. اما بریتانیا امیدوارست که مشتریان جدیدی [جلب] کند.»

اتفاقاً سیرک رجب اردوغان با هدف زنده نگاهداشتن نهال سبز «امید» در دل بریتانیا به راه افتاده، و سفر دیوید کامرون به ترکیه نیز به منظور آبیاری همین نهال مقدس صورت می‌پذیرد. بله، برنامه این است که حزب اسلام‌گرای «عدالت و توسعه» از ارتش ترکیه یک سپاه پاسداران اسلامی بسازد. روند کار چنین است که رجب اردوغان یک رفراندوم «کشکی» به راه می‌اندازد تا زمینه‌های دخالت ارتش را محدود کند، و دیگر این ارتش نتواند هفته‌ای یکبار کودتا به راه بیاندازد. چه کسی با کودتا مخالف است؟ همه! پس همه با برنامة حزب اسلام‌گرای ترکیه موافق خواهند بود! اما این فقط ظاهر قضیه است، چرا که ارتش ترکیه از ناتو دستور می‌گیرد و تاکنون تمام کودتاهای نظامی ترکیه در مقر فرماندهی ناتو طراحی شده و با مسافرت‌های پاپ به این کشور ارتباط تنگاتنگ دارد؛ اگر اردوغان و اربابان‌اش احمق‌اند،‌ ملت ترکیه که خر نیست.

روند کار این است که پس از برگزاری رفراندوم کذا، حضرت «عرعر دوغان» ضمن تصفیة ارتش از عوامل غیراسلامی، غیرنظامیان لائیک و به ویژه مدافعان دمکراسی و کردهای سرکش را نیز قلع و قمع خواهند فرمود. به این ترتیب، بزودی کشور ترکیه به عنوان عضو رسمی ناتو به یک ارتش اسلام‌گرای دوآتشه، از قماش ارتش پاکستان مجهز می‌شود که در ظاهر امکان کودتا ندارد. ولی در واقع همین ارتش همواره با حمایت ناتو از استقرار یک دولت دمکراتیک در ترکیه ممانعت به عمل خواهد آورد. در نتیجه تا زمانیکه حزب «عرعر دوغان» در قدرت باشد، ارتش ترکیه کودتا نخواهد کرد و دست اسلام‌گرایان برای گسترش توحش دینی و سرکوب طرفداران دمکراسی باز خواهد ماند. بوق‌های آنگلوساکسون‌ها نیز با تکیه بر«استقبال» گستردة‌ مردم از رفراندوم کذا، همین دولت را به عنوان یک «دمکراسی» به افکار عمومی در غرب حقنه خواهند کرد. زمزمة برگزاری رفراندوم در ترکیه با هدف کاهش قدرت کودتائی ارتش از هم اکنون در بوق‌ تفنگ‌فروش‌ها افتاده و سفر دیوید کامرون به ترکیه در واقع نشان حمایت بریتانیا از همین سیرک استعماری است.

با توجه به انعقاد قراردادهای امنیتی ژنرال مولان با هند و پاکستان، و افشاگری‌های مضحک نیویورک تایمز پیرامون همکاری پاکستان و طالبان، می‌توان به اهداف «کلان ـ استراتژیک» طراحان رفراندوم در ترکیه نیز پی برد. در مرزهای شرقی ایران پنتاگون با هند همکاری می‌کند، تا «ثبات» در افغانستان و پاکستان تأمین شود. در غرب ایران نیز ارتش ترکیه تحت نظارت انگلستان به ارتش طالبان تبدیل خواهد شد. و در نتیجه حکومت مرده‌شویان جمکران در غرب ایران افتخار نوکری برای انگلستان و در شرق افتخار نوکری برای آمریکا را همزمان یدک خواهد کشید. در جنوب هم که اوضاع به زعم گورکن‌ها روبه‌راه است؛ عراق در چنگ اشغالگران، تروریست‌های اسلام‌گرا و تیغ‌کش‌های مقتدی‌صدر و حکیم حسابی اسیر شده. می‌ماند مرزهای شمالی! یعنی همان مرزهای اتحادجماهیر شوروی سابق!

از قضای روزگار، میرحسین موسوی در همین مرزها است که دست به مبارزه زده، و با توسل به اصل جادوئی ترادف کلی، در کمال حماقت دانشگاه‌های شوروی سابق را با دانشگاه‌های جمکران به قیاس می‌کشد، حال آنکه ایندو هیچ ارتباطی با یکدیگر ندارند. دانشگاه در شوروی سابق اگر چه به دلائل ایدئولوژیک فاقد برخی کرسی‌های علوم انسانی بود، صنایع نظامی و دفاعی شوروی سابق و روسیة امروز مرهون همین دانشگاه‌ها است! به بیانیه‌نویسان ساواک توصیه می‌کنیم اصل پوسیدة «ترادف کلی» را فراموش‌ کنند. دانشگاه در هر کشور از ویژگی‌های حاکمیت همان کشور برخوردار می‌شود و تا آنجا که ما به یاد داریم دانشگاه‌های جمکران، به ویژه پس از «انقلاب فرهنگی» فقط یک کاربرد ویژه داشتند: ورود با پای چپ! و البته آداب خروج از این «مبال استعماری» نیز همان است‌ که در «صحیفة‌ نور» آمده. پس خودتان را با شوروی سابق مقایسه نفرمائید.

امروز 26 ژوئیه 2010، «جنبش کوبا» پای به 57 سالگی ‌گذارد و فیدل کاسترو شخصاً در مراسم گرامیداشت قربانیان این جنبش حضور یافت. در اواخر سال 1958 انقلاب کوبا بر حکومت قاچاقچیان، روسپی‌خانه‌داران و اوباش کاخ سفید که تحت عنوان «دولت باتیستا» در کوبا لنگر انداخته بودند، نقطة پایان گذاشت.